یکی از وظایف امام که از مسلّمات مذهب شیعه نیز میباشد، حفظ کیان دین است. امام وظیفه دارد تا جایی که برای او مقدور است از پدید آمدن انحراف و کجی در امر دین جلوگیری نماید و در فرهنگ اسلامی حفظ جان که یکی از مسلّمات مذهب اسلام بوده وقتی با حفظ دین همسو و هماهنگ نگردد رعایت مصلحت دین، پیش دانسته و کسی ـ حتی امام معصوم ـ حق ندارد مصلحت خویش را بر مصلحت دین ترجیح دهد
فصل پنجم: جایگاه مرجعیت شیعه
دکتر عبدالکریم سروش در خلال سخنرانی خود در دانشگاه سُربن پاریس (25/7/2005) درباره علمای شیعه در عصر غیبت کبری میگوید:
من بسیار از عوام شیعه را دیدم که اینها معتقدند که مجتهدین و فقها و مراجع، اینها همه زیر عنایت و ولایت امام غایبند و بالاخره توسط او هدایت میشوند. از خطا نگهداری میشوند و حتی اگر کسی به مسند مرجعیت نشست حتماً نظر آقا با او بوده است که او را به آن درجه اجتماعی و سیاسی رسانده است.
این سخن آقای دکتر سروش، دو سؤال مهم را در پیش روی ما مینهد که اگر چه قبل از این نیز، به اندازه لازم به آنها پرداخته شده اما نگاه دوباره به آنها در این مجال بیفایده نخواهد بود. نخست این که آیا واقعاً امام زمان(علیه السلام) علمای شیعه را مورد عنایت قرار داده و از خطا و لغزش حفظ میکند؟ و دیگر این که آیا مرجعیت و رهبری شیعه در عصر غیبت مقامی الهی است که دستیابی به آن جز با نظر مساعد حضرت بقیة الله ممکن نبوده و مدعیان دروغین را راهی برای دستیابی به این مرتبت الهی نمیباشد؟
درباره سؤال اول باید گفت: یکی از وظایف امام که از مسلّمات مذهب شیعه نیز میباشد، حفظ کیان دین است. امام وظیفه دارد تا جایی که برای او مقدور است از پدید آمدن انحراف و کجی در امر دین جلوگیری نماید و در فرهنگ اسلامی حفظ جان که یکی از مسلّمات مذهب اسلام بوده وقتی با حفظ دین همسو و هماهنگ نگردد رعایت مصلحت دین، پیش دانسته و کسی ـ حتی امام معصوم ـ حق ندارد مصلحت خویش را بر مصلحت دین ترجیح دهد و بزرگترین گواه این سخن نیز شهادت حسین بن علی(علیه السلام) است. امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز کسی است که مانند پدران خود از جانب خدا به عنوان امام و پیشوا برای مسلمانان منصوب شده و لذا همچون اسلاف خویش وظیفه دارد تا جایی که ممکن است از کیان دین محافظت نماید. سخن فوق را میتوان به گونهای دیگر نیز تبیین نمود و آن این است که بدون شک یکی از شئون امامت، هدایت مردم است و آیه مبارکه «و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا» نیز به همین نکته اشاره دارد. این هدایت چنان که مفسرین نیز به آن اشاره دارند صرفاً ارائه طریق و نشان دادن راه نجات به مردم نمیباشد زیرا ضمیر «هم» در آیه مبارکه به ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب که قبل از این ذکر شده بودند، اشاره دارد و این افراد قبل از این که امام باشند، پیامبر و نبی بودند و نبوت هیچ گاه از هدایت به این معنی جدا نبوده است. بنابراین اگر خداوند ابراهیم و کسان او را بعد از آن که به پیامبری فرستاد به مقام امامت نیز رساند و آنها را به هدایتگری مردم توصیف نمود، لزوماً نوع دیگری از هدایتگری منظور بوده است و آن ایصال الی المطلوب و رساندن مردم به نقطه مورد نظر است و این مهم هم با تصرف تکوینی امام در نفوس مردم و حرکت دادن آنها در مسیر تکامل و انتقال به مقامات معنوی بالاتر، انجام میپذیرد و امام زمان نیز کسی است که از جانب خدا به عنوان امام و هادی و راهنمای مردم منصوب شده و هر صفتی که برای امامان گذشته بوده است برای او نیز وجود دارد. بنابراین او هم همچون پدران خویش، مردم و شیعیان را به کمک تصرف تکوینی هدایت میکند و دفاع از دین نیز در قالب هدایت باطنی و تکوینی ممکن است و اگر گفته شود باب هدایت تشریعی به گونهای که دسترسی به امام برای همگان ممکن بوده در زمان غیبت بسته است این سخن به این معنا نیست که هدایت تشریعی در این زمان به طور کلی زیرا راه هدایت تشریعی و دفاع از دین، تنها در مشافهه و برخورد چهره به چهره با امام خلاصه نمیشود، به عبارت دیگر، اگر چه ما نیز معتقدیم درب هدایت تشریعی امام مهدی در عصر غیبت به طور رسمی بسته بوده و هیچ کس را توان آن نیست که ادعا کند حکم فلان مسئله را از امام مهدی شنیده است اما این سخن به این معنا نیست که هدایت تشریعی در عصر غیبت، اصلاً ممکن نمیباشد؛ زیرا حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میتواند با تصرف تکوینی، فقها را به سوی حکم شرعی هدایت کند و چنین چیزی قطعاً ممکن است. ولی سخن اصلی در این است که آیا چنین چیزی واقع شده و چنین هدایتی اتفاق افتاده است یا خیر و اگر رخ داده در چه سطحی و چگونه میباشد؟
آنچه که مسلّم به نظر میرسد این است که اگر هم چنین هدایتی رخ داده باشد به صورت فراگیر و در همه موضوعات رخ نداده است و بزرگترین گواه آن تبدّل رأی مجتهدین در دوران حیات فقهی آنان است. کم نبودند فقهایی که سالیان طولانی، فتوایی را مبنای عمل خود و مقلّدانشان قرار داده و پس از آن نیز از آن نظر برگشتند. در حالی که اگر آنها به حکم شرعی از سوی امام زمان هدایت شده بودند، نباید چنین اتفاقی رخ میداد. و اصلاً تمایز بزرگ فقه شیعه با فقه اهل سنت نیز در همین است، اهل سنت نیز همچون شیعه، واقعیت محوری و واقعیتگرایی در احکام را شعار خویش قرار دادهاند البته با این تفاوت که نگاه آنان به واقعیت در احکام، نگاه سوفیستائیانه است. یعنی آنها واقعیت احکام را به نوع نگاه و درک فقیه از آنها وابسته دانسته و به واقعیت ثابتی برابر احکام الهی، معتقد نیستند و یا اگر هم به آن اعتقاد دارند تنها در آن دسته از احکام که نظر مجتهد با واقعیت هماهنگ گشته است، چنین اعتقادی داشته و در سایر موارد، واقعیت را به سود فقیه و مقلّدانش تغییر یافته میدانند. ولی نگاه شیعه به احکام خدا چنین نبوده و برداشت خود از احکام را صد در صد هماهنگ با واقعیت نمیدانند.
آنها ادعا ندارند که در مسیر حرکت در جاده استنباط احکام شرعی، امکان کوچکترین انحرافی در حق آنها وجود نداشته و همیشه به هدف اصلی و حکم واقعی میرسند. که اگر چنین بود هرگز به استناد به اصول عملیه در شبهات حکمیه احتیاج نداشتند و این سخن خود گواه آن است که شیعه هرگز ادعا ندارد که فقهای آنها به طور کلی در باب استنباط احکام شرعی و سایر امور تحت عنایت امام غایب بوده و از خطا و لغزش توسط او نگهداری میشوند. بلکه اگر هم چنین امری اتفاق بیفتد به صورت جزیی و به نحو موجبه جزئیه است.
سخن بعدی در این است که اگر چنین هدایتی از سوی امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) حتی در موارد جزئی رخ میدهد چگونه خواهد بود، آیا امام زمان(علیه السلام) به کمک تصرف تکوینی و بدون هیچ پیشزمینهای، حکم واقعی را به قلب فقیه القاء نموده و ناگهان فقیه در خود احساس میکند که حکم فلان واقعه را میداند؟ مسلماً چنین نخواهد بود، زیرا وظیفه فقیه در عصر غیبت رجوع به روایات و آیات و استنباط حکم شرعی از آنهاست و اگر هم چنین چیزی اتفاق افتاده و فقیه در خود چنین احساسی کند تنها میتواند رفتار خویش را با این یافته شهودی، هماهنگ کرده و حق ندارد مقلدان خود را نیز به این گونه یافتهها ملزم نماید؛ زیرا فقیه تنها میتواند به احکامی که از راه متعارف یعنی با رجوع به آیات و روایات به دست آورده است فتوا دهد.
بنابراین اگر در عصر غیبت، هدایتی هم رخ دهد به گونهای دیگر خواهد بود و آن به این صورت است که امام مهدی با تصرف تکوینی خود، فقیه را در مسیر درست استنباط حکم شرعی، از منابع موجود، قرار میدهد بدین معنی که کاری میکند تا فقیه با رجوع به منابعی که در دست دارد حکم واقعی خداوند را به دست آورده و این البته ممکن است و این، همان است که در فلسفه، فاعل مُسَخّر خوانده میشود. یعنی فقیه با تسخیر امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و با اراده خود در مسیری حرکت میکند که آن حضرت پیش پای او میگذارد.
حال نوبت پاسخگویی به سؤال اصلی این بخش یعنی وقوع یا عدم وقوع چنین هدایت و عنایتی از سوی امام زمان در درحه اول نسبت به علمای شیعه و در درجه دوم نیز نسبت به سایر شیعیان است. دربارة این که آیا چنین اتفاقی افتاده و یا ممکن است بیفتد یا خیر؟ یک مسئله مسلّم به نظر میرسد و آن مسئله این است که گاهی وضعیت مسلمین به گونهای است که تصمیمگیری سران آنها با بقاء و یا نابودی دین گره خورده و هر تصمیم اشتباهی ممکن است کیان دین را به مخاطره انداخته و آن را به نابودی بکشاند، وظیفه امام مهدی(علیه السلام) به عنوان کسی که حافظ کیان دین است اقتضاء میکند به هر صورتی که ممکن است تصمیم درست را به سران مسلمین ـ چه در باب احکام فقهی و چه در باب تصمیمات اجرایی ـ بنمایاند در غیر این صورت از وظیفه امامت خود، تخطّی کرده است و اما این که در سایر موارد نیز چنین امری اتفاق میافتد یا نه؟ جای بحث و بررسی دارد. عدهای در باب اجماع بر این باورند ه قاعده لطف همچنان که نصب امام را ایجاب میکند همچنین اقتضاء میکند؛ آن گاه که همه مجتهدین برخلاف حکم واقعی، اجماع کردند امام معصوم، حقیقت را ظاهر کند در غیر این صورت یا سقوط تکلیف لازم آمده و یا باید گفت امام به مهمترین وظیفه خود که به خاطر همان هم از طرف خدا منصوب شده یعنی تبلیغ احکام، عمل نکرده است. شیخ طوسی و بعضی کسانی که از او تبعیت کردهاند به این سخن اگر رضا داده و تنها راه کشف قول امام از ناحیه اجماع را همین میدانند. چه با اشکالاتی مواجه بوده که بیان آنها شایسته بحث دیگری است اما میتوان به خوبی از آن، نظر شیخ و همکیشان وی را درباره موضوع این نوشتار، استخراج نمود؛ و آن این که اجماع علماء برخلاف واقع اگر چه کیان دین را با خطر روبهرو نمیکند، اما کجی و انحراف در دین به حساب آمده و باید از آن جلوگیری شود و از آنجا که جلوگیری از این کجی برای امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ـ اگر چه به تصرف تکوینی هم که شده ـ ممکن بوده و با فلسفه غیبت نیز در تضاد نمیباشد، واجب است این کار توسط آن حضرت صورت گیرد. شاید بتوان از بعضی مباحث دیگر که در باب اجماع مطرح است مانند حرمت مخالفت با اجماع مرکب نیز در بحث حاضر کمک گرفت. البته این در صورتی است که حرمت مخالفت با چنین اجماعی را بپذیریم.
