چکیده
نوشتار پیش رو، با بیان مقدمه و مفهومشناسی واژگان کلیدی همچون سنت، استخلاف و مهدویت آغاز میشود. بیان شاخصههای سنت الهی مانند قطعیت، ابدیت و تخلفناپذیری، بخش بعدی نوشتار را به خود اختصاص داده است. تقسیمبندی سنتهای الهی به مطلق و مقید، اصلی و فرعی، و فردی و اجتماعی، بخش سوم بحث را تشکیل میدهد. در بخش چهارم به تبیین استخلاف و کیفیت رابطۀ آن با مهدویت پرداخته شده است و در ادامه به دلایل توجیهی ارتباط استخلاف با مهدویت _ که مهمترین بحث این تحقیق است _ توجه شده و مستندات این ارتباط از سه منظر آیات، روایات و عقل توجیه میشود؛ یعنی در بیان دلایل توجیهی ارتباط استخلاف با مهدویت، علاوه بر آیات و روایات پرشماری که در منابع دینی آمده، عقل و دلایل عقلی نیز به این مسئله ورود پیدا کرده و از منظر حکمت الهی به اثبات استخلاف و رابطۀ آن با مهدویت پرداخته است.
مقدمه
سنتهای الهی، ضوابط و قواعد جاری بر جهان هستند که زمینهساز و بسترساز حرکتهای اجتماعی و جنبشها، صعود و سقوط تمدنها و خیزشها به شمار میروند و از لحاظ گستردگی و دامنه، دارای کلیت و عمومیت بوده و عرصه فعالیت میدانی آنها همه پدیدهها و رخدادهایی که به گونهای با انسان و افعال او مرتبط میشود را فرا میگیرد. کلیت و عمومیت سنتهای الهی به معنای گستردگی و جهانشمولی است که افزون بر سریان آن در سه مقطع زمانی گذشته، حال و آینده، همه انتظامات و ضوابط این جهانی و آن جهانی، همه ضوابط بشری و غیربشری و نیز همه امور فردی و اجتماعی انسان را دربر میگیرد. شاخصه دوام و ابدیت، به معنای ضروری و جاودانه بودن سنتهای الهی در حیطه عمل و اجرا و نیز مبرا بودن آن از تغییر و تحویل است. سنتهای الهی از نظر ماهیت، کارکرد و رویکرد به گونههای مختلفی نظیر سنت مطلق و مقید، سنت اصلی و تبعی، سنت فردی و اجتماعی و... تقسیم میشود. از جمله سنتهای فراگیر الهی که در میان همه جوامع بشری جاری و ساری است و آنان با همه اختلاف نژادی، جغرافیایی، دینی و مذهبی بدان اعتقادی یکسان دارند، اندیشه منجیگرایی است که در اسلام در قالب اندیشه مهدویت خودنمایی میکند.
اندیشه مهدویت از جمله سنتهای قطعی و تخلفناپذیر اسلام است و از نظر ماهیت، جزو سنتهای «مقید»، از نظر رویکرد جزو سنتهای «تبعی» و از لحاظ کارکرد، جزو سنتهای «اجتماعی» به شمار میآید؛ زیرا اولاً تحقق اندیشه مهدویت و بروز و ظهور آن، متکی به رفتار و کردار بشر بوده و اراده و اختیار بشر در فعلیتبخشی به آن، نقشی مؤثر دارد. به عبارت دیگر، تحقق مهدویت به عنوان سنتی الهی، همیشه مقید و مشروط به رفتار و عملکرد مردم است؛ چنانکه سید محمدباقر صدر در اینباره میگوید:
سنتهای اجتماعی و تاریخی خدا از زیر دست انسانها جاری میشود. (صدر، 1421: 76)
پس با این توجیه میتوان گفت که سنت مهدویت یک سنت مقید و مشروط است.
ثانیاً، از آنجا که ضرورت اندیشه مهدویت در پرتو ضرورت سنت «استخلاف» دستیافتنی است و سنت استخلاف به عنوان مبانی و پایهگذار اندیشه مهدویت تلقی شده و مهدویت به تبع آنها به منصه ظهور میرسد، اندیشه مهدویت تابع و فرع آن است؛ از اینرو میتوان سنت مهدویت را سنت تبعی خطاب کرد.
ثالثاً، چون نقش و کارکرد اندیشه مهدویت و آموزههای آن مانند غیبت، ظهور، حکومت جهانی و... بیشتر به اجتماع بشری مربوط است و غالباً با نگرش اجتماعی توجیه و تفسیر میشود، پس اندیشه مهدویت با این نگاه یک سنت اجتماعی است.
پس از بیان مطالب فوق، به چند پرسش طرح میکنیم که لازم است در فرایند تحقیق به تفصیل آنها بپردازیم:
1. سنت چیست و چه شاخصههایی دارد؟
2. گونههای سنت چیست و نقش آنها در نظامات جهان چگونه است؟
3. سنت مهدویت سنت اصلی است یا تبعی؟
4. سنتهای اصلی که نقش مبانی و پایهگذاری مهدویت را ایفا میکنند چه تعدادند؟
5. سنت استخلاف چیست و چه نقشی در توجیه سنت مهدویت دارد؟
1. مفهومشناسی سنت، استخلاف و مهدویت
مفاهیم بنیادین و اساسی این تحقیق _ که به تبیین و توضیح نیاز دارد _ از این قرارند:
الف) سنّت
جمع آن سنن، از مادۀ «سنّ» به معنای جریان آسان و مستمر یک شیء (مصطفوی، 1374: ج5، 237) و به معنای راه مستقیم (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 429) یا راه و روش (ابناثیر، 1418: ج2، 409) و یا به معنای راه مستقیم و پسندیده است (ابنمنظور، 1413: ج13، 226). همچنین به طریقه، قانون، آیین، رسم، سیره و طبیعت نیز معنا میشود (صفیپور، 1388: ج1، 591) و به معنای راه پرتردد و راهی است كه بر اثر رفت و آمد مستمر در میان ناحیهای
پدید میآید.
ابن فارس معتقد است كه در كاربرد لغوی این ماده در اشكال گوناگون، دو عنصرِ دوام عمل و انجام دادن بدون مشقت آن نهفته است (ابنفارس، 1404: ماده «سنن»).
بنابر آنچه گذشت میتوان گفت در معنای سنت جریان با سهولت و مداومكاری لحاظ شده و شاید به همین سبب است که یكی از معانی سنت، طبیعت بیان شده است (زبیدی، 1428: ماده «سنن»)؛ زیرا معمولاً کاری كه مقتضای طبیعت باشد با سهولت، تكرار میشود و جریان مییابد. همچنین در مقابل سنت، بدعت به کار رفته و منظور از سنت در این مورد، هر حکمی است که بر اساس اصول شریعت و قواعد دین مبین اسلام آمده است. در علم اصول، به آنچه كه از پیامبر(ص) صادر شده است، چه به صورت قول باشد یا فعل یا تقریر، سنّت گفته میشود (طوسی، 1361: ج3، 49). در فقه به معنای مستحب و مندوب است و در علم كلام، به معنای هر حكمی است كه از اصول و مبانی شریعت مأَخوذ است، به خلاف بدعت كه با اصول شریعتسازگاری ندارد. در تفسیر، به معنای روش معمول و رایج آمده است. به اذعان و تصریح مفسّران، هر كاری تا صورت متداول و معمول به خود نگیرد نمیتواند سنّت باشد (طوسی، بیتا: ج8، 362). از اینرو علامه طباطبایی در تعریف آن میگوید:
سنّت همان طریقه و روش معمول است كه به اقتضای طبیعت خویش غالباً یا به طور دائم، جریان دارد. (طباطبایی، 1417: ج16، 340)
در تعابیر فیلسوفان، سنت به معنای حقایق یا اصولی است که دارای منشأ الهی بوده و از طریق شخصیتهای مختلف، معروف به رسولان و پیامبران یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و در واقع، برای یک بخش كامل كیهان آشكار شده و نقاب از چهرۀ آنها برگرفته شده است (نصر، 1380: 155). درجامعهشناسی مدرن، سنّت معادل مجموعهای از آداب، رسوم، عادات و ظواهر مربوط به گذشته _ كه عمرش به سرآمده _ پنداشته میشود. از منظری كه جامعهشناسی مدرن از آن مینگرد، سنّتها ظواهر منسوخ و عاری از عقلانیت است؛ زیرا عقل و عقلانیت را در ستیز با سنت میپندارند. از همینرو، دوران مدرن را دوران عقلانیت و انسان مدرن را انسانی میداند كه آداب و رفتارش عقلانی است.
واژۀ سنت معمولاً به چیزی اضافه میگردد و با اضافه به مضافالیه، مفهومش کامل گشته و به اقسامی نظیر سنت الهی و سنت معصومین(ع) تقسیم میشود (مصباح یزدی، 1368: 425)؛ زیرا یکبار کلمه سنت به واژۀ «الله» اضافه میگردد و در قالب کلمۀ ترکیبی به نام سنتالله و سنت الهی ظاهر میشود که خود به دو شکل وعده و وعید خودنمایی میکند (طریحی، 1375: ج6، 269)؛ چرا که اگر ضوابط و سنت الهی به هلاکت گروهی منجر شود، وعید نام دارد و اگر به تعالی و رشد انسان منتهی شود وعده نامیده میشود. مثلاً قرآن میفرماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُونَ؛ (اعراف: 96)
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم، ولى تكذیب كردند، پس به [كیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.
در این آیه، رویه و سنت الهی بر این قرار گرفته است که تقوا عامل برکت (وعده) و تکذیب عامل کیفر (وعید) باشد. بار دیگر، واژه سنت به رسولالله اضافه میگردد و به شکل واژه ترکیبی به نام سنت رسول الله نمایان میشود. البته با نگرش شیعه بیشتر در قالب سنت معصومین(ع) مطرح است که علاوه بر رسول گرامی اسلام(ص) روش و سیره دیگر معصومین(ع) را نیز دربر میگیرد. نکته درخور توجه اینکه اگر در شریعت اسلامی، سنت بدون مضافالیه استعمال شود _ یعنی به صورت مطلق ذکر گردد _ بر سنت رسول گرامی اسلام(ص) و حضرات معصومین(ع) حمل میشود.
سنت الهی یعنی ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد (قلعجی، 1408: 250) یا روشهایی که خدای متعال، امور عالم و آدم را بر پایۀ آنها تدبیر و اداره میکند (مصباح یزدی، 1368: 425). مجرای تحقق اراده الهی در جهان، قانونهای ثابتِ برقرار در تمام هستی است. این قانونها در واقع روابط بین علتها و معلولهاست و در اصطلاح فلسفه، آنچه به نام «نظام جهان» و «قانون اسباب» نامیده میشود (مطهری، 1369: ج1، 135)، در زبان دین، سنت الهی گویند.
در قرآن کریم، هم به تعابیری مانند «سُنَّةَ اللَّهِ»، «سُنَّتِنَا» و «سُنَّتَ» و هم به عباراتی همچون «سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ»، «سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا» و «سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» برمیخوریم. این امر نباید موجب اشتباه و توهم شود كه دو نوع سنت وجود دارد؛ یكی سنت خدای متعال و یكی سنت دیگران! بلکه یکبار، سنت ناظر به فاعل (خداوند) و بار دیگر ناظر به قابل (انسانها) است.
سنت معصومین(ع) قول، راه و روش فعلی و تقریری پیامبر گرامی اسلام(ص) به صورت اصلی یا نیابتی (طریحی، 1375: ج6، 269) و قول یا راه و روش فعلی و تقریری حضرات معصومین(ع) را سنت معصومین(ع) میگویند. به تعبیر دیگر، سنت به معنای چیزی است که پیامبر گرامی اسلام(ص) بدان امر و نهی قولی یا فعلی کرده باشد و در قرآن کریم، آیاتی پیرامون آن نداشته باشیم؛ از اینرو در بیان ادله، همیشه قرآن در کنار سنت تعریف میشود (ابناثیر، 1418: ج2، 409).
منظور از سنت در این نوشتار _ که به تبیین و تحقیق آن خواهیم پرداخت _ سنت الهی است که به معنای شیوه و روشی است که خداوند، امور عالم را بر اساس آن تدبیر و اداره میکند؛
یعنی خداوند اراده و مشیت خویش را همیشه به صورت «سنت» _ یعنى به صورت قانون و اصل كلى _ در جهان جاری و ساری مینماید (مطهری، 1369: ج2، 88).
ب) استخلاف
استخلاف از مادۀ «خلف» به معنای جانشین و جمع آن خلایف و خلفاء است (ابنمنظور، 1413: ج9، 83). خلف به فتح لام به معنای جانشینی خوب، و به سکون لام به معنای جانشینی بد به کار میرود (قرشی، 1371: ج2، 284). خلیفه به معنای نایب و جانشین است، چنانکه دربارۀ حضرت موسی(ع)میخوانیم:
قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی. (اعراف: 142)
خلافت به معنای نیابت از غیر است بر اثر غیبت منوبعنه، یا به سبب مرگ او، یا به دلیل عجز ایشان و یا به جهت شرافت نایب (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 294) و از این قبیل است که خداوند اولیای خویش را در زمین خلیفه کرده است:
وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ. (انعام: 165)
استخلاف به معنای جانشین گذاشتن بوده و در آن طلب لحاظ شده است (قرشی، 1371: ج2، 287): إِنْ یشَأْ یذْهِبْكُمْ وَ یسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ (انعام: 133).
استخلاف در قرآن دو کاربرد دارد: کاربرد عام و کاربرد خاص. استخلاف در کاربرد عام به معنای خلیفه و جانشینی انسان از سوی خداوند بر روی زمین است که شامل حال همه انسانها _ اعم از مسلمان و غیرمسلمان _ میشود. در کاربرد خاص نیز به معنای جانشینی انسانهای صالح بر روی زمین است که در فرجام تاریخ بشر با رسیدن روز موعود و ظهور حضرت مهدی(عج)به وقوع میپیوندد (قمی، 1367: ج1، 15).
تفاوت دو نوع استخلاف در این است که استخلاف عام، عمومیت دارد و شامل حال همۀ انسانها میشود، ولی استخلاف خاص، خصوصیت داشته و تنها شامل حال انسانهای مؤمن و صالح میگردد.
مقصود از استخلاف در این نوشتار، همان نوع دوم _ یعنی استخلاف خاص _ است؛ چنانکه قرآن در اینباره میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ (نور: 55)
خدا به كسانى از شما که ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همان گونه كه پیشینیانِ آنان را جانشین [خود] قرار داد.
از امام سجاد(ع)در تفسیر این آیه نقل شده است:
هُم وَ اللَّه شیعتنا اهل البیت یفعل اللَّه ذلك بهم على یدى رجل منّا و هو مهدىّ هذه الأمّة. (عروسی حویزی، 1415: ج3، 620)
ج) مهدویت
واژۀ مهدویت واژهای نوبنیاد به شمار میرود و از وضع آن دیری نگذشته و به دو صورت قابل توجیه است: نخست به صورت مصدر جعلی كه بر پایۀ واژۀ «مهدی» بنا شده است، همچون جاهلیت، عالمیت، ایرانیت و... چنانكه در قرآن نیز مصدر جعلی در قالب جاهلیت به کار رفته است:
أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یوقِنُون؛ (مائده:50)
آیا خواستار حكم جاهلیتند؟ و براى مردمى كه یقین دارند، داورى چه كسى از خدا بهتر است؟
دوم، اینکه واژه مهدویت از «یاء» نسبت و «تاء» تأنیث تشکیل شده كه وصف برای موصوف محذوف است؛ مثل اندیشه مهدویت، عقیده مهدویت، ایده مهدویت و... كه در اینجا واژگان اندیشه، عقیده و ایده موصوفهای محذوف هستند.
اما در اصطلاح اسلامی، مهدویت به معنای خوشفرجامی بشر در پایان تاریخ و ظهور امام مهدی(عج)به عنوان منجی بشریت تلقی میگردد.
2. شاخصههای سنت الهی
الف) تغییرناپذیر و تخلفناپذیر
یکم. همسانی سنت الهی با قانون علت و معلول
سنتهای الهی در حیطه قانون علت و معلول توجیه میشوند (جوادی آملی، 1388ب: 163). این همان راز تبدیل و تحویلناپذیری سنتهای الهی است؛ زیرا قانون علت و معلول یک قانون عقلی است و قانون عقلی نیز همیشه بر محور همه یا هیچ دور میزند؛ یعنی جامع افراد و مانع اغیار بوده و از کوچکترین مورد نقضی اجتناب میکند. از اینرو هر چیزی که بر این قانون تکیه داشته و بر اساس آن توجیه شود، مزین به همین شاخصه بوده و از تبدیل و تحویلپذیری مبراست. بنابراین وقتی سنت الهی در چارچوب علت و معلول توجیهپذیر شد، ضرورتاً مزین به وصف تبدیلناپذیری و تحویلناپذیری میشود. به بیان دیگر، در جهان خارج، چیزی مستقل به نام سنتهای الهی وجود ندارد، بلکه سنتهای الهی همان علل و معالیلی هستند که در سلسلهمراتب وجود جای دارند (مطهری، 1369: ج1، 138). یعنی بر اساس قانون علت و معلول و مراتب وجود، هر کدام از موجودات در جهان هستی دارای جایگاه و مراتب خاصی بوده و با همین جایگاه و مراتب در موجودات دیگر تأثیرگذارند که این همان سنت الهی است. پس از آنجایی که قانون علت و معلول و مراتب هستی بر جایگاه موجودات در عالم هستی دلالت میکنند و هر آن چیزی که منشأ اثر واقعی و خارجی داشته باشد، رنگ واقعی به خود میگیرد و نیز هر آن چیزی که رنگ واقعی به خود گرفته از هر گونه تبدیل و تغییری مبراست. پس سنتهای الهی که در قالب علت و معلول خودنمایی میکنند، از هر گونه تبدیل و تغییر به دورند.
دوم. تخلفناپذیری سنت الهی از دریچه برهان
1. سنت الهی در قالب مقوله علت و معلول توجیه میشود.
2. علت و معلول به عنوان مقولات ثانی فلسفی، جزو مقولات عقلی به شمار میآیند.
3. مقولات عقلی نسبت به گستره خود تخلفناپذیر بوده و همیشه جامع افراد و مانع
اغیار هستند.
نتیجه: سنت الهی در راستای علت و معلول که قانون عقلی است، از تخلف و تغییر مبراست؛ چنانکه قرآن در اینباره میفرماید:
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً؛ (احزاب: 62)
دربارۀ كسانى كه پیشتر بودهاند [همین] سنّت خدا [جارى بوده] است و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت.
فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً؛ (فاطر: 43)
پس آیا جز سنّت [و سرنوشتِ شوم] پیشینیان را انتظار مىبرند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمىیابى و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى یافت.
از آیات فوق، دو نکته مهم برداشت میشود: اول اینکه سنت الهی در امتهای گذشته نیز مطرح بوده و این دیرینگی آن را میرساند؛ دوم اینکه به روشنی به تخلفناپذیری و تغییرناپذیری سنت الهی تصریح شده و این قطعیت و تخلفناپذیری سنت الهی را به منصۀ ظهور میرساند.
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یسْتَقْدِمُونَ؛ (اعراف: 34)
و براى هر امّتى اجلى است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش.
ب) عمومیت و فراگیری
از جمله شاخصههای مهم سنت الهی، کلیت و عمومیت است و این کلیت و عمومیت با دو رویکرد توجیه میشود:
یکم. در رویکرد اول، عمومیت و فراگیری سنت الهی از دو جهت «طولی _ عمودی» و «عرضی _ افقی» قابل پیگیری است. عمومیت سنت الهی در جهت طولی و عمودی به معنای جاری و ساری بودن آن در طول تاریخ در میان همه امتهای گذشته و آینده از ابتدای آفرینش انسان تا فرجام تاریخ بشریت است (جوادی آملی، 1388الف: ج10، 483).
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً؛ (فتح: 23)
درباره كسانى كه پیشتر بودهاند، [همین] سنّت خدا [جارى بوده] است و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت.
مَا کَانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ؛ (احزاب: 38)
بر پیامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانیده گناهى نیست. [این] سنّت خداست كه از دیرباز در میان گذشتگان [معمول] بوده است.
و اما عمومیت سنت الهی در جهت عرضی و افقی به معنای شمول و فراگیری آن در همه مؤلفههای امور فردی و اجتماعی همچون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی، دینی و... است (جوادی آملی، 1388الف: ج15، 586). پس سنت الهی در صحنه اجرا و عمل نهتنها تکبعدی نیست، بلکه شمولیت آن امور فردی با همه ابعاد و زوایایش و امور اجتماعی با همه ابعاد و اضلاعش را درمینوردد. پس به طور کلی سنت الهی به صورت فراگیر در همه امور زندگی بشر ساری و جاری بوده و گستره و قلمروی آن همه زوایای فردی و اجتماعی و جزئی و کلی حیات بشر را دربر میگیرد.
دوم. عمومیت سنت الهی در این رویکرد به دو قسم سنت الهی در تکوین و سنت الهی در تشریع تقسیم میشود. سنت الهی در تکوین مربوط به وجود و جهان عینی است؛ یعنی خداوند برای اداره جهان بر اساس نظام احسن، قوانینی را وضع کرده که به نحوی ارتباط جهان با رخدادهای آن را پوشش میدهند. استاد جوادی آملی در اینباره میگوید:
آیاتی كه در آنها از سنت الهی سخن به میان آمده است، مانند: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً (فاطر: 43) امور تكوینی مراد است. (جوادی آملی، 1389الف: ج6، 197)
و اما سنت الهی در تشریع مربوط به شریعت، و اطاعت و عصیان انسانها نسبت به آن است؛ چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ. (ابراهیم: 7)
در این آیه به دو سنت الهی نسبت به شاکران و کافران اشاره شده است. از جمله تفاوتهای اساسی میان سنت تکوینی با سنت تشریعی، اختیاری و غیر اختیاری بودن آنهاست؛ یعنی سنت تکوینی، سنت غیر اختیاری و مطلق است که مسبوق به افعال و رفتار انسانها نیست و اراده و اختیار انسانها در ایجاد و سلب آن بیتأثیر بوده و جایگاه آن از لحاظ رتبه وجودی پیش از افعال و رفتار انسانهاست؛ ولی سنت تشریعی، سنت مقید و اختیاری بوده و مسبوق به افعال و رفتار بشر است؛ یعنی اراده و اختیار بشر در ایجاد و سلب آن نقش دارد. مثلاً در آیه فوق _ که شکرگزاری عامل ازدیاد نعمت، و کفرورزی عامل عذاب الهی تلقی شده _ جزو سنتهای تشریعی به شمار آمده و افعال انسانها در نفی و ایجاد آنها نقش دارد. اما بشر در سنت تکوینی، هیچگونه نقش و اختیاری ندارد؛ مثل سنت تبشیر و انذار: وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ (فاطر: 24) که سنتی تکوینی است و سنت الهی بر این قرار گرفته که در میان هر امتی پیامبران به عنوان منذر و مبشر مبعوث شوند. همچنین مثل هدایت عمومی بشر و مانند آزمایش و امتحان بشر و... که جزو سنتهای تکوینی الهی هستند.
بنابراین هنگامی که گفته میشود سنن الهی کلیت و عمومیت دارد، یعنی دایره قلمرو و نفوذ آنها وسیع و پردامنه بوده که علاوه بر زندگی گذشته، حال و آیندۀ بشر، به ابعاد فردی و اجتماعی او نیز سرایت کرده است. در بعد اجتماعی نیز مقولاتی چون سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و... را درنوردیده و در امورات تشریعی و تکوینی بشر و جهان نیز نفوذ کرده است. پس شعاع سنن الهی در یک افق فراگیر و همهجانبه، همۀ ابعاد زندگی مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، تکوینی و تشریعی گذشته و آیندۀ بشر را دربر میگیرد.
