تاریخ انتشارسه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۳:۰۸
کد مطلب : ۶۵۶
۳
plusresetminus

سفیانی از ظهور تا افول

نصرت الله آیتی
بشر همواره مشتاق دانستن آینده، سرنوشت و حوادث تلخ و شیرینی بوده که در آينده برايش پيش مي‌آيد. بازار طالع¬بینان و فال‌گیران به دليل همین میل همگانی رونق مي‌گيرد. این آینده¬بینی را به آسمانی و زمینی می¬توان تقسیم کرد؛ چرا که آینده¬بینان یا الهی و آسمانی¬اند و ریشه در وحی دارند، و یا آن كه شیطانی و زمینی‌اند كه از وحی بريده¬اند. بی¬گمان، در میان این دو گروه، آینده¬بینان زمینی تنها سوداگراني هستند که ساده لوحی بی¬خردان به بازارشان رونق بخشیده است، اما آینده‌نگران آسمانی و الهی از آن جا که از افقی بالاتر به هستی می¬نگرند، گذشته، حال و آینده برایشان تفاوت نمی¬کند و خبررساني آنان از آینده به همان اندازه راست و حقیقت است که خبر دادنشان از حال و گذشته. وعده ظهور موعود، در میان حوادث مختلفی که آینده¬بینان آسمانی پیش¬بینی کرده¬اند، از برجسته¬ترین آنهاست. این حادثه آن قدر اهميت دارد که نشانه¬ها و حوادث پیش از آن نیز برای مردم بازگو شده است. و از همین رو، بخش عمده¬ای از منابع حدیثی مهدویت، احادیث «علائم ¬الظهور» است که اهمیت بسيار و آثار مثبت و منفی آن را بر زندگی فردی و جمعی مسلمانان نشان مي‌دهد.
سفیانی از ظهور تا افول
مقدمه
بشر همواره مشتاق دانستن آینده، سرنوشت و حوادث تلخ و شیرینی بوده که در آينده برايش پيش مي‌آيد. بازار طالع¬بینان و فال‌گیران به دليل همین میل همگانی رونق مي‌گيرد.
این آینده¬بینی را به آسمانی و زمینی می¬توان تقسیم کرد؛ چرا که آینده¬بینان یا الهی و آسمانی¬اند و ریشه در وحی دارند، و یا آن كه شیطانی و زمینی‌اند كه از وحی بريده¬اند.
بی¬گمان، در میان این دو گروه، آینده¬بینان زمینی تنها سوداگراني هستند که ساده لوحی بی¬خردان به بازارشان رونق بخشیده است، اما آینده‌نگران آسمانی و الهی از آن جا که از افقی بالاتر به هستی می¬نگرند، گذشته، حال و آینده برایشان تفاوت نمی¬کند و خبررساني آنان از آینده به همان اندازه راست و حقیقت است که خبر دادنشان از حال و گذشته.
وعده ظهور موعود، در میان حوادث مختلفی که آینده¬بینان آسمانی پیش¬بینی کرده¬اند، از برجسته¬ترین آنهاست. این حادثه آن قدر اهميت دارد که نشانه¬ها و حوادث پیش از آن نیز برای مردم بازگو شده است. و از همین رو، بخش عمده¬ای از منابع حدیثی مهدویت، احادیث «علائم ¬الظهور» است که اهمیت بسيار و آثار مثبت و منفی آن را بر زندگی فردی و جمعی مسلمانان نشان مي‌دهد.
در روایات برخي از نشانه¬های ظهور، برجسته‌تر طرح شده¬اند که جایگاه ویژه آنها را در میان ديگر نشانه‌هاي ظهور مي‌نمايد. «سفياني» يكي از نشانه‌هاست كه روايات فراواني درباره او در مقایسه با ديگر نشانه¬های ظهور وجود دارد؛ روايات درباره سفياني، متواتر است پرسش‌هاي فراواني درباره این شخصیت وجود دارد، از جمله اين كه: سفیانی کیست؟ شخصیت او مثبت است یا منفی؟ کِی و کجا قیام خواهد کرد؟ چه اهدافی را دنبال می-کند؟ سیر اقدامات او چگونه است؟ فاصله قیام او با ظهور چقدر است؟ و...
این چنين پرسش¬هايی، محور کتاب حاضر را تشکیل داده¬اند، و ما کوشیده¬ایم در حدّ توان خود، براساس روایات به آنها پاسخ گوییم.
افزون بر آنچه گذشت، دلایل دیگری نیز بررسی موضوع سفیانی را ضرورت بخشیده است، از جمله:
1. در روایات از علایم حتمی شمرده شده است.
2. چنان که خواهد آمد، یکی از اساسی¬ترین اهداف قیام سفیانی، حمله به مناطق شیعه¬نشین و کشتار شیعیان است. تأثير این رخداد عظیم در کیان تشیع و تهدیدی که از ناحیه سفیانی متوجه شیعیان جهان می¬شود، بررسی ابعاد این ماجرا و آگاهی از زوایای مختلف آن را ضروری می¬نماید.
3. از دیگر دلایلی که تحقیق درباره این موضوع را ضروری می¬نماید،گستردگی ابعاد این رخداد نسبت به سایر علایم ظهور است؛ نشانه¬هایی چون: ندای آسمانی، کشته شدن نفس زکیّه، خسف بیداء و...، حوادثی محدود به شمار مي‌روند که در زمان اندکی رخ می¬دهند و به پایان می¬رسند، اما قیام سفیانی حادثه‌اي ساده و محدود نیست؛ تأثير آن بر معادلات جهانی و تحولات اساسی در دنیای اسلام، تلاش در جهت جلوگیری از قیام امام مهدی عليه‌السلام و اعلان جنگ علنی بر ضدّ آن حضرت، بخشی از ابعاد این رخداد پر اهمیت است.
4. اهتمام پیشوایان دینی به این نشانه، از دیگر عواملی است که بررسی آن را ضروری می¬نماید. طرح این موضوع در احادیث پیامبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله، امام علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام مهدی عليه‌السلام آن هم در حدود یکصد روایت، نشان از این اهتمام دارد. و به همین دلیل، نعمانی، حدیث¬شناس بزرگ، در اثر گرانسنگ الغیبۀ که از مهم‌ترین و کهن¬ترین منابع احادیث مهدویت است، باب مستقلی را به این علامت اختصاص داده است.
دلایل پیش گفته، به همراه عطش روزافزون جامعه نسبت به شناخت معارف اصیل و به دور از خرافات مهدویت، انگیزه¬ای شد تا نویسنده، موضوع سفیانی را به شکلی اصولی و براساس ضوابط و معیارهای مربوط، بررسی نماید. نویسنده، در این نوشتار کوشیده است كه تمام روایات این موضوع را از نظر سند بررسی کند و در مقام قضاوت، به روایات معتبر استناد جوید. تعدد روایات، گزارش آنها در منابع دست اوّل حدیثی و ديگر قرينه‌هايي که باعث وثوق به روایت می¬شوند نیز ملاک¬های دیگری بوده¬اند که در قضاوت به آنها اعتماد شده است.
در این کتاب، تلاش شده كه با اعتماد به روایات معتبر و اطمینان¬آور، تصویری کامل، منسجم و معقول از سفیانی و رخدادهای مربوط به او ارائه شود. کمترین نتیجه این تلاش، این است که محققان خواهند توانست در خصوص موضوع سفیانی، مطالب مستند را از مطالب غیر مستند تمیز بدهند و در مقام قضاوت و تحلیل، از استناد به مطالب غیر مستند بپرهیزند. پیراسته شدن چهره این موضوع از خرافات و سخنان بی¬پایه از دیگر ثمره‌هاي این نوشتار است. به امید این که اندیشمندان، این تحقیق را تکمیل کنند.


تعریف علایم ظهور:
«علامۀ» در لغت عرب به معنای نشانه است. بنابراین منظور از علایم ظهور، نشانه¬هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان می¬دهند.
با تحلیل ماهیت علایم ظهور، در می¬یابیم که علایم ظهور، نسبت به ظهور رابطه سببی و مسببی ندارند (علت و سبب تحقق ظهور نیستند) بلکه تنها جنبه اعلام و کاشفیت دارند، یعنی تحقق آنها کاشف از این واقعیت است که ظهور نزدیک شده است. به تعبیر دیگر نشانه¬های ظهور، رخدادهایی هستند برای اعلام عمومی نزدیک شدن ظهور و ایجاد آمادگی روانی مردم برای استقبال از ظهور مهدی موعود عليه‌السلام.
فوايد علایم ظهور
علایم ظهور، بخش عمده¬ای از روایات مهدویت را به خود اختصاص داده است. اهتمام پیشوایان دینی به طرح این موضوع و توجه دادن مسلمانان به این حقیقت، نشان از اهمیت فوق¬العاده و آثار مثبت آن در هدایت و سعادت فردی و جمعی مسلمانان دارد؛ به اختصار برخی از این آثار مثبت را می¬آوریم:
1. علایم ظهور، نشانه¬های نزدیک شدن فرج آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله است. بنابراین، با تحقق هر یک از آنها، نور امید در دل¬های مومنان پرفروغ¬تر می¬شود، و بر اثر آن، مقاومت آنان در برابر سختی¬ها دو چندان می-شود، و گذر از مسیر پرتلاطم دوران غیبت بر ایشان آسان¬تر می¬شود.
2. با تحقق هر یک از نشانه¬های ظهور که نزدیک شدن ظهور را بشارت می¬دهد، مومنان خود را برای درک آن روز بزرگ و همراهی و همکاری با امام مهدی عليه‌السلام آماده¬تر می¬کنند، و حرکت صلاح و اصلاحشان، شتاب بیشتری می¬یابد.
3. علایم ظهور، افزون بر خاصیت تبشیری آن، می¬تواند هشداری برای منحرفان باشد. بی¬شک، فتنه¬های دوران آخرالزمان، بسیاری از مسلمانان را در کام خود فرو خواهد کشید و به لغزش و انحراف آنان خواهد انجامید. تحقق نشانه¬های ظهور که نویدبخش پایان یافتن تباهی¬ها و کژی¬هاست، برای این دسته از مسلمانان مایه هشدار خواهد بود تا گذشته خود را جبران کنند، و برای درک فیض همراهی با موعود آخرالزمان مهیا شوند.
4. وعده ظهور مهدی موعود عليه‌السلام و رخ دادن نشانه¬های ظهور، از یک منبع سرچشمه می¬گیرند، و با تحقق یافتن نشانه¬های ظهور می¬توان به صداقت و راستی آن منبع پی برد. آشکار شدن راستی سرچشمه این وعده¬ها، ایمان مومنان به اصل تحقق ظهور را عمیق¬تر و استوارتر خواهد کرد، و شک و تردید را از دل انسان¬های سست ایمان، خواهد زدود.
5. علایم ظهور، حوادث آینده بشریت¬ است، و برخی از آنها، تأثير مستقیمی بر سعادت و شقاوت انسان¬ها مي‌گذارد. با آگاهی از این نشانه¬ها می¬توان برای مواجهه با این پدیده¬ها به شکل مناسب برنامه¬ریزی کرد.
6. از دیگر آثار مثبت دانستن علایم ظهور، شناخت متمهدیان و مدعیان دروغین مهدویت است، چرا که با شناخت نشانه¬های واقعی ظهور، به سادگی می¬توان به دروغ بودن ادعاهاي کسانی که پیش از تحقق نشانه¬ها، ادعاي مهدويت دارند،پی‌برد.
7. «این علامات فی نفسه جنبه تشریفاتی دارد؛ خداوند به وسیله آنها تجلیلی از مقام آن حضرت می¬نماید، چنان¬که از مقام خاتم¬الانبیاء به نظیر این علامات تجلیل نمود. پس ظهور این علامات دالّ است بر عظمت آن حضرت و اهمیت مقاصد و آرمان¬های او.»
علایم ظهور و بدا
علایم ظهور به چندين اعتبار می¬توان تقسیم¬بندی كرد؛ از جمله می¬توان آنها را به علایم عادی و علایم معجزه آسا، علایمی که در طول تاریخ رخ داده¬اند و علایمی که تاکنون اتفاق نیفتاده و... تقسیم کرد. یکی از مهم¬ترین و معروف¬ترین این تقسیمات، که از روایات برگرفته شده، تقسیم نشانه¬های ظهور به علایم حتمی و علایم غیر حتمی است. براي نمونه، امام باقر عليه‌السلام در حدیثی فرموده¬اند:
«إن من الامور أمورا موقوفة و ُامورا محتومة. و أن السفیاني من المحتوم الذی لابدّمنه»؛
برخی از امور موقوف و مشروط¬اند و برخی محتوم و تغییر ناپذير، و سفیانی از علایم حتمی است که بی¬تردید رخ خواهد داد.
امام صادق عليه‌السلام نیز در این خصوص فرموده¬اند:
«من الامر محتوم، و منه ما لیس بمحتوم و من المحتوم خروج السفیانی فی رجب»؛
برخی از امور محتوم و تغییر ناپذيرند و برخی‌شان غیر محتوم است. قیام سفیانی در ماه رجب، از علایم حتمی است.
علایم غیر حتمی یا موقوف، چنان كه از ظاهر آن بر می¬آید، نشانه¬هایی است که رخ دادن آنها قطعی نیست بلکه برای تحقق آنها باید شرایط لازم محقق شود و مانعی نیز در مسیر تحقق آنها ایجاد نشود. اما حتمی بودن علایم حتمی، به چه معناست؟ آیا این علایم ناگزير تحقق می¬یابند، یا این که در آنها نیز احتمال بدا وجود دارد، و در نتیجه آيا ممکن است كه علایم حتمی نیز مانند نشانه¬های غیر حتمی تحقق نیابند؟ و اگر این دیدگاه درست باشد، چگونه می¬توان به آنها علایم حتمی گفت؟ در این جا اندکی پیرامون این موضوع كاوش خواهیم کرد. گفتني است که سوال¬های پیش‌گفته، درباره تمامی علایم حتمی طرح¬شدني است، اما از آن جا که موضوع کتاب درباره سفیانی است، در این جا تنها از حتمیت و یا عدم حتمیت سفیانی سخن خواهیم گفت، والبته غالب دلایلی که آورده مي‌شود، عمومیت دارند و ديگر علایم حتمی را نيز دربرمي‌گيرند.
درباره موضوع یادشده، دیدگاه¬های مختلفی وجود دارد که به تفصیل ذکر می¬شود:
1. دیدگاه عدم وقوع بدا
براساس این دیدگاه، بدا در علایم حتمی امکان عقلي دارد، اما تحقق خارجی پیدا نخواهد کرد. به تعبیر دیگر، این دیدگاه منکر امکان بدا در علایم حتمی نیست، بلکه تحقق خارجی بدا را نفی می¬کند. مستند این دیدگاه، روایات معتبر متعددی است که با روایات متعدد غیر معتبر نيز تایید می¬شود. در این روایات، به حتمی بودن قیام سفیانی تصریح شده؛ از جمله، در روايتي امام صادق عليه‌السلام فرمودند:

