نقش مبانی كلامي و قاعدة لطف در فهم فقیهانة مسائل مربوط به زمينهسازي برای ظهور
حسن ملايي
چكيده
به موازات طرح جدّي مسئلة زمينهسازي براي ظهور امام زمان در سالهاي اخير، پرسشها و شبهههایی دربارة ضرورت و گسترة آن به وجود آمده كه باورمندان به لزوم زمينهسازي و گسترة مورد ادعاي ايشان را به واكنش واداشته است. در اين ميان، آنچه مایة شگفتي شده، آن است كه اين شبههها را بيشتر باورمندان به مهدويت مطرح کردهاند، بهگونهای كه هر كدام از آنها براي اثبات نظر خويش و ردّ ديدگاه ديگري، به دستهای از دلايل نقلي تمسك جستهاند. همين امر سبب شده است واقعيت مطلب، براي جويندگان حقيقت و وظيفه، مشتبه شود. آثار مهمي كه التزام به هر يك از ديدگاههاي مطرح شده ميتواند بر بينشهاي اصلاحي فردي و بهویژه سياستها و برنامهريزيهاي كلان اجتماعي بگذارد، نويسندة این مقاله را وادار کرده است براي اين معضل، چارهاي بينديشد.
نويسندة اين سطور، بیتوجهی به جايگاه مباني كلامي مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور و التزام به آن را در مسير پژوهش، علت اصلي چنين چالشي میداند و بر این عقيده است كه براي فهم فقيهانة اين مسئله و قبل از پرداختن به دلايل نقلي، ابتدا بايد به سراغ مباني كلامي مسئلة زمينهسازي ظهور رفت و با تبيين درست و التزام به آن، آيات و روايات مرتبط با موضوع را مبتني بر آن تفسير و تحليل کرد.
واژگان كليدي
امام زمان، ظهور حضرت مهدي، زمينهسازي ظهور، وظايف منتظران، قاعدة لطف، مباني كلامي ظهور، شبهات مهدويت.
مقدمه
با تكيه بر سنت قطعي خداي متعال مبني بر جريان داشتن نظام اسباب و مسبّبات در هستي: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب»، (كليني، 1365: ج1، 183) هر پديدهاي برای اینکه در هستي، وجود خارجي يابد، نیازمند فراهم شدن اسباب و شرايطی است. تنها در صورت وجود همة شرایط، امر و حكم خداي سبحان بر آن تعلق میگیرد و آن پديده محقق خواهد شد. محقق نشدن امري، نشان از محقق نشدن اسباب آن دارد و وقوع آن، نیازمند وقوع شرایطش است. ظهور امام زمان نيز پديدهاي ممكنالوجود است كه قابليت تحقق در دنياي خارج را دارد و بر اساس وعدة پروردگار محقق خواهد شد. با این حال، فعليت يافتن آن بر اساس سنت الهي ياد شده، نيازمند تحقق اسباب و زمينههاست و همگان اين مطلب را تأييد میکنند. البته دربارة اين امر كه آيا انسانها نيز در فراهم آوردن اسباب و زمينهسازي ظهور، نقش و وظيفهاي دارند يا وقوع آن تنها در دست خداست و انسانها هيچ نقشي در آن نخواهند داشت، دو ديدگاه متفاوت ارائه شده است. در مقابل كساني كه تلاش انسانها را براي ايجاد بسترهاي لازم جهت ظهور حضرت مهدي موعود، امري ثابت شده و مورد تأييد عقل و نقل ميدانند، برخي ديگر، وجود هرگونه برهاني بر لزوم زمينهسازي انساني براي ظهور و تكليف آمادهسازي براي قيام حضرت حجت بن الحسن را نفي میکنند. این گروه، لزوم فراهم بودن علت تامّة قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي را براي ظهور مبارك ايشان، با ثبوت تكليف زمينهسازي بر انسانها ملازم نميدانند.
برآيند اين اختلافهاي نظري سبب كندي تلاش عملي براي ورود جدّي به زمينهسازي براي ظهور شده است، بهگونهاي كه از نظر منطقی، هرگونه فعاليت مؤثري براي فراهم آوردن اسباب مردمي ظهور، به تبیین پايههاي نظری آن بستگی دارد.
لزوم تغيير در سير پژوهشي مسئله براي فهم فقيهانة آن
در بحث زمينهسازي برای ظهور، این امر مایة شگفتي شده است كه هر دو طيف موافق و مخالف از نظريهپردازان در اين موضوع، از آيات قرآن و روايات معصومين براي اثبات مدعاي خود بهره ميگيرند. این دو گروه به دلیل تفاوت در استنباط از منابع قرآني و روايي، هر يك، ديگري را به اشتباه و انحراف در برداشت صحيح از قرآن كريم و سخنان امامان معصوم متهم ميكنند. در این میان، بسياري از طرفداران هر دو نظريه با وجود ارائة روشمند فقهي مطالب خويش، به جاي توجه و تكيه بر پيشفرضها و مباني كلامي زمينهسازي ظهور، براي مجاب کردن ديگري و اثبات مدعاي خويش، فقط به دلايل نقلي تمسك جستهاند. همین امر تلاشهاي علمي مربوط به این حوزه را به مشکل دچار ساخته است.
به نظر ميرسد براي خروج از اين بنبست نظري و قبل از هرگونه اظهارنظر دربارة مسئلة مورد بحث بايد روند استنباط بحث، تغيير کند. قبل از بررسي دلالتهاي ادلة قرآني و روايي در موضوع زمينهسازي ظهور، از جهت ترتيب منطقي پژوهش، هر گونه گفتماني از مسئله باید با تعيين و تبيين مباني كلامي آن آغاز شده و سامان يابد؛ چون فهم فقيهانة آيات و روايات مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور حضرت مهدي حتي به عنوان عمل مكلّفين، به شناخت مبانی کلامی و عقلی مسئله و پايبندي به آن بستگی دارد. هادوی تهرانی در تشريح اين نكته ميگويد:
وقتي فقه، حكم الهي و تكليف مكلف را موضوع كار خويش قرار داده است و ميخواهد حكم را تشخيص دهد و تكليف را بشناسد، مبانياي را از پيش پذيرفته و باورهايي را مسلّم گرفته است كه چنين در بناها سخن ميگويد و در شاخهها جستوجو ميكند. اگر امروز بخواهيم دفاعي عقلاني از شريعت داشته باشيم، نميتوانيم نسبت به اين مباني كه در اجتهاد نقشي بسزا داشته و شريعت بر آن بنيان نهاده شده، بيتوجه باشيم و به اندازهاي كه به بحثهاي اجتهادي اعتنا ميكنيم، آنها را مورد توجه و مداقه قرار ندهيم. اين مباحث و تحقيقات ميتواند هندسة تفريع فروع بر اصول را ترسيم كند. وقتي اين تصوير كلي به دست آمد، معلوم خواهد شد كه كداميك از مبانياي كه فقيه به عنوان پيشفرض گرفته و بر اساس آن، به اجتهاد پرداخته، تام و كامل و كداميك مورد مناقشه و نيازمند بازنگري و استدلال است. (هادوي تهراني، 1385: 20 - 21 و 26)
نسبت كلام و فقه و تأثير آن در استنباط صحيح مسئله
در پژوهش مربوط به مسائل زمينهسازي براي ظهور امام زمان باید به آگاهي و اشراف بر رابطة فقه و كلام توجه کرد. اين رابطه از دو زاويه قابل ملاحظه است: «اول؛ رابطة بيروني: ارتباطي كه دو دانش در مبادي و مقدمات با هم دارند. مباحثي همچون روششناسي، قلمروشناسي، منابع و اهداف دو علم از اين قبيل ميباشند. دوم؛ رابطة دروني: ارتباطي كه دو دانش در مسائل و قضاياي يكديگر دارند.» (حسينزاده، 1388: 35) با اين بيان، به چند نکته باید توجه کرد:
1. در بحث قلمرو بايد گفت همانطور كه در جمعبندي سخن متكلمان از تعريف علم كلام، آن را به «قواعد و مسائلى [تعریف کردهاند] كه نتيجهاش، تسلط انسان بر اثبات و دفاع از اصول دين و ردّ و دفع شبهات با اقامة دليل و برهان» (خاتمي، 1370: 11) باشد، رسالت مهم علم كلام، دفاع از مجموعة تعاليم دين است. (نك: رباني گلپايگاني، 1381: 102؛ قراملكي، بيتا: 100) در اين صورت، «هر مسئلة فقهي قابليت دارد تا به مسئلهاي كلامي تبديل شود و كافي است كه موضع دين از آن ناحيه مورد حمله و شك و شبهه قرار گيرد.» (حسينزاده، 1388: 64) اتفاقاً موضوع زمينهسازي براي ظهور نيز با آنکه در نگاه اوليه، به اعمال مكلفين و حوزة فقه برميگردد، از اين نظر، مسئلهاي كلامي خواهد شد. اين در حالي است كه وظيفة علم فقه، بيان ديدگاههاي فقهي و دست يافتن به مدرك حكم است، نه دفاع از آنها در برابر شبههها، چنانکه در تعريف آن گفتهاند: «الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية.» (عاملي، بيتا: ج1، 40)
2. در بحث روششناختي، هر دو علم فقه و كلام بر روش نقلي و عقلي مبتني هستند، اما كاربرد روش عقلي در كلام، گستردهتر از علم فقه است و ميتوان ادعا کرد كه در اين حوزه، اصل اولي، استفاده از عقل است. (سبحاني، 1374: 37) البته اين امر به دلیل رسالت حفاظت از معارف ديني است كه بر عهدة علم كلام نهاد شده است. همين امر، ضرورت بهكارگيري منبع عقل بهويژه كاربرد استقلالی آن را در تبيين مباني كلامي مسئلة زمينهسازي ظهور، دو چندان ميكند، ولی متأسفانه تا کنون به این امر کمتر اهمیت داده شده است.
منظور از کاربرد استقلالی عقل، آن است که از عقل به عنوان منبعی مستقل در کنار منابع دیگری همچون قرآن و سنت برای استنباط معارف، بهره گرفته شود، بهگونهای که در صغرا و کبرا یا حداقل در کبرای قیاس، حکم عقلی قرار گرفته باشد. در توضیح بيشتر مطلب باید گفت اجمالاً هیچکس در کاربرد ابزاری عقل و در استفادة عملی آن بهويژه در علم فقه، کمترین تردیدی روا نداشته است. با این حال، استفادههای نابجای برخی افراد از کاربرد استقلالی عقل و اشتباه کردن در حکم وهم با حکم عقل به دلیل نداشتن موازین صحیح سبب شده است برخي انديشمندان و صاحبنظران در استفاده از آن، با احتیاط برخورد کنند و از این منبع سرشار، محروم شوند. البته باید دانست که استفاده نکردن از عقل، راه چاره نیست، بلکه کار عاقلانه، فراگيري ضوابط و جایگاههای کاربرد عقل و در نتیجه، بهرهگیری از این نعمت عظيم خدادادی است.
اندک جستوجویی در آیات قرآن و روایت حضرات معصومین کافی است تا ارزش عقل و انديشه برای استنباط معارف الهی و حجیت آن نزد شارع مقدس را ثابت کند. به همین دلیل، در بيشتر مذاهب اسلامی از جمله تشیع، عقل، یکی از منابع استنباط در کنار کتاب خدا و سنت معصومین قرار گرفته است. توبیخهای مکرر أَفَلَا يَعْقِلُونَ (یس: 68؛ صافات: 138) و نظایر آن در قرآن بیانگر جایگاه ویژۀ عقل و درک انسان است. در کتاب کافی که از معتبرترین کتب روایی شیعه به شمار میرود، بابی مستقل به نام «كتاب العقل و الجهل» درباره عقل وضع شده است. در این باب، در حدیثی از امام صادق نقل شده است:
مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّة. (كليني، 1365: ج1، 11)
همچنین امام کاظم فرمود:
إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول. (همو: 15)
به دلیل چنین پشتوانة محکم قرآنی و روایی، عالمان شيعي پيوسته بر بهكارگيري عقل و انديشه تأکید کردهاند و حجیت عقل تا بدانجا پیش رفته است که قاعدة مهمی در میان علمای دین به عنوان «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» به دنبال قاعدة «کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل» مطرح شده است. چنین تأکیدی بر عقلانیت دین و دینی بودن عقل در مباني عقلاني و كلامي نظرهای فقهي، بسيار قابل توجه است.
3. بايد توجه داشت كه غايت كلام بر غايت فقه مقدّم است؛ زيرا فياض لاهيجي در اینباره مینویسد:
يبنى عليه ما عداه من العلوم الشرعية فانه اساسها و إليه يئول اخذها و اقتباسها لانه ما لم يثبت وجود صانع عالم قدير مكلف مرسل للرسل و منزل للكتب لم يتصوّر علم تفسير و حديث و لا علم فقه و اصول؛ (فیاض لاهیجی، بیتا: ج1، 12)
تمام علوم شرعي مبتني بر آن است؛ چرا كه علم كلام، اساس آن علوم بوده كه هر گونه اخذ و اقتباس در آنها به اين علم بازميگردد؛ زيرا مادامي كه وجود آفرينندۀ عالم و قادر و تكليفگر و فرستندة رسولان و نازلكنندة كتب آسماني ثابت نگردد، علم تفسير و حديث و فقه و اصول متصور نخواهد بود.
دقيقاً به دلیل متفاوت بودن مباني كلامي است كه در مسائل فقهي و عملي اديان و حتي مذاهب گوناگون اسلامي با همديگر اختلاف پيدا شده است. بنابراين، توجه به اين نكته در درك صحيح مسئلة مورد بحث، تأثيري تام دارد.
4. دربارة فقه و كلام از جهت منابع باید دانست که «منابع فقه بر بسياري از پيشفرضها و مباني كلامي استوار است.» (حسينزاده، 1388: 119) به همين علت، در برداشت از متون منبع فقهي، اگر بين دليل كلامي و حكم عقل مستقل با ظاهر آيات قرآن و روايات، تعارضي پيش آيد، حكم قطعي عقل، محور استناد قرار میگیرد و گزارههاي نقلي با توجه به گزارههاي ثابت شده در كلام، تفسير و تبيين ميشوند. برای نمونه، بسيار اتفاق افتاده است كه فقيه بزرگواري با استنباط وجوب امري از ادلة نقلي، خود و مقلّدانش را به آن ملتزم ميکند. با این حال، هنگام عسر و حرج، آن حكم وجوبي را به واسطة قاعدة نفي عسر و حرج، منحل اعلام ميكند، در حالي كه مبناي اين قاعدة فقهي، خود، برهان عقلي يعني قاعدة لطف است، چنانکه در تبيين آن گفته شده است: «تكليف به آنچه موجب مشقت تحملناپذير است، در واقع، مقرّب به معصيت و خلاف لطف است؛ زيرا انگيزة تكليف در غالب موارد، اطاعت و انقياد است و امر با تكليف حرجي نقض ميشود.» (بجنوردي، 1377: ج1، 252) بنابراين «بايد گفت عقل نهتنها به عنوان يك منبع مستقل در استنباط احكام مطرح است، بلكه علاوه بر اين، عقل در تفسير صحيح ساير منابع و برداشت منطقي از آنها، همچنین در تبيين بسياري از موضوعات وابسته به مصلحت و مفسده و در سنجش رابطة منابع با يكديگر كارآيي دارد.» (عليدوست، 1379)
5. معارف كلامي و عقلي، قدرت توسعه و تضييق ظواهر احكام مطرح شده در آيات و روايات را دارند و اگر در تفسير آيهاي كه به صورت مطلق، معنايي را افاده كند، روايتي از معصوم وارد شود كه به موارد خاصي اشاره شود، به نظر بعضي اعلام از مفسران، موارد ذكر شده در روايات از باب ذكر مصداق كامل است، نه اينكه تنها همان مورد، معنا و مقصود آيه باشد. برای نمونه، علامه طباطبايي پس از اينكه در ذيل آية الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ، (بقره: 121) حديثي از امام صادق ذكر ميكند كه فرمود: «هم الأئمة»، (كليني، 1365: ج1، 215) در ادامه ميگويد: «اين بيان از باب جري و انطباق بر مصداق كامل است.» (طباطبايي، 1417: ج1، 266) در مسائل كلامي نيز همينطور است. در بسياري از موارد، اگر روايت يا رواياتي در ذيل اطلاق يك مسئلة كلامي قرار گيرد، در صورت نبود قرينهاي بر محصور بودن، بيان معصومين از باب ذكر بعض مصاديق آن است، نه تحديد و شمردن مصاديق انحصاري آن موضوع كلامي. توجه به اين نكته و نكات پيشين در دریافت دلالت آيات و روايات مربوط به مسئلة زمينهسازي ظهور بسيار مؤثر است.
طريق دستيابي به مباني كلامي مربوط به مسئلة زمينهسازي ظهور
پیشتر بيان شد كه علم كلام از تمام موضوعهای ديني ـ هرچند فقهي ـ زماني كه با هجوم شبههها روبهرو شوند، حمايت و دفاع میکند و به تبع این کار، به موضوع اين علم تبدیل خواهند شد. با این حال، در جريان درك چگونگي زمينهسازي ظهور با بهرهگيري از مباني كلامي باید به جهت كلامي بودن يك مسئله توجه کرد.
براي دستيابي به وجه كلامي بودن يك مسئله، بايد آن موضوع را به افعال و صفات الهي برگرداند؛ زيرا در جاي خود ثابت شده است كه موضوع اصيل علم كلام، خدا و صفات و افعال اوست. دیگر اصول دين هم به اين دليل كه به صفات و افعال الهي تعلق دارند، جزو موضوعات علم كلام محسوب ميشوند، چنانکه آیتالله جوادی آملی در اينباره ميگويد:
علم كلام، علمى است كه دربارة خداى سبحان و اسماء و صفات و افعال او سخن مىگوید... از اینرو، هر مسئلهاى كه در آن، پیرامون «فعلالله» بحث شود، مسئلهاى كلامى است. (جوادي آملي، 1383: 141)
بنابراين، موضوعي همچون زمينهسازي مردمي ظهور كه به فعل انسان مربوط شود، در بدو نظر، موضوعي فقهي است، نه كلامي. با این حال، بايد توجه کرد كه اين امر ـ همانطور كه گفته شد ـ با توجه به ريشهها و مباني عقلياش، مانع از كلامي شدن آن نميشود. برای مثال، موضوع توسل به معصومين در نگاه اول، موضوعي فقهي است و در كتابهاي فقهي بر استحباب آن تأكيد ميشود، اما خاستگاه آن به علم كلام بازميگردد؛ چون از این امر بحث ميشود كه آيا اساساً استمداد و پناهجويي به امامان معصوم، با توحيد، سازگار است يا نه و آيا موجب شرك نميشود؟ دقيقاً همين اختلاف در مبناي كلامي سبب شده است شيعه آن را نهتنها جايز، بلكه مستحب مؤكد بداند، اما وهابيون آن را حرام بشمرند. به همين دلیل، در روزگار ما، از توسل به عنوان يك موضوع كلامي بحث میشود.
با دقت در اختلافات مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور حضرت حجت، روشن خواهد شد كه ريشة اصلي اين اختلافها به اختلاف در مباني كلاميِ متعلق به زمينهسازي يعني ظهور امام برمیگردد و پيشفرضهاي كلامي نظريهپردازان دربارة ظهور حضرت مهدي در نظریهپردازیشان دربارة زمينهسازي تأثير زیادی داشته است. به همين دليل، براي تشخيص صحت بناها بايد به سراغ مبناها دربارة ظهور رفت. به اين ترتیب، قبل از بحث فقهي زمينهسازي ظهور بايد مباني كلامي آن را در علم كلام جستوجو کرد.
ظهور و حكومت امام معصوم، لطف ويژة الهي
مطلبي كه ميتواند مقدمهاي بر شناسايي مبناي كلامي زمينهسازي ظهور باشد، آن است كه ظهور امام عصر همچون وجود مبارك ايشان، رحمت، نعمت و لطف بزرگي براي انسانهاست، چنانكه حضرت امام موسي كاظم در تفسير آية وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (لقمان:20) فرمود:
النعمة الظاهرة، الإمام الظاهر و الباطنة، الإمام الغائب؛ (صدوق، 1395: ج2، 368)
نعمت ظاهر، امام ظاهر و نعمت باطن، امام غايب است.
حال سخن در اینجاست كه آيا ما انسانها در بهره بردن از نعمت ظهور و حكومت امام و اين لطف ويژة الهي، نقش و وظيفهاي داريم يا نه؟ پاسخهاي متفاوتي كه به اين پرسش داده شده، مبناي مسئلة زمينهسازي برای ظهور امام زمان قرار گرفته است. نكتۀ مهم اینجاست كه متكلمان براي پاسخگويي به اين پرسش، از برهاني عقلي به نام «قاعدة لطف» استفاده کردهاند. از همينرو، پذيرفتن يا نپذيرفتن اين قاعده ـ كه البته به تبيين صحيح و دقيق آن بستگي دارد ـ در رأي نهايي يك محقق دربارۀ ضرورت داشتن يا نداشتن زمينهسازي برای ظهور و حتي گسترة آن در صورت اول، نقش دارد.
قاعدة لطف، دريچة فهم دقيق زمينهسازي برای ظهور
از مهمترين ادلهاي كه از قديمالايام براي اثبات عقلي لزوم وجود حجت خدا بر زمين و منافات نداشتن غيبت با آن استفاده شده، برهان و قاعدة لطف است كه به دو نوع محصّل و مقرّب تقسيم میشود و تبيين آن در ادامه خواهد آمد. اين قاعده چنانکه ثابت خواهد شد، علاوه بر اثبات نعمت اصل وجود امام، با تبيين و تقسيم و تقرير صحيحي كه در نوع لطف مقرّب ارائه خواهد شد، دريچهاي به سوي فهم دقيق موضوع زمينهسازي برای ظهور و پاسخگوي مسائل آن خواهد بود. از اينرو، بررسي قاعدة لطف، ضروري است.
تعريف قاعدة لطف
از جمله مشکلات فراروی موضوع زمينهسازي ظهور، در بحث لزوم و گسترة آن که سبب شده است نتواند نقش ارزندة خود را در تكليفسازي پيدا كند، تبيين نشدن دقيق و جامع قاعدة لطف در باب امامت و ارتباط آن با ظهور و زمينهسازي براي آن است. پس براي جلوگيري از بعضي سوءبرداشتها و نقدهاي نادرست، لازم است در ابتدا مفهوم و حدود قاعدة لطف به صورت مختصر تشريح شود.
لطف در لغت، به مجرد ارفاق، احسان، اكرام، مهرباني و شفقت (نك: راغب اصفهاني، بيتا؛ فيومي، 1405: ذيل مادة لطف) گفته ميشود. اين واژه در اصطلاح متكلّمان چنين اطلاقي ندارد و مفهوم محدودتري را ميرساند و اين، خود، نكتة مهمي است كه بايد در طول بحث به آن توجه شود.
بسياري از متكلمان، در عبارات خود، لطف را تعریف نکردهاند، اما اين تعاريف هميشه ناظر به قدر جامع لطف نیست و گاهي مراد از آن، تنها لطف محصّل است كه بیتوجهی به همين امر، مشكلاتي را برای باورمندان به آن در اثبات لزوم زمينهسازي مردمي براي ظهور ایجاد میکند. برای مثال، ابواسحاق نوبختي از علماي بنام اماميه در قرن چهارم در تعريف لطف چنين
گفته است:
اللطف أمر يفعله اللّه تعالى بالمكلّف لا ضرر فيه، يعلم عند وقوع الطاعة منه و لولاه لم يطع؛ (نوبختی، 1413: 55)
لطف، امري است كه خداوند، نسبت به مكلَّف انجام ميدهد و مستلزم ضرر نيست. از وقوع طاعت از مكلَّف معلوم ميشود كه خداوند آن را در حقِّ مكلف انجام داده است و اگر آن لطف نبود، وي اطاعت نميكرد.
چنانكه در ادامه روشن خواهد شد، آنچه اين انديشمند ذكر کرده، تعريف لطف محصّل يعني يك نوع لطف است و نه خود تعريف جامع لطف اصطلاحي. صاحب القواعد الكلامية دربارة اين تعريف گفته است:
الظاهر من كلامه أنّه بصدد تعريف اللطف المحصّل فقط، بقرينة قوله: يعلم عند وقوع الطاعة منه. (رباني گلپايگاني، 1418: 98)
گفتنی است در مواردي، از اين عبارت براي تعريف جامع و مطلق لطف استفاده شده است.
همچنین در تعريفي ديگري از علامه حلي چنين آمده است:
مراد ما از لطف، آن است كه مكلّف، با آن به انجام طاعت، نزديك و از ارتكاب گناه دور میشود و تأثيري در قدرت مكلّف بر انجام دادن تكليف ندارد. (بحراني، 1406: 117)
ظاهر اين عبارت نيز «آن است كه نزديك كردن به طاعت و دور گرداندن از معصيت، فعليّت دارند، در حالي كه وجدان انسان، به خلاف آن حكم ميكند؛ زيرا همة بندگان به طاعت، نزديك و از گناه دور نشدهاند. پس لازم است چنين تعبير شود: لطف، آن است كه صلاحيت براي نزديك گرداندن (به طاعت) و دور كردن (از گناه) را دارد. بنابراين، هر آنچه كه صلاحيّت دارد تا انسان را به فرمانبرداري فراخواند و از نافرماني بر حذر كند، لطف است و به تقريب و تبعيد فعلي، اختصاص ندارد.» (خرازي، فصلنامه انتظار موعود: ش 8)
با حفظ اين نكته، تعريف دانشمند نامي شيعه، جناب سيدمرتضي علمالهدي، تعريف جامعي از لطف به نظر ميرسد. ايشان در اينباره ميگويد:
إنّ اللطف ما دَعا إلى فعل الطاعة؛ (علم الهدي، 1411: 186)
لطف، آن است كه انسان را به انجام اطاعت از فرمان خدا، دعوت ميكند.
البته اين اطاعت شامل انجام واجبات و ترك محرمات ميشود. نكتة ظريفي كه در اين تعريف آمده، آن است كه با لفظ دعوت و خواندن (دَعا)، به عنصر اختيار، اصالت داده شده است.
اين، همان مطلب كليدي است كه توجه به جايگاه اختيار در قاعدة لطف، در تبيين لزوم تلاش مردمي براي زمينهسازي ظهور تأثير بسزايي خواهد داشت و البته دربارة آن به زودي توضيح داده خواهد شد.
اگر به اين نكته توجه شود كه اطاعت از خداي سبحان، در حقيقت، راه رسيدن به سعادت انسانهاست، حتي ميتوان تعريف سادهاي از لطف خداوند ارائه کرد و چنين گفت:
لطف، آن است كه بتواند انسان را به كمال نهايي و سعادت ابدي نزديك گرداند. (خرازي، 1383)
بنابراين، ارسال كتاب آسماني، تكليف كردن انسانها، بيم و بشارت، فرستادن انبيا و نصب اوصيا، بيان و اجراي حدود و نظیر آن، نمونههايي از لطف هستند، همچنانكه نيروي عقل و اموري مثل سلامتي، بيماري، فقر، بينيازي، ناتواني، نيرومندي و مانند آن، همگي رحمتها و لطفهايي هستند كه در رساندن انسان به قرب الهي و سعادت ابدي، اثرگذارند.
مباني قاعدة لطف
پس از تقرير و تعريف قاعدة لطف، شايسته است به مباني قاعدة لطف اشاره شود كه بسياري از شبهههای وارد شده بر نظرية تكليف انسانها در زمينهسازي برای ظهور را دفع میکند.
مبناي اول: لطف صادر شده از كمال خداوندي
اولين پيشفرضي كه اساس قاعدة لطف قرار گرفته، آن است كه خداي متعال، كمال مطلق و منبع هرگونه خير و نيكي در نهايت خود است و همين امر سبب لزوم و حتميت لطف از جانب ذات مقدس باريتعالي ميشود. شيخ مفيد، متكلم نامدار شيعه ميگويد:
آنچه را اصحاب از لطف واجب ميدانند، به خاطر كَرَم و بخشش خداوند است و وجوب آن از آن جهت نيست كه برخي گمان كردهاند كه عدل خداوند است كه لطف را واجب كرده است و اگر خداوند آن را انجام ندهد، ظالم است. (مفيد، 1413: 59)
از اين عبارت، روشن ميشود كه لزوم لطف به دلیل لزوم عدل و قبيح بودن ظلم نیست كه عقلاً به آن حكم كردهاند، بلكه لزوم لطف از جهت ذات فيَاض خداوند است. ملاصدرا در مورد اثبات نبوت كه يكي از كاركردهاي لطف است، چنین ميگويد:
همانطور كه در عنايت الهي براي نظم جهان، لازم است كه باران ببارد و عنايت خداوند از اينكه ابرها را بارانزا كند، كاستي ندارد، نظام عالم نيز نيازمند كسي است كه عوامل خير دنيا و آخرت را به بشر بشناساند. پس به لطف و رحمت خداوند بنگر كه چگونه با ايجاد چنين انساني، ميان نفع دنيوي و اخروي جمع كرده است و چگونه چنين انساني (پيامبر) را براي استواري نظام جهان آفريده است. آري، كسي كه روياندن مو بر ابروها و فرو بردن كف پاها را مهمل نگذاشته است، چگونه وجود كسي را كه رحمت براي جهانيان است و بندگان خدا را به رحمت و رضوان او در دنيا و آخرت سوق ميدهد، مهمل ميگذارد؟ (صدر المتألهين، 1354: 488 ـ 489)
مبناي دوم: حكمت خداوند
يكي ديگر از مباني قاعدة لطف كه در استدلال به حتميت و لزوم لطف از جانب خداي متعال استفاده ميشود، حكمت اوست، بهگونهای كه علامه حلي در تقرير آن ميگويد:
دليل بر وجوب لطف، آن است كه لطف، غرضِ مكلِِّف (خداوند) را حاصل ميگرداند. بنابراين، واجب است و اگر نباشد، نقض غرض لازم ميآيد. (حلي، 1382: 108)
در توضيح این مطلب باید گفت اگر خداوند عزوجل كه خواستار اطاعت و فرمانبرداري انسانهاست، بداند بيشتر مكلفين، زماني از خدا اطاعت میکنند و به وي نزديكتر میشوند و در نتيجه، به كمال ميرسند كه خداوند، كارهايي را از روي لطف براي آنها انجام دهد، حكمت خداوند ايجاب ميكند آن كار را انجام دهد؛ زيرا اگر آن كار را ترك كند، غرض خود را نقض كرده است و اين خلاف حكمت بالغة خداوندي است. آیتالله سبحانی اين نكته را از آية شريفة وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (اعراف: 94) چنين استنباط کرده است و ميگويد:
و مفاد الآية أن اللّه تعالى أرسل رسله لإبلاغ تكاليفه تعالى إلى العباد و إرشادهم إلى طريق الكمال (اللّطف المحصّل)، غير أن الرّفاه و الرّخاء و التوغل في النعم المادية، ربما يسبب الطغيان و غفلة الإنسان عن هدف الخلقة و إجابة دعوة الأنبياء، فاقتضت حكمته تعالى أخذهم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ و يبتهلون إلى الله تعالى و لاجل ذلك نشهد أن الأنبياء لم يكتفوا بإقامة الحجة و البرهان، و الإتيان بالمعاجز، بل كانوا ـ مضافاً إلى ذلك ـ مبشرين و منذرين. و كان الترغيب و الترهيب من شؤون رسالتهم، قال تعالى: رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ (نساء: 165) و الإنذار و التبشير دخيلان في رغبة الناس بالطاعة و ابتعادهم عن المعصية... فلولاهما لما كان هناك حركة إيجابية نحو التكليف إلّا من العارفين الذين يعبدون اللّه تعالى لا رغبة و لا رهبة، بل لكونه مستحقاً للعبادة فتحصّل من ذلك أنّ ما هو دخيل في تحقق الرغبة بالطاعة و الابتعاد عن المعصية في نفوس الأكثرية الساحقة من البشر، يجب على الله سبحانه القيام به صوناً للتكليف عن اللغو، و بالتالي صوناً للخلقة عن العبث. (سبحاني، 1412: ج3، 53 ـ 54)
ترتّب لطف خداي متعال بر حكمت او
ضابطة مهمي كه در بحث لطف خداي متعال بايد به آن توجه کرد، حكمت اوست. همين حكمت بيمنتها، اثباتگر و معينكنندة حدود بسياري از ديگر صفات فعلي خداوند است، بهگونهاي كه حتي در لطف و فضل الهي كه متکلمان هنگام بيان قاعدة لطف مطرح کردهاند، ميزان افاضة الهي به مخلوقات، حكمت اوست، چنانكه اميرالمؤمنين علي فرمود:
إن كرم الله سبحانه لا ينقض حكمته. (تميمي آمدي، 1366: 193)
بنابراين، مطلق احسان و لطف كه در معناي لغوي آمد، براي خدا اثبات نميشود. در علم كلام نيز به نظر ميآيد كسي به لزوم انجام مطلق لطف حتي در صورت تعارض با حكمت براي خداي متعال قائل نشده است. با اين توضيح، لطف الهي از تعريفي اصطلاحي برخوردار ميشود كه پیشتر مطرح شد.
نكتة مهم ديگري كه در بحث لطف مقرّب، به آن کمتر توجه شده و همين امر شبهههایی پدید آورده، آن است كه لطفي كه با توجه به حكمت الهي، وجوب و لزوم آن براي خدا ثابت ميشود، به اكثريت جامعة بشري و نوع انساني مربوط است. با این حال، عنايتهاي خدا به اشخاص خاص، از باب تفضل اوست و اثبات وجوب اينگونه لطف بر خداي سبحان، مشكل مينماياند، چنانكه انديشمندي به خوبي به اين امر اشاره كرده و نوشته است:
أن اللطف المقرب إذا كان مؤثراً في رغبة الأكثرية بالطاعة و ترك المعصية يجب من باب الحكمة و أما اذا كان مؤثراً في آحادهم المعدودين، فالقيام به من باب الفضل و الكرم. (سبحاني، 1412: ج3، 55)
با توجه به اين نكات بايد گفت تا جايي كه حكمت الهي اقتضا كند و مانعي نباشد، لطف حداكثري، لازمة كمال بينهايت خداوند است؛ چون «خداوند نسبت به بندگان خود، لطيف و بخشنده و كريم است. حال اگر محلّ (بندگان)، آمادگي و قابليت پذيرش لطف و فيض وجودي خداوند عزوجل را داشته باشند، بايستي خداوند، لطف خود را شامل حال او گرداند؛ زيرا در ساحت خداوندي، بخل راه ندارد و بخشش و كَرَم او بينقص و عيب است.» (مظفر، 1366: 51) اين سخن، خود، مطلب كليدي براي فهم لزوم تلاش انسانها و زمينهسازي براي ظهور حضرت بقيةالله است.
مبناي سوم: اختيار انسان و تأثير آن در سرنوشت او
اختيار انسان، سومين مبناي قاعدة لطف و سبب شكلگيري و جريان آن است؛ زيرا خداي متعال، سرنوشت انسان را به انتخاب و اراده و تلاش او وابسته کرده و از اينرو، انسان را مكلّف ساخته است. بنابراين، آشکار است كه اختيار، از شرايط تكليف به شمار ميرود؛ چون فلسفة تكليف، آزمايش افراد است تا بتوانند آگاهانه و آزادانه و با انجام فرمانهاي پروردگار، استعدادهاي خود را شكوفا کنند و در نتيجه، به كمال مطلوب دست يابند. همين امر سبب شده است تا تقريباً همة متكلمان، عبارت «لم يبلغ حد الالجاء؛ لطف، به مرز اجبار نميرسد» (نك: بحراني، 1406: 117؛ حلي، 1382: 324؛ رباني گلپايگاني، 1418: 102؛ فاضل مقداد، 1422: 227) را در تعريف لطف بگنجانند تا تأكيد كنند قدرت الطاف الهي بهگونهاي نيست كه اختيار را از انسان سلب کند و او را به انجام طاعت الهي مجبور سازد. البته از زاوية ديگري نيز به موضوع اختيار ميتوان نگريست كه در بيان فرق لطف محصّل با مقرّب از آن ياد خواهد شد.
اقسام لطف در قاعدة لطف
برخي از شبهههایی كه بر قاعدة لطف و استناد مسئلة امامت به آن و به تبع آنها، دربارة موضوع زمينهسازي براي ظهور امام مهدي وارد شده است، در كمتوجّهي به اقسام لطف و تعريف درست آنها ریشه دارد. متأسفانه مدافعان اين قاعده و باورمندان به تكليف زمينهسازي در تبيين مقصود خويش به اين امر مهم، کمتر توجه كردهاند.
مشهور علماي كلام، لطفي را كه به خداوند متعال نسبت داده ميشود، از نظر بهرهمند ساختن انسانها به دو گونه لطف محصلّ و لطف مُقرّب تقسيم ميكنند كه ضمن انتخاب و ارائة تعريف صحيح هر كدام، اکنون به بيان آنها میپردازیم.
لطف محصِّل
«لطف محصّل عبارت است از ايجاد برخي زمينهها از سوي خداوند كه تحقّق هدف و غرض خلقت و آفرينش، بر آنها متوقّف است، بهگونهاي كه اگر خداوند اين امور را در حقّ انسانها انجام ندهد، كار آفرينش، لغو و بيهوده ميشود. برخي از مصاديق اين نوع لطف، بيان تكاليف شرعي، توانمند ساختن انسانها براي انجام دادن تكليف، نصب و معرّفي حافظ دين و... است.» (طبرسي نوري، بيتا: ج1، 505 ـ 506) در واقع، چنين لطفي، اصل تكليف و اطاعت از خدا را محقق ميسازد.
لطف مقرّب
«لطف مقرّب عبارت است از اموري كه خداوند براي بندگان انجام ميدهد و در ساية آن، هدف و غرض از تكليف برآورده ميشود، بهگونهاي كه اگر اين امور انجام نميشد، امتثال و اطاعت براي عدّۀ زيادي از بندگان ميسور نبود.» (شريف مرتضي، 1417: 189ـ190) وعده به بهشت و تحذير از جهنم كه در قرآن كريم آمده است و نيز بلاها و نعمتهايي كه خدا نازل ميكند، چون بهگونهاي انسانها را به انجام نيكيها و ترك حرامها تحريك ميکند، مصاديقي از لطف مقرّب است.
تفاوت لطف مقرّب و محصّل و تأثير آن در مسئله
نكتة مهمي كه در بحث زمينهسازي ظهور و لزوم تلاش براي آن بسيار تعيينكننده است و به اثبات يا نفي لزوم آن به وسيلة مردم ميانجامد، توجه به تفاوت لطف محصّل با لطف مقرّب است. به همين علت، باید برخي فرقهاي مهم اين دو لطف بيان شود.
اولين فرق آن است كه «اگر لطف محصّل نميبود، اساساً اصل وجود تكليف شرعي محقق نميشد و نبوت و امامت بيمعنا ميگشت، اما در صورت عدم وجود لطف مقرّب، اگرچه تكليف و نصب پيشوا و راهنما مطرح بود و چهبسا در مورد برخي اشخاص، امتثال هم ميشد، امّا نوع مردم، امتثال تكليف نميكردند.» (لطيفي، 1387: 31) در واقع، غرض تكليف محقق نميشد.
دومين فرق لطف محصّل با لطف مقرّب آن است كه محدوده هر دو لطف، تا حوزۀ اختيار انسانهاست و آنها را مجبور به خوب بودن نميكند، ولی اين اختيار، كاركرد ديگري نيز دارد و آن هم اين است كه بر خلاف لطف محصّل، شرط نزول لطف مقرّب از سوي خداي متعال، نوع اختيار انسانها و طلب واقعي آن لطف از سوي آنهاست. برای اثبات اين مطلب، شواهد زیادی در قرآن وجود دارد. خداوند در يكي از آيات قرآن كريم ميفرمايد: إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ. (رعد: 11) در اين آية شريفه، هرگونه ارادة خدا بر تحول اساسي در جامعة انساني، آشکارا به نوع عملكرد افراد آن جامعه وابسته شده است و سنت الهي بر اين تعلق گرفته است كه هرگز بدون توجه به كيفيت رفتار انسانها، تغييري را محقق نميسازد. علامه طباطبايي نيز در مورد وجود ارتباط بين اعمال انسان و حوادث خارجي كه همان فعل الهي است، ميفرمايد:
يكى ديگر از احكام اعمال اين است كه بين اعمال انسان و حوادثى كه رخ مىدهد، ارتباط هست. البته منظور ما از اعمال تنها حركات و سكنات خارجيهاى است كه عنوان حسنه و سيئه دارند، نه حركات و سكناتى كه آثار هر جسم طبيعى است. به آيات زير توجه فرمایيد: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ؛ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ، حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ؛ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ و اين آيات، ظاهر در اين است كه ميان اعمال و حوادث تا حدّى ارتباط هست، اعمال خير و حوادث خير و اعمال بد و حوادث بد و در كتاب خداى تعالى، دو آيه هست كه مطلب را تمام كرده و به وجود اين ارتباط تصريح نموده است؛ يكى، آية شريفة وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ و ديگرى، آية ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ، لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا، لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. (طباطبايي، 1374: ج2، 271)
نكتة مهم ديگر آن است كه در مصاديق اجتماعي لطف مقرّب، اختيار انسانها بايد به صورت عمومي و فراگير باشد، نه فردي و شخصي. در نظر گرفتن اين خصوصيات لطف مقرّب، در فهم لزوم زمينهسازي عموم انسانها براي درك نعمت ظهور و نيز استنباط صحيح رواياتي كه از امور خارقالعاده و معجزه در قيام و حكومت جهاني حضرت وليعصر سخن ميگويند، سهمي
بسزا دارد.
تقسيمبندی جديد لطف
با توجه به دو فرق یادشده، لطف را از منظر ديگر به لطف محقَق و لطف معلّق ميتوان تقسيم کرد. لطف محقق، شامل لطف محصّل و لطف مقرّبي میشود كه نياز و طلب عمومي سبب تعلّق مشيّت الهي و تحقق آن شده است. لطف معلّق، لطف مقرّبي است كه به دلیل نبود اختيار عمومي و طلب نوع انسانها با وجود نبود مانع از جانب خداي رحيم، هنوز به سوي آنها نازل نشده و تحقق نيافته است. ظهور و تشكيل حكومت جهاني مهدوي از همين قبيل است.
لطف مقرّب، اثباتگر تكليف زمينهسازي است، نه لطف محصّل
با توجه به آنچه در تعريف لطف محصّل و مقرّب بيان شد، روشن ميشود كه متکلمان در بيشتر موارد، با استفاده از لطف محصّل به اثبات لزوم امام زنده و حيّ بر روي زمين پرداخته و امام را واسطۀ بين خدا و مخلوقات دانستهاند. برای نمونه، شيخ مفيد در مواجهه با منكران وجود حضرت حجت بن الحسن كه ميگويند: چه دليلي بر وجود امام هست؟ ميفرمايد:
جواب آن است كه دليل بر آن اين است كه بايد در هر زماني، امامي معصوم باشد و الاّ آن زمان از امام معصوم خالي ميشود، با اينكه امام، لطف است و لطف در هر زماني بر خدا لازم است. (مفيد، 1413: 44)
اندك تأملي در اين سخن گوياي آن است كه برهان لطفي كه با اين تقرير اراده شده است، توانايي اثبات لزوم زمينهسازي مردمي را ندارد؛ زیرا امام معصوم ميتواند در روي زمين باشد و مأموريت واسطة فيض بودن خويش را همچون حضرت خضر انجام دهد، بدون اينكه حتي مردم او را بشناسند؛ چه رسد به اينكه براي ظهورش زمينهسازي كنند.
نكته مهم اینجاست كه اثبات لزوم زمينهسازي براي ظهور امام، اولاً با استفاده از قاعدة لطف مقرّب بودن امام صورت ميگيرد، نه لطف محصّل بودن وي. ثانياً توجه اکثریت جامعة انسانی به عنصر انتخاب امام عصر، در نزول نعمت ظهور حاكم الهي و آسماني بر سراسر گيتي، ضروري است. از اينرو، براي ورود به اثبات لزوم وظيفة زمينهسازي انساني براي ظهور به وسيلة قاعدة لطف، تقرير و تبيين لطف مقرّب بودن امام، اجتنابناپذير است.
اثبات لطف مقرّب بودن امام
همانگونه كه پیشتر گفته شد، لطف مقرّب به هر امري گفته ميشود كه در دور کردن عموم بندگان از گناه و نزديك ساختن آنها به اطاعت خدا، مؤثر است، ولی در نزول آن ـ بر خلاف لطف محصّل ـ اختيار و خواست مردم دخالت دارد و مرتبة آن نیز بعد از اثبات اصل تكليف است. اثبات ضرورت امام از باب لطف مقرّب اينگونه است كه:
اولاً وقتي خداي حكيم، تكاليفي را بر بندگان واجب کرد، غرض او از جعل احكام، اطاعت انسانهاست تا با انجام آن، به كمال و سعادت برسند، نه اينكه هدف، تنها بيان تكاليف يا صرف امتحان باشد تا اگر خداوند از لطف قسم دوم (مقرّب) دريغ كند، نقض غرضي لازم نيايد. آية شريفة وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (اعراف: 168) به خوبي بيان ميكند كه هدف از ابتلاي مردم به خيرات و شرور، انجام فرمانهاي الهي است تا در ساية آن، به كمال مطلوب برسند و حكمت الهي اقتضا ميكند تا آنان را گرفتار سختيها كند تا به سوي اوامر الهي برگردند. بنابراين، آيات قرآن هم اين برداشت عقلي را تأييد ميكنند.
ثانياً توجه به منزلت، وظايف و ويژگيهاي امام كه قائممقام و جانشين رسول اكرم ـ جز در دريافت وحي ـ است، لطف مقرّب بودن امام را قابل اثبات ميكند. اين امر را در دو حوزة فردي و اجتماعي ميتوان تببين کرد:
الف) حوزة فردي: همانگونه كه پیشتر اشاره شد، انسان مختار با وجود قدرت عقل، توانايي تشخيص بسياري از امور كلي حق از باطل را دارد. با اين حال، حتي در صورت ابلاغ حقايق و دستورهاي الهي كه عقل به آنها دسترسي ندارد، به دلیل وجود هواي نفس كه از درون همچون دشمني خانگي، انسان را به شدت تهديد ميكند، ممكن است از انجام دستورهاي خدا سر باز زند. بسياري از آيات و روايات، بر صحت اين مطلب گواهی میدهند (يوسف: 53) و انسانها را از خطر هواهاي نفساني برحذر داشتهاند. علاوه بر آن، وسوسههاي شيطان رجيم هم هست كه براي گمراه کردن انسان قسم ياد كرده است: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. (ص: 82) با اين اوصاف، اگر كسي باشد كه به دقايق درون انسان، آگاه و بر ترفندهاي شيطان كاملاً مسلط باشد و با تذكرهاي به موقع و تشويق او به بياعتنایي به اين دو دشمن غدّار و با دمیدن نفسهاي مسيحايي خود به انسان، توان و روحيه ببخشد و مانند پدر و مادري دلسوز، مراقب او باشد و انسان نيز به او دلبستگي پیدا کند، بيشك، توفيق انسان را در انجام دادن دستورها و بندگي خدا چندين برابر خواهد كرد و بسياري از موانع را از مسير عبوديت وي برخواهد داشت. استاد شهيد مطهري در این زمینه ميفرمايد:
اگر انسان بخواهد فقط با تكيه به تفكر و تذكر و محاسبة النفس و مراقبه و غيره، اخلاق سوء را يكيك با سرانگشت فكر و حساب از خود بزدايد و خود را اصلاح نمايد، البته عملى است، اما مثل همان است كه انسان بخواهد برادههاى آهن را يكيك جمع كند... اگر انسان اين توفيق را پيدا كند كه كاملى پيدا بشود و او شيفتة آن كامل گردد، مىبيند كارى كه او در ظرف چند سال انجام مىداد، اين در ظرف يك روز انجام مىدهد: مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اوْلِيائِك. (مطهري، بيتا: ج22، 774)
امام معصوم همان كسي است كه جنبة لطف مقرّب بودن ايشان از اين نظر، براي هر انساني راهگشاست. علاوه بر آن، آگاهي به بسياري از حقايق و نيز تبيين آيات فراواني از قرآني كريم، به علم امام و فراگيري معارف الهي از ايشان وابسته است.
ب) حوزة اجتماعي: مطالعات انسانشناسانه ـ كه البته مورد تأييد اسلام نيز هست ـ ثابت کرده است كه انسانها موجودي اجتماعي هستند و بدون تشكيل اجتماع، در ادامة زندگي با مشكلات زيادي روبهرو ميشوند. از طرفي ديگر، تأثير شگرف اجتماع بر انسان، چه از جانب اجزای حقيقي (عموم مردم) و حقوقي (حاكمان، مسئولان و خواص) و چه از نظر مفاد قوانين جاري در جامعه بر كسي پوشيده نيست. صرفنظر از وجود جامعة آرماني صالح براي كمال بشر كه بدون وجود قوانين و مجري الهي ممكن نیست و از مبيّنات لطف محصّل امام هست، اين مطلب، نزد همه عقلا آشکار است كه «اگر جامعه، تحت نظارت حاكمي باشد كه آنان را از تجاوزگري بازدارد و به عدل و انصاف دعوت كند، به صلاح، نزديك و از فساد و تباهي، به دور خواهد بود.» (حلي، 1382: 362) حال اگر چنين رئيسي از جانب خدا و معصوم هم باشد، ديگر در لطف بودن آن جای تردید نميماند. بنابراين، امام و خليفة الهي صرفنظر از وجوهي كه از باب لطف محصّل دارد، نظير حفاظت از دين خدا، مأموريتهايي از باب لطف مقرّب دارد كه تشويق و تحذير بندگان، دلگرمي و اميدبخشي به آنها، تشكيل حكومت و اجراي احكام الهي، بسط عدل و داد و زدودن ظلم و جور در اجتماع و هر آنچه مانع رشد و كمال جامعه انساني است، از اين قسم از لطف است. با اين توضيح، لطف مقرّب بودن حكومت جهاني حضرت مهدي به اثبات بيشتر نيازي ندارد.
نياز حكومت امام معصوم به عنوان تجلي لطف مقرّب به وجود زمينههاي انساني
براي يافتن حكمت تحقق نیافتن لطف مقرّب الهي دربارة امام مهدي و تشكيل حكومت جهاني به دست ايشان، بايد يكبار ديگر به مفهوم لطف مقرّب و فرق آن با لطف محصّل پروردگار توجه كنيم. لطف محصّل اگر از جانب خداي متعال انجام نشود، نقض غرض در آفرينش را به دنبال دارد. از همينرو، وجود زمينة انساني و به بيان صريح، انتخاب و تلاش انسانها نظیر فرستادن انبیا جايي ندارد. در لطف مقرّب، ارادة خداوند متعال زمانی تحقق مییابد كه بستر مناسب آن، كه همانا تعلق انتخاب آدمي و گزينش خواست خداست، به وجود آيد.
در حقيقت، لطف محصّل، بيان ديگر رحمت عمومي پروردگار ـ نظير دادن رزق به همگان ـ و لطف مقرّب همان رحمت ويژة الهي است و رحمت خاص به منزلگاه خاص نياز دارد. علاوه بر دلايل عقلي كه گذشت، اين سنت تغییرناپذیر الهي است و در قرآن بارها دربارۀ آن سخن رفته است. در قرآن كريم میخوانیم: إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. (اعراف: 56) قرآن اينگونه سنت الهي پروردگار را به بشر يادآوري ميكند كه احسان، شرط انزال رحمت ويژة خداي متعال است. اين مطلب در جايي ديگر چنین بيان شده است:
وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ (انعام: 54)
و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو: درود بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرّر كرده كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند و آنگاه به توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزندة مهربان است.
در اين آية شريفه، اصل رحمت خداوند متعال بر بندگان، اصلي قطعي شمرده شده است، ولی نزول رحمت ويژه، نيازمند وجود زمينه و شرايطي در بندگان است كه اين شرط در صورت انجام گناه، مفقود ميشود. البته پروردگار مهربان، باز به انسانها نويد رحمت داده و وعده فرموده است که اگر كسي از خطاهاي خويش توبه کند و از راه انحراف برگردد و خود را اصلاح کند، ميتواند شايستة رحمت خداوند شود. از همين نكته، ضعف اين ادعاي برخي منكران تلاش براي فراهم کردن زمينههاي انساني ظهور آشکار میشود كه میگویند: «نعمتهاي الهي بر اساس شايستگي و لياقت مردم به آنها داده نميشود»؛ (بنيهاشمي، 1384: 199) زيرا نعمتهاي عمومي پروردگار به شايستگي مردم، وابسته نيست. البته نعمتهاي خاص كه حاكميت جهاني امام معصوم از آن جمله است، به تصريح قرآن و روايات و عقل، نيازمند كسب آمادگي است.
خداوند متعال با تولد امام دوازدهم بر روي زمين و حضور ناشناس وي در ميان مردمان در قالب غيبت، لطف محصّل بودن امام و بركات وجودي ايشان را براي رسيدن بشر به كمال، محقق کرده و با تحقق آن، زمينة حدوث لطف مقرّب امام را نيز كه تشكيل حكومت جهاني به دست اوست، فراهم آورده و برای تحقق آن، وعدة حتمي داده است. با این حال، به دلیل سنخ لطف مقرّب و فرق آن با لطف محصّل، اختيار و انتخاب حكومت امام به وسیلة جهانيان، شرط تعلق ارادة الهي و تحقق آن است. بنابراين، فرج و ظهور امام زمان امري است كه خدايي بوده و به ارادة ذات مقدسش وابسته است. با این وصف، چون ارادة خدا در تحقق گونههاي اجتماعي لطف مقرّب، به ارادة انسانها بستگی دارد و قرآن كريم آن را به عنوان يك سنت الهي القا کرده است، ميتوان نتيجه گرفت كه خواست و تمایل مردم جهان به برقراري حكومت جهاني به وسيلة مردي آسماني و خليفة الهي، در واقعة ظهور قائم آلمحمد نقش بسزايي دارد. در واقع، ظهور حضرت مهدي، امري الهي ـ مردمي است. علاوه بر آياتي كه در سطور قبل ذكر شد، مفاد بسياري از ديگر آيات قرآن نظير إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد: 11)، مؤيد این سخن است.
با نظري به سيرة معصومان، قبول يا ردّ حاكميت سياسي امامان معصوم نيز بر اساس چنين باوري قابل تفسير است. برای نمونه، حضرت علي در بيان علت قبول درخواست مردم مبني بر در دست گرفتن حكومت فرمود:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ (شريف رضي، بيتا: خطبه 3)
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعتكنندگان نبود و ياران، حجّت را بر من تمام نمىكردند و اگر خداوند از علماي عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن میانداختم و رهايش مىساختم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم.
در این سخن، خواست و ارادة جمعي بر پذيرش ولايت سياسي امام معصوم، زمينهساز تشكيل حكومت به دست امام شده است. در نمونۀ ديگر و عكس مورد قبل، وقتي برخی از یاران امام حسن، علت دست كشيدن ایشان از جهاد با معاويه و تسلیم کردن حکومت به وی را پرسیدند، ایشان فرمود: «سوگند به خدا، اگر با معاویه جنگ میکردم، مردم مرا به او تسلیم میکردند.» (مجلسي، 1404: ج46، 20) با توجه به این مطالب، جایگاه اختیار نوع بشر در موضوع زمینهسازی ظهور روشن میشود.
بهجز آیات و روایاتی که پیشتر بیان شد، شواهد بسیاری وجود دارد که ظهور حضرت مهدی را امری وابسته به اختیار انسانها ميشمرد و اگرچه ارادة خدا، علت حقيقي آن است، ارادة جمعي بر تعلق مشیّت خدا بر ظهور منجی عالم بشریت، تأثیر فراواني دارد. در حقيقت، نبود خواست عمومی و جهانی برای پذیرش ولایت معصوم سبب محرومیت از برکات حکومت حضرت مهدی شده است. کم نیستند آیاتی نظیر وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ، (شوري: 30) که مسئوليت مصیبت تحقق نیافتن حکومت امام مهدی را متوجه خود انسانها میدانند يا سنت قطعی وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم: 39) كه تلاش برای فراهم کردن بسترها و اصلاح وضعیت موجود را عامل تعلق مشیّت خدا و نزول رحمت وی میشمرند.
همچنانكه بارها گفته شد، امام معصوم علاوه بر لطف محصّل بودن، به دلیل اينکه زمینة رسیدن به کمال و انگیزة تقرب الهی را با تشکیل حکومت و مدیریت حكيمانۀ جامعه به صورت كامل فراهم ميكند، مصداق لطف مقرّب خدا نیز هست. همچنین اثبات شد كه اصل اولیه آن است که امام معصوم نهتنها لطف محصّل، بلکه در صورت نبود مانع، لطف مقرّب خدا را كه همانا حكومت دين در جهان است، در میان مردمان جاری کند. البته جریان یافتن اين لطف مقرّب الهی، به خواست و اقبال عموم انسانها مشروط است، گرچه ممكن است گونههاي ديگر لطف مقرّب امام به چنين شرطي، مشروط نباشد و خود، شرط خاص خويش را بطلبد.
مفهوم زمینهسازی و دو برداشت از آن
مشکلي که سبب شده است برخی افراد، زمینهسازی برای ظهور حضرت مهدی را به کلی مردود يا محدود بشمارند، بياني است که از مفهوم زمینهسازی ارائه شده است. پس براي جلوگيري از سوءبرداشتها لازم است مفهوم زمينهسازي بازخواني شود.
برخی باورمندان به لزوم زمینهسازی برای ظهور، موضوع را بهگونهای طرح کردهاند که به نظر میآید مقصود آنها از زمینهسازی، کشف علت تامة غیبت و تلاش برای رفع موانع آن است، چنانکه به گفتة یکی از ایشان «اگر بخواهیم اسباب ظهور را پيدا كنيم، بايد آن را از موانع حضور امام و به تعبيري ديگر، از علل غيبت سراغ بگيريم؛ چون با رفع و از بين رفتن اين موانع، ظهور بلافاصله تحقق خواهد يافت. بنابراين، رفع علت غيبت، سبب ظهور است و به عبارتي دقيقتر، ميتوان گفت با رفع علت غيبت، دليل حضور امام كه همان لطف وجوبي از طرف خداوند است، موجود است و مانع حضور نيز مفقود ميباشد و از اينرو، ظهور فوراً و وجوباً تحقق خواهد یافت.» (نودهي، 1383) بر اساس این سخن که به لزوم زمینهسازی برای ظهور اشاره دارد، علت تامة غیبت، قابل کشف است و وقتی این علت که مانع از ظهور امام است، کشف و برداشته شود، حتماً ظهور حضرت اتفاق میافتد. در اين زمينه بايد دانست كه اولاً همانگونه كه پیشتر گفته شد، براي اثبات تكليف زمينهسازي، به علم به علت تامه و شرط كافي، نيازي نيست، بلكه آگاهي از شروط لازم ظهور كه در بسياري از روايات به آنها تصريح شده است، براي اثبات لزوم بسترسازي ظهور کفایت میکند. ثانياً مراد از علت غیبت در میان برخی بزرگان همچون شیخ مفيد، علت اصطلاحی و تامه نیست، چنانکه ایشان در جواب این سؤال که وجه مخفی بودن و غیبت امام چیست، میفرماید:
وجه و حكمت مخفي بودن ايشان به خاطر كثرت دشمن و كمي ياور است و ممكن است كه به خاطر مصلحتي مخفي باشد كه خداي متعال علم به آن را مخصوص خود نموده باشد. (مفيد، 1413: 44 ـ 45)
عبارت آخر شیخ مفید به خوبی بیانگر همین نکته است و مراد ایشان و بزرگان دیگري همچون شیخ طوسی از علت، معدّات، بسترها و علل عرضی است. در ضمن با توضیحی که دربارة اقسام لطف و ویژگیهای آنها داده شد، تناقضی هم در کلام ایشان نخواهد بود؛ زیرا وجود امام، مصداق لطف محصّل است، اما ظهور و حکومت ایشان، مصداقي از لطف مقرّب است که شرایط خود را دارد. خلاصه آنکه اگر مقصود از زمینهسازی در كلام باورمندان به آن، رفع علت تامة غیبت نباشد، این اشکال وارد نیست.
بايد دانست منظور از زمینهسازی برای ظهور و قیام امام زمان با توجه به مفاد قاعدة لطف، همان بسترسازی و آمادگی عموم انسانها برای پذیرش ولایت و حکومت حضرت مهدی و به بيان ديگر، به معنای رساندن جامعه و امت به حدّ مطلوبی از آمادگی جوارحي و جوانحي برای انجام دادن وظایف خود در مقابل امام زمان و اطاعت از فرمانهای اوست. این، همان انجام دادن تکلیف اجتماعی هر فرد در برخورد با غیبت امام جامعه، در کنار تکالیف فردی اوست. یکی از باورمندان به زمینهسازی ظهور در اين باره میگوید:
احادیث و اخبار رسیده حکایت از آن دارد که همانگونه که مردم در عصر حضور ائمه، وظایفی بر عهده داشتهاند که میبایست نسبت به امام حاضر ادا میکردند، در عصر غیبت نیز افزون بر تكاليف عمومي، وظايفي در خصوص مسئلة غیبت بر دوش دارند تا ضمن وصول به اجر و ثواب، گامهایی نیز در زمینة ظهور بردارند. (فاکر میبدی، 1388)
حتی كساني كه زمینهسازی به معناي اول را قبول ندارند، به لزوم انجام دادن تکالیفي در عصر غیبت معتقد هستند و همین امر، وفاق نظری در این موضوع را بيشتر میکنند.
مزاياي تعريف زمينهسازي به معناي آمادگي و آمادهسازي
در ارائة معناي دوم زمينهسازي، يعني آمادگي و آمادهسازي، برخلاف معناي اول آن يعني رفع علت تامه، به دو امر توجه شده است. همين مطلب سبب ميشود تا نهتنها اشكالهایی كه بر معناي اول گرفته شده است، وارد نباشد، بلكه هر انسان منصف و آگاه به تعاليم اسلامي را به پذيرش آن وادارد. اين دو امر عبارتند از:
يكم. ارادة خداوند متعال، سبب اصلی تمام امور از جمله ظهور امام مهدی است و ما فقط آنچه را بر عهدة ماست، باید انجام دهیم. البته باید تأکید کرد که با توجه به وظایف ما در مقابل امام زمان با در نظر گرفتن تکالیف اجتماعی، در تشریح وظایف باید تجدیدنظر اساسی و جدّي صورت گیرد و در تبيين مسئوليتها به وظايف فردي بسنده نشود.
دوم. بر اساس اين قرائت، امید به ظهور امام زمان همیشه پابرجا خواهد بود؛ زیرا گرچه برای ظهور ايشان ایجاد آمادگی اجتماعی لازم است، این آمادگی لزوماً در تلاش انسانها و کسب اختیاری لیاقت و شایستگی آنها منحصر نیست. اگر انسانها در انجام دادن وظایف خود نسبت به امام کوتاهی ورزند و ظلم و فساد عالمگیر شود (چنانکه در روایات آمده است)، همین ظلم و فساد فراگیر در جامعه، عموم انسانهاي غفلتزده و به ستوه آورده را بيدار میکند و از درون ظلمت، آمادگی جبری محقق میشود. در نتیجه، نور ظهور از افق انتظار سر خواهد زد، درست مثل کسی که به او توصیه میشود برای پیشگیری از فلان بیماری، نزد پزشک رود و به دستور او ملتزم شود. در این فرض، گاهی ممکن است شخص با اختیار خود نزد پزشک برود و امور خود را اصلاح کند، اما گاهی ممکن است شخصی به دلیل جهل و غرور و احساس بینيازی، از رفتن نزد پزشک حاذق سر باز زند تا مریض شود و مریضی او شدت یابد و درد آنقدر بر او غلبه کند که او ناگزیر از رفتن نزد پزشک شود. البته در صورتی که این آمادگی، جبری شود، دیگر برکات آمادگی اختیاری و اقبال به ولایتمداری را به همراه نخواهد داشت. لذا امام صادق در تفسیر آیة يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ (انعام: 158) فرمود:
يَعْنِي خُرُوجَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنَّا. ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا بَصِيرٍ! طُوبَى لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛ (صدوق، 1395: ج2، 357)
يعنى خروج قائم منتظر ما، [سپس فرمود:] اى ابابصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما، كسانى كه در غيبتش، منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نيز فرمانبردار اويند. آنان اولياى خدا هستند كه «نه خوفى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند.»
معناي دوم و صحيح زمینهسازی (آمادگي و آمادهسازي) و اعتقاد به لزوم آن، مزایایی دارد که نگاه تنگنظرانه به زمینهسازی، از آن بیبهره است. این مزایا عبارتند از:
يكم. از سستی و تنبلی و رکود در اصلاح فرد و جامعة اسلامی جلوگیری میکند. این در حالی است که باورمندان به ضرورت نداشتن تلاش همهجانبه براي زمینهسازی ظهور، یا دچار سستی و رکود مطلق در انجام وظایف میشوند یا در بهترین حالت قابل تصور، به دلیل داشتن پندار غلط از محدودة وظایف و تکالیف و انحصار آن در وظایف شخصی و فردی، تنها به انجام تکالیف فردی و حتي کمتر از آن بسنده میکنند. بنابراین، عملاً در حوزة تکالیف اجتماعی خویش که اسلام به آن اهتمام جدّی دارد، دچار تقصیر و كوتاهي خواهند شد.
دوم. اختیار به عنوان شاخصهای مهم در سعادت یا شقاوت فرد و جامعه، نقش خود را در محدودة خویش، بدون محدود کردن اراده و قدرت الهی ایفا میکند. این در حالی است که انکار زمینهسازی ظهور و سپردن همه چیز به دست خداوند متعال، به انکار عامل اختیار در سرنوشت انسان خواهد انجامید که از پشتوانة محكم قرآنی و روایی برخوردار است.
غيرمنطقي بودن ادعاي ضرورت نداشتن زمينهسازي
با اين توضیح، ادعای مؤثر نبودن ميزان آمادگی مردمي برای ظهور امام زمان نیز غیرمنطقی مینماید؛ زیرا اگر مراد آن است که آمادگی عمومی، علت تامة ظهور است، بسیاری از باورمندان به دیدگاه درست در مورد زمینهسازی، چنین چیزی نگفتهاند. اگر هم مراد از آمادگی عمومی، تلاش و کسب لیاقت اختیاری برای ظهور باشد، روشن شد که گرچه آمادگی عمومی، اعم از آمادگی اختیاری و جبری است، در هر صورت، آمادگی عمومی، زمینة لازم برای ظهور است. اگر مراد آن است که بدون هیچ آمادگی اختیاری و حتي جبری نیز میتوان ظهور امام زمان را به دلیل قدرت مطلق بودن خداوند متعال توقع داشت، بیپایه بودن عقلی و نقلي این سخن با توجه به حکمت خداوند و نقش اختیار انسانها در سرنوشتشان و نیازمندی جایگاه امر و فعل خدا در لطف مقرّب به آمادگی و ظرفیت قابل، مشخص شد. البته آمادگی بشریت برای ظهور لزوماً به گذشت زمان طولانی وابسته نیست و ممكن است به واسطة اتفاقي شگرف در هستي و جامعة انساني، زمينة اضطرار به امام معصوم و پذيرش ولايت ايشان در بشريت به وجود آيد. افزون بر این، التزام به چنین ادعایی، در عمل سبب ناامیدی انسانها در بسیاری از برهههای زمانی خواهد شد. این حالت همان است که در روایات مهدوی از آن حذر داده شده است و معصومین بر انتظار کشیدن شبانهروزی برای فرج امام زمان تأکید ورزیدهاند.
جايگاه معجزه در قیام جهاني امام زمان
مطالبي كه تا كنون بيان شد، برای ردّ برداشت ناصواب از مفهوم الهي بودن ظهور امام زمان کافی است. با این حال، مضمون برخی روایات مهدوی مبنی بر معجزه بودن ظهور و پیروزی حضرت مهدی ممكن است چنين توهمي را برای افراد پيش آورد كه لزوم زمینهسازی از طرف انسانها، تلاشی بیسرانجام و خارج از وظایف ماست.
در دفع اين شبهه و برای توضیح دادن روایات بیانگر وقوع کرامات و معجزه در زمان ظهور حضرت مهدی باید به عنصر اختیار در سرنوشت انسانها و لزوم تلاش برای کسب سعادت ایشان توجه کرد که در مبناي اول قاعدة لطف بيان شد. به یقین، الطاف الهي هيچگاه موجب سلب اختيار انسانها در ساختن آيندة خويش نخواهد شد. اگر قرار باشد همة فرآیندهای مربوط به ظهور، قیام و حکومت حضرت مهدی با معجزه و اعمال خارقالعاده انجام شود، این همه سال انتظار و غیبت به چه معناست؟ چرا در همان سالهای اولیه و حتی در زمان پیامبر مکرم اسلام و ائمه چنین نشد؟ خداوند متعال بارها در قرآن، انسانها را با خطاب لاَ يَعْقِلُونَ (نك: زمر: 43؛ حجرات: 4؛ حشر:14 و...) محاکمه میکند؛ زيرا دین اسلام، دین تحقیق و تعقل است. پس چگونه دربارة همة این سؤالها بگوییم ما نمیدانیم و خداوند حکیم بهتر میداند؟ آیا خداوند حکیم به فراگرفتن حکمت دستور نداده است؟ آیتالله ابراهیم امینی در این زمینه میگوید:
نپذيرفتن اسلام، نتيجة ناداني است. اگر مردم عقلشان بهجا آمد و توانستند مسائل واقعي را درك بكنند، اسلام را قبول ميكنند. از روايت «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمُلَتْ بِهَا أَحْلَامَهُمْ» (صدوق، 1395: ج2، 675) معلوم ميشود در زمان حضرت مردم آمادگي عقلي پيدا ميكنند، اما اين هم به وسيلة معجزه نيست. زمينهاش را بايد آن كساني كه در انتظار حضرت هستند، به وسيلة تبليغات و مسائل ديگر فراهم كنند. (اميني، 1380: 24)
البته ممکن است برخی از باورمندان به اين کلام بهگونهای سخن بگویند که به نظر برسد، منظور آنها این است که انقلاب حضرت مهدی انقلابی کاملاً عادی است. با توجه به انبوه روایات موجود، این کلام درست نیست، ولی برای پاسخگویی به برخي برداشتهاي نادرست که قیام مهدی موعود را کاملاً عادی و بشری میدانند، نباید منفعلانه و بدون بررسی همهجانبه، جانب افراط در پیش گرفت و اساساً قیام ایشان را به صورت مطلق، معجزهای از طرف خدا معرفی کنیم که یا انسانها در آن هیچ نقشی ندارند یا نقش آنها بسیار کمرنگ است. حكمت وقوع معجزات در عصر ظهور همانند حكمت وقوع آن در عصر رسول اكرم است كه براي بشارت به مؤمنان و اتمام حجت و مشخص کردن حقيقت براي كساني كه حق براي آنها پوشانده شده است، صورت ميگيرد و چيزي از مسئوليت انسانها نميكاهد.
حقیقت آن است که قیام حضرت مهدی، قیامی الهي و مردمي است و نقش هر کدام محفوظ است و هر دیدگاهی كه یکی از این دو جنبه را به کناری نهد، دیدگاهی انحرافی بوده و نزد عقل و نقل، مطرود است.
نتيجه
موضوع زمينهسازي براي ظهور امام عصر یکی از مسائل فوقالعاده اثرگذار در روند اصلاح و برنامهريزي فردي و اجتماعي است. براي استنباط صحيح و فقيهانة اين موضوع بايد در روششناسي دقت كافي صورت گیرد. قبل از شروع ابتدايي در بررسی آيات و روايات، باید به مباني كلامي اين بحث پرداخت و بهويژه به قاعدة لطف توجه کرد. ثمرة مهم چنین پژوهش روشمندي آن است که نهتنها ـ علاوه بر روایات ـ در تبیین موضوع زمینهسازی ظهور و فروع آن میتوان از درك مستقل عقل در اين مسئله مدد گرفت، بلکه در روایات مجمل و به ظاهر متعارض با تفسیر آنها باید به مباني كلامي و عقل رجوع كرد. حتی در شناخت گستره و قلمرو زمینهسازی برای ظهور حضرت ولیعصر نباید از آن غافل شد.
منابع
1. امینی، ابراهيم، گفتمان مهدويت، قم، مؤسسه فرهنگي انتظار نور، 1380ش.
2. بجنوردی، محمدحسن، القواعد الفقية، قم، نشر هادي، 1377ش.
3. بحرانی، ابنمیثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، چاپ دوم، 1406ق.
4. بنیهاشمی، سیدمحمد، راز پنهانی و رمز پیدایی، تهران، نیک معارف، چاپ اول، 1384ش.
5. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول، 1366ش.
6. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1383ش.
7. حسینزاده، علیمحمد، فقه و کلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، چاپ اول، 1388ش.
8. حلي سيوري (فاضل مقداد)، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1422ق.
9. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقة: جعفر سبحانی، قم، مؤسسة امام صادق، چاپ دوم، 1382ش.
10. خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، تهران، انتشارات صبا، چاپ اول، 1370ش.
11. خرازي، محسن، «قاعدۀ لطف»، فصلنامة علمی ـ تخصصی انتظار موعود، شمارههای 8 - 9، قم، مرکز تخصصی مهدويت، 1383ش.
12. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، قم، مکتبة رضویة، بیتا.
13. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة، قم، مؤسسة امام صادق، چاپ اول، 1418ق.
14. درآمدی بر علم کلام، قم، انتشارات دارالفکر، چاپ دوم، 1381ش.
15. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چاپ سوم، 1412ق.
16. «اقتراح»، فصلنامه فرهنگي اجتماعي نقد و نظر، قم، دفتر تبليغات اسلامي، سال اول، ش2، بهار 1374ش.
17. شريف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة، بیتا.
18. شریف مرتضی (علم الهدی)، علي بن حسين، الذخیرة فی علم الکلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411ق.
19. صدرالمتألهین شیرازی، محمد بن ابراهيم، المبدأ و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفة ایران، 1354ش.
20. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
21. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1417ق.
22. ترجمه الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1374ش.
23. طبرسی نوری، سید اسماعیل، کفایة الموحدین، تهران، انتشارات علمیة اسلامیه، بیتا.
24. عاملي (شهید اول)، محمد بن مکی، ذکری الشیعة، بیجا، بینا، بیتا.
25. علیدوست، ابوالقاسم، «فقه و عقل»، فصلنامة قبسات، پژوهشنامة فصلانه در حوزۀ فلسفه، دين و فرهنگ، شمارههای 15 و 16، بهار و تابستان 1379ش.
26. فاکر میبدی، محمد، «زمينهسازي ظهور حضرت وليّعصر»، فصلنامة انتظار موعود، قم، بنياد فرهنگ حضرت مهدي موعود، ش12، زمستان 1388ش.
27. فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، اصفهان، انتشارات مهدوی، بیتا.
28. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، بيتا.
29. قراملکی، احدفرامرز، هندسة معرفتی کلام جدید، قم، مرکز مطالعات حوزة علمیه، بیتا.
30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش.
31. لطیفی، رحیم، دلایل عقلی و نقلی امامت و مهدویت، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ دوم، 1387ش.
32. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1404ق.
33. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، بیتا.
34. مظفر، محمدرضا، عقاید الامامیة، قم، مکتبة شکوری، چاپ دوم، 1366ش.
35. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیة، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
36. اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
37. نوبختی، ابراهیم بن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1413ق.
38. نودهي، عليرضا، «نظريه اختياري بودن ظهور»، ماهنامه موعود، تهران، مؤسسة موعود، ش49، آذر و دي 1383ش.
39. نویسندگان، گفتمان مهدویت، قم، مؤسسة فرهنگی انتظار نور، چاپ اول، 1380ش.
40. هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، قم، مؤسسة فرهنگی خرد، چاپ اول، 1385ش.
به موازات طرح جدّي مسئلة زمينهسازي براي ظهور امام زمان در سالهاي اخير، پرسشها و شبهههایی دربارة ضرورت و گسترة آن به وجود آمده كه باورمندان به لزوم زمينهسازي و گسترة مورد ادعاي ايشان را به واكنش واداشته است. در اين ميان، آنچه مایة شگفتي شده، آن است كه اين شبههها را بيشتر باورمندان به مهدويت مطرح کردهاند، بهگونهای كه هر كدام از آنها براي اثبات نظر خويش و ردّ ديدگاه ديگري، به دستهای از دلايل نقلي تمسك جستهاند. همين امر سبب شده است واقعيت مطلب، براي جويندگان حقيقت و وظيفه، مشتبه شود. آثار مهمي كه التزام به هر يك از ديدگاههاي مطرح شده ميتواند بر بينشهاي اصلاحي فردي و بهویژه سياستها و برنامهريزيهاي كلان اجتماعي بگذارد، نويسندة این مقاله را وادار کرده است براي اين معضل، چارهاي بينديشد.
نويسندة اين سطور، بیتوجهی به جايگاه مباني كلامي مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور و التزام به آن را در مسير پژوهش، علت اصلي چنين چالشي میداند و بر این عقيده است كه براي فهم فقيهانة اين مسئله و قبل از پرداختن به دلايل نقلي، ابتدا بايد به سراغ مباني كلامي مسئلة زمينهسازي ظهور رفت و با تبيين درست و التزام به آن، آيات و روايات مرتبط با موضوع را مبتني بر آن تفسير و تحليل کرد.
واژگان كليدي
امام زمان، ظهور حضرت مهدي، زمينهسازي ظهور، وظايف منتظران، قاعدة لطف، مباني كلامي ظهور، شبهات مهدويت.
مقدمه
با تكيه بر سنت قطعي خداي متعال مبني بر جريان داشتن نظام اسباب و مسبّبات در هستي: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب»، (كليني، 1365: ج1، 183) هر پديدهاي برای اینکه در هستي، وجود خارجي يابد، نیازمند فراهم شدن اسباب و شرايطی است. تنها در صورت وجود همة شرایط، امر و حكم خداي سبحان بر آن تعلق میگیرد و آن پديده محقق خواهد شد. محقق نشدن امري، نشان از محقق نشدن اسباب آن دارد و وقوع آن، نیازمند وقوع شرایطش است. ظهور امام زمان نيز پديدهاي ممكنالوجود است كه قابليت تحقق در دنياي خارج را دارد و بر اساس وعدة پروردگار محقق خواهد شد. با این حال، فعليت يافتن آن بر اساس سنت الهي ياد شده، نيازمند تحقق اسباب و زمينههاست و همگان اين مطلب را تأييد میکنند. البته دربارة اين امر كه آيا انسانها نيز در فراهم آوردن اسباب و زمينهسازي ظهور، نقش و وظيفهاي دارند يا وقوع آن تنها در دست خداست و انسانها هيچ نقشي در آن نخواهند داشت، دو ديدگاه متفاوت ارائه شده است. در مقابل كساني كه تلاش انسانها را براي ايجاد بسترهاي لازم جهت ظهور حضرت مهدي موعود، امري ثابت شده و مورد تأييد عقل و نقل ميدانند، برخي ديگر، وجود هرگونه برهاني بر لزوم زمينهسازي انساني براي ظهور و تكليف آمادهسازي براي قيام حضرت حجت بن الحسن را نفي میکنند. این گروه، لزوم فراهم بودن علت تامّة قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي را براي ظهور مبارك ايشان، با ثبوت تكليف زمينهسازي بر انسانها ملازم نميدانند.
برآيند اين اختلافهاي نظري سبب كندي تلاش عملي براي ورود جدّي به زمينهسازي براي ظهور شده است، بهگونهاي كه از نظر منطقی، هرگونه فعاليت مؤثري براي فراهم آوردن اسباب مردمي ظهور، به تبیین پايههاي نظری آن بستگی دارد.
لزوم تغيير در سير پژوهشي مسئله براي فهم فقيهانة آن
در بحث زمينهسازي برای ظهور، این امر مایة شگفتي شده است كه هر دو طيف موافق و مخالف از نظريهپردازان در اين موضوع، از آيات قرآن و روايات معصومين براي اثبات مدعاي خود بهره ميگيرند. این دو گروه به دلیل تفاوت در استنباط از منابع قرآني و روايي، هر يك، ديگري را به اشتباه و انحراف در برداشت صحيح از قرآن كريم و سخنان امامان معصوم متهم ميكنند. در این میان، بسياري از طرفداران هر دو نظريه با وجود ارائة روشمند فقهي مطالب خويش، به جاي توجه و تكيه بر پيشفرضها و مباني كلامي زمينهسازي ظهور، براي مجاب کردن ديگري و اثبات مدعاي خويش، فقط به دلايل نقلي تمسك جستهاند. همین امر تلاشهاي علمي مربوط به این حوزه را به مشکل دچار ساخته است.
به نظر ميرسد براي خروج از اين بنبست نظري و قبل از هرگونه اظهارنظر دربارة مسئلة مورد بحث بايد روند استنباط بحث، تغيير کند. قبل از بررسي دلالتهاي ادلة قرآني و روايي در موضوع زمينهسازي ظهور، از جهت ترتيب منطقي پژوهش، هر گونه گفتماني از مسئله باید با تعيين و تبيين مباني كلامي آن آغاز شده و سامان يابد؛ چون فهم فقيهانة آيات و روايات مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور حضرت مهدي حتي به عنوان عمل مكلّفين، به شناخت مبانی کلامی و عقلی مسئله و پايبندي به آن بستگی دارد. هادوی تهرانی در تشريح اين نكته ميگويد:
وقتي فقه، حكم الهي و تكليف مكلف را موضوع كار خويش قرار داده است و ميخواهد حكم را تشخيص دهد و تكليف را بشناسد، مبانياي را از پيش پذيرفته و باورهايي را مسلّم گرفته است كه چنين در بناها سخن ميگويد و در شاخهها جستوجو ميكند. اگر امروز بخواهيم دفاعي عقلاني از شريعت داشته باشيم، نميتوانيم نسبت به اين مباني كه در اجتهاد نقشي بسزا داشته و شريعت بر آن بنيان نهاده شده، بيتوجه باشيم و به اندازهاي كه به بحثهاي اجتهادي اعتنا ميكنيم، آنها را مورد توجه و مداقه قرار ندهيم. اين مباحث و تحقيقات ميتواند هندسة تفريع فروع بر اصول را ترسيم كند. وقتي اين تصوير كلي به دست آمد، معلوم خواهد شد كه كداميك از مبانياي كه فقيه به عنوان پيشفرض گرفته و بر اساس آن، به اجتهاد پرداخته، تام و كامل و كداميك مورد مناقشه و نيازمند بازنگري و استدلال است. (هادوي تهراني، 1385: 20 - 21 و 26)
نسبت كلام و فقه و تأثير آن در استنباط صحيح مسئله
در پژوهش مربوط به مسائل زمينهسازي براي ظهور امام زمان باید به آگاهي و اشراف بر رابطة فقه و كلام توجه کرد. اين رابطه از دو زاويه قابل ملاحظه است: «اول؛ رابطة بيروني: ارتباطي كه دو دانش در مبادي و مقدمات با هم دارند. مباحثي همچون روششناسي، قلمروشناسي، منابع و اهداف دو علم از اين قبيل ميباشند. دوم؛ رابطة دروني: ارتباطي كه دو دانش در مسائل و قضاياي يكديگر دارند.» (حسينزاده، 1388: 35) با اين بيان، به چند نکته باید توجه کرد:
1. در بحث قلمرو بايد گفت همانطور كه در جمعبندي سخن متكلمان از تعريف علم كلام، آن را به «قواعد و مسائلى [تعریف کردهاند] كه نتيجهاش، تسلط انسان بر اثبات و دفاع از اصول دين و ردّ و دفع شبهات با اقامة دليل و برهان» (خاتمي، 1370: 11) باشد، رسالت مهم علم كلام، دفاع از مجموعة تعاليم دين است. (نك: رباني گلپايگاني، 1381: 102؛ قراملكي، بيتا: 100) در اين صورت، «هر مسئلة فقهي قابليت دارد تا به مسئلهاي كلامي تبديل شود و كافي است كه موضع دين از آن ناحيه مورد حمله و شك و شبهه قرار گيرد.» (حسينزاده، 1388: 64) اتفاقاً موضوع زمينهسازي براي ظهور نيز با آنکه در نگاه اوليه، به اعمال مكلفين و حوزة فقه برميگردد، از اين نظر، مسئلهاي كلامي خواهد شد. اين در حالي است كه وظيفة علم فقه، بيان ديدگاههاي فقهي و دست يافتن به مدرك حكم است، نه دفاع از آنها در برابر شبههها، چنانکه در تعريف آن گفتهاند: «الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية.» (عاملي، بيتا: ج1، 40)
2. در بحث روششناختي، هر دو علم فقه و كلام بر روش نقلي و عقلي مبتني هستند، اما كاربرد روش عقلي در كلام، گستردهتر از علم فقه است و ميتوان ادعا کرد كه در اين حوزه، اصل اولي، استفاده از عقل است. (سبحاني، 1374: 37) البته اين امر به دلیل رسالت حفاظت از معارف ديني است كه بر عهدة علم كلام نهاد شده است. همين امر، ضرورت بهكارگيري منبع عقل بهويژه كاربرد استقلالی آن را در تبيين مباني كلامي مسئلة زمينهسازي ظهور، دو چندان ميكند، ولی متأسفانه تا کنون به این امر کمتر اهمیت داده شده است.
منظور از کاربرد استقلالی عقل، آن است که از عقل به عنوان منبعی مستقل در کنار منابع دیگری همچون قرآن و سنت برای استنباط معارف، بهره گرفته شود، بهگونهای که در صغرا و کبرا یا حداقل در کبرای قیاس، حکم عقلی قرار گرفته باشد. در توضیح بيشتر مطلب باید گفت اجمالاً هیچکس در کاربرد ابزاری عقل و در استفادة عملی آن بهويژه در علم فقه، کمترین تردیدی روا نداشته است. با این حال، استفادههای نابجای برخی افراد از کاربرد استقلالی عقل و اشتباه کردن در حکم وهم با حکم عقل به دلیل نداشتن موازین صحیح سبب شده است برخي انديشمندان و صاحبنظران در استفاده از آن، با احتیاط برخورد کنند و از این منبع سرشار، محروم شوند. البته باید دانست که استفاده نکردن از عقل، راه چاره نیست، بلکه کار عاقلانه، فراگيري ضوابط و جایگاههای کاربرد عقل و در نتیجه، بهرهگیری از این نعمت عظيم خدادادی است.
اندک جستوجویی در آیات قرآن و روایت حضرات معصومین کافی است تا ارزش عقل و انديشه برای استنباط معارف الهی و حجیت آن نزد شارع مقدس را ثابت کند. به همین دلیل، در بيشتر مذاهب اسلامی از جمله تشیع، عقل، یکی از منابع استنباط در کنار کتاب خدا و سنت معصومین قرار گرفته است. توبیخهای مکرر أَفَلَا يَعْقِلُونَ (یس: 68؛ صافات: 138) و نظایر آن در قرآن بیانگر جایگاه ویژۀ عقل و درک انسان است. در کتاب کافی که از معتبرترین کتب روایی شیعه به شمار میرود، بابی مستقل به نام «كتاب العقل و الجهل» درباره عقل وضع شده است. در این باب، در حدیثی از امام صادق نقل شده است:
مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّة. (كليني، 1365: ج1، 11)
همچنین امام کاظم فرمود:
إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول. (همو: 15)
به دلیل چنین پشتوانة محکم قرآنی و روایی، عالمان شيعي پيوسته بر بهكارگيري عقل و انديشه تأکید کردهاند و حجیت عقل تا بدانجا پیش رفته است که قاعدة مهمی در میان علمای دین به عنوان «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» به دنبال قاعدة «کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل» مطرح شده است. چنین تأکیدی بر عقلانیت دین و دینی بودن عقل در مباني عقلاني و كلامي نظرهای فقهي، بسيار قابل توجه است.
3. بايد توجه داشت كه غايت كلام بر غايت فقه مقدّم است؛ زيرا فياض لاهيجي در اینباره مینویسد:
يبنى عليه ما عداه من العلوم الشرعية فانه اساسها و إليه يئول اخذها و اقتباسها لانه ما لم يثبت وجود صانع عالم قدير مكلف مرسل للرسل و منزل للكتب لم يتصوّر علم تفسير و حديث و لا علم فقه و اصول؛ (فیاض لاهیجی، بیتا: ج1، 12)
تمام علوم شرعي مبتني بر آن است؛ چرا كه علم كلام، اساس آن علوم بوده كه هر گونه اخذ و اقتباس در آنها به اين علم بازميگردد؛ زيرا مادامي كه وجود آفرينندۀ عالم و قادر و تكليفگر و فرستندة رسولان و نازلكنندة كتب آسماني ثابت نگردد، علم تفسير و حديث و فقه و اصول متصور نخواهد بود.
دقيقاً به دلیل متفاوت بودن مباني كلامي است كه در مسائل فقهي و عملي اديان و حتي مذاهب گوناگون اسلامي با همديگر اختلاف پيدا شده است. بنابراين، توجه به اين نكته در درك صحيح مسئلة مورد بحث، تأثيري تام دارد.
4. دربارة فقه و كلام از جهت منابع باید دانست که «منابع فقه بر بسياري از پيشفرضها و مباني كلامي استوار است.» (حسينزاده، 1388: 119) به همين علت، در برداشت از متون منبع فقهي، اگر بين دليل كلامي و حكم عقل مستقل با ظاهر آيات قرآن و روايات، تعارضي پيش آيد، حكم قطعي عقل، محور استناد قرار میگیرد و گزارههاي نقلي با توجه به گزارههاي ثابت شده در كلام، تفسير و تبيين ميشوند. برای نمونه، بسيار اتفاق افتاده است كه فقيه بزرگواري با استنباط وجوب امري از ادلة نقلي، خود و مقلّدانش را به آن ملتزم ميکند. با این حال، هنگام عسر و حرج، آن حكم وجوبي را به واسطة قاعدة نفي عسر و حرج، منحل اعلام ميكند، در حالي كه مبناي اين قاعدة فقهي، خود، برهان عقلي يعني قاعدة لطف است، چنانکه در تبيين آن گفته شده است: «تكليف به آنچه موجب مشقت تحملناپذير است، در واقع، مقرّب به معصيت و خلاف لطف است؛ زيرا انگيزة تكليف در غالب موارد، اطاعت و انقياد است و امر با تكليف حرجي نقض ميشود.» (بجنوردي، 1377: ج1، 252) بنابراين «بايد گفت عقل نهتنها به عنوان يك منبع مستقل در استنباط احكام مطرح است، بلكه علاوه بر اين، عقل در تفسير صحيح ساير منابع و برداشت منطقي از آنها، همچنین در تبيين بسياري از موضوعات وابسته به مصلحت و مفسده و در سنجش رابطة منابع با يكديگر كارآيي دارد.» (عليدوست، 1379)
5. معارف كلامي و عقلي، قدرت توسعه و تضييق ظواهر احكام مطرح شده در آيات و روايات را دارند و اگر در تفسير آيهاي كه به صورت مطلق، معنايي را افاده كند، روايتي از معصوم وارد شود كه به موارد خاصي اشاره شود، به نظر بعضي اعلام از مفسران، موارد ذكر شده در روايات از باب ذكر مصداق كامل است، نه اينكه تنها همان مورد، معنا و مقصود آيه باشد. برای نمونه، علامه طباطبايي پس از اينكه در ذيل آية الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ، (بقره: 121) حديثي از امام صادق ذكر ميكند كه فرمود: «هم الأئمة»، (كليني، 1365: ج1، 215) در ادامه ميگويد: «اين بيان از باب جري و انطباق بر مصداق كامل است.» (طباطبايي، 1417: ج1، 266) در مسائل كلامي نيز همينطور است. در بسياري از موارد، اگر روايت يا رواياتي در ذيل اطلاق يك مسئلة كلامي قرار گيرد، در صورت نبود قرينهاي بر محصور بودن، بيان معصومين از باب ذكر بعض مصاديق آن است، نه تحديد و شمردن مصاديق انحصاري آن موضوع كلامي. توجه به اين نكته و نكات پيشين در دریافت دلالت آيات و روايات مربوط به مسئلة زمينهسازي ظهور بسيار مؤثر است.
طريق دستيابي به مباني كلامي مربوط به مسئلة زمينهسازي ظهور
پیشتر بيان شد كه علم كلام از تمام موضوعهای ديني ـ هرچند فقهي ـ زماني كه با هجوم شبههها روبهرو شوند، حمايت و دفاع میکند و به تبع این کار، به موضوع اين علم تبدیل خواهند شد. با این حال، در جريان درك چگونگي زمينهسازي ظهور با بهرهگيري از مباني كلامي باید به جهت كلامي بودن يك مسئله توجه کرد.
براي دستيابي به وجه كلامي بودن يك مسئله، بايد آن موضوع را به افعال و صفات الهي برگرداند؛ زيرا در جاي خود ثابت شده است كه موضوع اصيل علم كلام، خدا و صفات و افعال اوست. دیگر اصول دين هم به اين دليل كه به صفات و افعال الهي تعلق دارند، جزو موضوعات علم كلام محسوب ميشوند، چنانکه آیتالله جوادی آملی در اينباره ميگويد:
علم كلام، علمى است كه دربارة خداى سبحان و اسماء و صفات و افعال او سخن مىگوید... از اینرو، هر مسئلهاى كه در آن، پیرامون «فعلالله» بحث شود، مسئلهاى كلامى است. (جوادي آملي، 1383: 141)
بنابراين، موضوعي همچون زمينهسازي مردمي ظهور كه به فعل انسان مربوط شود، در بدو نظر، موضوعي فقهي است، نه كلامي. با این حال، بايد توجه کرد كه اين امر ـ همانطور كه گفته شد ـ با توجه به ريشهها و مباني عقلياش، مانع از كلامي شدن آن نميشود. برای مثال، موضوع توسل به معصومين در نگاه اول، موضوعي فقهي است و در كتابهاي فقهي بر استحباب آن تأكيد ميشود، اما خاستگاه آن به علم كلام بازميگردد؛ چون از این امر بحث ميشود كه آيا اساساً استمداد و پناهجويي به امامان معصوم، با توحيد، سازگار است يا نه و آيا موجب شرك نميشود؟ دقيقاً همين اختلاف در مبناي كلامي سبب شده است شيعه آن را نهتنها جايز، بلكه مستحب مؤكد بداند، اما وهابيون آن را حرام بشمرند. به همين دلیل، در روزگار ما، از توسل به عنوان يك موضوع كلامي بحث میشود.
با دقت در اختلافات مربوط به مسئلة زمينهسازي برای ظهور حضرت حجت، روشن خواهد شد كه ريشة اصلي اين اختلافها به اختلاف در مباني كلاميِ متعلق به زمينهسازي يعني ظهور امام برمیگردد و پيشفرضهاي كلامي نظريهپردازان دربارة ظهور حضرت مهدي در نظریهپردازیشان دربارة زمينهسازي تأثير زیادی داشته است. به همين دليل، براي تشخيص صحت بناها بايد به سراغ مبناها دربارة ظهور رفت. به اين ترتیب، قبل از بحث فقهي زمينهسازي ظهور بايد مباني كلامي آن را در علم كلام جستوجو کرد.
ظهور و حكومت امام معصوم، لطف ويژة الهي
مطلبي كه ميتواند مقدمهاي بر شناسايي مبناي كلامي زمينهسازي ظهور باشد، آن است كه ظهور امام عصر همچون وجود مبارك ايشان، رحمت، نعمت و لطف بزرگي براي انسانهاست، چنانكه حضرت امام موسي كاظم در تفسير آية وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (لقمان:20) فرمود:
النعمة الظاهرة، الإمام الظاهر و الباطنة، الإمام الغائب؛ (صدوق، 1395: ج2، 368)
نعمت ظاهر، امام ظاهر و نعمت باطن، امام غايب است.
حال سخن در اینجاست كه آيا ما انسانها در بهره بردن از نعمت ظهور و حكومت امام و اين لطف ويژة الهي، نقش و وظيفهاي داريم يا نه؟ پاسخهاي متفاوتي كه به اين پرسش داده شده، مبناي مسئلة زمينهسازي برای ظهور امام زمان قرار گرفته است. نكتۀ مهم اینجاست كه متكلمان براي پاسخگويي به اين پرسش، از برهاني عقلي به نام «قاعدة لطف» استفاده کردهاند. از همينرو، پذيرفتن يا نپذيرفتن اين قاعده ـ كه البته به تبيين صحيح و دقيق آن بستگي دارد ـ در رأي نهايي يك محقق دربارۀ ضرورت داشتن يا نداشتن زمينهسازي برای ظهور و حتي گسترة آن در صورت اول، نقش دارد.
قاعدة لطف، دريچة فهم دقيق زمينهسازي برای ظهور
از مهمترين ادلهاي كه از قديمالايام براي اثبات عقلي لزوم وجود حجت خدا بر زمين و منافات نداشتن غيبت با آن استفاده شده، برهان و قاعدة لطف است كه به دو نوع محصّل و مقرّب تقسيم میشود و تبيين آن در ادامه خواهد آمد. اين قاعده چنانکه ثابت خواهد شد، علاوه بر اثبات نعمت اصل وجود امام، با تبيين و تقسيم و تقرير صحيحي كه در نوع لطف مقرّب ارائه خواهد شد، دريچهاي به سوي فهم دقيق موضوع زمينهسازي برای ظهور و پاسخگوي مسائل آن خواهد بود. از اينرو، بررسي قاعدة لطف، ضروري است.
تعريف قاعدة لطف
از جمله مشکلات فراروی موضوع زمينهسازي ظهور، در بحث لزوم و گسترة آن که سبب شده است نتواند نقش ارزندة خود را در تكليفسازي پيدا كند، تبيين نشدن دقيق و جامع قاعدة لطف در باب امامت و ارتباط آن با ظهور و زمينهسازي براي آن است. پس براي جلوگيري از بعضي سوءبرداشتها و نقدهاي نادرست، لازم است در ابتدا مفهوم و حدود قاعدة لطف به صورت مختصر تشريح شود.
لطف در لغت، به مجرد ارفاق، احسان، اكرام، مهرباني و شفقت (نك: راغب اصفهاني، بيتا؛ فيومي، 1405: ذيل مادة لطف) گفته ميشود. اين واژه در اصطلاح متكلّمان چنين اطلاقي ندارد و مفهوم محدودتري را ميرساند و اين، خود، نكتة مهمي است كه بايد در طول بحث به آن توجه شود.
بسياري از متكلمان، در عبارات خود، لطف را تعریف نکردهاند، اما اين تعاريف هميشه ناظر به قدر جامع لطف نیست و گاهي مراد از آن، تنها لطف محصّل است كه بیتوجهی به همين امر، مشكلاتي را برای باورمندان به آن در اثبات لزوم زمينهسازي مردمي براي ظهور ایجاد میکند. برای مثال، ابواسحاق نوبختي از علماي بنام اماميه در قرن چهارم در تعريف لطف چنين
گفته است:
اللطف أمر يفعله اللّه تعالى بالمكلّف لا ضرر فيه، يعلم عند وقوع الطاعة منه و لولاه لم يطع؛ (نوبختی، 1413: 55)
لطف، امري است كه خداوند، نسبت به مكلَّف انجام ميدهد و مستلزم ضرر نيست. از وقوع طاعت از مكلَّف معلوم ميشود كه خداوند آن را در حقِّ مكلف انجام داده است و اگر آن لطف نبود، وي اطاعت نميكرد.
چنانكه در ادامه روشن خواهد شد، آنچه اين انديشمند ذكر کرده، تعريف لطف محصّل يعني يك نوع لطف است و نه خود تعريف جامع لطف اصطلاحي. صاحب القواعد الكلامية دربارة اين تعريف گفته است:
الظاهر من كلامه أنّه بصدد تعريف اللطف المحصّل فقط، بقرينة قوله: يعلم عند وقوع الطاعة منه. (رباني گلپايگاني، 1418: 98)
گفتنی است در مواردي، از اين عبارت براي تعريف جامع و مطلق لطف استفاده شده است.
همچنین در تعريفي ديگري از علامه حلي چنين آمده است:
مراد ما از لطف، آن است كه مكلّف، با آن به انجام طاعت، نزديك و از ارتكاب گناه دور میشود و تأثيري در قدرت مكلّف بر انجام دادن تكليف ندارد. (بحراني، 1406: 117)
ظاهر اين عبارت نيز «آن است كه نزديك كردن به طاعت و دور گرداندن از معصيت، فعليّت دارند، در حالي كه وجدان انسان، به خلاف آن حكم ميكند؛ زيرا همة بندگان به طاعت، نزديك و از گناه دور نشدهاند. پس لازم است چنين تعبير شود: لطف، آن است كه صلاحيت براي نزديك گرداندن (به طاعت) و دور كردن (از گناه) را دارد. بنابراين، هر آنچه كه صلاحيّت دارد تا انسان را به فرمانبرداري فراخواند و از نافرماني بر حذر كند، لطف است و به تقريب و تبعيد فعلي، اختصاص ندارد.» (خرازي، فصلنامه انتظار موعود: ش 8)
با حفظ اين نكته، تعريف دانشمند نامي شيعه، جناب سيدمرتضي علمالهدي، تعريف جامعي از لطف به نظر ميرسد. ايشان در اينباره ميگويد:
إنّ اللطف ما دَعا إلى فعل الطاعة؛ (علم الهدي، 1411: 186)
لطف، آن است كه انسان را به انجام اطاعت از فرمان خدا، دعوت ميكند.
البته اين اطاعت شامل انجام واجبات و ترك محرمات ميشود. نكتة ظريفي كه در اين تعريف آمده، آن است كه با لفظ دعوت و خواندن (دَعا)، به عنصر اختيار، اصالت داده شده است.
اين، همان مطلب كليدي است كه توجه به جايگاه اختيار در قاعدة لطف، در تبيين لزوم تلاش مردمي براي زمينهسازي ظهور تأثير بسزايي خواهد داشت و البته دربارة آن به زودي توضيح داده خواهد شد.
اگر به اين نكته توجه شود كه اطاعت از خداي سبحان، در حقيقت، راه رسيدن به سعادت انسانهاست، حتي ميتوان تعريف سادهاي از لطف خداوند ارائه کرد و چنين گفت:
لطف، آن است كه بتواند انسان را به كمال نهايي و سعادت ابدي نزديك گرداند. (خرازي، 1383)
بنابراين، ارسال كتاب آسماني، تكليف كردن انسانها، بيم و بشارت، فرستادن انبيا و نصب اوصيا، بيان و اجراي حدود و نظیر آن، نمونههايي از لطف هستند، همچنانكه نيروي عقل و اموري مثل سلامتي، بيماري، فقر، بينيازي، ناتواني، نيرومندي و مانند آن، همگي رحمتها و لطفهايي هستند كه در رساندن انسان به قرب الهي و سعادت ابدي، اثرگذارند.
مباني قاعدة لطف
پس از تقرير و تعريف قاعدة لطف، شايسته است به مباني قاعدة لطف اشاره شود كه بسياري از شبهههای وارد شده بر نظرية تكليف انسانها در زمينهسازي برای ظهور را دفع میکند.
مبناي اول: لطف صادر شده از كمال خداوندي
اولين پيشفرضي كه اساس قاعدة لطف قرار گرفته، آن است كه خداي متعال، كمال مطلق و منبع هرگونه خير و نيكي در نهايت خود است و همين امر سبب لزوم و حتميت لطف از جانب ذات مقدس باريتعالي ميشود. شيخ مفيد، متكلم نامدار شيعه ميگويد:
آنچه را اصحاب از لطف واجب ميدانند، به خاطر كَرَم و بخشش خداوند است و وجوب آن از آن جهت نيست كه برخي گمان كردهاند كه عدل خداوند است كه لطف را واجب كرده است و اگر خداوند آن را انجام ندهد، ظالم است. (مفيد، 1413: 59)
از اين عبارت، روشن ميشود كه لزوم لطف به دلیل لزوم عدل و قبيح بودن ظلم نیست كه عقلاً به آن حكم كردهاند، بلكه لزوم لطف از جهت ذات فيَاض خداوند است. ملاصدرا در مورد اثبات نبوت كه يكي از كاركردهاي لطف است، چنین ميگويد:
همانطور كه در عنايت الهي براي نظم جهان، لازم است كه باران ببارد و عنايت خداوند از اينكه ابرها را بارانزا كند، كاستي ندارد، نظام عالم نيز نيازمند كسي است كه عوامل خير دنيا و آخرت را به بشر بشناساند. پس به لطف و رحمت خداوند بنگر كه چگونه با ايجاد چنين انساني، ميان نفع دنيوي و اخروي جمع كرده است و چگونه چنين انساني (پيامبر) را براي استواري نظام جهان آفريده است. آري، كسي كه روياندن مو بر ابروها و فرو بردن كف پاها را مهمل نگذاشته است، چگونه وجود كسي را كه رحمت براي جهانيان است و بندگان خدا را به رحمت و رضوان او در دنيا و آخرت سوق ميدهد، مهمل ميگذارد؟ (صدر المتألهين، 1354: 488 ـ 489)
مبناي دوم: حكمت خداوند
يكي ديگر از مباني قاعدة لطف كه در استدلال به حتميت و لزوم لطف از جانب خداي متعال استفاده ميشود، حكمت اوست، بهگونهای كه علامه حلي در تقرير آن ميگويد:
دليل بر وجوب لطف، آن است كه لطف، غرضِ مكلِِّف (خداوند) را حاصل ميگرداند. بنابراين، واجب است و اگر نباشد، نقض غرض لازم ميآيد. (حلي، 1382: 108)
در توضيح این مطلب باید گفت اگر خداوند عزوجل كه خواستار اطاعت و فرمانبرداري انسانهاست، بداند بيشتر مكلفين، زماني از خدا اطاعت میکنند و به وي نزديكتر میشوند و در نتيجه، به كمال ميرسند كه خداوند، كارهايي را از روي لطف براي آنها انجام دهد، حكمت خداوند ايجاب ميكند آن كار را انجام دهد؛ زيرا اگر آن كار را ترك كند، غرض خود را نقض كرده است و اين خلاف حكمت بالغة خداوندي است. آیتالله سبحانی اين نكته را از آية شريفة وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (اعراف: 94) چنين استنباط کرده است و ميگويد:
و مفاد الآية أن اللّه تعالى أرسل رسله لإبلاغ تكاليفه تعالى إلى العباد و إرشادهم إلى طريق الكمال (اللّطف المحصّل)، غير أن الرّفاه و الرّخاء و التوغل في النعم المادية، ربما يسبب الطغيان و غفلة الإنسان عن هدف الخلقة و إجابة دعوة الأنبياء، فاقتضت حكمته تعالى أخذهم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ و يبتهلون إلى الله تعالى و لاجل ذلك نشهد أن الأنبياء لم يكتفوا بإقامة الحجة و البرهان، و الإتيان بالمعاجز، بل كانوا ـ مضافاً إلى ذلك ـ مبشرين و منذرين. و كان الترغيب و الترهيب من شؤون رسالتهم، قال تعالى: رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ (نساء: 165) و الإنذار و التبشير دخيلان في رغبة الناس بالطاعة و ابتعادهم عن المعصية... فلولاهما لما كان هناك حركة إيجابية نحو التكليف إلّا من العارفين الذين يعبدون اللّه تعالى لا رغبة و لا رهبة، بل لكونه مستحقاً للعبادة فتحصّل من ذلك أنّ ما هو دخيل في تحقق الرغبة بالطاعة و الابتعاد عن المعصية في نفوس الأكثرية الساحقة من البشر، يجب على الله سبحانه القيام به صوناً للتكليف عن اللغو، و بالتالي صوناً للخلقة عن العبث. (سبحاني، 1412: ج3، 53 ـ 54)
ترتّب لطف خداي متعال بر حكمت او
ضابطة مهمي كه در بحث لطف خداي متعال بايد به آن توجه کرد، حكمت اوست. همين حكمت بيمنتها، اثباتگر و معينكنندة حدود بسياري از ديگر صفات فعلي خداوند است، بهگونهاي كه حتي در لطف و فضل الهي كه متکلمان هنگام بيان قاعدة لطف مطرح کردهاند، ميزان افاضة الهي به مخلوقات، حكمت اوست، چنانكه اميرالمؤمنين علي فرمود:
إن كرم الله سبحانه لا ينقض حكمته. (تميمي آمدي، 1366: 193)
بنابراين، مطلق احسان و لطف كه در معناي لغوي آمد، براي خدا اثبات نميشود. در علم كلام نيز به نظر ميآيد كسي به لزوم انجام مطلق لطف حتي در صورت تعارض با حكمت براي خداي متعال قائل نشده است. با اين توضيح، لطف الهي از تعريفي اصطلاحي برخوردار ميشود كه پیشتر مطرح شد.
نكتة مهم ديگري كه در بحث لطف مقرّب، به آن کمتر توجه شده و همين امر شبهههایی پدید آورده، آن است كه لطفي كه با توجه به حكمت الهي، وجوب و لزوم آن براي خدا ثابت ميشود، به اكثريت جامعة بشري و نوع انساني مربوط است. با این حال، عنايتهاي خدا به اشخاص خاص، از باب تفضل اوست و اثبات وجوب اينگونه لطف بر خداي سبحان، مشكل مينماياند، چنانكه انديشمندي به خوبي به اين امر اشاره كرده و نوشته است:
أن اللطف المقرب إذا كان مؤثراً في رغبة الأكثرية بالطاعة و ترك المعصية يجب من باب الحكمة و أما اذا كان مؤثراً في آحادهم المعدودين، فالقيام به من باب الفضل و الكرم. (سبحاني، 1412: ج3، 55)
با توجه به اين نكات بايد گفت تا جايي كه حكمت الهي اقتضا كند و مانعي نباشد، لطف حداكثري، لازمة كمال بينهايت خداوند است؛ چون «خداوند نسبت به بندگان خود، لطيف و بخشنده و كريم است. حال اگر محلّ (بندگان)، آمادگي و قابليت پذيرش لطف و فيض وجودي خداوند عزوجل را داشته باشند، بايستي خداوند، لطف خود را شامل حال او گرداند؛ زيرا در ساحت خداوندي، بخل راه ندارد و بخشش و كَرَم او بينقص و عيب است.» (مظفر، 1366: 51) اين سخن، خود، مطلب كليدي براي فهم لزوم تلاش انسانها و زمينهسازي براي ظهور حضرت بقيةالله است.
مبناي سوم: اختيار انسان و تأثير آن در سرنوشت او
اختيار انسان، سومين مبناي قاعدة لطف و سبب شكلگيري و جريان آن است؛ زيرا خداي متعال، سرنوشت انسان را به انتخاب و اراده و تلاش او وابسته کرده و از اينرو، انسان را مكلّف ساخته است. بنابراين، آشکار است كه اختيار، از شرايط تكليف به شمار ميرود؛ چون فلسفة تكليف، آزمايش افراد است تا بتوانند آگاهانه و آزادانه و با انجام فرمانهاي پروردگار، استعدادهاي خود را شكوفا کنند و در نتيجه، به كمال مطلوب دست يابند. همين امر سبب شده است تا تقريباً همة متكلمان، عبارت «لم يبلغ حد الالجاء؛ لطف، به مرز اجبار نميرسد» (نك: بحراني، 1406: 117؛ حلي، 1382: 324؛ رباني گلپايگاني، 1418: 102؛ فاضل مقداد، 1422: 227) را در تعريف لطف بگنجانند تا تأكيد كنند قدرت الطاف الهي بهگونهاي نيست كه اختيار را از انسان سلب کند و او را به انجام طاعت الهي مجبور سازد. البته از زاوية ديگري نيز به موضوع اختيار ميتوان نگريست كه در بيان فرق لطف محصّل با مقرّب از آن ياد خواهد شد.
اقسام لطف در قاعدة لطف
برخي از شبهههایی كه بر قاعدة لطف و استناد مسئلة امامت به آن و به تبع آنها، دربارة موضوع زمينهسازي براي ظهور امام مهدي وارد شده است، در كمتوجّهي به اقسام لطف و تعريف درست آنها ریشه دارد. متأسفانه مدافعان اين قاعده و باورمندان به تكليف زمينهسازي در تبيين مقصود خويش به اين امر مهم، کمتر توجه كردهاند.
مشهور علماي كلام، لطفي را كه به خداوند متعال نسبت داده ميشود، از نظر بهرهمند ساختن انسانها به دو گونه لطف محصلّ و لطف مُقرّب تقسيم ميكنند كه ضمن انتخاب و ارائة تعريف صحيح هر كدام، اکنون به بيان آنها میپردازیم.
لطف محصِّل
«لطف محصّل عبارت است از ايجاد برخي زمينهها از سوي خداوند كه تحقّق هدف و غرض خلقت و آفرينش، بر آنها متوقّف است، بهگونهاي كه اگر خداوند اين امور را در حقّ انسانها انجام ندهد، كار آفرينش، لغو و بيهوده ميشود. برخي از مصاديق اين نوع لطف، بيان تكاليف شرعي، توانمند ساختن انسانها براي انجام دادن تكليف، نصب و معرّفي حافظ دين و... است.» (طبرسي نوري، بيتا: ج1، 505 ـ 506) در واقع، چنين لطفي، اصل تكليف و اطاعت از خدا را محقق ميسازد.
لطف مقرّب
«لطف مقرّب عبارت است از اموري كه خداوند براي بندگان انجام ميدهد و در ساية آن، هدف و غرض از تكليف برآورده ميشود، بهگونهاي كه اگر اين امور انجام نميشد، امتثال و اطاعت براي عدّۀ زيادي از بندگان ميسور نبود.» (شريف مرتضي، 1417: 189ـ190) وعده به بهشت و تحذير از جهنم كه در قرآن كريم آمده است و نيز بلاها و نعمتهايي كه خدا نازل ميكند، چون بهگونهاي انسانها را به انجام نيكيها و ترك حرامها تحريك ميکند، مصاديقي از لطف مقرّب است.
تفاوت لطف مقرّب و محصّل و تأثير آن در مسئله
نكتة مهمي كه در بحث زمينهسازي ظهور و لزوم تلاش براي آن بسيار تعيينكننده است و به اثبات يا نفي لزوم آن به وسيلة مردم ميانجامد، توجه به تفاوت لطف محصّل با لطف مقرّب است. به همين علت، باید برخي فرقهاي مهم اين دو لطف بيان شود.
اولين فرق آن است كه «اگر لطف محصّل نميبود، اساساً اصل وجود تكليف شرعي محقق نميشد و نبوت و امامت بيمعنا ميگشت، اما در صورت عدم وجود لطف مقرّب، اگرچه تكليف و نصب پيشوا و راهنما مطرح بود و چهبسا در مورد برخي اشخاص، امتثال هم ميشد، امّا نوع مردم، امتثال تكليف نميكردند.» (لطيفي، 1387: 31) در واقع، غرض تكليف محقق نميشد.
دومين فرق لطف محصّل با لطف مقرّب آن است كه محدوده هر دو لطف، تا حوزۀ اختيار انسانهاست و آنها را مجبور به خوب بودن نميكند، ولی اين اختيار، كاركرد ديگري نيز دارد و آن هم اين است كه بر خلاف لطف محصّل، شرط نزول لطف مقرّب از سوي خداي متعال، نوع اختيار انسانها و طلب واقعي آن لطف از سوي آنهاست. برای اثبات اين مطلب، شواهد زیادی در قرآن وجود دارد. خداوند در يكي از آيات قرآن كريم ميفرمايد: إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ. (رعد: 11) در اين آية شريفه، هرگونه ارادة خدا بر تحول اساسي در جامعة انساني، آشکارا به نوع عملكرد افراد آن جامعه وابسته شده است و سنت الهي بر اين تعلق گرفته است كه هرگز بدون توجه به كيفيت رفتار انسانها، تغييري را محقق نميسازد. علامه طباطبايي نيز در مورد وجود ارتباط بين اعمال انسان و حوادث خارجي كه همان فعل الهي است، ميفرمايد:
يكى ديگر از احكام اعمال اين است كه بين اعمال انسان و حوادثى كه رخ مىدهد، ارتباط هست. البته منظور ما از اعمال تنها حركات و سكنات خارجيهاى است كه عنوان حسنه و سيئه دارند، نه حركات و سكناتى كه آثار هر جسم طبيعى است. به آيات زير توجه فرمایيد: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ؛ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ، حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ؛ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ و اين آيات، ظاهر در اين است كه ميان اعمال و حوادث تا حدّى ارتباط هست، اعمال خير و حوادث خير و اعمال بد و حوادث بد و در كتاب خداى تعالى، دو آيه هست كه مطلب را تمام كرده و به وجود اين ارتباط تصريح نموده است؛ يكى، آية شريفة وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ و ديگرى، آية ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ، لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا، لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. (طباطبايي، 1374: ج2، 271)
نكتة مهم ديگر آن است كه در مصاديق اجتماعي لطف مقرّب، اختيار انسانها بايد به صورت عمومي و فراگير باشد، نه فردي و شخصي. در نظر گرفتن اين خصوصيات لطف مقرّب، در فهم لزوم زمينهسازي عموم انسانها براي درك نعمت ظهور و نيز استنباط صحيح رواياتي كه از امور خارقالعاده و معجزه در قيام و حكومت جهاني حضرت وليعصر سخن ميگويند، سهمي
بسزا دارد.
تقسيمبندی جديد لطف
با توجه به دو فرق یادشده، لطف را از منظر ديگر به لطف محقَق و لطف معلّق ميتوان تقسيم کرد. لطف محقق، شامل لطف محصّل و لطف مقرّبي میشود كه نياز و طلب عمومي سبب تعلّق مشيّت الهي و تحقق آن شده است. لطف معلّق، لطف مقرّبي است كه به دلیل نبود اختيار عمومي و طلب نوع انسانها با وجود نبود مانع از جانب خداي رحيم، هنوز به سوي آنها نازل نشده و تحقق نيافته است. ظهور و تشكيل حكومت جهاني مهدوي از همين قبيل است.
لطف مقرّب، اثباتگر تكليف زمينهسازي است، نه لطف محصّل
با توجه به آنچه در تعريف لطف محصّل و مقرّب بيان شد، روشن ميشود كه متکلمان در بيشتر موارد، با استفاده از لطف محصّل به اثبات لزوم امام زنده و حيّ بر روي زمين پرداخته و امام را واسطۀ بين خدا و مخلوقات دانستهاند. برای نمونه، شيخ مفيد در مواجهه با منكران وجود حضرت حجت بن الحسن كه ميگويند: چه دليلي بر وجود امام هست؟ ميفرمايد:
جواب آن است كه دليل بر آن اين است كه بايد در هر زماني، امامي معصوم باشد و الاّ آن زمان از امام معصوم خالي ميشود، با اينكه امام، لطف است و لطف در هر زماني بر خدا لازم است. (مفيد، 1413: 44)
اندك تأملي در اين سخن گوياي آن است كه برهان لطفي كه با اين تقرير اراده شده است، توانايي اثبات لزوم زمينهسازي مردمي را ندارد؛ زیرا امام معصوم ميتواند در روي زمين باشد و مأموريت واسطة فيض بودن خويش را همچون حضرت خضر انجام دهد، بدون اينكه حتي مردم او را بشناسند؛ چه رسد به اينكه براي ظهورش زمينهسازي كنند.
نكته مهم اینجاست كه اثبات لزوم زمينهسازي براي ظهور امام، اولاً با استفاده از قاعدة لطف مقرّب بودن امام صورت ميگيرد، نه لطف محصّل بودن وي. ثانياً توجه اکثریت جامعة انسانی به عنصر انتخاب امام عصر، در نزول نعمت ظهور حاكم الهي و آسماني بر سراسر گيتي، ضروري است. از اينرو، براي ورود به اثبات لزوم وظيفة زمينهسازي انساني براي ظهور به وسيلة قاعدة لطف، تقرير و تبيين لطف مقرّب بودن امام، اجتنابناپذير است.
اثبات لطف مقرّب بودن امام
همانگونه كه پیشتر گفته شد، لطف مقرّب به هر امري گفته ميشود كه در دور کردن عموم بندگان از گناه و نزديك ساختن آنها به اطاعت خدا، مؤثر است، ولی در نزول آن ـ بر خلاف لطف محصّل ـ اختيار و خواست مردم دخالت دارد و مرتبة آن نیز بعد از اثبات اصل تكليف است. اثبات ضرورت امام از باب لطف مقرّب اينگونه است كه:
اولاً وقتي خداي حكيم، تكاليفي را بر بندگان واجب کرد، غرض او از جعل احكام، اطاعت انسانهاست تا با انجام آن، به كمال و سعادت برسند، نه اينكه هدف، تنها بيان تكاليف يا صرف امتحان باشد تا اگر خداوند از لطف قسم دوم (مقرّب) دريغ كند، نقض غرضي لازم نيايد. آية شريفة وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (اعراف: 168) به خوبي بيان ميكند كه هدف از ابتلاي مردم به خيرات و شرور، انجام فرمانهاي الهي است تا در ساية آن، به كمال مطلوب برسند و حكمت الهي اقتضا ميكند تا آنان را گرفتار سختيها كند تا به سوي اوامر الهي برگردند. بنابراين، آيات قرآن هم اين برداشت عقلي را تأييد ميكنند.
ثانياً توجه به منزلت، وظايف و ويژگيهاي امام كه قائممقام و جانشين رسول اكرم ـ جز در دريافت وحي ـ است، لطف مقرّب بودن امام را قابل اثبات ميكند. اين امر را در دو حوزة فردي و اجتماعي ميتوان تببين کرد:
الف) حوزة فردي: همانگونه كه پیشتر اشاره شد، انسان مختار با وجود قدرت عقل، توانايي تشخيص بسياري از امور كلي حق از باطل را دارد. با اين حال، حتي در صورت ابلاغ حقايق و دستورهاي الهي كه عقل به آنها دسترسي ندارد، به دلیل وجود هواي نفس كه از درون همچون دشمني خانگي، انسان را به شدت تهديد ميكند، ممكن است از انجام دستورهاي خدا سر باز زند. بسياري از آيات و روايات، بر صحت اين مطلب گواهی میدهند (يوسف: 53) و انسانها را از خطر هواهاي نفساني برحذر داشتهاند. علاوه بر آن، وسوسههاي شيطان رجيم هم هست كه براي گمراه کردن انسان قسم ياد كرده است: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. (ص: 82) با اين اوصاف، اگر كسي باشد كه به دقايق درون انسان، آگاه و بر ترفندهاي شيطان كاملاً مسلط باشد و با تذكرهاي به موقع و تشويق او به بياعتنایي به اين دو دشمن غدّار و با دمیدن نفسهاي مسيحايي خود به انسان، توان و روحيه ببخشد و مانند پدر و مادري دلسوز، مراقب او باشد و انسان نيز به او دلبستگي پیدا کند، بيشك، توفيق انسان را در انجام دادن دستورها و بندگي خدا چندين برابر خواهد كرد و بسياري از موانع را از مسير عبوديت وي برخواهد داشت. استاد شهيد مطهري در این زمینه ميفرمايد:
اگر انسان بخواهد فقط با تكيه به تفكر و تذكر و محاسبة النفس و مراقبه و غيره، اخلاق سوء را يكيك با سرانگشت فكر و حساب از خود بزدايد و خود را اصلاح نمايد، البته عملى است، اما مثل همان است كه انسان بخواهد برادههاى آهن را يكيك جمع كند... اگر انسان اين توفيق را پيدا كند كه كاملى پيدا بشود و او شيفتة آن كامل گردد، مىبيند كارى كه او در ظرف چند سال انجام مىداد، اين در ظرف يك روز انجام مىدهد: مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اوْلِيائِك. (مطهري، بيتا: ج22، 774)
امام معصوم همان كسي است كه جنبة لطف مقرّب بودن ايشان از اين نظر، براي هر انساني راهگشاست. علاوه بر آن، آگاهي به بسياري از حقايق و نيز تبيين آيات فراواني از قرآني كريم، به علم امام و فراگيري معارف الهي از ايشان وابسته است.
ب) حوزة اجتماعي: مطالعات انسانشناسانه ـ كه البته مورد تأييد اسلام نيز هست ـ ثابت کرده است كه انسانها موجودي اجتماعي هستند و بدون تشكيل اجتماع، در ادامة زندگي با مشكلات زيادي روبهرو ميشوند. از طرفي ديگر، تأثير شگرف اجتماع بر انسان، چه از جانب اجزای حقيقي (عموم مردم) و حقوقي (حاكمان، مسئولان و خواص) و چه از نظر مفاد قوانين جاري در جامعه بر كسي پوشيده نيست. صرفنظر از وجود جامعة آرماني صالح براي كمال بشر كه بدون وجود قوانين و مجري الهي ممكن نیست و از مبيّنات لطف محصّل امام هست، اين مطلب، نزد همه عقلا آشکار است كه «اگر جامعه، تحت نظارت حاكمي باشد كه آنان را از تجاوزگري بازدارد و به عدل و انصاف دعوت كند، به صلاح، نزديك و از فساد و تباهي، به دور خواهد بود.» (حلي، 1382: 362) حال اگر چنين رئيسي از جانب خدا و معصوم هم باشد، ديگر در لطف بودن آن جای تردید نميماند. بنابراين، امام و خليفة الهي صرفنظر از وجوهي كه از باب لطف محصّل دارد، نظير حفاظت از دين خدا، مأموريتهايي از باب لطف مقرّب دارد كه تشويق و تحذير بندگان، دلگرمي و اميدبخشي به آنها، تشكيل حكومت و اجراي احكام الهي، بسط عدل و داد و زدودن ظلم و جور در اجتماع و هر آنچه مانع رشد و كمال جامعه انساني است، از اين قسم از لطف است. با اين توضيح، لطف مقرّب بودن حكومت جهاني حضرت مهدي به اثبات بيشتر نيازي ندارد.
نياز حكومت امام معصوم به عنوان تجلي لطف مقرّب به وجود زمينههاي انساني
براي يافتن حكمت تحقق نیافتن لطف مقرّب الهي دربارة امام مهدي و تشكيل حكومت جهاني به دست ايشان، بايد يكبار ديگر به مفهوم لطف مقرّب و فرق آن با لطف محصّل پروردگار توجه كنيم. لطف محصّل اگر از جانب خداي متعال انجام نشود، نقض غرض در آفرينش را به دنبال دارد. از همينرو، وجود زمينة انساني و به بيان صريح، انتخاب و تلاش انسانها نظیر فرستادن انبیا جايي ندارد. در لطف مقرّب، ارادة خداوند متعال زمانی تحقق مییابد كه بستر مناسب آن، كه همانا تعلق انتخاب آدمي و گزينش خواست خداست، به وجود آيد.
در حقيقت، لطف محصّل، بيان ديگر رحمت عمومي پروردگار ـ نظير دادن رزق به همگان ـ و لطف مقرّب همان رحمت ويژة الهي است و رحمت خاص به منزلگاه خاص نياز دارد. علاوه بر دلايل عقلي كه گذشت، اين سنت تغییرناپذیر الهي است و در قرآن بارها دربارۀ آن سخن رفته است. در قرآن كريم میخوانیم: إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ. (اعراف: 56) قرآن اينگونه سنت الهي پروردگار را به بشر يادآوري ميكند كه احسان، شرط انزال رحمت ويژة خداي متعال است. اين مطلب در جايي ديگر چنین بيان شده است:
وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ (انعام: 54)
و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو: درود بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرّر كرده كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند و آنگاه به توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزندة مهربان است.
در اين آية شريفه، اصل رحمت خداوند متعال بر بندگان، اصلي قطعي شمرده شده است، ولی نزول رحمت ويژه، نيازمند وجود زمينه و شرايطي در بندگان است كه اين شرط در صورت انجام گناه، مفقود ميشود. البته پروردگار مهربان، باز به انسانها نويد رحمت داده و وعده فرموده است که اگر كسي از خطاهاي خويش توبه کند و از راه انحراف برگردد و خود را اصلاح کند، ميتواند شايستة رحمت خداوند شود. از همين نكته، ضعف اين ادعاي برخي منكران تلاش براي فراهم کردن زمينههاي انساني ظهور آشکار میشود كه میگویند: «نعمتهاي الهي بر اساس شايستگي و لياقت مردم به آنها داده نميشود»؛ (بنيهاشمي، 1384: 199) زيرا نعمتهاي عمومي پروردگار به شايستگي مردم، وابسته نيست. البته نعمتهاي خاص كه حاكميت جهاني امام معصوم از آن جمله است، به تصريح قرآن و روايات و عقل، نيازمند كسب آمادگي است.
خداوند متعال با تولد امام دوازدهم بر روي زمين و حضور ناشناس وي در ميان مردمان در قالب غيبت، لطف محصّل بودن امام و بركات وجودي ايشان را براي رسيدن بشر به كمال، محقق کرده و با تحقق آن، زمينة حدوث لطف مقرّب امام را نيز كه تشكيل حكومت جهاني به دست اوست، فراهم آورده و برای تحقق آن، وعدة حتمي داده است. با این حال، به دلیل سنخ لطف مقرّب و فرق آن با لطف محصّل، اختيار و انتخاب حكومت امام به وسیلة جهانيان، شرط تعلق ارادة الهي و تحقق آن است. بنابراين، فرج و ظهور امام زمان امري است كه خدايي بوده و به ارادة ذات مقدسش وابسته است. با این وصف، چون ارادة خدا در تحقق گونههاي اجتماعي لطف مقرّب، به ارادة انسانها بستگی دارد و قرآن كريم آن را به عنوان يك سنت الهي القا کرده است، ميتوان نتيجه گرفت كه خواست و تمایل مردم جهان به برقراري حكومت جهاني به وسيلة مردي آسماني و خليفة الهي، در واقعة ظهور قائم آلمحمد نقش بسزايي دارد. در واقع، ظهور حضرت مهدي، امري الهي ـ مردمي است. علاوه بر آياتي كه در سطور قبل ذكر شد، مفاد بسياري از ديگر آيات قرآن نظير إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد: 11)، مؤيد این سخن است.
با نظري به سيرة معصومان، قبول يا ردّ حاكميت سياسي امامان معصوم نيز بر اساس چنين باوري قابل تفسير است. برای نمونه، حضرت علي در بيان علت قبول درخواست مردم مبني بر در دست گرفتن حكومت فرمود:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ (شريف رضي، بيتا: خطبه 3)
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعتكنندگان نبود و ياران، حجّت را بر من تمام نمىكردند و اگر خداوند از علماي عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن میانداختم و رهايش مىساختم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم.
در این سخن، خواست و ارادة جمعي بر پذيرش ولايت سياسي امام معصوم، زمينهساز تشكيل حكومت به دست امام شده است. در نمونۀ ديگر و عكس مورد قبل، وقتي برخی از یاران امام حسن، علت دست كشيدن ایشان از جهاد با معاويه و تسلیم کردن حکومت به وی را پرسیدند، ایشان فرمود: «سوگند به خدا، اگر با معاویه جنگ میکردم، مردم مرا به او تسلیم میکردند.» (مجلسي، 1404: ج46، 20) با توجه به این مطالب، جایگاه اختیار نوع بشر در موضوع زمینهسازی ظهور روشن میشود.
بهجز آیات و روایاتی که پیشتر بیان شد، شواهد بسیاری وجود دارد که ظهور حضرت مهدی را امری وابسته به اختیار انسانها ميشمرد و اگرچه ارادة خدا، علت حقيقي آن است، ارادة جمعي بر تعلق مشیّت خدا بر ظهور منجی عالم بشریت، تأثیر فراواني دارد. در حقيقت، نبود خواست عمومی و جهانی برای پذیرش ولایت معصوم سبب محرومیت از برکات حکومت حضرت مهدی شده است. کم نیستند آیاتی نظیر وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ، (شوري: 30) که مسئوليت مصیبت تحقق نیافتن حکومت امام مهدی را متوجه خود انسانها میدانند يا سنت قطعی وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم: 39) كه تلاش برای فراهم کردن بسترها و اصلاح وضعیت موجود را عامل تعلق مشیّت خدا و نزول رحمت وی میشمرند.
همچنانكه بارها گفته شد، امام معصوم علاوه بر لطف محصّل بودن، به دلیل اينکه زمینة رسیدن به کمال و انگیزة تقرب الهی را با تشکیل حکومت و مدیریت حكيمانۀ جامعه به صورت كامل فراهم ميكند، مصداق لطف مقرّب خدا نیز هست. همچنین اثبات شد كه اصل اولیه آن است که امام معصوم نهتنها لطف محصّل، بلکه در صورت نبود مانع، لطف مقرّب خدا را كه همانا حكومت دين در جهان است، در میان مردمان جاری کند. البته جریان یافتن اين لطف مقرّب الهی، به خواست و اقبال عموم انسانها مشروط است، گرچه ممكن است گونههاي ديگر لطف مقرّب امام به چنين شرطي، مشروط نباشد و خود، شرط خاص خويش را بطلبد.
مفهوم زمینهسازی و دو برداشت از آن
مشکلي که سبب شده است برخی افراد، زمینهسازی برای ظهور حضرت مهدی را به کلی مردود يا محدود بشمارند، بياني است که از مفهوم زمینهسازی ارائه شده است. پس براي جلوگيري از سوءبرداشتها لازم است مفهوم زمينهسازي بازخواني شود.
برخی باورمندان به لزوم زمینهسازی برای ظهور، موضوع را بهگونهای طرح کردهاند که به نظر میآید مقصود آنها از زمینهسازی، کشف علت تامة غیبت و تلاش برای رفع موانع آن است، چنانکه به گفتة یکی از ایشان «اگر بخواهیم اسباب ظهور را پيدا كنيم، بايد آن را از موانع حضور امام و به تعبيري ديگر، از علل غيبت سراغ بگيريم؛ چون با رفع و از بين رفتن اين موانع، ظهور بلافاصله تحقق خواهد يافت. بنابراين، رفع علت غيبت، سبب ظهور است و به عبارتي دقيقتر، ميتوان گفت با رفع علت غيبت، دليل حضور امام كه همان لطف وجوبي از طرف خداوند است، موجود است و مانع حضور نيز مفقود ميباشد و از اينرو، ظهور فوراً و وجوباً تحقق خواهد یافت.» (نودهي، 1383) بر اساس این سخن که به لزوم زمینهسازی برای ظهور اشاره دارد، علت تامة غیبت، قابل کشف است و وقتی این علت که مانع از ظهور امام است، کشف و برداشته شود، حتماً ظهور حضرت اتفاق میافتد. در اين زمينه بايد دانست كه اولاً همانگونه كه پیشتر گفته شد، براي اثبات تكليف زمينهسازي، به علم به علت تامه و شرط كافي، نيازي نيست، بلكه آگاهي از شروط لازم ظهور كه در بسياري از روايات به آنها تصريح شده است، براي اثبات لزوم بسترسازي ظهور کفایت میکند. ثانياً مراد از علت غیبت در میان برخی بزرگان همچون شیخ مفيد، علت اصطلاحی و تامه نیست، چنانکه ایشان در جواب این سؤال که وجه مخفی بودن و غیبت امام چیست، میفرماید:
وجه و حكمت مخفي بودن ايشان به خاطر كثرت دشمن و كمي ياور است و ممكن است كه به خاطر مصلحتي مخفي باشد كه خداي متعال علم به آن را مخصوص خود نموده باشد. (مفيد، 1413: 44 ـ 45)
عبارت آخر شیخ مفید به خوبی بیانگر همین نکته است و مراد ایشان و بزرگان دیگري همچون شیخ طوسی از علت، معدّات، بسترها و علل عرضی است. در ضمن با توضیحی که دربارة اقسام لطف و ویژگیهای آنها داده شد، تناقضی هم در کلام ایشان نخواهد بود؛ زیرا وجود امام، مصداق لطف محصّل است، اما ظهور و حکومت ایشان، مصداقي از لطف مقرّب است که شرایط خود را دارد. خلاصه آنکه اگر مقصود از زمینهسازی در كلام باورمندان به آن، رفع علت تامة غیبت نباشد، این اشکال وارد نیست.
بايد دانست منظور از زمینهسازی برای ظهور و قیام امام زمان با توجه به مفاد قاعدة لطف، همان بسترسازی و آمادگی عموم انسانها برای پذیرش ولایت و حکومت حضرت مهدی و به بيان ديگر، به معنای رساندن جامعه و امت به حدّ مطلوبی از آمادگی جوارحي و جوانحي برای انجام دادن وظایف خود در مقابل امام زمان و اطاعت از فرمانهای اوست. این، همان انجام دادن تکلیف اجتماعی هر فرد در برخورد با غیبت امام جامعه، در کنار تکالیف فردی اوست. یکی از باورمندان به زمینهسازی ظهور در اين باره میگوید:
احادیث و اخبار رسیده حکایت از آن دارد که همانگونه که مردم در عصر حضور ائمه، وظایفی بر عهده داشتهاند که میبایست نسبت به امام حاضر ادا میکردند، در عصر غیبت نیز افزون بر تكاليف عمومي، وظايفي در خصوص مسئلة غیبت بر دوش دارند تا ضمن وصول به اجر و ثواب، گامهایی نیز در زمینة ظهور بردارند. (فاکر میبدی، 1388)
حتی كساني كه زمینهسازی به معناي اول را قبول ندارند، به لزوم انجام دادن تکالیفي در عصر غیبت معتقد هستند و همین امر، وفاق نظری در این موضوع را بيشتر میکنند.
مزاياي تعريف زمينهسازي به معناي آمادگي و آمادهسازي
در ارائة معناي دوم زمينهسازي، يعني آمادگي و آمادهسازي، برخلاف معناي اول آن يعني رفع علت تامه، به دو امر توجه شده است. همين مطلب سبب ميشود تا نهتنها اشكالهایی كه بر معناي اول گرفته شده است، وارد نباشد، بلكه هر انسان منصف و آگاه به تعاليم اسلامي را به پذيرش آن وادارد. اين دو امر عبارتند از:
يكم. ارادة خداوند متعال، سبب اصلی تمام امور از جمله ظهور امام مهدی است و ما فقط آنچه را بر عهدة ماست، باید انجام دهیم. البته باید تأکید کرد که با توجه به وظایف ما در مقابل امام زمان با در نظر گرفتن تکالیف اجتماعی، در تشریح وظایف باید تجدیدنظر اساسی و جدّي صورت گیرد و در تبيين مسئوليتها به وظايف فردي بسنده نشود.
دوم. بر اساس اين قرائت، امید به ظهور امام زمان همیشه پابرجا خواهد بود؛ زیرا گرچه برای ظهور ايشان ایجاد آمادگی اجتماعی لازم است، این آمادگی لزوماً در تلاش انسانها و کسب اختیاری لیاقت و شایستگی آنها منحصر نیست. اگر انسانها در انجام دادن وظایف خود نسبت به امام کوتاهی ورزند و ظلم و فساد عالمگیر شود (چنانکه در روایات آمده است)، همین ظلم و فساد فراگیر در جامعه، عموم انسانهاي غفلتزده و به ستوه آورده را بيدار میکند و از درون ظلمت، آمادگی جبری محقق میشود. در نتیجه، نور ظهور از افق انتظار سر خواهد زد، درست مثل کسی که به او توصیه میشود برای پیشگیری از فلان بیماری، نزد پزشک رود و به دستور او ملتزم شود. در این فرض، گاهی ممکن است شخص با اختیار خود نزد پزشک برود و امور خود را اصلاح کند، اما گاهی ممکن است شخصی به دلیل جهل و غرور و احساس بینيازی، از رفتن نزد پزشک حاذق سر باز زند تا مریض شود و مریضی او شدت یابد و درد آنقدر بر او غلبه کند که او ناگزیر از رفتن نزد پزشک شود. البته در صورتی که این آمادگی، جبری شود، دیگر برکات آمادگی اختیاری و اقبال به ولایتمداری را به همراه نخواهد داشت. لذا امام صادق در تفسیر آیة يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ (انعام: 158) فرمود:
يَعْنِي خُرُوجَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنَّا. ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا بَصِيرٍ! طُوبَى لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛ (صدوق، 1395: ج2، 357)
يعنى خروج قائم منتظر ما، [سپس فرمود:] اى ابابصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما، كسانى كه در غيبتش، منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نيز فرمانبردار اويند. آنان اولياى خدا هستند كه «نه خوفى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند.»
معناي دوم و صحيح زمینهسازی (آمادگي و آمادهسازي) و اعتقاد به لزوم آن، مزایایی دارد که نگاه تنگنظرانه به زمینهسازی، از آن بیبهره است. این مزایا عبارتند از:
يكم. از سستی و تنبلی و رکود در اصلاح فرد و جامعة اسلامی جلوگیری میکند. این در حالی است که باورمندان به ضرورت نداشتن تلاش همهجانبه براي زمینهسازی ظهور، یا دچار سستی و رکود مطلق در انجام وظایف میشوند یا در بهترین حالت قابل تصور، به دلیل داشتن پندار غلط از محدودة وظایف و تکالیف و انحصار آن در وظایف شخصی و فردی، تنها به انجام تکالیف فردی و حتي کمتر از آن بسنده میکنند. بنابراین، عملاً در حوزة تکالیف اجتماعی خویش که اسلام به آن اهتمام جدّی دارد، دچار تقصیر و كوتاهي خواهند شد.
دوم. اختیار به عنوان شاخصهای مهم در سعادت یا شقاوت فرد و جامعه، نقش خود را در محدودة خویش، بدون محدود کردن اراده و قدرت الهی ایفا میکند. این در حالی است که انکار زمینهسازی ظهور و سپردن همه چیز به دست خداوند متعال، به انکار عامل اختیار در سرنوشت انسان خواهد انجامید که از پشتوانة محكم قرآنی و روایی برخوردار است.
غيرمنطقي بودن ادعاي ضرورت نداشتن زمينهسازي
با اين توضیح، ادعای مؤثر نبودن ميزان آمادگی مردمي برای ظهور امام زمان نیز غیرمنطقی مینماید؛ زیرا اگر مراد آن است که آمادگی عمومی، علت تامة ظهور است، بسیاری از باورمندان به دیدگاه درست در مورد زمینهسازی، چنین چیزی نگفتهاند. اگر هم مراد از آمادگی عمومی، تلاش و کسب لیاقت اختیاری برای ظهور باشد، روشن شد که گرچه آمادگی عمومی، اعم از آمادگی اختیاری و جبری است، در هر صورت، آمادگی عمومی، زمینة لازم برای ظهور است. اگر مراد آن است که بدون هیچ آمادگی اختیاری و حتي جبری نیز میتوان ظهور امام زمان را به دلیل قدرت مطلق بودن خداوند متعال توقع داشت، بیپایه بودن عقلی و نقلي این سخن با توجه به حکمت خداوند و نقش اختیار انسانها در سرنوشتشان و نیازمندی جایگاه امر و فعل خدا در لطف مقرّب به آمادگی و ظرفیت قابل، مشخص شد. البته آمادگی بشریت برای ظهور لزوماً به گذشت زمان طولانی وابسته نیست و ممكن است به واسطة اتفاقي شگرف در هستي و جامعة انساني، زمينة اضطرار به امام معصوم و پذيرش ولايت ايشان در بشريت به وجود آيد. افزون بر این، التزام به چنین ادعایی، در عمل سبب ناامیدی انسانها در بسیاری از برهههای زمانی خواهد شد. این حالت همان است که در روایات مهدوی از آن حذر داده شده است و معصومین بر انتظار کشیدن شبانهروزی برای فرج امام زمان تأکید ورزیدهاند.
جايگاه معجزه در قیام جهاني امام زمان
مطالبي كه تا كنون بيان شد، برای ردّ برداشت ناصواب از مفهوم الهي بودن ظهور امام زمان کافی است. با این حال، مضمون برخی روایات مهدوی مبنی بر معجزه بودن ظهور و پیروزی حضرت مهدی ممكن است چنين توهمي را برای افراد پيش آورد كه لزوم زمینهسازی از طرف انسانها، تلاشی بیسرانجام و خارج از وظایف ماست.
در دفع اين شبهه و برای توضیح دادن روایات بیانگر وقوع کرامات و معجزه در زمان ظهور حضرت مهدی باید به عنصر اختیار در سرنوشت انسانها و لزوم تلاش برای کسب سعادت ایشان توجه کرد که در مبناي اول قاعدة لطف بيان شد. به یقین، الطاف الهي هيچگاه موجب سلب اختيار انسانها در ساختن آيندة خويش نخواهد شد. اگر قرار باشد همة فرآیندهای مربوط به ظهور، قیام و حکومت حضرت مهدی با معجزه و اعمال خارقالعاده انجام شود، این همه سال انتظار و غیبت به چه معناست؟ چرا در همان سالهای اولیه و حتی در زمان پیامبر مکرم اسلام و ائمه چنین نشد؟ خداوند متعال بارها در قرآن، انسانها را با خطاب لاَ يَعْقِلُونَ (نك: زمر: 43؛ حجرات: 4؛ حشر:14 و...) محاکمه میکند؛ زيرا دین اسلام، دین تحقیق و تعقل است. پس چگونه دربارة همة این سؤالها بگوییم ما نمیدانیم و خداوند حکیم بهتر میداند؟ آیا خداوند حکیم به فراگرفتن حکمت دستور نداده است؟ آیتالله ابراهیم امینی در این زمینه میگوید:
نپذيرفتن اسلام، نتيجة ناداني است. اگر مردم عقلشان بهجا آمد و توانستند مسائل واقعي را درك بكنند، اسلام را قبول ميكنند. از روايت «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمُلَتْ بِهَا أَحْلَامَهُمْ» (صدوق، 1395: ج2، 675) معلوم ميشود در زمان حضرت مردم آمادگي عقلي پيدا ميكنند، اما اين هم به وسيلة معجزه نيست. زمينهاش را بايد آن كساني كه در انتظار حضرت هستند، به وسيلة تبليغات و مسائل ديگر فراهم كنند. (اميني، 1380: 24)
البته ممکن است برخی از باورمندان به اين کلام بهگونهای سخن بگویند که به نظر برسد، منظور آنها این است که انقلاب حضرت مهدی انقلابی کاملاً عادی است. با توجه به انبوه روایات موجود، این کلام درست نیست، ولی برای پاسخگویی به برخي برداشتهاي نادرست که قیام مهدی موعود را کاملاً عادی و بشری میدانند، نباید منفعلانه و بدون بررسی همهجانبه، جانب افراط در پیش گرفت و اساساً قیام ایشان را به صورت مطلق، معجزهای از طرف خدا معرفی کنیم که یا انسانها در آن هیچ نقشی ندارند یا نقش آنها بسیار کمرنگ است. حكمت وقوع معجزات در عصر ظهور همانند حكمت وقوع آن در عصر رسول اكرم است كه براي بشارت به مؤمنان و اتمام حجت و مشخص کردن حقيقت براي كساني كه حق براي آنها پوشانده شده است، صورت ميگيرد و چيزي از مسئوليت انسانها نميكاهد.
حقیقت آن است که قیام حضرت مهدی، قیامی الهي و مردمي است و نقش هر کدام محفوظ است و هر دیدگاهی كه یکی از این دو جنبه را به کناری نهد، دیدگاهی انحرافی بوده و نزد عقل و نقل، مطرود است.
نتيجه
موضوع زمينهسازي براي ظهور امام عصر یکی از مسائل فوقالعاده اثرگذار در روند اصلاح و برنامهريزي فردي و اجتماعي است. براي استنباط صحيح و فقيهانة اين موضوع بايد در روششناسي دقت كافي صورت گیرد. قبل از شروع ابتدايي در بررسی آيات و روايات، باید به مباني كلامي اين بحث پرداخت و بهويژه به قاعدة لطف توجه کرد. ثمرة مهم چنین پژوهش روشمندي آن است که نهتنها ـ علاوه بر روایات ـ در تبیین موضوع زمینهسازی ظهور و فروع آن میتوان از درك مستقل عقل در اين مسئله مدد گرفت، بلکه در روایات مجمل و به ظاهر متعارض با تفسیر آنها باید به مباني كلامي و عقل رجوع كرد. حتی در شناخت گستره و قلمرو زمینهسازی برای ظهور حضرت ولیعصر نباید از آن غافل شد.
منابع
1. امینی، ابراهيم، گفتمان مهدويت، قم، مؤسسه فرهنگي انتظار نور، 1380ش.
2. بجنوردی، محمدحسن، القواعد الفقية، قم، نشر هادي، 1377ش.
3. بحرانی، ابنمیثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، چاپ دوم، 1406ق.
4. بنیهاشمی، سیدمحمد، راز پنهانی و رمز پیدایی، تهران، نیک معارف، چاپ اول، 1384ش.
5. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول، 1366ش.
6. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1383ش.
7. حسینزاده، علیمحمد، فقه و کلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، چاپ اول، 1388ش.
8. حلي سيوري (فاضل مقداد)، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1422ق.
9. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقة: جعفر سبحانی، قم، مؤسسة امام صادق، چاپ دوم، 1382ش.
10. خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، تهران، انتشارات صبا، چاپ اول، 1370ش.
11. خرازي، محسن، «قاعدۀ لطف»، فصلنامة علمی ـ تخصصی انتظار موعود، شمارههای 8 - 9، قم، مرکز تخصصی مهدويت، 1383ش.
12. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، قم، مکتبة رضویة، بیتا.
13. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة، قم، مؤسسة امام صادق، چاپ اول، 1418ق.
14. درآمدی بر علم کلام، قم، انتشارات دارالفکر، چاپ دوم، 1381ش.
15. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چاپ سوم، 1412ق.
16. «اقتراح»، فصلنامه فرهنگي اجتماعي نقد و نظر، قم، دفتر تبليغات اسلامي، سال اول، ش2، بهار 1374ش.
17. شريف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة، بیتا.
18. شریف مرتضی (علم الهدی)، علي بن حسين، الذخیرة فی علم الکلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411ق.
19. صدرالمتألهین شیرازی، محمد بن ابراهيم، المبدأ و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفة ایران، 1354ش.
20. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
21. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1417ق.
22. ترجمه الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1374ش.
23. طبرسی نوری، سید اسماعیل، کفایة الموحدین، تهران، انتشارات علمیة اسلامیه، بیتا.
24. عاملي (شهید اول)، محمد بن مکی، ذکری الشیعة، بیجا، بینا، بیتا.
25. علیدوست، ابوالقاسم، «فقه و عقل»، فصلنامة قبسات، پژوهشنامة فصلانه در حوزۀ فلسفه، دين و فرهنگ، شمارههای 15 و 16، بهار و تابستان 1379ش.
26. فاکر میبدی، محمد، «زمينهسازي ظهور حضرت وليّعصر»، فصلنامة انتظار موعود، قم، بنياد فرهنگ حضرت مهدي موعود، ش12، زمستان 1388ش.
27. فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، اصفهان، انتشارات مهدوی، بیتا.
28. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، بيتا.
29. قراملکی، احدفرامرز، هندسة معرفتی کلام جدید، قم، مرکز مطالعات حوزة علمیه، بیتا.
30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش.
31. لطیفی، رحیم، دلایل عقلی و نقلی امامت و مهدویت، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ دوم، 1387ش.
32. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1404ق.
33. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، بیتا.
34. مظفر، محمدرضا، عقاید الامامیة، قم، مکتبة شکوری، چاپ دوم، 1366ش.
35. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیة، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
36. اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
37. نوبختی، ابراهیم بن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1413ق.
38. نودهي، عليرضا، «نظريه اختياري بودن ظهور»، ماهنامه موعود، تهران، مؤسسة موعود، ش49، آذر و دي 1383ش.
39. نویسندگان، گفتمان مهدویت، قم، مؤسسة فرهنگی انتظار نور، چاپ اول، 1380ش.
40. هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، قم، مؤسسة فرهنگی خرد، چاپ اول، 1385ش.