مقدمه دکتر سیدحسین نصر در سال 1312 شمسی (1933میلادی) در تهران زاده شد. وی پس از طی مراحل مقدماتی در ایران، برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و در سالهای 1945تا 1950 در مدرسه پدی (مدرسه مسیحی پروتستان در نیوجرسی امریکا) تحصیلات خویش را ادامه داد. او در سال 1954 در رشته فیزیک و ریاضی لیسانس کسب نمود و در سالهای 1956 و 1958 مدرک فوقلیسانس و دکتری رشته تاریخ فلسفه علم را با گرایش علوم اسلامی از دانشگاه هاروارد اخذ کرد و در همانجا نیز به تدریس پرداخت. او هنگام گذراندن دوره لیسانس، در ملاقاتی با جورجیو دی سانتی یانا، فیلسوف علم سرشناس ایتالیایی، به شدت از او متأثر شد و به تحصیل و پژوهش در عرصههای مابعدالطبیعه و عالم فلسفی پرداخت. دکتر نصر، در تفكر فلسفی خویش از یکسو از فلسفههای شرق از جمله مشاء، اشراق، حکمت، متعالیه و به خصوص عرفان ابنعربی متأثر است و از دیگر سو، تحت تأثیر گنون، شوان و کوماراسومی بوده و نماینده پرآوازه دیدگاه سنتی «حکمت خالده» به شمار میآید. او پس از ورود به ایران، به موقعیتها و جایگاههای مختلفی رسید که از جمله آنها به موارد زیر میتوان اشاره کرد: عضو هیئت علمی دانشکاه تهران، معاون دانشگاه تهران، رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، رئیس کل دانشگاه آریامهر سابق و رئیس انجمن فلسفه ایران که شخصیتهای برجستهای همانند شهید مطهری، استاد جلالالدین آشتیانی و مهدی محقق عضو آن انجمن بودهاند. برخی از آثار او عبارتند از: معرفت و معنویت، نیاز به علم مقدس، در جستجوی امر قدسی، دین و نظام طبیعت، جوان مسلمان و دنیای متجدد، اسلام و تنگناهای دنیای متجدد، سه حکیم مسلمان، قلب اسلام، انسان و طبیعت و سنت عقلانی اسلامی در ایران. نگارنده در این نوشتار، اندیشه مهدویت را با توجه به آثار دکتر نصر بازمیکاود. از اینرو، به سبب گستردگی آرای نصر، تنها سه محور را بررسی میکند: در محور اول آموزههای اندیشه مهدویت با سنت و جامعه سنتی مورد نظر دکتر نصر تطبیق میشود، در محور دوم تفکر وحدت متعالی ادیان دکتر نصر با توجه به ایده مهدویت نقد میگردد و در محور سوم اندیشه مهدویت در آثار دکتر نصر تبیین میشود. محور اول: سنت و دین از منظر دکتر نصر و اندیشه مهدویت الف) سنت لغت «Tradition» از ریشه «انتقال» برگرفته شده است. در حوزه معنایی این لغت، نظریه انتقال معرفت، عمل، فنون قوانین، اشکال و پارهای دیگر از عناصر وجود دارد که شفاهی یا مکتوبند. اصطلاحی که دقیقاً برابر با مفهوم سنت باشد، در دوران ماقبل مدرن یافت نمیشود؛ زیرا انسانها در پیش از دوران تجدد، مانند ماهیان درون آب، چنان در محیط سنتی مستغرق بودهاند که نمیتوانستهاند درکی بیرونی از سنت داشته باشند. لذا این واژه با ابهام و تشویش مینموده است، تا آنجا که به بیان گنون، امور مهمل، بیارزش و گاه جدید را «سنت» میگفتهاند. اما در دوران کنونی، دنیازدگی و تجدد سبب گردیده که بسیاری از پژوهندگان و اندیشهورزان به درک و آگاهی درستی درباره سنت دست یابند. از جمله این عده به دکتر نصر میتوان اشاره کرد که توانست سنت و جامعه سنتی و ویژگیهای آن را بازشناسد. او در تبیین سنت، افزون بر بهرهمندی از آموزههای ادیان الهی در عقل شهودی از آرای ابنسینا، حکمت اشراق، حکمت متعالیه و عرفان ابنعربی نیز استفاده کرده است. نصر، هدف از بررسی سنت را رسیدن به حکمت خالده یا «جاودان خرد» میداند؛ حکمتی که ازلی و ابدی بوده، در درون همه سنتها از ودانتا و بودا تا کابالا و مابعدالطبیعه سنتی مسیحی یا اسلامی یافت میشود و عالیترین یافته حیات آدمی به شمار میرود. این حکمت جاودانه در پرتو بینش سنتی منشأ هزاران دین مختلف را تنها یک حقیقت مطلق و واحد میداند؛ حقیقتی که در اسلام با اصل «شهادت به وحدانیت خداوند» (لا إله إلّا الله)، نزد اوپانیشادها با عنوان «نه این و نه آن» در تائوئیسم با «اصل حقیقت بینام» و در انجیل با عنوان «من آنم که هستم» بیان شده است ـ البته به شرطی که در والاترین معنای خود درک شود. در این دیدگاه، نوعی امر ثابت وجود دارد که گوهر همه ادیان و سنتها تلقی میگردد و با تغییرات زمانی و مکانی تغییر نمیکند؛ آنچه تغییر و تبدل مییابد، صورت یا بیان الهیاتی این حکمت خالده است. به هرحال، سنت از چشمانداز دکتر نصر، اصولی را دربرمیگیرد که خاستگاه الهی دارند، انسان را به عالم بالا پیوند میدهند و از طریق شخصیتهای مختلف معروف به رسولان، اوتارهها، لوگوسها یا دیگر عوامل انتقال برای بشر، در یک بخش کامل کیهانی آشکار شدهاند، نقاب از چهره آنها برگرفته شده و در حوزههای مختلف اعمّ از ساختار اجتماعی، حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم به کار میروند. در واقع، معرفت متعالی با وسایطی برای تحصیل آن معرفت کسب میشود. در بازکاوی منابع تفکر سنتی دکتر نصر، برخی از ویژگیهای تمدن سنتی را چنین میتوان برشمرد: 1. هدف سنت، پیوند آدمی به مبدأ کل و عالم بالا و آگاهیدادن از آن به شمار میرود؛ زیستن در تمدن سنتی، تنفس در عالمی است که آدمی در آن با واقعیتی بالاتر از خویش ارتباط دارد؛ واقعیتی که انسان اصول، حقایق، قالبها، موضعها و دیگر عناصر تعیینکننده حیات بشری را از آن دریافت میدارد. 2. سنت، اصولی را در بردارد که آدمی را مطیع آسمان (ملکوت) و دین میسازد؛ زیرا غایت آن آسمانی و ارتباط با ذات باریتعالی است. دین نیز در معنای اساسیاش، اصولی را شامل میشود که از ملکوت نازل شده و آدمی را مطیع مبدأ خویش میسازد. 3. در تمدن سنتی، ذات باریتعالی، محور اساسی و «حقیقة الحقایق» به شمار میآید و به مثابه حق است و دیگران که با او پیوند برقرار نمودهاند و غیر او هستند، واقعیتی نسبی دارند؛ این ایده در مقابل انسانگرایی قرار دارد که انسان را محور و مدار هستی و به مثابه حق میشمارد و قوانین زیست و مناسبات اجتماعی خویش را بر آن بنا مینهد. 4. خداوند در نظامهای سنتی، موهبت کرده و انسان را خلیفه خویش در زمین گمارده است؛ انسانی که با سیر صعودی به مرحله کمال رسیده و بزرگترین دستمایهاش رسیدن به معرفت مطلق از طریق ولایت یا رسیدن به حق مطلق از طریق ولایت و راه باطن است. در واقع، اصل سنت راه وصول به حق را پیروی از دین حنیف، فطرت الهی و خلافت میداند. 5. تلقی سنتگرایانی همچون نصر از عقل استدلالی و ابزاری در تقابل جدی با تجددگرایان است. به بیان وی: هیچ وقت این عقل استدلالی نمیتواند ذوات اشیاء یا نومنهای فینفسه را بشناسد، بلکه تنها شناختی حاشیهای از اعراض، آثار یا رفتار ظاهری را کسب میکند. اما عقل شهودی را امر مطلقی میداند که در نفس انسان ظهور دارد و قوهای است که به شناخت امر مطلق نائل میشود. او شأن عقل شهودی را استدلالی نمیداند؛ زیرا استدلال غیر مستقیم و با واسطه گزاره جدید حقیقت را درمییابد. همچنین سرمنشأ عقل شهودی روح است، نه ذهن. ماحصل این عقل شهودی به کمک تعالیم وحیانی یک معرفت قدسی است که به منظور تحصیل آن، صلاحیتهای روحی و اخلاقی معنوی نیز نیاز خواهد بود. اما این عقل شهودی مورد تأکید دیدگاه سنتی چه تفاوتی با شهودی دارد که در فلسفه جدید غرب از منابع شناخت به حساب میآید؟ به علاوه باید بپذیریم که با ابتناء معارف یک پارادایم بر عقل شهودی، امکان استدلال عقلی از او گرفته میشود و نقدهای ما نیز به جهت آنکه برخاسته از عقل منطقیاند، مطرود و مطعون خواهند بود و لذا ما با الگویی روبهرو خواهیم بود که کاملاً نخبهگراست. 6. بنابر دیدگاه سنتی، شناخت صحیح از طبیعت و خود انسان، آدمی را به شناخت خدا میرساند و انسان سنتی برای شناخت حضرت حق، ناگزیر باید کتاب تکوینی حضرت حق (جهان هستی) را مطالعه کند. در واقع، شناخت آدمی پلی برای رسیدن به معرفت باریتعالی به شمار میرود. 7. در تمدن سنتی، متافیزیک، امور ماوراء طبیعی و علم قدسی، مهمترین یاریدهنده انسان برای رسیدن به سوی آرمانهای انسانیت هستند و انسان بینیاز از ارتباط با این امور نیست. ب) دین و رابطه آن با سنت دین و مفهوم آن، به دلایلی چون عدم وجود مصادیق عینی معرکه اختلاف آراء شده است وپژوهندگان، تعاریف کارکردگرایانه، اخلاقگرایانه و غایتگرایانه، درباره آن بیان میکنند. از نظرگاه دکتر نصر، هر دین از آن روی که دین است، در نهایت دو عنصر بنیادی و اساسی دارد: آموزهای که میان مطلق و نسبی تمیز میدهد و روشی که برای متصل شدن به مطلق و زیستن بر طبق اراده عالم بالا و متناسب با مقصد و مقصود وجود بشری است. پس دو عنصر آموزه و روش، گوهر هر دین به شمار میرود و هیچ دینی بدون آموزهای جهت تمیز مطلق از نسبی یافت نمیشود، همانگونه که هر دینی برای گردآمدن پیرامون محور حق و مطلق روشی دارد. آنچه این دو عنصر را از عالم مطلق الهی به انسانها میرساند و دین را تحقق میبخشد، وحی (به معنای عام) است که بدون آن، ابواب آسمان بر روی انسان گشوده نمیشود و پیوسته در تاریکی جهل و انقطاع از رحمت الهی فروخواهد ماند. بنابراین، دین را سرآغازی آسمانی میتوان دانست که از طریق وحی، حقایق و اصول معینی را متجلی میسازد و اطلاق و بهکارگیری آن اصول، سنت را تشکیل میدهد. این دین، مشتمل بر آموزههای بنیادین در خصوص تمایز میان حق و باطل یا واقعیت مطلق و توهم و نیز مشتمل بر وسیلهای است که به آدمی امکان میدهد خویشتن را به حضرت حق متصل سازد. دین به لحاظ تجلی زمینیاش، حاصل پیوند میان ناموس الهی و جماعت بشری است؛ چرا که از دیدگاه نصر، مشیت الهی همواره در پرتو یك وعاء بشری خاص تحقق مییابد که بنابر مشیت الهی، دریافتکننده نقش و نشان آن ناموس به شمار میرود و به صورتی که در میان ملتها و فرهنگهای مختلف شناخته میشود، مولود این پیوند است. مطابق حکمت خالد، این یک امر صرفاً بشری میگردد که معطوف به ظرفیت خاص انسان است. با این اوصاف، بین دین و سنت پیوندی گسستناپذیر حاکم است و این دو کاملاً با هم مرتبط و متصل هستند، به این گونه که دین بسان وسیلهای انسان را به خداوند پیوند میدهد و حال آنکه سنت، محتوای دین را از نسلی به نسل دیگر منتقل میسازد. همچنین سنت، مجموع حقایق مشترک همه ادیان وحیانی به شمار میآید و در همه ادیان اصیل که تنها منبع تحول و تبدل زمینی و نجات اخرویاند، حیّ و حاضر است. از اینرو، همه ادیان مبدئی واحد و گوهری مشترک دارند که همان سنت جاویدان است و مایه و مبنای پیوند ادیان نه تنها با مبدأ کل بلکه با یکدیگر نیز به شمار میرود. خلاصه آنکه، همه ادیان جلوههایی از سنت هستند و سنت، حقایق مشترک ادیان را تشکیل میدهد. با تنوع گونههای دینی، گونههای سنت پدید میآید ـ چنانچه آن حقایق مشترک در دین اسلام تصور شود، سنت اسلامی و اگر در دین مسیحیت تصور شود، سنت مسیحی گفته میشود. دکتر نصر از میان سنتهای گوناگون به سنت اسلامی توجه ویژهای دارد. به نظر او، سنت اسلامی افزون بر مجموعه عقاید و اعمال اصلی، کل کاربرد و شکوفایی تاریخی و متداول آن عقاید و اعمال را نیز در برمیگیرد. هرچند اسلام به مثابه دین، جوانب ثابت کل اسلام را شامل است، به مثابه سنت نیز جوانب ثابت و هم جوانب متغیر این دین را شامل میشود. اسلام به مثابه دین، ایستا و راکد است، حال آنکه به مثابه سنت پویا و زنده به شمار میرود. ج) تمدن سنتی و اندیشه موعودگرایی با کاوش در آموزههای اندیشه مهدویت و ایده سنتگرایی دکتر نصر، چنین به نظر میرسد که جامعه مهدوی در عصر ظهور به آرمانهای سنتگرایانی چون دکتر نصر پاسخ میگوید. برای واضح شدن این پیوندها و ژرفبینی و فهم مشابهت، مطالبی را در قالب نکات ذیل برمیشماریم: 1. همان رابطه و پیوند تصویرشده بین دین و سنت، بین آموزههای دینی و سنت نیز ترسیم میشود؛ از آنجا که باور به ظهور منجی و موعودگرایی از شاخصهها و ارکان اساسی هر یک از ادیان الهی و غیرالهی به شمار میآید، پیوند و ارتباط آن با سنت نیز اجتناب ناپذیر است. 2. از منظر هر یک از ادیان الهی، در عصر ظهور منجی، عصر تجلی همان دین است. زیرا چشمانداز ادیان آسمانی، به تحقق رساندن آموزههای دینی به نحو شایسته است و در نتیجه تحقق کامل دینورزی و دینمداری را از وظایف منجی موعود برشمردهاند؛ با توجه به آنکه هر دینی گونهای از سنت است، تحقق هر دینی به مثابه تحقق سنت به شمار میرود. در نتیجه، جامعه سنتی مورد نظر سنتگرایان ظهور مییابد. برای نمونه، بر اساس آموزهها و مبانی دین اسلام، سنت اسلامی و ارکان آن و در نتیجه تمدنی سنتی حاکم میگردد که در پی آن، آرمانهای سنتگرایان به شکوفایی و بالندگی میرسد. امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» میفرماید: آنگاه که حضرت قائم قیام کند، هیچ زمینی نمیماند مگر اینکه بر آن «لا إله إلا الله و محمد رسولالله» گفته شود. 3. ایده موعودگرایی و منجیگرایی، نظریهای فرااسلامی و فراشیعی است که مرزهای همه ادیان را درنوردیده و توسط رسولان و اوتارهها برای پیروان آیینها، مسلکها و ادیان مختلف ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام) و غیر ابراهیمی (هندو، بودا و شینته) مطرح گردیده و در بخشهای کامل کیهانی آشکار گشته است. بنابراین، موعودگرایی و منجیگرایی، خاستگاهی دینی و سنتی دارد و خود منجی آشکارکننده و احیاکننده سنت نه در یک بخش کیهانی، که در تمامی جهان است. در نتیجه، میتوان چنین پذیرفت که اندیشه موعودگرایی جلوهای از سنت به شمار میرود و پیوندی ناگسستنی با آن دارد. به گفته دکتر نصر: به وسیله شخصی مانند امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نزد مسلمانان یا چاکراوارتین به تعبیر هندوهاست که رمزها و آراء و اندیشههای سنت احیا میگردد. 4. سنت ترکیبی از هر آن چیز است که انسان را به مبدأ کل و «حقیقة الحقایق» متصل سازد؛ اصولاً کیهانشناسی منبعث از متافیزیک سنتی با ارائه تعریفی عرفانی از این جهان که در همه ادیان ابراهیمی این نگاه عرفانی به جهان وجود دارد، در صدر ارتباط عمیق انسان و آسمان است. این ارتباط عمیق در تمدنهای سنتی توسط کاملترین و بالاترین فرد معنوی صورت میگیرد و در مواردی که کمال متعلق به آینده توصیف شده، ظهور سوشیانت در دین زرتشتی و یا کاکلی در کیش هندو و ظهور مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با مداخله دیگر الهی صورت میپذیرد مانند در دین اسلام. بنابراین، براساس آموزههایی چون موعودگرایی یا منجیگرایی، نجات یا رستگاری، و هزارهگرایی در ادیان، منجی و کمالبخش هستی در فراخنای تاریخ ظهور خواهد کرد. منجی آنان، بشر را به مبدأ کل و «حقیقة الحقایق» پیوند میدهد. شاید این ایدهها تنها زاییده آن باشد که بشارت و نوید ظهور منجی توسط آموزههای دینی و متون مقدس جملگی آیینها، از جانب ذات باریتعالی بیان شده است. آن موعود، حقیقتی به شمار میرود که میتواند عاملی برای اتصال بین کره خاکی و عالم آسمانی باشد. تحقق آنچه اشاره شد، در مورد منجی موعود شیعه امامیه جلوه بیشتری دارد. براساس تعالیم اندیشه شیعی، امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم در عصر غیبت و هم در عصر ظهور، واسطه فیض الهی و عامل پیوند آسمان و عالم ماوراء و زمین بوده و هستی او عالم کون و مکان را نگاه میدارد. او بشر را به طاعت ذات باریتعالی فرامیخواند و از معصیت و شیاطین ظاهری و باطنی بازمیدارد. به گفته سهروردی، از دیدگاه شیعه امامیه، وجود مقدس امام، بدون واسطه، با عالم ماوراء طبیعت متصل، درهای کمالات غیبی بر او گشوده و عامل اتصال بین زمین و آسمان است. بنابراین، هرگز عالم از حکمت و پشتیبان حکمت، خالی نمیماند و او خلیفه خداوند در میان خلق به شمار میرود و تا آسمان و زمین برپاست، همینگونه خواهد بود. خلاصه سخن آنکه انسان در عصر ظهور در گردونههای زندگی و روابط اجتماعی خود به واسطه انسان کامل با عوالم ماوراء خویش ارتباط دارد. 5. از دیدگاه دکتر نصر، کسب دانشی کلی از موجودات عالم، هدف از ظهور انسان در این جهان است. آنگاه او به انسان کامل یعنی آیینه تمامنمای اسماء و اوصاف الهی تبدیل میشود؛ خداوند نیز خلق فرمود تا هدف و منظور خویش را از طریق ابزار کامل دانش خود یعنی انسان کامل بشناساند. در تمدنهای سنتی این حالت کمال انسانی در آغاز یا مبدأ دیده میشود؛ بدین معنا که انسان از اعیان ثابته هبوط کرده (به اجمال) و کمال او در رسیدن مجدد به آن اعیان ثابته (به تفصیل) است. انسان کامل باید به آن اعیان ثابته رسیده باشد. هر انسانی بالقوه، مصداق انسان کامل به شمار میرود، ولی تنها پیامبران و اولیا میتوانند مصداق بالفعل انسان کامل باشند. منجیگرایی در ادیان الهی، بهویژه در اندیشه شیعه امامیه، انسانی را شامل میشود که خود به اعیان ثابته رسیده و نمونه کامل انسانی است. بر این اساس، سنتهای گوناگون، در مصداق و مفهوم نمونه کامل انسانی و انسان کامل با هم اختلاف دیدگاه دارند و هرکدام، نگرشی خاص از انسان کامل و مصداق آن دارند، اما به طور کلی در هریک از اندیشههای منجیگرایی نمونه حالت کامل انسانی رخ مینماید و برترین فرد در رأس تحولات بشری در عصر ظهور قرار میگیرد. در این میان، تفاوت و تمایز چشمگیری میان تفکر شیعی و سایر دیدگاهها قابل ردیابی است. منجی در این الگو هم اکنون نیز بر رسالتها و تکالیف خویش اهتمام دارد و در عصر ظهور نیز ولی الهی، جانشین پیامبر اسلام در رأس حاکمیت و مصداق کاملترین انسان به شمار میآید. دکتر نصر نیز در تبیین نظریه ابنعربی، انسان کامل را در وجود امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تعین میبخشد. از چشمانداز شیعه، منجی انسانی کامل و امامی معصوم و مصون از خطا و اشتباه و دارای علمی آسمانی است که با ماوراء خویش به طرق مختلف ارتباط دارد. او قادر است با امدادهای الهی، کاملترین مدینه فاضله را که اندیشهورزان بسیاری، تنها آن را در مخیله خویش به تصویر کشاندهاند و به تحقق آن موفق نگردیدهاند، به واقعیت خارجی برساند و ارتباط جامعه بشری را با عالم ماوراء و «حقیقة الحقایق» ایجاد نماید. 6. از دیدگاه دکتر نصر، محور اصلی در عالم و نظامهای سنتی، واقعیت خداوند به مثابه حق است و هر چیز غیر او واقعیتی نسبی دارد؛ توضیح آنکه براساس نظام فکری نصر، تنها خداوند ذات مطلق است و هر چیز غیر او «مطلق نسبی» (relatively absolute) قلمداد میگردد. بنابراین، خداوند در ادیان الهی به منزله «حقیقة الحقایق» در رأس هرم هستی جای دارد. آفریدهشدگان نیز در قاعده این هرم و بر گستره زمین هبوط کردهاند و پیامبران، اوتارهها یا منجیان، این مطلق و نسبی را به یکدیگر میپیوندند و بدین ترتیب، به نسبیها معنا و سامان میبخشند. بر اساس تفکر شیعی، هدف اصلی ظهور منجی، احیای تفکر دینی، حضور خداوند در جامعه بشری، گسترش دینورزی و بندگی حضرت حق است. بدین سان، در جامعه مهدوی، ذات حضرت باریتعالی، به منزله «حقیقة الحقایق» و به مثابه حق به شمار میرود و امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با اجرای وظایف خویش در توسعه معنویتگرایی و تقواگرایی، بین واقعیات نسبی و آن «حقیقة الحقایق» آشتی و پیوند برقرار میکند. پس میتوان عصر ظهور را عصر جلوهگری حضور حضرت حق دانست که در تمام عرصههای جامعه مهدوی رخ مینماید. 7. همانگونه که اشاره شد، تلقی نصر از عقل ابزاری و استدلالی در تقابل با تجددگرایان است که در عصر ظهور منجی مصلح نیز شاهد تقابل جدی با عقل استدلالی و ابزاری به گونهای دیگر هستیم. حقیقت آن است که دوران ظهور، عقول بشری رشد، بالندگی و تکامل مییابند. در این دوران، آدمی با یاری واسطه فیض الهی به فیض عقل قدسی خویش میرسد و در علم مقدس و حقیقی به عالیترین درجه خویش نائل میآید. خرد آدمی در چنین روزگار خجستهای، جایگاه حقیقی خویش را مییابد و بی آنكه تهدیدی برای زیست بوم انسانی به شمار آید، از طبیعت و گنجینههای زمینی بیشترین بهرهها را میبرد. آنگاه به مدد آن مسیر تعالی خویش را میپیماید، اما با این وصف قلمرو آن حد و مرزی دارد و به تنهایی نیازهای بشر را نمیتواند پاسخ گوید. بنابراین، وحی و پیامبر یا امامی معصوم و مصون از خطا و گناه خواهد بود، تا بشر را به سرمنزل مقصود سعادت و نیکفرجامی برساند. این حجت ظاهری در آن دوران، حضور مییابد و نعمت و حجت را بر همگان تمام میکند. هرچند او را «رئیس العقلا» میگویند، در کارهایی مانند ساماندهی جامعه، حکومتداری و سیاستمداری و تنها از قوه خرد بهره نمیگیرد، بلکه از وحی و عقل شهودیِ معطوف به قوای وحی و امدادهای آسمانی نیز برای رتق و فتق و اداره امور مدد میجوید. 8. چنانکه اشاره شد، بنابر دیدگاه سنتی شناخت صحیح از طبیعت و خود انسان، آدمی را به شناخت خدا میرساند؛ این ایده به صراحت مورد تأیید سنتهای گوناگون از جمله اسلام قرار گرفته است. چنانکه حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هرکس خود را بشناسد، خدا را شناخته است. از سوی دیگر، قوه خرد مهمترین ابزار شناخت است که با رشد و شکوفایی آن شناخت آدمی از حقایق عالم نیز رو به فزونی میگذارد. انسان که در عصر ظهور به تکامل عقلانی و علمی دست مییابد و واقعیات عالم و حقیقت انسانی را بهتر از هر زمانی میشناسد، به علت وجودی هستی پی میبرد و حقیقت ذات باریتعالی را بازمیشناسد. 9. همانگونه که در تمدن سنتی، امور ماوراء طبیعی انسان را برای رسیدن به آرمانهای انسانیت یاری میدهند، در عصر ظهور نیز امدادهای آسمانی در جهت رفاه مادی و معنوی بشریت حضوری بیمانند دارند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ...یتنعم امتی فی زمن المهدی نعمةً لمیتنعّموا قبلها قطّ. یرسل السماء علیهم مدراراً و لاتدع الأرض شیئاً من نباتها إلّا أخرجته...؛ ... امت من در زمان [رستاخیز] مهدی به نعمتهایی دست یابند که پیش از آن و در هیچ دورهای دست نیافته بودند. در آن روزگار، آسمان باران فراوان دهد و زمین هیچ روییدنی را در دل خود نگاه ندارد... . خلاصه آنکه اگرچه نمیتوان قاطعانه اظهار داشت که حکومت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و منجی موعود در عصر ظهور همان جامعه ایدهآل و مورد نظر سنتگرایان است، بر اساس آموزههای اندیشه مهدویت، بسیاری از ویژگیهای سنت و تمدن سنتی در جامعه مهدوی در عصر ظهور رخ خواهد نمود و دغدغه سنتگرایان را حل مینماید. محور دوم: دکتر نصر و وحدت متعالی ادیان یکی از شاخصههای تفکر دکتر نصر وحدت متعالی ادیان است. این الگو یعنی وحدت متعالی ادیان، با چالشهای جدی روبهرو است. برای نمونه، نحوه دسترس سنتگرایان به باطن و سرچشمه ادیان و مشاهده وحدت و یکپارچگی در آن منطقه، محل سؤال و تردید است. همچنین واضح است که این تفکر توان فائق آمدن بر مشکل آموزههای متعارض در ادیان گوناگون را نخواهد داشت. به عقیده او، در هر دینی که آسمانی و نازلشده از سوی خداوند باشد، حقیقتی وجود دارد و خداوند حتی یک دین باطل هم نازل نکرده است. بیتردید، حقیقت همیشه در ادیان آسمانی تجلی دارد. چنین نکتهای اصل وحدت، منشأ و مبدأ را تأیید میکند. نصر مدعی است که هر دین دعوی حقانیتی را دارد که به همان نحوه تجلی حق در آن عالم مبتنی است و با نحوه تجلی حق در عوالم دیگر تفاوت دارد. بنابراین، هم توصیف مسیحی و هم توصیف اسلام از آن «واقعیت» هر دو صادق است، هر چند آنها را متناقض مییابیم؛ زیرا در قله کوه «حقیقت الهی» واحدی وجود دارد که این ادیان از آن سرچشمه گرفتهاند و محققاً در آن مقام تعارض و تناقض وجود ندارد، اما هنگامی که رودها در بسترهای متنوع جاری میشوند، تغییراتی متناسب با فرهنگ آدمیان میگیرند و بهنظر متناقض میگردند. به عبارت دیگر، هر دین خاص هم مطلق دین و هم یک دین است؛ از آن جهت مطلق دین به شمار میرود که حقیقت مطلق و وسایط دستیابی به آن را در درون خود دارد و از آن حیث یک دین خاص به شمار میرود که متناسب با نیازهای روحی و روانی جماعت بشری خاصی که برای آن مقدر شده و مخاطب آن دین است، بر جنبه خاصی از حقیقت تأکید میورزد. دکتر نصر اوج تعالی تفکر خویش را در عصر ظهور حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میداند. به اعتقاد او وقتی حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در آخرالزمان ظهور کند، نه فقط صلح را از نو برقرار میکند بلکه صور دین ظاهری را تعالی میبخشد و از رخ معنای باطنی و وحدت ذاتی آن نقاب بر میگیرد و از این طریق همه ادیان را متحد میسازد. بدینسان، حقیقت وحدت متعالی ادیان بر همگان آشکار میگردد. بیتردید انحصارگرایی دینی چه از جهت حقیقتشناختی و چه از حیث نجاتشناسی، اندیشه غالب کلیسای مسیحیت در قرون وسطا بوده است. در انجیل یوحنا چنین آمده که «هیچکس» پدر را نمییابد مگر از طریق مسیح. از قرن سوم میلادی نیز این عقیده جزمی مطرح و شعار مسیحیت شده که در بیرون از کلیسا رستگاری نیست. اما اندیشهورزان اسلامی، ضمن تفکیک میان حقیقت و نجات به حقانیت دین خود تأکید نمودهاند، لکن رستگاری و فلاح را امری افزون بر حقانیت برشمردهاند. برای نمونه، استاد مطهری مانند بسیاری از حکمای اسلامی با تمایز میان کفر تقصیری و کفر قصری، گستره نجات را تا حد کافران قاصر نیز بسط میدهد، ولی با وجود این معتقد است که اسلام به معنای خاص تنها دین صادق و حق به شمار میرود. او میگوید: دین حق، در هر زمانی، یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشه نادرستی است؛ البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد...، ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان میتواند در هر زمانی هر دینی را که میخواهد بپذیرد. با این اوصاف، وحدت متعالی ادیان هم بر اساس آموزههای اسلام و هم مسیحیت موجه نبوده و انحصار حق در یک دین خاص است. اما آیا بر مبنای آموزههای اندیشه مهدویت و عملکردهای حضرت در عصر ظهور نیز، تنها دین واحد (یعنی دین اسلام) میتواند دین حق به شمار آيد و وحدت متعالی ادیان بیمعناست یا خیر؟ براساس تعالیم وحیانی دین اسلام، در عصر ظهور قوه خرد تکامل مییابد، انسان به اصل و نهاد خویشتن بازمیگردد، اسلام راستین و بنیادین به زمینیان ارائه میشود، آیین اسلام مرزهای جغرافیایی را در مینوردد، فردی آسمانی و انسانی کامل در میان آدمیان حضور مییابد، تورات و انجیل تحریف نشده به مردمان عرضه میشود، حقگرایی رو به فزونی ميرود و نمودهای باطل ریشهکن میگردد. با این رخدادها، شمار بسیاری از پیروان سنتهای مسیحی، یهودی، هندو، بودا و دیگر سنتها با اراده و گزینش خویش، بیآنکه تحمیل یا قوه قاهرهای علیه آنان صورت بگیرد، به حقیقت و حقانیت اسلام یعنی فطریترین و عقلانیترین دین پی ميبرند و به آن روی میآورند. اما آن حضرت با کسانی که به دین اسلام نگروند و بر همان دین قبلی خویش یعنی مسیحیت و یا یهودیت باقی بمانند، چه ميكند؟ در این مورد، دو فرضیه تصور شدنی است که بر مبنای هر کدام، وحدت متعالی ادیان موجه و مستدل نبوده و دین حق منحصر در اسلام است: 1. ضرورت اسلام آوردن همگان با این انگاره، چنانچه کسانی از تبلیغ دین اسلام و قوه خرد و فطرت خویش تأثیر نپذیرند، با قوه قهری به پذیرش دین اسلام ملزم میشوند و در صورت مقاومت، آن حضرت با آنان برخورد قاطعانه میکند وکشته میشوند. دینپژوهان برای اثبات مدعای خود به آیات و روایاتی استناد کردهاند. خداوند تبارک و تعالی ميفرمايد: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ او کسی است که پیامبرش را به هدایت و دینی درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند. در برخی از روایات مصداق این آیه شریفه عصر ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته شده است که هیچ جایی در آن روزگار بر روی زمین نمیماند مگر آنکه هر صبح و شام در آن به وحدانیت خدا و رسالت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شهادت میدهند. براساس روایات قرینه، چنانچه جایی یا کسی بماند و پذیرای دین فطری اسلام نباشد، بایستی کشته شود تا زمین از لوث منکران ذات باریتعالی و دین حقیقی (اسلام) پاک گردد. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: إنّ لله مدينة خلفَ البحر سعتها مسيرةَ... فيها قومٌ... لا یأتون علی أهل دین إلاّ دعوهم إلی الله و إلی الإسلام و إلی الاقرار بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و من لم یسلّم قتلوه حتّی لایبقی بین المشرق و المغرب و مادون الجبل أحد إلاّ أقرّ؛ بر پیروان هیچ دینی وارد نمیشوند، مگر اینکه آنها را به خدا، اسلام و اقرار به نبوت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعوت میکنند. پس کسی را که اسلام نیاورد، میکشند تا اینکه از مشرق تا مغرب و پشت کوه کسی نباشد مگر اینکه ایمان آورد. بنابراین، براساس این روایات و روایات مشابه، اسلام دین غالب و همگانی در عصر ظهور مينمايد و بایسته است پیروان دیگر ادیان آسمانی و غیرآسمانی، به آن تشرف یابند. با پذیرش این فرضیه، میتوان نوعی انحصارگرایی حقیقتشناختی را در عصر ظهور پذیرفت که بر مبنای آن، تنها اسلام از حقانیت برخوردار بوده و نجاتبخش است و دیگر ادیان حق نیستند و قابلیت پذیرش عمومی و همگانی را نخواهند داشت و در نتیجه ایده وحدت متعالی ادیان پذیرفته نمیشود وگرنه پیروان دیگر ادیان سزاوار چنین برخوردی نبودند. نکته جالب توجه آنکه دکتر نصر، معتقد است اسلام تنها به معنای وحی قرآنی نیست، بلکه به معنای تسلیم در برابر خداوند است و همه ادیان نیز بر یکتاپرستی و تسلیم در برابر اراده حقتعالی مبتنی هستند. اگر غیر از این باشد و دین دیگری اصیل و پذیرفتنی نباشد، پس چرا خداوند در قرآن کریم و پیامبر در احادیث نبوی، مسلمانان را مسئول کردهاند که از مال، جان، زندگی، آزادی و عبادت امتهای دیگر، یعنی اهل کتاب محافظت کنند؟ بنابراین، تمامی ادیان، دین اسلام به حساب میآیند. بر اساس این مدعا میتوان اذعان داشت که اهل کتاب همانند پیروان ادیان مسیحیت و یهودیت نیز مسلمان به شمار میآیند و از دایره مخالفان اسلام بیرون هستند. اما با کندوکاو در دادههای اندیشه مهدویت در مییابیم که بسیاری از احادیث از جمله حدیث پیشین که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد، به اسلام به معنای خاص، یعنی اسلام محمدی تأکید دارند و بحث تنها در الفاظ نیست بلکه بحث معنوی است. 2. عدم الزام به پذیرش دین اسلام در عصر ظهور، با توجه به برتری دین اسلام بر دیگر ادیان از حیث فطری بودن، روشهای تربیتی، تکامل عقول و اخلاق و دیگر روشها و همچنین به سبب دعوت منجی به اسلام و تبلیغ آن، بیشتر پیروان دیگر ادیان آسمانی به دین اسلام میگروند، اما هیچگونه اجباری در کار نیست و دیگران میتوانند با پرداخت جزیه در جامعه مهدوی زندگی کنند. این دیدگاه نیز نوعی انحصارگرایی حقیقتشناختی دینی را در عصر ظهور تأیید مینماید؛ زیرا حرکت امام در پافشاری بر دین اسلام و دعوت همگان به این دین و همچنین پذیرفتنِ مشروط کسانی که به دین اسلام تشرف نیافتهاند، تنها برحقبودن دین و شریعت اسلام دلالت میکند و وحدت دیگر ادیان را با اسلام نمينمايد وگرنه ضرورت پرداخت جزیه با کمال خواری برای اسلام نپذیرفتگان مقرّر نمیشد؛ زیرا امام برای اجرای عدالت راستین و حقیقت قیام میکند و اگر چیزی را حق ببیند، برضدّ آن اقدامی نمیکند. البته این امر منافاتی با حقانیت نسبی این ادیان ندارد؛ زیرا با توجه به نظر اجماع، امام هرگونه شرک، کفر و بتپرستی را از صحنه روزگار محو میکند، ولی از پيروان این ادیان تنها جزیه میگیرد و چه بسا این برخورد، حقانیت نسبی ادیان یادشده را بیان میکند، هرچند اسلام دین حقیقی و حقیقت مطلق است. محور سوم: اندیشه مهدویت در آثار دکتر نصر دکتر نصر، بسیاری از حوزههای مطالعاتی خویش را به دینشناسی، اسلامشناسی و آموزههای آن اختصاص داده است. او در بسیاری از نگاشتههای خویش همانند قلب اسلام، اسلام و تنگناهای دنیای متجدد، و جوان مسلمان و دنیای متجدد به تبیین معارف اسلام پرداخته که در برخی از آنها حقیقت اندیشه مهدویت را تبیین و بازتابی از آن واقعیت همیشه زنده را بر همگان آشکار نموده است. در ادامه نوشتار آموزههای اندیشه مهدویت را در آثار ایشان برخواهيم رسيد: الف) همگانی بودن اندیشه موعودگرایی موعودگرایی، انتظار فرجامشناختی و باور به تحقق آرمانهای بشری و وعدههای الهی در ایجاب عدالت راستین و رفع استضعافها، استثمارها و استکبار ایدهای فرا شیعی و فرا اسلامی و پدیدهای واقعی و نهادينه شده در نزد پیروان ادیان الهی و غیر الهی به شمار ميرود. به اعتقاد نصر، پیروان « همه ادیان معتقدند که روزی یک شخصیت معنوی بلند پایهای که از مبدأ وحی و الهام سرچشمه میگیرد، با ظهور خود عالم را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد.» بنابراین، اهل سنت در انتظار ظهور شخصی به نام مهدی هستند که در آینده متولد میشود و « باور به ظهور منجی بین اسلام و دین زرتشتی مشترک است و اعتقاد به ظهور مهدی ـ که دوازدهمین امام است ـ و تأثیر این اعتقاد بر حیات دینی روزمره، دقیقاً میتواند با اعتقاد زرتشتیان به سوشیانت و مفهوم انتظار ـ که در برخی آموزههای زرتشتیان مندرج است ـ مقایسه گردد.» در تصور خطی از زمان نیز که در منابع سنتی مسیحی، نظیر آثار قدیس آگوستین وجود داشته و تاریخ را چون خط یا حرکت واحدی میبیند، «زمان سه نقطه عطف دارد، که عبارتند از: خلقت آدم، ظهور مسیح(علیه السلام) و آخرالزمان که با ظهور دوم مسیح همراه است.» اما با وجود همگانی بودن باور به منجی، آیینها در شخصیت مصلح و نگرشهای گوناگون به او اختلاف دارند که این چندگانگی در نظر به منجی، عرصههای زیست و کیفیت و گونه ظهور منجی را در مینوردد. براي نمونه، «شیعیان، کم و بیش، مدعیاند که شخص مهدی را میشناسند در حالی که سنیان، ظهور شخصی را به این نام، در آینده انتظار میکشند.» همچنین «نزد امامیه، امام دوازدهم، حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، اگرچه زنده است، در غیبت به سر میبرد، درحالی که امام مذهب اسماعیلی دستکم در شاخه نزاریه آن، همیشه زنده است و در میان انسانها حضور دارد، و در نتیجه مفهوم انتظار ظهور امام که در روانشناسی دینی شیعه دوازده امامی بسیار حائز اهمیت است، بدان معنا در مذهب اسماعیلی وجود ندارد.» در این سخن نصر گونهای از ابهام مشاهده میشود، اگر ایشان بر این باورند که از دیدگاه شیعه امامیه حضرتش غایب بوده و در میان مردم حاضر نیست، سخن سنجیدهای به نظر نمیرشد. حقیقت آن است که از دیدگاه شیعه، غیبت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به معنای عدم حضور در میان مردم نیست، بلکع در واقع آن حضرت در میان مردم حضور داشته و با ایشان مراوده دارند و تنها از دیدگان پنهان هستند که ادله بسیاری این امر را تأیید مینماید. با این اوصاف به رغم اختلافات اجتنابناپذير و مشكلات و کاستیهای برخی از آنها، اصل منجیگرایی به منزله حقیقتی همگانی، توان لازم را برای پیوند انسانها و رفع بحرانهای اتحاد داراست، ميتواند مرزهای جغرافیایی را درهم شكند، گونهای از وحدت مرام و عقیده بین پیروان سنتهای گوناگون را در پی آورد و با فروغ خود، چراغ اتحاد و یگانگی را روشن سازد. ب) منجی مصلح، مصداق انسان کامل در اندیشه سنتی دکتر نصر، کمال انسانی و وجود انسانی کامل که با «حقیقةالحقایق» پیوند دارد و عامل اتصال بین این عالم خاکی و ماوراء طبیعت به شمار ميرود، نمایان و جلوهگر است، تا جایی که «هدف از ظهور انسان در این جهان آن است که نسبت به موجودات عالم، دانش کلی کسب کند و به انسان کامل یعنی آیینه تمام نمای اسماء و اوصاف الهی تبدیل شود و انسان اگرچه قبل از هبوط خویش، در حالت عدنی به سر میبرد (الانسانالقدیم) و پس از هبوط این منزلت را از دست داد، اما به دلیل اینکه انسان خود را در مقام موجود اصلی عالم وجود که وی میتواند آن را کاملاً بشناسد میبیند، میتواند از مقام پیش از هبوط خویش فراتر رفته و به صورت انسان کامل درآید.» پس انسانها همانند جهان صغیری هستند که قادرند همه صفات کمال هستی را منعکس سازند، به گونهای که «غایت خلقت برای خدا هم آن است که خویشتن را از طریق ابزار کامل دانش خویش که همان انسان کامل است بشناساند.» با این حال، به اعتقاد دکتر نصر، هر انسانی بالقوه انسان کامل است، اما تنها اولیا را میتوان بالفعل به این نام خواند و از آنان به منزله مثالها و نمونههای حیات معنوی در طریق رسیدن به کمال پیروی کرد. این اشخاص، همان انسانهای برگزیده در سنتهای گوناگون و آینه تمام نمای وجود ازلی و واقعیت مثالی عالم و مصداق تمام عیار انسان به شمار میآیند. آنها بازتاب روحالهی (وجهالله) بر پهنه زمین و بهترین الگوی كمال انسانیاند و تنها آنان به معنای كامل كلمه انسان به شمار ميروند؛ خواه این انسانها در زمان فعلی حضور داشته باشند و خواه آنکه به عنوان یک منجی و انسان کامل در آینده ظهور کنند. از اینرو نصر میگوید: کاملترین انسان پیامبر اسلام و کاملترین جامعه، جامعه مدینه است. و در مواردی که کمال امری متعلق به آینده توصیف میشد، همیشه با مداخله دیگر الهی در تاریخ بشری، با ظهور سوشیانت در دین زرتشتی، یا کالکی، همان کالکی آواتارا در کیش هندو، یا مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در اسلام پیوند داشته است. بنابراين، منجیان سنتهای گوناگون در دوران ظهور خویش، مصداق کاملترین انسان به شمار ميآيند و جامعه آنها کاملترین جامعه است. از این میان، نمونه کمال انسانی در اندیشه شیعه جلوه بیشتری دارد، تا جایی که مسئولیتهای خویش را در زمان قبل از ظهور نیز تداوم میبخشد، نصر میگوید: بر اساس تفکر شیعی، سلسلهای از امامان و انسانهای کامل و ذوات برگزیده وجود دارد که آخرین و دوازدهمین آنها همان منجی مصلح است که خداوند عمری طولانی و اسرار آمیز به او عطا فرموده و هماکنون در غیبت به سر میبرد. او همانند الیاس که یهودیان او را در آسمان و زندهاش میدانند، زنده بوده و مرشد پنهانی همه عالم است و میتواند بر کسانی که از حال معنوی مناسبی برای دیدنش برخوردارند، ظاهر گردد. او یک موجود همیشه زنده روحانی است و کسانی را که مستعد در طریق معنوی هستند، هدایت میکند تا جایی که همه مؤمنان شیعه در دعاهای روزانهشان از او یاری و مدد میطلبند و آنان که دارای صلاحیت معنویاند، با آن حضرت پیوند درونی و معنوی ایجاد میکنند. این تفکر ریشه در آموزههای شیعی دارد که بر اساس آن، امام مهدی منزلت و جایگاه نبوت را دارا و همانند نبی از عصمت علمی و عملی برخوردار است. بر اساس ادله عقلی و نقلی بسیاری وظیفه هدایت تشریعی و تکوینی انسانها و پیوند دادن آنها به «حقیقةالحقائق» را بر عهده دارند. از اینرو، امام در زمان غیبت همانند زمان حضور، به سیره ديگر امامان در میان آدمیان عمل میکند، در حد ضرورت نیازهای معنوی بشر را برميآورد و در عصر حضور نیز همانند خورشیدی تابان، قلبهای آکنده از تاریکی گناه را به نور ایمان و تقوا روشن میسازد. ج) نقش مهدویت در جهان اسلام بر اساس اشارتها و نویدهای مکتب آسمانی اسلام، رکن و شالوده اساسی حرکت و قیام امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، ظلمستیزی و اجرای عدالت راستین و زیست سعادتمندانه بشریت و برافراشتن کلمه توحید است. از این رو، این تفکر بنیادین، از همان آغاز زایش اسلام کارکردها و بروندادهای اجتماعی و سیاسی بسیاری در تحولات، حرکتها و قیامها در جوامع اسلامی داشته است. از جمله میتوان به همسانسازی حرکتهای ظلمستیز و عدالتمحور با قیام و انقلاب مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و حرکتهای متمهدیانه و موعودگرایانه اشاره کرد که مردم با اندک مشابهتی که بین این قیامها و روایات مأثوره در مورد قیام نهایی امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مشاهده میکردند، در فرآیند تحقق دولتی کمالگرا و شهروندی در مدینهای فاضله، به آن حرکتها میگرویدند. از نظرگاه دکتر نصر، در جهان امروز این حرکتهای موعودگرایانه یا مهدیاندیشانه و متمهدیانه غالباً زمانی رخ نموده که سیطره ظالمان و یا غربیان و متجددان بر قلمرو ممالک اسلامی فزونی یافته و مسلمانان به انقیادشان در مقابل غربیان آگاه شدهاند. او میگوید: در نتیجه بازگشت و توجه به احادیث فرجامشناختی مربوط به پایان جهان که در آنها میخوانیم آنگاه که ظلم همه جا را فرا گیرد، مسلمانان ضعیف میشوند و به سلطه دیگران گردن مینهند ـ موجی از مهدویت، بسیاری از مناطق جهان اسلام را در سده نوزدهم فراگرفت که از جنبش برلوی در ایالت شمال غربی پاکستان امروزی تا جنبشهای غلام احمد و باب، تا قیام چهرههای برجستهای در افریقای غربی که مهمترین آنها عثمان دان فادیو، بنیانگذار خلافت سوکوتو بود که هرچند در دورهای جلوتر میزیست، دامنه نفوذش تا حوزه دریای کارائیب کشیده شد و سرانجام به جنبش مهدیگرایی سودان اشاره کرد که تنها شکست ارتش بریتانیا در سده نوزدهم، در برابر این جنبش بود. افزون برآن، در برخی از سرزمینها همچون نیجریه و ایران حرکتهای مختلفی به ظهور پیوست که عناصری از گرایشهای متمهدیانه یا موعود گرایانه را دربر داشت. با این اوصاف، غالب کسانی که به پیروی از این حرکتها تن در میدادند کسانی بودند که در انتظار وقوع واقعههای اخروی و بیرون آمدن دستی از غیب بودند. این افراد با ظهور برخی از مدعیان مهدویت، به منزله مقدمه و مدخل ظهور مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، هوادارانی در جهان اسلام یافتند و برخی حرکتهای مذهبی به راه انداختند که دارای آثار و نتایج بسیار مهم سیاسی و دینی بود. برخی از آنها همانند مهدی سودانی، عثمان دان فودیو هویتهای سیاسی جدیدی خلق کردند و توفیقات فراواني در مقابله با قدرت بسیار نیرومندتر استمعاری غرب آن روزگار نیز به دست آوردند. برخی نيز همانند باب، مباحثاتی را در تشیع گشودند. باب خود را بابی (دروازهای) به سوی مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وانمود میکرد که با گرویدن بسیاری بر گردش، مذهبی به نام بابیت پدید آورد. حتی یکی از شاگردان باب به نام بهاءالله پا را از این هم فراتر نهاد و خود را نه تنها مهدی بلکه پیامبری جدید و بنیانگذار بابیت معرفی کرد که امروزه در غرب پیروانی دارد. د) ضرورت ظهور؛ مقدمه قیامت چنانكه اشاره شد، اصل ظهور منجی و خوشبینی به آینده از باورهای بنیادین ادیان آسمانی و غیر آسمانی است که خاستگاه آن، آموزهها و تعالیم ادیان به شمار ميرود. هر دینی، کیفیت ظهور منجی خویش را به گونهای توصیف نموده و راهکارهایی راهبردی برای تسریع در تحقق آن ارائه نموده است. با وجود اين، اصل ظهور منجی چه ضرورتی دارد؟ با توجه به اینکه جامعه بشری مسیر تکامل خویش را میپیماید، چه نیازی به ظهور منجی و حاکمیت او در عصر ظهور وجود دارد؟ پژوهندگان دینی در پاسخ، ادله متعددی همانند اتمام رسالت انبیای الهی، پاسخگویی به نیاز فطری بشر و مقدمه بودن برای قیامت را برشمردهاند که دکتر نصر با تأکید بر اینکه پژوهش درباره ضرورت ظهور تنها با عنایت به سنت و آموزههای وحیانی آیینهای آسمانی تأیید شدني است و قوه خرد پاسخگوی به این انگاره نیست، مورد سوم را تأیید ميكند و میگوید: دیدگاههای سنتی همانند مسیحیت و اسلام با استناد به آموزههای دینی ـ و نه عقل ـ در باب بازگشت یا ظهور دوباره مسیح نظر یکسانی داشته و پذیرفتهاند که بازگشت و ظهور دوباره مسیح و حوادث قیامت در بیتالمقدس روی خواهد داد، با این تفاوت که اسلام برخلاف مسیحیت، وظیفه حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و مسیح(علیه السلام) را همبسته به یکدیگر و ظهور هر دوی اینان را بخشی از یک سلسله رویدادهای عظیم اخروی واحد [یعنی همان قیامت کبرا] میداند. از نظرگاه اسلام، در همان حال که حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چند صباحی بر زمین حکومت خواهد کرد، ظهور دوباره مسیح، با پایان تاریخ کنونی بشریت و به انتها رسیدن زمان، آنگونه که ما معمولاً درک میکنیم، مقارن خواهد شد. بنابراین، زمان تاریخی به پایان میآید و روز قیامت برپا میشود تا درباره بشریت داوری شود. حقیقت آن است که از دیدگاه شیعه امامیه ظهور حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و حضرت مسیح(علیه السلام)، همگام با پایان تاریخ و برپا شدن قیامت نیست بلکه آغاز حیات واقعی بشری به شمار آمده و حکومت عدل مهدوی، مدت مدیدی، در سراسر گیتی استوار خواهد شد و پس از آن قیامت برپا میشود. هـ) کارکرد اراده آدمی در ظهور بر اساس بینشهای فطری و دینی از تاریخ، نبرد درونی انسانها که قدما آن را نبرد میان عقل و نفس میخواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروههای انسانی و نبردمیان انسان کمال یافته و آزادی معنوی به دستآورده از یک طرف و انسان منحط حیوانصفت از سوی دیگر کشیده میشود. بدینسان، جامعهها و تمدنها و فرهنگها به سوی یگانه شدن و يك شكل شدن و در نهایت در یکدیگر ادغام شدن سیر میکنند. در نتیجه، آینده جوامع انسانی، جامعه واحد تکاملیافتهای است که در آن همه ارزشهای امکانی انسانیت به فعلیت میرسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و سرانجام انسانیت اصیل خود نائل میشود. اما اختیار و اراده آدمی در تحقق ظهور و انسانیت اصیل و فراهمآمدن آرمانهای بشری، تا چه اندازه اثرگذار است؟ و آیا اختیار و عامل انسانی نیز در نیل به آن سعادت راستین دخیل است یا خیر؟ در این مورد دو دیدگاه اساسی ترسیم شدني است که دکتر نصر با اشاره به یک دیدگاه میگوید: برخی بر این باورند که مسائل و مشکلات موجود در جهان اسلام تنها با امداد مستقیم الهی و مداخله خداوند در تاریخ حل خواهد شد و انقیاد بیسابقه جهان اسلام در مقابل نیروهای خارجی كه خود نشانه آخرالزمان یا وقوع حوادثی ماهیتاً اخروی است، تنها با امدادهای الهی و نه عامل انسانی بنیانکن میشود. بر اساس این دیدگاه، اراده و عامل انسانی، در تحقق ظهور هیچ نقشی ندارد، و آدمی تنها نظارهگر رخداد باشکوه ظهور منجی خواهد بود. این دیدگاه با آموزههای وحیانی ـ که آدمی را مختار رد تغییر سرنوشت خود میداند ـ و فطرت و وجدان بشری سازگار نیست. اما بنابر نظریه دوم ومختار که دکتر نصر به آن اشارهای نکرده، اگرچه تاریخ ضابطهمند و قانونمند است، محرک و مکانیسم حرکت قیام منجی، اراده آدمیان و نزاع و ستیز بین دو جبهه حق و باطل خواهد بود. بنابراین، نقش اراده و اختیار آدمی در ظهور منجی بسیار کارساز است. چنانكه خداوند میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»؛ در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان خود را تغییر دهند. شیخ طوسی با برتابیدن این نظرگاه مینویسد: هم اراده الهی و هم تلاش ما در بسط ید و قدرت و سلطنت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مؤثر است. اگر خداوند بنابر مصالحی به وی بسط ید نداد، میدانیم که باز هم تقویت و بسط ید امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بر ما یک تکلیف واجب است؛ چون این امر وابسته به آمادگی ماست. اگر بسط ید آن حضرت از کارهای خداوند بود، ناچار باید مردم در اطاعت و تمکین از آن حضرت مجبور میشدند و خداوند میان امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و توطئه دشمنان ایشان مانع ایجاد میکرد تا کسی نتواند به وی آسیب برساند، یا اینکه او را توسط فرشتگان تسلطی بخشد و چنین کاری به اضطرار و سقوط تکلیف منجر خواهد شد، سپس در هر شرایطی بر ما واجب است که برای بسط ید امام تلاش نماییم و اگر تلاش نکنیم، تقصیر از خود ماست. و) حکومت کامل در عصر ظهور نصر با طعنورزی و نقد گسترده از حکومتها و عصر متجدد، حکومت واقعی و کامل را از آن حکومت سنتی میداند و با اشاره به اینکه جریان کلی نظام طبیعت و سیر تاریخ رو به سوی تکامل گام نهاده و در نهایت، حکومت کامل ارزشهای انسانی استقرار مییابد، چنين ميافزايد كه تاکنون حکومتی کامل و واقعی تحقق نیافته است. به اعتقاد نصر، از لحاظ سیاسی، شریعت شامل تعالیم مشخصی است که بنیاد نظریه سیاسی اسلام را تشکیل میدهند. در دیدگاه اسلامی، تنها خداوند قانونگذار است و انسان هیچگونه قدرتی برای وضع قوانینی بیرون از چهارچوب شریعت ندارد و باید فرمانبردار قوانینی باشد که خدا بر او فرو فرستاده است. بنابراین، از نقطهنظر شریعت، هر حکومت آرمانی، فاقد قدرت تشریع و قانونگذاری در معنای اسلامی آن است و وظیفه حکومت نه تشریع قوانین، بلکه اجرای قوانین خداست. واقعیت اساسی، حضور شریعت یا قانون الهی است که باید در جامعه به اجرا درآید. با وجود اين، در مورد این پرسش که در جامعه اسلامی چه کسی باید حکمران باشد، نظریههای شیعی و سنی کلاسیک با یکدیگر متفاوت است. در نزد شیعه دوازده امامی کلاسیک، «حکومت کامل از آنِ امام بوده و تنها با ظهور حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ـ که حتی در حال حاضر نیز حاکم نامرئی جهان است، ولی خود را به طور مستقیم در جامعه بشری آشکار میسازد ـ تحقق مییابد، و در غیبت او هر شکلی از حکومت بالضروره ناکامل است؛ زیرا نقصهای آدمیان در نهادهای سیاسیشان منعکس میشود.» و در رأس حکومت، انسانی کامل و ذاتی برگزیده از جانب ذات باریتعالی در میان زمینیان حضور نداشته و هیچ گاه سنت اسلامی به معنای واقعی کلمه رعایت نشده است. اما این امر منافاتی با تشکیل حکومتهای دینی الگو گرفته از حکومت رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جامعه مهدوی ندارد و به اعتقاد شیعه ولیفقیه به عنوان نماینده امام میتواند حکومت دینی را تشکیل دهد. با وجود اين، در عصر ظهور كه با مداخله الهی در تاریخ بشری با ظهور سوشیانت در دین زرتشتی، یا کالکی، همان کالی آواتارا در کیش هندو، یا مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در اسلام پیوند دارد، ذاتی برگزیده و انسانی کامل به نام امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود و مصداق یک حکومت کامل و سنتی تحقق مییابد و عدل کلی عرصههای گردونه زیست بشری را درخواهد نورديد. ز) آرمانشهرگرایی مطالعه تاریخ زندگی بشر گواه است که انسان همواره در آرزوی داشتن جامعهای عاری از ظلم و ستم، همراه با آرامش، رفاه و زیستی سعادتمندانه بوده است. از اینرو، بسیاری از متفکران با ژرفکاوی آرمانشهرهایی را بر برهان عقلی استوار نموده و مدینههایی فاضله برای آینده جهان ترسیم نمودهاند، اما غالب این طرحها و ایدهها از خرد خطاپذیر بشری تأثیر پذیرفته و با کژیها و نقصهایی مواجه بوده و نتوانستهاند بهشت گمشده آدمیان را بنمایند. نصر با تأکید بر این امر میگوید: انسانها با اطمینان خاطر بسیار درباره خلق آینده سخن میگویند و نقشههایی ترسیم میکنند که بر روی کاغذ کاملاً منطقی به نظر میرسد، ولی دیری نمیپاید که به انواع و اقسام نواقصی که در مرحله نقشهکشی حتی به تصور هم نمیآمد، مخدوش میشوند؛ زیرا انسانهایی که عامل اجرای این نقشهها تلقی میشوند، آن گونه که واقعاً هستند، یعنی مخلوقاتی ناقص و فاقد معرفت لازم نسبت به سرشت امور، دیده نمیشوند. وجود آنان آکنده از نواقصی است که به هر کاری که دست بزنند، بر آن تأثیر میگذارند، به هر اندازهای که منکر این نواقص شوند، خطرناکتر میشوند. فراموش کردهاند که هیچ وضعی ممکن نیست از وضع ناقص و معیوب کسانی که موجب پدید آمدن آن وضع شدهاند، بهتر باشد. با این حال دکتر نصر به توصیفاتی در مورد مدینههای فاضله و آرمانشهرگرایی پرداخته و نقش آنها را در جهان معاصر میشناساند و میگوید: آرمانشهرگرایی اندیشهای است که عامل مهمی در میان سلسله عوامل و نیروهایی است که باعث ظهور اندیشه پیشرفت در غرب جدید گردید. تعالیم سنتی همیشه به جامعه آرمانی و کامل همانند جامعه آرمانی و کامل شهر خدای قدیس آگوستین، المدینة الفاضله فارابی و افلاطون آگاهی داشتهاند. به معنای عمیق، این شهرها متعلق به این جهان، دستکم به معنای متعارف لفظ جهان، نبودند. خود واژه «utopia» که سرتامس مور آن را به منزله عنوان اثر مشهور خود به کار برد، منشأ مابعدالطبیعی این مفهوم را آشکار میسازد. یوتوپیا به معنای حقیقی آن یعنی ناکجاآباد . آرمانشهر یا ناکجاآباد آن گونه که فلاسفه اسلامی قائلند، سرزمینی ورای مکان فیزیکی، در آسمان هشتم است. آرمانشهر از آنِ عالم ملکوت بوده و بر روی زمین تحققناپذیر بود، مگر آنکه نزول این شهر ملکوتی به سطح زمین مقدر میشد. اما دنیازدگیای که پس از قرون وسطا در غرب رخ داد، به تدریج اندیشه آرمانشهر را دگرگون کرد تا آرمان شهرگرایی را به معنای جدید آن خلق کند. در این دگرگونی، اندیشههای مسیحاییای که از یهودیت و تا حدودی از مسیحیت سرچشمه میگرفت، وجود داشتند تا نقشی مهم ایفا کنند. مفهوم آرمانشهرگرایی قبلاً دنیوی شده، از این شور دینی برای استقرار نظمی کامل بر زمین قدرت بسیاری کسب کرد و نیروی عمدهای در جامعه غری گشت. تصادفی نیست که جزمیترین ایدئولوژی مبتنی بر اندیشه پیشرفت گریزناپذیر انسان که از غرب سر برآورد، یعنی مارکسیسم بر آن بود تا شور شبه مذهبیای را که از بسیاری جهات از تحریف اندیشههای مسیحایی نشأت میگرفت، با آرمانشهرگرایی تلفیق کند. نقش مسیح در استقرار سلطنت خداوند بر زمین به نقش انقلابیونی مبدل گشت که از طریق ابزارهای انقلابی و خشونت آمیز نظم اجتماعی کاملی پیدا کرد. نتيجه دکتر نصر همراه با ديگر سنتگرایان جهان همانند رنهگنون، شوان و کوماراسومی جامعه و تمدنی سنتی را با سازکارهای خاص خود ترسیم نمودهاند که تاکنون محقق نگشته، ولی چنین جامعهای تاحدود بسیاری با مدینه فاضله در عصر ظهور سازگار است. نصر با تفکر سنتگرایی خویش قائل به وحدت متعالی ادیان است که این ایده با حاکمیت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر ظهور سازگار نيست و در نتیجه حضرتش وحدت متعالی ادیان را نخواهند پذیرفت. نصر با عنايت به اینکه سنت اسلامی را برتر و سهلتر از سایر سنن میداند، سنت اسلامی را برمیگزیند و بسیاری از آثار خویش را نیز به آن اختصاص میدهد و در آثار خود بسیاری از مبانی اندیشه مهدویت را به منزله یکی از آموزههای وحیانی اسلام تبیین میکند.