«السفیانی من المحتوم و خروجه فی رجب» ؛
سفیانی از علایم حتمی است و قیام او در ماه رجب خواهد بود.
در روایت دیگری ابوحمزه ثمالی از امام صادق عليه‌السلام مي‌پرسد:
«أن أبا جعفر عليه‌السلام کان یقول: أن خروج السفیانی من المحتوم. قال لی: نعم...»
امام باقرعليه‌السلام پیوسته می¬فرمود: قیام سفیانی از علایم حتمی است. امام صادق عليه‌السلام فرمودند: آری همین طور است...
روایات یاد شده، به دلایل زیر بر عدم وقوع بدا در این رخداد دلالت دارند:
الف. در این روایات بر حتمی بودن قیام سفیانی تصریح شده است؛ دست برداشتن از این مضمون، خلاف ظاهر مي‌نمايد و نیازمند دلیل است.
ب. از تقابل میان علایم موقوف و حتمی که در برخی از روایات آمده، برمي‌آيد که سفیانی از دایره علایم موقوف، خارج است. بنابراین، حمل محتوم بر آنچه احتمال بدا در آن راه دارد، وارد کردن علایم محتوم به دایره علایم موقوف است كه بر خلاف ظاهر روایات است. بلکه نتیجه این سخن، لغو بودن تقسیم بندی علایم به حتمی و غیر حتمی است.
ج. امام باقر عليه‌السلام در تفسیر آیه ﴿ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده﴾ فرمودند:
«أنهما أجلان: أجل محتوم و اجل موقوف. فقال له حمران: ما المحتوم؟ قال: الذی لایکون غیره. قال: و ما الموقوف؟ قال: الذی لله فیه المشیۀ. قال حمران: انی لارجو أن یکون أجل السفیانی من الموقوف! فقال أبوجعفرعليه‌السلام: لا والله أنه لمن المحتوم».
آنهادو اجل‌اند: اجل محتوم و تغییرناپذير و اجل موقوف و مشروط. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران عرض کرد: اجل موقوف و مشروط چیست؟ فرمود: آنچه اراده خداوند در آن راه دارد و قابل تقدیم و تاخیر و برطرف شدن است. حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف و مشروطي باشد که بدا در آن راه دارد! امام فرمودند: به خدا سوگند که چنین نیست، او از علایم حتمی است.
در این روایت، امام عليه‌السلام اجل مسمّا را به اجل محتوم تفسیر کرده¬اند، و سپس سفیانی را جزو محتوم¬ها دانسته‌اند. با مراجعه به تفسیر این آیه، روشن می¬شود که اجل مسمّا، اجلی است که تغییری در آن راه ندارد.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می¬نویسد:
... از آنچه گذشت، آشکار شد که اجل دو نوع است: اجل مبهم و اجل مسمّا و معین در نزد خداوند. قسم اخیر اجلی است که تغییر نمی¬پذیرد، زیرا مقید به «عنده» است و خداوند فرموده است: ﴿و ما عندالله باق﴾. (نحل 92)؛ «و آنچه نزد خداوند است باقی می¬ماند.» و این همان اجل محتوم است که تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد. خداوند می¬فرماید: ﴿... إذا جاء أجلهم فلایستاخرون ساعۀ ولایستقدمون﴾. (یونس 49). نسبت اجل مسمّا به اجل غیر مسمّا، نسبت مطلق منجز است به مشروط معلق. از این رو، ممکن است مشروط معلق به سبب عدم تحقق شرطی که بر آن معلق شده، محقق نشود؛ به خلاف آنچه مطلق و منجز است که راهی به عدم تحققش نیست.
با تدبر در آیات گذشته و با توجه به ﴿... لکل اجل کتاب، یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب﴾ (رعد 93)،این نکته آشکار می¬شود که اجل مسمّا، اجلی است که در ام¬الکتاب قرار دارد و اجل غیر مسمّا، اجلی است که در لوح محو و اثبات ثبت شده است ـ به زودی به اين نكته خواهيم پرداخت که ام الکتاب، بر حوادث عالم خارج انطباق پذير خواهد بود. از آن جهت که حوادث مستند به اسباب تامه هستند و از اسباب خود تخلف نمی¬کنند؛ و لوح محو و اثبات انطباق‌پذير حوادث است از آن جهت که حوادث مستند به علل ناقصه هستند، علل ناقصه¬ای که ما از آنها به مقتضیات تعبیر می¬کنیم و گاهی موانعی در راه تأثير مقتضیات پدید می¬آید و از تأثير آنها جلوگیری می¬کند.
د. عصر حکومت امویان و عباسیان، از دشوار¬ترین دوره¬های حیات شیعیان بوده است. به سادگي مي‌توان، عمق فشار حاكمان آن دوره را بر جمعيت اندك شیعيان از کتاب¬های تاریخ فهميد.
شيعيان، در این عصر پر از وحشت و ارعاب، بسيار به امید و آرامش نیاز داشتند تا در سایه آن بتوانند اندکی از فشار محیط برهند. براین اساس، اگر سفیانی که تهدیدکننده کیان تشیع است، امری غیر حتمی باشد و احتمال بدا در آن برود، پیشوایان دینی می¬توانستند با طرح احتمال بدا در آن، اندکی از نگرانی شیعيان را برطرف نمایند. اما اصرار امامان معصوم عليهم‌السلام بر حتمی بودن خروج سفیانی، آن هم در دورانی که شیعه نیازمند آرامش و امید به آینده است، نشان از آن دارد که این رخداد بدون تردید اتفاق خواهد افتاد، و از این رو، شیعیان باید خود را برای رويارويي با آن آماده كنند.
2. دیدگاه امکان بدا در علایم حتمی
مقصود از امکان بدا در این دیدگاه تنها امکان عقلی بدا نیست؛ چرا که در این صورت با دیدگاه اول تفاوتی نخواهد داشت. بلکه مقصود امکان وقوعی بدا است؛ یعنی افزون بر امکان عقلی بدا، در متن واقع و خارج نیز ممكن است كه علایم حتمی تحقق پیدا نکنند، و همین نکته منشا تفاوت این دیدگاه با دیدگاه اول خواهد بود.
برای نظریه امکان بدا در نشانه¬های حتمی ظهور، دلایلی آورده شده یا ممكن است آورده شود که ما به تفصیل آنها را برمی¬شماریم:
دلیل اول: روایات
الف. «عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفری قال: کنا عند أبی جعفر محمد بن علی الرضا عليه‌السلام فجری ذکر السفیانی و ما جاء فی الروایۀ من أنَّ أمره من المحتوم. فقلت لأبی جعفر عليه‌السلام: هل یبدولله فی المحتوم؟ قال: نعم. قلنا له: فنخاف أن یبدولله فی القائم، فقال: أنّ القائم من المیعاد والله لایخلف المیعاد»؛
ابوهاشم می¬گوید: نزد امام جواد عليه‌السلام بودیم. از سفیانی و روایاتی که بر آن اساس قیام او حتمی خواهد بود، سخن به میان آمد. به حضرت عرض کردم: آیا خداوند در حتمی¬ها هم بدا روا می¬دارد؟ فرمود: آری. عرض کردیم: می¬ترسیم در ظهور قائم نیز بدا روا دارد! فرمود: قیام قائم عليه‌السلام از وعده¬های الهی است و خداوند خلف وعده نمی¬کند.
یکی از طرفداران این دیدگاه می¬نویسد: گويا در آن اخبار، محتوم به معناي تغيير ناپذير نيست، بلکه چه بسا مراد مرتبه¬ای است از تاکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحله¬ای از انحای وجود آن نداشته باشد.
نقد و بررسی:
به استدلال فوق پاسخ¬های مختلفی داده شده است؛ از جمله نويسنده مکیال المکارم می¬گوید:
1. تغییر پذير دانستن تمام علایم ظهور، با روایات بسیار بلکه متواتر، که به حتمی تبدیل ناپذيري برخی از علایم تصریح دارند، منافات دارد.
2. تغییر تمام علایم، مستلزم نقض غرض خواهد بود، و خداوند محال است كه نقض غرض كند؛ زیرا غرض و منظور از قرار دادن علایم و نشانه¬ها، آن است که مردم به وسیله آنها امام غایب خود را بشناسند و از هر کسی که به دروغ ادعای امامت مي‌کند، پیروی ننمایند. پس هرگاه تمام نشانه¬ها تغییر کند و هیچ یک از آنها برای مردم آشکار نگردد، نقض غرض لازم می¬آید و خداوند محال است غرضش را نقض كند.
3. هيچ گونه شاهد و مؤيدي برحمل محتوم بر نوعی تاکید و انصراف آن از معنای حقیقی محتوم، وجود ندارد.
به پاسخ¬های پیشین می¬توان دو پاسخ دیگر را افزود:
4. سند روایت یاد شده، ضعیف است. بنابراین، روایاتی که بر حتمی بودن قیام سفیانی دلالت دارند، معارضی نخواهند داشت.
5.این روایت، خبر واحد است، و روایاتی که قیام سفیانی را از علايم حتمی می¬دانند، مستفیض و بلکه نزدیک به تواتر هستند. براین اساس، اگر روایت یاد شده معتبر هم باشد، باز به علت تعارض آن با مجموعه¬ای از روایات ـ که روایات معتبر را نیز دربردارد ـ باید آن را کنار نهاد؛ چرا که براساس ضوابط علم اصول، یکی از مرجحات باب تعارض، شهرت روایی است.
حلّ تعارض ظاهری این روایت با روایاتی که سفیانی را از حتمیات می¬شمارند، راه دیگری نیز دارد که خواهد آمد.
ب: امام باقر عليه‌السلام در تفسیر آیه ﴿ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده﴾ فرمودند:
«انهما أجلان: أجل محتوم و أجل موقوف. فقال له حمران: ما المحتوم؟ قال: الذی لله فیه المشیة. قال حمران: إنّی لارجو أن یکون أجل السفیانی من الموقوف. فقال أبوجعفر عليه‌السلام: لا والله إنّه لمن المحتوم»؛
آنها دو اجل‌اند: اجل محتوم و اجل موقوف. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ حضرت فرمود: آنچه اراده خداوند به آن تعلق گرفته است. حمران گفت: من امید دارم سفیانی از علايم موقوف¬ باشد. امام فرمود: به خدا سوگند كه چنين نيست، او از حتمیات است.
برخی با استناد به روایت یاد شده، بدا در حتمیات را ممکن شمرده¬اند؛ به این توضیح که: امام عليه‌السلام در این روایت، اجل محتوم را از اجل¬هایی دانسته¬اند که وابسته به اراده و مشیت خداوند است (الذی لله فیه المشیۀ). بنابراین، ممكن است خداوند اراده تحقق آن را بنماید و ممكن است اراده بدا در آن باره كند.
نقد استدلال فوق:
روایتی که به آن استدلال شده، از کتاب الغیبه نعمانی است. البته همين روايت، در کتاب شریف بحارالانوار از کتاب الغیبه نعمانی به شکل¬ دیگری نقل شده است. متن روایت طبق نقل علامه مجلسی که در بحارالانوار، چنین است:
«عن أبی جعفر محمد بن علی عليه‌السلام فی قوله تعالی: ﴿فقضی أجلا و أجل مسمی عنده﴾ قال: إنهما أجلان: أجل محتوم و أجل موقوف. قال له حمران: ما المحتوم؟ قال: الذی لایکون غیره. قال: و ما الموقوف؟ قال: هو الذی فیه المشیة. قال حمران: إنّی لأرجوا أن یکون أجل السفیانی من الموقوف. فقال أبوجعفر عليه‌السلام: لاوالله إنّه من المحتوم»؛
امام باقرعليه‌السلام در تفسير آيه ﴿ فقضی أجلا و أجل مسمی عنده﴾ فرمودند: آنها دو اجل‌اند: اجل محتوم و تغییر ناپذير و اجل موقوف و مشروط. حمران عرض كرد: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران پرسيد: اجل موقوف و مشروط چیست؟ فرمود: آنچه اراده خداوند در آن راه دارد و قابل تقدیم و تاخیر و برطرف شدن است. حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف و مشروط باشد. امام فرمود: به خدا سوگند چنین نیست، او از علایم حتمی است.
آشکار است که طبق این روایت، جمله «هوالذی فیه المشیۀ» تفسیر اجل موقوف است، نه اجل محتوم. بنابراین، سفیانی از اجل¬هایی نیست که تقدیم و تاخیر پذيرد و برطرف شدني باشد. بلکه از اجل¬هایی است که جز آن نخواهد شد.
¬و البته از آن جا که علامه مجلسی نسخه شناس شايسته‌اي بوده است، به نسخه¬ای که او از آن حدیث یاد شده را نقل کرده، بیشتر می¬توان اعتماد کرد. و یا دست كم، احتمال صحت آن نیز وجود دارد. «و إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال».
دلیل دوم: بدا
ممکن است حتمیت سفیانی و ديگر نشانه¬های حتمی ظهور، به سبب مخالفت آن با اصل بدا که خاستگاه قرآنی دارد و جزو عقاید شیعه است، نَفی شود. برای نظریه فوق چنین می¬توان استدلال کرد که: اعتقاد به حتمی بودن سفیانی به معنای نفی احتمال بدا و بسته بودن دست خداوند در تغییر آن است. با این که براساس آیات قرآن، دست خداوند باز است و خداوند می¬تواند در همه مقدرات تغییر و تبدیل ایجاد؛ کند چنان که می¬فرماید:
﴿یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ُامّ الکتاب﴾ ؛
خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می¬کند و اصل کتاب نزد اوست.
نقد و بررسی:
ما نیز بر این باوریم که براساس اصل بدا، احتمال تغییر و تبدیل در مقدرات وجود دارد، اما احتمال تغییر همیشه مستلزم تغییر نیست. به بیان دیگر، ما نیز امکان عقلی بدا را در باب علایم حتمی ظهور نفی نمی¬کنیم، و مي‌گوييم که تغییر این حوادث به دليل فقدان شرایط یا وجود موانع، محال نیست، اما طبق گزارش پیشوایان معصوم عليهم‌السلام که به حوادث آینده آگاه¬اند، از آن¬جا که همه شرایط این پدیده¬ها فراهم می¬شود و مانعی نیز سدّ راهشان نخواهد شد، آن امکان عقلی در حد امکان باقی می¬ماند و لباس واقعیت به خود نمی¬پوشد؛ چرا که لازم نیست هر امر ممکنی تحقق بیابد.
با توجه به آنچه گذشت، می¬توان میان دو دسته از روایات پیش گفته آشتی برقرار کرد، به این توضیح که: طبق اصل بدا، دست خداوند برای تغییر و دگرگونی مقدرات بسته نیست و کسی او را بر انجام مقدرات مجبور نکرده است و او می¬تواند به هر شکلی که اراده مي‌فرماید مقدرات را تغییر دهد. ما نیز معتقد نیستیم که خداوند برای تحقق واقعه سفیانی مجبور است، بلکه او می¬تواند به اراده خود از این واقعه جلوگیری نماید. لیکن براساس روایات که حتمی بودن قیام سفیانی را گزارش می¬دهند، خداوند با اراده و اختیار خود حتما به این حادثه جامه عمل خواهد پوشاند. روایتی هم که بر امکان وقوع بدا در سفیانی دلالت می¬کند، تنها به مجبور نبودن خداوند و باز بودن دست او در تغییر واقعه سفیانی دلالت دارد. اما در پاسخ این سوال که خداوند از روی اراده و اختیار چه خواهد كرد، بايد گفت كه بنابر روایاتي كه بر حتمیت سفیانی دلالت مي‌كنند، خداوند با اراده و میل خود آن را تحقق خواهد بخشید.
دلیل سوم: همیشگی بودن احتمال ظهور
براساس برخی روایات، انتظار فرج آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله را نمی¬توان به زمان خاصی منحصر نمود، بلکه در همه وقت، احتمال ظهور وجود دارد و مومنان باید پیوسته در هر صبح و شام، چشم به راه مهدی موعود باشند. امام باقر عليه‌السلام فرمودند:
«توقعوا هذاالامر صباحاً و مساءا»؛
هر صبح و شام منتظر این امر (ظهور) باشید.
دلالت این روایات را بر امکان بدا در نشانه¬های حتمی، بدین شکل می¬توان تبیین کرد:
از سویی، رخ دادن علایم یاد شده پیش از ظهور، حتمی و قطعی است و تا این علایم تحقق نیابند، ظهور رخ نخواهد داد، و از سوی دیگر، تحقق این علایم به زمان نیاز دارد. در نتیجه، انتظار ظهور در هر صبح و شام عملا غیر ممکن خواهد بود، چرا که با عدم تحقق علایم، امیدی به ظهور در هر وقت نمی¬توان داشت. در صورتی که براساس روایات پیش گفته، در هر لحظه باید چشم به راه ظهور بود. پس باید گفت که در نشانه¬های حتمی نيز بدا امکان دارد تا از آن روي، ظهور، هر لحظه امکان داشته باشد و انتظارش هم ممکن گردد.
استدلال فوق، به ويژه با توجه به روایاتی که خروج سفیانی را چند ماه و کشته شدن نفس زکیه را پانزده شب پیش از ظهور می¬داند ، قوت بیشتری خواهد یافت.
دلیل چهارم: ناگهانی بودن ظهور
براساس تعدادی از روایات ، ظهور امام مهدی عليه‌السلام به شکل ناگهانی و در زمانی که انتظار آن نمی-رود، رخ خواهد داد. روایات مشابهی نیز وجود دارد که طبق آنها، امر فرج آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در یک شب اصلاح خواهد شد. این روایات هم مانند روایات دلیل سوم و به همان بیان بر امکان بدا در علایم حتمی دلالت دارند.
امام رضا عليه‌السلام از پیامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله نقل کرده¬اند که آن حضرت فرمود:
«مثله کمثل الساعة التی لایجلیها لوقتها إلا هو... لا یأتیکم إلا بغتۀ»؛
ظهور همچون قیامت است که آن را در زمان خودش فقط خداوند ظاهر می¬سازد... جز این نیست که به طور ناگهانی برایتان رخ خواهد داد.
حضرت امام جواد عليه‌السلام نیز فرمودند:
«... ان الله تبارک و تعالی لیصلح له أمره فی لیلۀ کما أصلح أمر کلیمه موسی علیه السلام»؛
... خداوند متعال امر فرج او (امام مهدی عليه‌السلام) را در یک شب اصلاح می¬کند چنان¬که امر موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود.
نقد استدلال سوم و چهارم:
در معنای احادیث یاد شده دو احتمال وجود دارد:
1. همیشه و در همه حال، احتمال ظهور و قیام جهانی امام مهدی عليه‌السلام وجود دارد، و پیوسته باید چشم به راه فرج آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله بود. امر ظهور ممكن است كه در يك شب اصلاح و امضا شده و به صورت ناگهانی اتفاق افتد.
2. انتظار همیشگی ظهور و اصلاح امر حضرت در یک شب و ناگهانی بودن قیام جهانی آن حضرت، کنایه از سرعت شکل گرفتن این حادثه است. براساس این احتمال، سرعت شکل گرفتن ظهور و تحقق آن در زمانی که انتظار آن نمی¬رود، به معنای نفی علایم نیست. بلکه علایم حتمی نیز که متصل به ظهورند، به سرعت و در زمانی که انتظارش نمی¬رود، تحقق می¬یابند و ظهور، بلافاصله پس از آن، رخ می¬دهد.
به دیگر بیان، مراد از واژه «امر» و امثال آن که در این روایات آمده (توقعوا هذا الامر صباحا و مساءا و...) خصوص حادثه ظهور به معنای خاص آن، یعنی اعلان حرکت جهانی حضرت پس از آمدن به مسجدالحرام و تکیه کردن به کعبه نیست؛ بلکه منظور فرایند ظهور است که شامل علایم حتمی متصل به ظهور نیز می¬شود. براین اساس، مفاد روایات یاد شده این است که فرایند ظهور ـ که شامل حوادث و رخدادهای متعددی است، مانند: نشانه¬های حتمی متصل به آن، سپس حرکت امام مهدی عليه‌السلام به سمت مکه، و پس از آن، اعلان جهانی قیام و بیعت با یاران و... ـ که در روایات از آن با تعبیر این «امر» یاد شده، در زمانی رخ می‌دهد که انتظارش نمی¬رود و مومنان باید پیوسته در انتظار تحقق این مجموعه حوادث باشند.
یکی از نویسندگان معاصر که خود بر این باور است که بدا در علایم حتمی امکان دارد، در این باره می-نویسد:
... راه حل مساله این است که ظهور حضرت را همراه با وقوع علایم آن، دفعی و ناگهانی بدانیم. این احتمال را حتی اگر قائل به بدا در مورد علایم ظهور بشویم، نمی¬توانیم مردود بدانیم؛ زیرا وقتی چیزی بدا پذیر باشد، نمی¬توان گفت که لزوما واقع نمی¬شود. امکان بدا غیر از وقوع بدا است.
ما در بحث از علایم ظهور، امکان بدا را در مورد آن اثبات می¬کنیم، نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین، چه بسا در برخی از علایم، چه حتمی و چه غیر حتمی، بدا صورت نگیرد، ولی در عین حال، ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد. رمز مطلب این است که نشانه¬های ظهور را بسیار نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. در این صورت، هم می¬توانیم قائل به وقوع بعضی از علایم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم... . به هر حال، اگر وقوع علامتی از علایم، بسیار نزدیک به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمی¬سازد. مثلا درباره کشته شدن نفس زکیه که جزء علایم حتمی ظهور دانسته شده است، از امام صادق عليه‌السلام روایت شده که این حادثه پانزده شب با ظهور فاصله دارد. این مقدار فاصله زمانی با ظهور حضرت، به ناگهانی بودن آن لطمه¬ای نمی¬زند. اگر واقعا چنین شود، عرفاً این دو حادثه را مقارن یکدیگر می¬شمارند... . بنابراین، وقوع همه علایم یا بعضی از آنها با ناگهانی بودن ظهور قابل جمع می¬باشد.
اگر ما از میان دو معنای یاد شده، بپذیریم که ظهور روایات در معنای اول است، ناچاریم از این ظهور دست برداریم و روایات را به معنای دوم بگیریم، زیرا براساس استدلال گذشته (این¬که امکان بدا غیر از وقوع بداست) روایات باید به گونه¬ای معنا شوند که با عدم وقوع بدا نیز سازگار باشند، و تنها معنای دوم با عدم وقوع بدا سازگار است. پس حتی اگر دیدگاه امکان بدا را هم بپذیریم، باز روایات را جز به معنای دوم نمی¬توان حمل کرد.
افزون بر آنچه گذشت، به دلیل سوم (توقعوا هذا الامر صباحا و مساءا) پاسخ دیگری نیز می¬توان ارائه کرد به این توضیح که:همیشه در انتظار چیزی بودن، با امکان وقوع آن در هر زمان ملازمت ندارد، بلکه حتی با علم به عدم وقوع آن نیز سازگاری دارد؛ مانند کسی که می¬داند محبوبش یک سال دیگر از سفر برمی¬گردد، اما اشتیاق، انتظار و چشم به راهی او از همین حالا آغاز مي‌شود. به همین دلیل است که منتظران حقیقی امام مهدی عليه‌السلام پیشوایان معصوم عليهم‌السلام بوده‌اند با این که می¬دانسته‌اند این رخداد پر برکت، در زمان حیاتشان اتفاق نمی-افتد.
در پایان گفتني است که: آنچه براساس روایات از حتمیات برشمرده مي‌شود، اصل ظهور سفیانی است، اما سایر خصوصیات این موضوع و از جمله فاصله آن تا ظهور از حتميات نیست و احتمال تحقق بدا در آنها می-رود.

