آی جماعت داره از منارهها اذون میآدبوی عطر لالههای آخرالزمون میادزیر نور آیهها گنبدا آفتابی میشنابرا آتیش میگیرن، آسمونا آبی میشنبوی بارون بوی خاک عطر شکوفه میرسهیه سوار آشنا به شهر کوفه میرسهیه نفر میاد که فانوس صدا رو بردارهمث آفتاب بِبَره رو بام دنیا بذارهوارث پیمبره عصای موسا باهاشهبرق عصمت سلیمونُ تو چشماش میبیننردّ انگشتر بارونُ تو چشماش میبیننمث غنچه سالها منتظر شکفتنهگل نرگس میرسه روزی که آفتاب بزنه