بينش انسان محورانه كه از دورة رنسانس به بعد شالودة تفكر غربي را تشكيل ميدهد، در انديشة ديني الاهيات غربي نيز نقش اساسي و بنياني بازي ميكند؛ اما اين نقش:
1. گاهي با اديان الاهي مانعة الجمع است؛
2. زماني با اصالت بخشي به عقل انسان فقط دين عقلاني را ميپذيرد؛
3. و زماني قابل جمع با اديان وحياني و الاهي است.
به بياني ديگر:
در رابطة سلبي اومانيسم با خداپرستي انسان آن چنان در زمينة اختيار، آزادي و قدرت، خود را توانا مييابد كه به نحو بالقوه يا بالفعل ادعاي خدايي ميكند و اين نهايت درجه طغيان انسان است. در رابطة ايجابي اومانيسم با خداپرستي:
أ. عقل آدمي آن چنان فربه تلقي ميشود كه از وحي الاهي اظهار بينيازي ميكند و قواي دروني و بيروني انسان و طبيعت بهترين راهنما براي براي دستيابي به حقايق الاهي و سعادت دنيايي و آخرتي معرفي ميشود.
ب. با تأكيد بر ارزش، اختيار، آزادي و قدرت انسان، وي در مقابل عظمت پروردگار چون قطرهاي در مقابل اقيانوس مشاهده ميشود و ميكوشد تا تمام وجود خود را در معرض انكشاف الاهي و كلمه ا قرار دهد تا با تجربة ديني و تماس وجودي با تعالي در هويتي مؤمنانه، خود را از برهوت نيستي و عدم كه وجود محفوف به آن است، در يك جهش ايماني به طرف هستي و وجود بيپايان سوق دهد و نوعي اومانيسم خدا مركزانه را به نمايش گذارد.