پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، کام امتش را با انتظار گرفت و بدینسان شهد فرهنگ انتظار را به آنان چشاند و چشماندازنگری، برنامه محوری و عملگرایی را در پیکر ایشان نهادینه ساخت. آنگاه که فرمود: أفضل أعمال أمّتی انتظار الفرج من الله عزّوجلّ؛ برترين اعمال امت من، انتظار گشايش از سوي خداوند عزوجل است. از اینرو، حرکت کاروان امت براساس چشماندازنگری رقم خورد. امت اسلام، فراسوی نگره خویش را با فلسفه فرج به نظاره مینشیند و همواره انتظار فرج را زمزمه میکند. در این میان، فرهیختگان و عالمان امت، باید حس یوسفخواهی مردم را یعقوبوار بیدار سازند و سرلوحه برنامه آنان قرار دهند؛ همانگونه که امام هادی(علیه السلام) برنامه و وظایف عالمان دین را چنین میفرماید: لولا من یبقی بعد غیبۀ قائمنا(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، من العلماء الداعین إلیه والدالّین علیه والذابّین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک إبلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقی أحد إلّا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الذین یمسکون أزمّۀ قلوب ضعفاء الشیعۀ کما یمسک صاحب السفینۀ سکّانها أولئک هم الأفضلون عندالله عزّوجلّ؛ اگر در روزگار غیبت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را یاد کنند و مردم را به سوی او راه نمایند و از دین او، با استدلالهای محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از تور ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان و دشمنان اهلبیت(علیهم السلام) رهایی بخشند، هیچ کس باقی نمیماند، مگر آنکه راه ارتداد پیش میگرفت، ولی آنان، زمام دلهای شیعیان را در دست میگیرند، چونان که ناخدای کشتی، سکان کشتی را. اینان نزد خداوند عزوجل افضل و برترین مردم هستند. دعوت، دلالت، دفاع و نجات سرلوحه برنامه عالمان دین در عصر غیبت در عصر غیبت، کانون فعالیتهای فرهنگی و دینی عالمان بزرگوار شیعه، گلواژه انتظار است. کانون فرهنگسازی آنان، دعوت و دلالت به اسلام، دفاع از دین قائم آلمحمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ، نجات مستضعفان از تورهای ابلیسیان و شکار ناصبیان و توجه به خود حضرت و فرهنگ انتظار است. اساس كار عالمان ديني در عصر غیبت، مدیریت ذهنها و ارادهها و جهتدهی مردمان به سوی خلیفه خدا و حجت اوست. از اینرو، به سوی او فرامیخوانند و او را پایگاه دعوتگری خویش قرار میدهند؛ زیرا: «من أراد الله بدء بکم و من وحّده قبل منکم و من قصده توجّه بکم؛ آنکه خدا را اراده کند، از شما میآغازد و هر که آهنگ آموزههای توحیدی پوید، از شما میجوید و هر كه خداطلب شود، با توجه شما باشد.» از همین رو، فرهیختگان و دانشمندان فراخوان خویش را با سروش «أین باب الله الذی منه یؤتی، و أین وجه الله الذی إلیه یتوجّه الأولیاء و أین السبب المتّصل بین الأرض و السماء؛ کجاست آن آستان الهی که از آن روانه میشوند؛ کجاست آن وجه الهی که دوستان خدا بدان روی میآورند و کجاست عامل اتصالِ زمین و آسمان؟» اعلان ميدارند و با یک کرشمه، دو کار میکنند. عالمان دین، افزون بر دعوت، به دلالت و راهنمایی نیز دست مییازند؛ یعنی مغز و فکر منتظران با قلب و دل آنان نیز ارتباط برقرار میکنند. گام به گام در دهلیزهای شناختی و گذرگاههای قلبی و ساقههای روانی منتظران، همزبانی و همنوایی میکنند تا در هنگامههای امتحان از پا نیفتند و شبههها و شهوتها، آنان را به کامهای آتشین شیطانی نلغزاند. عالمان در عصر غیبت، گذشته از دعوت و دلالت به حجت خدا، از دین او نیز دفاع میکنند و مرزهای اعتقادی را پاس میدارند. آنان میکوشند با ارائه نظامهای مورد نیاز فکری و راهکارهای وحیانی، مدیریت دینی امت را رهنمون شوند. بدینگونه، حریم دین او را از تمامی آسیبها، حفظ میکنند تا از التقاط و دستبرد رهزنان به دور بماند؛ زیرا میدانند که تنها در سایهسار دعوت و دلالت به دین خدا و دفاع از آن، میتوان بندگان خدا را از دامهای شیطانی رهایی بخشید. راهبرد فقیهان برای آشناکردن مردم با نور حقیقت عالمان شیعه با شاخصههای دعوت و دلالت به دین خدا و دفاع از آن و نجات مردم، مدیریت فرهنگیِ جامعه را پیش میبرند و شبکههای پیچیده کفر و نفاق را متلاشی میکنند و زمامِ دلها را به دست خود میگیرند و همچون سکّاندار کشتی، سرنشینان را از تلاطم امواج خطرها میرهانند. آری، سیاست راهبردی آنان در عرصه دین و فرهنگ، براساس فقه آنان شکل میگیرد و ماجرای فقه و تفقه را میتوان از بارِ مفهومی این کلیدواژه دریافت که به معنای «فهم، دقت و تأمّل» است. امیرمؤمنان(علیه السلام) میفرماید: إنّا والله لانعدّ الرجل من شیعتنا فقیهاً حتّی یلحن له، فيعرِف اللحن؛ به خدا سوگند کسی از شیعیان خود را فقیه نمیشماریم تا اينكه به رمز، سخنی به او گفته شود و او آن رمز را دریابد. مفضل بن عمر میگوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: یک خبر که آن را درک میکنی، بهتر است از ده خبر که تنها آنها را روایت میکنی. بیگمان هر «حقی»، «حقیقتی» دارد و هر کار «درستی» دارای «نوری» است. سپس فرمود: به خدا سوگند، کسی از شیعیان خود را فقیه نمیشماریم تا اينكه به رمز، سخنی به او گفته شود و او آن رمز را دریابد. همانا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر فراز منبرکوفه فرمود: «به راستی که فتنههایی ظلمانی پشت سر دارید که جز نُوَمَه کسی از آن نجات نمییابد. به آن حضرت عرض شد: ای امیرمؤمنان نُوَمَه کیست؟ فرمود: آنکه مردم را میشناسد، ولی مردم او را نمیشناسند. و بدانید که زمین از حجّت خدای عزّوجلّ خالی نمیماند، ولی خدای عزیز به زودی دیدۀ خلقش را به دليل ظلم و جورشان و زیادهروی آنان درباره خودشان از او نابینا میسازد، و اگر زمین یک ساعت از حجت خدا خالی بماند، اهل خود را فرو میبرد، ولی آن حجت مردم را میشناسد و آنان او را نمیشناسند؛ چنانکه یوسف مردم را (برادرانش را) میشناخت و آنها او را نمیشناختند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»؛ «دريغا بر اين بندگان؛ هيچ فرستادهاي بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند ميكردند.» فقیه، فرآیندِ مهندسیِ «کشف»، «استخراج» و «تبدیل» را همواره بهکار میبندد تا به ژرفا و گستره حقیقت راه یابد. فقیه، حقیقتِ حق و نورِ هر صواب را شکار میکند و شهد کلام را در کامِ جانش، میچشاند. و از این رو، با رمز سخن آشناست و آن رمز آشنا با اسرارِ کلام امیرمؤمنان اوج میگیرد که فرمود: «به راستی فتنههایی ظلمانی پشت سر دارید که جز نُومُهَ، کسی از آن نجات نمییابد؛ یعنی کسی که مردم را میشناسد، ولی مردم او را نمیشناسند.» فقیه میداند که در فضای فتنه و شب دیجور، نمیشود سطحیاندیش بود و به امور ظاهری پرداخت و گرد و خاک به پا کرد و در طرح دشمن قرار گرفت. او به ریشهها میاندیشد و هرگز اسیر نگاهها و تلقینها نمیشود. گستره نگاه او، در اخلاص ریشه دارد و لذا هر نسیمی او را به بازی نمیگیرد. کوه استوار و تفسیرِ «سترگ» است و بازیگر هر صحنه خستگی نمیشود تا همه او را شناخته باشند. او مردم را میشناسد و زمانشناس و زبانشناس است، ولی مردم او را نمیشناسند و روشن است که در دل فتنهها و شب دیجور، تنها چنین فرهیختگانی نجات مییابند. فقیه رمز سخن حضرت را میفهمد که چگونه باید به عمق ریشهها بپردازد و از امیرمؤمنان میآموزد که زمین از حجّت خدا خالی نمیشود که اگر زمین ساعتی از حجت خدا خالی شود، اهل خود را فرو میبرد. فرآیند انحطاط و سقوط بدکاران، جهلورزان و ستمگران «وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون»؛ و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند. بنابراين، خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند، لكن خودشان بر خود ستم ميكردند آنگاه فرجام كساني كه بدي كردند ]بسي[ بدتر بود، ]چرا[ كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند ميگرفتند. ناکامی آدمی از نابالغی او سرچشمه میگیرد. او از حس زیباییشناسی و حس یوسفخواهی محروم مانده است. از همینرو، «لم یمتثل أمر رسول الله صلیالله علیه و آله فی الهادین بعد الهادین؛ دستور رسول خدا درباره جانشینانش، یکی پس از یکی دیگری پیروی نشد.» «والأمّة مصرّۀ علی مقته؛ و امت بر دشمنی با آنان پافشاری ورزیدند.» و «مجتمعۀ علی قطیعۀ رحمه و إقصاء ولده؛ بر قطع رحم او و دور کردن مقام و منزلت فرزندانش یکپارچه شدند.» این جملهها، فرآیند سقوط امت اسلامی را در سه مرحله تحلیلی به نمایش میگزارد و حس خفته آنان را ترسیم میکند: «الاّ القلیل ممّن وفی لرعایۀ الحقّ فیهم ، فقتل من قتل، و سبی من سبی، و اُقصی من اُقصی؛ ]از این سقوط[ ، تنها گروه اندکی ]رهایی یافتند[ كه به رعایت حق آنان وفادار ماندند. در نتیجه برخی کشته، برخی اسیر و برخی دیگر تبعید شدند.» «وجری القضاء لهم بما یرجی له حسن المثوبۀ؛ و قضا و قدر برای آنان، به آنچه در برابرش، انتظارِ پاداش خوب داشتند، جاری شد.» پیشوایان بر آن بودند که شهد بندگی و عصاره هستی را به کام انسان بچشانند و چشم به راه تحقق آرمان موعود الهی بودند و در این راستا، تمامی قضا و قدر الهی را با جام رضا به سر کشیدند. «إذ کانت الأرض لله یورثها من یشاء من عباده، والعاقبۀ للمتّقین و سبحان ربّنا إن کان وعد ربّنا لمفعولاً، و لن یخلف الله وعده، و هو العزیز الحکیم؛ زیرا زمین از آنِ خداوند است و او برای هر کدام از بندگانش که بخواهد آن را به ارث میگذارد و فرجام نیک برای پرهیزکاران است و منزّه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار، شدنی است و در وعده خدا هیچ تخلفی راه نمییابد.» فرجام پرهیزكاران و تکالیف یوسفخواهان در ظرف مشیت الهی، فرجام پرهیزگاران به عنوان وارثان زمین رقم خورده است و پیشوایان شیعه، بر این مشیت الهی رنجها کشیدهاند و چشم به راه نشستهاند که او خواهد آمد. اما باید حس خفته مردم به حس شکفته تبدیل شود و از خفتگی به شکفتگی راه یابند. آنگاه با رشد حس زیبایی شناسی، به آستانه حس یوسفخواهی نایل شوند. فعلی الأطائب من أهل بیت محمّد و علیّ صلّیالله علیهما و آلهما فلیبک الباکون، و إیّاهم فلیندب النادبون، و لمثلهم فلتذرف الدموع، و لیصرخ الصارخون، و یضجّ الضاجّون، و یعجّ العاجّون؛ پس باید گریهکنندگان، بر برترین پاکان از خاندان اهل بیت(علیهم السلام) بگریند و ندبه و زاری کنند ندبهکنندگان، و برای چنین کسانی باید اشکها ریخته شود و فریادکنندگان فریاد کنند و ضجّه کشندگان ضجّه کشند و شیونکنندگان شیون کنند. باید از مردگی و خفتگی با نسیم معرفت امام زمان خویش، به شکوفایی و شکفتگی روانه شویم که: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتۀ جاهلیّۀ.» باید حس زیباییشناسی را با اشکهای خود بر پاکان هستی جاری سازیم و با ندبه و زاری همراه و با ضجّه همنوا و با شیون همگون باشیم. اینگونه حس و حال یوسفخواهی در وجود ما موج خواهد زد و طوفانِ « أین الحسن أین الحسین، أین أبناء الحسین، صالح بعد صالح و صادق بعد صادق، أین السبیل بعد السبیل، ... أین بقیّۀ الله؛ كجاست حسن(علیه السلام)؟ كجاست حسين(علیه السلام)؟ كجايند فرزندان حسين(علیهم السلام)؟ آن پاكان هستي كه هر يك پس از ديگري درستكردار و راستگو و راه به سوي او بودند؟... كجاست حضرت بقية الله؟» برپا خواهند شد. تا آنكه خود را نزدیکتر میکند و یوسف زهرا را خطاب میکند: بأبی أنت و اُمّی و نفسی لک الوقاء والحمی، یابن السادۀ المقرّبین... لیت شعری، أین استقرّت بک النّوی... عزیز علیّ أن أری الخلق و لاتری، و لا أسمع لک حسیساً و لانجوی؛ پدر و مادر و جانم فدا و حامي تو باد، اي فرزند بزرگان مقرب... كاش ميدانستم كجا دلها به تو آرام و قرار ميگيرد... سخت است بر من كه همه را ببينم و تو را نبينم و از تو هيچ صدايي حتي آهسته هم به من نرسد. آنگاه حس و حال، با زبان و ادبیات تازهای اوج میگیرد: بنفسی أنت اُمنيّة شائق يتمنّي من مؤمن و مؤمنۀ ذکرا فحنّا... إلی متی أحار فیک یا مولای... هل إلیک یاابن احمد سبیل فتلقی؛ جانم به فدايت! تو آرمان و اشتياق قلبي هر آرمانخواه هستي؛ از مرد و زن اهل ايمان كه همواره يادت كنند و ناله شوق سر دهند... اي مولاي من! تا كي حيران و سرگردان تو باشم؟ ... اي فرزند پيامبر! آيا به سوي تو راه ملاقاتي هست كه ديدارت كنم؟. این عبارات، لایههای تو در توی منشور عشق و حس یوسفخواهی را به نمایش میگزارد و روح انسان منتظر را اسیر تلاطم آن میسازد. همه راز و رمزها در همین است که انسان به این «حس و حال» دست یابد و زیباییشناسیاش شکفته شود. از این رو، بر فرهیختگان است که یعقوبوار به عرصه مدیریت فرهنگی وارد شوند. «وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یا أَسَفَى عَلَى یوسُفَ وَابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ»؛ و [یعقوب از برادران یوسف] روی برگردانيد و گفت: «اي دريغ بر يوسف!» و در حالي كه اندوه خود را فرو ميخورد، چشمانش از اندوه سفيد شد. «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ یوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنْ الْهَالِكِینَ»؛ [پسران او] گفتند: «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد ميكني تا بيمار شوي يا هلاك گردي.» «قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنْ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛ [يعقوب] گفت: «من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا ميبرم، و از [عنايت] خدا چيزي ميدانم كه شما نميدانيد.» ستم و جور آنان و اسراف بر خودشان، سبب شد که یوسف در میانشان نباشد. به پدر خود، یعقوب نیز که از فراق یوسف میسوزد و میگدازد، اعتراض میکنند که چرا در یاد یوسف خود را به سختی میافکنی! آنان نه در حضور و نه در غیاب یوسف، «حس و حال» مناسب او را نداشتند. لذا یعقوب میفرماید: «من با خدا از اندوه خویش سخن راندم و شکایت خود را به شما طرح نکردم، که چنین میگویید و از خدای خود، چیزهایی سراغ دارم که شما نمیدانید.» در چنین فضایی است که چنین رهنمود میدهد: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیئَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا ییئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الكَافِرُونَ»؛ اي پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستوجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسي از رحمت خدا نوميد نميشود. حضرت یعقوب بار دگر دستور میدهد تا فرزندانش به سوی مصر و فراهمآوردن مواد غذایی حرکت کنند، ولی اینبار که مرتبه سوم بود، سرلوحه خواستهاش را جستوجو از یوسف و برادرش قرار میدهد. آن حضرت به اقدام و حس و حال خاص دستور میدهد و میفرماید كه نگذارید یأس بر شما چیره شود. یأس میوه کفر است و تنها کافران در آن باتلاق گرفتار میشوند. در شرایطی که وضع عمومی کنعان، بحرانی است و قحطی فراگیر شده است، مهمترین سخن حضرت یعقوب، حس یوسفخواهی است و در زمانی که فرزندانش اعتراض دارند و در فضای روحی نامناسب و همراه با یأس به سر میبرند، دستور اقدام با حس و حال ویژه را صادر میکند. او بدین ترتیب، حوزههای شناختی عاطفی و رفتاری آنان را سرشار میسازد و ادبیات اضطرار را بازخوانی میکند. آنان به راه میافتند، ولی با حس و حالی دیگر. وقتی به آستان دوست وارد شدند: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیهِ قَالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیلَ وَتَصَدَّقْ عَلَینَا إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»؛ پس چون [برادران] بر او وارد شدند، گفتند: «اي عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاي ناچيز آوردهايم. بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كني كه خدا صدقهدهندگان را پاداش ميدهد.» دستور حضرت یعقوب بر آنان اثر گذاشت و ادبیات جديدي بر زبانشان جاری شد. حس یوسفخواهی آنان، زبان اضطرار به حجت را گویا ساخت و با آن گویش، ارتباط جدیدی با حجت خدا برقرار کردند. در نتیجه، دوران غیبت به ظهور انجامید. امام امت و بیدارگری یوسفخواهان نوع نگاه و نگرش فرهیختگان و اندیشمندان هر جامعه، میتواند کارآمدی و اثربخشی را در راستای تحول آن جامعه به نمایش بگذارد؛ همچنانکه از شیوه رهنمود حضرت یعقوب(علیه السلام)، به خوبی به دست میآوریم که چگونه در اوج بحران و قحطی، اذهان را متوجه یوسف و برادرانش میکند. او با این شیوه مدیریتی، رخسار زیبای یوسف را از پسِ غیبت به تابش ظهور زمینهسازی مینماید. امام راحل(رحمه الله) با همین نگاه به عصر غیبت و وظیفه فقیهان، توانست به لطف خداوند و توجهات حضرت ولي عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به معماری انقلاب بزرگ اسلامی دست يابد. حس و حال آن رادمرد فرزانه، از زمزمه روحافزایش به خوبی حس میشود که «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم.» بلندای نگاهش، استواری همتش، ظرافت و ظرفيّت دیدگاهياش، مردم را به راه انداخت. یعقوبوار دستور حرکت داد و مردم به راه زدند و با حس یوسفخواهی دیوارههای یأس را فرو ریختند و بذر «انفجار نور» را در نیمه خرداد کاشتند. امام در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی، انفجار نور را زمینهساز ظهور خواندند. حس یوسفخواهی در وجود معمار انقلاب موج میزد. او شیفته یوسف زهرا بود. امام براي مدیریت کلان و سیاست راهبردی فرهنگیِ خویش بر آن بود که شهدِ حس یوسفخواهی را بر کام پیروانش بنشاند. او که شالوده حاکم بر حرکت انقلابی و فرهنگی خود را فرهنگ مهدویت و انتظار فرج میدانست، براساس دکترین مهدویت و انتظار، فلسفههای سیاسی موجود را به چالش کشانید. خود در اینباره فرمود: این من نبودم که به واسطه من پیروزی را به دست آوردید. خدای تبارک و تعالی در سایه امام زمان (سلام الله علیه) ما را پیروز کرد... این نیست الا اينكه دست غیبی در کار است. خدای تبارک و تعالی به وسیله امام زمان سلام الله علیه [این تحول را در زندگی مردم پدید آورد]. انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهانی اسلام به پرچمداری حضرت حجت (ارواحنا فداه) است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. امیدوارم که این انقلاب، یک انقلاب جهانی بشود و مقدمه برای ظهور بقیة الله ارواحنا له الفداء باشد. انشاءالله اسلام را آنطور که هست در این مملکت پیاده کنیم و... مقدمه باشد برای ظهور ولیعصر ارواحنا فداه. امید است که این انقلاب، جرقه و بارقهای الهی باشد که انفجاری عظیم در تودههای زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب حضرت بقیۀالله ارواحنا لمقدمه الفداه منتهی شود. دست عنایت خدای تبارک و تعالی بر سر این ملت کشیده شده است و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علایم ظهور بقیه الله ارواحنا فداه است. من امیدوارم که ما به مطلوب حقیقی برسیم و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و آن نهضت ولیعصر (عج) است. ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی میشکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران، خاتمه میدهیم و به یاری خدا، راه را برای ظهور منجی، مصلح کل و امامت مطلق حق، امام زمان (ارواحنا فداه) هموار میکنیم. همه ما انتظار فرج داریم و باید در این انتظار خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور انشاءالله تهیه شود. با اتّکال به خدای تبارک و تعالی و پشتیبانی صاحب این کشور، امام زمان سلام الله علیه این مقصد را به آخر برسانید و خواهید رسانید. خداوند همه ما را از این قیدهای شیطانی رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهی [جمهوری اسلامی] را به سرمنزل مقصود برسانیم و به صاحب امانت، حضرت مهدی موعود ارواحنا لمقدمه الفداه رد کنیم. ما امروز دورنمای صدور انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش میبینیم و جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیکتر مینماید. گویی جهان مهیا میشود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مكه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان. سلام بر ملت بزرگ ایران که با فداکاری و ایثار و شهادت، راه ظهورش را هموار میکنند. من امیدوارم که این کشور با همین قدرت که تا اینجا آمده است و با همین تعهد و با همین بیداری که از اول قیام کرده است و تا اینجا رسانده است، باقی باشد این نهضت و این انقلاب و قیام تا صاحب اصلی انشاءالله بیاید و ما و شما و ملت ما، امانت را به او تسلیم کنیم. بار الها! ... عاجزانه از مقام مقدس تو میخواهیم... ملت عزیز ایران را در پیشبرد جمهوری اسلامی و سرکوب منحرفان و مخالفان با اسلام و پیروان آن مصممتر فرمایی، تا این انقلاب را به انقلاب جهانی مهدی موعود ارواحنا فداه ادامه دهند. حس یوسفخواهی در وجود امام راحل موج میزد و آن بزرگمرد انرژی خود را از آن خورشید درخشان میگرفت. یعقوبوار کام مردم دلیر ایران را با آن آشنا ساخت و با پژواک ذهنیت خود، دکترین مهدویت و انتظار را در اندیشه جان آنان جاری کرد و آن را چونان باور و رفتار نهادینه ساخت. او فقیه سترگی بود که در سایه فرآیند فقاهت خویش با فهم، دقت و تأمل، راز و رمز سیاست راهبردیِ فرهنگیِ عصر غیبت را میدانست. او از امام هادی(علیه السلام) آموخته بود که باید کانون حرکت انقلابی و فرهنگی خود را براساس محورهای راهبردیِ دعوت و راهنمايي به امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ، حمایت و دفاع از دین او و سرانجام نجاتبخشی مستضعفان از دام شیاطین و پیروانش قرار دهد. او میدانست که باید حس خفته مردم را با ترنم ولایت او شکفته کند و بر قلب و جان آنان حاکم سازد. با این نگاه، انتظار، حوزه مفهومی خود را آشکار میسازد و شکل محتوایی خویش را به صورت نظام فکری به نمایش میگذارد و تفسیرگر دکترین مهدویت میشود. انتظار فرج، اساس دکترین مهدویت نگاه فرد منتظر و بهرهمند از فرهنگ انتظار، چنان باشکوه است که زاویه دید امت، سازههای بینش، منش و روش هر فردی را سامان میدهد و هندسه فکری و گفتمان مسلط او را رقم میزند؛ همچنین فرآوردههای نرمافزاری دکترین او را فراسویش قرار میدهد؛ چنانكه امام زینالعابدین(علیه السلام) میفرماید: «انتظار الفرج من أعظم الفرج؛ انتظار فرج، خود بزرگترین فرج است.» انتظار یعنی چشمداشت، امیدواری، مترصد چیزی بودن و چشم به راهی داشتن. حالتی روحی و روانی است که آدمی را برای آنچه انتظارش را میکشد، آماده میسازد. انتظار، فرهنگ است؛ خیمهای است که ذهنیت فرد منتظر را درگیر میسازد و نگاه او را به فراسوی افق میدوزد؛ فرد منتظر دلمشغول است و با تمام وجودش در آمادهباش کامل به سر میبرد. قلمرو «شناختی، عاطفی و رفتاریِ» او دغدغهمند است و این دغدغه، پیوسته است؛ همچنانکه امام صادق(علیه السلام) فرمود: وانتظروا الفرج صباحاً و مساءاً؛ صبح و شب در انتظار فرج باشید. نیز امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: إنّ محبّنا ینتظر الروح والفرج في کلّ یوم و لیلۀ؛ دوستدار ما شب و روز منتظر گشایش و فرج است. انتظار فرج در کلام بلند امام باقر(علیه السلام) با فضیلتترین اعمال شیعیان شمرده شده است: أفضل أعمال شیعتنا إنتظار الفرج. و در کلام شریف رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)، بزرگترین جهاد امتش به شمار آمده است: أفضل جهاد اُمّتی انتظار الفرج. انتظار، هم نگاه است و هم حالت روحی و هم عمل، بلکه با فضیلتترین اعمال به شمار ميرود و خیمه یوسفخواهی است. هر که حس یوسفخواهی دارد، به خیمهاش در میآید و در آنجا برترین عبادت را به جا میآورد؛ همچنانکه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) میفرماید: «أفضل العبادۀ انتظار الفرج» و برترین جهاد و برترین اعمال را انجام میدهد تا زمینههای بزرگترین فرج را فراهم سازد. زمینهسازی ظهور و حس یوسفخواهی تا زماني كه شیعیان و امت پیامبر، با بلوغ حس یوسفخواهیشان به خیمه انتظار در نیایند و آمادگیهای لازم را در خود ایجاد نکنند، از فیض بزرگترین فرج محروم خواهند ماند. از اینرو، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: ... إنَّ لهذا الأمر غایۀ ینتهی إلیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعۀ و لم یستأخروا؛ این امر پایانی دارد که باید به آن برسد و اگر مردم به آن پایان رسیدند، ساعتی پیش و پس نیافتد. باید حس خفته مردم برآشوبد و یوسفخواه شوند و با معرفت به امام و فرهنگ انتظار، به خیمهاش در آیند تا آستانه بزرگترین فرج را آذین کنند و سرودِ عدالت جهانی را زمزمه همگانی سازند؛ همچنانکه در توقیع شریف آن عزیز آمده است: و لو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعادۀ بمشاهدتنا علی الحقّ المعرفۀ و صدقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لانؤثّره منهم؛ اگر شیعیان ما ـ که خداوند توفیق اطاعت الهی را به آنها عنایت کند ـ در وفای به عهدی که دارند، براساس معرفت حقیقی یکدل شوند، برکت و فیض دیدار ما هرگز از آنان دور نمیافتد، بلکه با شتاب، توفیق و سعادت مشاهده ما را مییابند. آنچه تاکنون مردم را از ما دور ساخته، چیزهایی است که از آنان به ما میرسد و مورد پسند ما نیست. فرهنگ انتظار و دکترین مهدویت، بلوغ شیعیان است که با آن، حس یوسفخواهیشان قد میکشد و در شناخت، محبت و رفتار آنان جریان مییابد تا در آنجا همبستگی لازم را برای وفای به عهدشان به عمل آورند. شیعه با خداوند عهد بسته است که پیوسته در سایهسار ولایت خداوند و معصومان(علیهم السلام) باشد و در مسیر معرفت، محبت و اطاعت آنان خستگیناپذیر بماند. از اینرو، اگر هویت شیعه که همان همبستگی و اجتماع قلبی آنان در وفای به عهدشان است، بازخوانی و بازشناسی شود، فیض دیدار و فرج اعظم رخ مینماید. معرفت حقیقی و مهندسی هويت منتظران مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق چنین همبستگی و اجتماع قلبی و مهندسی هویت شیعیان، در راستای معرفت حقیقی امکانپذیر است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: من عرف هذا الأمر فقد فرّج عنه لانتظاره؛ هر کس این امر (انتظار فرج) را بازشناسد، برای او به همین انتظارش فرج حاصل میشود. شیعه با معرفت و درک خود از فرج آل محمد(صلّی الله علیه و آله)، نظام فکری دوران غیبت را مهندسی میکند و از گذرگاه معرفت، شاخصههای انتظار را سامان میدهد. بنابراین، در جهت دکترین انتظار ره میپوید و «آیندهنگری»، «آیندهسازی» و «آیندهپردازی» را رصد میکند و آینده جهان و جهان آینده را با نمایش نظری خویش صلا میزند. اهلبیت(علیهم السلام) با نگاهی ویژه به این امر، پیوسته آن را در اذهان یاران خود نهادینه کردهاند و پیوسته بر شناخت ولیّ امر و انتظار فرج او و اطاعت از او و فضیلت پایداری در زمان غیبت او تأکید ورزیدهاند. آنان برای این منظور، بارها از اراده الهی که فراتر از خیالات خیالپردازان است و جهان را از زمزمه توحید پر خواهد کرد، دم زدهاند تا حتی هوسپیشگان نیز در ضمیر ناخودآگاهشان از به ارثماندن زمین برای بندگان صالح بیمناک باشند. چنین است که باران بشارت برگزیدگان الهی به سوی استواران در راه حق باریدن میگیرد؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) میفرماید: طوبی لشیعۀ قائمنا المنتظرین لظهوره في غیبته و المطیعین له فی ظهوره! اُولئک أولیاء الله الذین لاخوف علیهم و لاهم یحزنون؛ خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبت، انتظار ظهور او را میکشند و در زمان ظهور از او فرمان میبرند. آنها کسانی هستند که هیچگونه اندوهی بر آنها نیست و آنها اولیای الهی هستند. در حدیث دیگری میفرماید: إذا مات المنتظر و قام القائم بعده، کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه. فجدّوا، وانتظروا هنیئاً أیّتها العصابۀ المرحومۀ؛ هنگامی که شخص منتظر از دنیا برود و قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از او ظهور کند، او پاداش کسی را میبرد که دوران ظهور را درک کند، پس ای گروه مؤمنان، تلاش کنید و انتظار بکشید، که رحمت حق شما را فراگرفته است. در حدیثی دیگر امام صادق(علیه السلام) میفرماید: إعرف إمامک، فإنّک إن عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر. و من عرف إمامه، ثمّ مات قبل أن یری هذا الأمر، کان له مثل أجر من قتل معه؛ امام خود را بشناس که در آن زمان ترا باکی نیست که این امر جلو بیفتد یا عقب بماند. کسی که امامش را بشناسد و پیش از فرا رسیدن این امر از دنیا برود، مانند کسی است که در محضر او ـ حضرت بقیةالله ـ به شهادت رسیده باشد. «خوف و حزن» بر وجود فرد منتظر راه ندارد. او به وليّ خدا راه یافته است و در بوستان معرفتش آشیان گزیده و بر مقام اولیاءالله بار یافته است. او اندوهی از گذشته ندارد؛ زیرا تاکنون در خیمه انتظارش بوده است و از دایره فرماندهی حضرتش بیرون نبوده است. او با معرفت به امام خویش، از مرگ جاهلیت رهایی مييابد و به خیمهاش درميآيد. معرفت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اکسیر اعظم است. او از «آینده» هیچ «خوفی» ندارد؛ آینده، روشن و جنس او از جنس آیندگانِ مطیع امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا»، فرمود: یا أيها الذین آمنوا اصبروا علی أداء الفرائض و صابروا علی أذیّۀ عدوّکم و رابطوا إمامکم المهدیّ المنتظر. من مات و هو عارفٌ لإمامه لایضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر. و من مات و هو عارفٌ لإمامه کان كمن هو مع القائم فی فسطاطه؛ بر ادای واجبات صبر کنید و بر آزار دشمنان، شکیبا باشید و با امامتان، مهدی منتظر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، رابطه ناگسستنی داشته باشید. هر کس پس از شناخت کامل امام خویش از دنیا برود، از اينكه این امر جلو بیفتد یا در آن تأخیر شود، او را زیانی نخواهد رسانید و کسی که با معرفت امام خود از دنیا برود، همانند کسی است که با حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در اتاق فرماندهیاش همراه است. مهم، شناخت امام زمان است؛ چه توفیق درک حضورش باشد و یا نباشد. آنچه انسان را به آستان امام نزدیک میکند و در خیمهاش پرواز میدهد، معرفت اوست. معرفت، دوری مسافت را از میان میبرد و فرد منتظر، به گونهای با امام خود پیوند برقرار میسازد که در غیبت او، حس حضور مییابد. با این توضیح، او دیگر احساس زیان نمیکند؛ چون از او جدا نیست. او را میشناسد و با او ارتباط برقرار میکند و با تمام وجودش او را حس میکند. از این رو، امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: یا أباخالد إنّ أهل زمان غیبته، القائلون بإمامته، المنتظرون لظهوره أفضل أهل کلّ زمان، لأنّ الله تعالی ذکره أعطاهم من العقول و الأفهام والمعرفۀ ما صارت به الغیبۀ عندهم بمنزلۀ المشاهدۀ و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلۀ المجاهدین بین یدی رسول الله(صلّی الله علیه و آله) بالسیف، اُولئک المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً والدعاۀ إلی دین الله سرّاً و جهراً. و قال(علیه السلام): انتظار الفرج من أعظم الفرج؛ ای اباخالد، کسانی که در دوران غیبت او به امامتش باور و از منتظران ظهورش باشند، برترین مردمان زمانها خواهند بود؛ زیرا خداوند آنان را از نعمت عقلها و فهمها بهرهمند ساخته است. آنچنان معرفتی به آنها داده است که غیبت در نزدشان چونان دیدار است. امر پنهان برای آنها به منزله آشکار است. در آن زمان، خداوند ایشان را همانند مجاهدان در پیشگاه رسول خدا قرار داده است که در راه اهداف حضرتش به جهاد میپردازند. آری، منتظران عصر غیبت، مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی ما هستند و در پنهان و آشکار، به دین خدا دعوت میکنند. سپس در ادامه فرمود: انتظار فرج، خود بزرگترین گشایش است. آنان که به امامتش باور دارند و در انتظار ظهورش به سر میبرند، از عقل، فهم و معرفتی برخوردارند که «غیبت» برایشان به منزله دیدار است. با این رویکرد و با این حس و حال، گویا با شمشیر به جهاد میپردازند و از اخلاص حقیقی برخوردارند و شیعه راستینند و بدون خستگی، در پنهان و آشکار به دین خدا فرا میخوانند. این همه شکوه برای منتظران، از خوان معرفتِ امام است که با او پیوند برقرار میسازد و از مرگ جاهلیت رهایی میدهد. در زیارت جامعه میخوانیم: أسئلک أن تدخلنی فی جملۀ العارفین بهم و بحقّهم؛ خدایا از تو میخواهم که مرا در زمره معرفتیافتگان به ایشان و حقوق ایشان قرار بدهی. در بخش دیگری میخوانیم: ... اللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی؛ بارالها، معرفت حجّت خودت را به من عنایت فرما و او را به من بشناسان که اگر چنین نکنی، از دينم گمراه میشوم. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: لا یثبت علی إمامته إلاّ من قوی یقینه و صحّت معرفته؛ بر امامت او (حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ) استوار نمیماند، جز کسی که یقینش بسیار قوی و شناختش بسیار درست و استوار باشد. با این بیان، انتظار فرج و چشماندازنگری شیعیان، برترین اعمال آنان است؛ چرا که پیوسته نگاهی به افقهای امیدبخش و آینده روشن دارند. انتظار، توقع و ترقب این آیندهنگری و توجه به افق روشن، ویژگی شيعيان است. با همین ویژگی کارآمدی و ثمربخشی اندیشه شیعی به نمایش گذاشته میشود. در همین زمینه، امام رضا(علیه السلام) از رسول خدا نقل میکند: أفضل أعمال اُمّتی انتظار فرج الله عزّوجلّ؛ برترین اعمال امت من، انتظار گشايش خداوند عزوجل است. از اینرو، در نگاه امت اسلامی چشماندازنگری و آیندهنگری، جایگاه ویژهای دارد. این ذهنیت، در ساحتهای «شناختی»، «عاطفی» و «رفتاری» آنان نمود مییابد و نماد آفرینی میکند. بدینسان دو کارکردِ «کارآمدی» و «اثربخشی» را به اوج میرساند؛ زیرا آنان بر این باورند که: و أنّ وعد الله فیک حقّ لا أرتاب لطول الغیبۀ و بعد الأمد و لا أتحیّر مع من جهلک و جهل بک منتظر متوقّع لأیّامک؛ بیگمان وعده خداوند درباره تو حق است و طول غیبت تو و درازای مدت آن هیچگونه تردیدی برایم نیافریده و حیرت و سرگردانی جاهلان به حق تو بر من راه نیافته است. من چشم بهراه تو نشستهام و آیندهنگرم و برای تحقق ایام حکومت تو آماده و آیندهساز هستم و دست به کار شدهام. امت اسلام و جهان تشیع از آسیب جانکاهِ «شک» و «حیرتِ» جاهلانِ مدرن دوران غیبت مصون میماند؛ زیرا در سایهسار آموزههای وحیانی و از زبان امام صادق(علیه السلام) آموخته است که: ای مفضل! اخبار مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به تردید نیفتند. در فرهنگ جاهلیت عصر غیبت، شک و حیرت به عنوان دو شاخص فرهنگی آن موج میزند. طول غیبت و درازای آن، برای برخی غفلتزدگان ایجاد تردید کرده است. از طرفی ناآگاهی و بیخبری آنان به وجود امام و مقام و جایگاه والای او، سرگردانيشان را گسترش داده است؛ زیرا غفلت از وعده الهی، شک میآفریند و در نتیجه، انسان در گرداب سرگردانی دست و پا میزند و خود را در گستره هستی، بدون راهنما و اسیرِ امواج طوفانی مییابد. آنانکه از شک به وعده الهی در امان باشند و به وجود و مقام والای امام معرفت یافته باشند، هرگز گرفتار تحیّر و سرگردانی نخواهند شد و با نشاط و امید، به افقهای سرسبز آینده چشم میدوزند. آنان در همین زمينه، حالِ اقدام دارند و به وقوع و تحقق آن میاندیشند و برنامه محورند (متوقع) و تا رسیدن زمان ظهور، پیوسته وضعیت مطلوب را رصد میکنند و حسابگرند (مترقب). باورمندان به آستان او صدا میزنند که: إذ أنت نظام الدین و یعسوب المتّقین و عزّ الموحّدین و بذلک أمرنی ربُّ العالمین. فلو تطاولت الدهور و تمادت الأعمار لم أزدد فیک إلاّ یقیناً و لک إلّا حبّاً، علیک إلاّ متّکلاً و معتمداً و لظهورک إلاّ متوقّعاً و منتظراً ، و لجهادی بین یدیک مترقّباً؛ همانا تو نظامبخش دین و پیشوای پرهیزكاران و شرافت بخش موحدان عالم هستی و خداوند عالم، مرا به این باور و ایمان و عهد به ولایت تو امر فرموده است. پس هرگاه روزگار طولانی شود و عمرها بر دوران غیبتت بگذرد، در من جز آنکه بر یقینم و بر محبتم به تو بیفزاید و اعتمادم بر تو کاملتر شود، تأثیری نخواهد داشت. برای ظهور تو، آماده، آیندهساز، چشم به راه و آیندهنگر هستم. برای جهادی سترگ که ملازم رکاب حضرتت باشم و زیر پرچم سرافراز تو جانفشانی کنم، لحظهشماری میکنم و آن روز پرافتخار را دیدهبانی میکنم و به آیندهپردازی و حسابگری میپردازم. بنابراین، «تطویل دهور و تمدید أعمار»، افزایش و رویشِ یقینِ در ساحت تو و عشق، اتکال و اعتماد بر تو را به همراه خواهد داشت. این باورمندی تا مرز یقین، تجلی اعتقادی راسخ است و بر شاخسارش عشق جوانه میزند. بدینسان شکوه سرمایه اجتماعیِ جامعه منتظر را به نمایش میگزارد، آیندهسازی میکند و سامانههای آینده را تحقق میبخشد (متوقع). فرد منتظر نگاه خود را از آیندهنگری منحرف نمیکند و روحیه ارتجاعی و قهقرایی را برنمیتابد (منتظر). جامعه منتظر با چنین هندسه فکری درباره سرمایه اجتماعی، خویش برای ظهور مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دست به کار میشود و آیندهسازی میکند. چنین جامعه پویا و زندهای پیوسته حسابگر است و پردازش مناسب از آن به دست میدهد (مترقّب). این نکته بسیار مهم، در زیارت جامعه هم به خوبی موج میزند: منتظر لأمرکم، مرتقبٌ لدولتکم. همچنانکه امام صادق(علیه السلام) فرمود: وانتظروا الفرج صباحاً و مساءاً؛ شب و روز چشم به راه باید بود. در ادامه زیارت جامعه میخوانیم: آخذ بقولکم، عامل بأمرکم، مستجیر بکم، زائر لکم، لائذ عائذ بقبورکم؛ سخن شما را میشنوم و امر شما را به کار میبندم و به درگاه شما پناه میآورم و به زیارت شما میشتابم و به مرقد مطهر شما پناه میآورم. پیوسته باید در سایه عنایت آن حضرت بود و او را معیار حقیقت دانست: الحقّ ما رضيتموه و الباطل ما أسخطتموه؛ حق آن است که شما بدان راضی هستید و باطل آن است که شما از آن ناخرسندید. حیرت دوران غیبت و وظایف منتظران زراره از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند: یأتی علی الناس زمان یغیب عنهم إمامهم. فقلت له: ما یصنع الناس فی ذلک الزمان؟ قال: یتمسّکون بالأمر الذی هم علیه حتّی یتبیّن لهم؛ برای مردم زمانی فرا میرسد که امامشان از آنان غایب شود. عرض کردم: مردم در آن زمان چه باید بکنند و تکلیفشان چیست؟ فرمود: به طریقهای که در دست دارند و به امری که بر آن میباشند، تمسک کنند و بر آن چنگ بزنند تا وقتی که طریقهای دیگر برایشان ظاهر گردد. در حدیثی دیگر راوی میگوید: یکون فترۀ لایعرف المسلمون إمامهم فیها؟ فقال: یقال ذلک. قلت: فکیف نصنع؟ قال: إذا کان ذلک فتمسّکوا بالأمر الأوّل حتّی یتبیّن لکم الآخر؛ به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: ایّام فترت خواهد شد که مسلمانان امام خودشان را در آن روزگار نخواهند شناخت؟ فرمود: چنین خواهد شد. عرض کردم: پس در آن هنگام، چگونه رفتار کنیم؟ فرمود: اگر این فترت رخ داد، به امری که در دست دارید، چنگ بزنید تا طریقه و امر دیگری برای شما آشکار شود. عن عبدالله بن سنان قال: دخلت أنا و أبی علی أبیعبدالله(علیه السلام) فقال: کیف أنتم إذا صرتم فی حال لایکون فیها إمام هدی و لاعلم یری فلاینجو من تلک الحیرۀ إلاّ من دعا بدعاء الغریق فقال أبی: هذا والله البلاء فکیف نصنع جعلت فداک حینئذ؟ قال: إذا کان ذلک و لن تدرکه، فتمسّکوا بما فی أیدیکم حتّی یصحّ لکم الأمر؛ عبدالله بن سنان گوید: من و پدرم به خدمت امام صادق(علیه السلام) مشرف شدیم. آن حضرت به ما فرمود: «اگر در زمانی باشید که در آن زمان امامی نباشد تا هدایت کند و نشانهای هم نباشد، در آن روزگار چگونه خواهید بود؟ از آن حیرت نجات نمییابد، مگر کسی که به دعای غریق دعا کند.» پدرم گفت: «به خدا سوگند، این حالت حیرت، گرفتاری خواهد بود. پس فدای تو شوم چه باید بکنیم؟» فرمود: «هرگاه این حیرت رخ داد و او ـ قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ـ را در نیابید، هر آینه به آنچه در دست دارید چنگ بزنید و آن را از دست ندهید تا امری فرا رسد که سامان شما را به همراه دارد.» فضای این احادیث، فضای غیبت، فترت و حیرت است. امام زمان، در پسِ غیبت به سر میبرد و مردم از نعمت ظهور او محرومند. چنین محرومیتی دو پیآمد فترت (فاصله میان حضور و ظهور با غیب و شهود) و «حیرت» (سرگشتگی مردم از نبود رهبری آشکار) را در پي خواهد داشت. در این فضا مردم وظیفه دارند به آنچه در دست دارند، یعنی «کتاب و سنت» چنگ بزنند و با مراجعه به کارشناسان و خبرگان، از آموزههای وحیانی بهرهمند شوند. همچنانکه حضرت در توقیع شریفشان به اسحاق بن یعقوب، چنین فرمود: و أمّا الحوادث الواقعۀ فارجعوا فیها إلی رواۀ حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّۀ الله علیکم؛ اما در مورد رخدادهای جدیدی که برای شما پیدا میشود، به کسانی که احادیث ما را روایت میکنند رجوع کنید. این دسته حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر همه شما هستم. متخصصان و فقیهان باید براساس آموزههای وحیانی، نظامهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... را تولید و توزیع کنند تا کاروان عصر غیبت، «فترت و حیرت» را به سلامت به سرمنزل مقصود برساند. آنان با اجتهاد خود میکوشند و معادن پر فیض کتاب و سنت را میکاوند، ولی آنچه که بر تماميت پیکره آنان سایهافکن است، فرهنگ «انتظار» است. به آنچه در دست دارند چنگ میزنند و حریم آن را پاس میدارند. با آن زندگی را سامان میدهند، ولی پیوسته نگاهی به جلو دارند: «حتی یتبیّن لهم، حتی یتبیّن لکم الآخر، حتّی یصحّ لکم الأمر.» با نگاهی به آینده و آیندهنگری، تمام امور خود و تکالیف خویش را همراه و همآهنگ میسازند. پیوسته در سایبان «آیندهنگری»، «آیندهسازی» و «آیندهپردازی» آرمیدهاند. امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر میفرماید: ألا اُخبرکم بما لایقبل الله عزّوجلّ من العباد عملاً إلاّ به؟ فقلت: بلی فقال: شهادة أن لاإله إلاّ الله، و أنّ محمّداً عبده و رسوله و الإقرار بما أمرالله و الولایۀ لنا، و البراءۀ من أعدائنا، یعنی أئمۀ خاصّۀ والتسلیم لهم، و الورع والاجتهاد، و الطمأنینۀ و الانتظار للقائم ثمّ قال: إنّ لنا دولۀ یجیء الله بها إذا شاء. ثمّ قال: من سرّ أن یکون من أصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الأخلاق، و هو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه، فجدّوا وانتظروا هنیئاً لکم أیّتها العصابۀ المرحومۀ؛ آیا خبر ندهم به شما از چیزی که خداوند عالم، هیچ عملی را از بندگان نمیپذیرد، جز با آن؟ گفتم: بله. پس فرمود: آن چیز، شهادت به یگانگی خداوند، رسالت و بندگی محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اقرار به اوامر الهی و ولایت ما و تبری جستن از دشمنان ما و (ائمّه(علیهم السلام)) است؛ همچنین تسلیم شدن به ایشان و طریقه تقوا را پیش گرفتن و در بندگی کوشیدن و مطمئن بودن و انتظار ظهور قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کشیدن است. سپس فرمود: به یقین ما دولتی داریم که خداوند هر گاه بخواهد آن را میآورد. در ادامه فرمود: هر کس که دوست دارد از اصحاب قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، باید منتظر ظهور آن حضرت باشد؛ و در انتظارش پرهیزگار باشد و به اخلاق پسندیده مزیّن گردد. منتظر واقعی اینچنین است. اگر در این حالت او را مرگ دریابد و قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از او ظهور نماید، هر آینه به او همانند اجر کسی که آن حضرت را دریافته است، میرسد. پس تلاش کنید و منتظر باشید. گوارایتان باد، ای امت دست یافته رحمت الهی! در این حدیث، امام صادق(علیه السلام) از بایستههای قبول اعمال سخن رانده است و در آن منظومه اعتقادی تشیع را بیان کردهاند. در ادامه به چهار محور «ورع»، «اجتهاد»، «طمأنینه» و «انتظار» توجه میدهند؛ باید به دور از پیرایههای شناختی، عاطفی و رفتاری باشند و با وارستگی و پارسایی به سر برند. همچنانکه در روایات فرمودهاند: «إیّاک و الکسل والضجر؛ از کسالت و بیمیلی و تنبلی و دلمردگی بپرهیزید.» باید با دوری جستن از آنها و تلاش بسیار، همچنان با قلبی مطمئن و آرام، راه سپرد؛ زیرا با نظام اعتقادی استوار و «ورع» و «اجتهاد»، عنصر اطمینان، طبیعی و منطقی خواهد بود. در این فضا، آخرین شاخص قبولی اعمال را باورمندی به «انتظار قائم» میدانند. پیش از ظهور حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باید به آنچه در دست دارند، چنگ بزنند و بر اساس آن زندگی کنند، ولی باید بدانند آنچه از شاخصهای پذیرش اعمال آنان به شمار میآید، «انتظار قائم» است؛ یعنی بدون چنین شاخصی، اعمالشان پذیرفته نخواهد شد. از اینرو، او پارسامنشانه میکوشد و در انتظار قائم به سر میبرد. سپس امام صادق(علیه السلام) برای کسانی که دوست دارند از «اصحاب قائم» باشند، شاخصهایی نشان میدهد. آنان باید منتظر باشند و رفتاری پارسامنشانه و اخلاقی نیکو داشته باشند. چنین افرادی منتظران واقعیاند. این عبارتها به خوبی نشان میدهد كه «انتظار» بر تمامی رفتار، منش، اعمال و اخلاق آنان اشراف دارد. انتظار، سایبانی است که اعمال و اخلاق منتظران را باید پوشش دهد. از سویی، انتظار شاخص قبولی اعمال و از سوی دیگر، شاخص علاقهمندان اصحاب قائم است؛ تا آنجا که باید گستره اعمال و اخلاق را تحت پوشش خود در آورد. اینگونه است که انتظار واقعی، تعریف خود را مییابد و بدینسان، قبولی اعمال و اصحاب واقعی بودن حضرت، با آیندهنگری همآهنگ میشود. اگر چنین منتظری پیش از ظهور از دنیا برود، همانند کسی خواهد بود که او را درک کرده باشد. پس منتظرانه بکوشید؛ کوششی که روح انتظار، «آیندهنگری»، «آیندهسازی» و «آیندهپردازی» بر آن حاکم است. بایستهها و شاخصهای قبولی اعمال، همان چیزهایی است که پایداری و ماندگاری میآفریند: «كَلِمَةً طَیبَةً كَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»؛ سخني پاك كه مانند درختي پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش ميدهد. اگر این شاخصها نباشند، اعمال نابود میشوند و هیچ كدام از اعمال او را نپذیرند. همچنانکه علی(علیه السلام) فرموده است: أعینونی بورع و اجتهاد وعفّة و سداد؛ مرا با پرهیزكاری، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید. امام صادق(علیه السلام) نیز ورع و پاکی، اجتهاد و کوشش، اطمینان و آرامش، انتظار و آمادهباش بودن را به عنوان چهار شاخص لازم برای باورمندان به قائم آل محمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برشمردهاند. مهدی باوران و مهدی یاوران با این چهار بایستگی، در طول تاریخ، رفعت وجودی یافتهاند و پرچم حق را پیوسته برافراشتهاند و تفکر شیعه را جاودانه ساختهاند. آنان با اقرار به ولایت اهلبیت، عاشقانه بر این باورند که: مؤمن بِسِرّکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و أوّلکم و آخرکم و مفوّض فی ذلک کلّه إلیکم و مسلّم فیه معکم و قلبی لکم مسلّم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدّۀ حتّی یحیی الله تعالی دینه بکم؛ من به ظاهر و باطن شما و به حاضر و غایب شما و به اولین و آخرین شما ایمان دارم و در تمام این امور، تسلیم فرمان شما هستم. قلبم تسلیم شما، رأی و نظرم تابع رأی شما و یاریام آماده برای شماست. من پیوسته چنین هستم تا آنکه خداوند تعالی، دین خودش را به ولایت و حکومت شما زنده گرداند. شیعه با پارسایی همراه با طمأنینه، آرامش و بدون پریشانی در نظام فکری، روحی و رفتاری چشم به آینده دارد. ریشههای مستحکم اعتقادی شیعه رشد میکند تا درختی تنومند گردد: «أصلها ثابت»؛ آنگاه شاخ و برگ میدهد و چون سرو به آسمان قد میکشد: «وفرعها فی السماء». بدینسان فرآیند «ورع، اجتهاد، طمأنینه و انتظار» برای قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود و چرخه فعال «پارسایی»، «تلاش»، «آرامش در فکر، روح و رفتار» و در نهایت «انتظار و آیندهنگری» باورمندان را به منظور تحقق آرمان قائم آل محمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) راه میاندازد و در نقطه عطف تاریخ به اذن الهی، دولت مهدوی را ایجاد میکند: إنّ لنا دولۀ یجیء الله بها إذا شاء؛ برای ما دولتی است که اگر خداوند بخواهد آن را میآورد. از اینرو، باورمندان به قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با آن شاخصهای چهارگانه در طول تاریخ، تحقق حکومت مهدوی را نشانه گرفتهاند. این همان آرمان پیوسته بشری است که میخوانیم: السلام علیک أیّها المقدّم المأمول؛ سلام بر آرمان همیشگی و پیشین بشری. شیعه میداند که اگر بخواهد از زمره اصحابش باشد باید «انتظار» را سایبان خویش سازد و آیندهنگر باشد. با این فرآیند، گرچه ظهورش را درک نکند، اجر درک ظهورش را مییابد. حال که چنین است: فجدّوا وانتظروا هنیئاً لکم أیّتها العصابۀ المرحومۀ؛ پس باید با فرهنگ انتظار و در زیر سایبان انتظار تلاشگر باشید. با این نگاه است که عبارتهاي «منتظر لأمرکم و مرتقب لدولتکم ... مفوّض فی ذلک کلّه إلیکم و مسلّم فیه معکم و قبلی لکم مسلّم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدّۀ حتّی یحیی الله تعالی دینه بکم» در زيارت جامعه سیر تحلیلی خود را بيان ميكنند. چون شیعه به این دستگاه فکری باور دارد، در تمام کارهایش به حجتهای الهی و جانشینان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) «تفویض و تسلیمِ» جدی دارد. او با قلبی تسلیم به آنان، رأیی تابع آنان و نصرتی آماده برای آنان، همواره در تلاش است تا خداوند دینش را به دست این خاندان احیا کند. مهندسی احیاگری دینی مهندسی احیاگری دین در ظرف مشیت الهی، به سازههای سهگانه «قلب مسلّم»، «رأی تابع» و «نصرت معدّه» نیازمند است. در چنین بستری، زمینههای شکوفایی و احیای دین تحقق مییابد. باید تعلق قلوب از آلودگان بریده شود و به پاکان پیوند خورد. باید رأی و نظرها از غیرکارشناسان و نادانیها و از شتابزدگان و نابردباریها و از کوتهبینان و سطحیاندیشیها رهایی یابد و به علم، حلم و حزم پیوند بخورد. همچنانکه در زیارت جامعه میخوانیم: و رأیکم علم و حلم و حزم؛ رأی شما خاندان اهلبیت در علم، حلم و همه جانبهنگری و به دور از شتابزدگی و دوراندیشی ریشه دارد. همچنین، باید یاریمان را از هر حیث آماده سازیم و در مسیر تحقق آرمان بلند آنان هزینه کنیم. در این صورت، زمینههای احیای دین شکل میگیرد. داستان عصر غیبت، با دو بحران فترت و حیرت همراه است. از درون این بحرانها، فتنههایی برمیخیزد که سرانجام بشر به خواری، انواع گرفتاریها، پرتگاهها و در نهایت به آتش فرو میغلتد: و بکم أخرجنا الله من الذلّ و فرّج عنّا من غمرات الکروب وأنقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار؛ با شما خاندان اهلبیت است که خدا ما را از خواری و امواج گرفتاریها میرهاند و گشایش میآورد و از لبه پرتگاه نجات میدهد و مانع از افتادن به آتش میشود. شاخصهای سقوط آدمی، با فرآیند چهارگانه یادشده است. انسان وقتی در بستر فترت و حیرت دچار فتنهها شود، جایگاه خود را از دست میدهد و خود را گم میکند. او همچون خار و خسی گرفتار امواج طوفان میشود و به لبه پرتگاه روانه میگردد و سرانجام به قعر آتش فرو میغلتد. خاندان اهلبیت(علیهم السلام) انسان را از خواری بیرون میآورند و از «غمرات الکروب» و «شفا جرف الهلکات» میرهانند و در نهایت، از فرو غلتیدن در «نار» رهایی میبخشند. از همین رو، امام حسن عسکری(علیه السلام) میفرماید: والله لیغیبنّ غیبۀ لاینجو فیها من الهلکۀ إلاّ من ثبّته الله عزّوجلّ علی القول بإمامته، و وفّقه فيها للدعاء بتعجیل فرجه؛ به خدا سوگند، آنچنان از دیدهها غايب میشود که از هلاکت نجات نمییابد جز کسی که خدا او را در اعتقاد بر امامتش استوار نگه دارد و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفق سازد. آری آنچه در عصر غیبت، انسان را از هلاکت میرهاند، ثبات در اعتقاد به او، و دعا برای فرج ایشان است. یکی از اصحاب امام هادی(علیه السلام)، از حضرت پرسید که شیعیان شما در عصر غیبت چه بکنند؟ فرمود: «بر شما باد دعا و انتظار فرج.» فلسفه دعا و نیایش «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»؛ و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیکم! و دعای دعا کننده را ـ به هنگامی که مرا بخواند ـ اجابت ميكنم. پس آنان باید دعوت مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. دعا پیوند میان انسان و خداست. هر چه شرایط آن جدیتر گرفته شود، این پیوند دقیقتر و رقیقتر میشود. انسان به گستره و عمق نیازهای فطری و خویشتن خویش نزدیک میشود و سروش توحیدی در وجودش طنینانداز میگردد. بدینسان ظرفيت وجودیاش رنگ الهی میگیرد و به بوستان «تخلّقوا بأخلاق الله» بار مییابد. در آیه یاد شده خداوند متعال هفتبار به ذات پاک خود اشاره فرموده و اوج پیوستگی خود را با انسان بيان فرموده است. در این آیه با اشاره به جایگاه بلند دعا، خداوند از سر لطف، هفت مرتبه واژه «خودم» را بیان کرده است: «بندگان خودم»، «درباره خودم»، «من خودم به آنان نزدیک هستم»، «خودم مستجاب میکنم»، «خودم را بخوانند»، «به سراغ خودم بیایند»، و «به خودم ایمان بیاورند.» این همه لطف، برای آن است که انسان تصمیم گرفته از خود به خدا پرواز کند و آهنگ مناجات با او را کرده است. دعا، آدمی را بالا میبرد و خداوند میگوید: من به تو نزدیکم و دعایت را اجابت میکنم. تو فقط به سوی خودم بیا. پس باید دعوت مرا بپذیرند و باید به من ایمان بیاورند تا راه کمال بپویند. با پذیرش ایمان به او، عبودیت در وجود انسان شکل میگیرد، آدمی به آستانش سر میساید و راز دل میگشاید. بدینسان دعا، «مفاتیح النجاح» و «مقالید الفلاح» میشود و کلیدهای پیروزی و گنجینههای رستگاری را به دعاکننده میبخشد. درباره فضیلت دعا و تشویق بر آن، روایات فراوانی وجود دارد. از جمله، در حدیثی از حضرت باقر(علیه السلام) نقل شده است: إنّ الله عزّوجلّ یقول: «إِنَّ الَّذِینَ یسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ». قال: «هو الدعاء و أفضل العبادۀ الدعاء»، قلت: «إنّ إبراهیم لأوّاه حلیم»؟ قال: «الأوّاه هو الدعّاء»؛ خداوند میفرماید: «در حقيقت، كساني كه از پرستش من كبر ميورزند به زودي خوار در دوزخ درميآيند.» آنگاه فرمود: «مقصود از عبادت، دعاست و بهترین عبادت، دعاست.» پرسیدند مقصود از «أوّاه» در این آیه که میفرماید: «به راستی ابراهیم بسی دلسوز و بردبار بود.» چیست؟ حضرت فرمود: «أوّاه» یعنی بسيار دعاكننده به درگاه خداوند. در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) آمده است: ... و کان أمیرالمؤمنین علیهالسلام رجلاً دعّاء؛ حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) انسانی بود که بسیار دعا میکرد. در روایت دیگری سدیر گوید: قلت لأبی جعفر(علیه السلام): أیّ العبادۀ أفضل؟ فقال: ما من شیءٍ أفضل عند الله عزّوجلّ من أن یسأل و یطلب ممّا عنده و ما أحد أبغض إلی الله عزّوجلّ ممّن یستکبر عن عبادته و لایسأل ما عنده؛ به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: کدام عبادت بهتر است؟ فرمود: چیزی نزد خدای عزوجل بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست، خواسته شود. و کسی نزد خدای عزوجل مبغوضتر نیست از آنکس که از عبادت او سرپیچی کند و از آنچه نزد اوست درخواست ننماید. همچنین امام صادق(علیه السلام) فرموده است: علیکم بالدعاء فإنّکم لاتقرّبون بمثله ولاتترکوا صغیرۀ لصغرها أن تدعوا بها، إنّ صاحب الصغار هو صاحب الکبار؛ بر شما باد به ملازمت دعا؛ زیرا با هیچ چیزی همانند آن، به خدا نزدیک نتوانید شد. درخواست و دعا برای نیازهای کوچک را نادیده نگیرید و رها نکنید؛ زیرا آنکس که برآورنده نیازهای کوچک است و گرههای کوچک را باز میکند، همان کس برآورنده نیازهای بزرگ است و گرههای بزرگ را نیز میگشاید. این روایت برای آن است تا آستانه توحید آدمی را ارتقا بخشد و پیوند میان انسان و خدا را اوج دهد. بشر باید درک کند که او محیط بر هستی است و همه چیز در حیطه قدرت اوست. کانونیترین مبحث هستی، پیوند میان انسان و خداست. بشر باید از نگاه خودمحوری رها گردد. باید خود را عامل اصلی حل مشکلات نپندارد و از خودپرستی توبه کند و به خداپرستی بازگردد. باید «عبد» بودنِ خویش را بازخوانی کند و به «عبودیت» او برسد. با این ذهنیت است که «الدّعاء مخّ العبادۀ» میگردد و دعا روح حاکم بر عبادت میشود؛ زیرا از طریق «مخّ العبادۀ» میفهمد که «لا مؤثّر فی الوجود إلاّ الله.» و فقر محض جز خدا و غنای محض او را درمییابد. از این رو، انسان به اوج فلسفه خلقت بار مییابد که: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاّ لِیعْبُدُون». هدف از خلقت جنّ و انس، عبادت است و دعا مغز به شمار ميرود. از همین رو، رسول اعظم اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: الدّعاء سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السماوات و الأرض؛ دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است. مؤمن با سلاح دعا، خاکریزهای منیت را که شیطانها به پا کردهاند، فتح میکند و پایههای دین خود را استوار میسازد و اینگونه سبکبال میشود: «یضع عَنهم إِصرهم وَالْأَغلال الَّتِی كانت علیهِم». دعا، غل و زنجیرهای خودپرستی و خودمحوری را از گستره وجودی انسان میگشاید و بسان مرکبی راهوار، انسان دعاکننده را به آسمان پرواز میدهد و به سوی خدا سیر میدهد. میسّر بن عبدالعزیز میگوید: حضرت صادق(علیه السلام) به من فرمود: یا میسّر اُدع ولاتقل: إنّ الأمر قد فرغ منه، إنّ عند الله عزّوجلّ منزلۀ لاتنال إلاّ بمسألۀ، و لو أنّ عبداً سدّ فاه و لم یسئل لم يعط شیئاً، فسل تعط، یا میسّر إنّه لیس من بابٍ یقرع إلاّ یوشک أن یفتح لصاحبه؛ ای میسر! دعا کن و مگو که کار، از کار گذشته است و آنچه مقدر شده، همان میشود و دعا اثری ندارد؛ زیرا نزد خداوند عزوجل مقامی است که جز با درخواست و دعا بدان نتوان رسید. اگر بندهای درخواست نکند، چیزی به او داده نشود. پس درخواست کن تا به تو داده شود. ای میسر! هیچ دری نیست که کوبیده شود، جز اينكه امید آن رود که به روی کوبنده آن باز شود. پس تنها با دعا که اوج بندگی است، میتوان به مقامهای دست نایافتنی راه یافت. با «خواستن» است که سرشاریِ «توانستن» رقم میخورد. انسان با دعا، نهایت تواضع و بندگی خود را در پیشگاه خداوند متعال هویدا میسازد. دعا چنان جایگاه ویژهای دارد که قرآن میفرماید: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلا دُعَاؤُكُمْ»؛ بگو: اگر دعاي شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايي به شما نميكند. زیرا اگر از او درخواست نکنیم و به فقر محض خویش اعتماد کنیم، استکبارکردهایم که هرگز بنده را نشاید. در فرهنگ دعا، انسان جایگاه خود و خدا را میفهمد و میداند فقر محض است و او غنای محض است. میفهمد که برای رسیدن به جایگاه عالی باید از برترین وسیله بهره جوید. از اینرو، ارزش دعا را میداند و به خوبی میفهمد که باید به او پیوند بخورد. قرآن به صراحت میگوید: فراموش کردن خدا، سبب «خود فراموشی» میشود؛ زیرا از یکسو، فراموشی پروردگار سبب میشود انسان در لذتهای حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را فراموش کند. در نتیجه، از ذخیره لازم برای فردای قیامت غافل بماند. از سوی دیگر، فراموش کردن خدا، به معنای فراموشی صفات پاک اوست. او هستی مطلق، علم بیپایان و غنای بیانتهاست و هر چه غیر او، به او وابسته و نیازمندند! «وَلا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمْ الْفَاسِقُونَ»؛ و چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنها را دچار خودفراموشی کرد؛ آنان همان نافرمانانند. از اینرو، در واقع، تفکر اومانیستی به حراج گذاشتن هويّت انسانی و خروج از کانون انسانیت و انحراف از جایگاه هویت اصیل اوست؛ آنان فاسقند؛ چون به بیراهه افتادهاند و از خودمحوری خویش سرمست شدهاند. ریشه گرفتاری بشر همین است که نظام فکری، عاطفی و رفتاری خویش را براساس بافتههای غیر وحیانی تنیده است و در خانه عنکبوتی خویش پیوسته کابوس فترت، حیرت، فتنه و یأس را نظاره میکند. عصر غیبت و مشکلات آن در عصری که سبب آسمانی در پَسِ غیبت، پنهان گشته، فاصله از عنایت آشکار و ظهور او، فترتی جانکاه است. این فاصله و فترت، سرگردانی و حیرت را به ارمغان میآورد و انسانها به دست حوادث روزگار سپرده میشوند. آنگاه مردمان هر دم، اندیشه جدیدی را به امید نجات تجربه میکنند، ولی تلخکامی آن را میچشند و دوبارههای مکرر را میآزمایند. از درون این سرگردانی و حیرت تو در تو، فتنهها سر میکشد و آشوبها و جنایتها به راه میاندازد. در نهایت بشر پس از تکرارهای بیحاصل، زانوی غم میگیرد و در بیکرانههای یأس میماند. از این پس، چشمها از زمین قطع امید میکنند و به افقهای آسمانی خیره میگردد و با نگاهی پر از التماس همگانی، نجات را فریاد میکنند. آنگاه حس یوسفخواهی در جهان فراگیر میشود. عنصری که ضربآهنگ سیر بلوغ بشری را پر شتاب میسازد، نوع نگاه نخبگان و عالمان بزرگوار است و اينكه بتوانند یعقوبوار با مدیریت کلان فرهنگی جامعه، حس یوسفخواهی را در بدنه اجتماعی بدمند و آنان را از خفتگی به شکفتگی رسانند. به فرموده امام حسن عسکری(علیه السلام) عالمان دین باید سیاستهای راهبردی فرهنگ جامعه جهانی را در عصر غیبت با شاخصهای دعوت، دلالت، حمایت و انقاذ و نجات، براساس فرهنگ مهدویت مبتنی سازند. همواره شیطانها در کمین انسانها نشستهاند و در تقابل جبهه حق و باطل، آرایش خویش را به نمایش میگزارند. ابلیس در احتجاجی که با ذات ربوی داشته است، مهلت خواسته تا آرزوی آرایش جبهه باطل خود را در این گستره، عملی سازد. اسحاق بن عمار میگوید: سألت أباعبدالله(علیه السلام) عن إبلیس قوله: «رَبّ فَأنظِِِِِِرنِی إلیَ یَومِ یُبعَثُونَ * قَالَ فَإنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ * إلَی یَومِ الوَقتِ المَعلُوم» أیّ یومٍ هو؟ قال: أتحسب أنّه یوم یبعث الله تعالی الناس؟ [لا] و لکن الله عزّوجلّ أنظره إلی یوم یبعث الله عزّوجلّ قائمنا، فإذا بعث الله عزّوجلّ قائمنا فیأخذ بناصیته و یضرب عنقه فذلک الیوم الوقت المعلوم؛ از امام صادق(علیه السلام) درباره ابلیس در این آیه پرسیدم که گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزي كه برانگيخته ميشوند مهلت ده.» خداوند فرمود: «تو از مهلت یافتگانی تا روز معين معلوم.» حال این وقت معلوم، کدام روز است؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آیا تو گمان کردهای که مراد از آن روز بعثت و قیامت کبراست که مردم در حضور خداوند برانگیخته میشوند؟ نه چنین نیست، بلکه خداوند او را تا قیام قائم ما فرصت داده است. آنگاه که خداوند قائم ما را مبعوث کند، ایشان موهای پیشانی ابلیس را میگیرد و گردنش را میزند و آن زمان، وقت معلوم است.» از همینرو، شیطانها با ترفندهای مختلف بر آنند تا نگذارند فرهنگ مهدویت گسترش یابد؛ زیرا نابودی خود را در آن میبینند. نیروهای شیطانی انسانها را در عصر غیبت در مراحل چهارگانه فترت، حیرت، فتنهها و یأس، به شیوههای مختلف گرفتار میکنند: «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَى أَوْلِیائِهِمْ». در حقيقت شيطانها به دوستان خود وسوسه ميكنند. در نهایت زمانی که تمامی نظریهها را طراحی و ارائه ساختند، در آخرین ایستگاه نظری خویش، انسانها را نگاه میدارند و آن را پایان تاریخ مینامند؛ یعنی میخواهند امیدزدایی کنند و مانع عبور انسانها از ایستگاه لیبرال ـ دموکراسی و پایان تاریخ شوند. جمعبندی امت چشماندازنگر، برنامه محور و تلاشگر گفته شد که پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کام امتش را با انتظار گرفت و شهد فرهنگ انتظار را به آنان چشانید و فرمود: «أفضل أعمال اُمّتی انتظار الفرج من الله عزّوجلّ.» از اینرو، حرکت کاروان امت براساس چشماندازنگری رقم میخورد و فراسوی نگره خویش را با فلسفه فرج به نظاره مینشیند. به راستی آیا جامعه انسانی میتواند در سیر ناهنجار ظالمانه و نابسامانش، به حیات خود ادامه دهد؟ و از مسیر کاروان عظیم نظام هستی و جهان آفرینش که براساس نظم خاصی پیش میرود، طفره برود؟ از روايات و آيات قرآن به خوبي به دست ميآيد كه نظم عمومی جهان بر اطاعت و تسبیح خدای تعالی انتظام یافته است: «تُُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»؛ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس كه در آنهاست، او را تسبیح میگویند، و هیچ چيزي نيست مگر اينكه در حال ستایش، تسبیح او میگوید، ولی شما تسبیح آنها را درنمييابيد. به راستی كه او همواره بردبار ]و [آمرزنده است. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ»؛ آيا ندانستهاي كه هر كه ]و هر چه[ در آسمانها و زمين است براي خدا تسبيح ميگويند، و پرندگان ]نيز [در حالي كه در آسمان پر گشودهاند ]تسبيح او ميگويند [؟ همه ستايش و نيايش خود را ميدانند، و خدا به آنچه ميكنند داناست. از اینرو، کاروان تاریخ بشری پس از گذار از گردنههای دشوار، به دوران عطف خود یعنی عصر غیبت بار مییابد و با تلخکامیهای آن روبهرو میشود. آنگاه با عبور از فترت، حیرت، فتنهها و یأس، به خودآگاهی تاریخی میرسد و در مییابد که باید با نظام هستی همآهنگ شود و از سرمستی و خودپرستی به خداپرستی روی آورد و همصدا با موجودات دیگر، حمد و تسبیح را همزبانی کند. آری، روزی خواهد آمد که تازیانه هستی، بشر چموش را در دل شب دیجور و در گسترههای یأس به راه میآورد و به نور میرساند. نظام حاکم بر هستی گویای اين ضرورت است. از اینرو، حکومت صالحان، قانون آفرینش است که ضرورتش با تحلیل عقلی و فلسفی درک میشود. بنابراین، پیام «أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، صلای هستی و قانوني تکوینی است. این همان وعده حتمی الهی است که میفرماید: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ»؛ و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد. * به راستي در اين ]امور [براي مردم عبادت پيشه، ابلاغي ]حقيقي [است. واژه «بلاغ» به معنای کافی بودن است و نیز به معنای آن چیزی است که آدمی با آن به آرزوی خویش میرسد. بعضی از مفسران «هذا» را، اشاره به تمام وعده و وعیدهایی دانستهاند که در این سوره و یا در تمام قرآن آمده که موضوع بحث ما نیز در این مفهوم کلی وارد است، ولی ظاهر آیه این است که «هذا» به همان وعدهای اشاره دارد که در آیه قبل به بندگان صالح خود در مورد حکومت بر روی زمین داده شده است. اصرار بر اينكه در آیه موردنظر وعده الهی برای مردم کافی است و پیام رسایی که با آن آرمانها دست یافتنی میشود، بسیار مهمی است. وقتی گفته میشود در این سخن پیامی هست و آن پیام، برای مردم کافی است، میخواهند توجهها را به سوی آن جمع سازند. آن پیام کافی این است که «بندگان صالح من وارثان زمین خواهند شد.» سپس اشاره میکند که مخاطب این «پیام رسا»، «قوم عابدین»هستند؛ گروهی که به بوستان عبودیت بار یافتهاند. گویا میخواهد اینگونه پیامرسانی کند که گروه راه یافته به عبودیت الهی باید شکل بگیرد و شاخصههای آن را که کردار نیک است، بر شاخسار شناختی، عاطفی و رفتاری خود شکوفا سازد تا آماده به ارثبردن زمین شوند. در همین زمینه امام صادق(علیه السلام) فرموده است: من سرّ أن یکون من أصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الأخلاق و هو منتظر،... فجدّوا وانتظروا هنیئاً لکم أیّتها العصابۀ المرحومۀ. آنانی که میخواهند از اصحاب حضرت باشند و وارثان زمین شوند، باید در سایبان انتظار چشماندازنگر باشند و از آن نظرگاه اقدام کنند و عمل صالح داشته باشند. باید به زیباییهای رفتاری مزین گردند و از نیکیهای اخلاقی برخوردار شوند. اگر با چنین چتری اعمال و اخلاق خود را پوشش دهند، آنگاه منتظر واقعیاند. گروهی که لطف و رحمت الهی مشمول حال آنان شده است و در سلک بندگان صالح راه یافتهاند، پیام رسای خویش را گرفتهاند که باید با عمل صالح خود، افق حکومت وارثان زمین را رصد کنند. اعمال، نسبت تعریف شدهای با انتظار فرج دارد و این نسبت عمل و چشمانداز، همان برنامه محوری است که نشان «افضل» به خود میگیرد. چون عمل چشماندازنگر، نمیتواند بدون برنامه باشد و باید در متن خویش برنامه داشته باشد. براین اساس، امت پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله) چشماندازنگر است، در برنامه میاندیشد و با اقدام و عمل، حرکت میکند. این امت با سروش الهیِ «أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ» خورشید بصیرت را در قلب خود جاری ساخته است و به چشمانداز حکومت وارثان بر زمین مینگرد. براساس آن، اقدام خویش را همآهنگ میسازد. همین اقدامهای بههنگام است که به مثابه «إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ»، استعداد و قابلیت صعود را دارد و عمل صالح نیز آن را اوج میبخشد، تا قلههای بلند حکومت صالحان و وارثان زمین را فتح کنند. عمل صالح، ظرافت خود را از ظرفیت عبودیت میستاند و در بستر آن معنا میشود. گروه مؤمنان صالح، باید به راز و رمز این پیام دست یابند و آماده به ارثبردن زمین شوند. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیئًا»؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در اين سرزمین جانشین ]خود[ قرار دهد همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند،جانشين ]خود[ قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند ]تا[ مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند. بنابراین، از دیدگاه فلسفه تاریخ عصر غیبت با چالش فترت، حیرت، فتنهها و یأس روبه رو خواهد بود. این تحلیلی است که از مجموعه روایات به دست میآید و بر اهل دقت است که به درایت آنها همت گمارند. جهل و ظلم انسانها، همانند برادران یوسف(علیه السلام) آن حضرت را در چاه غیبت روانه ساخت و آنان را گرفتار فترت، حیرت، فتنهها و یأس نمود. یعقوب(علیه السلام) در فراق یوسف، میسوخت و میساخت و هر دم و ساعت، یاد یوسف را زنده میداشت تا در مقابل تبعات به وجود آمده از فترت، دعوتی داشته باشد و در قبال حیرت، دلالتی نماید و در برابر فتنهها دفاع و حمایتی کند و از امواج شکننده ناامیدی و قعر یأس، انقاذ و نجات دهد. تا آنجا که فرزند یعقوب را در مصر نگه داشتند و برادر بزرگتر گفت به نزد پدر رفته و بگویید: یا أبانا إنّ ابنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدَنا إلاّ بِما عَلمِنا وَ ما کُنّا لِلغَیبِ حافِظینَ؛ ای پدر، پسرت دزدی کرده و ما جز آنچه میدانیم گواهی نمیدهیم و ما نگهبان غیب نبودیم! هنگامی که برادران جریان حادثه را شرح دادند، یعقوب گفت: بَل سَوّلَت لَکُم أنفُسَکُم أمراً فَصَبرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللهُ أَن یَأتِیَنِی بِهمِ جَمیِعاً إنَّهُ هُوَ العَلیِمُ الحَکیِمُ؛ ]چنین نیست[ بلکه نفس شما امری ]نادرست[ را برای شما آراسته است. پس ]صبر من[ صبری نیکوست. امید که خدا همه آنان را به سوی من ]باز[ آورد، که او دانای حکیم است. یعنی درست همان جملهای را در پاسخ برادران یوسف گفت که پس از حادثه یوسف، به هنگامی که آن طرح دروغین را بیان کردند، ذکر نمود: «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ»؛ گفت: هوسهای نفسانی شما، مسئله را در نظرتان چنین منعکس ساخته و تزیین داده است. یعنی شما در حادثه یوسف، براساس جهلورزی و ظلمی که در حق او روا داشتید، گرفتار حرمان و غیبت از یوسف گشتید و پس از آن، مسئله را تمام شده پنداشتید و گمان کردید که او حتماً نابود شده است. در حالی که واقع اینگونه نبود، بلکه این «تسویل نفس» و تزیین نفسانی شما بود که براساس آن، هم دچار حرمان از یوسف شدید و هم گرفتار تصور نادرست نابودی او گردیدید و بار دیگر، داستان «تسویل نفس» آنان را در این حادثه گوشزد مینماید و میفرماید: من از سنت و قانون «صبر جمیل» مدد و یاری میجویم؛ یعنی نه تنها بر بلاها صابر خواهم بود، بلکه شاکر هم خواهم بود؛ زیرا خداوند علیم و حکیم است و در ظرف مشیت و اراده الهی براساس علم و حکمت او، من باید به «صبر جمیل» دست یازم و نظام اراده، «تسویل نفس» اجتماعی شما را به سمت و سوی نظامِ اراده «تغییر نفس» اجتماعی مدیریت نمایم و رهنمون شوم و این کاری است بس دشوار که همتی راسخ و استوار و مبتنی بر «صبر جمیل» را بر میتابد. از همین روست که بیان «سوّلت لکم أنفسکم» تکرار میشود و بر آن اصرار میگردد؛ چرا که کانون تحولات تاریخی بشر در مدار «تسویل نفس» و «تغییر نفس» است که اولی «خوض» تاریخی و دومی «فوز» تاریخی را رقم میزند. انسانها در مدار «تسویل نفس» ولایت طاغوت و ابلیس را پذیرا میشوند و تولی آنان را عهدهدار میگردند و در مدار «تغییر نفس» ولایت الهی را پذیرا شده و تولی آن را عهدهدار میشوند و هر کدام مناسبات جریان ولایت خویش را در تمامی شئون زندگی اقامه نموده و بسترسازی مینمایند. یعقوب با صبر جمیل، خویش، تسویل نفس را به تغییر نفس رهنمون میشود و با این اقدام خویش است که امید به لطف خداوند در آوردن یوسف و برادرش دارد: عسی اللهُ أن یَأتِیَنی بِهِم جَمیعا. و با همان صبر جمیل است که اینگونه از خود عکسالعمل نشان میدهد: وَ تَوَلَّی عَنهُم وَ قالَ یا أسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَ ابیَضَّت عَیناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ کَظِیمٌ؛ و از آنان روی گردانید و گفت: «ای دریغ بر یوسف!» و در حالی که اندوه خود را فرو میخورد، چشمانش از اندوه سفید شد. در این هنگام است که روی از فرزندان بر میتابد و میفرماید: وا اسفا بر یوسف! و اینگونه کانون توجه خویش را در یوسف به نمایش میگزارد و در حادثه به وجود آمده جدید و بحرانها، جهت توجه را به سمت و سوی کانون اصلی و محوری هدایت میکند: «وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یا أَسَفَى عَلَى یوسُفَ». و در همین باره، یعقوب سوز و گدازی دارد و سیلاب اشک، همراه با حزن و اندوه فراوان، از چشمانش جاری میشود تا آن حد که دو چشمان او از این اندوه سفید و نابینا شد: «وَابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ». اینگونه حس یوسفخواهی را به نمایش میگزارد و اما هنوز که فرزندانش به آستانه حس و حال نزدیک نشدهاند با ناراحتی و بیحوصلگی، به پدر گفتند: تَاللهِ تَفتَاُ تَذکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاَ أَو تَکُونَ مِنَ الهالِکیِنَ؛ به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد میکنی تا بیمار شوی یا هلاک گردی. و پیر کنعان در پاسخ آنها گفت: إنَّمَا أشکُو بَثِّی وَ حُزنِی إلَی الله وَ أَعلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعلَمُونَ؛ من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم، و از ]عنایت[ خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید. بدینسان پیر کنعان با مدیریت کلان خود فرزندانش را با دعوت، دلالت، دفاع و انقاذ از گردنهها و چالشهای فترت، حیرت، فتنهها و یأس رهنمون میشود و رهایی میدهد و با فرمان «یا بَنِی اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ ییأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»، حس یوسفخواهی را در پیکره جسم و جان آنان به جریان میاندازد. از این رو، براساس بیان امام هادی(علیه السلام) علما و فقها باید با سیاست کلان فرهنگی خویش که در فرآیند چهارگانه تجلی یافته است، گردنهها و چالشهای عصر غیبت را رهبری نمایند و باید با «دعوت» به چالش «فترت» و با دلالت به چالش حیرت و با دفاع به چالش فتنهها و با انقاذ به چالش یأس بتازند. زیرا اولین شاخص عصر غیبت که فترت است، در واقع فاصله بین حضور و ظهور است و به دلیل این فاصله سستی و فرسودگی در بین مردم ایجاد میشود. از این رو، نخبگان و علمای دین باید با دعوتگری خویش به سمت و سوی ولی خدا، مردم را از این فترت و آسیب برهانند. دومین شاخص عصر غیبت، حیرت و سرگردانی در نتیجة همین فاصله و فترت است و بر علما و فقهای دین است که با دلالت و راهنماییهای خود روح و ذهن مردم را با ولیّ خدا گره بزنند و آنان را به آستانه معرفت و محبت حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وارد و آشنا سازند. سومین شاخص عصر غیبت فتنههاست که بر اثر گسترش حیرت و سرگردانیها، شکل میگیرند و این فتنهها هم در دو قالب شهوات و شبهات رخ مینمایند. امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: و یتعرّض لنا بالشهوات و ینصب لنا بالشبهات؛ ما را به خواهشها و گناهان میطلبد و شبههها برای ما برپا میکند. شیطان در گام نخست حوزههای وجودی ما را با شهوات درگیر میسازد و در معرض آنها قرار میدهد و در گام بعدی نمادهای شبهات را برافراشته میکند و در سرزمین شهوتزده وجود ما به پا میدارد. در این صورت، علما با حمایت و دفاع از حریم دین ولیّ خدا، بافتههای عنکبوتی فتنهها را در دو قالب شهوات و شبهات آن را فرو میریزند. چهارمین شاخص عصر غیبت، یأس بود که نتیجه فرآیند سه گانه فترت، حیرت و فتنههای پیشین است و در اینجا ابلیس میخواهد بگوید، جز بافتههای بشری و مناسبات خودپرستی و اومانیسم، خبر دیگری نیست. و با «تسویل نفسانی» راه را فراسوی «تغییر نفسانی» و سبیلالله، سد میکند. از این رو، میخواهد بشریت را در پایانه تاریخ یعنی سراب لیبرال ـ دموکراسی غرق سازد و بر علمای دین است که با «انقاذِ» و نجاتبخشی متبحرانه خویش به فریاد مردم برسند. از مباحث گذشته به وضوح به دست میآوریم که علما باید کانون فعالیتهای خویش را براساس زبان و زمان عصر غیبت تنظیم و طراحی نمایند. یعنی باید گفتمان مسلط آن، فرهنگ انتظار و دکترین مهدویت باشد. همچنانکه زراره از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند: سمعت أباعبدالله(علیه السلام) یقول: ینادی مناد من السماء أنّ فلاناً هو الامیر و ینادی منادٍ: أنّ علیّاً و شیعته هم الفائزون. قلت: فمن یقاتل المهدی بعد هذا؟ فقال: إنّ الشیطان ینادی: أنّ فلاناً و شیعته هم الفائزون لرجل من بنی امیة قلت: فمن یعرف الصادق من الکاذب؟ قال: یعرفه الذین کانوا یروون حدیثنا و یقولون إنّه یکون قبل أن یکون و یعلمون أنّهم هم المحقّون الصادقون؛ شنیدم امام صادق(علیه السلام) میفرمود: نداکنندهای از آسمان ندا میکند که: «فقط فلانی امیر است.» و آواز دهندهای دیگر ندا میکند: «فقط علی و پیروان او پیروزند.» عرض کردم پس چه کسی پس از این با مهدی میجنگد؟ فرمود: «شیطان آواز میدهد: همانا فلانی و پیروانش پیروزند (شعار به نفع مردی از بنیامیه) عرض کردم: پس چه کسی میتواند راست را از دروغ بازشناسد؟ فرمود: آن را کسانی که حدیث ما را نقل میکنند و قبل از اينكه واقع شود میگویند که آن واقع خواهد شد و میدانند که آنان همان برحقان راستگویند، میشناسند. درگیری جبهه حق و باطل به اوج خود خواهد رسید و پیچیدهترین رسانههای حق و باطل به مصاف یکدیگر خواهند رفت. در آن صورت فقط کسانی میتوانند از هیاهوی رسانهای و تبلیغاتی در امان بمانند که از این سه شاخص برخوردار باشند: 1. پیوسته حدیث ما را روایتگری کنند؛ 2. فرهنگ مهدویت را گفتمان مسلط خویش ساخته باشند؛ 3. دانشورانه بر حقانیت و درستی اندیشه خود علم داشته باشند. در این صورت است که طعمه رسانههای رنگارنگ دجال آخرالزمانی و ابلیس نمیشوند و در سپاه ولیّ خدا خواهند بود.