تاریخ انتشارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۴۲
کد مطلب : ۵۳
۰
plusresetminus

دموکراسی مهدویت

محمدرضا متقیان
دموکراسی مهدویت
دموکراسی چیست؟ آیا دموکراسی با دین و تشیع (امامت و مهدویت) تنافی دارد؟ آیا دوران دموکراسی معنوی و رهایی آدمی فرا رسیده و عقول بشری از وحی و امام معصوم بی‌نیاز است؟ آیامی توان گفت که دموکراسی با اسلام و تشیع سرسازگاری ندارد؟ نوشتار حاضر بر این اساس است که نه تنها دموکراسی (مردم سالاری) با اسلام و تشیع (امامت و مهدویت) سازگار است بلکه از بهترین دموکراسی‌های جهان معاصر، دموکراسی مهدویت (امامت) است بنابراین اولاً دکترین و آموزة مهدویت یک نوع دموکراسی است و ثانیاً در دنیای کنونی یکی از بهترین انواع دموکراسی‌هاست.
در ترکیب دموکراسی (مردم سالاری) با مهدویت (امامت) سه دیدگاه به لحاظ نظری قابل تصور است:
1. تناقض نما (Paradox): در دموکراسی، سالاری و حکومت با مردم است و مشروعیت آن هم مردمی است در حالی که در دکترین مهدویت حکومت ولائی (guar deanship) است و امام، خلیفه منصوب حق تعالی و دارای مشروعیت الهی است و حاکمیت مردمی و عدم آن تناقضی آشکار است.
2. تباین: دو مفهوم دموکراسی و مهدویت ربطی به هم ندارد زیرا دموکراسی امر حکومتی دنیوی و در حوزة مسائلی سیاسی است ولی مهدویت امری دینی ـ مذهبی، شخصی و در حوزة مسائل اخلاقی و کلامی جای دارد. پس دموکراسی با مهدویت متباین و ترکیب آن دو بی‌معنا و از باب ضم‌الحجر فی جنب الانسان است.
3. مطلق و مقید: دموکراسی مطلق به منزله جنس است و می‌تواند انواع و اقسامی را در زیر چتر خود بگیرد. دموکراسی می‌تواند مهدوی و دینی باشد و می‌تواند غیر مهدوی و سکولار باشد. بنابراین با فرض اول و دوم ترکیب دموکراسی مهدویت (امامت) متناقض یا متباین است اما بنابر دیدگاه سوم ترکیب صحیح و معقولی می‌باشد.
اکنون به پیشینه دمکراسی مهدویت و سپس به تعاریف دین، امامت، مهدویت، دموکراسی و نسبت هر کدام با هم پرداخته می شود وآنگاه به تعاریف دموکراسی و مهدویت را با سه دیدگاه فوق مورد سنجش قرار خواهیم داد و در آخر هم به دیدگاه برگزیده (دموکراسی مهدویت) در عصر ظهور امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهیم پرداخت.
1. پیشینه دمکراسی مهدویت:
دموکراسی مهدویت آمیزه‌ای از مردم سالاری و آموزه‌های مهدوی است. ریشه‌های این شجره مبارک به صدر اسلام و بلکه به پیش از آن به تعالیم پیامبران و معجزات روشنگر آنان می‌رسد؛ زیرا تمام این تعالیم و معجزات همه برای این بوده است که خود مردم قیام به قسط و عدل کنند. «لقد ارسلنا بالبیات اذن معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (همان طور که ملاحظه می‌فرمایید ناس فاعل قیام است نه مفعول آن، یعنی خود مردم قیام به قسط کنند که لازم آن هم تشکیل حکومت و دخالت در امور سیاسی و اجتماعی است نه این که پیامبران آنها را به این امور وادار سازند.) آری، سنت الهی بر این استوار گشته که خود مردم در جهت‌ تغییر و تحول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... اقدامات لازم را به عمل آورند والا هیچ امری بدون فراهم شدن اسباب وشرایط آن مهیا نخواهد گشت که قطعاً در عالم بشریت یکی از این شرایط همان اراده و اختیار آدمیان است؛ «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». در سیره نبوی و زندگانی حضرت محمد بن عبدالله(صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز آگاهی و روشنگری با معجزه جاودان قرآن کریم همه برای این بوده که خود مردم به حقایق هستی پی ببرند و در مقابل خدایان دروغین و بت‌ها قیام کنند و رهبری و امامت جامعه را به دست شایسته‌ترین فردی که انتظارات آنها را برآورده می‌سازد، بسپارند به همین دلیل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) برای پی‌ریزی ارکان حکومت اسلامی در یثرب نخست، زمینه پذیرش آنها را با بیعت عقبة اولی، در میان مردم ایجاد فرمود و بعد از آن که مردم و سران قبایل که نبض اجتماع را به دست داشتند، آمادگی خویش را جهت پذیرش بیشتر از احکام اسلامی نشان دادند آن حضرت با پیمان عقبه دوم ارکان حکومت اسلامی را پایه‌گذاری کرد. در پایان هم به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در مورد رضایت مردمی سفارش می‌فرماید:
یابن ابی طالب لک ولاء امتی فان ولوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه
ای پسر ابوطالب! ولایت بر امت من از توست پس لذا گر در سلامتی و آرامش پذیرای ولایت تو شدند و به حکومت تو رضایت دادند اداره امور آنان را بر عهده بگیر و اگر در مورد تو اختلاف کردند آنان را به خودشان واگذار.
با نگاهی به سیره امام علی(علیه السلام) هم می‌بینیم که حضرت این توصیه را دقیقاً به مرحله اجرا در آورد و هیچ‌گاه خود را به عنوان امام بر حق با تحکم و زور بر مردم تحمیل نکرد و وقتی حاضر به پذیرش خلافت گردید که اقیال و رضایت مردم را در راه آن استوار دید؛
اما و الذی خلق الحبة و براء النسمیة و لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر لایقت جعلها علی غاربها...
آگاه باشید سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را بیافرید، اگر حضور حاضران [و ازدحام جمعیت] نبود... هر آینه زیسمان حکومت را بر پشتش رها می‌کردم... .
در مسئله بیعت هم وقتی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بیعت با مردم را قبول کردند که رضایت عمومی را مشاهده کردند و آن را شرط بیعت خودش قلمداد کردند. «ففی المسجد فان بیعتی لاتکون خفیاً و لاتکون الاعمال المسلمین» و فرمود «لا رأی لمن لایطاع».
این سیره علوی در زندگانی بقیه معصومان نیز به چشم می‌خورد آنان هم با وجودی که امامت و ولایت بر مردم را حق الهی خود قلمداد می‌کردند و این مشروعیت الهی را مشروط به دأی مردم نمی‌دانستند اما شرط اعمال این ولایت و خلافت را منوط به رضایت و مقبولیت همگانی می‌دانستند لذا هیچ‌گاه با زور و تحمیل بر مسند حق خود قرار نگرفتند. همین سیره نبوی و مشی علوی را در زندگی آخرین اختر آسمان ولایت و امامت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به خوبی مشاهده می‌کنیم؛ زیرا غیبت و ظهور آن حضرت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بستگی کامل به زمینه‌های مردمی و همگانی دارد، یعنی وقتی زمینه‌ای برای حضور امام معصوم(علیه السلام) در میان مردم نبود حضرت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم‌چون خورشیدی به پشت ابرهای غیبت رفتند تا زمینه اقیال مردمی برای ظهور ایشان فراهم نگردد در این غیبت به سر خواهد برد.

2. اندر چیستی دین:
دین به لحاظ لغوی به معنای کیش، ملت، طریقت که در مقابل کفر قرار دارد و همچنین به معنای راه و روش، آیین است. و از نظر اصطلاحی به دو دسته کلی (حداکثر گرایانه و حداقل گرایانه) تقسیم می‌شود:
نگرش حداکثر گرایانه: در این نگاه دین اسلام تعریفی به مراتب وسیع و فراگیر دارد براساس آنها اسلام راهی است نمایان و روشن، راهی به زندگی و کمال... و هم چنان که برای تهذیب روان و دل آدمی پرهیزکاری را دستورالعمل خود قرار می‌دهد، برای سامان بخشیدن به زندگی او نیز احکام و مقررات خود را برنامه منحصر می‌داند.
اسلام «تمام فعالیت‌های انسانی را هدایت کرده به کمک فرد انسانی می‌شتابد تا انسان بتواند این فعالیت‌ها را طوری تنظیم کند و کنار هم بنشاند تا سعادت او در دنیا و آخرت تأمین شود.
اسلام مجموعه‌ای از باورهای قلبی است که برآمده از امور فطری و استدلال‌هایی است و تکالیف دینی که از سوی خداوند متعال بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و به منظور سعادت دنیوی و اخروی بشر نازل شده است.
در نگرش حداقل گرایانه، دین یک امر کاملاً شخصی و یک باور صرفاً فردی است که به رابطه بین انسان و خدا باز می‌گردد؛ رابطه‌ای که در آن باور و اعتقاد به آخرت، پاداش، حساب جزا و مکافات، رفتار و اخلاقیات فردی خاصی در انسان برمی‌انگیزد، در این تعریف، دین آیین فردی است که در چارچوب آن و با عمل بدان هر انسانی به تنظیم رابطة شخصی خویش با مبداء هستی (خداوند) مبادرت می‌ورزد. آقای دکتر سروش همین دیدگاه را پذیرفته است و به اصطلاح نگاه حداکثری به دین را قبول ندارد. ایشان در فربه‌تر از ایدئولوژی چنین اظهار می‌دارد «دین برنامه بندگی» است و نیز «رازآلود و حیرت افکن» است. با این تعریف از دین نمی‌توان از آن انتظار رسالت اجتماعی و سیاسی داشت؛» در این تلقی، مهمترین درس دین ـ که گوهر آن محسوب می‌شود ـ «درس بندگی» است.
نقد و بررسی
این نگرش به دین و ارائه تعریف حداقل از آن است که در دنیای معاصر به سکولاریسم می‌انجامد که برای دین، شأنیت و کارکردی کاملاً مادی فرض و از حوزة عمومی زندگی انسان کنار گذاشته می‌شود و محدود به فضای کاملاً ذهنی و فردی می‌گردد. حال سؤال این است که آیا دین حداقلی و سکولاریزم صحیح است؟ وقتی از اخوان المسلمین در این باره سؤال می‌شود آنان پاسخ می‌دهند اگر اسلام دین سیاست، امور اجتماعی، اقتصاد، قانون و فرهنگ نباشد پس چیست؟ تنها رکوع، سجود، ادعیه و اوراد؟!
اسلام دین دنیا و آخرت است «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و قنا عذاب النار» و دنیا هم پل و مزرعه‌ای برای آخرت است «الدنیا قنطرة الاخرة، الدنیا مزرعة الاخرة»؛ حال اگر دین و آخرت در امور دنیوی و حکومتی جریان نداشته باشد چه محصولی برای آخرت و حتی برای همین دنیا، به بار خواهد آورد؟ آیا می‌توان از بوته خار، رطب برداشت کرد؟ «خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم» آیا جدایی دین از سیاست و امور اجتماعی چیزی غیر از بحران معنا و معنویت و نتیجه‌ای جز سقوط و تباهی برای جوامع بشری به بار آورده است؟
هانتینگتون در این باره می‌گوید:
در غرب چیزی که از مسائل اقتصادی و جغرافیایی مهم‌تر است، مسائل مربوط به سقوط اخلاقی، خودکشی فرهنگی و عدم وحدت سیاسی افزایش رفتارهای ضد اجتماعی از قبیل جنایت، مصرف مواد مخدر، خشونت به طور عام و فساد در خانواده شامل افزایش طلاق، فرزندان نامشروع، افت عمومی اخلاقیات فردی و شکل‌گیری طغیان فردی... است.
آیا این معضلات نمی‌تواند دلیل محکمی بر ناتوانی بشر در امر سازماندهی و برآوردن نیازهای فردی و اجتماعی خود باشد؟ آیا از نیاز بشر به هادیانی که به بارگاه الهی متصلند حکایت نمی‌کند؟ آیا بشریت می‌تواند بدون وحی و امام معصوم فقط به عقل استقرائی خود آن طور که اقبال لاهوری می‌گفت تکیه بزند و تمام امور اجتماعی، سیاسی و خلاصه تمام امور دنیوی خود را که پلی است برای رسیدن به آخرت به او بسپارد؟! عقلی که در بُعد نظر مجهولاتش قابل مقایسه با معلوماتش نیست «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» و دچار سهو و نسیان است و در بُعد عملی هم در بند هوی و هوس در مسائل شخصی، اجتماعی، سیاسی است. «افریت من اتخذ الهه هواء» بنابراین انسان معاصر نه تنها به وحی و امام معصوم در امور دنیوی و اخروی نیازمند است بلکه می‌توان گفت به آنها مضطر است.
2-امامت و مهدویت
امامت چیست؟ آیا می‌توان تعریف جامعی از آن ارائه داد؟ چه رابطه‌ای بین تعریف دین، امامت و مهدویت برقرار می‌باشد؟ آیا تعریف حداقل گرایانه و حداکثر گرایانه از دین به امامت و مهدویت هم سرایت می‌کند؟ همانگونه که گفتیم در تعریف امام گفته شده است: «هو انسان له الامامة و هی رئاسة عامة فی المور الدین و الدنیا بالاصالة» علامه حلی در الباب الحادی عشر می‌گوید: «الامامة ریاسة عامة فی امور الدنیا و الدین لشخص من الاشخاص نیابةً عن النبی» امامت عبارت از رهبری جامعه اسلامی (= امت) در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر و چون در تعریف امامت دین و دنیا به کار رفته است طبعاً تعاریف حداقل گرایانه و حداکثرگرایانه دین به امامت هم سرایت می‌کند؛ یعنی آن عده‌ای که تعاریف حداقل گرایانه دین را پذیرفته‌اند شأن امام را بالاتر از این می‌دانند که در شئون دنیا و سیاست وارد شود لذا به امام باقر(علیه السلام) در حالی که در اثر کار در مزرعه عرق از پیشانی مبارکشان جاری بود اعتراض می‌کرد که چرا شما این‌ قدر در دنیا غرق شده‌اید؟ ولی آنان که تعاریف حداکثرگرایانه دینی را قبول دارند دنیا را هم جز شئون دین و امامت می‌دانند و حتی هویت و زندگی آدمی را وابسته به معرفت امام زمان می‌دانند. من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیة در حال حاضر امامت در امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) متبلور شده است یعنی سیستم علوی امامت در نظام سبز مهدویت تجلی و بروز یافته است.
3. دموکراسی
دموکراسی به لحاظ لغوی واژه‌ای یونانی است که در قرن شانزدهم از طریق واژه فرانسوی دموکراتی وارد زبان انگلیسی شد. کاربرد اجتماعی و سیاسی آن به معنای «حاکمیت مردم» یا حق همه مردم برای شرکت در تصمیم‌گیری در امور همگانی از نیمه دوم قرن پنجم میلاد، از آتن آغاز شد. دموکراسی یا حکومت مردم سالاری که در ستون کلاسیک «حکومت مردم بر مردم و برای مردم» تعریف شده است؛ تلفیقی از دو لفظ یونانی (Demos) به معنای عامة مردم و (Kratos) به معنای حاکمیت و حکومت؛ بنابراین دموکراسی به معنای حاکمیت مردم است. واژه دموکراسی به لحاظ اصطلاحی در طول تاریخ از محدودترین به وسیع‌ترین گسترش یافته ولی تا به حال تعریف جامعی از آن ارائه نشده است. بهترین روش برای فهم معنای اصطلاحی دموکراسی توجه به تقسیمات آن است. یکی از مهمترین تقسیمات آن همچون دین تقسیم به حداقل‌گرا و حداکثرگرا است که از تعاریف حداقل‌گرا می‌توان به تعاریف ذیل اشاره کرد:
ـ جان استوارت میل: «دموکراسی پخته‌تر آن حکومتی است که از یک سو مبتنی بر رأی و نظر اکثریت و نمایندگان آنها و از سوی دیگر برخوردار از رأی و صلاحیت اقلیت فرهیخته در قانون‌گذاری و اداره امور باشد.»
ـ دیوید هلد: «دموکراسی حکومت مردم بر مردم به وسیله نمایندگان مردم است.»
ـ بیتهام وکوین: «دموکراسی به نوع تصمیم‌گیری جمعی تعلق دارد که در مقابل تصمیم‌گیری فردی است که در آن افراد خاصی به تنهایی از سوی بقیه تصمیم‌گیری می‌کنند.»
بنابر آنچه امروزه به نام دموکراسی شناخته می‌شود، دموکراسی غیر مستقیم یا نمایندگی است یعنی انتخاب نمایندگانی که در مجلس قانونگذاری، خواست اکثریت مردم را به اجرا گذارند.
از تعاریف حداکثرگرای قرون هفدهم و هیجدهم در خصوص دموکراسی می‌توان به تعریف جان لاک اشاره کرد که بر عناصر اصلی دموکراسی لیبرالی چنین تأکید کرده و آنها را در آزادی و برابری طبیعی انسان‌ها، حق حیات و مالکیت آدمیان، حکومت محدود و مشروط به قانون طبیعی و رضایت مردم، تساهل دینی، تفکیک قوای حکومتی، اصالت جامعه در مقابل دولت و حق شورش بر ضد حکام می‌داند.
در این رویکرد «دموکراسی فرمول حکومتی‌ای شمرده می‌شود که مقتضیات اندیشه لیبرالی را خلاصه و تکمیل کرده و به سرانجام می‌رساند.» این همان تعریف حداکثرگرایانه از دموکراسی است؛ تعریفی که دموکراسی را همسان، لیبرالیسم یا دموکراسی لیبرالیسم می‌انگارد.
بنابراین دموکراسی در میان دو نقطه حداقل گرایانه و حداکثر گرایانه در نوسان است. در این میان شایع‌ترن و رایج‌ترین آنها همان تعاریف حداقل‌گرایانه است که شاخص‌های چندی را برای خود دارا می‌باشد. شاخص‌هایی نظیر آنچه در تعریف جان استوارت میل (رأی اکثریت مردم و صلاحیت اقلیت فرهیخته) یا آنچه در تعریف بیتهام دکوین بریل (تقسیم‌گیری جمعی) یا آنچه در تعریف برخی از شرقی‌ها آمد «مهم‌ترین اصل دموکراسی خطاکار دانستن انسان است که باید به وسیلة نظارت مردم، خطاها به حداقل برسد.»
دموکراسی مهدویت
آیا ترکیب دموکراسی مهدویت تناقض‌نما است؛ چون در دموکراسی (مردم سالاری) مشروعیت نظام سیاسی با مردم است و آنان سالار و حاکم در امور سیاسی و حکومتی هستند و حکومت از پذیرش هر گونه دخالت غیر انسان ابا دارد در حالی که در دکترین مهدویت حکومت ولائی (guardianship) که مشروعیت آن فقط از خداست (ان الحکم الا الله) و خواست و اراده مردم در آن دخیل نیست و کسانی حق حکومت پیدا می‌کنند که همچون امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از طرف حق تعالی ماذون باشند.
آیا ترکیب دموکراسی و مهدویت با یکدیگر تباین دارند و از باب ضم الحجر فی جنب الانسان است؛ چون دموکراسی امر دنیوی و در حوزة مسائل سیاسی و اجتماعی است اما مهدویت امر دینی ـ مذهبی و در حوزة مسائل کلامی و اخلاقی است؟
آیا ترکیب دموکراسی مهدویت از باب مطلق و مقید جنس و فصلی است، یعنی دموکراسی می‌تواند مهدوی و دینی باشد و می‌تواند غیر مهدوی و غیر دینی یا سکولار باشد؟
ممکن است کسی بر این اعتقاد باشد که دوران پیوند دموکراسی با تشیع (امامت و مهدویت) به انجام خود رسیده است» اما نوشتار حاضر بر این باور است که نه تنها این دوران به پایان نرسیده بلکه برعکس بهترین گزینه در بین دموکراسی‌های دنیایی معاصر دموکراسی مهدویت (امامت) است چون امام مهدی خلیفه خدا بر روی زمین و واسطة فیض و یکی از اسماء نیکوی حق تعالی است؛ امامی که در ساحت او سهو و نسیان، گناه و هوای نفس راه نمی‌یابد؛ امامی که به دریای علم، قدرت، حکمت و محبت الهی متصل است، این امام همام گمگشته انسان معاصر است چون عقول بشری در بُعد نظری )دچار خطا و نسیان) و در بُعد عملی (آلوده به گناه، هوی و هوس) نقصان دارد پس در امور دنیوی و اخروی نیازمند بلکه مضطر به چنین امام معصومی است البته از آنجا که انسان موجودی مختار است و دین و حکومت تحمیلی هرگز تحمیلی نیست «لا اکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغی» مردم هم باید با اراده و اختیار خود به دین و امام بر حق اقبال کنند. «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا» و با رأی اکثریت و انتخاب آزاد که از شاخصه‌های دموکراسی است او را به عنوان فرد اصلی در مسند حکومت قرار دهند و بر همین اساس هم دوران غیبت به سر خواهد آمد و ظهور امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تعین و دموکراسی مهدویت تشکیل می‌گردد، دربارة این دموکراسی دو مطلب ذیل دارای اهمیت ویژه ای است:
1. جایگاه دموکراسی مهدویت چیست؟
2. دموکراسی مهدویت در دوران ظهور چگونه شکل می‌گیرد؟
1. جایگاه دموکراسی مهدویت
با توجه به تعاریف حداقل‌گرایانه و حداکثرگرایانه از دموکراسی و از سوی دیگر تعاریف حداقل گرایانه و حداکثر گرایانه از مهدویت (امامت) می‌توان برای دموکراسی و مهدویت چهار جایگاه به لحاظ نظری تصور کرد؛ آن گاه موقعیت هر کدام را با سه دیدگاه، در ترکیب دموکراسی و مهدویت (تناقض‌نمایی، تباین و جنس و فصلی) مقایسه کرد:
الف) تعریف حداکثرگرایانه از مهدویت و حداقل گرایانه از دموکراسی: فقط در این صورت است که دموکراسی مهدویت جامة عمل به خود می پوشد و ترکیب دموکراسی مهدویت شکل خواهد گرفت. زیرا در این ترکیب امامت از ساقی عمومی (اجتماعی، سیاسی و...) برخوردار است و از سوی دیگر دموکراسی هم شیوه‌ای برای حکومت‌داری است که می‌تواند در نظریه‌های دینی بومی گشته و پذیرفته گردد، توضیح این که دموکراسی، حاکمیت مردم است از طریق نمایند، یا نمایندگان برگزیده. این قالب حکومتی می‌تواند روح و محتوای مهدوی و دینی در آن دمیده شود و می‌تواند با روح و محتوای لیبرال و سکولاری باشد، در این صورت برنامه‌های حکومتی و قوانین طبق آن تنظیم می‌شود و در نتیجه مثلاً در نظام دموکراسی فرانسه منع حجاب دینی در مدارس، دانشگاه‌‌ها و سایر مراکز دولتی تصویب می‌شود و این کار را منافی با دموکراسی نمی‌دانند؛ همان طور هم وقتی با رأی اکثریت مردم، روح مهدوی در کالبد دموکراسی نفخ شود در این صورت قوانین و حکومت طبق فرهنگ مهدویت (امامت) رقم خواهد خورد؛ و اراده و حاکمیت مردم هم در طول اراده و حاکمیت الهی و مهدوی قرار خواهد گرفت.
ب) دموکراسی و مهدویت هر دو در تعریف حداقل‌گرایانه: در این صورت ترکیب دموکراسی و مهدویت مبهم و بی‌معنا خواهد بود زیرا مهدویت (امامت) ساحتی عمومی و اجتماعی نخواهد داشت تا انتظار داشته باشیم با دموکراسی به عنوان یک مدل سیاسی و اجتماعی جمع گردد پس ترکیب دموکراسی و مهدویت از باب ضم الحجر فی جنب الانسان خواهد بود.
ج) تعریف حداکثرگرایانه از دموکراسی و تعریف حداقل گرایانه از مهدویت: در این صورت هم ترکیب دموکراسی مهدویت بی‌معنا و متباین خواهد بود زیرا دموکراسی حداکثری لیبرالی، دین و آیین خاصی را بر نمی‌تابد و از سوی دیگر مهدویت حداقلی هم ساحتی عمومی، اجتماعی و سیاسی ندارد تا ربطی به شیوه حکومت‌داری و دموکراسی داشته باشد. پس ترکیب این دو نیز ضم الحجر فی جنب الانسان یا از باب یخ و درواز، خواهد شد.
د) دموکراسی و مهدویت هر دو در تعریف حداکثرگرایانه: نگرش حداکثرگرایانه از دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم افراطی می‌باشد و مهدویت (امامت) هم با این دموکراسی لیبرالی سر سازگاری نخواهد داشت، چون دکترین مهدویت با خدا محوری و مهدی باوری به عنوان خلیفه خدا بر روی زمین و جهت‌گیری آدمی به آن سمت و سوست در حالی که لیبرالیسم با ایده آزادی مطلق و انسان محوری هر گونه دخالت و تحمیل از خارج خود انسان حتی از جانب خداوند یا خلیفه او را تحمل نمی‌کند. بنابراین ترکیب دموکراسی مهدویت نه تنها مبهم و بی‌معناست بلکه تناقض‌نما خواهد بود.
تناقض‌نما (Paradox) دموکراسی با تشیع (امامت و مهدویت)
اگر کسی بر این باورباشد که نه تنها دوران پیوند دموکراسی با تشیع خاتمه یافته است بلکه این دو با هم ناسازگاری ذاتی دارند. چون دموکراسی مبتنی بر آزادی مطلق و تکثرگرایی و انسان‌محوری (اومانیسم) قرار دارد که حاکمیت غیر انسان را مردود می‌شمارد اما در دین و تشیع آزادی در چهار چوب شریعت و تکثرگرایی در حقیقت و ادیان دیگر را قبول ندارد و فقط آیین خود را مظهر حقیقت می‌داند (و من یتبع غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه).
پاسخ تناقض‌
ـ مغالطه اشتراک لفظی: این تحلیل از دموکراسی براساس تعریف حداکثرگرایانه از دموکراسی مبتنی شده که با لیبرالیسم افراطی و سکولاریزم در آمیخته و در آن پای‌بندی به هر اصل و ارزشی منتفی می‌گردد اما این را نمی‌توان به عنوان تنها قرائت و معنای دموکراسی پذیرفت بلکه دموکراسی دارای قرائت‌ها و تعاریف گوناگونی است که در همین مقاله از نظر گذشت.
ـ خودشکنی: این قرائت خاص در عین این که بر تکثرگرایی و پرهیز از مطلق گرایی (دگماتیسم) اصرار می‌ورزد ولی خود به طور مطلق بر آزادی بی‌حد و حصر پافشاری می‌کند.
ـ عدم وحدت موضوع: یکی از شرایطی که در علم منطق برای تناقض ذکر کرده‌اند وحدت موضوع است که در اینجا لحاظ نشده است، چون موضوع دموکراسی و حاکمیت مردم مربوط به قالب و ساختار نظام و حکومت است که این ساختار می‌تواند پادشاهی یا دیکتاتوری هم باشد در حالی که موضوع دین و تشیع در حوزة ایدئولوژی، روح و محتوای حکومت است که می‌تواند لیبرالی‌ یا دینی و مهدوی باشد. بنابراین نباید با نگاه تنگ ‌نظرانه به دموکراسی آن را فقط مبتنی بر یک ایدئولوژی کرد و آن گاه از پارادوکس دموکراسی با اسلام و تشیع دم زد.

3. دموکراسی مهدویت در دوران ظهور
همان طور که گذشت دموکراسی مهدویت آمیزه‌ای از مردم سالاری و آموزه‌های مهدوی است. ریشه‌های این شجره مبارک به قبل از عصر ظهور به تعالیم پیامبران وخلق نبوی و سیره نبوی باز می گردد و در دوران ظهور هم امام مهدی با وجودی که ثبوتاً دارای مقام امامت و ولایت الهی است اما اعمال این ولایت به شرطی است که اقبال عمومی و زمینه‌های ظهور برای ایشان فراهم شده باشد، ولی اگر زمینه مساعدی برای پذیرش دستورهای آن امام همام وجود نداشته باشد ایشان به حسب همان سیرة نبوی و مشی علوی خود ظهور نخواهد کرد. حال جای دارد به برخی از زمینه‌های ظهور که در روایات مشهور است اشاره‌ای داشته باشیم:
یخرج اناس من المشرق فیوطون للمهدی سلطانه؛
از مشرق زمین، مردمانی خروج می‌کنند و زمینه‌ساز حاکمیت مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‌گردند.
همان طور که در این حدیث نبوی ملاحظه می‌شود گروهی از مردم برای ظهور و حاکمیت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) زمینه‌سازی می‌کنند و این زمینه‌ها به طوری در جهان شکوفا می‌گردد که مردم با شوق و اشتیاق غیر قابل وصفی و در نهایت احترام حضرت را برای حکومت می‌برند. سید بن طاووس در نقلی چنین آورده است:
لا یخرج المهدی حتی یُقتل النفس الزکیة... فانی الناس المهدی و زفوّها الیه ما تزف العروس الی زوجها لیلة عرسها
حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قیام نمی‌کند تا زمانی که نفس زکیه به شهادت می‌رسد... در این هنگام است که مردم، گرد مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) جمع می‌شوند و او را همانند عروسی که در شب زفاف به سوی خانه شوهر می‌برند، برای حکومت می‌آورند.
بی‌گمان تعبیر «زفوها الیه...» حاکی از اشتیاق شدید مردم به حکومت اباصالح المهدی(علیه السلام) و فراهم بودن زمینة بی‌نظیر اجتماعی قبل از ظهور است که به هنگام ظهور این گونه از حکومت آن حضرت استقبال می‌شود. به هر حال اقیال و اشتیاق مردمی به حکومت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به قدری می‌شود که در نقل دیگری به شوق شتر ماده به فرزندش تشبیه می‌شود.
... فیبلع المؤمنین خروجه فیاتونه من کل ارض، یحنّون الیه کما تحنّ الناقة الی فصیلها...
هنگامی که خبر خروج حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به انسان‌های مؤمن می‌رسد از هر سرزمینی سوی او روانه می‌شوند و با اشتیاق به سوی او می‌شتابند، همان طور که شتر ماده به طرف فرزند خود می‌رود.
یکی دیگر از زمینه‌های ظهور، انبوه ظلم و ستم است که در مقابل آن روح عدالت محوری حکومت امام زمان(علیه السلام) قرار می‌گیرد. (یملا الارفر قسطاً و عدلاً کی ملئت جوراً و ظلماً) ، آری شلاق ظلم و ستم پی در پی بر پشت انسان معاصر فرود می‌آید از این رو آدمی از عمق جان آروزی درک روزگاری را می‌کند که با روی کار آمدت مردی الهی، روح عدالت در کالبد جامعة بشری دمیده شود، این همان زمینة مساعد و بستر مناسب برای پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی موعود(علیه السلام) است که باید در وجود تمامی آدمیان رسوخ کند، روایتی در این باره می‌گوید:
... انه یخرج حتی لایکون غایب احب الی الناس منه مما یلقون من الشرّ
به درستی مهدی موعود(علیه السلام) قیام نمی‌کند تا زمانی که هیچ غایبی نزد مردم محبوب‌تر از وی نباشد و این به خاطر شرارت‌ها [و ستم‌هایی] است که به مردم رسیده است.
بنابراین اگر زمینه پذیرش حکومت امام زمان(علیه السلام) باشد مردم از یاران و هواداران آن حضرت می‌شوند اما اگر قرار باشد آن حضرت بدون وجود زمینه اجتماعی، ظهور کند از مردم همان چیزی را خواهد دید که دیگر پیشوایان الهی دیدند که آنان آلت دست حاکمان ظالم و ستم‌پیشه گشته و علیه آن امام همام به مقاومت برخواهند خاست؛ پس می‌توان گفت یکی از با اهمیت‌ترین وظایف انسان‌های صالحی که در انتظار برپایی دولت کریمة امام عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) هستند، این است که زمینه‌های اجتماعی لازم را برای پذیرش و درخواست حکومت حضرت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در میان توده‌های مردم پدید آورند تا دموکراسی مهدویت، زیر پرچم جهانی حضرت بقیة الله الاعظم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به اهتزار درآید.
وعدة دیدار نزدیک است یاران مژده باد
روز وصلش می‌رسد، ایام هجران می‌رود

«امام خمینی»

نتیجه
دکترین مهدویت (امامت) نوعی دموکراسی است زیرا حاکمیت مردم از طریق انتخاب نماینده اصلح و خلیفه خدا که دارای اسمای حسنای الهی همچون قدرت، علم و حکمت الهی است جامه عمل به خود می‌پوشد.
انتخاب و اقبال مردمی به امام و ولی، شرط اعمال ولایت است هرچند در ثبوت یا مشروعیت ولایت و امامت دخیل نیست.
دموکراسی مهدویت نسبت به دموکراسی‌های معاصر ارجح است زیرا در این دموکراسی مردم کسی را به مسند حکومت و رهبری قرار می‌دهند که دستان ناتوان و کوتاه عقول بشری را که از ضعف هوی و هوس و خطا و نسیان رنج می‌برد، گرفته و با عصمت از گناه و خطا امت را به سوی جامعه توحیدی به پیش می‌برد.
https://ayandehroshan.ir/vdcd6.0kyyt0s22a.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما