تاریخ انتشارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۵۸
کد مطلب : ۳۲۹
۰
plusresetminus
معنای زندگی،1 نیهیلیسم2 و اندیشه مهدویت / بهروز محمدی منفرد
مقدمه
بشر امروزی را فضای بدبینی به آینده، بی‌معنایی زندگی، اندیشه‌های پوچ‌گرایی و تفکر نیهیلیستی درنوردیده است و انسان معاصردر تحیر بین سنت گذشتگان و بحران‌ها و نابسامانی‌های عصر مدرن بازمانده است و راه‌كارهایش همانند خردگرایی و پدید آوردن مکاتب نوپا و... برای بنیان کنی این نابسامانی‌ها نه تنها افاده‌ای نکرده است بلکه آنها را فزونی بخشیده و بشریت را بیشتر گرفتار بی‌هویتی و پوچی نموده و بر بن بست‌های او افزوده است و خطر این مهم جوامع اسلامی را نیز تهدید می‌کند و عدم مقابله با آن، سقوط در پرتگاه یأس، بدبینی به دنیا و نیست انگاری را برای آنان درپی دارد. بنابراین در تقابل با این خطر می‌باید با شناخت معنای زندگی و نیهیلیسم، راه‌كارهایی راهبردی برای معناداری زندگی و عبور از منجلاب نیهیلیسم ارائه شود و پاسخی به این پرسش‌ها ارائه نمود که آیا زندگی ارزشمند و هدف‌مند است یا خیر؟ آیا تداوم حیات و زندگی ضرورتی دارد یا خیر؟ چه عواملی و چگونه بر معناداری زندگی تأثیرگذارند؟چه راه‌كارايی برای عبور از نیهیلیسم و سیطره بسط نفوذ آن بر جوامع اسلامی به ویژه ایران زمین مي‌توان ارائه نمود؟
نگارنده در این نوشتار بر آن است با مبانی اعتقادی مهدویت همانند نظام امامت و مسأله‌ای به نام انتظار به این پرسش‌ها پاسخ گوید و آنها را به عنوان راه‌كارهایی برای معنابخشی و معنادهی به زندگی و رهايی و عبور از نیهیلیسم و بحران هویت معرفی نماید.
چیستی معنای زندگی و نیهیلیسم
الف) معنای زندگی
معناداری یعنی ارزش داری و ارزش گذاری و آن گاه که با زندگی همراه باشد به ارزش داری و ارزش گذاری زندگی معنا می‌شود و اگر زندگی انسان برخوردار از ارزش واقعی (intrinsic) مثبتی بوده و به خیر و صلاح او باشد، معنادار است.3
ارزش داری و معناداری زندگی بر دو امربنا نهاده شده است:
نخست آنکه هدف4 و غایتی نهایی برای زندگی در نظر گرفته شود چنان‌كه کمال خواهی و در پی هدف بودن، استعدادی ذاتی است که در سرشت آدمی نهاده شده است و هدف دار بودن زندگی نیز لازمه معنادار بودن آن است و هرگاه سلوک زندگی براساس هدف باشد آن زندگی معنادار است و به عبارت دیگر معناداری زندگی از مقایسه زندگی با هدف انتزاع شده است و چنانچه زندگی هدفی داشته باشد آن زندگی معنادار است.
دوم آنکه آن هدف تأثیری در زندگی ما از قبیل نشاط آوری, آرامش روحی، عاقبت بخیری و ... داشته باشند چنان‌كه تیلور مي‌گوید:" معناداری یعنی فعالیت و حتی فعّالیّت بسیار طولانی و تکراری اگر نتیجه ی نهایی مهمّی داشته باشد یعنی غایتی کمابیش ماندگار که بتوان جهت و هدف فعّالیّت تلقّی اش کرد". 5
ب)نیهیلیسم6
نیهیلیسم به معنای نیست انگاری، هیچ‌گرایی، پوچ‌گرایی و نفی ارزش‌های مثبت بوده و از ارکان تمدن غرب7 و دنیای مدرن و صفت ذاتی آن به شمار می‌آید که توجه بسیاری از نویسندگان معاصر ایران و جهان همانند کامو، صادق هدایت، فرانتس کافکا، داستایوفسکی و... را به خود واداشته است.
این اندیشه زاییده عواملی همانند نداشتن فلسفه درست و اساسی از زندگی، فقدان ایده‏آل و آرمان عالی و معنوی و بحران هویت است و به طور خاص مي‌توان آنرا حاصل غفلت از حضور غیب و حقیقت قدسی و ذات باری از حیات دنیوی و فراموشی غایتی متعالی و خود حقیقی و انقطاع از وحی و ایمان دینی دانست و به دیگر سخن می‌توان آن را حاصل غفلت و محرومیت از هدایت قدسی و وحیانی و دوری از حقیقت متعالی دانست و به ویژه نیهیلیسم مدرن با تأکید بر خود بنیادانگاری انسان، بشریت را بیش از دیگر صورت‌های8 آن گرفتار دوری از ذات باری تعالی و حقایق متافیزیکی و از خود بیگانگی می‌داند بنابراین در این ایده، هدفی متعالی و ماورایی بر حیات دنیوی بشری وجود ندارد و اگر هدفی هم بر آن مترتب باشد تأثیری در زیست این جهانی ندارد که این وسوسه خدايی انسان سرنوشت هولناکی را برای بشریت به ارمغان آورد که منجر به انحطاط بشریت شد.
مهم ترین پیامدهای این ایده افزون بر از خود بیگانگی و انحطاط اخلاقی، آن است که احساس طبیعی انسان به زندگی را دگرگون می‌سازد و آدمی را مجبور به زیستنی تنفرآور می‌داند که ارزش‌ها در مقابلش سقوط کرده و قوانین و روابط حاکم بی‌اعتبار هستند و از این رو یک انسان پوچ‌گرا دچار سرخوردگی و نامیدی شده و جهانی تیره و تار پیش روی خود تصویر می‌کند.
ایمان دینی و معنای زندگی
اشاره شد عامل معناداری زندگی هدفمندی آن و تأثیر هدف در حیات دنیوی است و معناداری را می‌توان هرمنوتیک و تفسیر و تلقی شخص از زندگی این جهانی دانست و البته آدمی نمی‌تواند برای معنادار ساختن زندگی از اهداف خود ساخته و مقاصد خودخواهانه سخن به میان آورد و یا اين‌كه زندگی خود را با کارهایی که خود می‌پسندد معنادار سازد بلکه می‌باید با توجه به نیازهای جامعه و تفسیرها و تلقی‌هایی که درکل برای زیست دنیوی است معنایابی کند و از آنجا که جهان بینی‌ها و تفسیر انسان‌ها در مورد دنیا گوناگون است معانی مختلفی از زندگی در پی خواهد آورد.
الف) نظرگاه طبیعت باورانه9
از این نظرگاه گونه‌های خاصی از زندگی در عالمی صرفاً مادی می‌تواند برای معناداری کافی باشد و نیازی به حضور خداوند و یا روح برای این امر نیست، بنابراین هدف از زندگی، محدود به همین عالم خاکی بوده و معنابخشی به آن نیز از همین جهان، نشأت می‌گیرد چنان‌كه دموکریتوس هدف از زندگی را خوش بختی بیشتر و خوش بختی بیشتر را در وارستگی از بیم و نگرانی می‌داند.10 و یا اپیکوروس لذت را مبدأ و غاِیت زندگی سعادتمندانه می‌داند.11
ب) نظرگاه فراطبیعت باورانه
نظریه‌های فراطبیعت باورانه به خدا ـ محور و روح ـ محور تقسیم مي‌شوند و از آنجا که نظریه روح ـ محور مورد بحث نیست تنها به دیدگاه خدا ـ محور مي‌پردازیم که بر اساس آن، هدف آدمی تنها از راه ارتباط با خدا محقق می‌شود و تنها تحقّق هدف خدا از سوی انسان می‌تواند سرچشمه معنای زندگی او باشد بنابراین آنچه به زندگی معنا می‌دهد، امور فراطبیعی و در یک نظر جامع دین و باورهای دینی است زیرا "در ذات بینش دینی، ایمان به این است که در جهان طرح و هدفی وجود داشته و جهان یک نظام اخلاقی بوده و در پایان همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود"12 پس پذيرش حيات پس از مرگ و اين که انسان مي‌تواند به رستگاري ابدي نايل گردد و پذيرش موجودی ابدي و متعالي که بر زندگي انسان ناظر است و دین و باورهای دینی، نگراني انسان از بي‌معنايي می‌کاهد.
پس جوهر متذکرانه ایمان دینی و باورهای دینی راهی است که انسان‌ها با پیمودن آن زندگی خود را معنادار و هدف مند می‌سازند و در کُنْهِ ذاتِ دین، معناداری و هدفمندی نهفته است و حتی زوال اندیشه ی دینی به معنای زوال ایمان به وجود طرح و هدف جهانی مي‌تواند باشد چنان‌كه انیشتاین اظهار می‌دارد برای معنای زندگی باید به سراغ دین رفت و یا زیگموند فروید بر این نکته پای می‌فشارد که هدف مندی زندگی به پایداری و زوال نظام دینی بسته است بنابراین زندگی فرد در صورتی معنادار است که ربط و نسبت خاصی با قلمرو صرفا روحانی داشته باشد و در نتیجه اگر خدایی موجود نباشد و یا بر فرض وجود، شخص قادر به ارتباط درست با آنها نباشد، در آن صورت زندگی فاقد معنا و پوچ است13 و همچنین آکویناس معتقد است: زندگی وقتی معنا می‌یابد که فعالیت‌های انسان برای رسیدن به سعادتی باشد که بر اساسی فضائل عقلانی منبعث از احکام الهی باشد.14 و البته برای آنکه دین و باورهای دینی به زندگی معنا دهد باید از پیش معنادار باشد و معنای خود را از چیزی که معنادار است گرفته باشد به این صورت که ما مي‌توانیم برای یافتن معنای آن ارتباط آن را با چیز دیگری در فراسوی حدّ و مرزهای آن بیابیم و بدین ترتیب, یک تسلسل پیش روی خواهیم داشت که برای متوقف کردن این سلسله به نظر می‌رسد محتاج چیزی هستیم که نامحدود است, به طوری که دیگر نمی‌توانیم حتی در مخیّله خود فراتر رویم و درباره معنایش بپرسیم بنابراین دین و باورهای دینی معناداری خود را از حقیقت ذات باری تعالی گرفته و از آن طریق به زندگی معنا می‌دهند.
اندیشمندان و پیروان ادیان الهی بر اساس این نظریه به زندگی و حیات دنیوی می‌نگرند و بر آنند که طرح و هدفی نهایی بر حیات ایشان تعیین گشته و آدمی ورای زندگی مادی و جسمی خود، هدفی معنوی و الهی دارد که با دست یافتن به این هدف آسمانی، زندگی او معنادار می‌گردد و پوچی و نیست انگاری در آنها راهی ندارد.
هدف ادیان بزرگ و وجه مشترک همه آنها هدفمندی زندگی و معناداری آن و نجات از خود بیگانگی و بدبینی به جهان و نه‌گرایی است و هریک از ادیان بزرگ جهان تصور جامعی از ماهیت جهان در اختیار آدمی می‌نهد و مادام که این تصاویر مورد اعتقاد [ما] قرار گیرند و در ساختار درونی ما تعبیه شوند, ماشین وار بر شیوه‌ای که شخص مؤمن جهان را تجربه می‌کند و در آن می‌زید، تأثیر می‌گذارند. به بیان دیگر، اینها معنای کلی زندگی را برای ما تعیین می‌کنند.15
از این میان اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی، هدف از حیات دنیوی را رسیدن به تعالی و تکامل و تقرب الی الله دانسته و این غایت نهایی را سبب ارزش‌گذاری‌های خاص به زندگی و فرایند معنابخشی به آن می‌داند.
از دیدگاه اندیشمندان اسلامی، عالم هستی و عالم انسانیت عین ربط و نیازمند محض به واجب الوجود است و تمامی فعلیت و کمال خویش را از او اخذ می‌کند و از آنجا که فعلیت، کمال نهایی انسان است، آدمی کمال و هدف نهایی خویش را در ذات باری تعالی می‌جوید و از این روی شرایع آسمانی در رسیدن به این هدف متعالی و بازشناساندن علت و خالق حقیقی انسان و معرفت حقیقی ذات ربوبیت راه‌كارهای بسیاری ارائه می‌کند که از جمله آنها می‌توان به ضرورت عمل به تکالیف شرعیه، انجام واجبات و پرهیز از محرمات و در یک معنای جامع، دین و باورهای دین اشاره نمود.
بنابراین باورهاي ديني نقشی اساسی در زیست این جهانی آدمی دارد که تأثیر آنها در رفتار و منش يک انسان متدين منعکس می‌شود به گونه‌ای که چنین شخصی هیچ‌گاه احساس پوچي نکرده و بدبینی به زندگی و یأس و ناامیدی را از آن می‌زداید به ویژه باورداشت مهدویت همراه با مؤلفه‌های خود آینده‌ای درخشان را فراسوی بشری ترسیم نموده و حیات فعلی او را نیز مملو از امید و آرامش روحی و روانی می‌گرداند و از همه مهم تر یک زندگی پرمعنا را تقدیم بشریت می‌کند و چنین باورداشتی یک راه‌كار مناسب در نایل شدن به هدف و معناداری زندگی بشمار می‌آید که در ادامه نوشتار به چگونگی چنین تأثیراتی اشاره مي‌شود:
الف) باورداشت حضور امام، معناداری زندگی، نفی نیهیلیسم
با پیش گفته‌ها در مقدمه روشن شد تاریخ حیات بشری همواره آبستن حوادث تلخ، ناهنجاری‌ها، نابسامانی‌ها، ظلم و تبعیض، نا امنی، اضطراب، ترس و تنهایی بوده است و همواره بشریت خویشتن را در حصار بدبینی، سرخوردگی و بی‌هویتی دیده است و از این روی برای رهایی خویش از این منجلاب مکاتبی نو آفریده و طرح‌هایی نو درانداخته است اما هیچ گاه طرح‌ها و نقشه‌هایش برای رفع نگرانی‌ها و بحران‌ها ثمره‌ای چندان نداشته است و به همان اندازه که به ماده‌گرایی و لذت پرستی نزدیک می‌گردد دوری از ذات باری تعالی و از خود بیگانگی و نومیدی و تنهایی بیشتر او را محاصره کرده و پوچی و نهیلیسم گستره حیات او را درنوردید و در نتیجه دچار بن بست‌های بسیاری در زندگی خود شده و بیشتر در منجلاب تباهی فرو رفته است.
آلوین تافلر می‌گوید: فهرست مشکلاتی که جامعه ما(غرب) با آن مواجه است تمامی ندارد، با دیدن فروپاشی پیاپی نهادهای تمدن صنعتی در حال نزاع به درون غرقاب بی‌کفایتی و فساد، بوی انحطاط اخلاقی آن نیز مشام ما را می‌آزارد و در نتیجه موج ناخشنودی و فشار برای تغییرات فضا را انباشته است.در پاسخ به این فشارها هزاران طرح ارائه مي‌شود که همگی ادعا دارند اساسی و بنیادی و حتی انقلابی اند، اما بارها و بارها مقررات و قوانین طرح‌ها و دستورالعمل‌های جدید همگی به منظور حل مشکلات ما تهیه شده اند، کمانه می‌کنند و بر وخامت مشکلات ما می‌افزایند و این احساس عجز و یأس را دامن می‌زنند که هیچ فایده‌ای ندارد و موثر نیست این احساس برای هر نظام دموکراسی خطرناک است و نیاز شدید به وجود مرد سوار بر اسب سفید را هر بیشتر دامن می‌زند.16
با این حال آیا واقعا بشریت رها شده است و به حال خود واگذاشته شده است تا به تنهایی و بدون مدد جستن از امدادهای آسمانی بر تمامی مشکلات و بحران‌های خویش فائق آید؟ و یا اين‌كه خداوند برای نجات او از این همه بن بست تدبیری اندیشیده است؟به نظر مي‌رسد حکمت خداوند اقتضا می‌کند برای رهایی بشر از این همه مشکلات و تباهی‌ها و نزدیک کردن انسان به خود تدبیری بیندیشد و از آنجا که خداوند خیر محض است بهترین افعال و گزینه‌ها را نیز برای سعادت بشر اختیار می‌کند که به باور شیعه امامیه وجود شخصیتی آسمانی از جنس بشر در میان انسان‌ها بهترین راه‌ها است که ابتدا این رسالت از آن نبی بوده و در پی آن و با ختم نبوت، امام چنین جایگاهی را دارد تا محل رجوع بشریت برای رفع بسیاری از مشکلات او باشد.
مسأله امامت از دو جهت قابل بررسی است اولاً جنبه هدایتگری امام و نقش آن در معناداری زندگی و ثانیا ره‌آوردهای باورداشت امام در نفی پوچ‌گرایی و نیست انگاری و بدبینی به دنیا تبیین مي‌شود.
برای تبیین جهت اول ذکر چند مقدمه ضروری است:
الف) هدف از آفرینش انسان آن است که آدمی با اختیار خویش مسیر تکامل و تعالی و قرب الهی را طی کند و به هدف متعالی الهی نائل آید و بدین سان فرجامی نیک برای خویش فراهم آورد.
ب) تنها اختیار و اراده آدمی برای نائل شدن به این هدف متعالی کفایت نمی‌کند بلکه انسان نیازمند است که انتخابی آگاهانه و آزادانه داشته و فراز و نشیب و لغزشگاه‌های این راه را بشناسد زیرا زمانی مسیر طی می‌شود که خوب شناخته شود و چنانچه از پیچ و خم‌های آن غفلت شود آدمی به بیراهه می‌ورد که سرانجامش تباهی است.
ثالثا: اگرچه خداوند شناخت‌هایی عادی همانند حس و عقل را در اختیار انسان قرار داده است که نقشی اساسی در تأمین نیازهای این جهانی بشری دارند ولی به تنهایی نمی‌توانند راه سعادت و کمال را به انسان نشان دهند و دانش بشری به تنهایی برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی آدمی نارساست و برای اين‌كه راه صحیح زندگی در همه ابعاد و جوانبش شناخته شود باید آغاز و انجام وجود انسان و پیوندهایی که با موجودات دیگر دارد و روابطی که می‌تواند با همنوعان و سایر آفریدگان برقرار کند و تأثیراتی که انواع روابط گوناگون می‌تواند در سعادت و شقاوت او داشته باشد معلوم گردد و نیز باید کسر و انکسار بین سودها و زیان‌ها و مصالح و مفاسد مختلف شناخته شود و مورد ارزیابی قرار گیرد تا وظایف ملیاردها انسانی که دارای ویژگی‌های بدنی و روانی مختلفی هستند و در شرایط متفاوت زندگی می‌کنند مشخص شود اما احاطه کامل بر همه این امور نه تنها برای یک یا چند نفر بلکه برای هزاران گروه متخصص هم میسر نیست که روند تغییرات اساسی حقوقی و قانونی و اجتماعی و... نمایانگر این امر است که تدوین بسیاری از قوانین هم نتوانسته است مثمر واقع شود تنها بخشی مصالح و مفاسد دنیوی را مد نظر داشته و از امور اخروی غافل مانده است پس دانش بشری به تنهایی نمی‌تواند پاسخگوی تمام نیازهای بشری باشد.17
برونداد مقدمات فوق آن است که برای تکامل بشری و هدایت او به سمت و سوی آن هدف متعالی و نجات وی از تباهی و یأس و مشکلات دنیوی بشری راه دیگری فراتر از حس و عقل نیاز است و برای این امر شایسته است آدمی با واسطه با حضرت ربوبی مرتبط باشد که خداوند حقیقتی به نام امام را به عنوان واسطه معرفی نموده و او را پیشوا و رهبر معنوی و قافله سالار کاروان انسانیت قرار داده است تا آدمی در هرزمان از فیضانات وجودی و هدایت باطنی ایشان بهره برد و در نهایت این هدایت باطنی موجب سیر و عروج بشریت به آن هدف متعالی یعنی ذات باری تعالی می‌گردد و با دست یابی به آن هدف، زندگی معنادار می‌گردد و آدمی از خودبیگانگی به سمت و سوی خداگرایی روی می‌آورد.
امام اندوخته و ذخیره‌ای الهی است که با معرفت واقعی نسبت به حقایق الهی و معالم ربوبی و حیات دنیوی، رسالت مهم خویش را در رهانیدن بشریت از ضلالت و گمراهی و حرکت آنان به شاهراه سعادت و تکمیل ذات آدمی در رسیدن به هدف و کمال نهایی می‌داند و مصداق بارز «وَابْتَغُوا إلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» و ابزاری است برای نیل آدمی به ذات حضرت حق و این مهم نمایانگر آن است که آدمی برای رسیدن به آن ذات اقدس و شناخت حضرتش نیازمند به وجود امام در هر زمان است و از طریق او هم می‌توان به شناخت واقعی خداند نائل آمد چنان‌كه از امام معصوم آمده است بنا عبد الله و بنا عرف الله و... زیرا امام جانشین خداوند در زمین است و بین خلیفه و مستخلف عنه باید سنخیتی بوده و باید خلیفه تمام صفات او را ـ البته با حفظ مراتب وجوب و امکان ـ دارا باشد پس شناخت و پیروی از او آدمی را به خدا و معرفتش نزدیکتر می‌گرداند.
البته اگر آدمی در زمان کنونی از وجود مصداق انسان کامل ـ امام دوازدهم ـ بهره کامل نمی‌برد از آن جهت نیست که حضرت حق و یا امام معصوم فیض خویش را از آدمیان دریغ داشته اند بلکه از آن روی است که خودکامگی‌های آدمیان و واژگون شدن ارزش‌های آنان بر حقیقت وجودی آنها چیره گشته و سبب بی‌ارتباط شدن خود با امام(علیه السلام) گشته اند.
اما جهت دوم مسأله امامت آن است که باورداشت حضور امام ـ اگرچه از دیدگان پنهان باشد ـ ره‌آوردهای بسیاری در حیات دنیوی انسان و رهایی او از نهیلیسم و از خودبیگانگی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره مي‌شود:
الف) ـ1پاسخ به احساس تنهايي
انسان معاصر خود را در میان انبوهی از بحران‌ها و مصیبت‌های عصر مدرن تنها یافته است و از تنهايي‌های روحی، ادراکی، معاشرتی و... رنج مي برند و به دنبال پناهگاهی برای برون رفت از این همه تنهایی است و برای این امر هر آنچه را به محک و سنجه تجربه زده است موثر واقع نگشته است جز اين‌كه می‌بایست به دین و باورهای دینی روی آورد تا با حضور خدا و باورهای دینی در زندگی، حصاری در مقابل هجمه‌های عصر مدرن پدید آورد و دیگر خود را تنها نبیند.
به باور شیعه، باور به حضور و وجود امام از جمله باورهای دینی است که می‌تواند پاسخ‌گوی ساحت‌هاي مختلف احساس تنهايي در زندگی این جهانی است زیرا آن گاه که آدمی حقیقتی آسمانی به نام امام را حاضر در کنار خود ببیند و بداند که آن شخص به او عشق و محبت می‌ورزد و به نيازها و افعال بندگان آگاهي دارد و درک کند که امام در شرایط سخت و بحران‌ها در کار مومنان اهمال نمی‌ورزد (انا غیرمهملین لمراعاتکم) و آنها را تنها رها نمی‌کند، خود را در هیچ بحرانی تنها نمی‌بیند و تحمّل شدايد، مشكلات و رنج‌ها بر او سهل مي گردد، اضطراب، دلهره، بدبینی و یأس رو به کاهش می‌نهد و اميد جایگزین آن مي شود و برای خود در این مسیر پر پیچ و خم همراهی دلسوز و مهربان تصویر می‌کند.
الف) ـ2.رهايش از اسارت
يكي از اهداف وحی آوران و در پی آن امامان معصوم(علیه السلام)، رهايي انسان از اسارت‌های ظاهری همانند بردگی زورمندان و استثمارگران و اسارت‌های باطنی همچو بندگی هواهای نفسانی بوده است و این اسارت‌ها در دنیای مدرن به وضوح نمایان است و چه بسا انسان معاصر بیش از گذشته گرفتار انواع اسارت‌ها شده است هرچند استعمارها و استثمارها در لباس مدرن جلوه نموده است از این روی با پدید آمدن ختم نبوت، حضور همیشگی یک امام برای ر‌هایش انسان‌ها از این همه بردگی ضروری می‌نماید که به باور شیعه این حقیقت آسمانی در عصر کنونی، امامی حی و حاضر به نام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است که رسالت وحی آوران جز ابلاغ وحی را به عهده دارد.
باور به حضور امام سبب می‌گردد آدمی، خود را در محضر او یافته و برای رضایت او که در مسیر توحید قرار دارد آزادی و آزادگانی ظاهری و باطنی را سرلوحه حیات دنیوی خویش قرار دهد زیرا می‌داند که اعمال او در ایام خاصی به آن امام عرضه مي‌شود پس گناه نمی‌کند و می‌داند که دولت تنها از جانب او مشروعیت پیدا می‌کند پس مطیع دولت‌های باطل و استعمارگر نمی‌شود.
الف) ـ3 پاسخی به بحران تحیر
تمدن نوین و مدرنیته بسیاری از هنجارها و نگره‌های دینی را به چالش کشانده است و بسیاری از عناصر این تمدن جدید با معیارهای آموزه‌های وحیانی ناسازگارند و از دیگرسو گسترش تردید و نسبیت‏گرایى مطلق در معرفت‏شناسى یكى از مقولات عصر تجدد است و از این روی تحیر آدمی میان دین و تجدد از چالش‏هاى بزرگ انسان معاصر است كه نابه سامانى‏ها و بحران‏هاى درونى بسیاری از جمله پوچی و بدبینی را برای بشریت فراهم آورده است.
ایمان دینى و به ویژه باورداشت حضور امام می‌تواند در رهایش از این بحران بسیار تأثیرگذار باشد زیرا باور به حضور امام، باور به توحید و نبوت و رسالت‌های الهی را درپی دارد و آدمی در عین توجه به تجدد و پیشرفت و تکنولوژی، سنت به معنای سیره رسول الله و امامان معصوم را رها نکرده و دیگر متحیر بین سنت و مدرنیته نبوده و پی می‌برد که می‌باید از یک سود چشم به دنیای مدرن باز کند و پیشرفت و تکنولوژی را تجربه کند و در عین حال به گذشته و بزرگان الهی و مصداق انسان کامل ـ که در حیات فعلی انسان نیز تجربه می‌شود ـ روی آورد پس باور به امام که سبب پروای الهی می‌شود قوه تشخیص حق از باطل و نفی تحیر را به انسان ارزانی می‌بخشد.
الف ـ4) پاسخی به بحران هویت
امروزه با پیوستگی اقلیم‌ها و فرهنگ‌ها و گسترش ارتباطات، حرکت به سوی دهکده جهانی و جهانی سازی ـ آنهم قرائت مشهور آن یعنی برترى تمدن‏هاى خاص و اضمحلال هویت‏هاى دیگر در آن ـ شتاب فزاینده‌ای یافته است و سبب گردیده هویت‌ها و مقولات فرهنگی بسیاری از ملت‌ها نفی شده و معیارها و ارزش‌های تمدن‌های خاصی به صورت یک جانبه برآن جوامع سایه بیفکند و این حرکت فزاینده تأثیرات پایداری بر کل جوامع بشری از جمله جوامع اسلامی گذارده است و بحران‌های بسیاری همانند بی‌هویتی را در آنها ایجاد نماید به ویژه در جوامع شبه مدرن، از خودبیگانگی و ویرانی هویت بیشتر نمایان است زیرا در فرماسیون غرب زدگی شبه مدرن مجذوبیتی خاص نسبت به مدرنیته وجود دارد ولذا انسان غرب زده شبه مدرن با تقلیدی سطحی و بدون تفکر از غرب شخصیتی تهی و بی‌هویت می‌یابد که تلاش می‌کند از غربی‌ها هم غربی تر شود ولی مذبذب و پریشان هویت می‌گردد.
باور به حضور امامی معصوم در بین انسان‌ها می‌تواند به منزله عبور از نیست انگاری مدرن و شبه مدرن و سدی محکم در مقابل سیل تهاجمات تمدن غربی باشد که انسان با وجودآن، هویت از دست رفته خویش را بازمي‌یابد زیرا امام معصوم(علیه السلام) شاکله اساسی یک انسان واقعی و کامل است و لازمه عشق به او و باور به حضورش، اطاعت از خواسته‌های او و سنت نبوی و اهل البیت است18 و همین اطاعت و محبت هویت و ماهیت حقیقی او را تشکیل داده و از پوچی و بی‌هویتی و خودبیگانگی می‌رهاند و معیار ارزش گذاری و معنابخشی به زندگی می‌گردد و در نهایت او را در مقابل هجمه‌های جهانی سازی و اضمحلال هویت انسانی مصون می‌دارد و مقولات فرهنگی اسلامی و تمدن الهی نیز نه تنها آسیب پذیر نیستند بلکه حرکت فزاینده درجهت عکس صورت می‌پذیرد.
الف ـ5) نفی جامعه از خودبیگانه
به باور شیعه امامیه هیچ گاه زمین از حجت الهی و امام خالی نمی‌ماند و حق ولایت و تصرف از جانب خداوند به او به ودیعت نهاده شده است و این ولایت، ولایت بر انسان را نیز شامل مي‌شود که شامل حق حکومت و خلافت نیز می‌شود اما در عصر کنونی که انسان‌ها از حضور رخ آن حضرت محروم هستند باید افرادی را به عنوان جانشینی و نیابت از خود در زمین قرار دهد تا بسیاری از رسالت‌های ایشان را تداوم بخشد و به باور شیعه تنها حکومتی مشروعیت الهی دارد که رهبریت و محوریت آن به شکل عام از جانب ایشان معین شده باشد و به سمت و سوی رسالت‌های الهی و سیر و عروج انسان‌ها به آن هدف متعالی گام نهد و با چنین باوری دولت‌های باطل و ظالم مشروعیت ندارند و نفی می‌شوند و از این روی از بحران‌های معاصر همانند نیست انگاری و از خود بیگانگی در جوامع امروزی کاسته می‌شود و آن هدف متعالی و قرب الهی و در نتیجه معناداری حیات دنیوی نیز به وقوع می‌پیوندد زیرا حکومت و دولت اسلامی نقشی اساسی در سلامت جامعه بشری ایفا می‌کند و چنانچه جامعه از رهبری الهی برخوردار باشد بازخورد آن در کل جامعه مشاهده می‌شود و جامعه‌ای سالم با معیارهای انسانی و الهی محقق می‌شود.
این ایده سبب می‌گردد انسان دینمدار برای تحقق چنین جامعه‌ای بکوشد که ره‌آورد آن ایجاد بسیاری از حرکت‌ها و نهضت‌های شیعی علیه ظلم و جورها بوده است و انقلاب اسلامی ایران جلوه‌ای از این گونه تفکر است که برونداد اساسی آن نفی از خود بیگانگی و بی‌هویتی و معنابخشی به زندگی دنیوی و معنویت‌گرايی است.
ب) انتظار و انسان متجدد
انتظار و چشم براهی ظهور منجی همراه با تکاپو برای درک حضرتش، مسیری بنیادین است برای معناداری زندگی و عبور از نیهیلیسم و ازخودبیگانگی و بدبینی به آینده، که می‌تواند اساس نیهیلیسم را برکند و پاسخی به فرضیه‌های ایدئولوگ‌های نیهیلیست باشد و در این نوشتار برآنیم این مهم را به صورت تفصیلی تبیین نمايیم:
ب ـ1) رهایش از یأس و بدبینی
ناامیدی و بدبینی به حیات دنیوی و ترس و دلهره مسلخی است که فراراه انسان نیهیلیست امروزی قرار گرفته است و انتظار ظهور منجی به عنوان یک استراتژی مسیر آدمی را برای رفع نابسامانی‌های روحی و ادراکی و بدبینی و از خود بیگانگی هموار می‌سازد و بشریت را از این تباهی‌ها می‌رهاند بدین سان که با ترسیم افقی روشن فراسوی حیات این جهانی بشر سبب می‌گردد آدمی برای رسیدن به آن فرجام نیک گام نهد و بدبینی به آینده را نیز از خود بزداید و با نگرشی الهی به آن فرجام زندگی فعلی خویش را نیز معنا بخشد و توجه خود را متوجه مبدأ متعالی کند و از سوی دیگر می‌داند که "افضل الأعمال انتظار الفرج" پس سختی‌های راه و مسیر زندگی را برای خویشتن هموار می‌سازد و در مسیر زندگی نه دلهره‌ای دارد و نه ترسی و نه یأسی نسبت به آینده به خود راه می‌دهد پس او همچون کسی است که در یک تونل تاریک گام می‌نهد و در این مسیر تاریک انتهایی روشن جلوه می‌نماید و ازسویی چشم براه رسیدن به آن انتها و پایان نیک است و به آن انتهای روشن می‌نگرد و بدبینی به آن و ترس و دلهره را از خود می‌زداید و از سوی دیگر برای رسیدن به آن انتها به تکاپو می‌افتد و سختی‌ها و نابسامانی‌های مسیر را تحمل کرده و بر خود آسان می‌گرداند.
ب ـ2) جهت‌دهندگی به حرکت
انتظار یک استراتژی برای زمینه سازی ظهور است که حرکت و پویایی می‌طلبد اما نه هر حرکتی، بلکه حرکتی که او را در جبهه حق قرار دهد و زمانی در جبهه حق قرار می‌گیرد که قرب الهی را دست آویز خویش قرار دهد و در مسیر الهی گام نهد و خود را به پروای الهی و عدالت فردی بیاراید و خود را محضر حضرتش ببیند و از بند شیطان و هواهای نفسانی برهاند که چنین امری آدمی را به آن هدف متعالی نزدیک می‌گرداند.
انتظار در ماهیت خود، انسان منتظر را متوجه مبدأ عالم و خدای جهان و سرچشمه هستی‌ها می‌کند و منتظر به دنبال فرجی است که به قدرت مطلقه الهی تحقق یابد تا در فصل فصل تاریخ و در متن غفلت صیحه ی بیداری و فریاد دعوت به ذات باری تعالی به صدا درآید و آدمی را به حجت و حضرت حق گره زند و حرکت در قطعه قطعه زمان با هدفی متعالی همراه گردد.
ب ـ3) تهذیب نفس
اساس انتظار با دینداری و دیانت پیشگی در کنار پرداختن به نیازهای دنیوی همراه است چنان‌كه در روایات آمده است: برای صاحب الامر غیبتی طولانی است، در این دوران هرکس باید پروای الهی پیشه سازد و چنگ در دین خود زند.19 و هرکس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد باید چشم براه باشد و پارسایی پیش گیرد و کردار با ورع داشته باشد.20همچنین امام صادق(علیه السلام) فرمودند: حکومت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مسلما تأسیس خواهد شد پس هر کس علاقه مند است که از اصحاب و یاران قائم باشد، باید کاملا مراقبت کند، تقوا و پرهیزکاری را شیوه خویش گرداند، خود را به اخلاق نیک و انسانیت مزین سازد و بعدا در انتظار فرج قائم آل محمد باشد، هر کس برای ظهور قائم ما این چنین آمادگی و انتظار داشت لیکن توفیق نصیبش نشد و قبل از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسیده به اجر و ثواب یاران آن حضرت نائل می‌شود.21
پس منتظر حقیقی کسی است که با پروای الهی خویشتن را به خدای خویش و آن هدف متعالی نزدیک گرداند و آن حقیقت راستین را در حیات دنیوی خویش حاضر بیند و بدین سان زندگی خود را معنا بخشد.
ب ـ4) اعتراض به وضع موجود و دعوت به وضع مطلوب
انتظار ظهور منجی و وضعیت مطلوبی که خواسته دینمداران است به عنوان فلسفه مقاومت و يك نيروي كار ساز مي تواند مردم را براي جست و جوي تغيير يا اعتراض عليه وضعیت نابسامان موجود بسيج كند و تا حدودی سامان مذهبي نويني را بر پا دارد زیرا انتظار یعنی چشم براهی آینده‌ای درخشان همراه با تلاش برای اصلاح وضعیت موجود که این امر اعتراض به ظلم زورمندان و زرپرستان را می‌طلبد و نتیجه آن تلاش برای ایجاد جامعه‌ای الهی و انسانی است تا آمادگی لازم انسان‌ها برای قرب الهی نیز فراهم آید و حیاتی با معنویت و به دور از پوچی و بی‌هویتی حاصل آید.
پس شاکله انتظار با معنویت‌گرايی و قرب الهی همراه است که مهم ترین عامل معنابخشی به زندگی و رهايی از پوچی و نیست انگاری است و وضعیت مطلوب یک منتظر حقیقی حضور آن حقیقت متعالی در زندگی و توجه به او و رهایش از نیست انگاری است.
ج)عصر ظهور و حیات معنوی
بر اساس آموزه‌های شیعی، حکومت جهانی حضرت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بر مبنای خدامحوری و کفرستیزی و عدالت محوری بر سراسر گیتی سایه می‌افکند و در نهایت، بنیان کنی کفر و الحاد، تصحیح انحرافات فکری و در یک کلمه خدامحوری و اصلاح معنوی حاصل می‌آید.
حقیقت آن است که در عصر ظهور این گونه نیست که با اجبار و اکراه، خداباوری و دین الهی بر زمین سیطره می‌یابد بلکه به انحای گوناگون زمینه‌های این واقعه عظیم پدید می‌آید و بشریت مسیر متعالی را می‌پیماید بدین سان که اولا بشریت بر فطرتی پاک نهاده شده است و گرايش‌های طبیعی او سمت و سوی مهرورزی، تربیت راستین انسانی، دوری از کژی و ناراستی، خداباوری و... دارد و آن گاه که حکومت‌های فاسد و ناعدالتی‌ها و خودکامگی‌های مستکبران برچیده شوند و آدمی با عنایات الهی به هویت واقعی خویش دست یازد به سوی گرايش‌های طبیعی خود یعنی خداباوری و پروای الهی و تربیت و سرشت انسانی گام می‌نهد22 ثانیا امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با برخورداری از ولایت معنوی و برقراری قوانین محکم و استوار اسلام و حاکمیت علی الاطلاق برسرزمین‌ها، حاکمیت خداوند را در سراسر جوامع بشری می‌گستراند و زمینه بسیاری از گناهان را برچیده و ریشه بسیاری از ناسازگاری‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی و نابخردی‌ها و دین ستیزی‌ها و خداستیزی‌ها را از بن برمي‌کند و ثالثا قوه خرد آدمی به نهایت تکامل خود میرسد و توان تشخیص حق از باطل به نحو احسن به او عرضه مي‌شود و با این اوصاف "مردم با رغبت به عبادات و هدایت شرع و دینداری روی می‌آورند و نمازها به جماعت برگزار می‌شود"23
در آن عصر بانگ رسای توحید و نبوت در سراسر عالم طنین انداز خواهدشد24 و دوران کفر جهانی خاتمه خواهد یافت و پرچم پرافتخار اسلام در سراسر شرق و غرب عالم به اهتزاز درخواهد آمد25 و در نتیجه با حضور و ظهور خلیفه خدا در این کره خاکی، زمینه برای نائل آمدن به مهم ترین هدف نهایی بشر یعنی تقرب به ذات باری تعالی و حضورش در حیات دنیوی محقق گشته و یک زندگی پرمعنا و ارزش مدار بر بشریت سایه می‌افکند و بدین سان فصلی نو در ارتباط وثیق بین جامعه بشری و ذات باری تعالی شروع می‌شود و این پدیده بزرگ با احساس پوچی، ناامیدی، بدبینی به زندگی دنیوی و دیگر مصیبت‌های زیست جهانی بشر تنافی کامل دارد.
به اعتقاد شیعه این گونه نیست که تنها با اهرم فشار حاکمیت اسلام و احکام آن گسترش می‌یابد بلکه امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با تداوم بخشی راه وحی آوران و گام نهادن در مسیر آنان حقایق آسمانی را برای همگان روشن می‌گرداند و راه سعادت و خوش بختی دنیوی و اخروی را برای همگان هموار می‌گرداند وزمینه‌های گسترش معنویت‌گرایی ازجمله تکامل عقول و رشد تربیت انسانی فراهم آمده و استعدادهای فطری بشری در گرایش به خداوند و حسنات شکوفا می‌گردد.
در حقیقت فطرت آدمی بر خداباوری، راست کرداری و اندیشه درست نهاده شده و چنان‌كه زمینه رشد بت‌های نفس ریشه کن شود،26 کتاب خدا و سنت رسول الله احیا گردد،27 اخلاق او کامل گردد،28 نابسامانی‌های اجتماعی رخت بربسته و ارزش‌های انسانی بر زندگی آدمی حاکم گردد و حقایق الهی برای او روشن گردد و به مرحله‌ای از تکامل عقلی و معنوی نائل آید راه درست و متعالی را برمي‌انگیزد و خداوند متعال را غایت نهایی حیات دنیوی خود نموده و بدین سان هدف مندی و معناداری در زندگی محقق می‌گردد.
پس هدف نهایی ظهور منجی مصلح عبادت الهی و توجه به ذات باری تعالی است که با فراهم آمدن زمینه‌های آن شاهد تحقق این وعده الهی به نحو شایسته هستیم چنان‌كه بسیاری از روایات بیانگر آن هستند که بر همگان لازم است به ذات ربوبی ایمان آورده و از عبادت غیر او چشم بردارند و این هدف با بسیاری از ارزش‌های معنوی و اخلاقی در حیات دنیوی آدمی در عصر ظهور، همراه است:
1. امام علی(علیه السلام) می‌فرماید:
واعلموا ان اتبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول فتداویتم من العمی و الصم و البکم؛
بدانید اگر شما از انقلابگر مشرق پیروی کنید او شما را به راه و روش پیامبر راهنمایی می‌کند و از بیماری کوری و گنگی و کری نجات می‌دهد.
2. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید:
... یملأ قلوب العباد عباده و یسعهم عدله؛
دل‌های بندگان را پر از عبادت می‌کند و عدلش فراگیر می‌شود.
دین سالاری جامعه مهدوی مي‌تواند الگویی مناسب برای انحطاط ریشه‌های نهیلیسم و بنیان کنی مکاتب وابسته به آن باشد و راه‌كارهایی ارائه می‌دهد که اساس راسیونالیسم، اومانیسم، اگزیستانسیالیسم و اندیشه‌های قداست زدا و دیگر مکاتب بشری را به چالش می‌کشاند و ماهیتی دینی و خدایی به زندگی این جهانی آدمیان عرضه می‌دارد و می‌آموزد که مي‌توان با غالبیت خواست الهی بر خواست بشری حیاتی نیکو و پر از امید و خوش بینی به دنیا و به دور از هرگونه دلهره و اضطراب و دغدغه داشت.
نتیجه
خلاصه سخن آنکه باور به حضور امام و انتظار صحیح می‌تواند سبب گردد آدمی از نیهیلیسم و پیامدهای آن عبور نماید و در مقابل زیست این جهانی خویش را معنا بخشد و این باور دینی که شاخصه تفکر شیعی است نهضت‌های گوناگونی را پدید آورده است که برخی از آنها همانند انقلاب اسلامی ایران به ثمر رسیده و پرچم دار رسالت انبیای الهی گردیده است و باید اذعان داشت باورداشت حضور امام در زمان معاصر نه یک راه، که تنها راه نجات بشری است و هیچ یک از راه‌كارهای بشری برای نجات بشر و جامعه امروزی میسر واقع نگردیده است پس سزاوار است حقیقت وجودی امام به جهانیان شناسانده شود تا آنان نیز با شناخت آن ودیعه آسمانی و اطاعت از اوامر الهی ایشان بر مشکلات خویش فائق آیند.
https://ayandehroshan.ir/vdchtwnxd23ni.ft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما