یه مترسک تو کویرمکه تو چنگ غم اسیرماز خدا چیزی نمیخوامبه جز اینکه زود بمیرمقدیما بازی میکردملای ساقههای گندمتا بمونه نون همیشهتوی سفرههای مردماما حالا دیگه خشکههمه جای خاطراتمکجا رفته اون که میگفتتا همیشه من باهاتمکجا رفتن اون کلاغاکه میشستَن روی شونهمنمیترسیدن از اینکهواسهشون آواز بخونمقدیما با اینکه از منیه جورایی کینه داشتنتو دل مزرعههاشونمنو تنها نمیذاشتنوقتی تو مزرعههامونکسی بذری نمیپاشهبهتره تن مترسکهیزم بخاری باشهتو که از نگاه خیستتن باغا جون میگیرهبه خدا کویر، غریبهکاری کن دلش نگیرهیه مترسک تو کویرمتو بیا که جون بگیرماگه تو پیشم نباشیبه خدا قسم، میمیرم