در سایر موارد یعنی مواردی که به امور عادی مردم و مراجع، مربوط بوده و یا در مواردی که بحث اجتماع امت، برخلاف حقیقت ثابت الهی مطرح نمیباشد، آیا عنایت و هدایتی از سوی امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) رخ میدهد یا خیر؟ دلیل قابل ملاحظه و مطمئنی که حجیت آن مفروغ باشد در دست نیست. آنچه در این موارد میتوان گفت این است که درک عنایت و هدایت امام زمان از سوی اشخاص، تجربه عرفانی بوده و علیرغم درک آن، وقتی شخص میخواهد تجربه خود را در سطحی که قابل دغاع عقلانی باشد عرضه کند، چیزی برای گفتن ندارد.
در زندگی همه ما لحظاتی اتفاق افتاده است که احساس میکنیم دستی غیبی در کار ما دخالت کرده و کاری چنان نابسامان را سامان بخشیده است اما وقتی میخواهیم این احساس را برای دیگران مستدل کنیم توانایی انجام چنین کاری را نداریم. درک عنایت و هدایت امام زمان(علیه السلام) هم از همین نوع تجربههای عرفانی است یعنی فرد ممکن است این امر را به خوبی نسبت به خود و یا دیگران حس کند ولی در مقام دفاع عقلانی از درک خودعاجز است و نمیتواند آن را به عنوان حکم به دیگران القاء نماید. کسی نیز حق ندارد این اندیشه او را به تمسخر بگیرد زیرا این امر درک شخصی بوده و هیچ اثری جز تنگتر شدن رابطه عاطفی شخص با امام زمان ندارد.
اما درباره پاسخ سؤال دوم یعنی تعیین جایگاه مرجعیت و این که آیا واقعاً نیل به این مقام، تنها با عنایت امام زمان ممکن است یا خیر؟ باید دید منظور از مرجعیت چه چیزی است. بدون تردید مرجعیت نیابت عامه امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و مقامی است که دارای یک حقیقت و یک ظاهر است ظاهر آن این است که شخص با ابعاد خاص عملی بر مسند فتوی نشسته و عدهای نیز گفتار او را معیار عمل خویش قرار میدهند. رسیدن به چنین مقامی در گرو عنایت امام زمان نبوده و مدعیان دروغین و شیاد، نیز امکان دسترسی به این مقام را البته به صورت غیر انحصاری و کوتاه مدت دارند. این افراد نیز میتوانند با ظاهر فریبی و ظاهرسازی، تعدادی از شیعیان را به اشتباه بیندازند. اما چنین افرادی به حقیقت مرجعیت دست نیافتهاند این افراد همچون مدعیان دروغین نبوت هستند که اگر چه ممکن است عدهای را در اطراف خویش جمع کرده و حلقه ارادت به گوش و گردن آنها بیندازند اما واقعاً پیامبر و فرستاده خدا نیستند و همان طور که حقیقت نبوت و نبوت حقیقی جز با رضایت خداوند به دست نمیآید، حقیقت مرجعیت و مرجعیت حقیقی نیز جز با رضایت امام زمان(علیه السلام) و عنایت آن حضرت به دست نمیآید و هم چنان که در هر نیابتی نیابت جز با رضایت منوب عنه حاصل نمیشود، در مرجعیت حقیقی نیز که نیابت امام زمان است رضایت آن حضرت شرط اساسی حصول آن است. بنابراین، این سخن «اگر کسی به مسند مرجعیت نشست حتماً با نظر آقا بوده است»، سخن پر بیراهی نیست.