سرمقاله
امروزه رسانهها موجب شدهاند هر گونه آگاهی و اندیشه صحیح و سقیم و اندیشههای آمیخته از سره و ناسره در معرض دید همگان قرار گیرد و بر خلاف گذشته _ که رسانهها محدود به آثار مکتوب میشد و تنها کسانی به آگاهیبخشی دیگران اقدام میورزیدند که در آن زمینه محقق و اندیشمند بودند _ امروزه رسانههای جمعی به عمومیت، تسریع و گسترش آگاهی دامن زدهاند و در کنار کارکرد مثبت، این آسیب را نیز به دنبال داشتهاند که بر داوریها و تفکیک میان درست و نادرست، پردهای ضخیم انداخته شود و موجب شدهاند سخن خوب و بد با یکدیگر بیامیزد. این امر، اندیشمندان عرصه هنر اسلامی را ملزم میکند به رسانهها جمعی توجه کرده و با استفاده از تجربه و تاریخ هنر اسلامی در مسیر تصحیح و بهبود وضعیت رسانهها اقدام ورزیده و از آن بهرهبرداری نمایند.
در گذشته در جوامع سنتی، وسایل ارتباطی به صورت تصویری یا مجازی نبوده است و ارتباط افراد، به صورت مستقیم و رودررو شکل میگرفته است و این ارتباط دوطرفه و مستقیم، کنش و واکنشهای عاطفی، روانی و تأثیر و تأثر دوجانبه را دربر داشته است، از اینرو آموزشهای مذهبی و عمومی در گذشته به صورت مجالس مذهبی، وعظ و خطابه در منبرها، روضهخوانی، نمازهای جماعت و جمعه، عزاداری و کلاسهای درس شکل میگرفته است و سخنران یا آموزشدهنده در ضمن سخنرانیها و خطابهها در حسینیهها، تکایا، مساجد و یا به شکل تعزیه، نقالی، ذکر مناقب و فضایل، با توده مردم ارتباط برقرار میکرده و فکر، احساس و پیام خود را به آنان منتقل میساخته است؛ به طوری که توده مردم در مسائل اخلاقی، دینی، اجتماعی و سیاسی به صورت چهره به چهره و بدون هیچگونه دسیسه و حیلهگریهای تبلیغاتی یا رسانهای در متن واقعیت و ماجراهای اجتماعی قرار گرفته و مطلع میشدند. تجربه تاریخ سیاسی معاصر در ایران بیانگر این است که همواره بازاریها و تودۀ مردم متدین در کوچه و بازار، ضمن استماع سخنرانیها و خطابهها، تشکل اجتماعی یافته و نسبت به قضایای سیاسی حساسیت اجتماعی پیدا میکردند و بسیاری از اعتراضات سیاسی علیه رژیم گذشته با همین رسانههای سنتی شکل پیدا مینمود.
اما امروزه در رسانههای نوین، روابط در سطح وسیعیتری میان گوینده و مخاطبان شکل میگیرد و این تعامل به مراتب گستردهتر و بر خلاف نحوه ارتباطات سنتی است که گاه تعامل تنها میان سخنران و عده محدودی در یک شهر شکل میگرفت. در عصر حاضر گاه یک برنامه تصویری و یا شنیداری در سطح وسیعی در کشورهای متفاوت پخش میگردد و آمار بینندگان بعضی از این آثار به ویژه در حوزه سینما به مرز میلیارد میرسند که حاکی از وسعت کارکرد رسانههای نوین است. رسانههای جدید، این برتری و فضیلت را دارند که با کمترین هزینه و بدون دشواری، عده زیادی را در برابر خود مینشانند و میتوانند با انسانها در مناطق دوردست در سطح گستردهای ارتباط برقرار کنند. امروزه وسایل بصری از دیدگاه اهل رسانه، عمومیترین، ارزانترین و تأثیرگذارترین ابزار هستند که سرمایهگذاری در آن به معنای فرهنگسازی است.
به نظر میرسد از جمله مسائل مهم رسانههای غربی در دهه گذشته توجه به بحث پیشگوییهای آخرالزمانی، علائم آخرالزمان، بازگشت منجی، آرماگدون، رستاخیز نهایی، تحقق علائم آخرالزمان در خاورمیانه و جهان اسلام، دجال و .... است. این امور از جمله مباحث مهمی است که به صورت اتفاقی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان غربی قرار نگرفته است، به طوری که علاوه بر صدها فیلم داستانی و مستندی که در این باره ساختهاند، نوشتن دهها کتاب در اینباره، مؤید نوعی توجه به مباحث آخرالزمانی و متون مقدس و از طرف دیگر تلاشی برای رسیدن به یک دیپلماسی فعال در عرصه روابط بینالملل است که تا حدی مبتنی بر پایه ادبیات دینی و در مواجهه با جهان اسلام قرار دارد. از جمله عوامل مهم در طرح علائم و پیشگوییهای آخرالزمان در نزد اندیشمندان غربی و ساختن ادبیات خاص همچون اسلامهراسی، ایرانهراسی و هماکنون مهدیهراسی، میتوان به بسیاری از عناصر متعدد داخلی و بینالمللی اشاره نمود.
انقلاب اسلامی ایران _ که مبتنی بر تفکر شیعی بود و بیتردید یکی از عناصر و مؤلفههای اساسی آن، باورداشت به مهدویت به شمار میآید _ از جمله عواملی است که موجب توجه غربیان به مسئله مهدویت شد، به طوری که در سالهای نخست انقلاب اسلامی شخصیتهای برجستهای در سینما همچون اورسن ولز به ساختن مستند درباره مباحث آخرالزمانی اقدام کردند. همچنین در سالهای اخیر از جمله عوامل مهم در توجه به مباحث آخرالزمانی و پیشگوییهای آخرالزمانی، وقایع 20 شهریور 1380 (یازدهم سپتامبر 2001) و فاجعه انفجار ساختمانهای دوقلو در امریکا بود که این امر در کنار طرح مهدویت توسط بعضی از جریانات و شخصیتهای شرقی در دهه گذشته، از جمله عوامل مهم در پرداختن به مسئله پیشگوییهای آخرالزمانی با تکیه بر کتاب مقدس یا متون مقدس مسلمانان شد.
از جمله نکات مهم در بسیاری از کتابهایی که در سالهای اخیر درباره پیشگوییهای آخرالزمانی شکل گرفته، این است که غربیها و بعضی از مذهبیون تندروی مسیحی تلاش میکنند بگویند همه علائم آخرالزمانی در خاورمیانه و توسط مسلمانان شکل میگیرد و بر خلاف گذشته که تحقق این پیشگوییها را در اروپا و بهویژه در روم میدانستند، هماکنون کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه
را محل وقوع و شکلگیری این علائم میدانند و از جمله اینکه منجی مسلمانان را _ که حضرت مهدی است _ همان دجال یا آنتیکرایست کتاب مقدس میدانند و مسائل دیگری همچون جنگ میان مسیح و مخالفان و امثال این موارد را با جهان اسلام تفسیر میکنند.
گفتنی است از جمله عوامل مهم دیگر در توجه غربیها به خاورمیانه و تطبیق میان پیشگوییهای انجیل با خاورمیانه، گروههای تندروی اسلامی همچون طالبان و داعش هستند، به طوری که در 13 و 14 اردیبهشت 1394 در بستون امریکا همایشی در باره بحثهای آخرالزمانی شکل گرفت و در آن به مباحثی همچون نقد و بررسی تمایلات منجیگرایانه در میان کشورهای اسلامی و تأثیرگذاری این باورها بر حرکتها و جنبشهای تندروی اسلامی و مسئله جهاد در فرهنگ مسلمانان مورد توجه قرار گرفته است. از اینرو احساس میکنم با توجه به این ابهامات، شبهات و تلقیهای ناروا از مهدویت در غرب _ که تلاش میکنند نوعی مهدیهراسی به وجود آورند _ سزاوار است اندیشمندان مسلمان در آثار فکری و هنری خود به مسئله پیشگوییهای آخرالزمانی و مهدویت توجه کنند و در آن به بحث از نگرش مسیحیان و مسلمانان پرداخته شود و نگاه تقریبی و تطبیقی میان این دو دین ابراهیمی مورد توجه قرار گیرد. به نظر میرسد سخنان بسیاری از محققان غربی درباره پیشگوییها و تطبیق آن با مسائل جهان اسلام _ با تألیف صد کتاب در اینباره _ بیپاسخ مانده است و ذهن بسیاری از محافل و شخصیتها و توده مردم غرب نسبت به این مسئله آلوده شده است.
از اینرو موضوع آخرالزمان و پیشگوییها و نگرش اسلام و تشیع به این امر میتواند کارکردهای عملی داشته باشد. امروزه در دورانی هستیم که از انتزاعیترین بحثهای فکری و دینی انتظار میرود به مشکلات عملی پاسخ دهند و همه همایشهای جهانی که امروزه در جهان برگزار میگردد، به مباحث عملی ربط داده میشود. حتی مباحث فلسفی صرف نیز از این مستثنیٰ نیستند؛ برای مثال وقتی دویستمین سالگرد ایمانوئل کانت _ فیلسوف بزرگ غرب که از فیلسوفان بسیار دشوارنویس و دارای سیستم فکری منسجم و کلاسیک است _ با جنگ عراق مصادف شده بود، در آلمان همایشی برای او برپا کردند و نام آن «کانت و جنگ عراق» نهادند. رویکرد پراگماتیستی و کاربردی غرب موجب شده است حتی تلاش شود با سیستم فلسفی کانت به مسئلهای اجتماعی همچون جنگ عراق پاسخ داده شود. حال با توجه به این امر به نظر میرسد وظیفه پژوهشگران مهدوی این است که دستکم با مباحث نظری و هنری مهدوی که درباره مباحث آخرالزمان، پیشگوییها، الملاحم و الفتن سخنان مهمی دارد، به شبهات غربیها پاسخ داده شود و حداقل مباحث مهدوی به مشکلی درباره خود مهدویت و دسیسهها و بدفهمیهای غربیها پاسخ دهد.
امروزه رسانهها موجب شدهاند هر گونه آگاهی و اندیشه صحیح و سقیم و اندیشههای آمیخته از سره و ناسره در معرض دید همگان قرار گیرد و بر خلاف گذشته _ که رسانهها محدود به آثار مکتوب میشد و تنها کسانی به آگاهیبخشی دیگران اقدام میورزیدند که در آن زمینه محقق و اندیشمند بودند _ امروزه رسانههای جمعی به عمومیت، تسریع و گسترش آگاهی دامن زدهاند و در کنار کارکرد مثبت، این آسیب را نیز به دنبال داشتهاند که بر داوریها و تفکیک میان درست و نادرست، پردهای ضخیم انداخته شود و موجب شدهاند سخن خوب و بد با یکدیگر بیامیزد. این امر، اندیشمندان عرصه هنر اسلامی را ملزم میکند به رسانهها جمعی توجه کرده و با استفاده از تجربه و تاریخ هنر اسلامی در مسیر تصحیح و بهبود وضعیت رسانهها اقدام ورزیده و از آن بهرهبرداری نمایند.
در گذشته در جوامع سنتی، وسایل ارتباطی به صورت تصویری یا مجازی نبوده است و ارتباط افراد، به صورت مستقیم و رودررو شکل میگرفته است و این ارتباط دوطرفه و مستقیم، کنش و واکنشهای عاطفی، روانی و تأثیر و تأثر دوجانبه را دربر داشته است، از اینرو آموزشهای مذهبی و عمومی در گذشته به صورت مجالس مذهبی، وعظ و خطابه در منبرها، روضهخوانی، نمازهای جماعت و جمعه، عزاداری و کلاسهای درس شکل میگرفته است و سخنران یا آموزشدهنده در ضمن سخنرانیها و خطابهها در حسینیهها، تکایا، مساجد و یا به شکل تعزیه، نقالی، ذکر مناقب و فضایل، با توده مردم ارتباط برقرار میکرده و فکر، احساس و پیام خود را به آنان منتقل میساخته است؛ به طوری که توده مردم در مسائل اخلاقی، دینی، اجتماعی و سیاسی به صورت چهره به چهره و بدون هیچگونه دسیسه و حیلهگریهای تبلیغاتی یا رسانهای در متن واقعیت و ماجراهای اجتماعی قرار گرفته و مطلع میشدند. تجربه تاریخ سیاسی معاصر در ایران بیانگر این است که همواره بازاریها و تودۀ مردم متدین در کوچه و بازار، ضمن استماع سخنرانیها و خطابهها، تشکل اجتماعی یافته و نسبت به قضایای سیاسی حساسیت اجتماعی پیدا میکردند و بسیاری از اعتراضات سیاسی علیه رژیم گذشته با همین رسانههای سنتی شکل پیدا مینمود.
اما امروزه در رسانههای نوین، روابط در سطح وسیعیتری میان گوینده و مخاطبان شکل میگیرد و این تعامل به مراتب گستردهتر و بر خلاف نحوه ارتباطات سنتی است که گاه تعامل تنها میان سخنران و عده محدودی در یک شهر شکل میگرفت. در عصر حاضر گاه یک برنامه تصویری و یا شنیداری در سطح وسیعی در کشورهای متفاوت پخش میگردد و آمار بینندگان بعضی از این آثار به ویژه در حوزه سینما به مرز میلیارد میرسند که حاکی از وسعت کارکرد رسانههای نوین است. رسانههای جدید، این برتری و فضیلت را دارند که با کمترین هزینه و بدون دشواری، عده زیادی را در برابر خود مینشانند و میتوانند با انسانها در مناطق دوردست در سطح گستردهای ارتباط برقرار کنند. امروزه وسایل بصری از دیدگاه اهل رسانه، عمومیترین، ارزانترین و تأثیرگذارترین ابزار هستند که سرمایهگذاری در آن به معنای فرهنگسازی است.
به نظر میرسد از جمله مسائل مهم رسانههای غربی در دهه گذشته توجه به بحث پیشگوییهای آخرالزمانی، علائم آخرالزمان، بازگشت منجی، آرماگدون، رستاخیز نهایی، تحقق علائم آخرالزمان در خاورمیانه و جهان اسلام، دجال و .... است. این امور از جمله مباحث مهمی است که به صورت اتفاقی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان غربی قرار نگرفته است، به طوری که علاوه بر صدها فیلم داستانی و مستندی که در این باره ساختهاند، نوشتن دهها کتاب در اینباره، مؤید نوعی توجه به مباحث آخرالزمانی و متون مقدس و از طرف دیگر تلاشی برای رسیدن به یک دیپلماسی فعال در عرصه روابط بینالملل است که تا حدی مبتنی بر پایه ادبیات دینی و در مواجهه با جهان اسلام قرار دارد. از جمله عوامل مهم در طرح علائم و پیشگوییهای آخرالزمان در نزد اندیشمندان غربی و ساختن ادبیات خاص همچون اسلامهراسی، ایرانهراسی و هماکنون مهدیهراسی، میتوان به بسیاری از عناصر متعدد داخلی و بینالمللی اشاره نمود.
انقلاب اسلامی ایران _ که مبتنی بر تفکر شیعی بود و بیتردید یکی از عناصر و مؤلفههای اساسی آن، باورداشت به مهدویت به شمار میآید _ از جمله عواملی است که موجب توجه غربیان به مسئله مهدویت شد، به طوری که در سالهای نخست انقلاب اسلامی شخصیتهای برجستهای در سینما همچون اورسن ولز به ساختن مستند درباره مباحث آخرالزمانی اقدام کردند. همچنین در سالهای اخیر از جمله عوامل مهم در توجه به مباحث آخرالزمانی و پیشگوییهای آخرالزمانی، وقایع 20 شهریور 1380 (یازدهم سپتامبر 2001) و فاجعه انفجار ساختمانهای دوقلو در امریکا بود که این امر در کنار طرح مهدویت توسط بعضی از جریانات و شخصیتهای شرقی در دهه گذشته، از جمله عوامل مهم در پرداختن به مسئله پیشگوییهای آخرالزمانی با تکیه بر کتاب مقدس یا متون مقدس مسلمانان شد.
از جمله نکات مهم در بسیاری از کتابهایی که در سالهای اخیر درباره پیشگوییهای آخرالزمانی شکل گرفته، این است که غربیها و بعضی از مذهبیون تندروی مسیحی تلاش میکنند بگویند همه علائم آخرالزمانی در خاورمیانه و توسط مسلمانان شکل میگیرد و بر خلاف گذشته که تحقق این پیشگوییها را در اروپا و بهویژه در روم میدانستند، هماکنون کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه
را محل وقوع و شکلگیری این علائم میدانند و از جمله اینکه منجی مسلمانان را _ که حضرت مهدی است _ همان دجال یا آنتیکرایست کتاب مقدس میدانند و مسائل دیگری همچون جنگ میان مسیح و مخالفان و امثال این موارد را با جهان اسلام تفسیر میکنند.
گفتنی است از جمله عوامل مهم دیگر در توجه غربیها به خاورمیانه و تطبیق میان پیشگوییهای انجیل با خاورمیانه، گروههای تندروی اسلامی همچون طالبان و داعش هستند، به طوری که در 13 و 14 اردیبهشت 1394 در بستون امریکا همایشی در باره بحثهای آخرالزمانی شکل گرفت و در آن به مباحثی همچون نقد و بررسی تمایلات منجیگرایانه در میان کشورهای اسلامی و تأثیرگذاری این باورها بر حرکتها و جنبشهای تندروی اسلامی و مسئله جهاد در فرهنگ مسلمانان مورد توجه قرار گرفته است. از اینرو احساس میکنم با توجه به این ابهامات، شبهات و تلقیهای ناروا از مهدویت در غرب _ که تلاش میکنند نوعی مهدیهراسی به وجود آورند _ سزاوار است اندیشمندان مسلمان در آثار فکری و هنری خود به مسئله پیشگوییهای آخرالزمانی و مهدویت توجه کنند و در آن به بحث از نگرش مسیحیان و مسلمانان پرداخته شود و نگاه تقریبی و تطبیقی میان این دو دین ابراهیمی مورد توجه قرار گیرد. به نظر میرسد سخنان بسیاری از محققان غربی درباره پیشگوییها و تطبیق آن با مسائل جهان اسلام _ با تألیف صد کتاب در اینباره _ بیپاسخ مانده است و ذهن بسیاری از محافل و شخصیتها و توده مردم غرب نسبت به این مسئله آلوده شده است.
از اینرو موضوع آخرالزمان و پیشگوییها و نگرش اسلام و تشیع به این امر میتواند کارکردهای عملی داشته باشد. امروزه در دورانی هستیم که از انتزاعیترین بحثهای فکری و دینی انتظار میرود به مشکلات عملی پاسخ دهند و همه همایشهای جهانی که امروزه در جهان برگزار میگردد، به مباحث عملی ربط داده میشود. حتی مباحث فلسفی صرف نیز از این مستثنیٰ نیستند؛ برای مثال وقتی دویستمین سالگرد ایمانوئل کانت _ فیلسوف بزرگ غرب که از فیلسوفان بسیار دشوارنویس و دارای سیستم فکری منسجم و کلاسیک است _ با جنگ عراق مصادف شده بود، در آلمان همایشی برای او برپا کردند و نام آن «کانت و جنگ عراق» نهادند. رویکرد پراگماتیستی و کاربردی غرب موجب شده است حتی تلاش شود با سیستم فلسفی کانت به مسئلهای اجتماعی همچون جنگ عراق پاسخ داده شود. حال با توجه به این امر به نظر میرسد وظیفه پژوهشگران مهدوی این است که دستکم با مباحث نظری و هنری مهدوی که درباره مباحث آخرالزمان، پیشگوییها، الملاحم و الفتن سخنان مهمی دارد، به شبهات غربیها پاسخ داده شود و حداقل مباحث مهدوی به مشکلی درباره خود مهدویت و دسیسهها و بدفهمیهای غربیها پاسخ دهد.