یه روزی از همین روزا، یکی باید طلوع کنه
غروب تلخ رفتنو یکی باید شروع کنه
قصهی عشق و زندگی که اوج خواهش منه
تشنهی از تو خوندنه، حریصِ با تو رفتنه
از تو شکوفه میزنه روح کویر بیکسی
خنده میشینه رو لب نرگسای دلواپسی
مسافر قصهی ما یه عمریه منتظره
یه عمریه با دل خون، چشمای خیسش به دره
تو کوچه باغ خیس شب، بوی خوش رها شدن
نفس میده به روح عشق، نفس میده به شعر من
یه روزی از همین روزا، یکی باید طلوع کنه
غروب تلخ رفتنه، یکی باید شروع کنه