در این نوشتار به بررسی و مقایسه یکی از مهمترین اندیشههای مغرب زمین (مدرنیته) و اندیشه مهدویت پرداخته میشود. ازاینروی، پس از تبیین مفاهیم مدرنیته و اندیشه مهدویت، به دلیل گستردگی مباحث این دو، برخی از مؤلفههای اساسی مدرنیته همانند سنتستیزی، لیبرالیسم و خردگرایی را با آموزههای اندیشه مهدویت مقایسه مینماییم.
نکته جالب توجه آن است که مدرنیته و مقوله مهدویت دو اندیشه به شمار میروند که در موارد متعددی با یکدیگر برخورد دارند.
مدرنیته، اندیشه مهدویت، عصر ظهور، لیبرالیسم، خرد، خردگرایی، سنت و نظام امامت.
آموزههای دینی همواره و در هر زمان، نقشی اساسی در دایره انسانشناسی، جامعهشناسی و... ایفا نمودهاند و توانستهاند متناسب با پرسشهای عصر، پاسخ بگویند.
اندیشه مهدویت نیز از این قاعده برکنار نیست و میتواند در مقابل اندیشههای الحادی و غیر دینی و ایسمهای متعدد، راهکارهایی را براي برون رفت از مشكلات تئوريك و عملي بشرخسته امروز پیش نهد.
استاد شهید مطهری از کسانی بود که با درک این ضرورت، اندیشه مهدویت را با اندیشه مارکسیسم (که در آن زمان بر بسیاری از جوامع اسلامی و غیراسلامی سایه افکنده بود) مقایسه نمود و با تبیین قابلیتها و توانهای درونی اندیشه مهدویت و راهکارهای راهبردی این آموزه در حل مسائل انسانی، اندیشه مارکسیسم را به چالش کشاند و موقعیت آن را متزلزل ساخت[1].
در این نوشتار، به پیروی از استاد شهید مطهری برخي از مؤلفهها و آموزههاي مهدویت را با یکی از اندیشههای معاصر (مدرنیته) مقایسه خواهیم نمود. اندیشه مدرنیته، هم اکنون بر بسیاری از جوامع بشری از جمله ملل اسلامی سایه افکنده و تفکرات و اندیشههای بسیاری را در حوزههاي مختلف رابطه انسان با خویشتن، سایر انسانها و خداوند به چالش کشانده است. در آغاز این نوشتار، مفاهیم مدرنیته واندیشه مهدویت را بررسی میکنیم، و سپس به دلیل گستردگی مطالب، تنها به بررسی برخی از مؤلفههای مدرنیته از جمله سنتستیزی، لیبرالیسم و خردگرایی در مقایسه با برخی از لوازم اندیشه مهدویت همانند سنت، آزادی وجایگاه خرد خواهیم پرداخت.
تاکنون درباره اصطلاح مدرنیته تعریفی یگانه که همگان بپذیرند و نقض نشود، واقع نگردیده است.[3]
مدرنیته یک مفهوم متعارض است که معنای خود را هم از موارد سلبی خود میگیرد و هم از موارد ایجابی. به عبارت دیگر، معانی مدرنیته از یک سو در مواردی نهفته است که آنها را نفی میکند، و از سوی دیگر، به مواردی باز میگردد که آنها را اثبات میکند. لذا این واژه یا اصطلاح، میتواند در زمانهای مختلف، با معانی کاملاً متفاوت ظاهر شود؛ بسته به اینکه چه چیزی نفی و انکار میشود و یا در نقطه مقابل آن، چه چیزی تأیید و اثبات میشود.[4]
با وجود این، تعاریف بسیاری درباره مدرنیته صورت گرفته است که به صورت اجمالی به برخی از آنها اشاره میشود:
1. بسیاری از نظریهپردازان: مدرنیته یعنی شیوه زندگی امروزی و جدید که به جای منش کهن زیستن نشسته و آن را نفی کرده است.[5]
2. آنتونی گیدنز: مدرنیته شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی است که از حوالی قرن هفدهم در اروپا ظاهر شده و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در دیگر نقاط جهان گسترش یافته است.[6]
3. پیتر آزبورن: مدرنیته نوعی حالت یا کیفیت و ویژگی مدرن و نوعی تجربه مدرن یا دوره مدرن است و ایده مدرنیته بیانگر تازگی، بداعت، نو بودن زمان حال است که از گذشته گسست یا انقطاع مییابد و به آیندهای وارد میشود که به سرعت در حال ظهور و در عین حال نامطمئن و ناپایدار است.[7]
4. اَبلژانییر: منطقی نوست که میدان معنایی را که در گذشته ناشناخته بوده، ساختمند میکند. به دیگر سخن، مدرنیته منطق یک جهاننگری نو بر است.[8]
با وجود این تعاریف گسترده از مدرنیته، به طور کلی میتوان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف) دسته نخست، مدرنیته را همچون شکل یا ساختاری اجتماعی و فرهنگی معرفي میکند، و در نتیجه، آن را واقعیت یا دورانی تاریخی برمیشمرد که باید بتوان وجه تمایزش را از دیگر شکلهای زندگی اجتماعی باز شناخت، بنابراین دیدگاه، مدرنیته ساختاری تاریخی و وابسته به تکامل زمان معرفی میشود که چون روزی ایجاد شده، میتواند روزی هم از میان برود.
ب) دسته دوم، آن را به مثابه حالت و رویکردی فلسفی، یا جهانبینی تازهای میانگارد. هر چند پیروان این دسته آرای متنوعی دارند، تقریباً تمام آنها در جریان تکامل خود ناگزیر شدهاند که پیدایش مدرنیته را با ظهور جامعههای مدرن و تعریف آن را با تعریف آن جامعهها، یکی فرض کنند.[9]
اختلاف نظرهای فراوانی در مورد آغاز عصر مدرنیته شده است؛ برخی آغاز آن را قرنهای چهاردهم و پانزدهم همزمان با عصر رنسانس میدانند، و برخی نیز شروع آن را در قرن شانزدهم، همزمان با رفورماسیون دانستهاند. برخی نیز مانند گیدنز[10] و زیگمون بامن[11] زمان شروع مدرنیته و مدرنیسم را سده هفدهم میدانند، امّا بیشتر محققان و اندیشوران همانند یورگن هابرماس،[12] مک اینتایر[13] و راجر اسکراتن[14] و... زمان پیدایش مدرنیته را پایان سده هفدهم و هجدهم، همزمان با عصر روشنگری میدانند.
با این حال، سیر تکاملی مدرنیته در بستر تاریخ به صورت ذیل نظام بندی شده است:
در این دوره که عصر نوزایی نیز نام دارد، از نفوذ کلیسا کاسته شد و با افول تدریجی خدا محوری پدیده اومانیسم (انسانگرایی) مورد توجه بیشتری قرار گرفت. آنگاه جنبشي عظیم علیه آموزههای کلیسا و مسیحیت به راه افتاد و جوامع بشری به سوی دنیاسازی و نوسازی پیش رفتند و بسیاری از نهضتهای فرهنگی، هنری و... در این مقطع به وقوع پیوست.
در این عصر، دینپیرایان بزرگی همچون مارتین لوتر[17] ظهور کردند. او در برابر تقدسفروشی، قشریگری (Legalism)، خشکی نظام کلیسا و فساد دین، از اختیار و آزادی انسان مسیحی و مسئولیت وجود فردی در مجلس امت مسیحی دفاع نمود.[18] او به یاری همراهانش، علیه کلیسای کاتولیک جنبشی پدید آورد که تأثیرهای چشمگیر و دیرپایی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع مدرن غربی بر جای نهاد. حرکت و جنبش مارتین و همفکرانش، پروتستانیسم را پدید آورد که به صورت غیرمستقیم تأثیر چشمگیری در مدرنیسم داشت.
ارنست ترولچ، نقش ناآگاهانه پروتستانیسم را در شکلگیری مدرنیته چنین بیان میکند:
بنیاد اصلی فرد باوری مدرن در این ایده مسیحی جای دارد که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگاری که سرچشمه زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.[19]
روشنگری به تعبیر کانت «... خروج انسان [است] از نابالغی به تقصیر خویش، نابالغی، ناتوانی از به کار بستن فهم خویش است بدون هدایت دیگری».[22]
روشنگری جنبش فکری و نهضتی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که ایمان به عقل به عنوان کلید اصلی دانش، شناخت و پیشرفت بشری، مفهوم تساهل دینی و مبارزه با هر گونه خرافهپرستی و... محورهای اصلی آن محسوب میشود.[23]
در این دوره، نظام اقتصادی و سازمان اجتماعی جوامع اروپای غربی، دچار تغییر و تحول شد.
شناسه این انقلاب، انتزاعی شدن کار است؛ به این معنا که ساختار تکنیکی به مثابه میانجی انسان و طبیعت، استقلال روز افزونی مییابد.[24]
پس از روشن شدن کلیاتی درباره مدرنیته، مهمترین شاخصهها و مؤلفههای آن را میتوان به صورت ذیل بیان نمود:
الف) اومانیسم (humanism)
اومانیسم، سیستمی همآهنگ و مشخص فکری و نظامی اعتقادی است[25] که جوهر انسان را برای حقیقت هستی، ضروری دانسته[26] و تنها، به نیازهای بشر توجه میکند.[27] اومانیسم همة مفاهیم و حقایق و ارزشها را ساختة انسان[28] و تنها راه برای حل معضلات و مشکلات را تکیه بر خرد و عقل میداند.
ب) فردگرایی (individualism)
فرد، براساس فردگرایی واقعیتر و بنیادیتر و مقدم بر جوامع و نهادها و ساختارهای آن تلقی میشود. ارزشهای اخلاقی و حقوقی بالاتری برای او درنظر گرفته میشود، و در نتیجه امیال و اهداف و کامیابی فردازهرلحاظ بر جامعه مقدم خواهد بود، زیرا فرد قبل از جامعه وجود داشته وجامعه چیزی جز جمع اراده یکایک افراد نیست.[29]
ج) پیشرفت باوری (progressivism)
باور و پایبندی به رشد وپیشرفت علوم و تکنولوژی و تجارت، بازرگانی، تعداد مشاغل و حرف اقتصادی و... از شاخصههای اساسی مدرنیته است.[30]
د) سنت ستیزی (anti-tradition)
مفهوم مدرنیت، تضاد ذاتی با سنت دارد[31] و با هر عرف دیرینه و هر رسم و عادت مألوف مخالف است. البته آن عرفها و سنتهایی که با بازاندیشیها و معیارهای مدرن سازگار افتند، هویتی مدرن خواهند یافت.
هـ) لیبرالیسم (liberalism)
این اصطلاح بر خانوادهای از آراء و عقاید دلالت دارد که پیرامون دموکراسی قانونمند، حکومت قانون، آزادی سیاسی و فکری، مدارای دینی، اخلاقیات و شیوه زندگی، مخالفت با تبعیض نژادی، جنسی و احترام به حقوق افراد، گرد هم آمدهاند.[32] معنای دقیق این اصطلاح، نگرش به زندگی و مسائل آن است که بر ارزشهایی همچون آزادی برای افراد، اقلیتها و ملتها تأکید میورزد.[33]
و) خردگرایی (rationalism)
براساس عقلگرایی مورد نظردرمدرنیته، موارد معرفتی بشر صرفاً از درون طبیعت به دست میآید و محدود به آن است و منابع دینی و سنتی نمیتوانند هیچگونه معرفت اعتمادپذیری به انسان عطا کنند. انسان بدون هیچ گونه نیازی به الهام، وحی و آموزشهای متافیزیکی، خود میتواند با عقل و خرد خویش برنامه درست را تشخیص دهد و قانون صحیح زندگی را تدوین نماید.[34]
همانگونه که اشاره شد، در این نوشتار به دلیل گستردگی مباحث تنها به بررسي سه مؤلفه مدرنیته یعنی سنتستیزی، لیرالیسم و خردگرایی و مقایسه آنها با اندیشه مهدویت اشاره میگردد و دیگر مؤلفهها هر کدام به صورت جداگانه در مقالههاي مستقل بررسی خواهند شد.
مهدویت از واژه مهدی (منجی و موعود مسلمانان) اخذ شده که تطبیقپذیر بر واژههای موعودگرایی، منجیگرایی،[35] «نجات یا رستگاری»[36] و «هزارهگرایی»[37] در دیگر ادیان است. در واقع، باور به ظهور یک منجی مصلح و سرانجامی نیک برای انسانها و فرارسیدن عصری طلایی همراه با آرامش و رفاه جهانیان، ایدهای فرا اسلامی بوده و پیروان ادیان مختلف آسمانی همانند، مسیحیت،[38] یهودیت[39] و زرتشت[40] و حتی غیرالهی به آن باور دارند.
اما از نظر اصطلاحشناسی، اندیشه مهدویت (از دیدگاه شیعه امامیه) به مجموعهای از آموزهها و تعالیم اعتقادی، معرفتی، اخلاقی و فقهی و... اطلاق میشود که از مبانی وحی الهی و شریعت اسلامی به واسطه پیامبر اکرم6 و امامان معصوم برگرفته شده و با فطرت و سنن عالم خلقت سازگار و موافقاند.
ابعاد، عناصر و مؤلفههای این اندیشه که از همان آغاز اسلام توسط پیامبر و پس از ایشان توسط امامان معصوم مشخص و تبیین شدهاند بسیارند که برخی از آنها عبارتند:
الف) نظام امامت؛
ب) مسئله غیبت؛
ج) وجود فعلی منجی مصلح؛
د) وقایع ظهور؛
هـ) انتظار؛
و) حکومت جهانی؛
ز) رهآورد منجی باوری.
سنتستیزی از شاخصههای اساسی مدرنیته است که حاکی از نوعي نگرش به گذشته است و قابل بررسی و مقايسه با نگرش اندیشه مهدویت به گذشتگان و قداست آنهاست.
واژه سنت، در زبانهای اروپایی از کلمه لاتین «Tradere» به معنای «تحول دادن» مشتق شده است. اصطلاح سنت، در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، دینی، تاریخی و... به گونههای متمایز تعریف شده است (در ذیل به برخی اشاره می شود). در این پژوهش بیشتر به بعد مذهبی و دینی آن پرداخته میشود، زیرا ذات سنت در مغرب زمین، تاریخی ـ دینی است و دراینباره حتی باید تعبیر دینی را مقدم کرد و سنت را ذاتاً دینی ـ تاریخی دانست.[41]
1. سنت، مجموعهای از افکار، احساسات و افعال موروثی و جا افتاده است که برخی آنها را قانع کننده میدانند و بیچون و چرا میپذیرند. سنت، با پیروی از اسوه[42] گذشتگان از نسلی به نسلی انتقال مییابد؛[43]
2. سنت ایدهای است که نوعی قضاوت ارزشی را بیان میکند؛[44]
3. مک اینتایر، سنت را به معنای فهم فضیلتها و خیرهای مربوط به یک جامعه و فرآیند تاریخی آن میداند[45]، و گیدنز درباره انسان سنتی میگوید که او به گذشتهها بسیار احترام میگذارد و نمادهای آن را ارج مینهد، زیرا تجربه نسلها را در برگرفته و به آنها تداوم میبخشد.[46]
4. سیدحسین نصر، سنتگرای اسلامی، نیز با وجود اینکه فهم برخی را از سنت درست نمیداند و آن را با رسمها، عادات و الگوهای فکری موروثی و مانند آن خلط میکنند، میگوید:
سنت به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشأ الهی که از طریق شخصیتهای مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتادا، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال برای ابناء بشر و در واقع برای بخش کامل کیهانی آشکار شد، و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است و این پیآمد و اطلاق و بهکارگیری این اصول در حوزههای مختلف اعم از ساختار اجتماعی و حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم همراه است و البته معرفت متعالی همراه با وسائط برای تحصیل آن معرفت را نیز شامل میشود.[47]
او در ادامه میگوید:
سنت در معنای کلیتر آن را میتوان مشتمل بر اصولی که انسان را به عالم بالا پیوند میدهند، و بنابراین مشتمل بر دین، دانست.[48]
به هر حال، بر اساس ایده بسیاری از سنتگرایان، مانند سیدحسین نصر و رنهگنون (مهمترین سنتگرا)، دین و معنویت و سنن معنوی و علوم مبتنی بر سنت، روح سنتگرایی را تشکیل میدهند.
اما به طور کلی، گذشته از چندگونگی معانی سنت، بر اساس ایده بیشتر سنتگرایان، انسانها هیچکارهاند و خدا برای ایشان، به صورت ابتدایی سنت را ساخته است. این سنتسازی اینگونه انجام شده که عیسی مسیح، فرزند خدا، به تاریخ پاگذارده و از این طریق، همه چیز برای انسان ساخته و پرداخته شده است.[49]
بنابراین، ایشان به گذشته و رسولان و اوتاد پیشین نگرشی متعبدانه داشتهاند و هیچ گونه بازاندیشی انتقادی را درباره آنها جایز نشمردهاند. آنان تنها شرح و تفسیر آثار و آرای گذشتگان را مجاز دانستهاند. بنابراین، دین، عقاید و آنچه را قداست دارد، نمیتوان نقد کرد. رفتارها و ویژگیهای جوامع سنتی به اجمال عبارتاند از:
1. عاطفی؛[50]
2. دارای جهتگیری جمعی؛[51]
3. متداخل یا پراکنده.[52] و[53]
1. اصالت معرفت فلسفی و دینی و ترجیح آن بر دیگر معارف؛
2. اعتقاد به وجود خالق و نظام هستی؛
3. اعتقاد به جنبههای روحانی خلقت و اسطورهها؛
4. اعتقاد به نقش تعیینکننده نیروهای غیر طبیعی در انسان؛
5. اعتقاد به تقدیر در امور؛
6. اعتقاد به عبودیت و وابستگی انسان به وجود متعالی و موجودات غیر مادی و تعریف شأن و حیثیت و موقعیت انسان در ارتباط با آنها؛[54]
7. تعریف سعادت انسان در پرتو اندیشه دینی ـ فلسفی، اعتقاد به سعادت حقیقی حیات اخروی و اصالت دادن به سعادت معقول و آن جهانی.
8. نقش اساسی دین و معنویت و علوم مبتنی بر سنن معنوی در زندگی.
پس از روشن شدن مباحثی درباره سنت، ذکر دو نکته ضروری مینماید:
الف) گفته میشود رنه گنون فرانسوی در آغاز قرن بیستم سنتگرایی را در غرب پایه گذارد که با نوشتن کتابهایی همانند بحران دنیای متجدد، مدرنیسم را به مبارزه طلبید. بعدها دیگر سنتگرایانی همانند مارتین لینگز، بورکهارت، فریتیوف شوون، سیدحسین نصر و... راه تکمیل را پیمودند، اما در ایران سنتگرایی غالباً با دکتر سیدحسین نصر شناخته میشود که بررسی آراء و اندیشههای ایشان و رنهگنون مجال گستردهای را میطلبد.
نمیتوان چنین پنداشت که عامل نو در سنت تأثیر نمیگذارد بلکه سنت نیز تجدد میپذیرد، اما معنای نو شدن در عالم سنت غیر از نو شدن درعصر مدرنیته است؛ در مدرنیته، نفس انسانیت و عقلانیت و منیت او، ملاک و معیار سنجشها و عملکردهاست و از گذشته انقطاع صورت گرفته، مگر آنکه همراه با بازاندیشی انتقادی باشد، ولی در سنت پیوند گسستناپذیری با گذشته حاکم است و به دیدگاهها و رویکردهای گذشتگان به دیده احترام نگریسته میشود، که از این رهگذر، به مطالب جدید و نو میرسند.
مفهوم مدرنیت، تضاد ذاتی با سنت دارد[55] و با هر عرف دیرینه و هر رسم و عادت مألوف، مخالف است. البته آن عرفها و سنتهایی که با بازاندیشها و معیارهای مدرن سازگار افتند، هویتی مدرن خواهند یافت. گیدنز میگوید:
غالباً گفته میشود که شاخص مدرنیت، اشتهای برای چیزهای نوست، اما شاید این گفته چندان درست نباشد. ویژگی مدرنیت، نه استقبال از چیز نو به خاطر نو بودن آن است بلکه فرض بازاندیشی درباره همه چیز است که این بازاندیشی البته بازاندیشی درباره خودِ بازاندیشی را نیز در بر میگیرد.[56]
ایده زیانبار دانستن گذشته و نگاه انتقادی به آن، در میان فیلسوفانی همانند دکارت و بیکن، با جریانهای فکری متفاوت نیز یکسان بود.
از زمان دکارت و حتی قبل از او، همه فیلسوفان در لوای انتقاد از مفهوم گزاره و نهاد، درصدد نابودسازی مفهوم روح قدیم بودهاند؛ یعنی تلاش درباره حیات پیشفرض اساسی آموزه فلسفه مدرن که شکگرایی معرفتشناختی است، به طور پنهان یا آشکار ضد مسیحی مینماید، گرچه آن را به نفع گوشهای مذهبیتر بگوید که به هیچ وجه ضد مذهبی ننماید.[57]
به هر حال، انسان مدرن هر گونه اقتدار و اعتباری را برای گذشته انکار میکند؛ هیچگونه احترامی برای گذشته و سنت نمیگذارد، از تمایل و آمادگی برای ابداع و نوآوری و رفتن به قلمروهایی حمایت میکند که تا پیش از آن کسی جرئت پا گذاردن به آن قلمروها را نداشته است. ایده مدرن از لحظه ورود در صدد قالبریزی مجدد و طرح و باز تدوین پدیدههاي کهن برآمد که جریانی مهجور، منسوخ و بیفایده پنداشته میشد. این جریان، در آستانه فراموشی و نسیان قرار گرفته بود و میبایست جای خود را به پدیدهای تازه و جدید میسپرد.[58]
مدرنيستها اساس موفقیت، پیشرفت، سعادت و خوشبختی را عدم توجه به قداستهای گذشتگان و بازانديشي انتقادي به آن میدانستند. از اینروی، مدرنیسم به صورت نهضتی تبدیل شد که به تغییر و تحول یا مدرنیزه کردن آراء و عقاید کلامی پرداخت و پارهای از اعتقادات رایج و غالب را در حوزه کلیسا جرح و تعدیل کرد و در بعضی مواقع آنها را کنار گذاشت.[59] بنابراین، جامعه مدرن به شدت از سنت مسیحی فاصله گرفت که خود میتواند نتیجه خوشبینی به انسان باشد.[60]
رنهگنون میگوید:
روحیه متجدد ضد مسیحی میباشد، زیرا ذاتاً مخالف مذهب است و مخالف مذهب مسیح میباشد، زیرا باز هم به نحو کلیتر، مخالف احکام آسمانی و ادیان است.[61]
او ادامه میدهد:
به چشم متجددین، گویی هیچ چیز به جز آنچه مشهود و ملموس باشد وجود ندارد و یا دستکم اگر هم در جهان نظری بپذیرند که ممکن است اموری دیگر نیز وجود داشته باشد ولی با سرآسیمگی چنین امری را نه تنها ناشناخته اعلام میدارند بلکه ناشناختنی به شمار میآورند و در نتیجه خود را از مشغول گشتن به آن معاف میدارند.[62]
با توجه به آنچه بیان شد، مدرنیستها برای بزرگان، رسولان، اوتاد و... قداست خاصی نمیگذارند و به بازاندیشی انتقادی به ایشان و آرائشان باور دارند.
با وجود این، در مدرنیته بازاندیشی انتقادی به گذشته را جایز شمرده و ممکن است برخی از مسائل سنتی همراه با بازبینی در مدرنیته استعمال گردد.
سنت به معنای غربی آن در جهان اسلام عموماً و جهان تشیع خصوصاً پیشینه ندارد و رویکرد مسلمانان به سنت با رویکرد سنتگرایان غربی بسیار متفاوت است. با وجود این، نگرش متعبدانه به پیشینیان و قداست وعدم بازبيني انتقادي به آنها وجه اشتراک آن دو به شمار میرود که با بررسی دیدگاه اندیشوران اسلامی تفاوت و یا همانندی آنها باسنتگرایی و مدرنیته روشن میگردد. به طورکلی دراندیشه اسلامی سنت یکی از معانی ذیل را در بردارد که با توجه به این معانی، جایگاه سنت در اندیشه مهدویت نیز(باتوجه به غیبت و عصر ظهور) بررسی خواهد شد:
سنت، روشها، گفتارها و کردارهای پسندیدهای را گویند که از پیامبر اکرم6 و امامان معصوم، به عنوان آموزههای دینی و وحیانی به ما رسیده و پیروی از آنها بر همگان حجت است و عمل به آنها غالباً توجیه عقلانی دارد، اما متعبدانه بوده و هیچ یک از تحولات ساختاری و بنیادین در جامعه در حجیت آن، خللی پدید نمیآورد. از اینرو، بازاندیشی و نگرش انتقادی به آن هرگز جایز نخواهد بود. این قسم از سنت، در معنای عامتر خود سنتهای انبیای الهی، حکیمان، فرزانگان و اولیای دینی را نیز در برمیگیرد، زیرا سنت از متن فطرت آدمی برخاسته است.
شیوهها و روشهایی را گویند که با توجه به مقتضیات زمان و مکان در بین مردم رواج یافته و از ارزش و تقدس خاصی برخوردار شده است، و همواره در همه عصرها و همه نسلها و در همه فطرتها وجود داشته است، همانند منجیگرایی، عدالت خواهی.
شیوهها و عاداتی را گویند که بدون هیچ پشتوانه فکری و علمی در میان مردم رواج پیدا کرده و با عقلانیت و شریعت نیز در تعارض است، همانند استفاده از انواع طلسم برای دفع بیماریها و...
اين گونه از سنت، عادات و فرهنگهاي ملي هرقوم يا طايفهاي است كه در ميان مردم آن جامعه مرسوم بوده ورواج يافته است. ازجمله اين موارد، ميتوان به لباسها، موسيقيها، عادات و رسوم هر قوم اشاره كرد.
در اندیشه مهدویت، این گونه از سنت هم درعصرغیبت وهم درعصر ظهور، جایگاه ویژهای دارد. براساس این اندیشه، مسئله سنت درقالب عناصری همانند امامت و نیابت ازآن درعصرغیبت و همچنین درقالب نقش سیره نبوی در حکومت مهدوی در عصر ظهور بررسی شدنی است که این مباحث را در قالب چهار محور اساسی درمیافکنیم.
مسئله امامت و ولايت و رهبری از اساسیترین شاخصههای اندیشه مهدویت است. از دیدگاه اسلام، اصل اولی، عدم ولایت کسی بر دیگری است، و خروج از این اصل محتاج دلیل است. بر اساس اعتقاد توحیدی، خداوند رب و صاحب اختیار هستی و انسانهاست، و تکویناً بر همه عالم و آدم ولایت دارد و ولایت دیگران باید مستند به اذن و اراده الهی باشد و گرنه مشروعیت نخواهد داشت. بنابراین، از دیدگاه اسلام منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند است، زیرا حاکمیت مطلق عالم و آدم از آنِ اوست و اقتدار و سیادت ذاتاً به او اختصاص دارد و توحید در خالقیت و ربوبیت و توحید در قانونگذاری و حاکمیت عقلاً و نقلاً برای او ثابت شده است.
مسلمانان به اتفاق بر این باورند که با توجه به اصل اولی و با وجود دلیل، حق حاکمیت از ناحیه خداوند به دیگری تفویض خواهد شد؛[63] خداوند حاکمیت را به رسولالله6 تفویض نموده است و شیعه امامیه، این تفویض حاکمیت را به امامان معصوم گسترش دادهاند و امام را پس از نبی، جانشین او در زمین با انتصاب و انتخاب الهی میدانند. ازاینرو، امام نیز همانند نبی از ولایت معنوی و ظاهری بر انسانها برخوردار است.
پیامبر اکرم6 خطاب به حضرت علی7 فرمود:
ای پسر ابوطالب، ولایت بر امت من حق توست، اگر در سلامتی و آرامش ولایت تو را پذیرفتند و به حکومت تو رضایت دادند، اداره امور آنها را به عهده گیر و در غیر این صورت آنها را به حال خودشان رها کن![64]
بر این اساس، مسئله امامت و ولایت به پیروی از پیامبر اکرم6، نظامی سنتی است که از عصر پس از رسول الله6 شروع و تا عصر ظهور و پس از آن توسط دوازدهمین و آخرین امام شیعیان ادامه مییابد. به سبب معصوم و مصون بودن امام ازگناه و خطا و گستره علم افزون بر آن که قول وسيره پيامبر و امامان گذشته از قداست برخوردار بوده و سنت به شمار میرود، گفتارها و عملکردها و سیره و روش آخرین امام نیز چه درعصرغیبت وچه درعصرظهور سنت است و بر همگان حجت و فرض خواهد بود که از ایشان پیروی نمایند، و در نتیجه هیچگونه بازنگری انتقادی و بازاندیشی به فعل و قول امامان گذشته و عملکرد و قول و سیره امام مهدی4 درعصرغیبت و ظهور جایز نخواهد بود. براین اساس، سنت تنها نگرش متعبدانه به پيشينيان نیست بلکه فعل، قول و سیره فعلی امام حاضر نیز سنت به شمارمیرود. اما در عصر غيبت از آنجا كه امام معصوم به دلیل مصالحي در پس پرده غيبت به سرميبرد، پیروی از نظام امامت، باپیروی از نائبان عام امام زمان4 و همچنين سنت و سیره پیامبر و امامان معصوم صورت میپذیرد. بر این اساس، پیروی از نایب امام در احکام شرعی و امور دینی به مثابه پیروی از خود امام است و مرجعیت دینی به نيابت از امام به عهده نمايندگان ايشان است.
همچنین در نظام سیاسی حق حاکمیت از آن ولی فقیه، به عنوان سرآمد نائبان امام است که به واسطه امام معصوم تنها از خداوند اخذ می شود و مردم در اعطای این حق دخلی ندارند، اگر چه تحقق وتلاش دينداران براي این حاکمیت تنها در صورتی ضروري است که از مقبولیت عرفی برخوردار باشند و اجماع و اتفاق عمومی افراد جامعه، بر تشکیل چنین حاکمیتی واقع گردد.
در عصر ظهور نیز نظام امامت وحاکمیت سیاسی امام معصوم، از ارکان اساسی حکومت جهانی مهدوی به شمار میآید، به گونهاي كه افزون بر آنكه مقام امامت و ولايت برهمگان ثابت ميگردد، حق حاکمیت و رهبری جامعه نيز در اين عصر به عهده امام معصوم است و علاوه بر آن كه فعل، قول و تقریر ایشان دراین عصر نيز سنت به شمار میآید و بر همگان حجت است، برنامهها، تصمیمگیریها و سازماندهیهایش نيز براساس نظام امامت، و به پیروی از تعالیم و آموزههای وحیانی پیامبر با توجه به مقتضیات زمان و مکان صورت میپذیرد وسنت رسول الله را نيز جاری میسازد. ازاين رو، در اين عصر هيچگونه بازاندیشی انتقادی نسبت به آراء و افعال و تقاریر ایشان جایز نخواهد بود.
نکته: از دیدگاه شیعه توجه به قول و فعل امام معصوم و تعبد به آن به منزله عدم توجه به عقلانیت بشری نیست بلکه تمامی اعمال و رفتار پیامبر و امامان معصوم: توجیه عقلانی داشته و عقل توانایی بررسی و تفسیر آنها را دارد و تنها آنچه قابل توجه است آنکه عقل بشری در بسیاری از موارد از فهم عقلانی همه موارد فعل و قول عاجز است.
زیربنا و ایدئولوژی حکومت امام مهدی4، برنامهها و آموزههای وحیانی مکتب اسلام است. ازاينرو، سيره رسول الله در فراگيري دين اسلام و يكتاپرستي توسط امام زمان4 احيا ميگردد، و در آن عصر، بیش از هر زمانی، نقشآفريني دين و يكتاپرستي روشن میگردد و اسلام واقعي و سنتي رسول الله، يعني همان دین تاریخی ـ سنتی که بیش از چهارده قرن گذشته پیامبر اکرم6 آن را از جانب خداوند به ارمغان آورده است، حاكم ميگردد.
در این خصوص، روایات فراوانی وارد شده که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
1. پیامبر اسلام6 میفرماید:
فلا یکونُ ملکٌ إلّا الإسلامُ؛[65]
در آن روز حکومتی جز حکومت اسلامی نخواهد بود.
2. امام باقر7 میفرماید:
و لَیَبلُغَنَّ دینُ محمدٍ6 ما بَلَغَ اللیلُ حتّی لایکونَ شرکٌ علی ظَهرِ الأرض؛[66]
بدون تردید آیین محمد6 به هر نقطهای که شب و روز میرسد، خواهد رسید و دیگر اثری از شرک روی زمین نمیماند.
3. امام صادق7 میفرماید:
إذا قامَ القائمُ لاتَبقی أرضٌ إلّا نودیَ فیها شهادةُ أن لاإلهألّاالله و أنَّ محمداً رسولُاللهِ؛[67]
هنگامی که مهدی4 قیام کند، زمینی باقی نمیماند مگر آنکه گلبانگ «اشهد ان لاالهالهالله و ان محمد رسولالله» در آن بلند گردد.
4. پیامبر اسلام6 میفرماید:
القائمُ مِن وُلدی، اسمه اسمی، کُنیَتُهُ کنیتی، شَمائِلُه شَمائِلی و سنّتُه سنّتی و یُقیم الناسَ علی ملّتی و شریعتی و یَدعوهم إلی کتابِ ربّی...؛[68]
قائم4 از فرزندان من است... سیرت و سنت او سیرت و سنت من است... مردم را بر دین و آیین من بپا خواهد داشت و آنان را به کتاب پروردگارم دعوت میکند.
اینکه گفته میشود امام مهدی4 دین و کتاب جدید میآورد،[69] از آن جهت است که در تاریخ اسلام، اندیشههای نامطلوب بسیاری بر واقعیتهای مذهبی و دینی تأثیرگذار بوده وحقیقت اسلام با آموزههای ناصواب بسیاری از اندیشوران نابخرد آمیخته شده، و در نتیجه حقيقت اسلام راستین بر بسیاری پوشیده شده است. که نمونه آن در پدید آمدن گونههای متنوع مذهبی و برداشتهاي نادرست ازدين مشاهده میشود. بنابراین، امام مهدی4 در حوزه اندیشه اسلامی و سنت نبوی، احیاگری خواهد بود که اسلام راستین و سنتی را عرضه میدارد، در حالیکه بسیاری میپندارند امام دین جدیدی آورده است و با او به احتجاج برميخيزند.
امام صادق7 در این خصوص میفرماید:
إذا قامَ القائمُ جاءَ بأمرٍ جدیدٍ کما دعا رسولُالله6 فی بَدءِ الإسلامِ إلی أمرٍ جدیدٍ؛[70]
زمانی که قائم قیام میکند، همچون رسول خدا6 در صدر اسلام، امری تازه میآورد.
اسلام همواره بر توسعه و ترقی تکنولوژیهای بشری در عرصههای اقتصادی[71]، صنعت،[72] شهرنشینی[73] و... تأکید نموده است و از این دیدگاه توسعه، فنآوری و تجدد علوم بشری، در صورتی که در تعارض با دینداری نباشد، مذموم نبوده و بلكه مورد تأكيد است. انسانهای عصر کنونی، آنچنان فریفته اندیشههای ترقی، توسعه اقتصادی، تکنولوژی، فردگرایی و انقطاع از ساختارهای جوامع سنتی و دینداریاند که گمان نمودهاند این پدیدهها به تنهایی میتوانند نظامهای اقتصادي و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را باز سازند و سعادت و خوشبختی مطلق بشریت را به ارمغان آورند، غافل از اینکه ( با توجه به پیشینه بشر) این تئوریها، جز بندگی و بردگی انسانها، فاجعهها و ناهنجاریهای بزرگ انسانی، استثمار، توزیع ناعادلانه امکانات و خدمات رفاهی و... را به دنبال نداشته است. در جامعه مهدوی، افزون بر جایگاه عقلانیت، تکنولوژی و توسعه صنعتی و اقتصادی ، قوانین اسلامی و سیره نبوی در ساختارهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز حاکم میگردد و با عنايت به سیره بزرگان دینی گذشته همانند سنت نبوی و علوی، احكام و مقررات اقتصادي فرهنگي و سياسي و... صورت مي پذيرد. به عنوان نمونه توزیع عادلانه ثروتها و امکانات رفاهی و همچنین قالبهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و حتی نحوه قضاوتها و دادورزیها، همگی براساس و مبنای آموزههای وحیانی و سنت نبوی صورت میپذیرد که این عملکردها، پیوند گسست ناپذیر سیاست راهبردی امام مهدی4 با سیره حکومتی رسول الله6 را مینمایاند. (برخلاف ایده مدرنیستها که انقطاع از گذشته و نگرش انتقادی به آن را در اساسنامه خویش نگاشتهاند.)
اشاره به برخی از روایات در این زمینه ضروری مینماید:
1. رسول خدا6 فرمودند:
المهدیُّ یَقفُو أثَری لایَخطَیءُ؛[74]
مهدی روش مرا دنبال میکند و هرگز از روش من بیرون نمیرود.
2. از رسول خدا6 آوردهاند:
یَعمَلُ فی الناسِ بسُنَّةِ نبیّهِم؛[75]
[امام مهدی4] در میان مردم به سنت پیامبر6 عمل میکند.
3. از پیامبر اکرم6 نقل شده است:
یخرج رجلٌ من اهلبیتی و یعمل بسنتی...؛[76]
مردی از اهلبیت من قیام میکند و به سنت من عمل میکند.
رسالت و دغدغه بنیادین انبیای الهی در هر عصر برافراشتن پرچم توحید و ایجاد جامعه قسط پرور و عدالت محور بوده است.[77] این دو رسالت، سنتهای حسنه انبیای الهی در هر عصر بودهاند که در حکومت اسلامی امام مهدی4 تجلی مییابد. افزون برآن، براساس روایات مهدوی، سنتهای گوناگون انبیای الهی نيز در امام مهدی4، که وارث انبیا وجود به شمار میرود، نشانه عملکرد امام، براساس باورهای گذشتگان صالح و پارساست.
. امام صادق7 دراینباره میفرماید:
علیه کمالُ موسی و بَهاءُ عیسی و صبرُ أیّوبَ؛[78]
او دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب است.
به نقل امام صادق7 آن حضرت نيز در اولین خطبه عصر ظهور میفرماید:
أیُّها الناسُ!... فمَن حاجَّنی فی آدمُ فأنَا أولی الناسِ بآدمَ، و مَن حاجَّنی فی نوحِ فأنا أولَی الناسِ بنوحٍ و مَن حاجَّنی فی إبراهیمَ فأنا أولی الناسِ بإبراهیمَ و مَن حاجَّنی فی محمدٍ6 فأنا أولی الناسِ بمحمدٍ و مَن حاجَّنی فی النَّبیّینَ فأنا أولی الناسِ بِالنَّبیّینَ...؛[79]
ای مردم! هر کس درباره حضرت آدم با من مجادله کند، بداند من از همه مردم به آدم سزاوارترم، و آنکه درباره شخصیت نوح با من مجادله کند، من ازهمه مردم نسبت به نوح مقدم هستم، و هر کس بخواهد درباره ابراهیم با من مجادله کند، من از همه مردم نسبت به ابراهیم برتری دارم و اگر کسی بخواهد با شخصیت محمد6 با من محاجّه کند، مسلماً من نسبت به حضرت محمد6 از او احق و اولی هستم، و هر کس بخواهد درباره دیگر انبیا و فرشتگان خداوند به محاجّه با من برخیزد، من بر او نسبت به انبیا تقدم دارم... .
جامعه متمدن توحیدی مهدوی، به تمام فطرتهاي پاك پاسخ میگوید وافزون برآموزههای وحیانی بر پایه عقلانیت استوار است. ازاين روي، جامعه مهدوی دولت کریمه امام مهدی4، با سنتها و آداب اجتماعی که با توجه به مقتضیات زمان و مکان در جوامع بشری رایج شده و با عقل سلیم، شریعت اسلام و فطرت ناسازگاری ندارد، مخالف نخواهد بود و بر ضد آنها اقدامی نخواهد کرد.
از شمار این موارد، به عدالتخواهی و تعالیجویی انسانها میتوان اشاره نمود. این سنت حسنه، زاییده فطرت انسان است و پیشینهای به عمر بشر دارد و همواره انسانهای بسیاری در این راه از جان خویش مایه گذاشتهاند. بنابراین، نه تنها در جامعه مهدوی با چنین سنتی برخورد نمیشود بلکه ازجمله آرمان آن حکومتِ جهان شمول، به شمار میآید.
با ژرفاندیشی در روایات عصر ظهور روشن میشود که سنت به معنای سوم در عصر ظهور مذموم است و ریشهکن خواهد شد. بنابر آموزههای اسلام ناب محمدی، از جمله رسالتهای اساسی نهضت حضرت مهدی4 مبارزه با خرافات، بدعتها و عادات سفیهانه و غیر عقلانی و برچیدن خداناباوریها و کردار شرکآلود است. در اين عصر، تمامي بدعتهاي سيئه و نادرست و اندیشهها، تفسیر و تأویلهای غلط از آموزههای وحیانی که به طریق اولی خرافهها، جادوها، بتپرستیها به شمار میروند، برچیده خواهند شد و تنها کتاب، سنت و عقل سلیم، حاکم و غالب خواهد گردید.
1. حضرت امام صادق7 میفرماید:
...و لایَترَکُ بدعةً إلّا أزالها و لا سنّةً إلا أقامَها؛[80]
بدعتی نمیماند جز اینکه از بین میبرد و سنتی نمیماند جز اینکه برپا میدارد.
2. در ادعیه در وصف امام عصر4 آمده است:
اللَّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا مُحِيَ مِنْ دِينِكَ وَ أَحْيِ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ كِتَابِكَ وَ أَظْهِرْ بِهِ مَا غُيِّرَ مِنْ حُكْمِكَ حَتَّى يَعُودَ دِينُكَ بِهِ وَ عَلَى يَدَيْهِ غَضّاً جَدِيداً خَالِصاً مُخْلَصاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَا شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لَا بَاطِلَ عِنْدَهُ وَ لَا بِدْعَةَ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَةٍ وَ هُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَة... .[81]
3. امام صادق7 نیز میفرماید:
سَیُمیتُ اللهُ به کلَّ بدعةٍ و یَمحو کلَّ ضَلالةٍ و یُحیی کلَّ سُنَّةٍ؛[82]
خداوند به وسیله او بدعتها را نابود میسازد و گمراهیها را از بین میبرد و سنتها را زنده میکند.
با توجه به مطالب یاد شده، چنانچه رسوم و فرهنگهای ملی با چارچوب شریعت ناسازگار نباشند، با آنها مخالفتی نمیشود، در غیر این صورت، با توجه به روایات فوق حضرت با آنها برخورد خواهد نمود.
در اندیشه اسلامی و به پیروی از آن در اندیشه مهدویت، سنتستیزی مدرنیستها و سنتگرایی مطلق به معنای غربی پذیرفته نیست، زیرا از دیدگاه شیعه، سنت و سیره به معنای قول، کردار و تقریر نبی و امام، برخلاف ایده سنتگرایان، تنها نگاه به گذشته نیست بلکه از پیامبر شروع میشود و تا قیامت ادامه مییابد. دینداری و پیروی و تبعیت از امام زنده، موجب بالندگی و شکوفایی و سعادت دنیوی و اخروی او میگردد. اگرچه در عصر کنونی بسیاری از آن غفلت میورزند، در هنگام ظهور دوباره بدان روی خواهند آورد. همچنین در اندیشه شیعه، سنت و سیره و قول و کردار گذشتگان برخلاف ایده مدرنیستها، قداست ویژهای دارد و بازنگریها و بازاندیشیهای انتقادی به آنها جایز نیست.
با وجود این، جامعه مهدوی نکات مشترکی با این دو دارد، زیرا پیشرفت علم و تکنولوژی و جایگزینی صنعتهای نو، همانند صنعت چاپ، ساخت اتم و...، به جای صنعتهای قدیمی و کهنه در سنت و سیره حکومتی امام مهدی4 وجود دارد و هیچ منافاتی با هم ندارند. بنابراین، نکته اساسی تمایز در مقایسه سنت است.
لیبرالیسم بیانگر نظام سیاسی مدرنيته و از مؤلفههای اساسی آن است که با توجه به شاخصههاي آن با برخي از لوازم اندیشه مهدویت مقايسه میپذیرد که در ادامه نوشتار بررسی خواهد شد.
اصطلاح لیبرالیسم بر خانوادهای از آراء و عقاید دلالت دارد که پیرامون دموکراسی قانونمند، حکومت قانون، آزادی سیاسی و فکری، مدارای دینی، اخلاقیات و شیوه زندگی، مخالفت با تبعیض نژادی، جنسی و احترام به حقوق افراد، گرد هم آمدهاند.[83] معنای دقیق این اصطلاح، نگرش به زندگی و مسائل آن است که بر ارزشهایی همچون آزادی برای افراد، اقلیتها و ملتها تأکید میورزد.[84]
بنابراین، ایدئولوژی، تعبدگرایی و حجیتگرایی که به گونهای از ارکان ادیان و نیز اندیشههای سنتی به شمار میآید، از تمام زوایای زندگی زدوده میشود.
کاسیرر میگوید:
نویسندگان دایرة المعارف فرانسه (که لیبرالیستها به حساب میآیند)، به دین و ادعاهای آن درباره درستی و حقیقت، اعلان جنگ میدهند. آنها نه تنها دین را به این متهم میکنند که همواره مانعی سر راه پیشرفت عقلی انسان بوده است بلکه معتقد بودند دین از استقرار اخلاق راستین و نظم اجتماعی و سیاسی عادلانه نیز ناتوان بوده است.[85]
این ایدئولوژی در فاصله قرون پس از رنسانس تا امروز، به دو شکل با تفکر دینی به مقابله و ستیز پرداخته است: برخی همانند هولباخ، ماتریالیسم را پدید آوردند و برخی نیز برای مقابله با بسیاری از آموزههای کلیسا و تبدیل تفکر دینی به مجموعهای از امور صرفاً شخصی و فردی، پروتستانیسم را شکل دادند.
آزادي را ميتوان مهمترين مؤلفه ليبراليسم به شمار آورد. آزادی در فلسفه، اخلاق و حقوق مفاهیم خاص خود را دارد؛ در فلسفه چنین معنا میشود که انسان مختار است و مجبور نیست. آزادی در اخلاق پاسخ به این پرسش است که آیا انتخاب نظامهای ارزشی و اخلاق خوب و بد در اختیار انسان است، یا اینکه انسان، اخلاقاً به پذیرش ارزشهای اخلاقی ملزم است. آزادی در حقوق نیز به این پرسش پاسخ میدهد که آیا انسان در چارچوب قوانین مدنی، سیاسی، خانوادگی، مالکیت و... آزاد است یا مجبور.
لیبرالیستها به شکل افراطی به آزادی اخلاقی و پارهای از آزادیهای سیاسی قائل هستند و انسان آزاد را کسی میدانند که از تمامی قید و بندها رها باشد.
هابز میگوید:
انسان آزاد کسی است که مانعی در کردن آنچه اراده کردنش را دارد، برایش پیش نمیآید.[86]
از آنجا که فرد آزاد است، نمیتواند به قواعدی گردن نهد که خود خاستگاه آن قواعد نبوده است.[87]
بنابراین، فرد آزاد کسی است که هر گونه دوست دارد، رفتار کند، هر دینی که میخواهد برگزیند، و هر تفکر و ایده سیاسی را پیروی کند، اما با وجود این، لیبرالیستها پارهای از محدود کنندهها، همانند قانون، دولت، جامعه و... را میپذیرند.
لیبرالیسم با تک منبعی دانستن معرفت، مخالف است و با برگرفتن حقوق و تکالیف از منبع انحصاری دین، ضدیت میورزد. بنابراین، هیچ کس و از جمله پیامبران، نمیتوانند حق را مطلقاً در نزد خود بدانند و مخالفان را گمراه بپندارند، زیرا منشأ و منبع تعالیم اخلاقی، نه منبع قادر مطلق غیبی بلکه وجود متغیر و جزئی انسان است.
انسان، میتواند با نیروی خرد، معیار خوبی و بدی رفتارهای اخلاقی را مشخص نماید و ارزشهای اخلاقی را تبیین کند. بنابراین، هیچ اصل اخلاقی ثابت وجود ندارد و ارزشها نسبی هستند و تصور خوب تعریف ناپذیر مینماید.[88]
اما به طورکلی نظام اخلاقی در این ایدئولوژی، یوتیلیتاریانیستی (پیروی از اصالت منفعت) است که بنابر آن، هر فعلي که برای انسان سود بیشتر میآورد، اخلاقیتر است.
انسانها همانند اتمها اجزای مستقل از همدیگرند. فرد، واقعیتر یا بنیادیتر و مقدم بر جامعه بشری، نهادها و ساختارهای آن تلقی میشود. تفکر فرد نیز از هر لحاظ بر جامعه مقدم است.[89]
بنابراین، امیال، اهداف، کامیابیهای فرد، خودمدارانگاری و گرایش افراطی به مالکیت فردی تا زمانی که با جامعه تضادی نداشته باشد، بر جامعه مقدم است.
ازاینروی، حفظ حقوق فردی انسانها، تضمین استقلال و افزایش رشد فردی انسانی، همه دلمشغولی پیروان آن ایدئولوژی را تشکیل میدهد.[90]
بهطور کلی فردگرایی لیبرالی، ویژگیهایی دارد:
الف) اهمیت داشتن شخص منفرد برای مقاصد اجتماعی و ارزیابی سیاسی؛
ب) باور به اهمیت آزادی در وجه سیاسی در قابلیت افراد برای جهت دادن به افعالشان و زندگی کردن بر وفق معیارهای خودشان؛
ج) التزام به مساوات؛
د) پافشاری بر حقوق خِرَد فردی؛ قواعد و نهادهای زندگی سیاسی، باید در محکمه ویژه خرد هر فرد به توجیه برسند.[91]
لیبرالیسم، انسانها را در برابر قانون دارای حقوق برابر میداند و معتقد است که عقیده هیچ دخالتی در سیرت انسانی انسانها ندارد، زیرا همة عقاید از حیث انسانی بودن یا نبودن، برابرند. به عبارت دیگر، حق و باطلی فراتر از امیال و منافع انسان، و ارزشهایی فراتر از تصمیم او وجود ندارد. ملاک رفتار اجتماعی و دوستیها و دشمنیها باید منافع باشد، نه عقاید، فضیلت و عدالت.
باور داشتن به کفایت، لیاقت و بسندگی عقل انسانی برای تأمین سعادت انسان، نگرشی (به عقل) در ايده ليبراليسم است كه سه پیآمد مهم را به دنبال دارد:
الف) رهایی فرد از دلمشغولیهایی که ایمان دینی میتواند رفتار اجتماعی را در وی بیدار کند، چون قلمرو خداوند فراسوی این جهان است؛
ب) به کنار نهادن دریافتهای انجیلی از سازماندهی زندگی مادی، همانا واگذاری نقش فرودست به دین، در زندگی اجتماعی است؛
ج) ایمان بیعملی که تنها جنبه ذهنی پیدا میکند و خمیر مایه انقلابی انجیل به پهنه وجدان فردی محدود میشود.[92]
«تساهل و تسامح» که در فارسی با کلماتی همانند مدارا، کنار آمدن، سهلگیری، روا داری و... معادل است، در اصطلاح عبارت است از، «سیاستمداریِ صبورانه، در حضور چیزی که مکروه است و آن را ناصواب میشماریم».[93] بنابراین، حق دخالت در اعمال فردی، اعم از سیاسی، اخلاقی و عقاید را نداریم، و بایستی با مخالفان با مدارا برخورد کنیم.
مبانی تساهل و تسامح یا معرفت شناختی (نسبیت حقیقت)، هستی شناختی و انسانگرایی و فردگرایی است که در سه حوزه دین، اخلاق و سیاست طرح میشود:
الف) تساهل دینی: هیچ انسانی فطرتاً و به طور مادرزادی، به کلیسا یا فرقه خاصی تعلق ندارد بلکه هر فرد، داوطلبانه به اجتماعی میپیوندد که بنابر اعتقاد او آن عمل و عبادتی که حقیقتاً مقبول درگاه خداوند است، در آن اجتماع یافت میشود؛[94]
ب) تساهل سیاسی: پذیرش حضور عقاید مخالف در صحنه سیاست؛[95]
ج) تساهل اخلاقی: فرد باید خود، ارزشهای خویش را برگزیند و خود، اخلاقیات خاص خویش را پی افکند.[96]
در مقام مقایسه اندیشه مهدویت و لیبرالیسم، بررسی عصر غیبت و عصر ظهور با عنایت به محوریترین رکن نظام شیعی (نظام امامت) ضروری مینماید. براين اساس، شاخصههاي ليبراليسم باتوجه به نظام امامت ورهبري در عصر غيبت و ظهور ملاحظه ميگردد.
براساس انديشه اسلامي، آزادي مفاهيم متعددي دارد كه براساس آنها به محورهاي مختلف آزادي ميتوان اشاره نمود، اما بررسي مفهوم آزادي و مقايسه آن با مسائل انديشه مهدويت در عصر غيبت، همانند ولايت فقيه و حاكم ديني در اين عصر به دلیل گستردگي مطالب مجال ديگري مي طلبد. بنابراین، مفهوم آزادی، تنها با توجه به عصر ظهور مورد بررسی قرار میگیرد.
الف) آزادي به معناي اختيار: در ساختار وجودي، آدمي، آزادي اراده و اختيار نهفته است و انسان اختیار دارد و ميتواند با پذيرش هر نوع ايدئولوژي صلاح و عدم آن و فرجام كارخويش را، رقم زند.[97] براين اساس، انسان در اعمال و رفتار خويش مكره و مجبور نبوده و با اراده خويش هر فعلي را كه بخواهد، مرتكب ميشود. استاد شهيد مطهري ميگويد: ادراك اجمالي را كه انسان در اعمال خويش آزاد باشد و در مقابل هيچ عامل طبيعي يا فوق طبيعي مسلوب الاختيار نباشد، امري بديهي و وجداني میداند و علت آن را طرز انجام يافتن اعمال وجداني ذهني خود انسان برمیشمرد. از آن روی که هر كسي به وجدان حس ميكند كه نه طبق ادعاي اشاعره ذات باري او را مسلوب الاختيار كرده و نه طبق ادعاي ماديها شرايط مادي محيط، مي تواند او را مانند برگ كاهي بر روي يك سيل خروشان بي اختيار از سویی به سویی ببرد، انسان وجدانا احساس ميكند كه در هر حالتي و تحت هر شرايطي در انتخاب فعل يا ترك آزاد است.[98] اين مفهوم از آزادي كه تكامل معنوي بشري وابسته به آن است، تمامي زمانها ازجمله عصر ظهور را در مينوردد و انسانها در اين عصر نيز از قوه اختيار برخوردار بودند؛ هم قادر به افعال حسنه و پيروي از تعاليم شريعت هستند وهم ميتوانند گناه کنند و فرجام اخروي خويش را تباه سازند.
ب) آزادي به معناي رهايي ازسلطه ديگران: اصل اوليه در مورد ساختار وجودي انسان، رهايي و آزادي او از هر گونه سلطه ديگران بر اوست جز اينكه انسان وابستگي ذاتي به حضرت باري تعالي دارد و عين فقر و نياز است. از اينرو، انسان ذاتاً بنده و عبد حضرت حق بوده و در سلطه و سيطره اوست، و چنانچه بنده اين مقام و موقعيت خويش را نسبت به خدا بداند و بپذيرد و به عبوديت و بندگي واقعي خداوند نائل آيد، به آزادي واقعي دست مییابد. اين گونه آزادي در عصر ظهور، به بهترين شكل ممكن محقق خواهد گشت، زيرا در آن عصر با تکامل عقول، ارشاد انسانها به صلاح و مصالحشان و با رهانیده شدن ايشان از قید و بند بتهای نفس و جاه و مقام، نافرمانیهای انسان در برابر خداوند رو به کاهش میگذارد و با جایگزین شدن شیفتگی و محبت خداوند در دل او، تسلیم واقعی ذات باری تعالی میگردد. در نتيجه، آزادی واقعی و معنوی براي بشر به ارمغان خواهد آمد و با وجود اين، همه انسانها از سلطه قدرتهاي استكباري و استعماري و زورگويان بوده كه از دست بردگيهاي مدرن و بندگي بتهاي دنيوي رهايي مييابند.
پيامبراكرم6 مي فرمايد:
بِهِ (بالمهدي) يُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِكُم؛[99]
به دست امام مهدي4 بندهاي بردگي ازگردن شما گشوده ميشود.
ج) آزادي به معناي اباحيگري و بيبند و باري: براساس اين گونه از آزادي، انسان هركاري كه بخواهد ميتواند انجام ميدهد و هيچ گونه رادع يا مانعي پيش روي او در انجام افعال وجود ندارد.
اسلام براساس بينشي واقعگرايانه اين گونه از آزادي را مردود میشمرد و احكام و تكاليف اجتماعي بسياري از جمله امر به معروف و نهي از منكر بر نفي آنها پیش میکشد، و با وجود حكومت ديني، با ارائه راهكارهايي، آزاديهاي انسانها را محدود ميسازد.
و اما اگرچه انسان در عصر ظهور مختار به فعل گناه و ترك معصيت است و قدرت دارد كه دور از چشم مؤمنان به معصيت بپردازد، با توجه به تشكيل حكومت جهان شمول اسلامي و همچنين ضرورت اجراي قوانين الهي به شكل گسترده در اين عصر، از قانون نمیگریزد، عناد نمیورزد، اباحیگری نمیکند؛ آزادیهای اجتماعی در حیطه شریعت اسلام محدود گردیده است، زیرا اولاً از دیدگاه اسلام آزادی تا جایی مقدور است که به حقوق دیگران تجاوز نشود و با آنها در تزاحم نباشد، و از آنجا كه تحقق حکومتی عادلانه تنها با رعایت حقوق همگان و اجابت دادخواهی مظلومان و قضاوتهای عادلانه و اصل مساوات در همه عرصهها میسر میشود، کمتر کسی در اين عصر از رعایت حقوق بندگان خدا و تلاش برای همزیستی با آنان کوتاهی میکند، از آن روی که این کوتاهیها با قاطعیت و سازشناپذیری حکومت عدل مهدوی روبهرو خواهد شد.[100] و حتی مکانهایی که از مصادیق ظلم به دیگران به شمار میرود، هرچند مکان مقدس هم باشد، نابود و ویران خواهد شد.[101]
ثانیاً آزادی باید با نظام و قانون شریعت اسلامی سازگار باشد، و در صورت عدم سازگاری در هر شرایطی، قوانین اسلامی از جمله اجرای حدود و تعزیرات الهی در حق او جاری خواهد شد و با قانونشکنان بدون هیچ سازشکاری و با قاطعیت تمام برخورد خواهد گردید.[102] ازاین روی کمتر کسی در ظاهر جرأت انجام فسوق ظاهری را دارد.
بنابراين، حضرت و كارگزاران ايشان، با اقسام اين گونه آزادي، همانند آزادي جنسي، آزادي برخوردهاي اجتماعي غلط و... خواهند کرد؛ اجراي حدود معطله و حدود و تعزيرات الهي به شكل گسترده و به گونه اعلي این مطلب را مینماید. امام صادق7 ميفرمايند:
هنگامي كه حضرت مهدي4 قيام كنند، درسه مورد چنان حكم میفرماید كه كسي پيش از او آن گونه حكم نكرده است. آن حضرت پيرمرد زناكار را اعدام ميكند، كسي را كه مانع زكات شود، به قتل ميرساند و وارث برادر را به برادر مقامي ميدهد.[103]
همچنين آن امام بزرگوار ميفرمايد:
آنگاه كه قائم قيام كند، قطايع (مالكيت اموال غيرمنقول) از بين ميرود، به گونهاي كه ديگر قطايع در ميان نخواهد بود.[104]
براساس آنچه اشاره شد، آزادی انسانها در تمامی فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... محدود میگردد، اما نکته گفتنی آنکه، تنها اعمال فشار حکومت و دولت، آزادیهاي اين چنين را در آن عصر محدود نمیکند بلکه چيزهاي ديگري نیز در این امر بسيار تأثیر میگذارد.
عوامل تأثیرگذار در تحدید آزادی از شمار زیر است:
1. معنویت: احیای اسلامگرایی، تکامل اخلاق و رشد معنویتگرایی در ميان انسانها در عصر ظهور سبب میگردد كه برای پذیرش حدود آزادی، آمادگي كامل را داشته باشند و صرفنظر از فشارها و عوامل بیرونی، آزاديهاي خويش را در چارچوب قوانین شریعت اسلام، محدود میسازند.[105]
2. عدالت: گسترش عدالت در تمامی عرصهها، از جمله کرامت انسانی سبب میگردد، همگان باديده کرامت و ارجمندی به يكديگر بنگرید و هيچ ظلمي به هم روا ندارد و از آزادیهای ضرر رسان به همنوعان دوری گزینند.[106]
3. بلوغ عقلانی: دایره آزادی انسان با روشن شدن بیشتر حقایق، محدودتر میگردد، و در واقع، در عصر ظهور با تکامل عقول و آشکار شدن همه حقایق، همگان بر خویش، فرض میدانند که آزادی خود را در چارچوب شریعت و دین، محدود سازند.
د) آزادي انديشه و بيان: آزادي بيان در انديشه اسلامي به معناي آزادي تفكر و عقيده است. و بدين معناست كه انسان حق دارد عقيده خود را هر گونه كه باشد، ابراز نمايد.
در مورد اين گونه از آزادي، بسياري از انديشوران اسلامي ديدگاهي مثبت دارند و ابراز هرگونه ايده وعقيده راجايز ميشمرند. استاد مطهري ميگويد:
آزادي تفكر، ناشي از همان استعداد انساني بشر است كه ميتواند در مسايل بينديشد. اين استعداد بشري بايدآزاد باشد، چون پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادي است.[107]
براساس روايات، درعصر ظهور در پرتو تكامل عقول و برتر شناخته شدن ايدئولوژي اسلام، يك نوع وحدت عقيدتي درجامعه پديد ميآيد و انديشههاي باطل و بدعتهاي فكري ناپسند و بسیاری از تفكرات ناصحيح ازجامعه رخت بربسته و تعاليم وآموزههاي اسلامي و مهدوي كه با سرشت و فطرت انسانها سازگاري كامل دارد، بر ساير انديشهها و ايدئولوژيها چيره ميشوند و حكومت مهدوي نيز كه برخاسته از همين تعاليم است، هرگونه انديشه غلط و باطل را نفي ميكند و تنها خداپرستي و انديشههاي توحيدي را حاكم ميگرداند.
بر اين اساس، آزادي عقيده و مرام تا زماني كه اصول و تعاليم دين را نشانه نرود، مانعي ندارد، اما در غير اين صورت، قدرت سياسي حاكم، انسانها را آزاد نميگذارد كه انديشهها و تفكرات غلط خويش را بيان نمایند و جامعه را به انحراف کشانند، چنانکه در روايت آمده است كه حضرت قائم با مردي به نبرد برمیخیزد که روياروي او ميايستد و آيههاي كتاب خدا را در برابر او به نظر خود تاويل ميكند.[108]
هـ) آزادي سياسي: اين گونه از آزادي به معناي مشاركت همگان در تصميمگيريهاي سياسي و تعيين زمامدار و حاكم جامعه است. در اسلام اين نوع از آزادي، جايگاه ويژهاي دارد.
همان طور كه اشاره شد، شیعه امامیه، تفویض حاکمیت ذات باري تعالي را به پيامبر و امامان معصوم گسترش داده و با انتصاب و انتخاب الهی، امام را پس از نبی، جانشین او در زمین میداند، و پيامبراكرم6 و امامان از ولایت معنوی و ظاهری بر انسانها برخوردارند.
بنابراين، از ديدگاه شيعه اماميه، حق حاكميت سياسي و زمامداري حكومت از عصر پس از رسول الله6 برای امام معصوم در عصر غيبت و عصر ظهور است.
در عصر ظهور، امامت و حاکمیت سیاسی امام معصوم، از ارکان اساسی حکومت جهانی مهدوی به شمار میآید و حق حاکمیت و رهبری جامعه به عهده امام معصوم است، اما اين بدين معنا نيست كه انسانها نقش و مشاركتي در انتخاب گونه حكومت خويش نداشته باشند بلكه تا اراده و خواست همگان و يا غالب امتها نباشد، حاكميت ديني به رهبري امام معصوم صورت نميپذيرد، و به طور كلي شرط اساسي ظهور آن منجي مصلح و تشكيل حكومت ديني مشاركت عمومي انسانهاست كه درعصر ظهور همگان آزادانه حكومت ديني امام عصر4 را خواهند پذیرفت، زيرا تاريخ بشر نشان داده كه فلسفهها و نظامهاي سياسي پرداخته شدة فيلسوفان و انديشهوراني همانند هابز، ماركس، هگل و...، همواره بشريت را در سردرگمي فرو بردهاند و در غالب اوقات جز انحطاط پايههاي انسانيت ثمرهاي نداشتهاند؛ هيچ يك از حكومتها و انقلابهاي آزاديخواه، نتوانستهاند بشر را به آرمانهايش از جمله تحقق عدالت و مساوات و رفع هرگونه ظلم و استبداد برسانند.
بنابراين، بشر خسته از اين همه قولها و وعد و وعيدها، حاكميت سياسي و زمامداري آن منجي مصلح را كه سالها منتظرش بوده، با جان و دل خواهد پذیرفت. بدين سان، براساس وعدههاي الهي داده شده به ظهور آن منجي مصلح، آزادانه پذيراي حكومت او خواهد بود.
اما در مورد فلسفه، ماهیت و عناصر اخلاق در میان اندیشمندان غربی گفتوگوهای بسیاری صورت گرفته است که نظریه غالب آنها حاکی از سودگروی (utilitarianism) و نظریههای وظیفهگروانه (Deontologica theories) است.[109]
در ایدئولوژی اسلام برخلاف ایده لیبرالیستها و سایر ایدهها با تکیه بر آموزههای وحیانی و شریعت مقدس، نظام واحد اخلاقی ترسیم میگردد که نیت و انگیزه الهی، وظیفهشناسی و تکلیفمداری مهمترین ویژگیهای آن به شمار میرود، تا جایی که پیامبر اسلام هدف از رسالتش را اتمام مکارم اخلاق بیان فرموده است.[110] اشاره شد که نظام امامت از ارکان اساسی اندیشه مهدویت و انديشه تشيع به شمار میرود، و بر اساس آن، قول، فعل و سیره امام معصوم7 در عرض عقل از مهمترین منابع شناخت حقایق به شمار میآید و منشأ و منبع تعالیم اخلاقی به شمار میرود. بنابراين، سیره آن امامان رهگشای انسانها به سوی کمالات انسانی بوده و بر همگان حجت است.
براین اساس، سیره امام مهدی4، امام معصوم و مصون از گناه و اشتباه هم در عصر ظهور و هم در عصر غیبت، بر نظام واحد اخلاقی که شریعت اسلام آن را ترسیم کرده، در اخلاق انسانها بسیار تأثیر میگذارد و فعل، قول و سیره ایشان، الگوی همگان در همه اعصار و ملاك و معيار اخلاق صحيح است.
در عصر غيبت، با توجه به عدم ظهور امام در ميان مردمان و دشوار بودن ارتباط ظاهری با ایشان، بهرهمندي از تعاليم اخلاقي تنها با رجوع به منابع ديني (همانند قرآن و سنت پيامبر و امامان معصوم) و همچنين بهرهوری از سیره امام مهدی4 با توجه به برخی از روایات و توقیعات وارد شده درباره سیره امام صورت میگیرد.[111] در زمان غيبت، وظيفه مردم رجوع به نائبان امام زمان4 برای تبيين اصول و قواعد اخلاقي و تصحيح اخلاق و رفتار خويش صورت ميپذيرد، به گونهای که رجوع به آنها به منزله رجوع به خود امام است، و از این روی، رجوع به او از مباحث مطرح در اندیشه مهدویت به شمار میرود كه در اين نوشتار، مجال چنداني براي پرداختن به آن نيست. با وجود اين، چنانچه نائب عام امام با خواست و اراده مردم موفق به تشکیل حکومت دینی شود، بر او لازم است همانند فرض وجود امام اخلاق اسلامی را در همه عرصهها با اهرمهايي كه در اختيار دارد، حاكم گرداند و اخلاقهای نسبی ناسازگار با اخلاق اسلامی را برچیند .
در عصر ظهور، وضعيت اخلاق به گونه ديگري است؛ در اين عصر اخلاق مطلق رشد و تكامل خواهد یافت كه اين تكامل، نتيجه رشد و تكامل عقل و خرد و امدادهاي ديگري است كه اشاره ميشود.
امام محمد باقر7می فرماید:
إذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ یَدَه علی رُئوسِ العبادِ فَجَمَعَ بها عقولَهم و کَمُلَت به أحلامُهم.[112]
بر اساس این روایت، آنگاه که عقول بشر تکامل مییابد و آنان به معرفت حقیقی خیر و شر و ابعاد آن میرسند و شناخت کامل به کمالات انسانی پیدا میکنند، نگرش صحيح به حقيقت جهان وهستي مییابند و با برتر تشخيص دادن ایدئولوژی اسلام و بایدها و نبایدهای آن، خواهند توانست رابطه خويش را با خویشتن و خدای خود و دیگر مردمان تصحيح نمایند، و بر اساس آن با همگان تعامل کنند. در این صورت، با تشخيص شریعت اسلام، یگانه منبع تعالیم اخلاقی، انسانها به اخلاق مطلق اسلامي مؤدب میشوند و بايستهها و فضایل اخلاقي همانند تقدم ديگران برخويشتن، تعبد، شفقت، مهرباني و... را در جامعه ميگسترانند.
نكته جالب توجه در اين عصر، رخت بربستن بسياري از موانع رشد اخلاقی، از میان جوامع است.
امام صادق7 دراینباره میفرماید:
و یَذهَبُ الزَّنی و شربُ الخمرِ و یَذهَبِ الرِّبا و یُقبِلُ الناسُ علی العباداتِ و تُؤَدّی الاماناتِ؛[113]
روابط نامشروع، مشروبات الکلی و رباخواری از بین میرود، مردم به عبادات و اطاعت روی میآورند، امانتها را به خوبی رعایت میکنند.
امیرمؤمنان حضرت علی7:
لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا... لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد؛[114]
چون قائم ما قیام کند، کینهها از دل بیرون رود.
در روایتی دیگر میفرماید:
...واعلَموا أنّکم إن اتَّبَعتُم طالعَ المشرقِ سَلَکَ بکم مناهجَ الرسولِ6 فتَداوَیتم مِنَ العمی و الصُمِّ و البُکمِ.
بدانید اگر شما از انقلابگر مشرق پیروی کنید، او شما را به راه و روش پیامبر راهنمایی میکند و از کوری، کری و گنگی نجات میدهد.
طبیعی است که منظور درمان کور، کر و گنگ نیست بلکه مراد مداواي روحی است که چشم، گوش، زبان و روح انسانها گشوده میشود و بدون مانع و سرگشتگی، روش درست زندگی را کشف میکنند و مسئولیتهای فردی و اجتماعی را نیک میشناسند و پایبند به تمام اصول اخلاقی میشوند.
نكته گفتنی ديگر فقر است كه از جمله عوامل مهم پایبند نبودن به اخلاق به شمار میرود، چراكه فقیر ممكن است براي گريز از فقر به جرمهايي دست زند که با رفع این عامل بساط بسياري از قانونگریزیها و رذایل اخلاقی برچیده میشود. پیامبر اکرم6 میفرماید:
زمین بهترین چیزها مانند پارههای طلا و نقره را که در دل دارد، بیرون میریزد. آنگاه قاتل میآید و چنین میگوید: برای اینها دست به قتل زدم و کسی که قطع رحم کرده است، میگوید: این باعث قطع رحم شده بود. دزد میگوید: برای این دستم بریده شد.[115]
ظهور منجی مصلح، مهمترین و اساسیترین شاخصه اندیشه مهدویت است که به زمینهها و مقدماتی نیاز دارد. از جمله آنها، اراده و خواست جوامع بشری برای ظهور موعود آخرالزمان است. بر این اساس، جامعه و همآهنگ شدن اجزای آن برای تغییر و تحول استبدادها و خفقانهای جوامع بشری و رسیدن همگان به رفاه و آسایش عمومی، بسیار تأثیرگذار مینماید. از اینروی، برای تحقق ظهور و مصلح موعود، افراد جامعه با هم یکرنگ و تودهای میشوند و افزون بر اصلاح خویش و دیگران، به سوی آداب و رسوم یک جامعه ایدهآل اسلامی گام مینهد و از فردگرایی دست برميدارند تا آرام آرام شرایط ظهور و در نتیجه ایجاد جامعه ایدهآل اسلامی و جهانی فراهم آید.
توضیح آنکه آماده نبودن مردم جهان برای حضور امام، از مهمترین علل و فلسفههای غیبت امام زمان4 است و تنها زمانی که آمادگی عمومی و پیوستن جهانیان به هم و اتفاق نظر آنها برای پذیرش وجود یک منجی مصلح فراهم آید، آن حضرت ظهور میکند و آثاری چون آسایش، امنیت، رفاه، عدل و قسط و... بر زمین پیدا میشود. پس چنین وضعیتی جز با تودهای شدن انسانها و ذوب شدن یکایک افراد در جامعه عدالت جو و اصلاح طلب حاصل نمیگردد.
به طور کلی، میتوان گفت که عقیده به ظهور مهدی موعود، یعنی عقیده به محقق شدن حکومت جهانی؛ عقیده به مجتمع واحد انسانی؛ عقیده به ملیت و قومیت همگانی و دین فطری انسانی؛ آخرین و بلند پایهترین اجتماع انسانی، در مقابل بشر است و کاروان بشر به سوی آن میرود و بشر باید خواهان آن جامعه باشد؛[116] باید بکوشد خود نیز بتواند عضو و جزئی از جامعه اصلاحطلب به شمار رود و فردیت را کنار نهد و با جامعه در جهت نیل به اهداف الهی همرنگ شود.
چنانکه اشاره شد، براساس فردگرایی، فرد بر جامعه مقدم و واقعیتر و بنیادیتر است، اما در عصر ظهور تودههای مؤمن و مستضعف و اصلاحگران اجتماعی یکپارچه حضور مییابند و جامعه را بر فردیت خویش مقدم میدارند و با هم آرمان و هدف اساسی قیام امام مهدی4، (تحقق جامعهای عادلانه و بهرهمندی تمامی تودههای انسانی،[117] از مساوات، دادورزیها، اخلاق اسلامی، کرامتهای انسانی و حقوق اجتماعی، سیاسی و...) را به مرحله تحقق میرسانند و در واقع یکایک افراد در جامعه ذوب میشوند و به آن میپیوندد و تافتهای جدا بافته به شمار نمیآیند. آمادگی همگانی و فراگیر و تودهای و همگانی شدن حرکتهای اصلاحی از زمینههای ظهورند.
از سوی دیگر، در عرصه دین، آموزههای دینی و مذهبی بر تمامی عرصههای زندگی بشر حکم میرانند و براساس عمل به دین اسلام با وجود یکرنگی، صمیمیت و محبت بین همگان[118] دلمشغولی انسانها، حفظ حقوق اجتماعی و تقدم جامعه بر فرد است ـ اگر چه با توجه به اصل مساوات در عصر ظهور، حقوق یکایک افراد رعایت خواهد شد.
تسامح و تساهل در هیچ کدام از حوزههای جامعه متمدن توحیدی مهدوی، آنگونه که لیبرالیستها میگویند، اجرایی نیست.
کارشناسان و خبرگان اندیشه مهدویت، با استناد به روایات دینشناسی عصر ظهور، برای وضعیت دین در آن عصر دو فرضیه ارائه نمودهاند:
1. ضرورت اسلام آوردن همگان:[119] در این فرضیه بیتردید مدارا با هیچ یک از صاحبان ادیان امکانپذیر نیست. حضرت تنها در ارائه اسلام با آنان مدارا میکند، ولی اگر نپذیرند با آنان قاطعانه برخورد خواهد نمود. با توجه به این فرضیه، تفاوتی بین ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی نیست.
2. عدم ضرورت اسلام آوردن همگان:[120] در این فرضیه امام اسلام را بر همگان عرضه میکند و به ترویج و تبلیغ آن میپردازد. بسیاری به علت رشد علم و آگاهی اسلام میآورند، اما کسانی که اسلام نمیآورند، چنانچه پیرو ادیان الهی باشند، بایستی به دین غیرمحرّف بازگردند که در این صورت، نوعی مدارا با آنها خواهد شد. اما حضرت با صاحبان ادیان غیر الهی و کسانی که به دین تحریف شده گرایش دارند، قاطعانه و بدون مدارا برخورد میکنند.
اجرای احکام الهی، همانند اجرای حدود معطّله در عصر ظهور، ضرورت آراستگی کارگزاران و دینداران را به عدالت و تقوای الهی، نهادینه شدن قوانین و قراردادهای شریعت اسلامی در جامعه و تکامل اخلاق و عقول اقتضا میکند.[121] همگان و حتی کسانی که خود را به زیور تقوا نیاراستهاند، خویشتن را باید با شرایط جدید تمدن توحیدی جامعه مهدوی همآهنگ سازند و دست از اباحیگری و بیبند و باری بردارند. در این عصر، آزادی و اختیار از انسان سلب نمیشود و انسانها در انجام تکالیف الهی مختارند، اما کسی به خود اجازه نمیدهد باورها و رفتارهای اخلاقی غیر مشروع را هرگونه که بخواهد در جامعه انجام و رواج دهد، زیرا در این صورت، با بهرهمندی از اهرمهای کنترل کننده، با او قاطعانه برخورد میشود.
صحنه سیاست در عصر ظهور، تنها در دست اسلام، مسلمانان و قوانین اسلامی است. در آن هنگام، قوانین اجتماعی و سیاسی مخالف شریعت اسلام، جایگاهی نخواهند داشت و در صورت پدید آمدن عقاید سیاسی باطل و مشاهده انحرافات اجتماعی، با آنها بسیار قاطعانه برخورد خواهد شد.
مفهوم عقلگرایی:[122] «عقل» را حبس، ضبط، منع، امساک و همچنین تدبر، حسن فهم و ادراک معنا کردهاند،[123] و در اصطلاح، آن را نیروی دراکه آدمی دانستهاند که هم به کار فهم میآید و هم استدلالکننده و هم نقاد است.[124] اما عقلگرایی را به معنای اصالت عقل، خردباوری و... یاد کردهاند.
این مفهوم در فلسفه در برابر اصطلاح تجربهگرایی است و آنچه کلیه اصحاب عقل بر آن وفاق دارند، ناکافی بودن روش تجربی است. این نوع عقلگرایی به دو دسته تقسیم میشود:
1. عقلگرایی واقعگرایانه،[125] با چهرههایی همانند افلاطون و دکارت؛
2. عقلگرایی معناگرایانه،[126] همانند کانت و پیروانش.
عقلگرایی در علم کلام[127] در برابر ایمانگرایی قرار دارد، به این معنا که تمامی اصول و حقایق دینی بر مبنای خرد اثبات میپذیرد. این نوع نیز خود دو گونه است:
1. عقلگرایی حداکثری؛[128]
2. عقلگرایی انتقادی.[129]
نوع سوم عقلگرایی، عقل ابزاری، عقل جزئی و عقل استدلالکننده نامیده میشود. اين نوع عقلگرايي محصول عصر روشنگری است و از مؤلفههای مدرنیسم به شمار میآید. اصولاً پروژه فکری مدرنیسم در معنای کلی و فلسفی، بر حاکمیت این نوع خردگرایی استوار است، به طوريكه ماکس وبر این عقلگرایی را جوهر مدرنیته غربی بهشمار میآورد[130] که تمامی شئون زندگی انسانها را در مینوردد.
ایان باربو میگوید:
متفکران عصر روشنگری از توانایی عقل، نه فقط در حوزه علم و دین بلکه در همه شئون زندگی انسان مطمئن بودند.[131]
این نوع عقلگرایی، برخلاف عقلگرایی فلسفی، خادم تجربه، حسیات و مشاهدات بوده و انتظام دهنده به آنهاست. بیکن میگوید:
خرد هر چند نخست [حکمی دهد که] رد شود، سرانجام به یاری تجربه تأیید آن را خواهد گرفت، و علت و سرآغاز رویدادهایی بزرگ خواهد شد.[132]
بر این اساس، موارد معرفتی بشر صرفاً از درون طبیعت به دست میآید و محدود به آن است، و منابع دینی و سنتی، نمیتوانند هیچگونه معرفت اعتمادپذیری به انسان عطا کنند. انسان بدون هیچ گونه نیازی به الهام، وحی و آموزشهای متافیزیکی، میتواند با عقل و خرد خویش برنامه درست را تشخیص دهد و قانون صحیح زندگی را تدوین نماید.[133]
بنابراین، برای شناخت مقام الوهی و قدسی، هیچ نیازی به شریعت و دین آسمانی نخواهد بود و عقل در بند خطوط قرمزی چون کلیسا و کتاب مقدس نخواهد شد و توانا بر رفع تمامی معضلات و مشکلات اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و... خواهد بود، و همه این امور نظاممند و قانونمندشده و در نتیجه سعادت و خوشبختی را برای بشریت به ارمغان خواهد آورد.
وجه دیگر عقلگرایی، حذف یا سرکوب هر چیز غیر عقلایی است؛ هر چیزی که در کار عقل دخالت کند و موجب کاهش کارایی عملی (پراگماتیک) کنش گردد. این عنصر غیر عقلایی در رفتار انسانها، شور و شهوت نام دارد که مانع عمده بر سر راه حاکمیت عقل محسوب میشود.[134]
در مقابل عقلگرایان افراطی، بسیاری همانند نيچه، پستمدرنها و... خرد ستیز شدند و کارکردهای گسترده عقل را به مسخره گرفتند.
عقلگرایان الهی ، فلاسفة اسلامی وعقل گرايان غربي، همگی از عقل سخن میگویند، اما بین عقل دو گروه نخست با گروه دیگر تفاوت بسیار است. از نظر گروه آخر، عقل همان عقل معاشاندیش و محاسبهگر است، وتمامی ناشناختهها و مجهولات انسان، تنها با عقل شناخته میشود و تمامی مشکلاتش به وسیله عقل حل میشوند. اما عقل الهیون، معاداندیشی است که انسان را به خداشناسی، خداپرستی و جلب نعمتهای الهی سوق میدهد.[135] آنان عقل را مکمل وحی و نیز از اساسیترین راهنماهای تکامل بشری به شمار میآورند. از این روست که اسلام، دانایی و عقل انسان را عامل ارجمندی او بر سایر موجودات و بزرگترین نعمت خداوند براي ايشان به شمار میآورد[136] و والایی مقام و ارزش او را در رشد و تکامل بخشیدن به عقل و به خدمت درآوردن آن برای ره یافتن به ایمان، ایدئولوژی و باورهای ديني و الهی میداند، تا جايي كه آموزههای وحیانی، هدف اساسی از خلقت انسان را شناخت عالم هستی و تعقل و تفکر در حقایق هستی و معرفت به خدا برشمردهاند.
خِرد، براساس انديشه مهدويت نيز خود بسنده نیست و به تنهايي نميتواند مسائل بشري را حل نمايد. در عصر غيبت، نقشآفريني آن در عرض آموزههاي وحياني و ديني وسيره و روش معصومان است. در اين عصر، با توجه به عدم حضور امام در ميان مردم، مراجع ديني به نيابت ازامام زمان4 وظيفه تبيين معارف ديني وبيان آموزههاي وحياني را به عهده ميگيرند و با معرفتزايي خود درعرصههاي مختلف در عرض خرد، نقشي كاركردي در جهت رفع مشكلات اقتصادي، سياسي و اجتماعي و از همه مهمتر مسائل ديني ايفا ميكنند. بنابراين، در اين عصر منابع و ابزار شناخت در عرض خرد، منابع ديني وآسماني است كه توسط نائب امام زمان4 به همگان ارائه مي شود و در رفع مشكلات بشري حایز اهميت مینمایند.
اما در عصر ظهور نيز عقل بشری به نهايت كمال خويش ميرسد، به گونهاي كه روايات بسياري حاكي از توسعه خرد و علم است.[137] در آن هنگام، خردورزي و دانايي سراسر جامعه مهدوی را درمینوردد و تردیدها، سرگردانیها، نادانستنیها و اندیشههای مغالطهآمیز، محو میگردند.
امام باقر7 فرمودهاند:
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُئُُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ وَ کَمُلَتْ بِهِ أَحلَامُهُمْ؛[138]
چون قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان میگذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و فرزانگی آنها را به تمامیت میرساند.
اين مسئله در رابطه انسان با خود، خدا، جامعه و طبیعت بسیار تأثير میگذارد، نقشي اساسی در هویت بخشیدن به زندگی انسانها ایفا میکند و بسیاری از خواستههای مؤمنان را در عرصههای سیاسی، اقتصادی، جامعهشناسی، رفتاری و... برمیآورد. بنابراين، رشد و ارتقای شناخت بشر و تکامل عقول، پیآمدهای مثبت بسیاری را به دنبال دارد.كه از جمله آن، ميتوان به توسعه خداشناسی و شناخت اسرار عالم هستی و کائنات، بهرهوری از امکانات طبیعی عالم و تكامل اخلاق و ايجاد جوامع قانونمدار و عدالتمحور اشاره كرد.
عقل کامل شده بشری، بسیاری از خواستههای مؤمنان را در عرصههای سیاسی، اقتصادی، جامعهشناسی، رفتاری و... برآورده میسازد و در رابطه انسان با خود، خدا، جامعه و طبیعت بسیار تأثیر میگذارد و نقش اساسی در هویت بخشیدن به زندگی انسانها ایفا میکند، اما تنها این عقل نقش ایفا نمیکند؛ ناگزیر عوامل دیگری علاوه بر آن، در رفاه اقتصادی و معیشتی، آسایش، امنیت جامعه و سایر شئون زندگی مؤثرند.
با نگاه به آنچه اشاره شد، در اين عصر نيز تنها عقل ایفای نقش نیست، و در اين عصر، عوامل ديگري برای رفاه اقتصادی و معیشتی، آسایش، امنیت جامعه و سایر شئون زندگی به ياري خرد خواهندآمد:
وجود شخصيتي معصوم و مصون از گناه و اشتباه در صدر جامعه، از شاخصه اساسي جامعه مهدوي است. اين انسان كامل از بهترين عقلاي عالم به شمار میرود، ولي به دلیل ارتباط با عالم ربوبي، بدون بهرهگيري از نيروي انديشهاي كه ديگران از آن سود ميجویند، سازماندهیها، برنامهریزیها و تصمیمگیریها را در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و...صورت ميدهد.
بسیاری از صاحبنظران مسائل اقتصادی و فرهنگی با بیان اینکه انسانها جزئی از طبیعتاند و رفع تمامی معضلاتشان با استفاده از همین امور دنیایی محقق میشود، از عالم ماورای طبیعت و امدادهای آسمانی غافل ماندهاند؛ در حالی که در دوران ظهور برای رفع مشکلات مادی و معیشتی و حتی فرهنگی بشر، امدادهایی آسمانی به شکلی گسترده صورت میپذیرد.
بنابراين، دو ويژگي یاد شده در خصوص عرصههاي مختلف مؤثر هستند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف) عرصه حقوق بشر: در تاریخ بشر، اندیشوران و صاحبان مکاتب فکری بسیار سخت کوشیدهاند تا با استعانت از خرد و با ارائه راهکارهایی، آموزههایی را برای دفاع از حقوق انسانی ابداع نمایند و استثمارها، استعمارها، نابرابریها و تضییع حقوقها را در جوامع بشری ریشهکن و کرامت آدمی را حفظ نمایند. با وجود این، نه تنها ایشان هیچگاه موفق نشدهاند بلکه افزون بر آن، بردگي مدرن را برجهانيان حاكم گرداندهاند و اندیشهشان به سلاحی مبدل گشته که همواره در اختیار دشمنان حقوق انسانیت قرار گرفته و بشر را بیش از پیش به ورطه هلاکت و نابودی كشانده است. پیآمدهای این اندیشهها ضعف عقل بشری را مینماید که بدون کمک وحی، نمیتواند خواستهها و آرمانهای انسانیت را برآورد. اما در عصر ظهور، امام مهدی 4 خليفه الهي در زمين، و با اتصال به عالم ربوبی و بهرهوري از مقام علم و عصمت و با استعانت از وحي و شریعت، احکام و مقرّرات اسلامي از جمله برابری و حقوق مساوي براي همگان را در سراسر گیتی اجرا خواهد کرد،[139] و حقوق واقعي انسانها را براي همگان در چارچوب شریعت و وحی الهی، به ارمغان خواهد آورد.[140]
ب) عرصه اقتصاد: تاکنون سیستمهای اقتصادی بسیاری با عقل و علم انسانها ساخته و پرداخته شده تا نگرانیهای معیشتیِ و عدم رفاه همگان را برطرف نمایند، چنانکه نظام سرمایهداری در غرب، و نظام کمونیستی در شرق، برقرار بوده است. با وجود این، هیچکدام از این نظامهای اقتصادی، نتوانستهاند رفاه و آسایش را بر سراسر کره خاکی بگسترانند. چنین سیستمهایی، همواره پيآمدهاي بسياري ازجمله نابرابریهای اقتصادی، توزيع ناعادلانه امکانات و خدمات رفاهی و بردگيهاي مدرن و... را به دنبال داشتهاند كه دلیل بر ناتوانی عقل و خرد انسانهاست. عقل و خرد، به تنهايي نمیتوانند آسایش و رفاه اقتصادي همگانی را به ارمغان آورند، اما در عصر ظهور با حضور امام معصوم در ميان مردم و عنايت ذات باريتعالي به انسانهاي اين عصر، بیشتر مشكلات اقتصادي مردم به گونه شايسته برطرف ميشود.
در عصر ظهور، امام همراه با كارگزاران خويش با برنامههای اقتصادی اسلامی و وحیانی، عدالت اقتصادی را با تقسیم عادلانه منابع ثروت و توزیع عادلانه امکانات و خدمات رفاهی، در ميان سراسر جهانيان میگستراند و با برطرف نمودن معضلات مدیریتی وسختگيري بركارگزاران،[141] توسعه اقتصادي، تکنولوژی و فنآوری، رفاه اقتصادی و معیشتی را برای تمامی تودههای انسانی به ارمغان میآورد.
پیامبر اکرم6 فرمودهاند:
به مهدی4 بشارتتان میدهم. او از میان امت من برانگیخته میشود. ساکنان آسمان و زمین از او خشنود خواهند بود. او مال را درست تقسیم میکند.
مردی پرسید: «مراد از درست چیست؟» فرمود: «میان همه مساوی».[142]
امام باقر7 میفرمایند:
... امام قائم (اموال را) برابر تقسیم میکند و میان (همه) مردم (نیکوکار و بدکار) به عدالت رفتار مینمایند... .[143]
امدادهای آسمانی و زمینی نیز در عصر ظهور، براي بهبود وضعيت اقتصادي نقش چشمگیری دارد و به ياري زمينيان خواهندآمد.
پيامبراكرم6 فرمودهاند:
تُنعَمُ اُمَتّی فی زَمَنِ المَهدیّ نِعمَةً لَم یُنعَمُوا مِثلُها قَطَّ تُرسَلُ السَّماءُ عَلَیهم مِدراراً و لاتَزرَعُ الارضُ شیئاً مِن النّباتِ إلّا أخرَجتَه و المالُ کَدُوسٍ یَقوُمُ الرَّجلُ فَیقوُل یا مَهدیُّ أعطِنی فَیَقوُلُ خُذ؛[144]
در دولت او مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر میبرند که هرگز نظیر آن دیده نشده، مال به قدری فراوان میشود که هر کس نزد او بیاید و درخواست کند، اموال فراوانی زیر پایش میریزد.
پیامبر در روایت دیگری میفرماید:
... وَ یُظهِرُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ له کُنُوزَ الارضِ و معادِنَها...؛[145]
خداوند تمام گنجهای زمین و معادنش را ظاهر میگرداند.
رشد معنويت و ايمان و تقواي يكايك افراد جامعه، تأثير چشمگيري در توسعه و بهبود اقتصادي دارد، زيرا اول آنكه به سبب تقواي ايشان بركات آسمان و زمين، زمينيان را در برميگيرد.
gوَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِf.[146]
و دوم آنكه مردم با رعايت تقوا و مقدم داشتن ديگران بر خود، بر مشكلات اقتصادي همديگر چيره میشوند و كمال اقتصادي را فراهم ميآورند.
إذا قامَ قائمُنا وَجَبَ عَليهِم أن يُجَهَّزُوا إخوانَهم.[147]
ج) عرصه اجتماعی و سیاسی: فکر و اندیشه هیچکدام از مکاتب فکری و فیلسوفان عقلگرا، نتوانسته با تدوین و ترسیم اندیشه خود، جوامع بشری را به آرمان انسانیت درعرصههاي اجتماعي وسياسي برساند، اما در عصر ظهور، با بهرهوری از آموزههای دینی و وحیانی با لبريز شدن جهان از عدالت و دادورزي،[148] همگان به آزادي واقعي دست مییابند، ايسمهاي گمراه كننده جايگاه خويش را از دست میدهند، دمكراسي واقعي حاكم ميگردد و تمامی طبقات جامعه و مظلومان را به حقوق خود میرسند.
1. تکامل عقول و علوم، علم را نمینماید بلکه نشر و گسترش آن در میان همگان نیازمند شیوههای آموزشی است. از این روی، حلقههای علمی و کلاسهای دانشاندوزی نیز همواره برقرار است تا روشنی، آگاهی، سرزمین نادانیها را فرا گیرد.
امام علی7 فرمودهاند:
کَأَنّی بِالعَجَمِ فَساطیطُهم فی مَسجدِ الکوفةِ یُعَلِّمُونَ النّاسَ القرآنَ؛[149]
غیر عربها (ایرانیان) در مسجد کوفه خیمهها برافراشتهاند و به مردم قرآن میآموزند.
2. از آن روی که خداوند تبارک و تعالی اراده فرموده است، هر امر این جهان، با اسباب و علل طبیعی خود به انجام میرسد،[150] و عدالتگستریِ حکومت امام مهدی4، تمامی عرصهها را در بر میگیرد. بنابراین، در حکومت امام مهدی4، تمامی کارشناسان و متخصصان هر علمی به روال طبیعی خود، در همان عرصه کارگزاری خواهند کرد تا در نتیجه، عرصههای خدمت، در میان کارگزاران لایق به عدالت تقسیم شود.
بنابر مباحث گذشته، بینش مدرنیسم که به توانایی فوقالعاده خرد انسانی در برآوردن تمامی نیازهای مادی و معنوی خویش معتقد بوده و بر آزادیهای او بسیار تأکید میورزد و...، در مقابل آموزههای اندیشه مهدویت با مشکل روبهرو میشود و نقد میپذیرد.
[1]. نک: مرتضی مطهری، قیام وانقلاب امام مهدی(ع)، انتشارات صدرا.
[2]. Modernity.
[3] . آلن تورن، نقد مدرنیته، ترجمه مرتضی مردیها، ص29، گام نو، تهران1380هـ .ش.
[4] . کریشان کومار، «مدرنیته و کاربردهای معنایی آن»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسین علی نوذری، ص81، نقش جهان، تهران، 1379هـ .ش.
[5] . بابک احمدی، معمای مدرنیته، ص9، چاپ سوم: نشر مرکز، تهران 1382هـ .ش.
[6] . آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیته، ص4، نشر مرکز، تهران1377هـ .ش.
[7]. پیتر آزبورن، «مدرنیته گذار از گذشته به حال»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسین علی نوذری، ص65.
[8]. ابل ژانی یر، مدرنیته چیست، پیوست مدرنیته سیاسی، گردآورنده موریس باربیه، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص391، مؤسسه انتشارات آگاه، 1383هـ .ش.
[9]. معمای مدرنیته، ص24.
[10]. پیامدهای مدرنیته، ص4.
[11] . زیگمون بامن، «مدرنیته چیست»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسین علی نوذری، ص25.
[12] . یورگن هابرماس، «مدرنیته پروژهای ناتمام»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسین علی نوذری، ص106.
[13] . aA Macintyre , After virture ,study in moral theory , London1987 . P. 36.
[14] . راجر اسکراتن، «مدرنیته و مدرنیسم؛ مشخصهها و ریشهشناسی و مشخصههای نحوی»، مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسین علی نوذری، ص85.
[15] . Renaissance.
[16] . Protestantism.
[17] . Luter.
[18] . جان مک کواری، فلسفه وجودی، ترجمه محمد سعید حنائی کاشانی، ص 42 ـ 3، چاپ اول: انتشارات هرمس، تهران، 1377هـ .ش.
[19] . Troeltsch , proteseantisme , et modernity, paris , Gallimard. 1991. P . 24.
به نقل از: موریس باربیه، مدرنیته سیاسی، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص74، چاپ اول: انتشارات آگاه، 1383هـ .ش.
[20] . Enlightenment.
[21] . بحث در مورد عقلگرایی عصر روشنگری در بررسی مؤلفه سوم مدرنیته خواهد بود.
[22] . لارنس کهون، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، (فصل سوم: امانوئل کانت، در پاسخ به پرسش روشنگری چیست،)، ویراستاری فارسی عبدالکریم رشیدیان، ص51، چاپ چهارم: نشر نی، تهران 1384هـ .ش.
[23] . حسین علی نوذری، صورتبندی و تکامل مدرنیته، ص49، نقش جهان، تهران 1379هـ .ش.
[24] . ابل ژانییر، مدرنیته چیست، ص 398.
[25] . John, Monfasani, Humanism, Renessance, in Encyclopedia of philosophy, Routeledye, london, 1998. v4.p.530.
[26] . تونی دیویس، اومانیسم، ص173، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، تهران 1378هـ .ش.
[27] . نک: فرهنگ اکسفورد، ذیل کلمه humanism.
[28] . دان گیوپیت، دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، ص29، چاپ اول: طرح نو، تهران 1376هـ .ش.
[29]. عبدالرسول بیات، فرهنگ واژهها، 396ـ395، مؤسسه فرهنگ و اندیشه دینی، قم 1381هـ .ش.
[30]. مدرنیته ومدرنیسم، ص89.
[31] . پیامدهای مدرنیته، ص47.
[32] . جرمی والدِرون، اندیشه حوزه، ترجمه علی حقی، شماره 37، 1381، ص33.
[33] . جان سالوین شاپیر، لیبرالیسم؛ معنا و تاریخ آن، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، ص3، نشر مرکز، تهران.
[34] . علی ربانی گلپایگانی، نقد مبانی سکولاریسم، ص191، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
[35] . soteriology.
[36] . salvation.
[37] . Millenarianism.
[38] . انجیل لوقا، باب12، آیات4ـ35.
[39] . کتاب مقدس، سخر مزامیر داوود، مزمور37.
[40] . اوستا، بخش یناهات، 46.
[41] . دکتر سروش و دیگران، سنت و سکولاریسم، ص211، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران.
[42] . Pattern.
[43] . مصطفی ملکیان، اندیشه حوزه، شماره 24، 1379، ص156.
[44]. Carl-J-. Friedrich, Tradition and Authority (Landon: Macmillan, 1972). P.123.
[45] . لگنهاوسن،« »، اندیشه حوزه، شماره 23، ص183.
[46] . پیامدهای مدرنیته، ص45.
[47] . نک: سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، ص156ـ155، دفتر پژوهش و نشر سهرودی، تهران 1380هـ .ش.
[48] . همان، ص156.
[49] . پیامدهای مدرنیته، ص213.
[50] . affective.
[51] . collectivity – oriented.
[52] . diffuse.
[53] . در اینباره نک: لو.آی صفی، چالش مدرنیته، ترجمه احمد موثقی، ص22، چاپ اول: نشر دادگستر، تهران 1380هـ .ش.
[54] . سید مجید ظهیری، مدرنیته، روشنفکری و دیانت، ص188، دانشگاه علوم رضوی، مشهد 1381هـ .ش.
[55] . پیامدهای مدرنیته، ص47.
[56] . همان، ص44.
[57] . چالش مدرنیته، ص81.
[58] . زیگمون بامن، «مدرنیته چیست»، مدرنیته و مدرنیسم، ص25.
[59] . مدرنیته و کاربردهای معنایی آن، ص93.
[60] . ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص78، چاپ سوم: مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1379هـ .ش.
[61] . نک: رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، ص150، انتشارات امیرکبیر، تهران 1372هـ .ش.
[62] . همان، ص129.
[63] . کتاب نقد، شماره7 ، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، سال دوم، تابستان77، ص118.
[64] . سید بن طاووس، کشف المحجّه، ص180.
[65] . نعیم بن حماد، فتن، ص346؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج1، ص314.
[66] . کافی، ج8، ص201؛ بحارالانوار، ج51، ص55؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج5، ص131.
[67] . حسن بن سلیمان حلی ، مختصر بصائرالدرجات، ص210؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص183؛ بحارالانوار، ج52، ص340.
[68] . شیخ مفید، الارشاد، ص384.
[69] . امام صادق7: «إذا اخرَجَ القائمُ یَقومُ بأمرٍ جدیدٍ و کتابٍ جدیدٍ و سنّةٍ جدیدةٍ و قضاءٍ جدیدٍ» (نعمانی، الغیبة، ص255؛ مختصر بصائرالدرجات، ص213).
[70] . نعمانی، الغیبة، ص123؛ بحارالانوار، ج52، ص292 و 338.
[71] . سوره رعد، آیه 4.
[72] . سوره کهف، آیههای97 ـ 84؛ سوره مؤمنون، آیه 27.
[73] . سوره بقره، آیه 126.
[74] . معجم احادیث الامام المهدی، ج1، ص225.
[75] . معجم احادیث، ج 1، ص443، قم 1303هـ .ق؛ سنن ابی داود، ج4، ص107، ح4286.
[76] . علی بن عیسی بن ابیالفتح، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج3، ص262، دار الکتب الاسلامیه، بیروت؛ بحارالانوار، ج51، ص82.
[77] . g لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ f (سوره حدید، آیه 25).
[78] . عیون اخبار الرضا، ج2، ص50.
[79] . نعمانی، الغیبة، ب14، ح67.
[80] . اثباة الهداة، ج3، ص624، ب32، ف26، ح210؛ بحارالانوار، ج52، ص339؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج3، ص125.
[81] . بحارالأنوار، ج52، ص22، ح14.
[82] . کافی، ج1، ص412 (به نقل از عصر الظهور، ص322).
[83] . جرمی والدِرون، اندیشه حوزه، ترجمه علی حقی، شماره 37، ص33، 1381.
[84] . جان سالوین شاپیر، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، ص3، نشر مرکز، تهران.
[85] . ارنست کاسیرر، فلسفه روشنگری، ترجمه یدالله موقن، ص210، انتشارات نیلوفر، تهران.
[86] . توماس هابز، تاریخ فلسفه کاپلستون، ترجمه جلالالدین اعلم، ج5، ص59، انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، تهران.
[87] . ژرژ بوردو، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص97، نشر فی، تهران، 1378هـ .ش.
[88] . آنتونی آربلاستر، لیبرالیسم از ظهور تا سقوط، ترجمه عباس مخبر، ص22، نشر مرکز، تهران.
[89] . همان، ص19.
[90] . نک: مصطفی ملکیان، نقد و نظر، ص48، سال چهارم، شماره سوم و چهارم، تابستان و پاییز 77.
[91] . جرمی والدرون، ترجمه علی حقّی، اندیشه حوزه، ص 40 ـ 36، شماره 37.
[92] . اقتباس از ژرژ بوردو، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص 114، نشر فی، 1387هـ .ش.
[93] . موریس کرنستن، «تساهل و تسامح»، نامه فرهنگ، ترجمه محمد سعید حنائی کاشانی، شماره 28، ص 62.
[94] . جان لاک، نامهای در تساهل، ص62.
[95] . سید احمد میری، تساهل آری یا نه، ص266، نشر مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر.
[96] . ظهور و سقوط لیبرالیسم، ص25.
[97]. سوره دهر، آيه30؛ سوره كهف، آيه29.
[98] . مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص630-629 ، انتشارات صدرا، قم.
[99]. بحارالانوار، ج51، ص75.
[100] . «یَبلُغُ مَن رَدَّ المهدی المَظالمَ حتّی لو کانَ تَحتَ ضِرسٍ...». (معجم احادیث امام مهدی، ج2، ص521).
[101] . امام باقر7: «اذا قامَ القائمُ... یَهدِمُ کلَّ مسجدٍ علی الطریقِ، و یَسُدُّ کلَّ کَوَّةٍ إلی الطریقِ و کلَّ جناحٍ و کنیفٍ و میزابٍ إلی الطریقٍ» (طوسی، الغیبة، ص475؛ بحارالانوار، ج52، ص333؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج3، ص312).
[102] . «ِ وَ يُقَامَ حُدُودُ اللَّه فِي خَلْقِه» (بحارالانوار، ج52، ص128).
[103]. شیخ صدوق، خصال، باب3، ص133، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
[104]. بحارالانوار، ج51، ص75.
[105]. نک: نجم الدین طبسی، چشماندازی به حکومت امام مهدی4، ص183، بوستان کتاب، قم.
[106]. نک: فصلنامه انتظار موعود، ش13 و 14 (این دو شماره ویژه عدالت مهدوی است).
[107]. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص7، انتشارات صدرا، قم.
[108]. نعماني، الغيبة، ص297.
[109]. نک: ویلیام کِی. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، ص49 و 85 به بعد، مؤسسه فرهنگی طه، قم، 1383هـ .ش.
[110]. «إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مکارمَ الأخلاقِ» (طبرسی، مکارم الاخلاق، ص8؛ بحارالانوار، ج16، ص210).
[111]. پورسيدآقايي و ديگران، تاريخ عصرغيبت صغري، ص430ـ420، موسسه فرهنگي حضور، قم، 1379هـ .ش.
[112]. کافی، ج1، ص25. گفتنی است، در متون مختلف الفاظ این روایت کمی با هم فرق دارد که معجم احادیث الامام المهدی4، ج3، ص225، تمام موارد را یادآور شده است. مهمترین اختلاف آن به لفظ «احلامهم» برمیگردد که برخی از منابع آن را «اخلاقهم» آوردهاند. در ضمن، مولی محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی، ج1، ص307 ، در شرح «و کملت به أحلامهم» مینویسد: «أی عقولهم جمع حلم بالکسر و هو الاناة و التثبیت فی الامور و ذلک من شعار العقلاء، و المراد بجمع عقولهم رفع الانتشار و الاختلاف بینهم و جمعهم علی دین الحق و بکمال احلامهم، کمال عقل کل واحد واحد بحیث ینقاد له القوة الشهودیة و الغضبیة و یحصل فضیلة العدل فی جوهر البدن».
[113] . منتخب الاثر، ص474.
[114] . شیخ صدوق، خصال، ج2، ص254، ح1051؛ بحارالانوار، ج52، ص316.
[115] . کافی، ج8، ص66؛ بحارالانوار، ج51، ص123.
[116] . صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج2، ص24، (بخش عقیده نجات بخش)، انتشارات حضرت معصومه.
[117] . پیامبر6: «و یَسَعُهم عدلُه؛ عدالتش همه را فرا میگیرد» (طوسی، الغیبة، ص114؛ بحارالانوار، ج51، ص75)؛ امام صادق7: «َمَا وَ اللَّهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ؛ به خدا سوگند، مهدی4 عدالت را همچنان سرما و گرما، وارد خانههای مردمان کند» (بحارالانوار، ج52، ص362).
[118] . امام باقر7: «إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ يَأْتِي الرَّجُلُ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا يَمْنَعُهُ؛ هنگامی که قائم ما قیام کند، دوستی واقعی و صمیمیت حقیقی اجرا شود، هر نیازمندی دست میبرد و از جیب برادر ایمانیاش به مقدار نیاز برمیدارد و برادرش او را منع نمیکند.» (همان، ص373).
[119] . امام باقر7: «فَلا یَبقی یَهودیٌ و لا نصرانیٌ و لا احدٌ مِمَّن یَعبُدُ غَیر اللهِ إلّا آمَنَ بِه و صَدَّقَه و تَکُونُ الملةَ واحدةً، ملّةَ الاسلامِ» (نک: علی کورانی، معجم أحادیث الامام المهدی، ج5، ص176؛ همان، ص141. در اینباره مقالهای به عنوان «اهل کتاب در دولت مهدی4»، در فصلنامه انتظار، ش11 و 12، ص355، به چاپ رسیده است).
[120] . امام صادق7: «...قُلْتُ فَمَا يَكُونُ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عِنْدَهُ؟ قَالَ يُسَالِمُهُمْ كَمَا سَالَمَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ يُؤَدُّونَ الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون» (بحارالأنوار، ج52، ص376).
[121] . همان، ج51، ص123؛ همان، ج52، ص336.
[122] . rationalism.
[123] . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص196.
[124] . هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، ص30، انتشارات طه، 1383هـ .ش.
[125] . realistic rationalism.
[126] . idealistic rationalism.
[127] . theology.
[128] . strong rationalism.
[129] . critical rationalism.
[130] . چالش مدرنیته، ص64.
[131] . ایان باربور، علم و دین، ص78.
[132] . Daries, op. cit . p. 109.
[133] . نقد مبانی سکولاریسم، ص191.
[134] . زیگمون بامن، مدرنیته چیست، ص34.
[135] . «العقلُ ما عُبِدَ به الرَّحمنُ و اکتُسِبَ به الجِنانُ»، (اصول کافی، ج1، ص ؛ العقل و الجهل، ج2، ص ).
[136] . gفَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَf، سوره زخرف، آیه 53.
[137] . «تاسِعُهُم القائمُ الذی یَملَأُ الله [عزوجل] به الارضَ نوراً بعدَ ظُلمِها و عَدلاً بعدَ جَورِها و علماً بعد جَهلِها...»، ( کمال الدین، ج2، ص260).
امام صادق7: «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ، حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً». (بحارالأنوار، ج52، ص236 و نک: قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص841، چاپ اول: مؤسسه امام مهدی، قم).
[138] . کافی، ج1، ص25؛ بحارالأنوار، ج52، ص336.
[139] . طوسی، الغیبة، ص32.
[140] . پیامبر6: «وَ یَسَعُهم عدلُه؛ عدالتش همه را فرا میگیرد» (طوسی، الغیبة، ص114)؛ امام صادق7 میفرماید: «اما والله لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحرّ و القرّ» (بحار الانوار، ج52، ص362).
[141] . «المهديُّ شديدٌ علي العُمّالِ، رَحيمٌ بِالمَساكينَ) (نك: منتخب الاثر، ص311).
[142] . بحارالأنوار، ج51، ص81.
[143] . همان، ص29.
[144] . الفتن، ص223.
[145] . محمد بن علی بن الحسین بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، جزء2، ص394، مؤسسه نشر اسلامی، قم.
[146]. سوره اعراف، آیه96.
[147]. وسائل الشيعه، ج8، ص415.
[148]. «یَملَأُ الارضَ قسطاً و عدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جوراً».
[149] . نعمانی، الغیبة، ص318.
[150] . امام صادق7 فرمود: «أبَی اللهُ أن یَجرِیَ الاشیاءُ إلّا بِاَسبابِها»؛ سیدعبدالله الشبر، شرح الزیارة الجامعه.