چکیده
آرمانشهرگرایی و اتوپیا از مفاهیمی است که با تولد اندیشه در آدمی همزاد شده و اندیشمندان بسیاری به تدوین آن و بیان عصر طلایی و مطلوب خویش پرداختهاند. از این میان، «اتوپیای تامسمور» جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا از عصر رنسانس، نخستین اتوپیای ترسیم شده به شمار میرود که از اومانیسم تأثیر بسزایی پذیرفته و به بیشتر عرصههای زندگی بشری از جمله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و توجه کرده است.
این نوشتار به نقد معیارهای ارزشی اتوپیای تامسمور دربارۀ کرامت انسانی میپردازد، با این بیان که اگرچه اتوپیای تامسمور در پی ارائه الگویی برای کرامت انسانی است، ولی به واقع نهتنها نتوانسته است چنین رسالتی را به نیکی انجام دهد، بلکه با تصویری نادرست از حقیقت انسانی او را در قفسی ذهنی پناه داده است و لذا میتوان به این واقعیت رسید که آرمانشهری که زاییدۀ عقل و تفکر بشری است، نمیتواند الگویی مناسب برای کرامت انسانی بهشمار آید و تنها آموزههای وحیانی میتوانند الگویی مناسب در قالب آرمانشهر مهدوی دغدغههای بشری و کرامت انسانی پاسخ گویند.
واژگان کلیدی
تامسمور، اتوپیا، مهدویت، عدالت، توتالیتاریسم.
مقدمه
دانشواژۀ اتوپیا _ که برای نخستینبار توسط تامس مور (1478 - 1535م) وزیر هانری هشتم پادشاه انگلستان به کار گرفتهشده است _ یونانی و از دو کلمۀ «Ou» به معنای«نا» و «Topos» به معنای «مکان» ترکیب یافته و در مجموع به معنای مکان ناموجود است؛ ولی تامسمور پیشوند «Eu» یا خوب را به جای «Ou» قرار داده است. لذا این واژه از نظر او به معنای مکان خوب ناموجود است. و نوشتههای اوتوپیایی این دوپهلویی را منعکس کردهاند؛ گاه تصوری از نظامهای اجتماعی خوب و قابل حصول به دست دادهاند و گاه خیالی از یک کمال مطلوب امّا دستنیافتنی ارائه کردهاند.
جوامع آرمانی که واژۀ «اوتوپیا» بر آنها دلالت دارد همه به شکلی عرضه شدهاند که چون در آنها عقلانیّت، هماهنگی، فایده و نظم حاکم است بهتر از جوامع موجود هستند (امرسون،1387: 410). بنابراین معنای اولیۀ واژۀ اتوپیا، فرافکندن تخیّل به خارج از امر واقع و یک نامکان است؛ یعنی جایی که اینجا نیست، مکانی دیگر که یک ناکجاآباد است. در اینجا نه فقط از نامکان، بلکه از نازمان هم باید سخن گفت، برای اینکه نهتنها برونبودگی مکانی اتوپیا (مکانی دیگر) بلکه برونبودگی زمانی (زمانی دیگر) را هم باید در آن تعین بخشیم (ریکور، ش32: 99). البته ممکن است آرزوهای مکانی را اتوپیا و آرزوهای زمانی را هزارههای شکوهمند بنامیم (مانهایم، ش36: 272)؛ اما اصطلاح اتوپیا در یک معنای عام عبارت است از نوشتههای کلی دربارۀ شماری از اندیشهها یا رؤیاهای مختلف برای توصیف یا توجه به خلق یک جامعۀ بهتر و البته ممکن است به اندیشههایی اطلاق شود که از منبع واقعیت نیست، بلکه از مفاهیمی همانند سمبل و نماد، فانتزی، خواب، رؤیا، ایده و شبیه به آن انتزاع شود که بیشترین مفاد آنها موجود نباشد و ممکن است برای هر طرح اجتماعی، عقلانی و یا سیاسی به کار رود که در آن زمان موجود اجراشدنی نباشد. (Bacon & Tomasso, 2003: II)
از نظر مانهایم حالت ذهن هنگامی اتوپیایی است که با حالت واقعیتی که این حالت ذهنی در آن به ظهور میرسد ناسازگار باشد. این ناسازگاری همواره از این نکته هویداست که چنین حالت ذهنی در تجربه، در اندیشه و در عمل معطوف به موضوعاتی است که در موقعیت فعلی وجود ندارد (مانهایم، 1380: 257). او در کتاب خود صورتهای مختلفی از اتوپیای مورد نظر خود را برمیشمرد که از جمله میتوان به اتوپیای مکتب انساندوستی آزادیخواهانه و اتوپیای بورژوازی اشاره کرد که پس از تحقق تبدیل به واقعیت شدند.در مقابل آرمانشهرهای مثبت، برخی طرحهای اتوپیا در قالب اتوپى منفی، دیستوپیا یا ضد اتوپی نامیده میشود.
دیستوپیاها جوامعی تخیلی و وارونۀ یک جامعۀ آرمانی (آرمانشهر) به شمار میآیند و به منزلۀ هشداری برای مردم به سبب چیرگی معضلات اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و... هستند که در آنها ویژگیهای منفی و فاجعههای انسانی بر حیات آدمی چیره شده و تمامی زیست اینجهانی انسانی را درنوردیده است و به نابودی بشر میانجامد و در نتیجه هیچ انسانی خواهان چنین زندگی شومی نیست.
البته برخی بر این باورند که دیستوپیاها، ضداتوپیا نیستند، بلکه اتوپیاهایی در جهت مخالف هستند (Hudson, 2003: 18) که طرح و موضوع آرمانشهر را وفادارانه بازگو میکنند تا نشان دهند که هر یک از کارهای نیکو مثل علم و تکنولوژی و قانونگرایی اگر به نهایت و کمال خود برسند، سرانجام انسانیت انسان را به خطر میاندازند و ضد انسان میشوند (روویون، 1385: .16)، چنانکه «سفرهایگالیور» اثر جاناتانسوییفت بازسازی کاریکاتورواری از آتلانتیسنو اثر فرانسیس بیکن بوده و به نقد علوم و دانشمندان زمان خود میپردازد و دیدگاههای سیاسی و جامعهشناسی نگارنده را منعکس میکند (See: Swift, 1826).
در بیشتر این داستانها، نگارنده دنیای تخیلی ناخوشآیند و وحشتناک و جامعهای نامطلوب و ناهنجار را برای بشر در آینده ترسیم میکند و به این تصویر تخیلی خویش از جامعۀ ساختگیاش نظری منفی دارد و آن را نامطلوب میشمارند و بسیاری از این داستانها حاصل بدبینی به نظریهها و ایدئولوژیهایی همانند کمونیسم، کاپیتالیسم و... است . از اینرو در آنها غالباً به طرفداری یا نقد ایدئولوژیها، نظامها و مرامهای سیاسی به صورت تلویحی اشاره شده است.
گزارشی از اتوپیای تامسمور
اتوپیای تامسمور جایگاه ویژهای در میان آرمانشهرها دارد. از اینرو که پس از عصر رنسانس اولین اتوپیا بهشمار آمده و بسیاری از اتوپیاهای پس از رنسانس از وی تأثیر پذیرفتهاند.
مور در سال 1515 در یک سفر دیپلماتیک به بلژیک رفت و در این سفر نوشتن کتاب یوتوپیای خود را به زبان لاتین آغاز کرد که در بازگشت به لندن پایان یافت. این اثر در سال 1516 در لوون به چاپ رسید و مورد توجه اومانیستها و سیاستمداران قرار گرفت و آوازۀ آن از همان آغاز همهجا را فراگرفت و از روز انتشارش در لوون فرانسه غوغا و گفتوگوی فراوانی برانگیخت و در مدت دو سال، سه چاپ دیگر از آن به همان زبان اصلی لاتینی که زبان بینالمللی دانشوران و کلیسا بود منتشر شد و به تدریج کتاب اتوپیای او سبب شد نامش را در شمار قهرمانان «انقلاب» بر لوحهای در میدان سرخ مسکو بنگارند (کنی، 1374: 7-8).
مور نام کتاب خود را اتوپیا نهاد که امروزه واژۀ یوتوپى (Utopia)، یوتوپیا (Utopia) و یوتوپیانیسم (Utopianism) اصطلاحى شایع در علوم و فلسفۀ سیاسى است که شرحهای مفصلی بر این واژه نگاشته شده است.
کتاب اتوپیای تامسمور از دو بخش تشکیل شده است که بخش اول توصیفی از اوضاع نابسامان آن عصر انگلستان دارد و چون دارای جنبهای واقعی است، هم ارزش تاریخی و هم جنبۀ جامعهشناختی دارد. هرچند این بخش یک سال پس از نگارش بخش دوم نوشته شده است (روویون، 1385: 45)، ولی از حیث منطقی مقدم است و زمینه را برای بخش دوم یعنی پرداختن به آرمانشهرش فراهم میآورد. نامهایی که برای مکانها و افراد در نظر میگیرد معنایی طعنه آمیز و منفی دارند، چنانکه معنای اتوپیا «هیچجا» و رود آنیدر یعنی «بیآب» و شهر آمائورت «خیالی» و نام روایتگر داستان رافائل هیثلودی به معنای «یاوه سرا» است.
داستان اتوپیا عبارت است از یک حادثۀ تاریخی یعنی سفری که امریکو وسپوچی به امریکا دارد و اتوپیای تامسمور جزیرهای است که توسط یوتوپوس پادشاه آن سرزمین ساخته شده، طبیعت را به سود انسان تغییر داده و ساکنان روستایی، بیادب و نافرهیختۀ آن دیار را متمدن کرده است. لذا از ویژگیهایی برخوردار است که دیگر ملل از آن بیبهره یا کمبهرهاند.
برخی از مهمترین ویژگیهای اتوپیای تامسمور را میتوان در قالب موارد ذیل برمیشمرد:
1. اتوپیای تامسمور عدالت را شالودۀ اساسی حکومت خود میداند در حقیقت ایدۀ آرمانشهر گرایی او به عنوان یک نگرش فطری به عدالت برمیخیزد که شامل همۀ حوزهها میشود. از جملۀ این حوزهها میتوان به عدالت اقتصادی، توزیع عادلانۀ ثروت و مشارکت در اموال و مسکن اشاره کرد و از سویی ماهیت اتوپیا پاسخی به بیداد، ظلم و ناامنیهای موجود بوده است.
2. اتوپیا میخواهد فرد را با جامعه و همگان متحد ساخته و سازش دهد و از اینروی مدنیت طبیعی و رابطۀ تعاون میان انواع انسانی از شالودههای آرمانشهر است و این امر نوعی همدلی در همۀ عرصههای زندگی را در پیدارد و فردی که در این شهر زندگی میکند، حتی در مرگ هم خود را تنها نمیداند؛ زیرا همواره همراه اهل مدینه است، در حالی که مرگ به منزلۀ تنهایی است.
3. اتوپیای تامسمور زاییدۀ ذهن خلّاق بشری است و مؤلفهها و برنامههای آن در چارچوب ذهن شکل میگیرد. از اینرو قاعده و قانونمندی اقتضای ذاتی آن است و میتوان آرمانشهر را نمونۀ جامعهای قاعدهمند و قانونمدار دانست که همۀ رفتارهای افراد جامعه را تحتالشعاع قرار داده است.
4. اتوپیای تامسمور مخالف هرگونه آزادی خودسرانه است؛ زیرا سبب خودسری امیال طبیعی و در نتیجه تخطی از قوانین جامعه خواهد بود. اما آنگاه که مصالح حکومت مورد نظر قرار گیرد، به کار بستن هرگونه روش ناپسند اخلاقی شایسته میشود؛ زیرا هدفی مهمتر از دولت وجود ندارد.
5. توجه به حاکم از ویژگیهای اتوپیای است؛ چنانکه تامسمور اصرار دارد حاکم باید حکیم باشد و شهریار به عنوان حاکم جایگاه ویژهای دارد.
6. دانایی و خردورزی و توجه به علوم مورد نیاز جامعه همانند پزشکی از بارزترین ویژگیهای اتوپیای تامسمور است.
7. اتوپیا از تفکر اومانیستی نشئت گرفته و از انسانمداری و کرامت انسانی دم میزند. از اینرو درصدد تهیۀ برنامهای برای ارجنهادن به منزلت انسان بوده است.
نقد و بررسی اتوپیای تامسمور
1. مسیحیت و آرمانشهر مهدوی نفی اتوپیا
آموزههای مسیحیت بر محور شخصیت بنیانگذارش شکل گرفته و بسیاری از گزارههای اعتقادی را دربارۀ حضرت عیسی(ع) انشاء کرده است. یکی از آموزههای آن، آموزۀ پادشاهی خداوند یا فرارسیدن ملکوت الهی است که بر محور بازگشت عیسی(ع) در آخرالزمان ترسیم شده است. این آموزه که به نوعی بیانکنندۀ آمال و آرزوهای یک مسیحی مؤمن است بیان میکند که آرمان دیانت مسیحی، فرارسیدن و تلاش برای رسیدن به دورهای است که انسان همراه با عیسی(ع) در ملکوت الهی زندگی کند. هرچند این آموزه در دورههایی از تاریخ مسیحیت تفسیرهای آرمانی و عرفانی به خود دیده است، ولی وجه غالب آن، این است که در آخرالزمان عیسی بازخواهد گشت و به مدد الهی و لطف و فیض او، مؤمنان به خویش را در جهان آینده و دنیای جدید همراهی خواهد کرد.از نظر مسیحیت، آدمی با تلاشهای خود و بدون کمک لطف الهی نمیتواند به کمال دست یافته و نجات یابد و تا زمانی که روی زمین زندگی میکند رستگار نمیگردد و هیچکس نمیتواند در این وادی مملو از اشکال، سکونتی پایدار داشته باشد؛ زیرا همۀ انسانها در این عالم سفلیٰ فقط حکم مهاجرانی دارند که میخواهند وارد قلمروی بیرون از این دنیا شوند (برلین، 1387: 47). از دیدگاه مسیحیت، در جهان تنها یک انسان کامل میتواند وجود داشته باشد و آن نیز کسی جز عیسی مسیح(ع) نیست و تنها یک شهر خدا میتواند وجود داشته باشد که آن هم متعلق به این جهان نیست و فقط با رحمت الهی تجلّی پیدا میکند. بنابراین جهان جایگاه گناه، بینظمی و رنج است و اگرچه میتوان تا حدودی آن را تطهیر کرده و نجات داد، امّا انسان هبوط کرده نمیتواند آن را از اساس اصلاح کند و کمال بخشد و آن بهشت گمشده یا باز به دست آمده، یگانه اوتوپیای ممکن هم کلیدش فقط به دست خدا بود (امرسون، 1387: 415-416). از اینرو بیشتر آرمانشهرها از جمله اتوپیای تامسمور و بیکن که شهر آرمانی خود را در زمین بنا نهاده و کلیدش به دست انسان است، مورد تأیید مسیحیت نبوده و روح آنها نهتنها با مسیحیت و مکاشفات یوحنا وابسته نیست (Davis, 1983: 43)، بلکه مورد نقض جدی آنهاست. لذا آرمانشهرهایی همانند شهرخدای آگوستین و شهر مسیحیان فالتین اندریا که در قرون وسطا و عصر حاکمیت مطلق کلیسا ترسیم شدهاند، در مسیر مسیحیت قرار داشته و آموزههای مسیحیت را جلوه مینمایانند و تنها از این نظر تا حدودی مورد تأیید مسیحیت قرار گرفتهاند.
به همان سان آرمانشهر مهدوی نیز اتوپیای تامسمور و سایر اتوپیاهایی که زاییدۀ ذهن بشر است را نفی میکند و با آن سازگار نیست؛ زیرا آرمانشهر مهدوی بر اساس قوانین الهی و آموزههای وحیانی شکل میگیرد و اتوپیای تامسمور زاییدۀ تخیلات بشری بوده و به همان اندازه که ذهن بشری خطاپذیر است تفکرات او دربارۀ ترسیم آرمانشهر نیز خطاپذیر است. این مسئله بهویژه دربارۀ نوع نگاه به انسان وجود دارد، چنانکه میبینیم اتوپیای تامسمور به جای آنکه کمال و سعادت اخروی و جاودانۀ انسان را لحاظ کند، تمام توجهاش به زیست اینجهانی بشری است.
2. نقد کمالخواهی اتوپیا
اندیشۀ کمال اتوپیایی، آزادی انسانها را نفی میکند؛ زیرا وقتی آدمی به کمال نهایی مورد نظر اتوپیست نایل آید، هیچ تغییری را برنمیتابد و اهل اتوپیا نمیتوانند در حیات خود غیر از آنچه برایش تصمیم گرفتهاند برگزیند و از آنجا که تمامی کارهایش بر اساس مقررات تدوین شده است، موجودی مجبور بوده و آزادی آنان کاملاً محدود میشود تا جایی که انسان حتی در انتخاب امور روزمره و حیاتی همانند غذاخوردن، لباس پوشیدن و... نیز مجبور است.
همچنین چهبسا برخی کارهای نیکو، وقتی به اوج کمال خود میرسند، آینده بشر را به
خطر اندازند، چنانکه علم و تکنولوژی، هرچند ثمرات بسیاری برای بشر به دنبال داشتهاند ولی تا کنون خطرات بسیاری نیز برای بشر ایجاد کردهاند که با به کمال رسیدن آن، انسانیت انسان به خطر میافتد. برای مثال، استفاده از سلاحهای کشتار جمعی در بمباران شهرهای هیروشیما و ناکازاکی، ثمرۀ رشد و توسعۀ بیحد و مرز علم و تکنولوژی عاری از اخلاق و دین بوده است.
مفهوم کلیتی کامل و بینقص یا راهحلّ غایی که در آن تمام مؤلفههای خوب در کنار هم وجود داشته باشد، نهتنها دور از دسترس است، بلکه از نظر مفهومی نیز فاقد انسجام و پیوستگی منطقی است. برخی از خیرهای برین با هم سازگار نیستند؛ پس ناگزیریم دست به انتخاب زنیم و شاید هر گزینش زیانی جبرانناپذیر به دنبال داشته باشد (برلین، 1387: 32).اگر بنا باشد به تعداد فرهنگهای موجود، جامعۀ بیعیب و نقص داشته باشیم و هریک مجموعه فضیلتهای آرمانی مخصوص به خود را داشته باشند، در آن حالت مفهوم واقعی امکان جامعهای واحد و کامل از نظر منطقی فاقد انسجام است و این را میتوان آغاز انتقاد مدرن از مفهوم آرمانشهر دانست.
از اینها گذشته، عمدهترین توجه کمال تعریف شده از سوی آرمانشهرها بهویژه اتوپیای تامسمور به زیست اینجهانی بشری است و شامل سعادت حیات جاویدان و اخروی بشری نمیشود، اما جامعۀ ترسیمشدۀ الهی از سعادت و کمالی سخن میگوید که قلمرو آن هم زیست و سعادت دنیوی و هم سعادت اخروی را دربر میگیرد.
با این اوصاف حکومت واقعی، کامل و تمام از آنِ حکومت سنتی است و با اشاره به اینکه جریان کلی نظام طبیعت و سیر تاریخ رو به سوی تکامل گام نهاده و در نهایت، حکومت کامل ارزشهای انسانی استقرار مییابد، تا کنون حکومتی کامل و واقعی تحقق نیافته است.
دکتر نصر میگوید: «انسانها با اطمینان خاطر بسیار دربارۀ خلق آینده سخن میگویند و نقشههایی ترسیم میکنند که بر روی کاغذ کاملاً منطقی به نظر میرسد» ولی دیری نمیپاید که به انواع و اقسام نواقصی که در مرحلۀ نقشهکشی حتی به تصور هم نمیآمد، مخدوش میشوند؛ زیرا انسانهایی که عامل اجرای این نقشهها به شمار میروند، آنگونه که واقعاً هستند، یعنی مخلوقاتی ناقص و فاقد معرفت لازم نسبت به سرشت امور، دیده نمیشوند؛ وجود آنان آکنده از نواقصی است که به هر کاری که دست زنند، بر آن تأثیر میگذارند؛ به هر اندازهای که منکر این نواقص شوند، خطرناکتر میشوند؛ فراموش کردهاند که ممکن نیست هیچ وضعی از وضع ناقص و معیوب کسانی که موجب پدید آمدن آن وضع شدهاند، بهتر باشد (همو: 97).
اتوپیا کمال مطلقی را ترسیم میکند که ایستایی کامل را درپی دارد؛ زیرا آنگاه که جامعه از حیث قوانین و مقررات و... خود را کامل و تمام بداند ضرورتی نمیبیند برای رسیدن به کمال دیگری حرکت کند، بلکه حرکت را خطری جدی به شمار میآورد. بنابراین آرمانشهر بنبستی است که آدمی را از حرکت بازمیدارد و پایان پویش تاریخ است؛ زیرا هیچ نقصی را در درون برنمیتابد و از آنجا که حرکت همواره از نقص به کمال است، اگر نقصی نباشد حرکتی نیز نیست؛ زیرا حرکت از کامل به کامل از دیدگاه منطقی، ناشدنی است و اگر برفرض اینگونه حرکت امکانپذیر باشد، باید به سوی بدتر باشد، در نتیجه حتی تجارت نیز نفی میشود؛ زیرا تجارت هم نوعی حرکت بوده و حرکت، منفور است. حتی افلاطون نیز اعتقاد خویش به دولتی کامل و تغییرناپذیر را به همه چیز تعمیم داد. به اعتقاد او متناظر با هر چیز عادی و انحطاطپذیر چیزی در حد کمال وجود دارد که منحط و تباه نمیشود. افلاطون بر این باور است که با متوقف ساختن هرگونه تغییر سیاسی میتوانیم از فساد بیشتر در عرصۀ سیاست جلوگیری کنیم و از اینروی میکوشد با تأسیس دولتی زوالناپذیر و دگرگونناشدنی و منزه از مفاسد و بدیهای دولتهای دیگر تحقق بخشد. بنابراین دولتی که از شرّ تغییر و فساد در امان باشد بهترین دولتهاست (پوپر، 1379: ج1، 48- 49).
این رکود و عدم تغییر آرامآرام به بحران میانجامد؛ زیرا این امر با حقیقت و وجود کمالگرای انسان و کمال بیانتهای او سازگار نیست و انسان هیچگاه نمیتواند خود را منحصر در دانستهها و بایستهها بداند و لذا چنین بنبستی به منزلۀ نادیده گرفتن یکی از امور فطری انسان است.
البته برخی بر این باورند که آرمانشهر پویا است و این پویایی با وجود جزیرهای بودن آرمانشهر، تسلیم سکون و زندانی ماندن در دیوارهایی که خود برپا کرده است نمیشود. برعکس، از آنجا که آرمانشهر کامل است، به شکل منظم و یکشکل _ همانند خانهها _ و در چارچوب و مطابق با برنامهای از آغاز پیشبینی شده گسترش مییابد و همانگونه که از درون خود را اصلاح میکند، وظیفۀ گسترش در بیرون را نیز پی میگیرد، چنانکه دوگاندپاک میگوید که منظور از نظام مور گسترش فراگیر است، حال چه با درخشش خودجوش _ وحدت عدالت و سعادت _ چه با سیاستی فعال، که نه جنگ و نه نیرنگ را کنار نمیگذارد و جزیرهای بودن به طور قطع مرحلهای بیش نیست (روویون، 1385: 46-47) که البته با اندکی تأمل در موضوع سیاست خارجی اهل آرمانشهر درمییابیم چنین تفسیری با دیدگاه تامسمور در تضاد است؛ زیرا در آنجا مراوده نداشتن با همسایگان را طرح میکند و انزواطلبی را لازم میداند و هر گونه پیمان بستن میان ملتها را به منظور پیوند دوستی ناممکن برمیشمارد.
از دیدگاه شیعۀ امامیه، تاریخ با فراز و نشیبهای خود برای رسیدن جامعۀ انسانی به آرمانها و تکامل فرجامین خود در حرکت بوده و سرانجام بشر حیاتی متکامل و به دور از کاستی و نقص را میپیماید و عدل، صلح، رفاه و امنیت کامل گسترۀ هستی را درمینوردد و زندگی بشر به عالیترین و کاملترین مرحلۀ خود منتهی میشود (مطهری، 1376: ج15، 178). این تکامل انسانی بسیار فراتر از تکامل مادی بوده و ابعاد معنوی و روحی و اجتماعی انسان را نیز شامل میشود (همو: ج18، 159) که از جمله میتوان به تکامل عقول، تکامل معنویت و نیل به آزادی واقعی _ آزادی معنوی _ اشاره کرد. با این حال کمال دستیافته در جامعۀ مهدوی نیز به معنای کمال مطلق نیست، بلکه در آن جامعه انسانها هنوز دارای آزادی و اختیار بوده و حتی میتوانند گناه کنند، هرچند در پرتو توسعۀ عقلانی و اخلاقی، جامعهای بسیار برتر و اخلاقیتر از آنچه بشر در تمام تاریخ خود دیده، به منصۀ ظهور خواهد رسید.
3. انزوای اهل اتوپیا
اتوپیای تامسمور در یک جزیره محصور است و جزیرهای بودن و دورافتادگی و انزوای آرمانشهر از اینروست که از آسیبها و تهدیدهای بیگانگان در امان باشد تا دیگران بر فرهنگ و منش اهل اتوپیا تأثیر نگذارند و خود اهل آرمانشهر، سرنوشت خویش را رقم زنند.
اهل اتوپیا خود را مستقل و نفوذناپذیر میداند و هر آنچه استقلال آن را بر هم زند خطر میشمارد و ثمرۀ این انزوا آن است که تعامل با غیرخود را محدود میکند، مگر اینکه سلطهای از جانب اتوپیا بر غیر را به دنبال داشته باشد، همانطور که این مسئله در اتوپیای تامسمور به روشنی نمایان است، اما آیا هر گونه تعامل با دیگران به معنای نفوذپذیری است؟ آیا پیروزی یک دولت تنها به این است که به کسی نیاز نداشته باشد و به صورت استقلال کامل عمل کند؟ و آیا اهل اتوپیا در زندان بزرگی زندگی نمیکنند؟ پاسخ این پرسشها در صورتی مثبت است که جزیرهای بودن را نمادی فرض کنیم بر اینکه اهل اتوپیا از ایمنی کامل برخوردار بوده و از هر طریقی برای آن استفاده میکنند. به عبارت دیگر، سخن اتوپیست را به این معنا توجیه کنیم که هر خطری که فرهنگ، امنیت، رفاه و... اهل اتوپیا را نشانه رود، برچیده میشود و از اینروست که در اتوپیای تامسمور، برای جنگ با بیگانگان نیز برنامههایی تنظیم شده است.
بنابراین اتوپیای تامسمور، زندان دیگری بهجز زندان واقعی است که در حوزۀ خیال و حول طرحهایی کلی شکل میگیرد که برای اندیشه بیش از هرگونه اجبار حوزۀ واقعیات، الزامآور است. بر این اساس شگفت نیست که ذهنیت اتوپیایی، با تحقیر و خوار شمردن منطق کنش همراه شده و اساساً از برداشتن نخستین گام در راه تحقق اتوپیا بر اساس واقعیت موجود، عاجز باشد (ریکور، 1381: 101).
جامعۀ آرمانی مهدوی به عنوان تجلی واقعی آموزههای اسلام انزواطلبی را برنمیتابد و درپی یکپارچگی و یگانگی جامعۀ جهانی است، چنانکه نیل جامعۀ انسانی به یگانگی و یکپارچگی در یک نظام اجتماعی از آرمانهای بشر به شمار میآید (مطهری، 1376: ج2، 106) و این امر زمانی حاصل میشود که ارتباطات بین انسانها در اقصای عالم ایجاد شود.
بر اساس فرآیند تاریخ، جامعهها، تمدنها و فرهنگها به سوی یگانه شدن، متحدالشکل شدن و ادغام در هم سیر میکنند و آیندۀ جوامع انسانی، جامعۀ واحد تکامل یافتهای است که در آن همۀ ارزشهای امکانی انسانیت به فعلیت میرسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالأخره انسانیت اصیل خویش خواهد رسید (همو: 358 به بعد) بدینسان که عوامل اصلی انشعاب انسانی، یعنی اختلافات قبیلهای و جغرافیایی و عقیدهای رخت برمیبندند و با حاکمیت مطلق عقیدۀ اسلام در سراسر گیتی، یکپارچگی و اتحاد تمام عالم هستی را فرا میگیرد و همدلی و همسازی گسترۀ جهانی مییابد (همو، 1374: ج4، 132-133).
4. توتالیتاریسم
توتالیتاریسم از ریشۀ لاتین «Totus» _ به معنای همه _ مشتق شده است و در لغت به معنای جامع و فراگیر است، اما در معنای اصطلاحی به آن دسته از رژیمهای استبدادی اطلاق میشود که همۀ شئون جامعه، یعنی سیاست، فرهنگ و هنر، مذهب، اقتصاد و... را تحت کنترل و نظارت خود درمیآورند و به قدرت واحد فراگیر و ایدئولوژی مدرن متکی هستند.
بنبست کمال و تمامیتخواهانهای که بسیاری از اتوپیاهای قدیمی در آن میغلتند از آنجا ناشی میشود که آنها ادعای تعیّن بخشیدن اعمال و وقایع را دارند، در حالی که میباید به تعیین ارزشها بسنده میکردند. گفتن اینکه انسانها برابرند یک چیز است و وادار کردن آنها به استفاده از پوششی واحد، چیزی دیگر. متعیّن ساختن یک ارزش در یک واقعه که تقلیل آن نیز هست، ضرورتاً به توتالیتاریسم میانجامد؛ زیرا جامعه پدیدهای مصنوعی نیست که بتوان بنابر سلیقه و دلخواه آن را شکل داد (گودن، 1383: 88).
مهندسی اتوپیایی به مخالفتها و شکایتهای دیگران وقعی نمینهد و هنگامی که قدرتی ضدانساندوستانه را پیشنهاد میکند، از ظهور مستبدانی خبر میدهد که از حاکمانی که اتوپیا با آنها میجنگد، به مراتب بدترند چنانکه «هر یک از دو بزرگترین توتالیتاریسمهای قرن بیستم نازیسم و استالینیسم اتوپیاگرا بودهاند» (همو: 65)؛ زیرا اتوپیا به دنبال کمال تعریفشدۀ خویش است و پرداختن هر بهایی برای دستیابی به آن به نظرش گزاف نیست و این امر غالباً به استبداد و توتالیتاریسم میانجامد و به طور خلاصه آرمانشهر، افقهای تخیّلی تواناییهای بشر را باز میکنند، ولی به راستی این تخیّلات در مقام راهنمای رفتار بشر خطرناکند (برلین، 1387: 34).
بنابراین اتوپیا نهتنها غیرواقعگرا و غیرعملگراست، بلکه خطرناک نیز هست و افزون بر اینکه یک سری مبانی خیالی برای اعمال انسان فراهم میآورد (Hudson, 2003: 16)، اگر برای تحقق آنها تلاش شود به خشونت و توتالیتاریسم میانجامد (Bird, 1993: 257)؛ زیرا امر غیرواقعی بدون خشونت، تبدیل به واقعیت نخواهد شد و لذا کمال مطلوبی است که پیش از تحقق، محکوم شده و از ارزش و اعتبار آن کاسته شده است.
پوپر اتوپیا را متهم به توتالیتاریسم و آن دو را در بنیاد، یکسان و همگوهر میداند (پوپر، 1379: ج1، 129) و بر این باور است که کوشش یوتوپیایی درپی تحقق بخشیدنِ کشوری آرمانی از راه به کاربردنِ نقشهای برای جامعه به حیث یک کل، کوششی است درخواهندۀ حکومت نیرومند و تمرکزیافتۀ گروهی اندک که به دیکتاتوری میانجامد (همو: 214).
پوپر به جای توتالیتاریسم، دموکراسی را پیشنهاد میکند و معتقد است اینکه کسانی داستان میسرایند که دموکراسی قرار نیست تا ابد پایدار بماند، همانقدر بیربط است که ادعا کنند عقل انسان قرار نیست تا ابد پایدار بماند و با این وجود تنها دموکراسی، چارچوبی نهادی برای انجام اصلاحات بدون خشونتگری و استفاده از عقل در امور سیاسی به دست میدهد (همو: 22). شاید از اینروست که پوپر، آرمانشهر خود را در مغربزمین میبیند و اگرچه در اتوپیای تامسمور به سبب برگزیده شدن رهبران و کارگزاران با انتخابات، رگههایی از دموکراسی مشاهده میشود، ولی پس از انتخابات، قوانین اتوپیا به گونهای است که استبداد کامل را بر همۀ مردم حاکم میگرداند و همه باید به شکل طاقتفرسا تابع آن قوانین خشک بشری باشند و الگوهای توتالیتری کنترل و نظارت در اتوپیای تامسمور سد راه خلاقیتها بوده و عاملی برای یک زندگی ایستا هستند.
توتالیتاریسم که ذاتیِ مدرنیته است، ریشه در مفهوم استیلاجو و سلطهگر عقل مدرن و سوژۀ دکارتی دارد و در یک جامعۀ دینی همانند جامعۀ مهدوی هرگز امکان تحقق ندارد؛ زیرا توتالیتاریسم صورتی از سیطرۀ قدرتمدارانۀ مدرنیته است و منفک از آن معنا نمیشود؛ اما در جامعۀ مهدوی، بشر نسبتی استیلاجویانه با خود و دیگری ندارد و مفهوم قدرت در تلقی مدرن آن ظاهر نمیشود که موجب تحقق توتالیتاریسم گردد و در جامعۀ مهدوی قدرت در مفهوم مدرن آن که با استیلای نفسانی نسبت دارد، وجود ندارد.
اگرچه جامعۀ مهدوی بر محوریت اسلام و حاکمیت امام معصوم استوار است، ولی حقیقت آن است که دولت مهدوی، برآمده از خواست و ارادۀ جامعه است و این خود مردمند که آگاهانه، به صحنه میآیند و با رعایت موازین شرعی، به تکلیف دینی خود عمل کرده، با انتخاب خویش، زمینۀ حاکمیّت امام معصوم را فراهم میآورند و امام نیز موظّف به اجرای دقیق قوانین شرعی است و این امر تا توتالیتاریسم فاصلۀ بسیاری دارد.
5. قانونمداری افراطی اتوپیا (قفسهای آهنین اتوپیا)
اتوپیا بیآنکه خود بخواهد ضد اتوپیاست (گودن، 1383: 62) و غالب شاخصهای اتوپیا بهگونهای هستند که امنیت روحی و روانی را از اهل اتوپیا سلب میکنند و از اینروی با قوانین سخت خود به دیستوپیا بدل گشته است؛ زیرا هرگونه آزادی را به شدت محدود و محصور کرده است، چنانکه برخی اتوپیای تامسمور را دیستوپیای زنان معرفی کردهاند که در آن، آیندۀ وخیمی برای زنان تصویر شده است؛ زیرا اتوپیای مور محدود به پدرسالاری با تصمیم علیه زن و فرزند بوده است (Romaine, 1999: 324).
قانونمندی و قاعدهمندی متعصبانۀ آرمانشهرها از جمله اتوپیای تامسمور، همۀ رفتارهای افراد جامعه را تحتالشعاع قرار داده و بشر را فدای قانون دانسته و نابودی او را مقدم بر فنای قانون میداند. بنابراین قوانین بسیاری که اتوپیا برای جامعه تدوین میکند سبب میشود اتوپیا از توتالیتاریسم فاصلۀ چندانی نداشته باشد؛ زیرا ساکنان اتوپیا بهجز آنچه که ملزم به آن هستند، هیچ عملی انجام نمیدهند، به هیچ چیز، جز آنکه باید نمیاندیشند و در حقیقت، انسان در اتوپیا چیزی برای گفتن ندارد و همه چیز برای او فکر شده است و همانند ماشینی است که در هر ساعت باید کار خاصی انجام دهد. با این حال آیا کسی هست که آرزو داشته باشد در اجتماعی همانند اتوپیای تامسمور زندگی کند که با صدای شیپور به صرف غذا فرا خوانده شود، یا همواره در فلان موقع، کارهای روزمرۀ زندگی را انجام دهد؟ البته کسی مخالف نظم در زندگی نیست، ولی اگر این امر به اجبار بینجامد و اختیار از انسان سلب شود و تمام فکر آدمی این باشد که چه کاری انجام دهد و از چه کاری دست بردارد، کسی تاب و تحمل آن را ندارد و این امر به ضد اتوپیا میانجامد و در مواردی همانند مدینۀ فاضلۀ افلاطون نظامی طبقاتی برای افراد مختلف جامعه ایجاد کرده و اتوپیا را به نظامی استبدادی مبدل ساخته است که در آن هیچ ارزشی برای فرودستان قائل نیست و آنان مجبور به اطاعت بیچون و چرا از طبقۀ فراتر هستند.
قوانین و مقررات افراطی اتوپیاهایی از سنخ اتوپیای تامسمور، آزادی انسان را به اندازهای سلب میکند که حتی حق انتخاب امور جزئی همانند غذا خوردن، انتخاب همسر و مسائل زناشویی و... را محدود میکند و آزادی فرد با جامعه معنا پیدا میکند. اگر انتخاب و گزینشی هم باشد، برای مصلحت جمعی است و اراده و میل تمام آنها هماهنگ و در یک جهت است (داوری اردکانی، 1377: 34). حتی افلاطون هرگونه تداخل و رفتن از یک طبقه به طبقۀ دیگر را جنایتی بزرگ نسبت به شهر میشمارد که باید به عنوان پستترین نوع شرارت تقبیح شود و توجیه این امر تنها بر پایۀ این ادعا امکانپذیر است که فرمانروایان برتر از فرمانبرداران هستند (پوپر، 1379: ج1، 91). همۀ این امور برای آن است که همه چیز برای اهل اتوپیا برنامهریزی شده و از پیش تصمیم گرفته شده است.
با اسارت و بردگی اهل اتوپیا، لیبرالیسم _ که بر آزادی فرد تأکید بسزایی دارد _ اتوپیاهایی همانند اتوپیای تامسمور را نفی میکند و از حیث آزادی نقطۀ مقابل آن قرار دارد. لیبرالیسم _ که به عنوان یک ایدئولوژی جهان غرب را فراگرفته است _ خود را اتوپیایی تحقق یافته میداند و اتوپیاهای ترسیم شده را وحشتناکترین خطر برای آزادی انسانی به شمار میآورد.
اما در جامعۀ مهدوی به عنوان یک آرمانشهر واقعی _ با شکسته شدن اقتدار استعمارگران و ستیزهجویان از یک سو و تکامل خرد آدمی و شکوفایی گرایشهای عمیق فطری او از سوی دیگر، شاهد تحقق قوانین راستین انسانساز هستیم که اوج شکوفایی و تکامل آزادی واقعی را نیز به همراه دارد و در عین حال که ضوابط و قوانین حاکم بر جامعۀ مهدوی محکم است، ولی آزادی و اختیار انسان آنقدر سلب نمیشود که انسان خود را در محبسی فرض نماید که حق انتخاب نداشته باشد، بلکه در آن عصر هم انسان در عین حال که از قوانین انسانساز پیروی میکند، میتواند با اختیار خود هر شیوۀ زندگی را که میخواهد انتخاب نماید، هرچند در عرصۀ اجتماع از محدویتهای جدی برخوردار است و حق ندارد به حدود دیگران تجاوز کند.
در آرمانشهر مهدوی به سبب تکامل و توسعۀ عقلانی و اخلاقی جامعه، مردم خود را تابع قوانین دین دانسته و از این طریق ضمن برخورداری کامل از آزادی در انتخابها و گزینشها برای سعادت دنیایی و اخروی خود، خویشتن را ملزم به پیروی از قوانین الهی میدانند؛ قوانینی که بر محور واقعیتهای ندگی انسانها از سوی حالت انسانها معین شده است.
6. سکوت از بیان جایگاه انسان در تحقق آرمانشهری
اتوپیا از بیان زمینههای تحقق آرمانشهری و اینکه چگونه اهل اتوپیا به سعادت کامل دنیوی رسیدهاند ساکت است و نمیگوید که چه عواملی سبب میشوند اهل اتوپیا به آن کمال شایستۀ خود نایل آیند یا اینکه اتوپیا با چه کیفیتی رخ میدهد و از اینرو گویی تغییراتی بنیادین در یک جامعه بدون هیچگونه زمینهسازی و عامل و علتی رخ میدهد، ولی چگونه امکان دارد اتوپیا به طور اتفاقی و بدون هیچگونه تحرکی به بشر هدیه شود؟
اگر اتوپیا میخواهد به عنوان الگویی بهشمار آید یا اینکه تأثیراتی بر جامعه گذارد، بایسته است برای تحقق احتمالی آن نیز برنامهریزیهایی عقلانی ارائه دهد که مردم نقشی اساسی را در آن ایفا کنند و جامعه را به سمت و سوی ایدهآل مورد نظر پیش برند؛ چنانکه مهندسی اجتماعی این امر را مورد تأیید قرار داده و بر آن است که آدمی بر سرنوشت خود سیادت دارد و میتواند مطابق هدفهایی که دارد در تاریخ بشر تأثیر بگذارد یا به مانند امکان تغییر زمین، بتوان آن را تغییر داد. بنابراین انسان همانطور که میتواند افکار نو بیافریند، اهدافی را نیز برگزیند یا حتی بیافریند. (همو: 51)
با نگاهی به جامعۀ آرمانی مهدوی، روشن است که چگونگی آن انقلاب سترگ و شرایط تحقق آن نیز، بهوضوح بیان شده است و بر اساس آموزههای وحیانی، بسترسازی و زمینهسازی واقعی به دست آدمیان سپرده شده و حتی راهکارهایی _ همانند وجود یاران، انتظار واقعی و انقلابها_ نیز که برای تحقق سریع آن ارائه شده است به عامل انسانی برمیگردد و از این نظر پدیدۀ ظهور با نظریۀ اصالت تاریخ تفاوت دارد. این نظریه تاریخ را دارای جهتی ذاتی میداند که انسان باید با آن سازگار شود و هیچ مسئولیتی نسبت به آنچه در سیاست و تاریخ روی میدهد ندارد؛ زیرا جهت تاریخ مستقل از اراده و ارزشگذاریهای انسان است (یرمر، 1386، 59).
بنابراین پس از ارادۀ الهی، عنصر انسانی عامل اصلی پدیدۀ ظهور است و از آنجا که انسان موجودی آزاد و انتخابگر به شمار میرود، در تحولات تاریخ بسیار مؤثر است و آگاهانه و آزادانه آیندۀ خویش را به هر شکلی که بخواهد رقم میزند و سرنوشت خویش را نیک یا بد میگرداند؛ زیرا سنتهای حاکم بر سرنوشتها در حقیقت یک سلسله عکسالعملها و واکنشها در برابر عملها و کنشهاست و عملهای معین اجتماعی عکسالعملهای معین به دنبال خود دارد. از اینروست که بر اصلاحات آدمیان برای ساختار اجتماعی تأکید شده است، اصلاحات جزئی و آرامآرام که ارادۀ آدمی آنها را میسازد، به نوبۀ خود کمک به مبارزۀ انسان حقجو و حقطلب با انسان منحط بوده و آهنگ حرکت تاریخ را به سوی اهل حق تند مینماید و ظهور منجی و تکامل نهایی تاریخ را محقق میسازد. (مطهری، 1379: 46)
7. نقد مساواتخواهی اتوپیا
تأکید اتوپیا بر برابری و مساوات شایسته است، ولی اتوپیست عدالت را به دلخواه قانونگذار تعریف کرده و لذا افزون بر آنکه عدالت آنها تنها عرصههای خاصی را دربر میگیرد و از جامعیت برخوردار نیست، هر اتوپیستی معنایی از عدالت اراده کرده است که با دیگری تفاوت دارد.
برابریِ تعریف شده در اتوپیای تامسمور تنها دربارۀ انسانهای برابر صدق میکند، در حالی که هیچگاه بهکارگیری استعدادها در انسانها نمیتواند برابر باشد، بلکه همواره کسانی هستند که نسبت به دیگران برجستگیهایی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند و حق دارند استعداهای خود را در عرصههای مختلف شکوفا نمایند و رنج و زحمت آنها هدر نرود و اشکال مهم مساوات مورد توجه اتوپیاسازان نیز از این جهت است؛ زیرا با نفی مالکیت خصوصی افراد و تحقق مالکیت عمومی و برابری اموال و داراییها، پیوسته به عدهای دیگر ظلم میشود و آزادی مالی انسانها سلب میشود؛ در نتیجه همۀ انسانها حکم کارگرانی را دارند که صاحب هیچ نقشی در بهبود اقتصاد یا بهرهمندی در امکانات بیشتر نیستند و هیچ کس نمیتواند بیش از آنچه برایش در نظر گرفته شده است، تلاش کند و مال و دارایی داشته باشد. حتی آنچه در اختیار دارد نیز از آن خودش نیست و از آن همگان است و این امور سبب میشوند استعدادهای تجاری از بین برود و هیچ کسی به آن حقی که شایستۀ اوست نرسد. شاید کسی پرتلاشتر باشد و با زحمت بیشتری بخواهد از متاعهای دنیا استفاده کند؛ در این صورت با توجه به مالکیت عمومی حق او ضایع میشود و از سویی مالکیت خصوصی در صورتی که افراد جامعه در اثر حاکمیت قانون و نظارت صحیح حکومت، از امکانات برابر و شرایط بهرهبرداری درست برخوردار باشند، مایۀ شکوفایی و رونق اقتصاد کشور و رشد و تکامل استعدادهای نهفتۀ اجتماعی در ابعاد گوناگون میگردد. همچنین سبب میشود هر کس بر اساس تلاش و به اندازۀ توان و استعداد خود بهرهمند گردند. بحرانهای به وجود آمده توسط عدالت موری برای بشر نیز _ که به صورت نظام کمونیستی در ممالک شرقی همانند شوری سابق اجرا شد _ بر کسی پوشیده نیست.
عمومی بودن همه چیز در زندگی اتوپیگرایان بهویژه تامسمور، حریمهای خصوصی آنها را نیز تهدید میکند. اگر بنا باشد همه چیز حتی زن و فرزند اشتراکی باشد (راسل، 1373: ج1، 128) و یک خانه متعلق به همه باشد، افزون بر آنکه امنیت و آرامش فردی سلب میشود، نظام خانواده نیز به شکل خاص خود بیمعنا میشود و در اختیار خواستههای اجتماعی قرار میگیرد. نظام اجتماعی اتوپیا تشخیص میدهد که فرزندان _ همانند روبات _ در کجا و چگونه و برای چه شغلی باید تربیت شوند، یا اینکه وظایف و رسالتهای زن و مرد چیست و بیتردید وجدان بشری و حیات دینی این امور را برنمیتابد.
با این اوصاف اگر منظور اتوپیست از عدالت و یکسانسازی مواردی همانند پخش برابر بارِ شهروندی، رفتار برابر با شهروندان در پیشگاه قانون، بیطرفی دادگاهها و بردن سهم برابر از منافع عمومی اجتماعی و... باشد، بیگمان نمیتوان اتهام توتالیتاریسم را به عدالت آنها داد (پوپر، 1379: ج1، 131)، ولی با توجه به اینکه همۀ اتوپیستها سود بهین دولت و جامعه را مورد توجه قرار دادهاند، خودبهخود سود فردی اشخاصی که زحمات بیشتری را متحمل شدهاند ضایع میشود. از اینرو در مجموع برداشت غالب اتوپیستها از عدالت با نگرۀ متعارف از عدالت تفاوت بنیادین دارد، چنانکه به تامسمور مالکیت عمومی را عادلانه خوانده و از عدالت تفسیری کلنگرانه داشته و آن را ویژۀ کل کشور میانگارند. ولی عدالت مورد نظر بیشتر اندیشمندان شامل گونهای برابری در رفتار با افراد است و به باور آنان، عدالت به این معناست که حق هر کس به او داده شود. البته این امر به معنای پذیرش فردباوری و نفی یکسانانگاری و جمعباوری نیست، بلکه به این معناست که در کنار اصالت جمع، فرد نیز از اصالت و اعتبار برخوردار است و همانطور که باید عدالت کلی در مورد جامعه جاری شود، عدالت در مورد فرد نیز باید رعایت گردد (نک: مطهری، 1376: بحث اصالت جامعه با حفظ اصالت فرد).
البته مارکسیستها بر این باورند که انسان نمیتواند عدالت را برقرار کند؛ زیرا نه میتوان انسان را آنطور تربیت کرد که عدالت را از عمق جانش خواستار باشد و نه میتوان عقل و علم بشری را آنچنان قوت بخشید که منفعت و مصلحت خویش را در عدالت ببیند. اما از دیدگاه اسلام، میل به عدالت از مطلوبهای بشر و دستیافتنی بوده و بذر آن در سرشت او نهاده شده است، اما از آنجا که هنوز به مرحلۀ کمال نرسیده، از عدالت گریزان است و اگر به نهاد خویش فرا خوانده شده و به کمال نهایی خود نایل آید، به جایی میرسد که عدالتخواه شده و عدالت جمع را بر منفعت خویش ترجیح میدهد (همو: 156 - 157).
با بررسی آرای اندیشمندان اسلامی به این نتیجه میرسیم که عدالت یک امر حقیقی است که از یکسو ناشی از استعدادهای طبیعی و از سوی دیگر برآمده از فعالیت، کوشش، ابداع و انتاج است (همو، بیتا: ج9، 370 - 371). از اینرو عدالت عبارت است از آن استحقاق و حقی که هر شخصی به موجب خلقت خود و به موجب کار و فعالیتش به دست آورده است به او داده میشود. در مقابل، ظلم عبارت است از آنکه آنچه را که فرد استحقاق آن را دارد به او داده نشود، و همچنین نقطۀ مقابل عدالت، تبعیض است که دو فرد که در شرایط مساوی قرار دارند، موهبتی را از یکی دریغ بدارند و به دیگری اعطا کنند (همو، 1374: ج18، 154).
اجتماع بشری باید سه دوره را طی کند: دورۀ اساطیر و افسانهها و به تعبیر قرآن، دورۀ جاهلیت؛ دورۀ علم همراه با حکومت خشم و شهوت؛ دورۀ آمادگی بشری برای پذیرش عدالت کلی و عدالتخواهی جوامع بشری.
در دورۀ سوم، مردم با به تکامل رسیدن درمییابند که همۀ اعلامیههای حقوق بشر و آزادی و عدالتخواهیها، در دوران گذشته دروغ و نفاق بودهاند و تنها عصر ظهور، عصر حقوق بشر واقعی و عدالت واقعی است؛ زیرا افزون بر آمادگی بشری برای پذیرش عدالت کلی، امامی معصوم و مصون از خطا و گناه نیز در رأس حکومت در توسعۀ عدالت در همۀ عرصهها گام برمیدارد (همو: 181).
با این اوصاف عدالتی که در آرمانشهر مهدوی وجود دارد در عرصههای مختلف انجام میپذیرد که در ذیل به آنها اشاره میشود.
8. عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی به معنای رشد پایدار اقتصاد، عدالت در توزیع ثروت و ایجاد زمینۀ رفاه افراد جامعه است و در عصر ظهور _ که عصر نهادینه شدن عدالت در همۀ عرصههای حیات بشری است _ همۀ معیارها و شاخصهای عدالت اقتصادی در اسلام رعایت شده و هرگونه ظلم و تبعیض و فقر و نابرابری اقتصادی از بن کنده میشود:
_ عدالت در توزیع: یعنی همسنگی و تعادل و توازن در رفاه اقتصادی که میان همۀ افراد بشر برقرار میشود. پیامبر اکرم(ص)میفرماید:
[او] مال را به طور صحیح بین همه تقسیم میکند. (اربلی، 1381: ج2، 471)
_ عدالت در رفاه اقتصادی: در عصر ظهور ناهنجاریهای اقتصادی و اسارت بشر در دام فقر و نیاز رخت برمیبندد و همگان از نعمتهای مادی به وفور بهرهمند میگردند؛ چنانکه معصوم(ع) میفرماید:
در زمان مهدی(عج)مال به قدری فراوان میشود که هر کس نزد آن حضرت بیاید و از او چیزی بخواهد بیدرنگ به او عطا میکند. (مجلسی، 1403: ج51، 88)
_ توسعۀ اقتصادی پایدار: در توسعۀ اقتصاد جامعۀ مهدوی و افزایش تولید و نیز افزایش عرضۀ کالا، افزون بر بهرهوری از درجۀ عالی علم، امدادهای آسمانی نیز به یاری آدمیان میشتابند و فرآیند رشد اقتصادی تأثیر میگذارند. پیامبر اکرم(ص)فرمود:
... مهدی(عج)قیام میکند... و در زمان او مردم به نعمتهایی دست مییابند که در هیچ زمانی نیافته باشند... . (همو: 78)
9. عدالت قضایی
در عصر ظهور جریان دادرسی بر اساس حق و عدل تنظیم میشود، و دادگاه امام مهدی(عج)بر گرفتن بی کم و کاست حقوق مردم اصرار دارد، تا جایی که اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان آن غاصب بیرون کشیده و به صاحب حق بازمیگرداند (صافی گلپایگانی، بیتا: ج2، 332). امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص)فرمودند:
دنیا به پایان نخواهد رسید تا آنکه مردی از خاندان من ظهور نماید؛ وی به شیوۀ داود(ع) حکم خواهد نمود؛ بینه نخواهد خواست و به هر کس حقش را عطا خواهد کرد. (همو: 65، ح367)
10. نقد حاکمیت اتوپیا
در اتوپیای تامسمور مسئلۀ حاکمیت بسیار مورد توجه بوده است؛ اما وی شالودۀ تفکر خویش را بر دانایی و صلاحیت افراد بنا نهاده و تمام توجه خود را به این نکته معطوف داشته ست که حاکم و زعیم و رهبر نظام چه ویژگیهایی باید داشته باشد و چه کسی باید فرمان براند؟! اما چگونگی تشکیلات و نظامهای اجتماعی و اینکه افراد شایسته در چه نظامهایی باید زمام امور را در دست گیرند و همچنین تأثیر شگرف و عظیم سازمان در افکار و اعمال و روحیۀ افراد و از آن جمله خود نخبگان و رهبران مورد توجه واقع نشده است. همچنین از این نکته غفلت شده است که اگر نظام صالح بود، فرد خاطی و ناشایست کمتر قدرت تخطی داشته و اگر حکومت فاسد باشد، فرد صالح کمتر قدرت عمل و اجرای منویات خود را پیدا کرده و چهبسا همرنگ جماعت ناصالح گردد (نک: مطهری، 1378: 282 - 284). پس شاید بهتر بود تامسمور در توجه خود به اصل رهبری این سؤال را پی میگرفت که چگونه میتوانیم نهادهای سیاسی را سازمان دهیم که فرمانروایان بد یا ناکاردان را از رساندن گزندِ بسیار بازداریم (پوپر، 1379: ج1، 168)؛ زیرا به ندرت پیش میآید که فرمانروایان از حیث دانایی و اخلاقی برترین مردمان باشند، مگر آنکه آن فرمانروا فردی آسمانی و از جانب ذات باریتعالی رسالتی داشته باشد و در نتیجه به قول پوپر شرط عقل است که اصل آماده شدن برای بدترینها را اختیار کنیم هر چند همانگونه باید بکوشیم تا بهترینها را بهدست آوریم (همو: 170) و البته خود پوپر این امر را نمیپذیرد که داناترینان باید فرمان برانند، ولی بر اساس تفکر شیعی این امر دستیافتنی است و دربارۀ امامان معصوم(ع) بهویژه امام مهدی(عج)صدق میکند که برترینها هستند.
امامت در فرهنگ شیعی، پدیده و مفهومی نظیر عالیترین درجات نبوت است که تمام وظایف نبی جز تلقی وحی را بر عهده داشته و به عنوان مرجعیت بلامنازع دینی به شمار میآید (همو، 1374: ج4، 918)؛ به این معنا که خداوند حکیم پس از رسول اکرم(ص)بشر را به حال خویش رها ننموده و به حکم ضرورت تا واپسین لحظات عمر گیتی، شخصی را برای هدایت ظاهری و معنوی او برگزیده است. بنابراین زمین هیچگاه از حجت خدا و امام خالی نمیماند؛ چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید:
آری، زمین از حجت برپای خدا تهی نمیماند که یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و از دیدهها پنهان. تا حجت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود و اینان چندند و کجا جای دارند؟ به خدا سوگند، اندک بهشمارند و نزد خدا بزرگمقدار. خدا حجتها و نشانههای خود را به آنان نگاه میدارد تا به همانندهای خویشش بسپارند و در دلهای خویش بکارند. (نهجالبلاغه: حکمت 147)
بر این اساس شیخ اشراق در توصیف عظمت و مقام معنوی امام میگوید:
امام، خلیفۀ خداوند در زمین است و مادامی که آسمانها و زمین برپاست، عالم از حکمت و از شخصی که قائم به آن است و دارای حجتها و بّینات است خالی نخواهد بود. ریاست، غلبه و چیرگی ظاهری نیست، بلکه گاهی مستولی و ظاهر و مکشوف است و گاهی خفی و باطنی است. هرگاه حکومت به دست او باشد، روزگار نورانی است و اگر زمان از تدبیر الهی تهی گردد ظلمت غالب میگردد. (سهروردی، 1372: ج1، 95)
بیتردید در حاکمیت یک نظام، وجود حکیمان و افراد شایسته مانند علما و فیلسوفان، نکتهای مثبت محسوب میشود، اما هرگز برای تحکیم عدالت اجتماعی به معنای واقعی آن کافی نخواهد بود؛ زیرا فیلسوفان و حکما نیز همانند دیگر افراد جامعه از خطا و اشتباه و در نتیجه از جعل قوانین و اصلاحاتی که ممکن است با مصالح واقعی جامعه در تضاد باشد، مصون نیستند. به وجود آوردن یک کشور آرمانی و ادارۀ صحیح آن، نیاز به یک قانون الهی دارد که تمام مصالح جامعه در آن گنجانده شود، به گونهای که از هرگونه نقص و خطا برکنار باشد، و این مهم فقط در سایۀ رهبری افرادی شایسته و دانشمندانی برجسته که دارای منصب الهی و مصونیت تام از هرگونه خطا و اشتباه در تدبیر امور جامعۀ آرمانی هستند، میسر میشود. به همین دلیل مسلمانان و بهویژه شیعیان معتقدند که حاکم و فرمانروای اسلامی که عهدهدار ادارۀ دولت جهانی خواهد بود، باید معصوم بوده و از طرف خداوند به تدبیر امور جوامع انسانی نهاده شده باشد تا جامعۀ بشری در مسیر حرکت تکاملی خود گرفتار گمراهی و بنبست نگردد و مانند نظامهای دستساز بشری همانند نظام اشتراکی و سوسیالیستی شوروی _ که گفته میشود متأثر از افکار تامس مور بوده است _ گرفتار فروپاشی و شکست نشود. از اینرو، فارابی در مدینه فاضله میگوید:
جامعۀ مدنی سعادتمند راهی ندارد جز اینکه از روی الگوی آسمانی بنا شود. (ناظرزاده کرمانی، 1379: 241)
فارابی در مدینه فاضلهای که ترسیم میکند قائل به فرمانروایی برترین شخص مدینه است. از نظر او رئیس اول یا رهبر در آرمانشهر مانند قلب در دستگاه بدن است و همانطور قلب برترین عضو بدن و رأس تمام اعضاست. رهبر و رئیس مدینه باید برترین و کاملترین عضو مدینه و از نظر شأن و رتبه از همۀ افراد بالاتر و صاحب افضل کمالات نفسانی و عقلانی باشد. فارابی برای رئیس مدینه نسبت به افراد آن مقامی در ردیف مقام سبب اول (خداوند) نسبت به مخلوقات قائل است (فارابی، 1986: 121) و همانطور که در طبیعت، موجودات از پایینترین تا بالاترینشان به خداوند مرتبط بوده، به سبب اول اقتدا کرده، او را پیشوای خود قرار دادهاند و برای وصول به کمال خود در حرکت هستند و این حرکت از مراتب ابتدایی تا عالیترین مرتبۀ موجودات جریان دارد تا بتوانند از عقل اول کسب فیض نمایند، همین طور شایسته است همۀ افراد مدینه از پایینترین مقام تا بالاترین مقام همگی مطابق با ارادۀ رئیس حرکت کرده و در کارهای خود با رعایت مراتب وجودی از هدف و غرض رئیس اول پیروی کنند (نک: همو: 214-216). با این بیان میتوان گفت دیدگاه فارابی در پیشوایی آرمانشهر به دیدگاه شیعه نزدیک است.
11. استعمار و استثمار مدرن
تجویز سیاست مستعمرهنشینی و تجاوز به همسایگان از اشکالات اساسی اتوپیای تامسمور است. اهل اتوپیا ظاهراً تنها کشورهایی را دوست و همسایه میخوانند که از آنها حاکمی را درخواست کنند (مور، 1361: 103). بومیان باید خود را با قوانین اهل اتوپیا سازگار کنند، در غیر این صورت آنان را از پهنهای که مدعی آن برای خویشند بیرون میرانند و اگر بومیان ایستادگی کنند با آنان میجنگند. از نظر اهل اتوپیا اگر ملتی زمینی داشته باشند که بیکار و ناکشته مانده باشد و دیگران را از بهرهبرداری و دستیازی به آن باز دارند درحالی که به حسب قانون طبیعت دیگران را نیز باید از آن نصیبی باشد این را دلیل درستی برای به راه انداختن جنگ میدانند (همو: 80) و حتی از بیگانگان به جنگ میفرستند نه از شهروندان خود (همو: 86).
تجویز سیاست فوق از اینروست که معیار فرجامین اتوپیا برای هر امر، مصلحت جامعه و کشورش است و لذا هر امری که مصلحت کشور را به خطر اندازد ناعادلانه و غیر اخلاقی است و هر امری که به مصلحت کشور باشد عادلانه و اخلاقی است. این مسئله به نوبۀ خود نوعی استبداد در جامعه را نیز درپی خواهد داشت؛ زیرا افزون بر آنکه ممکن است خود افراد جامعه به خاطر مصالح کشور مورد ظلم و ستم قرار گیرند، چهبسا به سبب مصلحت کشور به سایر ملل بتازند و آنها را به استعمار خود درآورد. بنابراین به طور خلاصه میتوان اتوپیای تامسمور را چراغ سبزی برای استعمار دانست که این نوع استثمار و استعمار نوین و مدرن با آرمانهای بشری _ که مساوات و عدالت از جملۀ آنهاست _ منافات دارد؛ زیرا چنانکه آموزههای آسمانی در همۀ ادیان الهی اذعان دارند هر انسان در گرو عمل خویش است، یعنی جزا و پاداش باید بر اساس اعمال باشد، حکم عقل و سیرۀ عقلا نیز در طول تاریخ بر این امر استوار بوده است که سبک و سنگین بودن پاداش و جزا بر اساس اعمال متفاوت است و معمولاً برای جلوگیری از جرم و اصلاح مجرمان انجام میگیرد، نه اینکه یک فرد یا گروه به خاطر برخی اشتباهات و گناهی که مرتکب میشوند برای ابد مورد استثمار قرار گرفته و از زندگی عادی محروم شوند، چنانکه در آرمانشهر مورد نظر به چشم میخورد.
با این اوصاف اتوپیای تامسمور را میتوان یک آرمانشهر نژادپرستانه دانست که اهل اتوپیای خود را برتر از همۀ ملتها میداند، چنانکه پوپر نیز افلاطون را نژادپرست دانسته و به او ایراد میگیرد که به استادش سقراط خیانت ورزیده است؛ زیرا همۀ عقاید خود را از زبان او بیان کرده و بدینسان تعالیم او را واژگون نشان داده است.
با نیمنگاهی به آرمانشهر مهدوی مشاهده میشود که ماهیت آن ضد استثمار و استعمار بوده و تمام استبدادها و استثمارها علیه بشر را ریشهکن میسازد و در عوض مستضعفان را حاکم میگرداند و از سوی دیگر، نژادپرستی نیز در آنجا معنا ندارد و تنها ملاک و معیار، خداپرستی و تقوای الهی است.
12. تناقضات اتوپیای تامسمور دربارۀ کرامت انسانی
در آرمانشهر تامسمور تناقضاتی مشاهده میشود که سبب شده است دربارۀ مور گوناگون اندیشیده شود. سوسیالیستها و کمونیسم ضد بازار، آثار اولیه مور را ستودهاند و بر تباهی تدریجی شخصیت او در وجود کیفردهندهای متعصب که ذهنش در تسخیر مرگ و آخرتی خیالی است افسوس خوردهاند و کاتولیکها از ما میخواهند که آرمانشهر را لطیفهای به شمار آوریم یا خامکاریای از سر جوانی که مور بعدها با مصایبی که از راه راست دینی به جان خرید، آن را جبران کرد (همو: 128). اما رفتار و سیرۀ مور تناقضهای بسیاری با آرمانشهرش دارد که نشان میدهد بین عقاید دوران جوانی مور با زندگی سالهای آخر عمرش تناقضی هست و حل آن شاهد بر این وجه است که طرحهای یوتوپیا پیش از آنکه در وجدان وی رخنه کرده باشد، بر عقل وی تحمیل شده است و آنچه را وی از روی عقل و برهان قابل تصدیق میدیده است بعدها نتوانسته مورد پذیرش وجدان خویش _ که پیش از هر چیز یک کاتولیک انگلیسی بوده است _ نیز بیابد (زرینکوب، 1381: 249).
از این میان نمونههایی از تناقضات دربارۀ دیدگاه اتوپیای تامسمور در باب کرامت انسانی مشاهده میشود: اهل آرمانشهر ریاضتکشی بیثمر را عیب میشمردند، اما زهد و ریاضت مور فراتر از حدی بود که اهل آرمانشهر روا داشتند (همو: 128). البته واقعیت آن است که تعارض چندانی هم نیست و نمیتوان بین آن اومانیسم سرخوشانه و دورنگر جوانی مور و تعصب عبوس روزهای بعد او تعارضی یافت. از مور نوشتههایی بر جای مانده که همزمان با آرمانشهر است و در این نوشته ها تأملاتی دربارۀ مرگ مییابیم که سرشار از بدبینی مسیحی در نگاه به چند و چون روزگار است (همو: 128-129).
اساس جامعۀ آرمانشهر مور بر برابری نهاده شده است، اما زنان از مردان پستتر تلقی شدهاند و در همه چیز باید از آنها پیروی کنند. منشأ این نابرابری را هم بیان نمیکند و در جایی که از پدر سالاری هم سخن میگوید علت را نمیگوید.
اگرچه اتوپیای تامسمور شعارهایی مانند انساندوستی، محبّت و یکرنگی و ارزش ندادن به مادیات سر میدهد، ولی حس ناسیونالیستی و برخورد تند آنان با مخالفان و بردهسازی خلاف شعارهای آنها را رسانده و حکایت از منافع شخصی و گروهی آنان دارد. به بیان دیگر، حاکی از آن است که همۀ آن شعارها را تنها برای خود سر میدهند و غیر خود را تنها در صورتی تحمل میکنند که پیرو آنها باشند.
اگرچه در اتوپیا از احسان و کمک به افراد ضعیف و افتاده مانند بیماران، سخن رفته است، ولی سرانجام بیانگر دیدگاه کاملاً مادی به انسان و زندگی اوست و نتایج و ثمرات اخروی که در نتیجۀ ابتلا و تحمّل رنج و مشقت نصیبشان میگردد را نادیده میگیرد. از اینرو خودکشی و مرگ بیرنج را جایز میشمارد، درحالی که این امر با آموزههای وحیانی منافات صریح داشته و به کرامت واقعی انسان وقعی نمینهد.
در بخشی از اتوپیا یک نوع معنویتستیزی یا دستکم اصالت دادن به طبیعت به چشم میخورد. بیتردید طبیعت و سلامتی آن و شکوفاییاش وسیلۀ مناسبی برای رشد روحی است؛ اما این امر هرگز به معنای اصالت دادن طبیعت و چشمپوشی از اسباب دیگر برای رشد روح و درک لذایذ برتر، مانند روزه و امثال آن نیست. در عالم هستی بر اساس حکم عقل با قطع نظر از آموزههای دینی، هر علّت و سببی معلول و مسببی خاص دارد و هیچگاه یک سبب و یا یک وسیله مانند طبیعت یا امثال آن جای دیگر وسایل و اسباب را نمیگیرد و برای پالایش روح که یک عنصر فناناپذیر است وسایل بسیاری وجود دارد که بیشترین آنها در غیرطبیعت و در ماورای آن وجود دارد و چهبسا در مواردی بسیاری تنها با ترک لذایذ طبیعی امکانپذیر است.
اتوپیای تامسمور آنگاه که از بومیان سخن میگوید، بیان نمیکند مراد از بومیان چه کسانی هستند؛ آیا اهل اتوپیا بومی نیستند؟ اگر اهل اتوپیا بومی نیستند، معلوم میشود از جای دیگر آمدهاند و در آرمانشهر ساکن شدهاند و در این صورت رابطۀ طبیعت که اساس برقراری روابط در آرمانشهر توماس به شمار میرود، نقض میشود و بهویژه بیرون راندن بومیها که از حیث طبیعت دارای شرایط شهروندی در آرمانشهر تامسمور هستند، انسان را شدیداً به آرمانهای مور بدبین میکند و خاطرات تلخ سرخپوستان امریکایی و مسلمانان و ساکنان فلسطینی را به ذهن متبادر میسازد که اساس تشکیل و توسعۀ حاکمیت اروپاییان و بهخصوص انگلیسیها در نقاط مختلف جهان بوده است. البته با توجه به این نکته که پاشیدن بذر نفاق و تفرقه در میان مخالفان را توماس علناً مطرح نموده و از آن به عنوان یک حربه یاد میکند. شعار معروف سیاستمداران استعماری غربی بهویژه انگلیسیها در طول تاریخ این بوده است که: «اختلاف بینداز و حکومت کن» و بیگمان این سیاست کهنه و کهن غربیها در گسترش و توسعۀ حاکمیت و استعمار بینالمللیشان بوده و کودتاهایی که تا چندی پیش و حتی اکنون در برخی کشورهای ضعیف به وجود آمده و میآید در اثر همین سیاست بوده و خریدن افراد مؤثر مانند نزدیکان شاهان و امرا و گماردن جاسوسها از شیوههای رایج برای سرنگونی مخالفان و استقلالطلبان به شمار میرفته، در حالیکه در آرمانشهر مهدوی سخن از یکپارچگی و اتحاد همۀ انسانهاست و الگویی شایسته برای حکومتهای امروزی است.
تصور زندگی در جامعهای که همه چیز آن یکسان است و همه باید چونان آدمکهای آهنی عمل کنند و استانداردهای معینی دارد سخت است. به گفتۀ راسل، باید اعتراف کرد که در مدینۀ فاضلۀ مور نیز مانند بیشتر مداین فاضلۀ دیگر، زندگی به طرز تحملناپذیری ملالآور است (راسل، 1373: 720 - 721).
انزواطلبی اتوپیای تامسمور و نفی پیمان بستن با دیگر ملتها یک حس ناسیونالیستی و خودبرتربینی بر اهل اتوپیا حاکم میکند که چهبسا در درازمدت به تجاوز و تعدی میانجامد و از سوی دیگر، اهل اتوپیا را در زندانی بزرگ محصور میکند که راه فراری از آن نیست.
چگونه آرمانشهر تامسمور از کرامت انسانی دم میزند، در حالی که بندگان و بردگان را حیواناتی وحشی میداند و قائل به بدترین رفتار با آنان است؟! یا اینکه خود را از همسایگان برتر دانسته و خود را مستحق میدانند که حاکمانی برای آنها بفرستند و بر آنها حکومت کنند!
نتیجه
اتوپیا _ که برگرفته از تفکر اومانیستی است _ در حالی از انسانمداری و کرامت انسانی دم میزند که درصدد تهیۀ برنامهای برای ارجنهادن به منزلت انسان نیست، بلکه آسیبها و پیامدهای ناگوار اومانیسم همانند اسارت و بندگی انسان و انقطاع او از عوالم ماورای طبیعی، آسمانی و... را به دنبال دارد.لذا در پی تقدیم داشتن اجتماع بر فرد و هضم کردن فرد در جامعه است و از همینرو انسانیت انسان را به خطر انداخته و او را به بردگی میکشاند و کرامت انسانی به سخره میگیرد.
اتوپیا اراده، اختیار، هوش و استعدادهای خدادادی انسان را نادیده گرفته است؛ زیرا انسانی که به عملکرد و کارهای او از پیش اندیشیده شود، همچون یک روبات از پیش ساخته است که از خود چیزی ندارد و طبق ضوابط و اندیشۀ سازندهاش عمل میکند و از سویی از معنویت و روحانیت و قابلیتها به دور است و تواناییهایی را نیز که بعداً کسب میکند بیفایده بوده و نه برای او و نه برای جامعه ثمرهای ندارند.
از دیدگاه اسلام و ادیان الهی تحریف نشده، مرکز و محور هستی خداوند است و همۀ عالم عرصۀ حاکمیت بلامنازع ذات ربوبی به شمار میآید و گردونۀ زیست و حیات بشری و ارتباطات او نیز از سیطرۀ ربوبیت تشریعی او خارج نیست؛ ولی با این حال در آموزههای وحیانی، مقام و منزلت آدمی تا آنجا ارج نهاده شده است که انسان همان خلیفۀ خدا در زمین به شمار آمده و بیشتر نعمتهای پروردگاران از جمله قوۀ خرد، اراده و اختیار و گنجینههای این کرۀ خاکی برای او آفرید شده و آسمانها و زمین نیز مسخر او هستند (نک: لقمان: 20).
در آرمانشهر مهدوی، انسان بر محور خدای میچرخد تا از این راه در جهت کمال انسانی خویش گام بردارد. همۀ هستی در خدمت انسان، و انسان در خدمت خداست. بنابراین انسان اشرف مخلوقات است که همواره ارتباطش با عالم ماورا حفظ شده و خداوند نیازها و خواستههایش را پاسخ گفته و تنها اوست که میتواند بحرانهای انسان معاصر را از او بزداید و بدینسان اقسام کرامت را برای او بر میشمرد که نمونۀ بهینه و کامل آن را در عصر ظهور و دولت مهدوی مشاهده میکنیم که میتواند پاسخی به انسانمداری آرمانشهرها، اسارتهای ظاهری و باطنی آنها و بیهویتی و از خودبیگانگی اوست و جامعۀ مهدوی میتواند به عنوان الگویی محوری قرار گیرد و حتی چالشهای فراروی بشری را رفع کند. اکنون اقسام کرامت در عصر ظهور را برمیشمریم:
الف) کرامت ذاتی و تکوینی
قلمرو این گونه کرامت، ویژگیهایی همچون عقل، فطرت، اختیار و آزادی اراده است که به گونهای تکوینی در سرشت انسان نهاده شده و سبب برتری او بر دیگر موجودات هستی شده است، اما نمیتواند مایۀ برتری انسانها نسبت به یکدیگر باشد؛ زیرا شمول این ویژگیها به طور یکسان، ذات همۀ انسانها را دربر میگیرد.
بر اساس آموزههای مهدوی، اوج بالندگی و شکوفایی نهایی این گونه کرامت را در روزگار ظهور مشاهده میکنیم که آدمی به فطرت پاک خویش، آزادی واقعی و تکامل خرد دست مییابد و جلوهگرترین نمونۀ اینگونه کرامت، عقل معاداندیش است که افزون بر اینکه غایت فرجامین بشر، یعنی کمال معنوی را سرلوحۀ آمال خویش قرار میدهد، بهبود زندگی و توسعه و آبادانی دنیا را در پی دارد.
ب) کرامت اکتسابی
این نوع کرامت برای انسانها، از امور ارزشآفرین به شمار میآید و انسان در پرتو ادای تکالیف شرعی و فرایض الهی، میتواند به آن دستیابد. بر این اساس هرکس بیشتر در این زمینه تلاش کند، با عنایت به آیۀ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ بیشتر از تکریم الهی برخوردار بوده و بر دیگران برتری مییابد.
بدینسان است که توسعه و رشد آگاهی بشر، وجود رهبر و الگویی شایسته و آگاه به مکان و زمان، اجرای شایستۀ احکام و حدود الهی، رفاه اقتصادی و معیشتی انسانها، عدالت اجتماعی، سازشناپذیری حضرت در برخورد با انحرافات فکری و مفاسد اجتماعی و... نیازهای روحانی و دنیوی بشر را برآورده میسازد و بسیاری از موانع پیش روی انسانها در به جا آوردن فرایض و تکالیف الهی را رفع کرده و در پی آن پویندگی و بالندگی آنها را فراهم میآورد؛ غل و زنجیرهای گناه و انحرافات، از دستوپای آدمیان باز میکند، دروغ و فساد و انحطاط اخلاقی تا مرز نابودی از جوامع بشری رخت برمیبندد (مجلسی، 1403: ج51، 84)، انگیزۀ انسانها برای تصحیح اخلاق و حقجویی بالنده میشود و آدمیان با اختیار و ارادۀ خویشتن به کرامت اکتسابی و مقامات عالی معنوی دست مییابند. پیامبر اکرم(ص)میفرماید:
... به (بالمهدی) یَمْحَقُ اللهُ الْکَذِبَ وَ یُذْهِبُ الزَّمَانَ الْکَلِب...؛
خداوند به وسیلۀ حضرت مهدی(عج)دروغ را ریشهکن میکند و حرص و طمع را از روزگار رخت برخواهد بست.
منابع
1. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، انتشارات بنیهاشمی، چاپ اول، 1381ق.
2. امرسون، راجرال، فرهنگ اندیشههای سیاسی (اتوپیا)، ترجمه: خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم، 1387ش.
3. برلین، آیزا، سرنوشتتلخبشر (جستارهایی در تاریخ اندیشهها)، ترجمه: لیلاسازگار، تهران، انتشارات ققنوس، 1387ش.
4. پوپر، کارل، جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمه: جلالالدین اعلم، تهران، انتشارات سروش، 1379ش.
5. ، جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1375ش.
6. داوری اردکانی، رضا، فارابی، تهران، مؤسسۀ فلسفۀ اسلامی _ پژوهشگاه علوم اسلامی، چاپ چهارم، 1377ش.
7. راسل، براتراندر، تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: نجف دریابندری، تهران، انتشارات کتاب پرواز، 1373ش.
8. روویون، فردریک، آرمانشهر در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه: عباس باقری، تهران، نشر نی، 1385ش.
9. ریکور، پل، «ایدئولوژی و اتوپیا»، ترجمه: احمد بستانی، مجلۀ نامۀ مفید، ش32، قم، دانشگاه مفید، آذر و دی 1381ش.
10. زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازوی نقد، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381ش.
11. سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات (ج1، تلویحات)، تصحیح و مقدمه: هانری کربن، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372ش.
12. صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخبالاثر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة(س)، بیتا.
13. فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة، تصحیح: البیر نصری نادر، بیروت، المکتبة الشرقیة، 1986ش.
14. کنی، آنتونی، تامس مور، ترجمه: عبدالله کوثری، تهران، طرح نو، 1374ش.
15. کورانی، علی، معجم الاحادیث الامام المهدی(عج)، قم، مؤسسة معارف الهیة، 1411ق.
16. گودن، کریستیان، آیا باید از اتوپیا اعادۀ حیثیت کرد؟، ترجمه: سوسن شریعتی، تهران، قصیدهسرا، 1383ش.
17. مانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه، 1380ش.
18. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
19. مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، 1376ش.
20. ، دهگفتار، تهران، انتشارات صدرا، 1378ش.
21. ، قیام و انقلاب امام مهدی(عج)، تهران، انتشارات صدرا، 1379ش.
22. ، مجموعهآثار، تهران، انتشارات صدرا، 1374ش.
23. ، یادداشتهای استاد، تهران، انتشارات صدرا، بیتا.
24. مور، تامس، آرمانشهر (اتوپیا)، ترجمه: داریوش آشوری و نادر افشاری، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، 1361ش.
25. ناظرزاده کرمانی، فرناز، اصول و مبادی فلسفه سیاسی افلاطون، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379ش.
26. یرمر، جرمیشی، اندیشه سیاسی کارل پوپر، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، نشر ماهی، 1386ش.
27. Bacon, Francis, New Atlantis, Manchester: Manchester University Press, 2002.
28. Bacon, Francis & Tomasso Camppanella, The New Atlantis And The City Of The Sun, Edition:Paperback, Mineola: Dover Publications, 2003.
29. Bird, Jon, Mapping the futures: local cultures, global change, Futures, new perspectives for cultural analysis, Futures Series, Edition: illustrated, London: Routledge, 1993.
30. Davis, J. C. , Utopia and The Ideal Society (AStudy Of English Utopian Writing), Cambridge: Cambridge University Press 1983.
31. Hudson, O.W, A Crystal Age, Read How You Want, 2006.
32. Hudson, Wayne, The reform Of Utopia (Law, Ethics And Governance), Aldershot Hants: Ashgate Publishing .Ltd, 2003.
33. Romaine, Suzanne, Communicating Gender, Mahwah, N, J: L, Erlaum Associates, 1999.
34. Swift, Jonathan, Gulliver's Travels, London: Jones & company, 1826.
آرمانشهرگرایی و اتوپیا از مفاهیمی است که با تولد اندیشه در آدمی همزاد شده و اندیشمندان بسیاری به تدوین آن و بیان عصر طلایی و مطلوب خویش پرداختهاند. از این میان، «اتوپیای تامسمور» جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا از عصر رنسانس، نخستین اتوپیای ترسیم شده به شمار میرود که از اومانیسم تأثیر بسزایی پذیرفته و به بیشتر عرصههای زندگی بشری از جمله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و توجه کرده است.
این نوشتار به نقد معیارهای ارزشی اتوپیای تامسمور دربارۀ کرامت انسانی میپردازد، با این بیان که اگرچه اتوپیای تامسمور در پی ارائه الگویی برای کرامت انسانی است، ولی به واقع نهتنها نتوانسته است چنین رسالتی را به نیکی انجام دهد، بلکه با تصویری نادرست از حقیقت انسانی او را در قفسی ذهنی پناه داده است و لذا میتوان به این واقعیت رسید که آرمانشهری که زاییدۀ عقل و تفکر بشری است، نمیتواند الگویی مناسب برای کرامت انسانی بهشمار آید و تنها آموزههای وحیانی میتوانند الگویی مناسب در قالب آرمانشهر مهدوی دغدغههای بشری و کرامت انسانی پاسخ گویند.
واژگان کلیدی
تامسمور، اتوپیا، مهدویت، عدالت، توتالیتاریسم.
مقدمه
دانشواژۀ اتوپیا _ که برای نخستینبار توسط تامس مور (1478 - 1535م) وزیر هانری هشتم پادشاه انگلستان به کار گرفتهشده است _ یونانی و از دو کلمۀ «Ou» به معنای«نا» و «Topos» به معنای «مکان» ترکیب یافته و در مجموع به معنای مکان ناموجود است؛ ولی تامسمور پیشوند «Eu» یا خوب را به جای «Ou» قرار داده است. لذا این واژه از نظر او به معنای مکان خوب ناموجود است. و نوشتههای اوتوپیایی این دوپهلویی را منعکس کردهاند؛ گاه تصوری از نظامهای اجتماعی خوب و قابل حصول به دست دادهاند و گاه خیالی از یک کمال مطلوب امّا دستنیافتنی ارائه کردهاند.
جوامع آرمانی که واژۀ «اوتوپیا» بر آنها دلالت دارد همه به شکلی عرضه شدهاند که چون در آنها عقلانیّت، هماهنگی، فایده و نظم حاکم است بهتر از جوامع موجود هستند (امرسون،1387: 410). بنابراین معنای اولیۀ واژۀ اتوپیا، فرافکندن تخیّل به خارج از امر واقع و یک نامکان است؛ یعنی جایی که اینجا نیست، مکانی دیگر که یک ناکجاآباد است. در اینجا نه فقط از نامکان، بلکه از نازمان هم باید سخن گفت، برای اینکه نهتنها برونبودگی مکانی اتوپیا (مکانی دیگر) بلکه برونبودگی زمانی (زمانی دیگر) را هم باید در آن تعین بخشیم (ریکور، ش32: 99). البته ممکن است آرزوهای مکانی را اتوپیا و آرزوهای زمانی را هزارههای شکوهمند بنامیم (مانهایم، ش36: 272)؛ اما اصطلاح اتوپیا در یک معنای عام عبارت است از نوشتههای کلی دربارۀ شماری از اندیشهها یا رؤیاهای مختلف برای توصیف یا توجه به خلق یک جامعۀ بهتر و البته ممکن است به اندیشههایی اطلاق شود که از منبع واقعیت نیست، بلکه از مفاهیمی همانند سمبل و نماد، فانتزی، خواب، رؤیا، ایده و شبیه به آن انتزاع شود که بیشترین مفاد آنها موجود نباشد و ممکن است برای هر طرح اجتماعی، عقلانی و یا سیاسی به کار رود که در آن زمان موجود اجراشدنی نباشد. (Bacon & Tomasso, 2003: II)
از نظر مانهایم حالت ذهن هنگامی اتوپیایی است که با حالت واقعیتی که این حالت ذهنی در آن به ظهور میرسد ناسازگار باشد. این ناسازگاری همواره از این نکته هویداست که چنین حالت ذهنی در تجربه، در اندیشه و در عمل معطوف به موضوعاتی است که در موقعیت فعلی وجود ندارد (مانهایم، 1380: 257). او در کتاب خود صورتهای مختلفی از اتوپیای مورد نظر خود را برمیشمرد که از جمله میتوان به اتوپیای مکتب انساندوستی آزادیخواهانه و اتوپیای بورژوازی اشاره کرد که پس از تحقق تبدیل به واقعیت شدند.در مقابل آرمانشهرهای مثبت، برخی طرحهای اتوپیا در قالب اتوپى منفی، دیستوپیا یا ضد اتوپی نامیده میشود.
دیستوپیاها جوامعی تخیلی و وارونۀ یک جامعۀ آرمانی (آرمانشهر) به شمار میآیند و به منزلۀ هشداری برای مردم به سبب چیرگی معضلات اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و... هستند که در آنها ویژگیهای منفی و فاجعههای انسانی بر حیات آدمی چیره شده و تمامی زیست اینجهانی انسانی را درنوردیده است و به نابودی بشر میانجامد و در نتیجه هیچ انسانی خواهان چنین زندگی شومی نیست.
البته برخی بر این باورند که دیستوپیاها، ضداتوپیا نیستند، بلکه اتوپیاهایی در جهت مخالف هستند (Hudson, 2003: 18) که طرح و موضوع آرمانشهر را وفادارانه بازگو میکنند تا نشان دهند که هر یک از کارهای نیکو مثل علم و تکنولوژی و قانونگرایی اگر به نهایت و کمال خود برسند، سرانجام انسانیت انسان را به خطر میاندازند و ضد انسان میشوند (روویون، 1385: .16)، چنانکه «سفرهایگالیور» اثر جاناتانسوییفت بازسازی کاریکاتورواری از آتلانتیسنو اثر فرانسیس بیکن بوده و به نقد علوم و دانشمندان زمان خود میپردازد و دیدگاههای سیاسی و جامعهشناسی نگارنده را منعکس میکند (See: Swift, 1826).
در بیشتر این داستانها، نگارنده دنیای تخیلی ناخوشآیند و وحشتناک و جامعهای نامطلوب و ناهنجار را برای بشر در آینده ترسیم میکند و به این تصویر تخیلی خویش از جامعۀ ساختگیاش نظری منفی دارد و آن را نامطلوب میشمارند و بسیاری از این داستانها حاصل بدبینی به نظریهها و ایدئولوژیهایی همانند کمونیسم، کاپیتالیسم و... است . از اینرو در آنها غالباً به طرفداری یا نقد ایدئولوژیها، نظامها و مرامهای سیاسی به صورت تلویحی اشاره شده است.
گزارشی از اتوپیای تامسمور
اتوپیای تامسمور جایگاه ویژهای در میان آرمانشهرها دارد. از اینرو که پس از عصر رنسانس اولین اتوپیا بهشمار آمده و بسیاری از اتوپیاهای پس از رنسانس از وی تأثیر پذیرفتهاند.
مور در سال 1515 در یک سفر دیپلماتیک به بلژیک رفت و در این سفر نوشتن کتاب یوتوپیای خود را به زبان لاتین آغاز کرد که در بازگشت به لندن پایان یافت. این اثر در سال 1516 در لوون به چاپ رسید و مورد توجه اومانیستها و سیاستمداران قرار گرفت و آوازۀ آن از همان آغاز همهجا را فراگرفت و از روز انتشارش در لوون فرانسه غوغا و گفتوگوی فراوانی برانگیخت و در مدت دو سال، سه چاپ دیگر از آن به همان زبان اصلی لاتینی که زبان بینالمللی دانشوران و کلیسا بود منتشر شد و به تدریج کتاب اتوپیای او سبب شد نامش را در شمار قهرمانان «انقلاب» بر لوحهای در میدان سرخ مسکو بنگارند (کنی، 1374: 7-8).
مور نام کتاب خود را اتوپیا نهاد که امروزه واژۀ یوتوپى (Utopia)، یوتوپیا (Utopia) و یوتوپیانیسم (Utopianism) اصطلاحى شایع در علوم و فلسفۀ سیاسى است که شرحهای مفصلی بر این واژه نگاشته شده است.
کتاب اتوپیای تامسمور از دو بخش تشکیل شده است که بخش اول توصیفی از اوضاع نابسامان آن عصر انگلستان دارد و چون دارای جنبهای واقعی است، هم ارزش تاریخی و هم جنبۀ جامعهشناختی دارد. هرچند این بخش یک سال پس از نگارش بخش دوم نوشته شده است (روویون، 1385: 45)، ولی از حیث منطقی مقدم است و زمینه را برای بخش دوم یعنی پرداختن به آرمانشهرش فراهم میآورد. نامهایی که برای مکانها و افراد در نظر میگیرد معنایی طعنه آمیز و منفی دارند، چنانکه معنای اتوپیا «هیچجا» و رود آنیدر یعنی «بیآب» و شهر آمائورت «خیالی» و نام روایتگر داستان رافائل هیثلودی به معنای «یاوه سرا» است.
داستان اتوپیا عبارت است از یک حادثۀ تاریخی یعنی سفری که امریکو وسپوچی به امریکا دارد و اتوپیای تامسمور جزیرهای است که توسط یوتوپوس پادشاه آن سرزمین ساخته شده، طبیعت را به سود انسان تغییر داده و ساکنان روستایی، بیادب و نافرهیختۀ آن دیار را متمدن کرده است. لذا از ویژگیهایی برخوردار است که دیگر ملل از آن بیبهره یا کمبهرهاند.
برخی از مهمترین ویژگیهای اتوپیای تامسمور را میتوان در قالب موارد ذیل برمیشمرد:
1. اتوپیای تامسمور عدالت را شالودۀ اساسی حکومت خود میداند در حقیقت ایدۀ آرمانشهر گرایی او به عنوان یک نگرش فطری به عدالت برمیخیزد که شامل همۀ حوزهها میشود. از جملۀ این حوزهها میتوان به عدالت اقتصادی، توزیع عادلانۀ ثروت و مشارکت در اموال و مسکن اشاره کرد و از سویی ماهیت اتوپیا پاسخی به بیداد، ظلم و ناامنیهای موجود بوده است.
2. اتوپیا میخواهد فرد را با جامعه و همگان متحد ساخته و سازش دهد و از اینروی مدنیت طبیعی و رابطۀ تعاون میان انواع انسانی از شالودههای آرمانشهر است و این امر نوعی همدلی در همۀ عرصههای زندگی را در پیدارد و فردی که در این شهر زندگی میکند، حتی در مرگ هم خود را تنها نمیداند؛ زیرا همواره همراه اهل مدینه است، در حالی که مرگ به منزلۀ تنهایی است.
3. اتوپیای تامسمور زاییدۀ ذهن خلّاق بشری است و مؤلفهها و برنامههای آن در چارچوب ذهن شکل میگیرد. از اینرو قاعده و قانونمندی اقتضای ذاتی آن است و میتوان آرمانشهر را نمونۀ جامعهای قاعدهمند و قانونمدار دانست که همۀ رفتارهای افراد جامعه را تحتالشعاع قرار داده است.
4. اتوپیای تامسمور مخالف هرگونه آزادی خودسرانه است؛ زیرا سبب خودسری امیال طبیعی و در نتیجه تخطی از قوانین جامعه خواهد بود. اما آنگاه که مصالح حکومت مورد نظر قرار گیرد، به کار بستن هرگونه روش ناپسند اخلاقی شایسته میشود؛ زیرا هدفی مهمتر از دولت وجود ندارد.
5. توجه به حاکم از ویژگیهای اتوپیای است؛ چنانکه تامسمور اصرار دارد حاکم باید حکیم باشد و شهریار به عنوان حاکم جایگاه ویژهای دارد.
6. دانایی و خردورزی و توجه به علوم مورد نیاز جامعه همانند پزشکی از بارزترین ویژگیهای اتوپیای تامسمور است.
7. اتوپیا از تفکر اومانیستی نشئت گرفته و از انسانمداری و کرامت انسانی دم میزند. از اینرو درصدد تهیۀ برنامهای برای ارجنهادن به منزلت انسان بوده است.
نقد و بررسی اتوپیای تامسمور
1. مسیحیت و آرمانشهر مهدوی نفی اتوپیا
آموزههای مسیحیت بر محور شخصیت بنیانگذارش شکل گرفته و بسیاری از گزارههای اعتقادی را دربارۀ حضرت عیسی(ع) انشاء کرده است. یکی از آموزههای آن، آموزۀ پادشاهی خداوند یا فرارسیدن ملکوت الهی است که بر محور بازگشت عیسی(ع) در آخرالزمان ترسیم شده است. این آموزه که به نوعی بیانکنندۀ آمال و آرزوهای یک مسیحی مؤمن است بیان میکند که آرمان دیانت مسیحی، فرارسیدن و تلاش برای رسیدن به دورهای است که انسان همراه با عیسی(ع) در ملکوت الهی زندگی کند. هرچند این آموزه در دورههایی از تاریخ مسیحیت تفسیرهای آرمانی و عرفانی به خود دیده است، ولی وجه غالب آن، این است که در آخرالزمان عیسی بازخواهد گشت و به مدد الهی و لطف و فیض او، مؤمنان به خویش را در جهان آینده و دنیای جدید همراهی خواهد کرد.از نظر مسیحیت، آدمی با تلاشهای خود و بدون کمک لطف الهی نمیتواند به کمال دست یافته و نجات یابد و تا زمانی که روی زمین زندگی میکند رستگار نمیگردد و هیچکس نمیتواند در این وادی مملو از اشکال، سکونتی پایدار داشته باشد؛ زیرا همۀ انسانها در این عالم سفلیٰ فقط حکم مهاجرانی دارند که میخواهند وارد قلمروی بیرون از این دنیا شوند (برلین، 1387: 47). از دیدگاه مسیحیت، در جهان تنها یک انسان کامل میتواند وجود داشته باشد و آن نیز کسی جز عیسی مسیح(ع) نیست و تنها یک شهر خدا میتواند وجود داشته باشد که آن هم متعلق به این جهان نیست و فقط با رحمت الهی تجلّی پیدا میکند. بنابراین جهان جایگاه گناه، بینظمی و رنج است و اگرچه میتوان تا حدودی آن را تطهیر کرده و نجات داد، امّا انسان هبوط کرده نمیتواند آن را از اساس اصلاح کند و کمال بخشد و آن بهشت گمشده یا باز به دست آمده، یگانه اوتوپیای ممکن هم کلیدش فقط به دست خدا بود (امرسون، 1387: 415-416). از اینرو بیشتر آرمانشهرها از جمله اتوپیای تامسمور و بیکن که شهر آرمانی خود را در زمین بنا نهاده و کلیدش به دست انسان است، مورد تأیید مسیحیت نبوده و روح آنها نهتنها با مسیحیت و مکاشفات یوحنا وابسته نیست (Davis, 1983: 43)، بلکه مورد نقض جدی آنهاست. لذا آرمانشهرهایی همانند شهرخدای آگوستین و شهر مسیحیان فالتین اندریا که در قرون وسطا و عصر حاکمیت مطلق کلیسا ترسیم شدهاند، در مسیر مسیحیت قرار داشته و آموزههای مسیحیت را جلوه مینمایانند و تنها از این نظر تا حدودی مورد تأیید مسیحیت قرار گرفتهاند.
به همان سان آرمانشهر مهدوی نیز اتوپیای تامسمور و سایر اتوپیاهایی که زاییدۀ ذهن بشر است را نفی میکند و با آن سازگار نیست؛ زیرا آرمانشهر مهدوی بر اساس قوانین الهی و آموزههای وحیانی شکل میگیرد و اتوپیای تامسمور زاییدۀ تخیلات بشری بوده و به همان اندازه که ذهن بشری خطاپذیر است تفکرات او دربارۀ ترسیم آرمانشهر نیز خطاپذیر است. این مسئله بهویژه دربارۀ نوع نگاه به انسان وجود دارد، چنانکه میبینیم اتوپیای تامسمور به جای آنکه کمال و سعادت اخروی و جاودانۀ انسان را لحاظ کند، تمام توجهاش به زیست اینجهانی بشری است.
2. نقد کمالخواهی اتوپیا
اندیشۀ کمال اتوپیایی، آزادی انسانها را نفی میکند؛ زیرا وقتی آدمی به کمال نهایی مورد نظر اتوپیست نایل آید، هیچ تغییری را برنمیتابد و اهل اتوپیا نمیتوانند در حیات خود غیر از آنچه برایش تصمیم گرفتهاند برگزیند و از آنجا که تمامی کارهایش بر اساس مقررات تدوین شده است، موجودی مجبور بوده و آزادی آنان کاملاً محدود میشود تا جایی که انسان حتی در انتخاب امور روزمره و حیاتی همانند غذاخوردن، لباس پوشیدن و... نیز مجبور است.
همچنین چهبسا برخی کارهای نیکو، وقتی به اوج کمال خود میرسند، آینده بشر را به
خطر اندازند، چنانکه علم و تکنولوژی، هرچند ثمرات بسیاری برای بشر به دنبال داشتهاند ولی تا کنون خطرات بسیاری نیز برای بشر ایجاد کردهاند که با به کمال رسیدن آن، انسانیت انسان به خطر میافتد. برای مثال، استفاده از سلاحهای کشتار جمعی در بمباران شهرهای هیروشیما و ناکازاکی، ثمرۀ رشد و توسعۀ بیحد و مرز علم و تکنولوژی عاری از اخلاق و دین بوده است.
مفهوم کلیتی کامل و بینقص یا راهحلّ غایی که در آن تمام مؤلفههای خوب در کنار هم وجود داشته باشد، نهتنها دور از دسترس است، بلکه از نظر مفهومی نیز فاقد انسجام و پیوستگی منطقی است. برخی از خیرهای برین با هم سازگار نیستند؛ پس ناگزیریم دست به انتخاب زنیم و شاید هر گزینش زیانی جبرانناپذیر به دنبال داشته باشد (برلین، 1387: 32).اگر بنا باشد به تعداد فرهنگهای موجود، جامعۀ بیعیب و نقص داشته باشیم و هریک مجموعه فضیلتهای آرمانی مخصوص به خود را داشته باشند، در آن حالت مفهوم واقعی امکان جامعهای واحد و کامل از نظر منطقی فاقد انسجام است و این را میتوان آغاز انتقاد مدرن از مفهوم آرمانشهر دانست.
از اینها گذشته، عمدهترین توجه کمال تعریف شده از سوی آرمانشهرها بهویژه اتوپیای تامسمور به زیست اینجهانی بشری است و شامل سعادت حیات جاویدان و اخروی بشری نمیشود، اما جامعۀ ترسیمشدۀ الهی از سعادت و کمالی سخن میگوید که قلمرو آن هم زیست و سعادت دنیوی و هم سعادت اخروی را دربر میگیرد.
با این اوصاف حکومت واقعی، کامل و تمام از آنِ حکومت سنتی است و با اشاره به اینکه جریان کلی نظام طبیعت و سیر تاریخ رو به سوی تکامل گام نهاده و در نهایت، حکومت کامل ارزشهای انسانی استقرار مییابد، تا کنون حکومتی کامل و واقعی تحقق نیافته است.
دکتر نصر میگوید: «انسانها با اطمینان خاطر بسیار دربارۀ خلق آینده سخن میگویند و نقشههایی ترسیم میکنند که بر روی کاغذ کاملاً منطقی به نظر میرسد» ولی دیری نمیپاید که به انواع و اقسام نواقصی که در مرحلۀ نقشهکشی حتی به تصور هم نمیآمد، مخدوش میشوند؛ زیرا انسانهایی که عامل اجرای این نقشهها به شمار میروند، آنگونه که واقعاً هستند، یعنی مخلوقاتی ناقص و فاقد معرفت لازم نسبت به سرشت امور، دیده نمیشوند؛ وجود آنان آکنده از نواقصی است که به هر کاری که دست زنند، بر آن تأثیر میگذارند؛ به هر اندازهای که منکر این نواقص شوند، خطرناکتر میشوند؛ فراموش کردهاند که ممکن نیست هیچ وضعی از وضع ناقص و معیوب کسانی که موجب پدید آمدن آن وضع شدهاند، بهتر باشد (همو: 97).
اتوپیا کمال مطلقی را ترسیم میکند که ایستایی کامل را درپی دارد؛ زیرا آنگاه که جامعه از حیث قوانین و مقررات و... خود را کامل و تمام بداند ضرورتی نمیبیند برای رسیدن به کمال دیگری حرکت کند، بلکه حرکت را خطری جدی به شمار میآورد. بنابراین آرمانشهر بنبستی است که آدمی را از حرکت بازمیدارد و پایان پویش تاریخ است؛ زیرا هیچ نقصی را در درون برنمیتابد و از آنجا که حرکت همواره از نقص به کمال است، اگر نقصی نباشد حرکتی نیز نیست؛ زیرا حرکت از کامل به کامل از دیدگاه منطقی، ناشدنی است و اگر برفرض اینگونه حرکت امکانپذیر باشد، باید به سوی بدتر باشد، در نتیجه حتی تجارت نیز نفی میشود؛ زیرا تجارت هم نوعی حرکت بوده و حرکت، منفور است. حتی افلاطون نیز اعتقاد خویش به دولتی کامل و تغییرناپذیر را به همه چیز تعمیم داد. به اعتقاد او متناظر با هر چیز عادی و انحطاطپذیر چیزی در حد کمال وجود دارد که منحط و تباه نمیشود. افلاطون بر این باور است که با متوقف ساختن هرگونه تغییر سیاسی میتوانیم از فساد بیشتر در عرصۀ سیاست جلوگیری کنیم و از اینروی میکوشد با تأسیس دولتی زوالناپذیر و دگرگونناشدنی و منزه از مفاسد و بدیهای دولتهای دیگر تحقق بخشد. بنابراین دولتی که از شرّ تغییر و فساد در امان باشد بهترین دولتهاست (پوپر، 1379: ج1، 48- 49).
این رکود و عدم تغییر آرامآرام به بحران میانجامد؛ زیرا این امر با حقیقت و وجود کمالگرای انسان و کمال بیانتهای او سازگار نیست و انسان هیچگاه نمیتواند خود را منحصر در دانستهها و بایستهها بداند و لذا چنین بنبستی به منزلۀ نادیده گرفتن یکی از امور فطری انسان است.
البته برخی بر این باورند که آرمانشهر پویا است و این پویایی با وجود جزیرهای بودن آرمانشهر، تسلیم سکون و زندانی ماندن در دیوارهایی که خود برپا کرده است نمیشود. برعکس، از آنجا که آرمانشهر کامل است، به شکل منظم و یکشکل _ همانند خانهها _ و در چارچوب و مطابق با برنامهای از آغاز پیشبینی شده گسترش مییابد و همانگونه که از درون خود را اصلاح میکند، وظیفۀ گسترش در بیرون را نیز پی میگیرد، چنانکه دوگاندپاک میگوید که منظور از نظام مور گسترش فراگیر است، حال چه با درخشش خودجوش _ وحدت عدالت و سعادت _ چه با سیاستی فعال، که نه جنگ و نه نیرنگ را کنار نمیگذارد و جزیرهای بودن به طور قطع مرحلهای بیش نیست (روویون، 1385: 46-47) که البته با اندکی تأمل در موضوع سیاست خارجی اهل آرمانشهر درمییابیم چنین تفسیری با دیدگاه تامسمور در تضاد است؛ زیرا در آنجا مراوده نداشتن با همسایگان را طرح میکند و انزواطلبی را لازم میداند و هر گونه پیمان بستن میان ملتها را به منظور پیوند دوستی ناممکن برمیشمارد.
از دیدگاه شیعۀ امامیه، تاریخ با فراز و نشیبهای خود برای رسیدن جامعۀ انسانی به آرمانها و تکامل فرجامین خود در حرکت بوده و سرانجام بشر حیاتی متکامل و به دور از کاستی و نقص را میپیماید و عدل، صلح، رفاه و امنیت کامل گسترۀ هستی را درمینوردد و زندگی بشر به عالیترین و کاملترین مرحلۀ خود منتهی میشود (مطهری، 1376: ج15، 178). این تکامل انسانی بسیار فراتر از تکامل مادی بوده و ابعاد معنوی و روحی و اجتماعی انسان را نیز شامل میشود (همو: ج18، 159) که از جمله میتوان به تکامل عقول، تکامل معنویت و نیل به آزادی واقعی _ آزادی معنوی _ اشاره کرد. با این حال کمال دستیافته در جامعۀ مهدوی نیز به معنای کمال مطلق نیست، بلکه در آن جامعه انسانها هنوز دارای آزادی و اختیار بوده و حتی میتوانند گناه کنند، هرچند در پرتو توسعۀ عقلانی و اخلاقی، جامعهای بسیار برتر و اخلاقیتر از آنچه بشر در تمام تاریخ خود دیده، به منصۀ ظهور خواهد رسید.
3. انزوای اهل اتوپیا
اتوپیای تامسمور در یک جزیره محصور است و جزیرهای بودن و دورافتادگی و انزوای آرمانشهر از اینروست که از آسیبها و تهدیدهای بیگانگان در امان باشد تا دیگران بر فرهنگ و منش اهل اتوپیا تأثیر نگذارند و خود اهل آرمانشهر، سرنوشت خویش را رقم زنند.
اهل اتوپیا خود را مستقل و نفوذناپذیر میداند و هر آنچه استقلال آن را بر هم زند خطر میشمارد و ثمرۀ این انزوا آن است که تعامل با غیرخود را محدود میکند، مگر اینکه سلطهای از جانب اتوپیا بر غیر را به دنبال داشته باشد، همانطور که این مسئله در اتوپیای تامسمور به روشنی نمایان است، اما آیا هر گونه تعامل با دیگران به معنای نفوذپذیری است؟ آیا پیروزی یک دولت تنها به این است که به کسی نیاز نداشته باشد و به صورت استقلال کامل عمل کند؟ و آیا اهل اتوپیا در زندان بزرگی زندگی نمیکنند؟ پاسخ این پرسشها در صورتی مثبت است که جزیرهای بودن را نمادی فرض کنیم بر اینکه اهل اتوپیا از ایمنی کامل برخوردار بوده و از هر طریقی برای آن استفاده میکنند. به عبارت دیگر، سخن اتوپیست را به این معنا توجیه کنیم که هر خطری که فرهنگ، امنیت، رفاه و... اهل اتوپیا را نشانه رود، برچیده میشود و از اینروست که در اتوپیای تامسمور، برای جنگ با بیگانگان نیز برنامههایی تنظیم شده است.
بنابراین اتوپیای تامسمور، زندان دیگری بهجز زندان واقعی است که در حوزۀ خیال و حول طرحهایی کلی شکل میگیرد که برای اندیشه بیش از هرگونه اجبار حوزۀ واقعیات، الزامآور است. بر این اساس شگفت نیست که ذهنیت اتوپیایی، با تحقیر و خوار شمردن منطق کنش همراه شده و اساساً از برداشتن نخستین گام در راه تحقق اتوپیا بر اساس واقعیت موجود، عاجز باشد (ریکور، 1381: 101).
جامعۀ آرمانی مهدوی به عنوان تجلی واقعی آموزههای اسلام انزواطلبی را برنمیتابد و درپی یکپارچگی و یگانگی جامعۀ جهانی است، چنانکه نیل جامعۀ انسانی به یگانگی و یکپارچگی در یک نظام اجتماعی از آرمانهای بشر به شمار میآید (مطهری، 1376: ج2، 106) و این امر زمانی حاصل میشود که ارتباطات بین انسانها در اقصای عالم ایجاد شود.
بر اساس فرآیند تاریخ، جامعهها، تمدنها و فرهنگها به سوی یگانه شدن، متحدالشکل شدن و ادغام در هم سیر میکنند و آیندۀ جوامع انسانی، جامعۀ واحد تکامل یافتهای است که در آن همۀ ارزشهای امکانی انسانیت به فعلیت میرسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالأخره انسانیت اصیل خویش خواهد رسید (همو: 358 به بعد) بدینسان که عوامل اصلی انشعاب انسانی، یعنی اختلافات قبیلهای و جغرافیایی و عقیدهای رخت برمیبندند و با حاکمیت مطلق عقیدۀ اسلام در سراسر گیتی، یکپارچگی و اتحاد تمام عالم هستی را فرا میگیرد و همدلی و همسازی گسترۀ جهانی مییابد (همو، 1374: ج4، 132-133).
4. توتالیتاریسم
توتالیتاریسم از ریشۀ لاتین «Totus» _ به معنای همه _ مشتق شده است و در لغت به معنای جامع و فراگیر است، اما در معنای اصطلاحی به آن دسته از رژیمهای استبدادی اطلاق میشود که همۀ شئون جامعه، یعنی سیاست، فرهنگ و هنر، مذهب، اقتصاد و... را تحت کنترل و نظارت خود درمیآورند و به قدرت واحد فراگیر و ایدئولوژی مدرن متکی هستند.
بنبست کمال و تمامیتخواهانهای که بسیاری از اتوپیاهای قدیمی در آن میغلتند از آنجا ناشی میشود که آنها ادعای تعیّن بخشیدن اعمال و وقایع را دارند، در حالی که میباید به تعیین ارزشها بسنده میکردند. گفتن اینکه انسانها برابرند یک چیز است و وادار کردن آنها به استفاده از پوششی واحد، چیزی دیگر. متعیّن ساختن یک ارزش در یک واقعه که تقلیل آن نیز هست، ضرورتاً به توتالیتاریسم میانجامد؛ زیرا جامعه پدیدهای مصنوعی نیست که بتوان بنابر سلیقه و دلخواه آن را شکل داد (گودن، 1383: 88).
مهندسی اتوپیایی به مخالفتها و شکایتهای دیگران وقعی نمینهد و هنگامی که قدرتی ضدانساندوستانه را پیشنهاد میکند، از ظهور مستبدانی خبر میدهد که از حاکمانی که اتوپیا با آنها میجنگد، به مراتب بدترند چنانکه «هر یک از دو بزرگترین توتالیتاریسمهای قرن بیستم نازیسم و استالینیسم اتوپیاگرا بودهاند» (همو: 65)؛ زیرا اتوپیا به دنبال کمال تعریفشدۀ خویش است و پرداختن هر بهایی برای دستیابی به آن به نظرش گزاف نیست و این امر غالباً به استبداد و توتالیتاریسم میانجامد و به طور خلاصه آرمانشهر، افقهای تخیّلی تواناییهای بشر را باز میکنند، ولی به راستی این تخیّلات در مقام راهنمای رفتار بشر خطرناکند (برلین، 1387: 34).
بنابراین اتوپیا نهتنها غیرواقعگرا و غیرعملگراست، بلکه خطرناک نیز هست و افزون بر اینکه یک سری مبانی خیالی برای اعمال انسان فراهم میآورد (Hudson, 2003: 16)، اگر برای تحقق آنها تلاش شود به خشونت و توتالیتاریسم میانجامد (Bird, 1993: 257)؛ زیرا امر غیرواقعی بدون خشونت، تبدیل به واقعیت نخواهد شد و لذا کمال مطلوبی است که پیش از تحقق، محکوم شده و از ارزش و اعتبار آن کاسته شده است.
پوپر اتوپیا را متهم به توتالیتاریسم و آن دو را در بنیاد، یکسان و همگوهر میداند (پوپر، 1379: ج1، 129) و بر این باور است که کوشش یوتوپیایی درپی تحقق بخشیدنِ کشوری آرمانی از راه به کاربردنِ نقشهای برای جامعه به حیث یک کل، کوششی است درخواهندۀ حکومت نیرومند و تمرکزیافتۀ گروهی اندک که به دیکتاتوری میانجامد (همو: 214).
پوپر به جای توتالیتاریسم، دموکراسی را پیشنهاد میکند و معتقد است اینکه کسانی داستان میسرایند که دموکراسی قرار نیست تا ابد پایدار بماند، همانقدر بیربط است که ادعا کنند عقل انسان قرار نیست تا ابد پایدار بماند و با این وجود تنها دموکراسی، چارچوبی نهادی برای انجام اصلاحات بدون خشونتگری و استفاده از عقل در امور سیاسی به دست میدهد (همو: 22). شاید از اینروست که پوپر، آرمانشهر خود را در مغربزمین میبیند و اگرچه در اتوپیای تامسمور به سبب برگزیده شدن رهبران و کارگزاران با انتخابات، رگههایی از دموکراسی مشاهده میشود، ولی پس از انتخابات، قوانین اتوپیا به گونهای است که استبداد کامل را بر همۀ مردم حاکم میگرداند و همه باید به شکل طاقتفرسا تابع آن قوانین خشک بشری باشند و الگوهای توتالیتری کنترل و نظارت در اتوپیای تامسمور سد راه خلاقیتها بوده و عاملی برای یک زندگی ایستا هستند.
توتالیتاریسم که ذاتیِ مدرنیته است، ریشه در مفهوم استیلاجو و سلطهگر عقل مدرن و سوژۀ دکارتی دارد و در یک جامعۀ دینی همانند جامعۀ مهدوی هرگز امکان تحقق ندارد؛ زیرا توتالیتاریسم صورتی از سیطرۀ قدرتمدارانۀ مدرنیته است و منفک از آن معنا نمیشود؛ اما در جامعۀ مهدوی، بشر نسبتی استیلاجویانه با خود و دیگری ندارد و مفهوم قدرت در تلقی مدرن آن ظاهر نمیشود که موجب تحقق توتالیتاریسم گردد و در جامعۀ مهدوی قدرت در مفهوم مدرن آن که با استیلای نفسانی نسبت دارد، وجود ندارد.
اگرچه جامعۀ مهدوی بر محوریت اسلام و حاکمیت امام معصوم استوار است، ولی حقیقت آن است که دولت مهدوی، برآمده از خواست و ارادۀ جامعه است و این خود مردمند که آگاهانه، به صحنه میآیند و با رعایت موازین شرعی، به تکلیف دینی خود عمل کرده، با انتخاب خویش، زمینۀ حاکمیّت امام معصوم را فراهم میآورند و امام نیز موظّف به اجرای دقیق قوانین شرعی است و این امر تا توتالیتاریسم فاصلۀ بسیاری دارد.
5. قانونمداری افراطی اتوپیا (قفسهای آهنین اتوپیا)
اتوپیا بیآنکه خود بخواهد ضد اتوپیاست (گودن، 1383: 62) و غالب شاخصهای اتوپیا بهگونهای هستند که امنیت روحی و روانی را از اهل اتوپیا سلب میکنند و از اینروی با قوانین سخت خود به دیستوپیا بدل گشته است؛ زیرا هرگونه آزادی را به شدت محدود و محصور کرده است، چنانکه برخی اتوپیای تامسمور را دیستوپیای زنان معرفی کردهاند که در آن، آیندۀ وخیمی برای زنان تصویر شده است؛ زیرا اتوپیای مور محدود به پدرسالاری با تصمیم علیه زن و فرزند بوده است (Romaine, 1999: 324).
قانونمندی و قاعدهمندی متعصبانۀ آرمانشهرها از جمله اتوپیای تامسمور، همۀ رفتارهای افراد جامعه را تحتالشعاع قرار داده و بشر را فدای قانون دانسته و نابودی او را مقدم بر فنای قانون میداند. بنابراین قوانین بسیاری که اتوپیا برای جامعه تدوین میکند سبب میشود اتوپیا از توتالیتاریسم فاصلۀ چندانی نداشته باشد؛ زیرا ساکنان اتوپیا بهجز آنچه که ملزم به آن هستند، هیچ عملی انجام نمیدهند، به هیچ چیز، جز آنکه باید نمیاندیشند و در حقیقت، انسان در اتوپیا چیزی برای گفتن ندارد و همه چیز برای او فکر شده است و همانند ماشینی است که در هر ساعت باید کار خاصی انجام دهد. با این حال آیا کسی هست که آرزو داشته باشد در اجتماعی همانند اتوپیای تامسمور زندگی کند که با صدای شیپور به صرف غذا فرا خوانده شود، یا همواره در فلان موقع، کارهای روزمرۀ زندگی را انجام دهد؟ البته کسی مخالف نظم در زندگی نیست، ولی اگر این امر به اجبار بینجامد و اختیار از انسان سلب شود و تمام فکر آدمی این باشد که چه کاری انجام دهد و از چه کاری دست بردارد، کسی تاب و تحمل آن را ندارد و این امر به ضد اتوپیا میانجامد و در مواردی همانند مدینۀ فاضلۀ افلاطون نظامی طبقاتی برای افراد مختلف جامعه ایجاد کرده و اتوپیا را به نظامی استبدادی مبدل ساخته است که در آن هیچ ارزشی برای فرودستان قائل نیست و آنان مجبور به اطاعت بیچون و چرا از طبقۀ فراتر هستند.
قوانین و مقررات افراطی اتوپیاهایی از سنخ اتوپیای تامسمور، آزادی انسان را به اندازهای سلب میکند که حتی حق انتخاب امور جزئی همانند غذا خوردن، انتخاب همسر و مسائل زناشویی و... را محدود میکند و آزادی فرد با جامعه معنا پیدا میکند. اگر انتخاب و گزینشی هم باشد، برای مصلحت جمعی است و اراده و میل تمام آنها هماهنگ و در یک جهت است (داوری اردکانی، 1377: 34). حتی افلاطون هرگونه تداخل و رفتن از یک طبقه به طبقۀ دیگر را جنایتی بزرگ نسبت به شهر میشمارد که باید به عنوان پستترین نوع شرارت تقبیح شود و توجیه این امر تنها بر پایۀ این ادعا امکانپذیر است که فرمانروایان برتر از فرمانبرداران هستند (پوپر، 1379: ج1، 91). همۀ این امور برای آن است که همه چیز برای اهل اتوپیا برنامهریزی شده و از پیش تصمیم گرفته شده است.
با اسارت و بردگی اهل اتوپیا، لیبرالیسم _ که بر آزادی فرد تأکید بسزایی دارد _ اتوپیاهایی همانند اتوپیای تامسمور را نفی میکند و از حیث آزادی نقطۀ مقابل آن قرار دارد. لیبرالیسم _ که به عنوان یک ایدئولوژی جهان غرب را فراگرفته است _ خود را اتوپیایی تحقق یافته میداند و اتوپیاهای ترسیم شده را وحشتناکترین خطر برای آزادی انسانی به شمار میآورد.
اما در جامعۀ مهدوی به عنوان یک آرمانشهر واقعی _ با شکسته شدن اقتدار استعمارگران و ستیزهجویان از یک سو و تکامل خرد آدمی و شکوفایی گرایشهای عمیق فطری او از سوی دیگر، شاهد تحقق قوانین راستین انسانساز هستیم که اوج شکوفایی و تکامل آزادی واقعی را نیز به همراه دارد و در عین حال که ضوابط و قوانین حاکم بر جامعۀ مهدوی محکم است، ولی آزادی و اختیار انسان آنقدر سلب نمیشود که انسان خود را در محبسی فرض نماید که حق انتخاب نداشته باشد، بلکه در آن عصر هم انسان در عین حال که از قوانین انسانساز پیروی میکند، میتواند با اختیار خود هر شیوۀ زندگی را که میخواهد انتخاب نماید، هرچند در عرصۀ اجتماع از محدویتهای جدی برخوردار است و حق ندارد به حدود دیگران تجاوز کند.
در آرمانشهر مهدوی به سبب تکامل و توسعۀ عقلانی و اخلاقی جامعه، مردم خود را تابع قوانین دین دانسته و از این طریق ضمن برخورداری کامل از آزادی در انتخابها و گزینشها برای سعادت دنیایی و اخروی خود، خویشتن را ملزم به پیروی از قوانین الهی میدانند؛ قوانینی که بر محور واقعیتهای ندگی انسانها از سوی حالت انسانها معین شده است.
6. سکوت از بیان جایگاه انسان در تحقق آرمانشهری
اتوپیا از بیان زمینههای تحقق آرمانشهری و اینکه چگونه اهل اتوپیا به سعادت کامل دنیوی رسیدهاند ساکت است و نمیگوید که چه عواملی سبب میشوند اهل اتوپیا به آن کمال شایستۀ خود نایل آیند یا اینکه اتوپیا با چه کیفیتی رخ میدهد و از اینرو گویی تغییراتی بنیادین در یک جامعه بدون هیچگونه زمینهسازی و عامل و علتی رخ میدهد، ولی چگونه امکان دارد اتوپیا به طور اتفاقی و بدون هیچگونه تحرکی به بشر هدیه شود؟
اگر اتوپیا میخواهد به عنوان الگویی بهشمار آید یا اینکه تأثیراتی بر جامعه گذارد، بایسته است برای تحقق احتمالی آن نیز برنامهریزیهایی عقلانی ارائه دهد که مردم نقشی اساسی را در آن ایفا کنند و جامعه را به سمت و سوی ایدهآل مورد نظر پیش برند؛ چنانکه مهندسی اجتماعی این امر را مورد تأیید قرار داده و بر آن است که آدمی بر سرنوشت خود سیادت دارد و میتواند مطابق هدفهایی که دارد در تاریخ بشر تأثیر بگذارد یا به مانند امکان تغییر زمین، بتوان آن را تغییر داد. بنابراین انسان همانطور که میتواند افکار نو بیافریند، اهدافی را نیز برگزیند یا حتی بیافریند. (همو: 51)
با نگاهی به جامعۀ آرمانی مهدوی، روشن است که چگونگی آن انقلاب سترگ و شرایط تحقق آن نیز، بهوضوح بیان شده است و بر اساس آموزههای وحیانی، بسترسازی و زمینهسازی واقعی به دست آدمیان سپرده شده و حتی راهکارهایی _ همانند وجود یاران، انتظار واقعی و انقلابها_ نیز که برای تحقق سریع آن ارائه شده است به عامل انسانی برمیگردد و از این نظر پدیدۀ ظهور با نظریۀ اصالت تاریخ تفاوت دارد. این نظریه تاریخ را دارای جهتی ذاتی میداند که انسان باید با آن سازگار شود و هیچ مسئولیتی نسبت به آنچه در سیاست و تاریخ روی میدهد ندارد؛ زیرا جهت تاریخ مستقل از اراده و ارزشگذاریهای انسان است (یرمر، 1386، 59).
بنابراین پس از ارادۀ الهی، عنصر انسانی عامل اصلی پدیدۀ ظهور است و از آنجا که انسان موجودی آزاد و انتخابگر به شمار میرود، در تحولات تاریخ بسیار مؤثر است و آگاهانه و آزادانه آیندۀ خویش را به هر شکلی که بخواهد رقم میزند و سرنوشت خویش را نیک یا بد میگرداند؛ زیرا سنتهای حاکم بر سرنوشتها در حقیقت یک سلسله عکسالعملها و واکنشها در برابر عملها و کنشهاست و عملهای معین اجتماعی عکسالعملهای معین به دنبال خود دارد. از اینروست که بر اصلاحات آدمیان برای ساختار اجتماعی تأکید شده است، اصلاحات جزئی و آرامآرام که ارادۀ آدمی آنها را میسازد، به نوبۀ خود کمک به مبارزۀ انسان حقجو و حقطلب با انسان منحط بوده و آهنگ حرکت تاریخ را به سوی اهل حق تند مینماید و ظهور منجی و تکامل نهایی تاریخ را محقق میسازد. (مطهری، 1379: 46)
7. نقد مساواتخواهی اتوپیا
تأکید اتوپیا بر برابری و مساوات شایسته است، ولی اتوپیست عدالت را به دلخواه قانونگذار تعریف کرده و لذا افزون بر آنکه عدالت آنها تنها عرصههای خاصی را دربر میگیرد و از جامعیت برخوردار نیست، هر اتوپیستی معنایی از عدالت اراده کرده است که با دیگری تفاوت دارد.
برابریِ تعریف شده در اتوپیای تامسمور تنها دربارۀ انسانهای برابر صدق میکند، در حالی که هیچگاه بهکارگیری استعدادها در انسانها نمیتواند برابر باشد، بلکه همواره کسانی هستند که نسبت به دیگران برجستگیهایی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند و حق دارند استعداهای خود را در عرصههای مختلف شکوفا نمایند و رنج و زحمت آنها هدر نرود و اشکال مهم مساوات مورد توجه اتوپیاسازان نیز از این جهت است؛ زیرا با نفی مالکیت خصوصی افراد و تحقق مالکیت عمومی و برابری اموال و داراییها، پیوسته به عدهای دیگر ظلم میشود و آزادی مالی انسانها سلب میشود؛ در نتیجه همۀ انسانها حکم کارگرانی را دارند که صاحب هیچ نقشی در بهبود اقتصاد یا بهرهمندی در امکانات بیشتر نیستند و هیچ کس نمیتواند بیش از آنچه برایش در نظر گرفته شده است، تلاش کند و مال و دارایی داشته باشد. حتی آنچه در اختیار دارد نیز از آن خودش نیست و از آن همگان است و این امور سبب میشوند استعدادهای تجاری از بین برود و هیچ کسی به آن حقی که شایستۀ اوست نرسد. شاید کسی پرتلاشتر باشد و با زحمت بیشتری بخواهد از متاعهای دنیا استفاده کند؛ در این صورت با توجه به مالکیت عمومی حق او ضایع میشود و از سویی مالکیت خصوصی در صورتی که افراد جامعه در اثر حاکمیت قانون و نظارت صحیح حکومت، از امکانات برابر و شرایط بهرهبرداری درست برخوردار باشند، مایۀ شکوفایی و رونق اقتصاد کشور و رشد و تکامل استعدادهای نهفتۀ اجتماعی در ابعاد گوناگون میگردد. همچنین سبب میشود هر کس بر اساس تلاش و به اندازۀ توان و استعداد خود بهرهمند گردند. بحرانهای به وجود آمده توسط عدالت موری برای بشر نیز _ که به صورت نظام کمونیستی در ممالک شرقی همانند شوری سابق اجرا شد _ بر کسی پوشیده نیست.
عمومی بودن همه چیز در زندگی اتوپیگرایان بهویژه تامسمور، حریمهای خصوصی آنها را نیز تهدید میکند. اگر بنا باشد همه چیز حتی زن و فرزند اشتراکی باشد (راسل، 1373: ج1، 128) و یک خانه متعلق به همه باشد، افزون بر آنکه امنیت و آرامش فردی سلب میشود، نظام خانواده نیز به شکل خاص خود بیمعنا میشود و در اختیار خواستههای اجتماعی قرار میگیرد. نظام اجتماعی اتوپیا تشخیص میدهد که فرزندان _ همانند روبات _ در کجا و چگونه و برای چه شغلی باید تربیت شوند، یا اینکه وظایف و رسالتهای زن و مرد چیست و بیتردید وجدان بشری و حیات دینی این امور را برنمیتابد.
با این اوصاف اگر منظور اتوپیست از عدالت و یکسانسازی مواردی همانند پخش برابر بارِ شهروندی، رفتار برابر با شهروندان در پیشگاه قانون، بیطرفی دادگاهها و بردن سهم برابر از منافع عمومی اجتماعی و... باشد، بیگمان نمیتوان اتهام توتالیتاریسم را به عدالت آنها داد (پوپر، 1379: ج1، 131)، ولی با توجه به اینکه همۀ اتوپیستها سود بهین دولت و جامعه را مورد توجه قرار دادهاند، خودبهخود سود فردی اشخاصی که زحمات بیشتری را متحمل شدهاند ضایع میشود. از اینرو در مجموع برداشت غالب اتوپیستها از عدالت با نگرۀ متعارف از عدالت تفاوت بنیادین دارد، چنانکه به تامسمور مالکیت عمومی را عادلانه خوانده و از عدالت تفسیری کلنگرانه داشته و آن را ویژۀ کل کشور میانگارند. ولی عدالت مورد نظر بیشتر اندیشمندان شامل گونهای برابری در رفتار با افراد است و به باور آنان، عدالت به این معناست که حق هر کس به او داده شود. البته این امر به معنای پذیرش فردباوری و نفی یکسانانگاری و جمعباوری نیست، بلکه به این معناست که در کنار اصالت جمع، فرد نیز از اصالت و اعتبار برخوردار است و همانطور که باید عدالت کلی در مورد جامعه جاری شود، عدالت در مورد فرد نیز باید رعایت گردد (نک: مطهری، 1376: بحث اصالت جامعه با حفظ اصالت فرد).
البته مارکسیستها بر این باورند که انسان نمیتواند عدالت را برقرار کند؛ زیرا نه میتوان انسان را آنطور تربیت کرد که عدالت را از عمق جانش خواستار باشد و نه میتوان عقل و علم بشری را آنچنان قوت بخشید که منفعت و مصلحت خویش را در عدالت ببیند. اما از دیدگاه اسلام، میل به عدالت از مطلوبهای بشر و دستیافتنی بوده و بذر آن در سرشت او نهاده شده است، اما از آنجا که هنوز به مرحلۀ کمال نرسیده، از عدالت گریزان است و اگر به نهاد خویش فرا خوانده شده و به کمال نهایی خود نایل آید، به جایی میرسد که عدالتخواه شده و عدالت جمع را بر منفعت خویش ترجیح میدهد (همو: 156 - 157).
با بررسی آرای اندیشمندان اسلامی به این نتیجه میرسیم که عدالت یک امر حقیقی است که از یکسو ناشی از استعدادهای طبیعی و از سوی دیگر برآمده از فعالیت، کوشش، ابداع و انتاج است (همو، بیتا: ج9، 370 - 371). از اینرو عدالت عبارت است از آن استحقاق و حقی که هر شخصی به موجب خلقت خود و به موجب کار و فعالیتش به دست آورده است به او داده میشود. در مقابل، ظلم عبارت است از آنکه آنچه را که فرد استحقاق آن را دارد به او داده نشود، و همچنین نقطۀ مقابل عدالت، تبعیض است که دو فرد که در شرایط مساوی قرار دارند، موهبتی را از یکی دریغ بدارند و به دیگری اعطا کنند (همو، 1374: ج18، 154).
اجتماع بشری باید سه دوره را طی کند: دورۀ اساطیر و افسانهها و به تعبیر قرآن، دورۀ جاهلیت؛ دورۀ علم همراه با حکومت خشم و شهوت؛ دورۀ آمادگی بشری برای پذیرش عدالت کلی و عدالتخواهی جوامع بشری.
در دورۀ سوم، مردم با به تکامل رسیدن درمییابند که همۀ اعلامیههای حقوق بشر و آزادی و عدالتخواهیها، در دوران گذشته دروغ و نفاق بودهاند و تنها عصر ظهور، عصر حقوق بشر واقعی و عدالت واقعی است؛ زیرا افزون بر آمادگی بشری برای پذیرش عدالت کلی، امامی معصوم و مصون از خطا و گناه نیز در رأس حکومت در توسعۀ عدالت در همۀ عرصهها گام برمیدارد (همو: 181).
با این اوصاف عدالتی که در آرمانشهر مهدوی وجود دارد در عرصههای مختلف انجام میپذیرد که در ذیل به آنها اشاره میشود.
8. عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی به معنای رشد پایدار اقتصاد، عدالت در توزیع ثروت و ایجاد زمینۀ رفاه افراد جامعه است و در عصر ظهور _ که عصر نهادینه شدن عدالت در همۀ عرصههای حیات بشری است _ همۀ معیارها و شاخصهای عدالت اقتصادی در اسلام رعایت شده و هرگونه ظلم و تبعیض و فقر و نابرابری اقتصادی از بن کنده میشود:
_ عدالت در توزیع: یعنی همسنگی و تعادل و توازن در رفاه اقتصادی که میان همۀ افراد بشر برقرار میشود. پیامبر اکرم(ص)میفرماید:
[او] مال را به طور صحیح بین همه تقسیم میکند. (اربلی، 1381: ج2، 471)
_ عدالت در رفاه اقتصادی: در عصر ظهور ناهنجاریهای اقتصادی و اسارت بشر در دام فقر و نیاز رخت برمیبندد و همگان از نعمتهای مادی به وفور بهرهمند میگردند؛ چنانکه معصوم(ع) میفرماید:
در زمان مهدی(عج)مال به قدری فراوان میشود که هر کس نزد آن حضرت بیاید و از او چیزی بخواهد بیدرنگ به او عطا میکند. (مجلسی، 1403: ج51، 88)
_ توسعۀ اقتصادی پایدار: در توسعۀ اقتصاد جامعۀ مهدوی و افزایش تولید و نیز افزایش عرضۀ کالا، افزون بر بهرهوری از درجۀ عالی علم، امدادهای آسمانی نیز به یاری آدمیان میشتابند و فرآیند رشد اقتصادی تأثیر میگذارند. پیامبر اکرم(ص)فرمود:
... مهدی(عج)قیام میکند... و در زمان او مردم به نعمتهایی دست مییابند که در هیچ زمانی نیافته باشند... . (همو: 78)
9. عدالت قضایی
در عصر ظهور جریان دادرسی بر اساس حق و عدل تنظیم میشود، و دادگاه امام مهدی(عج)بر گرفتن بی کم و کاست حقوق مردم اصرار دارد، تا جایی که اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان آن غاصب بیرون کشیده و به صاحب حق بازمیگرداند (صافی گلپایگانی، بیتا: ج2، 332). امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص)فرمودند:
دنیا به پایان نخواهد رسید تا آنکه مردی از خاندان من ظهور نماید؛ وی به شیوۀ داود(ع) حکم خواهد نمود؛ بینه نخواهد خواست و به هر کس حقش را عطا خواهد کرد. (همو: 65، ح367)
10. نقد حاکمیت اتوپیا
در اتوپیای تامسمور مسئلۀ حاکمیت بسیار مورد توجه بوده است؛ اما وی شالودۀ تفکر خویش را بر دانایی و صلاحیت افراد بنا نهاده و تمام توجه خود را به این نکته معطوف داشته ست که حاکم و زعیم و رهبر نظام چه ویژگیهایی باید داشته باشد و چه کسی باید فرمان براند؟! اما چگونگی تشکیلات و نظامهای اجتماعی و اینکه افراد شایسته در چه نظامهایی باید زمام امور را در دست گیرند و همچنین تأثیر شگرف و عظیم سازمان در افکار و اعمال و روحیۀ افراد و از آن جمله خود نخبگان و رهبران مورد توجه واقع نشده است. همچنین از این نکته غفلت شده است که اگر نظام صالح بود، فرد خاطی و ناشایست کمتر قدرت تخطی داشته و اگر حکومت فاسد باشد، فرد صالح کمتر قدرت عمل و اجرای منویات خود را پیدا کرده و چهبسا همرنگ جماعت ناصالح گردد (نک: مطهری، 1378: 282 - 284). پس شاید بهتر بود تامسمور در توجه خود به اصل رهبری این سؤال را پی میگرفت که چگونه میتوانیم نهادهای سیاسی را سازمان دهیم که فرمانروایان بد یا ناکاردان را از رساندن گزندِ بسیار بازداریم (پوپر، 1379: ج1، 168)؛ زیرا به ندرت پیش میآید که فرمانروایان از حیث دانایی و اخلاقی برترین مردمان باشند، مگر آنکه آن فرمانروا فردی آسمانی و از جانب ذات باریتعالی رسالتی داشته باشد و در نتیجه به قول پوپر شرط عقل است که اصل آماده شدن برای بدترینها را اختیار کنیم هر چند همانگونه باید بکوشیم تا بهترینها را بهدست آوریم (همو: 170) و البته خود پوپر این امر را نمیپذیرد که داناترینان باید فرمان برانند، ولی بر اساس تفکر شیعی این امر دستیافتنی است و دربارۀ امامان معصوم(ع) بهویژه امام مهدی(عج)صدق میکند که برترینها هستند.
امامت در فرهنگ شیعی، پدیده و مفهومی نظیر عالیترین درجات نبوت است که تمام وظایف نبی جز تلقی وحی را بر عهده داشته و به عنوان مرجعیت بلامنازع دینی به شمار میآید (همو، 1374: ج4، 918)؛ به این معنا که خداوند حکیم پس از رسول اکرم(ص)بشر را به حال خویش رها ننموده و به حکم ضرورت تا واپسین لحظات عمر گیتی، شخصی را برای هدایت ظاهری و معنوی او برگزیده است. بنابراین زمین هیچگاه از حجت خدا و امام خالی نمیماند؛ چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید:
آری، زمین از حجت برپای خدا تهی نمیماند که یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و از دیدهها پنهان. تا حجت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود و اینان چندند و کجا جای دارند؟ به خدا سوگند، اندک بهشمارند و نزد خدا بزرگمقدار. خدا حجتها و نشانههای خود را به آنان نگاه میدارد تا به همانندهای خویشش بسپارند و در دلهای خویش بکارند. (نهجالبلاغه: حکمت 147)
بر این اساس شیخ اشراق در توصیف عظمت و مقام معنوی امام میگوید:
امام، خلیفۀ خداوند در زمین است و مادامی که آسمانها و زمین برپاست، عالم از حکمت و از شخصی که قائم به آن است و دارای حجتها و بّینات است خالی نخواهد بود. ریاست، غلبه و چیرگی ظاهری نیست، بلکه گاهی مستولی و ظاهر و مکشوف است و گاهی خفی و باطنی است. هرگاه حکومت به دست او باشد، روزگار نورانی است و اگر زمان از تدبیر الهی تهی گردد ظلمت غالب میگردد. (سهروردی، 1372: ج1، 95)
بیتردید در حاکمیت یک نظام، وجود حکیمان و افراد شایسته مانند علما و فیلسوفان، نکتهای مثبت محسوب میشود، اما هرگز برای تحکیم عدالت اجتماعی به معنای واقعی آن کافی نخواهد بود؛ زیرا فیلسوفان و حکما نیز همانند دیگر افراد جامعه از خطا و اشتباه و در نتیجه از جعل قوانین و اصلاحاتی که ممکن است با مصالح واقعی جامعه در تضاد باشد، مصون نیستند. به وجود آوردن یک کشور آرمانی و ادارۀ صحیح آن، نیاز به یک قانون الهی دارد که تمام مصالح جامعه در آن گنجانده شود، به گونهای که از هرگونه نقص و خطا برکنار باشد، و این مهم فقط در سایۀ رهبری افرادی شایسته و دانشمندانی برجسته که دارای منصب الهی و مصونیت تام از هرگونه خطا و اشتباه در تدبیر امور جامعۀ آرمانی هستند، میسر میشود. به همین دلیل مسلمانان و بهویژه شیعیان معتقدند که حاکم و فرمانروای اسلامی که عهدهدار ادارۀ دولت جهانی خواهد بود، باید معصوم بوده و از طرف خداوند به تدبیر امور جوامع انسانی نهاده شده باشد تا جامعۀ بشری در مسیر حرکت تکاملی خود گرفتار گمراهی و بنبست نگردد و مانند نظامهای دستساز بشری همانند نظام اشتراکی و سوسیالیستی شوروی _ که گفته میشود متأثر از افکار تامس مور بوده است _ گرفتار فروپاشی و شکست نشود. از اینرو، فارابی در مدینه فاضله میگوید:
جامعۀ مدنی سعادتمند راهی ندارد جز اینکه از روی الگوی آسمانی بنا شود. (ناظرزاده کرمانی، 1379: 241)
فارابی در مدینه فاضلهای که ترسیم میکند قائل به فرمانروایی برترین شخص مدینه است. از نظر او رئیس اول یا رهبر در آرمانشهر مانند قلب در دستگاه بدن است و همانطور قلب برترین عضو بدن و رأس تمام اعضاست. رهبر و رئیس مدینه باید برترین و کاملترین عضو مدینه و از نظر شأن و رتبه از همۀ افراد بالاتر و صاحب افضل کمالات نفسانی و عقلانی باشد. فارابی برای رئیس مدینه نسبت به افراد آن مقامی در ردیف مقام سبب اول (خداوند) نسبت به مخلوقات قائل است (فارابی، 1986: 121) و همانطور که در طبیعت، موجودات از پایینترین تا بالاترینشان به خداوند مرتبط بوده، به سبب اول اقتدا کرده، او را پیشوای خود قرار دادهاند و برای وصول به کمال خود در حرکت هستند و این حرکت از مراتب ابتدایی تا عالیترین مرتبۀ موجودات جریان دارد تا بتوانند از عقل اول کسب فیض نمایند، همین طور شایسته است همۀ افراد مدینه از پایینترین مقام تا بالاترین مقام همگی مطابق با ارادۀ رئیس حرکت کرده و در کارهای خود با رعایت مراتب وجودی از هدف و غرض رئیس اول پیروی کنند (نک: همو: 214-216). با این بیان میتوان گفت دیدگاه فارابی در پیشوایی آرمانشهر به دیدگاه شیعه نزدیک است.
11. استعمار و استثمار مدرن
تجویز سیاست مستعمرهنشینی و تجاوز به همسایگان از اشکالات اساسی اتوپیای تامسمور است. اهل اتوپیا ظاهراً تنها کشورهایی را دوست و همسایه میخوانند که از آنها حاکمی را درخواست کنند (مور، 1361: 103). بومیان باید خود را با قوانین اهل اتوپیا سازگار کنند، در غیر این صورت آنان را از پهنهای که مدعی آن برای خویشند بیرون میرانند و اگر بومیان ایستادگی کنند با آنان میجنگند. از نظر اهل اتوپیا اگر ملتی زمینی داشته باشند که بیکار و ناکشته مانده باشد و دیگران را از بهرهبرداری و دستیازی به آن باز دارند درحالی که به حسب قانون طبیعت دیگران را نیز باید از آن نصیبی باشد این را دلیل درستی برای به راه انداختن جنگ میدانند (همو: 80) و حتی از بیگانگان به جنگ میفرستند نه از شهروندان خود (همو: 86).
تجویز سیاست فوق از اینروست که معیار فرجامین اتوپیا برای هر امر، مصلحت جامعه و کشورش است و لذا هر امری که مصلحت کشور را به خطر اندازد ناعادلانه و غیر اخلاقی است و هر امری که به مصلحت کشور باشد عادلانه و اخلاقی است. این مسئله به نوبۀ خود نوعی استبداد در جامعه را نیز درپی خواهد داشت؛ زیرا افزون بر آنکه ممکن است خود افراد جامعه به خاطر مصالح کشور مورد ظلم و ستم قرار گیرند، چهبسا به سبب مصلحت کشور به سایر ملل بتازند و آنها را به استعمار خود درآورد. بنابراین به طور خلاصه میتوان اتوپیای تامسمور را چراغ سبزی برای استعمار دانست که این نوع استثمار و استعمار نوین و مدرن با آرمانهای بشری _ که مساوات و عدالت از جملۀ آنهاست _ منافات دارد؛ زیرا چنانکه آموزههای آسمانی در همۀ ادیان الهی اذعان دارند هر انسان در گرو عمل خویش است، یعنی جزا و پاداش باید بر اساس اعمال باشد، حکم عقل و سیرۀ عقلا نیز در طول تاریخ بر این امر استوار بوده است که سبک و سنگین بودن پاداش و جزا بر اساس اعمال متفاوت است و معمولاً برای جلوگیری از جرم و اصلاح مجرمان انجام میگیرد، نه اینکه یک فرد یا گروه به خاطر برخی اشتباهات و گناهی که مرتکب میشوند برای ابد مورد استثمار قرار گرفته و از زندگی عادی محروم شوند، چنانکه در آرمانشهر مورد نظر به چشم میخورد.
با این اوصاف اتوپیای تامسمور را میتوان یک آرمانشهر نژادپرستانه دانست که اهل اتوپیای خود را برتر از همۀ ملتها میداند، چنانکه پوپر نیز افلاطون را نژادپرست دانسته و به او ایراد میگیرد که به استادش سقراط خیانت ورزیده است؛ زیرا همۀ عقاید خود را از زبان او بیان کرده و بدینسان تعالیم او را واژگون نشان داده است.
با نیمنگاهی به آرمانشهر مهدوی مشاهده میشود که ماهیت آن ضد استثمار و استعمار بوده و تمام استبدادها و استثمارها علیه بشر را ریشهکن میسازد و در عوض مستضعفان را حاکم میگرداند و از سوی دیگر، نژادپرستی نیز در آنجا معنا ندارد و تنها ملاک و معیار، خداپرستی و تقوای الهی است.
12. تناقضات اتوپیای تامسمور دربارۀ کرامت انسانی
در آرمانشهر تامسمور تناقضاتی مشاهده میشود که سبب شده است دربارۀ مور گوناگون اندیشیده شود. سوسیالیستها و کمونیسم ضد بازار، آثار اولیه مور را ستودهاند و بر تباهی تدریجی شخصیت او در وجود کیفردهندهای متعصب که ذهنش در تسخیر مرگ و آخرتی خیالی است افسوس خوردهاند و کاتولیکها از ما میخواهند که آرمانشهر را لطیفهای به شمار آوریم یا خامکاریای از سر جوانی که مور بعدها با مصایبی که از راه راست دینی به جان خرید، آن را جبران کرد (همو: 128). اما رفتار و سیرۀ مور تناقضهای بسیاری با آرمانشهرش دارد که نشان میدهد بین عقاید دوران جوانی مور با زندگی سالهای آخر عمرش تناقضی هست و حل آن شاهد بر این وجه است که طرحهای یوتوپیا پیش از آنکه در وجدان وی رخنه کرده باشد، بر عقل وی تحمیل شده است و آنچه را وی از روی عقل و برهان قابل تصدیق میدیده است بعدها نتوانسته مورد پذیرش وجدان خویش _ که پیش از هر چیز یک کاتولیک انگلیسی بوده است _ نیز بیابد (زرینکوب، 1381: 249).
از این میان نمونههایی از تناقضات دربارۀ دیدگاه اتوپیای تامسمور در باب کرامت انسانی مشاهده میشود: اهل آرمانشهر ریاضتکشی بیثمر را عیب میشمردند، اما زهد و ریاضت مور فراتر از حدی بود که اهل آرمانشهر روا داشتند (همو: 128). البته واقعیت آن است که تعارض چندانی هم نیست و نمیتوان بین آن اومانیسم سرخوشانه و دورنگر جوانی مور و تعصب عبوس روزهای بعد او تعارضی یافت. از مور نوشتههایی بر جای مانده که همزمان با آرمانشهر است و در این نوشته ها تأملاتی دربارۀ مرگ مییابیم که سرشار از بدبینی مسیحی در نگاه به چند و چون روزگار است (همو: 128-129).
اساس جامعۀ آرمانشهر مور بر برابری نهاده شده است، اما زنان از مردان پستتر تلقی شدهاند و در همه چیز باید از آنها پیروی کنند. منشأ این نابرابری را هم بیان نمیکند و در جایی که از پدر سالاری هم سخن میگوید علت را نمیگوید.
اگرچه اتوپیای تامسمور شعارهایی مانند انساندوستی، محبّت و یکرنگی و ارزش ندادن به مادیات سر میدهد، ولی حس ناسیونالیستی و برخورد تند آنان با مخالفان و بردهسازی خلاف شعارهای آنها را رسانده و حکایت از منافع شخصی و گروهی آنان دارد. به بیان دیگر، حاکی از آن است که همۀ آن شعارها را تنها برای خود سر میدهند و غیر خود را تنها در صورتی تحمل میکنند که پیرو آنها باشند.
اگرچه در اتوپیا از احسان و کمک به افراد ضعیف و افتاده مانند بیماران، سخن رفته است، ولی سرانجام بیانگر دیدگاه کاملاً مادی به انسان و زندگی اوست و نتایج و ثمرات اخروی که در نتیجۀ ابتلا و تحمّل رنج و مشقت نصیبشان میگردد را نادیده میگیرد. از اینرو خودکشی و مرگ بیرنج را جایز میشمارد، درحالی که این امر با آموزههای وحیانی منافات صریح داشته و به کرامت واقعی انسان وقعی نمینهد.
در بخشی از اتوپیا یک نوع معنویتستیزی یا دستکم اصالت دادن به طبیعت به چشم میخورد. بیتردید طبیعت و سلامتی آن و شکوفاییاش وسیلۀ مناسبی برای رشد روحی است؛ اما این امر هرگز به معنای اصالت دادن طبیعت و چشمپوشی از اسباب دیگر برای رشد روح و درک لذایذ برتر، مانند روزه و امثال آن نیست. در عالم هستی بر اساس حکم عقل با قطع نظر از آموزههای دینی، هر علّت و سببی معلول و مسببی خاص دارد و هیچگاه یک سبب و یا یک وسیله مانند طبیعت یا امثال آن جای دیگر وسایل و اسباب را نمیگیرد و برای پالایش روح که یک عنصر فناناپذیر است وسایل بسیاری وجود دارد که بیشترین آنها در غیرطبیعت و در ماورای آن وجود دارد و چهبسا در مواردی بسیاری تنها با ترک لذایذ طبیعی امکانپذیر است.
اتوپیای تامسمور آنگاه که از بومیان سخن میگوید، بیان نمیکند مراد از بومیان چه کسانی هستند؛ آیا اهل اتوپیا بومی نیستند؟ اگر اهل اتوپیا بومی نیستند، معلوم میشود از جای دیگر آمدهاند و در آرمانشهر ساکن شدهاند و در این صورت رابطۀ طبیعت که اساس برقراری روابط در آرمانشهر توماس به شمار میرود، نقض میشود و بهویژه بیرون راندن بومیها که از حیث طبیعت دارای شرایط شهروندی در آرمانشهر تامسمور هستند، انسان را شدیداً به آرمانهای مور بدبین میکند و خاطرات تلخ سرخپوستان امریکایی و مسلمانان و ساکنان فلسطینی را به ذهن متبادر میسازد که اساس تشکیل و توسعۀ حاکمیت اروپاییان و بهخصوص انگلیسیها در نقاط مختلف جهان بوده است. البته با توجه به این نکته که پاشیدن بذر نفاق و تفرقه در میان مخالفان را توماس علناً مطرح نموده و از آن به عنوان یک حربه یاد میکند. شعار معروف سیاستمداران استعماری غربی بهویژه انگلیسیها در طول تاریخ این بوده است که: «اختلاف بینداز و حکومت کن» و بیگمان این سیاست کهنه و کهن غربیها در گسترش و توسعۀ حاکمیت و استعمار بینالمللیشان بوده و کودتاهایی که تا چندی پیش و حتی اکنون در برخی کشورهای ضعیف به وجود آمده و میآید در اثر همین سیاست بوده و خریدن افراد مؤثر مانند نزدیکان شاهان و امرا و گماردن جاسوسها از شیوههای رایج برای سرنگونی مخالفان و استقلالطلبان به شمار میرفته، در حالیکه در آرمانشهر مهدوی سخن از یکپارچگی و اتحاد همۀ انسانهاست و الگویی شایسته برای حکومتهای امروزی است.
تصور زندگی در جامعهای که همه چیز آن یکسان است و همه باید چونان آدمکهای آهنی عمل کنند و استانداردهای معینی دارد سخت است. به گفتۀ راسل، باید اعتراف کرد که در مدینۀ فاضلۀ مور نیز مانند بیشتر مداین فاضلۀ دیگر، زندگی به طرز تحملناپذیری ملالآور است (راسل، 1373: 720 - 721).
انزواطلبی اتوپیای تامسمور و نفی پیمان بستن با دیگر ملتها یک حس ناسیونالیستی و خودبرتربینی بر اهل اتوپیا حاکم میکند که چهبسا در درازمدت به تجاوز و تعدی میانجامد و از سوی دیگر، اهل اتوپیا را در زندانی بزرگ محصور میکند که راه فراری از آن نیست.
چگونه آرمانشهر تامسمور از کرامت انسانی دم میزند، در حالی که بندگان و بردگان را حیواناتی وحشی میداند و قائل به بدترین رفتار با آنان است؟! یا اینکه خود را از همسایگان برتر دانسته و خود را مستحق میدانند که حاکمانی برای آنها بفرستند و بر آنها حکومت کنند!
نتیجه
اتوپیا _ که برگرفته از تفکر اومانیستی است _ در حالی از انسانمداری و کرامت انسانی دم میزند که درصدد تهیۀ برنامهای برای ارجنهادن به منزلت انسان نیست، بلکه آسیبها و پیامدهای ناگوار اومانیسم همانند اسارت و بندگی انسان و انقطاع او از عوالم ماورای طبیعی، آسمانی و... را به دنبال دارد.لذا در پی تقدیم داشتن اجتماع بر فرد و هضم کردن فرد در جامعه است و از همینرو انسانیت انسان را به خطر انداخته و او را به بردگی میکشاند و کرامت انسانی به سخره میگیرد.
اتوپیا اراده، اختیار، هوش و استعدادهای خدادادی انسان را نادیده گرفته است؛ زیرا انسانی که به عملکرد و کارهای او از پیش اندیشیده شود، همچون یک روبات از پیش ساخته است که از خود چیزی ندارد و طبق ضوابط و اندیشۀ سازندهاش عمل میکند و از سویی از معنویت و روحانیت و قابلیتها به دور است و تواناییهایی را نیز که بعداً کسب میکند بیفایده بوده و نه برای او و نه برای جامعه ثمرهای ندارند.
از دیدگاه اسلام و ادیان الهی تحریف نشده، مرکز و محور هستی خداوند است و همۀ عالم عرصۀ حاکمیت بلامنازع ذات ربوبی به شمار میآید و گردونۀ زیست و حیات بشری و ارتباطات او نیز از سیطرۀ ربوبیت تشریعی او خارج نیست؛ ولی با این حال در آموزههای وحیانی، مقام و منزلت آدمی تا آنجا ارج نهاده شده است که انسان همان خلیفۀ خدا در زمین به شمار آمده و بیشتر نعمتهای پروردگاران از جمله قوۀ خرد، اراده و اختیار و گنجینههای این کرۀ خاکی برای او آفرید شده و آسمانها و زمین نیز مسخر او هستند (نک: لقمان: 20).
در آرمانشهر مهدوی، انسان بر محور خدای میچرخد تا از این راه در جهت کمال انسانی خویش گام بردارد. همۀ هستی در خدمت انسان، و انسان در خدمت خداست. بنابراین انسان اشرف مخلوقات است که همواره ارتباطش با عالم ماورا حفظ شده و خداوند نیازها و خواستههایش را پاسخ گفته و تنها اوست که میتواند بحرانهای انسان معاصر را از او بزداید و بدینسان اقسام کرامت را برای او بر میشمرد که نمونۀ بهینه و کامل آن را در عصر ظهور و دولت مهدوی مشاهده میکنیم که میتواند پاسخی به انسانمداری آرمانشهرها، اسارتهای ظاهری و باطنی آنها و بیهویتی و از خودبیگانگی اوست و جامعۀ مهدوی میتواند به عنوان الگویی محوری قرار گیرد و حتی چالشهای فراروی بشری را رفع کند. اکنون اقسام کرامت در عصر ظهور را برمیشمریم:
الف) کرامت ذاتی و تکوینی
قلمرو این گونه کرامت، ویژگیهایی همچون عقل، فطرت، اختیار و آزادی اراده است که به گونهای تکوینی در سرشت انسان نهاده شده و سبب برتری او بر دیگر موجودات هستی شده است، اما نمیتواند مایۀ برتری انسانها نسبت به یکدیگر باشد؛ زیرا شمول این ویژگیها به طور یکسان، ذات همۀ انسانها را دربر میگیرد.
بر اساس آموزههای مهدوی، اوج بالندگی و شکوفایی نهایی این گونه کرامت را در روزگار ظهور مشاهده میکنیم که آدمی به فطرت پاک خویش، آزادی واقعی و تکامل خرد دست مییابد و جلوهگرترین نمونۀ اینگونه کرامت، عقل معاداندیش است که افزون بر اینکه غایت فرجامین بشر، یعنی کمال معنوی را سرلوحۀ آمال خویش قرار میدهد، بهبود زندگی و توسعه و آبادانی دنیا را در پی دارد.
ب) کرامت اکتسابی
این نوع کرامت برای انسانها، از امور ارزشآفرین به شمار میآید و انسان در پرتو ادای تکالیف شرعی و فرایض الهی، میتواند به آن دستیابد. بر این اساس هرکس بیشتر در این زمینه تلاش کند، با عنایت به آیۀ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ بیشتر از تکریم الهی برخوردار بوده و بر دیگران برتری مییابد.
بدینسان است که توسعه و رشد آگاهی بشر، وجود رهبر و الگویی شایسته و آگاه به مکان و زمان، اجرای شایستۀ احکام و حدود الهی، رفاه اقتصادی و معیشتی انسانها، عدالت اجتماعی، سازشناپذیری حضرت در برخورد با انحرافات فکری و مفاسد اجتماعی و... نیازهای روحانی و دنیوی بشر را برآورده میسازد و بسیاری از موانع پیش روی انسانها در به جا آوردن فرایض و تکالیف الهی را رفع کرده و در پی آن پویندگی و بالندگی آنها را فراهم میآورد؛ غل و زنجیرهای گناه و انحرافات، از دستوپای آدمیان باز میکند، دروغ و فساد و انحطاط اخلاقی تا مرز نابودی از جوامع بشری رخت برمیبندد (مجلسی، 1403: ج51، 84)، انگیزۀ انسانها برای تصحیح اخلاق و حقجویی بالنده میشود و آدمیان با اختیار و ارادۀ خویشتن به کرامت اکتسابی و مقامات عالی معنوی دست مییابند. پیامبر اکرم(ص)میفرماید:
... به (بالمهدی) یَمْحَقُ اللهُ الْکَذِبَ وَ یُذْهِبُ الزَّمَانَ الْکَلِب...؛
خداوند به وسیلۀ حضرت مهدی(عج)دروغ را ریشهکن میکند و حرص و طمع را از روزگار رخت برخواهد بست.
منابع
1. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، انتشارات بنیهاشمی، چاپ اول، 1381ق.
2. امرسون، راجرال، فرهنگ اندیشههای سیاسی (اتوپیا)، ترجمه: خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم، 1387ش.
3. برلین، آیزا، سرنوشتتلخبشر (جستارهایی در تاریخ اندیشهها)، ترجمه: لیلاسازگار، تهران، انتشارات ققنوس، 1387ش.
4. پوپر، کارل، جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمه: جلالالدین اعلم، تهران، انتشارات سروش، 1379ش.
5. ، جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1375ش.
6. داوری اردکانی، رضا، فارابی، تهران، مؤسسۀ فلسفۀ اسلامی _ پژوهشگاه علوم اسلامی، چاپ چهارم، 1377ش.
7. راسل، براتراندر، تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: نجف دریابندری، تهران، انتشارات کتاب پرواز، 1373ش.
8. روویون، فردریک، آرمانشهر در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه: عباس باقری، تهران، نشر نی، 1385ش.
9. ریکور، پل، «ایدئولوژی و اتوپیا»، ترجمه: احمد بستانی، مجلۀ نامۀ مفید، ش32، قم، دانشگاه مفید، آذر و دی 1381ش.
10. زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازوی نقد، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381ش.
11. سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات (ج1، تلویحات)، تصحیح و مقدمه: هانری کربن، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372ش.
12. صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخبالاثر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة(س)، بیتا.
13. فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة، تصحیح: البیر نصری نادر، بیروت، المکتبة الشرقیة، 1986ش.
14. کنی، آنتونی، تامس مور، ترجمه: عبدالله کوثری، تهران، طرح نو، 1374ش.
15. کورانی، علی، معجم الاحادیث الامام المهدی(عج)، قم، مؤسسة معارف الهیة، 1411ق.
16. گودن، کریستیان، آیا باید از اتوپیا اعادۀ حیثیت کرد؟، ترجمه: سوسن شریعتی، تهران، قصیدهسرا، 1383ش.
17. مانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه، 1380ش.
18. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
19. مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، 1376ش.
20. ، دهگفتار، تهران، انتشارات صدرا، 1378ش.
21. ، قیام و انقلاب امام مهدی(عج)، تهران، انتشارات صدرا، 1379ش.
22. ، مجموعهآثار، تهران، انتشارات صدرا، 1374ش.
23. ، یادداشتهای استاد، تهران، انتشارات صدرا، بیتا.
24. مور، تامس، آرمانشهر (اتوپیا)، ترجمه: داریوش آشوری و نادر افشاری، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، 1361ش.
25. ناظرزاده کرمانی، فرناز، اصول و مبادی فلسفه سیاسی افلاطون، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379ش.
26. یرمر، جرمیشی، اندیشه سیاسی کارل پوپر، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، نشر ماهی، 1386ش.
27. Bacon, Francis, New Atlantis, Manchester: Manchester University Press, 2002.
28. Bacon, Francis & Tomasso Camppanella, The New Atlantis And The City Of The Sun, Edition:Paperback, Mineola: Dover Publications, 2003.
29. Bird, Jon, Mapping the futures: local cultures, global change, Futures, new perspectives for cultural analysis, Futures Series, Edition: illustrated, London: Routledge, 1993.
30. Davis, J. C. , Utopia and The Ideal Society (AStudy Of English Utopian Writing), Cambridge: Cambridge University Press 1983.
31. Hudson, O.W, A Crystal Age, Read How You Want, 2006.
32. Hudson, Wayne, The reform Of Utopia (Law, Ethics And Governance), Aldershot Hants: Ashgate Publishing .Ltd, 2003.
33. Romaine, Suzanne, Communicating Gender, Mahwah, N, J: L, Erlaum Associates, 1999.
34. Swift, Jonathan, Gulliver's Travels, London: Jones & company, 1826.