بحث حکومت واحد جهاني با موضوعات گوناگوني عجين و مرتبط است، مانند موضوعات جهانيشدن يا جهانيسازي، آيندهپژوهي از ديد روايت وحي يا درايت عقل، مباحث آخرالزمان، امکان يا عدم امکان پيشبيني آينده جهان، فلسفه تاريخ.
پرداختن به موضوعات مذکور، رسالهاي جداگانه طلب ميكند. در اين نوشتار تلاش ميشود آينده تاريخ و بشر در قالب يک حکومت واحد جهاني الهي از روزنه سخن و متون اديان ترسيم گردد، يعني يک نوع آينده پژوهي از دريچه تعاليم اديان درباره منجي موعود، بدون اين که به مشروح روشهاي ديگر آيندهپژوهي پرداخته شود. برآيند چنين پژوهشي اثبات و استقرار يک حکومت اخلاقي، کمال خواه، الهي، انساني و... است. که بشر امروز را اميدوار و متحرک ميسازد.
به نظر ميرسد آينده پژوهي بر اساس متون ديني به ويژه آيات و روايات اسلامي، راهي مطمئن و نتيجهبخش است، چون اولاً مستند به وحي است و وحي هيچگاه خطا نميکند و ثانياًَ تا امروز برخي از پيشگوييها به وقوع پيوسته و اين راه از آزمون موفق به درآمده است.
بر اين اساس موضوعات مورد بحث به قرار ذيل است:
1- اثبات اين امر که تشکيل حکومت واحد جهاني به رهبري منجي موعود، خواست همه اديان و ملل است البته اثبات اين امر از راههاي گوناگون انجام ميشود.
2- تشکيل چنين حکومتي در پرتو برنامههاي امام مهدي(علیه السلام) که مورد ادعاي مسلمانان است ميسر است.
3- ديدگاه سياستمداران و لزوم حکومت واحد جهاني.
4- بيان نوع حکومت جهاني مورد نظر اسلام چيست؟
يکي از مباني مشترک ميان اديان در موضوع مهدويت، باور به يک حکومت واحد جهاني است . اثبات اين امر از دو راه ممکن است.
الف- راه تحليلي
با تحليل و بررسي مباني مشترک اديان، ضرورت حکومت واحد جهاني آشکار ميشود اگر از پيروان اديان سوال شود که با اميد به نجات در پرتو موعود و منجي چگونه محقق ميشود؟ آيا اين نجات و رهايي از نارساييها و بيداد و فساد، خودجوش و بدون رهبريت و بدون سازمان است؟ آيا اصولاً چنين چيزي امکان دارد؟
آيا کمالخواهي و عدالتخواهي که مبناي مشترک اديان و مهمترين ارمغان منجي موعود است، در فقدان يک تشکيلات و سازمان کارآمد ميسر است؟ آيا کمال و عدالت بدون يک نيروي کمالخواه و عدالتخواه، ممکن است؟
در همه اين موارد پاسخ منفي است چون اگر بشريت بدون برنامه و رهبر الهي توان نجات کامل و نجات حقيقي را ميداشتند تا حالا و يا در اينده نزديک انجام ميدادند. اين که نجات کامل را انتظار ميکشند و آنرا در سايه منجي موعود جستجو ميکنند گواه بر مطلب است.
و نيز منجي موعود بدون استمداد از نيروهاي موفق وکارآمد و بدون ايجاد سازمان و تشکيلات منظم( حکومت) توان برقراري کمال و عدالت را ندارد. چون در هر برهه نيروهاي مخالف، ظالمان و فاسدان حضور دارند، که مقابله با آنان در گرو حکومت و تشکيلات است.
با يک تحليل کوتاه و رويکرد سياسي اجتماعي، ضرورت حکومت آن هم از نوع حکومت واحد و جهاني، براي تحقق آرمانهاي موعود اديان، آشکار ميشود.
بهبودي حيات اجتماعي و آينده تاريخ و سامان يافتن سرنوشت انسانها از نظر بيشتر فلاسفه و سياستمداران بدست خود انسانها است، روند شکلگيري تاريخ و حکومتها يک امر قهري و اجباري نيست بلکه در اختيار و اراده انسانها است، لذا ميتوان گفت که همه پيروان اديان و مکاتب که در انتظار منجي موعود و تحقق وعدهها هستند بايد دست بکار شوند و آغاز کار و تحقق آرمانها در سايه تحقق حکومت قدرتمند است چون:
اولاً: سياست(Politcs) يعني علم و هنر راهبري يک دولت و در معناي عام يعني هر نوع روش اداره يا بهبودي امور شخصي يا اجتماع.
سياست يکي از حقايق اجتنابناپذير زندگي بشر است، انسان ها در هر لحظه از زمان به نوعي با مسائل سياسي درگير ميباشند.
تنها از راه روند سياسي است که انسان ميتواند اميدوار باشد زندگي خود را بر پايه خرد و کمال مطلوبها قرار دهد.
ثانياً: دولت چهارچوبي از ارزشها است که در درون آن زندگي جريان مييابد. و خود قدرت عمومي را در جهت تحقق آن ارزشها به کار ميبرد.
افراد در درون دولت زندگي ميکنند و رشد و رفاه آنان بستگي به دولت دارد از نظر علمي مشکل بتوان زندگي را بدون دولت تصور کرد.
دولت تجلي و نتيجه قدرت ناشي از تشکّل سياسي يک جامعه است که از عناصر مردم (ملت يا امت)، سرزمين (کشور و مملکت)، حکومت(سازمان و تشکيلات) و حاکميت(اقتدار داخلي و خارجي) برخوردار است.
نتيجه اين دو امر يعني، سياست و تدبير حيات انسانها با دولت و حکومت پيوند ناگسستني دارد و نجات و استقرار کمال و عدالت مهمترين ارمغان منجي موعود است که نيازمند برقراري حکومت است.
از اين روي، لازمه رسيدن به نجات فردي و اجتماعي، نجات کامل و نجات همگاني در گرو حضور رهبر و تشکيلات است. و نيز لازمه تحقق کمال و عدالت تشکيل يک نظام کارآمد و جهاني است، چون کمال و عدالت جهاني است.
ب- راه استقرائي
مطالعه روي اهداف، ويژگيها، برنامهها و ديگر مناسبات منجي موعود، در اديان، نشان ميدهد که ظهور و پيروزي آن با تشکيل حکومت همراه است. اخبار و نشانهها و اوصافي که براي منجي در اديان حکايت شده است ميرساند که تشکيل حکومت و سيطره بر اوضاع سياسي از لوازم کار منجي است.
از اين استقراء و بررسي سيره منجي موعود و برنامههاي او که در اديان و مکاتب نقل شده است، به خوبي ميتوان نتيجه گرفت که تشکيل حکومت آن هم از نوع واحد و جهاني آن، جزء برنامههاي اصلي منجي است و اين امر مورد پذيرش پيروان اديان موجود است، لذا يکي از مباني مشترک ميباشد.
آيين زرتشت و حکومت واحد جهاني
طبق عقايد اين دين، بعد از زرتشت سه نجات دهنده به صورت پياپي و هر کدام به فاصله يک هزار سال خواهند آمد. نخستين ايشان به نام «اوشيدر» Aushetar درست يک هزار سال بعد از زرتشت پديدار گشت و دومين که اوشيدر ماه ، نام داشت Aushetar mah دوهزار سال بعد از زرتشت به جهان آمد و سرانجام آخرين ايشان که «سوشيان» Saoshyan نام دارد، در راس هزاره سوم که آخرالزمان است ميرسيد و روزگار با او پايان ميپذيرد.
سوشيانس (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه کن سازد.
ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.
اين طرح درباره آخرالزمان و حکومت جهاني است که به خوبي گوياي مطالب زير است:
آخرالزمان، يک دوره هزار ساله شکوهمند است، بخلاف نظريه هاي بدبينانه که پايان تاريخ را تيره و تاريک و تباهي ميبينند.
آخرالزمان، عصر دين و دين باوري است، چون سوشيانس دين را به جهان رواج ميدهد و رواج جهاني بدون فرمان روايي بر تمام جهان و تشکيل حکومت جهاني ممکن نيست.
ارمغان مهم اين حکومت جهاني رفاه عمومي و ريشه کني فقر است و مسلماً چنين موهبتي بدون عدالت و دولت عدالت گستر ممکن نيست.
ارمغان مهم ديگر اين حکومت، برقراري هم فکري و هم سخني و هم دلي است. و اين ارمغان عاليترين کمال براي بشريت است.
آخرالزمان، که عصر دينداري است، دين هم واحد است يعني آنچه سوشيانس شايسته ميداند، همان رايج ميشود، پس جايي براي سکولاريزم (دين زدايي) و پلوراليزم(اديان متعدد با تعدد صراطها) نيست.
در منابع مربوط به زرتشتيان خبر از پيکار آخرين ميان اهورامزدا و سپاهش با اهريمن و لشکريانش است که به پيروزي اهورامزدا ميانجامد مسلم است که جنگ و پيروزي بدون تشکيل سپاه کارآمد و تدبير جامعه، بيمعني است. حفظ پيروزي در گرو حکومت کارآمد است.
در جاي ديگر آمده است: اداره جهان، حکومت و رهبري آن در دست سوشيانس خواهد بود او که فرمانروايي «خونيره» را بر عهده دارد با ياري شش ياور نزديک خويش.
آيين هندو و حکومت واحد جهاني
کلکي يا کلکين منجي موعود هندوان چنان توصيف و معرفي شده است که عهده داري حکومت و نوع حکومت جهاني، جزء برنامههاي اصلاحي او است.
دهمين و آخرين تنزل (اوتاره) و يشنو( Vishnu) که کلکي يا کلکين نام دارد، سوار بر اسبي سفيد و با شمشير آخته و شهابگون ظهور مي کند تا شرارت و ظلم را ريشه کن و عدالت و فضيلت را برقرار سازد، اسب سفيد، نماد قدرت و فراگيري است. اويمه(Yama) يا مرگ را در هم ميشکند و تار مار ميکند و بر همه نيروي مخالف پيروز ميشود.
او کسي است که بر تمام نيروهاي بشر پيروز ميشود.... و زمين را به براهمنيان ميبخشد ... همه اشقيا جهان نابود خواهند شد.
از اين اوصاف به خوبي اصل حکومت ونوع آن در منجي موعود هندو نمايان است به رغم ظاهر نژادمدارانه دين هندو، انديشه موعودگرايي هندو به هيچ روي قوم مدار نيست بلکه کاملاًً جهان شمول است.
در کتاب «باسک» که از کتب آسماني هندوان است آمده است:
دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان که پيشواي ملائکه و پريان و آدميان باشد و حق و راست با او باشد...
در کتاب شاکموني آمده است: پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان «کشن» بزرگوار تمام شود و او کسي باشد که بر کوههاي مشرق و مغرب دنيا حکم براند و فرمان کند برابرها سوار شود فرشتگان کارکنان او باشند جن و انس در خدمت او باشند از سودان که زير خط استواء است تا سرزمين تسعين که زير قطب شمال است و ماوراء بحار را صاحب شود و دين خدا يک دين شود...
آيين بودا و حکومت واحد جهاني
آيين بودا هر چند به آداب و رياضتهاي فردي توجه دارد و به مسائل اجتماعي و سياسي کمتر توجه دارد، اما نسبت به پايان تاريخ و برقراري يک حکومت کارآمد، سخن و برنامه دارد.
«در دين بودا يک دور مکرر از انحطاط اخلاقي و باخيزش(Resurgence) وجود دارد. اسطوره با فرمانروايي به نام «دالهانمي» Dalhanemi آغاز ميگردد که بدون نياز به زور و خشونت به درستي و عدالت بر جهان حکم ميراند. اما در بين وارثان او در نسل سوم، جريان امور به نقص و اشتباه دچار ميشود. فرمانرواي اين نسل قانون و نظم را محفوظ نگه ميدارد، اما در مورد انتقال ثروت به مستمندان کوتاهي ميکند. به دنبال اين امر دزد و دزدي و در پي اعدام دزد، دروغگويي و نهايتاً اعدامها به خشونت متقابل دامن ميزند و انحطاط اخلاقي و کاهش طول عمر به وجود ميآيد. اين انحطاط تا به آنجا ميرسد که طول عمر بشر از هشتاد هزار سال به ده سال خواهد رسيد و طعمهاي لذت بخش هم از بين خواهد رفت و نهايتاً حضيض ذلت فرا خواهد رسيد. به مدت يک هفته هر کس براي ديگري به صورت حيواني وحشي در خواهد آمد و با شکستن همديگر دست خواهند زد. در اين ميان عدهاي که به کوهها و جنگلها پناه برده، مخفي شده و از ريشه گياهان تغذيه کردهاند، پس از يک هفته از مخفيگاهها بيرون مي آيند و يکديگر را در آغوش ميکشند و به هم تبريک گفته، به پاس زنده ماندن نغمههاي شادي سر خواهند داد و به ياد خواهند آورد که بر اثر شرارت و بدکاري دچاراين امر شده بودند. لذا مصمم ميشوند که از هر گونه کشتار و تبه کاري خودداري کنند. بدين ترتيب تسلسل جهنمي به جهت مخالف ميافتد، مردم دست از بدکاري بر ميدارند، طول عمر دوباره به 80 هزار سال قبلي ميرسد و سن بلوغ به پانصدسالگي در اين زمان بودايي به نام«مني يه» متولد و به اشراق نايل و پس از سير و سلوک به نيروانا خواهد رسيد، همچنين فرمانرواي بزرگي در هند(بنارس که در آن زمان به «کتوماني» شهرت خواهد داشت) حکومت خواهدکرد. اين فرمانروا را با همان کلمات و عبارات توصيف خواهند کرد که در آغاز، فرمانروايي« دالهانمي» را وصف ميکردند».
در الهيات بودايي او را[ منجي] يا بوداي پنجم و آخرين بودا ميدانند که هنوز نيامده و خواهد آمد تا همگان را نجات دهد برخي او را بوداي هفتم نامند.
نتايجي که از اين بخش عقايد بودايي بدست مي آيد.
آيين بودا هر چند به وظايف و اخلاق فردي توجه دارد، اما اصلاح نهايي را در گرو يک خيزش جمعي و يک حرکت حساب شده اجتماعي ميبيند.
اين خيزش ماهيت اصلاحي دارد و پس از فراگيري خشونت وظلم، پا به ميدان ميگذارد.
همزمان با اين خيزش و نهضت اصلاحي، فرمان روا و رهبري پا به عرصه وجود ميگذارد که مانند همان رهبر اوليه بودايي است(کامل و مطلوب).
يهود و حکومت واحد جهاني
منجي و موعود باوري در فرهنگ ديني يهود و مسيحيت، با موضوع حکومت و پادشاهي و قدرت سياسي عجين شده است.
واژه«مسيحا باوري» از کلمه«مسيح» (Messiah) گرفته شده که ترجمه واژه عبري ماشيح(Mashiah)(تدهين شده) است و در اصل به پادشاهي دلالت ميکرد که سلطنت او با مراسم مسح با روغن مقدس اعلام ميشد. در کتابهاي مقدس يهودي( عهد عتيق) هميشه براي اشاره به پادشاه وقت بنياسرائيل به کار رفته است(طالوت، داود و سليمان). اما در دوره بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق ميشد که انتظار ميرفت پادشاهي بنياسرائيل را اصلاح کند و مردم را از شر تمام شياطين نجات دهد. يکي از اشکال اميد به مسيح موعود در يهوديت اين است:
مسيح فرزند داوود است. او با خرد و عدل حکومت خواهد کرد. قدرتهاي بزرگ جهان را شکست خواهد داد، مردم را از قيد حکومت بيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتي جهاني وضع خواهد کرد که در آن مردم در صلح و سعادت زندگي خواهند کرد.
در جاي ديگر از ميراث بردن منتظران عدل و پيروزي جهاني صالحان سخن ميگويد: از وجود شيطان و اشرار دلتنگ مباش که به زودي ريشه ظالمان بريده خواهد شد و منتظران عدل الهي، زمين را به ميراث بردند، و آنان که لعنت شدهاند، پراکنده شوند و صالحا از مردم همان کساني هستند که زمين را به ميراث برند و تا فرجام حيات جهان، در آن زندگي کنند.
در کتاب تورات راجع به منجي آخرالزمان آمده است: ... مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد کرد و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخة لبهاي خود خواهد کشت.. زيرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهاي که دريا را ميپوشاند.
از اين عبارت نکات زير بدست ميآيد:
داوري کردن به عدالت، بدون در دست داشتن حکومت ممکن نيست،
حکم به راستي کردن شامل مظلومان جهان است، چنانکه جهان را به عصاي خويش ميزند و جهان از معرفت خدا پر خواهد شد، يعني کار او و برنامه او جهاني است و عدالت و داوري او همراه با معرفت خدايي است.
در جايي ديگر تورات آمده است: و يهوه(خداوند) بر تمامي زمين پادشاه خواهد بود. در آن روز يهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد.
اين فراز به خوبي دو نکته مهم را ميرساند:
دين واحد الهي عالمگير است.
حکومت جهاني از نوع حکومت الهي است جايي براي حکومت اومانيستي، سکولاريستي، ليبراليستي، کمونيستي و... نميگذارد.
در جاي ديگر تورات آمده است: و او[منجي موعود] امتها را دواري خواهد کرد و قومهاي بسياري را تنبيه خواهد کرد....
مسلماً داوري امتها و تنبيه اقوام بدون حکومت واحد ممکن نخواهد بود در قسمتهاي از تورات حوادث ظهور منجي بسيار جالب بيان شده است:
و بسياري از آناني که در خاک زمين خوابيدهاند بيدار خواهند شد، اما اينان به جهت حيات جاوداني و آنان به جهت خجالت و حقارت جاوداني.
اين فقره به خوبي از رجعت نيکان و بدان و فلسفه رجعت سخن ميگويد.در پايان کار منتظران خداوند را وارث زمين معرفي ميکند.
قرآن مجيد نيز از زبان حضرت موسي(علیه السلام) نقل ميکند که به متقيان وعده عاقبت بخيري و وراثت زمين را ميدهد: «قال موسي لقومه استعينوا بالله و اصبرو ان الارض يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين».
کتاب اشعياي نبي پس از بشارت بهروزي براي قوم خدا ميگويد: زيرا فرزندي براي ما به دنيا آمده است، پسري براي ما بخشيده شده و بر ما سلطنت خواهد کرد. نام او عجيب، مشير، خداي قدير، پدر جاوداني و سرور سلامتي خواهد بود.
او بر تخت پادشاهي داود خواهد نشست و بر سرزمين او تا ابد سلطنت خواهد کرد. پايه حکومتش را بر عدل و انصاف استوار خواهد کرد و گسترش فرمان روايي صلحپرور او را انتهايي نخواهد بود. خداوند قادر متعال چنين اراده فرموده و اين را انجام خواهد داد.
در زمان ماشيح تمام شهرهاي ويران شده از نو آباد خواهد شد و در جهان جايي ويرانه يافت نخواهد شد حتي شهرهاي سدوم و عمورا نيز آباد خواهد شد. در فصل هفتم کتاب حيقوق نبي آمده است: ... و گرچه تاخير کند، برايش منتظر باش، زيرا البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد، بلکه جميع است امتها را نزد خود جمع خواهد کرد و تمامي را براي خويش فراهم ميسازد.
در فصل دوم کتاب حکّا نبي آمده است: تمامي امم را به هيجان مي آورم و مرغوب همگي طوايف خواهم آمد و پرکنم اين خانه را از جلال، امر خداي لشکرهاست.
مسيحيت و حکومت واحد جهاني
نجات عالم، ايجاد عصر با شکوه بدنبال ظهور دوم(second coming) يعني بازگشت عيسي(علیه السلام) از اعتقادات جدي مسيحيان است.
کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد... مستعد باشيد، زيرا در ساعتي که گمان نميبريد، پسر انسان ميآيد.
برخي از مسيحيان باور دارند که، پيش از بازگشت مسيح(علیه السلام) آخرين نبرد تاريخ، جنگ آخرالزمان(آرماگدون يا هارمجدون(Armageddon) اتفاق خواهد افتاد... طبق مباحث کتاب مکاشفه، يوحناي رسول، نبرد عصر ظهور، جنگي بسيار وحشتناک است که برخي آنرا نبرد«هسته اي» تفسير ميکنند.
در يكي از كتب مسيحيان آمده است:
و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه آسبي سفيد که سوارش امين و حق نام دارد و به عدل داوري و جنگ مينمايد. و چشمانش چون شعله آتشي و برسرش افسرهاي بسيار و اسمي مرقوم دارد که جز خودش هيچ کس آن را نميداند و جامعه خون آلوده در بر دارد و نام او را کلمه خدا ميخوانند. و لشکرهايي که در آسماناند بر اسبهاي سفيد و به کتان سفيد و پاک مبلس از عقب او ميآيند. و از دهانش شمشيري تيز بيرون ميآيد تا به آن امتها را بزند و آنها را به عصاي آهنين حکمراني خواهد نمود.
از بررسي اجمالي فرازهاي مذکور، مطالب زير بدست ميآيد:
اعلام آمادگي سراسري جهت استقبال از منجي موعود.
اعلام نبرد آخرين و سرنوشت ساز.
رهبر اين قيام امين و حق نام دارد که به عدل داوري و جنگ ميکند.
مرحله نهايي حکمراني بر مردمان است.
پس حکومت واحد جهاني از نظر مسيحيت، بار معنوي و عدالتمنشي دارد در جاي ديگر، انجيل از رجعت و پرستش توحيدي سخن ميگويد که در حکومت آخرالزمان محقق ميشود يعني اصل حکومت، جهاني بودن و الهي بودن آنرا تاييد ميکند:
و تختها ديدم و بر آنها نشستند و به ايشان حکومت داده شد و ديدم نفوس آناني را که به جهت شهادت عيسي و کلام خدا سر بريده شدند و آناني را که به وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پيشاني و دست خود نپذيرفتند، زنده شدند و با مسيح هزار سال سلطنت کردند.
هنگامي که من، مسيح موعود، با شکوه و جلال خود و همراه باتمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت با شکوه خواهم نشست سپس تمام قومهاي روي زمين در مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را جدا خواهم کرد...
مورمونها (فرقههاي مذهبي مسيحي) ميگفتند: ما اعتقاد داريم که صهيون (حکومت يهود) بر اين قاره(آمريکا) بنا ميگردد. عيسي شخصاً بر زمين حکومت خواهد کرد. زمين از نو ساخته خواهد شد و شکوه بهشتي خود را باز خواهد يافت.
عموم مسيحيان براين عقيده اند: در آينده روزي فرا خواهد رسيد که حکومت اخلاقي خداوند، بر سرتاسر زمين جاري گردد. عبارت «حکومت و سلطنت الهي» و «سلطنت آسمانها» و «ملکوت الهي» به طور مکرر در انجيلها به چشم ميخورد. واقعيت حکومت نهايي خدا(سلطنت يا ملکوتي الهي) بدو شک مهمترين اعتقاد مسيحيان است.
سلطنت خدا( Kingdom of God)؛ يعني«برقراري حکومت خداي بر زمين و غلبه نيروي الهي بر نيروي شيطان» در برخي از انجيلها(متي) سخن از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» نيز به ميان آمده است؛ اما در بيشتر روايات انجيلهاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حکومت خدا و يا قلمرو و دولت خدا است.
در نوشتههاي مسيحي و يهودي- که بين سالهاي 200 ق.م تا 150 م نوشته شدهاند- دنيا ميدان نبرد بين نيروهاي خير وشر تلقي ميشود. نويسندگان درباره عذاب دردناک و بي عدالتي و درباره انتظار طولاني براي مداخله الهي و آوردن عصري جديد- که معمولاً سلطنت خدا ناميده ميشودکه در آنجا قوم نيکوي خدا در کمال سعادت زندگي ميکنند- مطالب مينويسند.
تحليل و تطبيق منجي موعود يهود و مسيحيت
در اين مقال چهره منجي موعود در قالب تشکيل حکومت و رهبري سياسي جامعه ترسيم شد و نتيجه گفتار و باور يهود و نصاري پيرامون حکومت آن موعود اين شد که او حکومت واحد جهاني را بر پايه عدل و داد تاسيس ميکند، ظالمان و گردن کشان را سرکوب ميکند و بشر را به سعادت رهنمون ميسازد.
اکنون نوبت اين پرسش است که ايا آن موعود ظهور کرده؟ و آن وعدهها محقق شده است؟ اگر آن موعود همان مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشد چه مشکلي پيش ميآيد؟
با تاسف برخي از نظريهپردازان يهود و نصاري به جاي جستجوي راهحل درست دست به تاويل و توجيه عقيده مسلم دين خود زدهاند، و از حکومت و سلطنت منجي موعود، عدول کردهاند و براي آن تعبيرهاي باطني و خيالي ذکر کردهاند.
در طول دو قرن قبل از تولد عيسي، حجم وسيعي از نوشتهها درباره آمدن سلطنت خدا و زوال نيروهاي شيطاني موجود بود. تصور رايجي از آنچه اتفاق خواهد افتاد، وجود داشت؛ جهان- که تحت سلطهي نيروهاي شيطاني است- جاي درد و رنجهاي فراوان است تا اينکه خدا برخيزد و بر سلطنت شيطان غلبه کند.در اين حال بسياري از انديشههاي درباره «مسيحا»، متوجّه فتح و پيروزي نظامي بود. ممکن است که مسيحا خردمند باشد؛ اما بيشتر از هر چيز بايد پادشاهي جنگجو و مقتدر باشد که بتواند بر شيطان غلبه کند و عصري از برکت و سعادت را آغاز کند.
اسنيها (فرقهاي از يهوديان) زندگي خود را در بيابان ميگذراندند و براي آمدن سلطنت خدا آماده بودند. به اعتقاد آنان، پايان جهان نزديک است و خدا در شرف آغاز سلطنت مسيحايي برروي زمين و پيمان جديدي با آنان است...
کليسا در آغاز همان سلطنت مسيح و پادشاهي خداوندگار را مطرح مي ساخت؛ همان گونه که در مکاشفه يوحنا به سلطنت هزارساله مسيح اشاره شده است. پس چون قر نهاي متمادي گذشت و از سطلنت مسيح خبري نشد و هنوز هم پس از دو هزار سال اثري ظاهر نشده است، با استفاده از تذکر انجيل لوقا، حکومت خدا را يک دولت روحاني تعبير کرد که مقيد به زمان و مکان نيست و دردل مومنان برپا خواهد شد. در انجيل لوقا آمده است:
«روزي بعضي از فريسيان از عيسي پرسيدند: ملکوت خدا کي آغاز خواهد شد؟ عيسي جواب داد: ملکوت خدا با علايم قابل ديدن آغاز نخواهد شد ! و نخواهند گفت که در اين گوشه يا آن گوشهي زمين آغاز شده است؛ زيرا ملکوت خدا در ميان شماست»
در انجيل متي به صراحت از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» سخن گفته ميشود؛ نه از پادشاهي خداوند. در انجيلهاي ديگر نيز همانگونه که در مرقس ديده ميشود؛ اين قلمرو به نحوي توجيه ميشود که حاکميت از سلطنت يک فرد شبيه نظام شاهنشاهي و حکومتهاي انساني -که در آن خدا فرمانروا و او شاه باشد – نمينمايد؛ بلکه اشاره به يک دوران الهي و روحاني و يک دولت آسماني است. در بيشتر روايات انجيلهاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حکومت خدا و يا قلمرو ودولت خداست.
گفتني است کليسا هيچ گاه اميد آمدن مجدد عيسي را از دست نداد- و هنوز هم به آن اعتقاد دارد- اما رفته رفته تاکيد تعاليم خود را از اين اميدواري برگرفت و به آينده افکند و بيشتر و بيشتر به سوي اين باور رفت که عيسي قادراست اکنون مومنان را رستگاري دهد.
خود عيسي نيز به صراحت اشاره ميکند که براي پادشاهي نيامده است:
«من يک پادشاه دنيوي نيستم. اگر بودم، پيروانم ميجنگيدند تادر جنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم. پادشاهي من متعلق به اين دنيا نيست».
اصولاً حضرت عيسي در دوران پيامبري خود، تنها به ابلاغ پيام الهي و ارتباط با مستمدان و نيازمندان بسنده کرد و از در ستيزهجويي و پرخاشگري نيامد. از طرفي برخي نشانهها و علامات مورد انتظار يهود در مورد«منجيگري» و «مسيحايي» در او متحقق نشد و وضع آنها بهبود نيافت. پس از در مخالفت با او در آمدند و او را به عنوان «مسيحاي موعود» نپذيرفتند. در واقع نيز چنين بود؛ چون بعضي از علايم و معيارهاي مطرح در کتب عهد قديم، در او وجود نداشت؛ به عنوان مثال او جنگ نکرد و پادشاهي تشکيل نداد.
گفتيم که يکي از مطالبي که با حکومت خدا پيوند يافته، بازگشت عيسي مسيح است؛ اما سوال اين است که اين بازگشت براي چيست؟ 1- تشکيل حکومت خدا؛ 2- پادشاهي مسيح؛ 3- نجاتبخشي و رهايي مومنان؛ 4- داوري بين گناه کاران و مومنان و يا...؛؟!
در اين رابطه توجه به انگارههاي زير ضروري است:
ملکوت خدا(سلطنت الهي) در اين دنيا تحقق خواهد يافت؛ اما چگونگي آن از نظر مسيحيان مبهم است.
پيوند ميان بازگشت مسيح و تحقق سلطنت خدا نيز روشن است و مسيحيان به آن اعتقاد دارند.
خود عيسي بيان کرده است که پادشاهي من در دنيا نيست؛ پس ممکن است اين مطلب به ذهنها برسد که او براي تشکيل دولت نميآيد. حتي از ديدگاه برخي ملکوت خدا در آن جهان است.
«پادشاهي مسيح» تا کنون تحقق نيافته است. و عدهاي به غلط ميپنداشتند بعد از مرگ مسيح، او به زودي براي برپايي حکومت خواهد آمد که چنين نشد و حتي ديدگاه هزاره گرايان نيز نادرست از آب درآمد.
خود عيسي مسيح، هيچ وقت ادعاي پادشاهي نکرده است. تنها در بعضي از متون (مثل مکاشفه) به صورت رمزي به سلطنت هزارساله او اشاره شده که معتبر و روشن به نظر نميرسد و دليل ديگري نيز براي اثبات آن ارائه نشده است.
طبق تفسير رسمي کليسا، مسيح سلطان دلها است و سلطنت او اين دنيايي نميباشد؛ بلکه در ملکوت آسمانها است.
خود عيسي نيز منتظر ظهور قريب الوقوع حکومت خدا بوده است و عباراتي که در اين زمينه بيان مينموده، براي شخص غايب بوده است (نه خودش) ويژگيهاي و صفات بر شمرده شده در مورد منجي موعود، با شخص ديگري – به غير از مسيح- تطبيق مييابد و آن کسي جز حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نيست که عيسي(علیه السلام) نيز به ياري او خواهد شتافت و در بازگشت نهايي خود، به عنوان وزير و مشاور او عمل خواهد کرد.
نگاه گذرا به آيات قرآن که درباره حضرت عيسي(علیه السلام) آمده است، اين حقيقت را ميرساند که اهل کتاب( يهود و مسيحيت) در همين دنيا به حقيقت عيسي(علیه السلام) ايمان ميآورند، يعني يهود به حقانيت عيسي(علیه السلام) پي ميبرند و مسيحيت نيز از ادعاي الوهيت او دست بر ميدارند و به اين ترتيب، زمينه ظهور فراهم ميشود.
«و قولهم انا قتلنا المسيح عيسي بن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفي شك منه ما لهم به من علم الااتباع الظن و ما قتلوه يقيناً. بل رفعه الله اليه وکان الله عزيزاً حكيما. و ان من اهل الکتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيامه يکون عليهم شهيداً».
چندنکته از اين آيه بدست ميآيد:
حضرت عيسي (علیه السلام) کشته نشده است و نمرده است بلکه زنده است.
به آسمان نزد خداوند رفته است.
اهل کتاب(يهود و نصاري ) قبل از مرگ حضرت عيسي، به او ايمان ميآورند.
ايمان همه اهل کتاب به حضرت عيسي(علیه السلام) هنوز اتفاق نيفتاده است و اين پديده سترگ قبل مرگ آن حضرت(علیه السلام) محقق ميشود و اين يعني يک انتظار و يک تحول و چون از مقام خلافت و زعامت حضرت عيسي(علیه السلام) چيزي نگفته است معلوم ميشود او سمت وزير و معاون را خواهد داشت.
امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه ميفرمايد: «ان عيسي(علیه السلام) ينزل قبل يوم القيامه الي الدنيا فلايبقي اهل مله يهودي و لاغيره الا امنوا به قبل موتهم و يصلي عيسي خلف المهدي»
ژان ژاک روسو مينويسد:
« مسيحيت مذهبي کاملا روحاني است که تمام هم و غم آن، مسائلي آسماني است؛ ميهن مسيحي اين جهان نيست. واقعيت اين است که مسيحي وظيفهاش را انجام ميدهد؛ اما اين کار را با بياعتنايي عميقي به نتيجه خوب و بد آن انجام ميدهد به شرط آنکه کاري نکند که پيش وجدانش مستوجب سرزنش باشد.»
«تمام ناپاکي را از وجود عيسويان پاک کنيد؛ ديگر نه به زمامداري نياز دارند و نه به قوانين. تمام خواهشهاي نفساني را از پيکرشان بزداييد، در آني پيوند شهروندي تمام جاذبه خود را از دست ميدهد. نه تعصب باقي ميماند و نه شوق کسب شهرت و افتخار و نه....»
«حضرت مسيح براي استقرار حکومت معنوي و روحاني بر روي زمين ظاهر شد. با ظهور مسيحيت نظام مذهبي از نظام سياسي جدا شد و دولت يکپارچگي خود را از دست داد...»
فوستل دوکولانژ نيز گفته است:
«ميتوان گفت که : مسيحيت حکومت را در اساس تغيير داد؛ به خاطر اينکه ابداً به آن توجه نداشت... عيسي مسيح ميآموزد که امپراتوري او به اين جهان تعلق ندارد و بدين ترتيب حکومت را از مذهب جدا ميکند. چون مذهب زميني نيست ؛ بنابراين تا آنجا که امکان دارد، به ندرت به امور زميني ميپردازد:«آنچه به سزار تعلق دارد، به سزار و آنچه به خداوند تعلق دارد، به خداوند بر گردانيد». سه قرن تمام مذهب جديد، کاملا خارج از حوزه عمل دولت قرار گرفت و نه فقط توانست از حمايت دولت چشم بپوشد، بلکه حتي بر ضد دولت پيکار کرد. اين سه قرن، شکاف عظيمي ميان قلرو دولت و قلمرو مذهب به وجود آورد».
گفتگوي يکي از دانشمندان اسلامي معاصر با يک تن از دانشمندان برجسته کاتوليک در اين زمينه خواندني است:
آيت الله امام کاشاني ميگويد: در انجيل نوشته است که مسيح، ظهور خواهد کرد. اين يک حقيقت است؛ ولي آنان(مسيحيان) همين بحث را غالباًً به حکومت جهاني تعبير نميکنند. آقاي رات سينگر بزرگترين شخصيت علمي کاتوليک است و پاپ و امثال او نظر علمي را از وي ميگيرند. وقتي با او صحبت کردم، ديدم زير بار حکومت نميرود و حکومت جهاني را نميپذيرد او ميگفت: مسيح ظهور خواهد کرد؛ ولي آن را به اسکاتولوژي – که همان عالم آخرت باشد- وصل ميکرد. ميگفت: در عالم آخرت است که عدل خداوند ظهور تام دارد و حضرت مسيح، مجري عدل خداوند است. آنجا است که همه به کيفر و پاداش ميرسند.
دين اسلام و حکومت واحد جهاني
هر چند همه اديان داعيه دار حکومت واحد جهاني در آخرالزمان هستند، اما در اين ميان اسلام به صورت جدي و بسيار روشن نظريهپردازي کرده است. حکومت واحد جهاني را بسيار روشن ترسيم کرده، راههاي رسيدن به آن را بيان کرد، رهبريت قيام، اهداف قيام، سرزمينهاي استراتژيک، نشانههاي نزديک شدن و... را کاملاً بيان کرده است.
نظر اجمالي اسلام درباره حکومت واحد جهاني، در اين جا بيان ميشود و مشروح آن در بررسي نوع حکومت جهاني بيان خواهد شد.
قرآن و سنت دو منبع اصلي اسلام، درباره حکومت واحد جهاني سخن فراوان دارند، «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» روايت ميگويد اين عباد صالح قائم(علیه السلام) و اصحاب اويند صريح آيه ميفرمايد« الارض» يعني همه زمين در قلمرو حکومت صالحان است. چنانکه در آيه ديگر آمده است: «الذين ان مکنا هم في الارض اقاموا الصلوه و اتو الزکوۀ» و حضرت باقر (علیه السلام) در تفسير آن فرمود: «هذه لآل محمد المهدي و اصحابه يملکهم الله تعالي مشارق الارض و مغاربها»
در آيه ديگر غلبه جهاني حق طلبان با دين حق همراه شده است ؛ «هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون»
امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: «فوالله يا مفضل ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يکون الدين کله واحداَ کما قال جل ذکره« ان الدين عندالله الاسلام» و قال الله تعالي« من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين»
آيه ديگر علاوه بر تاييد حکومتّ جهاني به برخي از اهداف آن نيز اشاره ميکند: «و عدالله الذّين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفّنهم في الارض کما استخلف الذّين من قبلهم و ليمکننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم وليبدلّنهم من بعد خوفهم امنا يعبدو نني لا يشرکون بي شياء...
در روايتي از امام صادق(علیه السلام) در تفسير اين آيه معلوم ميشود که اين آيه مربوط به حکومت آخرالزمان است که هم جهاني است و هم به دست منجي موعود مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است.
«لم يجي تاويل هذه الايه و لو قام قائمنا بعد، سيري من يدرکه ما يکون من تاويل هذه الايه و ليبلغن دين محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما بلغ الليل، حتي لا يکون مشرک علي ظهر الارض کما قال الله تعالي: يعبدونني لا يشرکون بي شياءً»
آيه ديگر حکايت از اراده حتمي خداوند مبني بر امام و پيشوا قرار گرفتن مستضعفان و به ارث رسيدن زمين و تمکن بر زمين دارد.
«ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض» امام باقر (علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) در تفسير آيه فرمودند: «ان هذه الايه مخصوصه بصاحب الامر الذي يظهر في آخر الزمان و يبيد الجبابره و الفراعنه و يملک الارض شرقا و غرباً، فيملاء ها عدلا کما ملئت جوراً.»
در اين روايت سخن از نابودي جباران و فرعونها و عدالت جهاني است.
اسلام براي تثبيت حکومت صالح دستور ميدهد و «قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الدين کله لله» دستور جهادمطلق است، فتنه بدون قيد است و هر دو به مقصد سلطنت بخشيدن به دين الهي است. امام فرمود: « لم يجي تاويل هذه الايه فاذا جاء تاويلها، يقتل المشرکون حتي يوحّد وا الله عزوجل و حتي لا يکون شرک و ذلک في قيام قائمنا».
مهمترين تاييد براي مفهوم اين آيه و تاييد جهاني بودن حکومت منجي موعود، آيات و روايات متواتري است که خاتميت و جهاني بودن اسلام را اعلام ميکند، چون حکومت مهدوي ادامه حکومت نبوي است که هم قابليتهاي جهاني شدن را دارد و هم تجربه آنرا.
امام عسکري (علیه السلام) مژده ولادت حضرت مهدي را به مادر او چنين ميدهد:
«ابشري بولد يملک الدنيا شرقاً و غرباً و يملاء الارض قسطاً و عدلاً ...»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:«لوقد خرج قائم آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) يفتح الله له الروم و الصين و الترک و السند و الهند و کابل شاه و الخزر...»
مخاطب پيام و نداء حضرت مهدي(علیه السلام) تمام جهانيان است.« الا يا اهل العالم قد ظهر مهدي آل محمد فاتبعوا»
ابو داوود به سند خود از امسلمه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل ميکند:«فيقسّم المال و يعمل في الناس بسنة نبيهم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و يلقي الاسلام بجّرانه في الارض»
پس از اثبات نقلي و عقلي اين امر که تشکيل حکومت از مباني مشترک اديان است، و نيز پس از اثبات نقلي جهاني بودن و يکي بودن اين حکومت ميتوان از راه عقل جهاني و واحد بودن چنين حکومتي را اثبات کرد، بدين صورت كه:
«هر چه تاريخ جامعه سياسي به جلو ميرود، جهان بيشتر به يک دهکده شباهت پيدا ميکند، تدبير يک دهکده تنها با يک سياست و حکومت، کامل ميشود.
از طرف ديگر انتظار پيروان اديان از منجي موعود، نجات و کمال و عدالت است، نجات کامل و کمال و عدالت، در صورتي سودمند است که همگاني و فراگير باشد، مثلاً اگر ماشيح تنها در ميان بنياسرائيل عدالت برقرار کند اما ديگر امتها در کنار آنها و حتي در ميان آنها، بهرهاي از عدالت نداشته باشند ناامني ايجاد ميشود که عدالت امت ماشيح را هم آرام نميگذارد.
يا مثلاً مهدي موعود(علیه السلام) تنها در ميان مسلمانان ارمغان کمال و عدالت را بياورد و پيروان ديگر اديان که در کنار و حتي در ميان جامعه اسلامي زندگي ميکنند از کاستيها و نابرابريها رنج برند، اين رنج به جامعه اسلامي نيز سرايت ميکند.»
پس با دو دليل، حکومت منجي موعود، بايد فراگير و جهاني باشد، يکي بخاطر واحد شدن جهان و جهانيان البته به صورت روند طبيعي يا پروسه اي و ديگر بخاطر تحقق کامل اهداف منجي مانند کمال و عدالت و نجات.
«خوشبختانه بعد از جنگ بين الملل دوم، اصلاً وضع افکار دانشمندان جامعهشناسان، دگرگونيهاي پيدا کرده است که نه تنها ميگويند: يک حکومت ميتواند دنيا را اداره کند، بلکه پرونده حکومت وحداني الان در سازمان ملل است. بعضي دانشمندان غربي خيلي اوج گرفته و ميگويند: الان بشر در سر يک دوراهي است، يک حکومت واحد جهاني و يا نابودي بشر در اثر جنگ!! اين قدر مطلب از نظر علمي نزديک و افکار جامعهشناسان متوجه اين امر شده است.
چشمانداز سياستمداران به حکومت واحد جهاني
از زماني که مدنيت و شهر نشيني و زندگي پيچيده اجتماعي به ميان آمد تا امروز، همواره سياستمداران و حاکمان سياسي به فکر گسترش قدرت نظامي و سياسي خود بودهاند تا تمام جهان را زير نفوذ و سيطره خود قرار دهند و به ادعاي خود حکومت واحد و يکسان را برقرار کنند و مهمترين انگيزه سياسي آنها در اين کار اين است که، جامعه و بشريت تنها در سايه قانون و حاکم واحد به سعادت ميرسند.
کشورگشاييهاي شاهان، قيصرها، کسريها، فرعونها و... همه در همين راستا است کوروش، اسکندر مقدوني، ناپلئون بناپارت، تزارهاي روس و در اين اواخر هيتلر و آمريکا در قالب دموکراسي و شوروي سابق در قالب کمونيستي همه و همه در انديشه سيطره برجهان و تشکيل حکومت واحد بودند.
مروري بر پيشينه تاريخي انديشه، حکومت جهاني، اين واقعيت را نشان ميدهد که از گذشتههاي دور زمامداران براي ايجاد نظام واحد تلاش ميکردند، مصر که قديميترين تمدن جهان است دو مجموعه جدا«مصرعليا» و «مصرسفلي» داشت که در سالهاي 3500 ق.م وحدت يافتند و حکومت واحدي را بنياد نهادند.
در بين النهرين دو گروه«سومر» و «آکاد» که از حيث نژاد، مذهب و زبان جدا بودند در اثر وحدت امپراطوري بابل را بوجود آورند. امپراتوري ايران نيز در اثر يکي شدن گروه مادها و ايرانيها بوجود آمده بود.
اين بررسي کوتاه دو مطلب را تاييد ميکند:
الف- بدست گرفتن حکومت مهمترين وسيله براي ترويج انديشه و پياده کردن اهداف صاحبان انديشه است، لذا صاحبان انديشه ليبراليستي، کمونيستي، اومانيستي و... در نخستين گام سراغ به دست گرفتن حکومت ميروند.
ب- حاکمان و سياستمداران در تلاش هستند تا سيطره خود را جهاني کنند و بسوي حکومت واحد جلو روند.
نتيجه طبيعي اين بحث در مورد منجي موعود اين ميشود که نجات و کمالخواهي و عدالتخواهي که يک انديشه اصيل و برخاسته از فطرت و دين انسانها است حتماً متوجه تصرف حکومت است و اين حکومت را به نحو جهاني آن مي خواهند.
حال که حکومت جهاني از مباني مشترک اديان و منتظران منجي است، پرسش اين است که نوع آن حکومت جهاني چگونه خواهد بود؟ آيا يک حکومت ديکتاتوري و تک راي است؟ يا يک حکومت برخاسته از آراء مردم؟ آيا نحوه حکومت بر اساس جامعه بيطبقه کمونيستي است؟ يا بر اساس نظام کاپيتاليستي و سرمايداري و اشرافي؟ آيا در اين حکومت رفاه مادي و حيات حيواني اصل است يا رفاه معنوي و حيات انساني؟
گونه و الگوي حکومت موعود در دين اسلام آنهم در نگاه تشيع بسيار روشن است و در اين بخش تلاش ميشود، هيئت و ماهيت حکومت موعود واحد جهاني از ديدگاه شيعه ترسيم و بررسي شود، هر چند پيش از اين تا حدودي ماهيت حکومت واحد جهاني از ديدگاه ديگر اديان بررسي شد و لازم به يادآوري است که نگاه ديگر اديان به حکومت واحد آينده شباهت بسيار به ديدگاه اسلام و شيعه دارد. بنابراين چون صدآيد نودهم نزد ماست با بررسي ماهيت حکومت از ديدگاه شيعه ديدگاههاي ديگر اديان نيز ترسيم و روشن ميشود.
ويژگيهاي حکومت جهاني
در واقع، دين يا مکتبي ميتواند حاکم بر قطعه پاياني تاريخ و نجات دهنده بشريت و فرمانده حکومت واحد جهاني باشد که از ويژگيهاي زير برخوردار باشد:
توانايي شکوفايي فطرت انسانها را داشته و تعاليم و دستوراتش بر اساس فطرت سليم انسان باشد.
عناصر اصلي فرهنگاش به گونهاي باشد که پتانسيل پذيرش از سوي همه افراد بشر، اعم از سياه و سفيد و زرد يا سرخ پوست، هر نوع قوم و نژاد را داشته باشد و با هر موقعيت جغرافيايي و جنسيت سازگاري داشته باشد؛ يعني ملاکهاي ارزشي و نوع تعاليم و احکامش فراگير و فرامرزي باشد؛
به دنبال سلطهگري، استکبار، جاه طلبي، نژادپرستي، تبعيض و استثمار نباشد؛ يعني هر نوع ظلم و ستم را نفي کند؛
به فکر رستگاري همه بشر باشد، نه اينکه بخواهد يک قوم يا نژاد را برتري دهد؛
عدالت اجتماعي را براي همه بشر بخواهد؛
حق را در جهان احياء کند و باطل را بميراند ؛ نه اينکه مروج آن باشد؛
رفاه را براي همة افراد بشر بخواهد نه براي قشري خاص؛
علاوه بر پذيرش مردمي، از پشتيباني خداوند برخوردار باشد؛
روند گرايش به آن دين يا مکتب در دنيا به طور طبيعي زياد باشد؛
قدرت بسيج سياسي و انقلاب در سطح جهاني شدن را داشته باشد؛
در گذشته تاريخ توانايي خود را براي گسترش و فراگيري در مدت زمان کم به اثبات رسانده باشد.
در رأس آن رهبر شايسته (داراي علم و تقوا و عدالت و عصمت) باشد؛
افراد درجه يک و صاحب منصبان آن نيز گوشهاي، از فضايل رهبري را داشته باشند و در هر حال مطيع کامل و معتقد رهبري او باشند؛
برنامههاي حکومتياش جامع بعد فردي و اجتماعي و جسماني و معنوي انسانها باشد، جامعه دنيا و آخرت باشد، کارآمد و قابل اجرا باشد، به تکامل و توسعه علمي توجه داشته باشد؛
جستجوي ويژگيهاي حکومت واحد جهاني در فرهنگ شيعه
تحليل و بررسي اوصاف، برنامهها، دستاوردها و کارکردهاي حکومت ودولت مهدوي در چشمانداز مکتب اسلام و تشيع اين حقيقت را تاييد ميکند، که هدف حکومت مهدوي برقراري عدل و انصاف بر اساس دين اسلام است و اين هدف نيز بخاطر زمينهسازي عبادت و عبوديت است و تحقق عبادت و مقام عبوديت نيز هدف نهايي خلقت است، بنابراين ظهور دولت مهدوي ريشه در هدف آفرينش دارد، و اين جا است که موعود باوري در اسلام و شيعه بسيار فراتر از دنياي مادي و حيات فردي است، دولت مهدوي حرکت همه انبياء را به نتيجه ميرساند.
توضيح اين که، هر فاعل حکيمي کارش داراي هدف است، و خداوند حکيم نيز از خلقت جهان و انسان هدف داشته است «افحبستم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون» هدف از خلقت جهان خدمت به انسان بوده است «خلق لکم ما في الارض جميعاً» و هدف از خلقت انسان هم رسيدن به مقام عبوديت «و ما خلفت الجن و الانس الا ليعبدون» و برگشت بسوي خدا است «افحبستم انما خلقناکم عبثا و انکم البنا لا ترجعون» «انا الله وانا اليه راجعون» و اين هدف به شکل عمومي و همگاني اش در دولت مهدوي محقق مي شود و عدالله الذين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم ... «يعبدونني و لا يشرکون بي شياء» «الذين ان مکناهم في الارض اقاموا الصواۀ ...» عبادت خالصانه خدا و نماز که تجسّم عبادت است در عصر حکومت مهدوي همگاني ميشود.
قالب و نمودار کلي حکومت مهدوي بر شيرازه «عدالت» است و همين عامل موجب جهاني شدن و مقبوليت دولت او ميشود، جامعه شناسان همواره آرمان شهر و مدينه فاضله خود را بر عدالت پايه گذاري کردهاند، افلاطون با طرح مدينه فاضله در صدد آفرينش پيوندي عميق ميان جامعه بشري بود وي وحدت بخشيدن به جوامع متفرق را هدف اوليه خود ميدانست و مسلماً چنين ايده بدون استقراء عدالت نشدني است.
جهاني شدن حکومت مهدوي سابقه دارد
حکومت جهاني مهدوي بر گرفته و بر اساس حکومت اسلامي و براساس آرمانشهر مدينه فاضله الهي است، و اسلام از آغاز تا امروز استعداد جهاني شدن خود را بارها نشان داده است و از طرفي حکومت مهدوي دنباله رو حکومت نبوي است «المهدي يقفوا اثري لا يخطي»
منشور حکومت نوپاي رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمام نژادها، اديان و ملل را با معيارهاي الهي، فرامليتي دور هم گرد آورد، آوردن شواهد تاريخي اين رساله را طولاني ميکند در اين بخش تنها به گوشه از اعترافات دانشمندان غيراسلامي مبني بر توانايي و پتانسيل جهاني شدن اسلاتم بسنده ميشود که ؛
خوشتر آن باشد که وصف دليران گفتــه آيـــه در زبــان ديــــگران
پرفسور هرگروئيد مينويسد: اتحاديه مللي که توسط پيامبر اسلام بنا نهاده شد، اصل وحدت بينالمللي و برادري انسانها را بر چنان پايههاي جهاني قرار داد که چراغ راه ساير ملتها گرديد... حقيقت اين است که هيچ يک از ملل دنيا نتوانستهاند چيزي نظير اسلام براي تحقق ايده «اتحاد ملتها» ارائه دهند.
جرج برناردشاو در مورد پيامبر مينويسد: اگر ديني مجال حاکميت بر انگلستان و بلکه کل اروپا را در صد سال آينده داشته باشد اين دين اسلام خواهد بود. من همواره احترام زيادي براي دين محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دليل پويايي و سرزندگي آن قايل بودهام اين تنها ديني است که به نظر من توانايي تطابق با مرحله تغيير در هستي را دارد تغييري که ميتواند در هر دوراني جاذبه داشته باشد...
سخن دو انديشمند و اسلام شناس در اين بخش بسيار خواندني است، چون جان و زبده نوشته حاضر را در خود گنجانيده است به اين معني که از فطري بودن کمال و اصالت فطرت و فطري بودن تعاليم اسلام و در نهايت به يکي شدن زندگي اجتماعي سياسي انسانها مهر تاييد گذاشتهاند.
شهيد مطهري و استادش مرحوم علامه طباطبائي با نوآوريها و روشنگريها با بينش جديد به معرفي معارف اسلام ناب پرداختهاند.
استاد مطهري ميفرمايد:
دين اسلام به عنوان آيين و حياتي مبتني بر فطرت بشري، مسير نهايي حرکت تاريخ را با به هم رسيدن فرهنگ ها و گرايشهاي گوناگون در پرتو انديشههاي ديني توضيح ميدهد. بنابراين، بر اساس نظريه اصالت فطرت و اين که وجود اجتماعي انسان زندگي اجتماعي او و بالاخره، روح جمعي جامعه وسيلهاي است که فطرت نوعي انسان براي وصول به کمال نهايي خود انتخاب کرده است، بايد گفت جوامع و تمدنها و فرهنگ ها به سوي يگانه شدن، متحدالشکل شدن و در نهايت، ادغام شدن سير ميکنند و آينده جوامع انساني، جامعه جهاني تکامل يافته است که در آن همه ارزشهاي امکاني انسانيت به فعليت ميرسد و انسان به کمال حقيقي، سعادت واقعي و انسانيت اصيل خود خواهد رسيد.
در طول تاريخ گذشته و آينده نيروهاي انساني به تدريج بيشتر جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و ميکند و انسان تدريجاً از لحاظ ارزشهاي انساني به مراحل کمال خود، يعني به مرحله انسان ايده آل و جامعه ايده آل نزديکتر مي شود تا آن جا که در نهايت امر حکومت عدالت؛ يعني حکومت کامل ارزشهاي انساني که در تعبيرات اسلامي از آن به «حکومت مهدي» تعبير شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مأبانه و خود خواهانه و خودگرايانه اثري نخواهد بود...
علامه طباطبائي ميفرمايد: کاوش عميق در اصول کائنات نشان ميدهد که انسان نيز بعنوان جزئي از کائنات، در آينده به غايت و کمال خود خواهد رسيد. آنچه در قرآن آمده است که استقرار اسلام در جهان امري شدن ولا بّدمند است، تعبير ديگري است از اين مطلب که انسان به کمال تام خود خواهد رسيد. به حکم ضرورت آينده جهان روزي را در برخواهد داشت که در آن روز جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح وصفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و کمال شوند. البته استقرار چنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه، منجي جهان بشري و به لسان روايت«مهدي» خواهد بود...
منابع
1. آقابخشي، علي و…، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مركز اطلاعات و مدارك، چاپ اول، سال 1374ش.
2. رابرت. دال، تجزيه و تحليل جديد سياست، ترجمه حسين ظفريان، تهران، نشر مترجم، سال 1364 ش.
3. عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، چاپ ششم، سال 1379ش.
4. كارگر، رحيم، آينده جهان، قم، بنياد فرهنگي امام مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، سال1383ش.
5. قاضي، ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، سال 1372ش.
6. ناس، جان بي، تاريخ اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، علمي فرهنگي، چاپ سيزدهم، بيجا، 1382ش. نشر پيروز، چاپ سوم، تهران، 1354ش.
7. سليمان، كامل، روزگار رهايي، ترجمه علي اكبر مهدي پور، تهران، نشر آفاق، سال 1405ق، دوجلدي.
8. صادقي، محمد، بشارات عهدين، تهران، دارالكتب الاسلاميه، سال1336ش.
9. موحديان عطار، علي، گونه شناسي انديشه مهدويّت ، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383، شماره21.
10. جلالي مقدم،مسعود،مقالات و بررسي ها، تهران، دانشكده الهيات دانشگاه تهران، سال 1381ش، دفتر 71.
11. آلن وين، لئوها واو، پيشگويي آينده، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، سال 1374ش.
12. لنكستر، لوئيس، ميتريه موعود بودايي، علي اصغر شجاعي، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383، شماره21.
13. جندقي، بهروز، مهدويّت از ديدگاه دين پژوهان و اسلام شناسان غربي، انتظار موعود، سال دوم، 1381ش، شماره6، چاپ دوم.
14. مكارم شيرازي، ناصر، مهدي انقلابي بزرگ، قم، انتشارات مطبوعاتي هدف، بيتا، بيجا.
15. هال سل، گريس، تدارك جنگ بزرگ براساس پيشگوييهاي انبياي بني اسرائيل، ترجمه خسرو اسلامي، تهران، نشر رسا، سال 1377ش.
16. جي گولد، استفان و…، سال 2000 (چهار گفتگو دربارة آخرالزمان)، ترجمه حسن مرتضوي، تهران، بهنام، چاپ اول، سال 1378ش.
17. جوويور، مري، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات اديان و مذاهب، چاپ اول، سال 1381ش.
18. آشتياني، جلال الدين، تحقيقي در دين مسيح، تهران، نشر نگارش، چاپ دوم، سال 1379 ش.
19. قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده، تحقيق محمدمهدي خراسان، كاظميه، دارالكتب العراقيه، 1385ق، افست از چاپ استانبول، سال 1302 ه.ق.
20. روسو، ژان ژاك، قرارداد اجتماعي، ترجمه مرتضي كلانتريان، تهران، نشر آگاه، چاپ دوم، 1380ش.
21. امامي كاشاني، محمد ، نحوه نگرش مسيحيت به موضوع مهدويّت ، رسالت، شماره 5420.
22. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، تصحيح موسوي جزايري، بيروت،دارالسرور، چاپ اول، 1411ق.
23. صافي گلپايگاني، لطف ا...، منتخب الاثر، نشر مؤسسه انتشاراتي حضرت معصومه(علیها السلام)، چاپ اول، قم، سال1419، هـ.ق.
24. عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، نشر اميركبير، 1377ش.
25. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، نشر دارالكتب اسلاميه، و بحارالانوار 110جلدي مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
26. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1411ق و الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر همداني، نشر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
27. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثت 1417هـ.ق.
28. طوسي، محمدبن الحسن، الغيبة، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1411ق.
29. صدوق، محمدبن علي، كمال الدين و تمام النعمه، تصحيح علي اكبر غفاري، نشر مكتبه الصدوق تهران، سال 1390هـ.ق و كمال الدين و تمام النعمه، دارالكتب الاسلاميه، قم، 1395هـ.ق.
30. نعماني، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم، الغيبة، تبريز، 1383ق.
31. فلسفي، محمدتقي، حكومت جهاني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، تهران، بنياد فرهنگي حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ دوم، 1379ش.
32. راسل، برتراند، آيا بشر آينده دارد؟ ترجمه: م.منصور، تهران، مرواريد، 1344ش.
33. كويره، الكساندر، سياست از نظر افلاطون، ترجمه حسين جهانبگلو، تهران، خوارزمي، 1360ش.
34. شاملي، پيامبر اعظم از ديدگاه برخي از دانشمندان، ترجمه حسين مسعودي، معارف، شماره35، فروردين1385ش.
35. طوسي، ابوجعفر، مصباح المتهجد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعه، چاپ اول، بيتا.
36. مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از ديدگاه فلسفه تاريخ، قم، صدرا، چاپ پانزدهم، 1374ش و مجموعه آثار، نشر صدرا، جلد دوم.
37. طباطبائي، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامي سال1374ش.