نظریه رعایت شأن ممدوح در ادب و هنر دینی
سید علیاصغر موسوی
چکیدهاز جمله مقولههای مطرح در «مکتب شعر دینی» و مبانی نظری مهدوی، دیدگاه «رعایت شأن ممدوح» است که جزو شالودۀ تفکیکناپذیر شعر دینی و موضوع مدایح و مراثی «ولایی» به شمار میرود.
در شعر دینی چند اصل به عنوان مبنا به کار گرفته میشود که آن را از انواع دیگر جدا میکند و این پایبندی به اصول را معمولاً «تعهد» در شعر دینی مینامند. آنچه به عنوان یک «اثر متعهد» به مخاطب عرضه میشود دارای ویژگیهای محتوایی مشخصی است که پدیدآورندۀ اثر را ملزم به رعایت آنها میکند. حفظ شأن و منزلت ممدوحان اشعار و آثار ادبی _ هنری از جمله آن ویژگیهاست. در این مقاله ضمن تعریف چیستی دیدگاه رعایت شأن ممدوح در شعر مهدوی، به کمیت و کیفیت تأثیر این دیدگاه در آثار پرداخته میشود.
واژگان کلیدی
رعایت شأن ممدوح، تفاوت ممدوح دینی و غیر دینی، لزوم پایبندی به تعهد در شعر مهدوی، اصول مبانی نظری شعر دینی.
مقدمه
با توجه به تحلیلها و نقدهای نظری نوشته شده، طی مقالات و یادداشتهای گذشته در زمینۀ شعر مهدوی و مقولۀ مهدویت در سبک خراسانی، سبک عراقی و تفکیک هر کدام از انواع آن، لزوم یک بررسی اجمالی در چیستی شعر مهدوی در این مقاله ضروری به نظر میرسد. بنابراین پیش از ورود به بخش اصلی و تجزیه و تحلیل دیدگاه رعایت شأن ممدوح، به دلیل عدم شناخت مبانی نظری در ادبیات دینی بهویژه در شعر و نیز عدم تناسب ذاتی آن با دو فرضیۀ موجودِ ادبیات فارسی که به دو مورد بوطیقای ارسطویی و شعر عرفانی مشهور هستند، هنوز نتوانستهایم به اصول و مبانی شعر دینی در ادبیات فارسی دست پیدا کنیم. بوطیقای ارسطویی بیشتر گرایش «امپرسیونیستی» دارد و برگرفته از نظریه محاکات ارسطویی است. همچنین نظریه شعر عرفانی که گرایشها متخیلانه و «سورئال» دارد و ساختار ارتباطیاش با نوع «اول» (ارسطویی) چندان هم مغایر نیست و آن تجسم مخاطب یا ممدوح شعر عرفانی است که به «وجود» تجسم «موجودی» میبخشد و به توصیف او میپردازد! باید گفت در نوع محاکات و امپرسیونیستی، بحث بر روی موجودات «طبیعی بالذات» است و در نوع عرفانی نیز موجودی که جانشین جنس ماورایی شده است. پس در نتیجه هر دو نظریه از دیدگاه «مکتب شعر دینی» مردود و فاقد صلاحیت «توحیدی» یا معرفتشناسی الهی است؛ چرا که تنها در حوزۀ عوالم ناسوت و برگرفته از عالم تخیل و خیالورزی است! در صورتی که موضوعات توحیدی و یا مرتبط به توحید با ساختار وحیانی از حقایق و واقعیتهای انکارناپذیر نشأت گرفته و با مبدأ خلقت در ارتباط است.
در مراتب ادراکی، معمولاً شعر دینی در مرحلۀ عقل و حس به اثبات میرسد؛ در صورتی که اشعار و آثار مرتبط با محاکات و عرفان تصوفی _ ابنعربی _ فراتر از حس و خیال نمیروند و خود گرفتار اوهامات خودساختهاند؛ اوهاماتی که تنها در مراتب پایین ادراکی همچون توهم و خیال سیر میکنند و گهگاه حضورشان در عالم حس منجر به زیبایی شناسی _ جمالگرایی _ میشود، که بیشتر ساختارمندند تا محتوامحور!
در حقیقت وقتی سخن از شعر میشود و گاه سرودن از آن، طبق عادت قدیم، ذهنها به دیدگاه قدیم و یونانی شعر و نظریه محاکات میرود؛ در صورتی که عرفان اسلامی و شعر دینی سالهاست کل این نظریه را زیر سؤال برده است! چرا که شعر در اسلام و عرفان اسلامی، دیگر تقلید انسان از حیوان، برای بروز هیجانات ناسوتی نیست! انسان ملکوتی به عوالمی میاندیشد که او را از دل هستی به عالم خاک کشیده و در طی سلوکی دوباره بازخواهد گرداند به گفتۀ ملای رومی جناب جلال الدین بلخی:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
یا به گفتۀ خواجه شیراز جناب حافظ شیرازی:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خرابآبادم
شعر اسلامی و دینی ما همیشه آکنده از اندیشهمداری، هستیشناسی، معرفتشناسی و فرجامشناسی است. اگر به ماورا میپردازد به سلوک اندیشه میرود و با جان به مسافرت میپردازد. اگر به تن میپردازد به سیر طرب میپردازد و با دل به سفر میرود. لذا تن و جان، دل و جان همیشه در شعر فارسی موج میزند و در نهایت امواج فراوان ابیات را به حقایق جانان پیوند میزند و از کثرت به وحدت و از کل به جز و از جز به کل میرسد و این خود بخشی از نظریه مکتب شعر دینی است که به مبانی نظری شعر و ادب دینی میپردازد.
با توجه به مطالب نگاشته شده در ادبیات و هنر دینی شاید یکی از ارکان الهامی، الهام ذات مقدس خداوندی باشد که مستقیم به هنرمند و شاعر، موضوع و نوع هنر و ادب، الهام میشود و آن را خاطر حقّانی یا رحمانی که یکی از خواطر چهارگانه است میگویند. این خواطر عبارتاند از: حقانی (رحمانی)، ملکی (فرشتهای)، نفسانی (هواجس) و شیطانی (وساوس). همانا برترین نوع آن الهام، نکتهای از سمت ذات جلاله است که مطلب فرد را به اوج میرساند و (فصلالخطاب) میگردد. اگر شعری از نوع الهامات الهی(حقانی) و یا ملکی بهرهمند شود به تأیید روحالقدس میرسد نه اشعاری که بر حسب خیالات و یا توهمات ساخته و پرداخته شدهاند و تنها هنر به کار رفته در آنها شاعرانه بودن و جلوههای ساختاری آن اشعار است؛ بنابراین ملاک شعر دینی حقیقی محتوا و اندیشۀ سالم، همراهی با نصوص ولایی، نزدیکیاش با آیات الهی و کلام مقدس وحی است؛ از اینرو در انواع شعر ولایی بهویژه مدایح حضرت موعود امام زمان حجت بن الحسن العسکری ملاک اصلی و مهم، رعایت شأن ممدوح از لحاظ حقیقی و حقوقی است با توجه به آنچه بیان شده و آنچه بیان خواهد شد؛ چرا که وجود مبارک حضرت در تمامی عوالم ناسوتی و ملکوتی حضور دارند و همزمان از عالم غیب و ملک و مکان استفاده میکنند و درک این موضوع شاعری که میخواهد ایشان را مدح کند بسیار مشکل به نظر میرسد و نیز اگر در این مسیر از الهامات حقانی (الهی) و ملکی (شهودی) بیبهره باشند، به خیالات و توهمات متوسل میشوند. در این صورت آثارشان نهتنها جنبۀ ارشادی ندارد، بلکه خود به دلیل انتزاعی بودن معضلی برای اشعار دینی به شمار خواهد آمد.
1. نظریه رعایت شأن ممدوح در هنر و ادب دینی
پیش از پرداختن به بخشهای کاربردی تحقیق، بنابر ضرورت مطالبی درباره ممدوح مقدسی همچون حضرت موعود و تفاوت ایشان با دیگران نگاشته میشود تا موضوع رعایت شأن ممدوح و دلایل رعایت و عدم رعایت آن به خوبی آشکار شود.
حضرت مهدی یکی از ائمۀ مذهب امامیه و از مشهورترین وارثان پیامبران و امامان(علیهم السلام) هستند که در قرآن و عترت، در احادیث و سنت نبوی به وجود ایشان و قیام و ظهورش بسیار فراوان اشاره شده است. شخصیتی که خود تمام عوالم و افلاک را در مدار زندگی خویش طی کرده و خواهد کرد. از ویژگیهای هر امام معصوم و انسان کامل چندبُعدی بودن شخصیت مادی و معنوی (ماورایی) اوست.
در زیارت وارث _ فرازهای پایانی زیارت _ نسبت به امام معصوم(علیهم السلام) عرض میکنیم:
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَی أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَی أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَی شَاهِدِکُمْ وَ عَلَی غَائِبِکُمْ وَ عَلَی ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَی بَاطِنِکُمْ؛
درود خداوند بر شما و روانهای شما و بر پیکرهای جسدی و جسمی شما و بر حاضر شما و بر غایب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما.
در این زیارت، با توجه به شأن والای امامان معصوم(علیهم السلام)، در هفت عالم بر ایشان درود میفرستیم که تنها دو مورد آن، خاکی و ناسوتی است بقیه در عوالمی کاملاً متافیزیک و ماورایی قرار دارند و آن دو مورد ناسوتی هم جسم و جسد هستند که شکل قالبی برای آن پنج مورد دیگرند. بنابراین میتوان گفت امام معصوم (انسان کامل) همانگونه که قرآن میفرماید وجه الله است:
كُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالإِكْرَامِ. (رحمن: 26 - 27)
بنابراین مقام شامخ امامان معصوم(علیهم السلام) در تمامی عوالم ناسوتی و ملکوتی، حتی قبل از تولد وجود داشته و بعد از مرگ نیز در عوالم مختلف ملکوتی، جبروتی حضور دارد و محیط بر عالم ناسوت است.
بازمیگردیم به شخصیت حقیقی و حقوقی حضرت مهدی که چگونه در عین غیبت، عیان و آشکار و در عین عیانی و آشکاری در نهان و در غیبت است و ما در دعای ندبه در فرازهایی مختلف متذکر میشویم که شما نهتنها از ما دور نیستید که در کنار ما هستید!
شأن و منزلت امامی که زنده است و در تمام عوالم هستی حضور دارد؛ در میان ادبیات، شعر و نثر، نقد و تحلیل و توصیف ما باید چگونه باشد؟! اگر نسبت به عظمت و شکوه ایشان در امر ولایت آگاه باشیم باید تمام آثار ادبی خود را کاملاً بررسی کرده و در پایان به روشی مطلوب برای حفظ و رعایت شأن ایشان برسیم (نک: موسوی، 1386: 121).
در ادامه و قبل از هر مطلبی بهتر است نتیجه تحقیق را در پیام و محتوای مقاله سنجید و قبل از سنجش آن چند پرسش به نظر ضروری میرسد:
1. ضرورت رعایت شأن ممدوح در شعر چیست؟
2. شیوههای بررسی رعایت شأن ممدوح چگونه است؟
3. اهداف تحقیق در بررسی رعایت شأن ممدوح چیست؟
4. ممدوحان مقدس و غیر مقدس چه تفاوتهایی با هم دارند؟
5. تفکیک شیوههای رعایت شأن ممدوح چه فرایندی را میتواند به همراه داشته باشد؟
بالطبع هر تحقیقی به دنبال کشف حقایقی در علوم نظری است و در ادبیات دینی این نوع پژوهش با توجه به پرسشهای مطرح شده میتواند به عنوان یک ملاک برای منتقدان و مدرسان شعر دینی _ آیینی مفید واقع شود. حال با توجه به پرسش نخستین باید به این نکته توجه داشت که با وجود استقبال ادبا و سخنوران از ادبیات دینی و آیینی این نوع تحقیق در مبانی نظری هنر دینی ضروری به نظر میرسد. همچنین برای حفظ قداست ممدوحان در هنر دینی باید به نصوص قرآن و عترت توجه کامل داشت که خداوند در قرآن ضرورت اطاعت و رعایت حقوق معصومین(علیهم السلام) را در آیات بسیاری متذکر میشود از جمله آیۀ شریفۀ: أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ (نساء: 55). همچنین در نصوص ولایت معصومین(علیهم السلام) بر بسیاری از احادیث تأکید شده است؛ از جمله حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث انذار، حدیث سقیفه و حدیث حق، اگرچه برخی از احادیث در شأن و مدح حضرت علی(علیهم السلام) وارد شده است؛ اما درباره ائمۀ معصوم(علیهم السلام) دیگر نیز مصداق دارد.
بنابراین با توجه به نصوص ولایی در متون روایی به این نتیجه میرسیم که در مدایح، مراثی و اشعار مرتبط با ذوات مقدس انبیا و اولیای الهی ما به رعایت شأن ممدوحان در ادبیات و هنر موظف هستیم و نمیتوانیم نسبت به ظنّ خود به مدح بپردازیم؛ چرا که در این حقوق ایشان را به درستی رعایت کردهایم، همان گونه که حضرت علی(علیهم السلام) میفرماید:
أَیهَا النَّاسُ! إِنَّ لِی عَلَیکُمْ حَقَّاً، وَلَکُمْ عَلَی حَقٌّ؛ (شریف رضی، 1379: 87، خ34)
ای مردم، مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی ست.
حال اگر بخواهیم با عنایت به نظریه عایت شأن ممدوح، همیشه حق و حرمت اهلبیت(علیهم السلام) در ادبیات و هنر اسلامی رعایت شود باید چه کنیم؟
برای پاسخ به این پرسش و همچنین پرسش دوم و شیوه بررسی رعایت شأن ممدوح، نخست باید به بایدها و نبایدهای این نظریه و ضرورت رعایتش نگاهی بیندازیم:
_ باید از هر گونه غلو ، وهم و خیالپردازی بپرهیزیم.
_ باید از هر گونه ژاژخایی، تبدیل، تحریف و تخفیف نیز برکنار باشیم.
_ ملزم به رعایت شئون حقیقی و حقوقی ممدوح ، اعتدال شخصیتی ایشان، ترویج آرمانها، معارف، ابعاد فکری، سیرۀ علمی و عملی ایشان باشیم.
البته برای هر کدام از موارد گفته شده مصداقهایی وجود دارد که در ادامه مقاله به تعدادی از آنها اشاره و ابیاتی از شاعران متقدم و متأخر منعکس خواهد شد.
برای درک بهتر موضوع و بایدها و نبایدها، فرضیه زیر را مطرح میکنیم:
لطفا به این سه کلمه توجه کنید: سوار، مرکب، جاده.
1. سوار: در عوالم مینا از موجودات عاقل و ناطق و محرک (دارای حس و درک) و مربوط به عوالم ناسوت و ملکوت و جبروت (چون دارای روح متعالی است) است و توصیفش در قالب جمال و جلال و کمال میگنجد.
2. مرکب: مرکب در عالم ناسوت رشد یافته و جزو حیوانات و از موجودات فاقد عقل و نطق و خرد است، در حالی که دارای حس و درک غریزی است، میتواند تنها در حوزه جمالشناسی مورد مدح قرار گیرد مثل اسب! اسب سفید!
3. جاده: جاده از جنس ناسوت است و فاقد موارد گفته شده برای دو مورد فوق؛
اما میتواند حسی را برانگیزد و یا منتقل کند که این حس، به چشماندازهای موجودات دیگر که در اطرافش هستند بستگی دارد. درحالی که از نظر جمال و جلال _ چون بالذات فاقد حس و حرکت است _ میتواند به عنوان منظر و مظهر جمال و جلال خداوند ذوالجلال قرار گیرد.
با توجه به تعاریف آورده شده، کاملاً مشخص است که هر سه موجود فوق را نمیتوان با یک معیار و یک روش، مورد بررسی و مطالعه، مدح و ستایش، نقد و تحلیل و یا تشویق و تنبیه قرار داد!
در بیانی واضحتر، اگر بخواهیم نگاهی به موضوع «موعود» بیندازیم، مکانی به نام «ارض موعود» در یهود و مسیحیت وجود دارد که همان موضوع جاده است و عالم ناسوتی دارد. «زمان موعود» تقریباً در اسلام و دو دین گفته شده، مشترک و شبیه به هم است که مصداق همان مرکب است البته با کمی تفاوت در نگرشها و افکار.
و اما شخص موعود؛ شخصی که «فرازمانی» و «فرامکانی» است. این شخص موعود نمیتواند مثل زمان و ارض، محل توصیف افسانه، اسطوره و حماسه و جعل و خرافات باشد؛ چرا که نه متعلق به مکانی است و نه متأثر از زمانی! و با تمام منجیهای موعود زمین از فرق اسماعیلیه، کیسانیه، زیدیه گرفته تا کریشنایی و آرماگدونی و وهابی و بهایی و ... فرق دارد؛ موجودی لاهوتی و جبروتی است که در عالم مُلک و ملکوت حضور دارد. منابع بیشماری در اثباتش مکتوب و در توصیفش از وحی و الهام و حدیث و روایت و خواب گرفته تا شهود، سالیان سال نگاشته و گردآوری شده است.
حال وقتی که چنین ممدوحی را بخواهیم ستایش و توصیف کنیم؛ منبع الهام شعر ما باید خداوند، قرآن، اهلبیت(علیهم السلام) و نصوص فقهی و روایی شیعه امامیه باشد؛ نه حرفهای خیالانگیز دوستان خوشقریحه جوان در جشنواره و همایشها! در ضمن این نکات گفته شده درباره دیگر معصومین(علیهم السلام) نیز صادق است.
این است رموز تفکری که منظور مباحث این مقاله بوده و شاعر دینی و غیردینی را از هم جدا میکند.
آری، شأن سوار با شأن جاده یا مرکب یکی نیست! تا براساس نظریه «محاکات» هر سه را مساوی مورد ستایش قرار داد. هنر قدسی، محیط بر هنر زمینی است و هنر زمینی را باید در دل هنر الهی جستوجو کرد؛ نه که هنر دینی را محدود به قواعد هنربازی زمینیان کرد.
علت اینکه بعضی از منتقدان در آثار شاعران آیینی به مواردی همچون ضعیفتر بودن محتوا از ساختار اشاره میکنند؛ برداشتهای آنان براساس نظریۀ ارسطویی است که تفاوتی در عوالم مینوی، انسانی و حیوانی قائل نیست! ولی در شعر دینی، همانگونه که در مقالۀ قبل آمده است، هر موجودی نسبت به منبع الهام خود، مورد مدح و ستایش قرار میگیرد. علت مخالفت نگارنده با برخی از نظریههای «غربی» این است که در آثار آنها حرکت جزء به کل و بالعکس تنها در طول یک جاده و با همراهی مرکب و سوار انجام میگیرد و داستان و درام یا مکاشفه، شکل میگیرد. تفکر اومانیستی _ فتوریستی به آنچه در عالم حس و وهم است میپردازد؛ در صورتی در نظریه مکتب شعر دینی، نظریه رعایت شأن ممدوح به عالم عقل و عشق و حس ماورایی و فرازمینی پایبند است و شاعر دینی همواره میکوشد تا سخن از «مظهر و ظاهر و ظهور» یا «شهید و شاهد و مشهود» یا «عشق و عاشق و معشوق» و «عقل و عاقل و معقول» به میان آورد. (نک: موسوی، 1388: 72) جایگاه انسانی در بین این سه گانههای «واحد»، یک جایگاه موجودیتی و عاریتی نیست؛ بلکه همان حضور و ظهور «وحدت وجود» است! گرچه حقیر خیلی محکم و راسخ به «وحدت وجود» قائل نیستیم و «مظهر و ظاهر و ظهور» را بیشتر مدنظر داریم.
نکته: با عنایت به موارد گفته شده باید به این نکته توجه شود که شأن «سوار» با معیار و مظهر انسانی _ منزلت عقلانی _ ستایش شود که حضور و ظهور ناسوتی _ ملکوتی دارد و شأن «مرکب»، در مظاهر حیوانی _ منزلت حسی و تخیلی _ که حضور ناسوتی دارد. شأن «جاده» که منزلت «ظهوری» دارد و در حوزه ادراکی حس و وهم و تخیل است _ که میتواند به هر شکلی که خواسته باشیم، درآید _ مورد توصیف و ستایش قرار گیرد و این در حالی است که در مظهریت انسان و جانداران و اشیاء تفاوت ساختاری نیست، ولی تفاوت محتوایی وجود دارد.
2. ویژگی مدح در شعر دینی
بخش گستردهای از اشعار را مدح و مرثیه تشکیل میدهد که معمولاً ساختار توحیدگرایی یا ولایتمداری دارد و در طول تاریخ ادبیات دینی از آغاز رسالت حضرت پیامبر(ص) تاکنون بدین شکل باقی مانده است. گرچه سابقۀ مدایح در شعر جاهلی نیز وجود داشته، اما اغلب آن اشعار کاملاً مادی و ناسوتی بودهاند و از اشعار ماورایی، جز از شاعران پیروان دین حنیف ابراهیمی خبری نبود. آثار موحدانی همچون حضرت ابوطالب(علیهم السلام) را میتوان به عنوان شعر دینی ماقبل اسلام نام برد که این آثار مختص خاندان بنیهاشم(علیهم السلام) بوده که پیرو دین حضرت ابراهیم(علیهم السلام) و در حقیقت مسلمان بودند.
برای تحلیل مدح با نگاه توحیدگرایانه میتوان از فرمایش حضرت محمد(ص) درمورد بیتی از شعر لبید بن ربیعه عامری بهره برد که حضرت(ص) دربارۀ آن چنین فرمود:
شایستهترین شعر، این بیت لبید بن ربیعه عامری است که گوید:
ألا كُلُّ شیءٍ ما خَلا اللّهُ باطِلُ
وكلُّ نعیمٍ لا مَحالةَ زائِلُ
(أسد الغابة ج2، ص 255)
آگاه باشید ! هر چیزی که در مسیر حق نباشد بیاساس و باطل است و هر نعمتی زایل میگردد جز حق!
با اینکه پیامبر اعظم(ص) خود شاعر نبودند و به خاطر قرآن حتی حق سرودن شعر را هم از جانب پروردگار نداشتند _ برای جلوگیری از گزافهگویی دشمنان اسلام در رابطه با آرایههای ادبی قرآن و وحی الهی _ اما حمایت از شعر دینی و شاعران با ایمان عصر خویش و قرائت و حفظ اشعار آنان، شیوه و سیرۀ مبارک ایشان بود که مصداق آیات قرآن دربارۀ شاعران مسلمان و کافر شد و مسیر هنرمندان مسلمان را در طول تاریخ تعیین کرد.
یکی از مهمترین اهداف این نظریه و تحقیق درباره آن _ که همان پاسخ پرسش سوم نیز میتواند باشد_ ایجاد خط مشی مشخصی برای خلق آثار ادبی و هنری است که بتوان به شکل علمی و پژوهشی در مسیر ادبیات آیینی گام برداشت تا ادبیات دینی ما دچار سلایق شخصی و غیرآکادمیک نشود؛ چرا که تاکنون برای ادبیات دینی شاخصۀ مشخصی تعریف نشده است و بیشتر طبق سلایق فردی و یا گروهی برخورد میشود، در صورتی که از نخستین لحظات بعثت رسول اکرم(ص) تاکنون، شاعران مؤمن و طرفدار اهلبیت(علیهم السلام) از هر کیش و آیین، از مسیحی و مسلمان، شیعه و سنی، زندی و اسماعیلی همگی با موازینی خاص و طبق تعاریفی خاص نسبت به رسول گرامی اسلام(ص) و معصومین(علیهم السلام)، ابراز ارادت کردهاند. البته این نوع ارادت هرگز یک سویه نبوده و اهلبیت نیز از ستایشگران خویش به نحو احسن پذیرایی مادی و ملکوتی کردهاند که به نمونههایی از آنها در عصر رسول اعظم(ص) نگاهی میاندازیم.
نخست نظر پیامبر(ص) درباره شعر و هنر سخنوری، روایتی بیان میشود.
کعب بن مالک میگوید، عرض کردم: یا رسول الله، نظر شما دربارۀ شعر چیست؟ پیامبر خدا(ص) فرمودند: همانا مؤمن با شمشیر و با زبانش _ در راه ارزشهای الهی _ مجاهدت میکند؛ سپس فرمودند، سوگند به کسی که جان من در دست قدرت اوست، شعر شاعران مؤمن و متعهد مانند تیرهایی است که به طرف دشمنان پرتاب میشود. (محمدی ریشهری، 1362: ج5، 99)
همچنین در حدیثی معروف دیگری از پیامبر(ص) نقل شده است:
ان من الشعر لحکمة، و ان من البیان لسحراً؛ (امینی، 1374: ج2، 9)
بعضى از اشعار، حکمت است، و پارهاى از سخنان، سحر.
در روایت دیگری نیز آمده است:
کعب بن مالک خدمت رسول اکرم(ص) رسید و پرسید، نظر شما درباره آیاتی که در سوره شعراء نسبت به شاعران وارد شده، چیست؟ حضرت فرمود: به حقیقت که شما با شمشیر زبان در جهادید. (همو: ج3، 19)
همچنین زمانی که شخصی از طایفه کنانه هنگامی که در محضر پیامبر اکرم سروده خود را خواند، پیغمبر فرمود:
مرحبا ای کنانی، خداوند به هر بیت شعر تو خانهای در بهشت پاداش خواهد
دهد. (همو: 12)
در روایاتی دیگر درباره ارزش شعر چنین آمده است:
عمرو بن سالم هنگامی که بر پیغمبر وارد شد و شعر خود را خواند. حضرت فرمود: حقا که ما را یاری نمودی، خدا یار تو باشد. (همو: 13)
ابولیلی نابغه جَعدی، روزی بر پیغمبر وارد شد، دویست بیت شعری که در مدح حضرت سروده بود میخواند. پیغمبر(ص) فرمود: دهانت سلامت باد! (همو)
همچنین شادمانی و سرور آن بزرگوار را در هنگامی که کعب بن زهیر «لامیّۀ» خود را برای حضرت میخواند دیدهاند و پیغمبر(ص) بُردی به عنوان صله به او داد که بعدها معاویه به بیست هزار درهم از او خرید و خلفا پیوسته آن را روزهای عید میپوشیدند (همو: 14).
نکته جالبتر از مطالب یادشده اینکه پیامبر(ص) شعری از شاعران مسلمان و مؤمن عهدی خود را حفظ کرده و بخواند!
بُراء بن عازب میگوید: پیغمبر اکرم(ص) را دیدم که خاکهای خندق را حمل میکرد، در حالی که گرد و خاک روی شکم حضرت را پوشانده بود. ایشان در آن هنگام شعر عبدالله بن رواحه را زمزمه میفرمود:
لَاهُمَّ لَوْلَا أَنْتَ لَمَا اهْتَدَیْنَا
وَ لَا تَصَدَّقْنَا وَ لَا صَلَّیْنَا
فَأَنْزِلَنْ سَکِینَةً عَلَیْنَا
وَ ثَبِّتِ الْأَقْدَامَ إِنْ لَاقَیْنَا
إِنَّ الْأُولَی قَدْ بَغَوْا عَلَیْنَا
و إنَّ ارادوا فِتْنَةً أَبَیْنَا
(همو: 30)
خدایا، اگر تو نبودی ما رستگار نمیشدیم. نه صدقهای در کار بود و نه نمازی!. ای خدا! آرامش را بر دلهای ما فرو ریز و اگر وارد جنگی شدیم، گامهایمان را استوار گردان. دشمنانمان بر ما تجاوز آوردند و ما همچنان در مقابل دسیسههاشان پایمردی نمودیم. (صالحی کوشا، 1376: 55)
در روایتی دیگر نیز درباره دعای پیامبر(ص) برای شاعر مدافع از حقوق اهلبیت چنین آمده است:
در روز غدیر خم، آنگاه که حسان جریان غدیر را به شعر درآورد، پیامبر اسلام(ص) چنین فرمود: «لا تزال یا حسّان مؤیداً بروحِ القُدُسِ ما نَصَرتنا بِلِسانكَ؛ ای حسان تا زمانی كه ما را یاری كنی از تأییدات روح القُدُس برخوردار خواهی بود».
پیامبر اکرم(ص) در مسجد برای حسان منبری قرار میداد و حسان بر فراز منبر میرفت و فضایل پیغمبر و مکتب متعالی او را بازگو میکرد و رسول خدا درباره او دعای خیر میفرمود که: «خداوند، حسان را تا موقعی که از ما دفاع میکند تأیید فرماید.» (امینی، 1374: ج3، 16)
گزافه نگفتهایم اگر بگوییم که پیامبر(ص) از عاقبت حسان بن ثابت خبر داشت که چنین فرمود و او را مشروط به تأیید خداوند دانست تا زمانی که از اهلبیت(علیهم السلام) دفاع کند که متأسفانه چنین نشد و حسان در مسیری رفت که از راه اهلبیت(علیهم السلام) بسیار دور بود.
در پاسخ به پرسش چهارم و پنجم پژوهش میتوان گفت، مصداقهای رعایت
شأن ممدوح تنها در شکل مادی هنر و ادبیات دینی نیست، بلکه بحث این مقاله
درباره حقوق ممدوحان مقدس از نظر خداوند و کلام وحی است و دلیل تمسک شاعران ولایت مدار بر اهلبیت نیز اجابت دعوت آنان برای شناخت حق است و رعایت این حقوق خود رعایت شأن حضرات معصومین(علیهم السلام) است. همانگونه که گفته شد برای مدح و رثای اولیا و انبیای الهی، باید از غلو و ژار، «تحریف و تخفیف» و «تبدیل و تحقیر» جداً پرهیز کرد و آنچه شایستۀ حقوق آنان است را به جای آورد (نک: موسوی، 1392 ب: 39).
نکتۀ قابل توجه در این نظریه، تفکیک شیوههای رعایت شأن ممدوح است که با بهرهگیری از آن میتوان به حقایق تازهای در فرم و محتوا دست یافت که آن بررسی شیوههای بیانی و فکری اشعار و انواع دیگر هنری است. در برخی از اشعار مورد بررسی به خوبی قصد و نیت شاعر آشکار و نتیجهگیری نیز کاملاً مشخص است؛ اما شبیه به ذم است و در انواع دیگر شکل ساختاری کاملاً ممدوح، ولی نگرش محتوایی متأسفانه مذموم است.
3. مصداقهای رعایت و عدم رعایت شأن ممدوح
همانطور که پیشتر نگاشته شد در این بخش به مصداقهای منظوم شعر فارسی پرداخته میشود که در آنها نگرش شاعران نسبت به ممدوحان (ستایشگران) مقدس خود _ که اولیای معظم الهی هستند _ مورد بررسی قرار میگیرد. اگر چه تمامی ابیات از شاعران مسلمان برگزیده شده است اما تفاوت دیدگاه پیروان مذاهب مختلف اسلامی مبین نگرش هر آیین و مذهب نسبت به اهلبیت رسول مکرم اسلام(ص) است. البته، تنها شعر مهدوی و رعایت شأن حضرت موعود مورد بررسی قرار نگرفته و از آثار شاعران، نسبت به دیگر معصومین(علیهم السلام) هم استفاده شده است. پیش از پرداختن به متون منظوم فارسی به چند بیت از اشعار عربی که توسط شاعران و ارادتمندان اهلبیت(علیهم السلام) سروده شدهاند، توجه میکنیم:
وَمَا تَوَازَنَ فیما، بَینَكُمْ شَرَفٌ
وَلا تَسَاوَتْ بكُمْ، فی مَوْطِنٍ، قَدَمُ
ولا لكمْ مثلهمْ، فی المجدِ متّصل
وَلا لِجَدّكُمُ مَعشار جَدّهِمُ
(امین عاملی، 1403: ج4، 341)
و حال آنکه هیچ گونه موازنهای در شرف بیت شما و آل علی نیست و در هیچ اقدامی شما با آنها برابری ندارید. نه برای شما مانند آنها، بزرگواری است و نه یکدهم مقام جد آنها را جد شما دارد. (صالحی کوشا، 1376: 125)
فاقَ النَّبِیِّینَ فی خَلْقٍ وفی خُلُقٍ
و لَم یُدانوهُ فی عِلمٍ و لا کَرَمِ
(حلو، 1426: 62)
محمد(ص) در سرشت و در خوی و خصلت، بر همه پیامبران برتری یافت و آنان هیچگاه در دانش و بخشش و بزرگواری به او نزدیک نیز نتوانستند گشت. (صالحی کوشا، 1376: 135)
در این چند بیت _ برای نمونه _ حقوق حضرت پیامبر(ص) و اهلبیت مکرمش به خوبی توسط شاعر به نظم کشیده شده است و سعی شده که رعایت شأن و حقوق ایشان به دشمنان اهلبیت(علیهم السلام) تذکر داده شود. گرچه مجال پرداختن به اصل قصاید و دیگر آثار ولایی شاعران هم عصر و عرب زبان در این مقال نیست اما میتواند بهانهای برای پژوهندگان آثار دینی و ولایی باشد تا درباره آن قلمفرسایی کنند. حال به موضوع مقاله یعنی رعایت و عدم رعایت شأن ممدوح در برخی از آثار شاعران فارسی زبان و نوع نگرش آنها در ادبیات دینی میپردازیم.
الف) مصداقهای رعایت شأن ممدوح
آنچه درباره رعایت شأن ممدوح در شعر فارسی مهم است توجه به نصوص حقیقی اسلام یعنی همان اصول پنج گانه دین، از توحید تا معاد است. اغلب شاعران ولایتمدار و آگاه به حقوق اهلبیت(علیهم السلام)، در دفاع از آرمانهای قرآن و عترت، نهتنها ابیاتی فاخر و زیبا سرودهاند، بلکه ابیات دارای چنان آزادگی ذاتی و استقلال است که خود نشانگر عظمت روح سرایندۀ اثر است. در این بخش مصداقهایی در آثار متقدمان و معاصرانی که شأن ممدوح خود را رعایت کردهاند، آورده میشود.
یکم. مصداقهای رعایت شأن ممدوح در آثار متقدمان
این ابیات از جمله رعایت کنندگان شأن و منزلت اهلبیت(علیهم السلام) هستند که نهتنها رعایت حقوق اهلبیت را متناسب با نصوص ولایی تبیین کردهاند؛ بلکه این مناقب به عنوان آثار مسند در تاریخ شاهد حضور شعر دینی در عرصههای مختلف بوده است:
منبری کالوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وانِ زینالعابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین
(کسایی مروزی، 1364: 96)
**
اگر کشنده فرزند مصطفاست یزید
حدیث لعن و نفرین او چرا نکنی
(اصفهانی، 1348: 628)
**
علوی سبط مصطفی باشد
گر حسینی بود و گر حسنی
(فرغانی، 1364: 570)
**
ز دودگان نبوت جز از دوازده کس
جز او که بود که خورشید دودگان آمد
(قوامی رازی، 1334: 109)
**
آن کس که سلوک حق دین یاد گرفت
یا دست به دست شاخ ارشاد گرفت
بگرفت ممالک بقا را امّا
از دوستی علی و اولاد گرفت
(مرقی کاشانی، 1364: 13)
**
الحق به هر مقام که بینی مرا مقیم
با عترت محمد و آل حیدرم
(خوسفی، بیتا: 86)
**
از خدا و مصطفی هر دم تحیّات و درود
بر تو و بر اهلبیت و آل و عترت اجمعین
(همو: 123)
**
هدایت ازل از لطف لایزال بخواه
عنایت ابد از خمسه عبا به طلب
(همو: 202)
**
خدایا به حق بنی فاطمه
که بر قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان آل رسول
(سعدی شیرازی، 1382 204)
**
دیوطبعان بین که قصد خاتمِ جم کردهاند
بغض اولاد علی را نقس خاتم کردهاند
(خواجوی کرمانی، بیتا: 135)
**
منظومه محبت زهرا و آل او
بر خاطر کواکب ازهر نوشتهاند
(همو: 584)
**
دلم که مهر زند آل زر بر احکامش
فدای حکم جهانگیر آل حیدر باد
(همو: 619)
**
هر کس از باطل به جایی التماسی میکند
زان میان ما را جناب آل حیدر ملتجاست
(ساوجی، 1376: 34)
**
خاک، خون آغشته لبتشنگان کربلاست
آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟
ای دل بیصبر من آرام گیر اینجا دمی
کاندر اینجا منزل آرام جان مرتضاست
(همو: 33)
**
این سواد خوابگاه قرة العین علیست
وین حریم بارگاه کعبۀ عزّ و علاست
(همو: 33)
**
کوری چشم مخالف، من حسینیمذهبم
راه حق این است و نتوانم نهفتن راه راست
(همو: 34)
**
خدای عزّوجلّ در زمین دو شاخ نشاند
ز یک نهال برون آخته حسین و حسن
ییکی ز بیخ بکندند آب ناداده
ییکی به تیغ به زهر آب داده اینت حزن
(اصفهانی، 1362: 294)
**
معنی انما یرید الله
آن بود پیش عارف آگاه
که خدا را ز لوث رجس و فساد
هست تطهیر اهلبیت مراد
(جامی، 1341: 148)
**
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
چه شود که از ترحم دمی ای سحاب رحمت
من خشکلب هم آخر ز تو تر کنم گلویی
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ میسلامت شکند اگر سبویی
(فصیح الزمان رضوانی شیرازی، به نقل از براتیپور، 1370: 122 - 123)
**
ای فروغ شرع دین از روی رخشان شما
آبروی طاعت از مهر محبّان شما
با صبا همراه بفرست از پیامت شمّهای
بو که بویی بشنویم از علم و عرفان شما
(ملامحسن فیض کاشانی، به نقل از همو: 95)
**
نامۀ فرمان که حکم آدم و خاتم در اوست
حکم آن منشور در حکم مهدی است
اینچنین نوری که بر افلاک سر خواهد کشید
هم ز جِیبِ اهلبیت مصطفی خواهد دمید
(بندی از تکیب اهلی شیرازی، به نقل از همو: 23)
**
بر باد داده زلف مجعد را
در بند كرده عقل مجرد را
قائم كه حق ز دور نخستین كرد
دایر به وى ولایت احمد را
یكتا به وحدت است نه آن یكتا
كاوُّل بود هزار و ده و صد را
آن واحى كش اول و ثانى نیست
بل ثانى است اول بعید را
(صفیعلیشاه، به نقل از همو: 106-107)
دوم مصداقهای رعایت شأن ممدوح در آثار معاصران
در این بخش مقاله نیز، نظریه و دیدگاه رعایت شأن ممدوح در اشعار معاصران، مورد بررسی قرار میگیرد تا مصداقهای حقیقی و مجازی شعر دینی و مناقب اهلبیت(علیهم السلام) به خوبی قابل شناسایی، تعریف و تبیین باشد.
چو در حریم حرم پردهدار برگردد
در آستانه بهمن بهار برگردد
شود هر آینه آیینهدار او خورشید
چو آن امید دل آیینهدار برگردد
نه برده راه به بحر ولای او حضرت او
کسی که تشنه از این چشمهسار برگردد
قسم بهخون که به خونخواهی سلاله نور
امام قافله با ذوالفقار برگردد
دوباره تازه شود عهد یار مردانی
چون آن سوار ظفر اقتدار برگردد
(محمدعلی مردانی، به نقل از صالحی کوشا، 1376: 177 - 178)
**
محفل از نور رخ او نورافشان میشود
هر چه غیر از ذکر یار از یاد رندان میرود
(امام خمینی، به نقل از براتیپور، 1370: 11)
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
(قیصر امینپور، به نقل از همو: 22)
**
یکی از بهترین غزلها در شعر دینی معاصر، همین غزل مرحوم دکتر سید حسن حسینی است که به شیوایی بیان شده؛ هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ محتوایی و هم از لحاظ مبانی و مفهوم شعر دینی. شاعر در این غزل هنر سرودن را به طور کامل به اثبات رسانده است.
صبحی دگر میآید ای شبزندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
از بیکران سبز اقیانوس غیبت
میآید او تا ساحل چشمانتظاران
آید به گوش از آسمان: این است مهدی!
خیزد خروش از تشنگان: این است باران!
با تیغ آتش میدرد آن وارث نور
در انتهای شب گلوی نابکاران
(سید حسن حسینی، به نقل از همو: 45)
**
گم کرده راه کعبۀ عشقم، حرم کجاست؟
یعنی که جلوهگاه تو زیبا صنم، کجاست؟
من، خانهزاد محنت و رنجم خدای را
خانه خدای ذوالنعم ذوالکرم کجاست؟
(علیاکبر خوشدل تهرانی، به نقل از همو: 55)
**
چه کردی، انتظار، ای انتظار لاله گون با من؟
که اینسان همسفر شد جای دل یک لجه خون با من
گواهی میدهد دل، از ورای ابر میتابی
نتابی گر، چه خواهد کرد شام قیرگون با من
(سپیده کاشانی، به نقل از همو: 69)
**
پرده بگشا که مردم نگراناند هنوز
چشم در راه تو صاحبنظراناند هنوز
از سراپردۀ غیبت خبری بازفرست
که خبریافتگان بیخبراناند هنوز
(مشفق کاشانی، به نقل از همو: 125)
ب) مصداقهای عدم رعایت شأن ممدوح
در بخش قبلی، شعرهای آن دسته از شاعران رعایت کننده شأن ممدوح آورده شد. اما دستۀ دیگر شاعران که در آثار خود از معارف و مناقب اهلبیت(علیهم السلام) به عنوان ابزاری برای مثال و تشبیه استفاده کردهاند، شأن ممدوح رعایت نشده است. در واقع، در آثار آنها نوعی سرسپردگی به امیال دنیوی و مظاهر همراهی با جاه طلبان و ستمگران برای گذران حقارتبار زندگی خویش دیده میشود که حتی ارزشهای شعر دینی یعنی همان ودیعۀ الهی را نیز زیر سؤال بردهاند.
در ابیات تأسفبار فرخی سیستانی، عنصری، ادیب صابر، عثمان مختاری، سیف اسفرنگی، خاقانی شروانی، اوحدی مراغهای و دیگران که برای نمونه آورده شده بارها آشکارا به ساحت قدسی اهلبیت(علیهم السلام) اهانت شده است و آثار گردآوری شده به عنوان «اشعار ولایی» بارها و بارها در کتب ما منتشر و به عنوان نمونه آثار مناقبی شاعران به محققین معرفی شدهاند. تأسفانگیزتر از گزینش آنها، عدم آگاهی از نوع مدح یا ذم اشعار است که ابدا مورد بررسی قرار نگرفته است!
چگونه میتوان این دو بیت زیر را همسان و همگونه پنداشت در صورتی که در بیت اول، عنصری ممدوح خویش را «مهدی» میشمارد و دلیل ستم او را تنبیه دجال میداند و سیاست کردن (تنبیه) مخالفانش را همانند تنبیه دجال توسط مهدی(عج) میداند! به راستی جایگاه الهی و عدالت گستری امام(علیهم السلام) با هر ستمگری برابر است و این دو همانند یکدیگرند؟! و اما در بیت دوم، سنایی غزنوی به حسرت حضور و ظهور مهدی(عج) نشسته است.
سیاست تو به گیتی، علامت مهدیست
کجا سیاست تو، نیست فتنۀ دجال!
**
ای دریغا، مهدیای، کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجّال عالمسوز، سر بر کردهاند
آیا این دو بیت در رعایت مهدویت امام زمان(عج) و رعایت شأن ایشان همسان عمل کردهاند، گرچه تشابه کلمات و واژگان کلیدی همانند هم هستند، اما تفاوت محتوایی بسیاری با هم دارند.
یکم. مصداقهای عدم رعایت شأن ممدوح در آثار متقدمان در ابیات زیر اغلب شاعران این گروه مرتکب عدم رعایت شأن ممدوح شده و نهتنها باعث تخفیف و تبدیل در شأن معصومین(علیهم السلام) شدهاند که ممدوحان خویش را حتی برتر از اولیای الهی قرار دادهاند و در حق ممدوحان خویش که برخی از آنها معمولاً انسانهای ستمگر مشهور تاریخاند گزافهگویی کردهاند. اینک به تعدادی از آنها توجه میکنیم:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی، الله اکبر
(عنصری بلخی، 1363: 49)
**
سیاست تو به گیتی علامت مهدیست
کجا سیاست تو نیست فتنۀ دجال
(همو: 182)
**
همیشه به دیدار تو شاد سلطان
چو حیدر به دیدار شبیّر و شبر
(فرخی سیستانی، 1335: 149)
**
مشهور شد از رأیت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنۀ دجال
(رونی، بیتا: 97)
**
عیسی لوای سلطان بستاند از رسول
مهدی به عهد شاه برون آید از حجاب
(مختاری، 1341: 37)
در این بیت هم شاعر نسبت به ممدوح خود چنان اعتبار قائل شده است که حضرت عیسی(علیهم السلام) را پرچمدار سلطان _ ممدوح شاه _ به شمار میآورد و میگوید: عیسی پرچم سلطان را از رسول خدا(ص) خواهد گرفت و از شدت دادگریاش حتی حضرت موعود(عج) نیز از حجاب غیبت برون خواهد آمد که البته مصرع دوم در عین مدح، ذم نیز است؛ چون حضرت در زمانی که شرّ و شرارت جهان را خواهد گرفت ظهور خواهند کرد و عهد چنان شاهی، چه خواهد بود که مهدی ظهور کند! (موسوی، 1392 الف: 78 - 79).
**
فعل و رسم تو ز میراث حسین و حسنند
علم و عدل تو ز آثار علیّ و عمرند
(ادیب صابری ترمذی، 1331: 212)
**
مهدی تویی که صدر امامت به دور توست
چون مسند امامت کبری به بوتراب
(اسفرنگی، 1358: 512)
**
اگر مهدی به عهد او فرود آید نپندارم
که ما را رخ بگرداند ز ابر وی چو محرابش
(اوحدی مراغهای، 1362: 238)
**
کیخسرو رستم کمان، جمشید اسکندر مکان
چون مهدی آخر زمان عدل هویدا داشته
(خاقانی شروانی، 1357: 383)
**
کجاست صوفی دجّال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدیّ دینپناه رسید
(حافظ شیرازی، 1382: 163)
دوم. مصداقهای عدم رعایت شأن ممدوح در آثار معاصران
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظههایم جای پای تو
دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد كرد جای تو
نشان خانهات را از هزاران شهر پرسیدم
مگر آنسوتر است از این تمدن روستای تو؟
(یوسفعلی میرشکاک، به نقل از براتیپور، 1370: 142)
در این چند بیت، شاعر نه شأن خالق را رعایت کرده است و نه مخلوق؟! چرا که ذات خالق جوهری است و ذات مخلوق عرضی و در اینجا فقدان محیط بودن خدا یعنی: پر نخواهد کرد جای تو! اتفاق افتاده است. هر چند «جا» به عنوان کنایه و استعاره هم که بیاید با مسئلۀ محتوا و پیام شعر فرض اول اشت. درست است که خدا جای مخلوق را پر نمیکند! ولی در شعر دینی و طبق نظریه رعایت شأن ممدوح، شأن جوهر فراتر از عرض است، آن عرض حتی اگر ولی خدا باشد. بیت پایانی شعر هم خارج تمدن بودن ممدوح را نشان میدهد که نوعی ضعف شعری است.
صدای شیهۀ رخشِ «ظهور» میآید
خبر دهید به یاران، سوار، آمدنیست
بس است هر چه پلنگان به ماه خیره شدند
یگانه فتح این کوهسار، آمدنیست
(مرتضی امیری اسفندقد، به نقل از همو: 21)
دربارۀ این بیت باید گفت ضعف اصلی در نگاه شاعر به ظهور است؛ چرا که اسب «ظهور» نخواهد کرد و کسی هم با قاطعیت نگفته ولی خدا با اسب ظهور خواهد کرد! این گونه اشعار ولایی _ مهدوی هم طبق نظریه رعایت شأن ممدوح، مردود است و ظهور شایستۀ کسی که در «غیب» ساکن است.
آیا اسب ایشان هم همتراز و هم سن ایشان در عالم غیب و شهود ساکن هستند؟!
در هوای عاشقان پر میکشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
(قیصر امینپور، به نقل از همو: 22)
این نوع نگرش به شعر مهدوی در حقیقت نوعی نگرش انتزاعی است، در حالی که به زیباشناسی شعر نیز توجه شده است و اغلب کارهای دینی مرحوم امینپور در شعر معاصر، بسیار جذاب است.
نتیجهگیری
در آثار بسیاری از شاعران و هنرمندان معاصر و متقدم، شأن و حقوق ممدوحان (معصومین(علیهم السلام)) به خوبی رعایت شده است و معرفت ادبا و سخنوران شعر کهن و بهویژه اساتید و جوانان مؤمن و متعهد انقلابی در عصر حاضر در تکتک ابیات مشهود است که با زبان و بیان شعر کهن و معاصر در غزل دینی شگفتی آفریدهاند؛ اما در برخی از آثار ادبی نیز به دلیل انتزاعی بودن یا شطحگونه بودن اشعار، رعایت شأن ممدوح، ضعیف و یا نادرست است. طبق همان نظریه، تفکیک عوامل انسانی و غیرانسانی و رعایت حقوق انسان کامل، باید سعی کنیم نسل جوان و شعر دینی آینده، به عنصری فراتر از ساختار (فرم) و محتوا یعنی مفهوم بیاندیشد. مفهوم و مبانی شعر دینی در بخش معرفتشناسی و معرفتافزایی میتواند تنها راهکار معرفی اندیشه باشد. همان مفاهیم حکمی که منظور نظر مقام معظم رهبری و دیگر اندیشمندان عرصۀ ادب و هنر دینی است. اگر نقشۀ راه برای آیندۀ هنر و ادبیات دینی میخواهیم باید سعی در ارتقای مبانی نظری شعر آیینی داشته و برای آن دکترین تعریف کنیم همان طور که مکتب شعر دینی در این مهم سعی داشته و دارد.
نکته قابل توجه این است که برخی از پژوهشگران، حماسهسرایی و افسانهسرایی را درشعر دینی مطرح کردهاند که در پاسخ آنها با توجه به موارد گفته شده میتوان گفت در اینگونه آثار، نخست باید منبع داستان، حماسه یا اسطوره را پیدا کرد، اگر ناشی از همان تخیلِ بدون تعقل باشد، نامطلوب است!
در آثار دینمحور اولویت در منابع مکتوب و «مستند» است و «افسانه» هیچ گاه روایت مستند و مکتوب ندارد؛ بلکه همواره روایات مرسل، گردآوری و مکتوب میشوند.
آنچه به عنوان ادبیات ولایی امروز مطرح است متأسفانه توسط کسانی نگارش شده و میشود که برخی از آنها قادر به تشخیص سره از ناسره نیستند و زحمت درک تفاوت و منزلت حدیث مسند و مرسل یا ضعیف و موثق را به خود نمیدهند و هرچه خواسته و ناخواسته را در قالب حسی و تخیلی به زبان و قلم میآورند در حالی که با نصوص دینی کاملاً مخالف است.
مطالب بیان شده به معنای مخالفت با شعریت (یک کلام موزون قافیه دار با محوریت تخیل) نیست؛ چرا که اصل شعر در خیالپردازی و خیالانگیزی است، اما با خیالپروری به جای دینپروری مخالف هستم و نظر ارسطو را به این علت رد میکنم که انسان و حیوان و اشیا را در یک محور مورد توصیف قرار میدهد. اما در هنر دینی، خداوند منبع الهام و اولیا و انبیا و در کل، تمام عالم در حرکت به سمت کمال و بیانگر جمال و جلال الهیاند. لذا شایسته و بایسته سخن باید گفت ، یا اینکه خاموش ماند؛ چرا که به قول خواجه شیراز:
در بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل، یا خموش!
در ادامه باید بگویم آنچه امروزه به عنوان نیاز شاعران اندیشمند ضروری است، پیدایش قالبهای جدید نیست، بلکه رسیدن به مبانی علمی و معرفتشناسی شعر است که متأسفانه بعد از عرفان اسلامی و فقدان شاعران عارف، در حال منسوخ شدن است. درحقیقت امروزه نسبت به قرون پنج و شش هجری یا قرن ده و یازده _ که اوج علوم و اندیشۀ شیعی در ایران است _ با توجه به فنآوریها و علوم نوین، باز هم از آن زمان عقب هستیم و افول اندیشهمداری در آثار حِکمی، عرفانی به خوبی مشهود است.
از دیدگاه این نوشتار پژوهشی، نیازِ ساختارسازی و ساختارشناسی در اولویت نیست بلکه بالاتر از محتوامحوری، ما نیازمند مبانیشناسی و اندیشهمداری هستیم و شاعران جوان و دارای قدرت تفکر و علاقهمند آثار ولایی (عرفانی _ حکمی) ضمن پرداختن به سرودن شعر، هم میتوانند به دقایقی دست یازند که باز ادبیات ما را به اوج و ستیغ قلههای آرمانی برساند که انشاءالله چنین نیز خواهد شد و آینده متعلق به اندیشه است، همان طور که از قبل بود و ما ملتی اندیشمند در طول تاریخ بودهایم. امیدوارم به نقطهای از ادبیات جهان برسیم که همیشه لایقش بودهایم و در این راستا تلاش جوانان شاعر و سخنوران اندیمشند میتواند آیندۀ ادبی ما را رقم زند.
منابع
ابناثیر، علی بن أبیالکرم، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، مصر، جمعیة المعارف المصریة، 1285ق.
احمدی بیرجندی، احمد، جلوههای ولایت در شعر فارسی، مشهد، مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، 1380ش.
ادیب صابری ترمذی، شهابالدین شرف الادباء، دیوان اشعار، تصحیح: علی قویم، تهران، کلاله خاور، 1331ش.
اسفرنگی، سیفالدین اعرج، دیوان اشعار، تصحیح: زبیده صدیقی، پاکستان، انتشارات پاکستان، 1358ش.
اصفهانی، جمالالدین، دیوان اشعار، تصحیح: وحید دستگردی، تهران، سنایی، چاپ دوم، 1362ش.
اصفهانی، کمالالدین اسماعیل، دیوان اشعار، تصحیح: حسین بحرالعلومی، تهران، دهخدا، 1348ش.
امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
اوحدی مراغهای، رکنالدین، دیوان اشعار، تصحیح: امیر احمد اشرفی، تهران، پیشرو، چاپ اول، 1362ش.
براتیپور، عباس، مجموعه شعر وعدۀ دیدار، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1370ش.
جامی، عبدالرحمن، دیوان اشعار، تصحیح: هاشم رضی، تهران، نشر پیروز، 1341ش.
جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1361ش.
حافظ شیرازی، شمسالدین محمد بن بهاءالدین، دیوان اشعار، به اهتمام: جهانگیر منصور، تهران، دوران، چاپ هفتم، 1382ش.
حلو، محمدیحیى، البردة شرحا وإعرابا وبلاغة لطلاب المعاهد والجامعات، دمشق، دار البیروتی، چاپ سوم، 1426ق.
خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل، دیوان اشعار، تصحیح: ضیاءالدین سجادی، تهران، زوّار، چاپ دوم، 1357ش.
خواجوی کرمانی، کمالالدین ابوالعطاء، دیوان کامل، بیجا، زرین، چاپ اورنگ، بیتا.
خوسفی، محمد بن حسام، دیوان اشعار، به اهتمام: احمد احمدی بیرجندی و محمدتقی سالک، خراسان، اداره کل حج و امور خیریه، بیتا.
رونی، ابوالفرج، دیوان، بیجا، بینا، بیتا.
ساوجی، سلمان، کلیات، تصحیح: عباسعلی وفایی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، 1376ش.
سعدی شیرازی، ابومحمد مصلحالدین، کلیات سعدی، به کوشش: محمدعلی فروغی، تهران، بهزاد، 1382ش.
شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی، قم، انتشارات سید جمالالدین اسدآبادی، 1379ش.
صالحی کوشا، سیدمحمد، شعر و شاعر از دیدگاه اسلام، بیجا، رافع، 1376ش.
عنصری بلخی، ابوالقاسم حسن، دیوان اشعار، تصحیح: سیدمحمد دبیر سیاقی، تهران، سنایی، چاپ دوم، 1363ش.
فرخی سیستانی، ابوالحسن، دیوان اشعار، تصحیح: سیدمحمد دبیر سیاقی، تهران، اقبال و شرکا، 1335ش.
فرغانی، سیف، دیوان اشعار، تصحیح: ذبیحالله صفا، تهران، فردوسی، 1364ش.
قوامی رازی، رکنالدین، دیوان اشعار، تصحیح: میرجلالالدین حسینی ارموی، بیجا، چاپ سپهر، 1334ش.
کسایی مروزی، ابوالحسن، دیوان اشعار، تصحیح: مهدی درخشان، تهران، دانشگاه تهران، 1364ش.
محمدیری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
مختاری غزنوی، بهاءالدین عثمان، دیوان اشعار، تصحیح: جلالالدین همایی، تهران، بانک ملی ایران، 1341ش.
مختاری مازندرانی، محمدحسین، امامت و رهبری، تهران، انجمن قلم ایران، 1377ش.
مرقی کاشانی، افضلالدین محمد، دیوان رباعیات، تصحیح: سعید نفیسی، تهران، فارابی، 1364ش.
موسوی، سید علیاصغر، «به کجا چنین شتابان؟ یادداشتی بر ترانههای هرم حضور»، فصلنامه ادبی و هنری عصر آدینه، سال اول، ش2، قم، مؤسسه آینده روشن، تابستان 1386ش.
موسوی، سید علیاصغر، «مکتب شعر دینی در ایران»، ماهنامۀ الفبا، تهران، مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری و سازمان تبلیغات، ش32، مهر و آبان 1388ش.
موسوی، سید علیاصغر، «مهدویت در سبک عراقی»، فصلنامه ادبی و هنری عصر آدینه، سال هفتم، ش11 و 12، پاییز و زمستان 1392ش _ الف.
موسوی، سید علیاصغر، «نقد نظری شعر موعود در سبک خراسانی»، فصلنامه ادبی و هنری عصر آدینه، سال هفتم، ش9 و 10، تابستان 1392ش _ ب.