3. استخلاف، سنت مشروط الهی
سنت الهی بر اساس تنوع در متعلق، مکان و گستره به گونههای مختلف تقسیم
میشود. مثلاً از نظر متعلق و مضافالیه، یکبار اضافه به فاعل (خدا) میشود، مانند «سُنَّةَ اللَّهِ» و «سُنَّتِنَا»؛ و بار دیگر به قابل (انسان) اضافه میشود، نظیر «سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ» و «سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ».
از لحاظ مکان نیز به دو قسم سنتهای اخروی و سنتهای دنیوی تقسیم میشود. سنتهای اخروی مثل زندگی جاودانه و ابدی انسانها در آن جهان، بهشت و جهنم، كیفر و پاداش اخروی و... و سنتهای دنیوی، سنتهای اینجهانی بوده و الزامات و بایستههای این دنیا را پوشش میدهند و همین سنتهای دنیوی باز از لحاظ گستره به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم میشوند؛ یعنی سنتهایی كه به رفتار و اعمال فردی انسان اختصاص دارد و سنتهایی كه مخصوص رفتار و اعمال اجتماعی انسان است.
باز در تقسیمی دیگر، سنتهای دنیوی اعم از فردی و اجتماعی به دو قسم سنتهای مطلق و عام، و مقید و مشروط تقسیم میشود. سنت مطلق، سنتی است که مفهوم و مورد آن عمومی و ابتدایی بوده و خارج از اختیار انسان است و معلول رفتار و افعال انسان نیست؛ یعنی انسان در ایجاد و سلب آن هیچگونه نقشی ندارد و نیز در همه شرایط بدون این که مانعی جلوی آن را بگیرد تحقق پیدا میکند؛ مانند سنت هدایت، سنت آزمایش، سنت تشریع و... . یعنی چه انسان بخواهد و چه نخواهد و چه اراده کند و چه اراده نکند و چه غنیمت بشمارد و چه غنیمت نشمارد، در هر صورت ناگزیر در معرض هدایت الهی و آزمایش الهی قرار میگیرد و از ارسال انبیا(ع) و دین الهی بهرهمند میگردد (مصباح یزدی، 1368: 427).
پس از آن كه انبیای الهی پیام و دعوت خدای متعال را به گوش انسانها رساندند و تا آنجا که مقدورشان بود، در هدایت آنان کوشیدند و نیز زمینه و وسایل آدمیان فراهم و مهیا شد
كه مردم به اختیار خود راه حق و خیر، و باطل و شر را در پیش گیرند، این موضعگیریهای خوب و بد مردم نسبت به تعالیم و احكام الهی سبب شکلگیری یک سری سنتهای دیگر میشود که معلول نگرش و رفتار مردم و نتیجه و بازتاب عملکرد آنهاست. آنها را سنتهای مقید و مشروط مینامند؛ زیرا مقید به افعال و مشروط به رفتار انسانهاست (صدر، بیتا: درس14، 281).
قرآن کریم در اینباره میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ (رعد: 11)
در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
گر چه اصل این آیه شریفه، به سنت مطلق اشاره دارد _ یعنی سنت «تغییر سرنوشت به دست بشر» سنتی است که خدا به صورت مطلق، عمومی و ابتدایی در نظر گرفته و در اصل این سنت نهتنها در رفتار و کردار بشر هیچ گونه دخالتی ندارد، بلکه در تغییر و تبدیل آن نیز نمیتواند تأثیری داشته باشد _ اما مفاد این آیه که بشر را مالک سرنوشت خود دانسته و به نحوی سنتهای الهی را با این معیار توجیه مینماید، دقیقاً همان معنایی است که از مفاد سنت مقید برمیخیزد. در واقع خداوند در این آیه فرمولی کلی ارائه میدهد تا بر اساس آن سنتهای مقید توجیه شوند. پس به طور کلی دو پیام از این آیه قابل برداشت است: پیام اول _ که از اصل آیه استنباط میشود _ ناظر به سنت مطلق است، و پیام دوم _ که از مفاد آیه برداشت میشود _ ناظر به سنت مقید است. باز خداوند در اینباره میفرماید:
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ؛ (روم: 41)
به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمودار
شده است.
سنتهای مقید و مشروط دارای شاخصههای ذیل است:
1. معلول رفتار و اعمال بشر است؛
2. منافی با اختیار انسان نیست؛
3. در شرایط خاص تحقق پیدا میکند.
پس سنتهای مشروط و مقید الهی، یک سلسله قضایای شرطی هستند که در صورت وجود علت و سبب _ که از جانب بشر ایجاد میشود _ تحقق پیدا میکنند. برخی از این سنتها عبارتند از:
سنت امداد: خداوند همه کسانی را که طالب دنیا و کمالات مادی و دنیوی باشند و نیز کسانی که آخرت و کمالات معنوی و اخروی بخواهند، یاری میکند.
مَنْ كانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ؛ (شوری: 20)
كسى كه كِشت آخرت بخواهد، براى وى در كِشتهاش مىافزاییم، و كسى كه كِشت این دنیا را بخواهد به او از آن مىدهیم و[لى] در آخرت او را نصیبى نیست.
سنت استخلاف: به معنای جانشینی و حکومت بر روی زمین است که خداوند به انسانهای مؤمن در فرجام تاریخ بشریت وعده داده است (نک: نور: 55).
سنت پیروزی حق بر باطل: همان مصاف حق و باطل است که سنت دائمی الهی به شمار میرود و به معنای غالب آمدن حق بر باطل به صورت فراگیر و جهانی در منتهیالیه تاریخ، توسط منجی بشریت حضرت مهدوی و انسانهای مؤمن است.
یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ؛ (شوری: 24)
خدا باطل را محو و حقیقت را با کلمات خویش پابرجا مىكند.
آموزه مهدویت: از جمله آموزههای مشروط و مقید الهی است که از تدافع حق و باطل و پیروزی حق بر باطل به بار مینشیند و در پرتو آن، بشر و جوامع بشری خوشفرجامی را تجربه کرده و به سوی سعادت و رستگاری دنیوی و اخروی رهنمون میشوند.
بنابراین مشروط و مقید بودن سنتهای مذکور، از آنروست که همۀ آنها به نحوی مسبوق به رفتار و افعال انسانها بوده و آنها با رفتار و افعال خویش زمینه تحقق سنتهای مقید را فراهم میکنند؛ مثلاً در سنت «امداد»، ابتدا انسان ارادۀ دنیا و آخرت میکند و سپس امداد الهی آنها را در مسیر کسب دنیا و آخرت یاری میرساند. در سه سنت اخیر نیز پس از آنکه انسانها با اراده و اختیار خویش دست به تلاش و کوشش زده و با آمادگی کامل به ایمان و عمل صالح روی آوردند، به لیاقت و شایستگی مقام خلیفة اللهی نایل میآیند که با این مقام و جایگاه، زمینهساز پیروزی حق بر باطل و ظهور امام مهدی(عج)میگردند.
4. ارتباط استخلاف با مهدویت
از جلمه وعدههای الهی _ که در قالب سنن الهی خودنمایی میکند _ سنت استخلاف است. چنانکه در بخش مفهومشناسی بیان شد، استخلاف به دو گونۀ عام و خاص تعریف میشود. استخلاف به معنای عام، از نظر معنا مطلق بوده و هیچ قیدی آن را همراهی نمیکند و با خلیفگی انسان با شاخصههای گوناگون همچون اسلام و غیر اسلام، ایمان و غیر ایمان و صالح و غیر صالح سازگار است که در واقع در اینجا اصل انسان و ماهیت او ملاک عمل است و نکته مهم اینکه این نوع خلیفةالله بودنِ انسان همیشه با رویکرد وجودی و تکوینی توجیه میشود (جوادی آملی، 1388الف: ج3، 49). قرآن کریم در اینباره میفرماید:
هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ. (فاطر: 39)
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً. (بقره: 30)
ولی استخلاف به معنای خاص _ که مقید به وصف ایمان، تقوا و عمل صالح است _ تنها شامل حال انسانهای مؤمن، پرهیزکار و صالح شده که در فرجام تاریخ بشر با ظهور منجی عالم بشریت، وارثان و حاکمان زمین میگردند و این نوع استخلاف، بر خلاف نوع اول همیشه با رویکرد تشریعی توجیه میشود (همو).
بنابراین، منظور و مقصود از استخلاف در این نوشتار، استخلاف به معنای خاص است که به عنوان «استخلاف مقید» شهره است و در قرآن واژۀ وراثت نیز به همین معنا آمده است؛ یعنی استخلاف خاص و وراثت هر دو به گونهای از نظر معنای اصطلاحی همپوشانی داشته و بر جانشینی انسانهای صالح و مؤمن بر روی زمین دلالت میکنند؛ چنانکه قرآن میفرماید:
أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. (انبیاء: 105)
بیتردید، سنت استخلاف و وراثت، سنتی قطعی و تخلفناپذیر است که حتمیت و قطعیت آن از سه طریق آیات، روایات و عقل توجیه میشود؛ یعنی قطعیت و حتمیت استخلاف و وراثت، افزون بر دلایل قرآنی و روایی از طریق عقل با محوریت حکمت و عدالت الهی نیز قابل توجیه است.
الف) استخلاف خاص از منظر قرآن
چنانکه گذشت، واژه استخلاف در قرآن از نظر گستره به دو قسم تقسیم میشود: استخلاف به معنای عام و استخلاف به معنای خاص. از آنجا که در این نوشتار، محور گفتوگو و بحث، درباره مهدویت و مسائل پیرامونی آن است، باید در میان مباحث استخلاف و گونههای آن تنها به گونهای بپردازیم که اولاً در منظومه مهدویت دارای نقش و جایگاه بوده و ثانیاً با آموزههای مهدویت بیشتر همخوانی و همپوشانی داشته باشد. از اینرو میبینیم استخلاف به معنای خاص، همان موردی است که در منظومه مهدویت دارای نقش و جایگاه اساسی بوده و به عنوان یک بحث کانونی با مهدویت و مباحث آن مرتبط شده و اندیشه مهدویت با آن تکامل پیدا میکند. بنابراین استخلاف مورد توجه در این تحقیق، استخلاف به معنای عام نیست، بلکه ضرورتاً استخلاف به معنای خاص خواهد بود.
آری، در اینجا تنها به این نوع استخلاف توجه میشود و با این نوع استخلاف درصدد تحلیل و بررسی اندیشه مهدویت برخواهیم آمد و با این نوع استخلاف به دنبال پایهگذاری و مبناسازی باورداشت مهدویت خواهیم بود.
آیۀ نخست
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَـفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لَا یُشْرِكُونَ بي شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ (نور: 55)
خدا به كسانى از شما که ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همانگونه كه پیشینیان آنان را جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گراید آنانند كه نافرمانند.
استخلافی که در آیه فوق به کار رفته، استخلاف خاص است؛ زیرا اولاً در حوزۀ تشریع توجیه شده و بر همین اساس معنا و مفهوم پیدا میکند. ثانیاً، مربوط به حوزه اختیار انسان بوده و ناظر به باید و نباید رفتاری اوست. ثالثاً، عمومیت و کلیت نداشته و با قیودی همچون ایمان، عمل صالح و... ناظر به انسانهای مؤمن و صالح است. پس با این دلایل، استخلافی که در آیه ذکر شده، استخلاف خاص است.
آری، خطابی که در این آیه به کار رفته و وعدهای که خداوند داده است، در گام نخست، شامل حال همه مسلمانان میشود؛ مسلمانانی که در گروههای مختلف تقسیم میشوند، برخی مؤمن هستند و برخی منافق و مؤمنان نیز برخی صالح هستند و برخی ناصالح؛ روشن است، همه مسلمانان با اعمال مختلفی که دارند و با قوت و ضعفی که در ایمانشان هست، نمیتوانند زمینهساز استخلاف و تحققبخش وعده الهی باشند. پس ضرورتاً شایستگی و قابلیت، تنها شامل گروهی از مسلمانان که دارای وصف ایمان و عمل صالح بوده و با آمادگی کامل در مسیر انجام فرامین الهی و دستورات دینی گام برمیدارند میشود (مطهری، 1369: ج2، 457). بنابراین، به طور کلی از محتوای آیه، دو وعده ایجابی و یک وعده سلبی میتوان برداشت کرد که وعده ایجابی همان استخلاف انسانهای صالح و استقرار دین حق و وعده سلبی همان اضمحلال هر گونه شرک و بتپرستی است.
بنابراین با توجه به شاخصههای ذکر شده در آیه_ که مستخلفین دارای ایمان، تقوا، عمل صالح، دینمحور، شجاع و... هستند _ بیگمان جامعه اینچنینی از زمان بعثت رسول گرامی اسلام(ص) تا کنون در میان بشر رخ نداده است. این وعده الهی ناگزیر باید زمانی به وقوع بپیوندد که بر اساس دادههای دین اسلام و بر اساس باورداشت همه مسلمانان در گروهها و مذاهب مختلف، وعدهگاه آن، جز آخرالزمان و مصداق آن جز حضرت مهدی(عج)نخواهد بود (طباطبایی، 1417: ج15، 151).
البته در گذشتههای دور با بعثت حضرت موسی(ع)در میان قوم بنیاسرائیل، این مهم در قلمرو و گستره محدود رخ داده است؛ ولی مصداق کامل، جامع و فراگیر آن در آخرالزمان توسط حضرت مهدی(عج)با برنامه و راهکار اسلامی به وقوع میپیوندد. از سویی از حضرت رسول اکرم(ص) روایاتی نقل شده است. آن حضرت میفرماید:
یكُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِي إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّه؛ (صدوق، 1404: ج1، 203)
هر آنچه در میان بنىاسرائیل واقع شده در این امّت نیز واقع خواهد شد، كاملاً یكسان، همانند یک لنگه از كفش با لنگۀ دیگر و همچون مساوى بودن پرهایى از پیكان با پرهاى دیگرش.
علامه طباطبایی در ذیل این روایت مینویسد:
نشاهد كل يوم صدق شطر منها من غير زيادة و نقيصة فلنحقق صحة جميعها و صدق جميع مضامينها؛ (طباطبایی، 1417: ج2، 108)
ما تا كنون به چشم خود ديدهايم پارهاى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردهاند _ بدون كم و زياد _ به وقوع پيوست، قهراً بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم.
بیتردید استخلاف از جمله رخدادهایی است که در میان قوم بنیاسرائیل با نابودی فرعون واقع شده است که همین مسئله در میان مسلمانان به معنای واقعی با شاخصههای مورد نظر هنوز رخ نداده است. از اینرو با ظهور امام زمان(عج)و تشکیل جامعه جهانی و نابودی ظلم و بیدینی در گستره جهانی، استخلاف به معنای واقعی به وقوع میپیوندد.
بیگمان، روایات گوناگونی که در ذیل این آیه آمده و به تفسیر و تبیین آن پرداختهاند، همگی تنها یک مصداق را برای آیه برشمردهاند و با نگاهی واحد، تنها به یک جامعه _ یعنی جامعه ایدهآل مهدوی _ اشاره دارند (نعمانی، 1397: 126؛ کلینی، 1362: ج1، 193؛ طبرسی، 1372: ج7، 152؛ بحرانی، 1416: ج3، 150)؛ جامعهای که ایمانمحور، دینمحور، خداخواه، متقی و خداترس بوده و دارای آثار پربرکتی چون رفاه، آسایش، امنیت است و مردم آن بدون ترس و اضطراب به عبادت خالصانه خود پرداخته و از هر گونه شرک و بتپرستی، هویٰپرستی، خودپرستی و... مبرا و پاکیزه هستند.
آیۀ دوم
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ؛ (انبیاء: 105)
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
محتوا و مفهوم آیه درباره استخلاف خاص است و واژۀ «وراثت» بر این امر دلالت دارد. قرآن در این آیه همچون آیه گذشته به انسانهای صالح بشارت داده که آنها مالکان و صاحبان زمین بوده و حکومت و حاکمیت زمین با آنهاست.
چند نکته قابل ذکر در آیه:
1. واژه «کَتَبْنَا» بر قطعیت و حتمیت جانشینی و وراثت انسانهای صالح دلالت میکند.
2. از مفهوم «فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ» برداشت میشود که سنت استخلاف و وراثت دیرین بوده و در امتهای گذشته نیز جاری و ساری بوده است. بنابراین سنت استخلاف یک سنت عمومی، فراگیر و جهانشمول به شمار میرود.
3. «أَنَّ الْأَرْضَ» یعنی زمین به عنوان موعودگاه این وعده و بشارت الهی تلقی میشود و موطن تحقق وعده الهی در همین دنیا بوده و به صورت عمومی و فراگیر بر روی همین زمین رخ خواهد داد.
4. «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» دلیل بر این است که استخلاف خاص بوده و فقط بندگان صالح خدا مورد خطاب و بشارت قرآن هستند.
5. صالح که به معنای شایسته و شایستگی است، عمومیت دارد؛ یعنی شایستگی در همه ابعاد و زوایای زندگی. مثلاً شایستگی در اخلاق، شایستگی در علم، شایستگی در روابط اجتماعی، شایستگی در معاشرت، شایستگی در معرفت، شایستگی در عبادت، شایستگی در تقوا، شایستگی در ایمان و به طور کلی شایستگی در همه امور فردی و اجتماعی.
امام باقر(ع)در تفسیر «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» میفرماید:
آنها حضرت مهدی(عج)و یاران او هستند. (قمی، 1367: ج2، 78؛ طبرسی، 1377: ج3، 31؛ بحرانی، 1416: ج3، 848)
شیخ طوسی در بیان آیه از قول امام باقر(ع)مینویسد:
این وعدهای به مؤمنان است که آنها همین زمین را به ارث میبرند. (طوسی، بیتا: ج7، 284)
در تفاسیر روح المعانی آلوسی و مفاتیح الغیب فخر رازی در تفسیر این آیه آمده است که
منظور از بندگان صالح، همان مؤمنانی هستند که در آخر الزمان در هنگامه ظهور حضرت
مهدی و نزول حضرت عیسی(ع) وارثان زمین میشوند (رازی، 1420: ج2، 193؛ آلوسی، 1415: ج9، 98).
آیۀ سوم
وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛ (قصص: 5)
و خواستیم بر كسانى كه در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] كنیم.
در این آیه مانند آیۀ پیشین، واژۀ «وراثت» مشیر بر معنای استخلاف است؛ یعنی خداوند به انسانهای مستضعف و مظلوم که در طول تاریخ مورد ظلم و تعدی ستمگران قرار گرفته و از حق و حقوق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خویش باز داشته شدهاند، وعده وراثت و حاکمیت بر زمین داده است که در واقع این یک قاعده و قانون کلی است که در قالب سنت الهی تبلور یافته و استمرار و تداوم آن در طول تاریخ با واژه «نُریدُ» _ که فعل مضارع است _ تضمین شده است. بیتردید وقتی تاریخ ملتهای گذشته را ورق میزنیم و به مطالعه سرگذشت و سرنوشت آنها میپردازیم، پیروزی قوم بنیاسرائیل بر فرعون ستمگر و ظالم، نمونهای از این وعده تحققیافته الهی است که نمونه بارز و کامل آن در فرجام تاریخ جهان با ظهور حضرت مهدی(عج)تحقق مییابد. از اینرو این آیه در شأن امام مهدی(عج)است که خداوند بر او و اصحابش بعد از استضعاف منت نهاده و آنان را حاکمان و وارثان زمین قرار میدهد (رازی، 1408: ج15، 94).
در اینباره در شواهد التنزیل از پیامبر اکرم، امام علی و امام صادق(ع) روایات مختلفی نقل شده مبنی بر اینکه این آیه در شأن ائمه و حضرت مهدی(عج)است؛ چنانکه امیر مؤمنان علی(ع)در اینباره میفرماید:
لَیعْطِفَنَّ عَلَینَا الدُّنْیا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا. ثُمَّ قَرَأَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ...؛ (حسکانی، 1411: ج1، 556)
دنیا بر ما روى مىآورد، مانند روى آوردن ماده شتر به بچهاش. آنگاه آیه را قرائت كرد... .
در تفسیر تسنیم به عمومی بودن خطاب آیه و مصداق بودن آن برای همۀ مؤمنان نظر داده شده است (جوادی آملی، 1388الف: ج1، 440).
در تفسیر قمی میخوانیم:
گرچه خداوند در این آیه خطاب به موسی و بنیاسرائیل داشته و دشمنانشان را فرعون و هامون قرار داده است، ولی منظور حضرت محمد(ص) و اهلبیت او و دشمنانشان هستند. همچنانکه بنیاسرائیل بر فرعون پیروز شدند، اهلبیت پیامبر(ص) نیز بر دشمنان پیروز میشوند. (قمی، 1367: ج2، 13)
آیۀ چهارم
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛ (اعراف: 128)
موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آنِ
خداست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است.
گرچه در آیه فوق حضرت موسی(ع)با بنیاسرائیل سخن گفته و آنها را مورد خطاب قرار میدهد و از این خطاب اختصاص داشتن این آیه به بنیاسرائیل برداشت میشود، اما پیام و نتیجهای که حضرت موسی(ع)از سخنانش میگیرد، پیام و نتیجهای کلی و عمومی است که شامل همه انسانها در طول تاریخ میشود. از اینرو اینکه خداوند مالک اصلی زمین است و زمین را برای هر کس که بخواهد به ارث میگذارد و عاقبت امر همیشه متعلق به خداترسان است، نتایج و پیامهای عمومی و فراگیر بوده که متعلق به همه انسانها با قومیت و فرهنگ و نژادهای گوناگون است. ولی بهرهمندی از این پیامها و نتایج، مستلزم شرایط و بسترهایی همچون صبر و مقاومت، کمک خواستن از خدا و تقوا و خداترسی است که باید ابتدا در افراد فراهم شود تا به لیاقت و شایستگی وراثت نایل آیند.
این سه شرط _ كه یكى از آنها دربارۀ عقیده (استعانت جستن از خدا)، دیگرى دربارۀ اخلاق (صبر و استقامت) و دیگرى دربارۀ عمل (تقوا و پرهیزكارى) است _ تنها شروط پیروزى قوم بنىاسرائیل به دشمن نبود، بلكه هر قوم و ملتى بخواهد بر دشمنانش پیروز شود، بدون داشتن این برنامۀ سه مادهاى امكان ندارد. حتی اگر افراد بىایمان، مردم سست و ترسو و ملتهاى آلوده و تبهكار پیروز شوند، موقتى و ناپایدار خواهد بود.
نکتۀ درخور توجه اینکه هریک از این سه شرط متفرع بر دیگرى است؛ پرهیزكارى بدون استقامت در برابر شهوات و زرق و برق دنیایی ممكن نیست، همانطور كه صبر و استقامت نیز بدون ایمان به خدا، بقا و دوام ندارد.
ب) غیبت و استخلاف
از جمله آموزههای مهم مهدویت، باورداشت غیبت است. مقوله غیبت به عنوان یک آموزۀ مهم و تأثیرگذار، دارای ابعاد و زوایای گوناگونی بوده و در قالب دو رویکرد مثبت و منفی ظاهر میشود. در رویکرد منفی به عنوان یک تراژدی غمبار و فاجعهبار، پیامدی جز فقدان و محرومیت برای بشریت و جوامع بشری به ارمغان نیاورده و مردم را برای مدت طولانی از فیض وجود امام و از راهنماییها و هدایتهای او محروم نموده است. اما در رویکرد مثبت به عنوان مقولهای بسترساز، دارای فواید و منافعی بسیار برای منجیباوران و منتظران است. فواید و منافعی همچون تربیت نسل منتظر، معرفتافزایی مردم نسبت به منجی، آمادهسازی منتظران، خودسازی فردی و اجتماعی منتظران، قدرشناسی منتظران نسبت به منجی، تلخیص و امتحان مردم و... را نصیب بشر و جوامع بشری کرده و آنها را برای رسیدن به روز موعود و جامعه ایدهآل منجی همراهی میکند. سنت استخلاف که از جمله سنتهای قرآنی بوده و از هرگونه تغییر و تحولی مبراست در واقع همان فواید و منافعی است که از رهآورد غیبت به شمار میآید و در فضای غیبت است که استخلاف رشد و نمو کرده و شرایط و بسترهای لازم برای آن فراهم میشود. در همین محیط است که منتظران به سبب شاخصه استخلاف، به شایستگی و لیاقت کامل رسیده و با بروز استعداد و توانمندی لازم و شکوفاهی و باور شدن آن به وصف مستخلفان نایل میآیند.
گفتنی است برآیند مفهومیِ واژه استخلاف، همان زمینهسازی ظهور است؛ یعنی وقتی
سخن از استخلاف و شرایط آن به میان میآید، در واقع از آمادگی مردم و مهیا بودن آنان گفتوگو شده است. بنابراین استخلاف یعنی زمینهسازی ظهور و زمینهسازی ظهور یعنی استخلاف. به بیان دیگر، وقتی مردم به آمادگی کامل رسیدند، یعنی ظهور، زمینهسازی شده است و هنگامی که ظهور، زمینهسازی شد، یعنی استخلاف با شرایط آن تحقق پیدا کرده است. پس استخلاف عبارت اخرای زمینهسازی ظهور و زمینهسازی ظهور عبارت اخرای استخلاف است. بنابراین وقتی استخلاف با شرایط آن به حد نصاب رسید و تحقق پیدا کرد، یعنی بسترها و زمینههای ظهور تحقق پیدا کرده است. در این صورت است که رخداد ظهور نیز قطعی و فوری میشود.
ج) غیبت، بسترساز شرایط استخلاف
چنانکه گفته شد، استخلاف در فضای غیبت رشد و نموه پیدا کرده و در همین
فضا به شکوفایی و بالندگی لازم میرسد و در این محیط، علاوه بر تحقق اصل استخلاف، شرایط و مؤلفههای آن نیز یکی پس از دیگری اجرایی و عملیاتی شده و به حد مطلوب و
ایدهآل میرسد.
آیتالله جوادی آملی میگوید:
بیتردید بر اساس باور راسخ امامیه، شكی نیست كه این وعده الهی به دست آخرین ذخیره خداوند و پس از غیبتی طولانی، جامه تحقق خواهد پوشید و غیبت، خود از شرایط تحقق این وعده تخلفناپذیر است و بنابر همین باور، حكمتی والا و تدبیری حكیمانه برای غیبت هست كه همانا زمینهسازی ظهور حكومت صالحان بر زمین است. (جوادی آملی، 1389ب: 127)
آری، عصر غیبت که به عصر انتظار شهره بوده و ساکنان آن از قِبَل انتظار به جایگاه و مقام منتظران بار مییابند، برای قرار گرفتن در مسیر ظهور و روز موعود و نیز برای رسیدن به جامعه ایدهآل و مطلوب مهدوی، باید به یک سری شاخصهها و بایستهها آراسته بوده و به عملکردها و راهکارهایی التزام عملی داشته باشند و نیز پیش از هر چیز، باید یک سری شاخصهها و مؤلفهها را در خود اجرایی نمایند. البته همه این موارد با عنوان رسالت و وظایف منتظران تعریف شده و به عنوان شرایط و مؤلفههای استخلاف، توجیه و باز خوانی میشوند که لازم است اولاً منتظران راستین با تکتک آنها کاملاً آشنا شوند؛ ثانیاً پیش از اینکه به ترویج و اشاعه آنها بپردازند، آنها را در خویشتن اجرایی و عملیاتی کنند و ثالثاً برای ترویج و تبلیغ آنها در میان مردم و جامعه تلاش و کوششی بیوقفه نمایند.
یکم. پایبندی به ایمان
ایمان، نخستین و مهمترین شرط استخلاف است و از جمله رسالتهای منتظران به شمار میآید. با شاخصه ایمان است که افراد به شایستگی لازم رسیده و به وصف منتظران راستین و استخلاف نایل میآیند.
خداوند در جایجای قرآن کریم، این نکته را گوشزد کرده که نصرت و نجات مؤمنان بر خدا فرض است و به مستخلفان و منتظران _ که مزین به وصف ایمان هستند _ توصیه میکند در مسیر پیمودن راه حق و اعتقاد به خدا هیچگونه سستی به خود راه نداده و وعده الهی را در اینباره قطعی و تخلفناپذیر بدانند (نک: نور: 55):
فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ؛ (روم: 47)
و از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتیم، و یارىكردن مؤمنان بر ما فرض است.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِكَ حَقّاً عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ؛ (یونس: 103)
سپس فرستادگان خود و كسانى را که گرویدند مىرهانیم؛ زیرا بر ما فریضه است كه مؤمنان را نجات دهیم.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ (آل عمران: 139)
و اگر مؤمنید، سستى مكنید و غمگین مشوید، كه شما برترید.
بیتردید ایمانی که شرط مستخلفان و منتظران است و با تحقق آن زمینه تحقق استخلاف و انتظار راستین فراهم میشود، در دوران غیبت باور و شکوفا میگردد.
امام صادق در اینباره میفرماید:
وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ(ع)؛ (صدوق، 1395: ج2، 356)
وضع قائم(عج)چنین است كه ایام غیبتش طولانى شود تا حق محض عیان شود و ایمان از كدورت نفاق صاف گردد؛ به سبب آنكه هر كس از شیعیان كه بدطینت باشد و نفاقى در او احساس شود، در موقعى كه استخلاف و تمكین و امر منتشر هویدا گردد از دین بیرون رود.
دوم. انجام عمل صالح
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفَى؛ (نجم: 39- 41)
و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجه] كوشش او به زودى دیده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند.
اینکه «هر کس به اندازه سعی و تلاش خود، از مواهب الهی بهرهمند میشود» یک قاعده و قانون کلی الهی است که به عنوان سنتی تخلفناپذیر در میان بشر و جوامع بشری جاری و ساری است. قلمروی این قانون در گستره دنیا و آخرت و نیز در میان مسلمان و غیرمسلمان و مؤمن و غیرمؤمن به طور یکسان، اجرایی است؛ یعنی کسانی که برای دنیا زحمت کشیده و تمام تلاش خود را وقف امور دنیایی میکنند _ اعم از اینکه مسلمان باشند یا غیرمسلمان و باز اعم از اینکه مؤمن باشند یا غیرمؤمن _ خداوند آنان را به اندازه تلاششان از نعمتهای دنیایی بهرهمند مینماید و همچنین آنهایی که تلاش و زحمتشان برای هر دو جهان است، افزون بر این که در این دنیا به دستمزد زحمت و تلاش خود میرسند، اگر به معاد و قیامت اعتقاد داشته باشند _ یعنی مسلمان و مؤمن باشند _ در جهان آخرت نیز از جزا و پاداش الهی بهرهمند میگردند. بنابراین اعطای نعمتهای الهی _ اعم از مادّی یا معنوی _ در زندگی دنیا یا در
سرای آخرت، به چگونگی تلاش و کوشش انسان بازمیگردد. این، قانون و سنتی است که
برای تمامی امّتها، یکسان جاری میشود و هیچ قومی از این قانون استثنا نشده است.
بر این اساس، انسانهای منتظر که برای رسیدن به روز موعود و ظهور حضرت مهدی(عج)لحظهشماری میکنند باید اولاً با تلاش و کوشش مستمر، خود را به شاخصههای
استخلاف نزدیک کرده و ثانیاً پایبندی خود را به دومین شرط استخلاف _ که عمل صالح
است _ اعلام نمایند.
آری، دومین شرط استخلاف، عمل صالح و نیک است؛ یعنی در اینباره هر فردی نمیتواند در جایگاه و مقام مستخلفان درآمده و ادعای مزین بودن به وصف استخلاف کند، بلکه این جایگاه و وصف، مخصوص انسانهایی است که علاوه بر ایمان، به انجام عمل صالح و نیک نیز پایبند هستند. بر این اساس، قرآن در بیان شاخصههای مستخلفان میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ. (نور: 55)
امام عصر(عج)در توقیع به شیخ مفید مستخلفان و منتظران ظهورش را به ولایتپذیری و عمل به احکام و دستورهای الهی، سفارش کرده است:
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنَا وَ يَتَجَنَّبُ مَا يُدْنِيهِ مِنْ كَرَاهَتِنَا وَ سَخَطِنَا؛ (طبرسی، 1403: ج2، 498)
پس هرکدام از شما به آنچه موجب نزدیکی و جلب محبت ما اهلبیت میگردد عمل کنید و از کارهایی که موجبات ناراحتی و خشم و رنجش ما میگردد دوری گزینید.
البته باید در نظر داشت که در کنار این سنّت، سنتِ امدادرسانی و تأییدات غیبی خداوند
_ که در مواقع لزوم برای یاری انسانهای پاک و مصلح به اجرا درمیآید _ تحت الشعاع واقع نمیشود، بلکه هر گاه انسان به وظایف خویش نسبت به تکالیف الهی عمل کرده و با انجام اعمال صالح در این مسیر گام جدی بردارند، آن سنّت امداد نیز به اجرا درخواهد آمد؛ چنانکه در قرآن آمده است:
یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ (محمد: 7)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر [آیین] خدا را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.
خداوند متعال در این آیه، مرحلۀ فعلیت رسیدنِ سنّتِ نصرت و یاری مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظیفۀ آنان _ که همان نصرت دین خدا و تحمّل سختیهاست _ کرده است.
سوم. تقواپیشگی و خداترسی
تقوا و خداترسی از جمله شرایط اساسی و مهم پیادهسازی استخلاف در جامعه است. تقوا افزون بر اینکه انسان را به قرب الهی میرساند زمینهساز و بسترساز ظهور نیز بوده و از شاخصههای مهم استخلاف به شمار میرود. بیتردید مستخلفان _ که همان منتظران راستین ظهور هستند _ با وصف تقوا و خداترسی از انسانهای دیگر متمایز شده و با همین وصف، به شایستگی و لیاقتِ معاصر بودن با زمان ظهور بار مییابند. امام صادق(ع)در اینباره میفرماید:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛ (نعمانی، 1397: 200)
هر كس مشتاق است كه از یاران قائم ما باشد، باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزكارى پیشه سازد و داراى اخلاق نیكو باشد و بدینگونه انتظار آن روز را كشد.
حضرت صادق(ع)در این روایت برای منتظران واقعی _ که به لباس استخلاف آراسته شده
و جزو مستخلفان راستین درآمدهاند _ شاخصههایی همچون انتظار واقعی، رعایت
تقوا و آراستگی به محاسن اخلاق را برمیشمرد. در واقع با این شاخصهها افزون بر اینکه منتظران واقعی و راستین مشخص میشود، مستخلفان واقعی و شایستگان استخلاف نیز تعیین میگردد.
عصر غیبت با رویکرد سلبی، قصهای غمبار و تراژدی مصیبتباری است که هستی و چیستی مهدیباوران را به چالش کشیده است. این تراژدی، زمینهساز پیدایش بسیاری از محرومیتها و نارساییها در جامعه و نیز بسترساز چالشها و لغزشهای فراوانی در میان مردم شده است. مردم در این عصر به واسطه پنهانزیستی امام و رهبر، دچار فقدانها و محرویتهای عدیدهای در جامعه، آن هم در همۀ ابعاد جامعه نظیر فرهنگی، دینی، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و... شده که در پی آن با بروز و ظهور تهدیدها و چالشهای فردی و اجتماعی بر مشکلات آنها افزوده شده است. در این فضا و محیط چالشی _ که آکنده از تهدیدات و لغزشگاههای اساسی است _ میطلبد منتظران و مستخلفان واقعی با احیای خودسازی و دیگرسازی، شاخصههای خداپروایی، ایمانمحوری و دینمداری را در میان مردم ترویج و نهادینه نمایند تا با پیروزی بر مشکلات و فایق آمدن بر معضلات و نیز با تبدیلسازی آنها به فرصتها، بستر تحقق استخلاف و ظهور فراهم شود.
چهارم. صبر و مقاومت
بر اساس آیۀ 128 سورۀ اعراف _ که بدان پرداختیم _ عنصر صبر و مقاومت از جمله شاخصههای مهم استخلاف به شمار میآید؛ یعنی مستخلفان و منتظران که در عصر غیبت و پنهانزیستی امام به سر میبرند به سبب فقدان رهبر و راهنما به طور طبیعی دچار مشکلات و مصائبی خواهند بود که برای برونرفت از این مشکلات و مصائب، علاوه بر تلاش و کوشش، چارهای جز پیشه کردن صبر و مقاومت ندارند. بر این اساس، معاصران غیبت برای رسیدن به مقام منتظران راستین و مستخلفان واقعی، افزون بر اینکه نسبت به آراستگی خویشتن به شاخصههای استخلاف همچون صبر و مقاومت، مسئولیت دارند، نسبت به افراد دیگر و جامعه نیز همین مسئولیت را داشته و با روحیۀ دیگراندیشی و با تلاش و کوشش مضاعف به احیای شاخصههای صبر و مقاومت در میان افراد پرداخته و آنها را در جامعه نهادینه کنند.
امام صادق(ع)درباره سختیهای دوران غیبت و راهکار برون رفت از آن، تعبیر و تمثیل جالبی به کار بردهاند. آن حضرت میفرماید:
إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ، ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا بِيَدِهِ، فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ؟ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً، ثُمَّ قَالَ: إِنَ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ؛ (کلینی، 1362: ج1، 335)
همانا صاحبالامر را غیبتى است، هر كس در آن زمان دینش را نگهدارد، مانند كسى است كه درخت خار قتاد را با دست بتراشد _ سپس فرمود: _ اینچنین _ و با اشاره دست مجسم فرمود _ كدامیک از شما میتواند خار آن درخت را با دستش نگهدارد؟
_ سپس لختى سر به زیر انداخت و باز فرمود: _ همانا صاحبالامر را غیبتى است، هر بندهاى باید از خدا پروا کند و بدین خود بچسبد.
حضرت صادق(ع)در این روایت، دوران غیبت و سختیهای آن را به کندن تیغهای درخت قتاد تشبیه کرده است؛ زیرا از آنجا که در فرهنگ عرب کندن تیغهای درخت قتاد، بسیار دشوار است، هر کار سخت و مشکل به این کار تشبیه میشود. بر این اساس مقصود امام صادق(ع)این است که در عصر غیبت و پنهانزیستی امام، سختیهای طاقتفرسایی دامنگیر مردم میشود که لازم است برای برون رفتن مردم از این مشکلات اولاً تقوای الهی پیشه سازند، ثانیاً به دین الهی متمسک شوند، ثالثاً در این تمسک مقاومت و استواری داشته باشند؛ زیرا
معنای تمسک صرف نگهداشتن چیزی نیست، بلکه منظور، نگهداشتن همراه با مقاومت و استواری است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید:
طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ! طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَجَّتِهِمْ! أُولَئِكَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ: أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (خزاز قمی، 1401: 56)
خوشا به حال آنانی كه در غیبت وى پایدارند! خوشا به حال كسانى كه در راه روشن خود ثابتقدم میمانند! آنانند كه خداوند دربارهشان فرموده است: «آنان که به غيب ايمان مىآورند» و نیز فرمود: «اينانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند.»
از حضرت رسول(ص) در وصف مردم دوران غیبت _ که در مسیر انتظار واقعی حرکت کرده و به دنبال احیای شاخصههای استخلاف در خود هستند _ چنین نقل شده است:
سَیَأْتِی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِكُمْ الرَّجُلُ مِنْهُمْ لَهُ أَجْرُ خَمْسِینَ مِنْكُمْ. قَالُوا: یا رَسُولَ اللَّهِ! نَحْنُ كُنَّا مَعَكَ بِبَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَینٍ وَ نَزَلَ فِینَا الْقُرْآنُ. قَالَ: إِنَّكُمْ إِنْ تُحَمَّلُوا مَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُ؛ (راوندی، 1409: ج3، 1149)
مردمى بعد از شما خواهند آمد كه یک مردِ آنان ثواب پنجاه نفر از شما را دارد. اصحاب عرض كردند: ای رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنین در ركاب شما پیكار كردهایم و قرآن در میان ما نازل شده است [یعنى چگونه مىشود مردمى بیایند كه یک نفر آنان ثواب پنجاه نفر ما را داشته باشد؟] حضرت فرمود: اگر آنچه را که آنان متحمّل مىگردند، شما ببینید نمىتوانید مانند آنان صبر و تحمل كنید.
امام رضا(ع)نیز عنصر صبر را بنمایۀ فرج به شمار آورده و زیبایی صبر را همراه با فرج، دستیافتنی دانسته است. آن حضرت میفرماید:
مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ ... فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیَأْسِ (صدوق، 1395: ج2، 645)
چه نیکوست صبر و انتظار گشایش امور را کشیدن... پس بر شماست که صبر پیشه کنید؛ به درستی که فرج، آنگاه میآید که ناامیدی فراگیر شده باشد.
بشير نبّال میگوید: به امام باقر(ع)عرض كردم: آنان (مرجئه) مىگويند كه اگر مهدى
قيام كند كارها براى او به خودى خود برقرار مىشود و به اندازۀ حجامتى خون نمىريزد.
آن حضرت فرمود:
كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ، كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ؛ (نعمانی، 1397: 284)
نه، چنین نیست! به خدایى كه جانم در دست اوست، اگر كارها به خودى خود براى كسى برقرار و رو به راه مىشد، مسلّماً براى رسول خدا(ص) آنگاه كه دندانهاى پيشين آن حضرت شكست و صورتش را زخم رسيد درست مىشد. نه هرگز، سوگند به آنكه جانم به دست اوست [چنين نخواهد شد] تا آنكه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک كنيم. سپس آن حضرت پيشانى خود را [به عنوان نمودار آن حالت] پاک كرد.
به طور کلی بر اساس سنت الهی، بیشتر امور دنیا در مسیر هدفخواهی و نیل به مقصود، علاوه بر تبعیت از یکسری الزامات و شرایط محیطی و اجتماعی، در فرایند تدریجی و مرحلهای حرکت کرده و با همین فرایندِ سلسلهمراتبی، به غایت و هدف خود منتهی میشوند. این سنت
_ که در واقع سنتی فراگیر و همهجانبه بوده و قلمروی آن همه ابعاد و زوایای زندگی بشر اعم از مادی و معنوی، فردی و اجتماعی و ... را دربر میگیرد _ از جانب خالق هستیبخش برای جهان طبیعت و جامعه انسانی تدبیر و انشا شده است. بیتردید بر همین اساس و قانون، رابطه میان فرایند کار با برایند کار در دنیا به صورت مرحلهای و تدریجی است؛ یعنی فرایند کار به صورت دفعی و یکباره به نتیجه و غایت نمیرسد. البته این قانون تدریجی و مرحلهای در امور دنیا به صورت غالبی اجرا میشود؛ زیرا گوناگونی رابطه میان فیاض و مستفیض زمینه گوناگونی رابطه میان فرایند و برایند کار را منجر شده است. آیتالله جوادی آملی در تبیین شکلگیری استخلاف و حکومت صالحان که آیا به صورت دفعی رخ میدهد یا به صورت تدریجی، با پیش کشیدن نوع رابطه میان فیاض و مستفیض به پاسخ گویی مسئله میپردازد:
رابطه میان موجود فیاض و مستفیض سه گونه است:
1. فیاض و مستفیض توان اعطا و دریافت دفعی فیض را داشته باشند، همچنان كه قرآن كریم در شب مبارک قدر بر قلب مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) نازل گردید و مشام جان آن حضرت یکجا به شمیم وحی الهی مست فیض شد.
2. نه فاعل در اعطا تام باشد و نه قابل در استفاضه؛ همانند مادری كه طفلش را شیر میدهد كه نمیتواند تمام شیر دوره شیرخوارگی را یكجا در اختیار طفل بگذارد، همانطور كه كودک نیز نمیتواند سهمیه تمام مدت شیرخوارگیاش را دفعاً دریافت دارد، كه این عدم توانایی افاضه و استفاضه هر دو را تدریجی میسازد.
3. فاعل در اعطای تامّ باشد؛ امّا قابل نتواند فیض را به طور دفعی دریافت كند. مانند معلّمی كه سالها در رشتهای از علوم مانند ریاضی، تحقیق و تدریس میكند و میتواند فرمولی اصلی به شاگردانش بیاموزد كه چندین قاعده و فرمول فرعی ریاضی از آن استخراج گردد و در اعطای دانش خود با هیچ قید و شرطی روبهرو نیست؛ اما دانشآموزان هنوز بدان پایه از دانش ریاضی نرسیدهاند كه بتوانند قواعد و فرمولهای فرعی مختلف را از همان یك فرمول اصلی استخراج كنند، در نتیجه نمیتوانند از افاضه دفعی معلم استفاضه كنند.
بنابر آنچه گذشت، برخورداری از فیض حكومت صالحان، گرچه از سوی مبدأ فیاض بیگذراندن مقدمات، مانع ندارد، ولی قابلها فاقد استعداد لازم برای دریافت جمعی فیض و تابع شرایط، مقدمات و زمینههای لازماند، به گونهای كه تا آن شرایط و مقدمات در بستر زمان فراهم نیایند، نمیتوانند به این فیض الهی برسند و از شرایط اساسی استقرار حكومت صالحان، پرورش انسانهای صالح و ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش حكومت عادلانه جهانی است كه غیبت امام معصوم عصر(عج)برای تحقق این شرایط است. (جوادی آملی، 1389ب: 131)
نتیجۀ مطالب بالا این است که اولاً، امور دنیا غالباً در هدفخواهی خود تابع الزامات
و شرایط خاص خویشند و این هدفخواهی دفعی نیست، بلکه به صورت تدریجی و مرحله
به مرحله قابل رخ دادن است؛ ثانیاً، استخلاف و ظهور از جمله امور اجتماعیای هستند
که افزون بر داشتن یک سری الزامات و شرایط، در فرایند شکلگیری خود تابع تدریج و
حرکت مرحله به مرحلهاند. ثالثاً، حالا که همه امور جهان _ از جمله ظهور و استخلاف _ با شرایط خاص و با فرایند تدریج رخ مینمایند، در این فرایندِ هدفخواهی، و نیز نیل به غایت، عنصر صبر و مقاومت به عنوان عنصری بسیار تأثیرگذار، نقشی بیبدیل و خطیر دارد که لازم است منتظران و مستخلفان در مسیر رسیدن به جایگاه استخلاف و موعودگاه ظهور، از بهکار گیری این عنصر غفلت نکرده و با دستمایه قرار دادن آن، فراز و فرود عصر غیبت را با سلامت و درایت طی کنند.
پنجم. استعانت و امدادطلبی
استعانت و امداد طلبی از خدا برای رسیدن به مقام استخلاف و نیل به روز موعود از جمله شاخصههای مهم انتظاریون و استخلافیون است؛ چنانکه حضرت موسی(ع)به قوم خود
_ که برای فائق آمدن بر فرعون و رسیدن به حاکمیت و استخلاف تلاش میکنند _ میگوید:
از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد. (اعراف: 128)
پیشتر گفتیم که سنت امداد، یکی از سنتهای قطعی و دائمی خداست. امام صادق(ع)دربارۀ امدادرسانی خداوند به منتظران واقعی ظهور میفرماید:
فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا نَزَعَ الْخَوْفَ مِنْ قُلُوبِ شِیعَتِنَا وَ أَسْكَنَهُ قُلُوبَ عَدُوِّنَا فَأَحَدُهُمْ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ وَ أَجْرَأُ مِنْ لَیْثٍ؛ (راوندی، 1409: ج2، 840)
در هنگامه ظهور، خداوند ترس را از دلهاى شیعیان ما برمىدارد و در دل دشمنانمان جاى مىدهد. پس هر یک از آنان برّانتر از سرنیزه و دلیرتر از شیر خواهد بود.
امدادرسانی الهی در همه اعصار غیبت _ که محیط شکوفاهی و بالندگی استخلاف است _ جاری و ساری است؛ اما در هنگامه ظهور که زمان به بار نشستن انتظار و پیادهسازی استخلاف است، نزول امدادهای الهی بر منتظران و مستخلفان واقعی نمود بیشتری پیدا میکند.
این امداد الهی یکبار در قالب نزول فرشتگان و ملائک برای تقویت روحیه و تشجیع
منتظران نازل میشود و بار دیگر در قالب ایجاد رعب و وحشت در قلوب دشمنان و ایجاد اطمینان و اعتماد در قلوب مؤمنان بروز میکند؛ آنگاه در قالب رجعت انسانهای مؤمن و انبیا خودنمایی میکند.
د) وظیفه مهم منتظران
استخلافیون در مسیر رسیدن به جایگاه و مقام استخلاف، دو وظیفه دارند؛ اولین وظیفه و رسالت، قدم گذاشتن در این مسیر است و دومینِ آن، استمرار و بقا در این مسیر. منتظران واقعی علاوه بر آغازگری استخلاف، تداوم و استمرار آن تا رسیدن به کمال و نهایتش را نیز به عهده دارند. به بیان دیگر، نقش منتظران در پیدایش و تداوم استخلاف، هم نقش علت محدثه است و هم نقش علت مبقیه. در علت محدثه _ که پیدایش استخلاف رقم میخورد _ منتظران با اعتقاد و باورداشت قوی پا در این عرصه گذاشته و با دستمایه قرار دادن معرفت و شناخت در این وادی قرار میگیرند. اما در علت مبقیه، نقش و رسالت منتظران سنگینتر و مهمتر است؛ زیرا این یک قاعده کلی است که همیشه ورود به یک عرصه راحتتر از ماندگاری در آن است. بر این اساس، منتظران در تداوم و استمرار مسیر استخلاف، وظیفهای سنگینتر دارند. بنابراین، اگر منتظران بخواهند در مسیر استخلاف، قوام و استواری داشته باشند، باید علاوه بر شاخصههای علت محدثۀ استخلاف، به شاخصههای علت مبقیۀ آن نیز مجهز باشند؛ یعنی باید در این مسیر علاوه بر اعتقاد و معرفت کامل، به شاخصههایی نظیر ایمان، عمل صالح، صبر و تقوا مزین شوند و در حفظ و صیانت آنها از سنت استعانت و امداد غفلت نکرده و به کمک و مدد الهی امید داشته باشند.
هـ ) فلسفۀ غیبت، توجیهگر استخلاف
استخلاف واقعی یعنی انتظار واقعی، و مستخلفان راستین یعنی منتظران راستین. استخلاف نیز همچون انتظار در فضای غیبت بازآوری و تفسیر میشود و به مانندِ انتظار، در تحقق خود وابسته به یکسری شرایط و بسترهاست. محیط و فضایی که زمینهساز تحقق استخلاف و انتظار و شرایط آنهاست، مقوله غیبت است. بر این اساس گفته میشود غیبت، توجیهگر استخلاف است؛ یعنی وقتی به تحلیل و تبیین واژه استخلاف و به مفهومشناسی اصطلاحی آن میپردازیم و آن را در منظومه مهدویت، با آموزهها و مباحث مهدویت مورد تطبیق و ارزیابی قرار میدهیم، میبینیم مقوله استخلاف بیشتر با آموزه غیبت و فلسفه غیبت همخوانی و همنوایی دارد. از اینرو نتیجه گرفته میشود که استخلاف و شرایط آن، بیشتر با انتظار و شرایطش همخوانی دارد و هر دوی آنها در فضای غیبت به بالندگی و شکوفاهی لازم رسیده و مسیر حرکت و تکاملشان با مقوله غیبت و فلسفۀ آن توجیه میشوند. از آنجا که رخداد غیبت به امر و اراده خدا رقم خورده و با تدبیر و حکمت الهی توجیه میشود، نمیتوان آن را به بیهودگی و بیفایدگی متهم کرد، چنانکه امام صادق(ع)میفرماید:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ؛ (صدوق، 1395: ج2، 482)
اين امر [غیبت]، امرى از امور الهى و سرّى از اسرار خدا و غيبى از غيوب پروردگار است و چون دانستيم كه خداى تعالى حكيم است، تصديق مىكنيم كه همه افعال او حكيمانه است، اگرچه وجه آن آشكار نباشد.
حال که غیبت مبرا از اتهام بیفایدگی و بیهودگی است، پس دارای فواید و منافع
بسیاری است که از آن به فلسفه و حکمت غیبت یاد میکنند. استخلاف و تحقق شرایط
آن از جمله همین فواید و منافعی است که در دوران غیبت باور شده و به شکوفاهی و بالندگی لازم میرسد.
و) رابطه فلسفه غیبت با استخلاف
فلسفه غیبت همان چرایی غیبت است و چرایی غیبت، پرسش از عوامل پیدایش غیبت است؛ یعنی چه عوامل و بسترهایی دست به دست هم دادهاند تا غیبت به وقوع بپیوندد؟ حال چه از عوامل و بسترهای پیدایشی غیبت آگاه باشیم و چه نباشیم، به اصل این مسئله اعتقاد داریم که رخداد غیبت، پدیدهای هدفمند و حکیمانه است؛ زیرا اصل رخداد غیبت بر اساس تدبیر و حکمت بالغۀ الهی صورت گرفته و هر چیزی که با این رویکرد توجیه شود، حتماً حکیمانه و دارای هدف و غایت خواهد بود. بیگمان برایند و غایت کلیِ فلسفه و حکمت غیبت و عوامل پیشآورندۀ آن _ هرچه که باشند _ منفعترسانی به بشر و جوامع بشری است. در تبیین چرایی غیبت، حضرات معصومین(ع) ابتدا فلسفه و حکمت غیبت را از امور غیبی و سری دانسته و مردم را از پرسوجو دربارۀ آن نهی کردهاند (همو)؛ ولی در ادامه در برخی از روایات به مواردی از آنها همچون حفظ جان امام، قدرنشناسی مردم، بیعت نکردن با ظالمان، تلخیص و آزمایش مردم، معرفت نداشتن به امام و... اشاره کرده و آنها را از جمله عوامل غیبتآفرین دانستهاند.
آری، همۀ این عوامل در نگاهی کلی و خلاصهوار، تنها به یک عامل که همان «آمادگی نداشتن مردم» است، بازمیگردد؛ یعنی وقتی که مردم آمادگی کامل و فراگیر نداشته باشند:
1. جان امام به مخاطره میافتد؛ 2. قدر و منزلت او در جامعه ناشناخته میماند؛ 3. مردم از پس امتحان و آزمایش الهی موفق بیرون نمیآیند؛ 4. مردم از نظر ایمان و تقوا تلخیص نمیشوند. اما برعکس، وقتی شاخصۀ «آمادگی» در میان مردم به حد نصاب رسید و به صورت فراگیر و همهجانبه در جامعه نهادینه شد، به طور قهری همه این موارد منفی، تبدیل به وضعیت مثبت شده و به شکل عوامل مؤثر نقش ایفا میکنند. طبیعتاً دیگر در این جامعه جان امام در خطر نیست. همۀ مردم قدر و منزلت او را دانسته و از امتحان و آزمایش الهی موفق بیرون میآیند و از نظر ایمان و تقوا تلخیص شده و با آمادگی کامل به سوی ظهور، استخلاف و حکومت جهانی گام برمیدارند.
دربارۀ رابطۀ میان عوامل غیبت و استخلاف باید گفته شود که استخلاف همان آمادگی کامل و آمادگی کامل عبارت اخرای استخلاف است؛ زیرا استخلاف، جایگاه و مقامی است که منتظران با آراستگی به شاخصههایی همچون ایمان، تقوا، صبر، استعانت، عمل صالح و... میتوانند به آن بار یابند. بیتردید این باریافتگی، همراه با شاخصههای مورد نظر، مفهومی جز آمادگی ندارد. بر این اساس، با رویکرد سلسلهمراتبی چنین میتوان نتیجه گرفت که هرگاه استخلاف با شرایط خودش در جامعه منتظران تحقق پیدا کرد _ یعنی در واقع آمادگی کامل در آن جامعه حاصل شده است _ و وقتی جامعه به حصول آمادگی کامل و مطلوب رسید _ یعنی مردم قدرشناس امام بوده و از امتحان و آزمایش الهی سربلند بیرون آمده و از نظر ایمان تلخیص و غربال شدند _ دیگر در این جامعه جان امام به مخاطره نمیافتد. بنابراین چنین جامعهای با این شاخصهها لیاقت و شایستگی ظهور را دارد.
5. حکمت و استخلاف
سنت استخلاف از راههای گوناگون و با براهین مختلف مستدل و توجیه میشود. طریق توجیهی و برهانی استخلاف یکبار از طریق نقل دنبال میشود، چنانکه بیانش گذشت. در این فرض، آیات و روایات پرشماری مورد استناد قرار گرفته که علاوه بر اثبات اصل استخلاف به اثبات شرایط و جزئیات آن نیز مبادرت میشود. در کنار طریق نقل و دلایل آن، طریق عقل و براهین عقلی قرار دارد که به صورت کلی، تنها به اصل استخلاف و توجیه آن نظر میدهد. در اینجا به یکی از مؤلفههای عقلمحور به نام برهان حکمت _ یعنی حکمت الهی، که با ادله و قواعد عقلی، به توجیه و تبیین استخلاف میپردازد _ خواهیم پرداخت.
الف) حکمت الهی، ضرورتبخش استخلاف
حکمت الهی که یکی از مؤلفههای عقل عملی است، در حیطه حکمت عملی بازشناسی میشود و دارای انگارههایی همچون هدفمندی، مصلحت، دقت و اتقان بوده که این انگارهها در واقع از شاخصههای آفرینش _ که فعل الهی است _ به شمار میروند و به نوعی عهدهدار توجیه اصل استخلاف و ضرورت آن هستند، به گونهای که از مقوله حکمت الهی و مؤلفههای آن، استخلاف و ضرورت آن استنتاج میشود.
برهان حکمت و مؤلفههای آن _ که برای تبیین و تثبیت استخلاف مطرح میشوند _ بیشتر با رویکرد اجتماعی توجیهپذیر است؛ زیرا ابتدا استخلاف با شاخصههایش (ایمان، تقوا، صبر، استعانت و...) به عنوان مؤلفههای فردی مطرح بوده و تکتک منتظران، با رسالت و وظیفهای که دارند، ملزم به احیا و پیادهسازی آنها در خویشتن هستند. آری، اشاعه استخلاف با شاخصههایش _ که هنوز در جامعه فراگیر نشده و در همه سطوح و اقشار مردم ترویج و نهادینه نگردیده است _ در گسترۀ پوششی محدود با آثار و ثمرهای اندک و ناچیز خودنمایی میکند. اما استخلاف و شاخصههای آن با رویکرد اجتماعی _ که در واقع از استخلاف فردی و محدود سرچشمه میگیرد _ در فرایندی تکاملی با تلاش و کوشش منتظران، در جامعه اشاعه و ترویج شده و به صورت یک فرهنگ غالب اجتماعی در میان آنان نهادینه میشود. ثمرهای که این نوع استخلاف به بار میآورد، اولاً ثمرهای جهانی است؛ ثانیاً، نشان از آمادگی کامل مردم دارد و ثالثاً به اذن الهی، فوریت و قطعیت تحقق ظهور را به همراه دارد. بنابراین استخلافی که در اینجا مطرح است و با برهان حکمت، توجیه و تبیین میشود، استخلاف با رویکرد اجتماعی است.
ب) حکمت الهی و هدفمندی آفرینش
بر اساس حکمت الهی، در جهان آفرینش همۀ موجودات بهویژه انسان، دارای هدف و غایت هستند. در واقع هدف و غایت کمال و منتهیالیه سیر حرکت موجودات بوده و علت غایی و انگیزه برای رسیدن به آن جایگاه مطلوب است. بنابراین، از جمله انگارههای مهم در مباحث حکمت الهی، بحث غایتمندی و هدفداری همه موجودات است. هدفمندی در آفرینش انسان به عنوان یک موجود برتر _ که در عالم آفرینش در سلسلهمراتب وجود دارای جایگاه و منزلت والایی است _ نمود و بروز بیشتری دارد و چون انسان از نظر ماهیت و هویت دارای دو ساحت فردی و اجتماعی است، هدفداری او نیز در دو ساحت قابل توجیه و تبیین است.
در حوزه انسانشناسی، انسان با توجه به بعد فطری خود، موجودی اجتماعی است؛ یعنی هویت و ساختار اولیه انسان و خواستهها و گرایشات درونی او بیشتر با تراز مؤلفههای اجتماعی تنظیم شده است (جوادی آملی، 1389ج: 44). به بیان دیگر، انسان با رویکرد اجتماعی دارای یك سلسله عواطف و غرایزی مانند حس تعاون، نوعدوستی، عدالت، ایثار و... است که تنها در جامعه بارور و شکوفا میشود.
شهید مطهری، تفاوت انسان با موجودات دیگر را چنین تشریح میکند:
انسان با موجودات دیگر این فرق را دارد که تمام استعدادات کامنه (پنهان) در نبات و حیوان در حال انفراد نیز به فعلیت میرسد؛ آنچه در استعداد یک گل هست _ از رشد کردن و تخم دادن و گل دادن و عطر دادن _ تحت تأثیر عوامل طبیعت از آب و خاک و هوا و نور و حرارت ظهور می کند و به فعلیّت میرسد؛ وجود سایر گلها در بروز استعدادهای این گل تأثیری ندارد و عاملی به شمار نمیرود. و همچنین است یک حیوان (یک اسب)، امّا انسان اینطور نیست؛ یک سلسله استعدادها در انسان هست که فقط عاملهای انسانی و اجتماعی موجب به ظهور رسیدن و تحقّق یافتن آن استعدادات است. تمام استعدادات انسانیِ انسان _ که مابهالامتیاز وی از حیوان است، از قبیل عالِم شدن و تخلّق به فضایل اخلاقی و اقسام هنرها و صنایع و وضع قوانین و مقررات و بالأخره آنچه «تمدن» نامیده میشود، تمام اینها _ اموری است و سرمایههایی است که تنها در زمینۀ زندگی اجتماعی به وجود میآید. سایر جاندارها اگر فرضاً در یک جا گرد [آورده] شوند، نمیتوانند آثاری که «تمدن» نامیده میشود به وجود بیاورند؛ زیرا فاقد این استعدادات هستند، و امّا انسان اگر تنها زندگی کند نمیتواند این آثار را به وجود بیاورد؛ زیرا عامل محرک استعداد و تحقّقبخش امکانات انسانی، طبیعت نیست، بلکه عاملهای اجتماعی و انسانی است؛ و از جنبۀ فلسفی نمیتوان پذیرفت که استعدادهای انسانی به انسانها احتیاج داشته باشد، امّا عواطفی که مبیّن و عامل به فعلیّت رساندن است نباشد. پس انسان مدنیِ بالطبع است، به این معنی که در طبیعت طوری آفریده شده است که امکانات و استعدادات وی جز در زندگی اجتماعی به فعلیّت نمیرسد، و به عبارت دیگر، کمالاتی که بالقوه در انسان هست تنها در زندگی اجتماعی امکان فعلیّت دارند. (مطهری، 1369: ج7، 121 - 122)
بیتردید در صورت فرض عدم اجتماعی و مدنی بودن بشر، این نوع گرایشات و عواطف در وجود او به خمودی و خاموشی گرایده و نظریۀ بیهودگی و بیهدفی آفرینش به منصه ظهور میرسد و این با حکمت و تدبیر الهی سازگاری ندارد. از جمله گرایشها و خواستههای درونی همه انسانها در طول تاریخ _ که رویکرد اجتماعی داشته و در بسترهای اجتماعی بارور
میشود _ گرایش به روز موعود و حاکمیت و استخلاف انسانهای مؤمن و مستضعف است. بر اساس حکمت الهی _ که در واقع توجیهگر همه حرکتهای تکاملی و غایتخواهی آفرینش و پاسخگوی همه نیازهای کمالخواهی و تکاملی آنهاست _ این خواسته و گرایش همگانی (استخلاف و ظهور) در فرجام تاریخ بشر به بار خواهد نشست.
در پایان، مطالب بالا به صورت استدلال ارائه میشود:
1. حکمت به عنوان یکی از شاخصههای فعل الهی است؛
2. خداوند در فعل خود، هدف و غرض دارد؛
3. فعل الهی همان آفرینش موجودات و انسان است؛
4. حکمت الهی در آفرینش به معنای اتقان، دقت و هدفمندی در آفریدههاست؛
5. بر اساس حکمت الهی، همه موجودات به سوی غایت و هدف خود پیش رفته و به سرحد مطلوب میرسند؛
6. انسان به عنوان آفریده الهی، دو ساحت فردی و اجتماعی دارد؛
7. انسان در هر دو ساحت فردی و اجتماعی، دارای خواستهها و گرایشاتی است؛
8. خواستهها و گرایشهای فردی و اجتماعی از سوی خدا در وجود انسان نهادینه
شده است؛
9. استخلاف و ظهور، از جمله خواستهها و گرایشات فطری _ اجتماعی انسان
به شمار میرود.
10. بر اساس حکمت الهی، همه خواستههای فردی و اجتماعی انسان، مابهازای خارجی دارند و برآورده میشوند.
بنابراین، استخلاف و ظهور، ضرورتاً در این دنیا به منصه عمل میرسد؛ در غیر این صورت، یکی از خواستههای اجتماعی بشر بدون پاسخ رها شده و این با هدفمندی افعال الهی _ که برهان حکمت، تداعیگر آن است _ در تهافت و تعارض است. از اینرو، حکمت و هدفمندی در آفرینش بشر، بر ضرورت استخلاف خاص دلالت دارد؛ زیرا اگر استخلاف _ که غایت سیر تاریخی _ اجتماعی بشر است _ نباشد، حکمت و هدفمندی افعال خدا مورد سؤال قرار میگیرد. پس از طریق حکیم بودن خدا به هدفمندی تاریخ بشر پی میبریم و از این راه به ضرورت وجود استخلاف در فرجام تاریخ بشر خواهیم رسید.
نتیجه
استخلاف و مهدویت دو سنت الهی هستند که از دیرباز در میان مسلمانان مطرح بوده و از سوی همه گروههای اسلامی پذیرفته شدهاند. در منابع اسلامی، آیات و روایات پرشماری در اینباره وارد شده که هر کدام به عنوان سندی قوی، توجیهگر و تفسیرگر آنها هستند. میان سنت استخلاف و سنت مهدویت رابطهای محکم وجود دارد. این نوع رابطه، گاه رابطهای یکسویه است که به نحوی تفاوتها و تمایزهای استخلاف و مهدویت را بیان میکند و گاه رابطهای دو سویه است که همافقی و همسطحی میان آن دو را تداعی مینماید. بنابراین، استخلاف و مهدویت به عنوان دو سنت الهی، علاوه بر تفاوتهای ماهوی و ماهیتی دارای همپوشانیهای کاربردی و کارکردی هستند؛ زیرا در بعد ماهیتی استخلاف برای مهدویت در نقش مبانی و اصول ظاهر میشود و مهدویت نیز به عنوان هدف، نقش بنا و غایت را ایفا میکند. همچنین در بعد هویتی، استخلاف تقدم رتبی از مهدویت دارد؛ زیرا تا استخلاف با شرایط ویژه در خارج تحقق وجودی پیدا نکند، مهدویت نیز به منصۀ ظهور نخواهد رسید. بر این اساس، استخلاف نقش ایجادی و فاعلی را برای مهدویت ایفا کرده و مهدویت با فضاسازی غیبت، نقش محیطی را برای استخلاف به انجام میرساند. اما در بعد همپوشانی کاربردی و کارکردی _ که اشتراکات استخلاف و مهدویت را به تصویر میکشد _ هر دو به عنوان سنت الهی، قطعی و تخلفناپذیر هستند و در فرجام تاریخ بشریت به وقوع میپیوندند؛ هر دو کاربرد و کارکرد اجتماعی دارند و دو مقولۀ فراگیر، فرامذهب و فرادین به شمار میروند که افزون بر مستندات نقلی، خاستگاه عقلی و فطری دارند. بنابراین، ضرورتبخش استخلاف و مهدویت، افزون بر نقل _ که متشکل از آیات، روایات و تاریخ است _ عقل و قواعد عقل و فطرت و امورات فطری هستند.
منابع
_ ابناثیر، عزالدین علی بن ابیالکرم، النهایة، بیروت، دار الفکر، 1418ق.
_ ابنفارس، احمد بن فارس بن زکریا، مقائیس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ٯݦݑ.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1413ق.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1415ق.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بینا، 1416ق.
_ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، تحقیق: محمد صفایی، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1389الف.
_ امام مهدی؛ موعود موجود، تحقیق: سید محمدمحسن مخبر، قم، اسراء، چاپ ششم، 1389ب.
_تفسیر تسنیم، قم، اسراء، چاپ هشتم، 1388الف.
_ جامعه در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)، تحقیق: مصطفی خلیلی، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1389ج.
_، حق و تکلیف در اسلام، تحقیق: مصطفی خلیلی، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1388ب.
_ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، تهران، مؤسسه طبع و نشر، 1411ق.
_ خزاز قمی، علی، کفایة الاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
_ رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
_ رازی، ابوعبدالله فخرالدین محمد، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
_ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات لألفاظ القرآن، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1412ق.
_ راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1409ق.
_ زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس فی شرح القاموس، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1428ق.
_ صدر، سید محمد باقر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه: جمال موسوی، قم، انتشارات اسلامی، بیتا.
_ صدر، سید محمدباقر، المدرسة القرآنیة، تحقیق: المؤتمر العالمی للامام الشهید الصدر، قم، مركز الأبحاث والدراسات التخصصية للشهيد الصدر، 1421ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، داوری، قم، بیتا.
_ کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.
_ صفیپور، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، دانشگاه تهران، 1388ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و حوزه علمیه قم، 1377ش.
_ مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
_ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، انتشارات مرتضی، 1375ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
_ عدة الاصول، قم، مؤسسة آل البیت، 1361ش.
_ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعلیان، 1415ق.
_ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر اسوه، 1414ق.
_ قرشی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371ش.
_ قلعجی، محمد رواس، معجم لغة الفقهاء، بیروت، دارالنفائس، 1408ق.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق: سید طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
_ قیومی، احمد المقری، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 1405ق.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.
_ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1372ش.
_ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.
_ مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، تهران، مؤسسة الطباعة و النشر، 1374ش.
_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1369ش.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.
_ نصر، سید حسین، معرفت و معنویّت، ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1380ش.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، نشر صدوق، 1397ق.
نوشتار پیش رو، با بیان مقدمه و مفهومشناسی واژگان کلیدی همچون سنت، استخلاف و مهدویت آغاز میشود. بیان شاخصههای سنت الهی مانند قطعیت، ابدیت و تخلفناپذیری، بخش بعدی نوشتار را به خود اختصاص داده است. تقسیمبندی سنتهای الهی به مطلق و مقید، اصلی و فرعی، و فردی و اجتماعی، بخش سوم بحث را تشکیل میدهد. در بخش چهارم به تبیین استخلاف و کیفیت رابطۀ آن با مهدویت پرداخته شده است و در ادامه به دلایل توجیهی ارتباط استخلاف با مهدویت _ که مهمترین بحث این تحقیق است _ توجه شده و مستندات این ارتباط از سه منظر آیات، روایات و عقل توجیه میشود؛ یعنی در بیان دلایل توجیهی ارتباط استخلاف با مهدویت، علاوه بر آیات و روایات پرشماری که در منابع دینی آمده، عقل و دلایل عقلی نیز به این مسئله ورود پیدا کرده و از منظر حکمت الهی به اثبات استخلاف و رابطۀ آن با مهدویت پرداخته است.
مقدمه
سنتهای الهی، ضوابط و قواعد جاری بر جهان هستند که زمینهساز و بسترساز حرکتهای اجتماعی و جنبشها، صعود و سقوط تمدنها و خیزشها به شمار میروند و از لحاظ گستردگی و دامنه، دارای کلیت و عمومیت بوده و عرصه فعالیت میدانی آنها همه پدیدهها و رخدادهایی که به گونهای با انسان و افعال او مرتبط میشود را فرا میگیرد. کلیت و عمومیت سنتهای الهی به معنای گستردگی و جهانشمولی است که افزون بر سریان آن در سه مقطع زمانی گذشته، حال و آینده، همه انتظامات و ضوابط این جهانی و آن جهانی، همه ضوابط بشری و غیربشری و نیز همه امور فردی و اجتماعی انسان را دربر میگیرد. شاخصه دوام و ابدیت، به معنای ضروری و جاودانه بودن سنتهای الهی در حیطه عمل و اجرا و نیز مبرا بودن آن از تغییر و تحویل است. سنتهای الهی از نظر ماهیت، کارکرد و رویکرد به گونههای مختلفی نظیر سنت مطلق و مقید، سنت اصلی و تبعی، سنت فردی و اجتماعی و... تقسیم میشود. از جمله سنتهای فراگیر الهی که در میان همه جوامع بشری جاری و ساری است و آنان با همه اختلاف نژادی، جغرافیایی، دینی و مذهبی بدان اعتقادی یکسان دارند، اندیشه منجیگرایی است که در اسلام در قالب اندیشه مهدویت خودنمایی میکند.
اندیشه مهدویت از جمله سنتهای قطعی و تخلفناپذیر اسلام است و از نظر ماهیت، جزو سنتهای «مقید»، از نظر رویکرد جزو سنتهای «تبعی» و از لحاظ کارکرد، جزو سنتهای «اجتماعی» به شمار میآید؛ زیرا اولاً تحقق اندیشه مهدویت و بروز و ظهور آن، متکی به رفتار و کردار بشر بوده و اراده و اختیار بشر در فعلیتبخشی به آن، نقشی مؤثر دارد. به عبارت دیگر، تحقق مهدویت به عنوان سنتی الهی، همیشه مقید و مشروط به رفتار و عملکرد مردم است؛ چنانکه سید محمدباقر صدر در اینباره میگوید:
سنتهای اجتماعی و تاریخی خدا از زیر دست انسانها جاری میشود. (صدر، 1421: 76)
پس با این توجیه میتوان گفت که سنت مهدویت یک سنت مقید و مشروط است.
ثانیاً، از آنجا که ضرورت اندیشه مهدویت در پرتو ضرورت سنت «استخلاف» دستیافتنی است و سنت استخلاف به عنوان مبانی و پایهگذار اندیشه مهدویت تلقی شده و مهدویت به تبع آنها به منصه ظهور میرسد، اندیشه مهدویت تابع و فرع آن است؛ از اینرو میتوان سنت مهدویت را سنت تبعی خطاب کرد.
ثالثاً، چون نقش و کارکرد اندیشه مهدویت و آموزههای آن مانند غیبت، ظهور، حکومت جهانی و... بیشتر به اجتماع بشری مربوط است و غالباً با نگرش اجتماعی توجیه و تفسیر میشود، پس اندیشه مهدویت با این نگاه یک سنت اجتماعی است.
پس از بیان مطالب فوق، به چند پرسش طرح میکنیم که لازم است در فرایند تحقیق به تفصیل آنها بپردازیم:
1. سنت چیست و چه شاخصههایی دارد؟
2. گونههای سنت چیست و نقش آنها در نظامات جهان چگونه است؟
3. سنت مهدویت سنت اصلی است یا تبعی؟
4. سنتهای اصلی که نقش مبانی و پایهگذاری مهدویت را ایفا میکنند چه تعدادند؟
5. سنت استخلاف چیست و چه نقشی در توجیه سنت مهدویت دارد؟
1. مفهومشناسی سنت، استخلاف و مهدویت
مفاهیم بنیادین و اساسی این تحقیق _ که به تبیین و توضیح نیاز دارد _ از این قرارند:
الف) سنّت
جمع آن سنن، از مادۀ «سنّ» به معنای جریان آسان و مستمر یک شیء (مصطفوی، 1374: ج5، 237) و به معنای راه مستقیم (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 429) یا راه و روش (ابناثیر، 1418: ج2، 409) و یا به معنای راه مستقیم و پسندیده است (ابنمنظور، 1413: ج13، 226). همچنین به طریقه، قانون، آیین، رسم، سیره و طبیعت نیز معنا میشود (صفیپور، 1388: ج1، 591) و به معنای راه پرتردد و راهی است كه بر اثر رفت و آمد مستمر در میان ناحیهای
پدید میآید.
ابن فارس معتقد است كه در كاربرد لغوی این ماده در اشكال گوناگون، دو عنصرِ دوام عمل و انجام دادن بدون مشقت آن نهفته است (ابنفارس، 1404: ماده «سنن»).
بنابر آنچه گذشت میتوان گفت در معنای سنت جریان با سهولت و مداومكاری لحاظ شده و شاید به همین سبب است که یكی از معانی سنت، طبیعت بیان شده است (زبیدی، 1428: ماده «سنن»)؛ زیرا معمولاً کاری كه مقتضای طبیعت باشد با سهولت، تكرار میشود و جریان مییابد. همچنین در مقابل سنت، بدعت به کار رفته و منظور از سنت در این مورد، هر حکمی است که بر اساس اصول شریعت و قواعد دین مبین اسلام آمده است. در علم اصول، به آنچه كه از پیامبر(ص) صادر شده است، چه به صورت قول باشد یا فعل یا تقریر، سنّت گفته میشود (طوسی، 1361: ج3، 49). در فقه به معنای مستحب و مندوب است و در علم كلام، به معنای هر حكمی است كه از اصول و مبانی شریعت مأَخوذ است، به خلاف بدعت كه با اصول شریعتسازگاری ندارد. در تفسیر، به معنای روش معمول و رایج آمده است. به اذعان و تصریح مفسّران، هر كاری تا صورت متداول و معمول به خود نگیرد نمیتواند سنّت باشد (طوسی، بیتا: ج8، 362). از اینرو علامه طباطبایی در تعریف آن میگوید:
سنّت همان طریقه و روش معمول است كه به اقتضای طبیعت خویش غالباً یا به طور دائم، جریان دارد. (طباطبایی، 1417: ج16، 340)
در تعابیر فیلسوفان، سنت به معنای حقایق یا اصولی است که دارای منشأ الهی بوده و از طریق شخصیتهای مختلف، معروف به رسولان و پیامبران یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و در واقع، برای یک بخش كامل كیهان آشكار شده و نقاب از چهرۀ آنها برگرفته شده است (نصر، 1380: 155). درجامعهشناسی مدرن، سنّت معادل مجموعهای از آداب، رسوم، عادات و ظواهر مربوط به گذشته _ كه عمرش به سرآمده _ پنداشته میشود. از منظری كه جامعهشناسی مدرن از آن مینگرد، سنّتها ظواهر منسوخ و عاری از عقلانیت است؛ زیرا عقل و عقلانیت را در ستیز با سنت میپندارند. از همینرو، دوران مدرن را دوران عقلانیت و انسان مدرن را انسانی میداند كه آداب و رفتارش عقلانی است.
واژۀ سنت معمولاً به چیزی اضافه میگردد و با اضافه به مضافالیه، مفهومش کامل گشته و به اقسامی نظیر سنت الهی و سنت معصومین(ع) تقسیم میشود (مصباح یزدی، 1368: 425)؛ زیرا یکبار کلمه سنت به واژۀ «الله» اضافه میگردد و در قالب کلمۀ ترکیبی به نام سنتالله و سنت الهی ظاهر میشود که خود به دو شکل وعده و وعید خودنمایی میکند (طریحی، 1375: ج6، 269)؛ چرا که اگر ضوابط و سنت الهی به هلاکت گروهی منجر شود، وعید نام دارد و اگر به تعالی و رشد انسان منتهی شود وعده نامیده میشود. مثلاً قرآن میفرماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُونَ؛ (اعراف: 96)
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم، ولى تكذیب كردند، پس به [كیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.
در این آیه، رویه و سنت الهی بر این قرار گرفته است که تقوا عامل برکت (وعده) و تکذیب عامل کیفر (وعید) باشد. بار دیگر، واژه سنت به رسولالله اضافه میگردد و به شکل واژه ترکیبی به نام سنت رسول الله نمایان میشود. البته با نگرش شیعه بیشتر در قالب سنت معصومین(ع) مطرح است که علاوه بر رسول گرامی اسلام(ص) روش و سیره دیگر معصومین(ع) را نیز دربر میگیرد. نکته درخور توجه اینکه اگر در شریعت اسلامی، سنت بدون مضافالیه استعمال شود _ یعنی به صورت مطلق ذکر گردد _ بر سنت رسول گرامی اسلام(ص) و حضرات معصومین(ع) حمل میشود.
سنت الهی یعنی ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد (قلعجی، 1408: 250) یا روشهایی که خدای متعال، امور عالم و آدم را بر پایۀ آنها تدبیر و اداره میکند (مصباح یزدی، 1368: 425). مجرای تحقق اراده الهی در جهان، قانونهای ثابتِ برقرار در تمام هستی است. این قانونها در واقع روابط بین علتها و معلولهاست و در اصطلاح فلسفه، آنچه به نام «نظام جهان» و «قانون اسباب» نامیده میشود (مطهری، 1369: ج1، 135)، در زبان دین، سنت الهی گویند.
در قرآن کریم، هم به تعابیری مانند «سُنَّةَ اللَّهِ»، «سُنَّتِنَا» و «سُنَّتَ» و هم به عباراتی همچون «سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ»، «سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا» و «سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» برمیخوریم. این امر نباید موجب اشتباه و توهم شود كه دو نوع سنت وجود دارد؛ یكی سنت خدای متعال و یكی سنت دیگران! بلکه یکبار، سنت ناظر به فاعل (خداوند) و بار دیگر ناظر به قابل (انسانها) است.
سنت معصومین(ع) قول، راه و روش فعلی و تقریری پیامبر گرامی اسلام(ص) به صورت اصلی یا نیابتی (طریحی، 1375: ج6، 269) و قول یا راه و روش فعلی و تقریری حضرات معصومین(ع) را سنت معصومین(ع) میگویند. به تعبیر دیگر، سنت به معنای چیزی است که پیامبر گرامی اسلام(ص) بدان امر و نهی قولی یا فعلی کرده باشد و در قرآن کریم، آیاتی پیرامون آن نداشته باشیم؛ از اینرو در بیان ادله، همیشه قرآن در کنار سنت تعریف میشود (ابناثیر، 1418: ج2، 409).
منظور از سنت در این نوشتار _ که به تبیین و تحقیق آن خواهیم پرداخت _ سنت الهی است که به معنای شیوه و روشی است که خداوند، امور عالم را بر اساس آن تدبیر و اداره میکند؛
یعنی خداوند اراده و مشیت خویش را همیشه به صورت «سنت» _ یعنى به صورت قانون و اصل كلى _ در جهان جاری و ساری مینماید (مطهری، 1369: ج2، 88).
ب) استخلاف
استخلاف از مادۀ «خلف» به معنای جانشین و جمع آن خلایف و خلفاء است (ابنمنظور، 1413: ج9، 83). خلف به فتح لام به معنای جانشینی خوب، و به سکون لام به معنای جانشینی بد به کار میرود (قرشی، 1371: ج2، 284). خلیفه به معنای نایب و جانشین است، چنانکه دربارۀ حضرت موسی(ع)میخوانیم:
قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی. (اعراف: 142)
خلافت به معنای نیابت از غیر است بر اثر غیبت منوبعنه، یا به سبب مرگ او، یا به دلیل عجز ایشان و یا به جهت شرافت نایب (راغب اصفهانی، 1412: ج1، 294) و از این قبیل است که خداوند اولیای خویش را در زمین خلیفه کرده است:
وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ. (انعام: 165)
استخلاف به معنای جانشین گذاشتن بوده و در آن طلب لحاظ شده است (قرشی، 1371: ج2، 287): إِنْ یشَأْ یذْهِبْكُمْ وَ یسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ (انعام: 133).
استخلاف در قرآن دو کاربرد دارد: کاربرد عام و کاربرد خاص. استخلاف در کاربرد عام به معنای خلیفه و جانشینی انسان از سوی خداوند بر روی زمین است که شامل حال همه انسانها _ اعم از مسلمان و غیرمسلمان _ میشود. در کاربرد خاص نیز به معنای جانشینی انسانهای صالح بر روی زمین است که در فرجام تاریخ بشر با رسیدن روز موعود و ظهور حضرت مهدی(عج)به وقوع میپیوندد (قمی، 1367: ج1، 15).
تفاوت دو نوع استخلاف در این است که استخلاف عام، عمومیت دارد و شامل حال همۀ انسانها میشود، ولی استخلاف خاص، خصوصیت داشته و تنها شامل حال انسانهای مؤمن و صالح میگردد.
مقصود از استخلاف در این نوشتار، همان نوع دوم _ یعنی استخلاف خاص _ است؛ چنانکه قرآن در اینباره میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ (نور: 55)
خدا به كسانى از شما که ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همان گونه كه پیشینیانِ آنان را جانشین [خود] قرار داد.
از امام سجاد(ع)در تفسیر این آیه نقل شده است:
هُم وَ اللَّه شیعتنا اهل البیت یفعل اللَّه ذلك بهم على یدى رجل منّا و هو مهدىّ هذه الأمّة. (عروسی حویزی، 1415: ج3، 620)
ج) مهدویت
واژۀ مهدویت واژهای نوبنیاد به شمار میرود و از وضع آن دیری نگذشته و به دو صورت قابل توجیه است: نخست به صورت مصدر جعلی كه بر پایۀ واژۀ «مهدی» بنا شده است، همچون جاهلیت، عالمیت، ایرانیت و... چنانكه در قرآن نیز مصدر جعلی در قالب جاهلیت به کار رفته است:
أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یوقِنُون؛ (مائده:50)
آیا خواستار حكم جاهلیتند؟ و براى مردمى كه یقین دارند، داورى چه كسى از خدا بهتر است؟
دوم، اینکه واژه مهدویت از «یاء» نسبت و «تاء» تأنیث تشکیل شده كه وصف برای موصوف محذوف است؛ مثل اندیشه مهدویت، عقیده مهدویت، ایده مهدویت و... كه در اینجا واژگان اندیشه، عقیده و ایده موصوفهای محذوف هستند.
اما در اصطلاح اسلامی، مهدویت به معنای خوشفرجامی بشر در پایان تاریخ و ظهور امام مهدی(عج)به عنوان منجی بشریت تلقی میگردد.
2. شاخصههای سنت الهی
الف) تغییرناپذیر و تخلفناپذیر
یکم. همسانی سنت الهی با قانون علت و معلول
سنتهای الهی در حیطه قانون علت و معلول توجیه میشوند (جوادی آملی، 1388ب: 163). این همان راز تبدیل و تحویلناپذیری سنتهای الهی است؛ زیرا قانون علت و معلول یک قانون عقلی است و قانون عقلی نیز همیشه بر محور همه یا هیچ دور میزند؛ یعنی جامع افراد و مانع اغیار بوده و از کوچکترین مورد نقضی اجتناب میکند. از اینرو هر چیزی که بر این قانون تکیه داشته و بر اساس آن توجیه شود، مزین به همین شاخصه بوده و از تبدیل و تحویلپذیری مبراست. بنابراین وقتی سنت الهی در چارچوب علت و معلول توجیهپذیر شد، ضرورتاً مزین به وصف تبدیلناپذیری و تحویلناپذیری میشود. به بیان دیگر، در جهان خارج، چیزی مستقل به نام سنتهای الهی وجود ندارد، بلکه سنتهای الهی همان علل و معالیلی هستند که در سلسلهمراتب وجود جای دارند (مطهری، 1369: ج1، 138). یعنی بر اساس قانون علت و معلول و مراتب وجود، هر کدام از موجودات در جهان هستی دارای جایگاه و مراتب خاصی بوده و با همین جایگاه و مراتب در موجودات دیگر تأثیرگذارند که این همان سنت الهی است. پس از آنجایی که قانون علت و معلول و مراتب هستی بر جایگاه موجودات در عالم هستی دلالت میکنند و هر آن چیزی که منشأ اثر واقعی و خارجی داشته باشد، رنگ واقعی به خود میگیرد و نیز هر آن چیزی که رنگ واقعی به خود گرفته از هر گونه تبدیل و تغییری مبراست. پس سنتهای الهی که در قالب علت و معلول خودنمایی میکنند، از هر گونه تبدیل و تغییر به دورند.
دوم. تخلفناپذیری سنت الهی از دریچه برهان
1. سنت الهی در قالب مقوله علت و معلول توجیه میشود.
2. علت و معلول به عنوان مقولات ثانی فلسفی، جزو مقولات عقلی به شمار میآیند.
3. مقولات عقلی نسبت به گستره خود تخلفناپذیر بوده و همیشه جامع افراد و مانع
اغیار هستند.
نتیجه: سنت الهی در راستای علت و معلول که قانون عقلی است، از تخلف و تغییر مبراست؛ چنانکه قرآن در اینباره میفرماید:
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً؛ (احزاب: 62)
دربارۀ كسانى كه پیشتر بودهاند [همین] سنّت خدا [جارى بوده] است و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت.
فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً؛ (فاطر: 43)
پس آیا جز سنّت [و سرنوشتِ شوم] پیشینیان را انتظار مىبرند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمىیابى و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى یافت.
از آیات فوق، دو نکته مهم برداشت میشود: اول اینکه سنت الهی در امتهای گذشته نیز مطرح بوده و این دیرینگی آن را میرساند؛ دوم اینکه به روشنی به تخلفناپذیری و تغییرناپذیری سنت الهی تصریح شده و این قطعیت و تخلفناپذیری سنت الهی را به منصۀ ظهور میرساند.
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یسْتَقْدِمُونَ؛ (اعراف: 34)
و براى هر امّتى اجلى است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش.
ب) عمومیت و فراگیری
از جمله شاخصههای مهم سنت الهی، کلیت و عمومیت است و این کلیت و عمومیت با دو رویکرد توجیه میشود:
یکم. در رویکرد اول، عمومیت و فراگیری سنت الهی از دو جهت «طولی _ عمودی» و «عرضی _ افقی» قابل پیگیری است. عمومیت سنت الهی در جهت طولی و عمودی به معنای جاری و ساری بودن آن در طول تاریخ در میان همه امتهای گذشته و آینده از ابتدای آفرینش انسان تا فرجام تاریخ بشریت است (جوادی آملی، 1388الف: ج10، 483).
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً؛ (فتح: 23)
درباره كسانى كه پیشتر بودهاند، [همین] سنّت خدا [جارى بوده] است و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت.
مَا کَانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ؛ (احزاب: 38)
بر پیامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانیده گناهى نیست. [این] سنّت خداست كه از دیرباز در میان گذشتگان [معمول] بوده است.
و اما عمومیت سنت الهی در جهت عرضی و افقی به معنای شمول و فراگیری آن در همه مؤلفههای امور فردی و اجتماعی همچون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی، دینی و... است (جوادی آملی، 1388الف: ج15، 586). پس سنت الهی در صحنه اجرا و عمل نهتنها تکبعدی نیست، بلکه شمولیت آن امور فردی با همه ابعاد و زوایایش و امور اجتماعی با همه ابعاد و اضلاعش را درمینوردد. پس به طور کلی سنت الهی به صورت فراگیر در همه امور زندگی بشر ساری و جاری بوده و گستره و قلمروی آن همه زوایای فردی و اجتماعی و جزئی و کلی حیات بشر را دربر میگیرد.
دوم. عمومیت سنت الهی در این رویکرد به دو قسم سنت الهی در تکوین و سنت الهی در تشریع تقسیم میشود. سنت الهی در تکوین مربوط به وجود و جهان عینی است؛ یعنی خداوند برای اداره جهان بر اساس نظام احسن، قوانینی را وضع کرده که به نحوی ارتباط جهان با رخدادهای آن را پوشش میدهند. استاد جوادی آملی در اینباره میگوید:
آیاتی كه در آنها از سنت الهی سخن به میان آمده است، مانند: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً (فاطر: 43) امور تكوینی مراد است. (جوادی آملی، 1389الف: ج6، 197)
و اما سنت الهی در تشریع مربوط به شریعت، و اطاعت و عصیان انسانها نسبت به آن است؛ چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ. (ابراهیم: 7)
در این آیه به دو سنت الهی نسبت به شاکران و کافران اشاره شده است. از جمله تفاوتهای اساسی میان سنت تکوینی با سنت تشریعی، اختیاری و غیر اختیاری بودن آنهاست؛ یعنی سنت تکوینی، سنت غیر اختیاری و مطلق است که مسبوق به افعال و رفتار انسانها نیست و اراده و اختیار انسانها در ایجاد و سلب آن بیتأثیر بوده و جایگاه آن از لحاظ رتبه وجودی پیش از افعال و رفتار انسانهاست؛ ولی سنت تشریعی، سنت مقید و اختیاری بوده و مسبوق به افعال و رفتار بشر است؛ یعنی اراده و اختیار بشر در ایجاد و سلب آن نقش دارد. مثلاً در آیه فوق _ که شکرگزاری عامل ازدیاد نعمت، و کفرورزی عامل عذاب الهی تلقی شده _ جزو سنتهای تشریعی به شمار آمده و افعال انسانها در نفی و ایجاد آنها نقش دارد. اما بشر در سنت تکوینی، هیچگونه نقش و اختیاری ندارد؛ مثل سنت تبشیر و انذار: وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ (فاطر: 24) که سنتی تکوینی است و سنت الهی بر این قرار گرفته که در میان هر امتی پیامبران به عنوان منذر و مبشر مبعوث شوند. همچنین مثل هدایت عمومی بشر و مانند آزمایش و امتحان بشر و... که جزو سنتهای تکوینی الهی هستند.
بنابراین هنگامی که گفته میشود سنن الهی کلیت و عمومیت دارد، یعنی دایره قلمرو و نفوذ آنها وسیع و پردامنه بوده که علاوه بر زندگی گذشته، حال و آیندۀ بشر، به ابعاد فردی و اجتماعی او نیز سرایت کرده است. در بعد اجتماعی نیز مقولاتی چون سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و... را درنوردیده و در امورات تشریعی و تکوینی بشر و جهان نیز نفوذ کرده است. پس شعاع سنن الهی در یک افق فراگیر و همهجانبه، همۀ ابعاد زندگی مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، تکوینی و تشریعی گذشته و آیندۀ بشر را دربر میگیرد.
3. استخلاف، سنت مشروط الهی
سنت الهی بر اساس تنوع در متعلق، مکان و گستره به گونههای مختلف تقسیم
میشود. مثلاً از نظر متعلق و مضافالیه، یکبار اضافه به فاعل (خدا) میشود، مانند «سُنَّةَ اللَّهِ» و «سُنَّتِنَا»؛ و بار دیگر به قابل (انسان) اضافه میشود، نظیر «سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ» و «سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ».
از لحاظ مکان نیز به دو قسم سنتهای اخروی و سنتهای دنیوی تقسیم میشود. سنتهای اخروی مثل زندگی جاودانه و ابدی انسانها در آن جهان، بهشت و جهنم، كیفر و پاداش اخروی و... و سنتهای دنیوی، سنتهای اینجهانی بوده و الزامات و بایستههای این دنیا را پوشش میدهند و همین سنتهای دنیوی باز از لحاظ گستره به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم میشوند؛ یعنی سنتهایی كه به رفتار و اعمال فردی انسان اختصاص دارد و سنتهایی كه مخصوص رفتار و اعمال اجتماعی انسان است.
باز در تقسیمی دیگر، سنتهای دنیوی اعم از فردی و اجتماعی به دو قسم سنتهای مطلق و عام، و مقید و مشروط تقسیم میشود. سنت مطلق، سنتی است که مفهوم و مورد آن عمومی و ابتدایی بوده و خارج از اختیار انسان است و معلول رفتار و افعال انسان نیست؛ یعنی انسان در ایجاد و سلب آن هیچگونه نقشی ندارد و نیز در همه شرایط بدون این که مانعی جلوی آن را بگیرد تحقق پیدا میکند؛ مانند سنت هدایت، سنت آزمایش، سنت تشریع و... . یعنی چه انسان بخواهد و چه نخواهد و چه اراده کند و چه اراده نکند و چه غنیمت بشمارد و چه غنیمت نشمارد، در هر صورت ناگزیر در معرض هدایت الهی و آزمایش الهی قرار میگیرد و از ارسال انبیا(ع) و دین الهی بهرهمند میگردد (مصباح یزدی، 1368: 427).
پس از آن كه انبیای الهی پیام و دعوت خدای متعال را به گوش انسانها رساندند و تا آنجا که مقدورشان بود، در هدایت آنان کوشیدند و نیز زمینه و وسایل آدمیان فراهم و مهیا شد
كه مردم به اختیار خود راه حق و خیر، و باطل و شر را در پیش گیرند، این موضعگیریهای خوب و بد مردم نسبت به تعالیم و احكام الهی سبب شکلگیری یک سری سنتهای دیگر میشود که معلول نگرش و رفتار مردم و نتیجه و بازتاب عملکرد آنهاست. آنها را سنتهای مقید و مشروط مینامند؛ زیرا مقید به افعال و مشروط به رفتار انسانهاست (صدر، بیتا: درس14، 281).
قرآن کریم در اینباره میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ (رعد: 11)
در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
گر چه اصل این آیه شریفه، به سنت مطلق اشاره دارد _ یعنی سنت «تغییر سرنوشت به دست بشر» سنتی است که خدا به صورت مطلق، عمومی و ابتدایی در نظر گرفته و در اصل این سنت نهتنها در رفتار و کردار بشر هیچ گونه دخالتی ندارد، بلکه در تغییر و تبدیل آن نیز نمیتواند تأثیری داشته باشد _ اما مفاد این آیه که بشر را مالک سرنوشت خود دانسته و به نحوی سنتهای الهی را با این معیار توجیه مینماید، دقیقاً همان معنایی است که از مفاد سنت مقید برمیخیزد. در واقع خداوند در این آیه فرمولی کلی ارائه میدهد تا بر اساس آن سنتهای مقید توجیه شوند. پس به طور کلی دو پیام از این آیه قابل برداشت است: پیام اول _ که از اصل آیه استنباط میشود _ ناظر به سنت مطلق است، و پیام دوم _ که از مفاد آیه برداشت میشود _ ناظر به سنت مقید است. باز خداوند در اینباره میفرماید:
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ؛ (روم: 41)
به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمودار
شده است.
سنتهای مقید و مشروط دارای شاخصههای ذیل است:
1. معلول رفتار و اعمال بشر است؛
2. منافی با اختیار انسان نیست؛
3. در شرایط خاص تحقق پیدا میکند.
پس سنتهای مشروط و مقید الهی، یک سلسله قضایای شرطی هستند که در صورت وجود علت و سبب _ که از جانب بشر ایجاد میشود _ تحقق پیدا میکنند. برخی از این سنتها عبارتند از:
سنت امداد: خداوند همه کسانی را که طالب دنیا و کمالات مادی و دنیوی باشند و نیز کسانی که آخرت و کمالات معنوی و اخروی بخواهند، یاری میکند.
مَنْ كانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ؛ (شوری: 20)
كسى كه كِشت آخرت بخواهد، براى وى در كِشتهاش مىافزاییم، و كسى كه كِشت این دنیا را بخواهد به او از آن مىدهیم و[لى] در آخرت او را نصیبى نیست.
سنت استخلاف: به معنای جانشینی و حکومت بر روی زمین است که خداوند به انسانهای مؤمن در فرجام تاریخ بشریت وعده داده است (نک: نور: 55).
سنت پیروزی حق بر باطل: همان مصاف حق و باطل است که سنت دائمی الهی به شمار میرود و به معنای غالب آمدن حق بر باطل به صورت فراگیر و جهانی در منتهیالیه تاریخ، توسط منجی بشریت حضرت مهدوی و انسانهای مؤمن است.
یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ؛ (شوری: 24)
خدا باطل را محو و حقیقت را با کلمات خویش پابرجا مىكند.
آموزه مهدویت: از جمله آموزههای مشروط و مقید الهی است که از تدافع حق و باطل و پیروزی حق بر باطل به بار مینشیند و در پرتو آن، بشر و جوامع بشری خوشفرجامی را تجربه کرده و به سوی سعادت و رستگاری دنیوی و اخروی رهنمون میشوند.
بنابراین مشروط و مقید بودن سنتهای مذکور، از آنروست که همۀ آنها به نحوی مسبوق به رفتار و افعال انسانها بوده و آنها با رفتار و افعال خویش زمینه تحقق سنتهای مقید را فراهم میکنند؛ مثلاً در سنت «امداد»، ابتدا انسان ارادۀ دنیا و آخرت میکند و سپس امداد الهی آنها را در مسیر کسب دنیا و آخرت یاری میرساند. در سه سنت اخیر نیز پس از آنکه انسانها با اراده و اختیار خویش دست به تلاش و کوشش زده و با آمادگی کامل به ایمان و عمل صالح روی آوردند، به لیاقت و شایستگی مقام خلیفة اللهی نایل میآیند که با این مقام و جایگاه، زمینهساز پیروزی حق بر باطل و ظهور امام مهدی(عج)میگردند.
4. ارتباط استخلاف با مهدویت
از جلمه وعدههای الهی _ که در قالب سنن الهی خودنمایی میکند _ سنت استخلاف است. چنانکه در بخش مفهومشناسی بیان شد، استخلاف به دو گونۀ عام و خاص تعریف میشود. استخلاف به معنای عام، از نظر معنا مطلق بوده و هیچ قیدی آن را همراهی نمیکند و با خلیفگی انسان با شاخصههای گوناگون همچون اسلام و غیر اسلام، ایمان و غیر ایمان و صالح و غیر صالح سازگار است که در واقع در اینجا اصل انسان و ماهیت او ملاک عمل است و نکته مهم اینکه این نوع خلیفةالله بودنِ انسان همیشه با رویکرد وجودی و تکوینی توجیه میشود (جوادی آملی، 1388الف: ج3، 49). قرآن کریم در اینباره میفرماید:
هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ. (فاطر: 39)
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً. (بقره: 30)
ولی استخلاف به معنای خاص _ که مقید به وصف ایمان، تقوا و عمل صالح است _ تنها شامل حال انسانهای مؤمن، پرهیزکار و صالح شده که در فرجام تاریخ بشر با ظهور منجی عالم بشریت، وارثان و حاکمان زمین میگردند و این نوع استخلاف، بر خلاف نوع اول همیشه با رویکرد تشریعی توجیه میشود (همو).
بنابراین، منظور و مقصود از استخلاف در این نوشتار، استخلاف به معنای خاص است که به عنوان «استخلاف مقید» شهره است و در قرآن واژۀ وراثت نیز به همین معنا آمده است؛ یعنی استخلاف خاص و وراثت هر دو به گونهای از نظر معنای اصطلاحی همپوشانی داشته و بر جانشینی انسانهای صالح و مؤمن بر روی زمین دلالت میکنند؛ چنانکه قرآن میفرماید:
أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. (انبیاء: 105)
بیتردید، سنت استخلاف و وراثت، سنتی قطعی و تخلفناپذیر است که حتمیت و قطعیت آن از سه طریق آیات، روایات و عقل توجیه میشود؛ یعنی قطعیت و حتمیت استخلاف و وراثت، افزون بر دلایل قرآنی و روایی از طریق عقل با محوریت حکمت و عدالت الهی نیز قابل توجیه است.
الف) استخلاف خاص از منظر قرآن
چنانکه گذشت، واژه استخلاف در قرآن از نظر گستره به دو قسم تقسیم میشود: استخلاف به معنای عام و استخلاف به معنای خاص. از آنجا که در این نوشتار، محور گفتوگو و بحث، درباره مهدویت و مسائل پیرامونی آن است، باید در میان مباحث استخلاف و گونههای آن تنها به گونهای بپردازیم که اولاً در منظومه مهدویت دارای نقش و جایگاه بوده و ثانیاً با آموزههای مهدویت بیشتر همخوانی و همپوشانی داشته باشد. از اینرو میبینیم استخلاف به معنای خاص، همان موردی است که در منظومه مهدویت دارای نقش و جایگاه اساسی بوده و به عنوان یک بحث کانونی با مهدویت و مباحث آن مرتبط شده و اندیشه مهدویت با آن تکامل پیدا میکند. بنابراین استخلاف مورد توجه در این تحقیق، استخلاف به معنای عام نیست، بلکه ضرورتاً استخلاف به معنای خاص خواهد بود.
آری، در اینجا تنها به این نوع استخلاف توجه میشود و با این نوع استخلاف درصدد تحلیل و بررسی اندیشه مهدویت برخواهیم آمد و با این نوع استخلاف به دنبال پایهگذاری و مبناسازی باورداشت مهدویت خواهیم بود.
آیۀ نخست
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَـفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لَا یُشْرِكُونَ بي شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ (نور: 55)
خدا به كسانى از شما که ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همانگونه كه پیشینیان آنان را جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گراید آنانند كه نافرمانند.
استخلافی که در آیه فوق به کار رفته، استخلاف خاص است؛ زیرا اولاً در حوزۀ تشریع توجیه شده و بر همین اساس معنا و مفهوم پیدا میکند. ثانیاً، مربوط به حوزه اختیار انسان بوده و ناظر به باید و نباید رفتاری اوست. ثالثاً، عمومیت و کلیت نداشته و با قیودی همچون ایمان، عمل صالح و... ناظر به انسانهای مؤمن و صالح است. پس با این دلایل، استخلافی که در آیه ذکر شده، استخلاف خاص است.
آری، خطابی که در این آیه به کار رفته و وعدهای که خداوند داده است، در گام نخست، شامل حال همه مسلمانان میشود؛ مسلمانانی که در گروههای مختلف تقسیم میشوند، برخی مؤمن هستند و برخی منافق و مؤمنان نیز برخی صالح هستند و برخی ناصالح؛ روشن است، همه مسلمانان با اعمال مختلفی که دارند و با قوت و ضعفی که در ایمانشان هست، نمیتوانند زمینهساز استخلاف و تحققبخش وعده الهی باشند. پس ضرورتاً شایستگی و قابلیت، تنها شامل گروهی از مسلمانان که دارای وصف ایمان و عمل صالح بوده و با آمادگی کامل در مسیر انجام فرامین الهی و دستورات دینی گام برمیدارند میشود (مطهری، 1369: ج2، 457). بنابراین، به طور کلی از محتوای آیه، دو وعده ایجابی و یک وعده سلبی میتوان برداشت کرد که وعده ایجابی همان استخلاف انسانهای صالح و استقرار دین حق و وعده سلبی همان اضمحلال هر گونه شرک و بتپرستی است.
بنابراین با توجه به شاخصههای ذکر شده در آیه_ که مستخلفین دارای ایمان، تقوا، عمل صالح، دینمحور، شجاع و... هستند _ بیگمان جامعه اینچنینی از زمان بعثت رسول گرامی اسلام(ص) تا کنون در میان بشر رخ نداده است. این وعده الهی ناگزیر باید زمانی به وقوع بپیوندد که بر اساس دادههای دین اسلام و بر اساس باورداشت همه مسلمانان در گروهها و مذاهب مختلف، وعدهگاه آن، جز آخرالزمان و مصداق آن جز حضرت مهدی(عج)نخواهد بود (طباطبایی، 1417: ج15، 151).
البته در گذشتههای دور با بعثت حضرت موسی(ع)در میان قوم بنیاسرائیل، این مهم در قلمرو و گستره محدود رخ داده است؛ ولی مصداق کامل، جامع و فراگیر آن در آخرالزمان توسط حضرت مهدی(عج)با برنامه و راهکار اسلامی به وقوع میپیوندد. از سویی از حضرت رسول اکرم(ص) روایاتی نقل شده است. آن حضرت میفرماید:
یكُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِي إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّه؛ (صدوق، 1404: ج1، 203)
هر آنچه در میان بنىاسرائیل واقع شده در این امّت نیز واقع خواهد شد، كاملاً یكسان، همانند یک لنگه از كفش با لنگۀ دیگر و همچون مساوى بودن پرهایى از پیكان با پرهاى دیگرش.
علامه طباطبایی در ذیل این روایت مینویسد:
نشاهد كل يوم صدق شطر منها من غير زيادة و نقيصة فلنحقق صحة جميعها و صدق جميع مضامينها؛ (طباطبایی، 1417: ج2، 108)
ما تا كنون به چشم خود ديدهايم پارهاى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردهاند _ بدون كم و زياد _ به وقوع پيوست، قهراً بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم.
بیتردید استخلاف از جمله رخدادهایی است که در میان قوم بنیاسرائیل با نابودی فرعون واقع شده است که همین مسئله در میان مسلمانان به معنای واقعی با شاخصههای مورد نظر هنوز رخ نداده است. از اینرو با ظهور امام زمان(عج)و تشکیل جامعه جهانی و نابودی ظلم و بیدینی در گستره جهانی، استخلاف به معنای واقعی به وقوع میپیوندد.
بیگمان، روایات گوناگونی که در ذیل این آیه آمده و به تفسیر و تبیین آن پرداختهاند، همگی تنها یک مصداق را برای آیه برشمردهاند و با نگاهی واحد، تنها به یک جامعه _ یعنی جامعه ایدهآل مهدوی _ اشاره دارند (نعمانی، 1397: 126؛ کلینی، 1362: ج1، 193؛ طبرسی، 1372: ج7، 152؛ بحرانی، 1416: ج3، 150)؛ جامعهای که ایمانمحور، دینمحور، خداخواه، متقی و خداترس بوده و دارای آثار پربرکتی چون رفاه، آسایش، امنیت است و مردم آن بدون ترس و اضطراب به عبادت خالصانه خود پرداخته و از هر گونه شرک و بتپرستی، هویٰپرستی، خودپرستی و... مبرا و پاکیزه هستند.
آیۀ دوم
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ؛ (انبیاء: 105)
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
محتوا و مفهوم آیه درباره استخلاف خاص است و واژۀ «وراثت» بر این امر دلالت دارد. قرآن در این آیه همچون آیه گذشته به انسانهای صالح بشارت داده که آنها مالکان و صاحبان زمین بوده و حکومت و حاکمیت زمین با آنهاست.
چند نکته قابل ذکر در آیه:
1. واژه «کَتَبْنَا» بر قطعیت و حتمیت جانشینی و وراثت انسانهای صالح دلالت میکند.
2. از مفهوم «فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ» برداشت میشود که سنت استخلاف و وراثت دیرین بوده و در امتهای گذشته نیز جاری و ساری بوده است. بنابراین سنت استخلاف یک سنت عمومی، فراگیر و جهانشمول به شمار میرود.
3. «أَنَّ الْأَرْضَ» یعنی زمین به عنوان موعودگاه این وعده و بشارت الهی تلقی میشود و موطن تحقق وعده الهی در همین دنیا بوده و به صورت عمومی و فراگیر بر روی همین زمین رخ خواهد داد.
4. «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» دلیل بر این است که استخلاف خاص بوده و فقط بندگان صالح خدا مورد خطاب و بشارت قرآن هستند.
5. صالح که به معنای شایسته و شایستگی است، عمومیت دارد؛ یعنی شایستگی در همه ابعاد و زوایای زندگی. مثلاً شایستگی در اخلاق، شایستگی در علم، شایستگی در روابط اجتماعی، شایستگی در معاشرت، شایستگی در معرفت، شایستگی در عبادت، شایستگی در تقوا، شایستگی در ایمان و به طور کلی شایستگی در همه امور فردی و اجتماعی.
امام باقر(ع)در تفسیر «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» میفرماید:
آنها حضرت مهدی(عج)و یاران او هستند. (قمی، 1367: ج2، 78؛ طبرسی، 1377: ج3، 31؛ بحرانی، 1416: ج3، 848)
شیخ طوسی در بیان آیه از قول امام باقر(ع)مینویسد:
این وعدهای به مؤمنان است که آنها همین زمین را به ارث میبرند. (طوسی، بیتا: ج7، 284)
در تفاسیر روح المعانی آلوسی و مفاتیح الغیب فخر رازی در تفسیر این آیه آمده است که
منظور از بندگان صالح، همان مؤمنانی هستند که در آخر الزمان در هنگامه ظهور حضرت
مهدی و نزول حضرت عیسی(ع) وارثان زمین میشوند (رازی، 1420: ج2، 193؛ آلوسی، 1415: ج9، 98).
آیۀ سوم
وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛ (قصص: 5)
و خواستیم بر كسانى كه در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] كنیم.
در این آیه مانند آیۀ پیشین، واژۀ «وراثت» مشیر بر معنای استخلاف است؛ یعنی خداوند به انسانهای مستضعف و مظلوم که در طول تاریخ مورد ظلم و تعدی ستمگران قرار گرفته و از حق و حقوق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خویش باز داشته شدهاند، وعده وراثت و حاکمیت بر زمین داده است که در واقع این یک قاعده و قانون کلی است که در قالب سنت الهی تبلور یافته و استمرار و تداوم آن در طول تاریخ با واژه «نُریدُ» _ که فعل مضارع است _ تضمین شده است. بیتردید وقتی تاریخ ملتهای گذشته را ورق میزنیم و به مطالعه سرگذشت و سرنوشت آنها میپردازیم، پیروزی قوم بنیاسرائیل بر فرعون ستمگر و ظالم، نمونهای از این وعده تحققیافته الهی است که نمونه بارز و کامل آن در فرجام تاریخ جهان با ظهور حضرت مهدی(عج)تحقق مییابد. از اینرو این آیه در شأن امام مهدی(عج)است که خداوند بر او و اصحابش بعد از استضعاف منت نهاده و آنان را حاکمان و وارثان زمین قرار میدهد (رازی، 1408: ج15، 94).
در اینباره در شواهد التنزیل از پیامبر اکرم، امام علی و امام صادق(ع) روایات مختلفی نقل شده مبنی بر اینکه این آیه در شأن ائمه و حضرت مهدی(عج)است؛ چنانکه امیر مؤمنان علی(ع)در اینباره میفرماید:
لَیعْطِفَنَّ عَلَینَا الدُّنْیا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا. ثُمَّ قَرَأَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ...؛ (حسکانی، 1411: ج1، 556)
دنیا بر ما روى مىآورد، مانند روى آوردن ماده شتر به بچهاش. آنگاه آیه را قرائت كرد... .
در تفسیر تسنیم به عمومی بودن خطاب آیه و مصداق بودن آن برای همۀ مؤمنان نظر داده شده است (جوادی آملی، 1388الف: ج1، 440).
در تفسیر قمی میخوانیم:
گرچه خداوند در این آیه خطاب به موسی و بنیاسرائیل داشته و دشمنانشان را فرعون و هامون قرار داده است، ولی منظور حضرت محمد(ص) و اهلبیت او و دشمنانشان هستند. همچنانکه بنیاسرائیل بر فرعون پیروز شدند، اهلبیت پیامبر(ص) نیز بر دشمنان پیروز میشوند. (قمی، 1367: ج2، 13)
آیۀ چهارم
قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛ (اعراف: 128)
موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آنِ
خداست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است.
گرچه در آیه فوق حضرت موسی(ع)با بنیاسرائیل سخن گفته و آنها را مورد خطاب قرار میدهد و از این خطاب اختصاص داشتن این آیه به بنیاسرائیل برداشت میشود، اما پیام و نتیجهای که حضرت موسی(ع)از سخنانش میگیرد، پیام و نتیجهای کلی و عمومی است که شامل همه انسانها در طول تاریخ میشود. از اینرو اینکه خداوند مالک اصلی زمین است و زمین را برای هر کس که بخواهد به ارث میگذارد و عاقبت امر همیشه متعلق به خداترسان است، نتایج و پیامهای عمومی و فراگیر بوده که متعلق به همه انسانها با قومیت و فرهنگ و نژادهای گوناگون است. ولی بهرهمندی از این پیامها و نتایج، مستلزم شرایط و بسترهایی همچون صبر و مقاومت، کمک خواستن از خدا و تقوا و خداترسی است که باید ابتدا در افراد فراهم شود تا به لیاقت و شایستگی وراثت نایل آیند.
این سه شرط _ كه یكى از آنها دربارۀ عقیده (استعانت جستن از خدا)، دیگرى دربارۀ اخلاق (صبر و استقامت) و دیگرى دربارۀ عمل (تقوا و پرهیزكارى) است _ تنها شروط پیروزى قوم بنىاسرائیل به دشمن نبود، بلكه هر قوم و ملتى بخواهد بر دشمنانش پیروز شود، بدون داشتن این برنامۀ سه مادهاى امكان ندارد. حتی اگر افراد بىایمان، مردم سست و ترسو و ملتهاى آلوده و تبهكار پیروز شوند، موقتى و ناپایدار خواهد بود.
نکتۀ درخور توجه اینکه هریک از این سه شرط متفرع بر دیگرى است؛ پرهیزكارى بدون استقامت در برابر شهوات و زرق و برق دنیایی ممكن نیست، همانطور كه صبر و استقامت نیز بدون ایمان به خدا، بقا و دوام ندارد.
ب) غیبت و استخلاف
از جمله آموزههای مهم مهدویت، باورداشت غیبت است. مقوله غیبت به عنوان یک آموزۀ مهم و تأثیرگذار، دارای ابعاد و زوایای گوناگونی بوده و در قالب دو رویکرد مثبت و منفی ظاهر میشود. در رویکرد منفی به عنوان یک تراژدی غمبار و فاجعهبار، پیامدی جز فقدان و محرومیت برای بشریت و جوامع بشری به ارمغان نیاورده و مردم را برای مدت طولانی از فیض وجود امام و از راهنماییها و هدایتهای او محروم نموده است. اما در رویکرد مثبت به عنوان مقولهای بسترساز، دارای فواید و منافعی بسیار برای منجیباوران و منتظران است. فواید و منافعی همچون تربیت نسل منتظر، معرفتافزایی مردم نسبت به منجی، آمادهسازی منتظران، خودسازی فردی و اجتماعی منتظران، قدرشناسی منتظران نسبت به منجی، تلخیص و امتحان مردم و... را نصیب بشر و جوامع بشری کرده و آنها را برای رسیدن به روز موعود و جامعه ایدهآل منجی همراهی میکند. سنت استخلاف که از جمله سنتهای قرآنی بوده و از هرگونه تغییر و تحولی مبراست در واقع همان فواید و منافعی است که از رهآورد غیبت به شمار میآید و در فضای غیبت است که استخلاف رشد و نمو کرده و شرایط و بسترهای لازم برای آن فراهم میشود. در همین محیط است که منتظران به سبب شاخصه استخلاف، به شایستگی و لیاقت کامل رسیده و با بروز استعداد و توانمندی لازم و شکوفاهی و باور شدن آن به وصف مستخلفان نایل میآیند.
گفتنی است برآیند مفهومیِ واژه استخلاف، همان زمینهسازی ظهور است؛ یعنی وقتی
سخن از استخلاف و شرایط آن به میان میآید، در واقع از آمادگی مردم و مهیا بودن آنان گفتوگو شده است. بنابراین استخلاف یعنی زمینهسازی ظهور و زمینهسازی ظهور یعنی استخلاف. به بیان دیگر، وقتی مردم به آمادگی کامل رسیدند، یعنی ظهور، زمینهسازی شده است و هنگامی که ظهور، زمینهسازی شد، یعنی استخلاف با شرایط آن تحقق پیدا کرده است. پس استخلاف عبارت اخرای زمینهسازی ظهور و زمینهسازی ظهور عبارت اخرای استخلاف است. بنابراین وقتی استخلاف با شرایط آن به حد نصاب رسید و تحقق پیدا کرد، یعنی بسترها و زمینههای ظهور تحقق پیدا کرده است. در این صورت است که رخداد ظهور نیز قطعی و فوری میشود.
ج) غیبت، بسترساز شرایط استخلاف
چنانکه گفته شد، استخلاف در فضای غیبت رشد و نموه پیدا کرده و در همین
فضا به شکوفایی و بالندگی لازم میرسد و در این محیط، علاوه بر تحقق اصل استخلاف، شرایط و مؤلفههای آن نیز یکی پس از دیگری اجرایی و عملیاتی شده و به حد مطلوب و
ایدهآل میرسد.
آیتالله جوادی آملی میگوید:
بیتردید بر اساس باور راسخ امامیه، شكی نیست كه این وعده الهی به دست آخرین ذخیره خداوند و پس از غیبتی طولانی، جامه تحقق خواهد پوشید و غیبت، خود از شرایط تحقق این وعده تخلفناپذیر است و بنابر همین باور، حكمتی والا و تدبیری حكیمانه برای غیبت هست كه همانا زمینهسازی ظهور حكومت صالحان بر زمین است. (جوادی آملی، 1389ب: 127)
آری، عصر غیبت که به عصر انتظار شهره بوده و ساکنان آن از قِبَل انتظار به جایگاه و مقام منتظران بار مییابند، برای قرار گرفتن در مسیر ظهور و روز موعود و نیز برای رسیدن به جامعه ایدهآل و مطلوب مهدوی، باید به یک سری شاخصهها و بایستهها آراسته بوده و به عملکردها و راهکارهایی التزام عملی داشته باشند و نیز پیش از هر چیز، باید یک سری شاخصهها و مؤلفهها را در خود اجرایی نمایند. البته همه این موارد با عنوان رسالت و وظایف منتظران تعریف شده و به عنوان شرایط و مؤلفههای استخلاف، توجیه و باز خوانی میشوند که لازم است اولاً منتظران راستین با تکتک آنها کاملاً آشنا شوند؛ ثانیاً پیش از اینکه به ترویج و اشاعه آنها بپردازند، آنها را در خویشتن اجرایی و عملیاتی کنند و ثالثاً برای ترویج و تبلیغ آنها در میان مردم و جامعه تلاش و کوششی بیوقفه نمایند.
یکم. پایبندی به ایمان
ایمان، نخستین و مهمترین شرط استخلاف است و از جمله رسالتهای منتظران به شمار میآید. با شاخصه ایمان است که افراد به شایستگی لازم رسیده و به وصف منتظران راستین و استخلاف نایل میآیند.
خداوند در جایجای قرآن کریم، این نکته را گوشزد کرده که نصرت و نجات مؤمنان بر خدا فرض است و به مستخلفان و منتظران _ که مزین به وصف ایمان هستند _ توصیه میکند در مسیر پیمودن راه حق و اعتقاد به خدا هیچگونه سستی به خود راه نداده و وعده الهی را در اینباره قطعی و تخلفناپذیر بدانند (نک: نور: 55):
فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ؛ (روم: 47)
و از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتیم، و یارىكردن مؤمنان بر ما فرض است.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِكَ حَقّاً عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ؛ (یونس: 103)
سپس فرستادگان خود و كسانى را که گرویدند مىرهانیم؛ زیرا بر ما فریضه است كه مؤمنان را نجات دهیم.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ (آل عمران: 139)
و اگر مؤمنید، سستى مكنید و غمگین مشوید، كه شما برترید.
بیتردید ایمانی که شرط مستخلفان و منتظران است و با تحقق آن زمینه تحقق استخلاف و انتظار راستین فراهم میشود، در دوران غیبت باور و شکوفا میگردد.
امام صادق در اینباره میفرماید:
وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ(ع)؛ (صدوق، 1395: ج2، 356)
وضع قائم(عج)چنین است كه ایام غیبتش طولانى شود تا حق محض عیان شود و ایمان از كدورت نفاق صاف گردد؛ به سبب آنكه هر كس از شیعیان كه بدطینت باشد و نفاقى در او احساس شود، در موقعى كه استخلاف و تمكین و امر منتشر هویدا گردد از دین بیرون رود.
دوم. انجام عمل صالح
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفَى؛ (نجم: 39- 41)
و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجه] كوشش او به زودى دیده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند.
اینکه «هر کس به اندازه سعی و تلاش خود، از مواهب الهی بهرهمند میشود» یک قاعده و قانون کلی الهی است که به عنوان سنتی تخلفناپذیر در میان بشر و جوامع بشری جاری و ساری است. قلمروی این قانون در گستره دنیا و آخرت و نیز در میان مسلمان و غیرمسلمان و مؤمن و غیرمؤمن به طور یکسان، اجرایی است؛ یعنی کسانی که برای دنیا زحمت کشیده و تمام تلاش خود را وقف امور دنیایی میکنند _ اعم از اینکه مسلمان باشند یا غیرمسلمان و باز اعم از اینکه مؤمن باشند یا غیرمؤمن _ خداوند آنان را به اندازه تلاششان از نعمتهای دنیایی بهرهمند مینماید و همچنین آنهایی که تلاش و زحمتشان برای هر دو جهان است، افزون بر این که در این دنیا به دستمزد زحمت و تلاش خود میرسند، اگر به معاد و قیامت اعتقاد داشته باشند _ یعنی مسلمان و مؤمن باشند _ در جهان آخرت نیز از جزا و پاداش الهی بهرهمند میگردند. بنابراین اعطای نعمتهای الهی _ اعم از مادّی یا معنوی _ در زندگی دنیا یا در
سرای آخرت، به چگونگی تلاش و کوشش انسان بازمیگردد. این، قانون و سنتی است که
برای تمامی امّتها، یکسان جاری میشود و هیچ قومی از این قانون استثنا نشده است.
بر این اساس، انسانهای منتظر که برای رسیدن به روز موعود و ظهور حضرت مهدی(عج)لحظهشماری میکنند باید اولاً با تلاش و کوشش مستمر، خود را به شاخصههای
استخلاف نزدیک کرده و ثانیاً پایبندی خود را به دومین شرط استخلاف _ که عمل صالح
است _ اعلام نمایند.
آری، دومین شرط استخلاف، عمل صالح و نیک است؛ یعنی در اینباره هر فردی نمیتواند در جایگاه و مقام مستخلفان درآمده و ادعای مزین بودن به وصف استخلاف کند، بلکه این جایگاه و وصف، مخصوص انسانهایی است که علاوه بر ایمان، به انجام عمل صالح و نیک نیز پایبند هستند. بر این اساس، قرآن در بیان شاخصههای مستخلفان میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ. (نور: 55)
امام عصر(عج)در توقیع به شیخ مفید مستخلفان و منتظران ظهورش را به ولایتپذیری و عمل به احکام و دستورهای الهی، سفارش کرده است:
فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنَا وَ يَتَجَنَّبُ مَا يُدْنِيهِ مِنْ كَرَاهَتِنَا وَ سَخَطِنَا؛ (طبرسی، 1403: ج2، 498)
پس هرکدام از شما به آنچه موجب نزدیکی و جلب محبت ما اهلبیت میگردد عمل کنید و از کارهایی که موجبات ناراحتی و خشم و رنجش ما میگردد دوری گزینید.
البته باید در نظر داشت که در کنار این سنّت، سنتِ امدادرسانی و تأییدات غیبی خداوند
_ که در مواقع لزوم برای یاری انسانهای پاک و مصلح به اجرا درمیآید _ تحت الشعاع واقع نمیشود، بلکه هر گاه انسان به وظایف خویش نسبت به تکالیف الهی عمل کرده و با انجام اعمال صالح در این مسیر گام جدی بردارند، آن سنّت امداد نیز به اجرا درخواهد آمد؛ چنانکه در قرآن آمده است:
یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ (محمد: 7)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر [آیین] خدا را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.
خداوند متعال در این آیه، مرحلۀ فعلیت رسیدنِ سنّتِ نصرت و یاری مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظیفۀ آنان _ که همان نصرت دین خدا و تحمّل سختیهاست _ کرده است.
سوم. تقواپیشگی و خداترسی
تقوا و خداترسی از جمله شرایط اساسی و مهم پیادهسازی استخلاف در جامعه است. تقوا افزون بر اینکه انسان را به قرب الهی میرساند زمینهساز و بسترساز ظهور نیز بوده و از شاخصههای مهم استخلاف به شمار میرود. بیتردید مستخلفان _ که همان منتظران راستین ظهور هستند _ با وصف تقوا و خداترسی از انسانهای دیگر متمایز شده و با همین وصف، به شایستگی و لیاقتِ معاصر بودن با زمان ظهور بار مییابند. امام صادق(ع)در اینباره میفرماید:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛ (نعمانی، 1397: 200)
هر كس مشتاق است كه از یاران قائم ما باشد، باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزكارى پیشه سازد و داراى اخلاق نیكو باشد و بدینگونه انتظار آن روز را كشد.
حضرت صادق(ع)در این روایت برای منتظران واقعی _ که به لباس استخلاف آراسته شده
و جزو مستخلفان راستین درآمدهاند _ شاخصههایی همچون انتظار واقعی، رعایت
تقوا و آراستگی به محاسن اخلاق را برمیشمرد. در واقع با این شاخصهها افزون بر اینکه منتظران واقعی و راستین مشخص میشود، مستخلفان واقعی و شایستگان استخلاف نیز تعیین میگردد.
عصر غیبت با رویکرد سلبی، قصهای غمبار و تراژدی مصیبتباری است که هستی و چیستی مهدیباوران را به چالش کشیده است. این تراژدی، زمینهساز پیدایش بسیاری از محرومیتها و نارساییها در جامعه و نیز بسترساز چالشها و لغزشهای فراوانی در میان مردم شده است. مردم در این عصر به واسطه پنهانزیستی امام و رهبر، دچار فقدانها و محرویتهای عدیدهای در جامعه، آن هم در همۀ ابعاد جامعه نظیر فرهنگی، دینی، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و... شده که در پی آن با بروز و ظهور تهدیدها و چالشهای فردی و اجتماعی بر مشکلات آنها افزوده شده است. در این فضا و محیط چالشی _ که آکنده از تهدیدات و لغزشگاههای اساسی است _ میطلبد منتظران و مستخلفان واقعی با احیای خودسازی و دیگرسازی، شاخصههای خداپروایی، ایمانمحوری و دینمداری را در میان مردم ترویج و نهادینه نمایند تا با پیروزی بر مشکلات و فایق آمدن بر معضلات و نیز با تبدیلسازی آنها به فرصتها، بستر تحقق استخلاف و ظهور فراهم شود.
چهارم. صبر و مقاومت
بر اساس آیۀ 128 سورۀ اعراف _ که بدان پرداختیم _ عنصر صبر و مقاومت از جمله شاخصههای مهم استخلاف به شمار میآید؛ یعنی مستخلفان و منتظران که در عصر غیبت و پنهانزیستی امام به سر میبرند به سبب فقدان رهبر و راهنما به طور طبیعی دچار مشکلات و مصائبی خواهند بود که برای برونرفت از این مشکلات و مصائب، علاوه بر تلاش و کوشش، چارهای جز پیشه کردن صبر و مقاومت ندارند. بر این اساس، معاصران غیبت برای رسیدن به مقام منتظران راستین و مستخلفان واقعی، افزون بر اینکه نسبت به آراستگی خویشتن به شاخصههای استخلاف همچون صبر و مقاومت، مسئولیت دارند، نسبت به افراد دیگر و جامعه نیز همین مسئولیت را داشته و با روحیۀ دیگراندیشی و با تلاش و کوشش مضاعف به احیای شاخصههای صبر و مقاومت در میان افراد پرداخته و آنها را در جامعه نهادینه کنند.
امام صادق(ع)درباره سختیهای دوران غیبت و راهکار برون رفت از آن، تعبیر و تمثیل جالبی به کار بردهاند. آن حضرت میفرماید:
إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ، ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا بِيَدِهِ، فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ؟ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً، ثُمَّ قَالَ: إِنَ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ؛ (کلینی، 1362: ج1، 335)
همانا صاحبالامر را غیبتى است، هر كس در آن زمان دینش را نگهدارد، مانند كسى است كه درخت خار قتاد را با دست بتراشد _ سپس فرمود: _ اینچنین _ و با اشاره دست مجسم فرمود _ كدامیک از شما میتواند خار آن درخت را با دستش نگهدارد؟
_ سپس لختى سر به زیر انداخت و باز فرمود: _ همانا صاحبالامر را غیبتى است، هر بندهاى باید از خدا پروا کند و بدین خود بچسبد.
حضرت صادق(ع)در این روایت، دوران غیبت و سختیهای آن را به کندن تیغهای درخت قتاد تشبیه کرده است؛ زیرا از آنجا که در فرهنگ عرب کندن تیغهای درخت قتاد، بسیار دشوار است، هر کار سخت و مشکل به این کار تشبیه میشود. بر این اساس مقصود امام صادق(ع)این است که در عصر غیبت و پنهانزیستی امام، سختیهای طاقتفرسایی دامنگیر مردم میشود که لازم است برای برون رفتن مردم از این مشکلات اولاً تقوای الهی پیشه سازند، ثانیاً به دین الهی متمسک شوند، ثالثاً در این تمسک مقاومت و استواری داشته باشند؛ زیرا
معنای تمسک صرف نگهداشتن چیزی نیست، بلکه منظور، نگهداشتن همراه با مقاومت و استواری است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید:
طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ! طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَجَّتِهِمْ! أُولَئِكَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ: أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (خزاز قمی، 1401: 56)
خوشا به حال آنانی كه در غیبت وى پایدارند! خوشا به حال كسانى كه در راه روشن خود ثابتقدم میمانند! آنانند كه خداوند دربارهشان فرموده است: «آنان که به غيب ايمان مىآورند» و نیز فرمود: «اينانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند.»
از حضرت رسول(ص) در وصف مردم دوران غیبت _ که در مسیر انتظار واقعی حرکت کرده و به دنبال احیای شاخصههای استخلاف در خود هستند _ چنین نقل شده است:
سَیَأْتِی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِكُمْ الرَّجُلُ مِنْهُمْ لَهُ أَجْرُ خَمْسِینَ مِنْكُمْ. قَالُوا: یا رَسُولَ اللَّهِ! نَحْنُ كُنَّا مَعَكَ بِبَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَینٍ وَ نَزَلَ فِینَا الْقُرْآنُ. قَالَ: إِنَّكُمْ إِنْ تُحَمَّلُوا مَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُ؛ (راوندی، 1409: ج3، 1149)
مردمى بعد از شما خواهند آمد كه یک مردِ آنان ثواب پنجاه نفر از شما را دارد. اصحاب عرض كردند: ای رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنین در ركاب شما پیكار كردهایم و قرآن در میان ما نازل شده است [یعنى چگونه مىشود مردمى بیایند كه یک نفر آنان ثواب پنجاه نفر ما را داشته باشد؟] حضرت فرمود: اگر آنچه را که آنان متحمّل مىگردند، شما ببینید نمىتوانید مانند آنان صبر و تحمل كنید.
امام رضا(ع)نیز عنصر صبر را بنمایۀ فرج به شمار آورده و زیبایی صبر را همراه با فرج، دستیافتنی دانسته است. آن حضرت میفرماید:
مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ ... فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیَأْسِ (صدوق، 1395: ج2، 645)
چه نیکوست صبر و انتظار گشایش امور را کشیدن... پس بر شماست که صبر پیشه کنید؛ به درستی که فرج، آنگاه میآید که ناامیدی فراگیر شده باشد.
بشير نبّال میگوید: به امام باقر(ع)عرض كردم: آنان (مرجئه) مىگويند كه اگر مهدى
قيام كند كارها براى او به خودى خود برقرار مىشود و به اندازۀ حجامتى خون نمىريزد.
آن حضرت فرمود:
كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ، كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ؛ (نعمانی، 1397: 284)
نه، چنین نیست! به خدایى كه جانم در دست اوست، اگر كارها به خودى خود براى كسى برقرار و رو به راه مىشد، مسلّماً براى رسول خدا(ص) آنگاه كه دندانهاى پيشين آن حضرت شكست و صورتش را زخم رسيد درست مىشد. نه هرگز، سوگند به آنكه جانم به دست اوست [چنين نخواهد شد] تا آنكه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک كنيم. سپس آن حضرت پيشانى خود را [به عنوان نمودار آن حالت] پاک كرد.
به طور کلی بر اساس سنت الهی، بیشتر امور دنیا در مسیر هدفخواهی و نیل به مقصود، علاوه بر تبعیت از یکسری الزامات و شرایط محیطی و اجتماعی، در فرایند تدریجی و مرحلهای حرکت کرده و با همین فرایندِ سلسلهمراتبی، به غایت و هدف خود منتهی میشوند. این سنت
_ که در واقع سنتی فراگیر و همهجانبه بوده و قلمروی آن همه ابعاد و زوایای زندگی بشر اعم از مادی و معنوی، فردی و اجتماعی و ... را دربر میگیرد _ از جانب خالق هستیبخش برای جهان طبیعت و جامعه انسانی تدبیر و انشا شده است. بیتردید بر همین اساس و قانون، رابطه میان فرایند کار با برایند کار در دنیا به صورت مرحلهای و تدریجی است؛ یعنی فرایند کار به صورت دفعی و یکباره به نتیجه و غایت نمیرسد. البته این قانون تدریجی و مرحلهای در امور دنیا به صورت غالبی اجرا میشود؛ زیرا گوناگونی رابطه میان فیاض و مستفیض زمینه گوناگونی رابطه میان فرایند و برایند کار را منجر شده است. آیتالله جوادی آملی در تبیین شکلگیری استخلاف و حکومت صالحان که آیا به صورت دفعی رخ میدهد یا به صورت تدریجی، با پیش کشیدن نوع رابطه میان فیاض و مستفیض به پاسخ گویی مسئله میپردازد:
رابطه میان موجود فیاض و مستفیض سه گونه است:
1. فیاض و مستفیض توان اعطا و دریافت دفعی فیض را داشته باشند، همچنان كه قرآن كریم در شب مبارک قدر بر قلب مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) نازل گردید و مشام جان آن حضرت یکجا به شمیم وحی الهی مست فیض شد.
2. نه فاعل در اعطا تام باشد و نه قابل در استفاضه؛ همانند مادری كه طفلش را شیر میدهد كه نمیتواند تمام شیر دوره شیرخوارگی را یكجا در اختیار طفل بگذارد، همانطور كه كودک نیز نمیتواند سهمیه تمام مدت شیرخوارگیاش را دفعاً دریافت دارد، كه این عدم توانایی افاضه و استفاضه هر دو را تدریجی میسازد.
3. فاعل در اعطای تامّ باشد؛ امّا قابل نتواند فیض را به طور دفعی دریافت كند. مانند معلّمی كه سالها در رشتهای از علوم مانند ریاضی، تحقیق و تدریس میكند و میتواند فرمولی اصلی به شاگردانش بیاموزد كه چندین قاعده و فرمول فرعی ریاضی از آن استخراج گردد و در اعطای دانش خود با هیچ قید و شرطی روبهرو نیست؛ اما دانشآموزان هنوز بدان پایه از دانش ریاضی نرسیدهاند كه بتوانند قواعد و فرمولهای فرعی مختلف را از همان یك فرمول اصلی استخراج كنند، در نتیجه نمیتوانند از افاضه دفعی معلم استفاضه كنند.
بنابر آنچه گذشت، برخورداری از فیض حكومت صالحان، گرچه از سوی مبدأ فیاض بیگذراندن مقدمات، مانع ندارد، ولی قابلها فاقد استعداد لازم برای دریافت جمعی فیض و تابع شرایط، مقدمات و زمینههای لازماند، به گونهای كه تا آن شرایط و مقدمات در بستر زمان فراهم نیایند، نمیتوانند به این فیض الهی برسند و از شرایط اساسی استقرار حكومت صالحان، پرورش انسانهای صالح و ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش حكومت عادلانه جهانی است كه غیبت امام معصوم عصر(عج)برای تحقق این شرایط است. (جوادی آملی، 1389ب: 131)
نتیجۀ مطالب بالا این است که اولاً، امور دنیا غالباً در هدفخواهی خود تابع الزامات
و شرایط خاص خویشند و این هدفخواهی دفعی نیست، بلکه به صورت تدریجی و مرحله
به مرحله قابل رخ دادن است؛ ثانیاً، استخلاف و ظهور از جمله امور اجتماعیای هستند
که افزون بر داشتن یک سری الزامات و شرایط، در فرایند شکلگیری خود تابع تدریج و
حرکت مرحله به مرحلهاند. ثالثاً، حالا که همه امور جهان _ از جمله ظهور و استخلاف _ با شرایط خاص و با فرایند تدریج رخ مینمایند، در این فرایندِ هدفخواهی، و نیز نیل به غایت، عنصر صبر و مقاومت به عنوان عنصری بسیار تأثیرگذار، نقشی بیبدیل و خطیر دارد که لازم است منتظران و مستخلفان در مسیر رسیدن به جایگاه استخلاف و موعودگاه ظهور، از بهکار گیری این عنصر غفلت نکرده و با دستمایه قرار دادن آن، فراز و فرود عصر غیبت را با سلامت و درایت طی کنند.
پنجم. استعانت و امدادطلبی
استعانت و امداد طلبی از خدا برای رسیدن به مقام استخلاف و نیل به روز موعود از جمله شاخصههای مهم انتظاریون و استخلافیون است؛ چنانکه حضرت موسی(ع)به قوم خود
_ که برای فائق آمدن بر فرعون و رسیدن به حاکمیت و استخلاف تلاش میکنند _ میگوید:
از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد. (اعراف: 128)
پیشتر گفتیم که سنت امداد، یکی از سنتهای قطعی و دائمی خداست. امام صادق(ع)دربارۀ امدادرسانی خداوند به منتظران واقعی ظهور میفرماید:
فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا نَزَعَ الْخَوْفَ مِنْ قُلُوبِ شِیعَتِنَا وَ أَسْكَنَهُ قُلُوبَ عَدُوِّنَا فَأَحَدُهُمْ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ وَ أَجْرَأُ مِنْ لَیْثٍ؛ (راوندی، 1409: ج2، 840)
در هنگامه ظهور، خداوند ترس را از دلهاى شیعیان ما برمىدارد و در دل دشمنانمان جاى مىدهد. پس هر یک از آنان برّانتر از سرنیزه و دلیرتر از شیر خواهد بود.
امدادرسانی الهی در همه اعصار غیبت _ که محیط شکوفاهی و بالندگی استخلاف است _ جاری و ساری است؛ اما در هنگامه ظهور که زمان به بار نشستن انتظار و پیادهسازی استخلاف است، نزول امدادهای الهی بر منتظران و مستخلفان واقعی نمود بیشتری پیدا میکند.
این امداد الهی یکبار در قالب نزول فرشتگان و ملائک برای تقویت روحیه و تشجیع
منتظران نازل میشود و بار دیگر در قالب ایجاد رعب و وحشت در قلوب دشمنان و ایجاد اطمینان و اعتماد در قلوب مؤمنان بروز میکند؛ آنگاه در قالب رجعت انسانهای مؤمن و انبیا خودنمایی میکند.
د) وظیفه مهم منتظران
استخلافیون در مسیر رسیدن به جایگاه و مقام استخلاف، دو وظیفه دارند؛ اولین وظیفه و رسالت، قدم گذاشتن در این مسیر است و دومینِ آن، استمرار و بقا در این مسیر. منتظران واقعی علاوه بر آغازگری استخلاف، تداوم و استمرار آن تا رسیدن به کمال و نهایتش را نیز به عهده دارند. به بیان دیگر، نقش منتظران در پیدایش و تداوم استخلاف، هم نقش علت محدثه است و هم نقش علت مبقیه. در علت محدثه _ که پیدایش استخلاف رقم میخورد _ منتظران با اعتقاد و باورداشت قوی پا در این عرصه گذاشته و با دستمایه قرار دادن معرفت و شناخت در این وادی قرار میگیرند. اما در علت مبقیه، نقش و رسالت منتظران سنگینتر و مهمتر است؛ زیرا این یک قاعده کلی است که همیشه ورود به یک عرصه راحتتر از ماندگاری در آن است. بر این اساس، منتظران در تداوم و استمرار مسیر استخلاف، وظیفهای سنگینتر دارند. بنابراین، اگر منتظران بخواهند در مسیر استخلاف، قوام و استواری داشته باشند، باید علاوه بر شاخصههای علت محدثۀ استخلاف، به شاخصههای علت مبقیۀ آن نیز مجهز باشند؛ یعنی باید در این مسیر علاوه بر اعتقاد و معرفت کامل، به شاخصههایی نظیر ایمان، عمل صالح، صبر و تقوا مزین شوند و در حفظ و صیانت آنها از سنت استعانت و امداد غفلت نکرده و به کمک و مدد الهی امید داشته باشند.
هـ ) فلسفۀ غیبت، توجیهگر استخلاف
استخلاف واقعی یعنی انتظار واقعی، و مستخلفان راستین یعنی منتظران راستین. استخلاف نیز همچون انتظار در فضای غیبت بازآوری و تفسیر میشود و به مانندِ انتظار، در تحقق خود وابسته به یکسری شرایط و بسترهاست. محیط و فضایی که زمینهساز تحقق استخلاف و انتظار و شرایط آنهاست، مقوله غیبت است. بر این اساس گفته میشود غیبت، توجیهگر استخلاف است؛ یعنی وقتی به تحلیل و تبیین واژه استخلاف و به مفهومشناسی اصطلاحی آن میپردازیم و آن را در منظومه مهدویت، با آموزهها و مباحث مهدویت مورد تطبیق و ارزیابی قرار میدهیم، میبینیم مقوله استخلاف بیشتر با آموزه غیبت و فلسفه غیبت همخوانی و همنوایی دارد. از اینرو نتیجه گرفته میشود که استخلاف و شرایط آن، بیشتر با انتظار و شرایطش همخوانی دارد و هر دوی آنها در فضای غیبت به بالندگی و شکوفاهی لازم رسیده و مسیر حرکت و تکاملشان با مقوله غیبت و فلسفۀ آن توجیه میشوند. از آنجا که رخداد غیبت به امر و اراده خدا رقم خورده و با تدبیر و حکمت الهی توجیه میشود، نمیتوان آن را به بیهودگی و بیفایدگی متهم کرد، چنانکه امام صادق(ع)میفرماید:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ؛ (صدوق، 1395: ج2، 482)
اين امر [غیبت]، امرى از امور الهى و سرّى از اسرار خدا و غيبى از غيوب پروردگار است و چون دانستيم كه خداى تعالى حكيم است، تصديق مىكنيم كه همه افعال او حكيمانه است، اگرچه وجه آن آشكار نباشد.
حال که غیبت مبرا از اتهام بیفایدگی و بیهودگی است، پس دارای فواید و منافع
بسیاری است که از آن به فلسفه و حکمت غیبت یاد میکنند. استخلاف و تحقق شرایط
آن از جمله همین فواید و منافعی است که در دوران غیبت باور شده و به شکوفاهی و بالندگی لازم میرسد.
و) رابطه فلسفه غیبت با استخلاف
فلسفه غیبت همان چرایی غیبت است و چرایی غیبت، پرسش از عوامل پیدایش غیبت است؛ یعنی چه عوامل و بسترهایی دست به دست هم دادهاند تا غیبت به وقوع بپیوندد؟ حال چه از عوامل و بسترهای پیدایشی غیبت آگاه باشیم و چه نباشیم، به اصل این مسئله اعتقاد داریم که رخداد غیبت، پدیدهای هدفمند و حکیمانه است؛ زیرا اصل رخداد غیبت بر اساس تدبیر و حکمت بالغۀ الهی صورت گرفته و هر چیزی که با این رویکرد توجیه شود، حتماً حکیمانه و دارای هدف و غایت خواهد بود. بیگمان برایند و غایت کلیِ فلسفه و حکمت غیبت و عوامل پیشآورندۀ آن _ هرچه که باشند _ منفعترسانی به بشر و جوامع بشری است. در تبیین چرایی غیبت، حضرات معصومین(ع) ابتدا فلسفه و حکمت غیبت را از امور غیبی و سری دانسته و مردم را از پرسوجو دربارۀ آن نهی کردهاند (همو)؛ ولی در ادامه در برخی از روایات به مواردی از آنها همچون حفظ جان امام، قدرنشناسی مردم، بیعت نکردن با ظالمان، تلخیص و آزمایش مردم، معرفت نداشتن به امام و... اشاره کرده و آنها را از جمله عوامل غیبتآفرین دانستهاند.
آری، همۀ این عوامل در نگاهی کلی و خلاصهوار، تنها به یک عامل که همان «آمادگی نداشتن مردم» است، بازمیگردد؛ یعنی وقتی که مردم آمادگی کامل و فراگیر نداشته باشند:
1. جان امام به مخاطره میافتد؛ 2. قدر و منزلت او در جامعه ناشناخته میماند؛ 3. مردم از پس امتحان و آزمایش الهی موفق بیرون نمیآیند؛ 4. مردم از نظر ایمان و تقوا تلخیص نمیشوند. اما برعکس، وقتی شاخصۀ «آمادگی» در میان مردم به حد نصاب رسید و به صورت فراگیر و همهجانبه در جامعه نهادینه شد، به طور قهری همه این موارد منفی، تبدیل به وضعیت مثبت شده و به شکل عوامل مؤثر نقش ایفا میکنند. طبیعتاً دیگر در این جامعه جان امام در خطر نیست. همۀ مردم قدر و منزلت او را دانسته و از امتحان و آزمایش الهی موفق بیرون میآیند و از نظر ایمان و تقوا تلخیص شده و با آمادگی کامل به سوی ظهور، استخلاف و حکومت جهانی گام برمیدارند.
دربارۀ رابطۀ میان عوامل غیبت و استخلاف باید گفته شود که استخلاف همان آمادگی کامل و آمادگی کامل عبارت اخرای استخلاف است؛ زیرا استخلاف، جایگاه و مقامی است که منتظران با آراستگی به شاخصههایی همچون ایمان، تقوا، صبر، استعانت، عمل صالح و... میتوانند به آن بار یابند. بیتردید این باریافتگی، همراه با شاخصههای مورد نظر، مفهومی جز آمادگی ندارد. بر این اساس، با رویکرد سلسلهمراتبی چنین میتوان نتیجه گرفت که هرگاه استخلاف با شرایط خودش در جامعه منتظران تحقق پیدا کرد _ یعنی در واقع آمادگی کامل در آن جامعه حاصل شده است _ و وقتی جامعه به حصول آمادگی کامل و مطلوب رسید _ یعنی مردم قدرشناس امام بوده و از امتحان و آزمایش الهی سربلند بیرون آمده و از نظر ایمان تلخیص و غربال شدند _ دیگر در این جامعه جان امام به مخاطره نمیافتد. بنابراین چنین جامعهای با این شاخصهها لیاقت و شایستگی ظهور را دارد.
5. حکمت و استخلاف
سنت استخلاف از راههای گوناگون و با براهین مختلف مستدل و توجیه میشود. طریق توجیهی و برهانی استخلاف یکبار از طریق نقل دنبال میشود، چنانکه بیانش گذشت. در این فرض، آیات و روایات پرشماری مورد استناد قرار گرفته که علاوه بر اثبات اصل استخلاف به اثبات شرایط و جزئیات آن نیز مبادرت میشود. در کنار طریق نقل و دلایل آن، طریق عقل و براهین عقلی قرار دارد که به صورت کلی، تنها به اصل استخلاف و توجیه آن نظر میدهد. در اینجا به یکی از مؤلفههای عقلمحور به نام برهان حکمت _ یعنی حکمت الهی، که با ادله و قواعد عقلی، به توجیه و تبیین استخلاف میپردازد _ خواهیم پرداخت.
الف) حکمت الهی، ضرورتبخش استخلاف
حکمت الهی که یکی از مؤلفههای عقل عملی است، در حیطه حکمت عملی بازشناسی میشود و دارای انگارههایی همچون هدفمندی، مصلحت، دقت و اتقان بوده که این انگارهها در واقع از شاخصههای آفرینش _ که فعل الهی است _ به شمار میروند و به نوعی عهدهدار توجیه اصل استخلاف و ضرورت آن هستند، به گونهای که از مقوله حکمت الهی و مؤلفههای آن، استخلاف و ضرورت آن استنتاج میشود.
برهان حکمت و مؤلفههای آن _ که برای تبیین و تثبیت استخلاف مطرح میشوند _ بیشتر با رویکرد اجتماعی توجیهپذیر است؛ زیرا ابتدا استخلاف با شاخصههایش (ایمان، تقوا، صبر، استعانت و...) به عنوان مؤلفههای فردی مطرح بوده و تکتک منتظران، با رسالت و وظیفهای که دارند، ملزم به احیا و پیادهسازی آنها در خویشتن هستند. آری، اشاعه استخلاف با شاخصههایش _ که هنوز در جامعه فراگیر نشده و در همه سطوح و اقشار مردم ترویج و نهادینه نگردیده است _ در گسترۀ پوششی محدود با آثار و ثمرهای اندک و ناچیز خودنمایی میکند. اما استخلاف و شاخصههای آن با رویکرد اجتماعی _ که در واقع از استخلاف فردی و محدود سرچشمه میگیرد _ در فرایندی تکاملی با تلاش و کوشش منتظران، در جامعه اشاعه و ترویج شده و به صورت یک فرهنگ غالب اجتماعی در میان آنان نهادینه میشود. ثمرهای که این نوع استخلاف به بار میآورد، اولاً ثمرهای جهانی است؛ ثانیاً، نشان از آمادگی کامل مردم دارد و ثالثاً به اذن الهی، فوریت و قطعیت تحقق ظهور را به همراه دارد. بنابراین استخلافی که در اینجا مطرح است و با برهان حکمت، توجیه و تبیین میشود، استخلاف با رویکرد اجتماعی است.
ب) حکمت الهی و هدفمندی آفرینش
بر اساس حکمت الهی، در جهان آفرینش همۀ موجودات بهویژه انسان، دارای هدف و غایت هستند. در واقع هدف و غایت کمال و منتهیالیه سیر حرکت موجودات بوده و علت غایی و انگیزه برای رسیدن به آن جایگاه مطلوب است. بنابراین، از جمله انگارههای مهم در مباحث حکمت الهی، بحث غایتمندی و هدفداری همه موجودات است. هدفمندی در آفرینش انسان به عنوان یک موجود برتر _ که در عالم آفرینش در سلسلهمراتب وجود دارای جایگاه و منزلت والایی است _ نمود و بروز بیشتری دارد و چون انسان از نظر ماهیت و هویت دارای دو ساحت فردی و اجتماعی است، هدفداری او نیز در دو ساحت قابل توجیه و تبیین است.
در حوزه انسانشناسی، انسان با توجه به بعد فطری خود، موجودی اجتماعی است؛ یعنی هویت و ساختار اولیه انسان و خواستهها و گرایشات درونی او بیشتر با تراز مؤلفههای اجتماعی تنظیم شده است (جوادی آملی، 1389ج: 44). به بیان دیگر، انسان با رویکرد اجتماعی دارای یك سلسله عواطف و غرایزی مانند حس تعاون، نوعدوستی، عدالت، ایثار و... است که تنها در جامعه بارور و شکوفا میشود.
شهید مطهری، تفاوت انسان با موجودات دیگر را چنین تشریح میکند:
انسان با موجودات دیگر این فرق را دارد که تمام استعدادات کامنه (پنهان) در نبات و حیوان در حال انفراد نیز به فعلیت میرسد؛ آنچه در استعداد یک گل هست _ از رشد کردن و تخم دادن و گل دادن و عطر دادن _ تحت تأثیر عوامل طبیعت از آب و خاک و هوا و نور و حرارت ظهور می کند و به فعلیّت میرسد؛ وجود سایر گلها در بروز استعدادهای این گل تأثیری ندارد و عاملی به شمار نمیرود. و همچنین است یک حیوان (یک اسب)، امّا انسان اینطور نیست؛ یک سلسله استعدادها در انسان هست که فقط عاملهای انسانی و اجتماعی موجب به ظهور رسیدن و تحقّق یافتن آن استعدادات است. تمام استعدادات انسانیِ انسان _ که مابهالامتیاز وی از حیوان است، از قبیل عالِم شدن و تخلّق به فضایل اخلاقی و اقسام هنرها و صنایع و وضع قوانین و مقررات و بالأخره آنچه «تمدن» نامیده میشود، تمام اینها _ اموری است و سرمایههایی است که تنها در زمینۀ زندگی اجتماعی به وجود میآید. سایر جاندارها اگر فرضاً در یک جا گرد [آورده] شوند، نمیتوانند آثاری که «تمدن» نامیده میشود به وجود بیاورند؛ زیرا فاقد این استعدادات هستند، و امّا انسان اگر تنها زندگی کند نمیتواند این آثار را به وجود بیاورد؛ زیرا عامل محرک استعداد و تحقّقبخش امکانات انسانی، طبیعت نیست، بلکه عاملهای اجتماعی و انسانی است؛ و از جنبۀ فلسفی نمیتوان پذیرفت که استعدادهای انسانی به انسانها احتیاج داشته باشد، امّا عواطفی که مبیّن و عامل به فعلیّت رساندن است نباشد. پس انسان مدنیِ بالطبع است، به این معنی که در طبیعت طوری آفریده شده است که امکانات و استعدادات وی جز در زندگی اجتماعی به فعلیّت نمیرسد، و به عبارت دیگر، کمالاتی که بالقوه در انسان هست تنها در زندگی اجتماعی امکان فعلیّت دارند. (مطهری، 1369: ج7، 121 - 122)
بیتردید در صورت فرض عدم اجتماعی و مدنی بودن بشر، این نوع گرایشات و عواطف در وجود او به خمودی و خاموشی گرایده و نظریۀ بیهودگی و بیهدفی آفرینش به منصه ظهور میرسد و این با حکمت و تدبیر الهی سازگاری ندارد. از جمله گرایشها و خواستههای درونی همه انسانها در طول تاریخ _ که رویکرد اجتماعی داشته و در بسترهای اجتماعی بارور
میشود _ گرایش به روز موعود و حاکمیت و استخلاف انسانهای مؤمن و مستضعف است. بر اساس حکمت الهی _ که در واقع توجیهگر همه حرکتهای تکاملی و غایتخواهی آفرینش و پاسخگوی همه نیازهای کمالخواهی و تکاملی آنهاست _ این خواسته و گرایش همگانی (استخلاف و ظهور) در فرجام تاریخ بشر به بار خواهد نشست.
در پایان، مطالب بالا به صورت استدلال ارائه میشود:
1. حکمت به عنوان یکی از شاخصههای فعل الهی است؛
2. خداوند در فعل خود، هدف و غرض دارد؛
3. فعل الهی همان آفرینش موجودات و انسان است؛
4. حکمت الهی در آفرینش به معنای اتقان، دقت و هدفمندی در آفریدههاست؛
5. بر اساس حکمت الهی، همه موجودات به سوی غایت و هدف خود پیش رفته و به سرحد مطلوب میرسند؛
6. انسان به عنوان آفریده الهی، دو ساحت فردی و اجتماعی دارد؛
7. انسان در هر دو ساحت فردی و اجتماعی، دارای خواستهها و گرایشاتی است؛
8. خواستهها و گرایشهای فردی و اجتماعی از سوی خدا در وجود انسان نهادینه
شده است؛
9. استخلاف و ظهور، از جمله خواستهها و گرایشات فطری _ اجتماعی انسان
به شمار میرود.
10. بر اساس حکمت الهی، همه خواستههای فردی و اجتماعی انسان، مابهازای خارجی دارند و برآورده میشوند.
بنابراین، استخلاف و ظهور، ضرورتاً در این دنیا به منصه عمل میرسد؛ در غیر این صورت، یکی از خواستههای اجتماعی بشر بدون پاسخ رها شده و این با هدفمندی افعال الهی _ که برهان حکمت، تداعیگر آن است _ در تهافت و تعارض است. از اینرو، حکمت و هدفمندی در آفرینش بشر، بر ضرورت استخلاف خاص دلالت دارد؛ زیرا اگر استخلاف _ که غایت سیر تاریخی _ اجتماعی بشر است _ نباشد، حکمت و هدفمندی افعال خدا مورد سؤال قرار میگیرد. پس از طریق حکیم بودن خدا به هدفمندی تاریخ بشر پی میبریم و از این راه به ضرورت وجود استخلاف در فرجام تاریخ بشر خواهیم رسید.
نتیجه
استخلاف و مهدویت دو سنت الهی هستند که از دیرباز در میان مسلمانان مطرح بوده و از سوی همه گروههای اسلامی پذیرفته شدهاند. در منابع اسلامی، آیات و روایات پرشماری در اینباره وارد شده که هر کدام به عنوان سندی قوی، توجیهگر و تفسیرگر آنها هستند. میان سنت استخلاف و سنت مهدویت رابطهای محکم وجود دارد. این نوع رابطه، گاه رابطهای یکسویه است که به نحوی تفاوتها و تمایزهای استخلاف و مهدویت را بیان میکند و گاه رابطهای دو سویه است که همافقی و همسطحی میان آن دو را تداعی مینماید. بنابراین، استخلاف و مهدویت به عنوان دو سنت الهی، علاوه بر تفاوتهای ماهوی و ماهیتی دارای همپوشانیهای کاربردی و کارکردی هستند؛ زیرا در بعد ماهیتی استخلاف برای مهدویت در نقش مبانی و اصول ظاهر میشود و مهدویت نیز به عنوان هدف، نقش بنا و غایت را ایفا میکند. همچنین در بعد هویتی، استخلاف تقدم رتبی از مهدویت دارد؛ زیرا تا استخلاف با شرایط ویژه در خارج تحقق وجودی پیدا نکند، مهدویت نیز به منصۀ ظهور نخواهد رسید. بر این اساس، استخلاف نقش ایجادی و فاعلی را برای مهدویت ایفا کرده و مهدویت با فضاسازی غیبت، نقش محیطی را برای استخلاف به انجام میرساند. اما در بعد همپوشانی کاربردی و کارکردی _ که اشتراکات استخلاف و مهدویت را به تصویر میکشد _ هر دو به عنوان سنت الهی، قطعی و تخلفناپذیر هستند و در فرجام تاریخ بشریت به وقوع میپیوندند؛ هر دو کاربرد و کارکرد اجتماعی دارند و دو مقولۀ فراگیر، فرامذهب و فرادین به شمار میروند که افزون بر مستندات نقلی، خاستگاه عقلی و فطری دارند. بنابراین، ضرورتبخش استخلاف و مهدویت، افزون بر نقل _ که متشکل از آیات، روایات و تاریخ است _ عقل و قواعد عقل و فطرت و امورات فطری هستند.
منابع
_ ابناثیر، عزالدین علی بن ابیالکرم، النهایة، بیروت، دار الفکر، 1418ق.
_ ابنفارس، احمد بن فارس بن زکریا، مقائیس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ٯݦݑ.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1413ق.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1415ق.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بینا، 1416ق.
_ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، تحقیق: محمد صفایی، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1389الف.
_ امام مهدی؛ موعود موجود، تحقیق: سید محمدمحسن مخبر، قم، اسراء، چاپ ششم، 1389ب.
_تفسیر تسنیم، قم، اسراء، چاپ هشتم، 1388الف.
_ جامعه در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن)، تحقیق: مصطفی خلیلی، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1389ج.
_، حق و تکلیف در اسلام، تحقیق: مصطفی خلیلی، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، 1388ب.
_ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، تهران، مؤسسه طبع و نشر، 1411ق.
_ خزاز قمی، علی، کفایة الاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
_ رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
_ رازی، ابوعبدالله فخرالدین محمد، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
_ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات لألفاظ القرآن، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1412ق.
_ راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1409ق.
_ زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس فی شرح القاموس، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1428ق.
_ صدر، سید محمد باقر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه: جمال موسوی، قم، انتشارات اسلامی، بیتا.
_ صدر، سید محمدباقر، المدرسة القرآنیة، تحقیق: المؤتمر العالمی للامام الشهید الصدر، قم، مركز الأبحاث والدراسات التخصصية للشهيد الصدر، 1421ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، داوری، قم، بیتا.
_ کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.
_ صفیپور، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، دانشگاه تهران، 1388ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و حوزه علمیه قم، 1377ش.
_ مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
_ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، انتشارات مرتضی، 1375ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
_ عدة الاصول، قم، مؤسسة آل البیت، 1361ش.
_ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعلیان، 1415ق.
_ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر اسوه، 1414ق.
_ قرشی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371ش.
_ قلعجی، محمد رواس، معجم لغة الفقهاء، بیروت، دارالنفائس، 1408ق.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق: سید طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
_ قیومی، احمد المقری، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 1405ق.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.
_ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1372ش.
_ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.
_ مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، تهران، مؤسسة الطباعة و النشر، 1374ش.
_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1369ش.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.
_ نصر، سید حسین، معرفت و معنویّت، ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1380ش.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، نشر صدوق، 1397ق.