شبهه دوازدهم آقای دکتر قفاری در ادامه چنین مینویسد: و عملیات تهاجم خونبار هراس انگیزی که شیعه اثنا عشری آرزوی تحقق آن توسط مهدی را در سر میپروراند همه گروهها و نژادها را به جز شیعه شامل میشود. چرا که قائمشان خروج میکند در حالی که «خونخواه، غضبناک و محزون است... شمیرش را از نیام کشیده بر دوش میگذارد» و شروع به کشتن میکند پس اهل سنت که روایات شیعه گاهی اوقات از آنها به عنوان مرجعه تعبیر میکنند را درو میکند تا جایی که امامشان میگوید: «وای بر این مرجعه فردا که قائم ما قیام کند به که پناه میبرند» و او هیچ کس را استثنا نکرده مگر کسانی را که توبه کنند یعنی مذهب آنها را اختیار کند او چنین ادامه میدهد: «هرکسی که توبه کند خداوند توبهاش را میپذیرد و هرکس پنهانی اتفاق بورزد خداوند جز او را [از رحمت خود] دور نمیکند و کسی چیزی را آشکار کند خداوند خونش را میریزد. سپس افزودند: به کسی که جانم در دست اوست سوگند آنها را سر میبرد همچنانکه قصاب گوسفندش را سر میبرد و به حلق خود اشاره کردند». و گاه روایتشان اهل سنت را نواصب مینامد و میگوید: «چون قائم قیام کرد تمام ناصبیها را بر آن حضرت عرضه میکنند پس اگر به اسلام که همان ولایت است اقرار کرد و الا گردن زده میشود یا اینکه جزیه را بپذیرد و آن را مانند اهل ذمه بپردازد... در مورد سایر انسانها که رافضی نیستند چنین گفته است: «مخالفین ما در دولت ما بهرهای ندارند خداوند خون آنها را هنگام قیام قائم ما بر ما حلال کرده است» تا جایی که قائمشان شیعیان زیدی را که اهل غلو نباشند تعقیب کرده میکشد. روایاتشان در اینباره چنین میگوید: «چون قائم قیام کند به کوفه میرود. ده هزار و اندی نفر از کسانی که به نام تبریه معروفاند سلاح بهدست از آنجا خارج میشوند و میگویند از همان راهی که آمدهای بازگرد ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس او شمشیر میکشد و همه آنها را میکشد.» بلکه او بیگناهان را نیز میکشد. روایاتشان میگوید: «چون قائم خروج کرد فرزندان قاتلین حسین را به خاطر رفتار پدرانشان میکشد» و همچنین قائمشان رد کاری جز کشتن ندارد و کسی را باقی نمیگذارد» و «از کسی درخواست توبه نمیکند». و پارهای از روایاتشان خونریزی او ـ البته از غیر طایفه خودش ـ را اینچنین به تصویر کشیده است: «اگر مردم میدانستند وقتی قائم خروج کرد چه میکند بیشترشان دوست داشتند او را نبینند از بس که مردم را میکشد... تا آنجا که بسیاری از مردم میگویند این از خاندان محمد نیست اگر از خاندان محمد بود رحم میورزید». طبق این احادیث قائم از شیوه رحمت و عدالتی که اهل بیت بدان معروفند خارج میشود.» نقد و بررسی: پیشاز این توضیح داده شد که برخلاف دیدگاه اهل سنت که وجود یک روایت در صحاح ششگانه را قرینهای بر قطعیت صدور آن روایت میدانند در میان شیعه جز قرآن مجید کتابی با این خصوصیت وجود ندارد. البته پارهای از عالمان اخباری مسلک ـ که شیوه تفکر آنها امروزه منقرض شده است ـ درباره اصول اربعه چنین دیدگاهی را ابراز داشتهاند اما افزون بر اینکه هیچ یک از روایات مورد نظر آقای قفاری از اصول اربعه نیست ـ همچنان که از پینوشتهای ایشان روشن میشود ـ بسیاری دیگر از عالمان که اصول مذهباند قطعیت صدور روایات هیچکتابی و حتی اصول اربعه را نپذیرفتهاند و به تفصیل بر بطلان دیدگاه اخباری مسلکان استدلال کردهاند که تفصیل آن را باید در کتابهای علم اصول پی گرفت ما اگر از این زاویه به روایات مورد استشهاد نویسنده یاد شده بپردازیم بسیاری از آنها از گردونه اعتبار خارج خواهند شد و طبق معیاریهای دانشمندان شیعی قابل پذیرش نخواهند بود و مضمون آنها را نمیتوان از اصول اعتقادات شیعه و بلکه از اعتقادات شیعه شمرد اما از آنجا که مبنای این نوشتار بررسی و نقد احادیث از این زاویه نیست از طرح تفصیلی آن خودداری میکنیم و تنها بر اساس شیوه پیشین خود میزان صحت و سقم دعاوی ایشان را بررسی میکنیم. در ذهن خوانندهای که مطالب آقای قفاری را مرور میکند از امام مهدی(علیه السلام) چنین تصویری نقش میبندد: «امام مهدی شیعیان کسی است که با خشونت تمام و بدون کمترین مدارا و نرمش با مخالفین خود برخورد میکند و برای راهنمایی و هدایت آنان به هیچ اقدام سازنده و روشنگرانهای دست نمیزند از اینرو به جز شعیان که به او میپیوندند و از برکات عصر ظهور بهرهمند میشوند سایر انسانها از این نعمتها بهرهای نمیبرند و بلکه طعمه شمشیر آن حضرت میشوند.» این تصویر بر اساس این سه پیش فرض طراحی شده است: 1- امام مهدی دارای شخصیتی کاملاً خشن است 2- او برای هدایت گمراهان اقدامی نمیکند 3- به جز شیعیان هیچکس به او نمیپیوندد. بیاساس و بدور از واقعیت است که ما در ادامه آن را نقد و بررسی میکنیم: 1. گرچه تعدادی از روایات شمشیر برنده امام مهدی(علیه السلام) و اقدامات قاطعانه آن حضرت را توصیف کردهاند و به تفصیل از جنگهای آن حضرت و افراد یا گروههایی که بدست سپاهیان او کشته میشوند سخن گفتهاند اما روایات بسیار دیگری نیمه دیگر چهره امام مهدی(علیه السلام) را به تصویر کشیدهاند و از رحمت آن حضرت و رأفت و مهربانیاش سخنها گفتهاند و توضیح دادهاند که در دل دریایی او چیزی جز عشق به انسانها وجود ندارد و او همچون پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خوبیهایش را از هیچکس دریغ نمیکند و برای هدایت انسانها تمام توان خود را بهکار میگیرد. گزینش معنی دار روایاتی که نیمه اول چهره آن حضرت را ترسیم میکند و تعافل از سایر روایات نشانگر نهایت انصاف امانتداری آقای قفاری است! به عنوان نمونه از احادیثی که نیمه دوم چهره آن حضرت را ترسیم کردهاند میتوان به این روایات اشاره کرد: در حدیث لوح که مشتمل بر حدیث قدسی است پس از تصریح به اسامی تکتک امامان معصوم از امام مهدی(علیه السلام) با عنوان رحمۀ للعالمین یاد شده است: ...و اخرج منه الراعی الی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن و اکمل ذلک یا بنه محمد رحمۀ للعالمین ... و از او (محمد الهادی(علیه السلام)) حسن دعوت کننده به راهم خزانه علمم را خارج میسازم و آن را با فرزندش محمد که مایه رحمت برای عالمیان است تکمیل میکنم. امام صادق(علیه السلام) در حدیثی کلام گهربار امام مهدی(علیه السلام) را اینچنین منعکس میکنند: ...فلولا ان رحمۀ ربکم وسعت کلی شئ و انا تلک الرحمۀ لرجعت الیهم معکم ... اگر من همان رحمت پروردگارتان که همه چیز را فرا گرفته است نبودم با شما به سوی آنها باز میگشتم. همچنانکه در زیارتی که از ناحیه مقدسه وارد شده است از آن حضرت با تعابیری همچون الغوث «پناه»، الرحمۀ الواسعۀ «رحمت فراگیر» و سفینۀ النجاۀ «کشتی نجات» یاد شده است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز از آن حضرت با عنوان مایه فرحناکی ساکنان زمین و آسمان یاد کردهاند: کیف انتم اذا استیأستم من الهمدی فیطلع علیکم مثل قرن الشمس یفرح به اهل السماء و الارض و امام باقر(علیه السلام) او را دفع کننده بلاها از بندگان خداوند در شرق و غرب عالم معرفی نمودهاند: انه یسیح فی الدنیا مکها علی السحاب مرۀ و علی الریح اخری و تقوی له الارض مرۀ فیدفع البلا یا عن البصار و البلاد شرقاً و غرباً و به تعبیری دیگر امام صادق(علیه السلام) تمام بندگان خداوند دست مهربانآن حضرت را بر سر خود احساس میکنند و در پرتو آن عقلها و خردهاشان جمعیت و رشد مییابد: اذ اقام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقلولهم و کمک به احلامهم احادیث متعدد دیگری خلق و خوی آن حضرت را خلق و خوی محمدی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معرفی کردهاند همان محمدی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خداوند متعال در توصیف مهربانی و غمخواری او چنین فرمود: لعلک بافع نفسک علی اثارهم ان لم یؤمنوا رجدا الحدیث اسفاً از جمله پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اینباره فرمودند: المهدی من واری اسمه اسمی و کنیۀ کنیتی اشبه الناس بی خلقا و خلقاً مهدی از فرزندان من است نامش نام من و کنیهاش کنیه من است او شبیهترین مردم به من است از نظر خلفت و خلق و خو. و امام علی(علیه السلام) نیز با اشاره به امام حسین(علیه السلام) فرمودند: سیخرج الله من صلبه رجلاً باسم بنیکم شبهه فی الخلق و الخلق به زودی خداوند از صلب او مردی را بیرون میآورد که هم نام پیامبر شماست و شبیهترین مردم به اوست از نظر خلقت و اخلاق. وجود جنبههای رحمت و رأفت از سویی و شدت و صلابت از سوی دیگر در امام مهدی(علیه السلام) نشانگر اعتدال و کمالیافتگی شخصیت آن حضرت است چرا که او در برابر مؤمنان و صالحان نرمخو و مهربان است و سرکشان و تجاوزگرانی را که نه به دعوتها پاسخ میدهند و نه از هشدارها عبرت میگیرند همچون طبیبی مشفق داغ مینهد و داغ او نه از سر تشفی خاطر و فروشناندن کینه که برای مداوا و درمان است و از همینروست که خداوند بلند مرتبه از سویی به رحمن و رحیم توصیف میشود و از سوی دیگر به شدید العقاب و شدید العذاب همچنانکه قرآن کریم در جایی از رسول گرامی اسلام با عنوان بالمؤمنین رئوف رحیم یاد میکند و در جایی دیگر به او دستور میدهد که با کفار و منافقین قاطعانه برخورد کند «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» با توضیحات یاد شده روشن شد که آقای قفاری در قضاوت طریق انصاف پیمودهاند چرا که تنها از روایاتی سخن گفتهاند که ناظر به رفتارهای قهرآمیز امام مهدی(علیه السلام) است در حالیکه در اخلاق و سیره آن حضرت جلوههای فراوانی از رحمت و مهرورزی نیز وجود دارد. دومین نکتهای که از سخنان آقای قفاری بدست میآید ـ گرچه به آن تصریح نکردهاند ـ این است که اقدامات قاطعانه امام مهدی(علیه السلام) خشونتبار و غیرمنطقی است چرا که این اقدامات مسبوق به روشنگری و هدایت نیست و گویا آن حضرت بیش از آنکه دغدغه هدایت را داشته باشد در پی کشتن و قلع و قمع کردن است. در نقد این دیدگاه باید گفت: بر اساس سخنان پیشوایان معصوم(علیه السلام) اساسیترین آرمان امام مهدی(علیه السلام) هدایت و سازندگی خواهد بود و از اینرو پیش از هر نوع اقدام جهادی به دعوت و روشنگری خواهد پرداخت و به سوی همه مسلمین و بلکه عموم بشریت است یاری دراز خواهد کرد. به عنوان نمونه امام صادق(علیه السلام) در اینباره چنین فرمودند: لایأتون علی اهل دین الا دعوهم الی الله والی الاسلام و الی الاقرار بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر پیروان هیچ دینی وارد نمیشوند مگر اینکه آنها را به خدا، اسلام و اقرار به حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعوت میکنند. و امام باقر(علیه السلام) فرمودند: فیدعو الناس الی کتاب الله و سنته نبیه پس مردم را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا میخواند. امام مهدی(علیه السلام) در مسیر دعوتگری از تمام ظرفیتها استفاده خواهد کرد و حتی از ابزار معجزات نیز بهره خواهد برد. امام صادق(علیه السلام) در اینباره فرمودند: ما من معجزۀ من معجزات الانبیاء و الاوصیا الا و یظهر الله تبارک و تعالی مثلها فی یدقائمنا لاتمام الحجۀ علی الاعداد هیچیک از معجزات پیامبران و اوصیا نیست مگر اینکه خداوند برای تمام شدن حجت بر دشمنان مثل آن را بر دستان قائم ما(علیه السلام) جاری میسازد. از آنچه گذشت روشن شد که برخلاف تصور آقای قفاری برخوردهای قهرآمیز و قاطعانه امام مهدی(علیه السلام) با دشمنان را هرگز نمیتوان خشونتهایی کور و بیمنطق نهاد چرا که این اقدامات، اقداماتی ثانوی هستند که تنها پس از ارشاد و روشنگری از سوی امام(علیه السلام) و عناد و لجاجت و دشمنی و ستیزهجویی از سوی مخالفان حضرت انجام خواهند گرفت. و سومین مطلب مهم اینکه برخلاف تصور آقای قفاری در عصر ظهور اکثریت انسانها به دعوتهای امام مهدی(علیه السلام) لبیک خواهند گفت و همسو و همنوا با آن امام خوبیها آرمانشهر موعود بشریت را به زیباترین و کاملترین شکلش بنا خواهند نهاد. امام علی(علیه السلام) در اینباره فرمودند: یدین له عرض البلاد و طولها لایبقی کافر الا امن و لا طالح الاصلح عالم در برابر او تسلیم میشود، کافری نمیماند مگر اینکه ایمان میآورد و بدکاری نمیماند مگر اینکه به نیکیها رو میآورد. و امام باقر(علیه السلام) فرمودند: فلا یبقی یهودی و لانصرانی و لااحمد ممن یعبد غیرالله الا امن به وصدقه و یکون الملۀ واحدۀ ملۀ الاسلام هیچ یهودی و نصرانی باقی نمیماند مگر اینکه به او ایمان آورده و تصدیقش میکند و در آن روزگار تنها دین، دین اسلام خواهد بود. و آن حضرت در جایی دیگر فرمودند: یکون لایبقی احدالا اقر بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احدی باقی نمیماند مگر اینکه به محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان میآورد. و امام صادق(علیه السلام) فرمودند: اذا خرج القائم خرج من هذاالامر من کان یری انه من اهله و دخل فیه شبه عبدۀ الشمس و القمر چون قائم(علیه السلام) قیام کند از این امر کسانی که گمان میرفت اهل آنند خارج میشوند و کسانی همچون پرستندگان خورشید و ماه به آن میگروند. بر اساس روایات یاد شده احادیثی که از اقدامات قهرآمیز امام مهدی(علیه السلام) سخن میگویند ناظر به اقلیت محدودی از انسانهای معاند هستند که علیرغم وجود زمینههای هدایت و رشد لجوجانه حقیقت را انکار میکنند و با ایجاد مانع در برابر جریان رو به رشد فضیلتخواهی و عدالتگستری میکوشند این جریان مبارک را زمینگیر نمایند. پس از توضیحات یاد شده ما اندیشمندان منصف را به داوری فرا میخوانیم که خود قضاوت کنند از میان تصویر اقای قفاری از امام مهدی(علیه السلام) ـ شخصیت خشنی که دغدغهای جز کشتار غیر شعیان ندارد ـ و شخصیتی که جلوههایی از آن را ما پیش از این بیان کردیم کدام یک به واقع نزدیک تر است و کدام با روایاتی که عالمان شیعی از پیشوایان معصوم خود روایت کردهاند هماهنگتر است؟ فهم آقای از روایات از این جهت اشتباه است که ایشان به گزیشن روایات پرداختهاند در حالی که برای فهم مقصود حقیقی حدیث باید آن را در کنار مجموعه احادیث نشاند و آن را در پرتو سایر احادیث فهم کرد زیرا همچنانکه آیاتی از قرآن آیات دیگر را تفسیر میکنند روایات نیز گاه به یکدیگر ناظراند و یکدیگر را توضیح میدهند از اینرو اگر در احادیث اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که آن حضرت با چهرهای غضبناک خروج میکند و شمشیرش را به دوش میگیرد و مرجعهای که توبه نکردهاند را میکشد و... این احادیث با توجه به سایر روایات که گذشت ناظر به اقلیتی از انسانهای معاند است که ندای الهی امام(علیه السلام) را لبیک نگفتهاند و با او به ستیز برخواستهاند و در صدد اخلال در امر حکومت جهانی آن حضرت بر آمدهاند و از قضا در یکی از روایاتی که آقای قفاری به عنوان اشکال آوردهاند ـ روایت کشتار تبریه ـ تصریح شده است که امام مهدی(علیه السلام) با نفاق پیشگانی از تبریه میجنگد که شمشیر به دوش گرفتهاند و علیه آن حضرت به مخالفت برخواستهاند: ... و یسیر الی الکوفۀ فیخرج منها ستۀ عشر الفاً من التبریه شاکین فی السلاح قراء القرآن فقها و فیالدین قدقرحوا حیاههم و سمروا ساماتهم و عمهم التفاق و حکهم یقولون یابن فاطمه ارجع حاجۀ لنا فیک امام مهدی(علیه السلام) به جانب کوفه حرکت میکند پس 16 هزار تبریه که غرق در سلاحاند از آنجا خارج میشوند آنها فقیهان در دیناند که بر پیشانهاشان پینه زدهاند و صورتهاشان را زرد نمایان کردهاند ولی نفاق همه وجود آنها را فرا گرفته است و میگویند ای پسر فاطمه از همان راهی که آمدهای بازگرد چرا که ما را به تو نیازی نیست. البته روایتی که آقای قفاری آوردهاند ـ روایت ابیالجارود از امام باقر(علیه السلام) از کتاب ارشاد و به صورت مرسل ـ فاقد توضیح یاد شده است اما همین حدیث در کتاب دلائل الامامۀ به صورت مسند از ابیالجارود از امام باقر(علیه السلام) با توضیحی که بیان کردیم روایت شده است و آقای قفاری از سر کمال انصاف و رعایت بیطرفی علمی حدیث مرسل و بدون توضیح را انتخاب کردهاند! افزون بر نقد کلی یاد شده در کلمات آقای قفاری خبطهای دیگری نیز وجود دارد که چارهای جز طرح و پاسخگویی به آنها وجود ندارد. از جمله این خبطها مترادف انگاشتن واژههای مرجعه و نواصب با اهل سنت است. همچنانکه گذشت ایشان پس از اشاره به روایتهایی که از برخوردهای قاطعانه امام مهدی(علیه السلام) با مرجعه و نواصب سخن میگفتند با تفسیر مرجعه و نواصب به اهل سنت در صدد برآمده بودند تا این روایات را به معنای برخورد قهرآمیز امام مهدی(علیه السلام) با اهل سنت بگیرند و از آن حضرت چهرهای ضد سنی ترسیم کنند اما با مراجعه به کلمات دانشمندان شیعه و سنی روشن میشود که نه مرجعه و نه نواصب به لحاظ مفهومی و مصداقی منطبق با اهل سنت نیستند گرچه هرکدام یکی از دهها نحله فکری انشا بیافته در درون دنیای اسلاماند ما در ادامه دیدگاه پارهای از دانشمندان را در این خصوص ذکر میکنیم: مرجعه: در تفسیر واژه مرجعه دانشمندان یکی از این دو تعریف را ارائه کردهاند: 1- مرجعه کسانی هستند که معتقدند ایمان قول بدون عمل است به عنوان نمونه نووی در شرح صحیح مسلم و ابن حجر در فتح الباری و ابن خزم و زیدی در تاج العروس این تعریف را انتخاب کردهاند. و از دانشمندان شیعی نیز به عنوان نمونه میتوان به شیخ طوسی و قاضی نعمان مغربی، و