داخلی ـ بعد از ظهر ـ مطب پزشکدکر روی میز در حال نوشتن نسخه است و دستور لازم را به بیمار می دهد. تصویر فقط روی نسخه است.دکتر: حتماً داروها رو بگیر و مصرف کن... باید مرتب بخوری... در ضمن دارو هرچه سریع تهیه کن وگرنه بیماریت بدتر می شه... یه آزمایش هم می نویسم ...خارجی ـ بعد ظهر ـ روبرو مطب پزشک ـ ادامهپنجره مطب پزشک از روبرو پیداست (ساختمان پزشک دو ...
کامبیز سوار بر دوچرخه کورس خود، داخل پیست دوچرخه سواری به همراه چند جوان دیگر مشغول رکاب زدن است. با اشاره مربی، کامبیز از دوستان خود جدا می شود و نزد مربی می آید. دوستان کامبیز در مورد او صحبت می کنند، آنها وی را شخص دروغگو و چاپلوس می دانند.مربی به کامبیز مژده می دهدکه یک موسسه فرهنگی با موافقت فداراسیون، کامبیز را که توانسته رتبه اول را کسب کند،...
حمید نوجوانی 23 ساله و شغل او بازیگری در فیلم است. او توانسته است در عرض 3 سالی که نقش بازی می کند، به مهارت هایی در این شغل دست یابد و درآن رشد نماید.فیلمی سینمایی در رابطه با زندگی علی بن مهزیار در دست ساخت است و حمید نقش علی بن مهزیار را بازی می کند. او مدتی است که فریفته دختری به نام مریم شده است که قبلاً در فیلم دیگری که حمید نیز درآن بازی کرده،...
عبدالعلّی عبادیان اهل نطنز درس خوانده نجف اشرف امام جماعت مسجد سهله می باشد. او در جنگ اوّل آمریکا با عراق هنگام فراخوانی نیروهای آمریکایی توسط عوامل ناشناخته ای ربوده می شود. خانواده اش که خودشان را در معرض خطر می بینند فرار می کنند. جمیل پسر بزرگ خانواده خودش را به انگلستان می رساند مالک داماد خانواده سرنخی مطمئن از او در دست نیست و حسین به همراه ...
علی نوجوانی 10 ساله است که در فصل تابستان در تجارت خانه عمویش کار میکند و مبلغ ناچیزی به عنوان مزد دریافت می کند. پدر علی در دفاع مقدّس به شهادت رسیده است. بنای عمو در معاملات خود بر دروغگویی است. او معتقد است برای کسب و کار باید چاشنی دروغ را ضمیمه نمود و اگرنه، موفق نخواهی شد. احمد نیز که پسر عموی علی و هم سن اوست در آن تجارت خانه کار می کند.مادر ...
مانی از اقشار مرفّه جامعه، خوش اندام، برخوردار از زیبایی، دانشجوی رشته ادبیات می باشد. سرکلاس استاد فخیمی، شعری را که در حقیقت ترجمه ای از یک شعر فرانسوی است می خواند. سروده اش هم از نظر فرم و محتوا که یأس و سیاهی در آن موج می زند مورد انتقاد شدید نازنین دانشجوی همدرس او واقع می شود. مانی با توجه به جایگاه طبقاتی خویش اصلاً توقع چنین برخوردی آنهم ...
استاد «محسن پاکبان» استادِ فلسفۀ دانشگاه الهیات دانشگاه تهران است. اوایل ترم است و عملاً زمانِ زیادی به فصل امتحانات مانده است. در کلاسهای استاد دانشجویان به مسایل سیاسی علاقه دارند و عملاً کسی نسبت به مسایل اعتقادی و فرایض و غیره علاقه ای نشان نمی دهد. «استاد پاکبان» در یک فرصت و فراغت (زنگ تفریح) به حیاط می آید و سعی می ...
سعید نوجوانی است که پدرش را از دست داده و همراه با مادر و خواهر کوچکترش در خانهای قدیمی و کوچکی زندگی میکنند. خواهر بزرگتر سعید شوهر کرده است و حامله میباشد. مادر سعید از حقوق بیمه همسرش زندگی را سپری میکند. مادر به فکر این است که وقتی دخترش بچهدار شد هدیهای برای او بخرد. از طرفی حقوق همسرش هم تمام شده است و دخترش ...
تصویر تهران از بالای تپهای خارج از شهر و فضای دود و آلودگی را نشان میدهد. تصویر از فضای کوهستانی که سکوت را فراگرفته پن میکند به طرف شهر آرام آرام وارد میشود. کم کم صدای شهر (بوق و هلهله آدمها...) تصویر را پر میکند. تصویر چند خیابان و ایستگاه واحد اتوبوس را نشان میدهد. روی یک ایستگاه اتوبوس ثابت میشود....
ـ درویش! ... برو اون وَرتر...درویش پول را از پیرزن افغانی گرفت و داخل کشکول انداخت. نگاه صمد به خادم جوان مسجد افتاد که با آن پر چند رنگ می زد روی شانه های درویش که از سر راه مردم کنار برود. درویش خود را جمع و جور کرده و رفت یک کُنجی دوباره بند و بساطش را روی زمین پهن کرد.خادم با آن قد بلندش، همان طور که از کنار صمد می گذشت با نوک انگشتانش کوبید ...
چرا خطوط باید مودب باشند. بعد خطی کج تر از خطوطی که باز کمی استوارند و بام ها را تشکیل می دهند و خط و باز خط. مناره ها بلندترند و هیچ پرنده ای ندارد. از وقتی بچه بودی فکر می کردی پرنده ها نمادِ پروازند. هر برگ، برگِ اول، برگ دوم و مداد اول و خطوط که بر روی کاغذها می دویدند، همین بود. قرمز و بنفش و سرمه ای (کجا می خواندی که نویسنده ای می ...
چراغ هنوز قرمز بود. ماشین ها ، رو به رویم از عرض چهار راه می گذشتند و در این سوی همه منتظر نوبت خود بودند. اما من به میله ی سفید و بلندی نگاه کردم که چراغ راهنمایی از آن آویزان بود. به دایره ی سرخ چراغ نگاه کردم و بعد به شیارهای میان دایره سرخ ... انگار نیرویی مرا به درون روشنی توی چرا غ می کشید. ناگهان روشنایی پایین افتاد و چراغ زرد روشن ...
با آن که مطمئن بودم انوار در این آخرین عکس هم مثل بیست و سه عکس دیگر محو است، از محلول درش آوردم و دیدم که عکس از وقار انوار خالی است. البته تعجبی ندارد، چرا که انوار موجودی است ماورایی نه زمینی. مگر در عکس هایی که می گیریم، عکس ارواح و فرشته ها می افتد که عکس انوار بیافتد؟ من بی آن که بتوانم هیچ دلیل عقلانی بیاورم، مطمئنم که ارواح و فرشته ها ...