علایم ظهور؛ نماد یا حقیقت
از موضوعات اساسی دیگری که در بحث علایم ظهور قابل طرح و بررسی است، واقعی یا نمادین و رمزی بودن نشانه¬های ظهور است. تفاوت دو دیدگاه یاد شده این است که: دیدگاهی که نشانه¬های ظهور را واقعی و غیر نمادین می¬داند، براساس ظاهر روایاتِ این موضوع قضاوت می¬کند و علایم مذکور در روایات را اشاره به پدیده¬های دیگری نمی¬داند. در مقابل، دیدگاهی که به نمادین و رمزی بودن نشانه¬های ظهور معتقد است، هر کدام از علایم را به نوعی کنایه‌اي مي‌داند از پدیده¬های متفاوت با آنچه از ظاهر روایات برمی¬آید. ما كسي را نيافتيم كه اين ديدگاه را به شكل عام بپذيرد، اما این دیدگاه دست كم نسبت به برخی از علایم ظهور مانند دجال مطرح شده است. براین اساس ما نیز باید پیش از شروع بحث سفیانی دیدگاه خود را در این باب تبیین نماییم. البته از آن¬جا که قضاوت درباره این موضوع نسبت به هرکدام از علایم، نیازمند بررسی مستقل آنهاست و این از حوزه کتاب حاضر فراتر است، بنابراین، در این¬جا تنها به نمادین یا واقعی بودن سفیانی مي‌پردازيم، البته غالب معیارهایی که در این¬جا ذکر می¬شوند، عمومیت دارند و به سایر علایم ظهور نيز تسرّی¬ مي‌پذيرند.
چنان كه گذشت، پرسشي اساسی در مورد سفیانی مطرح است: که آيا لفظ «سفیانی» که در روایات متعددی از آن سخن به میان آمده، واژه¬ای رمزی و نمادین است، یا این که واقعی است و اشاره به یک شخصیت انسانی دارد؟ بدون تردید، پاسخ به این سؤال نقش بسزایی در فهم روایات این موضوع خواهد داشت. و با انتخاب هر یک از گزینه¬های این پاسخ، برداشت ما از روایات تفاوتی بسيار خواهد داشت. بنابراین، بجاست كه در ابتدا اندکی این موضوع را بررسی نماییم.
دربارۀ موضوع یاد شده، دو فرضیه را می¬توان ارائه کرد:
1. واژه سفیانی نمادین است: نماد دانستن سفیانی می¬تواند به این معنا باشد که سفیانی یک جریان فکری و فرهنگی است. این جریان انحرافی که در درون دنیای اسلام شکل گرفته، با اندیشه مهدویت و ارزش¬های مربوط به آن در تعارض است. براساس فرضیۀ یاد شده سفیانی شخصیتی انسانی نخواهد داشت. مانند این دیدگاه دربارۀ دجال ارائه شده كه براساس آن، دجال نه یک شخصیت انسانی، بلکه تمدن مادی حاکم بر دنیای آخرالزمان دانسته شده است.
نقد فرضیه اوّل:
دیدگاه یادشده به دلایل مختلفی باطل است، از جمله:
1. سمبلیک گرفتن سفیانی با روایات متعددی در تعارض است، از جمله:
الف. مجموعه روایاتی که نام سفیانی را ذکر کرده¬اند؛
ب. مجموعه روایاتی که به نسب سفیانی پرداخته¬اند؛
ج. مجموعه روایاتی که وضعیت ظاهری و ویژگی¬های جسمانی سفیانی را ترسیم کرده¬اند.
روایات یاد شده ـ که در میان آنها احادیث معتبر نیز یافت می¬شود ـ همگی دارای این مضمون مشترک هستند که سفیانی یک انسان است.
امام صادق عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده¬اند:
«أنک لو رأیت السفیانی لرأیت أخبث الناس... و قد بلغ من خبثه أنه یدفن اُم ولد له مخافۀ ان تدل علیه»؛
تو اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین مردمان را دیده¬ای.... خباثت او به اندازه¬ای است که مادر فرزندش را زنده زنده دفن می¬کند از ترس این که مبادا مکان او را گزارش دهد.
نتیجه نمادین دانستن سفیانی، کنار نهادن مجموعه¬های روایی یاد شده، خواهد شد. پس برای اين كه چنين نشود باید سفیانی را یک انسان و نه واژه¬ای سمبلیک بدانیم.
2ـ نمادین دانستن سفیانی با ظاهر روایات متعددی مخالفت دارد؛ توضیح این که:
برای سمبلیک گرفتن سفیانی باید:
الف. مجموعه روایاتی را که از دین سفیانی خبر داده‌اند ـ و عموماً او را مسلمان معرفی کرده¬اند ـ علی¬رغم ظهور آنها در انسان بودن سفیانی، بر این معنا حمل کرد که: منظور شکل¬گیری این جریان فرهنگی انحرافی، در دنیای اسلام است.
ب. در توجیه مجموعه روایاتی که از مکان و زمان قیام سفیانی به مانند یک شخص معین سخن گفته¬اند، باید گفت كه: این روایات، به خاستگاه این جریان فرهنگی و محل پیدایش آن، اشاره دارند.
ج. مجموعه روایاتی را که از حمله او به عراق، مدینه و مکه سخن گفته¬اند، باید کنایه از گسترش این فرهنگ در مناطق یاد شده، دانست.
د. مجموعه روایاتی را که از کشته شدن سفیانی سخن می¬گویند، باید به ریشه¬کن شدن این جریان فرهنگی انحرافی، تفسیر کرد و...
در حالی که بنابر ظاهر روایات، سفیانی انساني است با نامی مشخص، از خاندانی معین و با ویژگی¬های جسمانی خاص که به دین خاصی اعتقاد دارد و در زمان و مکان معینی قیام مي‌كند و به کشورهای مختلفی يورش مي‌برد و...
کنایی گرفتن تمامی روایات یاد شده، خلاف ظاهر روایات است.
3. سمبلیک گرفتن سفیانی، زمانی امکان دارد که پذیرفتن ظاهر روایاتی که خصوصیات و ویژگی¬های او را بیان کرده¬اند، ممکن نباشد. در حالی که این روایات، خالی از هر گونه مطلب خلاف عقل و خارق-العاده است. از این¬رو، دلیلی بر نپذیرفتن ظاهر روایات ـ که او را یک شخص معرفی کرده¬اند ـ وجود ندارد.
2ـ سفیانی انسان است:
برای اثبات فرضیۀ دوم که سفیانی را یک انسان می¬داند، می¬توان به آنچه در نقد فرضیۀ اول گذشت، تمسک جست.
تصریح روایات به نام و نسب و وضعیت ظاهری سفیانی که جز با انسان دانستن وی فهميده نمي‌شود، ظهور سایر روایات این باب در انسان بودن سفیانی و فقدان دلیل بر نپذیرفتن این ظهورات، دلایلی هستند که فرضیۀ دوم را اثبات می¬کنند.

سفیانی؛ شخصی یا نوعی
پس از اثبات انسان بودن سفیانی باید به این سؤال پاسخ داده شود که سفیانیِ مورد نظر روایات شخصی است یا نوعی؟
شخصی دانستن سفیانی به این معناست که: واژه سفیانی به یک شخص معینی اشاره دارد. براساس این دیدگاه، اطلاق واژه سفیانی به شخصیت مورد نظر، هم می¬تواند به دلیل انتساب او به خاندان ابوسفیان باشد و هم به دليل برخورداری از ویژگی¬ها و خلق‌و‌خوی ابوسفیان.
در برابر دیدگاه فوق، برخی براین باورند که سفیانی یک شخص معین نیست، بلکه این واژه به شخصیت-هایی اطلاق می¬شود که در برابر حق خروج کرده‌اند و دارای ویژگی¬های ابوسفیان‌اند . براین اساس، این احتمال وجود دارد که: در طول تاریخ، سفیانی¬های مختلفی ظهور کرده و یا ظهور کنند و البته یکی از آنها سفیانی¬ای است که در برابر امام مهدی عليه‌السلام صف خواهد کشید. براساس دیدگاه یاد شده، اطلاق واژۀ سفیانی بر چنین انسان¬هایی به دلیل برخورداری از خلق و خوی ابوسفیان خواهد بود، و نه لزوماً انتساب به خاندان ابوسفیان. ما این دیدگاه را به نظریۀ «سفیانی نوعی» تعبیر می¬کنیم.
به نظر می¬رسد، با تأملی کوتاه در مجموعه روایات مربوط به سفیانی به‌سادگی می¬توان به این نتیجه رسيد که: سفیانی آخرالزمان یک نفر بیشتر نیست؛ چرا که روایاتی که نام و نسب و ویژگی¬های ظاهری او را برشمرده¬اند و زمان و مکان قیام و حوادث مربوط به آن را تشریح کرده¬اند، همگی با واژه «السفیانی» به یک سفیانی اشاره می-کنند. بنابر این که در هیچ یک از سخنان امامان معصوم عليهم‌السلام درباره حوادث مربوط به سفیانی، نیامده است که اولین سفیانی این چنین است و یا آخرین سفیانی فلان ویژگی را دارد، بلکه در همه روایات با واژه «السفیانی» از سفیانی تعبیر شده، و از سوی دیگر در هيچ يك از مواردی که اصحاب ائمه عليهم‌السلام از ویژگی-ها و جزئیات قیام سفیانی از ائمه عليهم‌السلام سوال کرده¬اند، ايشان سفیانی را مقید به اوّل یا آخر یا امثال این قیود نکرده¬اند، مي‌توان فهميد که: براساس ارتکاز اصحاب ائمه عليهم‌السلام سفیانی مورد نظر روایات یک نفر بیشتر نبوده و پیشوایان دینی نیز خصوصیات و ویژگی¬های همان یک نفر را بیان کرده¬اند.
اما در مجموعه احادیثی که از پیشوایان معصوم عليهم‌السلام به دست ما رسیده، به سه حدیث دست یافتیم که بر متعدد بودن سفیانی دلالت می¬کنند:
1. ابن حماد به سند خود از پیامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله نقل می¬کند:
«خروج السفیانی بعد تسع و ثلاثین»
قیام سفیانی پس از 39 سال خواهد بود.
از آن جا که بدون تردید در آخرالزمان نیز یک سفیانی قیام می¬کند بنابراین روایت یاد شده به تعدد سفیانی دلالت می¬کند.
2ـ در کتاب التشریف بالمنن از الفتن سلیلی به شکل مرسل نقل شده است که امام علی عليه‌السلام پس از ذکر فتنه‌های آینده فرمودند:
«أولها السفیانی و آخرها السفیانی فقیل له: و ما السفیانی والسفیانی؟ فقال: السفیانی صاحب هجر والسفیانی صاحب الشام».
آغاز آن فتنه¬ها سفیانی است و آخر آن سفیانی. پرسیده شد: این دو سفیانی کیستند؟ حضرت فرمود: یکی هجری است و دیگری شامی.
3ـ امام سجاد عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«... إنّ أمر القائم حتم من الله و أمر السفیانی حتم من الله و لایکون قائم إلا بسفیانی»
... ظهور از ناحیۀ خداوند قطعی است و خروج سفیانی نیز از جانب خداوند قطعی است. در برابر هر قیام کننده¬ای، یک سفیانی وجود دارد.
از میان سه روایت یاد شده، دو روایت اول ضعیف و اعتماد ناپذيرند، اما به جهت اعتبار روایت سوم، نمی‌توان از آن صرف¬نظر کرد. با وجود اين به نظر می¬رسد كه این روایت با روایاتی که سفیانی را مشخص می-دانند، هیچ گونه تعارضی ندارد و هر دو دسته آنها را می¬توان پذيرفت؛ چرا که براساس دسته دوم روایات، در برابر هر قائم به حقی یک سفیانی وجود دارد.
عموم این روایات، شامل آخرین قائم به حق یعنی امام مهدی عليه‌السلام نیز می¬شود. بنابراین، در برابر آن حضرت نیز یک سفیانی به ستیز و مخاصمت برخواهد خواست.
و روایات دستۀ اول ویژگی¬ها و سیر اقدامات این سفیانی را برشمرده¬اند. بنابراین در عین حال که نوعی‌بودن سفیانی پذیرفته می¬شود، از ظاهر روایاتی که ویژگی¬ها و اقدامات یک سفیانی ( دشمن امام مهدی عليه‌السلام ) سخن گفته¬اند روي‌گردانده نمي‌شود.







فصل اوّل: اوصاف شخصی سفیانی

نام سفیانی:
در روایات متعددی که از سفیانی و حوادث مربوط به او سخن به میان آمده ، در مقام اشاره به این شخصیت، بیشتر از دو واژه «سفیانی» و «ابن‌آکله¬الاکباد» (پسر زن جگرخوار) استفاده شده است. واژه دوم که کمتر به كار رفته، بدون تردید نام حقیقی شخص مورد نظر ما نیست، بلکه به نسب او اشاره دارد. واژه اوّل نیز نام حقیقی این شخص نیست؛ چرا که از یک¬سو، این واژه از «سفیان» و «یا»ی نسبت ترکیب شده است که اشاره به انتساب او به خاندان ابوسفیان است، و نمي‌توان منسوب (لفظی که برای بیان نسبت به کار می¬رود) را نام حقیقی شخص، دانست، و از سوی دیگر، در برخی از روایات از امام معصوم عليهم‌السلام درباره نام سفیانی سؤال شده است. این روایت گرچه از نظر سند ضعیف باشد، از آن فهمیده می¬شود که براساس فهم راوی این حدیث، سفیانی نام شخص موردنظر نبوده است.
درباره نام سفیانی سه روایت از پیشوایان دینی به دست ما رسیده است: یک روایت او را «حرب» و روایت دیگر او را «عنبسة» و روایت سوم او را «عثمان» معرفی کرده است. امام علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«یخرج أبی¬آکلۀ¬الاکباد من الوادی الیابس... اسمه عثمان و أبوه عنبسۀ»؛
فرزند زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام می¬کند... نامش عثمان و فرزند عنبسه است.
ضعف این روایات از یک¬سو، تأیید نشدن آنها به کمک قراین و شواهد از سوی دیگر، و تعارض آنها با یکدیگر، باعث بی اعتمادی به این روایات می¬شود، و در نتیجه ما نمی¬توانیم درباره نام سفیانی به صورت قاطعانه قضاوت کنیم. شاید دلیل این¬که در روایات از نام او کمتر سخن به میان آمده، این باشدکه دانستن نام او چندان ثمری دربرندارد؛ چرا که او به هر نامی باشد، هم¬نام¬های فراوانی خواهد داشت و دانستن نام او به شناسایی او کمک نخواهد کرد. آنچه مهم است و در شناسایی او تأثير دارد، اقدامات او و حوادث مربوط به اوست. از همین‌رو، پیشوایان دینی بیشتر به تبیین اقدامات او پرداخته¬اند. عبدالله بن ابی¬منصور گوید: از امام صادق عليه‌السلام پرسیدم که نام سفیانی چیست؟ حضرت فرمودند:
«و ما تصنع باسمه إذا ملک کور الشام الخمس: دمشق، حمص، فلسطین، الاردن و قنسرین، فتوقعوا عند ذلک الفرج»؛
با نام او چکار داری؟ وقتی او مناطق پنج‌گانه شام شامل: دمشق، حِمص، فلسطین، اردن و قنّسرین را تصرف کرد، منتظر فرج باشید.

نسب سفیانی
روایات به چهار شکل به ظاهر متفاوت، از نسب سفیانی سخن گفته¬اند:
1. سفیانی از قریش است:
امام علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... و یکون بالوادی الیابس عدۀ عدیدۀ، فیقولون له: یا هذا، ما یحل لک أن تضیع الاسلام... فیقول: لست بصاحبکم. فیقولون: ألست من قریش... و یخرج راغباً فی الاموال»؛
... در سرزمین خشک، تعداد اندکی نزد سفیانی مي‌روند و به او می¬گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوی... او می¬گوید: من امیر شما نیستم. آنها می¬پرسند: آیا تو از قریش نیستی... و او به طمع به چنگ آوردن ثروت خروج می¬کند.
2. سفیانی از بنی¬امیه است:
«... قال الاحنف من أی قوم السفیانی؟ قال امیرالمؤمنین علیه¬السلام: هو من بنی اُمیّۀ...»؛
... یکی از اصحاب امام علی عليه‌السلام به نام احنف از آن حضرت پرسید: سفیانی از کدام قبیله است؟ امام علی فرمود: او از بنی¬امیه است... .
3. سفیانی از نسل ابوسفیان است:
از جمله امام سجاد عليه‌السلام دراین¬باره فرموده¬اند:
«... و هو من ولد عتبۀ بن ابی¬سفیان...»؛
... او از نسل عتبه بن ابوسفیان است... .
4. سفیانی از نسل زن جگرخوار است:
از جمله امام صادق عليه‌السلام فرموده¬اند:


«یخرج ابن‌آکلۀ‌الاکباد من الوادی الیابس...»؛
پسر زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام می¬کند... .
در این چهاردسته روایات، الفاظی که نسب او را بیان می¬کنند، به ظاهر اختلاف دارند، اما همگی به یک حقیقت اشاره دارند؛ چرا که ابوسفیان از قریش و از خاندان بنی¬امیه و زن جگرخوار نیز لقب همسر اوست. براین اساس، همه روایات اتفاق دارند که سفیانی از نسل ابوسفیان است.
تعدد این روایات از یک¬سو، و گزارش شدن آنها در منابع دست اول حدیثی از سوی دیگر، موجب اطمینان به مضمون آنها می¬شود. از این¬رو می¬توان این مطلب را پذيرفت که سفیانی از نسل ابوسفیان است؛ چنان که شهرت او به سفیانی و نسبت او به ابوسفیان ـ که در روایات متواتری آمده است ـ می¬تواند مؤید این مطلب یاد شده باشد.
در پایان، این تذکر ضروری است که دانستن نسب سفیانی به خودی خود ثمری ندارد؛ چرا که غالب مردم، به جز سادات، اطلاعی از پدران و اجداد پیشین خود ندارند. سفیانی هم از این قاعده مستثنا نیست، و در صورتی که سفیانی خود از این موضوع مطلع باشد، دیگران از آن بی¬اطلاع¬اند. بنابراین، تبیین نسب او توسط اهل بیت عليهم‌السلام تأثيری در شناسایی شخص او نخواهد داشت. پس علت پرداختن روایات به نسب او چیست؟ شاید علت طرح موضوع نسب سفیانی، توجه دادن افکار مسلمانان به این واقعیت باشد که روش سفیانی همان روش ابوسفیان است و هم¬چنان‌که ابوسفیان تمام تلاش خود را برای مقابله با پیامبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله به کار گرفت، او نیز برای شکست دادن امام مهدی عليه‌السلام به هر کاری دست خواهد زد. پس مردمان عصر ظهور باید به این واقعیت توجه داشته باشند و از همکاری و همراهی با او بپرهیزند.
امام صادق عليه‌السلام در این خصوص فرموده¬اند:
«إنا و آل أبی سفیان أهل بیتین تعادینا فی الله: قلنا صدق الله و قالوا کذب الله، قاتل أبوسفیان رسول الله صلي‌الله‌عليه‌و‌آله و قاتل معاویۀ علی بن ابی¬طالب عليه‌السلام و قاتل یزید بن معاویۀ الحسین بن علی عليه‌السلام و السفیانی یقاتل القائم»؛
ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده هستیم که به جهت خداوند با یکدیگر دشمنی کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آنها تکذیبش کردند. ابوسفیان با پیامبر جنگید و معاویه با علی بن ابی¬طالب عليه‌السلام و یزید با حسین بن علی عليه‌السلام. سفیانی نیز با قائم عليه‌السلام خواهد جنگید.

ویژگی¬های بدنی سفیانی
برای این¬که شناسایی سفیانی به‌سادگی امکان¬پذیر باشد، در تعدادی از روایات، ویژگی¬های چهره و قیافۀ او نیز بیان شده است. این ویژگی¬ها بدین قرار است:
أزرَق= کبود چشم
اعور= شبیه یک چشم
وحش الوجه= دارای صورت وحشت¬انگیز
اشقر = سرخ و سفید آن که سرخی بر سفیدی¬اش غالب باشد
احمر= سرخ‌روی
جدری= آبله¬رو
ضخم الهامة = بزرگ¬سر
ربعة= میانه‌بالا
از جمله امام علی عليه‌السلام در توصیف او فرموده¬اند:
«یخرج ابن آکلۀ الاکباد من الوادی الیابس و هو رجل ربعۀ، وحش الوجه، ضخم الهامۀ بوجهه أثر جدریّ إذا رأیته حسبته أعور...»؛
فرزند زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام می¬کند. او مردی میانه بالا، با صورتی وحشت¬انگیز، درشت سر و آبله¬روست. اگر او را ببینی گمان می¬بری یک چشم است... .
از میان روایاتی که این ویژگی¬ها را بیان کرده¬اند، تنها حدیثی معتبر است که او را سرخ¬روی مایل به سفید و کبود چشم معرفی می¬کند. امام صادق عليه‌السلام در این روایت معتبر فرموده¬اند:
«أنک لو رأیت السفیانی لرأیت أخبث الناس، أشقر، أحمر، أزرق...»؛
تو اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین مردم را دیده¬ای. او سرخ¬روی مایل به سفیدی و کبود چشم است ... .

دین سفیانی
راویانی را که به دین سفیانی پرداخته¬اند، به سه دسته می¬توان تقسیم کرد:
1. سفیانی نصرانی است:
امام علی عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«... و خروج السفیانی برایۀ خضراء و صلیب من ذهب»؛
... و خروج سفیانی با پرچمی سبز و صلیبی از طلاست»
2. سفیانی در ابتدا مسلمان است، ولی به نصرانیت می¬گرود:
امام صادق عليه‌السلام فرموده¬اند:
«و یذهب إلی الروم لدفع الملک الخراسانی و یرجع منها متنصراً»؛
او برای از میان بردن حکومت خراسانی به روم می¬رود و در حالی که به نصرانیت گرویده است از آنجا باز می-گردد.
3ـ سفیانی، مسلمان است:
امام علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... و یکون بالوادی الیابس عدۀ عدیدۀ فیقولون له یا هذا ما یحل لک أن تضیّع الاسلام أما تری ما الناس فیه من الهوان والفتن فاتق الله واخرج أما تنصر دینک...»؛
... در سرزمین خشک تعداد اندکی نزد سفیانی مي‌روند و به او می¬گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوی، آیا ذلت مردم و فتنه¬هایی که آنان را فراگرفته، نمی¬بینی؟ از خدا بترس و خروج کن، آیا دینت را یاری نمی¬کنی؟... .
امام باقر عليه‌السلام نیز فرموده¬اند:
«السفیانی... لم یعبدالله قطّ و لم یر مکۀ و لاالمدینۀ قطّ...»؛
سفیانی ... خدا را هرگز عبادت نکرده و هیچ¬گاه مکه و مدینه را ندیده است... .
روایت اول تصریح به مسلمان بودن او دارد، و در روایت دوم حقیقت اسلام از او نفی شده است، اما از ظاهر آن نمی¬توان استفاده کرد که او مسلمان (مسلمان شناس‌نامه¬ای) نیست. افزون بر آن، ندیدن مکه و مدینه برای غیر مسلمان مذمت نیست. بنابراین، از آن¬جا که در روایت یاد شده در مقام تنقیص و مذمت او به ندیدن مکه و مدینه اشاره شده است، می¬توان فهميد كه او مسلمان است. آغاز قیام او از شام و بالا گرفتن کار او در آن-جا که کشوری اسلامی است، می¬تواند قرینه و شاهدی بر اسلام ظاهری او باشد.
در میان چهار حدیث یاد شده که ما بدان دست یافتیم، می¬توان با حدیث دوم، میان این روایات آشتی برقرار کرد. یعنی سفیانی در ابتدا، به ظاهر مسلمان است و در نهایت به آیین مسیحیان می¬گرود. انگیزه این گرایش می-تواند بهره¬گیری از امکانات غرب در رویارویی با حرکت امام مهدی عليه‌السلام باشد.
به هر حال، از آن¬جا که روایات یاد شده از اسناد معتبری برخوردار نیستند، ما نمی¬توانیم درباره دین سفیانی به نظر قاطعانه¬ای دست یابیم.
البته درباره گرایش¬های دینی سفیانی، یک مطلب قطعی وجود دارد، و آن عناد و تعصب شدید او بر ضد شیعیان است که در روایات معتبر گزارش شده است و در بخش¬های بعد، به آن خواهيم پرداخت.










فصل دوم: ویژگی¬های قیام

زمان قیام سفیانی
اكنون، پس از آشنایی اجمالی با شخصیت سفیانی، نوبت به آن رسیده که پیرامون قیام او که مهم‌ترین بخش از زندگی سفیانی است، كندوكاو کنیم. قلمرو وسيع جغرافیایی‌اي که این جنبش آن را فرا مي‌گيرد و به آن آسیب می‌رساند از یک سو، و تلاش در مسیر ممانعت از حرکت جهانی امام مهدی عليه‌السلام که زیباترین فراز زندگی بشریت است از سوی دیگر، به حادثۀ قیام سفیانی اهمیتی فوق¬العاده مي‌بخشد.
طرح وسیع و دامنه¬دار این حادثه در سخنان پیشوایان دینی و اهتمام امامان معصوم عليهم‌السلام به توجه دادن انديشه مؤمنان به مسأله جنبش سفیانی را در این راستا می¬توان تحلیل و ارزیابی کرد.
براین اساس، شایسته است كه ابعاد مختلف این حادثه (زمان قیام، مکان قیام، اهداف قیام و...) را بررسی نماییم:
بدون تردید، برای قیام سفیانی، سال مشخصی را نمی¬توان تعیین کرد؛ چرا که به دلیل پیوستگی این حادثه با ظهور امام مهدی عليه‌السلام، تعیین زمان برای آن به تعیین وقت برای ظهور امام مهدی عليه‌السلام خواهد انجامید، اما زمان این رخداد از برخی جهات تعیین شده است؛ از جمله: روایات متعددی ماه رجب را زمان آغاز این حرکت ضدّ ارزشی نام برده‌اند. برخی از این روایات متعدد، معتبر به شمار مي‌روند، و افزون بر آن، مضموني یکسان دارند كه خلاف آن روایت نشده است. امام صادق عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«إنّ أمر السفیانی من الأمر المحتوم و خروجه فی رجب»؛
حرکت سفیانی از نشانه¬های حتمی و قطعی است و در ماه رجب روی خواهد داد.
آن حضرت در روایت دیگری فرموده¬اند:
«السفیانی لابدّمنه، و لا یخرج الّا فی رجب»؛
سفیانی به یقین قیام خواهد کرد و قیامش جز در ماه رجب نخواهد بود.
زمان قیام سفیانی از جهت دیگری نیز به نوعی تعیین شده است و آن، هم زمان بودن آن با حرکت یمانی است؛ همان مرد یمنی که به انگیزه اصلاح و مقابله با فساد، جنبش خود را آغاز می¬کند و در برخی از روایات از او تمجید شده است. هم زمان بودن حرکت سفیانی با قیام یمانی در سه روایت گزارش شده است. از جمله امام صادق عليه‌السلام فرموده¬اند:
«الیمانی والسفیانی کفرسی رهان»؛
یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه¬اند.
در روایت چهارمی، قیام سفیانی پس از قیام مردی از صنعا (پایتخت یمن) دانسته شده است.
تعدد این روایات و نیز گزارش آنها در منابع دست اول حدیثی، موجب اطمینان به مضمون آنها می¬شود. از این¬رو، به هم¬زمان بودن حرکت سفیانی با قیام یمانی نیز می¬توان رأی داد.
از دیگر رخدادهای هم زمان با حرکت سفیانی، قیام خراسانی است. امام باقر عليه‌السلام در این‌باره فرموده-اند:
«خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنۀ واحدۀ، فی شهر واحد، فی یوم واحد.»؛
قیام سفیانی، یمانی و خراسانی، در یک سال، یک ماه و یک روز خواهد بود.
حدیث یاد شده از امام صادق عليه‌السلام نیز روایت شده است.
در روایت معتبر دیگری از هم زمانی حرکت پرچم¬های خراسانی با حرکت سفیانی سخن به میان آمده است. پرچم¬های خراسانی ظاهراً به خراسانی مذکور و همراهان او اشاره دارد.
براین اساس، گرچه به اطمینان نمی¬توان مدعی شد که حرکت سفیانی و خراسانی در یک سال و یک ماه است، تلاقی این دو قیام دست‌كم در بخشی از زمان، یقینی خواهد بود.
امام باقر عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«... و یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفۀ وعدتهم سبعون ألفاً... فبیناهم کذلک إذ اقبلت رایات من قبل خراسان و تطوی المنازل طیّاً حثیثاً و معهم نفر من اصحاب القائم»؛
... سفیانی سپاهی هفتاد هزار نفری را به سوی کوفه گسیل می¬دارد... در این حال ( که لشکر سفیانی در حال قتل و غارت کوفیان است) پرچم¬هایی از خراسان حرکت مي‌كنند و به سرعت منازل را مي‌گذرانند در میان آنها برخی از اصحاب قائم عليه‌السلام نیز حضور دارند.
در روایتی از حرکت شیصبانی، پیش از قیام سفیانی سخن به میان آمده است. روایت یاد شده، خبر واحد است و سند معتبری نیز ندارد. بنابراین، به مضمون آن نمی¬توان اعتماد کرد.

مکان قیام سفیانی
درباره مکانی که سفیانی حرکت خود را از آن¬جا آغاز می¬کند، سه دسته روایت وجود دارد:
1. روایاتی که قیام او را از سرزمین شام می¬دانند؛ از جمله امام علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... تخرج بالشام ثلاث رایات: الاصهب والابقع والسفیانی...»؛
... سپس از شام سه پرچم برافراشته می¬شود: پرچم اصهب، ابقع و سفیانی... .
2. روایاتی که حرکت او را از وادی یابس (سرزمین خشک) می¬داند؛ از جمله امام سجاد عليه‌السلام فرموده¬اند:
«ثم یخرج السفیانی الملعون من الوادی الیابس»؛
سپس سفیانی ملعون از سرزمین خشک قیام می¬کند.
3. روایتی که به قیام او از ناحیه مغرب اشاره کرده¬اند؛ امام باقر عليه‌السلام در روایتی فرموده¬اند:
«... یخرج علیهم الخراسانی والسفیانی. هذا من المشرق و هذا من المغرب...»؛
... خراسانی و سفیانی به آنها یورش می¬برند. یکی از مشرق، دیگری از مغرب... .
محتوای روایتی که حرکت او را از مغرب می¬داند، منافاتی با سایر روایات ندارد؛ چرا که شام از نظر جغرافیایی در غرب عراق قرار دارد و محتمل است که مخاطب این روایت، شیعیان عراق بوده¬اند. بنابراین، روایت یاد شده به جهت جغرافیاییِ سرزمین شام اشاره دارد.
محتوای دسته دوم روایات نیز با دسته اول هماهنگ است؛ چرا که وادی یابس از مناطق سرزمین شام است.
امام علی عليه‌السلام در این‌باره فرموده¬اند:
«السفیانی ... یخرج من ناحیۀ مدینۀ دمشق فی واد یقال له وادی الیابس»؛
سفیانی... از منطقه¬ای از شهر دمشق قیام می¬کند؛ از سرزمینی که به آن وادی یابس گویند.
بنابراین، مجموع روایات در این که محل خروج سفیانی سرزمین شام است، اتفاق نظر دارند.
تعدد روایات یاد شده، و گزارش آنها در منابع دست اوّل حدیثی، موجب اطمینان به مضمون آنها (قیام سفیانی از سرزمین شام) می¬شود.

اهداف سفیانی
درباره انگیزه سفیانی، علاوه بر ارضای غریزه قدرت طلبی و سلطه جویی که در طبیعت چنین انسان جنایت‌کار و پلیدی است، دو احتمال وجود دارد که این دو را می¬توان از نوع اقدامات او به دست آورد:
1.کشتار شیعیان:
در روایات متعددی ـ که در بخش¬های آینده خواهد آمد ـ به این انگیزه اشاره شده است. امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده¬اند:
«... فإنّ حنقه و شرهه إنّما هی علی شیعتنا...»؛
... خشم و کینه او تنها متوجه شیعیان ماست و تنها بر کشتن آنها حریص است... .
کشتار شیعیان و اقدامات خشن و بی¬رحمانه سفیانی در سرزمین¬های شیعه¬نشین، می¬تواند دست‌كم به یکی از این دو انگیزه باشد:
الف. تعصبات کور مذهبی که براساس آن، شیعه فرقه¬ای کافر، بدعت¬گذار و منحرف تلقی می¬شود.
ب. از آن¬جا که تفکر شیعی یکی از جدّی¬ترین موانع در مقابل منافع استکبار جهانی است و مقاومت جدّی در برابر زیاده¬خواهی¬های آنان از این تفکر نشأت می¬گیرد، و از سوی دیگر، این تفکر در حال گسترش به سایر مناطق دنیاست، حرکت سفیانی به تحریک دنیای استکبار شکل می¬گیرد، تا این مانع بزرگ برداشته شود.
این تحلیل در میان روایات معتبر شاهدی ندارد، اما روایت ضعیفی که به رفتن سفیانی به سمت روم، برای مقابله با حرکت خراسانی، و آمدن او از آن‌جا اشاره دارد، می¬تواند مؤیّد این فرضیه باشد؛ امام صادق عليه‌السلام در این باره فرمودند:
«و یذهب الی الروم لدفع الملک الخراسانی و یرجع منها متنصراً فی عنقه صلیب»؛
او برای مقابله با حکومت خراسانی به روم می¬رود و در حالی که به نصرانیت گرویده و صلیبی از طلا بر گردن دارد، از آن‌جا باز می¬گردد.
اگر ما انگیزه اصلی سفیانی را مقابله با شیعیان بدانیم، حمله او به عراق پیش از حمله به مکه و مدینه، کاملاً معقول و موجه خواهد بود.
2.جلوگیری از نهضت جهانی امام مهدی عليه‌السلام:
فرضیه دوم این است که انگیزه سفیانی از قیام، پیش‌گیری از شکل¬گیری نهضت امام مهدی عليه‌السلام است. براین اساس، باید به این سؤال پاسخ داد که اگر انگیزه اصلی او پیش‌گیری از حرکت جهانی امام مهدی عليه‌السلام است، او از کجا به نزدیک بودن زمان ظهور پی برده است؟
به سؤال یاد شده دو پاسخ می¬توان داد:
الف. با خبر شدن سفیانی از نزدیک شدن زمان ظهور، به این دلیل است که امام مهدی عليه‌السلام اندکی پیش از ظهور، به صورت نیمه علنی، فعالیت¬هايی محدود مي‌كنند. عوامل اطلاعاتی سفیانی از حضور نیمه‌علنی امام عليه‌السلام در میان مردم با خبر مي‌شوند و سفیانی برای دستگیری و قتل حضرت، حرکت خود را آغاز می¬کند. فعالیت نیمه‌علنی امام مهدی عليه‌السلام پیش از ظهور، در تعدادی از روایات ، که برخی از آنها معتبرند؛ گزارش شده است؛ از جمله امام باقر عليه‌السلام در حدیث معتبری در این‌باره فرموده¬اند:
«و یبعث السفیانی بعثاً إلی المدینۀ. فینفر المهدی منها إلی مکۀ، فیبلغ أمیر جیش السفیانی أن المهدی قد أخرج إلی مکۀ...»؛
سفیانی سپاهی را به مدینه می¬فرستد. مهدی از آن‌جا مي‌گريزد و به مکه می¬رود. به امیر سپاه سفیانی گزارش می‌رسد که مهدی به مکه رفته است... .
روایت یاد شده به قرینه ذیل آن، از حوادث پیش از ظهور گزارش می¬دهد، و با صراحت، به اطلاع یافتن سفیانی از حضور امام مهدی عليه‌السلام در مدینه پیش از ظهور، و در نتیجه، به فعالیت¬های حداقل نیمه علنی امام مهدی عليه‌السلام دلالت دارد.
براساس تحلیل یاد شده، حمله سفیانی به عراق، ممكن است به منظور درهم‌کوبیدن شیعیانی باشد که در آینده نزدیک، سپاهیان و همراهان امام مهدی عليه‌السلام خواهند بود.
ب. قیام سفیانی برای مقابله با حرکت امام مهدی عليه‌السلام نه به دلیل علم او به ظهور نیمه علنی امام عليه‌السلام بلکه تنها به دليل احتمال نزدیک بودن ظهور است. شیوع زمزمه¬های نزدیک بودن ظهور منجی در میان تمامی انسان¬های معتقد به موعود آخرالزمان (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) از یک¬سو، و عظمت تهدیدی که از ناحیه امام مهدی عليه‌السلام متوجه جبهه کفر می¬شود از سوی دیگر، سفیانی را بر آن می¬دارد تا به انگیزه ممانعت از حرکت جهانی آن حضرت و به گمان خود، آن را پیش از تحقق در نطفه خفه كند. او با این انگیزه، حرکت خود را آغاز می¬کند و به کشتار شیعیاني مي‌پردازد که سپاهیان مهدی موعودند.
وی پس از آغاز قیام و حمله به عراق، به منظور کنترل حجاز که محل شروع حرکت جهانی مهدی موعود عليه‌السلام است، درصدد تصرف حجاز برمی¬آید و سپاهی را به سوی عربستان گسیل می¬دارد.
در برابر هر یک از دو تحلیل یاد شده، این سؤال بی پاسخ می¬ماند که:
اگر تحلیل اول درست باشد و سفیانی از ظهور نیمه علنی امام مهدی عليه‌السلام آگاه باشد، باید سفیانی در ابتدا به سمت حجاز و نه عراق یورش برد؛ در حالی که براساس روایات ـ که به زودی خواهد آمد ـ او پیش از حمله به حجاز، به عراق یورش خواهد برد.
و اگر تحلیل دوم درست باشد و سفیانی از فعالیت¬های نیمه علنی امام عليه‌السلام آگاه نباشد، او باید پس از حمله به عراق به مکه (محل آغاز حرکت امام مهدی عليه‌السلام )، یورش برد؛ در حالی که روایات ـ چنان که به زودی می¬آید ـ از حمله او به مدینه پیش از مکه گزارش می¬دهند.
ج. با جمع میان فرضیه¬های یاد شده، می¬توان تحلیل سومی نیز ارائه کرد که از دو تحلیل پیشین، معقول¬تر و با روایات هماهنگ¬تر است. به این توضیح که: سفیانی براي کشتار شیعیان و پیش‌گیری از نشر فرهنگ شیعی با هدف مقابله با حرکت احتمالی امام مهدی عليه‌السلام قیام خود را آغاز می¬کند و به عراق که از مراکز مهم شیعه و در آینده مرکز حکومت جهانی امام مهدی عليه‌السلام است، حمله می¬کند. پس از حمله به عراق، از حضور حضرت مهدی عليه‌السلام در مدینه اطلاع می¬یابد، و به همین دلیل، برای دستگیری و قتل آن حضرت سپاهی را به مدینه گسیل می¬دارد، و با حرکت امام عليه‌السلام به سوی مکه، وی نیز سپاه خود را به جانب مکه می¬فرستد.

چگونگی قیام سفیانی
درباره این موضوع که به قدرت رسیدن سفیانی در شام با کودتاست و یا براساس قوانین رایج در آن سرزمین، اظهارنظر قطعی نمی¬توان کرد. اما شواهدی وجود دارد که کودتایی بودن این حرکت را تایید می¬کند، از جمله:
1. روایاتی که بر درگیری سفیانی با دیگر مدعیان حکومت و پیروز شدن او دلالت دارد ؛ چنان که امام باقر عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«... فأوّل أرض تخرب أرض الشام، ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: رایۀ الاصهب، و رایۀ الابقع، ورایۀ السفیانی. فیلتقی السفیانی بالابقع فیقتتلون، فیقتله السفیانی و من تبعه ثم یقتل الاصهب...»؛
... اولین سرزمینی که خراب می¬شود، شام است. در این هنگام سه پرچم با یکدیگر به نزاع برمی¬خیزند: پرچم اصهب و ابقع و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه مي‌شود، با یکدیگر می¬جنگند. سفیانی او و یارانش را می¬کشد، و پس از آن اصهب را می¬کشد... .
2. روایتی که بر خروج او از شام و سپس خضوع مردم در برابر او دلالت دارد. بدون تردید خضوعِ پس از به قدرت رسیدن، نشان از آن دارد که چنین حکومتی براساس خواست مردم شکل نگرفته است. امام علی عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«... یخرج بالشام فینقاد له أهل الشام الاطوائف من المقیمین علی الحق یعصمهم الله من الخروج معه...»؛
... او در شام قیام می¬کند، پس شامیان از او اطاعت می¬کنند، مگر گروهی از کسانی که بر عقیده حق پای می‌فشارند و بر آن استوار هستند که خداوند آنها را از همراهی با او حفظ می¬کند... .
3. روایت معتبری که بر پنهان¬کاری فوق¬العاده سفیانی و زندگی مخفیانه او دلالت دارد. انتخاب این شیوه زندگی، می¬تواند قرینه¬ای بر به قدرت رسیدن او از طریق نامشروع باشد. امام صادق عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«... و قد بلغ من خبثه أنّه یدفن اّم ولد له و هی حیۀ مخافۀ أن تدل علیه...»؛
...خباثت او به حدّی است که مادر فرزندش را زنده زنده دفن می¬کند، از ترس این که مکان او را گزارش دهد... .
4ـ روایت معتبری که برآشفتگی اوضاع شام در زمان به قدرت رسیدن سفیانی دلالت دارد، که با وجود چنین اوضاع آشفته¬ای، انتخاب رهبر به شکل دموکراتیک بعید می¬نماید. امام باقر عليه‌السلام دراین باره فرموده¬اند:
«... فتلک السنۀ یا جابر فیها اختلاف کثیر فی کل أرض من ناحیۀ المغرب فأوّل أرض تخرب أرض الشام...»؛
... ای جابر، در آن سال در تمام سرزمين‌هاي ناحیه مغرب اختلاف فراوانی خواهد افتاد، و اوّلین سرزمینی که ویران می¬شود، شام است... .

پیوستگی قیام سفیانی با ظهور امام مهدی عليه‌السلام
از موضوعات اساسی مربوط به حرکت سفیانی، فاصله زمانی آن با ظهور امام مهدی عليه‌السلام است. روایات متعددی بر پیوستگی و نزدیکی این دو حادثه مهم دلالت می¬کنند. روایات یادشده عبارت‌اند از:
1. روایاتی که ظهور در پیوستگی این دو رخداد دارند، از جمله:
امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده‌اند:
«لایکون ما ترجون حتی یخطب السفیانی علی أعوادها فإذا کان ذلک انحدر علیکم قائم آل محمد من قبل الحجاز»؛
آنچه انتظارش را می¬کشید، رخ نخواهد داد تا این که سفیانی بر منبر خطبه بخواند. وقتی چنین شد قائم آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله از سمت حجاز با شتاب به سوی شما می¬آید.
آن حضرت در روایت دیگری در پاسخ سوال از سفیانی فرمودند:
«و أنّی لکم بالسفیانی حتی یخرج قبله الشیصبانی... فتوقعوا بعد ذلک السفیانی و خروج القائم»؛
ممکن نخواهد بود شما سفیانی را درک کنید مگر این که پیش از او شیصبانی قیام کند... پس از آن منتظر سفیانی و ظهور قائم عليه‌السلام باشید.
2. روایاتی که شیعیان را به حرکت و یا حرکت به سمت مکه پس از خروج سفیانی دعوت کرده است، از جمله:
امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری می¬فرمایند:
«کفی بالسفیانی نقمۀ لکم من عدوّکم ... من أراد منهم أن یخرج، یخرج إلی المدینۀ أو إلی مکۀ أو إلی بعض البلدان. ثم قال: ما تصنعون بالمدینۀ و إنّما یقصد جیش الفاسق إلیها و لکن علیکم بمکۀ فانها مجمعکم...»؛
سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است... شیعیانی که می¬خواهند از دست سفیانی بگریزند به مدینه یا مکه یا دیگر شهرها بروند. سپس فرمودند: به مدینه نروید؛ زیرا سپاه مرد فاسق (سفیانی) به آن جا حمله خواهد کرد، بلکه بر شما باد به مکه؛ چرا که آن¬جا محل اجتماع شماست.
امام صادق عليه‌السلام نیز در حدیث معتبری فرمودند:
«إذا کان رجب فاقبلوا علی اسم الله عزوجل و إن أحببتم أن تتأخّروا إلی شعبان فلاضیر و إن أحببتم أن تصوموا فی أهالیکم فلعلّ ذلک أن یکون أقوی و کفاکم بالسفیانی علامۀ»؛
چون رجب فرارسید با نام خدا حرکت کنید. اگر خواستید تا شعبان صبر کنید، مانعی ندارد، و باز اگر مایل بودید ماه رمضان را در نزد خانواده خود باشید، شاید برایتان بهتر باشد، و سفیانی به عنوان علامتي برای شما، بس خواهد بود.
در این روایات به ظهور امام مهدی عليه‌السلام تصریح نشده است، لیکن بی¬گمان سفارش شیعیان به حرکت به سوی مکه، آن¬هم بلافاصله پس از خروج سفیانی که از نشانه¬های ظهور است، و تذکر این نکته که: آن¬جا محل اجتماع شماست، اشاره به چیزی نيست جز حادثۀ ظهور که در مکه رخ خواهد داد.
3. روایاتی که شیعیان را به حرکت به سوی اهل بیت عليهم‌السلام پس از خروج سفیانی دعوت کرده است، از جمله:
امام صادق عليه‌السلام در روايت معتبري فرموده‌اند:
«یا سدیر الزم بیتک و کن حلساً من احلاسه، واسکن ما سکن اللیل والنهار. فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج، فارحل الینا و لو علی رجلک»؛
ای سدیر، از خانه¬ات بیرون نیا و چون گلیمی از گلیم¬های خانه باش و تا شب و روز آرام است تو نیز ساکت باش. همین¬که خبر قیام سفیانی به تو رسید، به سمت ما کوچ کن، گرچه با پای پیاده باشی.
آن حضرت در حدیث دیگری فرمودند:
«لاتبرح الارض یا فضل حتی یخرج السفیانی، فإذا خرج السفیانی فأجیبوا إلینا [ یقولها ثلاثاً ] و هو من المحتوم»؛
ای فضل، از جایت حرکت نکن تا این¬که سفیانی قیام کند. هنگامی که او قیام کرد، دعوت ما را پاسخ دهید [ این جمله را سه بار تکرار فرمودند] چرا که او از علایم حتمی است.
این روایات به وضوح بر این مطلب دلالت دارند که پس از قیام سفیانی ـ که از علایم ظهور امام مهدی عليه‌السلام است ـ مردی از اهل¬بیت عليهم‌السلام در میان مردم حضور دارد. این مرد بدون تردید کسی جز امام مهدی عليه‌السلام نمی¬تواند باشد.
4. روايت خسف بيداء:
اين احاديث همان طور كه خواهد آمد ـ به فرو رفتن سپاه سفياني در سرزمين بيداء اشاره دارند، و از آنجا كه بر اساس روايات معتبر، اين حادثه با ظهور امام مهدي عليه‌السلام همزمان است، در نتيجه اين روايت نيز بر پيوستگي قيام سفياني و ظهور امام مهدي عليه‌السلام دلالت مي‌كنند
5. روایاتی که بر درگیری سفیانی با امام مهدی عليه‌السلام و یا کشته شدن وی به دست آن حضرت دلالت دارند.
این روایات نیز دلیل دیگری بر پیوستگی و قرب زمانی این دو رخداد مهم است ـ تفصیل این روایات در بخش¬های آینده خواهد آمد.
6. روایاتی که به پیوستگی این دو حادثه تصریح دارد:
امام باقرعليه‌السلام در حديث معتبري پس از اشاره به جنگ‌هاي سفياني و حمله او به كوفه و مدينه و فرو رفتن سپاه او در سرزمين بيداء فرموده‌اند:
«... و القائم يومئذٍ بمكة قد اسند ظهره الي الكعبة ...»؛
... و قائم عليه‌السلام در آن روز در مكه است و به كعبه تكيه كرده و ... .
امام صادق عليه‌السلام در حديثي در پاسخ به اين سؤال كه فرج شيعيان شما كي خواهد بود فرموده‌اند:
«... و ظهر السفياني و اقبل اليماني و تحرك الحسنيّ... و يستأذن الله في ظهوره فيطّلع علي ذلك بعض مواليه فيأتي الحسنيّ فيخبره الخبر فيبتدره الحسنيّ الي الخروج فيثبّ عليه اهل مكّة و يقتلونه و يبعثون برأسه الي الشاميّ فيظهر عند ذلك صاحب هذا الامر»؛
... وقتي كه سفياني ظهور كند و يماني آشكار شود و حسني جنبش خود را آغاز نمايد... و مهدي عليه‌السلام از خداوند درباره ظهورش اجازه مي‌خواهد پس يكي از مواليان آن حضرت از اين موضوع آگاه مي‌شود و نزد حسني آمده و او را از خبر آگاه مي‌كند و حسني در قيام بر آن حضرت پيش‌دستي مي‌كند، پس مردم مكه بر او شوريده و او را به قتل مي‌رسانند و سرش را نزد شامي مي‌فرستند، پس در اين هنگام صاحب اين امر ظهور مي‌كند.
اين روايت از هم‌زماني ظهور با جنبش شامي خبر مي‌دهد. شامي ياد شده به دو دليل همان سفياني است.
دليل اول ساير رواياتي است كه آغاز قيام سفياني را از شام مي‌داند و بر اين اساس ناميدن سفياني به شامي توجيه‌پذير است.
دليل دوم صد روايت است كه به قيام سفياني تصريح كرده و نامي از شامي نبرده است و در ادامه به فرستادن سر حسني براي شامي اشاره شده است كه اين نشان‌دهنده اين است كه شامي همان سفياني است.
آن حضرت در حديث ديگري فرموده‌اند:
«السفیانی والقائم فی سنۀ»؛
حرکت سفیانی و ظهور قائم عليه‌السلام در یک سال است.
سند روایت فوق ضعیف است، و به همین دلیل، ما آن را در انتها آوردیم. اما از آن¬جا که محتوای آن را روایات پیش گفته تأیید می¬کنند، به صدور آن از معصوم می¬توان اطمینان حاصل کرد. بنابراین، براساس این روایت و سایر روایات پیش گفته، به پیوستگی حرکت سفیانی و حرکت امام مهدی عليه‌السلام می¬توان رأی داد. فاصله زمانی این دو حادثه در بخش¬های آینده روشن خواهد شد.













فصل سوم: سیر قیام سفیانی

تثبیت موقعیت:
سفیانی پس از قیام، به تثبیت موقعیت خود و سرکوب مخالفان و سایر رقبا خواهد پرداخت.
روایتی، مخالفان سفیانی را حسنی، اموّی و قیسی نام برده است. در روایت دیگری، منصور یمانی، و در سه روایت، ابقع، و در روایتی، اصهب از مخالفان سفیانی برشمرده شده‌اند که همگی در جنگ با سفیانی شکست خواهند خورد. امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده‌اند:
«... ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: رایۀ الاصهب و رایۀ الابقع و رایۀ السفیانی، فیلتقی السفیانی بالابقع فیقتتلون، فیقتله السفیانی و من تبعه ثم یقتل الاصهب...»؛
... در این هنگام سه پرچم با یکدیگر به نزاع برمی¬خیزند: پرچم ابقع و اصهب و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه مي‌شود و با یکدیگر می¬جنگند، و سفیانی او و یارانش را می¬کشد. پس از آن اصهب را می¬کشد... .
به جز روایت معتبر یاد شده که از درگیری سفیانی با ابقع و اصهب گزارش می¬دهد، سایر روایات علاوه بر این‌که خبر واحدند، اسناد معتبری نیز ندارند. بنابراین، به محتوای آنها نمی¬توان اطمینان کرد.
سفیانی پس از سرکوبی مخالفان و تثبیت موقعیت خود، پنج سرزمین را تصرف خواهد کرد. امام صادق عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«السفیانی من المحتوم... فإذا ملک الکورالخمس ملک تسعۀ أشهر...»؛
سفیانی از علایم حتمی و قطعی است... چون مناطق پنج‌گانه را تصرف کرد، نُه ماه حکم خواهد راند... .
آن حضرت در روایت دیگری فرموده¬اند:
«أن السفیانی یملک بعد ظهوره علی الکور الخمس حمل امرأۀ...»؛
سفیانی پس از تصرف کردن مناطق پنج‌گانه، به مدت حمل زن ( نُه ماه) حکم خواهد راند... .
مضمون فوق را روایت دیگری نیز تأیید می¬کند.
امام صادق عليه‌السلام در حدیث دیگری مناطق پنج‌گانۀ یاد شده را نام برده¬اند:
«... إذا ملک کور الشام الخمس: دمشق، حمص و فلسطین و الاردن و قِنّسرین فتوقعوا عند ذلک الفرج...»؛
...چون سفیانی مناطق پنج‌گانه شام: دمشق، حمص، فلسطین، اردن و قِنّسرین را تصرف کرد، منتظر فرج باشید... .
روایت دیگری نیز مضمون فوق را تأیید می¬کند. اما این دو روایت سند معتبری ندارند.
بنابراين، سفیانی برای سرکوبی شیعیان و ممانعت از حرکت امام مهدی عليه‌السلام از شام، قیام خود را آغاز مي‌كند، و پس از سرکوبی رقیبان، پنج سرزمين را تصرف خواهد کرد ـ در ادامه سير اقدامات سفياني را پي مي‌گيريم.


نبرد قرقیسیا
سفیانی پس از سرکوب مخالفان، هدفی جز حمله به عراق ندارد. از این¬رو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار مي‌شود. در میانۀ راه، در منطقه¬ای به نام قرقیسیا (شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات) جنگی هولناک درمی¬گیرد و بسیاری کشته می¬شوند.
در تعدادی از احادیث، پیشوایان دینی از جنگ قرقیسیا خبر داده‌اند. امام صادق عليه‌السلام در حدیثی فرموده¬اند:
«ان لله مائدۀ [مأدبۀ] بقرقیسیاء یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء و یا سباع الارض، هلمّوا إلی الشبع من لحوم الجبارین!»؛
برای خداوند در قرقیسیا سفره¬ای [غذایی] است. از آسمان ندا دهنده¬ای آشکار مي‌شود و آواز می¬دهد: ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید برای سیر شدن از گوشت ستمگران!
روایتی، دو گروه درگير این جنگ را، فرزندان عباس و مروانی خوانده است ، اما چهار حدیث دیگر سفیانی را یکی از طرف¬های درگیری می¬دانند، از جمله حضرت علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«یظهر السفیانی علی الشام ثم یکون بینهم وقعۀ بقرقیسیا حتی تشبع طیر السماء و سباع الارض من جیفهم...»؛
سفیانی بر شام غلبه می¬کند. سپس میان آنها در منطقه قرقیسیا جنگی درخواهد گرفت. در آن جنگ، آن قدر کشته می¬شوند که پرندگان آسمان و درندگان زمین از مردارشان سیر می¬شوند.... .
از میان روایات یاد شده، تنها این حدیثِ امام باقر عليه‌السلام از سند معتبری برخوردار است:
«... و یمرّ جیشه بقرقیسیا فیقتتلون بها فیقتل من الجبارین مأۀ ألف...»؛
... سپاه سفیانی به قرقیسیا می¬رسد. در آن¬جا نبردی درمي‌گيرد و از ستمگران صدهزار نفر کشته می¬شوند... .
از میان این روایات، به حدیثی که طرف¬های درگیر جنگ قرقیسیا را فرزندان عباس و مروانی برمي‌شمرد، به لحاظ خبر واحد بودن و ضعف سند و مخالفت با دیگر روایات، نمی¬توان اعتماد کرد. اما براساس روایت معتبر پیش گفته¬ و سایر روایاتی که مؤید این حدیث¬اند، به چند مطلب می¬توان قاطعانه نظر داد:
1. نبرد قرقیسیا واقع خواهد؛
2. یکی از متخاصمین، سفیانی است؛
3. دو طرف درگیری، اهل باطل¬اند؛
4. این نبرد، تلفات انسانی فراوانی بر جای خواهد گذاشت؛
5 ـ سپاه سفیانی، علی¬رغم تلفات سنگین، پیروز این نبرد است.
روایات به انگیزه این نبرد اشاره نکرده¬اند، اما این احتمال وجود دارد که نبرد یاد شده به دليل مقاومت حاکمان آن سرزمين در برابر زیاده‌خواهی¬های سفیانی باشد؛ چرا که سفیانی برای رسیدن به کوفه، تمام مسیر شام تا کوفه را تصرف خواهد كرد.
در روایات از طرفِ دیگر نبردِ قرقیسیا نیز سخنی به میان نیامده است. هم چنان که گذشت، از روايات ياد شده تنها بر روش حق نبودن دو گروه متخاصم را مي‌توان فهميد. در روایت معتبر دیگری امام باقر عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... کفی بالسفیانی نقمۀ لکم من عدوکم و هو من العلامات لکم. مع أن الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهرین بعد خروجه لم یکن علیکم بأس حتی یقتل خلقاً کثیراً دونکم...»؛
... سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است، و او برای شما یکی از علامات است. وقتی این مرد فاسق قیام کرد، باکی بر شما نیست که یک یا دو ماه درنگ کنید تا این که او تعداد زیادی از غیر شما را بکشد... .
این روایت، هر چند به نبرد قرقیسیا تصریح نكرده است، به قرینه سایر روایات به احتمال زیاد درباره جنگ یادشده خواهد بود و براین اساس، از این روایت فهمیده می¬شود که: طرفِ دیگرِ این نبرد نیز از دشمنان شیعه است.

حمله به عراق
درباره این که سپاه سفیانی پس از پیروزی در نبرد قرقیسیا به چه اقدامی دست خواهد زد، دو دسته روایت وجود دارد. براساس ظاهر برخی از روایات، سفیانی به صورت هم زمان با دو سپاه مختلف به مدینه و عراق یورش خواهد برد. پیامبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در این‌باره فرموده¬اند:
«... خرج علیهم السفیانی من الوادی الیابس... فیبعث جیشین جیشاً إلی المشرق و جیشاً إلی المدینۀ...»؛
... سفیانی از سرزمین خشک قیام می¬کند... او سپاهی را به مشرق (عراق) و سپاهی را به مدینه گسیل می¬دارد... .
اما دسته دیگری از احادیث به یورش سفیانی به عراق و سپس به حجاز دلالت دارند، از جمله امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری پس از اشاره به جنگ قرقیسیا فرموده‌اند:
»... و یبعث السفیانی جیشاً الی الکوفۀ و...»؛
... و سفیانی سپاهی را به کوفه گسیل می¬دارد... .
و در ادامه، جریان حمله سفیانی به مدینه را تشریح فرموده¬اند.
به قرینه روایات دسته دوم، روایات دسته اوّل تنها درباره اصل حملۀ سفیانی به حجاز و عراق است، نه بیان تقدّم یا تأخّر زمانی آنها.
یورش سفیانی به کوفه در روایات متعددی گزارش شده است. در بیشتر این روایات، از حمله سفیانی به کوفه سخن به میان آمده است، اما بدون تردید مقصود از کوفه سرزمين‌هاي شیعه¬نشین عراق است. چنان¬که برخی از احادیث بر این مطلب تصریح کرده¬اند. از جمله امام باقرعليه‌السلام در روایت معتبری فرموده¬اند:
«ثم لا یکون له همۀ الّا الاقبال نحو العراق...»؛
سپس سفیانی هدفی جز رفتن به سوی عراق ندارد... .
البته کوفه كه یکی از کهن¬ترین مناطق شیعه¬نشین و نیز مرکز حکومت امام مهدی عليه‌السلام است، در نظر سفیانی جایگاه ویژه¬ای خواهد داشت، و از این¬رو، آماج حملات بیشتری قرار خواهد گرفت.
در احادیث متعددی از کشتار هولناک مردم این سرزمین به دست سپاه سفیانی گزارش شده است، از جمله امام باقر عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«... یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفۀ وعدّتهم سبعون ألفاً، فیصیبون من أهل الکوفۀ قتلاً و صلباً و سبیاً...»؛
... سفیانی سپاهی هفتاد هزار نفری را به کوفه گسیل می¬دارد. آنها برخی از اهل کوفه را می¬کشند، برخی را به دار می¬آویزند و برخی را اسیر می¬کنند... .
امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبر دیگری با اشاره به در امان ماندن بانوان از شرّ سپاه سفیانی، به شیعیان سفارش فرموده¬اند که خود را از چشمان سپاه سفیانی مخفی دارند و سپس به سمت مکه روانه شوند:
«... یتغیّب الرجال منکم عنه فإنّ حنقه و شرهه إنّما هی علی شیعتنا و أما النساء فلیس علیهنّ بأس إن¬شاءالله تعالی. قیل: فإلی أين مخرج الرجال و یهربون منه؟ فقال: من أراد منهم أن یخرج یخرج إلی المدینۀ أو إلی مکۀ أو إلی بعض البلدان. ثم قال: ما تصنعون بالمدینۀ و إنّما یقصد جیش الفاسق إلیها و لکن علیکم بمکۀ فإنّها مجمعکم...»؛
... مردان شما خود را از او مخفی کنند؛ زیرا خشم و کینه او تنها متوجه شیعیان ماست و تنها بر کشتن آنها حریص است. اما به زنان ان¬شاء¬الله آسیبی نمی¬رسد. پرسیده شد: مردان به کجا فرار کنند؟ فرمودند: کسانی که می¬خواهند به جایی بروند به مدینه یا مکه یا بعضی از شهرهای دیگر بروند. سپس فرمودند: در مدینه چکار دارید ـ به مدینه نروید ـ چرا که سپاه فاسق قصد آن¬جا را می¬کند. بر شما باد رفتن به مکه. آن جا محل اجتماع شماست... .
مضمون فوق را روایات دیگری نیز تأیید می¬کنند.
در روایات، از مقاومت حاکمیت عراق در برابر سپاه سفیانی، سخنی به میان نیامده است. این مطلب می¬تواند معلول آشفتگی سرزمین عراق و فقدان حاکمیت مقتدر باشد، و البته تنها در یک روایت که سند معتبری دارد، از درگیری گروهی اندک با سپاه سفیانی گزارش شده است. امام باقر عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... ثم یخرج رجل من موالی أهل الکوفۀ فی ضعفاء فیقتله أمیر جیش السفیانی بین الحیرۀ و الکوفۀ...»؛
... سپس مردی از موالی اهل کوفه همراه با تعدادی اندک در برابر سفیانی قیام می¬کند، و فرمانده لشکر سفیانی، او را میان حیره و کوفه می¬کشد... .
این احتمال نیز وجود دارد که نبرد قرقیسیا میان حاکمیت عراق و سپاه سفیانی باشد. انگیزه حمله سفیانی به عراق را پیش از این بيان کردیم.

حمله به مدینه
سفیانی پس از حمله به کوفه و تصرف آن¬، از حضور امام مهدی عليه‌السلام در مدینه مطلع می¬شود، از این-رو، برای دستگیری آن حضرت سپاهی را به سمت مدینه گسیل می¬دارد. سپاه سفیانی برای دستگیری و کشتن حضرت، عده زیادی را دستگیر می¬کند و به قتل می¬رساند. امام علی عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«... و یبعث بجیش إلی المدینۀ فیأخذون من قدروا علیه من آل محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله و یقتل من بنی هاشم رجال و نساء فعند ذلک یهرب المهدی والمبیض من المدینۀ إلی مکۀ»؛
... سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می¬دارد و آنها کسانی از خاندان پیامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله را که بتوانند دستگیر می¬کنند و از بنی هاشم مردان و زنان فراوانی را می¬کشند. در این هنگام مهدی و مبیض به سمت مکه می گریزند.
اما امام مهدی عليه‌السلام به صورت مخفیانه مي‌گريزد و به سمت مکه حرکت می¬کند. امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده¬اند:
«... و یبعث السفیانی بعثاً إلی المدینۀ فینفر المهدی منها إلی مکۀ فیبلغ أمیر جیش السفیانی أنّ المهدی قد خرج الی مکۀ...»؛
... و سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می¬دارد. مهدی عليه‌السلام از آن جا به سمت مکه می¬گریزد. به فرمانده سپاه سفیانی گزارش می¬رسد که مهدی به سمت مکه رفته است... .
هم چنین در روایات از مقاومت حاکمیت منطقه حجاز در برابر سپاه سفیانی سخنی به میان نیامده است. این مطلب می¬تواند به جهت فقدان حاکمیت مقتدر در سرزمین حجاز باشد، هم¬چنان که می¬تواند معلول توافق حاکمان حجاز و سفیانی برای کشتار شیعیان و دستگیری امام مهدی عليه‌السلام باشد.

سفیانی و جامعه بین¬الملل
در پایان این بخش باید به این سؤال اساسی پاسخ دهیم که: آنچه تاکنون گذشت، مانند قیام سفیانی و حمله او به کشورهای مختلف و تصرف مناطق مختلف جهان و...، همگی با فرهنگ و شرایط دوران گذشته تناسب دارد، اما امروزه که با تشکیل سازمان¬های بین¬المللی، قوانین جهانی تصویب شده است و تمام کشورها خود را ملزم به رعایت آن می¬دانند و با تخلف کشوری از این قوانین و مقررات، فشار بین¬المللی او را به رعایت قوانین وادار می¬کند، چگونه ممکن است یک تن در کشوری قیام کند و چند کشور را به تصرف خود درآورد و جامعه جهانی در برابر او واکنشی نشان ندهد؟ به سوال یاد شده پاسخ¬های مختلفی می¬توان داد، از جمله:
1. عدم واکنش جامعه جهانی، به این دلیل می¬تواند باشد که به فاصله چند ماه پس از قیام سفیانی، ظهور امام مهدی عليه‌السلام رخ می¬دهد و پیش از آن¬که جامعه جهانی بتواند برای واکنش مناسب تصمیمی بگیرد و اقدامی بکند، با رخ دادن حادثۀ ظهور معادلات جهانی تغییر می¬کند.
2. روایات متعددی از آشفتگی جهان در آستانۀ ظهور گزارش داده¬اند . جنگ¬های خانمان‌سوز و درگیری-های خونین، کشورهای مختلف را به خود مشغول خواهد کرد و توان انسانی و نظامی کشورهای درگیر را به شدت کاهش خواهد داد. سازمان¬های جهانی در این فضا قدرتی برای واکنش در برابر سفیانی نخواهند داشت. امام صادق عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«قدّام القائم موتان: موت أحمر و موت أبیض حتی یذهب من کل سبعۀ خمسۀ. الموت الاحمر السیف والموت الابیض الطاعون»؛
پیش از قیام قائم عليه‌السلام دو مرگ پدید خواهد آمد: مرگ سرخ و مرگ سفید، تا آن¬جا که از هر هفت تن، پنج تن بمیرند. منظور از مرگ سرخ، کشته شدن با شمشیر است و مراد از مرگ سفید، شیوع طاعون و وباست.
آن حضرت در روایت معتبر دیگری فرموده¬اند:
«لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلثا الناس فقیل له: إذا ذهب ثلثا الناس فمن یبقی؟ فقال: أما ترضون أن تکونوا الثلث الباقی؟»؛
این امر (ظهور) رخ نخواهد داد مگر هنگامی که یک سوم مردم از بین بروند. سوال شد: اگر یک سوم مردم از میان بروند چه کسی باقی می¬ماند؟ حضرت فرمودند: آیا دوست ندارید از یک سوم باقی مانده باشید؟
3. التزام و تعهد نسبت به قوانین بین¬المللی، به علت مصالحی است که به کشورهای متعهد برمی¬گردد. از این رو، اگر کشوری در خود توانایی سیطره بر دنیا را بیابد، هرگز دور نخواهد بود که بر تمام قوانین بین¬المللی و تعهدات خود پشت پا بزند. نمونه بارز این واقعیت رژیم مستبد امریکاست که با حمله به عراق، تمام مقررات بین¬المللی را زیر پا گذاشت. بنابراین وجود روح استکباری به همراه توان نظامی می¬تواند هر کشوری را نسبت به قوانین بین¬المللی بی اعتنا کند.
4. امکان دارد که اقدامات سفیانی، ظاهری کاملاً قانونی و هماهنگ با قوانین بین¬المللی داشته باشد و او براساس موافقت¬نامه¬هایی که با کشورهای مربوط امضا کرده است، برای سرکوبی جریانی خاص وارد عمل شود، چنان¬که ما این احتمال را در حمله او به حجاز مطرح کردیم.
5. شاید عدم واکنش جامعه جهانی در برابر سفیانی، به این دلیل باشد که اقدامات سفیانی، همچون کشتار شیعیان، با اهداف و منافع کشورهای با نفوذ و اقتدار همسو باشد و از این رو، سازمان¬های بین¬المللی نه تنها رغبتی به جلوگیری از اقدامات او نخواهند داشت، بلکه ممکن است او را تأیید هم بکنند.

خسف بیداء
یکی از مهم¬ترین بخش‌های حرکت سفیانی، حادثه «خسف بیداء» است. «خسف» به معنای فرو رفتن است و «بیداء» سرزمینی است میان مکه و مدینه . واقعه خسف بیداء از علایم حتمی ظهور است. امام صادق عليه‌السلام در این خصوص فرموده¬اند:
«من المحتوم الذی لابدّان یکون قبل القائم خروج السفیانی و خسف بالبیداء...»؛
از علایم حتمی که به ناچار پیش از قیام قائم عليه‌السلام اتفاق خواهد افتاد، قیام سفیانی و فرو رفتن در زمین بیداء است... .
در حدیث دیگری نقل شده که وقتی از امام صادق عليه‌السلام سؤال شد: آیا سفیانی از علایم حتمی است؟ فرمودند:
«نعم، و قتل نفس الزکیۀ من المحتوم، والقائم من المحتوم و خسف بالبیداء من المحتوم...»؛
بله، و کشته شدن نفس زکیه نیز حتمی است، قائم نیز حتمی است. خسف بیداء نیز حتمی است... .
سند روایات یاد شده ضعیف است، اما از آن جا که محتوای آنها در روایات معتبر ذکر شده و انگیزه¬ای برای اضافه کردن خسف بیداء به این روایات نمی¬تواند وجود داشته باشد، بنابراین، به مضمون آنها (حتمي بودن خسف بيداء) می‌توان مطمئن شد.
در میان احادیثی که علایم حتمی ظهور را برشمرده¬اند، جز در دو روایت یاد شده، نامی از خسف بیداء به میان نیامده است. البته این عدم ذکر، ضرری به حتمی بودن خسف بیداء نخواهد زد؛ چرا که اوّلاً این دو دسته روایت (روایاتی که سایر علایم حتمی را برشمرده¬اند و روایاتی که خسف بیداء را هم از علايم حتمی شمرده¬اند) مثبتین هستند؛ یعنی هر کدام بخشی از واقعیت را بیان می¬کنند و یکدیگر را نفی نمی¬کنند، و ثانیاً عدم ذکر خسف بیداء در زمرۀ علايم حتمی، می¬تواند به جهت مندرج بودن آن در ضمن حادثۀ سفیانی باشد؛ چرا که خسف بیداء از حوادث مربوط به سفیانی است كه با توجه به اشاره شدن به اصل آن حادثه، از فروعات آن صرف¬نظر شده است.
به هر تقدير خسف بیداء که در روایات متعددی از آن سخن به میان آمده، بدین معناست که سفیانی پس از آن¬که از حرکت امام مهدی عليه‌السلام از مدینه به سوی مکه اطلاع می¬یابد، خود در مقرّ فرماندهی باقی می¬ماند و سپاهی را برای دستگیری آن حضرت به سمت مکه گسیل می¬دارد. از آن¬جا که دست¬یابی سپاه سفیانی به امام مهدی عليه‌السلام نتیجه¬ای جز کشته شدن حضرت و ناتمام ماندن حرکت اصلاحی بزرگ او ندارد و ارادۀ خداوند بر تحقق این آرمان تعلق گرفته است، هنگامی که سپاه وی به سرزمین بیداء مي‌رسد، زمین شکافته مي‌شود و تمامی سپاه را در خود فرو می¬برد. این حادثه معجزه¬آسا برای محافظت از جهان حضرت مهدی عليه‌السلام و تحقق وعده الهی است. امام باقر عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«فیبلغ أمیر جیش السفیانی أن المهدی قد خرج إلی مکۀ، فیبعث جیشاً علی أثره فلایدرکه حتی یدخل مکۀ... فینزل أمیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء أبیدی القوم فیخسف بهم...»؛
به فرمانده لشکر سفیانی گزارش می¬رسد که مهدی عليه‌السلام به سمت مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبال آن حضرت روانه می¬کند. آنها به وی دست نمی¬یابند و مهدی عليه‌السلام داخل مکه می¬شود... فرمانده سپاه سفیانی با سپاهش در بیداء فرود می‌آید. در این هنگام، ندا دهنده¬ای از آسمان ندا می¬دهد: ای زمینِ بیداء، اینان را نابود کن. سپس زمین آنها را در خود فرو می¬برد... .
در چند روایت، از زنده ماندن یک یا دو یا سه تن از لشکر سفیانی سخن به میان آمده است. زنده¬ماندگان رسالت بازگو کردن این حادثه را به انجام خواهند رساند. در روایت معتبر پیشین آمده است:
«... فلا یفلت منهم الا ثلاثۀ نفر...»؛
... جز سه تن، کسی دیگری از خسف و فرورفتن در زمین نجات نیابد... .
در مورد زمان وقوع این حادثه، علاوه بر روایاتی که به اصل تحقق این حادثه پرداخته‌اند و زمانی را برای آن معین نکرده¬اند، سه دسته روایت وجود دارد:
1. روایاتی که تأخّر خسف بیداء را از ظهور گزارش داده¬اند. از جمله امام باقر عليه‌السلام در حدیث معتبری فرموده¬اند:
«... هم و الله أصحاب القائم عليه‌السلام یجتمعون والله إلیه فی ساعۀ واحدۀ، فإذا جاء إلی البیداء یخرج إلیه جیش السفیانی، فیأمر الله الارض فتأخذ أقدامهم...»؛
... به خدا سوگند که آنها یاران قائم عليه‌السلام هستند که در یک زمان نزد او جمع شوند. وقتی امام مهدی عليه‌السلام به سرزمین بیداء برسد، سپاه سفیانی به سوی او حرکت می¬کند. چون سپاه او به سرزمین بیداء برسد، خداوند به آن زمین دستور می¬دهد که آنها را بگیرد و زمین پاهای آنها را در خود فرو می¬برد... .
2. احادیثی که خسف بیداء را پیش از ظهور می¬دانند. این روایات را به دو دسته می¬توان تقسیم کرد:
الف. روایاتی که به تقدم خسف تصریح کرده¬اند. از جمله امام باقر عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... و تقبل الجیش حتی إذا نزلوا البیداء... خسف بهم... فیقوم القائم بین الرکن والمقام...»؛
... سپاه سفیانی پیش می¬رود تا آن که در سرزمین بیداء فرود آیند... در این هنگام، در زمین فرو برده شوند... سپس قائم عليه‌السلام میان رکن و مقام بپا خیزد ... .
ب. روایاتی که خسف بیداء را جزو علایم ظهور می¬شمارند، از جمله محمد بن صامت می¬گوید: از امام صادق عليه‌السلام پرسیدم: پیش از رخ دادن این امر علامتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله. پرسیدم: آن علامت چیست؟ حضرت فرمودند:
«هلاک العباسی... والخسف بالبیداء»؛
هلاک شدن عباسی و ... و خسف بیداء.
3ـ با این حال، برخی روایات از همزمان بودن این دو حادثه گزارش می¬دهند. امام باقر عليه‌السلام در روایت معتبری پس از اشاره به خسف بیداء فرموده¬اند:
«... والقائم یومئذٍ بمکۀ قد اسند ظهره الی الکعبۀ...»؛
... قائم عليه‌السلام در آن روز در مکه است و به کعبه تکیه داده و... .
به نظر می¬رسد که می¬توان با روایات اخیر، میان اخبار گذشته آشتی برقرار کرد؛ به این توضیح که: از آن جا که این دو حادثه هم زمان با هم روی می¬دهند. راویان احادیث در نقل روایات مربوط به این موضوع، برخی حادثه اوّل را مقدم کرده¬اند و برخی حادثه دوم را. با انتقال این احادیث به روایان دیگر و نقل به معنا شدن احادیث، اندک اندک از تقدم و تأخر این دو حادثه در عبارت احادیث، تقدم تأخر زمانی آنها برداشت و منعکس شده است.
برخی بر این باورند که: میان ظهور امام مهدی عليه‌السلام و قیام آن حضرت، تفاوت و فاصله زمانی وجود دارد. براساس این دیدگاه، اگر درست باشد، می¬توان روایات مربوط به خسف را به شکل دیگری نیز جمع کرد، به این توضیح که: روایاتی که به تأخر خسف اشاره دارند، درباره تأخر خسف از ظهورند، و روایاتی که از تقدم خسف سخن می¬گویند، به تقدم خسف به قیام اشاره دارند، و منظور احادیثی که هم‌زمانی این دو حادثه را بیان کرده¬اند، هم¬زمانی عرفی است که با اندکی تقدم یا تأخر نیز سازگار است. براین اساس، حادثۀ خسف بیداء در همان روز قیام و ساعاتی پیش از قیام رخ خواهد داد. این حادثه با وجود آن که از ظهور متأخر است، بر قیام نیز تقدم دارد و با نگاه عرفی و بدون دقت عقلی، هم‌زمان با قیام است.

نبرد امام مهدی عليه‌السلام با سفیانی
بدون تردید یکی از مهم¬ترین اهداف قیام امام مهدی عليه‌السلام، ایجاد حکومت عدل جهانی و ریشه¬کن کردن جرثومه¬های فساد و ستمگری است. از این رو، طبیعی است که میان آن حضرت و سپاه سفیانی که در مناطق مختلف جهان، مانند: شام، عراق، حجاز و... حضور دارند، درگیری¬هایی رخ مي‌دهد. بدین جهت، وقوع نبرد میان سپاه امام مهدی عليه‌السلام و سفیانی، بدون استناد به احادیث اثبات‌پذير خواهد بود. با این حال، روایات متعددی نیز به این مطلب تصریح کرده¬اند. از جمله امام علی عليه‌السلام در این باره فرموده¬اند:
«اذا التقی السفیانی والمهدی للقتال، یومئذٍ یسمع صوت من السماء: ألا إن أولیاء الله أصحاب فلان؛ یعنی المهدی»؛
چون سفیانی و مهدی عليه‌السلام برای نبرد رو در روی یکدیگر قرار گیرند، این ندا از آسمان به گوش می¬رسد، بدانید که یاران مهدی عليه‌السلام اولیای خدا هستند.
روایات یاد شده از درگیری سپاه امام مهدی عليه‌السلام و سفیانی در نواحي مختلف جهان گزارش داده¬اند. با توجه به روایاتی که از تصرف این نواحي توسط سفیانی خبر می¬دهد و با در نظر گرفتن هدف امام مهدی عليه‌السلام که زدودن تمامی نمادهای ستمگری در سرتاسر دنیاست، چنین نبردهایی طبیعتاً وجود خواهد داشت. البته پیش از آغاز این درگیری¬ها، حضرت مهدی عليه‌السلام براساس رسالت الهی خود، حجت را بر سفیانی و پیروانش تمام خواهد کرد و آنها را به پذیرش حق و فرمان‌برداری از خود فراخواهد خواند. امام صادق عليه‌السلام در روایتی فرموده¬اند:
«... فیدعوهم ویناشدهم حقّه و یخبرهم أنّه مظلوم مقهور و یقول: من حاجّنی فی الله فأنا أولی الناس بالله...»؛
... امام مهدی عليه‌السلام آنها را دعوت و حق خود را به آنان یادآوری می¬کند، و به آنان خبر می¬دهد که او مظلوم است و حقش به زور غصب شده است، و می¬فرماید: کسی که با من درباره خدا محاجّه کند، من سزاوارترین و نزدیک¬ترین مردم به خدایم... .
اما سفیانی از اطاعت آن حضرت سرپیچی می¬کند. حضرت مهدی عليه‌السلام نیز برای پاک کردن جهان از لوث وجود او، اقدام خواهد کرد. در برخی از روایات، پذیرش اطاعت امام از سوی سفیانی و بیعت کردن او با امام مهدی عليه‌السلام و سپس پشیمانی او از این عمل (به تحریک نزدیکان) گزارش شده است. امام باقر عليه‌السلام فرموده¬اند:
«... فیقول: أخرجوا إلیّ ابن عمّی، فیخرج علیه السفیانی فیکلّمه القائم علیه¬السلام فیجیئ السفیانی فیبایعه ثم ینصرف إلی أصحابه فیقولون له: ما صنعت؟ فیقول: أسلمت و بابعت. فیقولون له: قبّح الله رأیک... فیستقیله فیقاتله...»؛
... حضرت مهدی عليه‌السلام می¬فرماید: پسرعمویم را نزد من بیاورید. سپس سفیانی نزد آن حضرت مي‌آيد و امام با او سخنی می¬گوید. سپس سفیانی با حضرت بیعت مي‌كند و به سوی یارانش باز می¬گردد. از او می¬پرسند: چه کردی؟ می¬گوید: تسلیم شدم و بیعت کردم. می¬گویند: خداوند رأیت را از حق و صواب دور گرداند! ... پس او از آن حضرت می¬خواهد که بیعتش را از او بردارد و آن را ملغی کند. سپس با او می¬جنگد... .
البته روایات یاد شده، سندهاي پذيرفتني ندارند.

فرجام سفیانی
بدون تردید در حکومت فضیلت محور امام مهدی عليه‌السلام، دیو صفتانی چون سفیانی، مجالی برای تحرک و فعالیت نخواهند داشت، بنابراین، پس از آن که امام مهدی عليه‌السلام او را به صلاح و سعادت دعوت کرد و او دعوت امام را بی پاسخ گذاشت، امام عليه‌السلام چاره¬ای جز قطع ریشه¬های این جرثومه فساد نخواهد داشت. از این رو، طبیعی است که سرانجامی جز هلاکت در انتظار سفیانی نباشد.
در مورد کشته شدن سفیانی دو دسته روایت وجود دارد:
1. روایاتی که بر کشته شدن او به دست امام مهدی عليه‌السلام دلالت می¬کنند. از جمله امام علی عليه‌السلام فرموده‌اند:
«... یهلک الله أصحاب السفیانی کلهم ولایبقی علی الارض غیره وحده فیأخذه المهدی عليه‌السلام فیذبحه...»؛
... خداوند تمام سپاه سفیانی را نابود می¬کند و هیچ¬کسی از آنها جز سفیانی، روی زمین باقی نمی¬ماند. در این حال، مهدی عليه‌السلام او را می¬گیرد و گردن می¬زند... .
امام باقر عليه‌السلام نیز در این‌باره فرموده¬اند:
«... و یأخذ السفیانی أسیراً فینطلق به و یذبحه بیده...»؛
... سفیانی را در حالي كه اسیر شده نزد حضرت مهدی عليه‌السلام می¬آورند و آن حضرت سفیانی را گردن مي‌زند... .
2. روایاتی که از کشته شدن او به دست سپاه امام مهدی عليه‌السلام گزارش می¬دهند، از جمله امام علی عليه‌السلام فرموده¬اند:
«فیؤتی بالسفیانی أسیراً فیأمر به فیذبح علی باب الرحبۀ...»؛
سفیانی را اسیر مي‌كنند، نزد امام مهدی عليه‌السلام می¬آورند. آن حضرت دستور قتل او را صادر می¬کند و او نزد باب الرحبۀ کشته می¬شود... .
امام باقر عليه‌السلام نیز در این خصوص فرموده¬اند:
«... ثم یقول هذا رجل قد خلع طاعتی فیأمر به عند ذلک فیذبح علی بلاطۀ ایلیا...»؛
... سپس امام مهدی عليه‌السلام می¬فرماید: این مرد ـ سفیانی ـ از اطاعت من سر بر تافته. آن حضرت دستور قتل او را صادر می¬کند و او بر سنگ بیت¬المقدس گردن زده می¬شود... .
تعدد روایات این موضوع، موجب اطمینان به مضمون آنها می¬شود. بنابراین، ضعف روایات آن تأثيری در اصل مسأله نخواهد داشت. نسبت دادن کشتن سفیانی را به امام مهدی عليه‌السلام می¬توان مجازی دانست؛ به سبب این¬که، دستور قتل سفیانی از آن حضرت صادر می¬شود و لشکر آن حضرت، سفیانی را می¬کشد.

مدت اقدامات سفیانی
مجموعۀ اقدامات سفیانی از آغاز حرکت تا زمان کشته شدن او پانزده ماه به طول می¬انجامد. شش ماه آن برای تصرف سرزمين‌هاي مورد نظر وی، صرف می¬شود. امام صادق عليه‌السلام در روایت معتبری فرموده¬اند:
«السفیانی من المحتوم... من أوّل خروجه إلی آخره خمسۀ عشر شهراً، ستۀ أشهر یقاتل فیها...»؛
سفیانی از علایم حتمی و قطعی است... از ابتدای حرکت او تا آخر کارش، پانزده ماه به طول می¬انجامد. شش ماه آن را به جنگ و نبرد می¬گذراند... .
در این مورد که او بر مناطق تحت تصرفش چند ماه حکم می¬راند، دو دسته روایت وجود دارد؛ برخی روایات زمان حکمرانی وی را نُه ماه معین کرده¬اند، از جمله امام صادق عليه‌السلام در ادامۀ روایت سابق فرموده¬اند:
«فإذا ملک الکور الخمس ملک تسعۀ أشهر و لم یزد علیها یوماً»؛
چون سرزمين‌هاي پنج‌گانه را به تصرف خود درآورد، نه ماه و نه یک روز بیشتر، بر آنها حکم می¬راند.
آن حضرت در روایت دیگری فرموده¬اند:
«إذا استولی السفیانی علی الکور الخمس فعدّوا له تسعۀ أشهر»؛
چون سفیانی به مناطق پنج¬گانه، سیطره یافت، برایش نه ماه بشمارید.
روایت دیگری، زمان حکومت او را هشت ماه می¬داند. ابو منصور بجلی، در ضمن روایتی می¬گوید: از امام صادق عليه‌السلام پرسیدم: سفیانی نُه ماه بر سرزمين‌هاي پنج¬گانه حکم می¬راند؟ حضرت فرمودند:
«لا ولکن یملک ثمانیۀ أشهر لایزید یوماً»؛
خیر. او هشت ماه و نه یک روز بیشتر، حکم می¬راند.
از میان دو دسته روایات یاد شده، روایات دسته دوم از نظر سند ضعیف و اعتماد ناپذيرند، اما در میان دستۀ اوّل حدیث معتبر نیز وجود دارد. از امام صادق عليه‌السلام در روایت دیگری این¬چنین نقل شده است:
«إنّ السفیانی یملک بعد ظهوره علی الکور الخمس حمل امرأۀ. ثم قال علیه السلام: استغفرالله حمل جمل»؛
سفیانی پس از سیطره بر سرزمين‌هاي پنج‌گانه به اندازه حمل زن ( نه ماه) حکم می¬راند. سپس فرمودند: از خداوند استغفار می¬کنم بلکه به اندازه حمل جمل (شتر) حکم می¬راند.
این روایت نیز به دليل ضعف سند، نمی¬تواند با روایات دسته اوّل تعارض کند.
https://ayandehroshan.ir/vdcakini149nm.5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما