هنر زمینهساز (موعودگرای غربی)، ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر مکاتب هنری متمایز میسازد.
1. هنر زمینهساز، هنر نقد است، اما نقد امیدآفرین، نقد مبتنی بر الهیات و مبانی دینی، به خلاف مکاتب غربی: رمانتیسم، اعتراض به انقلاب صنعتی، فقر و استثمار بود، اما اعتراض اندوهناک و مرثیهسرا. رئالیسم، هنری روزمره و باز نمایاننده زمان حال است. سوررئالیسم، اعتراض به بحرانهای دوران مدرن است؛ اعتراض وهمگونه و خیالپردازانه. پست مدرنیسم، بازتاب نابسامانیهای معرفتی و اجتماعی مدرن است. هنری که برای گریز از دنیای مدرن به چند صدایی، پوچگرایی، کنار آمدن با دنیا، تفریح و سرگرمی روی آورد و به همین دلیل، چنین هنری قابلیت نجاتبخشی ندارد.
2. هنر زمینهساز، توصیفکننده آینده روشن است. این هنر با ترسیم جامعه جاری، برجستهسازی کاستیها، معرفی الگو و ترسیم آینده روشن، به ساخت جامعه مطلوب میپردازد؛ به خلاف فوتوریسم که توصیفگر آینده مترقی در پرتو تکنولوژی و ماشینیسم بود و نیز هنر موعودگرای غربی_ و بهویژه سینمای آخر الزمانی _ که به تقدسزدایی، معرفی منجی افسانهای یا فرا انسانی و نجاتبخشی لیبرالیسم روی آورد.
3. هنر زمینهساز حقیقت نماست و از حقیقتی به نام ظهور پرده برمیدارد. ظهور حقیقت در هنر، مبتنی بر قوه خیال است، اما خیال در هنر زمینهساز، درباره مبادی عالی است و نفس متوجه عوالم روحانی میباشد به خلاف هنر استیتکِ غربی که از حس و توجه به دنیای فانی سخن میگوید.
4. هنر زمینهساز توأمان بر زیبایی معنوی و حسی تأکید دارد. این هنر، با برجستهسازی زیباییهای معنوی و انسانی منجی و مردمِ دوران ظهور، جامعه کنونی را بهسوی جامعه منتظر فرا میخواند و به خلاف هنر غربی، آدمی را به جسمش تقلیل نمیدهد تا سر از سبکهای هنری باروک، گوتیک، پاپ و
متال درآورد.
5. هنر زمینهساز، نجات بشریت را مبتنی بر دین میداند. هنر زمینهساز، هنری است که از نهاد فردی فضیلتمحور و عدالتخواه، آغاز میشود و به اثر هنری حرکتزا میانجامد. نتیجه چنین اثری، ساخت جامعه منتظر است. فرم در این هنر، نمایانگر عبور از دنیای ستمپیشه بهسوی دنیای عدالتمحور است. این هنر، در برابر مکاتب مدرن همانند رمانتیسم، کویسم و پستمدرنیسم است. این مکاتب، نجات را با مبانی دینی ترسیم نمیکنند.
6. هنر زمینهساز با محور قرار دادن شرایط ظهور، میکوشد جامعه زمینهساز ظهور ایجاد نماید. در این هنر، هر چند از علائم ظهور بهره گرفته میشود، اما تکیهگاهش بر نشانههای ظهور نیست؛ زیرا زمانی جامعه منتظر ساخته میشود که باورها، ارزش و رفتارهای جامعه متعالی گردد. این نگرش (توجه به شرایط ظهور) در برابر نگرش غالب در هنر موعودگرای غربی است که بر نشانههای منجی تأکید دارد.
1. هنر زمینهساز، هنر نقد است، اما نقد امیدآفرین، نقد مبتنی بر الهیات و مبانی دینی، به خلاف مکاتب غربی: رمانتیسم، اعتراض به انقلاب صنعتی، فقر و استثمار بود، اما اعتراض اندوهناک و مرثیهسرا. رئالیسم، هنری روزمره و باز نمایاننده زمان حال است. سوررئالیسم، اعتراض به بحرانهای دوران مدرن است؛ اعتراض وهمگونه و خیالپردازانه. پست مدرنیسم، بازتاب نابسامانیهای معرفتی و اجتماعی مدرن است. هنری که برای گریز از دنیای مدرن به چند صدایی، پوچگرایی، کنار آمدن با دنیا، تفریح و سرگرمی روی آورد و به همین دلیل، چنین هنری قابلیت نجاتبخشی ندارد.
2. هنر زمینهساز، توصیفکننده آینده روشن است. این هنر با ترسیم جامعه جاری، برجستهسازی کاستیها، معرفی الگو و ترسیم آینده روشن، به ساخت جامعه مطلوب میپردازد؛ به خلاف فوتوریسم که توصیفگر آینده مترقی در پرتو تکنولوژی و ماشینیسم بود و نیز هنر موعودگرای غربی_ و بهویژه سینمای آخر الزمانی _ که به تقدسزدایی، معرفی منجی افسانهای یا فرا انسانی و نجاتبخشی لیبرالیسم روی آورد.
3. هنر زمینهساز حقیقت نماست و از حقیقتی به نام ظهور پرده برمیدارد. ظهور حقیقت در هنر، مبتنی بر قوه خیال است، اما خیال در هنر زمینهساز، درباره مبادی عالی است و نفس متوجه عوالم روحانی میباشد به خلاف هنر استیتکِ غربی که از حس و توجه به دنیای فانی سخن میگوید.
4. هنر زمینهساز توأمان بر زیبایی معنوی و حسی تأکید دارد. این هنر، با برجستهسازی زیباییهای معنوی و انسانی منجی و مردمِ دوران ظهور، جامعه کنونی را بهسوی جامعه منتظر فرا میخواند و به خلاف هنر غربی، آدمی را به جسمش تقلیل نمیدهد تا سر از سبکهای هنری باروک، گوتیک، پاپ و
متال درآورد.
5. هنر زمینهساز، نجات بشریت را مبتنی بر دین میداند. هنر زمینهساز، هنری است که از نهاد فردی فضیلتمحور و عدالتخواه، آغاز میشود و به اثر هنری حرکتزا میانجامد. نتیجه چنین اثری، ساخت جامعه منتظر است. فرم در این هنر، نمایانگر عبور از دنیای ستمپیشه بهسوی دنیای عدالتمحور است. این هنر، در برابر مکاتب مدرن همانند رمانتیسم، کویسم و پستمدرنیسم است. این مکاتب، نجات را با مبانی دینی ترسیم نمیکنند.
6. هنر زمینهساز با محور قرار دادن شرایط ظهور، میکوشد جامعه زمینهساز ظهور ایجاد نماید. در این هنر، هر چند از علائم ظهور بهره گرفته میشود، اما تکیهگاهش بر نشانههای ظهور نیست؛ زیرا زمانی جامعه منتظر ساخته میشود که باورها، ارزش و رفتارهای جامعه متعالی گردد. این نگرش (توجه به شرایط ظهور) در برابر نگرش غالب در هنر موعودگرای غربی است که بر نشانههای منجی تأکید دارد.