چکیده از احادیث متعدد فریقین درمییابیم که آنان در برخی از اوصاف و مقامات حضرت مهدی(عج) از جمله مقام خلیفةاللهی، امامت، از اهلبیت رسولالله(ص) بودن آن حضرت و ... اتفاقنظر دارند. بیتردید مقام خلیفةاللهی امام مهدی(عج) از میان سه نوع خلافتی که در قرآن کریم یاد شده، نوع خلافت ویژهای است که از ناحیۀ حق تعالی برای انبیا و اوصیا رقم خورده است. خداوند آنان را بهطور خاص خلیفۀ خود در زمین قرار داد که به نوبۀ خود، والاترین نوع خلافت است. حکمت این خلافت، ظهور و بروز احکام و تدابیر الهی به دست خلیفۀ خویش در جوامع انسانی است تا قسط را در همۀ ابعاد آن برپا کند و با سیاستگذاری و اجرای احکام و حدود دینی، زندگی موحدانه و حیات معنوی و هدایت افراد را تأمین نماید. درک ماهیّت خلیفةاللهی امام مهدی(عج) با تبیین جایگاه نهضت امام در نظام تعالیم دین حق (احیای توحیدگرایی) امکانپذیر خواهد بود. افزون بر آن، احیاگری دین حق با مقام عصمت پیوند میخورد و بلندای مقام خلیفةاللهی امام مهدی(عج) را نمایان میسازد. واژگان کلیدی امام مهدی(عج)، خلیفةالله، قسط، احادیث فریقین، خلافت. مقدمه مقام خلیفةاللهی امام مهدی(عج) _ که فریقین بر آن اتفاقنظر دارند _ به چه معناست و بر کدام رتبه از خلافت دلالت دارد؟ در روایات شیعی، آموزه «الْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِه؛ پیشوایان معصوم خلفای حق تعالی در زمیناند» فراوان به چشم می خورد. (نک: کلینی، 1388: ج1، 193، باب أن الأئمة خلفاء الله عزوجل) این مقام در احادیث بسیاری دربارۀ امام مهدی(عج) بیان شده است. مانند حدیث شیخ صدوق (بیتا: ج2، 59، ح230) و خزاز قمی (1401: 106) از پیامبر اکرم(ص) که میفرماید: لا تقوم الساعة حتی یقوم قائم للحق منّا ... فأنه خليفة الله عزّ و جلّ و خليفتي؛ قیامت برپا نمیشود جز آنکه قائمی از ما برای حق قیام میکند که وی خلیفۀ خداوند عزوجل و خلیفۀ من است. چند تن از بزرگان اهل سنت مانند احمد بن حنبل (1417: ج37، 70، ح22387)، ابنماجه (بیتا: ج2، 1367، ح4084)، حاکم نیشابوری (بیتا: ج4، 463)، بیهقی (1405: ج4، 515) و بزّار (1410: ج2، 120، ح4163) این حقیقت را از رسول خدا(ص) بدین صورت نقل کردهاند: فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللهِ الْمَهْدِي؛ همانا مهدی، خلیفۀ خداست. قرطبی نیز بابی با نام «فی الخلیفة الکائن فی آخرالزمان المسمّی بالمهدی و علامة خروجه» گشوده و ذیل آن چند روایت آورده است. (قرطبی، بیتا: ج2، 785 - 787) اهل سنت با سند صحیح، حدیثی را از پیامبر اکرم(ص) نقل میکنند که فرموده است: لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ أَوْ يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ... ؛ (قشیری نیشابوری، 1972: ج3، 1453؛ ترمذی، بیتا: ج4، 501، ح2223 ؛ ابنحنبل، 1417: ج7، 412، ح20882) آیین اسلام تا قیامت برپا خواهد بود تا آنکه دوازده تن که همگی از قریشاند، خلیفۀ شما شوند. برخی اهل سنت تصریح دارند امام مهدی(عج) یکی از این خلفای دوازدهگانه است، از جمله سیوطی (1409: 1)، دیوبندی (1385: ج4، 374)، و ابنکثیر (1402: ج3، 301) که مینویسند: و في هذا الحدیث دلالة علی انه لابد من وجود اثنی عشر خلیفه عادل ... و منهم المهدي الذي یطابق اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم و کنیته کنیته، یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً؛ دلالت این حدیث بر این است که باید دوازده خلیفۀ عادل وجود داشته باشد ... که از جملۀ آنان مهدی این امت است؛ همان که همنام و همکنیۀ رسول خداست. وی زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد، چنانکه از جور وستم پر شده است. معناشناسی خلیفه فراهیدی «خلیفه» را به «من استخلف مکان من قبله و یقوم مقامه؛ کسی که در مکان فرد پیش از خود قرار میگیرد و جایگزین آن میشود» معنا کرده است. وی «خلائف» در آیه وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ (انعام: 165) را به همین معنا میداند و میگوید: «ای مستخلفین فی الارض»؛ چون خداوند، آدم و نسل وی را جانشین پیشینیان در زمین کرده است. (فراهیدی، 1414: ج1، 520) راغب اصفهانی در اینباره ضمن اینکه «خلف» را ضدّ تقدم و به معنای تأخّر برمیشمرد، «خلافت» را نیابت از غیر میداند که یا به دلیل غیبت منوبعنه و یا مرگ وی، یا ناتوانی او و یا به دلیل شرافت بخشیدن به مستخلف، صورت گرفته است. وی مینویسد: و علی هذا الوجه الأخیر استخلف الله اولیاءه في الأرض؛ (راغب اصفهانی، 1416: 156) خداوند به دلیل شرافت دادن به اولیای خود، آنان را به عنوان خلیفۀ خود در زمین قلمداد کرد. البته دلیل نیابت غیر از مواردی که راغب آورده، «منّت نهادن» بر نایب نیز هست. افزون بر آن، باز در برابر قول راغب دربارۀ استخلاف اولیای خدا در زمین، دیدگاه دیگری قرار دارد که حکمت خلافت آنان را فراتر از تشریف، بلکه شایستگی و استحقاق در خلیفه میداند، هرچند این شایستگی را هم خداوند عطا کرده است. معناشناسی خلیفةاللهی امام مهدی(عج) برای شناخت ماهیّت و معنای خلیفةاللهی امام مهدی(عج) باید در تعبیر «استخلاف» در آیات قرآن درنگ کرد تا با معیار قرآن از معنای این آموزه آگاه شویم. استخلاف در آیات قرآن را میتوان به سه نوع تقسیم کرد: نوع اول: خلافت طبیعی، به معنای جایگزینی است که در آن خداوند برای اهل زمین مقرر کرده نسلی دیگر جایگزین آنان شوند و بهطور طبیعی مالک داراییهای گذشتگان گردند. مانند این آیۀ شریفه: هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً ...؛ (فاطر: 39) اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد. پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست، و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمىافزايد. در این آیه، «خلائف» جمع خلیف یا خلیفه به معنای جانشین است (نک: فیروزآبادی، 1406: ج2، 562). جانشین ساختن مردم در زمین به این معناست که خداوند آیندگان را جایگزین گذشتگان کرده، در نتیجه آنچه را گذشتگان در اختیار داشتند و در آن تصرّف میکردند، در اختیار جانشینانشان نیز هست؛ چراکه آفرینش انسانها از طریق ولادت است و این سبب میشود که نسلی جایگزین نسل دیگر شود. در سورۀ انعام نیز به همین معنا اشاره میشود؛ آنجا كه میفرماید: وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَاآتَاكُمْ ...؛ (انعام: 165) و اوست كسى كه شما را در زمين جانشين [يكديگر] قرار داد، و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. این خلافت، یکی از سنّتهای خداوند دربارۀ نسلهای بشر است. بهطور قطع مراد از مقام خلیفةاللهی امام مهدی(عج) این نوع خلافت نیست؛ چون این نوع خلافت به معنای مطلق جایگزینی و وراثت از پیشینیان است و به اشخاص اختصاص ندارد. نوع دوم: خلافت به معنای وراثت از پیشینیان است که در آن خداوند منت مینهد و با دخالت حکیمانۀ خود، قومی را که حجّت را برای آنان تمام کرده، ولی آنان عناد میورزند، به هلاکت میرساند و از صفحۀ گیتی برمیاندازد و قومی دیگر را وارث سرزمین آنان میگرداند. در این شکل از استخلاف، نوعاً قوم مستخلفعنه دچار ظلم و ستم یا فساد و تباهی است و قومی که جانشین آنان میشود در استضعاف و خوف به سر برده و پس از استخلاف، از اقتدا و تمکین برخوردار میگردد. این معنا بهطور خاص در این آیات شریفه مربوط بنیاسرائیل به چشم میخورد که میفرماید: قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ * قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَ مِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ (اعراف: 128 - 129) موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد، كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد؛ و فرجام [نيک] براى پرهيزگاران است [قوم موسى] گفتند: «پيش از آنكه تو نزد ما بيايى و [حتى] بعد از آنكه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم.» گفت: «اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاک كند و شما را روى زمين جانشين [آنان] سازد؛ آنگاه بنگرد تا چگونه عمل مىكنيد.» در این آیات، حضرت موسی(ع) قوم خود را به مددجویی از خداوند و صبر و پایداری دعوت میکند. قرآن کریم در آیاتی دیگر از تحقق وعدۀ خداوند دربارۀ استخلاف بنیاسرائیل و هلاکت فرعونیان خبر داده، میفرماید: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَاكَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُوا يَعْرِشُونَ؛ (اعراف: 137) و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مىشدند، [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمين [فلسطين] را _ كه در آن بركت قرار داده بوديم _ به ميراث عطا كرديم و به پاس آنكه صبر كردند، وعدۀ نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت، و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ويران كرديم. قرآن کریم از این نوع خلافت دربارۀ اقوامی دیگر نیز خبر داده است؛ مانند مؤمنانِ قوم نوح که خداوند آنان را نجات داد و جانشین دیگران کرد (نک: یونس: 73). همچنین مؤمنانِ قوم عاد (اعراف: 73) و قوم ثمود (اعراف: 74) و دیگران (نک: اعراف: 97 - 101). این نوع خلافت نیز همانند خلافت نوع اول، سنّتی از سنّتهای الهی است که خداوند پس از آزمون مؤمنان و احراز شایستگیشان، به آنان مقام خلافت یعنی وارثت زمین و اقتدار و امنیت میبخشد. قرآن کریم در مقام بیان همین سنّت میفرماید: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالبَيِّنَاتِ وَ مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ * ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ (یونس: 13 - 14) و قطعاً نسلهاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند به هلاكت رسانديم، و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند و[لى] بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اينگونه مردم بزهكار را جزا مىدهيم. آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم چگونه رفتار مىكنيد. قرآن همواره به وارثان پیشینیان هشدار میدهد مواظب اعمال خود باشند؛ چراکه در صورت تباهی، به همان سرنوشت گذشتگان دچار میشوند. این نوع خلافت نیز با دخالت حکیمانۀ خداوند صورت میگیرد. او نسلی از ستمگران کافر را پس از اتمام حجت از زمین برمیاندازد و دیگران که همان مؤمنان مستضعفند، جانشینشان میکند و به آنان وراثت زمین و اقتدار و امنیت میبخشد. پس این نوع خلافت برای یک نسل شکل میگیرد و بهطور خاص برای فردی از افراد قرار داده نشده است. نوع سوم: خلافت ویژه برای انبیا و اوصیا از جانب خداوند است. خداوند آنان را بهطور خاص نمایندۀ خود در زمین کرده و خلافت را برای آنان قرار داده است. مانند خلافت حضرت آدم(ع) که بیشتر مفسّران فریقین، خلافت او را خلافت از خدا میدانند (نک: طبرسی، 1406: ج1، 176؛ قرطبی، بیتا: ج1، 263؛ رازی، 1411: ج2، 165؛ مکارم شیرازی و همکاران، 1386: ج1، 2132 و...). هرچند به تعبیر راغب اصفهانی، این نوع از خلافت برای ارج نهادن و شرافت بخشیدن به خلیفه است، امّا باید علت فاعلی خلافت اولیای خدا را به دلیل مناسبت تامی دانست که این استحقاق را پدید میآورد (نک: ملاصدرا، بیتا: ج2، 300)؛ چون در غیر این صورت، قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش خواهد بود. مفسّران دربارۀ چگونگی این مناسبت و حکمت استحقاق، دیدگاههای یکسانی ندارند. علّامه طباطبایی استحقاق حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفۀ خدا را به دلیل علم وی به اسماء میداند و میگوید: و آدم إنما استحق الخلافة الالهیة بالعلم بالاسماء؛ (طباطبایی، بیتا: ج1، 117) آدم به دلیل آگاهی از اسماء سزاوار خلافت خداوند شد. در آیۀ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ... (بقره: 31) به این نکته اشاره شده است. علّت غایی این استخلاف نیز ظهور و بروز احکام و تدابیر الهی است. چون خلیفه باید از تمامی شئون وجودی، آثار، احکام و تدابیر مستخلفعنه حکایت کند (همان: 115). البته آن شئونی که خداوند به خاطر تأمین آنها، برای خود نماینده و جانشین معین کرده است و خلیفه نیز ناگزیر در حد ظرفیت خود آنها را نمایان میسازد. برای مثال، خداوند متعال حضرت داوود(ع) را خلیفه خود در زمین قرار داد و فرمود: يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ؛ (ص: 26) ای داوود، تو را در زمین خلیفه قرار دادیم؛ پس بین مردم به حق داوری کن. حضرت داوود(ع) در زمین به نمایندگی از خداوند بین مردم داوری میکند و به اندازۀ ظرفیت و توان خود، اسم «الحاکم» را که از اسامی خداوند است و در برخی آیات، مانند آیۀ إِنَّ اللهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ (غافر: 48) به آن اشاره شده، تحقق میبخشد. گفتنی است بین این نوع از خلافت، با خلافت نوع دوم در مقام تحقق بیرونی منافاتی نیست. برای مثال، چون در عصر حضرت نوح(ع) کافران غرق شدند و به هلاکت رسیدند و نوح(ع) که خلیفۀ خدا بود و همراهانش، جانشین آنان گردیدند و با اقتدار وارث سرزمین کافران شدند؛ چنانکه حضرت صالح و هود(ع) نیز با اهل ایمان از همراهان خود، پس از کیفر قوم ثمود و عاد، به این نوع استخلاف رسیدند. این معنا در آیۀ چهاردهم سورۀ ابراهیم که خداوند به انبیای خود وعدۀ اسکان در زمین را میدهد، آمده است. بیتردید مقام خلافت امام مهدی(عج) در روایات یاد شده که با تعبیر «خلیفة الله» ذکر شده است، بر نوع سوم از انواع خلافت سهگانه دلالت دارد که والاترین نوع خلافت است. این خلافت، شخصی و ویژه به شمار میرود و برای انبیا و اوصیا، همانند آدم، داوود، سلیمان، هاورن، یوشع بن نون(ع) و ... از ناحیۀ خداوند است. خداوند آنان را بهطور خاص نمایندۀ خود در زمین نهاده، خلافت را برای آنان قرار داده است. حکمت این خلافت، ظهور و بروز احکام و تدابیر خداوند به دست خلیفۀ خویش در جوامع انسانی است که بخشی از آنها عبارت است از: خلافت در تبلیغ و تبیین پیامهای خداوند، تأمین حیات معنوی و هدایت افراد و جامعه به کمال و سعادت، خلافت در تدبیر جامعه با سیاستگذاری و اجرای احکام و حدود الهی برای برپایی زیست موحدانه و عدالت و قسط و ... . در اینجا به نقل خلاصه عبارتی از آیتالله جوادی آملی دراین زمینه اکتفا خواهیم کرد: خلیفةاللهی برجستهترین لقب برای انسان کامل است. خداوند که هرگز از هیچ کس پنهان نیست و همهجا حضور دارد، یا اساساً خلیفه ندارد (چون از جایگاه خویش غایب نیست تا کسی جانشین وی شود) و یا خلیفۀ او مظهر تمام اسمای حسنای اوست که همه جا به اذن وی حضور و ظهور دارد. آنچه برای ذات اقدس حق تعالی ازلی و ثابت است برای خلیفۀ او بهگونۀ ظهور و آیت ثابت میگردد... خلیفةالله تنها شخصی است که میتواند عصمت مطلق را بازتاباند و تجلّی بخشد. وی مظهر فیض کامل خداست و تمام موجودات دیگر، از فرشته تا جن و بشر و سایر موجودات به واسطۀ او از انوار الهی فیض میبرند. (جوادی آملی، 1387: 115 - 117) امام مهدی(عج) که خلیفۀ خدا و رسول اوست، منصوب و معصوم، تسلیم محض در برابر ارادۀ تشریعی و تکوینی خداوند، آینۀ تمامنمای دین حق _ که بناست در سطح جهانی آن را برپا کند _ است. مشخص شدن اینکه امام مهدی(عج) از چه نظر خلیفه خداست، اهمیّت بسزایی دارد. به نظر میرسد با درنگ در اهداف انبیا و انزال کتب، بتوان بهطور کلّی ایشان را خلیفه خدا در «قیام به قسط» در تمام ابعاد آن دانست. قرآن کریم میفرماید: شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلاَئِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ (آل عمران: 18) خدا كه همواره به عدل، قيام دارد، گواهى مىدهد كه جز او هيچ معبودى نيست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نيز گواهى مىدهند كه:] جز او، كه توانا و حكيم است، هيچ معبودى نيست. خداوند در این آیه «اولوا العلم» را در ردیف شهادت خود و فرشتگان بر یکتاییاش قرار داده است؛ آنان راسخان در علماند و قرآن همواره از آنان تجلیل کرده و از مواضع و دیدگاههایشان دفاع نموده و آن را سرمشق دیگران قرار میدهد؛ مانند برخورد آنان در برابر کوتهبینان نسبت به قارون که در این باره میفرماید: وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً؛ (قصص: 80) و كسانى كه دانش [واقعى] يافته بودند، گفتند: واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايسته كرده پاداش خدا بهتر است. امام باقر(ع) دربارۀ مصداق «اولوا العلم» میفرماید: فإن أولي العلم الأنبياء و الأوصياء و هم قيّام بالقسط ... ؛ (عیاشی، 1380: ج1، 166) اولوا العلم انبیا و اوصیایند و آنان برپادارندگان قسط هستند. این روایت، بیانگر دلیل خلیفه اللّهی امام مهدی(عج) است. اما پیش از تبیین این روایت، بجاست اندکی دربارۀ نصوصی که میفرماید: خداوند «قائم به قسط» است، توضیح دهیم. اولاً به نظر میرسد بزرگترین قسطی که خداوند برپا کرده، شهادت بر یگانگی خویش است که با انسجام و هماهنگی در نظام آفرینش آن را نمایانده و میفرماید: لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا؛ (انبیا: 22) اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً تباه مىشدند. خداوند هر چیزی را به اندازه آفرید (قمر: 49) و آنگاه هدایت کرد. پس در نظام هستی، ظلمی صورت نگرفت و با اعتدال آن را برپا کرد. قرآن کریم میفرماید: الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ (طه: 50) پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است. و به هرکس هرچه نیاز داشت، عطا فرمود: وَ آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ؛ (ابراهیم: 34) و از هرچه از او خواستيد به شما عطا كرد. بحث دربارۀ حضور قسط و عدل در نظام آفرینش، دامنهای گسترده دارد که با هستیشناسی قرآن پیوند خورده و باید در جای خود بررسی شود. ثانیاً، خداوند که خود قسط را برپا کرده، انبیا و کتب و دین را فرستاد تا مردم به قسط قیام کنند: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...؛ (حدید: 25) به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند. برخی گفتهاند مراد از میزان در این آیه، ترازوی عُرفی است (طبرسی، 1406: ج9، 363؛ طوسی، بیتا: ج9، 534) و برخی آن را به معنای دین و شریعت الهی دانستهاند (مکارم شیرازی، 1386: ج23، 371؛ طباطبایی، بیتا: ج19، 171 - 172؛ ابنعاشور، بیتا: ج27، 374)؛ زیرا عقاید و اعمال انسانها به وسیله دین سنجیده میشود. آنگاه مؤمنان را نیز به برپایی عدالت فراخوانده و فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا الله إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ (مائده :8؛ و نیز نک: نساء: 135) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت شهادت دهيد، و البته نبايد دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديکتر است، و از خدا پروا داريد، كه خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است. باز خداوند دستور به قسط و عدل داده و میفرماید: قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ...؛ (اعراف: 29) بگو: پروردگارم به دادگرى فرمان داده است... . افزون بر آن، در چند آیه از قرآن کریم فرموده که مقسطین را دوست دارد: إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ (حجرات: 9؛ ممتحنه:8؛ مائده: 42) كه خدا دادگران را دوست مىدارد. انبیا نیز به عنوان خلیفۀ خداوند، دستور به برپایی عدالت اجتماعی دادهاند. مانند حضرت شعیب که به قوم خود میگوید: يَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَ لاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ؛ (هود: 85) اى قوم من، پيمانه و ترازو را به داد، تمام دهيد، و حقوق مردم را كم مدهيد، و در زمين به فساد سر برمداريد. پس مقولۀ «قسط» در قرآن، از جایگاهی ویژه برخوردار است و برپایی آن، هدف انبیا و اوصیا قلمداد شده است و آنان در واقع برپادارندگان قسط و عدالتند. هدف امام مهدی(عج) نیز برپایی اهداف انبیاست؛ آن حضرت دین را _ که میزان نازل شده از ناحیه خداست _ بر اساس دستورالعملهای کتاب و سنّت برپا میکند. این برپایی در سۀ ناحیه، قسط در توحیدگرایی با ابطال و نفی شرک، قسط در رفع ظلم اجتماعی و قسط در ناحیه زدودن _ یا دستکم، بیرنگ کردن _ گناه و ظلم به خویش خواهد بود و همۀ ویژگیهای عصر ظهور، زیرمجموعۀ دین و قسط در توحیدگرایی قرار خواهد گرفت. این حقیقت (قسط در توحیدگرایی)، نیاز به شرح و تبیین دارد که به اختصار به آن میپردازیم: امام مهدی(عج) احیاگر دین حق با بررسی تفسیر آیات 32 و 33 سوره توبه نتیجه میگیریم که آنچه بناست بر اساس وعدۀ خداوند در عصر ظهور صورت گیرد، سیطرۀ دین حق بر دیگر ادیان و آیینها در پهنۀ گیتی است. بر این اساس باید ماهیت نهضت امام مهدی(عج) را صرفاً ماهیتی دینی دانست. این آموزه در آیۀ وعد در فراز: وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ... آشکارتر بیان شده است. به نظر میرسد این نکتۀ کلیدی برای شناخت اهداف، خطمشیها، روشها و ... نهضت جهانی امام مهدی(عج) _ و حتی مسائل پیرامونی مهدویت مانند: مقولۀ انتظار _ بهطور عام و برای شناخت مقام خلیفةاللهی امام مهدی(عج) بهطور ویژه است. اکنون که ماهیت این نهضت را دینی یافتیم، ناگزیر باید نگاهی کوتاه به نظام تعالیم دین حق داشته باشیم تا جایگاه نهضت مهدویت را در این منظومه بازشناسیم. نظام دین حق یا تعالیم وحی، هرمیشکل است که در رأس آن، «توحید» یا همان کلمۀ طیّبۀ «لا اله الّا الله» قرار دارد. اضلاع این هرم هر کدام بر حکمت و مشیّت دائمی یگانۀ خداوند در پهنۀ هستی، از آغاز تا انجام دلالت دارند تا آدمی به سزاواری پرستش خداوند ایمان آورد. میتوان اضلاع هرم تعالیم وحی را در چند دستۀ کلی بدین شرح تقسیم کرد: «هستیشناسی» با تمام ابعاد و مراتب آن، «سرگذشت گذشتگان» شامل همۀ حوادث تلخ و شیرین، «فرجامشناسی» با تمام مراحل و ابعاد آن، «راهشناسی و راهنماشناسی» اعم از هرچه که در راه و راهنمای انسان و موانع آن دخالت دارد و «برنامههای عملی» که شامل همۀ احکام عبادی فردی و اجتماعی است، آنچه که مقصود در تمام این قلمروهاست، پیراستن انسان از پندارها و رساندن وی به رأس هرم، یعنی «حقیقت توحید» است که از رهگذر معرفت و سپس باور به وحدانیت خداوند و درک حضور حکیمانه و دائمی او در همۀ عرصههای تکوینی و تشریعی پدید میآید. تمام برنامههای بینشی و گرایشی در تعالیم وحی برای پندارزداییها، تعمیق معرفتها و بالنده شدن این باورهاست تا انسان به توحید در عبودیت و قرب به حق تعالی نایل آید. شاید از همین روست که انسان موحد در تمثیل قرآن به درختی تشبیه شده است که سراپای وجودش از ریشه و ساقه و میوهها، جلوۀ کلمۀ طیبۀ «لا اله الّا الله» است. ریشۀ این درخت ثابت و پابرجاست؛ باورهای حق بر روی تنۀ آن جوانه میزند و فضایل اخلاقی و اعمال شایسته از آن جوانهها منشعب میگردد و به صورت میوه از آن سر میزند. قرآن در اینباره میفرماید: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ* تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ؛ (ابراهیم: 24 - 25) آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده: سخنى پاک (کلمۀ توحید و شهادت از روی حقیقت به یکتایی معبود) كه مانند درختى پاک است كه ريشهاش [در زمین] استوار و شاخهاش در آسمان است؟ ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد. و خدا مَثَلها را براى مردم مىزند، شايد كه آنان پند گيرند. نتیجه آنکه معارف قرآن در عرصۀ جهانبینی و شناختها، عقاید و گرایشها، تکالیف و منشها، جملگی هرمیشکل و در مدار «توحید» قابل تبییناند، بهگونهای که میتوان نظام معارف وحی را به صورت هرمی چندوجهی ترسیم کرد که در رأس آن «توحید» قرار دارد و هر وجه آن یکی از ابعاد گرایش، بینش و منش را نشان میدهد و راه توحیدشناسی و توحیدگرایی _ و موانع رفع آن _ را به سمت رأس هرم نمایان میسازد. (برای توضیح بیشتر دربارۀ ساختار تعالیم وحی، نک: نجارزادگان، 1389) جایگاه نهضت امام مهدی(عج) در نظام تعالیم دین حق، «احیاگری» است؛ یعنی احیای هرم یادشده و تحقق آن در تمام عرصههای زندگی بشر، تا قسط را در همه ابعاد آن در سراسر گیتی برپا کند. بنابراین باید آن را همانند نهضت انبیا دانست و بر آن تأکید کرد؛ چون ماهیت نهضت انبیا نیز ماهیتی صرفاً دینی است. انبیا انسانهایی معصوم در تلقی و درک تعالیم وحی و اجرای آموزههای دین حق و منصوب از سوی خداوند برای عینیت بخشیدن به ارادۀ او در زمین بودهاند. از اینرو، اهداف، خطمشیها و حتی شیوههای اصلاح دینی امام مهدی(عج) با انبیا(ع) همخوان است. در واقع حرکت اصلاحی امام مهدی(عج) تداوم حرکت اصلاحی دینی انبیا در برپایی قسط است که بر اساس موازین وحیانی و آسمانی شکل میگیرد؛ بلکه مهدویت تحقق وعدۀ انبیاست که در لابهلای آموزههای شیعی از آن یادشده است (نک: کلینی، 1388: ج1، 407، ح1؛ استرآبادی، 1409: ج1، 332، ح22). اهداف بعثت انبیا در خطبۀ اول نهج البلاغه با عباراتی ژرف و زیبا چنین ترسیم شده است: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَه .... لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَة ...؛ پس خداوند در بین آنان (مردمان) پیامبرانی فرستاد تا پیمان فطرتش را که در سرشت آنان بود، بگزارند و نعمت فراموششدهاش را به یادشان آرند و با تبلیغ [پیامهای خداوند] بر آنان احتجاج کنند و خردهای دفنشده [در زیر غبار کفر و شرک] را برانگیزند و آیات قدرت الهی را به ایشان بنمایانند. چنانکه گفته شد، مدار اصلی و هستۀ مرکزی اهداف بعثت انبیا «توحیدشناسی و توحیدگرایی» است. انبیا، پیمان فطرت توحیدی انسان را میطلبند و نعمت فراموششدۀ پروردگارشان را یادآور میشوند و با تبلیغ یگانهپرستی بر آنان احتجاج میکنند و خردهای دفنشده را برای رؤیت آیات آفاقی و انفسی خداوند، برمیانگیزند. بنابراین، انبیا _ که نمونۀ روشن از حیات موحدانهاند _ مبعوث شدند تا هرم توحید را احیا کنند، خرافهها و پندارها را بزدایند، شرک و غفلت از پروردگار را که ریشۀ همه شقاوتها و سقوطهای انسان است در همۀ ابعادش براندازند و آدمی را در مسیر توحید که منشأ همۀ سعادتها و کمالهای اوست، هدایت کنند؛ چون بشر که سرشته به توحید است (روم: 30) هرگز به نجات نمیرسد، جز آنکه به قرب الهی نایل آید، بلکه اصلاح واقعی امور انسانها جز در سایۀ قرب خداوند معنا و مفهوم نمییابد، وگرنه انبیا نسخهای دیگر برای اصلاح و نجات انسان، ارائه میکردند. امام خمینی در این زمینه میفرماید: آرمان اصلى وحى اين بوده است كه براى بشر معرفت ايجاد كند؛ معرفت به حق تعالى. در رأس همه امور، اين معناست. (خمینی، 1378: ج19، 226) رسول اكرم و ساير انبيا نيامدند كه اينجا حكومت تأسيس كنند، مقصد اعلا اين نيست؛ نيامدند كه اينجا عدالت ايجاد كنند، آن هم مقصد اعلا نيست، اينها همه مقدمه است. تمام زحمتها[يى] كه اينها كشيدند، چه از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهيم گرفته تا آمده است اينجا به رسول اكرم رسيده است، تمام مشقتهايى كه كشيدند و كارهايى كه كردند، مقدمۀ يک مطلب است و او معرفى ذات مقدس حق [است.] (همو: ج20، 409) ... و چون جميع مقاصد كتاب الهى برگشت به مقصد واحد كند و آن حقيقت توحيد است، كه غايت همه نبوّات و نهايت مقاصد همه انبياء عظام _ عليهم السلام _ است. (همو، 1376: 83) از همینروست که گفته میشود خدمتی که انبیا و در پی آن معصومان از اوصیای آنان به بشریت کردند، هیچکس نکرده و نمیکند، بلکه از کسی این امر خطیر ساخته نیست، جز آنکه در حد خود از مکتب انبیا در اینباره الهام گرفته باشد. از آنچه بیان شد به یگانه هدف نهایی حکومت جهانی امام مهدی(عج) که چیزی جز احیای توحیدگرایی آدمیان نیست، پی میبریم و معنا و مفهوم دیگر اهداف حکومتی و غیرحکومتی آن حضرت را در سایه همین هدف مفهوم پیدا میکنیم. بنابراین، میتوان گفت اهداف حکومت جهانی امام مهدی(عج) پلکانی و در طول یکدیگر است و هر کدام برای رسیدن به دیگری پیریزی میشود. اما آغاز و انجام این اهداف، توحیدگرایی است که قلّۀ اقامۀ قسط خواهد بود؛ همان که شعار همۀ انبیا در همه مراحل دعوتشان بوده و لحظهای از آن غافل نبودهاند. قرآن در آیات متعدد با تعبیر واحد چنین خبر داده که انبیا از جمله نوح، شعیب، صالح و هود(ع) با یک منطق به تمام انسانها گفتهاند: ... يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ...؛ (مؤمنون: 23؛ اعراف: 65 و 73 و 85؛ هود: 50 و 61 و 84) اى قوم من، خدا را بپرستيد. زیرا هدف اصلی فرود کتب آسمانی از جمله قرآن کریم نیز همین آموزه است. قرآن میفرماید: هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنذَرُوا بِهِ و لِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ؛ (ابراهیم: 52) اين [قرآن] ابلاغى براى مردم است [تا به وسيلۀ آن هدايت شوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودى يگانه است، و تا صاحبان خرد پند گيرند. در آیهای دیگر میفرماید: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ (ذاریات: 56) و جنّ و انس را نيافريدم، جز براى آنكه مرا بپرستند. تحقق همهجانبه و گستردۀ این هدف، تنها در عصر ظهور به دست امام مهدی(عج) به عنوان موحد ناب و خلیفه خدا در قیام به قسط خواهد بود. او همگان را به توحید و رسیدن به آن به وسیلۀ اطاعت از خدا و رسول او و احیای تعالیم قرآن و زندگی تقوامدار، دعوت میکند (نک: طباطبایی، بیتا: ج15، 155). حقی بروسوی با این عبارت از حضرت مهدی(عج) یاد میکند: مهدی در امت پیامبر اکرم خروج خواهد کرد. وی در زمان خلافتش بر شریعت ناب محمدی حکم میکند، تحریفها را میزداید و کژیها را برطرف میسازد. (حقی بروسوی، بیتا: ج4، 346) نعیم بن حمّاد _ از بزرگان اهلسنّت _ نیز با سند خود از جابر از امام باقر(ع) چنین میآورد: ... و معه [ أي المهدی] رایة رسول الله(ص) و قمیصُه و سیفُه و علامات و نور و بیان، فإذا صلّی العشاء نادی بأعلی صوته یقول : اذکّرکُم الله أیّها النّاس و مقامُکم بینَ یَدی ربّکم فقد اتّخذ الحجّةَ و بَعَثَ الأنبیاءَ و أنزل الکتابَ. و أمَرَکُم أن لا تُشرکوا به شیئاً و أن تُحافظوا علی طاعتِه و طاعةِ رسولِهِ و أن تُحیوا ما أحیا القرآنُ و تُمیتوا ما أماتَ و تکونوا أعواناً علی الهدی و وِزراً علی التّقوی ... فإنّی أدعوکم إلی اللهِ و رسوله و العمل بکتابه و إماتَة الباطل و إحیاءِ سَنّته؛ (ابنحماد، 1414: 90؛ به نقل از وی: هندی، 1367: ج2، 725، ح168) با او (امام مهدی(عج)) پرچم رسول خدا(ص) و لباس و شمشیر او و علامات و نور و بیان است. پس چون در مکه نماز عشا گزارد [در نخستین خطبه خود] با صدای بلند میفرماید: ای مردم، خدا را و جایگاه [بندگی]تان را در پیشگاه او به یاد شما میآورم. خداوند بر شما حجت گرفته، انبیا را مبعوث کرده و کتاب فرو فرستاده است. و به شما دستور داده هرگز به او شرک نورزید و بر اطاعت او و پیامبرش پایدار باشید. آنچه را که قرآن احیا کرده، زنده کنید و از هر آنچه میرانده، دست شویید و فروگزارید. بر طریق هدایت، مددکار [یکدیگر] باشید و یکدیگر را بر تقوا پشتیبانی کنید ... من شما را به [انجام دستورهای] خدا و رسولش و عمل به کتاب خدا و میراندن باطل و احیای سنّتش فرا میخوانم. نعیم بن حماد و حاکم این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کردهاند. مقدسی شافعی نیز این حدیث را از ابنحماد آورده است (نک: مقدسی شافعی، 1416: 145، باب 7). هرچند شخصیّت ابنحمّاد، مورد تضعیف رجالشناسان است (عسقلانی، 1404: ج10، 462؛ ذهبی، 1422: ج10، 597 - 600 و 609؛ جرجانی، بیتا: ج8، 251) امّا چون مفاد حدیث وی با آیات قرآن تأیید میگردد، این ضعف را جبران میکند. پس میتوان گفت که اوصیا بهطور عام و امام مهدی(عج) بهطور خاص، خلیفۀ خدا در اقامه قسط هستند که عالیترین مرتبۀ آن، قسط در توحیدگرایی با نفی و ابطال شرک است. از همینجا میتوان به معنایی که برخی از بزرگان از مقام خلیفةاللهی اوصیا کردهاند، پی برد. آنان این خلافت را خلافت در امر و نهی دانسته و میگویند: خداوند اطاعت از ایشان را واجب ساخت، امر ایشان را امر خود و نهیشان را نهی خود و پیروی از ایشان را پیروی از خویش و نافرمانی از آنان را نافرمانی خود قرار داد. (مجلسی، 1363: ج2، 350) این معنا واقعبینانه است؛ چون اگر چنین موقعیتی برای اوصیا از جمله امام مهدی(عج) نباشد، برپایی قسط در امر توحید گرایی محقق نخواهد شد، بلکه به جای آن، شرک در طاعت رخ مینماید که خود نمونۀ بارز ظلم و متضاد با قسط است. باز از همین جا میتوان تا حدودی به عصمت امام مهدی(عج) پی برد؛ کسی که بشر را به توحید ناب فرامیخواند و میخواهد ارادۀ خداوند را در وعده به تمکین دین حق تحقق بخشد و دین حق را احیا کند، باید خودِ وی به این توحید در باورها و منشها آراسته باشد و در هر دو بُعد فهم و اجرا، دینِ خدا را بدون خطا بشناسد و بدون لغزش اجرا کند تا امر و نهی وی امر و نهی خدا باشد و عصمت به همین معناست. در پایان یادآور میشویم که وصف خلیفةاللهی برای امام مهدی(عج) پیامدهایی دارد؛ از جمله اینکه باور شیعه به منصوب و معصوم بودن امام مهدی(عج) واقعبینانه است. معرفت به چنین شخصیتی، آدمی را از مرگ جاهلی نجات میدهد؛ انتظار ظهور چنین شخصیتی عبادت و ارزش بسیار والایی دارد؛ امکان اشراف این انسان به اعمال و رفتار آدمیان هست؛ آدمی آسودهخاطر است از اینکه او که معصوم است، در معرفت به آموزههای دین و اجرای آن دچار خطا نمیشود و چون بر اساس هدف و مشی انبیا حرکت میکند، امکان پیشبینی اهداف این منجی وجود دارد. نتیجه 1. فریقین در برخی از مقامات حضرت مهدی(عج) از جمله مقام «خلیفة اللهی»، «امامت»، «از اهل بیت رسولالله بودن آن حضرت» و ... اتفاق نظر دارند. احادیث متعددی این مقامات را دربارۀ امام مهدی(عج) بیان کرده است. 2. ماهیّت معنای خلیفه را میتوان با توجه تعبیر استخلاف در آیات قرآن به سه نوع تقسیم کرد: نوع اول: خلافت طبیعی، به معنای جایگزینی است که در آن خداوند برای اهل زمین مقرر کرده نسلی دیگر جایگزین آنان شوند و بهطور طبیعی مالک داراییهای گذشتگان گردند. این نوع خلافت به معنای مطلق جانشینی و وراثت از پیشینیان است و اختصاصی به اشخاص ندارد. نوع دوم: خلافت به معنای وراثت از پیشینیان است که در آن خداوند منت مینهد و با دخالت حکیمانۀ خود، قومی را که حجّت را برای آنان تمام کرده، ولی آنان عناد میورزند، به هلاکت میرساند و از صفحۀ گیتی برمیاندازد و قومی دیگر را وارث سرزمین آنان میگرداند. این نوع خلافت نیز همانند خلافت نوع اول، سنّتی از سنّتهای الهی است که خداوند پس از آزمون مؤمنان و احراز شایستگیشان، به آنان مقام خلافت یعنی وراثت زمین و اقتدار و امنیت میبخشد. این نوع خلافت برای یک نسل شکل میگیرد و بهطور خاص برای فردی از افراد قرار داده نشده است. نوع سوم: خلافت ویژه برای انبیا و اوصیا از جانب خداوند است. خداوند آنان را بهطور خاص نمایندۀ خود در زمین کرده و خلافت را برای آنان قرار داده است. البته بین این نوع از خلافت، با خلافت نوع دوم در مقام تحقق بیرونی منافاتی نیست. بیتردید مقام خلافت امام مهدی(عج) در روایات که با تعبیر «خلیفة الله» ذکر شده است، بر نوع سوم از انواع خلافت سهگانه دلالت دارد که والاترین نوع خلافت است. این خلافت، شخصی و ویژه به شمار میرود و برای انبیا و اوصیا، همانند آدم، داوود، سلیمان، هاورن، یوشع بن نون(ع) و ... از ناحیۀ خداوند است. خداوند آنان را بهطور خاص نمایندۀ خود در زمین نهاده، خلافت را برای آنان قرار داده است. حکمت این خلافت، ظهور و بروز احکام و تدابیر خداوند به دست خلیفۀ خویش در جوامع انسانی است تا با تدبیر جامعه و سیاستگذاری و اجرای احکام و حدود الهی، زیست موحدانه را فراهم آورد. 3. جایگاه نهضت امام مهدی(عج) در نظام تعالیم دین حق (احیای توحیدگرایی)، احیاگری دین حق است که بر اساس درک کلّی و نظاممند از تعالیم وحی، تحصیل میشود و حقیقت خلیفةاللهی را بازمیتاباند و نیز مقام عصمت امام را نمایان میسازد.
منابع 1. آل محسن، علی، مسائل الخلافیة و الرأی الحقّ فیها، بیروت، بینا، چاپ چهارم، 1424ق. 2. ابنحماد، نعیم، الفتن، تحقیق: سهیل زکّار، بیروت، دارالفکر، 1414ق. 3. ابنحنبل، احمد، مسند احمد بن حنبل، با اشراف: شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ چهارم، 1417ق. 4. ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیجا، بینا، بیتا. 5. ابنفارس، احمد، ترتیب مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط: عبدالسلام محمد هارون، ترتیب و تنقیح: سعیدرضا علیعسکری و حیدر مسجدی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387ش. 6. ابنکثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، بینا، 1402ق. 7. ابنماجه قزوینی، محمد، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا. 8. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تحقیق: علی فاضلی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، 1426ق. 9. استرآبادی، سیدشرفالدین، تأویل الآیات الظاهرة، تحقیق: حسین الاستاد ولی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1409ق. 10. بزّار، احمد بن عمرو، مسند بزار ( البحر الزخار)، تحقیق: محفوظ الرحمن زینالله، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، 1410ق. 11. بیهقی، احمد، دلائل النبوّة و معرفة احوال صاحب الشریعة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405ق. 12. ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، تحقیق: احمد شاکر، بیروت، بینا، بیتا. 13. جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: عبدالموجود و معوض، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، بیتا. 14. جوادی آملی، عبدالله، امام مهدی؛ موجود موعود، تحقیق و تنظیم: محمدحسن مخبر، قم، مرکز نشر اسراء، 1387ش. 15. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، بیتا. 16. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا. 17. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النص علی ائمة الاثنی عشر، تحقیق: کوهکمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق. 18. خمینی، سید روحالله، تفسیر سورۀ حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376ش. 19. ____________________ ، صحیفۀ امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378ش 20. دیاری، محمدتقی، اندیشه و آرای تفسیری امام خمینی، تهران، نشر عروج، 1388ش. 21. دیوبندی، محمود حسن، تفسیر کابلی، تهران، نشر احسان، چاپ یازدهم، 1385ش. 22. ذهبی، شمسالدین محمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1422ق. 23. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، قم، مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1411ق. 24. راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: عدنان داودی، بیروت، الدار الشامیّة، 1416ق. 25. سیوطی، جلالالدین، العرف الوردی (ضمن الرسائل العشرة)، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1409ق. 26. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، 1403ق. 27. صدرالمتألهین (ملاصدرای شیرازی)، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: محسن بیدار، قم، بینا، بیتا. 28. صدوق، محمد بن علی بن بابويه، عیون اخبار الرضا، قم، مکتبة المصطفوی، بیتا. 29. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین، بیتا. 30. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محلّاتی و طباطبایی، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق. 31. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا. 32. عسقلانی، احمدبن علی (ابنحجر)، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404ق. 33. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقیق: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق. 34. فراهیدی، خلیل، ترتیب کتاب العین، تحقیق: مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، انتشارات اسوه، 1414ق. 35. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، تحقیق: محمدعلی النجار، مصر، بینا، 1406ق. 36. قرطبی، محمد بن احمد، التذکرة فی احوال الموتی و امور الآخرة، تحقیق: السید الجمیلی، بیروت، دار ابنزیدون، بیتا. 37. ____________________________ ، الجامع لأحکام القرآن، القاهره، دارالکتاب العربی، 1387ق. 38. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1972م. 39. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح: علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388ق. 40. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1363ش. 41. محمدی ریشهری، محمد، اهل البیت فی الکتاب و السنة، قم، دارالحدیث، 1375ش. 42. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بینا، 1360ش. 43. مقدسی شافعی، یوسف، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، قم، انتشارات جمکران، 1416ق. 44. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سی و یکم، 1386ش. 45. نجارزادگان، فتحالله، «جستاری در ساختار تعالیم قرآن»، فصلنامه مطالعات تفسیری، قم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، سال اول، ش1، بهار 1389ش. 46. هندی، علی بن حسام الدین، البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، تحقیق: جاسم بن محمد بن مهلهل الیاسین، بیجا، 1367ق.