چكيده جهانيشدن، با مفاهيمي چون فشردگي جهان، وابستگي بخشهاي گوناگون جهان، ادغام، همگونسازي و گسترش تأثيرگذاري و تأثيرپذيري و... همراه است. همچنین آن را زمينهساز شكلگيري سياست فرابينالملل دانستهاند. باید گفت درباره آثار این پدیده، بر روی جنبههای گوناگون زندگي بشر، از جمله دين، بحثهاي فراواني شده است. در اين مقاله، مبحث مشترک تمامی اديان، یعنی موعودگرایی را دريچۀ ورود به عرصۀ جهانيشدن قرار دادهایم. این موضوع که راهبردمحوري در حوزه ديپلماسي است، از وجوه گوناگون بررسي شده است. واژگان كليدي جهانيشدن، تعامل فرهنگها، مذهب، موعودگرايي، سياست خارجي، قدرت نرم، راهبرد. مقدمه موضوع یا پدیده جهانیشدن که گویا عنوانی جدید برای پدیدهای دیرینه است (صرف نظر از مفاهیم پروژهای یا پروسهای آن)، با مفاهیمی نظیر فشردگی جهان، وابستهتر شدن بخشهای گوناگون جهان، افزایش وابستگی و درهم تنیدگی جهانی، فرآیند غربی کردن و همگونسازی جهان، ادغام همه جنبههای اقتصادی در گستره جهانی، پهناورتر شدن گستره تأثیرگذاری و تأثیرپذیری کنشهای اجتماعی، کاهش هزینههای تحمیل شده به وسیله فضا و زمان و از این قبیل، تعریف شده است. جیمز روزنا، فرآیند جهانیشدن را زمینهساز شکلگیری سیاست فرابینالمللی میداند. به نظر او، امور جهانی، تنها روابط بینالملل نیستند، بلکه روابط فراملّی هم هستند که روابط پیچیده میان حکومتها، نهادهای بینالمللی حکومتی و غیرحکومتی و سازمانهای غیرحکومتی را دربر میگیرند. در شکلگیری سیاست فرابینالمللی و روابط فراملّی، عواملی مانند پیدایش مسائلی فراتر از قلمرو دولتها، کاهش توان دولتها برای حل مشکلات ملّی و پیدایش نهادهای قدرتمندتر در جوامع ملّی موثرند. دربارۀ آثار این پدیده بر جنبههای گوناگون زندگی اجتماعی بشر، نظریات فراوانی ارائه شده که به سه دسته «اقتصادی، سیاسی و فرهنگی» تقسیم شده است. در بخش اقتصادی، این پدیده موجب ادغام و همگرايی اقتصادی در عرصه جهانی در ابعاد مختلف اقتصادی (بخشهای واقعی و غیرواقعی) شده است. در حوزه سیاست، جهانیشدن را باید رهايی روابط اجتماعی و فرهنگ از سیطره دولت ـ ملت دانست. نفوذپذیری مرزهای ملّی، حد و مرزهای هویتی را به هم ریخت و سلطه هویت و فرهنگ ملّی مخدوش گردید. تعامل فرهنگها، هویت را نسبی میکند و بازسازی هویتی جدید ایجاد میشود. حتی بنابه دو دلیل پارادوکسیکال «کاهش احتمال جنگها و افزایش پدیده تجزیهطلبی»، دولتها در حال از دست دادن وظیفه سنتی هویتسازی خود (که از زمان تجدد به آنان سپرده شده) هستند و این وظیفه را به نهادهای فروملّی و فراملّی واگذار میکنند. مسائل جهانی، راه حلها و تدبیرهای جهانی میطلبد. به قول دانیل بل «نهاد دولت ـ ملت برای مسائل بزرگ زندگی بسیار کوچک است و برای مسائل کوچک زندگی بسیار بزرگ». اما با این همه، فرآیند آسیبپذیری دولت ـ ملت، دولتها را هوشیار ساخته و سبب شده تا فرآیند تقویت ساختار و ماهیت خود را سرعت ببخشند. جهانیشدن از بعد فرهنگی، اينگونه تعبیر میشود که کاملترین مرحله انسانی، بازسازی کامل روابط و کنشهای اجتماعی در گستره جهانی است و انتظار میرود که این پدیده که در اثر مرگ جغرافیا ناشی میشود، به گسترش پیوند فرد و جامعه بیانجامد و از تصلب و انسداد فرهنگ بکاهد. برخی نظریهپردازان مانند گیدنز و رابرتسن عقیده دارند که فرآیند جهانیشدن را میتوان جهانیشدن تجدد یا به عبارتی، جهانیشدن فرهنگ و تمدن غربی دانست. بر اساس این دیدگاه، سرمایهداری در تلاش است تا جهان را به بازار تولید و مصرف (با هدف انباشت سرمایه) تبدیل کند. بنابراین، از طریق تأثیرگذاری بر فرهنگ و ایدئولوژی به این هدف دست مییابد. اقتصادی شدن فرهنگ، حتی بر الگوها و روشهای هویتیابی نیز تأثیر گذاشته است و مصرف را به جای هویت مینشاند. فرهنگ مصرفی، حتی مرز میان فرهنگ عالی و میانه را نیز از بین برده و فرهنگ عالی تبدیل به ثروتاندوزی، فخرفروشی و شهرتیابی شده است. تعامل فرهنگها فروریزی مرزها و فضاهای محدود، موجب برخورد فرهنگها با یکدیگر و با فرهنگ جهانی میشود که در اثر این برخورد، یا فرهنگهای دیگر مستحیل میشوند و برخی دیگر موضعی سرسختانه و ستیزآمیز نسبت به فرهنگ مهاجم اتخاذ میکنند. شماری از فرهنگها به همزیستی مسالمتآمیز تن میدهند و تعدادی هم گفتوگو و تبادل فرهنگی را گریزناپذیر میدانند. با فروریزی فزاینده مرزهای سیاسی و فرهنگی و ادغام روزافزون جوامع در جامعهای جهانی، در عین حال که فرهنگهای خاص گوناگون به یکدیگر نزدیک میشوند، فرهنگ عام نیز شکل میگیرد. در کنشها و تعاملات میان فرهنگها نیز میتوان میزانی از همگرايی میان فرهنگهای گوناگون درباره بسیاری از ارزشهای بنیادین بیابیم؛ زیرا انسانها وجوه مشترکی دارند و میتوانند ایدهها و ارزشهای مشترک پیدا کنند. پیتر بیر، انواع واکنشها، اندرکنشها و تحولات فرهنگی را به دو دسته، عامگرايی فرهنگی و خاصگرايی فرهنگی تقسیم کرده است. عامگرايی فرهنگی به آن دسته از واکنشها و تحولات فرهنگی گفته میشود که بر محور تبادل، آمیزش، همزیستی و انطباق شکل میگیرند و برخلاف دیدگاههای مربوط به خاصگرايی فرهنگی، بیشتر از سوی افرادی حمایت میشود که با تکیه بر گفتوگو، اختلاط و تحمل به بازسازی خود میپردازند. این افراد بر آن وجه از فرهنگ تأکید میورزند که هر شخص بدون توجه به علایق شخصی و وفاداریهای اجتماعی، بایستی آن را بپذیرد؛ مانند صلح، آزادی و عدالت. پیداست که این وجه از فرهنگ به اصول و ارزشهای همه مردم ارتباط دارد. گستره داد و ستد و آمیزش فرهنگی چنان گسترش یافته که از یک سو فرهنگ غربی که ادعای جهانی بودن را دارد نیز با ورود وسیع دیگر فرهنگها روبهروست تا فرهنگهايی که به ذاتگرايی صرف پرداختهاند و حاضر به پذیرش چنین تعاملاتی نیستند. از سوی دیگر، درست است که فرآیند جهانیشدن به همگونی و یکدست شدن فرهنگ و تفاوت و تنوعزدايی میانجامد، ولی نوع دیگری از همزیستیها، آمیزشها، تفاوتها، گوناگونیها و خاصها را هم پدید میآورد. قلمرو جهانی معاصر هم دربر گیرنده عامیت و همگونی است و هم دربر گیرنده خاصیت و ناهمگونی. به تعبیر رابرتسون، نیروهای ادغامگرا و همگونآفرین، مکمل نیروهای تفاوتزا هستند؛ یعنی عام شدن امر خاص و خاص شدن امر عام. عام کردن امر خاص به معنای گسترش انواع تفاوتهای اجتماعی به واسطه توسل به ارزشهای عام است. برای مثال، گروهی محلی میکوشد، موسیقی خود را ترویج کند. خاص کردن امر عام هم، یعنی اينكه نمادهای فرهنگی عام در بستر فرهنگ خاص پالایش میشود و رنگ و بوی فرهنگ آن منطقه را به خود میگیرد. مثلاً موسیقی کلاسیک غربی با هنجارهای محلی تولید میشود. بنابراین، فرهنگ خاص با فرهنگ عام جهانی وارد داد و ستد میشود تا ضمن حفظ خاص بودن خود، از مزایای فرهنگ جهانی نیز بهره ببرد. مذهب و جهانیشدن در جریان متراکم و بههم پیوسته جهانیشدن ـ که بسیاری را به خاطر آنچه که به بحران هویت یاد میشود نگران نموده ـ این پرسش مطرح شده که جایگاه دین در این پدیده کجاست؟ آیا جهانیشدن که برخی آن را به معنای یکرنگ شدن تعبیر میکنند، بدین معناست که مذهب را باید به کناری بگذاریم یا حداکثر همگی به یک مذهب مشترک روی بیاوریم؟ مذهب چگونه در یک چشمانداز جهانگرایانه جای میگیرد؟ در پاسخ به این پرسش بد نیست ابتدا به نظرسنجی مؤسسه بینالمللی نظرسنجی زاگبی، که به سفارش کلیسای کاتولیک درباره میزان معتقدان به مذهب انجام داده، نگاهی بیاندازیم. بر اساس این گزارش، در طول 5 سال گذشته، میزان افرادی که به خدا، مذهب و پیغمبر اعتقاد دارند، 4 درصد افزایش یافته است. رويكرد مردم جهان به سوي مذاهب گوناگون نظیر مسیحیت و اسلام (بهطور مشترک) 5/1درصد و به سوي هندويیسم نیز 2 درصد افزایش یافته است. حجم مباحث مربوط به امور متافیزیک در مطالب آنلاین (اینترنت و موتورهای جستجوگری مثل گوگل) در 4 سال اخیر تقریبا 30 درصد افزایش یافته است. درحال حاضر، در منطقه خاورمیانه، حدود 1500 شبکه ماهوارهای قابل دریافت است که حدود 300 شبکه، گرایش دینی دارند. آمار رسمی یونسکو درباره پرمخاطبترین شبکههای ماهوارهای دنیا، حاکی از اين است که دو شبکه مذهبی جزو 20 شبکه پربیننده دنیاست و بینندگان این شبکهها، گاه 4 تا 5 برابر شبکههای پورنوگرافیک هستند. پس هم در فضای واقعی و هم در فضای وب و هم در فضای ماهوارهای، گرایش به استفاده از مباحث مذهبی بسیار روبه افزایش است. البته اغلب گرایش به مذهب به معنای گرایش به امری معنوی و قدسی است. بنابراین، میبینیم که نه تنها در دوران جهانیشدن، رويكرد جوامع به سوي مذهب کاسته نشده، بلکه توجه آنان بنا به دلایلی نیز افزایش یافته است. از نگاه نظریه جهانیشدن، در یک سطح جهانی، اهمیت فراوان مذهب با تحولات اجتماعی و فرهنگی همراه است. در واقع آنان میگویند جهانیشدن و مذهب ارتباط تنگاتنگ دارند. در نظریه جهانیشدن، رستاخیز مذهبی تجلی مهمی از یک دنیای متحد است. گفته میشود با تضعیف دولت ـ ملتها، اندیشهها و نهادهای ابرملّی و فراملّیتی اهمیت و نفوذ فزایندهای به دست آوردهاند و در جایگاه بخشی از این روند، مذاهب عمده جهان، فرصتی یافتهاند تا جهانبینیهای خود را مرتبطتر سازند. نتیجه به دست آمده چیزی است که هینز آن را تجدید حیات مذهبی میخواند. افزایش قدرت شیوههای ارتباطات، راههايی را که باورهای مذهبی برای اثبات و ابراز هویت اجتماعی میپیمایند را تغییر داده است. بنابراین، فشردگی فضا و زمان و تبادل سریع افکار برای مذهب اهمیت ویژهای پیدا کرده است؛ زیرا در فضای کوچک شده، تنوع بیشتر تجربه بشری (یا همان جهانبینی) وجود دارد. از سوی دیگر، جهان مدرن بسیار بیثبات، مبهم و در عین حال خواستار تعبیر و تفسیر است که این بافت جهانی ابراز جهانبینی را ترغیب و حتی مورد تأکید قرار میدهد و جستوجو برای اصول بنیادین را افزایش میدهد. حتی آيینهای محلی با تلاشهای خود برای مطرح کردن دوباره تاریخهای خاص و طراحی هویتهای خاص، توان بیشتری جهت تبیین جنبههای جهانگرایانه خود دارند (عامگرايی فرهنگ خاص). بنابراین، در شرایط پیدایش فرهنگ جهانی گفته میشود تجدید حیات مذهبی میتواند تجلی مهمی از واقعیت جهانی دنیای جدید باشد. همچنین فنآوریهای گسترده در عرصه ارتباطات نیز به مذاهب فرصتی طلايی داده و مجموعه توانشهای جدید در اختیار آنها گذارده تا پیآمدهای معادشناختی انسانیت مطلق را تدارک ببینند. در بیان دلایل رويكرد مجدد بشر به مذهب، شاید بتوان گفت دلایلی مانند ناامنیهای