چکیده
اندیشۀ مهدویت به معنای قیام یکی از فرزندان رسول خدا(ص) به نام حضرت مهدی(عج)در آخر الزمان، میان شیعه و اهلسنت مشترک است. گرچه این دو گروه در تفسیر واژۀ مهدی که مقصود مهدی نوعی است یا مهدی شخصی اختلاف نظر دارند؟ براساس این اندیشه، در تاریخ اسلام عدّهای با ادعای مهدویت جامعۀ اسلامی را تا مدّتی مشغول ساخته و سبب انحرافاتی شدهاند و به عدهای نسبت دادهاند که آنان دربارۀ بعضی ادعای مهدویت داشتهاند. از جمله شهید مطهری بر این باور است که مختار ثقفی دربارۀ محمد بن حنفیه _ فرزند امیرالمؤمنین(ع)_ ادعای مهدویت داشته و خود را نایب او معرفی کرده است و با توسل به این شیوه توانسته بود حمایت مردم را جلب کند.
نوشتار حاضر با هدف نقد و بررسی این ادعا فراهم آمده و با مراجعه به منابع تاریخی، حدیثی، تراجم، رجال و با توجه به کاربرد واژۀ مهدی در متون ادبی و حدیثی، اعتقادات مختار، ادعای امامت نکردن محمد بن حنفیه، حمایت امامان شیعه ار حرکت مختار و تأیید دانشمندان اسلامی به این نتیجه رسیده است که ادعای یادشده پشتوانۀ علمی ندارد و توهّمی بیش نیست. افزون بر اینکه خود ایشان دلیلی بر ادعای خود اقامه نکرده است که مشروح مستندات را باید در همین نوشتار جستوجو کرد.
واژگان کلیدی
مطهری، مختار، مهدی، مهدویت، نیابت.
مقدمه
در اندیشۀ دینی، پایان تاریخ بشر با صلح و صفا و آرامش سپری خواهد شد و پیروان ادیان، منتظر رسیدن چنین روزی هستند و بر این باورند که این شرایط مطلوب توسط منجی ایجاد خواهد شد (انجمن کتاب مقدس، 1987: کتاب اشعیاء نبی، باب 11، فقره 1-9، 1021)، گرچه در مصداق آن اختلاف دارند. در اندیشۀ اسلامی، منجی آخرالزمان یکی از فرزندان رسول خدا(ص) است که در روایات با وصف «مهدی» یادشده است (ابنابیداود، 1418: ج4، 88). بر این اساس در تاریخ اسلام برخی با سوء استفاده از این عنوان، ادعای مهدویت نموده، عدّهای را گمراه کردند (ابنخلدون، بیتا: 328). عدهای نیز ادعای مهدویت را نسبت به اشخاصی در جامعۀ اسلامی مطرح و آنان را به عنوان مهدی موعود مطرح نموده و جامعۀ اسلامی را دچار مشکل کردهاند (خطیب، بیتا: 28).
همچنین به عدهای نسبت دادهاند که آنان چنین ادعایی را نسبت به اشخاصی داشتهاند؛ از جمله استاد شهید مرتضی مطهری به مختار ثقفی نسبت میدهند که در قیامش برای اینکه بتواند جامعه را با خود همراه کند محمد بن حنفیه را مهدی و خود را نایب مهدی معرفی کرده است (مطهری، 1380 _ الف: 242-245؛ همو، 1380 _ ب: ج18، 65).
پرسش اساسی نوشتار حاضر این است که ادعای شهید مطهری با اسناد و مدارک تاریخی سازگار است؟ و آیا محمد بن حنفیه و مختار چنین ادعایی را داشتهاند؟
مهدی
واژۀ مهدی در لغت و اصطلاح دو کاربرد متفاوت دارد:
الف) ریشۀ واژۀ مهدی «هدی»، به معنای دلالت کردن و راهنمایی کردن است (فیومی، 1425: 637) و از همین رو یکی از اسماء الهی «هادی» است؛ بدان معنا که هر مخلوقی را به آنچه مورد نیازش بوده هدایت کرده است (ابنمنظور، 1405: ج15، 353). کلمۀ مهدی در اصل مهدوی است که اسم مفعول از همین واژه (فیومی، 1425: ج1، 250) و به معنای «الذی قد هدا الله الی الحق» است (هندی، 1986: 860).
ب) گرچه در روایات، واژۀ مهدی به معنای هدایت شده است، ولی گاهی در استعمال بر اثر غلبه به اسم عَلَم تبدیل میشود: «و به سمّی المهدی الذی بشر به النبی انّه یجئ فی آخر الزمان» (ابنمنظور، 1405: ج15، 354).
واژۀ مهدی هم در روایات رسول خدا(ص) به کار رفته است هم در روایات امامان شیعه(ع). در روایات رسول خدا(ص) ویژگیهای بسیاری برای حضرت مهدی(عج)آمده است؛ مانند اینکه همنام رسول خداست (ابنابیداود، 1418: ج4، 87؛ ترمذی، 1414: ج4، 99؛ قزوینی، 1418: ج4، 413)، و اینکه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است (ابنابیداود، 1418: ج4، 88) و نیز اینکه از فرزندان امام حسین(ع)است (فیض کاشانی، 1393: 203). دربارۀ شباهتهای او به پیامبران گذشته، مدت عمر، کیفیت زندگی، غیبت و ظهور او و ... روایات بسیاری وارد شده است که طرح آنها مجال دیگری میطلبد.
از مجموع روایات یادشده بهویژه روایاتی که سلسلۀ نسب او را تا امام علی(ع)مشخص میکند (قندوزی، 1385: 499) درمییابیم که واژۀ مهدی در این روایات، اسم عَلَم برای شخصی خاص است که باید در آخرالزمان قیام کند.
ضرورت قیام مهدی(عج)
در روایات نبوی، بحث قیام مهدی(عج)در آخرالزمان به گونهای قطعی فرض شده است که حتی اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد تا مهدی(عج)قیام کند. برای مثال، رسول خدا فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الّا یوم لطوّل الله ذلك الیوم حتّی یبعث الله رجلاً من اهلبیتی یواطئ اسمـه اسمـی؛ (ابنابیداود، 1418: ج4، 87؛ ترمذی، 1414: ج4، 99؛ ابنحنبل، 1415: ج1، 622؛ خطیب، بیتا، ج4، 388)
اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن اندازه طولانی خواهد کرد تا اینکه مردی از اهلبیتم را برانگیزد که همنام من است.
بر این اساس بسیاری از دانشمندان اهلسنت ادعای تواتر این روایات را دارند؛ از جمله صبان، مؤلف کتاب اسعاف الراغبین (بیتا: 140)، شبلنجی، مؤلف کتاب نور الابصار (بیتا، 155)، ابنحجر، مؤلف کتاب الصواعق المحرقه (بیتا، 99)، زینی دحلال، مؤلف کتاب الفتوحات الاسلامیة (بیتا: ج2، 211)، سویدی، مؤلف کتاب سبائک الذهب (ص78)، منصور علی ناصف، مؤلف کتاب غایة المأمول (بیتا: ج5، 362)، گنجی، مؤلف کتاب البیان فی اخبار صاحبالزمان (بیتا _ الف: باب 11) و دهها کتاب نیز از طرف اهلسنت دربارۀ مهدی، ویژگیهای او، حکومت مهدوی و ... به رشتۀ تحریر درآمده است (نک: فقیه ایمانی، 1431).
تفسیر مهدی
گرچه روایات قیام مهدی در میان امت اسلامی متواتر است، اما در اینکه مقصود از این مهدی کیست اختلاف نظر دارند که در ادامه به شرح آن میپردازیم:
الف) اهلسنت: بیشتر اهلسنت ضمن پذیرش روایات وارده دربارۀ مهدی، از این واژه سه تفسیر ارائه کردهاند:
1. مهدی، شخصی موعود: گروهی از اهلسنت در تفسیر مهدی بر این باورند که مقصود از این مهدی، شخصی از فرزندان حضرت فاطمه است که هنوز متولد نشده و در آخرالزمان به دنیا میآید و قیام میکند.
2. مهدی، شخصی موجود: برخی از اهلسنت در تفسیر مهدی، بر این باورند که مقصود از این مهدی، فرزند حسن بن علی العسکری(ع) است (ابنصباغ، 1384: ج2، 1096) با همان مشخصاتی که شیعه به آن اعتقاد دارد.
3. مهدی نوعی: عدهای از آنان معتقدند واژۀ مهدی در روایات رسول خدا(ص) نام شخص خاصی نیست، بلکه صفت است؛ یعنی کسی که مردم را به حق دعوت کند و مصادیق این عنوان میتوانند افراد متعددی باشند. بر این اساس در اهلسنت مدعیان مهدویت بسیارند.
ب) شیعه: در اندیشۀ شیعۀ امامیه مورد اتفاق است که مقصود از مهدی در روایات، همان مهدی موعود موجود، فرزند امام حسن بن علی العسکری(ع)است و نیازی به ارائۀ مدارک نیست. نهتنها شیعه، بلکه کمتر کسی را میتوان یافت که اندکی با شیعۀ امامیه آشنا باشد و نداند که به باور شیعه، مصداق روایات تنها یک نفر است. مقصود از مهدویت نیز قیام جهانی حضرت مهدی موعود(عج)است که با اندیشۀ شیعۀ امامیه مطابقت دارد.
قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
شهید مطهری بر این باور است که مختار در قیام خود مدعی مهدویت محمد بن حنفیه بوده و خود را نایب او میدانسته است. به این نظریه توجه کنید:
اولینباری که میبینیم اثر اعتقاد مهدویت در تاریخ اسلام ظهور میکند، در جریان انتقام مختار از قتلۀ امام حسین(ع)است. جای تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمداری بوده و رَوِشَش هم بیش از آنکه روش یک مرد دینی و مذهبی باشد، روش یک مرد سیاسی بوده است. البته نمیخواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است _ کار به آن جهت ندارم _ مختار میدانست که ولو اینکه موضوع، موضوع انتقام گرفتن از قتلۀ سیدالشهداء است و این زمینه، زمینۀ بسیار عالیای است، اما مردم تحت رهبری او حاضر به این کار نیستند. شاید _ بنا بر روایتی _ با حضرت امام زینالعابدین(ع)هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند. مسئلۀ مهدی موعود را که پیغمبر اکرم خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد بن حنفیه پسر امیرالمؤمنین و برادر سیدالشهداء؛ چون اسمش محمد بود؛ زیرا در روایات نبوی آمده است: «اِسْمُهُ اِسْمی؛ نام او از نام من است». گفت: «ایها الناس، من نایب مهدی زمانم؛ آن مهدیای که پیغمبر خبر داده است.» مختار مدتی به نام نیابت از مهدی زمان، بازی سیاسی خودش را انجام داد. حال آیا محمد بن حنفیه واقعاً خودش هم قبول میکرد که من مهدی موعود هستم؟! بعضی میگویند: قبول میکرد برای اینکه بتوانند انتقام را بکشند، ولی این البته ثابت نیست. در اینکه مختار محمد بن حنفیه را به عنوان مهدی موعود معرفی میکرده شکّی نیست. (مطهری، 1380 _ ب: ج18، 65؛ همو، 1380 _ الف: 242)
در این سخن شهید مطهری چند مطلب خلاف تاریخ وجود دارد، ولی با توجه به موضوع این نوشتار دربارۀ ادعای مهدویت نسبت به محمد بن حنفیه، تنها همین مسئله را که ایشان مسئلهای قطعی و بدون تردید مطرح میکند، مورد بحث قرار میدهیم.
مختار ثقفی
مختار بن ابیعبید بن مسعود ثقفی از قبیلۀ ثقیف و کنیهاش ابواسحاق و لقبش کیسان است (رضوی اردکانی، 1374: 47). پدرش ابوعبید، در فتوحات اسلامی فرماندۀ سپاه مسلمانان بود که در جنگ به شهادت رسید (همو: 15). نام مادرش دَومه است که از زنان سخنور و با تدبیر بود (کحاله، بیتا: ج1، 421).
مختار در سال اول هجرت به دنیا آمد (رضوی اردکانی، 1374: 52). برجستهترین نقطۀ زندگی سیاسی او قیام برای خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)است که با پیروزیهایی همراه بود. بر این اساس، وی حکومت تشکیل داد و پساز هفده ماه حکومت در 16 رمضان سال 67قمری در کوفه و در 67سالگی به شهادت رسید (همو: 645).
دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری
ادعای مهدویت مختار نسبت به محمد بن حنفیه از سوی شهید مطهری خلاف واقعیتهای تاریخی، حدیثی و ... است و هیچیک از دانشمندان اسلامی چنین اتهامی را متوجه مختار نکردهاند. اکنون به بعضی از این دلایل اشاره میکنیم:
1. ارائه نکردن دلیل
بیگمان، شهید مطهری شخصیتی برجسته است، ولی نه آنگونه که سخن بدون دلیل او نیز حجّت باشد. او برای اثبات این ادعا هیچ دلیلی ارائه نکرده است تا دلیلش مورد اعتبارسنجی قرار گیرد.
تنها دلیلی که میتوان برای اثبات ادعای شهید مطهری آورد، جملهای است که مختار در تبلیغات خود میگفت:
جئتکم من عند المهدی محمد بن الحنفیة وزیراً و امیناً؛ (ابناثیر، 1399: ج4، 163؛ طبری، بیتا: ج4، 499)
من از نزد محمد بن حنفیه _ هدایتگر به حق _ آمدهام؛ من وزیر و امین او هستم.
پیشتر دربارۀ معنای لغوی واژۀ مهدی توضیح دادیم؛ به کسی که خداوند او را به حق هدایت کرده و چنین کسی خود نیز هدایتگر به سوی حق است مهدی گفته میشود، چنانکه در متون دینی فراوان به کار رفته است. برای مثال:
الف) کاربرد مهدی دربارۀ رسول اکرم(ص)
واژۀ مهدی در متون دربارۀ رسول خدا به کار رفته است؛ برای مثال، حسان بن ثابت در رثای رسول خدا چنین سروده است:
ما بال عینی لا تنام کأنما
کُحِلَتْ مآقیها بکُحْل الأرْمَدِ
جَزَعاً علی المَهْدی أصبح ثاویاً
یا خیرَ من وطِئ الحَصی لا تَبعَد
بیگمان مقصود حسان بن ثابت از واژۀ مهدی در اینجا، مهدی موعود در روایات
نبوده است.
ب) کاربرد مهدی دربارۀ امام علی(ع)
رسول خدا(ص) مهدی را دربارۀ امام علی(ع)به کار برده است؛ به عنوان نمونه:
عن حذیفة بن الیمان، قالوا: یا رسول الله! الا تستخلف علیاً؟ قال: ان تولّوا علیاً تجدوه هادیاً،مهدیاً یسلك بکم الطریق المستقیم. (ابنعساکر، بیتا: ج42، 359، حاکم نیشابوری، بیتا: ج3، 139؛ هیثمی، بیتا: ج9، 111)
در این روایت نیز بیگمان مقصود رسول خدا(ص) از مهدی، مهدی موعود نیست، بلکه همان معنای لغوی است.
ج) کاربرد مهدی دربارۀ امام حسین(ع)
سلیمان بن صرد خزاعی از شخصیتهای برجستۀ شیعه در عصر محمد بن حنفیه و رهبر قیام توّابین است. او واژۀ مهدی را دربارۀ امام حسین و امام علی(ع) به کار برده است. ابنکثیر میگوید: توابین ابتدا به سمت کربلا آمدند تا به قبر امام حسین(ع)رسیدند، آنان یک شبانه روز در آنجا ماندند و کارشان گریه و زاری بود؛
و کان من قولهم عند ضریحه: اللّهم ارحم حسیناً الشهید ابن الشهید، المهدی ابن المهدی؛ (ابنکثیر، 1985: 78)
و ازجمله گفتار آنان در کنار قبر حسین(ع)این بود: خدایا، رحمتت را بر حسین نازل کن؛ حسینی که خود شهید است و پسر شهید؛ حسینی که خود مهدی است و
پسر مهدی.
به طور قطع مقصود شیعیان بهخصوص رهبر آنان سلیمان بن صرد از واژۀ مهدی، مهدی موعود نیست.
د) کاربرد مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه
مردم در آن دوره، ابنحنیفه را با لقب مهدی یاد میکردند؛ برای مثال، ابراهیم، فرزند مالک اشتر، از شخصیتهای مهم کوفه در این دوران بود که یاران مختار به دلیل موقعیت اجتماعی او درصدد جلب حمایتش برآمدند. ابراهیم در پاسخ آنان گفت: من برای خونخواهی امام حسین حاضرم، ولی به شرط اینکه رهبری جریان بر عهدۀ من باشد.
آنان به او گفتند:
انت اهل لذلك و لکن لیس إلی ذلك سبیل. هذا المختار قد جاءنا من قبل المهدی و هو المأمور بالقتال و قد امرنا بطاعته؛ (همو: ج4، 215)
تو شایستۀ این کار هستی، ولی این کار الآن امکان ندارد؛ زیرا مختار از طرف مهدی آمده و مأمور به جنگ است و هم مأموریم او را یاری کنیم.
کاربرد واژۀ مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه رواج داشته است، به گونهای که حتی به او
با این واژه سلام میکردند؛ ولی خود محمد به آنان هشدار میداد که مقصود از این مهدی
که دربارۀ او به کار میبرند، مهدی موعود نیست. برای مثال، ابوعوانه _ از محدثان
بزرگ _ میگوید:
حدَّثنا أبوجَمْرة قال: کانوا یقولون لابن الحنفیة: سلامٌ علیكَ یا مَهدی! فقال: أجل أنا مهدی، أهدی إلی الرشد والخیر، اسمـی محمد، فقولوا: سلام علیك یا محمد أو یا أبا القاسم؛ (ذهبی، 1419: ج4، 123)
ابوجمره به ما گزارش داده است که مردم هنگام سلام کردن به محمد بن حنفیه میگفتند: سلام بر تو ای مهدی. محمد میگفت: آری من مهدی هستم، به هدایت و خیر هدایت میکنم. نام من محمد است؛ پس بگویید: سلام بر تو ای محمد، یا ای ابوالقاسم (کنیۀ محمد).
بدینسان این سخن که مختار دربارۀ محمد بن حنفیه چنین ادعایی کرده، پذیرفته نیست. افزون بر آنکه مختار چنین ادعایی نکرده است.
2. شیعه بودن مختار
پیشتر گفته شد که اعتقاد به امام دوازدهم(عج)و اینکه او مهدی موعود است از بارزترین باورهای شیعی است. چگونه قابل تصور است که کسی با وجود شیعه یا آشنا با عقاید شیعه بودن، دربارۀ دیگری ادعای مهدویت کند؟ از طرف دیگر در اینکه مختار شیعه است شکّی نیست؛ زیرا او در خانوادهای شیعی بزرگ شده است.
پدرش از ارادتمندان به امام علی(ع)بود که در راه دفاع از اسلام به شهادت رسید. وی با امیرالمؤمنین(ع)ارتباط داشت و هنگامی که مختار کوچک بود او را نزد امام علی(ع)آورد و اما به او لقب کیّس (زیرک) داد. اصبغبن نباته _ از شیعیان مخلص و از فرماندهان جنگهای علی(ع)_ میگوید: «روزی امیر مؤمنان را دیدم که مختار را روی پای خود نشانده و دست بر سر او میکشید و میفرمود: ای کیس، ای کیس» (طوسی، 1348: 127).
عموی مختار، سعد بن مسعود ثقفی نیز از شخصیتهای بزرگ و از صحابۀ بزرگوار رسول خدا(ص) و از شیعیان مخلص امام علی(ع)است، چنانکه شیخ طوسی او را از اصحاب امام علی(ع)به شمار آورده است (طوسی، 1420: 67). او استاندار امیرالمؤمنین(ع)در مدائن بود (ریشهری، 1421: ج12، 138) و آن حضرت در نامهای، از او اینگونه تجلیل میکند:
اطعت ربّك و ارضیت امامك؛ (احمدی، 1426: ج1، 385)
از پروردگارت پیروی کردی و امام خود را خشنود ساختی.
سعد بن مسعود در زمان امام حسن(ع)همچنان استاندار مدائن بود و در حادثۀ ترور آن حضرت در ساباط، امام(ع)دستور داد او را به خانۀ سعد بن مسعود ببرند (نجاشی، 1418: 17).
با این حال چگونه قابل تصور است که شخصی در چنین محیط خانوادگی رشد کند و با اندیشۀ شیعه آشنا نباشد؟
3. روایات اثناعشر خلیفه
از رسول خدا(ص) روایات بسیاری دربارۀ جانشینی آن حضرت رسیده است که بخشی از آنها به روایات اثناعشر خلیفه مشهورند. در این روایات رسول خدا(ص) تأکید میکند که نخستین جانشین علی(ع)و آخرین آنها مهدی(عج)است. برای مثال، جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(ص) چنین نقل میکند:
قال لی رسول الله: یا جابر! انّ اوصیائی و ائمة المسلمین من بعدی اوّلهم علی، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر! فاذا لقیته فأقرأه منّی السلام، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم القائم، اسمه اسمی و کنیته کنیتی محمد بن الحسن بن علی، ذاك الذی یفتح الله تبارك و تعالی علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها، ذلك الذی یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت علی القول بإمامته الامن امتحن الله قلبه للایمان.
قال جابر: فقلت: یا رسول الله! فهل للناس الانتفاع به فی غیبته؟ فقال: ای والذی بعثنی بالنبوة انهم یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان سترها سحاب هذا من مکنون سر الله و مخزون علم الله فاکتمه الا عن أهله؛ (قندوزی، 1385: 496)
رسول خدا(ص) به من فرمود: ای جابر، اوصیا و رهبران مسلمانان بعداز من، اولین فرد آنان علی است و بعداز او حسن، بعد از او حسین، بعداز او علی فرزند حسین، بعداز او محمد فرزند علی است که معروف به باقر است. ای جابر، تو آنقدر میمانی که او را خواهی دید. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر فرزند محمد، بعد از او موسی فرزند جعفر، بعد از او علی فرزند موسی، بعد از او محمد فرزند علی، بعد از او علی فرزند محمد، بعد از او حسن فرزند علی و بعد از او قائم است که اسم او اسم من و کنیۀ او کنیۀ من است. او فرزند حسن بن علی و همان فردی است که خداوند به وسیلۀ او شرق و غرب را فتح خواهد کرد. او همان فردی است که از طرفدارانش پنهان است و غیبت او به حدّی طولانی است که تنها کسانی که خداوند قلبشان را امتحان کرده باشد به امامت او باقی خواهند ماند.
جابر پرسید: ای رسول خدا، در زمان غیبت، آیا مردم از او استفاده میکنند؟ پیامبر فرمود: آری ای جابر، سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، همانگونه که مردم از خورشید در زمانی که ابر او را پوشیده استفاده میکنند، در زمان غیبت او نیز مردم از نور ولایت او استفاده میکنند. ای جابر، این از اسرار خداوند و علم مخفی است. این سخن مرا به هر کس نگو مگر کسانی که اهل این سخن هستند.
استدلال به این سلسله روایات در ردّ دیدگاه شهید مطهری به دو جهت است:
الف) بر اساس این روایات، مهدی موعود(عج)دوازدهمین جانشین پیامبر است و در عصر مختار تازه سه نفر از جانشینان آن حضرت به قدرت رسیده بودند و پیشتر گفته شد که مختار خود شیعه و با فرهنگ شیعه آشناست.
ب) براساس این روایات، مهدی موعود در سخن پیامبر فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب است. با این وصف، چگونه میتوان او را به محمد بن علی بن ابیطالب تطبیق کرد، بهویژه از طرف کسی که خود شیعه و با اندیشۀ شیعه آشناست؟
4. تأیید مختار از سوی امامان شیعه
از دیگر دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری روایات بسیاری است که از سوی امامان شیعه در تأیید مختار آمده است که در اینجا به دلیل طولانی بودن آنها تنها به یک روایت
اکتفا میکنیم:
شیخ طوسی از عبدالله بن شریک نقل میکند که گفت:
دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع)يَوْمَ النَّحْرِ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ، وَ قَالَ أَرْسِلْ إِلَى الْحَلَّاقِ فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ. إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ، فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا أَبُومُحَمَّدٍ الْحَكَمُ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ. وَ كَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهِ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ! إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَ قَالُوا وَ الْقَوْلُ وَ اللَّهِ قَوْلُكَ. قَالَ: وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَ لَا تَأْمُرُنِي بِشَيْءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ. فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! أَخْبَرَنِي أَبِي: وَ اللَّهِ أَنَّ مَهْرَ أُمِّي كَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ. أَ وَ لَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَ قَتَلَ قَاتِلِينَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ! وَ أَخْبَرَنِي وَ اللَّهِ أَبِي أَنَّهُ كَانَ لَيَسْمُرُ عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ يُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَ يُثْنِي لَهَا الْوَسَائِدَ وَ مِنْهَا أَصَابَ الْحَدِيثَ. رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ! رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ! مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ، قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا؛ (طوسی، 1348: 125؛ مجلسی، 1403: ج45، 343؛ اردبیلی، بیتا: ج2، 220)
در روز عید قربان در مِنا، به خدمت امام باقر(ع)رسیدیم. حضرت [در خیمه] تکیه زده و نشسته بود که شخصی را در پی آرایشگر فرستاد که بیاید و سر حضرتش را اصلاح کند. من نیز روبهروی حضرت نشسته بودم. در این حال ناگهان پیرمردی محترم از اهل کوفه بر امام وارد شد و دستش را دراز کرد که دست امام را [بگیرد و] ببوسد و حضرت نمیگذاشت. امام به او فرمود: «تو کیستی؟» آن مرد عرض کرد: «من ابوالحکم، فرزند مختار بن ابیعبید هستم.» تا امام او را شناخت با وجود فاصلۀ کمی با حضرت داشت، دست او را گرفت و به نزدیک خود کشاند تا جایی که نزدیک بود روی زانوی خود بنشاند و در کنار خود جای داد. [پس از احوالپرسی گرم و صحبتها] فرزند مختار رو به امام نمود و عرض کرد: «خدا کارت را اصلاح کند! مردم دربارۀ پدرم حرفهای زیادی میزنند و چیزهایی میگویند؛ امّا حق همان است که شما بفرمایید.» امام پرسید: «چه میگویند؟» گفت: «میگویند: کذّاب؛ اما هرچه شما بفرمایید، همان درست است و من میپذیرم.» امام [با شگفتی] فرمود: «سبحان الله! پدرم به من خبر داد که به خدا سوگند مَهریۀ مادر من از همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود. مگر او نبود که خانههای خراب ما را نوسازی کرد؟ مگر او قاتل قاتلان ما نیست؟ مگر او خونخواه ما نبود؟ خدای رحمتش کند! به خدا سوگند، پدرم به من خبر داد که هرگاه مختار به خانۀ فاطمه دختر امیرمؤمنان وارد میشد، آن بانو او را احترام میگذاشت و فرشی برایش میگستراند و متکا میگذاشت و او مینشست و از او حدیث میشنید. خدا پدرت را رحمت کند! خدا پدرت را رحمت کند! او حق ما را گرفت و قاتلان ما را کُشت و به خونخواهی ما قیام کرد.»
در این روایت چند نکته درخور توجه است:
1. فرزند مختار به امام به شدت علاقهمند بوده است.
2. امام تا میفهمد ابوالحکم فرزند مختار است، به وی به شدت اظهار محبت میکند و او را در کنار خود جای میدهد. بدیهی است این رفتار امام از محبت حضرت نسبت به مختار حکایت میکند.
3. امام از اینکه مردم به مختار جسارت میکنند به شدّت ناراحت میشود و با گفتن جملۀ «سبحان الله» او را از تهمتهای ناروا منزّه میداند و از پدر بزرگوارش نقل میکند که مهریۀ مادر از پولی بود که مختار برای حضرتش فرستاده و این نیز تأییدی بر مقام و مرتبۀ عالی مختار است.
4. سپس امام، خدمات مخلصانه و ارزشمند مختار را یادآور میشود که مگر او نبود که دربارۀ ما چنین و چنان کرد؟ و بدینوسیله از او قدردانی و سپاسگزاری میکند.
5. امام همچنین در مقام تجلیل از مختار روایتی از پدر بزرگوارش نقل میکند که مختار را به عنوان یکی از علاقهمندان خاص و مورد احترام اهلبیت میداند و احترام فاطمه دختر علی(ع)نسبت به مختار را یادآوری میکند.
6. از این روایت درمییابیم که مختار برای کسب فیض و شنیدن احادیث و اظهار ارادت، به خانۀ فرزندان امیرالمؤمنین(ع)رفت و آمد داشته و مورد تفقد آنان بوده است.
7. از همه بالاتر اینکه امام دوبار با صراحت برای مختار، طلب رحمت میکند و خطاب به فرزند او میفرماید: «رَحِمَ الله اباكَ» و در پایان مجدداً خدمات مختار را میستاید.
از جمله ادلّهای که در اثبات عقیدۀ صحیح و اعتقاد راسخ مختار در مسئلۀ امامت میتوان از آن استفاده کرد، همین روایت است.
باید توجه داشت در متون روایی، دو روایت در نکوهش مختار وارد شده است که یکی از آنها این است که امام سجاد هدایای مختار را نپذیرفت و جملاتی را در مذمت مختار بیان کرد (خویی، 1403: ج18، 96).
در اینجا ابتدا تحلیل آیتالله خویی را دربارۀ این روایات میآوریم و سپس تحلیل خود را ارائه میکنیم. ایشان میفرماید:
روایات دربارۀ مختار دو گونه است:
الف) روایاتی که در تجلیل از مختار وارد شده است که این نوع روایات اکثریت را تشکیل میدهند.
ب) روایاتی که در مذمّت مختار نقل شده است که این روایات از نظر سند مرسله هستند و اعتبار ندارند. افزون بر آنکه بر فرض صحت سند، این روایات همانند روایاتی است که در مذمّت زراره، محمد بن مسلم و ... وارد شده است. (همو: 97)
الف) بیگمان امام صادق(ع)برای حفظ جان زراره از او مذمت میکرد تا حکومت به ارتباط زراره با آن حضرت پی نبرد و این اتهام برای او مشکلساز نشود.
گفتنی است جدای از تأیید نظر آیتالله خویی به عنوان یک رجالی برجسته، روایت نپذیرفتن هدایای مختار از طرف امام سجاد(ع)با روایتی که پیشتر در تأیید مختار آوردیم تعارض دارد؛ زیرا در آن روایت به صراحت از پذیرش هدایای مختار یاد میکند، از جمله اینکه امام فرمود: مهریۀ مادرم از پولی بود که مختار برایش فرستاد.
ب) پس از حادثۀ تلخ کربلا به دلیل در تنگنا بودن اهلبیت(ع)، اصل تقیه بر زندگی امام سجاد(ع)حاکم شده، امام میباید در روابط اجتماعی خود دقت و وسواس بیشتری به
خرج میداد.
ج) بر فرض پذیرش روایت از نظر سند، شاید ردّ هدایا بدین سبب بوده است که پذیرش آنها زمینۀ کشف ارتباط امام با مختار را فراهم میکرد.
د) امام سجاد به دلایل متعدد به شدت پرهیز میکرد که متهم به ارتباط با مخالفان بنیامیه نشود تا مبادا فشار بر اهلبیت بیشتر شود. بر همین اساس وقتی بعضی از سران کوفه خدمت محمد بن حنیفه آمدند تا بدانند آیا او از مختار حمایت میکند تا در قیام او شرکت کنند، محمد به آنان گفت:
قوموا بنا إلی إمامی و إمامکم علی بن الحسین، فلمّا دخل و دخلوا علیه أخبر خبرهم الذی جاءوا لأجله، قال: «یا عمِّ! لو أنَّ عبداً زنجیاً تعصّب لنا أهل البیت، لوجب علی الناس موازرته، و قد ولّیتك هذا الأمر، فاصنع ما شئت.» فخرجوا و قد سمعوا کلامه و هم یقولون: أذن لنا زین العابدین(ع)و محمد بن الحنفیة؛ (مجلسی، 1403: ج45، 365)
برخیزید با هم نزد علی بن الحسین برویم که امام من و امام شماست. چون وارد شدند و محمد گزارش آمدن این گروه برای کسب تکلیف در حمایت از مختار را بیان کرد، امام سجاد(ع)فرمود: «ای عمو، بدون تردید اگر یک بردۀ زنجی برای دفاع از ما اهلبیت برخیزد بر مردم واجب است از او حمایت کنند و من این کار را به تو واگذار کردم؛ هرگونه که صلاح میدانی رفتار کن.» مردم بعداز شنیدن سخنان امام از نزد او خارج شدند و به هم میگفتند: زینالعابدین و محمّد بن حنفیه به ما اجازه دادند.
از این روایت نکاتی بدین شرح به دست میآید:
1. تلاش امام بر استتار و تقیه و اینکه ارتباط او با انقلابیون کشف نشود.
2. واگذاری مسئولیت خونخواهی امام حسین و یارانش به محمد بن حنفیه.
3. دخالت محمد در این مسائل به نیابت از امام زینالعابدین بوده است، نه اینکه خود ادعای امامت یا مهدویت داشته باشد.
4. از تعبیر محمد بن حنفیه نسبت به امام سجاد(ع)با عنوان «امامی و امامکم» روشن میشود که نهتنها وی ادعای امامت نداشته، بلکه با اینکه بیست و سه سال از امام سجاد بزرگتر بوده، امامت امام سجاد(ع)را پذیرفته و در برابر او تسلیم بوده است.
5. ارتباط مختار با محمد بن حنفیه بر اساس نیابت و پنهان نگه داشتن ارتباط با امام سجاد(ع)است.
در بعضی از نقلهای تاریخی نیز تأکید شده است که در قضایای مربوط به مختار، محمد بن حنفیه به عنوان نایب امام سجاد عمل میکرده است. به عنوان نمونه، در تبلیغاتی که در کوفه به نفع مختار صورت میگرفت، گفته میشد:
هذا المختار قد جاءنا من قبل إمام الهدى و من نائبه محمد بن الحنفية و هو المأذون له في القتال؛ (همو: 366)
این مختار است که از طرف امام الهدی [زین العابدین] و از طرف نایبش محمد بن حنفیه آمده است که اجازۀ خونخواهی را دارد.
هـ) آخرین نکته در نقد روایاتی که در مذمّت مختار نقل شده این است که به سبب قیام مختار علیه بنیامیه _ که او را به الگویی تبدیل کرده بود _ بنی امیه و دستگاه تبلیغاتی آنها تلاش بسیاری برای تخریب چهرۀ مختار انجام میدادند که هنوز بخشی از این تهمتها در متون تاریخی و روایی اهلسنت وجود دارد. رواج این شایعهها به گونهای بود که تودۀ مردم آنها را پذیرفته، به مختار ناسزا میگفتند.
در عصر امام باقر نیز این تبلیغات به حدی بود که آن حضرت به شیعیان چنین
هشدار دادند:
لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ! فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَةِ؛ (طوسی، 1348: 125)
به مختار ناسزا نگویید؛ زیرا همو بود که قاتلان شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را [از دشمنان] گرفت و بیوهزنان ما را شوهر داد و در تنگدستی به ما کمک مالی کرد.
5. تأیید مختار از طرف دانشمندان شیعه
از جمله دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری، سخنان دانشمندان شیعه در طول تاریخ است که هرکس با تاریخ و حدیث آشنا بوده و دربارۀ زندگی مختار بحث کرده، از او تجلیل نموده و اتهاماتی را که بر اثر فضاسازی بنیامیه علیه او ایجاد شده را رد کرده است.
نظریات دانشمندان در این زمینه بسیار است و نقل آنها با حجم مقاله سازگار نیست؛ از اینرو تنها به یک نمونه اکتفا میکنیم. علامه امینی دربارۀ مختار چنین میگوید:
و من عطف علی التاریخ و الحدیث و علم الرجال نظرةً تشفعها بصیرة نفّاذة، علم أنَّ المختار في الطلیعة من رجالات الدین و الهدی و الإخلاص، و أنَّ نهضته الکریمة لم تکن إلّا لإقامة العدل باستئصال شأفة الملحدین، و اجتیاح جذوم الظلم الأموي، و أنّه بمنتزح من المذهب الکیساني، و أنَّ کل ما نَبزوهُ من قذائف و طامّات لا مُقیلَ لَها من مستوي الحقیقة والصدق، و لذلك ترحّم علیه الأئمّة الهداة سادتنا، السجّاد والباقر والصادق _ صلوات الله علیهم _ ، و بالغ في الثناء علیه الإمام الباقر.
ولم یزل مشکوراً عند أهل البیت الطاهر هو و أعماله، و قد أکبره و نزّههُ العلماء الأعلام منهم: سیدنا جمال الدین بن طاوس في رجاله، و آیة الله العلّامة في الخلاصة، و ابنداود في الرجال، والفقیه ابن نما فیما أفرد فیه من رسالته المسمّاة بذَوب النضار، والمحقّق الأردبیلي في حدیقة الشیعة، و صاحب المعالم في التحریر الطاووسی. والقاضي نور الله المرعشي في المجالس. و قد دافع عنه الشیخ أبوعلي في منتهى المقال، وغیرهم.
و قد بلغ من إکبار السلف له أنَّ شیخنا الشهید الأوّل ذکر في مزاره زیارةً تُخَصُّ به، و یزار بها، و فیها الشهادة الصریحة بصلاحه و نصحه في الولایة و إخلاصه في طاعة الله و محبّة الإمام زین العابدین، و رضا رسول الله و أمیرالمؤمنین _ صلوات الله علیهما و آلهما _ عنه، و أنَّه بذل نفسه في رضا الأئمّة و نصرة العترة الطاهرة و الأخذ بثأرهم؛ (امینی، 1416: ج2، 487)
هرکس همراه با بصیرت نگاهی به تاریخ، حدیث و علم رجال بیندازد، درمییابد که مختار از پیشگامان شخصیتهای دینی و هدایتگری و اخلاص است و میفهمد که نهضت پرشکوه او تنها برای برپایی عدالت با کندن ریشۀ بیدینان و کندن ریشههای ظلم اموی بود و میفهمد که مختار با مذهب کیسانی بیگانه است و آنچه به او از زشتیها و تهمتها نسبت دادهاند دربارۀ او جایگاهی ندارد و دور از حقیقت و صداقت است. بر همین اساس رهبران هدایت و بزرگواران ما، یعنی حضرت سجاد و باقر و صادق(ع) از خداوند برای او طلب رحمت کردهاند، بهخصوص امام باقر(ع)فراوان از او ستایش کرده است.
اهلبیت(ع) همواره از مختار و کارکرد او قدردانی کردهاند. دانشمندان شیعه نیز از او تجلیل کرده و او را از اتهامات مبرا دانستهاند، از جمله ابنطاووس در رجال خود، علامه حلّی در خلاصه، ابنداوود در رجال، ابننما فقیه برجسته که رسالهای به نام ذوبالنضار دربارۀ مختار نوشته است، محقق اردبیلی در حدیقة الشیعة، صاحب معالم در تحریر طاووسی، قاضی نورالله مرعشی در مجالس، شیخ ابوعلی در منتهی المقال و دیگران از مختار دفاع کردهاند.
تجلیل از مختار نزد علمای گذشته به جایی رسیده است که استاد ما شهید اول در کتاب مزارش زیارت مخصوصی برای او نقل کرده که مورد زیارت او بوده است. در این زیارت، گواهی روشنی دربارۀ نیکویی، خیرخواهی و اخلاص او در ولایت و اطاعت خداوند و محبت نسبت به امام زینالعابدین و رضایت رسول خدا و امیرالمؤمنین از او آمده است و اینکه او جانش را در راه جلب رضایت ائمه و یاری آنان و گرفتن انتقام خون آنان داده است.
سپس علّامه امینی بیش از بیست کتاب از کتابهایی را که دانشمندان شیعه دربارۀ مختار و دفاع از او نوشتهاند نقل کرده، نسبت به بعضی از آنها میگوید: «بخش مهم آن را مطالعه کردهام؛ بسیار عمیق و علمی نوشته شده است.»
نتیجه
واژۀ مهدی در لغت به معنای شخص هدایت شده و هدایتگر است. این واژه دربارۀ شخصیتهای مذهبی که نقشی تعیینکننده در جامعه داشتند، فراوان به کار میرفته است. از اینرو کاربرد مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه رواج داشته و مختار این لقب را به او نداده و اعتقادی به امامت محمد بن حنفیه نداشته است تا نسبت به او ادعای مهدویت داشته باشد، بلکه ارتباط مختار با محمد بن حنفیه تنها به سبب نیابت محمد از طرف امام سجاد(ع)در مسئلۀ خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)بوده است، همانگونه که خود محمد نیز اعتقادی به امامت خود نداشته، بلکه او امام سجاد(ع)را امام خویش میدانسته و از او در مسائل کسب تکلیف میکرده است. بنابراین انتساب اعتقاد به مهدویت محمد بن حنفیه به مختار امری خلاف واقع و ناسازگار با اسناد و مدارک تاریخی است.
منابع
_ ابنابیداود، سلیمانبن اشعث، سنن ابیداود، بیروت، دارالفكر، 1418ق.
_ ابناثیر، علی بن ابیكرم، الكامل فیالتاریخ، بیروت، دارالفكر، 1399ق.
_ ابناثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، تحقیق: ابوعبدالرحمن، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1985م.
_ ابنحنبل، احمد، المسند، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1415ق.
_ ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بیتا.
_ ابنصباغ، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، تحقیق: سامی الغریری، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1384ش.
_ ابنعساكر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
_ ابنكثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفكر، 1419ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ق.
_ احمدی، علی، مكاتیب الائمة، قم، نشر دارالحدیث، 1426ق.
_ اردبیلی، محمد بن علی، جامع الروات، قم، مكتبة المصطفوی، بیتا.
_ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی كتاب و السنة و الادب، تحقیق: مركز الدراسات الاسلامیة، چاپ اول، 1416ق.
_ انجمن كتاب مقدس، كتاب مقدس، ایران، چاپ دوم، 1987م.
_ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، تحقیق: احمد شاكر، بیروت، دارالفكر، 1414ق.
_ حاكم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالكتب العلمیة، بیتا.
_ حمیری (ابنهشام)، محمد بن عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق: المصطفی السقا، بیروت، داراحیاء التراث، بیتا.
_ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالفكر، بیتا.
_ خطیب، عبدالكریم، المهدی المنتظر، بیجا، بینا، بیتا.
_ خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، منشورات مدینة العلم، 1403ق.
_ ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1419ق.
_ رضوی اردكانی، سید ابوفاضل، ماهیت قیام مختار، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374ش.
_ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1421ق.
_ زینی دحلان، احمد، الفتوحات الاسلامیة، قاهره، بینا، بیتا.
_ شبلنجی، مؤمن، نور الابصار، قم، منشورات الشریف الرضی، بیتا.
_ صبان، محمد بن علی، اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل اهلبیته الطاهرین، قاهره، مطبعة الجمهوریة، بیتا.
_ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (الامم و الملوک)، بیروت، بینا، بیتا.
_ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهیات، 1348ش.
_ ، رجال الطوسی، قم، نشر اسلامی، 1420ق.
_ فقیه ایمانی، مهدی، الامام المهدی عند اهل السنة، تهران، مجمع جهانی اهلبیت، 1431ق.
_ فیض كاشانی، محسن، كتاب الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلامیه، 1393ق.
_ فیومی، احمد، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 1425ق.
_ قزوینی (ابنماجه)، محمد بن یزید، السنن، تحقیق: خلیل مأمون، بیروت، دارالمعرفة، 1418ق.
_ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، كتابفروشی بصیرتی، 1385ق.
_ كحاله، عمر رضا، اعلام النساء، بیروت، دارالفكر، بیتا.
_ گنجی، محمد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزمان، بیجا، بینا، بیتا _ الف.
_ ، كفایة الطالب فی مناقب علیبن ابیطالب، تحقیق: محمدهادی امینی، نجف، المطبعة الحیدریة، چاپ دوم، بیتا _ ب.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
_ مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، قم، انتشارات صدرا، 1380ش _ الف.
_ ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1380ش _ ب.
_ ناصف، منصور علی، غایة المأمول فی شرح التاج الجامع للاصول، بیجا، بینا، بیتا.
_ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1418ق.
_ هندی، علاء الدین، كنز العمال فی سنین الاقوال والافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
_ ، المنجد فی اللغة، لبنان، دارالمشرق، 1986م.
_ هیثمی کوفی (ابنحجر)، احمد، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، مكتبة القاهرة، بیتا.
_ هیثمی، نورالدین علی بن ابیبكر، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بیروت، منشورات مؤسسة المعارف، بیتا.
اندیشۀ مهدویت به معنای قیام یکی از فرزندان رسول خدا(ص) به نام حضرت مهدی(عج)در آخر الزمان، میان شیعه و اهلسنت مشترک است. گرچه این دو گروه در تفسیر واژۀ مهدی که مقصود مهدی نوعی است یا مهدی شخصی اختلاف نظر دارند؟ براساس این اندیشه، در تاریخ اسلام عدّهای با ادعای مهدویت جامعۀ اسلامی را تا مدّتی مشغول ساخته و سبب انحرافاتی شدهاند و به عدهای نسبت دادهاند که آنان دربارۀ بعضی ادعای مهدویت داشتهاند. از جمله شهید مطهری بر این باور است که مختار ثقفی دربارۀ محمد بن حنفیه _ فرزند امیرالمؤمنین(ع)_ ادعای مهدویت داشته و خود را نایب او معرفی کرده است و با توسل به این شیوه توانسته بود حمایت مردم را جلب کند.
نوشتار حاضر با هدف نقد و بررسی این ادعا فراهم آمده و با مراجعه به منابع تاریخی، حدیثی، تراجم، رجال و با توجه به کاربرد واژۀ مهدی در متون ادبی و حدیثی، اعتقادات مختار، ادعای امامت نکردن محمد بن حنفیه، حمایت امامان شیعه ار حرکت مختار و تأیید دانشمندان اسلامی به این نتیجه رسیده است که ادعای یادشده پشتوانۀ علمی ندارد و توهّمی بیش نیست. افزون بر اینکه خود ایشان دلیلی بر ادعای خود اقامه نکرده است که مشروح مستندات را باید در همین نوشتار جستوجو کرد.
واژگان کلیدی
مطهری، مختار، مهدی، مهدویت، نیابت.
مقدمه
در اندیشۀ دینی، پایان تاریخ بشر با صلح و صفا و آرامش سپری خواهد شد و پیروان ادیان، منتظر رسیدن چنین روزی هستند و بر این باورند که این شرایط مطلوب توسط منجی ایجاد خواهد شد (انجمن کتاب مقدس، 1987: کتاب اشعیاء نبی، باب 11، فقره 1-9، 1021)، گرچه در مصداق آن اختلاف دارند. در اندیشۀ اسلامی، منجی آخرالزمان یکی از فرزندان رسول خدا(ص) است که در روایات با وصف «مهدی» یادشده است (ابنابیداود، 1418: ج4، 88). بر این اساس در تاریخ اسلام برخی با سوء استفاده از این عنوان، ادعای مهدویت نموده، عدّهای را گمراه کردند (ابنخلدون، بیتا: 328). عدهای نیز ادعای مهدویت را نسبت به اشخاصی در جامعۀ اسلامی مطرح و آنان را به عنوان مهدی موعود مطرح نموده و جامعۀ اسلامی را دچار مشکل کردهاند (خطیب، بیتا: 28).
همچنین به عدهای نسبت دادهاند که آنان چنین ادعایی را نسبت به اشخاصی داشتهاند؛ از جمله استاد شهید مرتضی مطهری به مختار ثقفی نسبت میدهند که در قیامش برای اینکه بتواند جامعه را با خود همراه کند محمد بن حنفیه را مهدی و خود را نایب مهدی معرفی کرده است (مطهری، 1380 _ الف: 242-245؛ همو، 1380 _ ب: ج18، 65).
پرسش اساسی نوشتار حاضر این است که ادعای شهید مطهری با اسناد و مدارک تاریخی سازگار است؟ و آیا محمد بن حنفیه و مختار چنین ادعایی را داشتهاند؟
مهدی
واژۀ مهدی در لغت و اصطلاح دو کاربرد متفاوت دارد:
الف) ریشۀ واژۀ مهدی «هدی»، به معنای دلالت کردن و راهنمایی کردن است (فیومی، 1425: 637) و از همین رو یکی از اسماء الهی «هادی» است؛ بدان معنا که هر مخلوقی را به آنچه مورد نیازش بوده هدایت کرده است (ابنمنظور، 1405: ج15، 353). کلمۀ مهدی در اصل مهدوی است که اسم مفعول از همین واژه (فیومی، 1425: ج1، 250) و به معنای «الذی قد هدا الله الی الحق» است (هندی، 1986: 860).
ب) گرچه در روایات، واژۀ مهدی به معنای هدایت شده است، ولی گاهی در استعمال بر اثر غلبه به اسم عَلَم تبدیل میشود: «و به سمّی المهدی الذی بشر به النبی انّه یجئ فی آخر الزمان» (ابنمنظور، 1405: ج15، 354).
واژۀ مهدی هم در روایات رسول خدا(ص) به کار رفته است هم در روایات امامان شیعه(ع). در روایات رسول خدا(ص) ویژگیهای بسیاری برای حضرت مهدی(عج)آمده است؛ مانند اینکه همنام رسول خداست (ابنابیداود، 1418: ج4، 87؛ ترمذی، 1414: ج4، 99؛ قزوینی، 1418: ج4، 413)، و اینکه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است (ابنابیداود، 1418: ج4، 88) و نیز اینکه از فرزندان امام حسین(ع)است (فیض کاشانی، 1393: 203). دربارۀ شباهتهای او به پیامبران گذشته، مدت عمر، کیفیت زندگی، غیبت و ظهور او و ... روایات بسیاری وارد شده است که طرح آنها مجال دیگری میطلبد.
از مجموع روایات یادشده بهویژه روایاتی که سلسلۀ نسب او را تا امام علی(ع)مشخص میکند (قندوزی، 1385: 499) درمییابیم که واژۀ مهدی در این روایات، اسم عَلَم برای شخصی خاص است که باید در آخرالزمان قیام کند.
ضرورت قیام مهدی(عج)
در روایات نبوی، بحث قیام مهدی(عج)در آخرالزمان به گونهای قطعی فرض شده است که حتی اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد تا مهدی(عج)قیام کند. برای مثال، رسول خدا فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الّا یوم لطوّل الله ذلك الیوم حتّی یبعث الله رجلاً من اهلبیتی یواطئ اسمـه اسمـی؛ (ابنابیداود، 1418: ج4، 87؛ ترمذی، 1414: ج4، 99؛ ابنحنبل، 1415: ج1، 622؛ خطیب، بیتا، ج4، 388)
اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن اندازه طولانی خواهد کرد تا اینکه مردی از اهلبیتم را برانگیزد که همنام من است.
بر این اساس بسیاری از دانشمندان اهلسنت ادعای تواتر این روایات را دارند؛ از جمله صبان، مؤلف کتاب اسعاف الراغبین (بیتا: 140)، شبلنجی، مؤلف کتاب نور الابصار (بیتا، 155)، ابنحجر، مؤلف کتاب الصواعق المحرقه (بیتا، 99)، زینی دحلال، مؤلف کتاب الفتوحات الاسلامیة (بیتا: ج2، 211)، سویدی، مؤلف کتاب سبائک الذهب (ص78)، منصور علی ناصف، مؤلف کتاب غایة المأمول (بیتا: ج5، 362)، گنجی، مؤلف کتاب البیان فی اخبار صاحبالزمان (بیتا _ الف: باب 11) و دهها کتاب نیز از طرف اهلسنت دربارۀ مهدی، ویژگیهای او، حکومت مهدوی و ... به رشتۀ تحریر درآمده است (نک: فقیه ایمانی، 1431).
تفسیر مهدی
گرچه روایات قیام مهدی در میان امت اسلامی متواتر است، اما در اینکه مقصود از این مهدی کیست اختلاف نظر دارند که در ادامه به شرح آن میپردازیم:
الف) اهلسنت: بیشتر اهلسنت ضمن پذیرش روایات وارده دربارۀ مهدی، از این واژه سه تفسیر ارائه کردهاند:
1. مهدی، شخصی موعود: گروهی از اهلسنت در تفسیر مهدی بر این باورند که مقصود از این مهدی، شخصی از فرزندان حضرت فاطمه است که هنوز متولد نشده و در آخرالزمان به دنیا میآید و قیام میکند.
2. مهدی، شخصی موجود: برخی از اهلسنت در تفسیر مهدی، بر این باورند که مقصود از این مهدی، فرزند حسن بن علی العسکری(ع) است (ابنصباغ، 1384: ج2، 1096) با همان مشخصاتی که شیعه به آن اعتقاد دارد.
3. مهدی نوعی: عدهای از آنان معتقدند واژۀ مهدی در روایات رسول خدا(ص) نام شخص خاصی نیست، بلکه صفت است؛ یعنی کسی که مردم را به حق دعوت کند و مصادیق این عنوان میتوانند افراد متعددی باشند. بر این اساس در اهلسنت مدعیان مهدویت بسیارند.
ب) شیعه: در اندیشۀ شیعۀ امامیه مورد اتفاق است که مقصود از مهدی در روایات، همان مهدی موعود موجود، فرزند امام حسن بن علی العسکری(ع)است و نیازی به ارائۀ مدارک نیست. نهتنها شیعه، بلکه کمتر کسی را میتوان یافت که اندکی با شیعۀ امامیه آشنا باشد و نداند که به باور شیعه، مصداق روایات تنها یک نفر است. مقصود از مهدویت نیز قیام جهانی حضرت مهدی موعود(عج)است که با اندیشۀ شیعۀ امامیه مطابقت دارد.
قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
شهید مطهری بر این باور است که مختار در قیام خود مدعی مهدویت محمد بن حنفیه بوده و خود را نایب او میدانسته است. به این نظریه توجه کنید:
اولینباری که میبینیم اثر اعتقاد مهدویت در تاریخ اسلام ظهور میکند، در جریان انتقام مختار از قتلۀ امام حسین(ع)است. جای تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمداری بوده و رَوِشَش هم بیش از آنکه روش یک مرد دینی و مذهبی باشد، روش یک مرد سیاسی بوده است. البته نمیخواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است _ کار به آن جهت ندارم _ مختار میدانست که ولو اینکه موضوع، موضوع انتقام گرفتن از قتلۀ سیدالشهداء است و این زمینه، زمینۀ بسیار عالیای است، اما مردم تحت رهبری او حاضر به این کار نیستند. شاید _ بنا بر روایتی _ با حضرت امام زینالعابدین(ع)هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند. مسئلۀ مهدی موعود را که پیغمبر اکرم خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد بن حنفیه پسر امیرالمؤمنین و برادر سیدالشهداء؛ چون اسمش محمد بود؛ زیرا در روایات نبوی آمده است: «اِسْمُهُ اِسْمی؛ نام او از نام من است». گفت: «ایها الناس، من نایب مهدی زمانم؛ آن مهدیای که پیغمبر خبر داده است.» مختار مدتی به نام نیابت از مهدی زمان، بازی سیاسی خودش را انجام داد. حال آیا محمد بن حنفیه واقعاً خودش هم قبول میکرد که من مهدی موعود هستم؟! بعضی میگویند: قبول میکرد برای اینکه بتوانند انتقام را بکشند، ولی این البته ثابت نیست. در اینکه مختار محمد بن حنفیه را به عنوان مهدی موعود معرفی میکرده شکّی نیست. (مطهری، 1380 _ ب: ج18، 65؛ همو، 1380 _ الف: 242)
در این سخن شهید مطهری چند مطلب خلاف تاریخ وجود دارد، ولی با توجه به موضوع این نوشتار دربارۀ ادعای مهدویت نسبت به محمد بن حنفیه، تنها همین مسئله را که ایشان مسئلهای قطعی و بدون تردید مطرح میکند، مورد بحث قرار میدهیم.
مختار ثقفی
مختار بن ابیعبید بن مسعود ثقفی از قبیلۀ ثقیف و کنیهاش ابواسحاق و لقبش کیسان است (رضوی اردکانی، 1374: 47). پدرش ابوعبید، در فتوحات اسلامی فرماندۀ سپاه مسلمانان بود که در جنگ به شهادت رسید (همو: 15). نام مادرش دَومه است که از زنان سخنور و با تدبیر بود (کحاله، بیتا: ج1، 421).
مختار در سال اول هجرت به دنیا آمد (رضوی اردکانی، 1374: 52). برجستهترین نقطۀ زندگی سیاسی او قیام برای خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)است که با پیروزیهایی همراه بود. بر این اساس، وی حکومت تشکیل داد و پساز هفده ماه حکومت در 16 رمضان سال 67قمری در کوفه و در 67سالگی به شهادت رسید (همو: 645).
دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری
ادعای مهدویت مختار نسبت به محمد بن حنفیه از سوی شهید مطهری خلاف واقعیتهای تاریخی، حدیثی و ... است و هیچیک از دانشمندان اسلامی چنین اتهامی را متوجه مختار نکردهاند. اکنون به بعضی از این دلایل اشاره میکنیم:
1. ارائه نکردن دلیل
بیگمان، شهید مطهری شخصیتی برجسته است، ولی نه آنگونه که سخن بدون دلیل او نیز حجّت باشد. او برای اثبات این ادعا هیچ دلیلی ارائه نکرده است تا دلیلش مورد اعتبارسنجی قرار گیرد.
تنها دلیلی که میتوان برای اثبات ادعای شهید مطهری آورد، جملهای است که مختار در تبلیغات خود میگفت:
جئتکم من عند المهدی محمد بن الحنفیة وزیراً و امیناً؛ (ابناثیر، 1399: ج4، 163؛ طبری، بیتا: ج4، 499)
من از نزد محمد بن حنفیه _ هدایتگر به حق _ آمدهام؛ من وزیر و امین او هستم.
پیشتر دربارۀ معنای لغوی واژۀ مهدی توضیح دادیم؛ به کسی که خداوند او را به حق هدایت کرده و چنین کسی خود نیز هدایتگر به سوی حق است مهدی گفته میشود، چنانکه در متون دینی فراوان به کار رفته است. برای مثال:
الف) کاربرد مهدی دربارۀ رسول اکرم(ص)
واژۀ مهدی در متون دربارۀ رسول خدا به کار رفته است؛ برای مثال، حسان بن ثابت در رثای رسول خدا چنین سروده است:
ما بال عینی لا تنام کأنما
کُحِلَتْ مآقیها بکُحْل الأرْمَدِ
جَزَعاً علی المَهْدی أصبح ثاویاً
یا خیرَ من وطِئ الحَصی لا تَبعَد
بیگمان مقصود حسان بن ثابت از واژۀ مهدی در اینجا، مهدی موعود در روایات
نبوده است.
ب) کاربرد مهدی دربارۀ امام علی(ع)
رسول خدا(ص) مهدی را دربارۀ امام علی(ع)به کار برده است؛ به عنوان نمونه:
عن حذیفة بن الیمان، قالوا: یا رسول الله! الا تستخلف علیاً؟ قال: ان تولّوا علیاً تجدوه هادیاً،مهدیاً یسلك بکم الطریق المستقیم. (ابنعساکر، بیتا: ج42، 359، حاکم نیشابوری، بیتا: ج3، 139؛ هیثمی، بیتا: ج9، 111)
در این روایت نیز بیگمان مقصود رسول خدا(ص) از مهدی، مهدی موعود نیست، بلکه همان معنای لغوی است.
ج) کاربرد مهدی دربارۀ امام حسین(ع)
سلیمان بن صرد خزاعی از شخصیتهای برجستۀ شیعه در عصر محمد بن حنفیه و رهبر قیام توّابین است. او واژۀ مهدی را دربارۀ امام حسین و امام علی(ع) به کار برده است. ابنکثیر میگوید: توابین ابتدا به سمت کربلا آمدند تا به قبر امام حسین(ع)رسیدند، آنان یک شبانه روز در آنجا ماندند و کارشان گریه و زاری بود؛
و کان من قولهم عند ضریحه: اللّهم ارحم حسیناً الشهید ابن الشهید، المهدی ابن المهدی؛ (ابنکثیر، 1985: 78)
و ازجمله گفتار آنان در کنار قبر حسین(ع)این بود: خدایا، رحمتت را بر حسین نازل کن؛ حسینی که خود شهید است و پسر شهید؛ حسینی که خود مهدی است و
پسر مهدی.
به طور قطع مقصود شیعیان بهخصوص رهبر آنان سلیمان بن صرد از واژۀ مهدی، مهدی موعود نیست.
د) کاربرد مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه
مردم در آن دوره، ابنحنیفه را با لقب مهدی یاد میکردند؛ برای مثال، ابراهیم، فرزند مالک اشتر، از شخصیتهای مهم کوفه در این دوران بود که یاران مختار به دلیل موقعیت اجتماعی او درصدد جلب حمایتش برآمدند. ابراهیم در پاسخ آنان گفت: من برای خونخواهی امام حسین حاضرم، ولی به شرط اینکه رهبری جریان بر عهدۀ من باشد.
آنان به او گفتند:
انت اهل لذلك و لکن لیس إلی ذلك سبیل. هذا المختار قد جاءنا من قبل المهدی و هو المأمور بالقتال و قد امرنا بطاعته؛ (همو: ج4، 215)
تو شایستۀ این کار هستی، ولی این کار الآن امکان ندارد؛ زیرا مختار از طرف مهدی آمده و مأمور به جنگ است و هم مأموریم او را یاری کنیم.
کاربرد واژۀ مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه رواج داشته است، به گونهای که حتی به او
با این واژه سلام میکردند؛ ولی خود محمد به آنان هشدار میداد که مقصود از این مهدی
که دربارۀ او به کار میبرند، مهدی موعود نیست. برای مثال، ابوعوانه _ از محدثان
بزرگ _ میگوید:
حدَّثنا أبوجَمْرة قال: کانوا یقولون لابن الحنفیة: سلامٌ علیكَ یا مَهدی! فقال: أجل أنا مهدی، أهدی إلی الرشد والخیر، اسمـی محمد، فقولوا: سلام علیك یا محمد أو یا أبا القاسم؛ (ذهبی، 1419: ج4، 123)
ابوجمره به ما گزارش داده است که مردم هنگام سلام کردن به محمد بن حنفیه میگفتند: سلام بر تو ای مهدی. محمد میگفت: آری من مهدی هستم، به هدایت و خیر هدایت میکنم. نام من محمد است؛ پس بگویید: سلام بر تو ای محمد، یا ای ابوالقاسم (کنیۀ محمد).
بدینسان این سخن که مختار دربارۀ محمد بن حنفیه چنین ادعایی کرده، پذیرفته نیست. افزون بر آنکه مختار چنین ادعایی نکرده است.
2. شیعه بودن مختار
پیشتر گفته شد که اعتقاد به امام دوازدهم(عج)و اینکه او مهدی موعود است از بارزترین باورهای شیعی است. چگونه قابل تصور است که کسی با وجود شیعه یا آشنا با عقاید شیعه بودن، دربارۀ دیگری ادعای مهدویت کند؟ از طرف دیگر در اینکه مختار شیعه است شکّی نیست؛ زیرا او در خانوادهای شیعی بزرگ شده است.
پدرش از ارادتمندان به امام علی(ع)بود که در راه دفاع از اسلام به شهادت رسید. وی با امیرالمؤمنین(ع)ارتباط داشت و هنگامی که مختار کوچک بود او را نزد امام علی(ع)آورد و اما به او لقب کیّس (زیرک) داد. اصبغبن نباته _ از شیعیان مخلص و از فرماندهان جنگهای علی(ع)_ میگوید: «روزی امیر مؤمنان را دیدم که مختار را روی پای خود نشانده و دست بر سر او میکشید و میفرمود: ای کیس، ای کیس» (طوسی، 1348: 127).
عموی مختار، سعد بن مسعود ثقفی نیز از شخصیتهای بزرگ و از صحابۀ بزرگوار رسول خدا(ص) و از شیعیان مخلص امام علی(ع)است، چنانکه شیخ طوسی او را از اصحاب امام علی(ع)به شمار آورده است (طوسی، 1420: 67). او استاندار امیرالمؤمنین(ع)در مدائن بود (ریشهری، 1421: ج12، 138) و آن حضرت در نامهای، از او اینگونه تجلیل میکند:
اطعت ربّك و ارضیت امامك؛ (احمدی، 1426: ج1، 385)
از پروردگارت پیروی کردی و امام خود را خشنود ساختی.
سعد بن مسعود در زمان امام حسن(ع)همچنان استاندار مدائن بود و در حادثۀ ترور آن حضرت در ساباط، امام(ع)دستور داد او را به خانۀ سعد بن مسعود ببرند (نجاشی، 1418: 17).
با این حال چگونه قابل تصور است که شخصی در چنین محیط خانوادگی رشد کند و با اندیشۀ شیعه آشنا نباشد؟
3. روایات اثناعشر خلیفه
از رسول خدا(ص) روایات بسیاری دربارۀ جانشینی آن حضرت رسیده است که بخشی از آنها به روایات اثناعشر خلیفه مشهورند. در این روایات رسول خدا(ص) تأکید میکند که نخستین جانشین علی(ع)و آخرین آنها مهدی(عج)است. برای مثال، جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(ص) چنین نقل میکند:
قال لی رسول الله: یا جابر! انّ اوصیائی و ائمة المسلمین من بعدی اوّلهم علی، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر! فاذا لقیته فأقرأه منّی السلام، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم القائم، اسمه اسمی و کنیته کنیتی محمد بن الحسن بن علی، ذاك الذی یفتح الله تبارك و تعالی علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها، ذلك الذی یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت علی القول بإمامته الامن امتحن الله قلبه للایمان.
قال جابر: فقلت: یا رسول الله! فهل للناس الانتفاع به فی غیبته؟ فقال: ای والذی بعثنی بالنبوة انهم یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان سترها سحاب هذا من مکنون سر الله و مخزون علم الله فاکتمه الا عن أهله؛ (قندوزی، 1385: 496)
رسول خدا(ص) به من فرمود: ای جابر، اوصیا و رهبران مسلمانان بعداز من، اولین فرد آنان علی است و بعداز او حسن، بعد از او حسین، بعداز او علی فرزند حسین، بعداز او محمد فرزند علی است که معروف به باقر است. ای جابر، تو آنقدر میمانی که او را خواهی دید. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر فرزند محمد، بعد از او موسی فرزند جعفر، بعد از او علی فرزند موسی، بعد از او محمد فرزند علی، بعد از او علی فرزند محمد، بعد از او حسن فرزند علی و بعد از او قائم است که اسم او اسم من و کنیۀ او کنیۀ من است. او فرزند حسن بن علی و همان فردی است که خداوند به وسیلۀ او شرق و غرب را فتح خواهد کرد. او همان فردی است که از طرفدارانش پنهان است و غیبت او به حدّی طولانی است که تنها کسانی که خداوند قلبشان را امتحان کرده باشد به امامت او باقی خواهند ماند.
جابر پرسید: ای رسول خدا، در زمان غیبت، آیا مردم از او استفاده میکنند؟ پیامبر فرمود: آری ای جابر، سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، همانگونه که مردم از خورشید در زمانی که ابر او را پوشیده استفاده میکنند، در زمان غیبت او نیز مردم از نور ولایت او استفاده میکنند. ای جابر، این از اسرار خداوند و علم مخفی است. این سخن مرا به هر کس نگو مگر کسانی که اهل این سخن هستند.
استدلال به این سلسله روایات در ردّ دیدگاه شهید مطهری به دو جهت است:
الف) بر اساس این روایات، مهدی موعود(عج)دوازدهمین جانشین پیامبر است و در عصر مختار تازه سه نفر از جانشینان آن حضرت به قدرت رسیده بودند و پیشتر گفته شد که مختار خود شیعه و با فرهنگ شیعه آشناست.
ب) براساس این روایات، مهدی موعود در سخن پیامبر فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب است. با این وصف، چگونه میتوان او را به محمد بن علی بن ابیطالب تطبیق کرد، بهویژه از طرف کسی که خود شیعه و با اندیشۀ شیعه آشناست؟
4. تأیید مختار از سوی امامان شیعه
از دیگر دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری روایات بسیاری است که از سوی امامان شیعه در تأیید مختار آمده است که در اینجا به دلیل طولانی بودن آنها تنها به یک روایت
اکتفا میکنیم:
شیخ طوسی از عبدالله بن شریک نقل میکند که گفت:
دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع)يَوْمَ النَّحْرِ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ، وَ قَالَ أَرْسِلْ إِلَى الْحَلَّاقِ فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ. إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ، فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا أَبُومُحَمَّدٍ الْحَكَمُ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ. وَ كَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهِ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ! إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَ قَالُوا وَ الْقَوْلُ وَ اللَّهِ قَوْلُكَ. قَالَ: وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَ لَا تَأْمُرُنِي بِشَيْءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ. فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! أَخْبَرَنِي أَبِي: وَ اللَّهِ أَنَّ مَهْرَ أُمِّي كَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ. أَ وَ لَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَ قَتَلَ قَاتِلِينَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ! وَ أَخْبَرَنِي وَ اللَّهِ أَبِي أَنَّهُ كَانَ لَيَسْمُرُ عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ يُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَ يُثْنِي لَهَا الْوَسَائِدَ وَ مِنْهَا أَصَابَ الْحَدِيثَ. رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ! رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ! مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ، قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا؛ (طوسی، 1348: 125؛ مجلسی، 1403: ج45، 343؛ اردبیلی، بیتا: ج2، 220)
در روز عید قربان در مِنا، به خدمت امام باقر(ع)رسیدیم. حضرت [در خیمه] تکیه زده و نشسته بود که شخصی را در پی آرایشگر فرستاد که بیاید و سر حضرتش را اصلاح کند. من نیز روبهروی حضرت نشسته بودم. در این حال ناگهان پیرمردی محترم از اهل کوفه بر امام وارد شد و دستش را دراز کرد که دست امام را [بگیرد و] ببوسد و حضرت نمیگذاشت. امام به او فرمود: «تو کیستی؟» آن مرد عرض کرد: «من ابوالحکم، فرزند مختار بن ابیعبید هستم.» تا امام او را شناخت با وجود فاصلۀ کمی با حضرت داشت، دست او را گرفت و به نزدیک خود کشاند تا جایی که نزدیک بود روی زانوی خود بنشاند و در کنار خود جای داد. [پس از احوالپرسی گرم و صحبتها] فرزند مختار رو به امام نمود و عرض کرد: «خدا کارت را اصلاح کند! مردم دربارۀ پدرم حرفهای زیادی میزنند و چیزهایی میگویند؛ امّا حق همان است که شما بفرمایید.» امام پرسید: «چه میگویند؟» گفت: «میگویند: کذّاب؛ اما هرچه شما بفرمایید، همان درست است و من میپذیرم.» امام [با شگفتی] فرمود: «سبحان الله! پدرم به من خبر داد که به خدا سوگند مَهریۀ مادر من از همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود. مگر او نبود که خانههای خراب ما را نوسازی کرد؟ مگر او قاتل قاتلان ما نیست؟ مگر او خونخواه ما نبود؟ خدای رحمتش کند! به خدا سوگند، پدرم به من خبر داد که هرگاه مختار به خانۀ فاطمه دختر امیرمؤمنان وارد میشد، آن بانو او را احترام میگذاشت و فرشی برایش میگستراند و متکا میگذاشت و او مینشست و از او حدیث میشنید. خدا پدرت را رحمت کند! خدا پدرت را رحمت کند! او حق ما را گرفت و قاتلان ما را کُشت و به خونخواهی ما قیام کرد.»
در این روایت چند نکته درخور توجه است:
1. فرزند مختار به امام به شدت علاقهمند بوده است.
2. امام تا میفهمد ابوالحکم فرزند مختار است، به وی به شدت اظهار محبت میکند و او را در کنار خود جای میدهد. بدیهی است این رفتار امام از محبت حضرت نسبت به مختار حکایت میکند.
3. امام از اینکه مردم به مختار جسارت میکنند به شدّت ناراحت میشود و با گفتن جملۀ «سبحان الله» او را از تهمتهای ناروا منزّه میداند و از پدر بزرگوارش نقل میکند که مهریۀ مادر از پولی بود که مختار برای حضرتش فرستاده و این نیز تأییدی بر مقام و مرتبۀ عالی مختار است.
4. سپس امام، خدمات مخلصانه و ارزشمند مختار را یادآور میشود که مگر او نبود که دربارۀ ما چنین و چنان کرد؟ و بدینوسیله از او قدردانی و سپاسگزاری میکند.
5. امام همچنین در مقام تجلیل از مختار روایتی از پدر بزرگوارش نقل میکند که مختار را به عنوان یکی از علاقهمندان خاص و مورد احترام اهلبیت میداند و احترام فاطمه دختر علی(ع)نسبت به مختار را یادآوری میکند.
6. از این روایت درمییابیم که مختار برای کسب فیض و شنیدن احادیث و اظهار ارادت، به خانۀ فرزندان امیرالمؤمنین(ع)رفت و آمد داشته و مورد تفقد آنان بوده است.
7. از همه بالاتر اینکه امام دوبار با صراحت برای مختار، طلب رحمت میکند و خطاب به فرزند او میفرماید: «رَحِمَ الله اباكَ» و در پایان مجدداً خدمات مختار را میستاید.
از جمله ادلّهای که در اثبات عقیدۀ صحیح و اعتقاد راسخ مختار در مسئلۀ امامت میتوان از آن استفاده کرد، همین روایت است.
باید توجه داشت در متون روایی، دو روایت در نکوهش مختار وارد شده است که یکی از آنها این است که امام سجاد هدایای مختار را نپذیرفت و جملاتی را در مذمت مختار بیان کرد (خویی، 1403: ج18، 96).
در اینجا ابتدا تحلیل آیتالله خویی را دربارۀ این روایات میآوریم و سپس تحلیل خود را ارائه میکنیم. ایشان میفرماید:
روایات دربارۀ مختار دو گونه است:
الف) روایاتی که در تجلیل از مختار وارد شده است که این نوع روایات اکثریت را تشکیل میدهند.
ب) روایاتی که در مذمّت مختار نقل شده است که این روایات از نظر سند مرسله هستند و اعتبار ندارند. افزون بر آنکه بر فرض صحت سند، این روایات همانند روایاتی است که در مذمّت زراره، محمد بن مسلم و ... وارد شده است. (همو: 97)
الف) بیگمان امام صادق(ع)برای حفظ جان زراره از او مذمت میکرد تا حکومت به ارتباط زراره با آن حضرت پی نبرد و این اتهام برای او مشکلساز نشود.
گفتنی است جدای از تأیید نظر آیتالله خویی به عنوان یک رجالی برجسته، روایت نپذیرفتن هدایای مختار از طرف امام سجاد(ع)با روایتی که پیشتر در تأیید مختار آوردیم تعارض دارد؛ زیرا در آن روایت به صراحت از پذیرش هدایای مختار یاد میکند، از جمله اینکه امام فرمود: مهریۀ مادرم از پولی بود که مختار برایش فرستاد.
ب) پس از حادثۀ تلخ کربلا به دلیل در تنگنا بودن اهلبیت(ع)، اصل تقیه بر زندگی امام سجاد(ع)حاکم شده، امام میباید در روابط اجتماعی خود دقت و وسواس بیشتری به
خرج میداد.
ج) بر فرض پذیرش روایت از نظر سند، شاید ردّ هدایا بدین سبب بوده است که پذیرش آنها زمینۀ کشف ارتباط امام با مختار را فراهم میکرد.
د) امام سجاد به دلایل متعدد به شدت پرهیز میکرد که متهم به ارتباط با مخالفان بنیامیه نشود تا مبادا فشار بر اهلبیت بیشتر شود. بر همین اساس وقتی بعضی از سران کوفه خدمت محمد بن حنیفه آمدند تا بدانند آیا او از مختار حمایت میکند تا در قیام او شرکت کنند، محمد به آنان گفت:
قوموا بنا إلی إمامی و إمامکم علی بن الحسین، فلمّا دخل و دخلوا علیه أخبر خبرهم الذی جاءوا لأجله، قال: «یا عمِّ! لو أنَّ عبداً زنجیاً تعصّب لنا أهل البیت، لوجب علی الناس موازرته، و قد ولّیتك هذا الأمر، فاصنع ما شئت.» فخرجوا و قد سمعوا کلامه و هم یقولون: أذن لنا زین العابدین(ع)و محمد بن الحنفیة؛ (مجلسی، 1403: ج45، 365)
برخیزید با هم نزد علی بن الحسین برویم که امام من و امام شماست. چون وارد شدند و محمد گزارش آمدن این گروه برای کسب تکلیف در حمایت از مختار را بیان کرد، امام سجاد(ع)فرمود: «ای عمو، بدون تردید اگر یک بردۀ زنجی برای دفاع از ما اهلبیت برخیزد بر مردم واجب است از او حمایت کنند و من این کار را به تو واگذار کردم؛ هرگونه که صلاح میدانی رفتار کن.» مردم بعداز شنیدن سخنان امام از نزد او خارج شدند و به هم میگفتند: زینالعابدین و محمّد بن حنفیه به ما اجازه دادند.
از این روایت نکاتی بدین شرح به دست میآید:
1. تلاش امام بر استتار و تقیه و اینکه ارتباط او با انقلابیون کشف نشود.
2. واگذاری مسئولیت خونخواهی امام حسین و یارانش به محمد بن حنفیه.
3. دخالت محمد در این مسائل به نیابت از امام زینالعابدین بوده است، نه اینکه خود ادعای امامت یا مهدویت داشته باشد.
4. از تعبیر محمد بن حنفیه نسبت به امام سجاد(ع)با عنوان «امامی و امامکم» روشن میشود که نهتنها وی ادعای امامت نداشته، بلکه با اینکه بیست و سه سال از امام سجاد بزرگتر بوده، امامت امام سجاد(ع)را پذیرفته و در برابر او تسلیم بوده است.
5. ارتباط مختار با محمد بن حنفیه بر اساس نیابت و پنهان نگه داشتن ارتباط با امام سجاد(ع)است.
در بعضی از نقلهای تاریخی نیز تأکید شده است که در قضایای مربوط به مختار، محمد بن حنفیه به عنوان نایب امام سجاد عمل میکرده است. به عنوان نمونه، در تبلیغاتی که در کوفه به نفع مختار صورت میگرفت، گفته میشد:
هذا المختار قد جاءنا من قبل إمام الهدى و من نائبه محمد بن الحنفية و هو المأذون له في القتال؛ (همو: 366)
این مختار است که از طرف امام الهدی [زین العابدین] و از طرف نایبش محمد بن حنفیه آمده است که اجازۀ خونخواهی را دارد.
هـ) آخرین نکته در نقد روایاتی که در مذمّت مختار نقل شده این است که به سبب قیام مختار علیه بنیامیه _ که او را به الگویی تبدیل کرده بود _ بنی امیه و دستگاه تبلیغاتی آنها تلاش بسیاری برای تخریب چهرۀ مختار انجام میدادند که هنوز بخشی از این تهمتها در متون تاریخی و روایی اهلسنت وجود دارد. رواج این شایعهها به گونهای بود که تودۀ مردم آنها را پذیرفته، به مختار ناسزا میگفتند.
در عصر امام باقر نیز این تبلیغات به حدی بود که آن حضرت به شیعیان چنین
هشدار دادند:
لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ! فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَةِ؛ (طوسی، 1348: 125)
به مختار ناسزا نگویید؛ زیرا همو بود که قاتلان شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را [از دشمنان] گرفت و بیوهزنان ما را شوهر داد و در تنگدستی به ما کمک مالی کرد.
5. تأیید مختار از طرف دانشمندان شیعه
از جمله دلایل ردّ دیدگاه شهید مطهری، سخنان دانشمندان شیعه در طول تاریخ است که هرکس با تاریخ و حدیث آشنا بوده و دربارۀ زندگی مختار بحث کرده، از او تجلیل نموده و اتهاماتی را که بر اثر فضاسازی بنیامیه علیه او ایجاد شده را رد کرده است.
نظریات دانشمندان در این زمینه بسیار است و نقل آنها با حجم مقاله سازگار نیست؛ از اینرو تنها به یک نمونه اکتفا میکنیم. علامه امینی دربارۀ مختار چنین میگوید:
و من عطف علی التاریخ و الحدیث و علم الرجال نظرةً تشفعها بصیرة نفّاذة، علم أنَّ المختار في الطلیعة من رجالات الدین و الهدی و الإخلاص، و أنَّ نهضته الکریمة لم تکن إلّا لإقامة العدل باستئصال شأفة الملحدین، و اجتیاح جذوم الظلم الأموي، و أنّه بمنتزح من المذهب الکیساني، و أنَّ کل ما نَبزوهُ من قذائف و طامّات لا مُقیلَ لَها من مستوي الحقیقة والصدق، و لذلك ترحّم علیه الأئمّة الهداة سادتنا، السجّاد والباقر والصادق _ صلوات الله علیهم _ ، و بالغ في الثناء علیه الإمام الباقر.
ولم یزل مشکوراً عند أهل البیت الطاهر هو و أعماله، و قد أکبره و نزّههُ العلماء الأعلام منهم: سیدنا جمال الدین بن طاوس في رجاله، و آیة الله العلّامة في الخلاصة، و ابنداود في الرجال، والفقیه ابن نما فیما أفرد فیه من رسالته المسمّاة بذَوب النضار، والمحقّق الأردبیلي في حدیقة الشیعة، و صاحب المعالم في التحریر الطاووسی. والقاضي نور الله المرعشي في المجالس. و قد دافع عنه الشیخ أبوعلي في منتهى المقال، وغیرهم.
و قد بلغ من إکبار السلف له أنَّ شیخنا الشهید الأوّل ذکر في مزاره زیارةً تُخَصُّ به، و یزار بها، و فیها الشهادة الصریحة بصلاحه و نصحه في الولایة و إخلاصه في طاعة الله و محبّة الإمام زین العابدین، و رضا رسول الله و أمیرالمؤمنین _ صلوات الله علیهما و آلهما _ عنه، و أنَّه بذل نفسه في رضا الأئمّة و نصرة العترة الطاهرة و الأخذ بثأرهم؛ (امینی، 1416: ج2، 487)
هرکس همراه با بصیرت نگاهی به تاریخ، حدیث و علم رجال بیندازد، درمییابد که مختار از پیشگامان شخصیتهای دینی و هدایتگری و اخلاص است و میفهمد که نهضت پرشکوه او تنها برای برپایی عدالت با کندن ریشۀ بیدینان و کندن ریشههای ظلم اموی بود و میفهمد که مختار با مذهب کیسانی بیگانه است و آنچه به او از زشتیها و تهمتها نسبت دادهاند دربارۀ او جایگاهی ندارد و دور از حقیقت و صداقت است. بر همین اساس رهبران هدایت و بزرگواران ما، یعنی حضرت سجاد و باقر و صادق(ع) از خداوند برای او طلب رحمت کردهاند، بهخصوص امام باقر(ع)فراوان از او ستایش کرده است.
اهلبیت(ع) همواره از مختار و کارکرد او قدردانی کردهاند. دانشمندان شیعه نیز از او تجلیل کرده و او را از اتهامات مبرا دانستهاند، از جمله ابنطاووس در رجال خود، علامه حلّی در خلاصه، ابنداوود در رجال، ابننما فقیه برجسته که رسالهای به نام ذوبالنضار دربارۀ مختار نوشته است، محقق اردبیلی در حدیقة الشیعة، صاحب معالم در تحریر طاووسی، قاضی نورالله مرعشی در مجالس، شیخ ابوعلی در منتهی المقال و دیگران از مختار دفاع کردهاند.
تجلیل از مختار نزد علمای گذشته به جایی رسیده است که استاد ما شهید اول در کتاب مزارش زیارت مخصوصی برای او نقل کرده که مورد زیارت او بوده است. در این زیارت، گواهی روشنی دربارۀ نیکویی، خیرخواهی و اخلاص او در ولایت و اطاعت خداوند و محبت نسبت به امام زینالعابدین و رضایت رسول خدا و امیرالمؤمنین از او آمده است و اینکه او جانش را در راه جلب رضایت ائمه و یاری آنان و گرفتن انتقام خون آنان داده است.
سپس علّامه امینی بیش از بیست کتاب از کتابهایی را که دانشمندان شیعه دربارۀ مختار و دفاع از او نوشتهاند نقل کرده، نسبت به بعضی از آنها میگوید: «بخش مهم آن را مطالعه کردهام؛ بسیار عمیق و علمی نوشته شده است.»
نتیجه
واژۀ مهدی در لغت به معنای شخص هدایت شده و هدایتگر است. این واژه دربارۀ شخصیتهای مذهبی که نقشی تعیینکننده در جامعه داشتند، فراوان به کار میرفته است. از اینرو کاربرد مهدی دربارۀ محمد بن حنفیه رواج داشته و مختار این لقب را به او نداده و اعتقادی به امامت محمد بن حنفیه نداشته است تا نسبت به او ادعای مهدویت داشته باشد، بلکه ارتباط مختار با محمد بن حنفیه تنها به سبب نیابت محمد از طرف امام سجاد(ع)در مسئلۀ خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)بوده است، همانگونه که خود محمد نیز اعتقادی به امامت خود نداشته، بلکه او امام سجاد(ع)را امام خویش میدانسته و از او در مسائل کسب تکلیف میکرده است. بنابراین انتساب اعتقاد به مهدویت محمد بن حنفیه به مختار امری خلاف واقع و ناسازگار با اسناد و مدارک تاریخی است.
منابع
_ ابنابیداود، سلیمانبن اشعث، سنن ابیداود، بیروت، دارالفكر، 1418ق.
_ ابناثیر، علی بن ابیكرم، الكامل فیالتاریخ، بیروت، دارالفكر، 1399ق.
_ ابناثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، تحقیق: ابوعبدالرحمن، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1985م.
_ ابنحنبل، احمد، المسند، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1415ق.
_ ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بیتا.
_ ابنصباغ، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، تحقیق: سامی الغریری، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1384ش.
_ ابنعساكر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
_ ابنكثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفكر، 1419ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ق.
_ احمدی، علی، مكاتیب الائمة، قم، نشر دارالحدیث، 1426ق.
_ اردبیلی، محمد بن علی، جامع الروات، قم، مكتبة المصطفوی، بیتا.
_ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی كتاب و السنة و الادب، تحقیق: مركز الدراسات الاسلامیة، چاپ اول، 1416ق.
_ انجمن كتاب مقدس، كتاب مقدس، ایران، چاپ دوم، 1987م.
_ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، تحقیق: احمد شاكر، بیروت، دارالفكر، 1414ق.
_ حاكم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالكتب العلمیة، بیتا.
_ حمیری (ابنهشام)، محمد بن عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق: المصطفی السقا، بیروت، داراحیاء التراث، بیتا.
_ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالفكر، بیتا.
_ خطیب، عبدالكریم، المهدی المنتظر، بیجا، بینا، بیتا.
_ خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، منشورات مدینة العلم، 1403ق.
_ ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1419ق.
_ رضوی اردكانی، سید ابوفاضل، ماهیت قیام مختار، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374ش.
_ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1421ق.
_ زینی دحلان، احمد، الفتوحات الاسلامیة، قاهره، بینا، بیتا.
_ شبلنجی، مؤمن، نور الابصار، قم، منشورات الشریف الرضی، بیتا.
_ صبان، محمد بن علی، اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل اهلبیته الطاهرین، قاهره، مطبعة الجمهوریة، بیتا.
_ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (الامم و الملوک)، بیروت، بینا، بیتا.
_ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهیات، 1348ش.
_ ، رجال الطوسی، قم، نشر اسلامی، 1420ق.
_ فقیه ایمانی، مهدی، الامام المهدی عند اهل السنة، تهران، مجمع جهانی اهلبیت، 1431ق.
_ فیض كاشانی، محسن، كتاب الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلامیه، 1393ق.
_ فیومی، احمد، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 1425ق.
_ قزوینی (ابنماجه)، محمد بن یزید، السنن، تحقیق: خلیل مأمون، بیروت، دارالمعرفة، 1418ق.
_ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، كتابفروشی بصیرتی، 1385ق.
_ كحاله، عمر رضا، اعلام النساء، بیروت، دارالفكر، بیتا.
_ گنجی، محمد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزمان، بیجا، بینا، بیتا _ الف.
_ ، كفایة الطالب فی مناقب علیبن ابیطالب، تحقیق: محمدهادی امینی، نجف، المطبعة الحیدریة، چاپ دوم، بیتا _ ب.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
_ مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، قم، انتشارات صدرا، 1380ش _ الف.
_ ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1380ش _ ب.
_ ناصف، منصور علی، غایة المأمول فی شرح التاج الجامع للاصول، بیجا، بینا، بیتا.
_ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1418ق.
_ هندی، علاء الدین، كنز العمال فی سنین الاقوال والافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
_ ، المنجد فی اللغة، لبنان، دارالمشرق، 1986م.
_ هیثمی کوفی (ابنحجر)، احمد، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، مكتبة القاهرة، بیتا.
_ هیثمی، نورالدین علی بن ابیبكر، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بیروت، منشورات مؤسسة المعارف، بیتا.