فقدان موضوعات دینی از جمله مهدوی در بافت و مرکز سوژههای هنری، از جمله خلأهای هنری در فرهنگ اسلامی است و هنوز اهتمام جدی در طرح مؤلفههای دینی در ساحت هنر، میان هنرمندان نهادینه نشده است. از طرفی نسلهای جوان در جوامع اسلامی نیازمند تربیت دینی هستند، و از طرف دیگر قابلیتهای تئوریک دین که توانایی ورود به عرصه هنر را دارد، مورد توجه هنرمندان قرار نمیگیرد. این دوگانگی و تضاد برای عدهای که ضرورت مسئله را درک میکنند، رنجآور است. به نظر میرسد یکی از شاخصهای ارزیابی رشد فرهنگ در جوامع اسلامی، خصوصاً در ایران، این است که ببینیم تا چه میزان سوژههای دینی در محور آثار خلق شده فرهنگی قرار دارد و چه مقدار آثار خوب هنری مبتنی بر سوژههای دینی است.
منظور ما از دین نیز لزوماً نشان دادن صحنهای از آداب دینی نیست، بلکه به این معناست که به طور مثال در یک اثر نمایشی که مبتنی بر روایت داستانی است، کدام مسئله اخلاقی و دینی در فرایند داستان و در پیرنگ و پیآمد داستان شکل گرفته است و یا در یک اثر تجسمی، ادبی و موسیقایی محوریت اثر با مؤلفه دینی چگونه همراه گردیده است. امروزه ما به طور مثال تردیدی نداریم که اشعار جامی، حافظ و مولوی بر محوریت مفاهیم عمیق و ژرف اخلاقی و دینی خلق شده است؛ یا در آثار نگارگری فردی همچون فرشچیان یا آثار موسیقایی سامی یوسف، محوریت شخصیتهای دینی ظاهر و هویداست و اسلوب و فرم ظاهری آثار آن هنرمندان ازجمله کاربرد «چشم نرگس» و «خال لب» در اشعار حافظ یا داستان «پادشاه و کنیزک» در مثنوی مولوی در ما هیچگونه تردیدی پیرامون شخصیتشان نمیافکند و به عبارت دیگر مسائل جنبی و حاشیهای ما را به تفسیری دیگر از هسته مرکزی کار آنان وا نمیدارد.
اگر این اصل را بپذیریم که خلق اثر هنری برآمده از روحیه، افکار و عواطف درونیشده انسان و به صورت ناخودآگاه تجلی و ظهور مییابد، بنابراین باید دید آیا نسلی تربیت یافته است که توجه او به مؤلفههای دینی، درونی باشد و صرفاً سفارش، ممیزی و دیگر عوامل پیرامونی، او را به سمت این موضوعات نکشانده باشد.
انتقال و نشان دادن زيباييهاي دين در کنار نشان دادن منطق دین، مهم است. اگر هنرمندان شخصاً زيباييهاي دين را درک کرده باشند و بتوانند آن زيباييها و آرامشي را که از اعتقاد به تعاليم ديني، عمل به دين و محبت به شخصيتهاي ديني به دست آوردهاند، در آثار هنري و با مؤلفههاي موجود در آن آثار به ديگران نشان بدهند، از اين راه بهترين قدم را در مسیر ترويج و توسعه دين برداشتهاند. آنان ميتوانند با انتقال آن زيباييها به ديگران، آنان را علاقهمند به دين و دينداري سازند؛ زيرا بديها و گناهان، زشت و با فطرت انسانها ناسازگارند، هرچند که با نفس و غريزه انسان سازگار باشند؛ و خوبيها زيبا هستند و با فطرت انسان سازگارند. همه انسانها فطرتاً زيباييها را دوست داشته و به آن گرايش دارند و از زشتيها تنفر دارند؛ به طوري که اگر زيباييها به آنها منتقل شود به آن گرايش مييابند. امروزه هنر و خلاقيتهاي هنري، خصوصاً هنرهاي تصويري و به ويژه هنرهاي نمايشي، ميتوانند يک فکر، رفتار و شخصيت زيبا را به ديگران بنمايانند و زشتي يک گناه، فکر بد و يا شخصيت بد را نشان دهند.
این توانايي و قابليت در هنر تصويري فرصتی است که رسانههايي همچون تلويزيون براي ترويج خوبيها و زيبايیهای دين ميتوانند از آن استفاده کنند؛ به طور مثال اگر يک فيلم بتواند زشتي مفاهيمي همچون ربا، دروغ و رشوه را با تصوير، داستان و نمايش به ديگران نشان دهد، و یا خو بي و زيبايي قرض دادن، بخشش، راستگويي و کمک به ديگران را به تصوير درآورد، به يک معنا زيباييهاي دين را بيان و از منطق دین دفاع نموده است و توده مردم ناخودآگاه به سمت خوبي و زيبايي گرايش يافته و از بدي و زشتي متنفر ميشوند. در فرهنگ اسلامي همواره خوبي و زيبايي دو طرف يک سکه بوده و همراه يکديگرند، و بدي و زشتي نيز به همين صورت از طرف ديگر نيز ملازم يکديگر هستند. در واقع هرجا امر خوبي وجود داشته است، زيبايي در ذات آن وجود داشته است و هرجا امر بدي وجود داشته باشد، زشتي در ذات آن قرار دارد و انسانهاي داراي سلامت نفس به راحتي اين امر را درک ميکنند. امروزه پارهاي از رسانههاي غربي برعکس تلاش ميکنند تا بدي را زيبا و خوبي را زشت جلوه دهند؛ حال آنکه هنرمندان و رسانههاي سرزمينهاي اسلامي بايد بتوانند زشتيها و زيباييها را به طور درست در ضمن آثار هنري، چه مستقيم و چه غیرمستقیم، با داستانها، نقشمايهها، نمادها و کليه عناصر هنري به ديگران بنمايانند.
طبق تحقيقات انجام شده درباره کارکرد رسانهها و برنامههاي آن بر روي کودکان و نوجوانان، اثبات شده است که بسياري از الگوهاي فکري و رفتاري فرزندان ما برگرفته از آن چيزي است که در آثار هنري، خصوصاً آثار نمايشي همچون فيلم، سريال و کارتون ميبينند. پژوهشگران با مطالعات ميداني که بر روي اين موضوع انجام دادهاند، به اين نتيجه رسيدهاند که مشاهده فيلمهاي سينمايي بر رفتار روزانه آنها و بر لباس پوشيدن، خلق و خوي، شيوه صحبت و تکيه کلامهايشان، عقايد، آرزويهاي فردي، آينده، شغل و... تأثير عميقي ميگذارد و فيلمها منبعي براي تقليد رفتاري و فکري،آموزش غيرمستقيم، يادگيري غيرارادي و تأثيرات رواني و عاطفي کودکان و نوجوانان هستند. کودکان تحت تأثير ديدن يک فيلم، به جاي شمشير، از جارو و چوب استفاده ميکنند و يا نقش يک راننده، خلبان، سرخپوست، تبهکار، دزدان دريايي و ديگر نقشهاي سينمايي را در بازيهاي خود تکرار مينمايند، و شايد بعضي افراد تصور کنند که دیدن اين صحنهها تأثير اندکي بر زندگيشان داشته است؛ در حالي که برعکس اثبات شده است که ديدن بسياري از داستانها، شخصيتها، نقشمایهها، نمادها و عناصر پيراموني در يک فيلم يا کارتون، بر شخصيت افراد در زمان بزرگسالي تأثير ميگذارد، و افراد در بسياري از عناصر يک فيلم، آگاهانه يا ناآگاهانه از آنها الگوبرداري مينمايند؛ و حتي گاه اين فيلمها ميتوانند بر احساسات، عواطف و ميزان خشونت، ترس، افسردگي، غم و اندوه کودکان و نوجوانان اثر نهند و شخصيت آينده آنان را بسازند. در تحقيقي در سال ۱۹۶۰، که هنوز کامپيوتر وارد زندگي مردم نشده بود، ديده شد که کودکان از سن ۳ تا ۱۶سالگي بيش از آن که در مدرسه باشند، مقابل تلويزيون وقت ميگذارند و با گرايش به تلويزيون، ميزان زمان بازي بچهها کاهش يافته است، زمان خوابشان به تعويق افتاده و تمامي اعمال ارادي که در زمان وقت آزادشان انجام ميدادند، تغيير يافته است.
پارهای از پژوهشگران عرصه ارتباطات و رسانه، بر این باورند که نهتنها رسانهها و نظام حاکم بر عصر مدرن با تعالیم دینی و رویکرد ادیان تعارض ندارند، بلکه میتوانند در ترویج تعالیم و اهداف دینی مؤثرتر از دوران سنت باشند. اگر در گذشته با رسانههای سنتی صرفاً میتوانستیم با عدهای اندک ارتباط داشته باشیم، امروزه میتوان با رسانهها، چه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، با میلیونها نفر ارتباط برقرار نمود و در جوامع خرد و کلان فرهنگسازی کرد. به همین دلیل است که پارهای از نظامهای سلطه و انحرافی به این نکته پی بردهاند و بر این باورند که اگر رسانه در دست کسی یا گروهی باشد، میتواند فرهنگ جوامع را در دست گیرد. به همین خاطر سرمایهداران صهیونیست تلاش میکنند تا سهام خبرگزاریهای مهم، کانالهای تلویزیونی و ماهوارهای را با ثروت خود در دست گیرند؛ زیرا میدانند که از این راه گوش و چشم بخش زیادی از مردم را تصاحب میکنند و میتوانند بر علایق، سلیقهها و تنفرهای توده مردم نفوذ داشته باشند.
برخلاف دنیای سکولار، که در بدو پیدایش رسانههایی همچون تلویزیون، رادیو و سینما تلاش نمود تا از این ابزار جهت ایجاد لذت، تفریح و سرگرمی استفاده کند، و پیرو این جریان، کشورهای رشد نیافته که واردکننده این رسانهها به کشورهای خود بودهاند، از دنیای غرب تبعیت نمودند؛ اما یکی از کارکردهای این رسانههای جدید در نیمه اول قرن بیستم، دوره شکلگیری رسانههای تصویری، استفاده از آنها در جهت تبلیغات تبشیری مسیحیان بوده است و در جوامع مسیحی از ابتدای شکلگیری این رسانهها، از آنها جهت ترویج دینی استفاده میشده است و از اولین فرقههایی که به استفاده از وسایل ارتباطی مدرن در ترویج عقاید مذهبی پرداختند، پروتستانهای اوانجلیست بودند و هماکنون بسیاری از کشورهای شرقی و غربی بخشی از برنامههای شبانهروزی تلویزیون و رادیوی خود را به برنامهها و آموزشهای اخلاقی و دینی اختصاص میدهند. آمارهای به دست آمده حاکی است که در بسیاری از کشورها، استفاده از رسانهها در جهت آموزشهای دینی و اخلاقی به صورت مستقیم و غیرمستقیم امری متداول است. به همین دلیل گفته شده است که رسانههای نوین در ترویج و همگانی نمودن تجربههای مذهبی و گسترش اطلاعرسانی و آموزشهای دینی و اخلاقی و شرکت دادن انسانهای ناتوان در آداب و مناسک دینی و مکانهای مذهبی که امکان حضور فیزیکی پارهای از افراد در آنها ناممکن است، مؤثر و ثمرهبخش است. از این رو در بسیاری از کشورهای وفادار به آموزشهای اخلاقی و دینی، آگاهی از مبانی ارتباطات دینی و شیوههای برنامهسازی مذهبی در رسانهها مورد توجه قرار گرفته است، و هرچند نگاه جوامع دینی با جوامع سکولار به مقوله اخلاق و دین متفاوت است، ولی در تمام این جوامع آشنایی با اقتضائات رسانهها و ابزارهای بکارگیری جهت تأثیر بر مخاطبان و ردههای متفاوت سنی مورد اهتمام قرار گرفته است.
البته به نظر میرسد وضعیت هنر دینی در جوامع اسلامی رو به رشد است و به تدریج آثاری در سرزمینهای اسلامی با تکیه بر فرهنگ و تمدن اسلامی در حال شکلگرفتن است که پیش از این تصور نمیشد. شاید امروزه بتوانیم در هر شاخهای از عرصههای هنر، افرادی را نام ببریم که هم از شهرت و موقعیت هنری برخوردارند و هم به خلق آثار دینی میپردازند و این امر رو به افزونی است؛ اما بیتردید میتوان گفت که مسئولین فرهنگی در ایران در تسریعبخشی به این مسئله در جهان اسلام نقش بیبدیلی را دارند و سزاوار است که به جای آنکه هنرمندان را دینی کنند، که به کارهای سفارشی دینی منتهی میشود، به دنبال تربیت انسانهای دیندار باشند که موقعیت حقایق دینی را شناخته باشند و با آموزش کلاسیک هنری بتوانند زلف هنر را با دین گره بزنند؛ که این امر به مانند تربیت ورزشکار است؛ زیرا همانطور که باید ورزش را از کودکی آغاز کرد، تربیت دینداران هنرمند نیز تربیتی منظم از دوران کودکی را میطلبد.
منظور ما از دین نیز لزوماً نشان دادن صحنهای از آداب دینی نیست، بلکه به این معناست که به طور مثال در یک اثر نمایشی که مبتنی بر روایت داستانی است، کدام مسئله اخلاقی و دینی در فرایند داستان و در پیرنگ و پیآمد داستان شکل گرفته است و یا در یک اثر تجسمی، ادبی و موسیقایی محوریت اثر با مؤلفه دینی چگونه همراه گردیده است. امروزه ما به طور مثال تردیدی نداریم که اشعار جامی، حافظ و مولوی بر محوریت مفاهیم عمیق و ژرف اخلاقی و دینی خلق شده است؛ یا در آثار نگارگری فردی همچون فرشچیان یا آثار موسیقایی سامی یوسف، محوریت شخصیتهای دینی ظاهر و هویداست و اسلوب و فرم ظاهری آثار آن هنرمندان ازجمله کاربرد «چشم نرگس» و «خال لب» در اشعار حافظ یا داستان «پادشاه و کنیزک» در مثنوی مولوی در ما هیچگونه تردیدی پیرامون شخصیتشان نمیافکند و به عبارت دیگر مسائل جنبی و حاشیهای ما را به تفسیری دیگر از هسته مرکزی کار آنان وا نمیدارد.
اگر این اصل را بپذیریم که خلق اثر هنری برآمده از روحیه، افکار و عواطف درونیشده انسان و به صورت ناخودآگاه تجلی و ظهور مییابد، بنابراین باید دید آیا نسلی تربیت یافته است که توجه او به مؤلفههای دینی، درونی باشد و صرفاً سفارش، ممیزی و دیگر عوامل پیرامونی، او را به سمت این موضوعات نکشانده باشد.
انتقال و نشان دادن زيباييهاي دين در کنار نشان دادن منطق دین، مهم است. اگر هنرمندان شخصاً زيباييهاي دين را درک کرده باشند و بتوانند آن زيباييها و آرامشي را که از اعتقاد به تعاليم ديني، عمل به دين و محبت به شخصيتهاي ديني به دست آوردهاند، در آثار هنري و با مؤلفههاي موجود در آن آثار به ديگران نشان بدهند، از اين راه بهترين قدم را در مسیر ترويج و توسعه دين برداشتهاند. آنان ميتوانند با انتقال آن زيباييها به ديگران، آنان را علاقهمند به دين و دينداري سازند؛ زيرا بديها و گناهان، زشت و با فطرت انسانها ناسازگارند، هرچند که با نفس و غريزه انسان سازگار باشند؛ و خوبيها زيبا هستند و با فطرت انسان سازگارند. همه انسانها فطرتاً زيباييها را دوست داشته و به آن گرايش دارند و از زشتيها تنفر دارند؛ به طوري که اگر زيباييها به آنها منتقل شود به آن گرايش مييابند. امروزه هنر و خلاقيتهاي هنري، خصوصاً هنرهاي تصويري و به ويژه هنرهاي نمايشي، ميتوانند يک فکر، رفتار و شخصيت زيبا را به ديگران بنمايانند و زشتي يک گناه، فکر بد و يا شخصيت بد را نشان دهند.
این توانايي و قابليت در هنر تصويري فرصتی است که رسانههايي همچون تلويزيون براي ترويج خوبيها و زيبايیهای دين ميتوانند از آن استفاده کنند؛ به طور مثال اگر يک فيلم بتواند زشتي مفاهيمي همچون ربا، دروغ و رشوه را با تصوير، داستان و نمايش به ديگران نشان دهد، و یا خو بي و زيبايي قرض دادن، بخشش، راستگويي و کمک به ديگران را به تصوير درآورد، به يک معنا زيباييهاي دين را بيان و از منطق دین دفاع نموده است و توده مردم ناخودآگاه به سمت خوبي و زيبايي گرايش يافته و از بدي و زشتي متنفر ميشوند. در فرهنگ اسلامي همواره خوبي و زيبايي دو طرف يک سکه بوده و همراه يکديگرند، و بدي و زشتي نيز به همين صورت از طرف ديگر نيز ملازم يکديگر هستند. در واقع هرجا امر خوبي وجود داشته است، زيبايي در ذات آن وجود داشته است و هرجا امر بدي وجود داشته باشد، زشتي در ذات آن قرار دارد و انسانهاي داراي سلامت نفس به راحتي اين امر را درک ميکنند. امروزه پارهاي از رسانههاي غربي برعکس تلاش ميکنند تا بدي را زيبا و خوبي را زشت جلوه دهند؛ حال آنکه هنرمندان و رسانههاي سرزمينهاي اسلامي بايد بتوانند زشتيها و زيباييها را به طور درست در ضمن آثار هنري، چه مستقيم و چه غیرمستقیم، با داستانها، نقشمايهها، نمادها و کليه عناصر هنري به ديگران بنمايانند.
طبق تحقيقات انجام شده درباره کارکرد رسانهها و برنامههاي آن بر روي کودکان و نوجوانان، اثبات شده است که بسياري از الگوهاي فکري و رفتاري فرزندان ما برگرفته از آن چيزي است که در آثار هنري، خصوصاً آثار نمايشي همچون فيلم، سريال و کارتون ميبينند. پژوهشگران با مطالعات ميداني که بر روي اين موضوع انجام دادهاند، به اين نتيجه رسيدهاند که مشاهده فيلمهاي سينمايي بر رفتار روزانه آنها و بر لباس پوشيدن، خلق و خوي، شيوه صحبت و تکيه کلامهايشان، عقايد، آرزويهاي فردي، آينده، شغل و... تأثير عميقي ميگذارد و فيلمها منبعي براي تقليد رفتاري و فکري،آموزش غيرمستقيم، يادگيري غيرارادي و تأثيرات رواني و عاطفي کودکان و نوجوانان هستند. کودکان تحت تأثير ديدن يک فيلم، به جاي شمشير، از جارو و چوب استفاده ميکنند و يا نقش يک راننده، خلبان، سرخپوست، تبهکار، دزدان دريايي و ديگر نقشهاي سينمايي را در بازيهاي خود تکرار مينمايند، و شايد بعضي افراد تصور کنند که دیدن اين صحنهها تأثير اندکي بر زندگيشان داشته است؛ در حالي که برعکس اثبات شده است که ديدن بسياري از داستانها، شخصيتها، نقشمایهها، نمادها و عناصر پيراموني در يک فيلم يا کارتون، بر شخصيت افراد در زمان بزرگسالي تأثير ميگذارد، و افراد در بسياري از عناصر يک فيلم، آگاهانه يا ناآگاهانه از آنها الگوبرداري مينمايند؛ و حتي گاه اين فيلمها ميتوانند بر احساسات، عواطف و ميزان خشونت، ترس، افسردگي، غم و اندوه کودکان و نوجوانان اثر نهند و شخصيت آينده آنان را بسازند. در تحقيقي در سال ۱۹۶۰، که هنوز کامپيوتر وارد زندگي مردم نشده بود، ديده شد که کودکان از سن ۳ تا ۱۶سالگي بيش از آن که در مدرسه باشند، مقابل تلويزيون وقت ميگذارند و با گرايش به تلويزيون، ميزان زمان بازي بچهها کاهش يافته است، زمان خوابشان به تعويق افتاده و تمامي اعمال ارادي که در زمان وقت آزادشان انجام ميدادند، تغيير يافته است.
پارهای از پژوهشگران عرصه ارتباطات و رسانه، بر این باورند که نهتنها رسانهها و نظام حاکم بر عصر مدرن با تعالیم دینی و رویکرد ادیان تعارض ندارند، بلکه میتوانند در ترویج تعالیم و اهداف دینی مؤثرتر از دوران سنت باشند. اگر در گذشته با رسانههای سنتی صرفاً میتوانستیم با عدهای اندک ارتباط داشته باشیم، امروزه میتوان با رسانهها، چه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، با میلیونها نفر ارتباط برقرار نمود و در جوامع خرد و کلان فرهنگسازی کرد. به همین دلیل است که پارهای از نظامهای سلطه و انحرافی به این نکته پی بردهاند و بر این باورند که اگر رسانه در دست کسی یا گروهی باشد، میتواند فرهنگ جوامع را در دست گیرد. به همین خاطر سرمایهداران صهیونیست تلاش میکنند تا سهام خبرگزاریهای مهم، کانالهای تلویزیونی و ماهوارهای را با ثروت خود در دست گیرند؛ زیرا میدانند که از این راه گوش و چشم بخش زیادی از مردم را تصاحب میکنند و میتوانند بر علایق، سلیقهها و تنفرهای توده مردم نفوذ داشته باشند.
برخلاف دنیای سکولار، که در بدو پیدایش رسانههایی همچون تلویزیون، رادیو و سینما تلاش نمود تا از این ابزار جهت ایجاد لذت، تفریح و سرگرمی استفاده کند، و پیرو این جریان، کشورهای رشد نیافته که واردکننده این رسانهها به کشورهای خود بودهاند، از دنیای غرب تبعیت نمودند؛ اما یکی از کارکردهای این رسانههای جدید در نیمه اول قرن بیستم، دوره شکلگیری رسانههای تصویری، استفاده از آنها در جهت تبلیغات تبشیری مسیحیان بوده است و در جوامع مسیحی از ابتدای شکلگیری این رسانهها، از آنها جهت ترویج دینی استفاده میشده است و از اولین فرقههایی که به استفاده از وسایل ارتباطی مدرن در ترویج عقاید مذهبی پرداختند، پروتستانهای اوانجلیست بودند و هماکنون بسیاری از کشورهای شرقی و غربی بخشی از برنامههای شبانهروزی تلویزیون و رادیوی خود را به برنامهها و آموزشهای اخلاقی و دینی اختصاص میدهند. آمارهای به دست آمده حاکی است که در بسیاری از کشورها، استفاده از رسانهها در جهت آموزشهای دینی و اخلاقی به صورت مستقیم و غیرمستقیم امری متداول است. به همین دلیل گفته شده است که رسانههای نوین در ترویج و همگانی نمودن تجربههای مذهبی و گسترش اطلاعرسانی و آموزشهای دینی و اخلاقی و شرکت دادن انسانهای ناتوان در آداب و مناسک دینی و مکانهای مذهبی که امکان حضور فیزیکی پارهای از افراد در آنها ناممکن است، مؤثر و ثمرهبخش است. از این رو در بسیاری از کشورهای وفادار به آموزشهای اخلاقی و دینی، آگاهی از مبانی ارتباطات دینی و شیوههای برنامهسازی مذهبی در رسانهها مورد توجه قرار گرفته است، و هرچند نگاه جوامع دینی با جوامع سکولار به مقوله اخلاق و دین متفاوت است، ولی در تمام این جوامع آشنایی با اقتضائات رسانهها و ابزارهای بکارگیری جهت تأثیر بر مخاطبان و ردههای متفاوت سنی مورد اهتمام قرار گرفته است.
البته به نظر میرسد وضعیت هنر دینی در جوامع اسلامی رو به رشد است و به تدریج آثاری در سرزمینهای اسلامی با تکیه بر فرهنگ و تمدن اسلامی در حال شکلگرفتن است که پیش از این تصور نمیشد. شاید امروزه بتوانیم در هر شاخهای از عرصههای هنر، افرادی را نام ببریم که هم از شهرت و موقعیت هنری برخوردارند و هم به خلق آثار دینی میپردازند و این امر رو به افزونی است؛ اما بیتردید میتوان گفت که مسئولین فرهنگی در ایران در تسریعبخشی به این مسئله در جهان اسلام نقش بیبدیلی را دارند و سزاوار است که به جای آنکه هنرمندان را دینی کنند، که به کارهای سفارشی دینی منتهی میشود، به دنبال تربیت انسانهای دیندار باشند که موقعیت حقایق دینی را شناخته باشند و با آموزش کلاسیک هنری بتوانند زلف هنر را با دین گره بزنند؛ که این امر به مانند تربیت ورزشکار است؛ زیرا همانطور که باید ورزش را از کودکی آغاز کرد، تربیت دینداران هنرمند نیز تربیتی منظم از دوران کودکی را میطلبد.