بررسی تاریخی گزارش شیخ صدوق در مورد نرگس خاتون
یکی از مادران نمونه تاریخ، مادر بزرگوار حضرت مهدی است که سؤالهای متعددی در مورد نام، اصل و نسب آن حضرت نقل شده و در پارهای از موارد تاریخ زندگی ایشان دچار تحریف و افسانه گشته است. ما در این نوشتار سعی کردیم اقوال مختلف در مورد نام و نسب مادر حضرت مهدی را از نظر تاریخی نقد و بررسی کنیم.
اولین و قدیمیترین منبع در مورد مادر امام زمان، کتاب اصول کافی اثر مرحوم کلینی (متوفای 329هـ.ق) است که مادر آن حضرت را کنیزی از «نوبه» یکی از استانهای شمال سودان معرفی میکند، او در باب نص بر امامت ائمه ضمن حدیثی طولانی از حضرت محمد نقل میکند:
یأتی ابن خیرة الاِماء ابنُ النَّوبیة الطیبة الفم، المنتجبة الرَّحم...
گزارش شيخ صدوق درباره نرگس خاتون
بررسی تاریخی گزارش شیخ صدوق در مورد نرگس خاتون
یکی از مادران نمونه تاریخ، مادر بزرگوار حضرت مهدی است که سؤالهای متعددی در مورد نام، اصل و نسب آن حضرت نقل شده و در پارهای از موارد تاریخ زندگی ایشان دچار تحریف و افسانه گشته است. ما در این نوشتار سعی کردیم اقوال مختلف در مورد نام و نسب مادر حضرت مهدی را از نظر تاریخی نقد و بررسی کنیم.
اولین و قدیمیترین منبع در مورد مادر امام زمان، کتاب اصول کافی اثر مرحوم کلینی (متوفای 329هـ.ق) است که مادر آن حضرت را کنیزی از «نوبه» یکی از استانهای شمال سودان معرفی میکند، او در باب نص بر امامت ائمه ضمن حدیثی طولانی از حضرت محمد نقل میکند:
یأتی ابن خیرة الاِماء ابنُ النَّوبیة الطیبة الفم، المنتجبة الرَّحم...
... میآید پسر بهترین کنیزان، فرزند کنیز نوبی نژاد خوش دهن و خوش رحم... .
مرحوم کلینی در مورد نام و نسب مادر حضرت مهدی هیچ نظری از خود ندارد و این امر را هم به طور مستقل، در ضمن احادیثی که در اثبات ائمة دوازدهگانه از زبان امام رضا نقل میکند، که با همة اخباری که در مورد مادر امام زمان نقل شده کاملاً متفاوت است و خیلی مورد توجه محدثان و مورخان، حتی شاگردان کلینی، واقع نشده است.
دومین منبع در مورد مادر امام زمان، کتاب الغیبة، اثر مرحوم نعمانی (متوفای 360هـ.ق) است. در این کتاب، هیچ اشارهای به اسم و نسب مادر امام زمان نشده، بلکه احادیثی ذکر شده که همگی حاکی از آن است که مادر آن حضرت «کنیزی سیاه» بوده است.
سومین منبعی که در مورد مادر امام زمان خبر میدهد، اثبات الوصیة، اثرِ مسعودی (متوفای 364هـ.ق) است. تو در این کتاب در مورد مادر حضرت مهدی مینویسد:
امام حسن عسکری، کنیزی داشت که در خانة آن حضرت بزرگ شده و به سن بلوغ رسیده بود. اسم آن کنیز نرجس بود. امام روزی با تعجب به او نگاه کرد، پس از آن که حکیمه خاتون علت این نگاه را پرسید، آن حضرت فرمود: همانا مولود کریم از این کنیز است.
مسعودی میگوید:
جماعتی از شیوخ علمای ما مثل علان (کلابی) موسی بن محمد الغازی و احمد بن جعفر بن محمد نقل میکنند که امام حسن عسکری به عمة خود گفت: امشب خداوند پسری به من میدهد. حکیمه گفت: امشب خداوند پسری به من میدهد. حکیمه گفت: این فرزند از چه کسی است، امام فرمود: از کنیز تو نرجس.
مسعودی هیچ اشارهای به ملیت و نسب مادر حضرت مهدی نمیکند. فقط میگوید: مادر انان کنیزی بوده که در خانه خود امام تربیت و بزرگ شده و بعد از واگذاری او از طرف حکیمه به امام عسکری فرزندی از او به دنیا میآید. نکتة قابل توجه در این خبر، این است که امام حسن عسکری به عمة خود میگوید این فرزند از کنیز تو نرجس به دنیا میآید؛ یعنی صاحب اصلی کنیز، حکیمه خاتون بوده است.
چهارمین منبع در مورد امام زمان(ع)، کتاب کمالالدین، اثر شیخ صدوق (متوفای 386هـ.ق) است. در این کتاب آمده است: «مادر آن حضرت، کنیزی از روم بود که به اسارت مسلمانان در آمد و امام هادی آن را خرید.»
در دورة غیبت کبری، اولین کسی که درباره نسب مادر امام زمان گزارش داده شیخ مفید (متوفای 413هـ.ق) است. وی مینویسد:
مادر او کنیز است. بنابر نقلی، نامش نرگس است.
شیخ مفید، کنیز بودن مادر حضرت مهدی را مسلّم میداند؛ اما دربارة نام وی مطمئن نیست. دومین منبع در این دوره، الغیبة اثر شاگرد شیخ مفید، شیخ طوسی (متوفای 460هـ.ق) است. وی به تفصیل جریان اسارت و به سامرا آمدن مادر امام زمان را نقل میکند و مینویسد:
وَلَدَ الخلف المهدی یوم الجمعه و امه ریحانه و یقال لها نرجس و یقال لها صقیل و یقال لها سوسن...
دو قرن بعد از شیخ طوسی، ابن خلکان (متوفای 681هـ.ق) مادر حضرت را «خمط» معرفی کرده و مینویسد:
ولادت امام مهدی روز جمعه نیمه شعبان سال (255هـ) و اسم مادرش خمط است. بنابر نقلی، نام مادرش نرجس است.
یک قرن پس از او، شهید اول (متوفای 786هـ.ق) در مورد مادر امام زمان مینویسد:
امام زمان در شهر سامرا در روز جمعه 15 شعبان سال 255هـ.ق متولد شد. نام مادرش صقیل است. بنابر نقلی، نام مادرش نرجس و بنابر نقل دیگر، مریم بنت زید العلویه است.
بنابراین، قدیمیترین خبر در مورد ملیّت مادرِ امام زمان به سال 386هـ.ق برمیگردد که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آن را نقل کرده است. بنابراین خبر، مادر امام زمان، دختر یکی از حاکمام مسیحی روم بود. مادرش نیز مسیحی بود. وی در جنگی به اسارت مسلمانان در آمد و به عنوان کنیز به امام هادی فروخته شد. بعد از شیخ صدوق، بسیاری از علما ـ مانند طبری شیعی، شیخ طوسی، فقال نیشابوری، ابن شهر آشوب و عبدالکریم نیلی ـ و اکثر متأخرین این حدیث را نقل کردهاند، که سند همگی آنها به کمال الدین صدوق یا الغیبة طوسی میرسند.
با توجه به مطالب نقل شده نظر علماء درباره هویت مادر امام زمان را میتوان این گونه دستهبندی کرد:
1. بنابر نظر نعمانی، مسعودی، شیخ مفید و ابن خلکان مادر آن حضرت کنیزی تربیت شده در خانه حکیمه بود.
2. بنابر نظر کلینی او کنیزی سیاه از نوبه (از استانهای شمالی سودان) بود.
3. بنابر نظر ابن خلکان، اسم مادر آن حضرت «خمط» است.
4. بنابر نظر شهید اول نام مادر امام زمان، «صقیل» است. وی اضافه میکند بنا بر نقلی نام او «مریم بنت زید العلویه» است.
5. شیخ صدوق، طوسی، طبری و اکثر علمای بعد از صدوق، میگویند مادر آن حضرت «نرگس» دختر پادشاه روم است.
البته میتوان نظر اول و دوم را با هم جمع کرد، زیرا بنا بر هر دو نظریه مادر امام زمان کنیز است. بنابراین آن پنج قول را میتوان به سه نظریه کاهش داد.
1. مادر امام زمان کنیز تربیت شده در خانه حکیمه خاتون بود.
2. مادر امام دختر زید علوی بوده است.
3. مادر امام زمان کنیزی به نام نرگس از اولاد امپراتور روم بود.
اکثر پژوهشگران معاصر مانند سید محمد صدر، باقر شریف قریشی، جاسم حسین و... پس از نقل اقوال مختلف، بیشترین سعی خود را در اثبات حدیث شیخ صدوق میکنند. البته جاسم حسین با خدشه در این حدیث آن را ضعیف میشمارد.
با توجه به این که شیخ صدوق اولین شخصی است که به نام و نسب مادر امام زمان اشاره میکند و قبل از آن هیچ کس به این مطلب اشاره نکرده است، علما به خبرِ او اشکالاتی وارد ساختهاند که در این مجال، با ذکر مختصری از حدیث صدوق، وقایع تاریخی آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
محمد بن بحر شیبانی میگوید: در سال 286هـ.ق وارد کربلا شدم و بعد از زیارت آن، به بغداد برگشتم و با مردی به نام بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابوایوب انصاری و یکی از دوستان امام دهم و یازدهم آشنا شدم و از او خواستم که پارهای از کراماتی را که از امام هادی دیده برایم بازگو کند، او گفت: «مولایم امام هادی تجارت را به من آموخت و شبی مرا فراخواند و نامهای به خط رومی به من داد و مرا روانه بغداد کرد و گفت: برو در فلان روز و فلان مکان، مواظب بردهفروشی به نام «عمر بن یزید نخاس» باش. کمیزی با این ویژگیها در میان کنیزان اوست. پیش او برو و این نامه را به او بده. بشیر میگوید: چنان کردم که امام فرموده بود. کنیز پس از خواندن نامه، سخت گریست و صاحب خود را سوگند داد که او را به شخص دیگری نفروشد و من سرانجام او را با همان مبلغ که امام در کیسه قرار داده بود خریدم و به منزل خود در بغداد بردم. در آنجا نرگس داستان خود را برای بشیر بیان میکند که من دختر یشوعا، فرزند قیصر دوم هستم و مادرم نیز از نسل شمعون، حواری حضرت مسیح است و...
یکی از ایرادات بزرگی که به این حدیث از نظر تاریخی وارد کردند این است که این قضیه پس از سال 242هـ.ق اتفاق افتاده است؛ در حالی که از سال 242هـ.ق به بعد جنگی میان دولت روم و مسلمانان رخ نداده است.
پس از تثبیت حکومت اسلامی و گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در کشورهای همسایه، جنگ و گریزهای بسیاری بین روم شرقی و مسلمانان صورت گرفت که مورخان عرب و روم زوایای گوناگون آنها را ترسیم نمودهاند. مسلمانان چند بار تا دروازههای قسطنطنیه پیش رفتند از طرف دیگر، روم نیز آرام نبود و دست به تجاوزات محدود و گاهی گستردهای علیه مسلمانان میزد. به گفتة اصطخری، محل تلاقی و تجمع اعراب و رومیان، منطقي سرسبز «بدرولیه» بود که رودخانة زلالی در آن جریان داشت.
جنگهای متعدد و گاه خونینی در سالهای 239 ـ 253هـ.ق بین سپاه روم و اسلام گزارش شده است که همراه با اسیران و کشتههای فراوانی بودده است. این جنگها در دوران حکمرانی متوکل (232 ـ 248هـ.ق)، منتصر (6 ماه)، مستعین (248 ـ 252هـ.ق) و معتز (252 ـ 255هـ.ق) به صورت پراکنده ادامه داشت. در این دوره «میخائیل سوم» امپراطور روم شرقی بود.
در این دهه، جنگ معروفی بین مسلمانان و رومیان اتفاق نیافتاده است، ولی گزارشات تاریخی حاکی از درگیریهای همیشگی مرزی بین آنان دارد که به بعضی از آنها اشاره میشود.
طبری دربارة حوادث سال 241هـ.ق مینویسد:
و فیها اغارت الروم علی عین زربة، فأسرت من کان بها من الزط مع نسائهم و ذراریَّهم و جوامیسهم و بقرهم... و فیها کان الفداء بین المسلمین و روم.
در این سال، رومیها به «عین زربه» حمله کرده، همه ساکنانش را اسیر کردند و اموالشان را به غارت بردند. همچنین در این سال بین مسلمانان و رومیان تبادل اسرا صورت گرفت.
تعداد اسرای مبادله شده مسلمانان را 1748 نفر زن ذکر کردهاند.
وی دربارة حوادث سال 242هـ.ق مینویسد:
و فیها خرجت الرّوم من ناحیة شِمشاط بعد خروج علی بن یحیی الارمنی من الصائقة حتی قاربوا آمد... و اسروا نحواً من عشرة آلاف انسان.
در این سال، رومیها به «شمشاط» (سرزمینهای شمالی عراق) حمله کردند. آنان با هجوم به «شمشاط»، «آمد» و «تفریق»، 10000 تن از مسلمانان را اسیر کردند.
نیز دربارة حوادث سال 244هـ.ق مینویسد:
و فیها وجه المتوکل بغا من دمشق لغز و الروم فی شهر ابیع الاخر، فغزا الصائفة، فافتح صُمُلة و...
در این سال، متوکل بغارا از دمشق به جنگ روم فرستاد. وی در ماه ربیع الاخر با رومیان وارد جنگ شد و صلمه را فتح کرد.
نیز در حوادث سل 245هـ.ق مینویسد:
و بعث مَلِک الروم فیها بأسری من المسلمین...
در این سال، حدود 77 نفر از اسیران مسلمانان با رومیان مبادلیه شدند.
در سال 246هـ.ق هم میان مسلمانان و رومیان مبادلة اسرا صورت گرفت. نصر بن الازهر شیعی فرستادة متوکل به روم برای پرداخت فدیه به منظور آزاد کردن اسیران، میگویدک وقتی به قسطنطنیه رسیدم با همان لباس و شمشیر و خنجر و کلاهی که داشتم، به سرای قیصر میخائیل رفتم. بین من و دایی قیصر که سرپرست وی بود مناظرهای درگرفت.
در سال 248هـ.ق جنگ سختی بین مسلمانان و رومیان به وقوع پیوست. ابن اثیر دربارة حوادث این سال مینویسد:
و فیها غزا الصائقة و صیف، و کان مقیماً بالثغر المثاحی حتی ورد علیه موت المنتصر ثم دخل بلاد الروم فافتح حصناً یقال له (فرود به)...
در این سال، «المنتصر» خلیفة عباسی لشکر عظیمی را که اکثر آنان از ترکان بودند، به سوی بلاد روم اعزام کرد. این جنگ برای خارج کردن قوای روم از سرزمینهای اسلامی که در سال223هـ.ق در جنگ عموریه به دست آورده بودند، صورت گرفت.
فازیلیف، مورخ مشهور روسی، مینویسد: در سال 248هـ.ق سردار مسلمانان با رومیان پیکار کرد. بسیاری از اشراف و بزرگان روم را اسیر کرد.
در سال 249هـ.ق هم جنگ سختی میان مسلمانان و رومیان رخ داد.
فمما کان فیها من ذلک غزو جعفر بن دینار الصائقة، فافتتح حصناً و مطامیر، و استأذنه عمر بن عبیدالله الاقطع فی المصید الی ناحیة من بلاد الروم... و حاربه بمن معه محاربة شدیدة، قتل فیها خلق کثیر من الفریقین، ثم احاطت به الروم و هم خمسون الفاً، فقتل عمر و الفاً رجل من المسلمین...
فرماندهی این جنگ با عمر بن عبیدالله اقطع بود که با لشکر روم که خود قیصر نیز در آن حضور داشت درگیر شد و از هر طرف جمع کثیری به قتل رسانیدند و بعد از آن به سوی ثغور جوریه حمله کردند و اموال و ناموس مردم را به غارت بردند. در این سال، در جنگی دیگر، علی بن امِنی، یکی دیگر از فرماندههان مسلمانان، به قتل رسید.
ابن اثیر دربارة حوادث سال 253هـ.ق مینویسد:
در این سال، جنگ سختی بین سلیمان بن عمران الاذی و عنتره درگرفت و افراد زیادی کشته و اسیر شدند. در این جنگ، پیروزی با سلیمان بود و از بزرگان هم بیش از 100 نفر اسیر شدند.
از مجموع گزارشات تاریخی چنین به دست میآید که در سال 241هـ.ق رومیها به عینزربه حمله و ساکنان آن جا را اسیر کردند. در همین سال، اسیران دو طرف مبادله شدند. در سال 242 هـ.ق رومیها به سرزمینهای شمالی عراق حمله کردند و در «شمشاط»، «آمد» و «تفریق» 10 هزار تن از مسلمانان را اسیر کردند و بعد به سرزمینهای روم بازگشتند. مسلمانان به تعقیب آنان پرداختند. امپراتور میخائیل سوم با دشواری فراوان خود را نجات داد. این حملة شدید، آغاز دورهای از درگیریهای طولانی میان دو طرف به حساب میآید. امیر عمر بن عبیدالله و امیر طرطوس در پاسخ به حملة رومیها به شمال عراق، به سرزمینهای روم حمله کردند. متوکل، خلیفة عباسی در سال 244 هـ.ق سپاهی را به سوی روم اعزام کرد. این سپاه دژهایی را که مهمترین آنها دژ سمالو بود را فتح کرد.
اوضاع در مرزها همچنان ناآرام بود و طرفین به حملاتی علیه یکدیگر دست میزدند؛ تا این که مسلمانان به فرماندهی عمر بن عبدالله اقطع در سال 247 هـ.ق شکستی سهمگین بر امپراتور روم وارد کردند و در پی آن به داخل سرزمینهای روم راه یافتند و ثغرا ارمیناک را خراب و سامسون را فتح کردند. ورود نیروهای اسلام به این بنادر، تهدید جدی بر ضد امپراتوری روم به حساب میآمد. امپراتور روم به این تجاوز واکنش نشان داد و سپاهی عظیم بالغ بر 50000 نفر جنگجو به فرماندهی بتروناس برای جنگ با مسلمانان ارسال کرد. دو سپاه در محلی به نام بوزون، بین دریاچه تاتا و رودخانة هالیس، با هم نبرد کردند. در این جنگ، عمر بن عبیدالله کشته شد. علی بن یحیی ارمنی در سال بعد در جنگی که برای انتقام گرفتن از قتل عمر رخ داده بود، کشته شد. کشته شدن این دو فرمانده، تأثیر بسیاری بر بیداری روحیة جهاد در مسلمانان داشت؛ به طوری که مردم بغداد و سامرا در مساجد و گذرگاهها فریادهای جهاد و آمادهباش سر دادند.
پس از پیروزی رومیها، مناطق مرزی دستخوش تغییرات بسیاری شد و مسلمانان توانستند دژهای دیگری را تصرف نمایند و به داخل کبادوکیا در شرق رودخانه هالیس نفوذ کنند. این درگیریها به صورت متناوب در سالهای بعدی هم ادامه داشت.
با توجه به جنگهای رخ داده در آن عصر و اختلاف اخبار در مورد اسارت مادر حضرت مهدی، چند احتمال در این جا وجود دارد:
1. بنابر نظر فازیلیف و دیگر مورخان جنگهایی در سال 248 هـ.ق بین مسلمانان و رومیان درگرفت و تعدادی از شاهزادهها اسیر شدند. احتمال دارند نرجس در این جنگ اسیر شده باشد. در این زمان امام حسن عسکری 16 ساله و نرجس هم 15 ساله بود. بنابراین که ازدواج آنان در سال 253 یا 254 هـ.ق صورت گرفته باشد، نتیجه میگیریم که نرجس خاتون حدود 6 سال نزد حکیمه خاتون بوده و با عقاید و احکام اسلامی آشنا شده و بعد از آن به ازدواج امام حسن عسگری در آمده است. این احتمال بعید به نظر میرسد؛ چون با متن روایت بشیر بن سلیمان و بشارت امام دهم به نرجس و علاقة ایشان به امام حسن عسگری سازگار نیست.
2. بنابر آن چه در الکامل ابن اثیر آمده است، در جریان جنگی که در سال 253 هـ.ق رخ داد و برخی از شاهزادگان و بزرگان در آن به اسارت مسلمانان در آمدند، نرجس اسیر شد. با توجه به این که امام زمان در سال 255 هـ.ق به دنیا آمده، نتیجه میگیریم که نرجس در سال 253 هـ.ق وارد سامرا شد و 2 یا 3 ماه در خانة حکیمه خاتون، عقاید و احکام اسلامی را فراگرفت و در اواخر 253 هـ.ق یا اوائل 254 هـ.ق با امام حسن عسکری ازدواج کرد.
3. در برخی از کتابهای تاریخی شیعه، سن نرجس هنگام ازدواج 13 سال ذکر شده است؛ که با مستندات تاریخی غرب سازگاری ندارد؛ زیرا در آن عصر کلیسا ازدواج دخترانی را که کمتر از 15 سال داشتند ممنوع کرده بود. با توجه به این که خانوادة نرجس از خانوادههای مذهبی روم بود، میتوان گفت این قانون در مورد دختر قیصر به یقین اجرا شده و مراسم ازدواج او با پسر عمویش در کمتر از 15 سالگی برگزار نشده است.
در جواب این اشکال، باید گفت: احکام و مقررات کلیسای روم شرقی با روم غربی فرق دارد. به عبارت دیگر، کلیسای ارتودکس با کاتولیک فرق میکند و ممنوع بودن ازدواج دختر قبل از 15 سالگی مربوط به روم غربی و کلیسای کاتولیک است.
4. محقق معاصر، سید محمد صدر، میگوید: احتمال دارد نرجس در جنگی که در سال 249 هـ.ق میان مسلمانان و رومیان رخ داده، اسیر شده و تا سال 254 هـ.ق در دست ارباب خود بوده و در آن سال او را به فرستادة امام هادی فروخته باشد. این احتمال با روایت صدوق که نشانگر عشق و علاقة نرجس به این وصلت و قول و قرارهای او با امام هادی در عالم خواب سازگاری ندارد. علاوه بر آن، از نظر عرض بعید به نظر میرسد کسی که شغلش بردهفروشی باشد کنیزی را 5 یا 6 سال نزد خود نگاه دارد.
به نظر نگارنده، احتمال سوم از قوت و صحت بیشتری برخوردار است زیرا مطابق با روایت صدوق و واقعیتهای موجود تاریخی است. چون اولاً ابن اثی از اسیر شدن تعدادی شاهزاده در این جنگ خبر میدهد و ثانیاً این خرید و فروش و ازدواج در اواخر عمر شریف امام هادی اتفاق افتاده که فقط این احتمال میتواند هم مغایر با متن حدیث نباشد و هم مطابق با واقعیتهای موجود تاریخی باشد.
همچنین از بین نظراتی که در مورد هویت مادر امام زمان ارائه شده، نظر اول صحیح به نظر میرسد چون:
1. با روایت شیخ صدوق تناقض و تعارضی ندارد چون در روایت شیخ صدوق آمده است: «روزی از روزها امام حسن عسکری به دیدن عمة خود (حکیمه) میرود و کنیزی را میبیند که توجه او را به خود جلب میکند، حکیمه خاتون به او میگوید: ای سید و آقای من، میخواهی این کنیز را به تو ببخشم، امام میگوید: عمه جان، از این کنیز تعجب میکنم، حکیمه میگوید: چرا؟ آن حضرت میفرماید: به همین زودی، فرزندی از او به وجود میآید که دنیا را پر از عدل و داد میکند، حکیمه میگوید: او را برای تو میفرستم و امام حسن عسکری به شرطی قبول میکند که پدر گرامیاش، امام هادی اجازه بدهد. حکیمه برای گرفتن اجازه از امام هادی به خانة برادر میرود. به محض ورود او، امام هادی میفرماید: نرجس را پیش فرزندم بفرست...
2. طرفداران این نظریه از نظر زمانی متأخر از همة راویان ، روایت شیخ صدوق هستند.
3. شیخ صدوق این روایت را بعد از آن نقل معروف آورده است.
4. این نظر با همة نظرهای موجود در مورد کنیز بودن مادر امام زمان موافق است.
5. این روایت با واقعیات تاریخی سازگار است و تنها روایتی است که تاریخ ازدواج را روزهای آخر عمر شریف امام هادی ذکر میکند.
6. این نظر مورد توجه اکثر پژوهشگران معاصر قرار گرفته است؛ از جمله جاسم حسین، سید محمد صدر و پورسیدآقایی.
مطلب دیگری که از نظر تاریخی در روایت شیخ صدوق قابل بحث و بررسی است، در مورد زادگاه، پدر، مادر، نام مادر امام زمان است. مادر امام زمان در این حدیث خود را چنین معرفی میکند:
انا ملیکة بنت یشوعا بن قیصر ملک الروم، و أمی من ولد الحواریین تنسب الی وصی المسیح شمعون...
من ملیکه دختر یوشعا، فرزند قیصر دوم روم هستم و مادرم از فرزندان منتسب به حواریون مسیح شمعون است...
واژة «روم» در آن عصر دارای معنای وسیعی بود و شامل تمام کشورهای مسیحی نشین و خارج از اسلام؛ مثل سوریه، لبنان، ترکیه و تمام اروپا میشد. شهر روم، مهد و مرکز امپراتوری بزرگ روم به شمار میرفت. امپراتور مشهور روم، کنستانتین (قسطنطین) در سال 312م دین مسیح را به عنوان دین رسمی روم پذیرفت و پایتخت را در سال 330م به قسطنطنیه (استامبول) منتقل کرد. بعد از مرگ کنستانتین، امپراتوری روم میان سه پسرش تقسیم شد. پس از آنان، رومیها «والنتین» را به امپراتوری برگزیدند. او کشور روم را به دو بخش شرقی (با مرکزیت قسطنطنیه) و غربی (با پایتختی شهر روم) تقسیم کرد. قسطنطنیه به عنوان پایتخت امپراتوری روم شرقی از عظمت و زیبایی خاصی برخوردار بود و محور سیاسی، فرهنگی و دینی دنیای مسیحیت به شمار میرفت. ویل دورانت در مورد این شهر میگوید:
این شهر در طی ده قرن پس از پایتخت شدن، تبدیل به غنیترین، زیباترین و متمدنترین شهر جهان شد...
امروزه قسطنطنیه قسمتی از ترکیة فعلی و به نام استانبول معروف است. در بین سالهای 842 ـ 867م، 128 ـ 253 هـ.ق، میخائیل سوم قیصرِ روم شرقی بود. پسر قیصر یوشعا، با یکی از نوادگان شمعون صفا ـ از حواریون حضرت مسیح ـ ازدواج میکند. حاصل این ازدواج دختری است به نام «ملیکه» که در نوجوانی قصد ازدواج با پسر عموی خود را داشت.
از نظر تاریخی، این جریان تا امپراتوری میخائیل سوم و درگیریهای او با قوای اسلام واضح و مورد اشارة اکثر مورخان مسلمان و غیر مسلمان است؛ اما دربارة این که آیا او پسری به نام یوشعا داشته یا ملیکا دختر یوشعا است، ما مدرکی غیر از حدیث صدوق پیدا نکردیم. قیصرِ روم شرقی در زمان خلافت متوکل، یعنی زمانی که این جریان اتفاق افتاده، میخائیل بوده است. بنابراین، ملیکه نوة اوست؛ چون لفظ «قیصر» فقط لقب امپراتوران بزرگ روم بوده و به هر امیر و استانداری اطلاق نمیشد که بگوییم شاید او دختر یکی از حاکمان یا استانداران مناطق مرزی بوده باشد. از طرف دیگر، مادر امام زمان میگوید: «برای ازدواج من مجلس با شکوهی متشکل از بزرگان و امیران و راهبان بزرگ روم شرقی دعوت شدند؛ که این مجلس با شکوه فقط توسط قیصر روم برگزار میشد.
در این روایت، نرجس خاتون مادر خود را منتسب به یکی از حواریان حضرت عیسی به نام شمعون میکند. در این مورد هم تاریخ سکوت کرده و از شخصی به نام یوشعا که با یکی از منتسبین به حواریون حضرت مسیح ازدواج کرده و ثمرة این ازدواج دختری به نام ملیکه باشد، سخن به میان نیاورده است؛ اما مسلم است که تبار شمعون در طول تاریخ همیشه در گروه مؤمنان قرار داشتند و گزارشاتی هم مبنی بر این که این نسل تا دوران حکومت علی وجود داشتند، در تاریخ رسیده است؛ مثلاً در نزدیکی منطقة صفین، شخصی ضمن ارادت به علی میگوید:
... من از نسل شمعون هستم؛ او که بهترین و دوست داشتنیترین حواری نزد عیسی بود...
حال آیا از منتسبین به این حواری در قصر قیصر روم در فاصلهای تاریخی که این جریانات اتفاق افتاده کسی بوده یا نه؟، باز به جز فرمایش خود نرگس و نقل شیخ صدوق سند و مدرک تاریخی که این ادعا را ثابت بکند پیدا نکردیم. مخصوصاً این که نرجس در این روایت به صورت کلی حرف میزند و هیچ اسمی از مادرش نمیبرد بلکه به نوعی میخواهد شرافت خود و خانواده خود را به رخ بشر بن سلیمان بکشد از این لحاظ معین کردن نام مادر نرجس بسیار مشکل می باشد.
در حدیثی که صدوق نقل میکند، مادر بزرگوار امام زمان خود را به نام «ملیکه» معرفی میکند؛ اما در منابع دیگر، نامهای دیگری نیز برای آن بانو ذکر شده که مشهورترین آنها عبارتند از: نرجس، صیقل، خمط، ریحانه، سوسن.