تاریخ انتشارسه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۱۷
کد مطلب : ۷۷۲
۰
plusresetminus

وصايا

مصطفى جمشيدى
وصايا

چکیده :
يادم ز وفاى اشجع الناس آيد
و از چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين(عليه السلام) دگرى
هيهات برادرى چو عباس آيد
اين شعر سوزناك ، شعرى است كه حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه بر آن وفادار است و مرثيه عمويش حضرت ابوالفضل عليه السلام كه سخت به آن دل بسته است. شايد اين قصه...

ابدال عرب. از ابدال عرب است. به جوان مردى يكّه است. كيست كه فخر عرب است و مظلومِ جهانى؟! اين ها با هم نمى شود. نمى شود جمع شان كرد و گفت يكى از ابدال عرب! از پهلوانِ پهلوانانِ عرب... و حالا يكّه و تنها! غريب و مظلوم! كيست؟ نكند از آن زمانى كه گريخته، جهان، مجموعه شهرها و آبادى ها رسوم خود را از ياد برده اند ؟
«مى خواهم يارى اش كنم. من سال هاى سال را باديه نشين  بودم. به دور از اغيار و هم نشين سنگ ها و گياهان. دوستان من بُتّه هاى خارزار هستند و ميش ها كه جرعه آبى به زور برايشان فراهم مى كنم و غرو ب گاهان، وقت اُنس من با اين هاست. آن جهان را چه كنم؟ اين جهانِ دور شده را چه؟ اين جا كوفه است. بعد من، كوفه بعد من و من ها و اوها و آنها... پس کجایند ؟»
...
https://ayandehroshan.ir/vdcjf8eazuqea.sfu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما