يك پيرمرد و يك جوان ... على فرقانى
درآمد فيلم نامه در مقايسه با ساير اقسام روايت مكتوب، عمر كوتاه ترى دارد و از همين رو تجربه و مواجهه با اين نوع هنوز آن چنان در ذهن جامعه انسانى به يك الفت و صميميت،آن چنان كه در ذهنيت مخاطب هنگام مواجهه با شعر و حكايت وجود دارد، مبدل نشده است.
از طرفى فيلم نامه از سرشت سيرتى برخوردار است كه آن را اساسا از ساير اشكال كلام مكتوب جدا مى كند:
اگر شعر و روايت تجربه اى شكل گرفته در دنياى كلمات است و كلمات خود سرنوشت خود را در متن رقم مى زنند، در فيلم نامه تجربه بايستى از قبل، سر و شكل خود را پيدا كرده باشد و پس از آن به هيأت كلمات در آيد. همين مسأله فيلم نامه را از خصايصى برخوردار مى كند كه هم فهم جايگاه آن را در ميان ساير انواع مكتوب دشوار مى كند و هم به شكلى بسيار بنيادين، شيوة آفرينش آن را وابسته به فن و تكنيك مى كند.
مشهور است كه پاگانينى آهنگساز شهير قرن هفدهم هر هفته قطعه اى را تنظيم مى كرد كه از آن چنان غناى تكنيكى در نوازندگى برخوردار باشد كه حتى خود او هم كه در دوره خود ويولونيست بسيار قهارى بود از پس نواختن آن بر نمى آمد، اما با گذشت زمان تمركز بر تكنيك و فن نوازندگى از آن چنان نظم و انظباطى برخوردار شد كه حتى يك كودك هم اگر به نحو شايسته اى تمرين ديده باشد، مى تواند قطعات دشوار و سخت پاگانينى را بنوازد، اين مثال از آن رو بود كه نگارش فيلم نامه نيز همين سير را طى كرده است، برخى فيلم نامه نويسان، براى تلويزيون فيلم نامه هايى مى نويسند كه با فيلم نامه فيلم هاى بزرگ دورة نخست تاريخ سينما برابرى مى كند، در حالى كه هنوز ويرژيل قله اى دست نيافتنى براى شاعران امروز محسوب مى شود.
فيلم نامه به ترجمه نيز بى شباهت نيست. هم چنان كه مترجم مى كوشد تا يك تجربه ادبى را در يك زبان ديگر بازآفرينى كند، فيلم نامه نويس نيز مى كوشد تا يك ساختار دراماتيك را كه پيشاپيش در دنياى ذهنى خودش شكل گرفته است و سرانجام نيز قرار است در يك رسانة غيركلامى باز آفريده شود، عجالتا در ساحت كلمات ضبط و ثبت كند. و همين شباهت باز ضرورت امر تمرين و آزمون و خطا را در فيلم نامه نويسى بيشتر آشكار مى كند، هم چنان كه يكى از مترجمان برجسته كشور مى گفت:
فرانسوى ها بعد از شش قرن ترجمه شكسپير، تازه دريافته اند كه چگونه بايد شكسپير را به فرانسه ترجمه كرد. مقدمه فوق هم اشارتى به پيچيدگى و ديريابى فن فيلم نامه نويسى بود و حالا به همه اين مسائل مضمون دينى و خصوصا رويكرد منجى گرايانه را نيز بايستى اضافه كرد، كه مى تواند فيلمنامه نويسانى را كه مى خواهند فيلم نامه اى قابل در باب چنين موضوعى بنويسد،
دچار سردرگمى و گاهى سرخوردگى كند. از همين رو، چاپ فيلمنامه هايى كه با رويكرد دينى و خصوصا منجى گرايانه نوشته شده اند، مى تواند بسترى براى بررسى و تبادل تجربه فراهم كند، تبادل تجربه اى كه به شدتّ به آن نيازمنديم.
...
درآمد فيلم نامه در مقايسه با ساير اقسام روايت مكتوب، عمر كوتاه ترى دارد و از همين رو تجربه و مواجهه با اين نوع هنوز آن چنان در ذهن جامعه انسانى به يك الفت و صميميت،آن چنان كه در ذهنيت مخاطب هنگام مواجهه با شعر و حكايت وجود دارد، مبدل نشده است.
از طرفى فيلم نامه از سرشت سيرتى برخوردار است كه آن را اساسا از ساير اشكال كلام مكتوب جدا مى كند:
اگر شعر و روايت تجربه اى شكل گرفته در دنياى كلمات است و كلمات خود سرنوشت خود را در متن رقم مى زنند، در فيلم نامه تجربه بايستى از قبل، سر و شكل خود را پيدا كرده باشد و پس از آن به هيأت كلمات در آيد. همين مسأله فيلم نامه را از خصايصى برخوردار مى كند كه هم فهم جايگاه آن را در ميان ساير انواع مكتوب دشوار مى كند و هم به شكلى بسيار بنيادين، شيوة آفرينش آن را وابسته به فن و تكنيك مى كند.
مشهور است كه پاگانينى آهنگساز شهير قرن هفدهم هر هفته قطعه اى را تنظيم مى كرد كه از آن چنان غناى تكنيكى در نوازندگى برخوردار باشد كه حتى خود او هم كه در دوره خود ويولونيست بسيار قهارى بود از پس نواختن آن بر نمى آمد، اما با گذشت زمان تمركز بر تكنيك و فن نوازندگى از آن چنان نظم و انظباطى برخوردار شد كه حتى يك كودك هم اگر به نحو شايسته اى تمرين ديده باشد، مى تواند قطعات دشوار و سخت پاگانينى را بنوازد، اين مثال از آن رو بود كه نگارش فيلم نامه نيز همين سير را طى كرده است، برخى فيلم نامه نويسان، براى تلويزيون فيلم نامه هايى مى نويسند كه با فيلم نامه فيلم هاى بزرگ دورة نخست تاريخ سينما برابرى مى كند، در حالى كه هنوز ويرژيل قله اى دست نيافتنى براى شاعران امروز محسوب مى شود.
فيلم نامه به ترجمه نيز بى شباهت نيست. هم چنان كه مترجم مى كوشد تا يك تجربه ادبى را در يك زبان ديگر بازآفرينى كند، فيلم نامه نويس نيز مى كوشد تا يك ساختار دراماتيك را كه پيشاپيش در دنياى ذهنى خودش شكل گرفته است و سرانجام نيز قرار است در يك رسانة غيركلامى باز آفريده شود، عجالتا در ساحت كلمات ضبط و ثبت كند. و همين شباهت باز ضرورت امر تمرين و آزمون و خطا را در فيلم نامه نويسى بيشتر آشكار مى كند، هم چنان كه يكى از مترجمان برجسته كشور مى گفت:
فرانسوى ها بعد از شش قرن ترجمه شكسپير، تازه دريافته اند كه چگونه بايد شكسپير را به فرانسه ترجمه كرد. مقدمه فوق هم اشارتى به پيچيدگى و ديريابى فن فيلم نامه نويسى بود و حالا به همه اين مسائل مضمون دينى و خصوصا رويكرد منجى گرايانه را نيز بايستى اضافه كرد، كه مى تواند فيلمنامه نويسانى را كه مى خواهند فيلم نامه اى قابل در باب چنين موضوعى بنويسد،
دچار سردرگمى و گاهى سرخوردگى كند. از همين رو، چاپ فيلمنامه هايى كه با رويكرد دينى و خصوصا منجى گرايانه نوشته شده اند، مى تواند بسترى براى بررسى و تبادل تجربه فراهم كند، تبادل تجربه اى كه به شدتّ به آن نيازمنديم.
...