ابوالفتح کراجکی اشاره کرد. 2. مرجعه کسانی هسند که معتقدند با وجود ایمان معصیت به انسان ضرر نمیزند. علامه مجلسی در جلد 23 بحارالانوار مینویسد: «مرجعه فرقهای از مخالفیناند که معتقدند با وجود ایمان معصیت ضرری ندارد همچنانکه با وجود کفر اطلاعت فایدهای ندارد» و البته در ادامه می نویسد: «گاهی مرجعه به تمام اهل سنت اطلاق میشود». روشن است که به تعبیر علامه مجلسی اطلاق دوم اطلاق اندکی است که باید همراه با قرینه باشد و لامعنای اصلی این واژه همان معنای نخست است و از اینرو علامه مجلسی در جلد 65 بحارالانوار مینویسد: و گذشت که مرجعه گروهی هستند که به بر این باورند که با وجود ایمان معصیت ضرری نمیرساند همچنانکه با وجود کفر اطاعت نقص در پی ندارد. از دیگر قراینی که نشان میدهد در اصطلاح روایات مرجعه مترادف با اهل سنت نیست روایاتی است که مرجعه را در کنار قدریه و معتزله و خوارج نشانده است در صورتی که مرجعه مترادف با اهل سنت بود قدریه و معتزله حوارج قسمی از آن محسوب میشدند نه قسیم آن. جناب آقای قفاری مترادف انگاشتن مرجعه با اهل سنت را به علامه مجلسی در مرآۀ العقول و نویسنده مجمع البحرین نسبت دادهاند و همانطور که گذشت علامه مجلسی در بحارالانوار چنین دیدگاهی نداشتند با رجوع به کتاب مرآۀ العقول روشن میشود که این انتساب نیز خلاف واقع است چرا که علامه مجلسی در شرح حدیثی مینویسد: و لعل المراد بالمرجعه هنا جمیع اهل السنۀ شاید مقصود از مرجعه در این روایت تمام اهل سنت باشد این تعبیر نشان میدهد به نظر ایشان مقصود از مرجعه در همه روایات اهل سنت نیست بلکه حدیث مورد نظرشان به دلیل وجود قرینه خاصی از آن تمام اهل سنت قصد شده است. و لذا ایشان در چند سطر بعد مینویسد: «مشهور این است که مرجعه گروهی هستند که معتقدند با وجود ایمان معصیت ضرری ندارد و با وجود کفر طاعت نقصی ندارد.» در خصوص انتساب مترادف انگاشتن مرجعه با اهل سنت به نویسنده مجمع البحرین نیز باید گفت: اولاً بر فرض که ایشان چنین دیدگاهی داشته باشد چرا آقای قفاری تصریح بسیای از اندیشمندان شیعه و سنی به به اینکه مرجعه کسانی هستند که معتقدند ایمان قول بدون عمل است یا با وجود ایمان معصیت ضرری ندارد، را نادیده گرفتهاند و به کلمات طریحی که موافق چندانی ندارد استناد کردهاند؟ منصفان نیک میدانند که چنین گزینشهای معنی داری به چه هدف و نیتی بوده است. و ثانیاً انتساب چنین تفسیری به نویسنده مجمعالبحرین خلاف واقع است. متن کلمات ایشان بدین شرح است: در خصوص مرجعه اختلاف نظر وجود دارد. گفته شده است که آنها فرقهای از فرقههای اسلامیاند که معتقدند با وجود ایمان معصیت ضرری ندارد... و از ابن قتیبه نقل شده است که آنها کسانی هستند که میگویند ایمان سخن بدون عمل است... برخی از دانشمندان ملل و نحل گفتهاند: مرجعه گروهی از جبریهاند که میگویند عبد عملی انجام نمیدهد و اسناد فعل به عبد به منزله اسنادی مجازی است... و برخی بر این باورند که مقصود غیرشیعه از اهل سنت است. روشن است که آقای طریحی برای مرجعه 4 معنی ذکر کرده است که چهارمین و آخرین آنها مترادف بودن مرجعه با اهل سنت است و ایشان در خصوص هیچکدام قضاوت نکرده است بنابراین انتساب این تفسیر به ایشان بیاساس است. نواصب: اشتباه دیگر آقای قفاری این است که نواصب را با اهل سنت مترادف انگاشته و در نتیجه برخورد قهرآمیز امام مهدی(علیه السلام) با نواصب را به معنای دشمنی آن حضرت با اهل سنت تفسیر کرده است. در پاسخ این تصور باید گفت: در تفسیر واژه نواصب سه دیدگاه عمده وجود دارد: 1. ناصبی کسی است که با اهل بیت(علیهم السلام) دشمنی میورزد. از جمله کسانی که چنین تفسیری برای ناصبی ارائه کردهاند میتوان به سید محمد عاملی در مدارکالاحکام، محقق سبزواری در ذخیرۀ العباد و شیخ انصاری در کتاب الطهاره اشاره کرد. 2. ناصبی کسی است که تظاهر به دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام) میکند. طریحی در مجمع البحرین مینویسد: ناصب کسی است که به دشمنی اهل بیت(علیهم السلام) با شیعیان آنان تظاهر میکند. و شهید ثانی مینویسد: نواصب کسانی هستند که به دشمنی با اهل بیت تظاهر میکنند صریحاً یا التزاماً. محقق حلی، علامه حلی و فرزندشان و محقق نراقی نیز معنای دوم را اختیار کردهاند. 3. ناصبی کسی است که بغض اهل بیت را به عنوان دین خود انتخاب کرده است. در قاموس چنین آمده است: الناصبیۀ و النواصب المتدینون ببغض علی(علیه السلام) ناصبیه و نواصب کسانی هستند که بغض علی(علیه السلام) برای خود دین گرفتهاند. شیخ جعفر کاشف الغطا نیز مینویسد: ناصب دارای چند معنی است یکی از آنها متدین به بغض امیرالمؤمنین(علیه السلام) یا یکی از خلفا راشدین است و معنای دیگر تظاهر کننده به بغض علی(علیه السلام) یا یکی از خلفا است گرچه آن را به عنوان دین خود انتخاب نکردهاند. صاحب جواهر نیز تفسیر قاموس از نواصب را دارای وجه درستی میداند گرچه در ادامه گفته است احتمال تفسیر ناصبی به کسی که با اهل بیت(علیه السلام) دشمنی میورزد اگرچه متدین به آن نباشد در ذهن قوی مینماید. امام خمینی(رحمه الله) نیز در اینباره چنین مینویسد: نواصب کسانی هستند که با ائمه(علیهم السلام) دشمنی میورزند یا اینکه آن را دین خود میپندارند و آن را وظیفه دینی خود میدانند یا اینکه بر یکی از انان خروج کردهاند مانند خوارج. و ظاهراً مقصود از نواصب در روایات مانند موثقه ابن ابی یعفور همین معنی باشد چرا که نواصب در آن زمان گروه شناخته شدهای بودند... و مرا از نواثب معنای اشتقاق قرآن نیست تا بر هرکسی که با اهل بیت دشمنی ورزد صدق کند بلکه مقصود گروه معروفی است که دشمنی را دین خود میدانستند و شاید آنها گروهی از خوارج باشند. بر این اساس روشن شد که تفسیر نواصب به اهل سنت تفسییر بیاساسی است و مشاهیر دانشمندان شیعه با این تفسیر مخالفاند همچنانکه شیخ صدوق مینویسد: نادانان گمان میکنند هر مخالفی ناصبی است در حالیکه چنین نیست. و شیخ انصاری در اینباره میگوید: به هر تقدیر ضعف تعمیم ناصب به مخالفین آشکار است. با توجه به توضیحات گفته شده معلوم میشود که موضوع روایتی که از اعمال شدن امام مهدی(علیه السلام) بر جوارح سخن میگفت و بر فرض که از نظر سندی قابل اطمینان باشد اهل نیت نیست بلکه گروهکی منحرف است که علیرغم سفارش اکید پیامبر اکرم بر مودت قربی کینه اهل بیت(علیهم السلام) را در دل پرورانده و بلکه این کینه را به عنوان دین و آیین خود برگزیده است. شبهه سیزدهم از دیگر مطالبی که آقای قفاری در مواضع مختلفی از کتاب خود کوشیدهاند آن را به مخاطب القا کنند این نکته است که روایات منابع شیمی برای شیعیان مصونیتی آهنین ترسیم کردهاند. آنها بر این باورند که امام مهدی(علیه السلام) علیرغم رفتار خشونتآمیزی که با غیر شیعه ـ آن هم تنها به دلیل شیعه نبودن ـ خواهند داشت با شیعیان چه صالح و مؤمن و چه طالح و فاجر تنها به دلیل شیعه بودن با نهایت مدارا و مهرورزی رفتار خواهند کرد و در نظر آن حضرت آنچه معیار فضیلت است دعوت شیعهگری است و هرکس شیعه باشد خودی و شایسته عنایت محسوب میشود هرکه میخواهند باشد و هرچه میخواهد بکند. به عنوان نمونه آقای قفاری در اینباره چنین مینویسد: عمیات تهاجم خونبار هراس انگیزی که شیعه اثناعشری آرزوی تحقق آن توسط مهدی را در سر میپروراند همه گروه ها و نژادها را به جز شیعه شامل میشود. ... در حالی که مردم در عصر قائم در خون غوطهورزند و از قائم شیعه ـ که مایه عذاب آنهاست هم چنانکه محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مایه رحمت است ـ در خوف و هراساند سپاهیان قائم و اصحابش از زندگی دیگری سرشار از انواع نعمتها و شادمانیها برخوردارند. نقد و بررسی: در پاسخ ایشان باید گفت آن مهدی متعصبی که پیوندهای نژادی و مذهبی از مسیر عدالت خارجش میسازد و تعصبهای دینی دستش را به خون هزاران بیگناه آلوده میکند بیش از آنکه مهدی شیعیان باشد ساخته پرداخته ذهن خیالپرداز آقای قفاری است. مهدی شیعیان با نصب العین قرار دادن اعدلوا هو اقرب للتقوی بزرگترین منادی عدالت تو فضیلت در عصر آخرالزمان است و نه تازیانه ادبش بیدلیل تن کسی را میگدازد و نه دست مهربانش به عبث سری را مینوازد و به همین دلیل است که از یکسو آغوش پر مهرش را برای ستارهپرستان و ماهپرستانی که به ندای فطرتشان لبیک بگویند میگشاید «اذا اخرج القائم(علیه السلام) خرج من هذا الامر من کان یری انه من اهله و دخل فیه شبه عبدۀ الشمس و القمر هنگامی که قائم(علیه السلام) قیام کند کسی که خود را از اهل این امر میپنداشتند از آن خارج میشود و افرادی چون خورشید پرستان و ماهپرستان در آن دخالت میگردند» و از سوی دیگر تازیانه قهرش بر سر شیعیانی که به ظاهر دعوی شیعهگری میکنند اما در عمل به ورطه اتباهی و فساد فرو غلطیدهاند فرود میآید. در نظر مهدی شیعیان آنچه معیار فضیلت است تقوی الهی است و از این جهت میان شیعه و غیرشیعه تفاوتی نیست و به همین دلیل است که در روایات متعددی از برخوردهای با شدت و صلابت امام مهدی(علیه السلام) با شیعیانی که از مسیر پرهیزگاری خارج شدهاند سخن گفته شده است به عنوان نمونه امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه کذلبت ثمود بطغولها فرمودند: ثمود رهط من الشیعۀ فان الله سبحانه یقول و اما ثمود فهدیناهم فاستجبوا العمی علی الهدی فاخذتهم صاعقۀ العذاب الهون و هو السیف اذا قام القائم(علیه السلام) ثمود گروهی از شیعه هستند و خداوند سبحان میفرماید: «اما ثمودیان: پس آنان را راهبری کردیم و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند پس به [کیفر] آنچه مرتکب میشدند صاعقه عذاب خفتآور آنان را فرو گرفت» یعنی شمشیر هنگامی که قائم(علیه السلام) قیام کند. آن حضرت در جایی دیگر فرمودند: ... انما جعلت التقیۀ لیحقن بها الدم فاذا بلغت التقیۀ الدم فلا تقیۀ و ایم الله بودعیتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقی و لکانت التقیۀ احب الیکم من آبائکم و امهاتکم و لوقدقام القائم(علیه السلام) ما احتاج الی مسائلتکم عن ذلک و لاقام فی کثیرمنکم من اهل النفاق حدالله ... همانا تقیه برای محفوظ نگهداشتن جان است پس اگر تقیه خود باعث ریخت خون شود دیگر جایی برای تقیه نخواهد بود. به خدا سگوند اگر برای یاری ما فرا خوانده شوید ابا کرده و میگویید تقیه میکنیم و تقیه در نظرتان از پدران و مادرانتان محبوبتر است ولی چون قائم(علیه السلام) قیام کند نیازی به درخاست از شما نخواهد داشت و بر بسیاری از منافقان از شما حد خدا را اجرا خواهد کرد. و آن حضرت در حدیث دیگری فرمودند: لو قد قام قائمنا بدأ بکذابی الشیعه فقتلهم چون قائم ما قیام کند با دروغگویان شیعه آغاز کرده آنها را میکشد. و امام باقر(علیه السلام) فرمودند: لو قد قام قائمنا بدأ بالزین ینتحلون حبنا فیضرب اعناقهم چون قائم ما قیام کند ابتدا کسانی را که [به دروغ] ادعای محبت ما را میکنند گردن میزند. از آنچه گذشت روشن شد که برخلاف تصور آقای قفاری رفتارهای امام مهدی(علیه السلام) به هیچ نحو متأثر از گرایشهای مذهبی نیست و آن حضرت با شیعیانی که از مسیر درستی منحرف شوند مانند دیگران رفتار خواهد کرد. شبهه چهاردهم بلکه او از سنت مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خارج میشود و این چیزی است که شیعیان بدان تصریح میکنند زیرا ـ به گمان آنها ـ از باقر سؤال شد: «آیا قائم به سیرت محمد خواهد بود؟ او پاسخ داد: هرگز همانا رسول خدا همراه با بخشش با امت خود رفتار میکرد و دلهای مردم را جذب مینمود ولی قائم ما مأمور شده است که با کشتار رفتار کند و از کسی طلب توبه نکند وای به حال کسی که با او به مخالفت برخیزد» پس شیعه گمان میکند که قائم به سیرهای متفاوت با سیرت پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمر شده است در حالی که به اجماع مسلمانان هرچه مخالف سیره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد از اسلام نیست. پس آیا قائم به دینی غیر از اسلام برانگیخته شده است؟ چگونه او مأمور به روشی متفاوت با سیره رسول خداست(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیا او پیامبری است که بر او وحی تازهای شده یا اینکه بعد از خاتمالانبیا پیامبری نیست و بعد از وفات او وحی نیز منقطع شد و هرکس چیزی جز این را ادعا کند دروغ پرداز و دجال است چرا که این ادعا با نصوص قطعی و اجماع مسلمین بر پایان یافتن وحی و نبوت با رحلت سرور پیامبران حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تعارض است. لیکن این روایات مکنونات قبلی سازندگان آن را به تصویر میکشد و کینههای آنان نسبت به مردم و خصوصاً امت اسلام که مخالف با روش آنها هستند را نمایان میسازد و نشان میدهد که آنان روز زندگی را آرزو میکنند که در آن روز به خوابهایشان جامه عمل بپوشانند، خوابهایی که این روایات از آن پرده برمیدارد و حقیقت تشیع عصر صفوی و دولت آیتاللهها و تشکیلات آنها در لبنان آن را ترسیم میکند. نقد و بررسی: در پاسخ مطالب پیش گفته باید گفت اولاً پیش از این به تفصیل توضیح داده شد که محدثان اهل سنت در مهمترین کتابهای خود از پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین روایت کردهاند که در آخر الزمان عیسی(علیه السلام) از آسمان فرود میآید، جزیه را ملغی میکند و از آنان جز اسلام نمیپذیرد با اینکه بدون تردید الغای جزیه و پایان یافتن رسمیت این اهل کتاب مخالف سیره و سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و این اقدام حضرت عیسی(علیه السلام) مخالفت با سیره حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. بر این اساس اگر بخواهیم این مضمون را در قالب حدیثی بیان کنیم چنین میشود: از پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد: ایسیر عیسی بسیرتک؟ فقال: هیهات انی سرت فی اهل الکتاب بالمن و کنت آخذ الجزیۀ و عیسی امر ان یسیر بالغلظۀ و الشدۀ و ان یضح الجزیه و ان لایقبل الاالاسلام. حال سؤال ما از آقای قفاری این است که چگونه است که وجود چنین مضمونی در منابع معتبر اهل سنت به معنای انکار ختم نبوت و مبعوث شدن عیسی(علیه السلام) به دینی غیر از اسلام نیست اما حدیث مورد نظر ایشان به معنای انکار ختم نبوت و مبعوث شدن امام مهدی(علیه السلام) به دینی غیر از اسلام است؟ ما پیش از این به تفصیل توضیح دادیم که دانشمندان اهل سنت با ارجاع این تفاوت در سیره به سنت پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت یاد شده را با اندیشه ختم نوبت همنوا و هماهنگ میدانند و باز توضیح داده شد که روایات مشابه منابع شیعی را هم میتوان با همان مکانیزم و ارجاع این تفاوت ظاهری به سنت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هماهنگ با اندیشه ختم نبوت فهم کرد. و از اینرو رفتار خاص امام مهدی(علیه السلام) با مخالفان به جهت استناد به سنت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالف با سیرت آن حضرت نیست. ثانیاً پیامبر گرامی اسلام در شرایط مختلف سیرههای متفاوتی داشتهاند رفتار آن حضرت با مخالفان هنگامی که جمعیت مسلمین از تعداد انگشت شماری تجاوز نمیکرد با رفتار آن حضرت در زمان اوج اقتدار متفاوت بود همچنانکه دوران پیش از هجرت با فشارها و تنگناهایش اقتضائاتی داشت و دوران پس از هجرت اقتضائاتی دیگر. این نه به معنای تذبذب در سیره پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بلکه به جهت تغییر شرایط است که رفتارهای خاص خود را اقتضا میکند و اگر احیاناً در سیره امام مهدی(علیه السلام) با سیره رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تفاوتی وجود داشته باشد از آنجا که این تفاوت به دلیل تفات در شرایط است به واقع تفاوتی وجود ندارد چرا که اصول حاکم بر رفتارها همیشگی و همهجایی هستند و هم پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آن اصول پایبند بودند و هم امام مهدی(علیه السلام) و این تفاوتی که به ظاهر دیده میشود به دلیل تحقق شرایط جدید است که رفتارهای جدید را میطلبد به گونهای که اگر پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز در زمان امام مهدی(علیه السلام) حضور داشتند رفتاری مشابه آن حضرت داشتند همچنانکه اگر امام مهدی(علیه السلام) در زمان حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میزیستند همچون آن حضرت عمل میکردند. ثالثاً: در برابر روایت مورد نظر آقای قفاری که در نوع خود منحصر به مفر است و جز شیخ نعمانی کسی آن را در کتاب خود روایت نکرده است مجموعه متعددی از روایات وجود دارد که بر همانندی سیرت و سنت نبوی و مهدی تأکید کرده است. و با وجود این مجموعه متنوع حدیثی که بسیار از اندیشمندان طراز اول شیعی آن را روایت کردهاند جا داشت آقای قفاری اعتقاد به همگونی سیرت و سنت نبوی و مهدوی را به عالمان شیعه نسبت دهد نه اینکه روایت منحصر به فرد یاد شده را گزینش کرده و بر اساس آن ادعا کند شیعیان منکر ختم نبوت و خروج امام مهدی(علیه السلام) از شریعت اسلاماند. و اما مجموعه روایات یاد شده: این روایات را محدثان بزرگی همچون شیخ صدوق، شیخ نعمانی، شیخ طوسی، شیخ مفید، عیاشی، محمد بن جریر طبری و... در منابع دست اولی همچون کمال الدین و تمام النعمۀ، الغیبۀ، دلائل الامامۀ، تهذیب، ارشاد، تفسیر عیاشی و... روایت کردهاند در این احادیث افزون بر تصریح به همسانی سیرت و سنت این دو نور مقدس با تعابیر دیگری همچون دعوت به سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احیای سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ستیز برای اقامه سنت آن حضرت و... بر این حقیقت تأکید شده است که امام مهدی(علیه السلام) سیرت و سنتی جز سیرت و سنت پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نخواهد داشت. برخی از روایات یاد شده بدین قرارند: پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: اسمه اسمی... سنته سنتی یقیم الناس علی ملتی و شریعتی او همنام من است... روشش همان روش من مردم را بر دین و آیین من برپا میدارد. و در جایی دیگر فرمودند: یخرج رجل من امتی یعمل بسنتی مردی از امت من بپا خواهد خواست که طبق سنت من رفتار خواهد کرد. و باز پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: یقاتل علی سنتی کما قاتلت انا علی الوحی برای اقامه سنت من میجنگد همچنانکه به خاطر وحی جهاد کردم. از امام علی(علیه السلام) روایت شده است: یقیم فیکم سنتۀ النبی او در میان شما سنت پیامبر را بپا خواهد داشت. و در جایی دیگر فرمودند: لایترک بدعۀ الا ازالها و لا سنته لا اقامها بدعتی نمیماند مگر اینکه آن را نابود میکند و سنتی نمیماند مگر اینکه آن را احیا مینماید. امام باقر(علیه السلام) فرمودند: اذ اقام سار بسیرۀ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون قیام نماید به روش پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفتار خواهند کرد. محمد بن مسلم میگوید از امام باقر(علیه السلام) پریدم چون قائم(علیه السلام) قیام کند چه سیرهای در میان مردم خواهد داشت؟ حضرت فرمودند؟ بسیرۀ ما سار به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حتی یظهر الاسلام به همان سیره پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا اینکه اسلام پیروز شود. و عبداله بن عطا میگوید از آن حضرت در مورد سیره قائم(علیه السلام) سؤال کردم آن حضرت فرمودند: بما سار به رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همان سیره پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام باقر(علیه السلام) فرمودند: فیدعو الناس الی کتاب الله و سنته نبیه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا میخواند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ان فی صاحب هذا الامر ستاً من الانبیاء... و اما سنۀ من محمد فیهتدی بهداه و یسیر بسیرته در صاحب این امر روشهایی از انبیا هست... و اما روش محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هدایت یافتن به هدایت او و رفتار کردن بر اساس سیرت اوست. امام صادق(علیه السلام) در روایت دیگری سخنرانی آغازین امام مهدی در مسجدالحرام را چنین گزارش فرموده است: ... و دعاهم الی حقه و ان یسیرفیهم بسیرۀ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یعمل فیهم بعمله مردم را به حق خود فرا میخواند و متعهد میشود که با آنها به روش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخورد کند و مانند آن حضرت رفتار نماید. امام مهدی(علیه السلام) نیز در خطاب آغازین خود چنین میفرماید: الا و من حاجتی فی سنۀ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فانا الوی بسنۀ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آگاه باشید هرکس در مورد سنت پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با من محاسبه میکند بداند که من نسبت به روش آن حضرت سزاوارترم. تذکر این نکته خالی از لطف نیست که استفاضۀ روایاتی که بر همانندی سیرت و سنت نبوی و مهدوی دلالت دارند اگر نگوییم تواتر آن و نیز تعدد و دست اول بودن منابع آن ما را از بررسی سندی این روایات بینیاز میکند چرا که، صدور این مضمون از معصوم اطمینان حاصل میشود گرچه پارهای از آنها از نظر سندی نیز معتبرند اما روایت مورد نظر آقای قفاری را مرحوم نعمانی به سند خود از محمد بن حسان رازی ـ که تعریف نشده ـ از محمدبن علی کوفی روایت میکند. مرحوم نجاشی در شرح حال علی بن محمد مینویسد: «بسیار ضعیف و فاسد العقیده است در هیچ چیز به او اعتماد نمیشود پس از آنکه در کوفه به دروغپردازی شناخته شد وارد قم گردید مدتی بر احمد بن محمد بن عیسی وارد بود به غلو شهرت یافت و مورد آزار قرار گرفت و احمد بن عیی او را از قم بیرون کرد». و شیخ طوسی مینویسد: «فضل بن شاذان گفته است دروغگویان مشهور چند نفرند... و ابوسمینه ـ علی بن محمد کوفی ـ مشهورترین آنهاست». و آقای قفاری نیک میدانند که هم بر اساس مبانی اهل سنت و هم مبانی شیعه با وجود تعارض میان مجموعه متعددی از احادیث و یک حدیث ضعیفالسند ترجیح با مجموعه احادیث است از اینرو بر اساس مبانی شیعه حدیث مورد نظر آقای قفاری پذیرفتنی نیست و لو اندیشمند بزرگی آن را در کتاب خود روایت کرده باشد. مجموعه احادیث یاد شده به وضوح بر دیدگاه عالمان شیعه مبنی بر همسانی و همانندی سیرت و سنت مهدوی و سیرت و سنت نبوی دلالت دارد و با وجود این همه روایت که هم دانشمندان فراوانی آن را نقل کردهاند و هم در منابع کهن و دست اول حدیثی منعکس شده است جایی برای تردید در این مسأله باقی نمیماند و عجیب است که آقای قفاری با وجود این همه روایت در منابع شیعی که بر همگونی سیرت و سنت نبوی دلالت دارند چگونه برخود اجازه داده است که به شیعیان قول به تفاوت سیره امام مهدی با سیره پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نسبت بدهید؟ شبهه پانزدهم نویسنده مزبور در ادامه چنین مینویسد: و آشکار است که امیرالمؤمنین علی که شیعیان گمان میکنند پیرو اویند مخالفینش را تکفیر نکرد و جز با کسانی که بر علیه او خروج کردند نجنگید پس قائم شیعیان که این اقدامات را انجام میدهد و پیروان او شیعه علی نیستند. شیعیان در احادیثشان اعتراف کردهاند که قائمشان به سیره علی(علیه السلام) رفتار نمیکند چرا که به گمان آنها از صادق سؤال شد: آیا قائم برخلاف سیره علی(علیه السلام) رفتار خواهد کرد. پاسخ داد آری همانا علی با گذشت و خودداری با آنها رفتار کرد چرا که میدانست پس از او بر شیعه تسلط خواهند یافت اما قائم با آنها با شمشیر و اسارت رفتار خواهد کرد چرا که میداند پس از او تا ابد کسی بر شیعه تسلط نمییابد. نقد و بررسی: اولاً امام مهدی(علیه السلام) نیز جز با کسانی که بر او خروج میکنند نخواهد جنگید امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه و من دخله کان آمناً فرمودند: ضمن بایعه و دخل معه و مسح علی یده و دخل فی عقد امی به کان امنا هرکس با او بیعت کند و بر او وارد شود و دست او را بفشارد و در شمار اصحابش در آید ایمن خواهد بود. و ثانیاً بر اساس روایات اهل بیت(علیهم السلام) امام مهدی(علیه السلام) سیرت و سنتی همانند سیرت تو سنت امام علی(علیه السلام) خواهد داشت. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ان قائمنا اداقام لبس لباس علیٍ و سار بسیرته چون قائم ما قیام کند لباس علی(علیه السلام) را خواهد پوشید و به روش او رفتار خواهد کرد. و اگر پارهای از احادیث از تفاوت سیرت علوی و مهدوی سخن میگویند به فرض که این روایات از نظر سندی قابل اطمینان باشند این تفاوت در یک مورد خاص است که از کلیت همانندی سیرت علوی و مهدوی استثنا شده است توروشن است که با وجود تشابه به همه جانبه سنت علوی و مهدوی تفاوت در یک مورد خاص آن هم به دلیل رعایت مصالحی آن حضرت را از جرگه شیعیان امام علی(علیه السلام) خارج نمیسازد و بلکه با نگاه عمیقتر حتی همان یک مورد نیز مخالفت با سیره امام علی(علیه السلام) نیست چرا که اگر شرایط عصر امام علی(علیه السلام) همانند شرایط عصر ظهور بود آن حضرت نیز به اقدامی مشابه اقدام امام مهدی(علیه السلام) دست میزدند. به تعبیر دیگر پیشوایان معصوم همگی تابع ضوابط معینی هستند و اگر در عصر یک معصوم به دلیل وجود شرایط و عواملی او مأمور بر رفتار بر اساس دستورالعمل خاصی باشد و در عصر معصوم دیگر به دلیل فقدان آن شرایط و عوامل انجام آن دستورالعمل از عهده معصوم آن عصر برداشته شود و او مأمور به پیروی از ضابطه دیگری باشد این به معنای متغیر بودن قوانین نیست بلکه در خود قوانین شرایط مختلف دیده شدهاند و به تناسب شرایط مختلف ضوابط مختلفی وضع شدهاند. افزون براینکه ما در بحثهای گذشته ثابت کردیم حتی تفاوت رفتار امام مهدی(علیه السلام) با رفتار پیامبر گرامی اسلام آن حضرت را از چارچوب سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خارج نمیکند همچنانکه اهل سنت الغای جزیه توسط حضرت عیسی(علیه السلام) را به معنای خروج آن حضرت از سنت پیامبر گرامی اسلام نمیدانستند با توجه به معیار یاد شده رفتار متفاوت امام مهدی(علیه السلام) به معنای خروج از سنت علوی هم نیست. و اما به قرینه سایر روایاتی که به این موضوع پرداختهاند مورد خاصی که روایات مورد نظر آقای قفاری ناظر به آن هستند جنگ با اهل بغی است یعنی امام علی(علیه السلام) در جنگ با اهل بغی از کشتن مجروحان و فراریان و به اسارت گرفتن همسر و فرزندانشان چشم پوشید اما امام مهدی(علیه السلام) چنین نخواهد کرد. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: لسیرۀ علی فی اهل البصرۀ کانت خیراً شیعته مما طلعت علیه الشمس انه علم ان للقوم دولۀ فلوسباهم لسبیت شیعته قلت اخبرنی عن القائم یسیر بسیرته قال: لا ان علیا صلوات الله سارفیهم بالمن للعلم من دولتهم و ان القائم یسیر فیهم بخلاف تلک السیرۀ لانه لادولۀ لهم سیره علی(علیه السلام) در مواجهه با اهل بصره از آنچه خورشید بر آن میتابد برای شیعیانش بهتر بود او میدانست برای آن گروه دولتی خواهد بود پس اگر امام علی(علیه السلام) آنها را به اسارت میگرفت آنها نیز شیعیانش را اسیر میکردند راوی میگوید: پرسیدم آیا قائم(علیه السلام) نیز به سیرت امام علی(علیه السلام) رفتار خواهد کرد فرمودند: خیر همانا علی درود خدا بر او باد با آنها با گذشت رفتار نمود چون از به غلبه و قدرت رسیدن آنها آگاهی داشت اما قائم(علیه السلام) رفتاری متفاوت خواهد داشت چون آنها را پس از آن دولتی نخواهد بود. و در حدیث دیگری عبدالله بن سلمان میگوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم مردم میگویند: امام علی(علیه السلام) اهل بصره را کشت ولی اموالشان را رها کرد. حضرت فرمود: ان علیاً انما من علیهم کما من رسولله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی اهل مکۀ و انما رک اموالهم لانه کان یعلم ان ه سیکون له شیعۀ و ان دولۀ الباطل ستظهر علیهم فارادان یقتدی به فی شیعته علی(علیه السلام) بر آنها شفقت ورزید همچنانکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اهل مکه منت گذارد و همانا علی(علیه السلام) اموال آنها را رها کرد چرا که میداسنت به زودی شیعیانی خواهد داشت و دولت باطل بر آنها تسلط خواهد یافت و علی(علیه السلام) خواست که در مورد شیعیانش به او اقتدا شود. بر این اساس اگر روایات اهل بیت(علیه السلام) از تفاوت سیره امام مهدی(علیه السلام) با سیره امام علی(علیه السلام) سخن گفتهاند این تفاوت ـ اگر بتوان نام آن را تفاوت نهاد ـ در مورد یک مسئله خاص است و الا در سایر موارد سیرت مهدی همان سیرت علوی خواهد بود. و از این رو آن حضرت شیعه امام علی(علیه السلام) و پیرو سیرت و سنت آن حضرت است. شبهه شانزدهم از دیگر روایاتی که آقای قفاری به آن خرده گرفته است این حدیث است: یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و سنۀ جدیده و قضا جدید قائم به امر جدید، کتاب جدید، سنت جدید و قضاوت جدید قیام میکند. نقد و بررسی: ما پیش از این در خصوص کتاب جدید امام مهدی(علیه السلام) و نیز قضاوت ایشان گفتگو کردیم درباره سنت جدید آن حضرت باید گفت: اولاً اگر فرضاً روایت مورد بحث بر تفاوت واقعی سنت نبوی و مهدوی دلالت داشته باشد، به دلیل تعارض آن با مجموعه دیگری از روایات که بر همانندی سنت نبوی و مهدی دلالت دارند و ما پیش از آنها را ذکر کردیم باید آن را کنار نهاد و این مبنایی است که اهل سنت نیز به آن معتقدند. ثانیاً این روایت به معنای تفاوت واقعی میان سنت امام مهدی(علیه السلام) و سنت و سیرت واقعی پیامبر گرامی اسلام نیست چرا که روایات متعدد و متنوعی بر همانندی سنت سیرت نبوی و مهدوی دلالت را داشتند و ما پیش از این به تفصیل در اینباره بحث کردیم. حال سؤال این است که اگر این روایت به معنای تفاوت سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام مهدی(علیه السلام) نیست پس مفهوم آن چیست؟ درباره و محتوای این حدیث سه احتمال وجود دارد: 1- گرچه در این روایت سنت امام مهدی(علیه السلام) جدید خوانده شده است ما در این خصوص که سنت آن حضرت در قیاس با چه چیزی جدید است سکوت شده است بنابراین احتمال دارد جدید بودن سنت امام مهدی(علیه السلام) بدین معنی باشدکه آن حضرت در زندگی خود روش و شیوه بکار خواهد گرفت که در قیاس با سنتها و مرسومات رایج در جامعه جدید است و برای مردم آن زمان تازگی دارد. این سیرت و سنت جدید آن حضرت میتواند همان سنت جدید آن حضرت میتواند همان رسول گرامی اسلام باشد که در اثر فاصله گرفتن مسلمین از ارزشهای اسلامی غبار فراموشی بر آن نشسته و متروک و ملجور مانده است و امام مهدی(علیه السلام) با احیا آن مردم را با سنت و سیرت پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که تا آن زمان در میان مردم شناخته و شایع نبود آشنا میکند آنچه این احتمال را تقویت میکند فقدان هرگونه مقایسه میان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام مهدی(علیه السلام) در این روایت است. 2- جدید بودن سنت امام مهدی(علیه السلام) در قیاس با سنت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اما در قیاس با سنت موجود آن حضرت و نه سنت واقعیشان یعنی امام مهدی(علیه السلام) سنتی در پیش خواهد گرفت که با آنچه به عنوان سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در میان مردم شناخته شده است تفاوت دارد در حالیکه سیرت آن حضرت با سنت واقعی پیامبر کاملاً مطابقت دارد به تعبیر دیگر جدید بودن وصف سنت امام مهدی(علیه السلام) در قیاس با سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست. سنت آن حضرت به نظر مردم که از سنتهای اصیل پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاصله گرفتهاند جدید مینماید. در توضیح علت تفاوت سیرت و سنت واقعی پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آنچه به عنوان سنت و سیرت آن حضرت در میان مردم رواج دارد میتوان این عوامل را برشمرد: الف: میان ما و عصر آغازین اسلام فاصله طولانی مدتی وجود دارد در این فاصله دراز مدت عواملی چون منع کتابت حدیث، اختناق حاکم بر قصای جامعه اسلامی در عصر امویان و عباسیان و در نتیجه محدودیت فعالیتهای امامان اهل بیت(علیه السلام) و دانشمندان شیعی، جنگهای صلیبی و جنگ مغول که به از میان رفتن هزاران نسخه از کتابهایی انجامید که حاوی بخش مهمی از سنت شریف پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سایر معارف اسلامی بودند و عواملی از این قبیل باعث شد امت اسلامی از بخش قابل توجهی از میراث فرهنگی خویش محروم بماند و از سوی دیگر تحریفگران و حدیثسازان که به جز رسیدن به اهداف سیاسی و مادی دغدغه دیگری نداشتند بیکار ننشستند و خلأهای موجود را با احادیث ساختگی خود پر کردند این روند منحصر به محرومیت نسلهای بعد جامعه اسلامی از بخش قابل توجهی از سنت حقیقی پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گردید. امام صادق(علیه السلام) در روایتی به مطلب یاد شده اینچنین اشاره فرمودهاند: ... و لو قد قام قائمنا و تکلم متکلمنا ثم استائف بکم تعلیم القرآن و شرایع الدین و الاحکام و الفرائض کما انزله الله علی محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لانکراهل البصائر فیکم ذلک الیوم انکاراً شدیداً ثم لم تستقیموا علی دین الله و طریقه الا من تحت حد السیف فوق رقابکم ان الناس بعد نبیالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رکب الله بهم سنۀ من کان قبلکم فغیروا و بدلوا و حرفوا و زادوا فی دین الله و نقصوا منه فما من شئ علیه الناس الیوم الاو هو منحرف عمانزل به الوحی من عندالله اگر قائم ما قیام کند و سخنگوی ما لب به سخن بگشاید و از نو به شما قرآن، آداب دینی، احکام و واجبات را آنچنانکه خداوند بر محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل کرده است تعلیم دهد آنهایی که امروز در میان شما اهل بصیرتاند آن را به شدت انکار خواهند کرد. پس بر دین خداوند استوار نخواهید شد مگر اینکه تیزی شمشیر را بالای سرتان احساس کنید. همانا خداوند پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)خود مردم را بر سنت پیشینیان مسلط کرد و آنها آن را تغییر دادند و دگرگون کردند و تحریف نمودند و بر دین خداوند افزودند و از آن کاستند پس امروز چیزی در دست مردم نیست مگر اینکه با آنچه از سوی خداوند به آن وحی فرستاده شده تفاوت دارد. ب: «وقتی فقها خود را از دستیابی به احکام موضوعات جدید و پیشامدهایی که در طول زمان رخ میداد محروم یافتند به ناچار به قواعد عمومی اسلامی که به عمومیتش شامل این حوادث میشد رو آوردند این قواعد اسلامی صحیح هستند و انسان را هنگام جهل به حکم واقعی یاری میرسانند و وظیفه دینی او را مشخص میکنند ولی ثمره این قواعد کلی لزوماً در همه جا حکم واقعی اسلام نیست بلکه چیزی است که از آن به عنوان حکم ظاهری یاد میکنند یعنی حکمی که وظیفه دینی مکلف را هنگام جهل به حکم واقعی و اصلی معین مینماید این نوع از احکام ظاهری بعد از پایان یافتن عصر تشریع احکام تا به امروز بیشترین بخش از مسائل فقه یا تقریباً تمام آن را به جز احکام روشن اسلامی فرا گرفته است.» عوامل یاد شده باعث شد آنچه در طول فزون پس از عصر پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان سیرت و سنت آن حضرت شناخته میشد با سیرت و سنت واقعی آن حضرت فیالجمله تفاوتهایی داشته باشد و از آنجا که امام مهدی(علیه السلام) سنتهای اصیل فراموش شده را احیا میکنند سنت حضرت سنتی جدید مینماید. 3- سومین احتمال در معنای «سنت جدید» این است که تازگی سنت امام مهدی(علیه السلام) به این دلیل است که پارهای از احکامی که توسط آن حضرت اعلان و اعلام میشود پیش از آن حتی توسط رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز بیان نشده بودند. آیتا... سیدمحمد صدر در اینباره چنین مینویسد: احکامی که خداوند از طریق پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بشریت عرضه کرد و آن حضرت آنها را فرا گرفت دو دستهاند پارهای از آنها به مردم اعلام شد تا اینکه برای زمان معینی معیار علم و عمل باشند و برخی از آنها بر مردم پوشیده ماند و اعلام آنها تا عصر ظهور امام مهدی(علیه السلام) و زمان اجرای عدالت کامل به تأخیر افتاد. واضحترین دلیل بر مطلب یاد شده این است که ما به روشنی میبینیم تعداد زیادی از احکام وجود داشته که در صدر اسلام و در عصر نخستین رهبران اسلامی امکان بیان آنها وجود نداشته است چرا که جامعه از موضوعات آنها بیاطلاع بوده و آن احکام با سطح فکری و فرهنگی مردم متناسب نبوده است مانند حکم سوار شدن هواپیما و استفاده از بمبهای میکروبی و کاشت قلب و مانند آن. از اینرو ضرورت داشت اعلام این احکام به پس از آشنایی جامعه با موضوعات آن موکول شود و با توجه به اینکه در زمان آشنایی جامعه با این موضوعات منبع شریعت در دسترس نبود از اینرو این احکام هنگامی اعلام خواهد شد که بشریت برای مرتبه دوم به منبع شریعت که همان امام مهدی(علیه السلام) است دسترسی پیدا کند. بر اساس احتمال سوم جدید نبودن سنت امام مهدی(علیه السلام) در قیاس با سنتهای اعلام شده پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود اما در قیاس با سنتهای اعلام نشده پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حضرت روش جدیدی نخواهد داشت. با توجه به توضیحات یاد شده روشن شد که احادیثی که سنت امام مهدی(علیه السلام) را جدید خواندهاند بر عدول آن حضرت از سیرت و سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دلالت ندارند و سنت آن حضرت هماهنگ و همسان سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعم از سنتهای فراموش شده یا سنتهای اعلام نشده است و در نتیجه امام مهدی(علیه السلام) نه پیامبری جدید خواهد بود و نه شریعت تازهای خواهد آورد. شبهه هفدهم وی در ادامه مینویسد: در حالیکه در عصر قائم مردم میان خون زندگی میکنند و از قائم شیعه ـ که به عنوان عذاب برانگیخته شده همچنانکه حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان رحمت مبعوث شده است ـ در ترس و وحشتاند سپاهیان او و اصحابش از زندگی دیگری سرشار از نعمتهای رنگارنگ و انواع شادمانیها برخوردارند پس او در مسیر به آنها فرمان میدهد که «با خود غذا و نوشیدنی و علفی برندارند. آنها میگویند او میخواهد ما دچار پایانمان را از گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت میکند و آنها نیز همراه او به راه میافتند و چون به اولین منزل رسیدند به سنگ ضربهای میزند و از آن غذا و نوشیدنی و علفی برندارند. آنها میگویند او میخواهد ما و چارپایانمان را از گرسنگی و تشگنی هلاک کند. پس او حرکت میکند و آنها نیز همراه او به راه میافتند و چون به اولین منزل رسیدند به سنگ ضربهای میزند و از آن غذا و نوشیدنی و علف میجوشد و اصحاب و چارپایانشان از آن میخوررند و مینوشند تا اینکه پشت کوفه در نجف فرود میآیند» و همچنین «د رمنزلی فرود نمیآید مگر اینکه از آن چشمهایی میجوشد و هرکس گرسنه باشد از آن سیر میشود و هرکس تشنه باشد سیراب میگردد» «و چون او قیام کند اموال ظاهر و باطن زمین نزد او جمع میشود و او به اندازهای به اصحابش میبخشد که پیش از او کسی چنین نکرده است و رزق به دست او فزونی مییابد پس او در هر ماه دوبار آذوقه میدهد و در هر سال دوبار میبخشد به اندازهای که هیچ شیعهای کسی را برای بخشیدن درهم و دینار خود نمییابد». نقد و بررسی: به ذهن خوانندهای که عبارات یاد شده را میخواند چنین متبادر میشود که اولاً اصحاب امام مهدی(علیه السلام) انسانهایی رفاه زده و لذتجو هستند که برای گسترش عدالت و فضیلت در عصر ظهور متحمل هیچگونه مشقتی نمیشوند و در این راه باری بدوش نمیکشند و در مقابل از رهگذر حاکمیت امام مهدی(علیه السلام) به عالیترین سطوح رفاه دست مییابند و ثانیاً آن همه آسایش و نعمتی که وعده تحققش در دوران ظهور داده شده است منحصراً برای اصحاب امم مهدی(علیه السلام) شیعیان آن حضرت است و دیگران در آن سهمی ندارند. در پاسخ مطلب نخست باید گفت تصویر یاد شده بیش از آنکه ریشه در روایات اهل بیت(علیهم السلام) داشته باشد محصول داستانپردازیهای آقای قفاری است چرا که بر اساس روایات اهل بیت(علیهم السلام) اصحاب امام مهدی(علیه السلام) انسانهایی وارسته و پرهیزگارند که برای تشکیل حکومت جهانی تمام سختیها را جان میخرند و ابتلائات فراوانی را پشت سر میگذارند. بشیر نبال میگوید به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: آنها میگویند اگر مهدی قیام کند کارها خود به خود برای او سامان مییابد و به اندازه حجامتی خون نمیریزد. امام(علیه السلام) فرمودند: کلا و الذی نفسی بیده لو استقامت لا حد عفوا لا ستقامت لرسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حین ادمیت رباعیۀ و شبح فی وجهم کلا و الذی نفسی بیده حتی نمسح نحن و انتم العرق و العلق ثمر مسح جبهته به خدایی که جانم در دست اوست سوگند اگر کارها به خودی خود برای کسی سامان مییافت برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگامی که دندانهایش شکست و صورتش زخمی شد سامان مییافت. هرگز، سوگند به آنکه جانم در دست اوست (چنین نخواهد شد) تا اینکه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک کنیم. پس آن حضرت بر پیشانی خود ـ عنوان نمودار آن حالت ـ دست کشید. و ابن خلاد میگوید نزد امام رضا(علیه السلام) از قائم(علیه السلام) سخن به میان آمد آن حضرت فرمودند: انتم الیوم ارضی بالاً منکم یومئذٍ قالوا و کیف قال: لو حد خرج قائمنا(علیه السلام) لم یکن الا العلق و العرق و النوم علی السروج و ما لباس القائم(علیه السلام) الا الغلیظ و ما طعامه الا البشب شما امروز نسبت به زمان قائم(علیه السلام) فاروق البالتر هستید. اصحاب پرسیدند چگونه؟ امام(علیه السلام) فرمودند: اگر قائم(علیه السلام) قیام کند چیزی جز خون بسته بر پیشانی و عرق ریختن و خوابیدن بر زین اسبها نخواهد بود و لباس قائم جز لباس درشت و غذایش جز غذای بیخورش نخواهد بود. و امام صادق(علیه السلام) فرمود: ان اصحاب الطالوت ابتولا بالنهر الذی قال الله تعالی متبلیکم بنهر و ان اصحاب القائم(علیه السلام) یبتلون بمثل ذلک اصحاب طالوت با نهری که خداوند دربارهاش فرموده است «خداوند شما را با نهری میآزماید» امتحان شدند و اصحاب نیز به مثل آن آزمایش میشوند. با وجود سربلندی اصحاب آن حضرت در مواجهه با چنین ابتلائات و سختیهایی است که شایستگی آن را پیدا میکنند گاه با دیدن گوشهای از کرامات مهدوی قلبهایشان مطمئنتر گردد و در مسیر جهاد با دشمنان خدا استوارتر گردند. صرف نظر از نکته یاد شده خوب است به استحضار آقای قفاری برسانیم در روایتی که ایشان به آن استناد کردهاند واژه حکام و شراب «خوردنی و نوشیدنی» آمده است که میتواند نان جو و آب باشد و اینکه ایشان از کجا از این روایت زندگی سرشار از نعمتهای رنگارنگ و انواع شادمانیها را برداشت کردهاند خود باید پاسخگو باشند. و در خصوص مقام و منزلت معنوی اصحاب امام مهدی(علیه السلام) روایات متعددی وجود دارد که پارهای از آنها بین قرارند: امام باقر(علیه السلام) فرموند: کانی انظر الی القائم(علیه السلام) و اصحابه فی نجف الکوفۀ کان علی ؤوسهم الطیر فنیبت ازوادهم و خلقت ثیابهم قد اثر السجود یجباههم لیوث بالنهار و رهبان باللیل کان قلوبهم زبرالحدید گویا قائم(علیه السلام) و اصحاب او را در نجف کوفه میبینم که گویا پرنده بر سرشان نشسته است و توشههایشان تمام شده است و لباسهاشان پوسیده است. اثر سجده بر پیشانیشان مشهود است. آنها شیران روز و راهبان شباند و گویا قلبهاشان پارههای آهن است. و امام صادق(علیه السلام) فرمودند: رجال کان قلوبهم زبرالحدید لایشوبها شک فی ذات الله اشد من الحجر لوحملوا علی الجبال لازالوها لایقصدون برایاتهم بلدۀ الاخزبوها کان علی خیرلهم العقبان تیسمحون بسرج الامام(علیه السلام) یطلبون بذلک البرکۀ و یحفون به یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه مایرید رجال لاینامون اللیل لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل... مردانی که گویا قلبهاشان پارههای آهن و از سنگ سختتر است و در ذات خداوند ذرهای تردید بر آن عارضی نشده است. اگر بر کوهها بگذرند آن را از جا بر میکنند با پرچمشان قصد جایی را نمیکنند مگر اینکه آن جا را ویران میکنند گویا بر اسبهاشان عقاب نشسته است به زین اسب امام دست میکشند و به آن تبرک میجویند گرداگرد او را میگیرند و در میدانهای نبرد با جانشان از او محافظت میکنند و آنچه میخواهد را اجابت میکنند. مردانی که شبها نمیخوابند و در نمازشان زمزمهای همچون زمزمه زنبور عسل دارند... و در پاسخ ادعای سوم نویسنده یاد شده باید گفت اختصاص مزیتهای عصر ظهور به شیعه و محرومیت سایر انسانها از آن ادعایی سست و بیاساس و مخالف احادیث اهل بیت(علیهم السلام) است چرا که در فرمایشات اهل بیت احادیث بسیاری وجود دارد که با تعبایری همچون الناس و العباد به بهرهمندی همه انسانها از نعمتهای عصر ظهور دلالت دارند از جمله امام باقر(علیه السلام) فرمودند: تخرج الارض کنوزها من الذهب و الفضۀ فیقول ایها الناس هلموا فخذوا ما نسکلتم فیه الرماد و قطعتم فیه الارحام و یعطی مالم یعطه احد قبله و لا یعطه اخد بعهده زمین گنجهای طلا و نقرهاش را بیرون میریزد پس امام مهدی(علیه السلام) میگوید ای مردم بیایید از آنچه به خاطرش خونها ریختید و قطع رحم کردید برگیرید و به اندازهای میبخشد که کسی پیش از او نبخشیده و کسی پس از او نخواهد بخشید. و در حدیث دیگری فرمودند: یعطی الناس عطایا مرتین فی السنۀ و یرزقهم فی الشهر رزقین و یسوی بین الناس حتی لاتری محتاجاً الی الزکاۀ به مردم در سال دو بار میخبشد و در هر ماه دوبار آذوقه میدهد و میان مردم به مساوات رفتار میکند تا اینکه نیازمندی پیدا نشود. و باز فرمودند: اذا قائم قائنا وضع الله یده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کلت به احلامهم چون قائم ما قیام کند خداوند دستش را بر سر بندگان بگذارد پس عقلهایشان را جمع کند و اخلاقشان را کامل کند. همچنانکه آشکار است این روایات خالی از هرگونه اشاره یا تصریح به اختصاص مزیتهای یاد شده به شیعیان است. البته اگر آقای قفاری اصرار دارند مزیتهای عصر ظهور را مختص اصحاب و شیعیان امام مهدی(علیه السلام) بدانند باز این سخن به وجههی میتواند درست باشد چرا که به نظر میرسد در عصر ظهور به جز اندکی محدود از انسانهای لجوج اغلب انسانها به جرگه اصحاب و شیعیان آن حضرت خواهند پیوست و بهرهمند اصحاب و شیعیان از مواهب عصر ظهور به معنای بهرهمندی تقریباً همه انسانها خواهد بود. آنچه گذشت را میتوان اینچنین خلاصه کرد: به اعتقاد شیعیان پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آخرین پیامبر خداست و پس از ایشان پیامبری نخواهد بود و امام مهدی(علیه السلام) به هیچعنوان پیامبری جدید نخواهد بود و شریعت جدیدی به بشریت عرضه نخواهد نمود. آن حضرت حکمهای به شریعت اسلام نخواهد افزود و کلمهای از آن نخواهد کاست و از اینرو نه فقه جدیدی خواهد داشت و نه اخلاق جدیدی و نه مقررات تازهای و آنچه از رفتارهای آن حضرت تازه و جدید مینماید همه ریشه در سنت پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد که گاه تازگی آن به دلیل مهجوریت سنت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و فاصله گرفتن امت اسلامی از اسلام واقعی است و گاه به دلیل اینکه پارهای از سنتها را پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیرغم اینکه از مبدأ تشریع اخذ کردند برای عموم مردم بیان نکردند چرا که اصولاً زمان اجرای آن عصر آخرالزمان بود. و البته از آنجا که پس از آن حضرت کسی بر دین نمیتواند چیزی بیفزاید، آن حضرت این دسته از سنتها نزد امامان معصوم(علیهم السلام) که مخزن اسرار الهی هستند به ودیعت نهادند تا از زبان آنان به مردم عرضه شود و در آخرالزمان مبنای عمل قرار گیرد. یکی از دلایل آن همه تأکیدی که در احادیث پیشوایان معصوم نسبت به همانندی سیرت و سنت نبوی و مهدوی شده است برطرف کردن این ذهنیت اشتباه است که امام مهدی(علیه السلام) از سیرت و سنت نبوی تخطی میکند و فقه، مقررات و اخلاق جدیدی متفاوت با آنچه ره آورد پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بر بشریت عرضه میکنند. از اینرو پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا ابد الگوی شایسته همه مؤمنان عالم خواهد بود و سنتش همچنان اشرف السنن و سنتی که پس از آن سنتی نیست باقی خواهد ماند و ذرهای کاستی در آن وجود نخواهد داشت و تمام رفتارهای امام مهدی(علیه السلام) در چاچوب سنت آن حضرت قابل فهم و تفسیر خواهد بود. و پیامبرانه خواندن شخصیت امام مهدی(علیه السلام) اگر به معنای برخورداری ایشان از مقامی الهی و آسمانی و ارتباط ویژه با عالم ملکوت باشد سختی درست است و اگر به منای برخورداری از شریعتی جدید و آوردن رهآوردی تازه از آسمان است با کل و غیرقابل پذیرش است. و اینکه احیاهای موقفت، قحطی و کوتاه دامنه عالم را دینی نخواهد کرد سختی است به غایت دست اما امام مهدی(علیه السلام) تجربه دینی جدیدی نخواهد داشت تا براساس آن جهانی نوین بسازد و دین، اخلاق و فقه جدیدی تألیف کند بلکه آنچه از اسام به فراموشی سپرده شده را احیا خواهد کرد و البته احیائش نه موقت و کوتاه دامنه که همه جانبه و فراگیر خواهد بود. او اسلام حقیقی را به تمامیتش احیا خواهد کرد و از همینرو جهانی نوین در خواهد افکند. و اگر جهان با آمدن او پوست عوض خواهد کرد و جهانی نو خواهد شد نه به این دلیل است که آن حضرت با خود دین، اخلاق و فقه جدیدی میآورد بلکه او فقه ناب را که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای بشریت به ارمغان آورد و مکارم اخلاقی را آن حضرت غایت کمالش بود ـ اغا بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ـ احیا خواهد کرد و به بشریت دور افتاده از سرچشمه وحی بار دیگر از آن آب زلال خواهد نوشاند. ختم سخن را روایت صحیحهای قرار میدهیم که مرحوم کشی آن را به دو طریق مختلف از عبدالله بن زراره از صادق آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرده است و با بیان شفاف و گویای آن بر تمام روایات دیگر این باب حکومت دارد و مقصود سایر روایات مربوط را روشن میکند و ابهامات آن را برطرف مینماید: ... و لو قد قام قائمنا و تلکم متحکمنا ثم استأنف بکم تعلیم القرآن و شرایع الدین و الاحکام و الفرائض کما انزله الله علی محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لا نکر اهل البصائر فیکم ذلک الیوم انکاراً شدیداً ثم لم تستقیموا علی دین الله و طریقه الامن تحت صدالسیف فوق رقابکم ان الناس بعد نبیالله(علیهم السلام) رکب الله بهم سنۀ من کان قبلکم فغیروا و بدلوا و حرفوا و زادوا فی دینالله و نقصوا منه فما من شئ علیه الناس الیوم الا و هو منحرف عما نزل به الوحی من عندالله... ... اگر قائم ما قیام کند و سخنگوی ما لب به سخن بگشاید و از نو به شما قرآن، آداب دینی، احکام و واجبات را آنچنانکه خداوند بر محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل کرده است تعلیم دهد، آنهایی که امروز در میان شما اهل بصیرتاند آن را به شدت انکار خواهند کرد. پس بر دین خداوند استوار نخواهید شد مگر اینکه تیزی شمشمیر را بالای سرتان احساس کنید. همانا خداوند پس از پیامبر خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مردم رابر سنت پیشینیان مسلط کرد ولی آنها را تغییر دادند و دگرگون کردند و تحریف نمودند و بر دین خدا افزودند و از آن کاستند پس امروز چیزی در دست مردم نیست مگر اینکه با آنچه از سوی خداوند به آن وحی شده تفاوت دارد... و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین