تکیه زدی به کعبه و تو دستتشمشیر عدل علی میدرخشهآسمونی و توی دستای توشمشیر تو مثل یه آذرخشهپیچیده توی کوچهها عطر یاسمیچرخونی به هر طرف سرت روتو اومدی نشون بدی به عالممرقد بینشون مادرت روسایهی تو افتاده روی زمینرنگ از رُخ خورشیدمون پریده!خورشید ما میدونه خورشید توییسایهی خورشیدُ کسی ندیده!روی زمین جای قدمهای توگل دسته دسته میزنه شکوفههیچکی نمیدونه که قصدت کجاستداری به کربلا میری یا کوفه؟بعد یه عمری انتظار اومدیحالا بگو تکلیف ماها چیه؟منتظرای واقعی کدومان؟تکلیف امروز چیه؟ فردا چیه؟امروزُ که اومدی، با تو خوشیمفردا قراره چی بشه... میدونیم؟تو پسر علی و عدلی... ولی ـما سر حرفامون اگه نمونیم...از صبحِ گلدسته صدای اذونمنو مییاره به خودم... بیدارموضو بگیرم که داره دیر میشهپاشم برم سجاده رو بیارم!!