بیا و از سحر بگو
این شبا مهتاب نداره
برای دیدنت، چشام
یه عمره که خواب نداره
ستارههای آسمون
رو میشمُرَم، دونه دونه
شاید یکیشون از چشام
راز دلم رو بخونه
ستارهها خوب میدونن
راز دل سپیده رو
از توی چشما میخونن
نگفته رو، ندیده رو
باید یکی بیاد و باز
دلیل روشنی بشه
کسی که مثل هیچکی، نیس
نه رستمه، نه آرشه
باید یکی بیاد و باز
پنجرهها رو واکنه
پرندههای عاشقو
از تو قفس رها کنه