تاریخ انتشارسه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۳۶
کد مطلب : ۴۰۲
۱
plusresetminus
در پاسخ به اين شبهات، تلاش شده است روایات مربوط به هر يك از آنها بررسی شوند. با کنکاش در این روایات، درمي‌يابيم که نه این روایات با یک‌دیگر تعارض دارند، نه هیچ عالم شیعی مدعی پنهان شدن امام مهدی در سرداب است و نه روایاتی که از فرج شیعیان در زمان‌هایی خاص سخن گفته‌اند، ناظر به زمان ظهور امام مهدی هستند.
نقد و بررسی شبهات ناصر القفاری درباره اندیشه مهدویت

چکیده
اين نوشتار، تلاشی است برای پاسخ‌گویی به سه مورد از شبهاتی که توسط یکی از وهابیون معاصر، علیه اندیشه مهدویت مطرح شده است. وي در شبهۀ نخست، کوشیده است از یک سو روایات مربوط به مکان زندگی امام مهدی(عج) را متعارض جلوه داده و از سوی دیگر، اعتقاد به غیبت آن حضرت در سرداب سامرا را به شیعیان نسبت دهد. در شبهۀ دوم که مربوط به مدت غیبت امام مهدی(عج) است، ادعا شده است که شیعيان در روایات خود، برای ظهور آن حضرت، زمان تعیین کرده بودند، در حالی که هیچ‌یک از آنها لباس واقعیت به خود نپوشید و دروغ بودنشان آشکار شد. در شبهه سوم نيز ادعا شده است روایات مربوط به نام امام مهدی(عج) با یک‌دیگر در تعارضند.
در پاسخ به اين شبهات، تلاش شده است روایات مربوط به هر يك از آنها بررسی شوند. با کنکاش در این روایات، درمي‌يابيم که نه این روایات با یک‌دیگر تعارض دارند، نه هیچ عالم شیعی مدعی پنهان شدن امام مهدی(عج) در سرداب است و نه روایاتی که از فرج شیعیان در زمان‌هایی خاص سخن گفته‌اند، ناظر به زمان ظهور امام مهدی(عج) هستند.
واژگان کلیدی
امام مهدی، شبهات، ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعة.
مقدمه
اندیشه مهدویت به قرائت شیعی آن، از دیرباز مورد تهاجم بوده است. نگاهی گذرا به مکتوباتی که عالمان شیعه از آغاز عصر غیبت امام مهدی(عج) در این باره نگاشته‌اند به وضوح، گفتۀ یاد شده را تأیید می کند. این روند شبهه‌افکنی و ابهام‌آفرینی، هیچ‌گاه تعطیل نشده است و در مقابل، روند پاسخ‌گویی و شفاف‌‌سازی نیز متوقف نشده و نباید متوقف گردد.
یکی از کتاب‌هایی که به تازگي در نقد باورهای شیعه و از جمله اندیشۀ مهدویت توسط یکی از وهابیون معاصر نوشته شده است، کتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة؛ عرض و نقد، نوشتۀ دکتر ناصر القفاری است. این کتاب در میان وهابیون شهرت خاصی یافته و از این‌رو شایسته است به شبهات آن به دقت پاسخ داد شود. نوشتار پیش رو، تلاشی است برای پاسخ‌گویی به سه شبهه از این کتاب . برای پاسخ گویی به این شبهات، ابتدا متن کتاب به شکل کامل نقل شده و در ادامه، دعاوی آن به دقت مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت .
شبهه اول
تناقض در روایات مربوط به مکان زندگی امام مهدی(عج)
اما مکان غیبت، امری سرّی و پنهانی بود و چون که شیعیان از مسئله غیبت ‌پنداری مطلع شدند، درصدد یافتن مکان او برآمدند، ولی باب که مدعی ارتباط با او بود، از افشای آن سر باز زد و توقیعی سرّی که آن را به مهدی نسبت می‌داد، با این مضمون بیرون آورد: «اگر مکان را بدانند، دیگران را از آن مطلع می‌کنند.» این عبارت می‌رساند که او در مکان معینی است؛ در پناهگاهی سرّی که جز باب از آن خبر ندارد و علت کتمان مکان غیبت او از شیعیانش، بیم او از مطلع کردن دیگران است. لیکن پاره‌ای از روایات کافی، شهری را که او در آن مخفی شده است، ذکر کرده‌اند: «صاحب این امر ناگریز غیبتی خواهد داشت و ناگریز در غیبتش کناره‌گیری خواهد داشت و "طیبه"، منزل خوبی است.» این روایت به این‌که او در مدینة منوره مخفی می‌شود، اشاره دارد؛ چرا که «طیبه» از نام‌های «مدینه» است و چون یکی از شیعیان از حسن عسکری پرسید: اگر برای شما اتفاقی افتاد، در کجا از او پرس‌‌و‌جو کنم؟ پاسخ داد: در مدینه. ولی طوسی در الغیبۀ روایت کرده است که او ساکن کوهی است که «رضوی» خوانده می‌شود. روایت او چنین است: «عبدالاعلی مولی آل سام می‌گوید: همراه اباعبدالله(ع)از منزل خارج شدم. چون به روحاء رسیدیم، آن حضرت گردن کشیده، به کوه آن منطقه نگاه کردند و به من فرمودند: این کوه را می‌بینی؟ به آن رضوی می‌گویند. از کوه‌های فارس بود. ما را دوست داشت. پس خداوند او را به سوی ما منتقل کرد. همانا در آن، هر درخت میوه‌داری است و آن‌جا محل امن خوبی برای شخص ترسان است ـ این جمله را دوبار تکرار فرمودند ـ همانا برای صاحب این امر در آن دو غیبت خواهد بود؛ یکی کوتاه و دیگری طولانی.»
و پاره‌ای از روایات می‌گویند او در برخی وادی‌های مکه پنهان شده است. در تفسیر عیاشی و غیر آن آمده است که اباجعفر گفت: برای صاحب این امر در برخی از این نواحی غیبتی خواهد بود و سپس با دست به منطقه «ذی‌طوی» اشاره کردند.
لیکن احادیث آنها در ادعیه و زیاراتی که برای مشاهد ائمه است، اشاره می‌کند که او ساکن سرداب سامراست و به همین دلیل، در آنها چنین آمده است: «سپس به سرداب غیبت برو و میان دو درگاه بایست و با دست، دو طرف در را بگیر. پس از آن مانند کسی که اذن دخول می‌خواهد، تنحنح کن و با وقار و آرامش نام خدا را ببر و وارد شو. در گوشه سرداب، دو رکعت نماز بگذار و بگو: «بارخدایا، انتظار به درازا کشید و بدکاران ما را سرزنش کردند و دفع ظلم ستمگران بر ما سخت شد. خدایا، صورت مبارک ولی‌ّات را در زمان حیات و مماتمان به ما بنما. بارخدایا، من به رجعت همراه با صاحب این مکان ایمان دارم. فریاد رس، فریاد رس، فریاد رس، ای صاحب الزمان برای وصال تو از دوستان بریدم و سرزمین‌ها را درنوردیدم و مطلب خود را از اهل سرزمین‌ها مخفی نگاه داشتم تا این‌که نزد پروردگارت و پروردگارم شفیع من باشی ‌ای سرور من، ای فرزند حسن بن علی، به عنوان زائرت آمدم.»
و برخی از روایاتشان می‌گوید در غیبتش، سی نفر از دوستانش همراه اویند که همدم او در تنهایی هستند و او با وجود سی نفر احساس تنهایی نمی‌کند. اختصاص این ادعیه، مناجات، اذن دخول و... به سرداب از این مطلب حکایت دارد که جعل‌کنندگان این روایات می‌خواهند وجود او در سرداب را به پیروانشان بباورانند و به همین دلیل، ابن‌خلکان می‌گوید: «شیعیان منتظر خروج او از سرداب در آخرالزمانند» و ابن‌اثیر می‌نویسد: «آنها معتقدند منتظر در سرداب است.»
علی‌رغم آن‌چه گذشت، یکی از شیعیان معاصر واقعیت را انکار کرده و می‌گوید: «هیچ روایتی وجود ندارد و در هیچ کتابی از کتاب‌های شیعه نیامده است که مهدی در سرداب غایب شده است... و نیامده است که او هنگام ظهور از آن‌جا خارج می‌شود، بلکه خروج او از مکه است و میان رکن و مقام با او بیعت می‌شود»، ولی عمل شیعه، مخالف این ادعاست و با آن‌چه در کتاب‌های زیارت آمده، هماهنگ است؛ چرا که به گفته امیرعلی، نویسنده شیعی، شیعیان تا اواخر قرن چهاردهم میلادی که ابن‌خلدون، تاریخ کبیرش را می‌نوشته، هر شب پس از نماز مغرب، در درگاه سرداب سامرا جمع می‌شدند و تا زمانی که ستارگان آسمان بسیار شدند، نام او را صدا می‌کردند و او را دعوت به خروج می‌کردند و پس از انتظاری طولانی، با ناامیدی و اندوه به خانه‌هاشان باز‌می‌گشتند و این انتظار مایه سخره سخره‌کنندگان بود تا آن‌جا که گفته شد: «زمان آن نرسیده است که سرداب بزاید آن کسی را که شما با نادانی‌تان درباره‌اش سخن می‌گویید؟ زمان آن نرسیده؟ پس خاک بر سر عقل‌هایتان چرا که شما سومین سیمرغ و دیوها را ساختید.»
و ابن‌قیم گفته است: «اینها مایه خجالت و خنده بنی‌آدمند و هر عاقلی آنها را مسخره می‌کند.» به همین دلیل است که در دعاهایشان آمده که آنها به دلیل این اعتقاداتشان، مورد تمسخر و عیب‌جویی دیگران قرار گرفته‌اند و در دعاهایشان خطاب به غایب چنین می‌گویند: «همانا انتظار به درازا کشید و بدکاران ما را شماتت کردند... .»
برخی از زیاراتشان نیز از حیرت آنها درباره مکان پنهان شدن او حکایت دارد. پس او را صدا می‌زنند و می‌گویند: «ای کاش می‌دانستم در کجا مسکن گزیده‌ای یا کدامین سرزمین تو را در آغوش کشیده. آیا در کوه رضوی هستی یا در ذی‌طوی یا جای دیگر؟»
با وجود این، پاره‌ای دیگر از روایاتشان می‌گوید او مکان ثابتی ندارد، بلکه میان مردم زندگی می‌کند. «در مراسم حج شرکت می‌کند و مردم را می‌بیند، ولی آنها او را نمی‌بینند.»
روایاتشان در مورد تعیین مکان او با یک‌دیگر این‌گونه اختلاف دارند و بر اساس اختلاف جناح‌های شیعی یا بر اساس اختلاف احوال و زمان‌ها، هر کس در این ‌باره رأیی را انتخاب می‌کند. تا زمانی که بازی فریب‌کاری و تزویر ادامه دارد، چنین اختلافی طبیعی‌ است؛ چرا که غایب آنها وجود خارجی ندارد.» (القفاری، بی‌تا: 1026 ـ 1030)
نقد و بررسی
هدف اصلی نویسنده در این قسمت، القای وجود تناقض در روایات مربوط به مکان زندگی امام مهدی(عج) است؛ ولی در ابتدا با تأکید بر این مطلب که باب، توقیعی سرّی مبنی بر خفای مکان حضرت بیرون آورد و مدعی شد جز او کسی از مکان حضرت مطلع نیست، کوشیده است به صورت غیرمستقیم، این احتمال را نیز به ذهن خواننده القا کند که اگر باب برای اولین بار مدعی خفای مکان شد و از سوی دیگر، خودش مدعی اطلاع از مکان بود و مدعی بود کسی جز او از مکان امام مهدی(عج) آگاه نیست، پس شاید اساس ادعای وجود امام غایب از خود باب بوده و در واقع، امام غایب وجود خارجی نداشته است. این ادعاها نیز برای فریب شیعیان و سوء‌ استفاده از اموال و امکانات آنان بوده است.
در این باره توجه به چند نکته ضروری است:
1. این توقیع، نسبت به اطلاع باب از مکان حضرت هیچ اشاره‌ای وجود ندارد. توقیع یادشده منحصراً ناظر به این مطلب است که اگر شیعیان از مکان آن حضرت اطلاع یابند، به صورت طبیعی، خبر آن درز می‌کند و دیگران نیز از آن باخبر می‌شوند. روشن است ‌که این توقیع نسبت به اطلاع باب از مکان، ساکت است.
2. به طور طبیعی، نوک پیکان اتهام قفاری باید متوجه نواب اربعه باشد و اگر بتوان کسانی را در این باره متهم کرد، نواب اربعه هستند. این در حالی است که اساساً توقیع مورد نظر قفاری که بر مخفی بودن مکان حضرت دلالت دارد، نه از سوی نواب اربعه که از شخصی به نام ابی‌عبدالله الصالحی صادر شده است. (کلینی، 1363: ج1: 333)
3. قفاری از این نکته بدیهی غفلت کرده است که اساساً خفای مکان زندگی یکی از لوازم غیبت است و به صورت طبیعی، مکان دقیق زندگی کسی که زندگی غایبانه دارد، مشخص نیست. در غیر این‌ صورت، بر فرض مشخص بودن مکان دقیق زندگی اصولاً غیبت مفهومی نخواهد داشت. بنابراین، اولین کسی که مدعی خفای مکان امام مهدی شد، نایب آن حضرت نبود، بلکه صدها روایتی که از امامان پیشین صادر شده بود و بر غیبت امام مهدی(عج) دلالت داشت، به التزام بر مخفی بودن مکان آن حضرت اشاره می‌کرد. چنان‌که در جاي خود ثابت شده است، به نوشته منابع کهنی که نویسندگان آن در عصر امام حسن عسکری(ع)می‌زیستند، باور به غیبت امام مهدی(عج) از اعتقاداتی بود که تا قبل از شهادت امام حسن عسکری(ع)، تمام شیعیان بر آن اتفاق نظر داشتند. (اشعري، بي‌تا: 106) با وجود این، روشن نیست قفاری بر اساس کدام مستند، باب را اولین شخصیتی معرفی می‌کند که از مخفی بودن مکان زندگی امام مهدی(عج) سخن گفته است.
در مورد روایاتی که محل سکونت امام مهدی(عج) را در دوران غیبت مکان‌های مختلفی چون مدینه، ذی‌طوی، رضوی و یا جاهای دیگر معرفی کرده‌اند، باید گفت میان این روایات هیچ تعارضی وجود ندارد؛ چرا که به مضمون همه آنها، بدون کم‌ترین اشکالی می‌توان ملتزم شد. در توضیح مطلب باید دانست اولاً امام مهدی(عج) به اقتضای این‌که بشر است، به مکانی برای زندگی نیاز دارد. به‌جز آن، این مکان می‌تواند در مقاطع مختلف زمانی، تغییر یابد؛ یعنی آن حضرت در طول هزار و چند صد سالی که از عمر شریفشان گذشته است، مکان‌های مختلفی را برای زندگی انتخاب کرده‌اند یا می‌کنند. گاهی در مدینه سکونت گزیده‌ و گاه در مکه منزل کرده‌اند. گاه در ذی‌طوی زندگی کرده و گاهی در کوه رضوی بوده‌اند. زمانی نیز مکان‌های دیگر را برای سکونت برگزیده‌اند، ‌چنان‌که محل تولد و بخش‌های آغازین حیات مبارکشان شهر سامرا بوده است. همان‌طور که در توقیع مورد اشاره آقای قفاری تصریح شده است، علت خفای مکان دقیق آن حضرت، ایمن ماندن ایشان از شناسایی است. روشن است که تصریح به شهر حضور ایشان از دو جهت منجر به شناسایی آن حضرت نمی‌شود: اول این‌که مقطع زمانی حضور ایشان در آن شهر معین نشده است. دوم این‌که هویت آن حضرت برای مردم ناشناخته است. از این‌رو، حضورشان در یک شهر خاص منجر به شناسایی ایشان نمی‌شود. به همین دلیل عاشقان آن حضرت، سوزمندانه، حیرت خود را از مکان آن حضرت زمزمه می‌کنند: «لیت شعری این استقرت بک النوی بل ای ارض تقلک اوثری ابرضوی ام غیرها ام ذی طوی.»
با این توضیح‌ها روشن شد که سخن پایانی نویسنده مورد نظر که می‌گوید: «ولی طبق روایات دیگر شیعه، او مکان ثابتی ندارد، بلکه میان مردم زندگی می‌کند»، با دیگر روایات هم‌خوان و هماهنگ است و هیچ نیازی نیست آن را فریب‌کاری و تزویر شیعه بخواند. اساساً روشن نیست آقای قفاری از کدام منطق پیروی می‌کند و در فهم روایات از چه اسلوبی بهره می‌برد که همیشه تعارض و تضاد به ذهنش متبادر می‌شود، با این‌که می‌توان بدون غرض‌ورزی و پیش‌داوری و با دور ریختن تعصب‌ها و لجاجت‌ها، به این روایات و روایات مشابه نگریست و آنها را کنار هم نشاند و میانشان آشتی برقرار کرد.
در مورد اتهام اعتقاد داشتن شیعیان به وجود امام مهدی(عج) در سرداب باید گفت آقای قفاری، نه اولین نویسنده وهابی است که این اتهام را به شیعه نسبت می‌دهد و نه آخرین آنهاست. نویسندگان وهابی اصرار فراوانی دارند اعتقاد به زندگی امام مهدی(عج) در سرداب را به شیعه نسبت بدهند و با وجود این‌که بسیاری از دانش‌مندان شیعه این مسئله را نفی کرده‌اند، باز این اتهام را تکرار می‌کنند. پس چاره‌ای جز طرح تفصیلی این مسئله نیست.
روایاتی که متعرض محل زندگی امام مهدی(عج) در عصر غیبت شده‌اند، دو دسته‌اند. دسته‌ای‌ به مکان‌هایی خاص اشاره کرده‌ و دسته‌ای دیگر مکان آن حضرت را نامعلوم دانسته‌اند. برخی از این دو دسته روایت ـ که از ارزیابی سندی آنها چشم می‌پوشیم؛ چون ممکن است با نقد سندی، تعدادی از آنها از گردونه اعتبار خارج شوند و در نتیجه، جمع‌بندی آنها آسان‌تر شود ـ بدین قرارند:
1. روایاتی که از مکانی خاص یاد کرده‌اند
الف) مدینه
از امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) چنین روایت شده است:
لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة و لا بدّ فی غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبة؛
صاحب این امر ناگریز غیبتی خواهد داشت و ناگریز در غیبتش کناره‌گیری خواهد داشت و طیبه، منزل خوبی است.
این حدیث را که از مدینه به عنوان محل زندگی امام مهدی(عج) یاد کرده است، شیخ کلینی (کلینی، 1363: ج1: 340)، شیخ نعمانی (نعمانی، 1422: 194)، شیخ طوسی (طوسی، 1411: 162)، شیخ حر عاملی (حر عاملی، 1383: ج3: 445) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 153) روایت کرده‌اند. در حدیث دیگری، ابوهاشم جعفری می‌گوید:
از امام حسن عسکری(ع)پرسیدم: عظمت شما مانع از سؤال می‌شود. آیا اجازه پرسش دارم؟ فرمودند: بپرس. پرسیدم: آیا برای شما فرزندی است؟ فرمودند: آری. عرض کردم: اگر برای شما اتفاقی افتاد، کجا او را بیابم؟ فرمودند: در مدینه.
این حدیث را شیخ کلینی (کلینی، 1363: ج1: 328)، شیخ مفید (مفید، 1414: ج2: 348)، شیخ طوسی (طوسی، 1411: 232)، شیخ طبرسی (طبرسی، 1417: ج2: 251)، اربلی (اربلی، 1405: ج3: 246)، شیخ حر عاملی (حر عاملی، 1383: ج3: 441)، علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج51: 161) و برخی دیگر از عالمان شیعه در کتاب‌های خود روایت کردند.
ب) کوه رضوی
عبدالاعلی مولی آل سام می‌گوید: همراه امام صادق(ع)از منزل خارج شدم. چون به روحاء رسیدیم، آن حضرت گردن کشید و به کوه آن منطقه نگاه کرد و به من فرمود:
تری هذا الجبل؟ هذا جبل یدعی رضوی من جبال فارس أحبّنا فنقله الله إلینا أما إنّ فیه کلّ شجرة مطعم و نعم أمان للخائف ـ مرّتین ـ أما إنّ لصاحب هذا الأمر فیه غیبتین واحدة قصیرة و الأخری طویلة؛
این کوه را می‌بینی؟ به آن رضوی می‌گویند. از کوه‌های فارس بود که ما را دوست داشت. پس خداوند او را به سوی ما منتقل کرد. همانا در آن، هر درخت میوه‌داری است و آن‌جا محل امن خوبی برای شخص ترسان است ـ این جمله را دوبار تکرار فرمود ـ همانا برای صاحب این امر در آن دو غیبت خواهد بود؛ یکی، کوتاه و دیگری، طولانی.
این حدیث را شیخ طوسی (طوسی، 1411: 163)، شیخ حر عاملی (حر عاملی، 1383: ج3: 500) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 153) روایت کرده‌اند.
ج) ناحیه ذی‌طوی
امام باقر(ع)فرمود:
«یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض هذه الشّعاب.» ثمّ أوما بیده إلی ناحیة ذی طوی؛
«برای صاحب این امر در این نواحی غیبتی خواهد بود.» سپس با دست به منطقه ذی‌طوی اشاره کردند.
این حدیث را عیاشی (عیاشی، 1411: ج2: 56) نعمانی (نعمانی، 1422: 187) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 341) در کتاب‌های خود ثبت کرده‌اند.
2. روایاتی که مکان حضرت را نامعلوم معرفی کرده‌اند
الف) امام صادق(ع)فرمود:
إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم مات و بعضهم یقول قتل و بعضهم یقول ذهب فلا یبقی علی أمره من أصحابه إلّا نفر یسیر لا یطّلع علی موضعه أحد من ولی و لا غیره إلّا المولی الّذی یلی أمره؛
برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود؛ یکی از آن دو، طولانی خواهد بود تا آن‌جا که برخی می‌گویند مُرد و تعدادی می‌گویند کشته شد و بعضی می‌گویند رفت و بر اعتقاد به او از میان اصحابش جز تعداد اندکی باقی نخواهد ماند و بر جایگاهش هیچ‌کس از دوست و بیگانه آگاهی نمی‌یابد، مگر خدمت‌گزاری که به کارهای او می‌رسد.
این حدیث را شیخ نعمانی (نعمانی، 1422: 176) و شیخ طوسی (طوسی، 1411: 162) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 153) روایت کرده‌اند.
ب) از آن حضرت در حدیث دیگری چنین نقل شده است:
للقائم غیبتان إحداهما قصیرة و الأخری طویلة الغیبة الأولی لا یعلم بمکانه إلّا خاصّة شیعته و الأخری لا یعلم بمکانه إلّا خاصّة موالیه؛
برای قائم دو غیبت خواهد بود؛ یکی، کوتاه و دیگری، طولانی. در غیبت اول، از مکان او جز شیعیان مخصوصش خبر ندارند و در غیبت دیگر، جز دوستان مخصوصش از مکان او مطلع نیستند.
این حدیث را کلینی (کلینی، 1363: ج1: 340)، نعمانی (نعمانی، 1422: 175) شیخ حر عاملی (حر عاملی، 1383: ج3: 445) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 155) در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند.
ج) شیخ کلینی به سند متصل خود از ابومحمد وجانی و او از کسی که امام مهدی(عج) را مشاهده کرده است، چنین روایت می‌کند:
إنّه خرج من الدّار قبل الحادث بعشرة أیّام و هو یقول: اللّهمّ إنّک تعلم أنّها من أحبّ البقاع لو لا الطّرد. أو کلام هذا نحوه؛ (کلینی، 1363: ج1: 331؛ مجلسی، 1403: ج52: 66)
امام مهدی ده روز قبل از آن حادثه از خانه خارج شد، در حالی که فرمود: خدایا، تو می‌دانی که این‌جا از دوست‌داشتنی‌ترین مکان‌هاست، اگر مرا از آن‌جا بیرون نمی‌کردند. یا سخنی شبیه این فرمود.
علامه مجلسی در شرح این حدیث می‌نویسد:
شاید مقصود از حادثه، رحلت امام حسن(ع)باشد و ضمیر در «انها» به سامرا برمی‌گردد. (مجلسی، 1403: ج52: 66)
در این گزارش که شیخ کلینی و علامه مجلسی آن را روایت کرده‌اند، تصریح شده است که امام مهدی(عج) از شهر سامرا مهاجرت فرموده‌ است.
د) شیخ صدوق از امام مهدی(عج) چنین روایت کرده است:
إن أبی(ع)عهد إلی أن لا أوطن من الأرض إلّا أخفاها و أقصاها إسراراً لأمری؛ (صدوق، 1405: 447؛ مجلسی، 1403: ج52: 34)
همانا پدرم از من عهد گرفت که برای پنهان ماندن امرم جز در مخفی‌ترین و دورترین مکان‌های زمین سکونت نگزینم.
ﻫ) علامه طبرسی و قطب‌الدین راوندی از آن حضرت چنین روایت کرده‌اند:
نحن و إن کنّا ثاوين بمکاننا النّائی عن مساکن الظّالمین... ؛(طبرسی، 1417: ج2: 322؛ راوندی، 1409: ج2: 902)
و ما اگرچه در مکانی دور نسبت به محل زندگی ستمگران اقامت گزیده‌ایم... .
پیش از این توضیح داده شد که این روایات هیچ‌گونه تعارضی با یک‌دیگر ندارند و با توجه به مدت طولانی غیبت امام مهدی(عج) می‌توان هرکدام از روایات دسته نخست را ناظر به مقطعی از زمان گرفت. از سوی دیگر، از آن‌جا که مقطع زمانی حضور امام در مدینه، روشن نیست، بنابراین، مکان زندگی آن حضرت بر کسی آشکار نیست. از این‌رو، میان دسته نخست روایات و دسته دوم تعارضی وجود ندارد.
در کنار این مجموعه روایات، زیارتی وجود دارد که آقای قفاری متن آن را در کتاب خود آورده و بر اساس آن مدعی شده است که شیعیان به وجود امام مهدی(عج) در سرداب معتقد هستند. توجه به چند نکته درباره این زیارت ضروری است:
1. این زیارت به هیچ عنوان به وجود امام مهدی(عج) در سرداب تصریح ندارد. در آن، امام مهدی(عج) مورد خطاب قرار می‌گیرند، اما این به معنای حضور فیزیکی امام در سرداب نیست؛ چرا که شیعیان معتقدند امام معصوم کلام زائر را می‌شنود، هرچند در دورتر‌ین نقاط جهان باشد. شیخ مفید به سند متصل خود روایت می‌کند:
یونس بن ظبیان از امام صادق(ع)پرسید: من بسیار یاد حسین(ع)می‌کنم. چه بگویم؟ آن حضرت فرمود: «قل: صلّی الله علیک یا أباعبدالله، تعید ذلک ثلاثاً. فإنّ السّلام یصل إلیه من قریب و من بعید؛ (مشهدی، 1419: 213) سه بار بگو: صلّی الله علیک یا اباعبدالله. همانا سلام به او از نزدیک و دور می‌رسد.»
در این حدیث، امام صادق(ع)به کسانی که از حرم مقدس امام حسین(ع)دورند، توصیه فرموده‌اند با صیغه خطاب «السلام علیک» بر امام حسین(ع)سلام کنند. شیخ طوسی نیز از آن حضرت چنین روایت کرده است:
هر کس بخواهد قبر پیامبر خدا(ص) و امام علی(ع)و حضرت زهرا(س) و دیگر امامان اهل‌بیت(علیهم السلام)را از دور زیارت کند، باید به بیابانی برود و نماز بگزارد. سپس آیاتی از قرآن بخواند و سپس بگوید: السّلام علیک ایّها النّبی و رحمۀ‌الله و برکاته، السّلام علیک أیّها النّبیّ المرسل و الوصیّ المرتضی و السّیّدۀ الکبری و السّیّدۀ الزّهراء و السّبطان المنتجبان جئت انقطاعاً إلیکم و إلی آبائکم و ولدکم... . (طوسی، 1411: 288)
سید بن طاوس نیز در زیارت پیامبر اکرم(ص) از دور این زیارت را نقل می‌کند:
السّلام علیك یا رسول الله السّلام علیك یا خلیل الله... .(ابن‌طاوس، 1414: ج3: 123)
در این زیارت و زیارت‌های مشابه که نمونه‌های آن در کتاب‌های شیعه بسیار است، زائر با این‌که در حرم معصوم حضور ندارد، از دور، با صیغه «خطاب به او» سلام می‌کند و او را هم‌چون حاضر زیارت می‌کند و این نیست مگر به این دلیل که شیعه بر این باور است که برای پیشوایان معصوم(علیهم السلام)نزدیک و دور تفاوتی ندارد. آنان هم‌چنان که سلام زائر مجاور را می‌شنوند، عرض ارادت عاشقانی را نیز که فرسنگ‌ها دورترند، می‌بینند و می‌شنوند. اهل سنت نیز در نمازهای خود، هر روزه پیامبر گرامی اسلام را با صیغه خطاب مورد توجه قرار می‌دهند و عرض می‌کنند: «السّلام علیک أیّها النّبی و رحمة الله و برکاته.» البته هیچ مسلمانی این سلام و عرض ادب را به معنای اعتقاد به حضور فیزیکی آن حضرت نزد نمازگزار ندانسته است. از این‌رو، از این‌که در سرداب، امام مهدی(عج) با صیغه خطاب زیارت می‌شود، نمی‌توان حضور فیزیکی آن حضرت در سرداب و اعتقاد به غایب شدن ایشان در این مکان را برداشت کرد. به همین دلیل، هرچند علامه مجلسی زیارت مورد نظر آقای قفاری را در کتاب خود ثبت کرده، بابی با عنوان «باب زیارة الامام المستتر عن الابصار... فی السّرداب و غیره» (مجلسی، 1403: ج99: 81) گشوده است. از قضا زیارت مورد نظر آقای قفاری در همین باب آمده است یا در جایی دیگر می‌نویسد:
سپس بدان که مستحب است زیارت امام مهدی(عج) در هر مکان و زمانی و در سرداب مقدس و مرقد اجداد پاکش. (همان: 119)
یا در جایی دیگر، به صراحت از متغیر بودن مکان امام مهدی(عج) سخن گفته است و در شرح حدیثی می‌نویسد:
شاید مقصود از حیرت، حیرت در محل زندگی و این‌که در هر زمانی در شهر یا ناحیه‌ای است. (همان: ج51: 118)
روشن است که اگر ‌چنان‌که آقای قفاری پنداشته است، زیارت مورد نظر به معنای وجود امام مهدی(عج) در سرداب بود و علامه مجلسی چنین عقیده‌ای داشت، زیارت کردن آن حضرت در غیر سرداب و در هر مکانی و در حرم امامان اهل‌بیت(علیهم السلام)معنا نداشت. اگر زیارت آن حضرت در حرم امامان معصوم(علیهم السلام)و غیر سرداب به معنای حضور فیزیکی و غیبت آن حضرت در این مکان‌ها نیست، زیارت آن حضرت در سرداب نیز به معنای حضور در سرداب نیست. البته سرداب مقدس از این جهت ویژگی دارد که خانه شخصی و محل سکونت سه امام معصوم ـ امام هادی(ع)، امام حسن عسکری(ع)و امام مهدی(عج) ـ بوده است و این سرداب، یادآور لحظات شیرین، اما کوتاهی است که امام مهدی(عج) آن را در کنار پدر خود در این خانه تجربه کرده است. بنابراین شیعیان هنگام ورود به خانه شخصی امام مهدی(عج) اذن دخول می‌گیرند و با قرائت ادعیه و مناجات‌های مأثور به آن حضرت عرض ارادت می‌کنند.
2. کهن‌ترین منبع این زیارت، کتاب المزار ابن‌مشهدی است که از علمای قرن ششم هجری بوده است. در کتاب‌های دعا و زیارتی که پیش از آن نگاشته شده، هم‌چون کامل الزیارات ابن‌قولویه، المزار شیخ مفید و مصباح المتهجد شیخ طوسی اثری از این زیارت نیست.
3. در کتاب المزار ابن‌مشهدی و دیگر کتاب‌هایی که این زیارت را از آن نقل کرده‌اند، این زیارت به هیچ‌یک از امامان اهل‌بیت(علیهم السلام)نسبت داده نشده است. بنابراین، زیارت مورد نظر از منشآت ابن‌مشهدی یا یکی دیگر از عالمان شیعه است.
با توجه به آن‌چه گذشت، از آقای قفاری و دیگر نویسندگانی که اعتقاد وجود و غیبت امام مهدی(عج) در سرداب را به شیعه نسبت داده‌اند، چند پرسش داریم و از خوانندگان منصف خود می‌خواهیم در این ‌باره قضاوت کنند:
1.‌ طبق روایات متعددی که در کتب شیعه آمده، به صراحت، برای امام مهدی(عج) مکان‌هایی هم‌چون مدینه، کوه رضوی، وادی ذی‌طوی، و مکان‌های دوردست را بیان کرده‌اند یا مکان آن حضرت را مخفی دانسته‌اند و برخی از آنها نیز به صراحت بر هجرت امام مهدی(عج) از شهر سامرا دلالت دارند. با این حال، چرا آقای قفاری از همه این روایات صرف ‌نظر کرده است و به استناد یک زیارت که آن هم به وجود امام در سرداب تصریح ندارد، اعتقاد به وجود امام مهدی(عج) در سرداب را به شیعه نسبت داده است؟
2. چگونه است که آقای قفاری روایات دانش‌مندانی هم‌چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ نعمانی و عیاشی را که هم از نظر زمانی بر ابن‌مشهدی مقدّم هستند و هم از نظر دانش با او قابل قیاس نیستند و احادیث مخفی بودن مکان امام مهدی(عج) یا داشتن مکان خاص را روایت کرده‌اند، رها کرده است، اما به نقل زیارت توسط چند نفر از عالمان شیعه که با وجود جلالتشان، از علمای متقدم تراز اول شیعه نیستند، استناد جسته است؟ دسته نخست از نظر تعداد تقدم زمانی و دانش، مقدّم هستند. افزون بر این، روایات آنها را تعداد زیادی از دانش‌مندان متأخر شیعه هم‌چون اربلی، امین‌الاسلام طبرسی، شیخ حر عاملی و... نیز نقل کرده‌اند.
3. چگونه است که آقای قفاری از آن همه روایت که از امامان اهل‌بیت(علیهم السلام)درباره محل زندگی امام مهدی(عج) صادر شده، چشم پوشیده است و برای استناد یک عقیده به شیعه، به زیارتی استناد کرده است که نه از ائمه اهل‌بیت، بلکه از منشآت علماست؟ باید دانست به نظر اتفاقی شیعیان، کلام غیر معصوم هیچ بهره‌ای از حجیت ندارد.
4. چگونه است که آقای قفاری نقل نشدن این زیارت را در کتاب‌های دعا و زیارتی هم‌چون کامل الزیارات ابن قولویه، المزار شیخ مفید و مصباح المتهجد شیخ طوسی که از نظر زمانی بر المزار ابن‌مشهدی و دیگر کتاب‌های متأخر، متقدم هستند، قرینه‌ای بر نبود این زیارت یا بی‌اعتباری آن نگرفته است، اما وجود آن را در کتاب المزار ابن‌مشهدی و مصباح الزائر سید بن طاوس که از کتاب‌های متأخر شیعه است، دلیل اعتقاد همه شیعیان به وجود امام در سرداب گرفته و آن را از اصول مذهب شیعه خوانده است؟ جالب این است که قفاری نفی اعتقاد به وجود امام مهدی(عج) در سرداب از جانب دانش‌مندان شیعه هم‌چون سید محسن امین ـ که البته ایشان در این مسئله تنها نیستند و بسیاری دیگر از دانش‌مندان شیعه هم‌چون محقق اربلی (اربلی، 1405: ج3: 296)، علامه امینی (امینی، 1397: ج3: 309)، محدث نوری (نوری، 1400: 211)، صدرالدین صدر (صدر، 1403: 165) نیز اعتقاد به وجود امام مهدی(عج) در سرداب را نفی کرده‌اند ـ را رها کرده‌ و به رفتار عوام شیعه آن هم عوام شیعه در یک شهر خاص ـ سامرا ـ استناد کرده‌ است. معلوم نیست او طبق چه منطقی برای فهم عقاید یک مذهب، رفتار عوام را بر تصریح عالمان ترجیح می‌دهد و نیز رفتار عوام یک شهر را به همه نسبت می‌دهد و از آن اعتقاد همه شیعیان را نتیجه می‌گیرد. افزون بر این‌، وی برای این ادعا که عوام شیعه خروج امام از سرداب را انتظار می‌کشیدند، غیر از امیرعلی که نه از فقیهان و محدثان شیعه است و نه از عالمان متقدم شیعه و نه حتی از نویسندگان معروف شیعه، بلکه نویسنده‌ای عادی و ناشناخته است که در مجامع علمی، نامی و نشانی از او و آثارش نیست و معلوم نیست مستند سخنش چه بوده، به کلمات نویسندگان سنی‌مذهب استناد جسته است؛ کسانی که خود، اصل این ماجرا بوده‌ و آن را ساخته و منتشر کرده‌اند. به راستی که این ادعای آقای قفاری و مستنداتش، یادآور مثل معروف «شاهدها ذنبها» است.
شبهه دوم
تعارض روایات مربوط به مدت غیبت امام مهدی(عج)
اما مدت غیبت: سازندگان این ایده مدام پیروان خود را به کوتاه بودن بازگشت سریع غایبشان امیدوار می‌کردند تا آن‌جا که در احادیثشان تأکید کردند که این مدت در دورترین فرض‌ها از شش‌ سال تجاوز نخواهد کرد. در کافی از علی بن ابی‌طالب ـ طبق افترایی که می‌زنند ـ درباره منتظرشان چنین روایت شده است: «برای او غیبت و حیرتی خواهد بود که عده‌ای در آن گمراه می‌شوند و عده‌ای دیگر هدایت می‌یابند.» و چون سؤال شد: حیرت و غیبت چه‌قدر خواهد بود؟ پاسخ داد: «شش روز یا شش ماه یا شش سال».
به نظر می‌رسد این حدیث در روزهای نخست تکون اندیشه غیبت جعل شده باشد تا تسکینی باشد برای دل‌های خون‌خواه و آرامشی برای قلب‌های سرگردان که بر آن حقیقت تلخ واقف شدند؛ زیرا امام بدون داشتن فرزندی فوت کرد و نیرنگ روشن شد و حقیقت نمایان گشت. از این‌رو، برای غیبت ادعا شده چنین وعده نزدیکی قرار داده شد تا پذیرش آن سریع‌تر و راحت‌تر باشد و بدین طریق، کسب اموال مهیا تضمین شود؛ اموالی که ظهور امام انتظار کشیده می‌شد تا به عنوان حق آل‌البیت به او پرداخته شود... و با وجود بدا و تقیه، زمینه برای تأویل و بازگشت از کلام... در آینده فراهم بود... و این موضعی است که شیوخ متأخرشان درباره این روایت اتخاذ کرده‌اند. یکی از آنها چنین می‌گوید: «احتمال دارد مقصود این باشد که غیبت و حیرت در این مقدار از زمان محتوم باشد، اما پس از آن، در آن، بدا واقع می‌شود.» و برخی دیگر خواسته‌اند با توجیهاتی دیگر از آن خلاصی یابند، اما هیچ‌یک از آنها جرئت نکرده است که به اصل مسئله غیبت خدشه وارد نماید.
هم‌چنان‌که به نظر آنها وقت ظهور این امر سال هفتاد پس از غیبت تعیین شده بود و پس از آن به 140 موکول شد و سپس تا زمان نامعلومی به تأخیر افتاد و به ائمه نسبت دادند که می‌خواستند از طریق حروف مقطعه آغاز سوره‌ها، زمان خروج غایب را به‌ دست بیاورند.
و از روایاتشان چنین برداشت می‌شود که چهره‌های برجسته‌ای که سکان تشیع را در اختیار داشتند، پیروان خود را نسبت به نزدیک بودن زمان فرج و ظهور امام غایب امیدوار می‌کردند تا جایی که برخی از شیعیان برای خروج غایب لحظه‌شماری می‌کردند. در احادیثشان چنین آمده است که برخی از آنها به انتظار آمدن غایب از خرید و فروش و فعالیت دست کشیده بودند و از این حالت شکایت می‌کردند تا جایی که یکی از آنها گفت: ما به انتظار تحقق این امر بازارهایمان را رها کردیم تا جایی که نزدیک است محتاج دیگران شویم.
در واقع، این وعده‌ها همان چیزی است که به آن اشاره کردیم؛ یعنی استمرار بازی‌شان و برطرف کردن شک و حیرت پیروانشان و این شیوه آنها در سرگرم کردن شیعه با آرزوها و تخدیر آنها با وعده‌هاست و به این مطلب خودشان در روایاتشان اعتراف کرده‌اند: «همانا دویست سال است که شیعه با آرزوها پرورش داده می‌شود»؛ زیرا اگر به آنها گفته می‌شد: «این امر تا دویست یا سی‌صد سال دیگر اتفاق نمی‌افتد، قلب‌ها سخت می‌شد و بیشتر مردم از اسلام (یعنی مذهبشان) برمی‌گشتند، ولی گفتند چه‌قدر سریع و نزدیک است تا این‌که دل‌های مردم نرم شود و فرج نزدیک دیده شود.»
روایاتی که برای علاج مشکل مشخص بودن زمان غیبت ساخته شدند، در این خصوص با یک‌دیگر اختلاف دارند. این روایات یک بار دستور به تسلیم شدن می‌دهند و می‌گویند: «وقتی برایتان حدیثی گفتیم و آن حدیث واقع شد، بگویید خداوند راست گفت و اگر شما را حدیث گفتیم و برخلاف آن واقع شد، بگویید خداوند راست گفت تا دوبار پاداش بگیرید.» بار دیگر، سبب خلف وعده تحقق ظهور در وقت مقرر را افشای راز آن توسط شیعه معرفی می‌کند و به همین دلیل، وقتی یکی از آنها گفت: آیا این امر زمان پایانی ندارد تا این‌که مایه آسایش ما شود؟ [امامشان] گفت: بله، ولی شما آن را فاش کردید. از این رو، خداوند آن را به تأخیر انداخت. روایاتشان می‌گوید: «خداوند بلند‌مرتبه برای این امر سال 140 را تعیین کرده بود... و ما شما را از آن آگاه کردیم و شما سخن ما را فاش کردید و پرده از آن برداشتید. پس خداوند پس از آن برای ما وقتی قرار نداد.» بار دیگر از کشته شدن حسین به عنوان دلیل عدم تحقق وعده یاد می‌کند. ابوعبدالله می‌گوید: «همانا خداوند بلندمرتبه وقت این امر را سال هفتاد قرار داده بود، ولی چون حسین ـ که درود خداوند بر او باد ـ کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدید شد و آن را به تأخیر انداخت.»
آنها همه اینها را با عقیده بدا توجیه می‌کنند و به همین دلیل، مازندرانی می‌گوید: «تعیین وقت برای این امر... وقت‌گذاری بدائی است. به همین دلیل، در آن بدا واقع شد.»
در همین حال، روایات شیعه دست از اخبار تعیین وقت می‌شویَد و می‌گوید: «وقت‌گذاران دروغ گفتند و عجله‌کنندگان هلاک شدند و تسلیم‌شوندگان نجات یافتند»؛ «وقت‌گذاران دروغ گفتند. ما اهل‌بیت وقت تعیین نمی‌کنیم»؛ «نه در گذشته وقت تعیین کردیم و نه در آینده چنین می‌کنیم»؛ «هرکس از طرف ما برایت وقت تعیین کرد، از این‌که او را تکذیب کنی، هراس نداشته باش. ما برای هیچ‌کس وقت تعیین نکرده‌ایم»؛ «خداوند جز این نخواسته است که خلاف وقت وقت‌گذاران را آشکار سازد» و این‌گونه احادیثشان با یک‌دیگر تعارض و تناقض دارد؛ چرا که به اقتضای شرایط، احادیث مختلف جعل شده‌اند. (القفاری، بی‌تا: 1032 و 1036)
نقد و بررسی
این بخش از کلمات آقای قفاری حاوی دو شبهه است.
1. روایات شیعه در ابتدا ظهور را نزدیک می‌دانستند و حتی برای آن زمان خاصی را معین کرده بودند، اما این وعده دروغ از آب در‌آمد و غیبت به درازا کشید و ظهور در زمان تعیین شده واقع نشد. در نهایت، برای توجیه این تأخیر، روایات متفاوتی جعل شد.
2. روایات شیعه درباره تعیین وقت ظهور متعارض‌ هستند. بعضی توقیت را به صورت کلی نفی می‌کنند و برخی‌ دیگر برای ظهور وقت تعیین می‌کنند.
به شبهات یاد شده با بیان این مقدمه پاسخ می‌دهیم:
در قرآن کریم، در آیات فراوانی از تحقق قریب‌الوقوع قیامت سخن گفته شده است: أَتَى‏ أَمْرُ اللَّـهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ (نحل: 1)، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ (قمر: 1)، اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ  (انبیاء: 1).
پیامبر اکرم(ص) نیز با بیان‌های مختلفی این حقیقت قرآنی را به مسلمانان گوشزد می‌فرمود. آن حضرت انگشتان سبابه و وسط را کنار هم نهاد و فرمود:
بعثت أنا و السّاعة کهذه من هذه؛ (بخاری، 1365: ج6: 177)
بعثت من و قیامت مانند نسبت این انگشت به آن است.
بنا بر روایت محدثان اهل سنت، وقتی از آن حضرت از زمان قیامت سؤال شد، به نوجوانی از انصار که آن‌جا حاضر بود، نظر کرد و فرمود:
إن یعش هذا الغلام فعسی أن لا یدرکه الهرم حتّی تقوم السّاعة؛ (قشيري نيشابوري، 1417: ج11: 7222)
اگر این نوجوان زنده بماند، امید است که به سن پیری نرسیده، قیامت برپا شود.
آیات قرآن و فرمایش‌های پیامبر گرامی اسلام(ص) گاه بر مؤمنان راستین چنان تأثیر می‌گذاشت که گمان می‌کردند تا قیامت جز لحظاتی چند باقی نمانده است. ثعالبی، مفسر سنی‌مذهب چنین روایت می‌کند:
مردی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) در حال ساختن دیواری بود. مردی از کنار او گذشت و از او پرسید: امروز از قرآن چه نازل شده است؟ او پاسخ داد: اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ. پرسش‌گر دست از بنایی کشید و گفت: به خدا سوگند، دیگر چیزی نمی‌سازم. (ثعالبی، 1418: ج4: 79)
سلوک پیامبر اکرم(ص) نیز چنین بود که گویی قیامت بسیار نزدیک است. انس می‌گوید:
پیامبر اکرم(ص) زیر درختی نشسته بود که شاخه‌های درخت تکان خورد. آن حضرت سرآسیمه به‌پا خاست. از آن حضرت درباره این رفتار سؤال شد. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: گمان کردم قیامت به‌پا شد. (هیثمی، 1408: ج10: 312)
البته روشن است که از زمان نزول آیات یاد‌شده و فرمایش‌های پیامبر گرامی اسلام(ص) بیش از 14 قرن می‌گذرد و تا به امروز قیامت رخ نداده است. حال چگونه می‌توان آن همه تأکید بر قریب‌الوقوع بودن قیامت را با این تأخیر هزار و چند صدساله کنار هم نشاند؟ به نظر می‌رسد آن همه تأکید از این جهت بوده است که گرچه میان بعثت و قیامت در نظر انسان‌های ظاهربین قرن‌ها فاصله افتاده است، اما در نگاهی عمیق‌تر، قیامت حتمی است و آن‌چه حتمی است، نزدیک است. (اندلسی، 1422: ج 6: 274؛ سمعانی، 1418: ج3: 397)
افزون بر این، نزدیک خواندن قیامت به صلاح مکلفین است؛ چرا که انگیزه آنها را در جبران گناهان و خلاصی از آن افزایش می‌دهد. (فخر رازی، 1423: ج21: 140) از سوی دیگر، اگر پیامبر اکرم(ص) در پاسخ سؤال از قیامت اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد، بیم آن می‌رفت که اعراب مرتد شوند. بنابراین، با زبان تعریض و تلویح با آنان سخن می‌گفت. (ابن‌حجر، 1420: ج‌12: 194) این توضیحات را محدثان و مفسران اهل سنت درباره آیات و روایات پیش‌گفته ارائه کرده‌ و هیچ‌کدام به استناد تعارض ظاهری آنها برچسب جعل و تحریف به روایات نزده‌اند. به نظر می‌رسد با همین نگاه می‌توان احادیث امامان(علیهم السلام)را درباره نزدیک بودن زمان ظهور تفسیر کرد. ظهور، قریب‌الوقوع است و هر لحظه باید انتظار آن را کشید، هرچند صدها و بلکه هزاران سال از آن بگذرد؛ چرا که ظهور، حتمی است و هر امر محتومی نزدیک است. تأکید بر نزدیک بودن آن نیز به صلاح مؤمنان است؛ چرا که این باور در زندگی منتظران نقش سازنده‌ای دارد. با اعتقاد به نزدیک بودن ظهور، انگیزه منتظران برای آمادگی، خودسازی و اصلاح جامعه افزایش می‌یابد و از سوی دیگر، مقاومت آنها در برابر سختی‌های دوران غیبت دو‌چندان می‌شود.
اگر تعدادی از شیعیان با شنیدن چنین روایاتی از کسب و کار می‌کشیدند، شبیه این عکس‌العمل را تعدادی از مسلمانان صدر اسلام نیز هنگام شنیدن آیات قیامت نشان ‌می‌دادند. هم‌چنان‌که آن همه تأکید بر نزدیک بودن قیامت، دروغ نبود و آن عکس‌العمل‌ها طبیعی بود، تأکید بر نزدیک بودن ظهور نیز دروغ نیست و عکس‌العمل منتظران طبیعی است.
آن‌چه گذشت، توضیح روایاتی بود که بدون تعیین وقت برای ظهور، از قریب‌الوقوع بودن آن سخن می‌گفتند. آقای قفاری مدعی است در کنار روایات یادشده، برخی دیگر از روایات شیعه، وقت خاصی را برای ظهور تعیین کرده بودند. پس وقتی این وعده در موعد مقرر عملی نشد، عالمان شیعه روایات گوناگونی را برای توجیه آن جعل کردند. روایاتی که به نظر آقای قفاری بر تعیین وقت ظهور دلالت دارند، عبارتند از: روایتی که سال ظهور را سال 140 معرفی می‌کند، روایتی که درصدد تعیین وقت ظهور با کمک حروف مقطعه قرآن است و روایت امام علی(ع). متن کامل حدیث نخست بدین قرار است:
عن أبي حمزة الثمالي قال: قلت لأبي جعفر(ع): إنّ عليّاً(ع)كان يقول: «إلى السّبعين بلاء» و كان يقول: «بعد البلاء رخاء» و قد مضت السّبعون و لم نر رخاء فقال أبو جعفر(ع): يا ثابت! إن الله تعالى كان وقت هذا الأمر في السّبعين فلمّا قتل الحسين(ع)اشتدّ غضب الله على أهل الأرض فأخّره إلى أربعين و مائة سنة فحدّثناکم فأذعتم الحدیث و کشفتم قناع السّرّ فأخّره الله و لم یجعل له بعد ذلك عندنا وقتاً و يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. قال أبو حمزة: و قلت ذلك لأبي عبد الله(ع)، فقال: قد كان ذاك‏؛ (طوسی، 1411: 428)
ابوحمزه ثمالی می‌گوید: به امام باقر(ع)عرض کردم: علی(ع)همیشه می‌فرمود: «تا هفتاد، بلا است» و می‌فرمود: «پس از بلا گشایش است»، ولی هفتاد گذشت و گشایشی ندیدیم. امام باقر(ع)فرمود: ای ثابت، خداوند وقت این امر را سال هفتاد قرار داده بود، ولی چون حسین(ع)کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدید شد و آن را به سال 140 موکول کرد. ما آن را به شما گفتیم و شما سخن ما را منتشر کردید و پرده از راز برداشتید. پس خداوند آن را به تأخیر انداخت. پس از آن، نزد ما وقتی را قرار نداد و «خدا آن‌چه را بخواهد، محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست.» ابوحمزه ثمالی می‌گوید: این مطلب را بر امام صادق(ع)عرضه کردم. آن حضرت فرمود: آری، همین‌طور است.
روایت یاد شده برخلاف توهم آقای قفاری به هیچ عنوان ناظر به تعیین وقت ظهور امام مهدی(عج) نیست. اثبات این مدعا که روایت یادشده، ناظر به تعیین وقت ظهور است، نیازمند اثبات دو نکته است: اول این‌که مقصود از 70 و 140، 70 و 140 پس از غیبت باشد؛ دوم این‌که مقصود از «هذا الأمر»، ظهور امام مهدی(عج) باشد.
خوشبختانه نه‌تنها هیچ قرینه‌ای این دو مدعا را ثابت نمی‌کند، بلکه قراین متعددی برخلاف آن دلالت دارند. این قراین عبارتند از:
1. ظهور واژه سبعین و اربعین و مائۀ، هفتاد و صد و چهل پس از هجرت است، ‌چنان‌که متفاهم عرفی از عبارت‌های مشابه همین است. برای مثال، اگر کسی بگوید: در سال هزار، فلان اتفاق افتاد، همه از آن هزار پس از هجرت را فهم می‌کنند.
2. قرینه دوم، فهم راوی است؛ چرا که او از این فرمایش امام علی(ع)«إلی السّبعین بلاءً»، هفتاد پس از هجرت را فهمیده است. در زمان امام باقر(ع)هنوز غیبت آغاز نشده بود. از همین‌رو، از امام باقر(ع)می‌پرسد: چرا با این‌که سال هفتاد گذشت، گشایشی حاصل نشد؟
3. تأیید این برداشت از سوی امام(ع)، قرینه دیگری بر مدعای ماست؛ چرا که اگر مقصود، هفتاد پس از غیبت بود، به طور طبیعی، پاسخ امام باقر(ع)این بود که هنوز سال هفتاد پس از غیبت نرسیده است و عجله شما بی‌مورد است، اما آن حضرت به سؤال پرسش‌گر پاسخ می‌دهد و آن را به گونه‌ای دیگر مدلل می‌کند.
واژه «هذا الأمر» در روایت مورد نظر نیز ناظر به «رخاء بعد البلاء» است؛ چرا که راوی درباره علت تحقق نیافتن این فرمایش امام علی(ع)که «إلی السّبعین بلاء و بعد البلاء رخاء» سؤال می‌کند. امام باقر(ع)نیز در پاسخ می‌فرماید: «إنّ الله کان وقت هذا الأمر»؛ یعنی همان رخاء را در سال هفتاد قرار داده بود. روشن است که رخاء به معنای گشایش (زبیدی، 1414: ج 19: 453) است و هیچ دلیلی بر تفسیر آن به ظهور امام مهدی(عج) نیست. نکره بودن رخاء نیز قرینه‌ای بر مطلب یادشده است.
به نظر علامه مجلسی در این روایت، «وقت هذا الأمر، یعنی ظهور حق و غلبه آن بر باطل به دست یکی از ائمه(علیهم السلام)است، نه ظهور امام دوازدهم». (مجلسی، 1379: ج4: 170) فیض کاشانی، دیگر عالم جلیل‌القدر شیعی در ابتدا می‌نویسد که هفتاد یعنی هفتاد پس از هجرت یا پس از غیبت امام مهدی(عج)، ولی در ادامه، احتمال اول را ترجیح می‌دهد و می‌افزاید احتمال این‌که مقصود، هفتاد پس از هجرت باشد، با این نکته تأیید می‌شود که امام حسین(ع)حق خود را در حدود سال هفتاد پس از هجرت طلب کرد و امر امام رضا(ع)اندکی پس از سال 140 در شرف ظهور بود. (فیض کاشانی، 1365: ج2: 426)
آقای قفاری برای تکثیر اشکال، تفسیر مشاهیر عالمان شیعی هم‌چون علامه مجلسی و فیض کاشانی را رها کرده و به تفسیر یکی از عالمان نه‌چندان مشهور شیعی استناد کرده‌ است.
روایت دومی که به نظر آقای قفاری درصدد تعیین وقت ظهور است، این روایت است:
امام باقر(ع)فرمود:
يا با لبيد! إنّه يملك من ولد العبّاس اثنا عشر، يقتل بعد الثّامن منهم أربعة فتصيب أحدهم الذبحة فتذبحه، هم فئة قصيرة أعمارهم، قليلة مدّتهم، خبيثة سيرتهم منهم الفويسق الملقّب بالهادي، و النّاطق و الغاوي. يا با لبيد! إنّ في حروف القرآن المقطّعة لعلماً جمّاً، إنّ الله تبارك و تعالى أنزل الم ذلِكَ الْكِتَابُ، فقام محمّد حتّى ظهر نوره و ثبتت كلمته، و ولد يوم ولد، و قد مضى من الألف السّابع مأئة سنة و ثلاث سنين، [ثم قال:] و تبيانه في كتاب الله [في] الحروف المقطّعة إذا عددتها من غير تكرار، و ليس من حروف مقطّعة حرف ينقضي أيام إلّا و قائم من بني هاشم عند انقضائه، [ثم قال:] الألف واحد، و اللّام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصّاد تسعون، فذلك مأئة و إحدى و ستون، ثمّ كان بدو خروج الحسين بن علی(ع)ألم الله، فلمّا بلغت مدّته قام قائم ولد العباس عند المص، و يقوم قائمنا عند انقضائها بـ الر فافهم ذلك و عه و اكتمه؛ (عیاشی، 1411: ج2: 8)
ای ابولبید، دوازده نفر از فرزندان عباس به حکومت می‌رسند که پس از هشتمین آنها چهار نفرشان کشته می‌شوند. یکی از آنها درد گلو می‌گیرد که او را می‌کشد. آنها گروهی هستند که عمرشان، کوتاه و مدت حکومتشان، اندک و سیرتشان، پلید است. یکی از آنها فاسق است که لقبش، هادی، ناطق و غاوی است. ای ابولبید، در حروف مقطعه قرآن، دانش فراوانی است. همانا خداوند بلندمرتبه الم ذلِكَ الْكِتَابُ را نازل کرد. پس محمد قیام کرد تا این‌که نورش آشکار شد و امرش تثبیت شد و در روز تولدش به دنیا آمد، در حالی که از هزاره هفتم، صد و سه سال گذشته بود. [سپس فرمود:] و این در کتاب خدا در حروف مقطعه بیان شده است، وقتی آنها را بدون تکرار بشماری و در حروف مقطعه، حرفی نیست که ایامی بگذرد مگر این‌که هنگام به پایان رسیدنش، قائمی از بنی‌هاشم به‌پا خیزد. [آن‌گاه ادامه داد:] الف، یک است؛ لام، سی؛ میم، چهل و صاد، نود که مجموعاً 161 است. پس آغاز خروج حسین بن علی(ع)، الم الله بود و چون زمانش فرا رسید، قائمی از نسل عباس در المص قیام کرد و قائم ما هنگام به پایان رسیدن آن الر قیام خواهد کرد. این را یاد بگیر و محافظت کن و مخفی نگاه‌‌دار.
در این روایت که علامه مجلسی آن را معضلات اخبار شمرده، (مجلسی، 1403: ج52: 107) با زبان رمز و کنایه سخن گفته شده است. شارحان روایات نیز نتوانسته‌اند درباره مفاد آن به صورت قطعی قضاوت کنند. با وجود چنین ابهامی، چگونگی دلالت آن بر تعیین وقت روشن نیست. از این‌رو، نمی‌توان آن را از احادیثی شمرد که وقتی برای ظهور تعیین کرده‌اند و ظهور در وقت موعود محقق نشده است. درباره روایت امام علی(ع)که در پاسخ به پرسش از مدت حیرت و غیبت فرمود: «ستۀ ایام او ستۀ اشهر او ست سنین»، باید گفت:
1. قفاری برای آن همه غوغای خود و متهم کردن عالمان شیعه به بازی دادن مردم و جعل حدیث مستندی جز همین روایت ندارد ـ البته آن را نیز پاسخ خواهیم داد ـ در حالی که مخاطبی که سخنان وی را می‌خواند، از آن چنین برداشت می‌کند که گویا تشکیلات منسجم و هدف‌مندی با تمام توان در مسیر جعل حدیث و تحریف حقایق تلاش می‌کردند.
2. اگر عالمان شیعه این روایت را به دروغ و برای فریب شیعیان جعل کرده باشند، چگونه شیخ کلینی که کتابش کهن‌ترین منبع این روایت است و ده‌ها سال پس از غیبت و تحقق نیافتن وعده امام علی(ع)کتاب خود را تألیف ‌کرده، این حدیث را در کتاب خود ثبت کرده است. چرا شیخ طوسی که دویست سال پس از غیبت می‌زیسته، آن را در کتاب خود آورده است؟ آیا نقل این حدیث در کتاب‌های الکافی و الغیبۀ بیش از آن‌که بر جاعل بودن عالمان شیعه دلالت کند، بر امانت‌داری آنها در نقل روایات گواهی نمی‌دهد؟
تحلیل آقای قفاری زمانی صحیح بود که در منابعی که پیش از غیبت یا هم‌زمان با آن نگاشته شده است، این روایت وجود داشته باشد و از آن پس، در منابع انعکاس نیاید. اکنون جریان دقیقاً برعکس است؛ یعنی در منابع قبل و هم‌زمان غیبت، اثری از این روایت نیست و در منابعی که ده‌ها سال پس از غیبت نوشته شده‌اند، این روایت وجود دارد. آن‌چه گذشت، بهترین قرینه است بر این‌که مقصود روایت، آن‌ چیزی نیست که آقای قفاری پنداشته است. ‌چنان‌که شیخ حر عاملی گفته است، این روایت بیش از آن‌که در مقام تعیین زمان ظهور باشد، درصدد مجمل و مبهم گذاردن آن است. (حر عاملی، 1383: ج3: 576) علی بن بابویه، صدوق اول در توضیح این حدیث چنین می‌نویسد:
چگونه روشن نیست که فرمایش علی(ع)، شش روز یا شش ماه یا شش سال آشکار نیست؟ چیزی که ممکن است وقتش از شش روز به شش ماه و از شش ماه به شش سال امتداد پیدا کند، بدون شک، می‌تواند تا سال‌ها امتداد یابد. آیا این روشن است؟ پس اگر آن حضرت قصد بیان وقت را داشته‌اند، روشن است که وقتی تعیین نکرده‌اند و اگر مقصودشان، پوشاندن آن بوده، عجیب نیست که آن را با شدیدترین وجه ممکن بپوشاند و با تمام توان آن را مخفی نماید؛ چرا که کسی که به دانش او اطمینان وجود دارد، وقتی با شک بین شش روز یا شش سال خبر می‌دهد، جز مخفی نگاه داشتن و پوشاندن قصدی ندارد. (ابن‌بابویه قمی، 1404: 12)
آن‌چه این معنا را تقویت می‌کند، روایات فراوانی است که به صراحت، تعیین وقت را حتی در گذشته از ائمه(علیهم السلام)نفی می‌کند.
امام صادق(ع)فرمود:
إنّا أهل بیت لا نوقّت؛ (کلینی، 1363: ج1: 368)
ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی‌کنیم.
باز فرمود:
یا مفضل! لا أوقّت له وقتاً و لا یوقّت له وقت إنّ من وقّت لمهدیّنا وقتاً فقد شارک الله تعالی فی علمه و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه؛ (مجلسی، 1403: ج53: 2)
ای مفضل، من برای آن وقتی تعیین نمی‌کنم و برای آن وقتی تعیین نمی‌شود و هرکس برای مهدی ما وقت تعیین کند، در علم خداوند بلند‌مرتبه، خود را شریک دانسته و مدعی شده که به اسرار الهی اطلاع یافته است.
هم‌چنین فرمود:
کذب الموقّتون ما وقّتنا فیما مضی و لا نوقّت فیما یستقبل؛ (طوسی، 1411: 466)
وقت‌‌گذاران دروغ می‌گویند. ما نه در گذشته وقت تعیین کردیم و نه در آینده وقت تعیین می‌کنیم.
هم‌چنین در حدیث دیگری فرمود:
فلسنا نوقّت لأحد وقتاً؛ (همان)
ما در گذشته برای هیچ‌کس وقت تعیین نکرده‌ایم.
آن‌چه گذشت، به روشنی بر این نکته دلالت دارد که روایت مورد نظر درصدد تعیین وقت ظهور نبوده است. بنابراین، نه پیشوایان معصوم برای ظهور وقتی تعیین کرده بودند و نه روایات در این باره با یک‌دیگر در تعارضند.
شبهه سوم
تعارض روایات مربوط به نام امام مهدی(عج)
هم‌چنان‌که مکان او طبق برخی از روایاتشان سرّی بود، نام او نیز از شیعیانش مخفی داشته می‌شد. در توقیعاتی که از ناحیه باب او صادر شد، چنین آمده است: «اگر آنها را به اسم راهنمایی کنی، آن را فاش می‌کنند.» بر اساس این روایت، نام او مجهول است، هم‌چنان‌که مکان، ولادت و رشدش مجهول است، ولی در کتاب‌های شیعه آمده است که نام او محمد است و‌لیکن روایاتشان تصریح به نام او را حرام می‌شمارد: «گفتن نام او برای شما حلال نیست»، بلکه کسی که به نام او تصریح کند، از جمله کافران شمرده شده است: «صاحب این امر را جز کافر به نامش نمی‌خواند.» به همین دلیل، در روایاتشان، وقتی از او نام برده می‌شود، با حروف مقطعه نامش نوشته می‌شود این‌گونه: «م ح م د» و چون سؤال کردند: چگونه از او یاد کنیم؟ حسن عسکری گفت: بگویید حجت خاندان محمد(ص).
در میان خودشان از او جز با رمزی که دیگران از آن بی‌اطلاع بودند، یاد نمی‌کردند، مانند غریم. شیخ مفید درباره اطلاق این لقب به او می‌گوید: این رمزی است که شیعیان در قدیم آن را می‌شناختند و به دلیل رعایت تقیه از حضرت با آن یاد می‌کردند. رمزهایی که با آن به او اشاره می‌کردند، زیاد بود مثل القائم، الخلف، السید، الناحیۀ المقدسه، الصاحب، صاحب‌الزمان، صاحب‌العصر، صاحب الامر و غیر آن.
این پنهان‌کاری‌ها نشان‌دهنده وجود تشکیلات سرّی در داخل دولت اسلامی است که پیروانش برای ارتباط با یک‌دیگر از رمز و اشاره استفاده می‌کردند و از سوی دیگر، بر دروغ خود سرپوش می‌گذاشتند و حقیقت را پنهان می‌کردند. افزون بر این‌که این حقیقت با این ادعای آنها که اسم و صفت مهدی‌شان از پیش گفته شده بود، در تعارض است. (القفاری، بی‌تا: 1031)
نقد و بررسی
گویا قفاری از روایات نهی تصریح به نام امام مهدی(عج)، چنین برداشت کرده است که آن حضرت مجهول‌الاسم است. از این‌رو، آنها را با روایاتی که نام آن حضرت را محمد خوانده‌اند، در تعارض دیده است. این در حالی است که مدلول روایاتی نظیر آن‌چه قفاری آورده است: «ان دللتهم علی الاسم اذاعوه»، بیش از این نیست که برخی شیعیان، نام واقعی امام مهدی(عج) را نمی‌دانستند. به همین دلیل، از نواب خاص در این باره پرسش می‌کردند. البته کسی مدعی نشده است که همه شیعیان آن دوران، عالمانی فرهیخته و آگاه به تمام مسائل دینی و عقیدتی بودند. بنابر‌این، با وجود این‌که سال‌ها پیش در برخی از روایات پیشوایان معصوم با عباراتی چون «اسمه اسمی» (صدوق، 1405: 286) یا «سیخرج الله من صلبه رجلاً بإسم نبیّکم» (نعمانی، 1422: 222) نام آن حضرت بیان شده بود، بسیاری از شیعیان نیز وجود داشتند که از این روایات و روایات دیگری که مسائل جزئی را دربر می‌گرفتند، بی‌اطلاع بودند. پس از اهل اطلاع در این باره پرسش می‌کردند. آن‌چه مطلع نشدن شیعیان آن زمان از نام امام مهدی(عج) را منطقي جلوه می‌داد، توصیه مؤکدی بود که پیشوایان معصوم و شخص امام مهدی(عج) به تصریح نکردن به نام آن حضرت کرده بودند. بنابراین، آن حضرت مجهول‌الاسم نبود، بلکه برخی شیعیان از نام آن حضرت اطلاع نداشتند. مؤید روشنی که بر اطلاع حداقل دسته‌ای از شیعیان از نام مبارک امام مهدی(عج) دلالت می‌کند، همین روایاتی است که از تصریح به نام ایشان منع می‌کند؛ چرا که اگر آن حضرت مجهول‌الاسم بود، خود به خود، کسی نام ایشان را به زبان نمی‌آورد و نیازی به تأکید بر حرمت تصریح به اسم نبود.
درباره مسئله حرمت تصریح به نام مبارک امام مهدی(عج) ابتدا ضروری است زمینه‌ها و بسترهایی را که منجر به نهی از تصریح به نام مبارک امام مهدی(عج) شد، بشناسیم. در این صورت، می‌توان راز این حکم را دریافت و آن را به صورتی معقول و موجه تحلیل کرد. به گواهی منابع تاریخی و روایی، پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان در روایات فراوانی به تولد فرزندی از نسل پیامبر اکرم(ص)، نهمین فرزند از نسل امام حسین(ع)و فرزند امام عسکری(ع)با عنوان مهدی موعود بشارت داده‌ بودند؛ موعودی که رسالت سترگ ویران کردن کاخ ستم و پی‌ریزی حکومت عدل جهانی را بر عهده دارد. این بشارت‌ها حساسیت حاکمان ستم‌گر معاصر امام حسن عسکری(ع)را برانگیخت و آنان را برای جلوگیری از تولد فرزند آن حضرت به هر صورت ممکن تحریک کرد. مأموران حکومتی امام عسکری(ع)را به اجبار، در شهر سامرا که در واقع پادگان نظامی بود، سکونت دادند و پیوسته خانه ایشان را کنترل می‌کردند. در این شرایط، امام مهدی(عج) مخفیانه متولد شد و حکومت و مردم عادی از این ماجرا بویی نبردند. هرگونه بی‌احتیاطی و درز کردن اخبار مربوط به تولد این نوزاد تمام برنامه‌های امام را به هم می‌ریخت و حاصل تلاش تمام پیشوایان معصوم را تباه می‌کرد. سفارش‌های اکید امام حسن عسکری(ع)به مخفی نگاه داشتن خبر تولد امام مهدی(عج) و نیز سفارش به تفحص نکردن درباره مکان آن حضرت و فرستادن امام مهدی(عج) به مکه، (مسعودی، 1424: 259) مجموعه‌ای از اقداماتی بود که باعث ایمن ماندن جان امام مهدی(عج) از تهدیدات شد. سلسله اقدامات پیش‌گیرانه امام حسن عسکری(عج) با مسئله نهی از تصریح به نام مبارک امام مهدی(عج) کامل شد؛ چرا که تصریح به نام آن حضرت در شرایط تقیه و خفای آن حضرت، حساسیت دستگاه حاکم را برمی‌انگیخت و به پی‌گیری و جست‌و‌‌جوی آن حضرت و در نتیجه، تهدید شدن جان ایشان می‌انجامید. نایب اول، عثمان بن سعید در پاسخ به سؤال از اسم امام، پرسش از آن را نهی می‌کند و این حکم را نه از ناحیه خود، که از طرف امام مهدی(عج) می‌شمارد و در تحلیل آن چنین می‌گوید:
نزد سلطان چنین مسجل شده است که ابومحمد بدون این‌که فرزندی داشته باشد، از دنیا رفته است... و اگر به نام حضرت تصریح شود، به جست‌وجوی از او بر خواهند آمد. پس تقوای الهی پیشه کنید و از آن صرف‌ نظر کنید. (کلینی، 1363: ج1: 330)
صرف‌ نظر از آن‌چه گذشت، برخلاف تصور آقای قفاری که مسئله حرمت تصریح به نام مبارک امام مهدی(عج) را یکی از اصول مذهب شیعه خوانده است، باید گفت مسئله یادشده، مسئله‌ای فقهی است که فقیهان شیعه هرکدام بر حسب اجتهاد خود درباره آن فتوایی داده‌اند و نظر واحدی در میان آنان وجود ندارد. برخی معتقد به حرمت تصریح به نام مبارک امام(عج) در همه‌ زمان‌ها هستند، ولی در مقابل، عده‌ای دیگر معتقدند حکم یادشده به دوران تقیه مربوط است، اما در عصر ما که این کار تهدیدی را متوجه آن حضرت نمی‌کند، می‌توان به نام مبارک ایشان تصریح کرد. محقق اربلی در این‌ باره چنین می‌نویسد:
به اعتقاد من، منع از تصریح به نام حضرت به دلیل رعایت تقیه بوده است در زمانی که بر آن حضرت بیم می‌رفته و به‌ دنبال ایشان بودند، اما اکنون این منع وجود ندارد. (اربلی، 1405: ج3: 325)
فیض کاشانی نیز در شرح حدیثی چنین می‌گوید:
از ظاهر تعلیل این روایت چنین استفاده می‌شود که حرمت تسمیه مخصوص آن زمان بوده است. (فیض کاشانی، 1365: ج2: 402)
شیخ حر عاملی (حر عاملی، 1414: ج16: 237) و ملاصالح مازندرانی (مازندرانی، 1421: ج 6: 237) از دیگر طرف‌داران این دیدگاه هستند. بر این اساس، روشن شد که:
1. این مسئله از اصول مذهب شیعه نیست.
2. در میان فقیهان شیعه، نظر واحدی در این ‌باره وجود ندارد.
3. اختلاف دیدگاه فقها درباره موضوعات فقهی، امر متداولی است که در فقه اهل سنت صدها نمونه از آن را می‌توان سراغ گرفت و البته هیچ‌کس اختلاف انکار فقیهان را نشانه جعلی و دروغ بودن اصل مسئله‌ای قلمداد نکرده است.
آن‌چه گذشت، نقد پاره‌اي از شبهات كتاب اصول مذهب الشيعة بود. نقد بخش‌هاي ديگر اين كتاب را به آينده موكول مي‌كنيم.

منابع
ابن‌بابویه قمی، علی بن حسین بن موسی، الامامة و التبصرة، قم، مدرسة الامام المهدی، چاپ اول، 1404ق.
ابن‌حجر، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، دارالفكر، چاپ اول، 1420ق.
ابن‌طاوس، علی بن موسی، اقبال الأعمال، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1414ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق.
اشعري، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تهران، مؤسسه مطبوعاتي عطايي، بي‌تا.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، تحقيق: ابراهيم بهادري، اشراف: جعفر سبحاني، بیروت، دار الکتب العربی، چاپ چهارم، 1397ق.
اندلسی، ابی‌حیان، البحر المحیط، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1422ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1365ش.
ثعالبی، عبدالملک بن محمد، تفسیر الثعالبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، قم، مکتبة المحلاتی، 1383ق.
ــــــــــــــــــــــــ ، وسائل الشیعة، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، قم، مؤسسه آل‌البیت، چاپ دوم، 1414ق.
راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدی، چاپ اول، 1409ق.
زبيدي، محمد بن محمد، تاج العروس، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1414ق.
سمعانی، ابوالمظفر، تفسیر السمعانی، ریاض، دار الوطن، چاپ اول، 1418ق.
صدر، سید صدرالدین، المهدی، تهران، مؤسسة الامام المهدی، 1403ق.
صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، تحقيق: علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1405ق.
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دار النعمان، 1386ق.
طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل‌البیت، چاپ اول، 1417ق.
طوسي، محمد بن حسن، الغيبة، تحقيق: عبادالله تهراني، علي احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، چاپ اول، 1411ق.
ـــــــــــــــــــــ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1411ق.
فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر الفخر الرازی، بيروت، دارالفكر، 1423ق.
فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين(ع)، چاپ اول، 1365ش.
قشیری نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.
القفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة؛ عرض و نقد، بی‌جا، انتشارات دارالرضا، بی‌تا.
كليني، محمد بن یعقوب، الكافي، تحقيق، تصحيح و تعليق: علي‌اكبر غفاري، تهران، دار الكتب الاسلامية، چاپ پنجم، 1363ش.
مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
ــــــــــــــــ ، مرآة العقول، تهران، دار الكتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1379ش.
مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، قم، مؤسسه انصاریان، چاپ دوم، 1424ق.
مشهدی، محمد بن جعفر، المزار، قم، القیوم، چاپ اول، 1419ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم، مؤسسه آل‌البیت، چاپ دوم، 1414ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تحقيق: فارس حسون، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.
نوری، میرزا حسین، کشف الاستار، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ دوم، 1400ق.
هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق.

https://ayandehroshan.ir/vdcjf8exzuqey.sfu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما