در بیان ائمه ع استدلال روشنی وجود دارد که خداوند برای هدایت انسانها به سمت کمال شان به ارسال انبياء و امامان اقدام نموده است تا بدین وسیله حجت بر بندگانش تمام گردد.
مقدمه : امام زمان عج تداوم بخش حجت الهی خداوند همواره انبیا و اوصیائشان را در میان انسانها قرار داده است تا مردم بوسیله آنها به هدایت و رستگاری نائل آیند و حجت الهی بر آنها تمام شود. قرآن از این حقیقت چنین سخن می گوید وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ یا اینکه فرموده است وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاًالخ که هیچ قومی و امتی نیست مگر اینکه رسولی خواهد داشت و به این ترتیب در تاریخ بشریت انبیاء الهی از حضرت آدم ع تا حضرت محمد ص آمده اند پیام الهی را به مردم رسانده اند. البته سلسله انبیاء و پیامبران الهی با آمدن پیامبر اسلام ص ختم شد چنانکه قرآن می فرماید: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا و بدین ترتیب تجدید نیوت و رسالت به پایان رسید و دین و شریعت به کمال رسید و دین و شریعت اسلام به عنوان دین و شریعت خاتم و جاودانه و رسول اعظم ص به عنوان پیامبر جهانیان در هر زمان و مکانی معرفی گردید چنانکه خداوند می فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا . البته هر چند نبوت به مرحله خاتمیت رسید اما قرآن بر تداوم وجود حجت الهی در هر زمان که مایه کمال دین خاتم است تاکید نمود ه است يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ و بدین ترتیب با ابلاغ ولایت امیرالمومنین علی ع در غدیر، استمرار وجود حجت الهی در امامت ، تحقق یافت و اسلام به کمال خود رسید. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ با آغاز امامت امیرالمومنین علی ع که توسط رسول خدا ص از جانب خداوند معرفی شد سلسله جدیدی از حجج الهی که در وجود مطهر ائمه اطهار ع تجلی یافت در میان مردم برای تبیین شریعت و اجرای آن و وصول مومنان به حق معرفی گردید تا بدین ترتیب زمین از حجت الهی خالی نباشد چنان که در مجامع روایی ما آمده است که مازالت الارض الا ولله فیها الحجه ، یعرف الحلال و الحرام و یدعو الناس الی سبیله در تاریخ اسلام حجج الهی یکی پس از دیگری به هدایتگری امت اسلامی و حفظ شریعت پرداختند تا اینکه عصر غیبت فرا رسید و به واسطه فراهم نبودن شرایط ، حجت الهی به عنوان ذخیره الهی در پرده غیبت قرار گرفت تا هنگامه ظهور حکومت جهانی حق ، مایه غلبه دین حق بر باطل گردد و کلمه حق را بر زمین بگستراند وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ نتیجه آنکه امروزه در عصر ما ، حجت الهی، حضرت صاحب الزمان مهدی موعود عج است که ما مسلمانان و شیعیان موظفیم تا شرایط ظهور ایشان را برای تحقق حکومت جهانی مهدویت فراهم آوریم. بدون شک یکی از مهم ترین شرایط ظهور آنست که مردم به حقیقت امامت و نیز به منزلت امام زمان شان و ضرورت وجودی حجت الهی در میان خود، معرفت و شناخت پیدا کنند تا بتوانند بدرستی به او اقتدا نمایند از این رو اولین گام در مهدوی شناسی و شناخت حضرت مهدی عج معرفت به امام و شناخت ضرورت وجود حجت الهی در هر عصری است بنابر این در تبیین آموزه مهدویت یکی از موضوعاتی که باید مورد بررسی قرار گیرد مساله ضرورت وجود حجت و مشخصات حجت الهی است و شاید همین نکته دلیل آنستکه در کتاب شریف کافی ، روایات ضرورت حجت در صدر قرار گرفته و مقدم بر سایر مباحث امامت مطرح شده اند. البته باید توجه نمود به همین جهت هر چند ظاهر روایت بیان اثبات ضرورت نبوت و رسالت است اما با دقت در روایت که در آن فلسفه ضرورت حجت و تداوم این فلسفه بعد از ختم رسالت و نبوت مطرح شده است روشن می شود که حجت اعم از نبی و رسول است و انبیا و رسولان الهی برخی از مصادیق حجت هستند و ائمه اطهار ع برخی دیگر از مصادیق حجت اند که خداوند معرفی نموده است ما نیز در توضیح و تشریح اندیشه مهدویت همسو با روایات کتاب وزین کافی از روایات ضرورت وجود حجت که همچنین بیانگر فلسفه وجودی امام است، آغاز می کنیم و می کوشیم این روایات را به گونه ای که در شماره پیشین گفتیم مورد بررسی و تبیین قرار دهیم انشاء الله
الف : متن روایت اول قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ مِنْ عِنْدِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ لِكَيْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ ب: ترجمه روایت اول هشام بن حكم گويد: امام صادق (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت ميكنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بىواسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهىكنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيدههاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشتهاند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانهاى داشته باشد، خالى نماند. ج :اهمیت روایت اول ملاعبدالرزاق لاهیجی از محققان وعلمای بزرگ جهان تشیع در باره منزلت این روایت می نویسد: باید دانست که این کلام شریف با این وجازت ، مشتمل است بر خلاصه افکار و انظار حکمای سابقین و علمای لاحقین ، بلکه اشاره است به حقایقی که غایت فکر و نظر اکثر متکلمین به آن نرسیده . و اگر فلاسفه اقدمین را استماع این کلام مقدس ممکن می شد، هر آینه اقرار می نمودند به معجز بودن کلام قدسی علامه مجلسی می نویسد : این حدیث بخشی از یک حدیث طولانی است که آن را در کتاب بحارالانوار ذکر کرده ایم چنانکه بخشی از آن نیز در کتاب توحید اصول کافی بیان گردید د : مقاصد روایت اول این روایت بر چهار مساله (و مقصد) دلالت می کند : 1- ضرورت وجود حجت 2- ویژگی های حجت 3- ضرورت دائمی وجود حجت (حتی در دوران خاتمیت) 4- راه شناخت حجت اولین مساله در این روایت آنست که امام ع در پی اثبات ضرورت و لزوم وجود حجت میانه خدا و مردم برای راهنمایی انسانهاست. به همین جهت امام صادق ع پس از توضیحات مقدماتی می فرمایند بنابر این ثابت شد که ضرورت دارد در میان مردم کسانی از جانب خدای حکیم و علیم باشند که مردم را با امر و نهی خود هدایت کنند و از خدای متعال به مردم خبر رسانند. دومین مساله در روایت که امام بیان می کند اینست که ویژگی های حجت را بیان می نمایند مانند اینکه انسانهای برگزیده ای هستند و از جانب خداوند به وسیله حکمت و علم تایید شده اند سومین مساله در این روایت که امام بیان می کند اینست که ضرورت وجود حجت دائمی و مستمراست و هیچ گاه انسانها بدون حجت نخواهند بود بلکه در میان آدمیان همیشه از جانب خدا حجتی وجود خواهد داشت. که این نکته از مبانی اثبات امامت و ولایت پس از رحلت رسول خدا ص به شمار می رود. چهارمین مساله در روایت آنست که حجت الهی بدون نشانه و علامت نیست بلکه به همراه او دانش یا علامتی هست که دلالت بر صدق ادعایش (مبنی بر اینکه حجت الهی است ونبی یا امام است ) ودلالت بر عدالت (و عصمت )او می نماید. اینک پیش از تبیین و تحلیل مقاصد چهارگانه در روایت ابتدا به تبیین مفاهیم مورد استفاده در این روایت پرداخته و سپس نقش و ارتباط آن مفاهیم با مقاصد روایت را به اختصار توضیح می دهیم ه: تبیین مفاهیم در روایت اول 1و2- خالق و صانع خالق یعنی کسی که چیزی را بر اندازه معینی و وزن خاصی ایجاد می کند صانع یعنی کسی که چیزی را بر اساس تدبیر و مصالحی ایجاد می کند البته ممکن است گاهی خالق و صانع به یک معنا بکار روند. 3- متعالی متعالی یکی از اوصاف الهی است که به معنای مجرد بودن است . تاکید در روایات بر این معنا که خداوند نه جسم است و نه جسمانی در واقع توضیح همین متعالی بودن خداوند است. هم در کتب کلامی و هم در کتب فلسفی به این صفت الهی پرداخته شده است و دلایل متعددی بر تجرد خداوند اقامه شده و نشان داده اند که خداوند اتم مجردات می باشد. بنابر این متعالی عنا یعنی خداوند متعالی است از اینکه در حقیقت یا صفتی از صفات ، مشابه و یا مشترک با ما باشد و برتر از آنست که خلق بتوانند او را مشاهده کنند و با او به طور مباشری ارتباط داشته باشند.
4- حکیم حکیم یکی دیگر از صفات الهی است. در کلام اسلامی دو معنا برای حکمت به عنوان یکی از اوصاف الهی ذکر شده است . خواجه نصیرالدین طوسی در این باره گوید: حکمت گاهی به معنای شناخت و معرفت به اشیا است. و گاهی مراد از حکمت این است که فعل به وجه اکمل باشد. مرحوم خواجه گوید بدون شک معرفتی اکمل از شناخت و معرفت الهی نیست و به همین جهت خداوند حکیم است به معنای اول و هچنین فعل خداوند در غایت اتقان و احکام و نهایت کمال است و به اين جهت به معنای دوم نیز حکیم است. بنابر این حکیم، عالم متقنی است که به حقیقت اشیاء علم دارد و فعل عبث و بیهوده از او صادر نمی شود 5- نبی و رسول نبی یا مشتق از نبوه و نباوه یعنی شیئ مرتفع است و این بخاطر آنست که شأن نبی بلند است و یا مشتق از نبأ به معنای خبر است و این به جهت آنست که نبی از جانب خدا خبر دارد و خبر می رساند بنابر این نبی بر وزن فعیل به معنای فاعل و برای مبالغه است. صاحب مجمع البحرین در تعریف رسول می گوید: رسول یعنی مخبر از جانب خداوند بدون اینکه بشری واسطه شود و رسول یا دارای شریعت ابتدایی است مانند حضرت آدم ع و یا دارای شریعت ناسخ است مانند حضرت محمد ص متکلمان برای نبی و رسول تعاریفی ذکر کرده اند مانند تفتازانی که می گوید: رسول کسی است که صاحب شریعت و کتاب است و از این رو از نبی اخص می باشد شیخ مفید نیز می گوید: امامیه اتفاق دارند براینکه هر رسولی نبی است ولی هر نبی ، رسول نیست و به تحقیق برخی از انبیاء خداوند عز و جل، حافظان رسولان الهی و خلفاء آنان بوده اند. به هر حال از کاربردهای نبی و رسول در قرآن به دست می آید که انبیاء و رسولان الهی، کسانی بوده اند که از جانب خداوند و با استفاده از هدایت الهی و معرفت وحیانی به انذار و تبشیر مردم و هدایت آنان به سوی خداوند اقدام نموده اند چنانکه قرآن می فرماید: کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و نیز فرموده است: َقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ تحقیق بیشتر در باره معنای نبی و رسول و فرق این دو با امام در آینده ذیل احادیث در این زمینه خواهد آمد انشاءالله ولی با تامل در مضمون همین روایت مورد بررسی می توان دریافت که مراد از انبیاء و رسولان در این روایت ،کسانی هستند که واسطه بین خدا و مردم اند و وظیفه ابلاغ مقاصد الهی را به مردم بر عهده دارند تا بدین وسیله حجت الهی بر مردم تمام گردد. 6- حجت حجت کاربردهای متعددی دارد که به برخی از آنها که متناسب با روایت است اشاره می شود: حجت در لغت: معنای لغوی حجت در عربی عبارتست از وسیله پیروزی در هنگام مخاصمه ، بیانگر صحت ادعای یکی از طرفین منازعه و برهان و دلیل حجت در منطق : بحث حجت در آثار منطقی جهان اسلام به دنبال تقسیم علم به تصور و تصدیق و متناظر با مباحث تصدیق مطرح شده است ابن سینا در اشارات منطق را به دو بحش معرف(تعریف) و حجت تقیسم کرده است وی گوید : حجت نحوه رسیدن به تصدیق مجهول است ابن سینا در تعریفی دیگر گوید حجت قولی است مولف از اقوال و قضایا، با هیئت و صورتی خاص که بوسیله آن قضیه مجهولی کشف می شود اکثر منطق دانان حجت را منحصر در سه قسم دانسته اند قیاس ، استقراء و تمثیل از میان اقسام حجت ، قیاس از همه مهم تر است زیرا از نظر استحکام از باقی مناسب تر است. حجت در اصول : فقهای متقدم شیعه و اهل سنت ، حجت را به معنای دلیل عام شرعی که موجب اثبات یا اسقاط تکلیف دینی می شود و مکلف یا مولا می تواند بدان احتجاج کند به کار برده اند البته فقها به سبب مبانی و دیدگاههای اعتقادی متفاوت شان در ملاک های تعیین حجت و مصداق های آن اختلاف نظر دارند. در نظر اکثر اهل سنت ، قرآن و سنت پیامبر اسلام ص و صحابه (شامل گفته ها ، کردارها و تاییدهای ایشان) و نیز اجماع به معنای اهل سنت، نزد صحابه یا علمای هر عصر حجت است اما در نظر شیعه ، قرآن ، سنت پیامبرص و نیز گفته ها و کردارها و تاییدهای امامان و عقل و اجماع به معنای شیعی آن حجت دانسته شده است حجت در اصطلاح متشرعه: در عرف متشرعه حجت بر کسی اطلاق می شود که از سوی خداوند منصوب گشته است تا به سوی خدای متعال هدایت کند مقصود از حجت در این روایت همان اصطلاح متشرعه است یعنی کسی که از جانب خداوند برای هدایت مردم منصوب شده است. و شاهد بر اینکه مراد از حجت چنین معنایی می باشد آثار و وظایفی است که برای حجت در این روایت و سایر روایت باب حجت ذکر شده است در روایات نیز اطلاق حجت بر امام شده است چنانکه از امام زمان عج نقل شده است که فرموده اند که اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله در زمینه رخدادهایی که به وقوع می پیوندد به روایان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم از این روایت نیز استفاده می شود که حجت منحصر در انبیاء و رسولان نیست. 7- زندیق زندیق معرب زندیگ و فارسی میانه است که به صورت آوا نوشته پهلوی آن که زندیک باشد در نوشته های پارسی دری نیز آمده است. در واژه نامه های پارسی برای زندیک و زندیق معانی متعددی گفته شده است مانند 1- گروهی از مجوس که به دوگانگی منشا هستی قایل بوده اند 2- صفتی ساخته شده از زند ، کتاب نوشته زرتشت و به معنای آشنا و معتقد به زند 3- بی ایمان و ملحد 4- پیرو مانی و مزدک و لقب هردو آنها 5 – متظاهر به ایمان و کافر در باطن برخی بر آنند که این واژه را اعراب از زبان پهلوی گرفته اند و در زمان ساسانی بوده است که از زبان سریانی به زبان ایرانی وارد می شود و حتی شعوبیان نیز از آن ، تعبیر آزاد اندیش را استنباط کرده اند. مهرداد بهار در تفسیر واژه زندیق معتقد است که این واژه از واژه اوستایی zantay به معنای آگاه شدن و zantay مشتق از zan به معنای دانستن است و نتیجه می گیرد که زندیق در اصل به معنای عارف و آگاه است وی معتقد است واژه زندیق که در کتیبه کرتیر به کار رفته به معنای مانی عارف است و کاربرد مجازی واژه زندیگ به معنای ملحد نیز به سبب دشمنی جامعه روحانیت رسمی ایران دوره ساسانی با آیین و عقاید مانی و مزدک بوده است. به هر حال به نظر می رسد که این واژه ریشه پارسی دارد. البته کاربرد واژه زندقه و زندیق بسیار متفاوت و مختلف است گاه بر عارف و آزاد اندیش اطلاق شده است و گاه بر مانویان اطلاق شده است و گاه بر بی دین و ملحد و گاه بر مخالف سیاسی اطلاق شده است و گاه بر سنی اطلاق شده است و گاه بر شیعیان و به همین جهت در باب معنای زندیق برخی گفته اند: عقاید و آرای محققان و نویسندگان کتب لغت و تراجم احوال در باره لفظ زندیق و زندقه به اندازه ای مغایر با یکدیگر است که به زحمت می توان مفهوم این لفظ را به طور قاطع و متقن بیان کرد. ولی آنچه را می توان بطور قطعی ادعا کرد این است که در متون دینی خصوصا در روایات اهل بیت واژه زندیق به طور غالب به معنای ملحد و کسی است که خدا و رسولش را منکر است . به گونه ای که اگر بدون قرینه به کار رفته در روایات بر ملحد و بی دین حمل می شود در روایات نیز بر این مطلب تاکید شده است چنانکه امام کاظم ع در پاسخ هارون الرشید که در باره زندیق از آن حضرت پرسیده بود ، فرمود: زندیق آن کسی است که بر خدا و رسولش رد کند و هم آنان که با خدا و رسولش دشمنی و مبارزه دارند امام کاظم ع در این باره به آیه بیست و دوم سوره مجادله استدلال کرده که می فرماید: نمی یابی مردمی را که به خدا و روز جزا ایمان داشته باشند و دوست بدارند کسی را که با خدا و رسولش در نبرد است، اگر چه پدران و پسران و عشیره شان باشند لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و: رابطه برخی مفاهیم در این روایت با مقصد اول ( ضرورت حجت ) گفته شد که یکی از مقاصد روایت ، اثبات ضرورت حجت الهی در میان مردم است. در این روایت برای استدلال بر ضرورت حجت ، بر مفاهیمی تکیه شده است که اکنون به ارتباط برخی از این مفاهیم با مساله ضرورت حجت می پردازیم. 1- متعالی و حجت تعالی خداوند و تجردش از عالم جسمانی، ضرورت ارتباطش از طریق حجت با این عالم را ثابت می کند . موجودی که متعالی است و ارتباط مباشرتی با عالم طبیعت ندارد لازم است از طریق حجت ، مقاصد خودش را در عالم طبیعت محقق کند. بنابر این وقتی انسانها نمی توانند چنانکه با همنوعان خویش ارتباط مباشرتی دارند با خداوند چنین ارتباطی داشته باشند ضروری است که خداوند از جنس بشر کسی را میان خود و مردم واسطه قرار دهد (نبی باشد یا امام) تا حجت الهی بر مردم باشد و مقاصد الهی و شریعت او را تبیین کند 2- حکیم و حجت حکیم بر اساس آنچه در تعریفش گذشت یعنی کسی که بر اساس غایتمندی و با شناخت و عقلانیت کار می کند . اگر حکیم در تحقق غایاتش باید حججی را برانگیزاند تا غایت فعلش تحقق یابد به طور ضروری این کار را می کند تا لغویت لازم نیاید. در این باره باید گفت اگر انسانها نیازمند هدایت الهی هستند خدای حکیم ضروری می نماید که کسانی را برای هدایت آنان تعیین نماید. و از آنرو که بعد از ختم نبوت مردم همچنان به هدایت الهی محتاج اند ضروری است که خداوند حجت خویش را به آنان معرفی کند که خداوند ائمه اطهار را در واقع به همین جهت در منصب امامت قرار داده است 3- رسول و حجت : رسول با توجه به آنچه در تعریف و ماهيتش گفته شد از دو جهت با مساله ضرورت حجت مرتبط است: اول : از این جهت که خودش یکی از مصادیق حجت است انبیا و رسولان الهی بر اساس آیات قرآنی همواره خود را به عنوان حجت الهی معرفی کرده اند و خداوند در قرآن نیز از آنان به حجت های خویش یاد کرده است و ارسال آنان را مایه اتمام حجت برشمرده است به گونه ای که اگر کسی به حقیقت راه یافت به واسطه خودش باشد و اتمام حجت بر او شده باشد. دوم : از این جهت که واسطه در اثبات سایر مصادیق حجت است مانند پیامبر اسلام ص که با معرفی ائمه اطهار ع به عنوان حجت الهی پس از خویش در حقیقت واسطه در اثبات حجت بوده اند ز: تبیین مقصد اول : استدلال بر ضرورت حجت 1- مقدمات استدلال بر ضرورت حجت امام ع برای اثبات ضرورت وجود حجت ، مقدماتی به شرح ذیل را بیان می کنند:
مقدمه اول : خالق و صانع داریم ما دارای خالق هستیم و بدون علت آفریده نشده ایم بلکه آفریدگاری داریم که ما را با تدبیر آفریده است. بنابر این نمی توان ادعا کرد که ما به طور تصادفی آفریده شده ایم و به همین جهت ما موجودات رها شده نیستیم و دست تصادف ما را بوجود آورده باشد. امام فرماید لنا خالقا صانعا در این جا از اصل علیت استفاده شده است که هر پدیده ای علتی دارد مقدمه دوم : خالق ما حکیم است حکیم همانگونه که در تبیین مفاهیم گذشت به معنای فاعلی است که افعالش هدفمند و غایتمند است چه آن هدف و غرض به فاعل باز گردد چنانکه در غالب موارد اینچنین است و چه آنکه به فعل باز گردد مانند خدای متعال که هدفمندی افعال او به معنای آنست که انجام فعل برای آن نیست که خداوند به سودی دست یابد بلکه نتیجه فعل الهی که بی نیاز است به خود فعل بر می گردد مثلا اگر انسان را خلق نموده برای آنست که به کمال نائل شود. در این جا از قاعده کلامی افعال الله معلل به اغراض است استفاده شده است در مقدمه دوم امام می فرماید : کان ذلک الصانع حکیما خدا حکیم است یعنی افعالش هدف دار است . ذکر صفت حکمت از جانب امام بدان جهت است که حکمت لوازمی دارد که مهم ترین لازمه اش این است که فعل لغو و عبث نباشد یعنی به گونه ای نباشد که به نتیجه مطلوبی نرسد . حکیم همواره کاری را انجام می دهد که دارای اتقان و استحکام است و هیچ خدشه ای در آن نیست. بدون شک خدای حکیم نیز در خلقت انسانها به اقتضای صفت حکمتش چنان عمل می کند که این خلقت به بهترین وجه صورت گیرد و انسانها تا حد امکان به کمال مناسب نائل شوند. بنابر این اگر انسانها در دستیابی به کمال به راهنمایی نیاز داشته باشند خداوند دریغ نخواهد کرد و اگر امکان ارتباط همگانی با خدا نباشد نمایندگانی را به عنوان حجت هایش خواهد فرستاد تا واسطه بین او و خلقش شوند. مقدمه سوم : خدا متعالی است. گفته شد که متعالی یعنی مجرد و موجود مجرد موجودی است که منزه از ماده و جسم و لوازم جسمی می باشد بلکه از هر نقیصه ای حتی امکان ، مبری است . شکی نیست که اگر بنا باشد موجودی متعالی و مجرد به نیاز ما انسانها توجه کند و ما را راهنمایی کند ما مخلوقاتش نمی توانیم او را مشاهده کنیم و نمي توانیم با او مباشرت و ملامست داشته باشیم و نیازهایمان را در یک رویارویی جسمانی با او در میان نهیم. ارتباط با مجرد نیازمند تجرد است چنان که گفته اند رو مجرد شو مجرد را ببین و البته شکی نیست که همگان در جاده تجرد قدم نمی نهند بلکه برخی از انسانها در جاده تجرد گام خواهند نهاد و این راه را خواهند پیمود.اینان شایستگی خواهند داشت تا با تعلیم و تادیب الهی سفیر خداوند و نماینده میان خدا و مردم باشند. مقدمه چهارم : نیاز بشر به هدایت الهی یکی دیگر از مقدمات مساله ضرورت حجت که در کلام امام نهفته است ، نیازمندی مردم به هدایت الهی است. انسان ها در شناخت خداوند و خواسته های الهی و نیز در تشخیص مصالح و منافع شان نیازمند به هدایت الهی هستند. انسان ها به دلیل محدودیت های علمی و معرفتی نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزی مایه بقاء آنها است و ترک چه امری موجب فناء آنهاست. از اینرو ضرورت دارد که آدمیان هدایت شوند و وجود حجت و رسول الهی برای این جهت است. 2- تقریر استدلال بر مساله اول ( ضرورت حجت) با توجه به مقدماتی که گذشت می توان استدلال بر ضرورت حجت را چنین تقریر کرد: حضرت می فرماید اولا ما خالق و صانع داریم بنابر این خلقت ما دارای علت و فاعل است و ثانیا فاعل و خالق ما حکیم است و از این رو فعلش هدف مند است و آن رسیدن انسانها به کمال است که در پرتو رعایت مصالح و منافعش حاصل می شود و ثالثا انسانها برای رسیدن به کمال نیازمند هدایت الهی هستند و به تنهایی نمی توانند به غایت مطلوب خود دست یابند و رابعا چون امکان ارتباط رو در رو و جسمانی با خدا وجود ندارد ضروری است خداوند با برانگیختن انسانهایي شایسته و تادیب و تعلیم آنها ، آنان را سفیر میان خود و مردم قرار دهد تا آنها با امر و نهی و خبررسانی از جانب خداوند ، انسانها را راهنمایی کنند به انجام آنچه مایه بقائشان است و به ترک آنچه مایه فنائشان است تا حجت الهی بر مردم اقامه گردد 3- شکل منطقی استدلال مساله اول مقدمات بکار رفته در کلام امام ع تشكيل دهنده استدلالی است که مرکب از چند قیاس (استثنايي اتصالی)است . به عبارت دیگر استدلال امام تشكيل دهنده یک قیاس مرکب اتصالی است که از چند قیاس به شرح ذيل تشکیل شده است : قیاس اول : اگر انسانها خالق حکیم دارند خلقتشان هدفمند است لکن انسانها خالق حکیم دارند پس خلقتشان هدفمند است. قیاس دوم اگر خلقت انسانها هدفمند است هدایت الهی ضروری است لکن خلقت انسانها هدفمند است پس هدایت الهی ضروری است قیاس سوم اگر ضروری است خداوند انسانها را هدایت کند پس ضروری است خداوند با انسانها ارتباط برقرار کند لکن ضروری است خداوند انسانها را هدایت کند پس ضروری است خداوند با انسانها ارتباط برقرار کند. قیاس چهارم اگر امکان ارتباط مستقیم و مباشرتی خداوند با همه انسانها وجود ندارد پس ارسال سفیر ضرورت دارد لکن امکان ارتباط مستقیم و مباشرتی خداوند با همه انسانها وجود ندارد پس ارسال سفیر ضرورت دارد. نتیجه این شد که ضرورت دارد که خداوند حکیم سفیران و حجت هایی را برای هدایت انسانها ارسال کند. 4- تبيين مفاهيم منطقي و قواعد فلسفی – کلامی . در استدلال بر ضرورت حجت این استدلال ، مشتمل بر قياس مرکب استثنايي اتصالی است و در این استدلال بر یک سلسله از اصول فلسفی و کلامی تکیه شده است که اينك به اختصار تبيين می شود: الف : تبيين قياس استثنايي اتصالی قياس استثنايي قسمي از قياس است كه خود قياس نوعي از استدلال است . استدلال به معناي عام يعني انتقال از چند معلوم تصديقي به يك مجهول تصديقي و سه قسم استدلال عبارتند از قياس، استقراء و تمثیل . قیاس استدلالی است که در آن از یک قانون کلی به حکم مصداق و مصادیق آن منتقل می شویم همچنین منطقیین در تعریف قیاس گفته اند قیاس ، قولی مرکب از چند قضیه است به گونه ای که پذیرش آن به ناچار ذهن انسان را به پذیرش قول دیگری به عنوان نتیجه وادار می سازد. قیاس به دو قسم قیاس اقترانی و قیاس استثنایی تقسیم می شود قیاس اقترانی ، قیاسی است که در آن ، اجزاء نتیجه در بین مقدمات پراکنده است و کل نتیجه با هیئتش در یک مقدمه قرار ندارد قیاس استثنایی ، قیاسی است که نتیجه یا نقیض آن به طور کامل در مقدمات قیاس به صورت صریح آمده است. در قیاس استثنایی به نکاتی باید توجه داشت : اولا یکی از مقدمات قیاس استثنایی باید قضیه شرطیه باشد ثانیا شرطیه یا حملیه بودن مقدمه دیگر قیاس استثنایی که مشتمل بر الفاظ استثناء است یعنی قضیه استثنائیه تابع چگونگی قضیه شرطیه اول ای است که در مقدمه اول قرار گرفته است مثلا اگر مقدمه اول مشتمل بر یک شرطیه ای است که متشکل از دو شرطیه است مقدمه دوم نیز که همان قضیه استثنائیه باشد قضیه شرطیه خواهد بود. قیاس استثنایی به دو قسم قیاس استثنایی اتصالی و قیاس استثنایی انفصالی تقسیم می شود. قیاس استثنایی اتصالی ،قیاسی استثنایی است که مقدمه اول آن شرطیه متصله است و قیاس استثنایی انفصالی ، قیاسی استثنایی است که مقدمه اول آن شرطیه منفصله است. فرمول استنتاج یعنی فرمول نتیجه صحیح گرفتن به یکی از دو شکل ذیل است: اول : اثبات تالی (یعنی مقدمه دوم قیاس استثنایی اتصالی) از راه اثبات مقدم (یعنی مقدمه اول قیاس استثنایی اتصالی) است دوم : نفی مقدم از راه نفی تالی است. ب :تبيين اصل علیت (قاعده فلسفی) اصل علیت به این معناست که هر معلولی در وجودش نیازمند به علت است و به این جهت تصادف امری باطل است و نمی توان ادعا کرد که چیز معدوم و ممکنی بدون علت و خود به خود پدید آمده باشد . اصل علیتی یکی از اصولی است که تقریبا اکثر متفکران و انسانها به آن اعتراف کرده اند و حتی کسانی که خواسته اند آنرا انکار کنند در مقام عمل بر آن تکیه کرده اند البته باید توجه داشت که اصل علیت ، اصلی فلسفی است و از قسم مسائل فلسفی خالص است و از این رو نباید انتظار داشت که مانند قوانین طبیعی بتوان با تجربه و از طریق حواس به حقیقت آن پی برد و آن را شناخت. یکی از فروعات اصل علیت آنست که باید میان علت و معلول سنخیت وجود داشته باشد و از این نمی توان انتظار داشت که هر معلولی را مرتبط با هر علتی دانست مثلا نمی توان معلول مجرد را پیدا شده از علت مادی و جسمانی دانست یا مثلا نباید انتظار داشت که مادی بتواند با مجرد مرتبط شود و یا حس بتواند مجرد را در یابد . به همین جهت است که حضرت می فرماید چون خداوند متعالی است یعنی مجرد است برای ارتباطش با مردم جهت هدایت آنان نیازمند سفیران و رسولانی از جنس آنهاست. ج:تبيين قاعده افعال الله معلل به اغراض اند(قاعده کلامی) مراد از اینکه افعال الهی معلل به اغراض اند این است که خدای متعال هر کاری را انجام دهد حتما به جهت هدفی و غرضی خواهد بود بنابر این اگر خدا انسانها را آفریده باید در این آفرینش و فعل ، غرضی و هدفی وجود داشته باشد مانند اینکه هدف این فعل یعنی آفرینش انسان آن باشد که به کمال نائل شود البته اشاعره که یکی از فرقه های کلامی هستند این قاعده را انکار کرده اند و می گویند هر فاعلی که به خاطر غرض و هدفی فعلی را انجام دهد موجودی است که ذاتش ناقص است که با این غرض کامل می شود و خداوند منزه از نقص است و از این رو فعلش به جهت غرضی و هدفی نخواهد بود به این سخن و دلیل اشاعره پاسخ داده اند که اینان نتوانسته اند بین دو گونه غرض تفکیک قائل شوند . بدون شک غرضی که به فاعل برگردد مستلزم ناقص بودن فاعل است و چنین فعلی (که غرض از آن به فاعل باز می گردد) نشانگر ناقص بودن فاعل است اما اگر غرض از فعل به فاعل باز نمی گردد بلکه به خود فعل باز می گردد و در حقیقت مقصود از فعل آنست که فعل به نفع و کمالی نائل شود در این صورت اسناد چنین فعلی به فاعل کاملی هیچ محذور عقلی نخواهد داشت و باور شیعه این است که افعال الهی مشتمل بر چنین اغراضی هستند ح : مقصد دوم روایت اول (ویژگی های حجت) در این جا به دو مطلب اشاره می شود اول ویژگی هایی که برای حجت الهی دراین روایت ذکر شده است و دوم ارتباط این ویژگی ها با مسئولیت حجت الهی بودن و مسولیتی که بر عهده دارد اول : ویژگی های حجت الهی در این روایت برخی ویژگی های حجت الهی معرفی شده است که البته به نظر می رسد برخی از این ویژگی ها ضروری و برخی قابل اغماض است . اینک این ویژگی ها را ذکر و بررسی می نماییم 1- نبی و رسول خدا بودن حجت الهی همان انبیاء الهی هستند که در طول تاریخ عهده دار وظیفه سفارت میان خدا و انسانها بوده اند و مراد از انبیا در این جا فرستادگان خداوند که وظیفه آنها در روایت این ذکر گردیده است که انسانها را به مصالح و منافع شان هدایت می کنند و از جانب خداوند امر به نیکی ها و نهی از زشتی ها می نمایند. اشکال : طبق مفاد روایت اول ، از ویژگی حجت های خداوند آنست که نبی هستند و در واقع حجج الهی ، همان انبیاء الهی هستند در این صورت با توجه به ختم نبوت با رسالت پیامبر اسلام ص باید نتیجه گرفت که تجدید حجت و وجود حجت پس از پیامبر اسلام ص منتفی است پاسخ : نمی توان از ختم نبوت به این نتیجه رسید که حجت الهی حتما باید رسول یا نبی باشد . همانگونه که ختم نبوت می تواند این احتمال را تقویت کند که استمرار حجت پس از پیامبر اسلام ص منتفی است ، وجود شواهد ذیل می تواند نشانگر آن باشد که ویژگی نبوت از ویژگی های ضروری حجت الهی نیست الف : صراحت این روایت بر تداوم وجود حجت الهی در هر زمانی و عصری تا زمین خالی از حجت الهی نباشد ب : تعلیل همین روایت جهت ضرورت حجت قابل تعمیم در هر زمان و عصری هست. اگر انسانها به واسطه عدم امکان مباشرت مستقیم با خداوند نیازمند سفیری الهی هستند تا آنان را به مقاصد الهی و منافع و مصالح شان هدایت کند همیشه این نیاز وجود دارد و از این رو همیشه این ضرورت حجت و لزوم وجود حجت باقی خواهد بود. متکلیمان امامیه به این ضرورت حجت و امام پس از دوران عصر نبوت یعنی در دوره خاتمیت اشاره کرده اند و استدلال هایی در این باره مطرح نموده اند که برای نمونه استدلال در کشف المراد را نقل می کنیم : مرحوم علامه در ضرورت امام معصوم در دوران غیبت چنین استدلال می کنند : پس از رحلت رسول خدا ص نمی توان گفت قرآن ما را کافی است و شریعت با آن حفظ می شود .قرآن نمی تواند حافظ شریعت اسلام باشد زیرا قرآن تمام احکام تفصیلی را بیان نکرده است چنانکه سنت رسول خدا ص نیز به همین دلیل حافظ شریعت اسلام نیست. همینطور اجماع امت نیز نمی تواند حافظ شریعت باشد زیرا اگر هر یک از اجماع کنندگان جایز الخطا هستند و احتمال اشتباه نمودن در مورد آنان هست بنابر این در مجموع شان نیز این احتمال اشتباه وجود دارد و به صرف جمع بودنشان نمی توان ادعا کرد که اشتباه نمی کنند و اجماعشان هم اگر به خاطر دلیلی می بود آن دلیل شناخته شده و مشهور می شد چنانکه اجتماعشان به جهت اماره نیز نمی باشد چون اجتماع مردم در سایر مکان ها بر اماره ای واحد محال است چنانکه علم بدیهی داریم که مردم بر خوردن غذایی واحد اتفاق ندارند همینطور قیاس نمی تواند حافظ شریعت باشد به این جهت که اولا قیاس جنانکه در اصول فقه بحث شده است باطل است و نمی توان در اثبات شریعت به قیاس تمسک کرد و بر فرض اعتبار قیاس این نکته اجماعی است که قیاس حافظ شریعت نیست همینطور با برائت اصلیه نیز شریعت حفظ نمی شود زیرا اگر استفاده از برائت اصلیه کافی و لازم بود اساسا دیگر نیازی به بعثت انبیا نبود و ثانیا اجماعی است که برائت اصلیه حافظ شریعت نیست مرحوم علامه حلی در پایان نتیجه می گیرند پس برای حفظ شریعت پس از رحلت رسول خدا ص نیاز به وجود امام معصوم هست و به این ترتیب ضرورت وجود امام معصوم در دوران خاتمیت ثابت می شود. البته در این باره مباحث دیگری وجود دارد که در ذیل روایات مرتبط ذکر خواهد شد. ج : روایات متعدد دیگری که در همین باب الحجه کتاب کافی نیز مذکور است و به صراحت تداوم وجود حجت الهی را پس از رسول خاتم ص بیان می کند و حتی در برخی موارد حجج الهی پس از پیامبر اسلام ص را ذکر می کند. د: نصوصی که امامت حضرت علی ع و سایر ائمه اطهار ع را اثبات می کند شاهد دیگری بر تداوم وجود حجج الهی پس از رسول خدا ص می باشد. این برخی از شواهد و دلائلی است که نشانگر آنست که حجج الهی منحصر در انبیا نیستند هر چند که در طول تاریخ تا زمان رسول خدا ص فقط انبیاء الهی ، حجج خداوند بر انسانها بوده اند. 2- برگزیده مخلوقات خداوندبودن( = مخلوق کامل) از دیگر ویژگی های حجت الهی این است که برترین مخلوق و یا به عبارتی انسان کامل شایستگی سفارت الهی را دارد و او فقط می تواند وظیفه بیان مقاصد الهی و تحقق آنها را به عهده داشته باشد. در نتیجه تنها کسانی می توانند حجت الهی باشند که از شایستگی های ذاتی و شخصیتی والایی برخوردار باشند که بتوانند پذیرای تادیب الهی گردند از این رو در دیدگاه شیعه چنانکه انبیا ع انسانهای برگزیده هستند ائمه اطهار ع نیز انسانهای برگزیده و انسانهای کامل هستند 3- عالم (یا حکیم الهی بودن) ویژگی دیگر حجج الهی این است که حکما و عالمانی هستند که البته این علم و حکمت را با اکتساب به دست نیاورده اند بلکه علم و حکمت آنان منشاء الهی دارد و در حقیقت علم آنان لدنی است که به تایید الهی به شهود و معرفت حقایق دست یافته اند و از این جهت هدایت آنان در حقیقت همان هدایت الهی است که از طریق آنان تحقق می یابد. در مورد علم امام متکلمان اسلامی شیعه و سنی گفتگوهای مفصلی را در کتب خود مطرح کرده اند و همانگونه که مشاهده می شود این روایت دلالت می کند که حجت الهی جه پیامبر باشد و چه امام لازم است که از علم الهی بهره مند باشد و موید به حکمت الهی باشد که همین نیز دیدگاه شیعه می باشد. 4- برانگیختگی از جانب خداوند یکی از مباحث در بحث امامت این است که آيا امامت تنصیصی است یعنی نیازمند نص است یا انتخابی است که دیدگاه شیعه این است که امامت منصوص به نص الهی است که این روایت نیز بر آن دلالت دارد. در روایت دارد که حجت های الهی (پیامبر باشد یا امام) کسانی هستند که از سوی خداوند مبعوث شده اند یعنی این منزلت را خودشان به دست نیاورده اند و سایر انسانها نیز این مقام را به آنان عطا نکرد ه اند بلکه این مسئولیت و مقام را خداوند به آنان بخشیده است و از جانب خداوند برای این هدایت گری برانگیخته شده اند 5- داشتن نشانه الهی (معجزه یا نص الهی داشتن) با توجه به اینکه حجت های الهی کسانی هستند که از سوی خدا مبعوث شده اند و از جانب خداوند به این منصب نصب شده اند لازم است که نشانه ای الهی به همراه داشته باشند تا دلالت بر الهی بودن و برانگیختگی آنان از جانب خداوند نماید و متکلمان اسلامی از جمله متکلمان امامیه این مساله را در مباحث امامت مطرح کرده اند که امامت از چه راهی اثبات می شود. راه های متعددی ارائه شده است که در احادیث مرتبط مطرح خواهیم نمود برای نمونه برخی گفته اند که در شناخت امام مراجعه به نص لازم است و عده ای معتقد شده اند که با معجزه، امامت ثابت می شود و همانگونه که ملاحظه می شود در این روایت نیز بر لزوم نشانه ای برای شناخت حجت تاکید شده است و امام فرموده برای آنکه صدق ادعا و عدالت حجت اثبات شود نیازمند به نشانه ای (بنابر برخی نسخه ها که به فتح عین و لام خوانده شده است ) و دانشی است ( بنابر نسخه هایی که به فتح عین و سکون لام خوانده شده است) تا آن دانش و نشانه مایه اطمینان مردم گردد که او حجت الهی بر مردم است.
دوم : ارتباط این ویژگی ها با حجت بودن 1- نبی خدا بودن و حجت الهی بودن همانگونه که گذشت حجت الهی لزومی ندارد که نبی خداوند هم باشد بلکه اگر شریعت الهی ابلاغ شده است حجت الهی برای سایر وظایف حجت الهی لازم است مانند تبیین شریعت ، حفظ شریعت و اجرای شریعت و هدایت باطنی انسانها به سمت خداوند 2- برگزیدگی و حجت الهی بودن اگر قرار است که حجت الهی حامل رسالت الهی باشد و مقتدای مردم در زمین باشد بلکه هادی مخلوقات از جانب خداوند باشد بدون شک این مسئولیت را کامل ترین موجود از میان مخلوقات بهتر می تواند انجام دهد و او شایستگی دارد تا مقتدای سایرین باشد تا تقدیم مفضول بر افضل نیز لازم نیاید . چرا که بدون شک از نظر عقل زشت است که مفضول بر افضل مقدم شود و عقل به طور قاطع حکم می کند که خداوند در برگزیدن حجت به نحو نیکو عمل می کند و از کار ناشایست منزه است. 3- عالم بودن و حجت الهی بودن ارتباط عالم بودن با حجت الهی بودن بسیار روشن است زیرا تنها سخن کسی حجت است که از روی آگاهی سخن بگوید و آنهم در علم و آگاهیش خطا راه نیابد و تنها معصومان و کسانی که از جانب خداوند به حکمت وعلم تایید شده اند دارای چنین ویژگی خواهند بود. بنابراین خداوند برای آنکه انسانها به گفتار حجتش اعتماد نماید آنان را از علم خود سیراب می کند و با عطای ویژگی عصمت آنان را شایسته مقتدابودن می نماید. 4- برانگیختگی از جانب خدا بودن و حجت الهی بودن مردم نمی توانند کسی را که شایستگی منصب حجت الهی بودن را دارد شناسایی و انتخاب کنند زیرا اولا مردم به حقیقت انسانها آگاه نیستند و تنها خداوند است که به طور قطع از شایسته ترین مخلوقاتش و انسانی که از همه بهتر است آگاهی دارد و ثانیا در انتخاب حجت از سوی مردم اختلاف نظر رخ می نماید و این مایه حیرت و سرگردانی کسانی می شود که در پی کشف حقیقت هستند و براستی م یخواهند حجت الهی را مقتدای خود قرار دهند در حالیکه اگر حجت از جانب خداوند معرفی شود کسانی که به خدا ایمان دارند و از این نصب الهی آگاه شده اند دچار حیرت و سرگردانی نمی شوند و به راستی حجت خدا بر آنان تمام می شود. 5- داشتن نشانه الهی و حجت الهی بودن پس از آنکه روشن شد که خداوند می تواند کسی را که شایستگی حجت الهی بودن را دارد تشخیص دهد برای آنکه مدعیان دروغین خود را حجت الهی معرفی نکنند و مردم بتوانند حجج الهی را بشناسند لازم است که خداوند همراه حجج خود نشانه هایی قرار دهد تا بر منزلت و منصب آنان دلالت کند تا کسانی که براستی خواهان آنند تا پیروی حجت الهی باشند امکان شناخت و معرفت به حجت الهی برای آنها فراهم شده باشد. از این رو حجت الهی ممکن است بوسیله معجزه یا کرامت و یا نصوص داله بر منزلت آنان و یا مجموعه ای از این ها توسط خداوند معرفی شود ط: ضرورت تداوم وجود حجت الهی در روایت گفته شده است که همراه حجت های الهی نشانه هایی بر صدق سخن شان و عدالت شان خواهد بود تا زمین خالی از چنین حجت هایی نباشد این سخن که زمین از حجت الهی خالی نیست به صراحت دلالت بر این دارد که باید همیشه بر روی زمین حجت الهی وجود داشته باشد و به این ترتیب خداوند در همواره بر روی زمین حجتی خواهد داشت . البته دلیل این استمرار ضرورت حجت از خود روایت نیز قابل استفاده است به این صورت که همان دلیلی که بر ضرورت وجود حجت دلالت می کند بر استمرار آن نیز دلالت دارد زیرا حدوسط آن دلیل یعین نیاز به هادی برای دست یابی به مقاصد الهی و شناخت مصالح و منافع هم چنان باقی است و تا هر وقت انسان ها بر زمین زندگی می کنند باقی خواهد بود. و هر گاه این نیاز باقی باشد خداوند حکیم این نیاز را بر اساس حکمتش برآورده می سازد و حجت خویش را در زمین قرار می دهد. ی: راه شناخت حجت الهی چنانکه گذشت در این روایت هم به لزوم نشانه الهی به همراه حجت های الهی اشاره شده است و هم به علت این لزوم و فلسفه وجود چنین نشانه هایی اشاره شده است. همانطور که گفته شد برخی واژه علم را به فتح عین و لام و برخی به فتح عین و سکون لام خوانده اند ولی به هر حال بر اساس هر دو قرائت روایت دلالت دارد بر اینکه باید همراه حجج الهی چیزی باشد که مایه اطمینان مردم گردد تا مردم بدانند که کسانی که خود را حجت الهی معرفی می کنند در این سخن خود صادق اند و از روی توهم و یا از روی فسق و فجور چنین ادعایی را مطرح نمی کنند. اینک با توضیح تعلیل روایت این مساله روشن تر می شود. در روایت گفته شده است که باید همراه حجت الهی براهین و دلائلی باشد که بر صدق سخن او دلالت کند و نشانگر عدالت او باشد . یعنی اثبات گر این باشد که هر گونه شکی را را دفع کند و به طور قاطع نشان دهد که او حجت الهی است . بدون شک باید این برهان و دلیل چنان روشن باشد که همه انسانها بتوانند آن را تشخیص دهند. بدین ترتیب باید حجت الهی بر حجیت خودش و صدق ادعایش که از جانب خداست یا معجزه ای ارائه دهد چنانکه انبیاء الهی در طول تاریخ چنین اقدامی نموده اند و یا اینکه توسط کسی که حجت الهی بودن او برای مردم قطعی به مردم معرفی شود مانند ائمه اطهار ع که توسط نصوص قرآنی و روایات پیامبر اسلام ص معرفی شدند