تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۵۵
کد مطلب : ۶۵۷
۰
plusresetminus
دکترین واژه ای است که علوم مختلفی از آن استفاده کرده اند. معانی موجود از تعاریف دکترین شاید منظور و مقصود ما را نرساند. دکترین یعنی نقش وسیع اختیار وفکر و قدرت انسان در مسیر کشف قوانین و علوم و برنامه ریزی کردن و اجراکردن آن قوانین و علوم. واژۀ دکترین با معنای وسیع به مهدیت که مجموعه آموزه هایی است که شامل اعتقادات و اهداف و قوانین گستردۀ جهانی است، اضافه شده. مهدویت مجموعه آموزه هایی است که دربارۀ حیات فردی و جمعی همچون سیاست، اقتصاد، مدیریت، انسان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و امنیت و ... سخن گفته است. بنابراین بهتر است واژۀ دکترین مهدویت را تقسیم و کوچکتر کرد. مانند: دکترین ظهور مهدی (ع)، دکترین جهانی سازی دینی و مهدوی، دکترین نظام سیاسی مهدوی، دکترین انسان شناسی مهدوی ،دکترین مدیریتی مهدوی و ... . این بدان معناست که هر یک از این دکترینها را با منابع شناختی یعنی با وحی و آموزه های وحیانی وفلسفه و علم، کشف و طرح و برنامه ریزی و اجرا گردد. از اینرو تعریف دکترین مهدویت به علّت بار معنایی وسیع مشکل است. دکترموسوی گرگانی در این باره می‌فرمایند: «منظور از دکترین مهدویت مجموعه اموزه هایی است که بر محور مهدویت می‌باشد و می‌توان از آن آموزه ها چه پیش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور در ارائه راه حل های کاربردی و طرح نظریه های راهبردی در حوزه های متفاوت استفاده کرد.» دکترین ظهور، قسمتی از دکترین مهدویت و ظهور هدفی و وعده ای از آموزه های مهدویت است. دکترین ظهور می‌گوید غیبت امام زمان(ع) علل و اسبابی داشته که با تشخیص آنها و برنامه ریزی شیعیان ظهور تحقق می‌یابد و با ایجاد محیطی امنیتی زمینه فعالیت اجتماعی امام (ع) فراهم می‌شود و با امامی با علم بی پایان و خطا ناپذیر مسیر طولانی و بس دشوار دکترین مهدویت را طی نمایند.
دکترین مهدویت یا دکترین ظهور در مسیر جهانی سازی
1)دکترین مهدویت
دکترین واژه ای است که علوم مختلفی از آن استفاده کرده اند. معانی موجود از تعاریف دکترین شاید منظور و مقصود ما را نرساند. دکترین یعنی نقش وسیع اختیار وفکر و قدرت انسان در مسیر کشف قوانین و علوم و برنامه ریزی کردن و اجراکردن آن قوانین و علوم.
واژۀ دکترین با معنای وسیع به مهدیت که مجموعه آموزه هایی است که شامل اعتقادات و اهداف و قوانین گستردۀ جهانی است، اضافه شده. مهدویت مجموعه آموزه هایی است که دربارۀ حیات فردی و جمعی همچون سیاست، اقتصاد، مدیریت، انسان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و امنیت و ... سخن گفته است. بنابراین بهتر است واژۀ دکترین مهدویت را تقسیم و کوچکتر کرد. مانند: دکترین ظهور مهدی (ع)، دکترین جهانی سازی دینی و مهدوی، دکترین نظام سیاسی مهدوی، دکترین انسان شناسی مهدوی ،دکترین مدیریتی مهدوی و ... . این بدان معناست که هر یک از این دکترینها را با منابع شناختی یعنی با وحی و آموزه های وحیانی وفلسفه و علم، کشف و طرح و برنامه ریزی و اجرا گردد. از اینرو تعریف دکترین مهدویت به علّت بار معنایی وسیع مشکل است. دکترموسوی گرگانی در این باره می‌فرمایند: «منظور از دکترین مهدویت مجموعه اموزه هایی است که بر محور مهدویت می‌باشد و می‌توان از آن آموزه ها چه پیش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور در ارائه راه حل های کاربردی و طرح نظریه های راهبردی در حوزه های متفاوت استفاده کرد.»
دکترین ظهور، قسمتی از دکترین مهدویت و ظهور هدفی و وعده ای از آموزه های مهدویت است. دکترین ظهور می‌گوید غیبت امام زمان(ع) علل و اسبابی داشته که با تشخیص آنها و برنامه ریزی شیعیان ظهور تحقق می‌یابد و با ایجاد محیطی امنیتی زمینه فعالیت اجتماعی امام (ع) فراهم می‌شود و با امامی با علم بی پایان و خطا ناپذیر مسیر طولانی و بس دشوار دکترین مهدویت را طی نمایند.
جهان و وقایع تاریخی نظم پذیر و فهم پذیر است که آموزه های وحیانی از آن خبر داده اند و بر رقم خوردن تاریخ بدست انسان تأکید کرده اند. مهدویت و ظهور و جهانی سازی دینی از وقایع تاریخ گذشته و حال و فرداست که فهم پذیر و نظم پذیر است و می‌توان از طریق اسباب متعارف به آنها رسید. شهید صدر می‌فرمایند: «انسان های معمولی حوادث تاریخی را توده ای از اتفاقات نامربوط می‌دانند که بر حسب تصادف، یا بر اساس قضا و قدر یا بر مبنای قدرت خدا و لزوم تسلیم در برابر امر او، شکل گرفته و تفسیر و توجیه می‌گردد. قرآن در برابر این فکر شدیداً مقاومت کرده، هیچ حادثه ای را بی جهت و یا از روی اعمال قدرت، و لزوم تسلیم در برابر آن توجیه نمی کند، بلکه برعکس عقل بشر را هشدار می‌دهد که در این زمینه سنن و قوانین حاکم است و برای اینکه انسان بتواند بر سونوشت خود حاکم شود، لازم است این سنت ها و قوانین را بشناسد.»
البته وابستگی حوادث تاریخی و مهدویت و جهانی ساز ی دینی و حتی ظهور به قدرت و اختیار انسان و به خصوص استناد این نتایج کلی به متون دینی و وحیانی خود بررسی مفصّلی را می‌طلبد.
علاوه بر ادیان و مومنان، فیلسوفان نیز به روش فلسفی به حرکت تاریخ و آینده تاریخ پرداخته اند. آیا بر تاریخ و وقایع تاریخی نظمی حکفرماست ؟ آیا تاریخ هدفی را می‌جوید؟ عوامل موثر و برتر بر حرکت تاریخ و وقایع تاریخی چیست؟ این سؤالات دشواری است که فیلسوفان به روش فلسفی به آن پرداخته اند و فلسفه تاریخ را شکل داده اند؛ امّا اینکه فلسفه تاریخ آیا موفق بوده و به این سؤالات پاسخ صحیحی داده است، فلسفه تحلیلی و انتقادی تاریخ را می‌طلبد.
علم و روش تجربی گر چه دربارۀ هدف تاریخ سکوت می‌کند ولی نظم پذیری و فهم پذیری جهان و وقایع تاریخ را با کشف قوانین علمی تأیید کرده و در حرکت تاریخ و وقایع تاریخی جهان نقش بسیاری داشته ودارد.
حکومت واحد جهانی با محوریت مهدی موعود (ع) و منجی ادیان از اعتقادات صریح و روشن و از مهمترین اعتقادات شیعه و اسلام و ادیان است. چرا که متون دینی بر آن تأکید فراوان کرده و با تشکیل چنین حکومتی جهانی و دینی، دین اسلام فراگیر می‌شود و چه بسا همۀ مومنان به دینی واحد و دینی جهانی و حداکثری دست می‌یابند.
جهانی سازی دینی و شیعی دکترین مهدویت را می‌طلبد و بدون علم دینی در سطح جهان به جهانی سازی دینی و دکترین مهدویت نمی توان رسید.آیا علم دینی و جهانی از متون دینی و وحیانی امکان دارد؟ یکی دیگر از اهداف دکترین مهدویت، بلکه مهمتر از جهانی سازی دینی، ظهور است. چرا که ظهور نه تنها به جهانی سازی دینی درتاریخ فردا تحقق می‌بخشد بلکه به نجات دین و ادیان در عصر جدید می‌انجامد. آیا می‌توان با ظهور مهدی (ع) و منجی ادیان برای حکومت واحد جهانی و دینی زمینه سازی کرد و از وجود ایشان برای تحقق دکترین مهدویت استفاده کرد؟ آیا می‌توان محیطی را مهیا کرد تا مهدی موعود به فعالیت اجتماعی و علمی بپردازد و از قوانین جهان خبر آورد و علم دینی و جهانی را تحقق بخشد. آیا دکترین ظهور بر دکترین مهدویت در مسیر جهانی سازی تقدم ندارد؟
2) جهانی سازی و منابع شناخت
امروزه، مکان و زمان و اطلاعات با پیشرفت علوم فشرده شده که از این واقعیت تعابیر و تعاریف مختلفی کرده اند. در اثر پیشرفت علوم و فنون، انتقال از نقطه ای به سایر نقاط جهان به سهولت انجام می‌شود. اطلاع و آگاهی از وقایع تاریخ سریع انتقال می‌یابد و تأثیر خودش را بر کل جهان می‌گذارد. پیشرفت علوم و فنون نیز گر چه کمی با تأخیر ولی قابل دسترسی برای کل بشریت است. انسان امروز، در زمان کوتاهی، تصرفات وسیعی را انجام می‌دهد. اگر بشر دیروز در عمر شاید هزار سالۀ خود اعمال و تصرفات کمی در دنیا انجام می‌داده است ولی انسان امروز در عمر کوتاه خود به تصرفات به مراتب بیشتری دست می‌یابد و در واقع این انسان امروز است که عمر و تصرفات و اختیارات گسترده ای دارد. این مقاله از جهانی شدن همین واقعیت موجود را در نظر دارد. بعضی از محققین ویژگیهای جهانی شدن را چنین شمرده اند: «افزایش شدید آگاهی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان، گسترش فن آوری در زمینه ارتباطات، اقتصاد و بازار جهانی، تعامل و گفتگو میان فرهنگ ها و تمدنها، گره خوردن منافع مادی و معنوی ملت ها با یکدیگر، کوچک شدن دنیا، جامعه مدنی جهانی و تحقق دغدغه ها، علائق، غم و شادی ها و دلبستگی های مشترک میان ملت ها.» مارشال مک لوهان این واقعیت امروزه را «دهکدۀ جهانی» نامیده است. مالکوم واترز جهانی شدن را چنین تعریف می‌کند « در آن قید و یندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده از بین می‌رود و مردم به طور فزاینده ای از کاهش این قید و بندها آگاه می‌شوند.» رابرتون می‌گوید:« مفهوم جهانی شدن به درهم فشرده شدن جهان و هم تراکم آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل دلالت دارد.»
جهانی شدن واقعیتی است که از آن گریزی نیست و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم هر روز بر فشردگی مکان و زمان و آگاهی با پیشرفت علوم افزوده می‌شود. مهمترین عامل جهانی سازی، اطلاعات علمی است. هر چه انسان قوانین جهان را بیشتر کشف می‌کند، مکان و زمان و آگاهی فشرده تر می‌شود. با کشف قوانین علمی و تبدیل آن به صنعت و فنون، انتقال از مکانی به مکان دیگر سریعتر انجام می‌گیرد و اطلاعات و اخبار سریع انتقال می‌یابد و بشریت به تصرفات بیشتری در زمان کوتاهی دست می‌یابد.
جهانی شدن که در اثر پیشرفت علوم و قوانین نظام عالم صورت گرفته است، انسان را به منافع مادی و معنوی زیادی رسانده که همۀ بشریت این منافع را می‌خواهند و آنرا جستجو می‌کنند. بنابراین جهانی شدن نه تنها واقعیتی است که هر روز سیر و پیشرفت خود را ادامه می‌دهد و بر فشردگی مکان و زمان و آگاهی افزایش می‌یابد بلکه منافع بسیاری دارد که همۀ بشریت راغب آن هستند و بر آن اتفاق نظر دارند. ادیان نیز به جهانی واحد با محوریت منجی ادیان وعده داده اند. البته بعضی از صاحب نظران و مومنان با سیر جهانی شدن موجود در جهان امروز مخالفت کرده اند که مخالفت بیشتر آنها به اختلاف در حاکمیت بر جهان واحد است . اینکه محوریت این جهان واحد با چه کسی و چه قوانین واحدی باشد، سؤال مهمی است که با توجه به منابع شناخت و معرفتی انسان به آن می‌پردازیم .
حکومت واحد جهانی- چه دینی و چه غیر دینی – قوانین و نظام واحدی را می‌طلبد. جهان دیروز، به مکانهای جداگانه ای تقسیم شده بود که مرز جغرافیایی باعث ایجاد تمدنهای مختلفی که در علم و فرهنگ و سیاست و صنعت و ... متفاوت بودند. امروز حکمت مرزهای جغرافیایی هر لحظه کم رنگتر می‌شود و انسانها به تمدن واحدی نزدیکتر می‌شوند. تمدن واحدی که قوانین علمی و تجربی بر سر تاسر زندگی بشریت جهان حاکمیت پیدا کرده است. بشریت امروز از علوم واحدی پیروی می‌کنند چه در علوم طبیعی و چه در علوم اجتماعی و انسانی. فراگیری بشریت از این علوم واحد باعث می‌شود که در جوامع مختلف، قوانین و نظام واحدی استقرار یابد. نه تنها، استقرار قوانین واحد و نظام واحد واقعیتی است که در جهان کنونی ادامه پیدا می‌کند بلکه نیاز جهانی سازی است . جهانی کوچک با مکان و زمان متراکم و انتقال سریع اطلاعات، حاکمیت قوانین و نظام واحدی را می‌طلبد. بشریت امروز برای تصرفات و فایده بیشتر در این جهان کوچک، به نظم و حاکمیت قوانین واحدی نیاز دارد. فشردگی مکان و زمان و آگاهی باعث شده است که هر واقعه ای در گوشه ای از جهان بر تمام نقاط جهان تأثیر بگذارد و با قوانین و نظام آشفته، جهان کوچک پر از نزاع و تقابل و اختلاف می‌شود.
منافع مادی و معنوی ملت ها با یکدیگر گره خورده است که برای برخورداری از صلح و امنیت و دیگر منافع بشریت، استقرار قوانین و نظام واحد جهانی ضروری است. ولی حاکمیت قوانین واحد جهانی، ادیان را با مشکلاتی روبرو می‌کند. آیا قوانین واحد جهانی با آموزه اهای ادیان سازگار خواهند بود و در تقابل با آنها قرار نخواهند گرفت؟ البته مسیحیت که دین غالب جهان است با حداقلی کردن دین و دخالت کمتری در امور زندگی و دنیای بشریت خود را با قوانین جهانی سازگارتر کرده است بر خلاف یهودیت واسلام و شیعه. آیا قوانین حکومتهای دینی و به خصوص شیعی با قوانین جهانی در تقابل قرار نمی گیرند؟ آیا شیعه می‌تواند قوانینی را ارائه دهد که شامل تمام عرصه های زندگی بشریت جهان شود و مردم جهان نیز از آن استقبال کند؟ آیا کشف علوم دینی و جهانی ممکن و مقدور ومیسور است؟
قوانین واحد جهانی ،آیا خدا محورند یا انسان محور؟ آیا می‌توان برای کشف قوانین واحد جهانی ابتدا به سراع متون دینی و وحیانی رفت و با آنها قوانین حکومت جهانی را وضع نمود. بحث خدا محوری یا انسان محوری چنان عمیق و گسترده است که تمام عرصه های زندگی بشریت را فرا می‌گیرد و از همه مهمتر بر منابع معرفتی و شناختی انسان تأثیر می‌گذارد. چه بسا فیلسوفان و متفکرانی که از انسان و شناخت فلسفی و معرفت اومانیستی شروع کرده اند و حتی به خدا نرسیده اند چه برسد به دیگر آموزه های دین. آیا می‌توان وحی را نیز از منابع معرفتی شمرد و با آن به کشف قوانین واحد جهانی پرداخت؟
قوانین واحد جهانی را باید از طریق منابع شناختی و معرفتی کشف نمود. منابع معرفتی را سه منبع شمرده اند یعنی وحی و عقل و حواس. انسان از سه طریق با عالم خارج ارتباط برقرار می‌کند. یا از طریق وحی و عالم غیب و یا از طریق عقل و فلسفه و یا از طریق حواس و علم. تاریخ معرفت بشریت حاکی از آن است که سه منبع شناختی ترتّب داشته اند یعنی انسان ابتدا به عالم غیب و خدایان و اسطوره ها ایمان داشت و بعد به عقل و فلسفه پناه آورد و سرانجام قوانین عالم خارج را از طریق حواس و علم کشف نمود. البته منظور ما از وحی و دین تمامی مذاهب و مکاتب را در طول تاریخ شامل نمی شود بلکه فقط به بررسی ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام وبه خصوص مذهب شیعه می‌پردازیم که شامل اکثریت مردم جهان می‌شود. ناگفته نمی گذارم که از شهود نیز به یک منبع شناختی یاد شده است که شاید عدۀ قلیلی در تاریخ مردم جهان به آن رسیده اند و پر واضح است که از آن نمی توان برای کسب قوانین واحد جهانی استفاده کرد. برای کشف قوانین و احد جهانی، ما از کدام منبع شناختی استفاده می‌کنیم و هر کدام از آموزه های وحیانی و عقل و علم چه میزان در کشف قوانین جهانی دخیل خواهند بود؟
آیا قوانین واحد حکومت جهانی را می‌توان از منبع معرفتی دیگری سراغ گرفت؟ شیعیان گر چه با دیگر مومنان، درایمان و آموزه های وحیانی مشترکند ولی به امامی معصوم و زنده اعتقاد دارند؛ فردی خطاناپذیر با علم بی پایان که اعصار گذشته قابلیت حضور و استعداد برخورداری از ایشان را نداشته است. کشف و اجرای قوانین جهانی که شامل تمام عرصه های زندگی بشریت- انسانی و اجتماعی و طبیعی- است، کاری بس دشوار برای بشریت و بلکه ناممکن برای مومنان. روشن است که وجود فردی با علم بی پایان و خطاناپذیر به بشریت و ادیان و اسلام و شیعه بسیار کمک می‌کند و به جهانی سازی تسریع می‌بخشد. آیا شیعیان می‌توانند با مهیا کردن محیطی برای فعالیت اجتماعی و علمی منجی ادیان از ایشان کمک گرفته و این منبع شناختی را درعصر جدید به عالم بشریت و ادیان تقدیم نمایند؟
کشف قوانین واحد جهانی از منابع متعدد معرفتی، روشهای جهانی سازی را پدید می‌آورد. اینکه ما در کشف قوانین واحد جهانی از چه منبع معرفتی استفاده می‌نمائیم و به چه مقدار هر کدام از منابع معرفتی را در عرصۀ جهانی دخالت می‌دهیم، روشهای متعددی برای جهانی سازی ایجاد می‌شود که عبارتند از:
جهانی سازی علمی
جهانی سازی دینی با دکترین مهدویت
جهانی سازی با دکترین ظهور
ابتدا به جهانی سازی علمی می‌پردازیم و به این نتیجه می‌رسیم که اشکال معرفتی ندارد و محصول تاریخ معرفت بشریت است ولی ادامۀ آن مومنان را با اشکالات اعتقادی فراوانی روبرو می‌کند و در عمل و اجرا با موانعی روبروست که حرکت آنرا کند می‌کند. بعد به جهانی سازی دینی می‌پردازیم که برای زمینه سازی آن دکترین مهدویت و کشف علم دینی و جهانی از متون دینی را می‌طلبد و به این رهیافت می‌رسیم که اشکال معرفتی دارد و در اجرا به تقابل تمام مردم جهان و ادیان می‌انجامد. در آخر به جهانی سازی با مهدی موعود (ع) و منجی ادیان می‌پردازیم که زمینه سازی آن «دکترین ظهور» را می‌طلبد و این جهانی سازی نه تنها اشکال معرفتی و اجرایی و اعتقادی ندارد بلکه نیاز دین و ادیان است و لطف خداوند به بشریت چنین روشی را اقتضاء می‌کند.
3) جهانی سازی علمی
جهانی سازی علمی بدین معناست که برای ساختن جهانی واحد و کشف قوانین و نظام واحد جهانی از معرفت علمی استفاده می‌شود. علم یکی از منابع معرفتی است که از حواس پنجگانه استفاده می‌کند و با روش تجربی و آزمون و خطا به قوانین عالم نزدیک شده و آنها را کشف می‌کند. حواس و تجربه وعلم تنها منبع شناختی برای جهانی سازی علمی است و فلسفه و عقل یا وحی و دین کنار گذاشته می‌شود. دین و فلسفه بنابر جهانی سازی علمی کارآمد نیستند و نمی توانند در دنیای واحد نقشی ایفاء کنند. جهانی سازی علمی بر آن است که برای جهانی واحد باید از قوانین عمومی و تکرار پذیر استفاده کرد، قوانینی که برای تمام بشریت مفید ودر هر زمان و مکانی تکرارپذیر و قابل اجرا باشد. جهانی سازی علمی، برای هر جنبه ای از عرصه های زندگی بشریت علمی را با روش تجربی کشف می‌کند و با گسترش آن علوم و تعلیم آنها، اهداف بشریت جهان را تحقق می‌بخشد که از این به توسعه همه جانبه علمی یاد می‌شود.
توسعه همه جانبه تمام جوانب انسان را در نظر دارد. توسعه نه تنها به جسم بلکه روان انسان را نیز لحاظ کرده و با سلامت آن دو به گسترش تصرفات و اختیارات ولذات می‌اندیشد. هر انسان به لذات و تصرفات وسیع دست نمی یابد مگر با ایجاد محیطی که مهیای گسترش تصرفات و لذات فردی باشد. بنابراین توسعه علمی گر چه فردو لذات فردی و گسترش تصرفات شخص را هدف قرار داده ولی برای رسیدن به این هدف چاره ای جز پرداختن و مهیاکردن جامعه ای مطابق با گسترش تصرفات فردی ندارد. از این رو ارتقای جامعه را نیز دنبال می‌کند. توسعه علمی با سلامت جسم و روان انسان به گسترش تصرفات او در محیطی پر از علم و رفاه و صلح و امنیت و ... می‌رسد و آرزو و آرمانهای تک تک افراد بشریت جهان را محقق می‌سازد .
البته امکان وجود ساحتی متافیزیکی غیر از جسم و روان از جمله معارف بشری است که تصرفات بسیار وسیعتری برای آن فرض شده است ولی راه رسیدن به آن و واقع نمایی آن چنان است که بشریت جهان آن را نپذیرفته وتوسعه همه جانبه علمی نیز آن را لحاظ نکرده است.
امروزه مسیر این توسعه همه جانبه با روش تجربی و با منبع شناختی علم طی می‌شود و از توسعه همه جانبه علمی به ذکر کلمه توسعه بسنده می‌شود.
تحقق آرزو و آرمانهای فرد با سلامت و گسترش تصرفات و لذات و همراه جامعه ای پر از صلح و امنیت و رفاه و ثروت و علم و فرهنگ و صنعت و ... اهدافی است که هر فردی برای رسیدن به آنها تردید نمی کند و هر جامعه و ملتی آن را می‌جوید. جستجو کردن از توسعه بدیهی و روشن است. البته تاریخ بشریت حاکی از بدیهی بودن آن است. هر چه از عمر انسان گذشته است در مسیر توسعه بیشتر گام برداشته و با گذشت زمان، انسان از سلامت و بهداشت جسمی و روانی بیشتری برخوردار شده وبه جامعه مطلوب خود نزدیکتر شده است، بنابراین توسعه همه جانبه با معیار و شناخت علمی هدفی است که تلاش بشریت آن را نشان گرفته و راه بس دشوار آنرا پیموده و می‌پیماید.
توسعه همه جانبه علمی به جهانی شدن می‌انجامد و جهانی کوچک با قوانین و نظام واحد به توسعه تسریع می‌بخشد. با طی مسیر توسعه همه جانبه و تصرفات بیشتر بشریت و پیشرفت علوم و صنعت، مکان و زمان و آگاهی فشرده تر می‌شود و به جامعه و جهانی واحد نزدیک می‌شوند. از سویی دیگر، جهانی کوچک با نظام و قوانین واحد، انسان را قادر می‌سازد با استفاده از نظم موجود و دیگر امتیازات جهانی سازی دست به تصرفات وسیعتری بزند و سریعتر توسعه همه جانبه را تحقق بخشد. از اینرو توسعه همه جانبه علمی به جهانی شدن می‌انجامد و جهانی سازی توسعه همه جانبه را تسریع می‌بخشد و ایندو با یکدیگر در تعامل و داد ستدند.
توسعه همه جانبه علمی یعنی توسعه ای که با معرفت و شناخت علمی و تجربی تحقق می‌یابد محصول تلاش معرفتی انسان است. انسان امروز قوانین جهان را با علم کشف می‌کند و با روش علمی در تحقق آن می‌کوشد. آموزه های وحیانی و عقل که دو منبع شناختی اصلی برای جوامع و انسان گذشته بود، در توسعه علمی و جهانی سازی علمی از آنها استفاده نمی شود. غرب به عنوان پیشتاز تمدنهای بشری، توسعه همه جانبه را با معرفت علمی پی گرفته و پله هایی از نردبان توسعه را بالارفته و انسان را به بام جهانی شدن نزدیک می‌کند. تلاش معرفتی و علمی غرب به این رهیافت رسیده که شناخت فلسفی بی معنا و ناکارآمد است و واژه های فلسفی به صید معرفت انسان نمی افتد. امروزه مکتب غالب غرب تجربه گرایی و شناخت علمی است. راه آزمون و خطا گر چه دشوار است و آرمانی نیست ولی غرب ناگزیر از آن بوده چرا که بر آن است ایمان و آموزه های وحیانی نیز از فیلتر علم عبور نمی کند و نمی توان از آنها برای عموم بشریت و جهانی سازی راه حل ارائه داد و برای کشف قوانین جهانی از آنها استفاده کرد. بنابراین تمدن غرب با شناخت علمی، مسیر توسعه همه جانبه را پیموده و ملتهای دیگر ودیگر بشریت جهان سعی بر رسیدن به تمدن غرب و توسعه همه جانبه علمی را دارند. تمدن غرب در کشف علوم و قوانین جهانی چه در زمینه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی و انسانی پیشتاز تمدنهاست و دیگر ملتها با نهضت ترجمه فراگیر به آموزش این علوم و اجرای آنها می‌پردازند و با روش علمی، توسعه همه جانبه را دنبال می‌کنند. بنابراین توسعه علمی و جهانی سازی علمی واقعه ای است که نه تنها انسان امروز آنرا می‌جوید بلکه محصول تاریخ تلاش معرفتی و علمی بشریت است.
1-3) تاریخ شناخت انسان
شناخت انسان، با گذر زمان ،بدون شک پیشرفت کرد و با کشف قوانین علمی و پیشرفت معرفت خویش از جهان به تصرفات بیشتری دست پیدا کرد. انسان نخستین که تسخیر عالم طبیعت شده بود از روی انفعال و ناچاری، وقایع عالم را به عالم غیب نسبت می‌داد و آنها را ناشی از ارادۀ خدایان می‌دانست که هر زمان و هر مکانی که خدایان بخواهند آن وقایع انفاق می‌افتد؛ ولی به تجربه دریافت که بر وقایع و حوادث تاریخ و عالم نظمی حکمفرماست و این عالم معرفت پذیر و قانون پذیر است. تاریخ نوشته شدۀ معرفت بشری از یونان آغاز شد. دانشمندان یونان ،به شناخت قوانین و نظم حاکم بر عالم پرداختند و نطفۀ علوم امروزی از آن مقطع تاریخی شکل گرفته است. در آن تاریخ، بعضی از دانشمندان کثرت اجسام را تقلیل داده و از مواد اولیه سراغ گرفتند. بعضی دیگر به اعداد پرداختند و بر شناخت نظام اعداد سعی کردند. دانشمندان دیگری به منشأ اخلاق و رفتار بشریت و سعادت انسان پرداختند. عده ای از چیستی زیبایی پرسیدند و بعضی نیز به جامعه و قوانین حاکم بر نظام سیاسی و ادارۀ امور مردم پرداختند. ولی از همه مهمتر پرداختن انسان آن روز به نظام حاکم بر معرفت و راه های شناخت و چگونگی آن است. چرا که منابع شناختی و معرفتی انسان بر تمام عرصۀ معرفت بشر تأثیر می‌گذارد. مسلمانان بعد از استقرار اسلام و تشکیل حکومتهای مسلمانان با نهضت ترجمۀ، علوم یونان را فرا گرفتند و در بسط آن علوم کوشیدند. با گسترش حکومت مسلمانان و تصرف سرزمینهای مسیحیان، علوم مسلمانان به غرب راه یافت، علومی که ترجمه و ادامۀ معارف یونان بود. کلیسا با ترجۀ فلسفۀ یونان و مسلمانان با فلسفه آشنا شد. در ابتدا که فلسفه را با وحی و مسیحیت در تعارض می‌دانست از قبول آن خودداری می‌کرد و متون دینی را برای مومنان کافی می‌دانست ولی به مرور زمان و آشنایی بیشتر با فلسفه به گمان اینکه فلسفه به وحی و دین مسیحیت یاری می‌رساند، فلسفه را از علوم دینی خود قرار داد. بعد از آن کشیشان و مسیحیان به فراگیری و گسترش فلسفه و معرفت شناسی پرداختند. البته غرب در ادامۀ تلاش معرفتی خویش به متون اولیه یونان دسترسی یافت و به ترجمۀ مستقیم آنها اقدام کرد تمدن غرب و کشیشان مسیحی با ناکامی فلسفه در اثبات اصول دینی از فلسفه و اثبات مابعد الطبیعه گذر کردند و به گسترش معرفت شناسی و راه های شناخت پرداختند و نوآوریهای فراوانی پدید آوردند و امروزه پیشتاز علوم و معارف بشری هستند که در ابتدا به فلسفه یا علم یاد می‌شد. تلاش معرفتی غرب، به این رهیافت رسید که نمی توان از آموزه های دینی برای کشف قوانین جهان استفاده کرد چرا که آنها تکرارپذیر نیستند و در مکانها و زمانهای متفاوت یکسان عمل نمی کنند. این آموزه ها عمومیت ندارند و نمی توان از آنها برای همۀ بشریت راه حل واحدی و مفیدی ارائه داد. بنابراین آموزه های دینی با ناکارآمدی در زندگی انسانها روبرو بوده اند. از اینرو انسان امروز برای شناخت قوانین این جهان راهی جز شناخت تجربی و علمی ندارد. غرب با رسیدن به این رهیافت معرفتی و غلبه مکتب تجربه گرایی در قرون اخیر و عصر روشنگری فقط از علم تبعیت کرد و با روش علمی به نتایج درخشانی رسید و به بشریت جهان فوائد فراوانی رسانده است.
تمدن غرب محصول تمدنهای تاریخ بشر است. غرب با ترجمۀ متون معرفتی و علمی بشریت جهان، و پله قرار دادن آنها خود را بر قله تمدنها نهاد و با احتمال وجود تمدنهای بشری در سیارات دیگر به جستجوی آنها می‌پردازد. نه تنها تمدن غرب بر فراز تمدنهاست بلکه دیگر ملتها چاره ای جز ذوب در تمدن غرب را ندارند. انسان امروز از نتایج معرفتی تمدن غرب تغذیه میکند و با ترجمۀ علوم و معارف غرب و اجرای آنها خود را به تمدن غرب نزدیک می‌کند. با گسترش علوم و معارف یکسان در سطح جهان و فشردگی مکان و زمان و آگاهی انسانها و جوامع یکسان شده اند و با استقرار قوانین واحد به جهان یکپارچه و واحد دست می‌یابند. انسان نخستین که درماندۀ طبیعت بود و حوادث را به خدایان و غیب نسبت می‌داد با کشف قوانین جهان ، جهان پهناور دیروز را کوچک کرده و برای تصرفات بیشتر به مکانها و سیارات دیگر می‌اندیشد.
2-3) فلسفه و علم
فلسفه و علم دو منبع شناختی انسان هستند. انسان با حواس پنجگانه و تجربه با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کند. ذهن انسان با تکرار و تجربۀ فراوان و یکسان از خارج ،به نظم و قوانین جهان خارج آگاهی می‌یابد. انسان با تجربۀ فراوان و آزمون و خطا نتیجۀ درستتر را قبول می‌کندو می‌فهمد که جهان خارج قانون پذیر و معرفت پذیر است هر چند که نتواند آن قوانین واقعی را جزماً و یقیناً بشناسد ولی می‌تواند خود را به آن قوانین نزدیک کند و برای کشف آن قوانین تلاش می‌کند. شناخت جهان خارج بوسیلۀ تجربۀ حسی منبعی شناختی برای انسان است که بنام علم از آن یاد می‌شود. فلسفه مدعی است که انسان پیش از تجربۀ حواس و قبل از ارتباط با جهان خارج و یا مستقل از تجربۀ حسی معلوماتی دارد که خطاناپذیرند. معلوماتی که یا تصّور محض و یا تصدیق و گزارۀ محض و خالی از دخالت حواس هستند. انسان قبل از تجربۀ حسی جهان خارج، تصورات و مفاهیم و یا گزاره و اخباری دارد که این معلومات حتماً صحیح و درست و مطابق با جهان خارج هستند هر چند که تجربۀ ما از جهان خارج با حواس اشتباه باشد و چه بسا تجربه را به آن معلومات عقل راهی نیست چرا که آن معلومات متافیزیک و مابعدالطبیعه و بیرون از حوزۀ حواس هستند و به عبارتی آسانتر می‌توان گفت فلسفه مدعی است که عقل و ذهن انسان ابزاری است مستقل از حواس که با آن می‌توان جهان خارج از انسان را شناخت و شناخت عقل از جهان خارج یقیناً و جزماً صحیح و درست است و خطاپذیر نیست هر چند که حواس و تجربۀ ما گاهی اشتباه کند و خطاپذیر باشد .
جدال فلسفه و علم از ابتدای تاریخ نوشته شدۀ معرفت انسانی بوده است. علم و مکتب تجربه گرایی بر آن است که ما ابزاری جز حواس برای شناخت جهان خارج نداریم هرچند که خطاپذیر باشد. با تجربه و خطا و آزمون نظم جهان خارج را کشف کرده و از آن استفاده می‌کنیم ولی فلسفه می‌گوید که ما ابزاری برتر از حواس برای شناخت جهان خارج داریم. عقل و فلسفه برتر از حواس و علم عمل می‌کند چرا که به شناخت یقینی و خطاناپذیر از خارج دست می‌یابد علاوه بر این عقل می‌تواند به معلوماتی دست یابد که در طاقت حواس و علم نیست، فلسفه به جهانی فراتر از تجربه و متافیزیک و مابعدالطبیعه دسترسی می‌یابد در حالی که حس و تجربه را به آن راهی نیست.
جدال فلسفه و علم را می‌توان در قرون اولیه بین افلاطون با ارسطو یافت و در فلسفۀ مسلمانان به اختلاف نظریات ابن سینا با غزالی و ابن رشد اشاره کرد و در قرون اخیر از تفاوت فلسفه کانت با فلسفه هیوم جستجو کرد. در قرون اخیر با تلاش دانشمندان و متفکران عصر روشنگری تجربه گرایی و علم بر فلسفه غلبه یافت و امروزه مکتب غالب غرب تجربه گرایی است. با غلبه علم بر فلسفه، تلاش معرفتی بشر بر علم متمرکز شد و نتایج و فوائد شگفتی به بار آورد.
فلسفه با قبول داشتن و کمک از مابعدالطبیعه می‌خواهد مابعدالطبیعه را اثبات کند. فلسفه که ادعای اثبات و معرفت یقینی به جهانی خارج از حوزۀ تجربه و متافیزیک و مابعدالطبیعه را در سر می‌پروراند، از ایمان به مابعدالطبیعه شروع می‌کند و به عبارتی دیگر، فلسفه برای اثبات نتیجه از قبول داشتن و پذیرفتن نتیجه شروع می‌کند یعنی برای رسیدن و اثبات مابعدالطبیعه از خود مابعدالطبیعه وام می‌گیرد. این روش اشتباه و خود متناقض و پارادوکس را در طول تاریخ معرفت و فلسفه بشر می‌توان یافت. فلسفه در نظام و سیستم معرفتی خویش نردبان سه پله ای را فرض می‌کند که پلۀ اول آن انسان و پله دوم آن مابعدالطبیعه و پله سوم آن جهان خارج است. در این نظام معرفتی انسان با کمک و استعداد و اعتقاد به مابعدالطبیعه و بالارفتن از این پله، معلوماتی از عالم خارج برای خود فرض می‌کند و آن معلومات را درست و یقینی و مطابق با عالم خارج می‌انگارد؛ معلومات انسان مطابق با عالم خارج نیستند مگر با کمک نیرویی برتر و مابعدالطبیعی. این نیروی برتر و متافیزیکی است که انسان را قادر می‌سازد به معرفت یقینی و جزمی و مطابق با جهان خارج، برسد غافل از اینکه فیلسوفان همین نیروی برتر و مابعدالطبیعی را می‌خواهند به اثبات برسانند. فلسفه با شروع و قبول داشتن این فرض بزرگ شروع می‌شود و همین فرض را بعد از قبول آن می‌خواهد به کرسی اثبات بنشاند! از این نیروی برتر مابعدالطبیعی به خالق مثل، عقل فعال، خداو ... می‌توان اشاره کرد.
افلاطون برای اثبات و مطابقت معلومات انسان با عالم خارج، عالم مثل را در دستگاه معرفتی خویش گنجاند. فیلسوفان مسلمان عقل فعال را نظام دهندۀ معلومات انسان و جهان خارج می‌دانند و دکارت برای درست بودن و یقینی بودن معلومات خویش به فریبکارنبودن خداوند و لطف و مهربانی خداوند متوسل شد. کانت با دستگاه پیچیدۀ معرفتی خویش و قبولی تصورات پیشینی مانند علت که زحمت بیشتری ازفرض تصدیقات پیش از تجربۀ حواس می‌خواهد ،فلسفه را ساخت ولی اعتراف کرد که مابعدالطبیعه خارج از فلسفه است و مابعدالطبیعه را نمی توان از طریق فلسفه جست ولی حوزۀ اخلاق را خالی از خداوند ندانست.
هیوم از جمله تجربه گرایانی است که انتقادات زیادی بر نظام فلسفی و فلسفه وارد کرد. هیوم نشان داد که واژه هایی همچون علّت و ضرورت بی معناست و به صید معرفت انسان نمی افتد. انسان هیچ گاه نمی تواند علّت واقعه ای را تشخیص دهد. اگر دو پدیدۀ الف و ب به دنبال هم پدید آیند، معرفت انسان فقط ناظر وقوع آندو از پی یکدیگر است و اگر انسان می‌بیند که الف همواره بعد از ب پدید می‌آید، انسان به این همواره بودن معرفت می‌یابد و نمی تواند قضاوت کند که واقعۀ الف علّت ب است و وقوع ب به دنبال الف ضرورت دارد. بنابراین امکان دارد در گذشته یا آینده یا حتی اکنون واقعۀ ب با وقوع الف انجام نشود. هیوم و دیگر تجربه گرایان، اشکالات فراوانی بر علّت یابی فلاسفه از جهان خارج وارد کردند که بی پاسخ ماند، با گرفتن دو مفهوم علّت و ضرورت از فلسفه، فیلسوف نمی تواند به یقین برسد و هیچ یقینی را چه از عالم طبیعت و چه از عالم مابعدالطبیعه نمی تواند اثبات کند چرا که علّت و ضرورت از مفاهیم کلیدی عقل وفلسفه هستند. البته تجربه گرایان اشکالات فراوانی بر فلسفه و عقل وارد کردند و ناگفته نمی گذارم که غزالی وابن رشد نیز سالها پیش از هیوم چنین انتقاداتی را بر فلسفه داشته اند. سرانجام حلقه وین متشکل از فیلسوفان و دانشمندان و متفکران جهان غرب تشکیل یافت که به داوری جدال فلسفه و علم پرداختند و بر مکتب تجربه گرایی تأکید کردند. از این رویداد و نتیجۀ معرفتی یعنی غلبه تجربه گرایان و علم و تهی بودن فلسفه به کثرت گرایی و پلورالیزم نظری در حوزۀ اندیشه و یا حداقل کثرت گرایی و نسبی گرایی در حوزۀ اعتقاد به مابعدالطبیعه می‌توان یاد کرد. جهان امروز از فلسفه و اثبات مابعدالطبیعه عبور کرده و آنرا به عنوان تاریخ معرفت بشر مطالعه می‌کند. فلسفه دیروز که حاوی علوم مختلفی بود و بیشتر به هستی شناسی فلسفی می‌پرداخت با تلاش فیلسوفان غرب از شناخت فلسفی هستی و طبیعت عبور کرد و بر معرفت شناسی متمرکز گردید و به بررسی مکاتب معرفت شناسی پرداخت و با عصر روشنگری و تلاش متفکران غرب و غلبه مکتب تجربه گرایی و علم از بحث و جدال بر مکاتب معرفت شناسی عبور کرد و امروزه به فلسفه علم و فلسفه علوم تجربی و اجتماعی و علوم دیگری می‌پردازد. این دوره که ویژگی عمده آن گذر از عقل و فلسفه و جزمیت و اثبات مابعدالطبیعه و تمرکز بر علم است به پست مدرنیسم شهرت دارد. جهان امروز از اثبات پذیری عقیده و جزمیت عبور کرده و تمامی عقاید از توجیه یکسانی برخوردارند و هر عقیدۀ مابعدالطبیعی در کنار دیگر عقاید و حتی بی اعتقادی محترم شمرده می‌شود و علوم مختلف به بررسی اسباب و چگونگی شکل گرفتن عقیده و جزمیت می‌پردازند نه به دلیل و برهان و اثبات آنها.
بعضی از متدینان، نظام علمی حاکم بر جهان امروز را علم پرستی می‌دانند. اگر علم پرستی به معنای اثبات و کشف قوانین واقعی جهان خارج است، چنین ادعایی را علم ندارد. علم از اثبات و جزمیت کشف واقع و جهان خارج ناتوان است و به نزدیک شدن به واقع بسنده می‌کند، علم بر آن است که با حواس ،عالم خارج را تجربۀ فراوان می‌کند. اگر تشابهی و نظام یکسانی را توانست از آن تجربیات دریافت کند، گزاره ای مشترک را به صورت فرضیه بیان می‌نماید و آن فرضیه را زیر رگبار و باران آزمون قرار می‌دهد و در صورتی که حتی یک مورد فرضیه خطا باشد، فرضیه ای دیگر را جای آن می‌نشاند و در غیر اینصورت فرضیه را قانون فرض می‌کند. البته کسی این قانون را قانون واقعی و مطابق با عالم خارج نمی داند ولی پر واضح است که این قوانین یکسان گامی در مسیر کشف قانون واقعی است. این روش علمی که هر لحظه گامی به طرف واقع برمی دارد و واقع نمایی می‌کند را نمی توان علم پرستی نامید و با توجه به تاریخ معرفت بشر و بطلان فلسفه گریزی از آن نیست گرچه آرمانی و یقینی نباشد و راهی بس دشوار و سخت است. امّا بعضی جهان علمی امروز را علم پرستی می‌دانند از این جهت که بینشها و گرایشات دانشمندان در کشف قوانین و علوم دخالت داشته است. این انتقاد نیز صحیح نمی باشد چرا که قانون را جدای از اینکه چه کسی آنرا کشف نموده و بیان کرده باید نظاره کرده و به عبارتی قانون وقتی قانون است که یکسان عمل کند و تکرارپذیر و عمومی باشد و چنین صفاتی برای یک گزاره حکایت از واقع نمایی قانون واقعی است که در عالم و نظام جهان جاری است که به چگونگی این عالم بستگی دارد نه به بینشها و گرایشات .
بنابراین منظور از علم، گزاره های علمی است که به صورت یکسان عمل می‌کنند و تکرارپذیر و عمومی هستند که این قوانین و علوم فراوردۀ روش تجربی و علمی است گرچه از علم تعاریف مختلفی شده و در فلسفۀ علم به جزئیات روش علمی پرداخته اند. یکسان عمل کردن قوانین علمی در هر زمان و مکانی و در مورد همۀ موجودات و انسانها از صفات قوانین علمی جهان امروز است که بشریت جهان از آن قوانین و علوم بهره می‌برند و با آن قوانین تصرفات خویش را در جهان گسترش می‌دهند و به تسخیر کامل جهان می‌اندیشند.
3-3) نسبت دین با علم و فلسفه
دین یکی دیگر از منابع شناخت انسان است که توسط فردی به نام پیامبر از عالم خارج خبر می‌دهد. فردی که از جانب خداوند و خالق انسان و جهان که بر آنها احاطه و علم دارد برگزیده شده است. خداوند رسول و فرستاده اش را از علم خویش برخوردار می‌کند تا به انسان از جهان خارج خبر و شناخت دهد. بنابراین همانطور که فلسفه ادعای شناساندن مابعدالطبیعه به انسان را دارد و همچنانکه علم انسان را به قوانین جهان خارج نزدیک می‌کند، وحی نیز منبعی شناختی برای انسان است که از عالم طبیعت و مابعدالطبیعه خبر میدهد، فلسفه و علم و وحی هر کدام منبعی مستقل معرفتی برای انسان هستند. فلسفه با عقل و علم با حواس و دین با فرستادۀ خالق عالم و آموزه های وحیانی انسان را با جهان خارج از او آشنا می‌کنند. همانطور که متفکران دو منبع معرفتی فلسفه و علم را با هم سنجیده اند از نسبت منبع شناختی دین نیز با فلسفه و علم سخن گفته اند. آیا آموزه های وحیانی به تأیید علم یا فلسفه می‌رسند؟ انسان با وحی به علم غیب ایمان می‌آورد امّا این عالم غیب به چه معناست؟ آیا غیب از حواس و عقل است یا فقط غیب از حواس یا عقل به تنهایی؟ آیا می‌توان عالم غیب را با فلسفه به اثبات رساند و یا با علم به تأیید آن پرداخت و قرائنی بر وجود آن آورد؟ آیا شریعت دینی به تأیید علم می‌رسد ؟ البته با توجه به اینکه وحی را چه کسی از عالم غیب آورده و چه اخباری به انسان داده، ادیان متفاوتی پدید آمده و تعاریف بسیار متفاوتی از دین شده است؛ ولی این نوشتار فقط ادیان بزرگ جهان یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام را در نظر دارد.
تاریخ ادیان و متون دینی از منابع زنده وحیانی خبر میدهند که از آنها به پیامبر و امام یاد می‌شود. پیامبران از عالم غیب و خداوند عالم وحی می‌گرفتند و برای انسانها پیام می‌اوردند. خداوند پیامبران را به سلاح معجزه تجهیز می‌کرد و آنها با معجزه انسانها را از پیامبری و پیام آوری خود مطمئن می‌کردند. رسولان، به اثبات خدا و نبوت و معاد و عالم بعد از مرگ نمی پرداختند و برای آنها برهان اقامه نمی کردند تا انسان به این امور مابعدالطبیعی جزم و یقین کنند بلکه با معجزات شگفتی به اطمینان دادن انسان بسنده می‌کردند. معجزاتی که انسان به عجز خود از آوردن امثال چنان پدیده هایی اعتراف می‌کرد و اطمینان می‌یافت که آنها فقط از یک نیروی فوق العاده بر می‌آیند، نیرویی که کاملاً به جهان هستی احاطه و علم دارد. پیامبران این نیرو را خالق جهان هستی می‌دانستند و خود را فرستادۀ او معرفی می‌کردند که به اذن و اجازۀ چنین خالقی، معجزات را انجام داده اند . هر چند که پیامبران طریق فیلسوفان را برای شناخت دهی به بشر نمی پیمودند ولی معجزاتشان متناسب با دانش آن روز بود تا دانشمندان آن زمان را به عجز و اعتراف به معجره بودن آن پدیده ها بکشاند. دانشمندان اقرار می‌کردند که چنین تصرفاتی در عالم طبیعت از طاقت و تلاش علمی و عادی انسان آنروز خارج است، آن معجزات گر چه همه را به شگفت می‌آورد ولی از همۀ نظرات معتبرتر اقرار دانشمندان به عجز انسان طبیعی و عادی از آوردن چنان پدیده هایی بود از این رو منشأ مابعدالطبیعی داشتن آن معجزات روشن بود. پیامبران نیز به تحدّی و مبارزه طلبیدن دانشمندان آن روز می‌پرداختند و می‌فرمودند که اگر چنین پدیده هایی منشأ انسانی و طبیعی دارد امثال آن را بیاورند. چنین پیامبران بشریت را به دین دعوت می‌کردند و آنها را از عالم غیب و مابعدالطبیعه اطمینان می‌دادند. گر چه اسامی پیامبران زیادی در متون دینی و به خصوص در کتاب مقدس آمده ولی اگر حتی برای هرامتی و زمانی پیامبری بوده باشد باز هم تمام مردم نمی توانسته اند مستقیماً با پیامبران ارتباط برقرار کنند و معجزات آنها را ادراک کنند. این مردم یا بی دین بوده اند و خبر پیامبران به آنها نمی رسیده و یا به خبر پیامبران و معجزات آنها ایمان نمی آورده اند اگر چه گروهی به خبر از معجزات و به درجات پایین تری از اطمینان، مانند دیگر اعتقاداتشان، بسنده می‌کردند و به دین پیامبران ایمان می‌آوردند. بنابراین پیامبران گر چه طریق فلسفه را نمی پیمودند ولی با طی طریق دانشمندان آنروز ولی بسیار برتر، آنها را به عجز می‌کشاندند و با دانشمندان به گفتگو می‌پرداختند و آنها نیز به منبع شناختی وحیانی را تأیید کرده و چه بسا از اولین مومنان به پیامبران و پیام های آنان بودند.
متون دینی، امروزه به جای منابع زنده وحیانی و پیامبران نشسته اند. افرادی که بیش از هزار سال پیش می‌زیسته اند و متون دینی با واسطۀ ده ها و صد ها نفر به پیامبران و فرستادگان خدا نسبت داده می‌شود. اینکه چگونه این متون جمع آوری شده و آیا این متون وحیانی هستند و سخن پیامبران است نظر مورخان و فیلسوفان دین را می‌طلبد؛ ولی مومنان نسبت این متون به پیامبران و حتی به ترتیب و نظم کلمات متون دینی یقین و ایمان دارند گر چه اختلافاتی بین بعضی از محققین مومن وجود دارد.
ادیان که امروز فقط متون دینی را در اختیار دارند چگونه به توجیه خالق عالم و باور و ایمان به خدا می‌پردازد؟ شناخت انسان معاصر از عدم توجیه فلسفی باور به خدا حکایت دارد و فلسفه در اثبات امور ما بعدالطبیعه و خدا عاجز است. از طرفی علم نیز نمی تواند به امور متافیزیک بپردازد چرا که وسیله ای جز حواس در اختیار ندارد و متافیزیک و مابعدالطبیعه به صید معرفت علمی نمی افتد. البته می‌توان گفت که با آزمون آموزه های دین شاید عقیده به خدا و ادیان را توجیه علمی کرد ولی آموزه های دین نیز علمی نیستند یعنی یکسان عمل نمی کنند و صفت تکرارپذیری و عمومی بودن را ندارند. علم دربارۀ وجود خدا و عدم آن سکوت می‌کند و سعی علمی دانشمندان برای تأیید خداوند جهان به نتیجه ای نرسیده است. بنابراین برای وجود خدا و خالق عالم و پدیدآورندۀ ادیان نمی توان توجیه فلسفی و تأیید علمی ارائه داد. ایمان گروی و توجیه ناپذیری فلسفی و علمی اعتقاد به خداوند محصول شناخت بشریت معاصر است. البته توجیه ناپذیری فلسفی و علمی دین گرچه در زمان مدرنیسم مرجعیت عقل و فلسفه اشکال بسیار مهمی بر دین بود و فیلسوفان مردم را به دو دستۀ عاقل و مومن تقسیم می‌کردند و عقاید دینی را غیر عقلانی می‌دانستند ولی با ظهور پست مدرنیسم و بی ارزشی عقل و فلسفه، تمام عقاید و مکاتب از ارزش یکسانی برخوردارند و محترم هستند ولی مومنان از این نتیجۀ معرفتی که با سعی فیلسوفان دین و دانشمندان و معرفت شناسان حاصل شده، راضی نیستند. مومنان گر چه در اثبات اعتقاد به خدا و مابعدالطبیعه از فلسفه و بخصوص از علیت استفاده می‌کنند ولی تهی بودن فلسفه و بی معنایی علت و تعارض قانون فلسفی علیت با اختیار و اراده و تکلیف و شریعت ادیان نظری بدیهی نزد معرفت انسان معاصر است. ایمان گروی و توجیه ناپذیری اعتقاد به خداوند، ادیان امروز جهان را، یعنی اسلام و مسیحیت و یهودیت با اشکالاتی روبرو کرده است. مسلمانان معتقدند هنوز از پیامبر اسلام معجزه ای باقی مانده است. محمد (ص) گر چه برای دعوت به اسلام از معجزات متعددی استفاده کرده ولی یکی از آنها معجزۀ جاوید است و تمام بشریت از جهان دیروز و جهان فردا را به عجز و ناتوانی می‌کشاند. آن معجزۀ جاوید، همان متن دینی اسلام یعنی قرآن است. مسلمانان معتقدند کسی نتوانسته و نخواهد توانست کتابی مانند قرآن بیاورد. اینکه چگونه انسان عصر ظهور اسلام ،نتوانسته کتابی چون قرآن بیاورد و قرآن از چه جهت بر قدرت بشریت آنروز غلبه یافته، بین علمای اسلام اختلاف نظر است. ولی مشهور است که در عصر ظهور اسلام خواندن و نوشتن کلمات افتخاری برای مردم آن زمان بوده و نوابغ و دانشمندان آن عصر کسانی بوده اند که علاوه بر خواندن و نوشتن، کلمات را به نظم و شعر در می‌آورده اند و در برتری و خوش نظمی کلمات با یکدیگر به رقابت می‌پرداخته اند. قرآن نه تنها برتر از اشعار آن زمان بوده بلکه تمام شاعران را به عجز کشانده است. البته شگفتتر این است که پیامبر اسلام تا آن زمان بی سواد و امی بوده است . ازاین رو قرآن همچون دیگر معجزات پیامبر اسلام اطمینان بخش بوده است. امّا اینکه قرآن چگونه انسان قرون بعدی و حتی انسان معاصر را به عجز بکشاند و انسان معاصر نتواند مثل آنرا و حتی مثل بعضی از جملات آنرا بیاورد، جای تأمل است. بعضی از علمای اسلام بر این عقیده اند که خداوند اسلام و جهان، آورندۀ مثل قرآن را نابود می‌کند و از اقدام او جلوگیری می‌کند ولی پرواضح است که چنین عقیده ای، علمی نیست و براحتی نقض پذیر است. بنابراین اسلام نیز با ایمان گروی و توجیه ناپذیری عقلی و علمی دین و اعتقاد به خدا مشکل دارد. اسلام و مسیحیت و یهودیت چگونه برای نسل جدید ایمان به خدا را توجیه می‌کند؟ آیا اسلام و مسیحیت برای دعوت غیر پیروان خود به دین خویش جز موعظه و تبلیغات، راهی دارند؟ اسلام با اعتقاد به جهان شمولی آن چگونه با بشریت غیر دینی گفتگو می‌کند؟ این سؤالاتی است که در حوزۀ اعتقاده به خدا برای ادیان پیش آمده است.
معجزه نه تنها برای باور به خدا به انسان اطمینان می‌بخشید بلکه پیام آوری فرستادگان خدا و نبوّت را تأیید می‌کرد ولی امروز ادیان چگونه میتوانند ایمان به پیامبر خویش را توجیه عقلانی و علمی کنند؟ ادیان چگونه نسل جدید را به نبوّت نبّی و پیامبر خویش اطمینان می‌بخشند؟ آیا امروز که ادیان فاقد منبع زنده وحیانی هستند، می‌توانند با متون دینی، دین خود را توجیه و ادیان دیگر را رد نمایند؟ اسلام که دینی جهان شمول است و مسلمانان معتقدند که غیر از اسلام دینی نیست و متدینان دیگر در گمراهی بسر می‌برند چگونه دیگر مومنان را به اسلام دعوت کنند؟ تاریخ اسلام از واقعۀ مباهله حکایت دارد، واقعه ای که برای بر حق دانستن اسلام و ردّ و بطلان مسیحیت روی داده است. در عصر ظهور اسلام، پیامبر مسیحیت را به مباهله فراخوانده است و آنها را دعوت کرده که در مجلسی یکدیگر را نفرین کنند و از خدا بخواهند که مومنانی را که بر طریق بطلان و گمراهی هستند، نابود کند ولی مسیحیان از غضب خدا ترسیده اند و در این مجلس حاضر نشده اند. بعضی از محققین معاصر معتقدند که هنوز مباهله تکرارپذیر است و مسیحیت و ادیان دیگر را در عصر حاضر می‌توان به مباهله فرا خواند. آیا اسلام می‌تواند ادیان را دعوت رسمی به مباهله کند؟ آیا چنین طریقی در عصر جدید ممکن است؟ کثرت گرایی و پلورالیزم نظری بخصوص در حوزۀ اعتقاد به مابعدالطبیعه محصول شناخت بشریت است، از سویی دیگر ادیان با متون دینی نمیتوانند دین خویش را توجیه و دین دیگران را رد کنند. بنابراین عصر جدید با کثرت گرایی و پلورالیزم دینی مواجه است. یعنی تمامی ادیان از توجیه و عقلانیت مساوی برخوردارندو همۀ آنها درکنار دیگر عقاید و مکاتب محترم هستند ولی آیا ادیان به این رهیافت معرفتی معرفت شناسان و فیلسوفان دین رضایت می‌دهند؟
البته با قبول اثبات ناپذیری خدا و نبوت حتماً معاد و عالم بعد از مرگ و دیگر اعتقادات ما بعدالطبیعی ادیان نیز اثبات پذیر نخواهند بود و علم نیز از تأیید عالم بعد از مرگ عاجز بوده و تاکنون به نتیجه ای نرسیده است.
دین نه تنها دربارۀ اعتقاد به مابعدالطبیعه سخن گفته است بلکه با آموزه ها و شریعت پا به عرصۀ طبیعت گذاشته است. ادیان با وضع قوانین و احکام دینی به میدان طبیعت و قیزیک و جسم و روان و جامعه وارد شده اند.
گر چه احکام و شریعت دینی را نمی توان با فلسفه سنجید ولی آیا علم احکام و شریعت دینی را تأیید می‌کند. ادیان با وضع شریعت، مومنان را به اعمالی فردی یا اجتماعی تکلیف کرده اند. شکی نیست که علم نیز برای افراد چه جسم و روان و چه زندگی اجتماعی آنها قوانینی را کشف نموده است. آیا قوانین علمی با شریعت دینی سازگار است ؟ آیا قوانین علمی که هر لحظه واقع نمایی می‌کند و به قوانین طبیعت نزدیکتر می‌شوند، احکام و آموزه های دینی را تأیید می‌کنند؟ اینکه تمام شریعت و آموزه های ادیان از فیلتر علم عبور می‌کنند و تأیید علمی می‌شوند سخن گزافی است که کسی ادعای آنرا نکرده است. امّا آیا تأیید ناپذیری علمی احکام دینی، اشکالی بر ادیان وارد می‌کند؟ در پاسخ یه این سؤال می‌توان مومنان به ادیان را به دو دسته تقسیم کرد. گروهی اعتقاد دارند که دین فقط برای سعادت انسان در آخرت پدید آمده است و دنیا مزرعۀ آخرت است، مومنان باید برای سعادت اخروی در انجام اعمال عبادی کوشا باشند هر چند که علم آن اعمال و شریعت دینی را برای جسم یا روان یا جامعه تأیید نکند و حتی مضّر تشخیص دهد. عده ای دیگر از مومنان برآنند که دین نه تنها برای سعادت آخرت انسان پدید آمده بلکه سعادت دنیای انسان را نیز در پی دارد و آموزه ها و احکام دینی برای دنیای انسان نیز مفیدند. شکی نیست که تأیید ناپذیری علمی شریعت برای گروه اول که فقط سعادت اخروی مومنان را اعتقاد دارند، اشکال معرفتی ایجاد نمی کند. چه اشکال دارد افرادی معتقد باشند که خداوند عالم، انسان را در مدت کوتاهی در این دنیا در مقابل عمر و زمان بی نهایت در عالم پس از مرگ مکلّف کرده و به زحمت انداخته باشد و مومنان با انجام اعمال تعبّدی رضایت خداوند را جلب کنند هر چند که این اعمال و رفتار به تأیید علم نرسد و حتی مضر باشد. زیان داشتن این احکام دینی حتی می‌تواند افتخاری برای مومنان بشمار آید چرا که این آموزه ها ایمان پذیرترند و بر ایمان مومنان می‌افزایند. بنابراین تأیید ناپذیری علمی آموزه های دینی برای مومنانی که فقط سعادت اخروی را می‌طلبند نه تنها اشکال معرفتی ایجاد نمی کند بلکه برای مومنان افتخاری در نزد خداوند جهان است چرا که در انجام بی چون و چرای دستورات الهی کوشیده اند. این نگرش به دین گر چه اشکال معرفتی ندارد ولی قوانین علمی و توسعه همه جانبه علمی که برای جسم و روان و جامعه قوانینی را کشف و اجرا نموده و به سعادت دنیای انسان می‌اندیشد با آموزه ها و شریعت دینی که به تأیید علم نمیرسند در تقابل قرار می‌گیرند. به عبارتی در عالم اندیشه و فکر این نگرش از دین با علم جمع می‌شوند ولی در عرصه اجرا و عمل با یکدیگر ناسازگارند. از این رو هر چه مومنان به حداکثری کردن دین در وضع شریعت دینی و اجرای آن بکشوند با توسعۀ علمی بیشتر در تقابل قرار می‌گیرند و در عرصۀ جامعه و اجرا، دین و علم به نزاع بر می‌خیزند. پر واضح است که توسعه همه جانبه علمی با توسعه دینی در تقابل است و به جنگ و نزاع می‌انجامد. به علاوه این نگرش از دین و اخروی دانستن دین، دین را در عرصۀ دنیا ناکارآمد می‌سازد و نه تنها به ناکارآمدی دین برای مومنان خویش می‌انجامد بلکه چه بسا دنیا و زندگی مردم جهان را به خطر می‌اندازد. اگر مومنانی معتقد باشند که قوم برگزیدۀ روی زمینند و خداوند جهان و انسان آنها را مالک روی زمین قرار داده است، این مومنان برای اجرای امر الهی و با جزم و سعی بر این اعتقاد به تصرف دنیا و حذف مردم جهان می‌پردازند. امّا دستۀ دوم از مومنان، معتقدند که دین سعادت دنیوی و اخروی انسانها را می‌طلبد و آموزه ها و شریعت دین نه تنها بشریت را به سعادت اخروی و خوشبختی بعد از عالم مرگ می‌رساند بلکه برای جسم و روان و جامعۀ انسان نیزمفید است. این نگرش دینی با تأیید ناپذیری علمی آموزه های دین و شریعت دینی مشکل معرفتی دارد. چگونه می‌توان دو دسته از قوانین را برای سعادت دنیای انسان وضع نمود در حالی که آن قوانین با یکدیگر در تعارض باشند. دین احکام و قوانینی دارد که برای جسم و روان و جامعۀ انسانی مفید است و حال آنکه علم آن احکام و قوانین دینی را برای جسم و روان و جامعه مفید نمی داند بلکه به زیان انسان و جامعه انسانی تشخیص می‌دهد. علم که هر لحظه به قوانین طبیعی حاکم بر انسان و جامعه نزدیک می‌شود و واقع نمایی می‌کند نمی تواند قوانینی را بپذیرد که در تعارض با قوانین علمی باشند در حالی که آن قوانین دینی ادعای مفید بودن برای انسان و جامعه را دارند. بنابراین این نگرش دینی که سعادت دنیوی و اخروی بشریت را می‌طلبد باید از شریعت و احکامی که با علم ناسازگارند و تعارض دارند، دست بر دارد و به تولید قوانین و علوم دینی که به تأیید علم برسند، بپردازد. خلاصه اینکه مومنانی که فقط سعادت اخروی دین را اعتقاد دارند یا از دنیای انسان تفسیر اخروی و متافیزیکی و غیر علمی می‌کنند گر چه مشکل معرفتی با علم ندارند ولی در عمل و اجرا قوانین دینی و توسعه دینی با توسعه همه جانبه علمی که بشریت جهان آنرا دنبال می‌کند، در تقابل هستند و هر چه ادیان به حداکثری کردن دین و کشف و وضع و اجرای قوانین دینی بپردازند بیشتر با توسعه همه جانبه علمی درتقابل قرار می‌گیرند. جنگ و نزاع بین توسعه همه جانبه علمی و توسعه دینی با توجه به تعدّد منابع معرفتی و تقابل قوانین ایندو منبع شناختی واضح و روشن است. ولی مومنانی که سعادت اخروی و دنیوی انسان را اعتقاد دارند تأیید ناپذیری علمی دین اشکال معرفتی مهمی بر آنان است. این مومنان باید به تولید علوم دینی و کشف قوانینی بیاندیشند که علاوه بر دینی بودن آنها، شامل واقعیات علمی نیز باشد. آیا علوم دینی و وحیانی امکان دارد؟ آیا با وجود علم و توسعه همه جانبه علمی که درتمام عرصه های زندگی بشر نظر دارد و به کشف قوانین علمی پرداخته است می‌توان به علم دینی اندیشید و از طریق وحی به قوانین علمی کمک کرد؟ آیا با تقیید علمی به دین و گسترش علم، سخن از حداقلی کردن دین و حذف دین و ادیان به میان نمی آید؟ آیا توسعه همه جانبه علمی عرصه را بر دین تنگ نمی کند؟ آیا حداقلی و حداکثری کردن دین و تاریخ گذشته و حال و آیندۀ ادیان و چه بسا جهان وابسته به پاسخ این سؤالات مهم نیست؟
زبان دین بحث مهمی از کلام جدید است. آیا آموزه های دین معنا دارد؟ آیا می‌توان به صدق و کذب آموزه های دینی پی برد؟ این گونه سؤالات، بحثهای مهمی است که امروزه اکثر فیلسوفان دین و ادیان شناسان و حتی متدینان به آن می‌پردازند، پر واضح است که این بحثها مبتنی بر تأییدناپذیری فلسفی و علمی دین و آموزه های دینی است. نمی توان از کلام جدید سخن گفت ولی بی معنایی واژه های فلسفی و گذر از فلسفه و ناکارآمدی آن دراثبات ما بعدالطبیعه و رسیدن به پلورالیزم نظری و به خصوص اعتقادی و غالب شدن تجربه گرایی و علم و واقع نمایی علم را نپذیرفت. نمی توان از زبان دین سخن گفت و در معنا داری آموزه های دین کوشید ولی از تأیید ناپذیری علمی آموزه های دین و تعارض و تقابل علم و دین و ناکارآمدی آموزه های دین و علم دینی سخن به میان نیاورد. روشن شد که تأیید ناپذیری فلسفی و علمی دین، متدینان را با مشکلات و سؤالات فراوای روبرو می‌کند که آینده ادیان و چه بسا جهان درگرو پاسخ به این سؤالات مهم است. هر چند که مومنان از این نتایج معرفتی تاریخ معرفتی انسان استنکاف می‌ورزند و پلورالیزم نظری و اعتقادی و پلورالیزم دینی و تأییدناپذیری علمی دین و ... را قبول ندارند ولی پرداختن محققین متدین به کلام جدید از قبول داشتن این نتایج معرفتی و گذر از انکار آنها حکایت دارد.
4-3) تاریخ سیاسی ادیان
مشروعیت حکومت در جهان دیروز به قدرت و زور و غلبه و حکومت قانونی همان حکومت غالب و برتر بود. حاکمان دلیلی بر بدست گرفتن حکومت و ادارۀ امور مردم ارائه نمی دادند و از مقبولیت مردم سخنی نبود. مشروعیت و دلیل حاکمان چیزی جز همان علّت طبیعی قدرت و غلبه نبود که با آن خود را بر مردم تحمیل می‌کردند و می قبولاندند.
پرواضح است که حکومتی که به قدرت و نظر فردی بستگی داشته باشد کارآمدی و فایده فراوانی به بار نمی آورد گر چه تاریخ نیز این رهیافت را تأیید می‌نماید. اینکه ادیان چقدر در حکومت نفوذ داشتند و چقدر آموزه های دینی در عرصه های زندگی بشر نقش داشت به عقاید حاکمان قدرت طلب بستگی داشت. اگر حاکمان متدین بودند به علمای دینی بیشتر اختیار و حضور در زندگی انسانها را می‌دادند و آموزه های دینی بیشتر در زندگی انسان نقش داشت. در مقطعی از تاریخ مسیحیت حکومت را بدست گرفت. علمای مسیحی خود را جانشین خداوند در زمین می‌دانستند و با اجازۀ او در عرصۀ زندگی بشریت دخالت می‌کردند و به عبارتی مشروعیت حکومت خویش را الهی و دینی می‌پنداشتند. با قرار گرفتن علمای مسیحی متن گرا در رأس حکومت آموزه های دین در تمام عرصه های زندگی نفوذ پیدا کرد. علمای مسیحی با استخراج شریعت دینی از متون مقدس و اجرای آنها به سعادت اخروی بشریت می‌اندیشیدند ولی پس از چندی با ناکارآمدی و عدم مقبولیت حکومت مسیحی و پاسخ گو نبودن آموزه های دین در سعادت بخشیدن دنیوی مردم با جنبش و انقلاب اندیشمندان مسیحی روبرو شدند و پروتستان مسیحی شکل گرفت. اندیشمندان مسیحی به حضور آموزه های دین در عرصۀ زندگی انسانها و مرجعیت متون دینی اعتراض داشتند. با این انقلاب از نفوذ آموزه های مسیحی و شریعت گستردۀ مسیحیت کاسته شد. بعد از این گر چه علمای مسیحی بر متن گرایی و شریعت دینی اصرار ورزیده اند ولی فقط در گسترش اخلاق ایمانی توفیق یافته اند. مسیحیت متن گرا و کاتولیک امروزه پیروان بسیاری دارد که اخلاق ایمانی را کم و بیش پذیرفته اند. امّا با توسعه همه جانبه علمی و با توجه به تقابل علم و این نگرش دینی، هنجارها و اخلاق و قوانین علمی جای اخلاق ایمانی را گرفته و از نفوذ آموزه های مسیحیت در عرصه های زندگی بشر کاسته شده و می‌شود و به مسیحیت حداقلی در حد معنویت و آثار روانی دین برای فرد تبدیل شده است. بعد از ظهور اسلام، منبع زنده وحیانی، پیامبر اسلام در رأس حکومت قرار گرفت ولی مدت کوتاهی به طول نیانجامید. پیامبر اسلام در آن مدت کوتاه با بدست گرفتن قدرت و حکومت به تثبیت اسلام و جنگ با قبایل عرب و دعوت دیگر اقوام به اسلام پرداخت. بعد از پیامبر اسلام ،مسلمانان در رأس حکومت قرار گرفتند و نفوذ دین و آموزه های دینی در عرصۀ زندگی وابسته به تدّین و ایمان آن حاکمان داشت. ناگفته نمی گذارم که منبع زنده وحیانی شیعه یکی از مذاهب اسلام، با ناکارآمدی حکومت مسلمانان و استقبال مردم به حکومت رسید ولی آن نیز مدت کوتاهی بود که فقط به جنگ با مخالفان حکومت توفیق یافت. در قرن اخیر یهودیان حکومت تشکیل داده اند و به نوعی مشروعیت حکومت خود را از دین وام می‌گیرند و به حداکثری کردن یهودیت می‌اندیشند. این حکومت که بر اعتقادات یهودیت تأکید می‌ورزد با اختصاص دادن قسمت کوچکی از دهکده جهانی به یهودیان به قدرت و نفوذ یهودیان در جهان می‌پردازد و در معادلات جهانی نقش زیادی ایفاء می‌کند. البته متون دینی یهودیت به برگزیده بودن قوم یهود بر دیگر بشریت و به سرزمین یهودیان بسیار تأکید کرده است. شریعت گستردۀ یهودیت نیز یهودیانی جزم گرا و متعصب ساخته که بعید است پروتستان یهودیت روی دهد و از نفوذ آموزه های دینی در عرصه زندگی قوم یهود کاسته شود. حکومت دینی یهود از قوانین و هنجارهای علمی بشریت کمتر پیروی می‌کند ولی علمای یهود به خصوص علمای معاصر و حکومت یهود دربارۀ نسبت دین و علم چگونه می‌اندیشند؟ این سؤال مهمی است که با توجه به حداکثری کردن یهودیت و قدرت یهود در آیندۀ حکومت یهود و چه بسا جهان نقش مهمی دارد که جای پاسخ آن در این نوشتار خالی است. چند سال بعد از تشکیل حکومت یهودیان، شیعیان نیز توفیق یافتند حکومت دینی تشکیل دهند و به حداکثری کردن دین بپردازند. اینکه مشروعیت و دلیل حاکمیت این حکومت بر مردم چیست، علما و اندیشمندان شیعی دلایل گوناگونی را ارائه داده اند ولی با تشکیل این حکومت و در رأس قرارگرفتن علمای دینی، آموزه های شیعی در زندگی ایران زمینان نفوذ پیدا کرد.
آیا آموزه های شیعی کارآمد و مقبولیت خواهند داشت؟ این سؤال مهمی است که با توجه به عمر کوتاه این حکومت جای بحث و تأمل دارد؟ شیعیان که تا این زمان توفیق کمتری برای حضور اجتماعی داشته اند و با تقیّه و ترس از حکومتهای غیر شیعی زندگی می‌کرده اند با تشکیل حکومت شیعی و قدرت یافتن می‌توانند در جهان نقش زیادی ایفاء کنند. اینکه حکومت شیعه درگذشته و حال و آینده چه طریقی پیموده و می‌پیماید بستگی به تاریخ معرفتی شیعه و نظر علمای شیعه به خصوص علمای معاصر دارد. علمای معاصر شیعی دربارۀ نسبت بین وحی با علم و فلسفه چه نظری دارند؟ آیا قوانین علمی با آموزه های شیعیان تعارض ندارند؟ آیا توسعه همه جانبه علمی با حضور آموزه های شیعی در عرصه زندگی انسانها به تقابل نمی انجامد؟ آیا غیر از توسعه همه جانبه علمی، حکومت شیعی، راهی و طریقی دارد؟ آیا می‌توان به توسعه دینی با علم دینی اندیشید؟ آیا می‌توان با وحی به سعادت دنیوی و اخروی مومنان و مردم جهان اندیشید؟
شیعه بر دیگر مذاهب و ادیان امتیازاتی دارد. شیعیان علاوه بر استفاده کردن از دو منبع شناختی فلسفه و علم از دین نیز استفاده می‌کنند و چه بسا منبع شناختی دین و آموزه های دینی در رأس منابع معرفتی شیعیان قرار دارد. گفته شد تاریخ دیروز ادیان با منبع زنده وحیانی شروع شده است، امتیاز بزرگ شیعیان بر دیگر مذاهب و ادیان، اعتقاد به منبع زنده وحیانی در حال حاضر است. شیعه نه تنها مذهب و دین خود را با پیامبر و منبع زنده وحیانی شروع کرده است بلکه معتقد است که منبع وحیانی هنوز زنده است. پیامبر اسلام بعد از رحلت، جانشین و منبع زنده وحیانی بعد از خود را تعیین نموده وهمین طور منابع زنده وحیانی یکی پس از دیگری ادامه پیدا کرده است. شیعه به منبع زنده وحیانی و به امامی زنده ایمان دارد که امروزه می‌تواند از عالم غیب خبر از قوانین عالم خارج و جهان بیاورد. این منبع زنده وحیانی مادامی که شرایط فعالیت اجتماعی اجازه حضور به ایشان را بدهد به نقش آفرینی و شناخت دهی به شیعیان و بشریت می‌پردازد. گر چه امام شیعیان اکنون در غیبت به سر می‌برد و به فعالیت اجتماعی نمی پردازد ولی شیعیان از متون دینی شفافی برخوردارند. برخورداری از متون دینی شفاف تر و گسترده تر نسبت به دیگر متون دینی با توجه به فعالیت اجتماعی و علمی امامان شیعه در گذشته از دیگر امتیازات شیعیان است. آیا می‌توان از این منبع زنده وحیانی شیعه در کشف قوانین جهانی و جهانی سازی استفاده کرد و در چه شرایطی ایشان می‌تواند به فعالیت اجتماعی و علمی بپردازد از بحثهای مهمی است که متون مذهبی شیعه پاسخ این سؤالات را می‌تواند بدهد. سعادت دنیا و آخرت از جمله اعتقادات مذهب شیعه است، با این اعتقاد و حضور آموزه های شیعی در عرصه دنیا بحث از نسبت قوانین علمی و آموزه های دین به میان می‌آید . آموزه های دنیوی و اخروی شیعه چه تناسبی با قوانین علمی دارند؟ شیعیان چگونه از منبع شناختی فلسفه و علم استفاده می‌کنند؟
گرچه زمانی بس طولانی معرفت جهان از منبع شناختی فلسفه گذر کرده است ولی فلسفه هنوز بر اعتقادات شیعیان حاکمیت دارد و بر شریعت شیعه تأثیر داشته است. فلسفه یونان بعد از مدت کوتاهی از ظهور اسلام ،به زبان عربی ترجمه شد و با استفادۀ از آن متون و گسترش آنها، فلسفه اسلامی شکل گرفت. فیلسوفان مسلمان با استفاده از منبع شناختی عقل به مسائل متافیزیکی و مابعدالطبیعی می‌پرداختند و چه بسا با این روش عقلی سیاست و دیگر علوم را نیز کاوش می‌کردند. این فعالیت فیلسوفان مسلمان، فلسفه اسلامی نام گرفت و این گزاره ها و قواعد فلسفی که از طریق عقل شکل یافته است، امروزه از دروس دینی شیعیان شمرده می‌شود. شیعیان اعتقادات خود را با روش عقلی و استفاده از فلسفه اسلامی به اثبات می‌رسانند و معتقدند که فلسفه می‌تواند به مابعدالطبیعه راه یابد و خدا و چه بسا نبوت و معاد را به اثبات رساند. علیت که به نظر معرفت شناسان با اعتقاد به اختیار و اراده و تکلیف و شریعت تنافی دارد از جمله بدیهیات فیلسوفان مسلمان است. کلام شیعه مبتنی بر فلسفه اسلامی است و اگر علیت و فلسفه از کلام شیعه گرفته شود ساختمان اعتقادی شیعه فرو می‌ریزد و شیعیان نمی توانند اصول دین و اعتقادات ما بعدالطبیعی خود را به اثبات رسانند. آیا با توجه به سعی و تلاش معرفت شناسان و تاریخ معرفتی بشریت، شیعیان می‌توانند از فلسفه عبور کنند و با نظام و سیستم جدیدی به توجیه اعتقادات خود بپردازند؟ آیا می‌توان از فلسفه مسلمانان و کلام مبتنی بر فلسفه عبور کرد و با روش جدیدی، فلسفه واقعاً اسلامی و کلام شیعی را بنیاد نهاد؟ آیا می‌توان از متون دینی شیعه طریق جدیدی را برای پرداختن به اعتقادات شیعه کشف کرد؟ البته گر چه فلسفه بر معرفت شیعیان حاکمیت دارد ولی بعضی از اندیشمندان و عالمان شیعی در زمان گذشته و حال با فلسفه مخالفت کرده اند به خصوص که علیت را نقد کرده اند. فلسفه نه تنها براعتقادات شیعیان حاکمیت دارد بلکه بر آموزه ها و استخراج شریعت شیعی از متون دینی تأثیر گذاشته است. اصول فقه از جمله علوم شیعی است که در آن به دلایل و منابع فقه و شریعت پرداخته می‌شود. اصول فقه که عمری بس طولانی دارد با گذشت زمان به مسائل بسیاری پرداخته و چنان متورم و گسترده شده است که بعضی معتقدند که حتی به مسائل جدید معرفتی نیز پاسخ می‌دهد. ولی پر واضح است که مسائل و شبهات جدید معرفتی همچون پرداختن به معنا داری زبان دین و دیگر مسائل کلام جدید بر گذر از فلسفه و برتأیید ناپذیری فلسفی و علمی آموزه های دین مبتنی است و حال آنکه اصول فقه با روش فلسفی و عقلی به مسائل می‌پردازد و آکنده از قواعد فلسفی است. آیا با توجه به تاریخ معرفت بشریت و گذر از فلسفه می‌توان اصول فقه و فقهی بنا نهاد که تأثیر فلسفه و قوانین فلسفی بر آموزه های دین را از بین ببرد؟ البته گر چه اصول فقه بسیار متأثر از فلسفه بوده است ولی فقها کمتر از نظر اصول فقهی خود در فقه پیروی کرده اند. آیا می‌توان نگاهی نقادی و درجه دوم به اصول فقه و فقه کرد و فلسفه اصول فقه و فلسفۀ فقه را بنا نهاد؟
شیعیان چگونه از منبع معرفتی علم استفاده می‌کنند و قوانینن علمی با آموزه های شیعی چه نسبتی دارد؟ با توجه به اینکه علم هر لحظه به واقع نزدیکتر می‌شود و از قوانین جهان پرده برداری می‌نماید، علمای شیعی بخصوص معاصران و آیندگان آنها چگونه از منبع شناختی علم استفاده می‌نمایند؟ آیا علمای شیعه می‌توانند علاوه بر استفاده کردن از متون دینی برای کشف آموزه های دینی و علم دینی از منبع شناختی علم استفاده نمایید؟ پر واضح است که علم بعضی از آموزه های دین را تأیید نمی کند و حتی آنها را به زیان انسان و جامعه می‌داند. از سویی دیگر شیعیان معتقدند که آموزه های شیعه سعادت دنیا و آخرت بشریت جهان یا حداقل شیعیان را تأمین می‌کند و آموزه های دین برای دنیای انسان و جامعه مفید است. بنابراین قوانین علمی و آموزه های دینی هر دو سعادت دنیوی انسان را می‌طلبد پس نباید با یکدیگر در تعارض باشند و حال آنکه علم بعضی از آموزه های دینی را نمی پذیرد و روشن است که تعارض معرفتی قوانین علمی با آموزه های شیعی به تقابل و نزاع می‌انجامد. شیعیان به قدرت و حکومت رسیده اند و آموزه های دینی را در عرصه زندگی انسان و جامعه جاری می‌کنند. پرواضح است که عملی کردن آموزه های دین و حداکثری کردن آن با اجرای قوانین علمی برخورد و تقابل ایجاد می‌کند. علم در تمام عرصه های جسم و روان و جامعه نظر می‌دهد و قوانینی را کشف می‌نماید که با آموزه های دین و شیعه در خیلی از موارد ناسازگار است و در مواردی که تعارض و تقابلی بین علم و دین نیست چه بسا علم می‌تواند قوانین مفید تری و روشنتری برای انسان و جامعه ارائه دهد. علمای شیعه گر چه بعضی از آنها اخباری مذهب و متن گرا بوده اند ولی با مرور زمان اصولیین شیعه غلبه یافته اند. علمای اصولی با بکارگیری اصول فقه از متن گرایی کاسته اند و به سازگاری آموزه های دین با یکدیگر و دخالت دادن قواعد فلسفی در کشف شریعت شیعی پرداخته اند. اکثر اصولی مذهبان مأمور به و شریعت دینی را به مصلحت انسان می‌دانند و معتقدند آموزه های دین و شریعت شیعی برای زندگی انسان مفید است. ولی عدۀ قلیلی از آنها نیز مصلحت را در مأمور به و شریعت نمی دانند بلکه فقط امر خداوند را مصلحت دار می‌بینند و این اوامر فقط سعادت اخروی مومنان را تأمین می‌کنند هر چند که آن مأمور به و آموزۀ دینی برای انسان و جامعۀ انسانی ضرر داشته باشد. پر واضح است که ضرر داشتن مأمور به و شریعت و مفید نبودن آن نمی تواند با سعادتمند کردن دنیوی انسان سازگار باشد. بنابراین نظر آموزه های دین در عرصۀ دنیا با ناکارآمدی روبرو خواهد شد و بشریت آن را قبول نمی کند. ولی نظر غالب علمای معاصر شیعی بر مصلحت داشتن و مفید بودن مأموربه و آموزه های دینی برای انسان است. اگر آموزه های دین برای دنیای انسان مفید باشد باید به تأیید علم و واقع نمایی علم برسد. بعضی از فقهای معاصرآموزه هایی را که از نظر علمی به ضرر انسان باشد، استثناء کرده اند و از آن آموزه ها و احکام دینی گذشته اند. فقهای پویا با دخالت دادن عنصر زمان و مکان و نظرات علمی از متن گرایی بیشتر کاسته اند ولی آیا نمی توان تمام قوانین علمی را تا جایی که علم به آن پرداخته و واقع نمایی کرده است، جایگزین آموزه های دینی کرد؟ آیا قوانین علمی مفیدتر از آموزه های دینی نیستند؟ از سویی دیگر انسان امروز به توسعه علمی همه جانبه می‌پردازد و به جهانی شدن و قوانین واحد جهانی می‌اندیشد. حکومت دینی شیعه چگونه د رمقابل توسعه همه جانبه علمی و جهانی شدن و فراگیری جهان کوچک از قوانین علمی رفتار می‌کند؟ حکومت شیعیان از توسعه همه جانبه علمی تأثیر پذیرفته و تأثیر می‌پذیرد ولی جایگزینی قوانین علمی به جای آموزه های دینی به حداقلی کرن دین و حتی جذف دین می‌انجامد و حکومت علمی با قوانین علمی و جهانی جای حکومت شیعی با آموزه های دینی را می‌گیرد. آیا حکومت شیعیان و اعتتقادات آنها به این رهیافت رضایت می‌دهد؟ امّا اگر بگوییم آموزه های دین مصلحت ندارند و برای دنیای انسان مفید نیستند و یا تفسیری متافیزیکی و غیر علمی از انسان کنیم، حکومت شیعه و آموزه های دینی با ناکارآمدی و ناتوان شدن در ادارۀ زندگی دنیای انسان روبرو می‌شوند و مقبولیت خود را از دست می‌دهند و مردم آنها را نمی پذیرند و از طرفی دیگر با توسعه همه جانبه علمی بشریت جهان در تقابل و نزاع قرار خواهد گرفت گر چه با توجه به تفاوت آموزه های دیگر ادیان و مذاهب با سایر مومنان نیز در تقابل قرار دارد. آیا می‌تون علوم دینی را تأسیس کرد که علاوه بر برخورداری از واقعیتهای علمی، منشأ دینی و وحیانی نیز داشته باشد؟ آیا علم دینی که اهداف و اعتقادات و آرمانهای شیعه را تحقق بخشد و تمام عرصه های زندگی انسان و حتی جهان را فراگیرد امکان دارد؟ آیا می‌توان به حداکثری دین و جهانی سازی دینی با محوریت آموزه های شیعه اندیشید؟
حکومت دموکراسی در مسیر توسعه همه جانبه علمی رهیافتی است که گر چه متدینان در تئوری و نظر رد می‌کنند ولی مومنان و حکومتهای دینی کم و بیش آنرا پذیرفته اند. حکومتهای جهان با مدل و شکل دموکراسی توسعه همه جانبه علمی را دنبال می‌کنند و این رهیافتی است که محصول تاریخ معرفت و منابع شناختی انسان است. جهان امروز از مشروعیت حکومت و اینکه چه فرد و گروهی حاکم بر مردم باشند، به روش فلسفی و دینی بحث نمی کند. فیلسوفان یونان با منبع شناختی عقل و فلسفه از حکومتها بحث می‌کردند و چه بسا فیلسوفان و حکیمان را لایق حاکمیت بر مردم می‌دانستند ولی امروز با گذر از فلسفه و غلبه تجربه گرایی و و اقع نمایی علم به جای بحث فلسفی از مشروعیت و دلیل و اثبات حکومتها از کارآمدی و مفید بودن قوانین حکومتی برای انسان و مقبولیت مردم سخن به میان می‌آید. گر چه دموکراسی را نمی توان همچون دیگر موضوعات علمی بسیار مورد آزمایش و خطا و آزمون قرار داد ولی تجربۀ حکومتها تاکنون مدل دموکراسی را بیشتر از دیگر حکومتها مفید می‌داند. مومنان مشروعیت و دلیل حکومت دینی خود را به نوعی به دین نسبت می‌دهند. با توجه به پلورالیزم دینی و یکسان بودن توجیه تمام ادیان و مکاتب چگونه دین یا مذهبی حاکمیت خود را بر دیگر مومنان و مردم و چه بسا بشریت جهان توجیه می‌کند؟ مومنان گر چه پلورالیزم و کثرت گرایی دینی را نمی پذیرند و با متون دینی و فلسفه حکومت دینی را به اثبات می‌رسانند ولی آیا از متون دینی می‌توان قوانین دینی را برای تمام عرصه های زندگی مردم کشف و استخراج کرد؟ آیا با توجه به جهانی سازی و حکومت واحد جهانی و قوانین یکسان آن، آموزه های دینی، پاسخ گوی تمام بشریت هستند؟ چگونه بشریت جهان حاکمیت دین را بر جهان واحد و یکپارچه خواهند پذیرفت و البته کدام دین و نگرش دینی را ؟ حتی اگر در آینده با کشف علوم دینی از متون دینی قوانین یکسان جهانی پدید آید ولی آیا قوانین علمی مفید تر و کارآمدتر و روشن تر از آموزه های دینی نیستند و با مقبولیت و پذیرش گستردۀ مردم روبرو نمی شوند؟ با توجه به این نتایج معرفتی، بشریت امروز جز پذیرفتن حکومت دموکراسی در مسیر توسعه همه جانبه علمی چاره ای ندارد. مومنان گر چه به روش فلسفی ودینی حکومت دموکراسی را رد می‌کنند ولی با توجه به رهیافت معرفتی انسان و غلبه علم بر فلسفه و مشکلات دین و مرجعیت متون دینی، دموکراسی محصول معرفتی بشریت است. شکل و مدل دموکراسی با توجه به واقع نمایی علم با کوچک کردن دولتها و حذف نظرات سیاسی و گروهی و شخصی به جایگزینی و حاکمیت هر چه بیشتر قوانین علمی می‌اندیشد. پس نباید از اثبات پذیری و توجیه و دلیل دموکراسی سخن گفت بلکه باید ببینیم این شکل حکومتی چقدر کارآمد و مفید بوده و چه نتایجی به بار آورده و چه فرآورده ای را در آینده دارد. پر واضح است حکومت دموکراسی با توسعه همه جانبه هر لحظه در کشف قوانین حاکم بر جسم و روان و جامعه می‌کوشد و با اجرا و توسعه علوم هر لحظه تصرفات انسان را در جهان گسترش داده و به کارآمدی بیشتری رسیده است. با نگاهی به تاریخ حکومتهای دموکراسی در جهان، می‌بینیم هر لحظه به معیار ها و اهداف توسعه علمی نزدیکتر شده اند و در توسعه همه جانبه علمی گام برداشته اند. مواضع سیاستمداران هر لحظه به نظر دانشمندان نزدیکتر می‌شود و از نفوذ و قدرت دولتها کاسته شده و دولتها کوچک شده اند و قوانین علمی به جای دیگر گزاره ها و آموزه ها نشسته است و از همه مهمتر محیطی آزاد با امکانات فراوان برای پیشرفت علم و گفتگوی علمی میوۀ دموکراسی جهان امروز است. گر چه مومنان به ضعفها و آرمانی نبودن چنین حکومتهایی تأکید می‌کنند ولی با نگاهی اجمالی به تاریخ معرفتی انسان و دستاوردهای دموکراسی در جهان، نتیجۀ معرفتی دموکراسی و ناگزیری از آن تأیید می‌شود. ضعفها و دشواریهای حکومتهای دموکراسی برخاسته از منبع شناخت علمی آنان است آیا مومنان می‌توانند منبع شناختی دیگر و برتری را معرفی نمایند که علاوه بر محصولات علمی از ضعفها و دشواریهای دموکراسی کاسته شود؟ حکومتهای تقریباً دینی و تازه بنیاد به خصوص حکومت شیعیان کم و بیش دموکراسی را پذیرفته و آنرا را اجرا می‌کند ولی با توجه به تعارض و تقابل قوانین علمی با آموزه های دینی با مشکلاتی روبرو بوده است و چه بسا در آینده به بن بست بیانجامد. آیا حکومتهای دینی می‌توانند همچون دیگر حکومتهای دموکراسی عمل کرده و حکومت تمام عیار دموکراسی با توسعه همه جانبه علمی را در دستور کار قرار دهند؟ آیا شیعیان می‌توانند با علم دینی یک مدل حکومتی را ارائه دهند که مفیدتر و کارآمدتر از دموکراسی باشد و مردم نیز آنرا قبول کنند؟ آیا می‌توان به اعتقاد مسلّم شیعیان به زنده بودن منبع شناختی وحیانی اندیشید و از ایشان به منبع شناختی علم یاری رساند؟
بنابراین جهانی سازی علمی رهیافت شناخت بشریت و فراوردۀ تلاش متفکران جهان است. با گذر از فلسفه و ناکارآمدی متون دینی، قوانین علمی سرتاسر عرصه جامعه و انسان را فرا گرفته و می‌گیرد. با کشف و استقرار قوانین علمی، آموزه های ایمانی و عقیدتی ومکتبی رنگ می‌بازد. با کشف قوانین علمی و انتقال سریع آن به سرتاسر جهان بشریت با فراگیری علوم واحد و اجرای قوانین واحد به تمدن واحدی می‌گرایند. علم مشترک بین بشریت به فرهنگ و اخلاق و صنعت و سیاست واحد می‌انجامد و تمدن واحد شکل می‌گیرد و تمدن واحد علمی، جامعه و جهان علمی را می‌طلبد. تمدن واحد علمی، حکمت مرزبندی بین جوامع و اقوام بشریت را از بین می‌برد. اگر قوانین و هنجارها و سیاست و اخلاق و ... واحد شد چه لزومی دارد که بشریت جهان جدای از یکدیگر زندگی کنند. با پیشرفت علم بر فشردگی مکان و زمان و آگاهی افزوده می‌شود و هر گونه استقرار قوانین غیر علمی بر نظم و صلح و امنیت و دیگر فراورده های جهان علمی تأثیر می‌گذارد. جهان واحد با قوانین یک پارچۀ علمی می‌تواند به پیشرفت علم نیز کمک کند چرا که بشریت می‌تواند از نظم و امنیت بیشتری برخوردار شود و با استفاده از علوم و معارف یکدیگر به پیشرفت علوم بیاندیشند. بدون تردید جوامع غیر علمی با استقرار قوانین علمی می‌توانند به پیشرفت علمی مردم خود کمک کنند واز فراورده های جهان علمی براحتی و بهتر استفاده کنند. جهانی سازی علمی نه تنها دلیل معرفتی دارد بلکه محصول طبیعی پیشرفت علم و فراوردۀ تلاش علمی متفکران جهان است. با پیشرفت علم فشردگی مکان و زمان و آگاهی بر بشریت تحمیل می‌شود و بشریت چه بخواهد و چه نخواهد در چنین محیطی قرار گرفته است و چاره ای جز قبول این فراوردۀ معرفتی و طبیعی ندارد. بعضی از محققان و اقوام و جوامع در برابر این پدیدۀ علمی و معرفتی و طبیعی مقاومت کرده و بر قوانین غیر علمی اصرار می‌ورزند و اشکالات و موانع جهانی سازی علمی را برجسته می‌کنند ولی در عمل و نظر از اینها عبور شده و جهان به جهانی سازی علمی هر لحظه نزدیکتر می‌شود. پرواضج است که جهانی سازی علمی مبانی معرفتی مستحکمی دارد و محیطی آزاد برای گفتگوی علمی معرفتی ایجاد کرده است که می‌تواند با دیگر بشریت و تمدن غرب به گفتگو بپردازد ولی آیا با توجه به مبانی جهانی سازی علمی که محصول شناخت بشریت جهان و برخوردار از علوم یونان و مسلمانان ودیگر تمدنهاست، چنین گفتگویی امکان دارد؟ آیا تمدن جدیدی با علوم و معارف جدید که به گفتگوی با تمدن غرب بپردازد امکان دارد؟ هر جامعه ای برای گفتگو با تمدن غرب و جهان علمی ابتدا باید به ترجمۀ متون غرب بپردازد و بعد از فراگیری آن علوم ،آیا می‌تواند بر آن بیفزاید؟ آیا می‌توان قوانین جهان را غیر از طریق علمی کشف کرد و علومی جدید ودینی بنا نهاد؟ افزودن معرفت بر شناخت علمی با چه منبع شناختی صورت می‌گیرد؟ آیا حکومتهای دینی بخصوص حکومت شیعیان می‌توانند با استفاده از متون دینی یا با استفاده از منبع زنده وحیانی و منجی ادیان بر قوانین علمی و معارف جهان امروز بیفزایند و علوم دینی را کشف کنند؟
5-3) نقد جهانی سازی علمی
جهانی سازی علمی همراه با امتیازات و اشکالات اعتقادی و موانعی است که به آنها اشاره می‌کنیم.
جهانی سازی علمی نه تنها اشکال معرفتی ندارد بلکه رهیافت شناخت بشریت است. جهانی سازی علمی تاکنون مطابق سعی و تلاش متفکران جهان عمل نموده است و با گذر از فلسفه و ناتوانی متون دینی در ارائه قوانین جهانی، با شناخت علمی به کشف و اجرای قوانین علمی پرداخته است. پر واضح است که اگر شناخت دینی و وحیانی بتواند قوانین جهانی را کشف کند علم که آرمان کشف قوانین واقعی جهان را دارد و با دشواری خود را به آنها نزدیک می‌کند از آن استقبال خواهد کرد . جهانی سازی علمی ادامه می‌یابد و تنها در صورتی تغییر می‌کند که بتوان در آینده قوانین و علوم جهانی را از متون دینی یا منبع زنده وحیانی کشف کرد. توسعه همه جانبه علمی کارآمدی فراوانی داشته و به بشریت جهان فواید فراوانی رسانده است و خود را به جهان واحد علمی و فراورده های آن نزدیک نموده است. جهانی سازی علمی برای ادیان و مومنان نیز فایده داشته است.با گسترش علوم و فشردگی مکان و زمان و آگاهی و تمدن واحد بشری، زمینه تحقق وعده الهی به ادیان مهیا شده است. ادیان که معتقدند در آخرالزمان یک حکومت واحد جهانی با محوریت منجی ادیان تحقق خواهد یافت، اکنون اسباب و زمینه آن آماده شده است. بنابراین جهانی سازی علمی امتیازات فراوانی برای مردم جهان و حتی مومنان داشته است ولی ادامۀ روند جهانی سازی علمی به نتایجی می‌انجامد که با اعتقادات ادیان سازگارنخواهد بود و از سویی دیگر با موانعی روبرو است که سرعت آنرا کند و آهسته می‌کند .
حذف دین و ادیان و حداقلی کردن آن با پیشرفت علوم سکولار از نتایج جهانی سازی علمی در زمان حال و آیندۀ نزدیک است. جایگزین قوانین علمی به جای آموزه های دینی در تمام عرصه های زندگی و حتی زندگی فردی به حداقلی شدن دین و سرانجام به حذف آن می‌انجامد. آیا مومنان یا منجی ادیان می‌توانند این
رهیافت معرفتی را در آینده تغییر دهند؟ شیعه گر چه معتقد به جاودانگی و منحصر بودن دین به شیعه و حتی جهان شمولی آن است ولی این مذهب نیز مثل دیگر ادیان با همین پیامد خطرناک روبروست. آیا شیعیان می‌توانند علوم دینی جهانی را از متون دینی کشف کنند به طوری که بر امتیازات قوانین علمی بیفزاید و جهان علمی از آن استقبال کند؟ استفاده نکردن لازم و کافی از منبع زنده وحیانی شیعه از دیگر اشکالات اعتقادی جهانی سازی علمی است. وجود فردی با علم بی پایان و خطا ناپذیر و نقش آفرینی ایشان در عرصه اجتماع نه تنها شیعه و ادیان را نجات می‌دهد بلکه بشریت جهان با کشف سریع قوانین و علوم جهانی سریعتر به زندگی جهان واحد و فوائد آن نائل می‌شود.
اولین و مهمترین مانع جهانی سازی علمی ،علمی نشدن مردم جهان است. بشریت امروز با مشکلات اقتصادی و فرهنگی و اعتقادی به دشواری به تحصیل علوم و اجرای آن می‌پردازد.
مردم دنیا با توجه به معنای وسیع دین متدین هستند و هر کدام به نوعی به مابعدالطبیعه معتقدند و آن اعتقادات را در عرصۀ طبیعت و زندگی دخالت می‌دهند . پر واضح است که در صورت فراگیری علوم و اجرای آنها با توجه به واقع نمایی علم، مردم جهان بیشتر از آن استقبال می‌نمایند و به جهاین سازی علمی سرعت می‌بخشند. دومین مانع جهانی سازی علمی، حداکثری شدن ادیان بزرگ جهان دینی مسیحیت و یهودیت و اسلام است. مسیحیت کاتولیک و متن گرا گر چه از نفوذ آن در اجتماع بسیار کم شده است ولی هنوز خیلی از مردم جهان به اخلاق ایمانی مسیحیت معتقدند و کم و بیش مطابق آن رفتار می‌کنند. یهودیان نیز به حداکثری یهودیت پرداخته اند. یهودیان هر لحظه به قدرت و نفوذ خود در جهان می‌افزایند و مطابق اعتقاد به برگزیده بودن قوم یهود نزد خداوند، به سیطرۀ جهان و نفوذ یهودیان در جهان می‌اندیشند. حکومت شیعی و حداکثری شدن مذهب شیعه نیز از جمله موانع جهانی سازی علمی است. شیعیان نه تنها آموزه های دین را در عرصۀ اجتماع وارد کرده اند بلکه معتقدند شیعه تنها دین صحیح جهان است و جهان و بشریت باید با محوریت منبع زنده وحیانی شیعه و آموزه های شیعی اداره شود. پر واضح است که فراگیری آموزه های دینی و تعبّدی و غیر علمی در عرصۀ اجتماع با قوانین علمی و جهانی سازی علمی در تقابل است و به نزاع و جنگ می‌انجامد. ناسازگاری دو حکومت یهود و شیعه با جهانی سازی علمی از جنگ و بر هم خوردن صلح و امنیت و دیگر امتیازات جهانی سازی علمی خبر می‌دهد. البته این نزاع و جنگ جهانی در صورتی است که ادیان بزرگ جهان بر آموزه های تعبّدی و غیر علمی خویش اصرار ورزند. ولی با تقیید علمی بر آموزه های دینی و جایگزینی قوانین علمی به جای آموزه های دین، توسعه علمی جهان و امتیازات جهانی سازی علمی ادامه می‌یابد. » اغراق نخواهد بود که بگوییم سیر آینده تاریخ مربوط به تصمیم این نسل در مورد رابطۀ علم و دین است.»
برای پاسخ به اشکالات اعتقادی و رفع موانع جهانی سازی علمی با توجه به اعتقادات شیعه به دکترین مهدویت یا دکترین ظهور در مسیر جهانی سازی می‌پردازیم .
4) جهانی سازی دینی با دکترین مهدویت
جهانی سازی دینی ، علم دینی و کشف قوانین انسان و جامعه جهانی از متون دینی را می‌طلبد. ادیان که امروزه فاقد منبع زنده وحیانی هستند و برای کشف قوانین جهان واحد فقط متون دینی را در اختیار دارند آیا می‌توانند علم دینی و قوانین جامعۀ جهانی را کشف کنند؟ ادیان با جهانی سازی علمی و توسعه همه جانبه علمی با کشف و اجرای قوانین علمی در تمام عرصه های زندگی انسان رو به حذف و حداقلی شدن هستند ولی با تشکیل حکومت دینی دوباره به حیات و حداکثری کردن دین اندیشیده اند. دینی بودن حکومت و جهان امری ذو مراتب و مشکک است، هر چه قدر آموزه های دینی به علم دینی تبدیل شوند و در عرصۀ زندگی بشریت نقش ایفاء کنند به همان میزان آن حکومت و جهان دینی محسوب می‌شود. حکومت و جهانی سازی واقعاً دینی وقتی مقدور خواهد بود که با کشف علوم دینی به توسعه اسلامی پرداخته شود. تمدن دینی و اسلامی یا شیعی هنگامی تحقق می‌یابد که علوم دینی و اسلامی شکل بگیرد. از گفتگوی تمدن غرب با تمدن دینی وقتی سخن به میان می‌آید که با کشف و اجرای علوم دینی تمدن دینی شکل بگیرد. پر واضح است که کشف علوم دینی و بعد از آن اجرای آنها نیاز به قدرت و ثروت فراوان دارد که با تشکیل حکومت تقریباً دینی شیعیان می‌توان به این امر مهم پرداخت.
حکومت شیعیان می‌تواند به جهانی سازی دینی با دکترین مهدویت بیاندیشد و یا کشف قوانین جهانی و دینی از آموزه های شیعی و مهدوی ،اهداف مهدویت و شیعیان را در جهان تحقق بخشد. شیعیان به محوریت منبع زنده وحیانی در حکومت دینی معتقدند ولی امام و منبع زنده وحیانی آنها گر چه هم اکنون نیز زنده است ولی به فعالیت اجتماعی نمی تواند بپردازد. علمای شیعه تا جایی که توانسته اند آموزه های شیعی را در عرصۀ جامعه وارد کرده اند تا اینکه در سالهای اخیر به حکومت رسیده اند. اینکه مشروعیت این حکومت چگونه از متون دینی گرفته می‌شود بحث جدایی می‌طلبد ولی حیات و کارآمدی حکومت به کشف علم دینی و تبدیل آموزه های دینی به علوم دینی نیاز دارد. شیعیان به جهانی واحد با محوریت منبع زنده وحیانی شیعه و مهدی موعود(ع) اعتقاد دارند. جهانی سازی دینی و حکومت واحد جهانی با محوریت آموزه های شیعی یکی از مهم ترین اهداف دکترین مهدویت و شیعه است و جهانی سازی دینی با دکترین مهدویت کشف علوم دینی در سطح جهانی از آموزه های شیعی و مهدوی را می‌طلبد. آیا علم دینی و شیعی ممکن و مقدور و میسور است؟
1-4) علم دینی و دکترین مهدویت
متفکران شیعی همگی برآنند که علم دینی تاکنون تحقق نیافته است ولی دربارۀ ضرورت وامکان شکل گیری آن در آینده سخن گفته اند البته بعضی آموزه های کنونی پراکنده و آشفته و خالی از دستاوردهای معارف جهان امروز را علم دینی می‌دانند. منظور از علم دینی کشف قوانین و علوم حاکم بر انسان و جامعۀ جهانی با استفاده از متون دینی است. شیعیان که با اعتقاد به زنده بودن منبع وحیانی خویش نمی توانند از فعالیت اجتماعی و علمی ایشان بهره مند شوند. کشف علم دینی و شیعی از متون دینی و شیعی می‌اندیشند. البته دیگر مذاهب و ادیان و مکاتب نیز با توجه به تعارض و تقابل سه منبع شناختی علم با دین و فلسفه به علوم دینی و مکتبی و اعتقادی اندیشیده اند. علوم سکولار که جدای از دین و مکاتب فلسفی است به کشف قوانین حاکم بر جهان پرداخته و با روش تجربی بدون در نظر گرفتن آموزه ها و اعتقادات دینی و فلسفی به علوم جدید رسیده است و مومنان برای رفع تعارض و تقابل نتایج علمی با آموزه ها و اعتقادات سعی بر کشف علوم دینی داشته اند. بعضی از فیلسوفان دین، علم دینی را نه ضروری و نه ممکن می‌دانند. علم به توسعه همه جانبه می‌اندیشد و هر لحظه به قوانین حاکم بر جسم و روان و جامعه نزدیک می‌شود. روش تجربی و استقراء با گذشت زمان واقع نمایی بیشتری می‌کند و پیشرفت می‌کند چرا که به آزمونهای بیشتری دست می‌یابد و استقراء و جستجو از موارد آزمایش کاملتر می‌شود. قوانین علمی در همه جا تکرارپذیر و برای همگان قابل استفاده و عمومی هستند و یکسان عمل می‌کنند. با وجود چنین قوانینی که واقع نمایند و قوانین حاکم بر انسان و جامعه را کشف می‌کنند چه ضرورتی به علم دینی احساس می‌شود؟ برخی برای طرح علم دینی به انتقادات و اشکالات فلسفی بر مکاتب علمی پرداخته اند ولی چگونه می‌توان واقع نمایی قوانین یکسان و تکرارپذیر و عمومی را انکار کرد؟ این فیلسوفان شیعی نه تنها علم دینی را ضروری نمی دانند بلکه امکان تحقق آنرا در آینده نیز رد کرده اند، پرواضح است که نمی توان قوانین علمی را با آن گستردگی موضوعات و همه جانبه بودن از متون دینی استخراج کرد. بعضی از دانشمندان معتقدند که گر چه نمی توان قوانین دینی حاکم بر جهان را کشف کرد ولی پدیده های علمی را می‌توان به نوعی تعبیر و تفسیر کرد که با اعتقادات ما بعدالطبیعی و متافیزیک متدینان سازگار باشد. علم دینی بنابر این نظر، علمی است که دارای اعتقادات دینی باشد نه اینکه قوانین دینی داشته باشیم. پدیده های فیزیکی که علم امروز هنوز به منشأ آنها پی نبرده است را می‌توان به نوعی به متافیزیک نسبت داد و آنها را تأیید یا سازگار با اعتقادات دینی دانست ولی با نگاهی به تاریخ علم و معرفت بشریت به این رهیافت می‌رسیم که هر لحظه از اعتقادات متافیزیکی بشریت کاسته شده و با پیشرفت علم، اعتقادات متافیزیکی به فیزیک و علم تبدیل شده است. پس نمی شود علم را با تعابیر و تفاسیر متافیزیکی و فلسفی دینی انگاشت.
بعضی از فیلسوفان شیعه علم دینی در گسترۀ علوم انسانی و اجتماعی را ضروری می‌دانند. علم دینی انسانی و اجتماعی که با انسان در ارتباط است باید علمی مطابق با تعریف دینی انسان و سعادت دینی انسان باشد. انسان جدای از اشیاء و موجودات دیگر است. روش تجربی و استقرایی گر چه به کشف قوانین حاکم بر اشیاء و موجودات غیر از انسان می‌انجامد ولی نمی توان این روش را برای انسان بکار برد. انسان دارای اراده و ساحتی وجودی و اصیل غیر از جسم و روان است و این ویژگی تعریف انسان را از تعریف دیگر موجودات جدا می‌کند. انسان با نیروی اراده به تصمیم گیری و انتخاب اصیل اقدام میکند، تصمیم و اراده کردن انسان به نوعی است که هر پدیدۀ ما قبل از آن نمی تواند بر انتخاب انسان تأثیر بگذارد. انسان با نیروی اراده ،اختیار دارد که از بین اعمال مختلف یکی را گزینش و انتخاب و عمل کند، این تصمیم و انتخاب عمل انسان استحقاق پاداش و جزا دارد. ادیان همگی به شریعت و اعمال دینی معتقدند و مومنانی که از بین اعمال مختلف، عمل دینی را انتخاب کنند، پاداش می‌دهند. البته وعده و وعید و مجازات و پاداش در اعمال بعدی انسان تأثیر دارد. امروزه علوم انسانی و علوم اجتماعی به قوانین حاکم بر انسان پی برده اند که انسان با پدیده های یکسان، اعمال یکسانی را انجام می‌دهد. این قوانین در تمام محیطها تکرارپذیر و حاکم بر همگان و بشریت جهان هستند. پرواضح است که دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی با روش تجربی و علمی به این نتایج رسیده اند. روشی که برای کشف قوانین دیگر موجودات عالم بکار می‌برند. بنابراین اعتقاد به نیرویی انتخاب گر و اراده نمی تواند انسان را از دیگر موجودات جدا کند و با روش تجربی و علمی انسان را بررسی نکرد. البته ممکن است که یکی از هزاران قوانین بر شخصی از هزاران اشخاص مطابقت نداشته باشد ولی علم دینی به کشف قوانینی باید بیانجامد که در همۀ محیطها قابل اجرا و برای همگان مفید باشد. جهانی سازی نیز کشف چنین قوانینی را می‌طلبد. امکان داشتن ساحتی غیر از جسم و روان برای انسان از دیگر ویژگیهایی است که به طرح علم دینی انسانی و اجتماعی کمک کرده چرا که انسان را از دیگر موجودات جدا می‌کند، سعادت انسان فقط به سعادت جسم و روان انسان نیست بلکه امکان دارد ساحتی داشته باشد مثل روح و ... که مقدم بر جسم و روان باشد وعلم نتوانسته به آن دست یابد و سعادت انسان به سعادت آن ساحت متافیزیکی انسان است. قوانین علم دینی گرچه برای جسم و روان انسان مفید نباشند و حتی ضرر داشته باشند ولی برای دیگر ساحتهای فرضی انسان مفید خواهند بود. وجود ساحتی برتر از جسم و روان که انسان می‌تواند با آن به تصرفات بسیار وسیعتری از تصرفات جسم و روان دست یابد از جمله معارف بشریت است و یونان باستان که مهد تاریخ نوشته شده معارف بشری است به این امر پرداخته است. چنین نگاهی به انسان و جهان درمعارف مسلمانان به عرفان مشهور است. برای رسیدن به چنین ساحتی، رفتارهایی کاملاً برخلاف سعادت جسمی و روانی انسان تجویز می‌شود که این نوع اخلاق و رفتار که به ریاضت مشهور است در مکاتب فلسفی و اخلاقی یونان به چشم می‌خورد. ولی بشریت جهان رسیدن به چنین ساحتی با پیمودن راه دشوار فردی و اجتماعی آنرا سعادت ندانسته و آنرا نپیموده است. دین و به خصوص آموزه های شیعی نیز چنین اخلاق و آموزه هایی را رد می‌کند. بنابراین پرداختن به علم دینی با فرض چنین ساحتی برای انسان، ضرورت معرفتی و اعتقادی ندارد. شاید بتوان گفت که انسان با پرداختن به اخلاق منفی در رفتار مخالف با جسم و روان به ساحتهای متافیزیکی انسان دست یابد و قوانین عالم خارج را شهود کند. ولی چگونه شهود عارفان و صوفیان را به دیگران انتقال داد؟ آیا شهود عارفان و صوفیان یکسان است و واقع نماست؟ با نگاهی اجمالی به متون عرفانی به آشفتگی و ضد و نقیض های گفته های آنها پی می‌بریم. البته می‌توان گفت که گر چه عارفان واقعیتهایی را از عالم خارج با رسیدن به عالم غیب و متافیزیک دیده اند ولی در بیان آنها عاجز بوده و تناقض گویی کرده اند. ولی به هر تقدیر چه عارفان واقعیتهای خارج را شهود نکرده اند و ندیده اند و به واقع نرسیده اند و یا بیان و گفته های آنها واقعیت را نرساند به معارف انسانها سودی نمی رساند و انسانها نمی توانند از آن استفاده کنند. گرچه بعضی مسائل و مشکلات دین و ادیان را با شهود عارفان قیاس و همانند کرده اند و به همین بیان آنها را حل کرده اند. آنان پیامبران را برگزیدۀ خداوند عالم نمی دانند بلکه افراد نابغه ای گمان می‌کنند که به عالم غیب سرکی کشیده اند و واقعیتهایی را شهود کرده اند و یافته اند ولی متناسب با فهم انسان آنروز آموزه هایی را یافته اند که معارف انسان امروز آنها را تأیید نمی کند و به جهان امروز سودی نمی رساند. البته بعضی از بزرگان شهود و معارف عارفان را نه تنها برای شیعه مفید می‌دانند بلکه بعد از گذشت قرنها از شکست فلسفه، ورشکستگی جوامع مبتنی بر مکاتب فلسفی را پیش بینی کرده و آنها را به کشفیات عارفان مسلمان دعوت کرده اند ولی پرواضح است که جهان امروز و تمدن غرب و مستشرقان نه تنها از آن معارف آگاه بوده و آن معارف ادامۀ معارف بشریت غیر دینی می‌داند بلکه به ترجمه و تصحیح وتنظیم آنها پرداخته و به کسانی که چنین تمایلاتی و آرمانهایی دارند، تقدیم نموده است.
البته فرض ساحتی متافیزیکی و برتر از جسم و روان مثل اخروی بودن دین، تعارض بین قوانین علم و آموزه های دین را حل می‌کند. آیا نمی توان با این فرض احکام و آموزه های دینی کنونی را علم دینی بدانیم؟ چنین فرضی گرچه آموزه های دین را از تعارض با قوانین علمی نجات می‌دهد ولی با قوانین علمی در تقابل است. آموزه های دینی که برای جسم و روان ضرر داشته و مفید نباشدرا علم نمی پذیرد. اعتقاد به وجود ساحتی برتر از جسم و روان اموزه هایی جدای قوانین علمی را میخواهد ولی بشریت علمی جهان و دیگر ادیان باید اعتقاد داشته باشند بر چنین ساحتی و مفید بودن آموزۀ مذهبی خاص برای آن ساحت. اینکه آموزۀ دینی خاص برای ساحتی غیر از جسم و روان مفید است نیاز به قبول داشتن و اعتقاد دیگر انسانها به این پدیده را دارد. با اعتقاد نداشتن دیگر انسانها به این مطلب، عمل کردن بر طبق چنین آموزه هایی به نزاع متدینان دینی خاص با دیگر مومنان و بشریت علمی جهان می‌انجامد. این فرض همچون اعتقاد به اخروی بودن دین تعارض قوانین علمی با آموزه های دینی را بر می‌دارد ولی دینی که سعادت دنیوی انسان را وعده می‌دهد حتماً دنیایی است که معلوم باشد و انسان سعادت دنیای خود را ببیند نه دنیایی متافیزیکی و فرضی همچون آخرت. با چشم پوشی از این اشکال، با فرض ساحتی برتر و متافیزیکی می‌توان بر این اعتقاد بود که آموزه های دینی برای آن ساحت برتر و اصیل مفید باشند گرچه به زیان جسم و روان است دراین صورت آموزه های دینی برای دنیای فرضی انسان مفید و کارآمد هستند ولی انسانها و علم آن را مفید نمی دانند بلکه به ضرر دنیایشان تصور می‌کنند. بنابراین انسانها و علم چنین آموزه هایی را نمی پذیرد و آموزه های علم دینی با عدم مقبولیت روبرو خواهد شد. از این رو با فرض مفید انگاشتن چنین آموزه هایی باید این آموزه ها را به زور و قدرت بر دیگر مومنان و بشریت جهان قبولاند.خلاصه اینکه همین آموزه های معدود دینی با توجه به ارتباط با دیگر آموزه ها و اهداف دینی و معارف علمی بشریت جهان و ترابط علوم:علم دینی خود را می‌طلبد. بنابراین با اعتقاد به تأمین سعادت دنیوی و اخروی مومنان و باقی ماندن دین و حتی جاودانه بودن دین و با اعتقاد به انحصار دین شیعه و اسلام و حتی جهان شمولی آن و با اعتقاد به جهانی سازی دینی و حکومت آخرالزمان با محوریت منبع زنده وحیانی شیعه و آموزه های شیعی نیاز به علم دینی احساس می‌شود.
علم دینی گر چه نیاز دین و ادیان است ولی آیا کشف آن از متون دینی امکان دارد؟ بنابر امکان داشتن علم دینی می‌توان گفت علم دینی را در مقام گرد آوری و کشف قوانین از متون دینی گرفت ولی در مقام داوری و قبول کردن این قوانین به تجربه و علم سپرد. اگر بتوان علومی را از متون دینی کشف کرد که علاوه بر واقعیتهای علمی بر قوانین علمی بیافزاید آرمانی است که علم و بشریت نیز از آن استقبال می‌کند. ولی با رجوع به متون دینی می‌بینیم که چنین مواد خامی وجود ندارد یعنی بسیار بعید است با رجوع به متون دینی به قوانین همه جانبه و جهانی برسیم که از فیلتر علم و معارف مسلّم جهان امروز عبور کند. فرض کنیم بشود قوانین علم دینی معدودی را به سختی از متون دینی بسیار گسترده و آشفته کشف کرد ولی آیا بهتر نیست که برای کشف قوانین علمی و جهانی به همان روش تجربی اکتفاء کرد و آسانتر و زودتر و روشنتر به قوانین جهان رسید؟ البته می‌توان گفت گر چه دین در مقام گرد آوری علوم و قوانین موفق نخواهد بود ولی از متون دینی برای کشف قوانین انسان و جامعۀ جهانی کمک گرفت. یعنی در مقام شکار قوانین از متون دینی الهام گرفت. اینکه بتوان از متون دینی مثل هر پدیده و متنی دیگر برای کشف قوانین جهان و علم دینی الهام گرفت فرضی کاملاً ممکن است ولی با فرض الهام درست گرفتن از متون دینی چگونه این علم را می‌توان به دین نسبت داد و آنرا علم دینی نامید؟ از سویی دیگر آیا متون دینی در گذشته برای الهام دهی و جهت دهی به فعالیت علمی متدینان و کسب قوانین جهان و علم دینی مفید بوده است؟ آیا فعالیت علمی شیعه با اعتقاد به سعادت دنیوی دین علاوه بر اخروی بودن آن، از دیگر مذاهب غیر شیعی متأثر نبوده است؟ البته می‌توان گفت که علم دینی به معنویت و اعتقاد به خدا و بعضی از احکام و شریعت فردی و تعبدی خلاصه می‌شود و دین فقط با نیت متدینان و قصد تقرب به خدا نقش ایفاء می‌کند. این نظر نیز گر چه اشکال را کوچگ کرده است ولی باز هم قوانین و قواعد متناسب با خود را می‌طلبد. گر چه کوچک و حداقلی کردن دین به این حد کجا و ادعای شیعه بر جهان شمولی و جهانی سازی دینی کجا؟ پرواضح است که پیشرفت علم و نبود ن علم دینی، به حذف دین و ادیان می‌انجامد و حال آنکه نه تنها شیعه به جاودان بودن دین خود اعتقاد دارد بلکه جهانی واحد با محوریت آموزه های شیعی از اهداف مسلّم دکترین مهدویت است. از این روی علم دینی گر چه برای بشریت جهان ضروری نیست ولی نیاز دین و ادیان و شیعه است. علم دینی گر چه نیاز اعتقادات دینی است ولی کشف آن از متون بعید بلکه ناممکن است. آیا شیعه میتواند با گذر از متون دینی و اعتقاد مسلّم به زنده بودن منبع وحیانی شیعه به فعالیت اجتماعی و علمی ایشان بیاندیشد واز ایشان در کسب علم دینی و جهانی استفاده کند؟
5) جهانی سازی با دکترین ظهور
آیا در مسیر جهانی سازی می‌توان با فعالیت اجتماعی منبع زنده وحیانی شیعه و منجی دین و ادیان از علوم ایشان استفاده کرد و به دکترین ظهور اندیشید؟
قوانین و علوم جهان با وجود فردی مرتبط با خالق این جهان بسیار سریع کشف می‌شود و نه تنها به بشریت لطف و خدمت فراوانی خواهد شد بلکه با کشف علوم دینی و جهانی به نجات دین وادیان خواهد انجامید و اعتقادات و آرمانهای ادیان را تحقق خواهد بخشید. متون دینی که تاکنون عاجز از کشف علوم دینی و جهانی بوده اند آیا می‌توانند شرایط ظهور منبع زنده وحیانی و منجی ادیان را بگویند؟ ادیان گرچه همه به منبع زنده وحیانی و پیامبر و برگزیدۀ خداوند جهان معتقدند ولی شیعیان آن منبع وحیانی را در عصر حاضر زنده می‌دانند. با توجه به این اعتقاد، شیعیان از شرایط فعالیت اجتماعی و ظهور آن منبع وحیانی زنده سؤالات بسیاری داشته اند که در متون دینی شیعه یافت می‌شود. گر چه متون دینی ادیان همه به منجی ادیان و عصر ظهور ایشان اشاراتی داشته اند ولی متون شیعه شفاف ترین متون دینی برای تحقیق و بررسی شرایط ظهور منجی دین و ادیان هستند. جهانی سازی و جهانی واحد با محوریت آموزه های مهدوی یکی از اهداف دکترین مهدویت است ولی ظهور نه تنها هدفی مقدمتر از جهانی سازی است بلکه به جهانی واحد دینی و دیگر اهداف دکترین مهدویت نمی توان بدون ظهور دست یافت. بنابراین شایسته و بایسته است قبل از پرداختن به دیگر اهداف دکترین مهدویت به دکترین ظهور اندیشید. «اختیاری بودن ظهور» که این قلم در مقالاتی به آن پرداخته است، بر آن است که شرایط و محیط فعالیت اجتماعی منجی ادیان و مهدی موعود(ع) را باید ایجاد کرد. اگر این شرایط نیاز به کشف قوانین و علوم و اجرای آنها دارد با برنامه ریزی از طریق اسباب طبیعی و متعارف، باید آنها را مهیا نمود. بنابراین مهمترین ویژگی این نظریه، وابستگی وقت ظهور به برنامه ریزی و همت شیعیان است. با بررسی متون دینی و آموزه های شیعه به این رهیافت می‌رسیم که شرایط و علل فعالیت اجتماعی منجی ادیان با شرایط و اسباب تشکیل حکومت واحد آخرالزمان فرق دارد. تفاوت اسباب ظهور با اسباب تشکیل حکومت واحد جهانی از فاصله زمانی بین این دو واقعه تاریخی خبر می‌دهد. هنگامی که اسباب فعالیت اجتماعی مهیا شود، امام زمان(ع)به فعالیت اجتماعی می‌پردازد گر چه اسباب تشکیل حکومت جهانی آماده نباشد بلکه می‌توان از فعالیت اجتماعی و علمی منبع زنده وحیانی زمینه تشکیل حکومت واحد جهانی را با محوریت آموزه های دینی و شیعی مهیا ساخت. متون حدیثی شیعه بر شرایط امنیتی جامعه برای فعالیت اجتماعی امام زمان(ع) تأکید کرده اند. یعنی با ایجاد محیط امنیتی می‌توان به فعالیت اجتماعی ایشان اندیشید. دکترین ظهور رهیافتی واقع گرا و فهم پذیر است که می‌توان از بررسی متون حدیثی شیعه و سیرۀ امامان شیعه و کلام و اعتقادات شیعه به آن رسید. دکترین ظهور با کارآمدی و فوائد فراوانی برای بشریت به نیاز دین و ادیان در عصر حاضر پاسخ می‌دهد و با الهام از این جمله می‌توان با متون و آموزه های شیعه آنرا تأیید کرد و با مهیای اسباب و شرایط آنرا گردآوری و تحقق بخشید و پرواضح است که با تحقق اسباب و زمینه سازی دکترین ظهور می‌توان آنرا به آزمون سپرد.
1-5) دکترین ظهور و علت غیبت
منابع زنده وحیانی بر ادارۀ امور دنیای مردم سعی داشته اند گر چه کمتر به مقصود خود رسیده اند. امروزه بیش از اینکه به محوریت و سیطره شخص و گروهی بر مردم و مشروعیت حکومت اندیشیده شود به کشف و حاکمیت و اجرای قوانین جهان پرداخته می‌شود.کشف و اجرای قوانین این جهان با روش تجربی و علمی صورت می‌گیرد و هر لحظه بشریت را به جهان واقعی و حکومت علمی نزدیکتر می‌کند. ولی منابع زنده وحیانی از قوانین واقعی و پدیده های این جهان خبر می‌آورند. پیامبران که به خالق جهان متصل بودند قوانین و نظام حاکم بر انسان و جامعه و جهان آنروز را برای انسانها به ارمغان می‌آوردند. پر واضح است که آوردن قوانین و علوم واقعی جهان از نزدیک شدن به قوانین جهان به روش علمی و تجربی، کارآمدتر و مفیدتر است. بنابراین علم و بشریت جهان امروز که به سختی به قوانین این جهان نزدیک می‌شود از منابع زنده وحیانی استقبال خواهد کرد. از این رو گر چه جهان امروز از مشروعیت حکومت- چه دینی و چه غیر دینی – کمتر سخن می‌گوید ولی آموزه های واقعاً دینی و واقعی و جهانی کارآمدی فراوانی برای بشریت و مردم جهان دارد و آنها را قبول بلکه از آنها استقبال می‌کند. مثلاً حضرت یوسف (ع) با علم غیب از بحران اقتصادی آینده جامعه خویش خبر آورده و مردم به فعالیت اقتصادی بیشتری پرداختند. کدام بشریت و مردمی هستند که در گذشته و حال و آینده از چنین افرادی استقبال نکنند؟ ولی حکومتهای تاریخ دیروز، مشروعیتشان به قدرت و غلبه بود و به محوریت اشخاص بلکه شخص اداره می‌شد و حاکم حکومتها به جای کشف و اجرای قوانین نظام جهان به مقاصد شخصی خویش می‌اندیشیدند. بدین سان دستورات حاکمان با آموزه های منابع زنده وحیانی در تقابل واقع می‌شد و به نزاع و جنگ بین حاکمان و پیامبران می‌انجامید. با توجه به قدرت حاکمان، این نزاعها بیشتر فرار و غیبت منابع زنده وحیانی از بین مردم را نتیجه می داد و مردم از فعالیت اجتماعی پیامبران محروم می‌شدند.
علت غیبت منجی ادیان و امام عصر(ع) نیز خوف از حاکمان طاغوت با توجه به تقابل آموزه های وحیانی ایشان با دستورات حاکمان بوده است. منظور از علّت، نه علّت فلسفه اسلامی و یونانی است که ضرورت را در بر دارد بلکه علّت به معنای سبب تکرارپذیر است. اینکه دو واقعه و پدیده همواره در پی هم آیند، ضرورتی ندارد ولی میتوان در نظام جهان از وقوع و تکرار دو پدیده به دنبال یکدیگر در زمان حال و گذشته و آینده خبر داد گر چه استثناء آن ممکن باشد، خداوند نیز معمولاً از اسباب تکرارپذیر و متعارف استفاده می‌کند و کراهت دارد از اسباب غیر متعارف به مقاصد خود برسد که این سنت الهی به تأیید تاریخ ادیان و احادیث شیعه می‌رسد. گرچه گاهی نیز از معجزه و اسباب غیر متعارف و فهم ناپذیر برای مردم هم عصر معجزه استفاده کرده است. اینکه خداوند و خالق جهان و خالق اسباب از اسباب متعارف و فهم پذیر و تکراری برای مقاصد و افعال خویش استفاده می‌کند دارای فوائد فراوانی برای انسانهاست. تکراری بودن دو واقعه و پدیده رهیافت فهم پذیری و تدبیر و برنامه ریزی و پیش بینی آینده را به ارمغان می‌آورد. در پی آمدن دو پدیده در مقطعی از تاریخ می‌تواند فایده و حکمتی در همان زمان و برای همان واقعه داشته باشد ولی اگر آن دو پدیده در گذشته و حال و آینده تکرار شود تدبیر و برنامه ریزی که فایده و حکمتی بسیار بیشتر است را نتیجه می‌دهد. یعنی می‌توان با ایجاد پدیده اول، وقوع پدیده دوم را پیش بینی کرد. سبب غیبت و فعالیت نکردن منابع زنده وحیانی گذشته خوف و ترس بر جان خویش از حاکمان طاغوت بوده است. این دو پدیده یعنی غیبت پیامبران و خوف بر جان بر حکمت و فایده زنده بودن و حفظ جان پیامبران است. حفظ جان که وظیفه ای عقلاعی است و هر کسی آنرا انتخاب می‌کند سببی است که خداوند نیز فعالیت اجتماعی پیامبران را بر آن قرار داده است. البته این حفظ جان پیامبران نیز از طریق اسباب متعارف جریان می‌کرده و به فرار و غیبت و سعی و تلاش پیامبران بستگی داشته است و چه بسا به این مقصود نمی رسیدند و کشته و شهید می‌گشتند. این طریق یعنی تبلیغ دین و حفظ جان پیامبران و غیبت آنها از راه اسباب متعارف و تکرارپذیر بوده که می‌توان استثنائاتی بر آن از تاریخ گذشته انبیاء آورد. سبب غیبت و فعالیت اجتماعی نکردن منجی ادیان و امام عصر(ع) آیا همان خوف و ترس بر جان است یا استثنائاتی از این سبب تکرارپذیر؟ با رجوع به تاریخ می‌توان جریان و تکرار همین سبب متعارف و فهم پذیر را نتیجه گرفت. یعنی غیبت امام زمان(ع) در هنگامی انجام یافت که از حاکمان سیاسی وقت خویش بیم و ترس بر جان داشت. البته امامان شیعه با علم غیب به چنین سنت الهی خبر داده بودند و تاریخ آنرا آزمود. امّا سبب غیبت مهدی موعود(ع) در قرون بعدی و حتی زمان ما چیست؟ آیا همان سبب امنیتی و تکرارپذیر است یا استثنائاتی از آن بوده و خواهدبود؟ گر چه اگر اخباری نباشد با بررسی تاریخ انبیاء ،این دو پدیده یعنی خوف بر جان و غیب امام زمان(ع) و تکراری بودن آن، احتمال داده میشود ولی امامان شیعه بر تأیید و تکراری بودن این دو پدیده تأکید کرده اند و احتمال استثناء بودن غیبت و ظهور امام زمان(ع) از دیگر منابع زنده وحیانی را رد کرده اند. تاریخ حکومتهای بعد از حدوث و پدیدآمدن غیبت این خبر را تأیید می‌کند و پرواضح است که امروز نیز این خبر و تکراری بودن دو واقعه غیبت و خوف بر جان را با ایجاد محیط امنیتی برای فعالیت اجتماعی امام زمان(ع) می‌توان آزمود. بنابراین شایسته بلکه بایسته است که متون دینی و آموزه های شیعه را اجمالاً بررسی نمائیم.
بررسی علت غیبت منجی ادیان گر چه نیاز جهان امروز است ولی شیعیان قرنها پیش در مواجهه با دیگر مذاهب به آن پرداخته اند. شیعه که به زنده بودن امام ولی غیبت و فعالیت اجتماعی نکردن ایشان معتقد است علّت غیبت را بررسی نموده . علم الهدی از متکلمین قرون اولیه تاریخ شیعه با تألیف کتابی مستقل در همین زمینه، هر چند که پرداختن به علّت غیبت را برای اثبات زنده بودن ایشان ضروری نمی دانسته است ولی علّت غیبت را با ذکر «سبب الغیبة علی التفصیل» ترس از ظالمین می‌داند. ایشان با توجه به فعالیت اجتماعی امام(ع) و برخورد و نزاع و قدرت ظالمین حفظ جان را بر امام(ع) واجب دانسته و مخفی شدن را امری ضروری می‌دانند. البته شیخ مفید و شیخ طوسی از فیلسوفان و متکلمان تاریخ اولیه شیعه بر همین علّت غیبت تأکید کرده اند.
احادیث شیعه شرط ظهور در تاریخ گذشته و حال و آینده را ایجاد محیط امنیتی برای فعالیت اجتماعی امام زمان(ع) می‌دانند که به آنها اشاره می‌کنیم. امام صادق(ع) از وقوع و حدوث غیبت امام زمان به شیعیان خبر داده اند و علّت آن را حفظ جان شریفشان می‌دانند:
«ای زراره! امام مهدی(ع) چاره ای جز غیبت نخواهد داشت، زراره سؤال کرد علّت غیبت ایشان چیست؟ امام صادق(ع) در حال اشاره به بدن خویش فرمودند:ترس از جانش.»
امامان شیعه ادامۀ غیبت بعد از حدوث و وقوع غیبت را نیز همان حفظ جان امام در پی تقابل با حکومتهای طاغوت میدانند که تکرار سنت غیبت دیگر منابع زنده وحیانی بوده است:
«در زندگی صاحب الامر(ع) سنتی از حضرت موسی(ع) است. سؤال شد چه سنتی؟ فرمودند: همیشگی خوف و ترس از حکومتها، تا این که خداوند به یاری کردن او اجازه دهد و به همین علت رسول اکرم(ص) یک بار در شعب و بار دیگر در غار مخفی شدند و به همین علّت امیرالمومنین(ع) خانه نشین شد و از مطالبه حق خویش صرف نظر کرد.»
ولی از همه احادیث روشنتر ومهمتر احادیثی است که از یکسان بودن وتکرار اجرای سنت انبیاء و علّت غیبت آنها را در زمان گذشته و حال و آینده با امام زمان (ع) خبر داده اند:
« عن ابی عبدالله (ع) قال «انّ للقائم منّا غیبة یطول امدها، فقلت له و لم ذاک یابن رسول الله؟ قال «انّ الله عزّو جل ابی الّا ان یجری فیه سنن الانبیاء (ع) فی غیباتهم»
« اما صادق(ع) فرمودند:« برای قائم ما غیبتی حتمی است که به طول می‌انجامد گفتم علّت چنین غیبتی چیست ای فرزند رسول الله؟ امام فرمودند:«خداوند بزرگ و بزرگوار ابی و کراهت دارد که طریقی به جز سنت انبیاء برای قائم (ع) برگزیند سنتی که در مورد غیبتهای ایشان جاری بوده است.»
این حدیث به کراهت داشتن خداوند از گزینش و استفاده از اسباب غیر متعارف و فهم ناپذیر دربارۀ سنت امام زمان(ع) خبر می‌دهد و تأیید نموده که روش و سنت ایشان مانند دیگر انبیاء و منابع زنده وحیانی است و البته بر همانندی و تکرار سنت غیبت امام قائم و بر پاکنندۀ دین تأکید کرده که این تأکید کلیدی برای حل معادلات جهان وادیان امروز و فرداست. شیخ صدوق(ره) که در گردآوری متون و احادیث شیعه نقش زیادی داشته در همین زمینه کتابی به نام کمال الدین... تألیف نموده است. وی که در مقدمۀ کتابش از چگونگی الهام گرفتن و انگیزۀ تألیف آن سخن گفته به سنت انبیاء و غیبتهای ایشان در اثر خوف بر جان وعدم محیط امنیتی پرداخته است. البته فعالیت اجتماعی ائمه اطهار شیعه مانند انبیاء ذو مراتب و شدت و ضعف داشته و آنها با توجه به شدّت یافتن محیط اختناق و ترس از حکومتها کمتر فعالیت اجتماعی می‌کرده اند وبه تقیه و مدارا کردن با حکومتهای طاغوت می‌پرداخته اند. البته امامان در اولین فرصت مناسب وممکن فعالیت علمی خود را در جامعه زیاد می‌کرده اند و آموزه های دینی و انسانی و اجتماعی را ترسیم و تدریس می‌نموده اند ولی سر انجام همگی با ترفندهای حکومتهای طاغوت به شهادت رسیده اند و محیط اختناق و ترس به قدری زیاد شد که به غیبت کلّی و عدم فعالیت اجتماعی منبع زنده وحیانی شیعه انجامید. احادیث شیعه همچنان بیعت نکردن امام زمان(ع) با حکومتهای طاغوت و دیکتاتور بودن آنها را علّت غیبت ذکر کرده اند که این نیز تأییدی بر ایجاد محیط امنیتی برای فعالیت اجتماعی امام زمان (ع) و دکترین ظهور است. بعضی از احادیث به غیبت امام زمان در میان قوم ستمگر اشاره کرده اند و تأکید کرده اند که اگر خداوند بر قومی غضب کند، آنها را از فعالیت اجتماعی منبع زنده وحیانی محروم خواهد کرد. البته احادیثی نیز بر اسم نبردن از امام زمان و دوری گزیدن امام از مردم و نهی کردن شیعیان از سراغ گرفتن امامشان دلالت دارد و این امور نیز در قرون اولیه غیبت باعث خطر امنیتی منبع زنده وحیانی بوده و چه بسا در قرون بعدی با ناشناخته بودن ایشان این امور خطری برای ایشان نباشد و اشکالی ندارد.
احادیث دیگری به امتحان و آزمایش شیعیان و مردم اشاره فرموده اند و غیبت منبع زنده وحیانی را براین فایده و حکمت دانسته اند. با نبودن امام و فردی با علم بی پایان و خطاناپذیر، شیعیان و حتی دیگر مومنان و بشریت با مشکلات عقیدتی و علمی و اجرایی روبرو می‌شوند که با صبر بر این مشکلات و برطرف نمودن نسبی آنها به ثواب زیادی نائل می‌گردند ولی ائمه اطهار(ع) راهنمایی فرموده اند به جای ثواب بیشتر به جهانی سازی و حکومت واحد جهانی با محوریت منبع زنده وحیانی بیاندیشند چرا که با تحقق چنین جهانی برکات و فوائد وحکمتهای زیادی بهرۀ شیعیان و ادیان و بشریت خواهد شد. حدیثی نیز به نامعلوم بودن علّت غیبت و از اسرار الهی بودن آن اشاره کرده که این حدیث مورد توجه بعضی از علمای معاصر شیعه است. البته گفته شد که منظور از علّت غیبت همان سبب تکرارپذیر وهمانندی سنت غیبت امام زمان(ع) با سنت غیبت دیگر انبیاست که این حدیث نیز بر این نکته تأکید کرده است. بنابراین برگزیدن و گزینش این طریق و استفاده از سبب تکرارپذیر و متعارف و فهم پذیر در امر غیبت امام زمان (ع) کلیدی برای حل معادلات جهان امروزی است هر چند که خداوند عالم می‌توانسته طریقی غیر از این برگزیند. ناگفته نماند که حدیثی به دنیا آمدن مومنان از کافران را علّت غیبت و تأخیر ظهور دانسته است که بعد از تولد فرزندان مومن، پدر ومادران کافر با ظهور امام زمان(ع) به قتل می‌رسند. البته چنین احادیث آشفته ای ما را بسیار از مهدویت رئالیستی و واقع گرا دور میکند و غیبت و ظهور و حکومت واحد آخر الزمان را فهم ناپذیر می‌گرداند. گرچه شاید حدیث مذکور نیز با دیگر احادیث و عقاید و معارف بشریت جمع شود. چرا که این حدیث غیبت امام قائم(ع) را به قیام نکردن سالهای اولیۀ امامت امام علی(ع) تشبیه نموده که امیرالمومنین (ع) بعد از روشن شدن ناکارآمدی حکومت مسلمانان و استقبال و مقبولیت مردم حکومت را بر عهده گرفتند و با مخالفان به جنگ پرداختند و طبیعی است که امام زمان نیز بعد از ایجاد محیط امنیتی و گفتگو با بشریت جهان و استفاده از معجزه و علم بی انتهایشان شیعه و ادیان و بشریت به حقانیت ایشان پی خواهند برد و بعد از حاکمیت و استقرار آموزه های ایشان در امور زندگی بشریت و مقبولیت جهانی و تشکیل حکومت واحد جهانی با کافران و منکرین که بسیار اندک هستند درتقابل و نزاع قرار خواهند گرفت.
2-5) دکترین ظهور و مهدویت رئالیستی
دکترین ظهور در راستای دیگر آموزه های مهدویت رئالیستی و واقع گراست و بدون چنین تفسیری از دیگر آموزه های مهدویت به این رهیافت نمی توان رسید. مهدویت رئالیستی آموزه های مهدوی هستند که فهم پذیرند و جهان امروز با اسباب متعارف و دستاوردهای معرفتی خویش می‌تواند آن آموزه ها و اهداف را جامۀ عمل بپوشاند. خداوند گر چه می‌توانسته برای اجرای آموزه های مهدوی طریقی غیر از اسباب متعارف برگزیند ولی آنها را از مجرای اسباب متعارف و فهم پذیر گذرانیده است تا شیعیان و بشریت جهان بتوانند در تحقق آن سهیم باشند و با برنامه ریزی و تدبیر آنها را اجرا کنند و از فوائد فراوان آن بهره مند شوند. دکترین ظهور مبتنی بر دیگر آموزه های مهدویت رئالیستی است و اگر آموزه هایی که با دکترین ظهور در ارتباطند. تفسیر واقعی و فهم پذیر نشوند، به رهیافت دکترین ظهور نمی توان رسید، دکترین ظهور یک فاصلۀ زمانی بین ظهور و حکومت واحد جهانی ترسیم می‌کند که در آن زمان و در محیطی امنیتی منبع زنده وحیانی به فعالیت اجتماعی و علمی می‌پردازد و حکومت آخرالزمان با محوریت آموزه های ایشان تحقق می‌یابد. چگونه میتوان به دکترین ظهور رسید در صورتی که حکومت واحد جهانی از طریق اسباب غیر متعارف و فهم ناپذیر با معجزه ای بسیار بزرگ یک شبه تحقق یابد. اگر جنگ و سلاح مهدی(ع) را نوعی تفسیر کنیم که در یک زمان تمام بدان نابود می‌شوند، چه نیازی به دکترین ظهور است. به رهیافت دکترین ظهور نمی توان رسید اگر یاران دولت مهدی(ع) افرادی فوق العاده بدانیم که با تعدادی اندک و با نیروی غیر متعارف آن دولت را تحقق می‌بخشند و تمام مردم جهان را کنترل می‌کنند. اگر وقت ظهور در هر مقطعی از تاریخ و با هر شرایطی ممکن باشد و آن وقت را خدا تعیین کند چگونه میتوان با وقتی نامعلوم، پیش بینی و برنامه ریزی و تدبیر کرد و به دکترین ظهور رسید. پرواضح است که خالق جهان می‌توانسته این آموزه ها را فهم ناپذیر گرداند و از طریق اسباب غیر متعارف آنها را اجرا کند . وجود فردی زنده و مرتبط با خداوند جهان با علمی بی پایان و خطاناپذیر از وجود اسباب غیر متعارف حکایت دارد. ولی اگر فرض شود که نتوان به عالم مابعدالطبیعه و علم دینی و حتی شریعت جهانی رسید مگر با فردی مرتبط با خداوند جهان، آنگاه خلق چنین فردی و گزینش چنین سبب غیر متعارفی دارای حکمتها و فوائد بس فراوانی برای بشریت است و بلکه دین بدون چنین فردی تصوری ندارد. بنابراین گر چه خداوند می‌توانسته تمام آموزه های مهدویت را از طریق اسباب غیر متعارف اجرا کند ولی بسیاری از آنها را از جریان اسباب طبیعی و فهم پذیر گذرانیده تا انسان بتواند با برنامه ریزی و تدبیر به آنها برسد. جریان این آموزه های مهدوی که با دکترین ظهور در ارتباطند از مجرای اسباب طبیعی و استثناء نبودن آنها از دیگر وقایع تاریخی نیاز به بررسی وتأیید روایات و احادیث دارد که به بعضی از این روایات اشاره می‌کنیم.
حکومت جهانی آخرالزمان با محوریت منبع زنده وحیانی و آموزه های ایشان از طریق اسباب طبیعی و متعارف و با انسانها و یارانی فهم پذیر تحقق می‌یابد. البته همۀ منابع زنده وحیانی مترصه تشکیل حکومت و عهده دارشدن ادارۀ امور زندگی مردم بوده اند. امامان شیعه نیز تحقق حکومت امام قائم (ع) را از مجرای اسباب فهم پذیر در آیندۀ تاریخ و نبودن اسباب متعارف وکافی و در نتیجه ناکارآمدی و شکست حتمی را در آن مقطع تاریخی دلیل انصراف خود از تشکیل حکومت دانسته اند:
«قیام امام قائم(ع) مانند انقلاب رسول الله است ولی انقلاب هر یک از ما امامان قبل از قیام امام مهدی(ع) مثل جوجه پرنده ای است که از آشیانه اش پرواز کند پس اسباب بازی کودکان قرار خواهد گرفت.»
روایتی دیگر جریان حکومت واحد آخرالزمان را از مجرای اسباب متعارف و دشواری پیمودن آن و حتی به فعالیت اجتماعی امام زمان(ع) برای رسیدن به چنین جهانی تأکید کرده است:
« یکی از شیعیان پرسید : گویند وقتی مهدی (ع) قیام کند کارهایش به آسانی و بدون پی آمدو هزینه ای انجام می‌گیرد وبه مقدار حجامتی خونریزی نمی شود؟ امام باقر (ع) فرمودند: قسم به کسی که جانم به دست اوست هرگز چنین نیست، اگر چنین پدیده ای امکان داشت برای حکومت رسول خدا پدید می‌آمد در صورتی که در مبارزه دندانش خونین شدو پیشانی مبارکش شکست. هرگز چنین امری تحقق نمی یابد مگر ما و شما عرق وخون بریزیم سپس به پیشانی مبارکش دست کشید.»
دست کشیدن امام برپیشانی خود حکایت از کار طاقت فرسا دارد. طبیعی و متعارف است که ایجاد محیط امنیتی و فعالیت اجتماعی امام (ع) بعد از ظهور به افراد و یارانی نیاز دارد. امام صادق(ع) نیز حکومتی با محوریت منبع زنده وحیانی را نیازمند افراد و یارانی فرمان پذیر وپر کار و ... دانسته اند:« ولی اگر آن شماره ای که توصیف شده اند سیصد واندی تکمیل گردد آنچه شیعیان می‌خواهند انجام می‌شد. » البته عدد افراد حکایت از تعداد تقریبی یاران دارد گر چه شاید قرنها پیش این تعداد برای ایجاد محیط امنیتی و تشکیل حکومت کافی بوده است. روایتی دیگر نیاز به افراد و یارانی بیشتر از ظهور برای تشکیل حکومت واحد جهانی اشاره دارد:
« هنگامی که آن عدۀ معلوم از مردم زمین جمع گردند امام زمان(ع) امر و کار خویش را ظاهرو علنی می‌سازد و با کامل شدن گروهشان به ده هزار نفر به اذن خدا قیام می‌کند.» این حدیث علاوه بر نیاز ظهور به افراد و به تعداد بیشتر آنها برای تشکیل حکومت واحد جهانی به تفکیک ایندو و فاصلۀ زمانی بین این دو واقعۀ تاریخی اشاره دارد. اما منظور از کار طاقت فرسای یاران مهدی(ع) و سلاح جنگ ایشان چیست؟ امام زمان (ع) ویارانشان در زمانی که بین ظهور و حکومت واحد جهانی فاصله می‌شود، چگونه به فعالیت اجتماعی می‌پردازند؟
سلاح مهدی (ع) علم دینی است علمی که از ارتباط با خالق جهان به ارمغان می‌آورد. منبع زنده وحیانی از قوانین حاکم بر جهان و انسان خبر می‌آورد . متون دینی گذشته که عاجز از علم دینی بوده اند و نتوانسته اند قوانین جهانی را کشف کنند با وجود منبع زنده وحیانی ومتون بروز شده دینی می‌توان علم دینی را کشف کرد وبه اجرا و استقرار آنها اندیشید. البته نیاز به منبع زنده وحیانی علاوه بر متون دینی از اعتقادات مسلّم و بدیهی شیعیان است و با این اعتقاد از دیگر مذاهب و ادیان متمایز می‌شوند . احادیث نیز به آمدن متون دینی جدید وهماهنگ با دیگرمعارف انسان وعده داده اند: « مهدی موعود(ع) با قیام به آوردن امر جدید و متون و کتاب جدید و روش و سنت جدید و داوری جدید انقلاب می‌کند.»
صفت بارز زمان بعد از ظهور فعالیت علمی و عمومی منبع زنده وحیانی است. امام زمان (ع) با ایجاد محیط امنیتی با تدریس عمومی علم و قوانین علمی را نشر و گسترش می‌دهند. البته گسترش علم و استفادۀ علمی از منبع وحیانی سیرۀ برتر منابع زنده وحیانی و به خصوص امامان شیعه بوده است. تاریخ شیعه حکایت از آن دارد که امامان شیعه به محض دستیابی به امنیتی تقریبی به تدریس عمومی می‌پرداخته اند و تمام مذاهب و ادیان و بشریت از علم آنها استفاده می‌کرده اند .
منجی ادیان با سلاح علم دینی به گفتگو با ادیان و بشریت جهان می‌پردازند و دین وادیان را در جهان جدید نجات می‌دهند و دین جدید را جهانی خواهند کرد. دین وادیان که با متون قدیمی عاجز از کشف علم دینی بوده اند و با پیشرفت علم با ناکارآمدی و عدم مقبولیت مردم جهان روبرو هستند و هر لحظه دین کوچکتر می‌گردد و چه بسا به حذف آن خواهد انجامید با آمدن منجی ادیان و کشف علم دینی نه تنها حذف نخواهند شد بلکه دین حداکثری و جهانی می‌شود. متون دینی به آمدن منجی ادیان اشاره داشته اند و احادیث شیعه نیز سفارش فرموده اند:« ظهور و زود آمدن آن عصر را بسیار بخواهید چرا که ظهور برایتان گشایش است.»
با کشف علم دینی تمدن واقعاً دینی و شیعی و جهانی سازی واقعی شکل میگیرد چرا که هر چه علم دینی بیشتر کشف و گسترش یابد تمدن و حکومت و جهان دینی تر خواهد شد و با تحقق تمدن دینی و علم دینی گفتگوی دین با دیگر تمدنها و تمدن غرب امکان می‌یابد. ادیان با استفاده نکردن از منبع وحیانی زنده و ناکارآمدی متون دینی قدیمی بسیار از تمدن غرب و علمی و بشریت جهان عقب افتاده اند و مرجعیت متون دینی که افیون و کاهنده سرعت ادیان شده بود با آمدن منجی ادیان و کشف علم دینی و بروز شدن متون دینی، به کاتالیزور و سرعت دهنده‌ای دست می‌یابند که به تمدن دینی حتی جهان شمولی دین تحقق می‌بخشند و با کارآمدی دین جدید در امور زندگی مردم به سعادت دنیا و آخرت و آرمان حداکثری کردن دین و جهانی کردن آن می‌رسند، با ظهور امام زمان(ع) بدعتهای علمای دینی از بین می‌رود و حتی اسلام نیز جدید می‌گردد: « امام زمان (ع) همان کاری را انجام می‌دهد که پیامبر اسلام انجام داد یعنی امورجاهلی و نادانی را از بین می‌برد و اسلام را نو می‌گرداند.»
امام زمان (ع) بعد از ظهور با علم دینی و معجزه و حتی رجعت پیامبرن و بعضی از انسانها و نخبگان خط بطلانی بر ایمان گروی و پلورالیزم و کثرت گرایی دینی می‌کشند و همه را به دین خود دعوت می‌کنند و پر واضح است که ادیان و چه بسا بشریت جهان به چنین منبع زنده وحیانی ایمان می‌آورند و بر دین واحد جمع می‌گردند: امام صادق(ع) فرمودند:«اختلاف بین بشریت جهان و اختلاف ادیان جهان حل می‌گردد و یک دین استقرار می‌یابد.» و توضیح فرمودند که منظور از انحصار دین به اسلام و اسلام ،تسلیم و فرمانبری از منبع وحیانی و خداوند جهان است. پیروزی خدا محوران و مومنان و شیعیان با تحقق حکومت آخرالزمان با محوریت منجی ادیان و آموزه های علم دینی وعده ای است که متون دینی داده اند و با سهیم بودن مومنان در تحقق آن، به اجر و مزد خود خواهند رسید. ناگفته نماند که بعد از فراگیرشدن و جهانی شدن آموزه های علم دینی و استقرار آن، تقابل بعضی از علماء و جزم گرایان دینی با حکومت آخرالزمان، امکان دارد ولی مخالفت گروهی اندک با حکومت واحد جهانی با مقبولیت مردم جهان چه ضرری می‌تواند برساند؟
علم دینی برای بشریت وتمدن جهان امروز، کارآمدی فراوانی خواهد داشت. بشریت جهان که با روش علمی تجربی به کشف قوانین جهان می‌پردازند با ظهور و گسترش علم دینی به کشف تمام قوانین جهان دست می‌یابند. علم دینی نه تنها در تعارض و تقابل با علم جدید نیست بلکه تمام کننده و متمم آن خواهد بود، چرا که از خالق جهان سرچشمه گرفته است. علم دینی معجزه ای بزرگ از امام زمان(ع) خواهد بود که هم نوع و فهم پذیر برای دانشمندان جهان امروز است و دانشمندان به عجز از آوردن مثل آنرا اعتراف میکنند و با استقبال از آن به ما بعدالطبیعی بودن آن اطمینان می‌یابند و بعید است کسی با این معجزۀ بزرگ به ایشان ایمان نیاورد و احادیث نیز به پذیرفتن وایمان مردم جهان به دین واحد اشاره کرده اند.
تمدن غرب که با توسعه همه جانبه و کشف قوانین حاکم بر انسان و جهان، زمینه جهانی واحد را مهیا کرده است با ظهور امام زمان (ع)به آرمان تسخیر کامل جهان و جهانی سازی علمی زودتر و آسانتر می‌رسد. جهانی سازی علمی که با مانع دین و ادیان برخورد می‌کرد واز سرعت آن کاسته می‌شد با کشف علم دینی تسریع می‌یابد. علم دینی که علاوه بر واقع نمایی علم بر واقعیتهای آن می‌افزاید می‌تواند جهانی واحد و یکپارچه با قوانین و نظام واحد را تسریع بخشد. منبع زنده وحیانی با سلاح علم دینی نه تنها زمین را مسخّر بشریت خواهد کرد بلکه احادیث ازتسخیر سیارات دیگر خبر داده اند.
پیش بینی وقت ظهور نیاز امروز دین و ادیان و چه بسا بشریت جهان است چرا که دکترین امنیتی ظهور آنرا می‌طلبد. به ظهور منجی ادیان و امام بشریت جهان نمی توان اندیشید مگر برای آن برنامه ریزی کرد. چگونه می‌توان برای ظهور تدبیر و برنامه ریزی کرد در صورتی که هر مقطعی از تاریخ و با هر شرایطی امکان آن باشد و زمانی نامعلوم برای آن تصور شود. دکترین ظهور که برای فعالیت اجتماعی منبع زنده وحیانی به محیطی امنیتی برای ایشان می‌اندیشد در صورتی تحقق می‌یابد که برای رسیدن به اسباب آن برنامه ریزی و زمانبندی کرد. تحقق محیط امنیتی به برنامه ریزی نیاز دارد و آن پیش بینی وقت ظهور را می‌طلبد. البته امنیت به عاملهای گوناگونی بستگی دارد که می‌توان از طریق علوم مختلف با کارشناسان و دانشمندان آن محیط امنیتی طراحی و زمان رسیدن به آن پیش بینی شود.
احادیث کسانی که تعیین وقت ظهور کنند را دروغگو دانسته اند. البته منظور دکترین ظهور وقتی است که با پیش بینی آن بتوان برنامه ریزی کرد و می‌توان این احادیث را با توجه به مکان و زمان تفسیر کرد چرا که از سویی وسیلۀ علمی در گذشته برای تعیین وقت و حتی پیش بینی آن نبوده است و از سویی دیگر امامان شیعه فرموده اند که ما به کسی از وقت ظهور خبر نداده ایم بنابراین کسی که از تعیین وقت ظهور خبر دهد، دروغگوست. از اینرو دکترین امنیتی ظهور پیش بینی وقت ظهور و برنامه ریزی و طراحی جدول زمانبندی امنیتی را می‌طلبد و البته می‌توان جمهوری اسلامی ایران را در راستای دکترین امنیتی ظهور تفسیر کرد یا بر آن مسیر قرار داد.27/8/1387 .قم.علیرضا نودهی
https://ayandehroshan.ir/vdcbuzb0prhbs.iur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما