شیعه دویست سال است که در سایه آرمانها پروده و تربیت میشود.
بیتردید آرمانها قدرت شگرفی در عرصه زندگی انسان دارند؛ استعدادهای آدمی را میپرورند و او را تربیت میکنند. پیوسته شیعه در کوهسار آرمانهای بلند، به جریان رشد و بالندگی و پرورش خود، ادامه داده است. اینگونه بار مسئولیت را در گردنههای سخت تاریخی بر دوش کشیده و از حرکت باز نایستاده و همیشه به این آرمانها دلگرم بوده است؛ «فعُلِّلنا بالأمانیّ.»
الشیعۀ تُربّی بالأمانیِّ منذ مأَتی سنۀ؛
شیعه دویست سال است که در سایه آرمانها پروده و تربیت میشود.
بیتردید آرمانها قدرت شگرفی در عرصه زندگی انسان دارند؛ استعدادهای آدمی را میپرورند و او را تربیت میکنند. پیوسته شیعه در کوهسار آرمانهای بلند، به جریان رشد و بالندگی و پرورش خود، ادامه داده است. اینگونه بار مسئولیت را در گردنههای سخت تاریخی بر دوش کشیده و از حرکت باز نایستاده و همیشه به این آرمانها دلگرم بوده است؛ «فعُلِّلنا بالأمانیّ.»
تربیت و آمادگی شیعه بر اساس آرمانها جریان پیوسته تاریخ است. با همین جریان، روند رشد و شکوفایی شیعه و بلوغ اجتماعی او به ظهور میرسد و این آرمانها را به دغدغه عمومی جوامع بشری سرایت میدهد و همگان را به آستانه بلوغ اجتماعی و بلندای آرمانهای خویش فرا میخواند.
امام صادق(ع) میفرمایند:
إنّما هلک الناس من استعجالهم لهذا الأمر. إنَّ الله لایعجل لعجلۀ العباد، إنَّ لهذا الأمر غایۀ ینتهی إلیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعةً و لم یستأخروا؛
مردم به دلیل شتابشان برای این امر هلاک گشتند. همانا خدا برای شتاب بندگان، شتاب نمیکند. برای این امر پایانی است که باید به آن برسد و اگر مردم به آن پایان رسیدند، ساعتی پیش و پس نیفتند.
بنابراین تا بندگان خدا و مردم به این غایت نرسند و شیعه بر اساس آرمانهای خود تربیت نشود، بلوغ اجتماعی رقم نمیخورد. یعنی بر اساس آن تربیت آرمانی است که جامعه شیعی، به بلندای قامت آرمانشان و به «هذا الأمر» که همان تحقق حکومت محمد(ص) و فرج مهدی آل محمد(ص) است، دست مییابند و افزون بر این، نه تنها در سطح جامعه شیعی بدان افق بلند دلمشغول میشوند، بلکه آن را در سطح جوامع بشری با تلاش خود به چالش میکشند و به دغدغه و گفتمان مسلط زمانه تبدیل مینمایند.
ممکن است مردم بدون آمادگی و قابلیت لازم خواستار «هذا الأمر» و فرج آل محمد باشند، ولی این خواسته عجولانه غیر از هلاکت برای آنان چیزی دیگر نخواهد بود. آفریدگار حکیم با عجله و شتاب بندگان، شتاب و عجلهای نمینماید؛ زیرا برای این امر، پایانی است که باید به آن برسد و تا این غایت و پایان شکل نگیرد و سر نیاید، توقع و درخواست تحقق «هذا الأمر» جز عجله و شتاب و در نتیجه هلاکت نخواهد بود.
در نهایت حضرت میفرمایند که «فلو قد بلغوها» پس اگر واقعاً به این غایت، بلوغ لازم را بیابند و حقیقتاً به آن برسند، در واقع به بلوغ اجتماعی راه یافتهاند و به آستانه غایت «هذا الأمر» نایل شدهاند. در این صورت، «لم یستقدموا ساعۀً و لم یستأخروا»، تحقق «هذا الأمر» به اندک لحظهای، پیش و پس نیاید؛ چراکه «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» و تا دیو جهل بشری و دیو خامی و نابالغی آدمی بیرون نشود؛ فرشته نجات بشری در نیاید و تا بلوغ «خواستن» در انسان شکل نگیرد و «هذا الأمر» را نخواهد، قطعاً این امر نشاید. قابل توجه اینکه خود بندگان باید به این غایت برسند و بلوغ اجتماعی بیابند و این شرط تحقق «هذا الأمر» را فراهم سازند.
تا این شرط محقق نشود، مشروط هم تحقق نمییابد. گفتنی است که لطف و عنایت هستیآفرین، هستی را پر کرده است و از ناحیه فاعل منع و بخلی در کار نیست؛ مشکل در خود قابل است. آنچه چاره میسازد و گره میگشاید، قابلیت قابل است و بندگان را قابلیت باید تا که با این بلوغ اجتماعی به آستانه مشروط بار یابند. باید توجه نمود که:
حاملی محمول گرداند تو را
قابلی مقبول گرداند تو را
قابل این گفتها شو گوشوار
تا که از زر سازمت من گوشوار
از همین رو، باید به صورت مسئله عنایت جدی بنماییم و محل نزاع را به خوبی دریابیم و بدانیم که کانونیترین و پایهایترین مسئله در عصر غیبت، موضوع بلوغ اجتماعی و قابلیت یافتن بندگان خدا و عموم مردم است. وقتی چنین التفات و توجهی یافتیم، به حل مسئله و راهکار آن خواهیم پرداخت و به دست میآوریم که چگونه میتوان سامانههای بلوغ اجتماعی را سامان داد و به مهندسی اجتماعی و مهمترین محور زمینهسازی ظهور پرداخت.
شاخصهای بلوغ اجتماعی
مهندسی بلوغ اجتماعی به شناخت شاخصهای آن نیازمند خواهد بود تا بر اساس آنها بتوانیم ساختار نظاممند مهندسی اجتماعی خود را استوار سازیم. از اینرو به شاخصهای سهگانه زیر اشاره مینماییم: رغبت اجتماعی به دولت کریمه (إنّا نرغب إلیک فی دولۀ کریمۀ)، شکایت اجتماعی از وضعیت موجود (إنا نشکو إلیک فقد نبیّنا و غیبۀ ولیّنا)، استعانت اجتماعی (و أعنّا علی ذلک بفتح منک تعجّله).
الف) رغبت اجتماعی
مدیریت میل جوامع بشری از جمله محورهای کلیدی استراتژیستهای استکباری است، تا آنجا که پس از تغییر میل و ذائقه پیشین آنها بر آنند که میل متناسب با اهداف خویش را برای ایشان تعریف، تعیین و جایگزین نمایند. این مشق را از استاد و راهنمایشان شیطان گرفتهاند. همچنانکه قرآن میفرماید:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِي عَدُوًّا شَياطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيرْضَوْهُ وَلِيقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛
و بدينگونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا مىكنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمىكردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار. [و چنين مقرر شده است] تا دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند به آن [سخن باطل] بگرايد و آن را بپسندد، و تا اينكه آنچه را بايد به دست بياورند، به دست آورند.
آنها میخواهند قلوب کسانی را که ریشه در ایمان و باور به ادامه و استمرار خود ندارند و عشق به آخرت در وجودشان موج نمیزند، به وسوسههای زودگذر خود متمایل نمایند و در واقع قلوب آدمی در کشاکش دو مبدأ میل قرار گرفته است: میل به ادامه و استمرار خویش و آخرت و میل به وسوسههای محدود در هفتاد سال عمر انسان در دنیا.
انبیا و اوصیا و اولیای الهی میل به استمرار و شیاطین انس و جن میل به وسوسههای محدود مدیریت و سرپرستی میکنند. پیوسته شیاطین بر آن هستند که از طریق شنیدن و به همراه دلسپردن به آن، مخاطب را موافق و متمایل به خود سازند. از همینرو، اگر کسی به سخن دیگری با نظر همراهی و موافقت گوش کند، به آن «صغو» و «إصغاء» میگویند. مقوله «اصغاء» نرمافزار و مغزافزار مباحث ارتباطات و رسانهها و تبلیغات است. از همین رو امام جواد(ع) فرمودهاند:
من أصغی إلی ناطقٍ فقد عبده فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ینطق عن لسان إبلیس فقد عبد إبلیس؛
کسی که گوش جان به سخنان گویندهای بسپارد، در واقع او را بندگی و اطاعت کرده است و حال اگر از جانب خداوند سخن گوید و مطالب الهی بر زبان راند، همانا خداوند را بندگی کرده و اگر از زبان ابلیس اشراب و سرشار شود و سخنگوی او گردد، بهدرستی که او را بندگی و اطاعت کرده است.
بنابراین، آدمی پس از «اصغاء» به مراحل بعدی که همان «ارضاء» و «اقتراف و ارتکاب» است، تن خواهد داد. همانگونه که در آیه مورد بحث خواندیم: وَلِتَصْغَى إِلَيهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيرْضَوْهُ وَلِيقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ.
اینگونه فرآیند اصغاء، ارضاء و اقتراب با هم پیوسته و یکپارچه شکل میگیرند، عمل میکنند و از هم نمیگسلند، در قلوب انسانها چنگ میاندازند و آنها را درگیر میسازند و در نهایت به رفتار و اطاعت تبدیل میگردانند.
در قرآن آمده است:
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛
و البتّه [خدا] در كتاب [قرآن] بر شما نازل كرده كه: هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مىگيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند؛ چراكه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.
از همنشینی و مجالست کسانی نهی میکند که آیات خدا را انکار و استهزا مینمایند؛ فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ و در ادامه میفرماید: حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيرِهِ؛ اگر همنشینی و مجالست ننمایید، آنان به سخنان دیگری خواهند پرداخت. این آیه به خوبی مینماید که اصرار و ادامه در کفرگویی و استهزای ایشان تابع نشستن شما در مجالس و دلسپردن به سخنان آنان است. همین نشستنها و گوش جان سپردنها، شما را مثل و همانند آنان میسازد؛ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ، و در ردیف نفاق و کفر مینشاند إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا.
در طول تاریخ بستر جهل آدمی میدان تاخت و تاز شیاطین بوده و او را در ایستگاه خودمحوری و خودپرستی بازیچه خویش ساخته و از بهرهها و هدایتهای آسمانی محروم کرده است. از همین رو، نوعاً به مدلهای حکومت آسمانی و الهی از طریق انبیا و اوصیا تن نداده و به بافتههای اومانیستی خودپرستانه سر سپرده است. بدینسان مبدأ میل انسانها با فرآیند اصغاء، ارضاء و اقتراف رقم خورده و مدیریت و سرپرستی شده، به گونهای که از تنگترین و دیکتاتوریترین الگوهای حکومتی مدیریتی تا گشادهترین و لیبرالیترین الگوهای حکومتی و مدیریتی را تجربه نموده و محک زده است و این انسان چموش و خسته آماده میشود تا از این پس گوش جان خود را از ناطق ابلیسی برهاند و به ناطق الهی بسپارد و مبدأ میل خویش را با آسمانیان بیاغازد و از زمینیان و خودمحوران به خدامحوران و از خودپرستان به خداپرستان بپیوندد. همانگونه که امیرمؤمنان(ع) فرمودند، دنیا پس از چموشیها و روگردانیهای خود به ما رو میکند، همانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خویش.
از این رو، به دولت کریمه و شاخصهای آن میاندیشد و دل میسپارد و رغبت و شوق به آن را فریاد میزند و حضور امام مهربان و شفیق را حس میکند و با پاهای خسته و رنجور خویش ندای او را لبیک میگوید و آماده میگردد. این سرآغاز بلوغ اوست که از جلوههای لطف او حکایت میکند؛ چراکه:
رغبت ما از تقاضای تو است
جذبۀ حق است هرجا رهرو است
ب) شکایت اجتماعی
انسان تا زمانی که از وضعیت موجود ناراضی نباشد و بلکه شیفته آن باشد، هیچگونه تغییر و تحویل و حرکتی به سوی وضعیت مطلوب نخواهد کرد و این خود نشان از عدم بلوغ و رشد اوست. اگر جامعهای به بلوغ برسد، به هیچوجه به وضعیت موجود قانع نخواهد بود و شاکی از آن، برای تحقق وضعیت مطلوب به تلاش و تکاپو میافتد.
از این رو، جوامع بشری پس از گذر از گردنههای سخت و رنجور و تجربه تمامی مدلهای حکومت بشری، از خود و بافتههای خود خسته میشوند، به آسمان رو میکنند و چشم امید میبندند و دست شکایت به سوی هستیآفرین میبرند و تضرّع به درگاه خداوند مینمایند.
این گونه زمینههای اضطرار به هستیآفرین و حجت او در خلوتگه دلهای انسان فراهم میشود و جوانههای آن سر میکشد و یکپارچه زبان شکایت به درگاه آفریدگان میبرند و از دردها و رنجهای خود گزارش میکنند و از فقد نبی و غیبت ولیّ شکایت مینمایند. این همه در سایۀ درک افتقار و اضطرار به حجت و در صورتی است که با تمام وجود، حس نیاز به حجت خدا و ولیّ خدا را فریاد میزنند.
ج) استعانت اجتماعی
زمانی که انسان افتقار خود را درک کرد و دریافت که بافتههایش کارساز و چارهساز نیست، رو به آسمان میکند و جویای سبب متصل بین زمین و آسمان میگردد و فریاد «أین السبب المتّصل بین الأرض و السماء» را طنین میاندازد. آنگاه بلوغ خواستن در او جوانه میزند و این همان توانستن است و به پای خود ایستادن؛ چراکه خواستن، توانستن است و به پا ایستادن؛ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ از این رو، دعا و خواستن از هستآفرین و کسی که پیوسته تدبیر هستی در دست اوست، معرفتهای عمیقی به همراه میآورد که برخی از آنها عبارتند از:
1. اظهار میل به دولت کریمه از درگاه الهی؛
2. شکایت از وضعیت موجود به درگاه الهی؛
3. استعانت و درخواست فتح و گشایش سریع از خداوند متعال.
از همین رو، خود دعا، نماد بلوغ اجتماعی میشود. وقتی جوامع بشری به منجی و موعود میل بیابند و از وضعیت موجود شکایت کنند و درخواست و استعانت به درگاه او نمایند، حکایت از آن دارد که به بلوغ اجتماعی بار یافتهاند و از دام خودمحوری و خودپرستی به نعمت خدامحوری و خداپرستی نایل گشتهاند. دعا مخ و مغزافزار عبودیت است؛ «الدعاء مخّ العبادۀ.» عبودیت که غایت آفرینش و نهایت و قله رشد و بلوغ انسانهاست، با مغزافزار دعا شکل مییابد و تجلی مینماید. از این رو، دعا نماد عبودیت و نماد بلوغ است.
از همینرو، حضرت در توقیع شریفشان به اسحاق بن یعقوب میفرمایند:
فأغلقوا أبواب السؤال عمّا لایعنیکم و لاتتکلّفوا علی ما قد کفیتم و أکثروا الدّعاء بتعجیل الفرج فإنَّ ذلک فرجکم؛
درهای سؤال را بر آنچه برای شما سودی ندارد و آن را از شما نخواستهاند، ببندید و برای تعجیل در امر ظهور و فرج ما بسیار دعا کنید که فرج شما در همین دعا کردن است.
چه زیبا ما را رهنمود میبخشند و از یمین و یسار زدنها و سؤالهای بیهوده و بیثمر و رهزن میرهانند و به مسیر اصلی که رشد و بلوغ را به همراه دارد، هدایت میکنند. اینگونه است که دعا از جمله وظایف کانونی، مغزافزار عبودیت و نماد بلوغ بشری به شمار میرود و به آن سفارش جدی میشود؛ چراکه بشر به این بلوغ رسیده است که:
تمدّحت بالغناء عن خلقک و أنت أهل الغنی عنهم، و نسبتهم إلی الفقر و هم أهل الفقر إلیک، فمن حاول سدّ خلّته من عندک، و رام صَرف الفقر عن نفسه بک، فقد طلب حاجته فی مظانّها، و أتی طلبته من وجهها. و من توجّه بحاجته إلی أحدٍ من خلقک، أو جعله سبب نُجحها دونک، فقد تعرّض للحرمان، و استحقّ من عندک فوت الإحسان؛
خداوندا تو وجود خود را به بینیازی از همه خلق ستودهای و تو، به بینیازی از ایشان شایستهای و ایشان را به نیازمندی و فقر نسبت دادهای و در واقع آنها سزاوار چنین نسبتی هستند. از این جهت، هرکس رفع نیاز خود را از جانب تو بخواهد و برگرداندن فقر را از خویشتن به وسیله تو طلب کند، حقا که حاجتش را در جایگاه اصلی خود خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحیح برآمده و هرکه در نیاز خود به یکی از آفریدگان تو رو کند، یا او را به جای تو وسیله برآمدن حاجت قرار دهد، بیشک خود را در معرض نومیدی آورده و از جانب تو سزاوار محرومیت از احسان گشته است.
قرآن میفرماید:
قُلْ مَا يعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يكُونُ لِزَامًا؛
بگو: «اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمىكند. در حقيقت شما به تكذيب پرداختهايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.»
معلوم میشود آنچه که به انسان در پیشگاه خداوند ارزش میبخشد، توجه به پرودگار و دعا و بندگی به درگاه اوست. به همین دلیل، از ادامه آیه اینچنین به دست میآید که: شما در گذشته، خدا و پیامبران و آیاتش را تکذیب کردید و اگر به سوی دعا و بندگی خدا نشتابید، هیچ ارج و مقامی نزد او نخواهید داشت، و نتیجه تکذیبتان دامنگیرتان خواهد شد.
بنابراین، زمانی انسان از گرفتاریهایی که از لوازم تکذیب حق و بریدن از خداپرستی و پیوستن به خودپرستی است، رها میشود که به خودپرستی پشت کند و به خدا و دعا و بندگی او رو آورد تا مورد عنایت و توجهش قرار گیرد و ارزش بیابد. البته روزی چنین خواهد شد، همچنان که امیرمؤمنان(ع) فرموده است:
لتعطفنّ الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها؛
دنیا پس از چموشیهای خود به ما رو میکند، همانند مهربانی ماده شتر ناسازگار بر فرزند خویش.
آری، حضرت میفرمایند این دنیا پس از سرکشی، به ما روی میکند؛ چونان شتر مادۀ بدخو که به بچۀ خود، مهربان گردد.
بنابراین، بشر پس از تجربههای گران و سنگین و خستگیهای پیاپی و تکرارهای کور خودمحورانه، رو به درگاه آفریدگار میکند و در همین جهت، به راه و «سبیلالله» و «صراط» و «وجه» و «بابالله» رو میکند؛ همچنان که فرمودهاند:
السلام علیک یا سبیلالله الذی من سلک غیره هلک؛
سلام بر آن راه الهی که سلوک بر غیر آن با هلاکت همراه است (یعنی سلام بر تنها راه).
أین باب الله الذی منه یؤتی، أین وجه الله الذی إلیه یتوجّه الأولیاء؛
کجاست آن باب الهی که از آن درگاه وارد میشوند. کجاست آن وجه الهی که دوستان خدا بهسوی او روی میآورند.
أنتم الصراط الأقوم؛
شمایید آن راه پایدار و استوار.
از همین رو، ما در جهتگیری (توجّهنا) و همراهی (و استشفعنا) و اتخاذ وسیله به سوی خداوند (و توسّلنا بک إلی الله)، فقط به شما خاندانِ پاکانِ هستی روی میآوریم.
اینگونه است که با رشته اتصال شما پاکان هستی ما در دعا، نماز، روزه، استغفار و سایر اعمال خویش از افتادن در خطا مصون و محفوظ میمانیم و دچار اشتباه نمیشویم؛ «و عصمتُنا بکم لدعائنا و صلاتنا و استغفارنا و سائر اعمالنا.»
این مهر بیکران شماست که میخواهید ما با کثرت و فراوانی دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند، از خودمحوری به خداباوری رو کنیم و با تضرع، به درگاهش فرج را به آغوش کشیم؛ چراکه گستره معرفتی دعا به وسعت مخ و مغزافزار عبودیت است که فلسفه خلقت به شمار میرود؛ همچنان که میخوانیم:
و إلیک منتهی الرغبۀ فی الدّعاء؛
غایت آرمانی در دعا به سوی توست (تو خود سرانجام دعا هستی).
بنابراین، ما با دعای برای فرج، تو را و عبودیت تو را میخواهیم تا اینکه با تحقق فرج به آستانه فلسفه فرج و عبودیت الهی بار یابیم؛ يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ.
شاخصهای بلوغ اجتماعی وقتی معنا مییابند و کارآمد و اثربخش خواهند بود که در بستر جمعی و عمومی و اجتماعی تجلی یابند، همچنان که در توقیع شریف حضرت به شیخ مفید آمده است:
و لو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعادۀ بمشاهدتنا علی حقّ المعرفۀ و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لانؤثّره منهم؛
اگر شیعیان ما که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد، در وفای به عهد و پیمان الهی اتفاق و اتحاد میداشتند و آن را محترم میشمردند، سعادت دیدار ما برای ایشان به تأخیر نمیافتاد و هرچه زودتر به سعادت دیدار ما نایل میشدند، در صورتی که بر اساس معرفت واقعی و راستگویی و صداقت آنها به ما باشد...
بر این اساس، آنچه سعادت لقاء و مشاهده و ظهورش را به تعجیل و تأخیر میانجامد، بود و نبود اجتماع قلبی مردم است که بر معرفت و صداقت ایشان مبتنی است.
در این صورت، آنچه مهم مینماید دست یافتن به بلوغ اجتماعی و شاخصهای آن است. در این زمینه، ما ناچار از مهندسی بلوغ اجتماعی هستیم، تا زمینههای ظهور «آن موفور السرور» را تمهید و هموار سازیم. این مهم میسور نگردد، مگر آنکه طلایهداران این ساحت و فقهای عظیمالشأن به این عرصه درآیند و زمام قلوب و اندیشه جامعه را به دست گیرند و با این سکانداری خویش آنان را به ساحل رشد و بلوغ و بالندگی رهنمون شوند. همانگونه که امام هادی(ع) فرمودهاند:
لولا من یبقی بعد غیبۀ قائمنا من العلماء الداعین إلیه و الدالّین علیه و الذابّین عن دینه بحجج الله و المنقذین لضعفاء عباد الله من شِباک إبلیس و مردته و من فِخاخ النواصب لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الذین یُمسکون أزمّۀ قلوب ضعفاء الشیعۀ کما یمسک صاحب السفینۀ سکّانها اُولئک هم الأفضلون عندالله عزّوجلّ؛
اگر در روزگار غیبت قائم(عج) عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را یاد کنند و مردم را به سوی او راهنمایند و از دین او، با استدلالهای محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از تور ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان و دشمنان اهلبیت(ع) رهایی بخشند، هیچکس باقی نمیماند، مگر آنکه راه ارتداد پیش میگرفت، ولی آنان زِمام دلهای شیعیان را در دست میگیرند؛ چونان ناخدای کشتی، سکان کشتی را. اینان نزد خداوند عزوجل افضل و برترین مردم هستند.
بدینسان جامعه به فرهیختگان و اندیشهورزان فقیه و فهیمی نیازمند است که اینگونه مسئولیت بلوغ جامعه را بر دوش کشند و با وظایف چهارگانه: دعوت، دلالت، ذبّ و دفاع و انقاذ و نجات، از حریم دین و امامت حراست و پاسداری نمایند.
یکم. دعوت: در عصر غیبت کانون فعالیتهای فرهنگی و دینی عالمان فرهیخته و فقهای عظیمالشأن، گلواژه انتظار است. محور توسعه فرهنگی و فرهنگسازی آنان دعوت به دین قائم آل محمد(ص) و فرهنگ انتظار است. بنابراین، اساس کار عالمان دینی در عصر غیبت مدیریت ذهنها و ارادهها و جهتدهی مردمان به سوی خلیفه خدا و حجت اوست؛ زیرا:
من أراد الله بدأ بکم و من وحّده قبل منکم و من قصده توجّه بکم؛
آنکه خدا را اراده کند، از شما میآغازد و هرکه آهنگ آموزههای توحیدی نماید، از شما میجوید و هرکه خداجو باشد، باید به شما رو کند و توجه نماید.
دوم. دلالت: عالمان دین، افزون بر دعوت، به دلالت و رهنمایی نیز دست مییازند؛ یعنی علاوه بر اندیشه و فکر مهدیباوران با قلب و دل آنان نیز سر و کار دارند و ارتباط برقرار میسازند. پیوسته آن عالمان، به سه حیطۀ شناختی، عاطفی و رفتاری مهدیباوران عنایت دارند، تا در هنگامههای هجوم شهوات و شبهات به کام زهرآگین شیاطین فرو نغلتند. آنان به فراخور توان افراد و اقدار عقول ایشان همزبانی و همنوایی کرده و چراغ راه آنها میگردند و رشتههای قلوب مردم را به عشق امام گره میزنند و با ارائه نظامهای مورد نیاز و راهکارهای وحیانی، مدیریت دینی امت را رهنمون میشوند.
سوم . ذبّ و دفاع: عالمان در عصر غیبت، گذشته از وظایف دعوت، دلالت به حجت خدا، از مرزهای دین امام خویش دفاع و مرزبانی میکنند تا از گزند فتنهها و شبهات پیاپی محفوظ بماند و خارهای دشمنان در باور مهدیباوران خراشی نیفکند و با حضور زنده و فعال خود در عرصهها و لایههای زمان و آشنایی با زبان زمان خویش، عالم به زمان باشند و امواج فتنهها را رصد کنند و چارهها اندیشند.
چهارم. انقاذ و نجات: جوامع بشری به میزان فاصلهای که از فرهنگ وحیانی پیدا میکنند، به قعر مشکلات و فتنههای خطرناکی فرو میغلتند و در امواج تبعات آن دست و پا میزنند. عالمان دینی، پیوسته فریادرس آنان بوده و به نجات و انقاذ آنان میشتابند و شیاطین را به خشم میآورند. از همین رو، هرگاه عالمی از جهان رخت بر میبندد، بزم سرور و شادمانی شیاطین برپا میشود.
چالشهای عصر غیبت
ناکامی بشر از نابالغی او سرچشمه میگیرد و از آنجایی که «لم یُمتثل أمر رسول الله(ص) فی الهادین بعد الهادین؛ دستور رسول خدا را دربارۀ جانشینانش، یکی پس از دیگری پیروی نکردند»، بلکه «و الاُمّۀ مُصرّۀ علی مقته؛ و امّت بر دشمنی با آنان پافشاری ورزیدند.» و «مجتمعۀ علی قطیعۀ رحمه و إقصاء وُلده؛ بر قطع رحم او و دور کردن مقام و منزلت فرزندانش یکپارچه شدند».
با این نابالغی، محرومیت و ناکامی خود را رقم زدند و در غربت عصر غیبت هبوط کردند. از این رو، با غیبت آن عُنصرِ لطیفِ آسمانی، «فترت» و فاصلهای از حجت الهی بهوجود آمد. این «فترت» به دنبال خود «حیرت»زایی خواهد داشت و مردم را در گرداب سرگردانیها به بازی خواهد گرفت و تا سرحدّ تهاجم «فتنه»ها خواهد کشاند، به گونهای که انبوه فتنهها او را به حصار خود در خواهد آورد و به بند خواهد کشید و تا او را به تاریکیها و شب دیجور «یأس» ننشاند، آرام نگیرد.
با نگاهی گذرا به مجموع روایات، چالشهای چهارگانه «فترت»، «حیرت»، «فتنه» و «یأس» را در عصر غیبت میتوان به تأمّل و دقت کشانید. از این رو عالمان دینی بر اساس راهبردهای چهارگانهای که در عصر غیبت فراسویشان است، به مصاف چالشهای چهارگانه عصر غیبت میروند تا از این معبر، بهسوی مهندسی بلوغ اجتماعی راه بگشایند.
عالمان در عصر غیبت با «دعوت» خویش به مصاف «فترت» میروند و در حدّ و اندازه خود آن را پوشش میدهند و با «دلالت» خویش به مصاف «حیرت»ها میروند و حیرتزدایی میکنند و با «ذبّ و دفاع» به مصاف «فتنه»ها میروند و گرههای کور آن را از ذهن، دل و دست و پای مردم میگشایند تا امواج طوفان فتنهها ایشان را در شهوات و شبهات فرو نغلتد، و با «انقاذ و نجات» خویش به مصاف «یأس» میروند تا آنها را از قعر هلاکت برهانند.
بدینسان، نظام راهبردی عالمان دینی در عصر غیبت بر اساس فقه آنان شکل میگیرد و ماجرای فقه و تفقّه را میتوان از بار مفهومی این کلیدواژه دریافت که به معنای «فهم، دقت و تأمّل» است. امیرمؤمنان(ع) میفرماید:
إنّا والله لانَعُدّ الرجل من شیعتنا فقیهاً حتّی یُلحن له، فیعرف اللحن؛
به خدا سوگند کسی از شیعیان خود را فقیه نمیشماریم تا اینکه به رمز، سخنی به او گفته شود و آن رمز را دریابد.
فقیهان با ظرفیتها و ظرافتها، راهبردهای فرهنگی را در رگهها و لایههای جامعه به جریان میاندازند تا در مصاف با چالشهای یاد شده به مهندسی بلوغ اجتماعی بشتابند و به اینگونه، بسترها و زمینههای ظهور را فراهم سازند.
از این رو، تمامی تلاشهای عالمان دینی رنگ و بوی تمهید و زمینهسازی دارد و بر آن هستند که آستانه درک و بلوغ آنان را در پیرامون اضطرار به حجت بالا ببرند. این آرمان پیوستۀ فقها از جمله معمار بزرگ و سترگ نظام جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام راحل بوده است، تا اینکه با ایجاد نظام اسلامی بسترهای فعال و بالنده رشد و بلوغ اجتماعی را در گستره جهانی فراهم سازند و با توجه به آرمانهای پیوسته بشر (السلام علیک ایّها المقدّم المأمول) جوانه شاخصهای بلوغ اجتماعی (رغبت، شکایت و استعانتِ اجتماعی) را نظاره نمایند و نجوای «أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء» و «أین بقیّۀ الله التی لاتخلو من العترۀ الهادیۀ» را زمزمه کنند.