عمیق اجتماعی دوران اخیر که ناشی از رشد و ظهور تجدد ـ که خود تجدد نیز از مراحل جهانیشدن محسوب میگردد ـ است و همچنین به تعبیر پاپ ژان پل دوم، شکست ایدئولوژیهای بزرگ دنیانگر (بشری) که از سده نوزدهم در واکنش به ناامنیهای ناشی از انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی شکل گرفته است را نیز نام برد. جیمز کریث، از این رويكرد اخیر، به چشمانداز پسامدرن یاد کرده است. همچنین مقابله جوامع گوناگون نسبت به سلطه یا آزادی [لیبرالیستی که منجر به ایجاد شکاف شدید طبقاتی در جامعه گردد] نیز از جمله دلایل رويكرد جوامع به سوي مذهب به شمار میآید. تجددگرايی، کنارگذاشتن مذهب را برای رسیدن به پیشرفت توصیه میکند. دنیاطلبی سکولاریته، حرکت به سوي الگوها و باورهای دنیای غرب بهويژه پروتستانیسم خصوصی شده امریکای شمالی که نوعی آرمانگرايی از جامعه مدرن به حساب میآید را توصیه میکند. در دوران مدرنیست، مدرنیته دشمن نهايی مذهب بود و انتظار داشت تا مذهب در برابر آثار و عوامل مدرنیزه کننده کوتاه بیاید و با چیرگی عنصر عقلانیت، مذهب تنها تا حدی که موجبات تصحیح خطاها و انحرافهای نوسازی را فراهم آورد، مورد تمجید و ستایش قرار گرفت، ولی هسته ارزشهای پسامدرنیستی، تلاش برای جمع کردن عقل و معنویت درکنار یکدیگر است. در دوران جنگ سرد، مذهب، دشمن مشترک قدرتهای بزرگ آن دوران به شمار میآمد. درپی پیروزی انقلاب [اسلامی] 1979 ایران، دولت امریکا اسلامگرايی را از عوامل نابودی جهان خواند و رهبران اتحاد جماهیر شوروی نیز ترس خویش از بنیادگرايی اسلامی انقلابی و خطرهای آن برای شوروی را کتمان نکردند. در صورتی که به زعم بسیاری از محققان نظیر بهیر، انقلاب اسلامی از پیامدهای اصلی جهانیشدن تلقی میگردد. در دوره 1980، رادیکالیسم مسیحی نیز به همین منوال یک نیروی بیثباتکننده در نیمکره غربی توصیف گردید. شورای امنیت وزارت خارجه امریکا از قدرت فزاینده جنبش الهیات آزادیخواه، بهويژه تأثیر آن بر کشورهای امریکای لاتین که با منافع بازرگانی ایالات متحده پیوند نزدیک داشتند، بیمناک بود. به همین دلیل به اقداماتی برای هدایت تشکیلات کاتولیک رومی علیه آن و ایجاد یک پروتستانتیسم محافظهکار در منطقه ـ که میتوانست به صورت وزنه ایدئولوژیک متقابلی عمل کند ـ اشاره کرد. بنابر آنچه گفته شد، مذهب نقش عمدهای در جنبشهای اجتماعی ـ سیاسی در دوران مدرنیته ایفا کرده است. بهويژه اينكه با توجه به ناکارآمدی جریانهای رادیکال غیر مذهبی (نظیر کمونیسم) جریان مذهبی رشد پیدا کرده است یا به تعبیر لیواین، قدرتهای تحولآفرین مذهب، از توان مذهبی در مهم جلوه دادن نمادین هر کنشی به شیوههايی که منابع فردی و گروهی را سازماندهی میکند، سرچشمه میگیرد و جاذبه عمومی آن در ایدههای مبتنی بر کاهش نابرابریها، مبارزه با فساد حکومتی و برقراری ثبات و عدالت اجتماعی نهفته است؛ زیرا اندیشههای مبتنی بر انسجام اجتماعی (درشرایط جهانی شده) با دنیايی سرشار از نابرابری، تنش و بینظمی جور درنمیآید. شاید این مفهوم، همبستگی بیشتری با حقیقت موجود داشته باشد که دین، با جهانیشدن مخالفتی ندارد و نسبتش یا بیطرفانه است یا آن را همراهی میکند. آنچه که دین به آن حساسیت دارد، روند جهانیسازی است. مجموعه ادیان، در پی یک هدف مشترک بودند که همانا برقراری عدالت در جهان است. همچنین به دنبال ایجاد یک جهان یکسان از نظر اعتقاد و باورها بودند. بنابراین میتوان گفت ادیان نیز یک پله از جهانیشدن جلوتر هستند. همه دینداران بر این باورند که روزی خواهد آمد که نماینده یا جانشین خدا بر جامعهای پر از عدالت حکومت خواهد کرد. بنابراین، مجموعه ادیان با اصل جهانیشدن و شکلگیری جامعهای واحد مخالفتی ندارند. پس دین میتواند درباره جهانیشدن بحث کند. به عبارت دیگر، دین، جامعه واحد جهانی و یک جهان مشترک را میپذیرد. باید گفت اصل جامعه جهانی را همه ادیان میپذیرند. آنچه در حقیقت مورد پذیرش دین نیست، جهانیسازی و روند برنامهریزیشدهای است که فرهنگ خاصی را بر همه جهان تحمیل میکند. برای مثال، به نظر برخی محققان مانند دایموند و مارتین، پروتستان انجیلی ساخته و پرداخته کشورهای غربی است تا جریانی را برقرار و حفظ کند که بر معنویت و سیاسیکاری مذهبی تأکید ورزد. اگرچه جامعه جهانی واحد، از نگاه ادیان كاملاً منفی نیست، ولی محتوای آن در جوامع دینی و از نگاه ادیان با نگاه نظریهپردازان سکولار كاملاً متفاوت است. برای هردو گروه در حد آرمان و ایدهآل باقی خواهد ماند و واقعیتی که ما در جهان با آن روبهرو هستیم، تنوع فرهنگی و دینی است و برای اينكه جهان توأم با آرامش باشد، هیچ رويكردی جز گفتوگو وجود نخواهد داشت. این گفتوگو در حوزههای گوناگون، از جمله ادیان جریان دارد. به نظر میرسد در روند جهانیشدن، دین چه به مثابه فرهنگ و چه به مثابه ایدئولوژی، کمتر از وجه تاریخی آن مدنظر قرار گرفته و بیشتر در جهانیشدن نگاهها به دین، نوعی نگاه وجودی است؛ یعنی نگاهی که نسبت انسان را با حقیقت وجود روشن مینماید. به همین دلیل باید به معنویت به عنوان گوهر ادیان تکیه کرد که این امر تنها با گفتمان ادیان با یکدیگر به وسیله افرادی که دارای ویژگیهای حقیقت و عدالتطلبی، آشنا با جهان فعلی و دارای درک درستی از شرایط جهان باشند محقق خواهد شد؛ زیرا همانگونه که در ارتباط با عامگرايی فرهنگی بیان شد، افرادی به این وجه از تعامل روی میآورند که دارای رويكردهای مثبت باشند. همانگونه که در تعامل و برخورد فرهنگها گفتیم، مشترکات فرهنگی به یکدیگر نزدیک شده و با یکدیگر به همزیستی و آمیزش میرسند. در نهایت، خاصیت فرهنگی برتر پیروز و به فرهنگ عام جهانی تبدیل میشود و موجد هویت جدید میگردد. در گفتوگوی ادیان نیز وضعیت به همین گونه است؛ یعنی در تضارب آرا، ویژگیهای مشترک ادیان، به فرهنگی عام تبدیل میشود. برخی وجوه خاص ادیان نیز به فرهنگ عام یا جهانی تغییر شکل میدهد. رابرتسون هم ضمن باور به ویژگی تخصیص عامگرايی و تعمیم خاصگرايی، جریانهای مذهبی را تحت شرایط جهانی، پنداشتهای جایگزینی میداند که در پاسخ به این پرسش که جهان چیست و چه باید باشد، نمود پیدا میکند. این چشماندازها یا پنداشتها، در جستوجوی اصول بنیادین جای دادن هویت، در دنیای متحول هستند. حال مهمترین ویژگیهای ادیان که قابلیت عامگرايی و خاصگرايی را دارند یا در حقیقت بشر را به سمت گوهر واقعی ادیان رهنمون میسازند، به شرح زیر برمیشمریم. 1. اخلاقگرايی دینی: همانگونه که رسول اکرم(ص) فرمود: «همانا من برای تکمیل مکارم اخلاق آمدهام»؛ 2. حقیقت و عدالتطلبی؛ 3. پاسخگويی به نیازهای اساسی بشر: بشری که پس از سپری کردن دورانی طولانی از دل بستن به مکتبهای بشری، نتوانست پاسخ روشنی درباره مسائل اساسی حیات و خلقت به دست آورد، به مأمنی که از وحی سرچشمه گرفته نیاز دارد؛ 4. رفع ناامنیهای فردی و اجتماعی: بشر مدرن با سرسپردن به مکتبهای بشری که با غلبه بر تفکر و رفتار او، چیزی جز جنگ و ناامنیهای مفرط روحی و اجتماعی را برای وی به ارمغان نیاورد، هماکنون در پی مأمن واقعی و الهی است که هدف خلقت او را به سخره نگیرد و آرامشی واقعی در طول حیاتش ایجاد کند؛ 5. ترسیم نقشه راه زندگی: نقشه راه یا برنامه زندگی (فردی و اجتماعی) که مکتبهای بشری برای بشر مدرن ترسیم کردهاند، همواره با منافع شخصی، سود بیشتر و رفتارهای خارج از مدار اخلاق همراه بود که نتایجی را که به همراه آورد، موجب دوری بشر از آن شده است. به همین دلیل، ادیان باید بتوانند افزون بر تضمین حیات توسعهیافته بشر، نیازهای روحی او که همانا نزدیک کردن وی به گوهر ادیان است را نیز بر عهده گیرند؛ 6. ترسیم آیندهای روشن برای ابناي بشر: مکتبهای بشری، تنها پیروزی آن دسته از اجتماعات بشری را که طبق الگوهای سودمدارانه و رقابتآمیز حرکت کردهاند تضمین نموده است. بر اساس چنین فرمولی، جهان، مانند جنگلی که همگی برای بقا میجنگند در نظر گرفته شد، ولی دین جهانی شده، بایستی این مفهوم را ترویج کند که گروهی که توسعه را بر پایه رقابت اخلاقمحور و عدالتمحور پی میگیرند، آینده جهان را بر عهده خواهند گرفت. پس باید گفت هدف از تعامل ادیان، تغییر شیوه مدیریت جهان بر اساس اصالت کمال بشری و بر پایه اصول اخلاقمحور، عدالتمحور و صلحطلبی است. روشهايی که در قرون گذشته بر اساس حاکمیت مکتبهای بشری یا حتی استفاده ابزاری از ادیان الهی، امکان برقراری آنان به وجود نیامده و در نتیجه، وضعیت نظام بینالملل، همواره سرشار از منازعات، موازنه وحشت یا ترس و حداکثر، همکاری، آن هم به نفع قدرتهای بزرگ بوده است و نه تلاش برای سوق دادن نظام بینالملل در جهت برقراری همگرايی کشورها و ایجاد شرایطی عادلانه. بر اساس دو نظریه مهم نظام بینالملل (رئالیسم و لیبرالیسم)، برای رسیدن به شرایط غیر جنگ (با درجههای متفاوت از بازدارندگی تا صلح و همگرايی) بایستی به ائتلاف تا تعامل دولتها متوسل شد. هویت و منافع بازیگران، امری مفروض و معین است و فرآیندهايی مانند نهادها بر رفتار تأثیر میگذارند، ولی بر هویت و منافع افراد تأثیرگذار نیستند. اما پایان جنگ سرد باعث شد تا اندیشهورزانی ظهور کردهاند که به وجود هنجارها و ارزشهای اخلاقی قائلند. همچنین آنها معتقدند برای تغییر رفتار دولت، باید بر نیروهای اجتماعی فائق آمد؛ زیرا نیروهای اجتماعی، ساختارهای اجتماعی نظیر دولت را تغییر میدهند. همچنین این محققان، افزون بر نقش دولتها، نقش دیگر عناصر نظیر هنجارها، نهادها، انگارهها و قواعد را در تغییر رفتار و ایجاد نظام بینالملل مؤثر میدانند. پستمدرنها، درباره ادعای دسترسی به حقیقت تردید کردهاند. آنان قائل بر وجود طرحی از حقیقتند که احکام جهان اجتماعی، تنها در قالب گفتمانهای خاص، حقیقت پیدا میکنند. حتی هدلیبول (از طرفدارن مکتب انگلیسی) معقتد است برای اينكه نظام بینالملل به شرایط صلح دست پیدا کند، بايد نظمی عادلانه برقرار شود و این امر میسر نخواهد شد، مگر اينكه گفتمان غیر غربی در نظام بینالملل برقرار گردد. البته برای تقویت و پیشبرد مقوله تعامل، بهويژه از دریچه مذهب، مهمترین مؤلفههايی که در عصر جهانیشدن مورد نیاز است، استفاده از ابزارهای جهانیشدن و پیآمدهای آن است. اکنون به چند نمونه از آن اشاره میکنیم: 1. استفاده از پدیده مهاجرت؛ 2. برجسته کردن عناصر و مؤلفههای مشترک در تمدنها و مذاهب؛ 3. نزدیک شدن تمدنها و مذاهب کهن به یکدیگر، به واسطه پررنگ کردن مواضع مشترک درباره پدیدههای اجتماعی؛ 4. تلاش جمعی ادیان به منظور جایگزین کردن آن دسته از ارزشها و هنجارهای مذهبی که در طول قرون متمادی، قابلیت صلحآمیز بودن، اخلاق و عدالتمحور بودن آنان به بوته آزمایش گذاشته شده، به جای ارزشها و هنجارهای منبعث از مکاتب بشری که موجب انحطاط ارزشهای فردی و جوامع بشری گردیده است؛ 5. همبستگی مفاهیم مذهبی و پستمدرن با پدیدههايی که در دوران مدرنیته، موجب تحرک نیروهای اجتماعی و تغییر رفتار بازیگران نظام بینالملل و حتی ایجاد ساختار و هویت جدید در نظام بینالملل شده است (نظیر جنبش فمنیسم و یا جنبش مبارزه با آلودگی محیط زیست)؛ 6. استفاده از فنآوریهای الکترونیکی برای نزدیک کردن افکار نخبگان جوامع با یکدیگر. موعودگرايی، دریچه ورود به عرصه جهانیشدن مقوله موعودگرايی که تقریباً میتوان گفت در تمامی ادیان و همینطور در تمدنهای کهن نیز به چشم میخورد، به عنوان انگارهای مذهبی و ابرملّی، به شدت انگیزه و رسالت جهانیشدن را دارد و به عنوان يك حقيقت مشترك بينالادياني در میان همه اديان بشري، از اديان توحيدي گرفته تا اديان غير توحيدي، به دليل وجود مفاهيمي مشترك نظير «نجات» از قابليت ايجاد تعاملي مناسب در ميان تمام جوامع نیز بهرهمند است. ناكامي انديشههاي بشري در ارائه پاسخهاي منطقي و تحقق نيازهاي بشري، موجب شد تا جوامع به آيندهاي بهتر چشم دوخته و انتظار وضعيت مناسبتري را داشته باشند. همين امر سبب شد، حتي نظام ليبرال سرمايهداري با صبغه محافظهكارانه که اندیشههای مربوط به اين مقوله را بيماري فيوچريسم (اميد واهي به مدينه فاضله) قلمداد ميكرد نيز با درك اين حقيقت، به طراحي سناريوهايي در ارتباط با پايان تاريخ دست زد. هرچند اين سناريوها نيز بر پيروزي نظام سرمايهداري تأکید دارند، اما آنچه كه اهميت دارد، تغيير رفتار انديشهورزان اين طرز تفكر است. مقوله موعود و ظهور منجي، مقولهاي است كه همه اديان، حتي اديان غير الهي بشارت آن را دادهاند. حتي مكاتبي كه به نوعي الوهيتزدايي شدهاند نيز باز به شکلی به اين مسئله انديشيدهاند. آثاري كه از نگاه به آينده يا موعودگرايي حتي در ابتداييترين سطوح آن متصور است، شامل ايجاد اميد و انگيزه براي ثمربخش بودن تلاشهاي بشري براي دستيابي به جامعهای بهتر است. هرچند انتظارات جوامع بر اساس ارزشها، فرهنگ و تفكرات خود از مقوله پايان تاريخ، متفاوت است. اما اين مفهوم در سطوح گوناگون از سطوح فردي گرفته تا كاركردهاي اجتماعي و كلان آن كارايي دارد و ميتواند راهگشاي حل بسياري از مشكلات امروز جوامع باشد. مهمترین ویژگیهايی که در ادبیات موعودگرايی برای تعامل بیشتر جوامع و ادیان به چشم میخورد یا بايد وجود داشته باشد، شامل چه عناصری است؟ 1. موعود بايد قابلیت نزدیک کردن جوامع به یکدیگر را داشته باشد و عناصر مشترک ادیان و جوامع را برجسته کند. 2. هدف اصلی ظهور موعود، همان هدف همه پیامبران الهی که همانا برقراری و تحقق اخلاق، عدالت، صلح، امنیت و رفاه است. 3. وجود موعود بايد نقطه اوج و پیروزی همه ادیان و تمدنها به شمار آید. 4. وجود عنصر نجات به دست انسانی برتر که به واسطه استمداد الهی ظهور میکند، بايد سبب پیدا شدن روزنههای امید برای انسانهای به شدت سرخورده عصر مدرنیته گردد. 5. ادبیات موعودگرایانه بايد برای انسانها و جوامع منشأ امید باشد، نه سستی جوامعی که تنها به امیدی واهی ظهور دل خوش دارند. 6. ادبیات موعودگرایانه باید امیدی همراه با صلح را صادر کند و نه ستیزی امیدوار کننده. 7. ادبیات موعود بايد برای بشر پستمدرن جایگزینهای مناسبی باشد که انتظار برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی را در قالب فرهنگی عادلانه که مکاتب بشری تاکنون نتوانستهاند برای وی به ارمغان بیاورند را ارائه کند. بدین معنا که مقصدی که در اثر پیروی از مکتب موعود برای وی ترسیم میگردد، بايد توسعه مادی وی را در کنار کمال معنوی به همراه داشته باشد. 8. ادبیات موعود در تجلی رستاخیز مذهبی در عصر جهانیشدن، برای کمک به برقراری نظمی عادلانه در نظام بینالملل، بايد سبب شکل گرفتن تحرک در درون نیروهای اجتماعی شود؛ یعنی در میان نخبگان جوامع توسعهیافته یا برخوردار، بتواند بستر نقد رفتار ناعادلانه حاکمان را فراهم آورد. همچنین در جوامع در حال توسعه، کمتر برخوردار یا حتی فقیر، زمینههای شکلگیری عزم توسعه و رقابتی سالم به وجود آید. توحیدمحوری، توسعه و رفاه بر اساس عدالتمحوری، رشد علم و عقلانیت از ویژگيهای جامعة عصر ظهور است. مطالعة تطبیقی این شاخصها نسبت به لیبرالیسم، بیانگر آن است كه فقدان ویژگيهای مزبور در این ایدئولوژی، آن را از ظرفیت و توانمندی لازم جهت جهانگیر شدن محروم ميسازد. بنابراین، هرچند امروزه لیبرالیسم داعیة جهانيسازی دارد و هرچند تكنولوژی به صورت عامل جهانيسازی بهطور عمده در اختیار طرفداران اندیشة لیبرالیسم قرار دارد، اما فقدان ویژگيهای نظری مزبور در این تفكّر، آن را از جذابیت همگانی و اقبال عمومی در سطح جوامع بشری محروم ميسازد. ضمن اينكه الگوی لیبرال، با فرض پذیرش تجربة موفّق تاریخی، در حوزة جغرافیایی خاص به منصة ظهور رسیده و بر فرهنگ و سنن تاریخی و فرهنگی جامعه خاص مبتنی است و برای همة جوامع بشری قابل پذیرش نيست. آنگونه كه جیمز روزنا ابراز ميدارد: «دموكراسی لیبرال بر مبنای حاكمیت ملّی و ستفالیایی استوار شد و در چارچوب مرزهای ملّی غرب بارور شده است. از این رو، زمانی كه به تسرّی برونمرزی روی ميآورد، دچار بحران ميگردد». موعود اسلام چنانچه بخواهیم منجیان وعده داده شده ادیان و تمدنهای بشری را در یک فرآیند تطبیقی مورد بررسی قرار دهیم، شاخصترین موعودی که در میان منجیان مورد انتظار میبینیم، موعود اسلام یا بهطور مشخص، منجی شیعه است. وجه تمایز منجی شیعه در کنار تمام صفتهای عامی که برای موعود برشمرده شده، شامل زنده بودن و کارکردی است که در طول تاریخ در جوامعی که از او پیروی میکنند از جهت پویايی و پیروی از دستورات صادر شده از سوی ایشان، از خود به جای گذاشته است. از نظر جوامع شیعی، حضور منجی امری قطعی است و آنچه به آنان وعده داده شده و برای آن در انتظار به سر میبرند، ظهور ایشان است. منجی شیعه، جامع تمام صفات عام منجیان مصلح است. این منجی که منادی صلح و امید برای همه جوامع بشری است، برخلاف برخی از منجیان، وعده تسلط و پادشاهی قوم یا نژاد خاصی را به کسی نداده و تبعیض نژادی هرگز در آموزههای وی جایگاهی ندارد. شمشير كمترين بخش ظرف انتظار را به خود اختصاص داده است. اعتقاد به زنده بودن مصلح اسلام، به قدری در میان پیروانش مورد تأکید قرار گرفته که حتی آنان باور دارند، اداره جامعه به وسیله مصلح در پرده غیبت صورت میگیرد. همچنین حیات منجی اسلام سبب شده که این فرد با عبور از گذرگاه تاریخ، تجربههای تلخ و شیرین بشر را نیز برای مدیریت جهانی با خود به همراه داشته باشد. نجات بشری در فرهنگ مصلح شیعه، از آن روی رخ مینماید که انسان برتر، با انديشههاي برتر ـ كه از حمايت خداوند نيز بهرهمند است ـ ميتواند جوامع بشری را به كمال برساند و او را از تنگناي فشرده ماده برهاند. با مطالعه جوامع شیعی که خود را پیرو رهنمودهای مصلح خود میدانند، این رهیافت درک میشود که مسير توسعه يا كمال بشري در فلسفه انتظار، نهتنها شامل توسعه معنوي ميشود، بلكه توسعه مادي را نيز دربر ميگيرد. بنابراين، انتظار در شيعه، دقيقاً محور پويايي اين مكتب است، نه عامل سرخوردگي. در توسعه مادي كه با كمال معنوي گره خورده باشد، جايي براي استثمار و بهرهكشي ملتها باقي نميماند. در توسعه مادي دوران انتظار، حاكميت با اصالت كمال است و نه اصالت سود و لذت. اصالت کمالی که در کنار معیارهای اخلاقی، توسعه را نیز برای بشر به همراه میآورد. با این منطق است که موعود شیعه میتواند نقش مؤثری در دوران پستمدرنیسم به خود اختصاص دهد. ديپلماسي و مهدويت همانگونه که اشاره گردید، کشورهای صنعتی که در دهههای قبل چندان توجهی به مقوله پایان تاریخ نداشتند و حتی به نوعی، اندیشههای موسوم به فیوچریسم را نگاه سنتگرایانه شرقی تلقی میکردند، توجهشان به پایان تاریخ با دو رویکرد، جلب شده است. رويكرد اول، از زاویه غیر مذهبی و مربوط به تئوریپردازان لیبرال، نظیر «نظریه پایان تاریخ» هانتینگتون، که این اندیشه تا حدود زیادی با صبغه مذهبی نگاشته شده است. رويكرد دوم، رويكرد مذهبی مسیحیت صهیونیستی امریکاست که در راستای یهودیزه کردن دین مسیحیت از دروازه مذهب پروتستان وارد شده و با ترویج عقیده افراطی نزدیکی وقوع ظهور مسیح(ع) به واسطه نبردی سهمگینانه ـ که از آن به نبرد هستهای تشبیه شده ـ در منطقهای به نام آرماگدون (منطقهای واقع در شمال فلسطین و نزدیکی کشور اردن) سعی در بسیج افکار عمومی دنیای مسیحیت نسبت به سیاستهای برتریجویانه غرب و همچنین سیاستهای خصمانه رژیم صهیونیستی و نیز نسبت به جهان اسلام و ایجاد مرزبندیهای فکری بر پایه اصول مذهبی دارند. صرف نظر از ارتباط یا عدم ارتباط این دو رويكرد با یکدیگر، غرب تلاش میکند تا از فرصتهايی که در ورای مفاهیم مربوط به پایان تاریخ نهفته شده بهرهبرداری کند. با وجود اينكه مفهوم نگاه به آینده، مفهومی است شرقی، ولی امریکا زوایای این نظریه را شناسايی و از آن در جهت سياست داخلي و خارجي خود بهرهبرداری میکند. از آنجايي كه اين مقوله در آموزههای مذهبي و تمدني مشرقزمين، بهويژه اسلام و ايران و بهویژه تشيع وجود دارد و تمام كاركردهاي اجتماعي آن نيز سبب پویايی و تحرک فرد و جامعه شیعی شده است. بنابراین، چنین پديدهای بهترين فرصت را در اختيار دستگاه ديپلماسي كشورمان قرار میدهد. با توجه به كارويژههاي آن در سطح بينالملل، ميتوان آن را با تدوين راهبردهای مشخص، در جهت تحقق اهداف سياست خارجي بهكار گرفت. هرچند دولت نهم، طی دوره چهارساله مأموریت خود با به اجرا درآوردن برنامههای گوناگون، بهويژه در سطوح داخلی، تلاش کرد تا دریچهای از این مفهوم وسیع را پیش روی نخبگان بگشاید؛ ولی گستردگی این مقوله ایجاب میکند تا با برنامهریزی دقیق، تمام زوایای این موضوع، شناسايی و به اجرا درآید. وجود زمينههاي مساعد در سطوح گوناگون بينالمللي، اشتراک معنا در میان همه جوامع، قدمت نظريه موعودگرايی (مهدويت) به عنوان روشي براي اداره جهان و بنبستشكنيهاي موجود، دلايلي است كه حتی ميتوان اين مفهوم را به عنوان منبع قدرت به شمار آورد. در علوم سیاسی و روابط بینالملل، قدرت به دو بخش سختافزاری و نرمافزاری (قدرت نرم و قدرت سخت) تفکیک شده است. قدرت سخت، قدرت آشکار و ملموسی مانند نیروی نظامی، توانمندی اقتصادی، مسائل ژئوپلتیک و دیگر عوامل است. اما قدرت نرم عبارت است از توانايی شکلدهی (تأثیرگذاری) به ترجیحات دیگران. به عبارت دیگر، جنس قدرت نرم از نوع اقناع و قدرت سخت از مقوله وادار و اجبار است. در قدرت نرم، به واسطه مباحث عقلانی و ارزشهای عموم، بر روی ذهنیتها سرمایهگذاری میشود و از جذابیت برای ایجاد اشتراک بین ارزشها و از الزام و وظیفه همکاری برای رسیدن به همه خواستها سود میجوید. ابزار قدرت نرم، فرهنگ، آرمان یا ارزشهای اخلاقی است که به صورت غیرمستقیم بر منافع یا رفتارهای دیگران اثر میگذارد. جوزف نای، اولین فردی است که در ادبیات غرب، قدرت نرم را در سال 1989 میلادی مطرح کرد. وی قدرت نرم را توجه به اشتغال ذهنی جوامع دیگر با ایجاد جاذبه میداند که میتواند حتی جایگزین قدرت نظامی باشد. به تعبیر میشل فوکو، این نوع قدرت، کارکردی دارد که در بسیاری از موارد، قدرتها از نوع سختش از انجام آن ناتوانند. بنابراین، موعودگرايی، از جنبه ایجابی (مهدویت)، حق و فرصتی برای دستگاه ديپلماسی کشورمان تلقی میگردد و این ايده همانگونه که در داخل و در جامعه شیعی ایران به عنوان یک عنصر مهم، با کارکردهای بسیار گسترده به شمار ميآيد، به راحتی میتواند به عنوان یک منبع غنی در سیاست خارجی کشورمان نیز به كار گرفته شود. همچنین میتواند پيشگام و ركنی مهم براي ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران كه منبعث از آموزههاي انقلاب اسلامي است قلمداد شود. موعودگرايی از جنبه سلبی، یعنی موعودگرايی غرب از دیدگاههای مذهبی و غیرمذهبی، که در حقیقت به عنوان تهدیدی نرم برای جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود نیز زمینههای مشخصی را برای به چالش کشاندن آن پیش روی ما قرار داده است. بنابراين، به نظر ميرسد براي نهادينه کردن اين موضوع، طراحي، تدوين و اجراي راهبردي قوي كه ايدههاي اين نظريه جهاني را تبيين و عرضه کند ضروری است. همچنین باید قابليت بهكارگيري اين مفهوم در گستره وسيعي از ديپلماسي كشورمان را داشته باشد و نحوه بهكارگيري اين پديده را مشخص و تعيين کند تا به اقتضاي شرایط در سياستهاي اعمالي و اعلامي به كار گرفته شود. از سوی دیگر، آنچه که باید در ديپلماسی فرهنگی کشورمان بيش از پيش به آن توجه کرد، روشها و ادبياتی است که برای تبيين و عرضه ارزشهای فرهنگی (اعم از مذهبی، قومی و ملّی) بهويژه ايدههای انقلاب اسلامی در گستره جهانی انتخاب میشود. اين نوع از ادبيات، باید لزوماً با افکار حاکم بر نخبگان جهان همخوانی داشته باشد و قابليت درک متقابل را ايجاد کند؛ زیرا در غير اينصورت، مقصود اصلی به دست نخواهد آمد. با توجه به اين امر، بازخوانی ادبيات ديپلماتيک کشور برای عرضه ايدهها و ارزشهای ملّی و مذهبی در عرصه بينالملل، از عمده آثار خصيصه نوآوری در حوزه ديپلماسی به شمار می آید. اين امر، با توجه به الهامبخشی جهانی مفاهيم انقلاب و فشارهای فزاينده عليه نظام مقدس جمهوری اسلامی، اهميت ويژهای دارد. گذشته از آن، به دليل اتهامات فراوانی که از سوی رسانهها و برخی از دولتهای غربی در راستای بنيادگرايی مذهبی به نظام ما وارد میآيد، ارائه پاسخی منطقی و آکادميک به اقتضای تئوريهای آنان نيز ضروری است. افزون بر انتخاب ادبيات ديپلماتيک مناسب، آنچه که اهميت فراوانی دارد، انتخاب تاکتيک و تکنيک برای استراتژيهايی است که از سوی تصميمگیرندگان سياست خارجی به مقتضای اصول، منافع ملّی و شرايط بينالمللی تعيين میشود. اکنون لازم است به مهمترین مؤلفههايی که جمهوری اسلامی ایران با توجه به شرایط فعلی جهان میتواند در سیاستهای راهبردی خود آن را تعقیب کند اشاره کنیم. بیشک در این رهگذر، راهبرد موعود یا همان نظریه پایان جهانی میتواند کارکرد مثبتی داشته باشد. گفتنی است بسیاری از این اهداف در برنامههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار داشته است، ولی به منظور تدوین راهبرد، روشهايی مشخص و شرح وظایفی دقیق در سیاست خارجی بیان دوباره آن را لازم میدانیم: 1. تبیین ناعادلانه بودن مدیریت فعلی جهان و لزوم جايگزينی وضعيت فعلی حاكم بر جهان با نظام مبتنی بر توحيد، عدالت و تعالی جامعه بشری و کرامت انسانی. به عبارت دیگر، طرح پرسش دربارۀ ميزان مقبوليت سازوکارهای فعلی حاکم بر روابط بينالملل و تاکيد بر نامطلوب و نامشروع بودن وضعيت موجود؛ 2. طرح پاسخ به ايدههاي منبعث از مکتبهای بشري كه خود را پيروز تاريخ معرفي کردهاند (از دريچه موعود)، همچنین به نقد کشیدن نظام جهانیسازی لیبرالیسم؛ 3. مقابله با تهديد موعودگرايی غرب و تلاش در جهت تبديل تهديد به فرصت؛ 4. مقابله با اتهامهایي كه غرب در چارچوب بنيادگرايي ديني به جوامع اسلامي وارد ميسازد؛ 5. تفكيك نظري اندیشههای افراطي به ظاهر اسلامي و اندیشههای شيعي در منظر متفكران غير اسلامي؛ 6. ترویج فرهنگ موعودگرايی به عنوان روشی برای جایگزین کردن آن به جای مکاتب بشری به عنوان نقشه راه ملتها و دولتها برای دستیابی به صلح و توسعه؛ 7. تبیین شرایط ایدهآل پایان جهانی و ترویج فرهنگ انتظار به وضع موعود و اعتراض به وضع موجود، فرضیات لیبرالیسم برای پایان جهان را دچار چالش نظری مینماید؛ 8. توسل به روشهاي منجيگرايي به عنوان يك حقيقت مشترك بينالادياني براي ظلمستيزي و سوق دادن جوامع به سوي صلح، دوستي، تحقق آزادي و عدالت بدون اتكا به روشهاي مستبدانه؛ 9. توسل به شيوه منجيگرايي به عنوان يك حقيقت مشترك بينالادياني براي همگرايی و تعامل بيشتر جوامع، بهويژه جوامع اسلامی (شیعی و سنی) و تمدنها با یکدیگر؛ 10. ايجاد تعامل فرهنگی در غرب به جای شکاف فرهنگی؛ 11. تلاش برای جلوگیری از شکلگیری اتحاد تئوریک غرب علیه اسلام. برنامههای عملیاتی به منظور تحقق راهبردهای مذکور، مجموعه برنامههايی که در چارچوب دیپلماسی فرهنگی قرار میگیرد، بايد به اجرا درآید. با توجه به وجود ظرفیتهای بالايی که در نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته، اجرای آن میسر بوده و تنها با هماهنگیهای بین ارگانی، کارگزاران دیپلماتیک کشورمان را در صف اقدام، تجهیز میکند. بنابراین، به بیان برخی برنامهها که برگرفته از سه بخش سیاسی، علمی و فرهنگی با محوریت دیپلماسی کشورمان تنظیم گردیده میپردازیم. الف) برنامههای سیاسی 1. برقراری پیوند نظری بین نظریههای گفتوگوی تمدنها و جهانیسازی مهدویت (یکی از راهکارهای اساسی ترویج فرهنگ موعودگرايی، گفتوگوی بین ادیان و تمدنهاست)؛ 2. شناسايی و همکاری با نخبگان دیگر کشورها در حوزههای گوناگون به منظور تبیین این ایده؛ 3. ثبت ایده «موعودگرايی: عزمی جهانی برای دستیابی به صلح» در مجامع بینالمللی نظیر سازمان ملل متحد یا سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی؛ 4. تلاش برای جلب حمایت گروههای بینالمللی طرفدار صلح، گروههای حامی حقوق بشر و سایر NGOهای بینالمللی در جهت ورود فرهنگ موعود در فعالیتهای آنان؛ 5. همکاری با گروههای مذهبی برای ترویج ایده موعودگرايی؛ 6. همکاری با گروههای یهودی ضد صهیونیسم به منظور تبیین دقیق مفاهیم آخرالزمانی و کاهش آثار سیاسی آرماگدون؛ 7. شناسايی روشهای تأثیرگذاری روی جوامع مذهبی و ملّی از دریچه موعودگرايی؛ 8. استفاده از پدیده مهاجرت به عنوان یکی از جنبههای مهم پدیده جهانیشدن، بهويژه مهاجران مسلمان در کشورهای غربی. ب) برنامههای علمی 1. برقراری تعامل با دانشگاهها، نهادهای علمی و آکادمیک در حوزه علوم انسانی؛ 2. برگزاری همایشها و نشستهای تخصصی در زمینه لزوم رويكرد بیشتر جوامع به مفاهیم دینی بهويژه مفاهیم موعودگرايی برای رسیدن به صلح بینالمللی و تغییر هویت و رفتار بازیگران بینالمللی (که تاکنون چهار همایش بینالمللی در زمینه موعود، راه نجات بشریت برگزار شده است)؛ 3. ارائه بورسهای تحصیلی به محققان خارجی به منظور شناسايی کارکردهای مهدویت در جوامع شیعی؛ 4. ارائه بورسهای تحصیلی به محققان داخلی به منظور شناسايی کارکردهای موعودگرايی دیگر جوامع، شناخت نقاط قوت و ضعف و روشهای تأثیرگذاری و ایجاد فرهنگ جدید پایان جهانی؛ 5. ایجاد بانک اطلاعات دیجیتالی (به زبانهای مختلف) در حوزه نظریهپردازی به منظور سهولت دسترسی محققان خارجی؛ 6. ترجمه آثار علمی در حوزه موعودگرايی به زبانهای گوناگون؛ 7. راهاندازی اتاقهای مجازی فکر به منظور مباحثه اندیشهورزان، محققان و دانشجویان در حوزه نظری با هدف جذب محققان و دانشجویان علاقهمند؛ 8. اهداي کتابهای مربوط به موضوع موعودگرايی به کتابخانههای کشورهای خارجی. ج) برنامههای فرهنگی و هنری 1. خلق آثار هنری و فرهنگی با رويكرد جهانیشدن مذهب و معرفی سیره عملی موعود شیعه، با ادبیات مشترک و قابل قبول برای همه ادیان و جوامع؛ 2. شناسايی نیازها و کاستیهای نظری دیگر ادیان و جوامع در زمینه موعودگرايی، قالبگذاری و خلق آثار هنری به منظور تولید فرهنگ جدید بر مبنای مفاهیم مهدویت؛ 3. شناسايی نخبگان فرهنگی و هنری دیگر کشورها در حوزه علوم انسانی به منظور تولید آثار مشترک در حوزه امور معنوی؛ 4. برگزاری نمایشگاه موعود، پخش فیلم و یا نمایش تئاترهای مرتبط. نتیجه موضوع موعود كه به عنوان پديده قرن بيست و يكم فرض ميشود، بیشک در آينده، جايگاه مهمتري در سياستهاي كلان كشورهاي قدرتمند دنيا خواهد داشت. از آنجايي كه انتظار و فرهنگ مهدويت به عنوان مهمترين ويژگي شيعه، همواره موجب تحرك، نظارت بر اوضاع و اعتراض در صورت عدم تطابق اوضاع با آموزههاي مهدويت توسط شيعيان، به شمار ميآمده، پس نهادينه كردن اين مقوله در دستگاه ديپلماسي كشور و بهره بردن از كاركردهاي آن در دوران غيبت، نهتنها فرصتي براي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، بلكه به دليل پويايي آن، مهمترين وظيفه مجريان ديپلماسي كشورمان محسوب میشود. جالب اينكه غرب، براي بهرهبرداري از فرصتهايي كه در جوهره مفهوم موعود وجود دارد، به كشف و توليد انجيل «پايان جهاني» دست ميزند و موعودي «جعلي» براي خود دست و پا ميكند، ولی در فرهنگ تشيع، غنيترين مفاهيم انتظار و موعود نهفته شده، اما اقدامي جدی در جهت بهرهگیری از آن در عرصههاي كلان اجتماعي صورت نمیپذیرد. هرچه است از قامت ناساز بیاندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست