چکیده
مقاله پیش رو به یکی از مبانی مهم هستیشناختی مهدویت به نام قاعده قسر میپردازد. آغاز این نوشتار با مقدمهای رقم خورده و سپس به مفهومشناسی قسر از نظر لغت و اصطلاح پرداخته شده است. در ادامه بعد از بیان انواع قسر و کاربرد قسر نوعیه در ارتباط با مهدویت، به فطرت و امور فطری _ که در واقع توجیهگر رابطه میان مهدویت قاعده قسر است اشاره شده و در آخر به عوامل توجیهی امتناع قسر، همچون حکمت الهی، هدفمندی آفرینش و نظام احسن پرداخته و رابطه آنها با مهدویت بررسی شده است.
مقدمه
از جمله مبانی فلسفی و هستیشناختی مهدویت، قاعده امتناع قسر دائمی و اکثری است. امتناع قسر به عنوان یک قاعده و قانون وجودشناختی که از فلسفه و آموزههای آن برخاسته است، خاستگاه فلسفی و هستیشناختی دارد. قسر در مفهومشناسی به معنای منع و جبر به کار رفته و همیشه در مسیر خلاف مقتضای طبایع حرکت کرده و فرایند تکاملخواهی و غایتطلبی موجودات را به مخاطره میاندازد. از اینرو میتوان این ادعا را در گام نخست به عنوان برایند بحث، پیشکش کرد که اولاً قاعدۀ قسر، قاعده و قانونی فلسفی است؛ ثانیاً از آنجا که بحث قسر مربوط به امور حقیقی و وجودی است نه امور اعتباری و ماهیتی، به عنوان یک بحث هستیشناختی و وجودشناختی قابل نشانهگذاری است.
اما نکته مهم و لازم در اینجا بحث جایگاه قاعده قسر و اهتمام آن در میان آموزههای مهدویت و نیز بحث کیفیت و نوع رابطه آن با اندیشه مهدویت است که در پاسخ به صورت اجمالی گفته میشود: ارتباط این قانونِ فلسفی و هستیشناختی با آموزه مهدویت، با مباحث فطرت و امور فطری توجیه میشود؛ زیرا فطرت و گرایشات فطری، چیزی است که وجود انسان با آن سرشته شده، انسانیت و شاخصههای انسانی با آن شکل گرفته و از سوی خدا به رسم امانت در نهان و درون انسانها نهادینه شده است.
فطرت و گرایشات فطری که فعل و آفرینش الهی است، حقیقتبخش و توجیهگر هستی و وجود انسانی به شمار میرود و با فقدان آن، حقیقت و وجود انسان به خطر میافتد. عدالتخواهی، ظلمستیزی، امنیت اجتماعی، اخلاقمحوری، دینخواهی، اضمحلال گناه و معصیت در جامعه، گسترش پاکی و صفا در جامعه و... از جمله مواردی هستند که خاستگاه فطری و وجدانی دارند و از طرف آفریدگار در وجود همه انسانها بالسویه قرار داده شدهاند. بشر در طول تاریخ، همیشه فعالیتها و حرکتهای خویش را در راستای رسیدن به آنها تنظیم کرده و برای تحقق و نیل به این گرایشهای فطری، از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرده است. بیتردید اگر این عشق و علاقه وافر بشر نسبت به این مسائل بدون پاسخ رها شود و بشر در راه رسیدن به آنها سرخورده و ناکام گردد، قسر و منع دائمی در تاریخ بشریت رخ داده است و این با عنایت و حکمت الهی در تعارض خواهد بود. از اینرو باید موقعیت و فضایی ایجاد شود تا بشر بتواند به این خواسته فطری که خواستهای فراگیر و همهجانبه است نایل آید. بیتردید فضاسازی و ایجاد موقعیت بر اساس دادههای عقلی و دینی، تنها توسط منجی و مصلح جهانی _ حضرت مهدی(عج) _ فراهم میشود.
در اینجا پرسشهایی مطرح میکنیم تا در برایند بحث، پاسخهایی درخور و مناسب برای آنها جستوجو نماییم:
1. قاعده قسر چیست و چه جایگاهی دارد؟
2. نقش قانون قسر در میان آموزههای مهدویت و جایگاه آن چیست؟
3. نوع رابطه و تعامل قاعده قسر با اندیشه مهدویت چگونه است؟
4. مبناسازی اندیشه مهدویت از طریق قاعده قسر چگونه توجیه میشود؟
5. جایگاه و نقش فطرت در مرتبطسازی اندیشه مهدویت به قاعده قسر چگونه است؟
مفهومشناسی قسر
قسر در مفهوم لغوی به معنای اکراه، غلبه، قهر (ابنمنظور، 1413: ج5، 92) و نیز به معنای چیرگی، جبر و زور آمده (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 670) و در معنای اصطلاحی به معنای جبر و قلب مقتضاى طبایع است (خمینی، بیتا: ج1، 299) و اینکه خدای حکیم یک ماهیّت نوعی را برای نیل به کمال بیافریند و آن نوع را با استعداد خاص تجهیز کند، ولی هرگز آن نوع به مقصد نرسد و قوّه او به فعلیت نیاید (جوادی آملی، 1389: ج5، 210). لیکن اگر آن نوع دارای افراد بیشمار بود و عدّه زیادی از آن افراد به فعلیت رسیدند و برخی از آنها بر اثر تزاحم، تنازع در بقا، اصطکاک متحرکها و مانند آن از عوامل ویژه قلمرو طبیعت به مقصد نایل نشد، چنین محرومیتی، قسر موقّت، محدود و مقطعی است، نه قسر دائم که به اصل نوع کلی و طبیعت جامع مربوط است و چنین قسر موردی نهتنها محال نیست، بلکه لازمه منطقه حرکت عمومی و همگانی و همیشگی ماده است؛ زیرا در قلمروی که همه موجودهای آن در حرکتند و شعور تفصیلی، عدالت و عصمت در آنها مطرح نیست، چارهای جز برخورد و محرومیت برخی و نموّ و فربهی برخی دیگر نخواهد بود؛ هرچند این محرومیّتهای نِسبی وسیله تکامل جمعی قرار میگیرد (همو: 209).
بر این اساس حکما حرکت را دو قسم میدانند: طبعى و قسرى؛ زیرا جسمِ متحرک، یا به طبع خود حرکت مىکند یا نه؛ یعنى یا این است که اگر او را به حال خود واگذارند و هیچ عاملى بر او اثر نکند، باز به حکم یک تمایل ذاتى و یک نیروى داخلى حرکت مىکند، یا این است که حرکت مورد نظر را تحت تأثیر عاملی بیرونى انجام مىدهد. نوع اوّل را «حرکت طبعى» و نوع دوم را «حرکت قسرى» مىنامند. درباره نوع دوم مىگویند همیشه موقّتى است و هیچگاه به صورت جریانی دائمی و همیشگى نخواهد بود (خالدغفاری، 1380: 158)؛ زیرا «الأصول الحکمیة دالة على أن القسر لا یدوم على طبیعة و أن لکل موجود غایة یصل إلیها یوم» (شیرازی، 1360: 314).
بحث قسر در واقع در مباحث علّت و معلول در تقسیم فاعل آمده است که فاعل (یعنی کننده کار) یا به فعل خود علم دارد یا ندارد. اگر فاعل به فعلش عالم نباشد یا فعل ملایم طبع اوست، یا اینکه فعل با طبع او مخالف است. فاعل عالم به فعل، یا فعل به اراده اوست یا چنین نیست و هکذا. در مجموع هشت قسم فاعل به دست میآید، از جمله فاعل بالطبع، فاعلبالقسر، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالرضا، فاعل بالقصد، فاعل بالعنایت و فاعل بالتّجلی. فاعل بالقسر فاعلی است که به فعل خود علم ندارد؛ به علاوه فعلش با طبع او سازگار نیست. فاعل بالطبع مقابل فاعل بالقسر است و مراد از آن فاعلی است که فعلش با طبع او ملایمت و سازگاری دارد. از جمله مثالهای فاعل بالقسر و فاعل بالطبع یکی پرتاب سنگ است. بنابر طبیعیات ارسطویی، طبع سنگ نسبت به زمین نزولی است، لذا در شرایط عادی حرکت سنگ از بالا به پایین است، حرکت سنگ از پایین به بالا حرکت قسری خوانده میشود؛ یعنی حرکت بر خلاف طبیعت سنگ ناشی از عوامل قاسره است که با اعمال فشار، شیء را بر خلاف طبیعت خود به حرکت واداشتهاند. حال آنکه فلاسفه حرکت سنگ از بالا به پایین را حرکتی طبعی میدانند. یا مثلاً آتش هیچگاه حرارت نداشته باشد و در جهان، نیرویی باشد که از آغاز پیدایش آتش تا هنگامی که آتش در این جهان وجود دارد از حرارت آن جلوگیری کند. مثال دیگر نفس انسانی است که افعالی از قبیل نبض و تنفس را بالطبع مرتکب میشود؛ اما در شرایط غیرطبیعی و بیماری، افعال یادشده به سبب عوامل قاسره از مسیر صحت منحرف میشوند. یا فطرت انسانی است که همیشه به دنبال افعال خوب و زیباست و خلاف آنها برای انسان قسر به شمار میآید.
آنچه از اصطلاح فلسفی فاعل بالقسر و حرکت قسری برای بحث خود لازم داریم، درک این نکته است که حرکت قسری حرکتی بر خلاف طبیعت و ناشی از فشار و زور است. فاعل بالقسر یا قاسر، عاملی است که با اعمال زور و فشار شیء را از مسیر طبیعی خود منحرف میکند. به آنچه با حرکت قسری از مسیر طبیعی خود منحرف شده مقسور گفته میشود. بنابراین قسر یعنی جریان شیء بر خلاف مقتضای طبیعت خویش. قسری یعنی اکراهی، اجباری، آنچه با زور و قهر و غلبه و فشار و بر خلاف طبیعت و میل تحمیل میشود.
یکی از قواعد فلسفی قاعدهای است که در بحث قسر جاری میشود: «القَسرُ لا یَکونُ دَائِمِیَّاً وَ لا أَکثَرِیَّاً»؛ قسر دائمی واکثری نیست، چنانکه ملّاصدرا در اسفار مینویسد:
قد ثبت فی الحکمة الإلهیة أن أفراد کل طبیعة نوعیة یجب أن یکون فعلها الخاص لها إما دائمة أو أکثریة و أن طبیعة ما من الطبائع لا یمکن أن تکون ممنوعة عن مقتضى ذاتها أبد الدهر. (همو، 1981: ج8، 68)
آری، منظور از قسر دائم، آن است که حقیقتی از حقایق هستی در دوره روزگارش، به سبب وجود مانعی اعم از اینکه داخلی باشد یا خارجی، از خواسته طبیعی خود محروم باشد (طباطبایی، 1417: ج1، 208). این نظریه فلسفی که به شکل قانون در جهان هستی جاری است، به ما خبر میدهد که روزگار ظلم و ستم در عالم بشری سپری خواهد شد و روزگار عدل و داد خواهد آمد. پس قسر انسانیت در عمر انسانیت محال است؛ چنانکه در بیشتر عمر انسانیت هم محال خواهد بود؛ پس روزگاری خواهد آمد که روزگار انسانیت باشد. زیرا «القسر کما علمت لا یکون دائمیاً و لا أکثریاً فکل طبیعة لا تتعطل عن کمالها أبداً» (شیرازی، 1981: ج7، 89). محقق سبزواری در اینباره میسراید:
و کل شیء غایة مستتبع
حتى فواعل هی الطبائع
و القسر لا یکون دائما کما
لم یک بالأکثر فلینحسما
إذ مقتضى الحکمة و العنایة
إیصال کل ممکن لغایة
(سبزواری، 1379: ج2، 420)
محال بودن قسر نوعیه
واژه قسر در حوزه کاربردش به اقسام مختلفی تقسیم میشود. یکبار در برابر طبع قرار میگیرد و بار دیگر در برابر اراده. ابوعلی سینا میگوید:
المتوجّه نحو شىء محدود إما بالطبع، و إما بالإرادة، و إمّا بالقسر. و القسر ینتهى إلى إرادة أو طبع. (ابنسینا، 1400: 64)
مثال اولی مانند آب که همیشه طبیعتاً به سوی پایین در جریان است و قسر آن، حرکت دادن آب به سمت بالاست. یعنی طبیعت آب حرکت به سمت پایین است که اگر خلاف جهت پایین و سمت بالا باشد، خلاف طبیعت آب و قسر آن محسوب میشود. مثال دومی همچون انسان که فطرتاً همیشه انجام کارهای خوب را اراده کرده و میل به انجام آنها دارد که قسر آن مجبور کردن او به انجام کارهای بد به شمار میآید. بنابراین قسر همیشه در برابر طبع که متعلق به اشیای بیجان بوده و بیشتر در حوزههای مادی و مکانی کاربرد دارد، قرار نمیگیرد؛ بلکه در برابر اراده _ که مخصوص موجودات جاندار، بهویژه انسان است و بیشتر در حوزههای مادی و معنوی به کار میرود _ نیز قرار میگیرد. از اینرو شهید مطهری میگوید:
حرکت طبعى و قسرى به حرکتهاى مکانى اختصاص ندارد؛ در مورد سایر حرکات نیز مىتوان آن را جارى دانست. (مطهری، 1369: ج5، 427)
اما قسر در تقسیم دیگر، یکبار با اتصاف جزئی درباره اشخاص و افراد به کار میرود و بار دیگر با اتصاف کلی، نوع و ماهیت نوعیه را همراهی میکند. مثلاً برخی از افراد یک نوع مثل انسان به سبب موانعی که در زندگیشان پیش میآید از رسیدن به غایت و کمال بازمیمانند. این شکل مانعیت و جبر، قسر شخصی نام دارد که با وصف جزئی برای افراد یک نوع _ که جزئی هستند _ رخ میدهد. بر اساس نظر اندیشمندان و صاحبنظران وقوع این نوع قسر نهتنها محال نیست، بلکه با شاخصه دنیا و امور دنیایی که بر اساس تزاحم و تعارض در فرایند تکامل و ترقی توجیهپذیر هستند، هماهنگ و سازگار است. اما محال بودن قسر که مورد نظر و تأکید حکما و فلاسفه است دو شرط دارد: 1. دائمی یا اکثری باشد؛ 2. قسر نوعیه باشد؛ چنانکه ملّاصدرا میگوید:
قد ثبت فی الحکمة الإلهیة أن أفراد کل طبیعة نوعیة یجب أن یکون فعلها الخاص لها إما دائمة أو أکثریة و أن طبیعة ما من الطبائع لا یمکن أن تکون ممنوعة عن مقتضى ذاتها أبد الدهر. (شیرازی، 1981: ج8، 68)
با وصف اکثری و دائمی، قسر موقتی خارج میشود و با وصف نوعیه، قسر جزئیه استثناء میگردد. به این معنا خداوند، نوعی را بیافریند و برای آن کمال و شاخصهای در نظر بگیرد و این نوع در حیات و زندگی خود به صورت فراگیر یا حداکثری به آن شاخصه و کمال تعیین شده اصلاً نرسد که این ناکامی و نرسیدنها با حکمت و عنایت الهی در تهافت و تعارض است. مثلاً خداوند متعال در خلقت و وجود همه انسانها گرایشاتی همچون عشق به عدالت اجتماعی، آسایش اجتماعی، رفاه اجتماعی، امینت اجتماعی و... قرار داده است. از آنجایی که این نوع گرایشات از امور فطری به شمار میرود و امور فطری بدون اختیار و اراده انسان از سوی خدا در وجود بشر قرار داده شده است، برآورده نشود، یعنی یا اصلاً نوع بشر به این خواسته نرسد یا جوامع محدودی به این خواسته نایل آیند، در این صورت قسر دائمی و اکثری رخ داده است و این با حکمت و عنایت الهی تعارض دارد. بنابراین باید موقعیت و فضایی ایجاد شود تا بشر و جوامع بشری به این خواسته اجتماعی نایل آیند و این موقعیتسازی و بسترسازی بر اساس دادههای دینی و عقلی توسط منجی اجرایی و عملیاتی میشود. از اینرو در این نوشتار در میان تقسیمات مختلفِ بحث قاعده قسر، دو نوع آن مورد توجه است:
1. قسری که در برابر اراده مطرح است؛
2. قسری که به جامعه و اجتماع مردم مربوط میشود و از آن به قسر نوعیه تعبیر میکنند.
فطرت، حلقه مفقوده قاعده قسر و مهدویت
حلقه مفقودهای که مباحث مهدویت را به قاعده قسر گره میزند، بحث فطرت و امور فطری است. با فطرت است که قسر انسانی معنا پیدا میکند و نیز با قسر است که فطرت انسانی توجیه میشود؛ زیرا در مفهومشناسی قسر، آن را خلاف طبع معنا کردهاند. پس باید طبعی باشد تا خلاف آن معنا پیدا کند و باید فطرتی باشد تا خلاف آن بشود قسر؛ إذ القسر هو خلاف الطبع. فحیث لا طبع، فلا قسر ایضاً (داماد، 1367: 219؛ رازی، 1411: ج1، 208). پس قسر انسانی به معنای خلاف فطرت است؛ یعنی اگر حرکت یا فعلی که از انسان سر میزند، با فطرت و خواستههای فطری مخالف باشد، قسر انسانی رخ داده است.
آری، فطرت و امور فطری از جمله شاخصههای مهم انسانی است که بالسویه در وجود همه انسانها با اختلافات و تفاوتهای گوناگون وجود داشته و هیچگاه رنگ اضمحلال و نابودی به خود نمیگیرد و بدون تعلیم و تعلّم، در نهان همه انسانهای جاسازی شده است که همان عامل جداسازی و تمایز بشر از سایر موجودات به شمار میرود. مؤلفههای امور فطری همچون میل به فراگیری عدالت و اضمحلال ظلم، عشق به فراگیری اخلاق و حسن معاشرت، گرایش به فراگیری رفاه و آسایش اجتماعی، میل به فراگیری امنیت اجتماعی و اضمحلال تعدی، علاقه به خوشفرجامی و عاقبت بهخیری تاریخ، فراگیر شدن اطاعت و بندگی خدا، و از بین رفتن گناه و معصیت در جامعه، همگی از جانب خدا همراه با آفرینش انسانها آفریده شده و در نهان و درون آنها جاسازی شده است. این امور و امثال آن از جمله امور فطری و گرایشات وجدانی هستند که در وجود همه انسانها در نژادها و قومیتهای مختلف و در موقعیتها و جغرافیای گوناگون و با فرهنگها و تمدنهای متفاوت، بالسویه به ودیعه گذاشته شده است. اگر آنها در جامعه اجرایی نشوند و بشر، روزگار را بدون آنها به پایان ببرد، قسر و خروج از مسیر اصلی و میل باطنی انسان رخ داده که بر اساس اعلان عقل و فلسفه این نوع رخداد محال و ممتنع است. ملّاصدرا در اینباره میگوید:
فاعلم أن الطاعة کل هیئة یقتضیها ذات الإنسان بما هو إنسان أی ذو جوهر نطقی لو خلی عن العوارض الغریبة فهی الفطرة الأولى التی فطر الله عباده کلهم علیها و المعصیة کل ما یقتضیه بشرط غریب یجری له مجرى المرض و الخروج من الحالة الطبیعیة فیکون میل الإنسان بما هو إنسان إلیه کشهوة الطین التی هی غریبة بالنسبة إلى المزاج الطبیعی لم یحدث إلا لعروض مرض و انحراف عن المزاج الأصلی الجبلی. (شیرازی، 1363: 202)
بشر از دیرباز، به دنبال تحقق این امیال و گرایشات دورنی خود بوده و برای دستیابی به آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. در این مسیر چه سختیها و مشکلاتی را پشت سر گذاشته و چه مرارتها و ناملایماتی را به جان خریده است! مع الاسف با این همه توجه و اقبال عمومی مردم و با این همه تلاش و کوشش پیامبران الهی در ارائه برنامه و راهکارهای آسمانی، به سبب نبودِ بلوغ فکری، عدم بالندگی فرهنگی و فقدان پذیرش مردمی، هنوز بشر در مسیر رسیدن به این خواستههای فطری ناکام و ناموفق است. بیتردید این امیال متعالی و گرایشات وجدانی که از روح و روان بشری نشأت میگیرد، نهتنها در راستای میل و گرایش بنیآدم است بلکه عشق و علاقه وافر انسانی نیز آن را همراهی میکند. بنابراین، این نوع گرایشات و خواستههای فطری که در کوچک و بزرگ، پیر و جوان و زن و مرد وجود دارد و جزو آفرینش آنهاست، همیشه مورد عشق و علاقه انسانها بوده و خواهد بود و تحقق و اجرای آنها همواره مورد در خواست بشر است. حال اگر فرایند سیر تاریخی، طوری به فرجام خود نزدیک شود که هنوز بشر به خواسته فطری و وجدانی خویش نرسیده باشد، در این صورت قسر دائم رخ داده که این گونه قسر از منظر عقل و شرع محال است.
به سبب جایگاه و نقش تأثیرگذار فطرت و مؤلفههای فطری در توجیهگری و تثبیت مهدویت و آموزههای آن، در سخنان معصومین(ع)فراوان به این موضوع توجه شده است. مثلاً از جمله امور فطری که در روایات اسلامی به آن پرداخته شده، بحث عدالت است. کثرت نقل روایات در این مورد به حدی است که برخی از بزرگان ادعای تواتر کردهاند. آری، تحقق عدالت فراگیر در همه شئونات زندگی _ اعم از فردی و اجتماعی _ و در همه سطوح اجتماعی _ اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، عبادی و... _ جزو اهداف مهم نظام جهانی مهدوی به شمار میآید. در توجیه جایگاه و اهتمام موضوع عدالت و هدفگذاری مهدویت برای تحقق آن، همین بس که همه حضرات معصومین(ع)به گونهای در اینباره گفتوگو کردهاند.
پیامبر گرامی اسلام(ص)میفرماید:
الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِی الْمَهْدِیُّ؛ (طبرسی، 1390: 391)
مهدى آن کسی است که زمین را از عدل و داد پر کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد. به خدایى که مرا به راستى به مقام پیغمبرى برانگیخت، اگر یک روز از عمر دنیا باقى باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى گرداند تا فرزندم مهدى ظهور کند.
همچنین آن حضرت فرمود:
أَبْشِرُوا بِالْمَهْدِیِّ _ قَالَهَا ثَلَاثاً _ یَخْرُجُ عَلَى حِینِ اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَ زِلْزَالٍ شَدِیدٍ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَمْلَأُ قُلُوبَ عِبَادِهِ عِبَادَةً وَ یَسَعُهُمْ عَدْلُه؛ (طوسی، 1411: 179)
شما را به قیام مهدى مژده میدهم _ سهبار این جمله را فرمود _ هنگامى که مردم به جان هم افتند و زلزله سختى پدید آید، او ظهور خواهد کرد، زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. دلهاى بندگان خدا را از عبادت لبریز نماید و سایه عدلش همه آنها را فرا گیرد.
امام صادق(ع) میفرماید:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ(ع) حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیَّامِهِ الْجَوْرُ وَ امَنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا وَ رُدَّ کُلُّ حَقٍّ إِلَى أَهْلِهِ وَ لَمْ یَبْقَ أَهْلُ دِینٍ حَتَّى یُظْهِرُوا الْإِسْلَامَ وَ یَعْتَرِفُوا بِالْإِیمَانِ؛ (اربلی، 1381: ج2، 465)
چون حضرت مهدی(عج) قیام کند به عدالت حکم فرماید، و در دوران او ستم بر داشته شود، و راهها امن گردد و زمین برکتهاى خود را بیرون آورد، و هر حقى به اهلش رسد، و اهل هیچ کیش و آیینى به جاى نماند، جز اینکه همگى اظهار اسلام کنند و اعتراف به ایمان نمایند.
روایات فوق بخشی از روایات پرشمارِ وارد شده در منابع حدیثی هستند که به اهداف درازمدت و کوتاهمدت نظام جهانی مهدوی اشاره دارند. در این روایات به نمونههایی از امور فطری و گرایشات وجدانی بشر همچون احیای عدالت، امنیت، عبادت، دین، ایمان، برکت، حق و تحقق ظهور، و نیز رفع جور و ستم اشاره شده است که در واقع تکتک این موارد جزو گرایشات فطری و وجدانی بشر است که بشر در طول تاریخ برای اجرای آنها تلاش کرده است؛ ولی این تلاشها و کوششها بیشتر مقطعی و جزئی هستند، حال آنکه اجرا، تحقق و شکوفا شدن آنها تلاش و کوششی فراگیر، همهجانبه و جهادی را طلب میکند؛ همان کوششی که منجی جهان _ حضرت مهدی(عج) _ با نهضت خود ایجاد مینماید و برای اولین و آخرینبار بشر را به خواستههای فطری و گرایشات وجدانیاش میرساند. بنابراین بشر دارای استعدادهای نهفتهای است که از دیرباز به دنبال بروز و شکوفایی آنها بوده است. مع الاسف بر اساس دادههای تاریخی، هنوز بشر به این آرزوی دیرینۀ خود دست پیدا نکرده و به پویایی و بالندگی آن نرسیده است؛ اما بر اساس دادههای عقلی _ فلسفی و مستندات شرعی _ نقلی، بستر این پویایی با نهضت مقدس منجی آغاز میشود و با تشکیل نظام جهانی او به کمال و نهایت خود میرسد. اینجاست که بشر در پرتو نظام جهانی مهدوی _ که با اجرای قوانین و برنامههای آسمانیِ برگرفته از دین اسلام، به عنوان کاملترین و جامعترین دین به میدان آمده است _ به شکوفایی و بالندگی استعدادهای فطری همچون عدالت فراگیر، امنیت فراگیر، اسلام فراگیر، ایمان فراگیر، بندگی و عبادت فراگیر و... میرسد.
عوامل توجیهی امتناع قسر و مهدویت
از نظر حکما و فلاسفه، محال بودن قسر _ چه قسر دائم و چه قسر اکثری _ به عنوان امری مسلم و قطعی تلقی به قبول شده و به سبب اهتمام و تأثیرگذاریاش، از آن به عنوان قاعده و قانون یاد کردهاند. آری، قاعده قسر به عنوان قاعدهای فلسفی برای اولینبار در فلسفه مورد گفتوگو و کنکاش دقیق فلاسفه قرار گرفته و در همین حوزه به چیستی و دلایل توجیهی آن و نیز به اقسام و عوامل امتناع آن نظر داده شده است. مثلاً عنایت و حکمت الهی، احسن بودن و هدفمندی نظام آفرینش، از جمله دلایل و عوامل توجیهی محال بودن قسر به شمار میروند که به لحاظ عقلی و منطقی، محال بودن قسر را توجیهپذیر میکنند.
قسر و حکمت الهی
حکمت و عنایت الهی مقتضی است تا هر نوع از موجودات به غایت خاص خود نایل شوند؛ زیرا حکیم بودن خدا بدین معناست که موجودات را به کمالات لایق خود تا هر حدّى
که براىشان ممکن است، برساند. قسر دائمی و نیز انحراف شیء در بیشتر موارد از مسیر طبیعی، خلاف مقتضای حکمت و عنایت ازلی خداوند است. بنابراین هیچ فعل قسری در عالم طبیعت دائمی نیست. عمر فاعلهای قسری کوتاه و محدود است و عوامل فشار و قسر زوالپذیر و رفتنیاند.
امتناع قسر دائم این است که اگر خدای حکیم نوعی را با استعداد ویژه خلق کند و آن استعداد هرگز در هیچ فردی از افراد آن نوع از قوه به فعل نیاید، چنین کاری حکیمانه نیست؛ زیرا اینگونه آفرینش یا به نقصان علم خداوند بازمیگردد یا به کمبود قدرت او، یا به ضعف جود و سخای پروردگار. بر این اساس اگر نوعی با استعداد ویژه آفریده شد، حتماً به فعلیت میرسد (جوادی آملی، 1389: ج5، 210).
آری، به مقتضاى حکمت و عنایت خداوند، در خلق طبایع اشیاء، حکمت و مصلحتى است که طبایع براى استیفاى آن جعل شده است و چون قسر دائمى و یا اکثرى منافى با حکمت است، خلاف حکمت، مخالف علت غائیه هر موجودى است. پس حذراً از لزوم خلاف حکمت که در حکیم محال است، قسر دائمى و اکثرى محال است. (خمینی، بیتا: ج1، 300).
بنابراین، بر اساس عنایت ازلی خداوند همه موجودات دارای غایت و هدفی هستند که باید به سوی آن حرکت کرده و به آن برسند. قسر دائمی و اکثری نفی کنندۀ غایت و هدف برای موجودات و ناکام گذارندۀ طریق نیل به آن است. از اینرو قسر دائمی و اکثری بر خلاف مقتضای عنایت الهی است و هرچیزی که بر خلاف مقتضای عنایت خدا باشد، دامنگیر امتناع شده و نفی میگردد.
بیان مطلب
با توجه به اینکه انسانها دارای دو بعد مادی و معنوی هستند و هر کدام از این دو بعد، برای خود خواستهها و گرایشاتی دارند و از سویی انسانها مخلوق خداوند حکیم و آفریدۀ اویند و خلقت و آفرینش آنها فعل خداست، وقتی خداوند، انسانها را با گرایشهای مادی و معنوی میآفریند، چون کارهای لغو و بیهوده از او محال است، باید هر کدام از خواستهها و گرایشهای نهادینه در وجود انسان، متعلق و مابهازای خارجی داشته باشد؛ مثلاً خداوند، میل به آب را در وجود انسان قرار داده است. پس باید در خارج مایعی به نام آب موجود باشد تا این میل و خواسته درونی انسان بیپاسخ نماند.
همانگونه که امیال مادی بشر، با تدبیر الهی بدون پاسخ نمانده و با ایجاد متعلقات خارجی و نیز با دستیافتنی بودن آنها، انسانها به خواستهها و امیال مادی خود میرسند، در بُعد معنوی و روحی نیز باید گرایشها و امیال بشر، بدون پاسخ نماند. خواستههای روحی _ معنوی انسانها بسیار است؛ مانند نوعدوستی، علمدوستی، عشق به زیبایی، عشق به خوبیها، عشق به خدا، علاقه به عبادت، عدالتخواهی، ظلمستیزی، حس کنجکاوی، حس دینی، علاقه به آینده مثبت و... .
بنابراین انسانها از لحاظ حس کنجکاوی، در پی آگاهی از آینده و چگونگی تحقق آن هستند و به لحاظ علاقه به خویشتن، تمایل دارند آینده و فراسوی خود را درخشان بینند. خدای حکیم، این علاقه و آن کنجکاوی را هنگام آفرینش انسان در وجود او نهادینه کرده است. قطعاً روزی خواهد رسید که بشر به این نوع خواستههایش برسد؛ زیرا اگر بشر، پایان خوبی را تجربه نکند و با فرجام بدی بساط جهان را برچیده ببیند و به خواستههای روحی و معنوی خود نرسد، از خود میپرسد: چرا خداوند این نوع گرایشات و خواستهها را که متعلق خارجی ندارد در دورن فطرت من قرار داد و چرا عشق انسان بدون معشوق و علاقۀ او بدون محبوب شد؟ از اینجاست که انسان، این مسئله را با حکمت خداوند در تعارض میبیند و این امر، با اصول مسلّم عقلی _ که خداوند را حکیم و دانا معرفی میکند _ سازگاری ندارد.
از اینرو خداوند حکیمی که در نهان و فطرت انسان یکسری گرایشات مقدسی همچون عدالتخواهی، ظلمستیزی، عشق به آیندهای درخشان و... قرار داده _ که این گرایشات بر اساس دادههای تاریخی تا کنون به طور فراگیر برای بنیبشر فراهم نشده است و اگر تاریخ به پایان برسد و این گرایشات مقدس در میان بشر اجرایی و عملیاتی نشود، قاعده قسر دائمی که از نظر فلسفه محال است رخ داده _ از این قاعده و قانون و محال بودن آن میتوان به نتیجه و پیام روشنی رسید که باید در انتظار نشست و چشم به فراسوی دوخت تا این گرایشات و خواستهای مقدس فطری به بار نشسته و بشر برای اولین و آخرینبار به آرزوی دیرینه خود نایل آید. بیتردید بر اساس دادههای دینی قرارگاه این پیادهسازی و به بار نشستن این گرایشات، ظهور و روز موعود است که منجی با نهضت جهانی خود و با تشکیل حکومت جهانی تحت لوای قوانین اسلامی _ که کاملترین و جامعترین قوانین آسمانی است _ بشر را به خواستههای مادی و معنوی خود رسانده و زمینه و بستر بروز استعدادهای خاموش و سرخوردۀ آنها را فراهم مینماید تا بشر با شکوفا شدن توانمندیها و استعدادهای درونی خویش، خوشفرجامی و انسانی زندگی کردن را تجربه کند و در عمل به محال بودن قسر دائم و اکثری به نام قسر انسانیت پی ببرد.
قسر هدفمندی آفرینش
از جمله عواملی که قسر اکثری و دائم را به سوی امتناع پیش میبرد، بحث هدفمندی موجودات در جهان آفرینش است. بیتردید اثبات این قاعده، بدون اثبات علت غایی برای موجودات در جهان آفرینش امکانپذیر نیست، چنانکه دانشمندان مادی _ که به وجود علت غایی در جهان خلقت معتقد نیستند _ مدلول این قاعده را نپذیرفتهاند و چنین میپندارند که برخی از انواع موجودات در اثر سیطره نیروی قاسر به قسر دائمی یا اکثری از بین رفتهاند. ولی حکمای الهی _ که علت غایی را اثبات کردهاند و هر موجودی را در جهان خلقت دارای غایتی میدانند که همواره برای وصول به آن در جستوجو و تکاپو است، و نیز نظام کیانی را در دایره هستی مقتضای نظام ربانی میدانند _ به مدلول این قاعده سخت معتقدند و برای اثبات آن برهان اقامه کردهاند؛ به این ترتیب که گفتهاند: علم عنایی حقتعالی به نظام احسن _ که عبارت است از عنایت وی _ مقتضی این است که هر موجودی از موجودات به غایتی که به خاطر آن آفریده شده است برسد:
فوجب فی الحکمة الإلهیة و العنایة الربانیة و حسن التدبیر و جودة النظام أن یکون فی کل موجود عشق لیکون بذلك العشق حافظاً لما حصل له من الکمالات اللائقة و مشتاقاً إلى تحصیلها عند فقدانه. (شیرازی، 1981: ج7، 159)
اما قسر دائمی یا اکثری دربارۀ هر شیء سبب عدم وصول آن به غایت مطلوب
خویش است. بنابراین، قسر دائمی یا اکثری، خلاف مقتضای عنایت الهی است و هر چیزی که خلاف مقتضای عنایت الهی باشد، در دایره هستی تحقق نمیپذیرد. پس«القسر لا یکون دائمیاً و لا اکثریاً».
قسر و نظام احسن
سومین عاملِ محال بودن قسر، برهان نظام احسن است. نظام احسن و قسر دو مقولهای هستند که از نظر معنا و مفهوم و از نظر غایت و هدفگذاری در مقابل هم قرار دارند. با تعریفی که اندیشمندان و فلاسفه از چیستی و مفهوم قسر ارائه دادهاند، تقابل و ناسازگاری میان آن با چیستی و ماهیت نظام احسن و تعریفی که از آن ارائه شده است، قطعی فرض میشود. از اینرو نسبت بین قسر و نظام احسن، نسبت تباین و تضاد بوده و هیچگونه تعامل و سنخیتی میان آنها به چشم نمیخورد. بنابراین قسر، نظام احسن را برنمیتابد و در برابر، نظام احسن نیز قسر را قبول ندارد.
بیتردید وقتی به کنکاشِ مفهومِ نظام احسن پرداخته و آن را اصطلاحشناسی میکنیم، بهتر میتوانیم به متعارض و متعاند بودن آنها پی ببریم. از اینرو لازم است برای نشان دادن عمق تعاند و تعارض میان قسر و نظام احسن، ابتدا به اصطلاحشناسی نظام احسن بپردازیم:
نظام احسن، نظامی است که در آن هر چیزی در جای خویش قرار گرفته و نهادینه شده است (سجادی، 1379: 213). در نظام احسن، استعدادها و تواناییهای موجودات به جهت فراهم بودن زمینهها به فعلیت رسیده و شکوفا میشوند (آشتیانی، 1381: 460). در این نظام، کمال مطلق خداوند در میان موجودات به منصه ظهور رسیده و کاملترین و بهترین نظام شکل میگیرد؛ چنانکه قرآن میفرماید: تَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنَ الْخَالِقِین (مؤمنون: 14).
نظام احسن، نظامی است که بر محوریت عدالت و حکمت الهی، محکمترین، منظمترین و نافع ترین نظام را شکل میدهد (جوادی آملی، 1386: ج3، 603)؛ چنانکه قرآن کریم به صراحت میفرماید: صُنْعَ اللهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ (نمل: 88).
علم عنایی خدا _ اعم از علم عنایی ذاتی و علم عنایی فعلی _ عهدهدار تبیین نظام احسن هستند. این نظام با اراده، فاعلیت و رضایت حقتعالی تبلور مییابد. بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت نظام احسن، نظامی است که در آن بر اساس علم، اراده و رضایت خداوند، همه موجودات آفرینش در یک زمینه و بستر مناسب، و با ابزار و راهکار مساعد، با اتقان و استحکام خاصی به سوی خیر و کمال مورد نظر پیش میروند (سبزواری، 1379: ج2، 420)؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (طه: 50).
بیگمان، نظام احسن را با هر تعریف و هر مؤلفهای توجیه کنیم، اندیشه مهدویت از آن دور نمیشود؛ یعنی نمیتوان از اندیشه مهدویت غفلت کرد و مدعی بود که نظام آفرینش، نظام احسن است. به تعبیر دیگر، باید دانست با اندیشه مهدویت است که احسن بودن نظام آفرینش توجیه میشود؛ زیرا از جمله مؤلفههای مهم در نظام احسن، صفت حکمت و کمال مطلق الهی است. بر این اساس، بار دیگر نظام احسن را از طریق کمال مطلق _ که از جمله شاخصههای ثبوتی خداوند است _ پی میگیریم.
روشن است که کمال جوامع بشری با ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی توسط ایشان به منصه ظهور میرسد؛ یعنی نوع بشر با وجود اندیشه مهدوی که در فرجام تاریخ بشر به صورت تمامعیار در جوامع بشری پیاده میشود کمال و سعادت را تجربه کرده و به آرزوی دیرینه خویش نایل میآید. بنابراین تحقق کمال به عنوان فعل حق از سوی خدا _ که کمال مطلق است _ در همه موجودات از جمله انسانها، با تفکر مهدوی رخ مینماید و یقیناً کمالخواهی و غایتطلبی، بدون اندیشه ناب مهدوی _ که کمالرسانی موجودات منوط به اجرای آن در جامعه است _ ابتر و ناقص خواهد بود. این ابتریت و ناقصیت با نظام احسن که نظامی کامل و جامع است سازگاری ندارد.
ملّاصدرا در کتاب مبدأ و معاد خویش در اینباره مینویسد:
و کان علمه فعلیاً سبباً لوجود الاشیاء التی هو علم بها علی وجه التمام و الضرورة و کان حصول معلوله فی غایة من الاحکام و نهایة من الاتقان. (شیرازی، 1354: 205)
بار دیگر نظام احسن را از طریق حکمت خدا پی میگیریم و از این راه، وجود اندیشه مهدوی و تحقق جامعه مهدوی را توجیه میکنیم؛ زیرا از جمله صفات فعلیه الهی، حکمت است که منشأ ذاتیِ آن، حب به خیر و کمال و علم به آنهاست؛ یعنی چون خداوند خیر و کمال را دوست دارد و به جهات خیر و کمال موجودات نیز آگاه است، آفریدگان را به گونهای میآفریند که هر چه بیشتر دارای خیر و کمال باشند (مصباح يزدی، 1372: ج2، 391). بنابراین خداوند، از یکسو حب به خیر و کمال دارد و از سوی دیگر به جهات خیر و کمال در انسانها آگاه است. از اینرو حکمت حق اقتضا میکند که خداوند متعال، زمینهها و بسترهای خیر و کمال حداکثری را برای بشر فراهم نماید و حقیقتاً بهرمندی خیر و کمال حداکثری بدون اندیشه ناب مهدویت برای بشر دستنایافتنی است. بنابراین نوع بشر در پرتو اندیشه ناب مهدویت، بیشترین سعادت و کمال را نصیب خود کرده و با اجرایی و عملیاتی شدن آن به آمال و آرزوهای دیرینه خود نایل میآید.
اما مقوله قسر با نگرش مفهومی منع و جبر در مقابل نظام احسن قرار دارد؛ زیرا قسر، فرایند شکوفایی و بالندگی استعدادها و قابلیتها را از موجودات گرفته و آنها را در مسیر رسیدن به غایات و اهداف خود ناکام و ناموفق میداند. برای مثال، از جمله اهداف و غایات زندگی اجتماعی بشر، رسیدن به جامعه مطلوب و ایدهآل است که در آن استعدادها و قابلیتها دورنی انسانها همچون عدالتخواهی، انسانیتخواهی، امنیتطلبی و... به بار مینشیند. در نظام احسن برای همه این مؤلفهها، و جایگاه و کیفیت بروز آنها تدبیر و فکر شده است، ولی در قاعده قسر مؤلفههای فوق نهتنها هیچ جایگاهی ندارد، بلکه به سبب عدم شکوفایی و بالندگی آنها، هرگز آیندهای مطلوب و جامعهای ایدهآل تصورشدنی نیست.
نتیجه
در این نوشتار، از رویارویی دو مقوله قسر و مهدویت _ که یکی به حوزه فلسفه تعلق دارد و دیگری به حوزه کلام _ سخن گفته شد. واژه قسر _ که معنای منع و جبر دارد _ در غایتخواهی و کمالطلبی با اندیشه مهدویت در تقابل و در تعاند است؛ زیرا قسر با نگرش مفهومی، فرایند تکاملخواهی و هدفمندی جهان را به مخاطره میاندازد و بشر را در مسیر رسیدن به جامعه مطلوب و ایدهآل ناموفق و سرخورده میداند. ولی اندیشه مهدویت به عنوان اندیشه بالنده اسلام، جهان و آینده بشر را خوب ارزیابی کرده و توفیقات و بالندگی را قرین آن میداند. از اینرو اصل واژه قسر برای اندیشه مهدویت بار منفی داشته و از نظر غایت و هدفگذاری، متعارض با آن جلوه میکند. اما قاعده قسر که محال بودن قسر را به تصویر میکشد، نهتنها با اندیشه مهدویت ناهمگون و ناسازگار نیست، بلکه فراتر از همگونی و سازگاری، به عنوان مبنا و پایهگذار مهدویت ایفای نقش میکند؛ زیرا وقتی قاعده امتناع قسر کمالخواهی و غایتطلبی را حق موجودات برمیشمرد و ناکامی و ناموفقیت را از حریم آنها دور میداند، بستر و زمینه اندیشه مهدویت فراهم میشود. از اینرو میان قاعده امتناع قسر و مهدویت تعامل علّی وجود دارد؛ یعنی قاعده امتناع قسر در جایگاه علت و مبنا، و اندیشه مهدویت در جایگاه معلول و بنا تعامل میکنند و حلقه مفقودهای که این تعامل را به تصویر میکشد و در جایگاه رابط میان قاعده قسر و مهدویت بازی میکند، فطرت و امور فطری است؛ زیرا آفرینش امور فطری همچون عدالتخواهی، امنیتطلبی _ که در وجود انسانها نهادینه شده _ منتصب به خدای حکیم است و خداوند این گرایشات را بیهوده در درون بشر قرار نداده، بلکه اجرا و پیادهسازی آنها را طلب میکند. بنابراین قاعده امتناع قسر هدفخواهی و بروز استعدادهای فطری را مجاز میشمارد و اندیشه مهدویت بسترسازی و زمینهسازی آنها را به عهده گرفته است.
پس نتیجه میگیریم:
1. قسر توسط براهین حکمت، عنایت، نظام احسن و هدفمندی، محال بودنش به
اثبات میرسد.
2. محال بودن قسر، بروز استعدادهای فطری و وجدانی را نوید میدهد.
3. اندیشه مهدویت بسترسازی استعدادها فطری را مهیا کرده و آنها را اجرایی میسازد.
منابع
_ ابنسینا، حسین، رسائل، قم، نشر بیدار، 1400ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تبریز، بنیهاشمی، 1381ق.
_ آشتیانی، سید جلالالدین، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1381ش.
_ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تحقیق: حسن واعظی محمدی، قم، اسراء، چاپ هشتم، 1389ش.
_سر چشمه اندیشه، تحقیق: عباس رحیمیان، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1386ش.
_ خالد غفاری، سید محمد، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1380ش.
_ خمینی، سید روحالله، تقریرات فلسفه، تقریر: سید عبدالغنی اردبیلی، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بیتا.
_ داماد، میرمحمدباقر، القبسات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1367ش.
_ رازی، فخر الدین، المباحث المشرقیة، قم، بیدار، چاپ دوم، 1411ق.
_ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالاسلامیه، 1412ق.
_ سبزواری، ملّا هادی، شرح منظومه، تصحیح: حسن حسنزاده آملی، تهران، نشر ناب، 1379ش.
_ سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1379ش.
_ شیرازی (ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1981م.
_ الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوكية، مشهد، المرکز الجامعی للنشر، 1360ش.
_المبدأ و المعاد، تصحیح: سید جلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354ش.
_ ______ مفاتیح الغیب، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگی، 1363ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة للحجة، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
_ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1372ش.
_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1369ش.
مقاله پیش رو به یکی از مبانی مهم هستیشناختی مهدویت به نام قاعده قسر میپردازد. آغاز این نوشتار با مقدمهای رقم خورده و سپس به مفهومشناسی قسر از نظر لغت و اصطلاح پرداخته شده است. در ادامه بعد از بیان انواع قسر و کاربرد قسر نوعیه در ارتباط با مهدویت، به فطرت و امور فطری _ که در واقع توجیهگر رابطه میان مهدویت قاعده قسر است اشاره شده و در آخر به عوامل توجیهی امتناع قسر، همچون حکمت الهی، هدفمندی آفرینش و نظام احسن پرداخته و رابطه آنها با مهدویت بررسی شده است.
مقدمه
از جمله مبانی فلسفی و هستیشناختی مهدویت، قاعده امتناع قسر دائمی و اکثری است. امتناع قسر به عنوان یک قاعده و قانون وجودشناختی که از فلسفه و آموزههای آن برخاسته است، خاستگاه فلسفی و هستیشناختی دارد. قسر در مفهومشناسی به معنای منع و جبر به کار رفته و همیشه در مسیر خلاف مقتضای طبایع حرکت کرده و فرایند تکاملخواهی و غایتطلبی موجودات را به مخاطره میاندازد. از اینرو میتوان این ادعا را در گام نخست به عنوان برایند بحث، پیشکش کرد که اولاً قاعدۀ قسر، قاعده و قانونی فلسفی است؛ ثانیاً از آنجا که بحث قسر مربوط به امور حقیقی و وجودی است نه امور اعتباری و ماهیتی، به عنوان یک بحث هستیشناختی و وجودشناختی قابل نشانهگذاری است.
اما نکته مهم و لازم در اینجا بحث جایگاه قاعده قسر و اهتمام آن در میان آموزههای مهدویت و نیز بحث کیفیت و نوع رابطه آن با اندیشه مهدویت است که در پاسخ به صورت اجمالی گفته میشود: ارتباط این قانونِ فلسفی و هستیشناختی با آموزه مهدویت، با مباحث فطرت و امور فطری توجیه میشود؛ زیرا فطرت و گرایشات فطری، چیزی است که وجود انسان با آن سرشته شده، انسانیت و شاخصههای انسانی با آن شکل گرفته و از سوی خدا به رسم امانت در نهان و درون انسانها نهادینه شده است.
فطرت و گرایشات فطری که فعل و آفرینش الهی است، حقیقتبخش و توجیهگر هستی و وجود انسانی به شمار میرود و با فقدان آن، حقیقت و وجود انسان به خطر میافتد. عدالتخواهی، ظلمستیزی، امنیت اجتماعی، اخلاقمحوری، دینخواهی، اضمحلال گناه و معصیت در جامعه، گسترش پاکی و صفا در جامعه و... از جمله مواردی هستند که خاستگاه فطری و وجدانی دارند و از طرف آفریدگار در وجود همه انسانها بالسویه قرار داده شدهاند. بشر در طول تاریخ، همیشه فعالیتها و حرکتهای خویش را در راستای رسیدن به آنها تنظیم کرده و برای تحقق و نیل به این گرایشهای فطری، از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرده است. بیتردید اگر این عشق و علاقه وافر بشر نسبت به این مسائل بدون پاسخ رها شود و بشر در راه رسیدن به آنها سرخورده و ناکام گردد، قسر و منع دائمی در تاریخ بشریت رخ داده است و این با عنایت و حکمت الهی در تعارض خواهد بود. از اینرو باید موقعیت و فضایی ایجاد شود تا بشر بتواند به این خواسته فطری که خواستهای فراگیر و همهجانبه است نایل آید. بیتردید فضاسازی و ایجاد موقعیت بر اساس دادههای عقلی و دینی، تنها توسط منجی و مصلح جهانی _ حضرت مهدی(عج) _ فراهم میشود.
در اینجا پرسشهایی مطرح میکنیم تا در برایند بحث، پاسخهایی درخور و مناسب برای آنها جستوجو نماییم:
1. قاعده قسر چیست و چه جایگاهی دارد؟
2. نقش قانون قسر در میان آموزههای مهدویت و جایگاه آن چیست؟
3. نوع رابطه و تعامل قاعده قسر با اندیشه مهدویت چگونه است؟
4. مبناسازی اندیشه مهدویت از طریق قاعده قسر چگونه توجیه میشود؟
5. جایگاه و نقش فطرت در مرتبطسازی اندیشه مهدویت به قاعده قسر چگونه است؟
مفهومشناسی قسر
قسر در مفهوم لغوی به معنای اکراه، غلبه، قهر (ابنمنظور، 1413: ج5، 92) و نیز به معنای چیرگی، جبر و زور آمده (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 670) و در معنای اصطلاحی به معنای جبر و قلب مقتضاى طبایع است (خمینی، بیتا: ج1، 299) و اینکه خدای حکیم یک ماهیّت نوعی را برای نیل به کمال بیافریند و آن نوع را با استعداد خاص تجهیز کند، ولی هرگز آن نوع به مقصد نرسد و قوّه او به فعلیت نیاید (جوادی آملی، 1389: ج5، 210). لیکن اگر آن نوع دارای افراد بیشمار بود و عدّه زیادی از آن افراد به فعلیت رسیدند و برخی از آنها بر اثر تزاحم، تنازع در بقا، اصطکاک متحرکها و مانند آن از عوامل ویژه قلمرو طبیعت به مقصد نایل نشد، چنین محرومیتی، قسر موقّت، محدود و مقطعی است، نه قسر دائم که به اصل نوع کلی و طبیعت جامع مربوط است و چنین قسر موردی نهتنها محال نیست، بلکه لازمه منطقه حرکت عمومی و همگانی و همیشگی ماده است؛ زیرا در قلمروی که همه موجودهای آن در حرکتند و شعور تفصیلی، عدالت و عصمت در آنها مطرح نیست، چارهای جز برخورد و محرومیت برخی و نموّ و فربهی برخی دیگر نخواهد بود؛ هرچند این محرومیّتهای نِسبی وسیله تکامل جمعی قرار میگیرد (همو: 209).
بر این اساس حکما حرکت را دو قسم میدانند: طبعى و قسرى؛ زیرا جسمِ متحرک، یا به طبع خود حرکت مىکند یا نه؛ یعنى یا این است که اگر او را به حال خود واگذارند و هیچ عاملى بر او اثر نکند، باز به حکم یک تمایل ذاتى و یک نیروى داخلى حرکت مىکند، یا این است که حرکت مورد نظر را تحت تأثیر عاملی بیرونى انجام مىدهد. نوع اوّل را «حرکت طبعى» و نوع دوم را «حرکت قسرى» مىنامند. درباره نوع دوم مىگویند همیشه موقّتى است و هیچگاه به صورت جریانی دائمی و همیشگى نخواهد بود (خالدغفاری، 1380: 158)؛ زیرا «الأصول الحکمیة دالة على أن القسر لا یدوم على طبیعة و أن لکل موجود غایة یصل إلیها یوم» (شیرازی، 1360: 314).
بحث قسر در واقع در مباحث علّت و معلول در تقسیم فاعل آمده است که فاعل (یعنی کننده کار) یا به فعل خود علم دارد یا ندارد. اگر فاعل به فعلش عالم نباشد یا فعل ملایم طبع اوست، یا اینکه فعل با طبع او مخالف است. فاعل عالم به فعل، یا فعل به اراده اوست یا چنین نیست و هکذا. در مجموع هشت قسم فاعل به دست میآید، از جمله فاعل بالطبع، فاعلبالقسر، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالرضا، فاعل بالقصد، فاعل بالعنایت و فاعل بالتّجلی. فاعل بالقسر فاعلی است که به فعل خود علم ندارد؛ به علاوه فعلش با طبع او سازگار نیست. فاعل بالطبع مقابل فاعل بالقسر است و مراد از آن فاعلی است که فعلش با طبع او ملایمت و سازگاری دارد. از جمله مثالهای فاعل بالقسر و فاعل بالطبع یکی پرتاب سنگ است. بنابر طبیعیات ارسطویی، طبع سنگ نسبت به زمین نزولی است، لذا در شرایط عادی حرکت سنگ از بالا به پایین است، حرکت سنگ از پایین به بالا حرکت قسری خوانده میشود؛ یعنی حرکت بر خلاف طبیعت سنگ ناشی از عوامل قاسره است که با اعمال فشار، شیء را بر خلاف طبیعت خود به حرکت واداشتهاند. حال آنکه فلاسفه حرکت سنگ از بالا به پایین را حرکتی طبعی میدانند. یا مثلاً آتش هیچگاه حرارت نداشته باشد و در جهان، نیرویی باشد که از آغاز پیدایش آتش تا هنگامی که آتش در این جهان وجود دارد از حرارت آن جلوگیری کند. مثال دیگر نفس انسانی است که افعالی از قبیل نبض و تنفس را بالطبع مرتکب میشود؛ اما در شرایط غیرطبیعی و بیماری، افعال یادشده به سبب عوامل قاسره از مسیر صحت منحرف میشوند. یا فطرت انسانی است که همیشه به دنبال افعال خوب و زیباست و خلاف آنها برای انسان قسر به شمار میآید.
آنچه از اصطلاح فلسفی فاعل بالقسر و حرکت قسری برای بحث خود لازم داریم، درک این نکته است که حرکت قسری حرکتی بر خلاف طبیعت و ناشی از فشار و زور است. فاعل بالقسر یا قاسر، عاملی است که با اعمال زور و فشار شیء را از مسیر طبیعی خود منحرف میکند. به آنچه با حرکت قسری از مسیر طبیعی خود منحرف شده مقسور گفته میشود. بنابراین قسر یعنی جریان شیء بر خلاف مقتضای طبیعت خویش. قسری یعنی اکراهی، اجباری، آنچه با زور و قهر و غلبه و فشار و بر خلاف طبیعت و میل تحمیل میشود.
یکی از قواعد فلسفی قاعدهای است که در بحث قسر جاری میشود: «القَسرُ لا یَکونُ دَائِمِیَّاً وَ لا أَکثَرِیَّاً»؛ قسر دائمی واکثری نیست، چنانکه ملّاصدرا در اسفار مینویسد:
قد ثبت فی الحکمة الإلهیة أن أفراد کل طبیعة نوعیة یجب أن یکون فعلها الخاص لها إما دائمة أو أکثریة و أن طبیعة ما من الطبائع لا یمکن أن تکون ممنوعة عن مقتضى ذاتها أبد الدهر. (همو، 1981: ج8، 68)
آری، منظور از قسر دائم، آن است که حقیقتی از حقایق هستی در دوره روزگارش، به سبب وجود مانعی اعم از اینکه داخلی باشد یا خارجی، از خواسته طبیعی خود محروم باشد (طباطبایی، 1417: ج1، 208). این نظریه فلسفی که به شکل قانون در جهان هستی جاری است، به ما خبر میدهد که روزگار ظلم و ستم در عالم بشری سپری خواهد شد و روزگار عدل و داد خواهد آمد. پس قسر انسانیت در عمر انسانیت محال است؛ چنانکه در بیشتر عمر انسانیت هم محال خواهد بود؛ پس روزگاری خواهد آمد که روزگار انسانیت باشد. زیرا «القسر کما علمت لا یکون دائمیاً و لا أکثریاً فکل طبیعة لا تتعطل عن کمالها أبداً» (شیرازی، 1981: ج7، 89). محقق سبزواری در اینباره میسراید:
و کل شیء غایة مستتبع
حتى فواعل هی الطبائع
و القسر لا یکون دائما کما
لم یک بالأکثر فلینحسما
إذ مقتضى الحکمة و العنایة
إیصال کل ممکن لغایة
(سبزواری، 1379: ج2، 420)
محال بودن قسر نوعیه
واژه قسر در حوزه کاربردش به اقسام مختلفی تقسیم میشود. یکبار در برابر طبع قرار میگیرد و بار دیگر در برابر اراده. ابوعلی سینا میگوید:
المتوجّه نحو شىء محدود إما بالطبع، و إما بالإرادة، و إمّا بالقسر. و القسر ینتهى إلى إرادة أو طبع. (ابنسینا، 1400: 64)
مثال اولی مانند آب که همیشه طبیعتاً به سوی پایین در جریان است و قسر آن، حرکت دادن آب به سمت بالاست. یعنی طبیعت آب حرکت به سمت پایین است که اگر خلاف جهت پایین و سمت بالا باشد، خلاف طبیعت آب و قسر آن محسوب میشود. مثال دومی همچون انسان که فطرتاً همیشه انجام کارهای خوب را اراده کرده و میل به انجام آنها دارد که قسر آن مجبور کردن او به انجام کارهای بد به شمار میآید. بنابراین قسر همیشه در برابر طبع که متعلق به اشیای بیجان بوده و بیشتر در حوزههای مادی و مکانی کاربرد دارد، قرار نمیگیرد؛ بلکه در برابر اراده _ که مخصوص موجودات جاندار، بهویژه انسان است و بیشتر در حوزههای مادی و معنوی به کار میرود _ نیز قرار میگیرد. از اینرو شهید مطهری میگوید:
حرکت طبعى و قسرى به حرکتهاى مکانى اختصاص ندارد؛ در مورد سایر حرکات نیز مىتوان آن را جارى دانست. (مطهری، 1369: ج5، 427)
اما قسر در تقسیم دیگر، یکبار با اتصاف جزئی درباره اشخاص و افراد به کار میرود و بار دیگر با اتصاف کلی، نوع و ماهیت نوعیه را همراهی میکند. مثلاً برخی از افراد یک نوع مثل انسان به سبب موانعی که در زندگیشان پیش میآید از رسیدن به غایت و کمال بازمیمانند. این شکل مانعیت و جبر، قسر شخصی نام دارد که با وصف جزئی برای افراد یک نوع _ که جزئی هستند _ رخ میدهد. بر اساس نظر اندیشمندان و صاحبنظران وقوع این نوع قسر نهتنها محال نیست، بلکه با شاخصه دنیا و امور دنیایی که بر اساس تزاحم و تعارض در فرایند تکامل و ترقی توجیهپذیر هستند، هماهنگ و سازگار است. اما محال بودن قسر که مورد نظر و تأکید حکما و فلاسفه است دو شرط دارد: 1. دائمی یا اکثری باشد؛ 2. قسر نوعیه باشد؛ چنانکه ملّاصدرا میگوید:
قد ثبت فی الحکمة الإلهیة أن أفراد کل طبیعة نوعیة یجب أن یکون فعلها الخاص لها إما دائمة أو أکثریة و أن طبیعة ما من الطبائع لا یمکن أن تکون ممنوعة عن مقتضى ذاتها أبد الدهر. (شیرازی، 1981: ج8، 68)
با وصف اکثری و دائمی، قسر موقتی خارج میشود و با وصف نوعیه، قسر جزئیه استثناء میگردد. به این معنا خداوند، نوعی را بیافریند و برای آن کمال و شاخصهای در نظر بگیرد و این نوع در حیات و زندگی خود به صورت فراگیر یا حداکثری به آن شاخصه و کمال تعیین شده اصلاً نرسد که این ناکامی و نرسیدنها با حکمت و عنایت الهی در تهافت و تعارض است. مثلاً خداوند متعال در خلقت و وجود همه انسانها گرایشاتی همچون عشق به عدالت اجتماعی، آسایش اجتماعی، رفاه اجتماعی، امینت اجتماعی و... قرار داده است. از آنجایی که این نوع گرایشات از امور فطری به شمار میرود و امور فطری بدون اختیار و اراده انسان از سوی خدا در وجود بشر قرار داده شده است، برآورده نشود، یعنی یا اصلاً نوع بشر به این خواسته نرسد یا جوامع محدودی به این خواسته نایل آیند، در این صورت قسر دائمی و اکثری رخ داده است و این با حکمت و عنایت الهی تعارض دارد. بنابراین باید موقعیت و فضایی ایجاد شود تا بشر و جوامع بشری به این خواسته اجتماعی نایل آیند و این موقعیتسازی و بسترسازی بر اساس دادههای دینی و عقلی توسط منجی اجرایی و عملیاتی میشود. از اینرو در این نوشتار در میان تقسیمات مختلفِ بحث قاعده قسر، دو نوع آن مورد توجه است:
1. قسری که در برابر اراده مطرح است؛
2. قسری که به جامعه و اجتماع مردم مربوط میشود و از آن به قسر نوعیه تعبیر میکنند.
فطرت، حلقه مفقوده قاعده قسر و مهدویت
حلقه مفقودهای که مباحث مهدویت را به قاعده قسر گره میزند، بحث فطرت و امور فطری است. با فطرت است که قسر انسانی معنا پیدا میکند و نیز با قسر است که فطرت انسانی توجیه میشود؛ زیرا در مفهومشناسی قسر، آن را خلاف طبع معنا کردهاند. پس باید طبعی باشد تا خلاف آن معنا پیدا کند و باید فطرتی باشد تا خلاف آن بشود قسر؛ إذ القسر هو خلاف الطبع. فحیث لا طبع، فلا قسر ایضاً (داماد، 1367: 219؛ رازی، 1411: ج1، 208). پس قسر انسانی به معنای خلاف فطرت است؛ یعنی اگر حرکت یا فعلی که از انسان سر میزند، با فطرت و خواستههای فطری مخالف باشد، قسر انسانی رخ داده است.
آری، فطرت و امور فطری از جمله شاخصههای مهم انسانی است که بالسویه در وجود همه انسانها با اختلافات و تفاوتهای گوناگون وجود داشته و هیچگاه رنگ اضمحلال و نابودی به خود نمیگیرد و بدون تعلیم و تعلّم، در نهان همه انسانهای جاسازی شده است که همان عامل جداسازی و تمایز بشر از سایر موجودات به شمار میرود. مؤلفههای امور فطری همچون میل به فراگیری عدالت و اضمحلال ظلم، عشق به فراگیری اخلاق و حسن معاشرت، گرایش به فراگیری رفاه و آسایش اجتماعی، میل به فراگیری امنیت اجتماعی و اضمحلال تعدی، علاقه به خوشفرجامی و عاقبت بهخیری تاریخ، فراگیر شدن اطاعت و بندگی خدا، و از بین رفتن گناه و معصیت در جامعه، همگی از جانب خدا همراه با آفرینش انسانها آفریده شده و در نهان و درون آنها جاسازی شده است. این امور و امثال آن از جمله امور فطری و گرایشات وجدانی هستند که در وجود همه انسانها در نژادها و قومیتهای مختلف و در موقعیتها و جغرافیای گوناگون و با فرهنگها و تمدنهای متفاوت، بالسویه به ودیعه گذاشته شده است. اگر آنها در جامعه اجرایی نشوند و بشر، روزگار را بدون آنها به پایان ببرد، قسر و خروج از مسیر اصلی و میل باطنی انسان رخ داده که بر اساس اعلان عقل و فلسفه این نوع رخداد محال و ممتنع است. ملّاصدرا در اینباره میگوید:
فاعلم أن الطاعة کل هیئة یقتضیها ذات الإنسان بما هو إنسان أی ذو جوهر نطقی لو خلی عن العوارض الغریبة فهی الفطرة الأولى التی فطر الله عباده کلهم علیها و المعصیة کل ما یقتضیه بشرط غریب یجری له مجرى المرض و الخروج من الحالة الطبیعیة فیکون میل الإنسان بما هو إنسان إلیه کشهوة الطین التی هی غریبة بالنسبة إلى المزاج الطبیعی لم یحدث إلا لعروض مرض و انحراف عن المزاج الأصلی الجبلی. (شیرازی، 1363: 202)
بشر از دیرباز، به دنبال تحقق این امیال و گرایشات دورنی خود بوده و برای دستیابی به آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. در این مسیر چه سختیها و مشکلاتی را پشت سر گذاشته و چه مرارتها و ناملایماتی را به جان خریده است! مع الاسف با این همه توجه و اقبال عمومی مردم و با این همه تلاش و کوشش پیامبران الهی در ارائه برنامه و راهکارهای آسمانی، به سبب نبودِ بلوغ فکری، عدم بالندگی فرهنگی و فقدان پذیرش مردمی، هنوز بشر در مسیر رسیدن به این خواستههای فطری ناکام و ناموفق است. بیتردید این امیال متعالی و گرایشات وجدانی که از روح و روان بشری نشأت میگیرد، نهتنها در راستای میل و گرایش بنیآدم است بلکه عشق و علاقه وافر انسانی نیز آن را همراهی میکند. بنابراین، این نوع گرایشات و خواستههای فطری که در کوچک و بزرگ، پیر و جوان و زن و مرد وجود دارد و جزو آفرینش آنهاست، همیشه مورد عشق و علاقه انسانها بوده و خواهد بود و تحقق و اجرای آنها همواره مورد در خواست بشر است. حال اگر فرایند سیر تاریخی، طوری به فرجام خود نزدیک شود که هنوز بشر به خواسته فطری و وجدانی خویش نرسیده باشد، در این صورت قسر دائم رخ داده که این گونه قسر از منظر عقل و شرع محال است.
به سبب جایگاه و نقش تأثیرگذار فطرت و مؤلفههای فطری در توجیهگری و تثبیت مهدویت و آموزههای آن، در سخنان معصومین(ع)فراوان به این موضوع توجه شده است. مثلاً از جمله امور فطری که در روایات اسلامی به آن پرداخته شده، بحث عدالت است. کثرت نقل روایات در این مورد به حدی است که برخی از بزرگان ادعای تواتر کردهاند. آری، تحقق عدالت فراگیر در همه شئونات زندگی _ اعم از فردی و اجتماعی _ و در همه سطوح اجتماعی _ اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، عبادی و... _ جزو اهداف مهم نظام جهانی مهدوی به شمار میآید. در توجیه جایگاه و اهتمام موضوع عدالت و هدفگذاری مهدویت برای تحقق آن، همین بس که همه حضرات معصومین(ع)به گونهای در اینباره گفتوگو کردهاند.
پیامبر گرامی اسلام(ص)میفرماید:
الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِی الْمَهْدِیُّ؛ (طبرسی، 1390: 391)
مهدى آن کسی است که زمین را از عدل و داد پر کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد. به خدایى که مرا به راستى به مقام پیغمبرى برانگیخت، اگر یک روز از عمر دنیا باقى باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى گرداند تا فرزندم مهدى ظهور کند.
همچنین آن حضرت فرمود:
أَبْشِرُوا بِالْمَهْدِیِّ _ قَالَهَا ثَلَاثاً _ یَخْرُجُ عَلَى حِینِ اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَ زِلْزَالٍ شَدِیدٍ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَمْلَأُ قُلُوبَ عِبَادِهِ عِبَادَةً وَ یَسَعُهُمْ عَدْلُه؛ (طوسی، 1411: 179)
شما را به قیام مهدى مژده میدهم _ سهبار این جمله را فرمود _ هنگامى که مردم به جان هم افتند و زلزله سختى پدید آید، او ظهور خواهد کرد، زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. دلهاى بندگان خدا را از عبادت لبریز نماید و سایه عدلش همه آنها را فرا گیرد.
امام صادق(ع) میفرماید:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ(ع) حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیَّامِهِ الْجَوْرُ وَ امَنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا وَ رُدَّ کُلُّ حَقٍّ إِلَى أَهْلِهِ وَ لَمْ یَبْقَ أَهْلُ دِینٍ حَتَّى یُظْهِرُوا الْإِسْلَامَ وَ یَعْتَرِفُوا بِالْإِیمَانِ؛ (اربلی، 1381: ج2، 465)
چون حضرت مهدی(عج) قیام کند به عدالت حکم فرماید، و در دوران او ستم بر داشته شود، و راهها امن گردد و زمین برکتهاى خود را بیرون آورد، و هر حقى به اهلش رسد، و اهل هیچ کیش و آیینى به جاى نماند، جز اینکه همگى اظهار اسلام کنند و اعتراف به ایمان نمایند.
روایات فوق بخشی از روایات پرشمارِ وارد شده در منابع حدیثی هستند که به اهداف درازمدت و کوتاهمدت نظام جهانی مهدوی اشاره دارند. در این روایات به نمونههایی از امور فطری و گرایشات وجدانی بشر همچون احیای عدالت، امنیت، عبادت، دین، ایمان، برکت، حق و تحقق ظهور، و نیز رفع جور و ستم اشاره شده است که در واقع تکتک این موارد جزو گرایشات فطری و وجدانی بشر است که بشر در طول تاریخ برای اجرای آنها تلاش کرده است؛ ولی این تلاشها و کوششها بیشتر مقطعی و جزئی هستند، حال آنکه اجرا، تحقق و شکوفا شدن آنها تلاش و کوششی فراگیر، همهجانبه و جهادی را طلب میکند؛ همان کوششی که منجی جهان _ حضرت مهدی(عج) _ با نهضت خود ایجاد مینماید و برای اولین و آخرینبار بشر را به خواستههای فطری و گرایشات وجدانیاش میرساند. بنابراین بشر دارای استعدادهای نهفتهای است که از دیرباز به دنبال بروز و شکوفایی آنها بوده است. مع الاسف بر اساس دادههای تاریخی، هنوز بشر به این آرزوی دیرینۀ خود دست پیدا نکرده و به پویایی و بالندگی آن نرسیده است؛ اما بر اساس دادههای عقلی _ فلسفی و مستندات شرعی _ نقلی، بستر این پویایی با نهضت مقدس منجی آغاز میشود و با تشکیل نظام جهانی او به کمال و نهایت خود میرسد. اینجاست که بشر در پرتو نظام جهانی مهدوی _ که با اجرای قوانین و برنامههای آسمانیِ برگرفته از دین اسلام، به عنوان کاملترین و جامعترین دین به میدان آمده است _ به شکوفایی و بالندگی استعدادهای فطری همچون عدالت فراگیر، امنیت فراگیر، اسلام فراگیر، ایمان فراگیر، بندگی و عبادت فراگیر و... میرسد.
عوامل توجیهی امتناع قسر و مهدویت
از نظر حکما و فلاسفه، محال بودن قسر _ چه قسر دائم و چه قسر اکثری _ به عنوان امری مسلم و قطعی تلقی به قبول شده و به سبب اهتمام و تأثیرگذاریاش، از آن به عنوان قاعده و قانون یاد کردهاند. آری، قاعده قسر به عنوان قاعدهای فلسفی برای اولینبار در فلسفه مورد گفتوگو و کنکاش دقیق فلاسفه قرار گرفته و در همین حوزه به چیستی و دلایل توجیهی آن و نیز به اقسام و عوامل امتناع آن نظر داده شده است. مثلاً عنایت و حکمت الهی، احسن بودن و هدفمندی نظام آفرینش، از جمله دلایل و عوامل توجیهی محال بودن قسر به شمار میروند که به لحاظ عقلی و منطقی، محال بودن قسر را توجیهپذیر میکنند.
قسر و حکمت الهی
حکمت و عنایت الهی مقتضی است تا هر نوع از موجودات به غایت خاص خود نایل شوند؛ زیرا حکیم بودن خدا بدین معناست که موجودات را به کمالات لایق خود تا هر حدّى
که براىشان ممکن است، برساند. قسر دائمی و نیز انحراف شیء در بیشتر موارد از مسیر طبیعی، خلاف مقتضای حکمت و عنایت ازلی خداوند است. بنابراین هیچ فعل قسری در عالم طبیعت دائمی نیست. عمر فاعلهای قسری کوتاه و محدود است و عوامل فشار و قسر زوالپذیر و رفتنیاند.
امتناع قسر دائم این است که اگر خدای حکیم نوعی را با استعداد ویژه خلق کند و آن استعداد هرگز در هیچ فردی از افراد آن نوع از قوه به فعل نیاید، چنین کاری حکیمانه نیست؛ زیرا اینگونه آفرینش یا به نقصان علم خداوند بازمیگردد یا به کمبود قدرت او، یا به ضعف جود و سخای پروردگار. بر این اساس اگر نوعی با استعداد ویژه آفریده شد، حتماً به فعلیت میرسد (جوادی آملی، 1389: ج5، 210).
آری، به مقتضاى حکمت و عنایت خداوند، در خلق طبایع اشیاء، حکمت و مصلحتى است که طبایع براى استیفاى آن جعل شده است و چون قسر دائمى و یا اکثرى منافى با حکمت است، خلاف حکمت، مخالف علت غائیه هر موجودى است. پس حذراً از لزوم خلاف حکمت که در حکیم محال است، قسر دائمى و اکثرى محال است. (خمینی، بیتا: ج1، 300).
بنابراین، بر اساس عنایت ازلی خداوند همه موجودات دارای غایت و هدفی هستند که باید به سوی آن حرکت کرده و به آن برسند. قسر دائمی و اکثری نفی کنندۀ غایت و هدف برای موجودات و ناکام گذارندۀ طریق نیل به آن است. از اینرو قسر دائمی و اکثری بر خلاف مقتضای عنایت الهی است و هرچیزی که بر خلاف مقتضای عنایت خدا باشد، دامنگیر امتناع شده و نفی میگردد.
بیان مطلب
با توجه به اینکه انسانها دارای دو بعد مادی و معنوی هستند و هر کدام از این دو بعد، برای خود خواستهها و گرایشاتی دارند و از سویی انسانها مخلوق خداوند حکیم و آفریدۀ اویند و خلقت و آفرینش آنها فعل خداست، وقتی خداوند، انسانها را با گرایشهای مادی و معنوی میآفریند، چون کارهای لغو و بیهوده از او محال است، باید هر کدام از خواستهها و گرایشهای نهادینه در وجود انسان، متعلق و مابهازای خارجی داشته باشد؛ مثلاً خداوند، میل به آب را در وجود انسان قرار داده است. پس باید در خارج مایعی به نام آب موجود باشد تا این میل و خواسته درونی انسان بیپاسخ نماند.
همانگونه که امیال مادی بشر، با تدبیر الهی بدون پاسخ نمانده و با ایجاد متعلقات خارجی و نیز با دستیافتنی بودن آنها، انسانها به خواستهها و امیال مادی خود میرسند، در بُعد معنوی و روحی نیز باید گرایشها و امیال بشر، بدون پاسخ نماند. خواستههای روحی _ معنوی انسانها بسیار است؛ مانند نوعدوستی، علمدوستی، عشق به زیبایی، عشق به خوبیها، عشق به خدا، علاقه به عبادت، عدالتخواهی، ظلمستیزی، حس کنجکاوی، حس دینی، علاقه به آینده مثبت و... .
بنابراین انسانها از لحاظ حس کنجکاوی، در پی آگاهی از آینده و چگونگی تحقق آن هستند و به لحاظ علاقه به خویشتن، تمایل دارند آینده و فراسوی خود را درخشان بینند. خدای حکیم، این علاقه و آن کنجکاوی را هنگام آفرینش انسان در وجود او نهادینه کرده است. قطعاً روزی خواهد رسید که بشر به این نوع خواستههایش برسد؛ زیرا اگر بشر، پایان خوبی را تجربه نکند و با فرجام بدی بساط جهان را برچیده ببیند و به خواستههای روحی و معنوی خود نرسد، از خود میپرسد: چرا خداوند این نوع گرایشات و خواستهها را که متعلق خارجی ندارد در دورن فطرت من قرار داد و چرا عشق انسان بدون معشوق و علاقۀ او بدون محبوب شد؟ از اینجاست که انسان، این مسئله را با حکمت خداوند در تعارض میبیند و این امر، با اصول مسلّم عقلی _ که خداوند را حکیم و دانا معرفی میکند _ سازگاری ندارد.
از اینرو خداوند حکیمی که در نهان و فطرت انسان یکسری گرایشات مقدسی همچون عدالتخواهی، ظلمستیزی، عشق به آیندهای درخشان و... قرار داده _ که این گرایشات بر اساس دادههای تاریخی تا کنون به طور فراگیر برای بنیبشر فراهم نشده است و اگر تاریخ به پایان برسد و این گرایشات مقدس در میان بشر اجرایی و عملیاتی نشود، قاعده قسر دائمی که از نظر فلسفه محال است رخ داده _ از این قاعده و قانون و محال بودن آن میتوان به نتیجه و پیام روشنی رسید که باید در انتظار نشست و چشم به فراسوی دوخت تا این گرایشات و خواستهای مقدس فطری به بار نشسته و بشر برای اولین و آخرینبار به آرزوی دیرینه خود نایل آید. بیتردید بر اساس دادههای دینی قرارگاه این پیادهسازی و به بار نشستن این گرایشات، ظهور و روز موعود است که منجی با نهضت جهانی خود و با تشکیل حکومت جهانی تحت لوای قوانین اسلامی _ که کاملترین و جامعترین قوانین آسمانی است _ بشر را به خواستههای مادی و معنوی خود رسانده و زمینه و بستر بروز استعدادهای خاموش و سرخوردۀ آنها را فراهم مینماید تا بشر با شکوفا شدن توانمندیها و استعدادهای درونی خویش، خوشفرجامی و انسانی زندگی کردن را تجربه کند و در عمل به محال بودن قسر دائم و اکثری به نام قسر انسانیت پی ببرد.
قسر هدفمندی آفرینش
از جمله عواملی که قسر اکثری و دائم را به سوی امتناع پیش میبرد، بحث هدفمندی موجودات در جهان آفرینش است. بیتردید اثبات این قاعده، بدون اثبات علت غایی برای موجودات در جهان آفرینش امکانپذیر نیست، چنانکه دانشمندان مادی _ که به وجود علت غایی در جهان خلقت معتقد نیستند _ مدلول این قاعده را نپذیرفتهاند و چنین میپندارند که برخی از انواع موجودات در اثر سیطره نیروی قاسر به قسر دائمی یا اکثری از بین رفتهاند. ولی حکمای الهی _ که علت غایی را اثبات کردهاند و هر موجودی را در جهان خلقت دارای غایتی میدانند که همواره برای وصول به آن در جستوجو و تکاپو است، و نیز نظام کیانی را در دایره هستی مقتضای نظام ربانی میدانند _ به مدلول این قاعده سخت معتقدند و برای اثبات آن برهان اقامه کردهاند؛ به این ترتیب که گفتهاند: علم عنایی حقتعالی به نظام احسن _ که عبارت است از عنایت وی _ مقتضی این است که هر موجودی از موجودات به غایتی که به خاطر آن آفریده شده است برسد:
فوجب فی الحکمة الإلهیة و العنایة الربانیة و حسن التدبیر و جودة النظام أن یکون فی کل موجود عشق لیکون بذلك العشق حافظاً لما حصل له من الکمالات اللائقة و مشتاقاً إلى تحصیلها عند فقدانه. (شیرازی، 1981: ج7، 159)
اما قسر دائمی یا اکثری دربارۀ هر شیء سبب عدم وصول آن به غایت مطلوب
خویش است. بنابراین، قسر دائمی یا اکثری، خلاف مقتضای عنایت الهی است و هر چیزی که خلاف مقتضای عنایت الهی باشد، در دایره هستی تحقق نمیپذیرد. پس«القسر لا یکون دائمیاً و لا اکثریاً».
قسر و نظام احسن
سومین عاملِ محال بودن قسر، برهان نظام احسن است. نظام احسن و قسر دو مقولهای هستند که از نظر معنا و مفهوم و از نظر غایت و هدفگذاری در مقابل هم قرار دارند. با تعریفی که اندیشمندان و فلاسفه از چیستی و مفهوم قسر ارائه دادهاند، تقابل و ناسازگاری میان آن با چیستی و ماهیت نظام احسن و تعریفی که از آن ارائه شده است، قطعی فرض میشود. از اینرو نسبت بین قسر و نظام احسن، نسبت تباین و تضاد بوده و هیچگونه تعامل و سنخیتی میان آنها به چشم نمیخورد. بنابراین قسر، نظام احسن را برنمیتابد و در برابر، نظام احسن نیز قسر را قبول ندارد.
بیتردید وقتی به کنکاشِ مفهومِ نظام احسن پرداخته و آن را اصطلاحشناسی میکنیم، بهتر میتوانیم به متعارض و متعاند بودن آنها پی ببریم. از اینرو لازم است برای نشان دادن عمق تعاند و تعارض میان قسر و نظام احسن، ابتدا به اصطلاحشناسی نظام احسن بپردازیم:
نظام احسن، نظامی است که در آن هر چیزی در جای خویش قرار گرفته و نهادینه شده است (سجادی، 1379: 213). در نظام احسن، استعدادها و تواناییهای موجودات به جهت فراهم بودن زمینهها به فعلیت رسیده و شکوفا میشوند (آشتیانی، 1381: 460). در این نظام، کمال مطلق خداوند در میان موجودات به منصه ظهور رسیده و کاملترین و بهترین نظام شکل میگیرد؛ چنانکه قرآن میفرماید: تَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنَ الْخَالِقِین (مؤمنون: 14).
نظام احسن، نظامی است که بر محوریت عدالت و حکمت الهی، محکمترین، منظمترین و نافع ترین نظام را شکل میدهد (جوادی آملی، 1386: ج3، 603)؛ چنانکه قرآن کریم به صراحت میفرماید: صُنْعَ اللهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ (نمل: 88).
علم عنایی خدا _ اعم از علم عنایی ذاتی و علم عنایی فعلی _ عهدهدار تبیین نظام احسن هستند. این نظام با اراده، فاعلیت و رضایت حقتعالی تبلور مییابد. بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت نظام احسن، نظامی است که در آن بر اساس علم، اراده و رضایت خداوند، همه موجودات آفرینش در یک زمینه و بستر مناسب، و با ابزار و راهکار مساعد، با اتقان و استحکام خاصی به سوی خیر و کمال مورد نظر پیش میروند (سبزواری، 1379: ج2، 420)؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (طه: 50).
بیگمان، نظام احسن را با هر تعریف و هر مؤلفهای توجیه کنیم، اندیشه مهدویت از آن دور نمیشود؛ یعنی نمیتوان از اندیشه مهدویت غفلت کرد و مدعی بود که نظام آفرینش، نظام احسن است. به تعبیر دیگر، باید دانست با اندیشه مهدویت است که احسن بودن نظام آفرینش توجیه میشود؛ زیرا از جمله مؤلفههای مهم در نظام احسن، صفت حکمت و کمال مطلق الهی است. بر این اساس، بار دیگر نظام احسن را از طریق کمال مطلق _ که از جمله شاخصههای ثبوتی خداوند است _ پی میگیریم.
روشن است که کمال جوامع بشری با ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی توسط ایشان به منصه ظهور میرسد؛ یعنی نوع بشر با وجود اندیشه مهدوی که در فرجام تاریخ بشر به صورت تمامعیار در جوامع بشری پیاده میشود کمال و سعادت را تجربه کرده و به آرزوی دیرینه خویش نایل میآید. بنابراین تحقق کمال به عنوان فعل حق از سوی خدا _ که کمال مطلق است _ در همه موجودات از جمله انسانها، با تفکر مهدوی رخ مینماید و یقیناً کمالخواهی و غایتطلبی، بدون اندیشه ناب مهدوی _ که کمالرسانی موجودات منوط به اجرای آن در جامعه است _ ابتر و ناقص خواهد بود. این ابتریت و ناقصیت با نظام احسن که نظامی کامل و جامع است سازگاری ندارد.
ملّاصدرا در کتاب مبدأ و معاد خویش در اینباره مینویسد:
و کان علمه فعلیاً سبباً لوجود الاشیاء التی هو علم بها علی وجه التمام و الضرورة و کان حصول معلوله فی غایة من الاحکام و نهایة من الاتقان. (شیرازی، 1354: 205)
بار دیگر نظام احسن را از طریق حکمت خدا پی میگیریم و از این راه، وجود اندیشه مهدوی و تحقق جامعه مهدوی را توجیه میکنیم؛ زیرا از جمله صفات فعلیه الهی، حکمت است که منشأ ذاتیِ آن، حب به خیر و کمال و علم به آنهاست؛ یعنی چون خداوند خیر و کمال را دوست دارد و به جهات خیر و کمال موجودات نیز آگاه است، آفریدگان را به گونهای میآفریند که هر چه بیشتر دارای خیر و کمال باشند (مصباح يزدی، 1372: ج2، 391). بنابراین خداوند، از یکسو حب به خیر و کمال دارد و از سوی دیگر به جهات خیر و کمال در انسانها آگاه است. از اینرو حکمت حق اقتضا میکند که خداوند متعال، زمینهها و بسترهای خیر و کمال حداکثری را برای بشر فراهم نماید و حقیقتاً بهرمندی خیر و کمال حداکثری بدون اندیشه ناب مهدویت برای بشر دستنایافتنی است. بنابراین نوع بشر در پرتو اندیشه ناب مهدویت، بیشترین سعادت و کمال را نصیب خود کرده و با اجرایی و عملیاتی شدن آن به آمال و آرزوهای دیرینه خود نایل میآید.
اما مقوله قسر با نگرش مفهومی منع و جبر در مقابل نظام احسن قرار دارد؛ زیرا قسر، فرایند شکوفایی و بالندگی استعدادها و قابلیتها را از موجودات گرفته و آنها را در مسیر رسیدن به غایات و اهداف خود ناکام و ناموفق میداند. برای مثال، از جمله اهداف و غایات زندگی اجتماعی بشر، رسیدن به جامعه مطلوب و ایدهآل است که در آن استعدادها و قابلیتها دورنی انسانها همچون عدالتخواهی، انسانیتخواهی، امنیتطلبی و... به بار مینشیند. در نظام احسن برای همه این مؤلفهها، و جایگاه و کیفیت بروز آنها تدبیر و فکر شده است، ولی در قاعده قسر مؤلفههای فوق نهتنها هیچ جایگاهی ندارد، بلکه به سبب عدم شکوفایی و بالندگی آنها، هرگز آیندهای مطلوب و جامعهای ایدهآل تصورشدنی نیست.
نتیجه
در این نوشتار، از رویارویی دو مقوله قسر و مهدویت _ که یکی به حوزه فلسفه تعلق دارد و دیگری به حوزه کلام _ سخن گفته شد. واژه قسر _ که معنای منع و جبر دارد _ در غایتخواهی و کمالطلبی با اندیشه مهدویت در تقابل و در تعاند است؛ زیرا قسر با نگرش مفهومی، فرایند تکاملخواهی و هدفمندی جهان را به مخاطره میاندازد و بشر را در مسیر رسیدن به جامعه مطلوب و ایدهآل ناموفق و سرخورده میداند. ولی اندیشه مهدویت به عنوان اندیشه بالنده اسلام، جهان و آینده بشر را خوب ارزیابی کرده و توفیقات و بالندگی را قرین آن میداند. از اینرو اصل واژه قسر برای اندیشه مهدویت بار منفی داشته و از نظر غایت و هدفگذاری، متعارض با آن جلوه میکند. اما قاعده قسر که محال بودن قسر را به تصویر میکشد، نهتنها با اندیشه مهدویت ناهمگون و ناسازگار نیست، بلکه فراتر از همگونی و سازگاری، به عنوان مبنا و پایهگذار مهدویت ایفای نقش میکند؛ زیرا وقتی قاعده امتناع قسر کمالخواهی و غایتطلبی را حق موجودات برمیشمرد و ناکامی و ناموفقیت را از حریم آنها دور میداند، بستر و زمینه اندیشه مهدویت فراهم میشود. از اینرو میان قاعده امتناع قسر و مهدویت تعامل علّی وجود دارد؛ یعنی قاعده امتناع قسر در جایگاه علت و مبنا، و اندیشه مهدویت در جایگاه معلول و بنا تعامل میکنند و حلقه مفقودهای که این تعامل را به تصویر میکشد و در جایگاه رابط میان قاعده قسر و مهدویت بازی میکند، فطرت و امور فطری است؛ زیرا آفرینش امور فطری همچون عدالتخواهی، امنیتطلبی _ که در وجود انسانها نهادینه شده _ منتصب به خدای حکیم است و خداوند این گرایشات را بیهوده در درون بشر قرار نداده، بلکه اجرا و پیادهسازی آنها را طلب میکند. بنابراین قاعده امتناع قسر هدفخواهی و بروز استعدادهای فطری را مجاز میشمارد و اندیشه مهدویت بسترسازی و زمینهسازی آنها را به عهده گرفته است.
پس نتیجه میگیریم:
1. قسر توسط براهین حکمت، عنایت، نظام احسن و هدفمندی، محال بودنش به
اثبات میرسد.
2. محال بودن قسر، بروز استعدادهای فطری و وجدانی را نوید میدهد.
3. اندیشه مهدویت بسترسازی استعدادها فطری را مهیا کرده و آنها را اجرایی میسازد.
منابع
_ ابنسینا، حسین، رسائل، قم، نشر بیدار، 1400ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تبریز، بنیهاشمی، 1381ق.
_ آشتیانی، سید جلالالدین، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1381ش.
_ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تحقیق: حسن واعظی محمدی، قم، اسراء، چاپ هشتم، 1389ش.
_سر چشمه اندیشه، تحقیق: عباس رحیمیان، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1386ش.
_ خالد غفاری، سید محمد، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1380ش.
_ خمینی، سید روحالله، تقریرات فلسفه، تقریر: سید عبدالغنی اردبیلی، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بیتا.
_ داماد، میرمحمدباقر، القبسات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1367ش.
_ رازی، فخر الدین، المباحث المشرقیة، قم، بیدار، چاپ دوم، 1411ق.
_ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالاسلامیه، 1412ق.
_ سبزواری، ملّا هادی، شرح منظومه، تصحیح: حسن حسنزاده آملی، تهران، نشر ناب، 1379ش.
_ سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1379ش.
_ شیرازی (ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1981م.
_ الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوكية، مشهد، المرکز الجامعی للنشر، 1360ش.
_المبدأ و المعاد، تصحیح: سید جلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354ش.
_ ______ مفاتیح الغیب، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، مؤسسه تحقیقات فرهنگی، 1363ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة للحجة، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
_ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1372ش.
_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1369ش.