انسانشناسی، مبنای محوری مهدویت
محمدصابر جعفری
چکیدهاین نوشتار با این پرسش که «مبانی انسانشناسی مهدویت چیست؟» به بررسی یکی از مبانی مهم مهدویت میپردازد. پژوهش ذیل در پی تبیین اضطرار به وحی و اضطرار به حجت حیّ به روش تحلیلی است. انسان مرکّب از جسم و روح و دارای دو عالم شهود و غیب است. او دارای مبدأ و معاد، هدفدار و سیال مضطر به وحی است که برایش راه را از بیراهه تبیین کند و مضطر به حجت و ولیّ خدا (نبیّ و امام) است تا معصومانه وحی را اخذ و ابلاغ و تبیین کند و عملاً الگوی مسیر و بشیر و نذیر باشد، بلکه به سمت هدایتگری مدیریت کند. تکلیفمداری و مسئول بودن انسان و وابسته بودن تغییر به دست و ارادۀ انسان، موضوعی دیگر است که حرکت و تلاش برای تحقق جامعه موعود و اطاعتپذیری و همراهی از ولیّ خدا را با خود به همراه دارد.
واژگان کلیدی
انسانشناسی، مهدویت، اضطرار به وحی، اضطرار به حجت الهی، مسئولیت و رسالت انسانی.
مقدمه
برای بررسی مبانی مهدویت، لازم است ابتدا از نظر لغوی و اصطلاحی منظور از مبانی روشن شود.
«مبانی» در لغت، جمع «مبنا» و «مبنی» بر وزن معانی جمع معنا و معنی، از ریشه (ب _ ن _ ی) است. در انگلیسی واژه معادل آن Principle، Base یا Fundation است (آریانپور، 1389) که به معنای اصول و پایههاست. در اصطلاح، مبانی به بنیانها و زیرساختهای هر چیز اطلاق میشود و منظور ما از مبانی مهدویت، پیشفرضهایی هستند که بر اساس آنها، مهدویت مطرح میشود.
مبانی موعودگرایی و مهدویت میتوانند عقلی، نقلی یا فطری باشند. بخشی از آن مبانی بین ادیان و مکاتب، عام و مشترک است و برخی دیگر مبانی مهدویت در اسلام و بهویژه شیعه هستند.
اگرچه میتوان برای مهدویت معنای عامی در نظر گرفت و درباره آن سخن گفت و مبانی، اهداف، کارکردها و دیگر مسائل آن را مد نظر قرار داد، اما هدف در این پژوهش، تبیین مهدویت به معنای خاص است. گرچه برای مهدویت، میتوان مبانی و بنیانهای دیگری را نیز یافت، ولی ما مهدویت را بر اساس نگاه اسلام به انسان و جهانی که در آن قرار دارد مد نظر قرار میدهیم.
بیان مسئله
بدیهی است، جهانبینی و انسانشناسی، محوریترین بنیان هر مکتب است. نوع نگاه به جهان و انسان، کلیدیترین و پایهایترین ارکان هویتی یک مکتب به شمار میرود. جدای از تفاوت جهانبینیها و انسانشناسیها، نقطه مشترک اغلب مکاتب و ادیان و مذاهب الهی یا دنیوی، محوریت انسان در عالم هستی است. مکاتب بر این موضوع متفقاند که انسان قابلیت استفاده و بهرهوری از همه جهان را دارد. او دارای توانایی سیطره بر کل جهان است. قابلیتهای بیرونی و درونی اوست که از او مهمترین رکن همه ادیان و مکاتب را ساخته است و تمامی دیدگاهها درباره او وچگونه بهتر زیستن اوست. در جهانبینی الهی، انسان، اشرف مخلوقات و خلیفةالله است و همه چیز برای او آفریده شده است. اما در جهانبینی مادی، او محور همه تغییرات و تحولات در جهان تلقی میشود. تا هنگامی که مبنای انسانشناسی تبیین نگردد، نباید توقع انتاج مهدویت داشت.
اهمیت و ضرورت، هدف، پرسش و فرضیۀ پژوهش
تبیین مبانی هر امر، بیانگر تراز استواری آن اندیشه یا مکتب است. از سوی دیگر، روشنگری مغالطه یا اشتراک لفظی واژگانی چون انسان، به طور ریشهای بطلان مکاتب مدعی را اعلان و برتری اسلام و مهدویت را اعلام میکند.
هدف از این پژوهش، شناسایی مهمترین مبانی مهدویت _ یعنی تبیین مبنای انسانشناسی _ است. اما پرسش این نوشتار آن است که مبانی و اصول پایههای مهدویت از بعد انسانشناسی چیست و چگونه مهدویت از آن منتج میشود؟
فرضیۀ پژوهش نیز این است که فهم انسان از دیدگاه اسلام و نگاه به هستی مطابق رویکرد صحیح (فطری و دینی) جز اضطرار به وحی و حجت نتیجهای نخواهد داشت.
انسانشناسی
1. تبیین هستی و مقام انسان
مقصود از انسانشناسی یا Anthropology, human-knowledg (همو) شناخت انسان و نقش او در هستی از منظر اسلام است. در غرب نیز درباره شناخت انسان کارهایی انجام شده است. از منظر آنان، این واژه به معنای همه تلاشهای ممکن و جاری درباره انسان و در واقع بررسی تاریخ طبیعی اوست و برگرفته از واژههای یونانی آنتروپوس به معنای انسان و لوگوس به معنای شناخت و گفتار است. البته نتیجه تلاش و زحمات بشر در این موضوع، توجهی محدود به برخی ابعاد مادی بشر بوده است، نه بررسی همهجانبۀ آن؛ چرا که انسان بر تمام ابعاد وجودی خود اشراف ندارد. دلیل این مطلب، جدای از وضعیت عینی و عملی انسان و وضعیت نابسامان بشر، تعریفهای ضد و نقیض ارائه شده از او و اهداف ترسیم شدۀ اوست.
نگاه اسلام به انسان و تعریفی که از انسان ارائه میشود، محدودۀ استعدادها و قابلیتهای او، بررسی امکانات و تواناییهای او، نگاه به جایگاه او در عالم هستی از سویی و نگاه به جهان و اتخاذ موضع در ارائه تعریف مناسب از هستی، از جمله مهمترین مبانی مهدویت به شمار میروند.
اگرچه در این نوشتار به دنبال ارائه مباحث هستیشناسی یا Ontology، Worldview (همو) و دیدگاههای مختلف در این حوزه نیستیم، اما برای شناخت صحیح انسان و جایگاه او در هستی، لازم است در آغاز، نگاه هستیشناسانه و جهانشناسی دینی، هرچند به صورت مختصر آورده شود.
برخلاف دیدگاههای نیهلیستی و پوچگرایانه _ که جهان را بیهدف و عبث یا در اثر یک تصادف توهّم کردهاند یا پنداشتهاند جهان هستی پس از آفرینش، چون ساعتی کوک و رها شده است، در جهانشناسی دینی، هستی هدفمند است و خداوند جهان آفرینش را عبث و بیهوده نیافریده است (نک: بقره: 115). همه اجزا و عناصر آن از هدف و غایتی خاص برخوردارند و برای آن هدف آفریده شدهاند. موجودات همه ممکناند و همه فقیر به خدای واجب الوجود؛ در همه چیز فقیرند و از خود چیزی ندارند (نک: فاطر: 15). هستی، متقن و نظاممند (نک: نمل: 88) و بر او قوانینی حاکم است (نک: یس: 38). نظام عالم بر کنش و واکنش (نک: فصلت: 46) و تجسم اعمال استوار است. موجودات جهان طبیعت برای انسان، یعنی برای کمال انسان آفریده شدهاند (نک: بقره: 29).
بر خلاف نگاه مادیگرایان _ که فقط با نگاه تجربه و حس به جهان مینگرند _ هستی تنها عالم شهادت نیست؛ بلکه عالم غیب (نک: مؤمنون: 92) را نیز همچون عرش، کرسی، لوح و قلم، روح، ملائکه، جن، شیطان، سبع سماوات، بهشت، جهنم و... دارد. همچنین بر خلاف نگرش آنان که دنیا را غایت میدانند که در آن به دنیا آمده و میمیرند و جهان ماده را پایان میپندارند، دنیا پایان نیست، بلکه کشتزار و مزرعهای برای آخرت است (احسائى، 1405: ج1، 267) و انسان با مرگ پایان نمیپذیرد، بلکه سیر همه عالم به سوی خداست (نک: بقره: 156).
از نظر جهانبینىِ توحیدىِ اسلامى، جهان یک آفریده است. جهان به باطل و بازى و عبث آفریده نشده است. نظام هستى بر اساس خیر وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایستۀ آنها استوار است. هدفهاى حکیمانهدرخلقت جهان و انسان در کار است؛ هیچ چیزى نابجا و خالى از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام موجود،
نظام احسن و اکمل است. جهان به عدل و به حق برپاست. موجودات جهان با نظامى هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز، تکامل مىیابند. جهان با یک سلسله نظامات قطعى _ که «سنن الهیّه» نامیده مىشوند _ اداره مىشود. اراده و مشیّت الهى به صورت «سنت» _ یعنى به صورت قانون و اصل کلى _ در جهان جریان دارد. سنتهاى الهى تغییر نمىکند و آنچه تغییر مىکند، بر اساس سنتهاى الهى است. نظام عالم بر اساس اسباب و مسبَّبات برقرار شده است و هر نتیجهاى را از مقدمه و سبب مخصوص خودش باید جستوجو کرد. از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبَّب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. خوبى و بدى دنیا براى انسان، به نوع رفتار او در جهان و طرز برخورد و عملش بستگى دارد. نیکى و بدىِ کارها گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان بازمىگردد، در همین جهان نیز خالى از واکنش نیست. جهانْ مدرسۀ انسان است و خداوند به هر انسان بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش مىدهد (برای مطالعه بیشتر، نک: مطهری، 1375: ج2، 87).
با این توضیحات، حال باید به معرفی و تبیین انسان بپردازیم.
2. معرفی و تبیین انسان از دیدگاه اسلام
انسان از منظر اسلام، دارای ویژگیهای ذیل است:
یکم. مرکّب: از جمله مطالبی که آفریدگار انسان با وحی و فطرت و عقل به بشر آموخته است و انسان نیز به کمک شواهد حسی و تجربه عملی بدان دست یافته، این است که انسان از یک اصل به نام روح و یک فرع به نام بدن، تشکیل شده است که اولی، حقیقت پایدار او و دومی امری مادی، از خاک برآمده و دوباره خاک شونده است؛ یعنی جدای از جسمی که مَرکب انسان است، روحی است که پوستین جسم را به بر کرده و این روح، نغمۀ الهی و از خداست. روح آدمى موجودى مجرد و ماوراى بدن است و احکامى جز احکام بدن دارد؛ با بدن ارتباط و علقه دارد یا به عبارتى با آن متحد است و به وسیله شعور و اراده و سایر صفات ادراکى، بدن را اداره مىکند (طباطبایی، 1421: ج1، 528)؛ یعنی تمام شخصیت انسان بدن او نیست که با مرگش، انسان بمیرد و با فناى بدن و پوسیدن و انحلال ترکیبهایش و متلاشى شدن اجزایش، فانى شود؛ بلکه تمام شخصیت آدمى به چیز دیگرى است که پس از مردن بدن باز هم زنده است. انسان موجودی مرکب از عقل و شهوت است. او ترکیبی از خواستههای شهوانی و هوسمدارانه و خواستههای عقلانی است و در کنار غریزه _ که همه حیوانات دارای آن هستند _ دارای فطرت نیز هست.
دوم. هدفدار: در راستای هدفداری کل خلقت، انسان نیز هدفمند است. از خداست، مبدأ او خدا و مقصد او نیز خداست.
سوم. جاویدان: آدمی جاری است و با مرگ پایان نمیپذیرد. انسان ابدی است و شقاوت یا سعادت، مسیری است که در مقابل اوست. انسان در آغاز وجود نسبت به حیوان و جماد و نبات استعدادها و بهرههای تکوینی بیشتری دارد.
چهارم. سیّال: انسان در پاندولی در حال نوسان است. میتواند این بهرهها و کمالات را در درازمدت و در نهایت امر، خود را کاملتر کند و از همه موجودات فراتر رود و نیز میتواند کمالات خویش را از دست بدهد و به جایی برسد که از حیوانات نیز پستتر شود.
پنجم. مختار و مسئول: انسان حاکم بر سرنوشت خویش و مختار و مسئول است. در هستی یله و رها نیست و رفتار و کردار و حتی نیّات او میزان محاسبه است. وجودش یک تصادف نیست. جهان در حال داد و ستد با انسان است و در برابر نیکی و بدی او واکنش نشان میدهد. در جهانبینی الهی، انسان خلیفة الله است. همه موجودات در خدمت انساناند و برای او آفریده شدهاند و انسان در میان موجودات، از شرافت و کرامتی خاص برخوردار است و وظیفه و رسالتى ویژه دارد. او مسئول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعۀ خویش است.
ششم. جاهل و فقیر: با همه این ویژگیهایی که برای انسان مطرح شد، به شهادت وجدان، انسان بین مجهولات فراوان زندگی میکند. از مبدأ خود ناآگاه است. چگونگی آمدنش به این سفر، مسیری که طی میکند و راهی که مقابل اوست و مقصد را هیچیک نمیداند و به آن آگاهی ندارد. انسان در شناخت خود نیز محتاج و نیازمند است و بر خود آگاهی ندارد. قرآن به صراحت بیان میدارد که از درک و شناخت انسان جز خدا و انسانهایی اندک، تمام موجودات عاجزند؛ فرشتگان الهی، ، جنیان و بهویژه شیطان و بیشتر انسانها خود را نمیشناسند و غافلانه از دنیا رخت برمیبندند. از آنجا که حیطۀ انسان از حس و تجربه فراتر است، غیب نیز دارد و نیازمند معرفی است که از همه حیطههای او نیز مطّلع باشد. اگر پیامبران و اولیا شارح او نباشند، دیگران او را تحریف میکنند. اگر انسان، حقیقت خود را برای شرح، به خدا نسپارد، دیگران او را شرح کرده و انسانشناسی مینگارند. اما بهسان کتب آسمانی پیشین، دست به تحریف و تفسیر به رأی میزنند. هم بعضی از اسرار نهانی را کتمان میکنند، هم اموری بیگانه را به عنوان خواستههایش بر او تحمیل مینمایند و هم خواستههای حقیقی او را جابهجا میکنند و این سه نقص بزرگ و عیب مهم در شرح حقیقت انسان است. انسان که نسبت به مبدأ خود بیاطلاع و از معاد خود بیخبر است، به چگونگی طی مسیر نیز جاهل است؛ نه راه را میداند و نه از رهزنان و از چاه خبر دارد. از اینرو وحی و ارسال رسل و حجت خدا برای او ضرورت میشود و او به آن مضطر. برای اینکه انسان به کمال خود رهنمون شود و از بیراهه نجات یابد، نیازمند تکلیف و باید و نبایدهاست. لذا انسان از طرف آفرینندۀ خود و به سبب پیامبرش، در این هستیِ منظم، بایدها و نبایدهایی دارد.
3. ابعاد سهگانه
با توجه به مطالب گفته شده درباره انسان و تبیین سه بعدی که مطرح میشود، مهمترین مبانی مهدویت را به شرح ذیل در پی خواهد داشت:
بعد اول. اضطرار به وحینگاه به انسان، به روشنی ضرورت وحی را تبیین میکند؛ قابلیتها، استعدادها و ظرفیتهای او و اینکه در دو بینهایت _ یعنی اوج خلیفةاللّهی و اشرف مخلوقات شدن و نهایت حضیض و سقوط کردن و اضل موجودات شدن _ سیر میکند. اینکه انسان ابدی است و مرگ پایان راه او نیست؛ برای اینکه انسان به تکامل برسد یا از شکوفایی استعدادهای خود محروم نماند؛ برای نجات از رهزنانی که رهزن او میشوند؛ برای طی مسیر مبدأ و مقصد و چگونگی سیر این مسیر، نیازمند و مضطر به وحی است تا از راهی که او نرفته (مقصد) و راهی که نمیداند چگونه بوده است (مبدأ) با او سخن بگوید؛ برای آنکه بتواند خلیفةالله شود از مستخلفعنه و چگونگی خلافت بگوید و برای او از ویژگیها و خصلتهای انسانی بگوید. انسان در شناخت درست خود، شناخت مبدأ و مقصد، چگونگی طیّ این مسیر و شناخت رهزنان این طریق و راهکار علمی و عملی نجات از این راهزنان مضطر است.
از منظر دیگر، انسان برای اینکه به هدف برسد، برنامه میخواهد و بایدها و نبایدها میطلبد؛ بایدها و نبایدهایی که با توجه به تحقق هدف و با در نظر گرفتن ظرفیت آدمی تنظیم شده باشند. اگر این برنامه و قانون یا همان تکلیف همهجانبه و با در نظر گرفتن همه جوانب و ابعاد یا کاملاً مشرف به هدف نباشد، انسان را به مقصد نمیرساند. قانون باید چگونگی تعامل با خود، حتی کنترل افکار و نیات خود، چگونگی تعامل با خدا و خالق هستی، درک نعمت و معرفت، چگونگی تعامل با دیگران _ که با او زندگی میکنند _ ، طبیعت (نباتات، حیوانات و...) همه و همه را دربر گیرد. بنابراین طی مسیر سخت، حساس و خطیر هدایت و سعادت بدون قانون، برنامه، تکلیف یا قانون و تکلیفی از غیر آفریننده جز بیراهه رفتن حاصلی ندارد. برخلاف تئوریپردازیهای غیرواقعی مطرح شده درباره اعصار و دورههای زندگی بشر و سیر تکاملی او، از نظر دین، سیر انسان از اول بر اساس بنیانهای انسانیت بوده، نه اینکه حیوان باشد و تکامل پیدا کند. اولین انسانها و نیاکان بشر موجود، با شریعت قدم بر کره خاکی نهادهاند؛ یعنی پیش از آفرینش نیز دارای هدف و برنامه بوده و با آمدن اولین انسان _ یعنی حضرت آدم(ع) _ شریعت و قانون نازل شد.
بدیهی است برای افاده قانون الهی و اجرایی شدن آن، باید سخن الهی و قانون الهی برای بشر قابل فهم باشد و به او ابلاغ گردد. این اخذ و تبیین و تفسیر یا به زبان فطرت و عقل است و یا به زبان وحی؛ وحی نیز آنچه فطرت و عقل به آن نمیرسند و نمیدانند که نمیدانند را بیان میدارد و هم آنچه میدانند که نمیدانند را تبیین میکند. افزون بر آن، وحی برای آنچه عقل بر اثر رهزنانی به خطا رفته یا فطرت به دلیل انحرافاتی پوشانده شده و بر او دسیسه شده، راهنما و شاخص است، چنانکه در حواس و احساس، خیال و وهم و مکاشفه و رویای آدمی، میزان و معیار و معبر است.
بعد دوم. اضطرار به حجت (خلیفة الله، پیامبر و امام)
بعد دیگری که از نگاه انسانشناسانۀ دین، مبنای مهدویت قرار دارد، انسان کامل و حجت خدا و خلیفة الله است.
1. حامل وحی: توضیح اینکه برای هدایت انسان و پاسخ به دغدغههای او، وحی به تنهایی کافی نیست؛ بلکه وحی نیازمند به حامل است. بنابراین چنین قانونی برای ابلاغ و قابل فهم بودن و اجرایی شدن، نیازمند مهبط و قرارگاهی است که هم اخذ معصومانهای داشته باشد و هم در ابلاغ دارای عصمت باشد. افزون بر آن باید تفسیر و تبیین معصومانهای نیز باشد تا از او هدایت حاصل آید؛ یعنی اضطرار به وحی، رسول و امام که هم اخذ و ابلاغ مصون از خطاها و پیرایههای عمدی و سهوی باشد و هم تفسیر و تبیین معصومانه و دور از حذف و اضافات.
2. ضمانت اجرایی: تحقق هدف و هدایت، ضمانت اجرایی میطلبد و بشیر و نذیر میخواهد؛ بشیر میخواهد تا روندگان هدایت را به صحت راه مطمئن کند و بشارت دهد و به ادامه سیر تشویق نماید و نذیر میخواهد تا غافلان، از راه ماندگان و بیراهه رفتگان را تحذیر کند.
3. الگو و شاخص عملی: نیاز بشر به رسول و امام به معنای اضطرار به الگو و شاخص عملی نیز هست. تحقق هدف جدای از اخذ و ابلاغ و تفسیر و تبیین، به الگوی معصوم، مضطر است تا پیشافتادگان و راه افراط رفتگان به او بنگرند و برگردند و جاماندگان به او تأسی کنند و از تفریط جدا شوند و خود را به او برسانند؛ تا سخن، سکوت، رفتار و تقریر او راه را از بیراههها و سنگلاخهای فکری و رفتاری در تمام ابعاد آدمی روشن سازد.
در کلمات قصار پیامبر گرامی اسلام(ص) آمده است:
لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ. (اربلی، 1381: ج1، 30؛ مجلسی، 1404: ج46، 278)
همین مطلب را امیرمؤمنان(ع) فرموده است:
لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ(ع) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً. هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ. إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ؛ (شریف رضی، 1414: خطبه 2)
هیچ کس را با آل محمد(ع) نمیشود سنجید. دیگران کنار سفرۀ آن ذوات قدسیاند و آنان ولینعمتاند. آنان پایههای دیناند و عمودهای [خیمۀ] یقین، و به آنان تندرونده و جامانده برمیگردد و برای آنان ویژگیهای ولایت است.
4. علم و آزادی (عصمت): چنانکه دین و وجدان شهادت میدهد، انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار دارای اتصال و پیوند است؛ پیوندی با جامعه و پیوندی با کل نظام و با کل هستی. ناچار در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقی است که طرح امامت شیعه جان میگیرد و مفهوم میشود. در این بینش، حاکم امام است و قانون، قانونی هماهنگ با کل این نظام. در این دید، حاکم باید به تمام روابط انسان با هستی و از تمام نظام آگاه باشد و گذشته از این آگاهی، باید از جذبهها و کششها آزاد باشد که خلق را به گمراهی دیگر نکشاند.
5. قدرت و ولایت: ضمانت دیگر برای اجرای هدایت، افزون بر تعلیم و تزکیه، حدید قوت و قدرت است تا مانعان و دعوتگران به بیراهه و منحرفان سبیل هدایت و فراعنهای که سخن لیّن و نرم موسی را نمیشنوند، به عصا و امواج خروشان نیل از مسیر هدایت بردارد.
6. جداییناپذیری قانون و مجری آن: توجه به این ابعاد _ جدای از آیات و روایات مبیّن مهدویت و لزوم حجت در هر عصر، خلفای اثنیعشر و جداییناپذیری قرآن و عترت تا روز قیامت _ نگاه شیعه به مهدویت را به روشنی بیان میدارد. این نگاه بر لزوم حجت و مفسر، مبیّن و الگو و شاخص معصوم و حاکم معصومی که در هر عصر و زمان، تنها راه اضطرار بشر است، تأکید دارد و برای نجات بشر و سعادتمندی او هیچ جانشینی را متصور نمیبیند.
7. رسالت و امامت: به دلایلی که گفته شد و نیازمندی انسان به قانون و مهبط آن مطرح گردید، توجه به الگوی عملی معصومانه و و لایت هدایتگر و پیشبرنده روشن میشود. انسان به رسالت و امامتی نیاز دارد؛ رسالتی که قانون این رابطهها را بیاورد و امامتی که در هر نسل جلودار آنها و امام زمانشان باشد (برای مطالعه بیشتر، نک پورسیدآقایی، 1380؛ صفایی حائری، 1388: نامه 1 و 2).
8. استمرار حجت خدا: از دیدگاه اسلام، جهان هرگز بدون حجت نبوده است. آغاز خلقت انسان با پیامبر _ یعنی حضرت آدم(ع) _ آغاز شد و اگر روزی حجت خدا نباشد، زمین و زمینیان نابود خواهند شد. قرآن از انسانی سخن میگوید که در اسماء الهی بر فرشتگان باعظمتِ خداوند مقدم است؛ خلیفةاللهی که فرشتگان به سجده بر او مأمور میشوند (بقره: 30 - 34)؛ عزیزی که همهساله در شب بزرگ قدر، ملائکه و روح _ که ملکی بزرگتر از جبرئیل است _ همه امور و تقدیرات عالم را بر او نازل میکنند (نک: سوره قدر) و این استمرار بر حجت خدا تا قیام قیامت است؛ انسان باعظمتی که جدای از ادلۀ فلسفی، از منظر انسانشناسی دینی و اسلامی، اولین و برترین مخلوق و مجرای فیض الهی است و به یمن وجود اوست که همه از رزق _ مادی و معنوی _ بهره میبرند. از منظر دین، لحظهای زمین از حجت خود خالی نیست؛ حجتی که چه ظاهر و چه غایب هدایتگر و امام است، چه هدایت ظاهری و چه هدایت باطنی و همچون خورشید پشت ابر، نور و فیض او گسترده است.
نتیجه اینکه انسان _ بما هو انسان بدون تفاوتی در زمان یا مکان _ هم در معرفت به خویش و شناخت خود و هم در اخذ، ابلاغ، تفسیر و تبیین تشریع، قانون و برنامه، مضطر به وحی و رسول و امام است. همچنین در مرحلۀ اجرای شریعت و قانون نیز نیازمند الگوی عملی و شاخصی دور از خطاست تا قانون را از دستبردها، اعمال سلیقهها و هوا و هوسها و حذف و اضافات و بدعتها حفظ کند و در اجرا، معصومانه راهبر رهروان باشد. این بیان همان تبیین جداییناپذیری قرآن و عترت تا روز قیامت در حدیث معروف ثقلین است. از سویی دیگر، وجود حیات تمام عالم و انسان وابسته و قائم به وجود انسان کامل و حجت خدایی است که در هر عصر و زمان، پنهان یا آشکارا، ظاهر یا غایب فعالیت میکند.
بعد سوم. مسئولیت و رسالت انسانی
انسان وظیفه و رسالتی خاص دارد. مسؤلیت تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش بر عهده اوست و این مسئولیت مختص دوره و زمانی خاص نیست؛ تا بشر بوده است و خواهد بود، انسان نسبت به خود و دیگران وظیفه دارد. دستورات فراوان دینی بر امور اجتماعی چون خیرخواهی، امر به عروف و نهی از منکر و... حاکی از لزوم این رسالت است. همچنین پذیرش و همراهی و خیرخواهی با ولیّ خدا و زمینهسازی برای تحقق حکومت ظاهری امام، نمونههایی از این رسالتاند و با توجه به تعریف ارائه شده از مهدویت _ که شامل دوران غیبت و ظهور هر دو بود _ میتوان این مطلب را نیز به عنوان بعد دیگری از مبانی انسانشناسی مهدویت مطرح کرد. از نظر قرآن، انسان از طرف ذىصلاحیتترین مقام هستى _ یعنى ذات خداوند _ برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن «اصطفا» شده است و به همین دلیل، رسالت و مسئولیت دارد.
انسان آزاد و مختار و مسئول خویشتن و مسئول افراد دیگر و مسئول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است: «او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست» (هود: 61). او امانتدار الهى است؛ انسان بر حسب تصادف برترى نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را براى شخص خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفى براى خویشتن قائل نباشد (برای مطالعه بیشتر، نک: مطهری، 1375: ج2، 285). با این نگاه، انسان برای سعادت خود و دیگران احساس وظیفه میکند. او میداند اگر بخواهد به سعادت برسد، باید برخی موانع را از سر راه بردارد و محیطی بسازد تا بتواند به رشد و رشاد برسد. میداند برای سعادت خود و دیگران باید برای مدیریت ظاهری و ولایت ظاهری انبیا و اوصیا تلاش کند و با توجه به سنتهای الهی _ که تغییر و تحول وابسته به اراده و تلاش فردی و جمعی است _ جدای از تلاش فردی برای تحقق ولایت الهی در جامعه، مسئولیت آگاهی دادن و ایجاد حرکت و تلاش و رغبت اجتماعی بر عهده دارد. از نظر انسان موحد، جهان هدفمند و ارگانیک است. تمام رفتار و کردارها در آن در مکانیسم علل و معلولی رخ مینماید. تغییر و تحول جوامع، زوال نعمتها و جبران این زوال نعمتها، بسته به رفتار افراد و جوامع دارد:
إِِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ (رعد: 11)
خداوند سرنوشت هیچ قوم [و ملّتى] را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون؛ (اعراف: 96)
اگر مردم قریهها ایمان آورده و پرهیزکارى کرده بودند، برکتهایى از آسمان و زمین به روى ایشان مىگشودیم، ولى تکذیب کردند و ما نیز آنان را به اعمالى که مىکردند مؤاخذه کردیم.
این رسالت و مسئولیت یکی دیگر از ابعاد مبانی انسانشناسی دینی در مهدویت است که در دوران غیبت حضرت مهدی(عج) نیز مطرح است. گرچه آیات و در تبین و شرح آن روایات به خوبی آینده جهان را وراثت صالحان و استخلاف مستضعفان و غلبه علمی و عینی اسلام بر تمام ادیان بیان کردهاند؛ ولی چنین نیست که منتظران حضرت بدون حرکت و تلاش، فقط مترصّد وقوع نتایج خوب و مثبت باشند. امام سجاد(ع) در وصف منتظران میفرماید:
الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً؛ (صدوق، 1395: ج1، 319، باب 31)
منتظران پنهان و آشکارا دیگران را به دین خدا دعوت میکنند.
در روایات، ظهور، آمادگی، تهیؤ و زمینهسازی را _ دستکم از نخبگان _ میطلبد.
امام صادق(ع) فرمود:
أَمَا لَوْ کَمُلَتِ الْعِدَّةُ الْمَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ کَانَ الَّذِی تُرِیدُونَ؛ (نعمانی، 1397: باب 12، 203)
اگر آن شمارهاى که توصیف شده است: سیصد و ده و اندى تکمیل شود خواستۀ شما انجام خواهد گرفت.
یخرج أناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه؛ (اربلی، 1381: ج2، 477)
گروهی از مشرق برمیخیزند و زمینه سلطه مهدی را فراهم میآورند.
با این نگاه به هستی و انسان به تعبیر شهید مطهری، وقتى که همه اینها به یکدیگر ضمیمه شود مىتوان به آینده جامعه بشرى امیدوار بود (مطهری، 1375: ج24، 339)؛ زیرا در این صورت است که زندگی معنا میپذیرد، اخلاق فردی و اجتماعی جایگاهی مییابد و ضمانت اجرایی برای تحقق جامعه مرضی خدا وجود دارد.
نتیجه
از نظر جهانبینىِ توحیدىِ اسلامى، جهان یک آفریده است. جهان به باطل و بازى و عبث آفریده نشده است. نظام هستى بر اساس خیر وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است. هدفهاى حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است. هستی، متقن و نظاممند بر او قوانینی حاکم است. خوبى و بدى دنیا براى انسان به نوع رفتار او در جهان و طرز برخورد و عملش بستگى دارد. نگاه به انسان، به روشنی ضرورت وحی را تبیین میکند؛ قابلیتها، استعدادها و ظرفیتهای او و اینکه در دو بینهایت سیر میکند؛ اوج خلیفةاللهی و اشرف مخلوقات شدن و نهایت حضیض و سقوط کردن و اضل موجودات شدن؛ اینکه انسان ابدی است و مرگ پایان راه او نیست؛ برای اینکه انسان به تکامل برسد یا از شکوفایی استعدادهای خود محروم نماند؛ برای نجات از رهزنانی که رهزن او میشوند؛ برای طی مسیر مبدأ و مقصد و چگونگی سیر این مسیر، نیازمند و مضطر به وحی است و برای تحقق این هدف و دستیابی به وحی، به الگویی معصوم نیاز دارد و نسبت به همراهی و اطاعت یا زمینهسازی پذیرش او، مکلف و مسئول است.
منابع
_ احسائى، ابنابىجمهور، عوالی اللآلی، قم، انتشارات سید الشهداء(ع)، 1405ق.
_ اربلى، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، مکتبة بنىهاشمى، چاپ اول، 1381ق.
_ آریانپور، منوچهر، فرهنگ بزرگ پیشرو آریانپور، تهران، انتشارات جهانرایانه، 1389ش.
_ پورسیدآقایی، سید مسعود، «مبانی اعتقادی مهدویت»، فصلنامه علمی _ تخصصی انتظار موعود، ش1، قم، مرکز تخصصی مهدویت، پاییز 1380ش.
_ تهانوی، محمدعلی بن علی، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بيروت، مكتبة خياط، 1966م.
_ جوادی آملی، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چهارم، 1385ش.
_ شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1414ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن حسین، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دار الکتب الإسلامیة، 1395ق.
_، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.
_ صفایى حائرى، على، روش نقد: نقد مکتبها، آرمان تکامل _ اگزیستانسیالیسم، قم، انتشارات لیلة القدر، 1381ش.
_ صفایی حائری، علی، نامههای بلوغ، قم، انتشارات لیلة القدر، 1388ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1421ق.
_ طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضى، چاپ،اول، 1403ق.
_ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی اشکوری، تهران، نشر مرتضوی، ١٣٧۵ش.
_ کفعمی، ابراهیم بن على، المصباح، قم، انتشارات رضى، 1405ق.
_ فرهنگنامه آکسفورد، انتشارات Oxford University press، بیتا.
_ مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
_ مطهری، مرتضی، امامت (مجموعه آثار)، تهران، انتشارات صدرا، 1375ش.
_ نعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، 1397ق.