رجعت از عقايد اختصاصى شيعه است و متكلمان شيعه ضمن تأكيد بر امكان رجعت و وقوع آن در برخى از اقوام پيشين نظير زنده شدن اصحاب كهف پس از گذشت ساليان متمادى، رجعت گروهى از بنى اسرائيل پس از مرگ در كوه طور و... و با استناد به آيه مزبور و روايات اهل بيت عليهم السلام وقوع آن را در آخر الزمان حتمى مىدانند، در عين حال معتقدند رجعت جزء اصول عقايد شيعه نيست و انكار آن خدشهايى به عقيده نمىرساند .
مفهوم آخر الزمان به دوران پايانى عمر جهان كه از يك طرف پايانبخش دوران هستى است و از طرف ديگر آغازگر فروريختن جهان و شروع قيامت است، «آخر الزمان» گفته مىشود. اين اصطلاح افزون بر آنكه در منابع اسلامى به صورتى گسترده انعكاس يافته، در منابع و فرهنگ غير اسلامى نيز راه يافته و امرى شناخته شده مىباشد.
در منابع اسلامى در كنار اصطلاح «آخر الزمان» از اصطلاح ديگرى به نام «اشراط الساعة = نشانههاى قيامت» نيز ياد شده است ، اما تاكنون تحقيق جامعى براى باز شناخت عناصر مفهومى اين دو اصطلاح و تفاوتهاى آنها انجام نگرفته است. بدين خاطر در غالب مباحث مربوط و نيز كتابهايى كه به اين مسأله پرداخته خلط و در هم آميختگى آشكارى به چشم مىخورد.
كنكاشى گسترده و عميق اين حقيقت را بدست مىدهد كه اصطلاح «اشراط الساعة» اعم از اصطلاح «آخر الزمان» بوده و تفاوتهاى ذيل ميان آن دو وجود دارد:
1 ـ دامنه مفهومى در اصطلاح «اشراط الساعة» از دوران بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آغاز مىشود و تا فروريختن نظام عالم شامل فروريختن آسمانها، زمين، كوهها و... استمرار مىيابد ، در حالى كه دامنه مفهومى «آخر الزمان» تنها به دورانى خاص؛ يعنى دوره پايانى هستى و پيش از فروريختن نظام عالم، محدود مىباشد.
2 ـ از آنجا كه دوران آخر الزمان دورانى ملحق به دنيا محسوب مىگردد، مبانى تكليف شامل آگاهى، اراده و اختيار در اين دوران سريان دارد از اينرو مردم در اين دوره براى انتخاب دين حق يعنى اسلام ـ كه از سوى مهدى منتظر (عج) ابلاغ مىشود ـ كاملاً مختار خواهند بود و راه براى توبه و بازگشت كافران و فاسقان همچنان هموار است مگر آنكه به تيغ قهر آن حضرت گرفتار شوند.
از طرفى به تصريح قرآن با آمدن قيامت و با «طلوع خورشيد از مغرب» به عنوان تحقق يكى از آيات الهى و با شروع از هم پاشيدن نظام دنيا دوران توبه و بازگشت به ايمان و عمل صالح پايان پذيرفته وصف مؤمنان از كافران به صورتى ناخواسته از هم متمايز مىشود. اين امر نشان مىدهد كه اگر در بخشى از دامنه مفهومى اشراط الساعة يعنى از دوران رسالت پيامبر صلى الله عليه وآله تا دوران آخر الزمان دامنه تكليف استمرار دارد، در بخشى ديگر از آن يعنى پس از دوران آخر الزمان تا ظهور قيامت عرصه تكليف رخت بر مىبندد.
از طرف ديگر با تكيه بر اين نكته مىتوان مصاديق رخدادهاى آخر الزمان را از اشراط الساعة متمايز ساخت، به اين بيان كه مصاديقى همچون ظهور مهدى (عج)، فرود آمدن عيسى عليه السلام، رجعت و ظاهر شدن دود از آسمان ناظر به رخدادهاى آخر الزمان خواهد بود، در حالى كه حوادثى همچون طلوع خورشيد از مغرب، شكافتن آسمان و... مربوط به اشراط الساعة مىباشد.
بر اين اساس، ثبات و ماندگارى نظام عالم و استمرار قانون تكليف از اختصاصات آخر الزمان است در حالى كه با شروع آن دسته از نشانههاى قيامت (اشراط الساعة) كه پس از آخر الزمان تحقق مىيابد افزون بر آنكه دامنه تكليف برچيده مىشود. نظام عالم فروخواهد ريخت، چنانكه «آخر الزمان» و رخدادهاى آن را تماماً مىبايست به عنوان يكى از نشانههاى قيامت «اشراط الساعۀ» ارزيابى كرد .
آخر الزمان در قرآن
در قرآن كريم از آخر الزمان به طور صريح سخن به ميان نيامده است، اما در لابلاى برخى از آيات به آن اشاره شده است، اين آيات را به چند دسته مىتوان تقسيم كرد:
1. از وقوع برخى از رخدادها خبر داده كه از گذشته تا حال تحقق نيافته و از آنجا كه در خود اين آيات وقوع آنها با ظهور نشانههاى قيامت همراه است، مىتوان نتيجه گرفت كه ظرف تحقق آنها «آخر الزمان» است، چنانكه از خروج يأجوج و مأجوج و خرابى سدّ ذوالقرنين خبر داده و اين رخداد را نزديك به قيامت دانسته است ، و نزول عیسی علیه السلام از آسمان را از نشانههاى قيامت برشمرده ، و رجعت گروهى از انسانها به عنوان رخدادى پيش از وقوع قيامت معرفى شده است .
2. از ميراث برى زمين توسط صالحان و مستضعفان و حكومت آنان به عنوان سنت و اراده تخلفناپذير الهى خبر داده شده است ، و از آنجا كه ميراث بر اموال و امتيازات صاحبان پيشين را مالك مىشود، مىتوان دريافت چنين ميراث برى گسترده كه تمام زمين را در بر مىگيرد پس از آخرين سلسله از حكمرانى و سلطه بر زمين توسط زمامداران ناشايسته در فرجام جهان، تحقق مىيابد، زيرا با فرض هر حكومتى پس از صالحان و مستضعفان، ميراث برى آنها مفهومى نخواهد داشت.
3. چيره شدن اسلام بر تمام اديان و حاكمان مطلق اسلام بر تمام جهان كه در آياتى از قرآن پيش بينى شده است امرى است كه تاكنون تحقق نيافته، و رخدادى نيست كه به صورت طبيعى و بدون استفاده از دعوت علنى و همگانى مهدی (عج) و استفاده از قدرت اعجاز و قهر قابل تحقق باشد، از اين رو بايد پذيرفت كه اين وعده الهى در دوران پايانى دنيا همزمان با ظهور مهدى (عج) انجام خواهد گرفت .
افزون بر قرآن «آخر الزمان» و رخدادهاى آن به صورتى بس گسترده و با جزئيات زياد در روايات فريقين انعكاس يافته، و صاحبان جوامع روايى اين روايات را در كتابهايى با عناوين: الفتن و الملاحم يا الفتن و اشراط الساعة ذكر كردهاند.
فرجام جهان از نگاه اديان آسمانى
قرآن اعلام داشته كه ميراث برى زمين توسط صالحان در كتاب زبور نوشته شده است .
چنانكه در آيه «و ان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته» به طور ضمنى از نزول عیسی علیه السلام سخن به ميان آورده است، اين امر نشانگر آن است كه اديان آسمانى پيشين كم و بيش از فرجام جهان و نشانههاى آن خبر دادهاند.
در تورات در داستان پيامبران همچون عاموس، هوشع، اشعياء، ميكا، ارمياء و... از روز خدا سخن به ميان آمده كه در آن پادشاهى از نسل داود ـ يعنى فرزند انسان ـ كه روح خدا بر او قرار گرفته ظهور خواهد كرد و جهان را از عدل و خير و بركت پر خواهد ساخت، همچنين در پيشگوئىهاى حزقيان از هجوم جوج (يأجوج) و هلاكت آنها و تغييرات كيهانى همچون تاريكى خورشيد و ستارگان خبر داده شده است و در نوشتههاى بين النهرين از هجوم سپاه يأجوج و مأجوج و فتنه مسيحاى دروغين (دجّال) و ظهور منجى اى كه پسر انسان، پسر خدا و انسان ياد شده است گزارش شده است.
در اناجيل مسيحيان از نزديك بودن پايان دنيا، رجعت عيسى، ظهور مسيحيان دروغين، شايع شدن قحطسالى، وبا، زلزلههاى مرگبار، جنگها و بلاهاى سخت، نابود شدن سپاه يأجوج و مأجوج گفتوگو شده است.
در عبارتى عيسى عليه السلام چنين مىفرمايد: «كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بداريد. مستعد باشيد زيرا در ساعتى كه گمان نمىبريد پسر انسان مىآيد...» و اساساً گفته شده كه محور و مركز تعليمات عيسى عليه السلام بشارت نجات و تحقق ملكوت خداست .
فرجام جهان از نگاه اسلام
از مجموعه آيات و روايات پيرامون آخر الزمان نكات زير قابل استفاده است:
1. جهان همانگونه كه با آفرينش الهى و ظهور آدم به عنوان نخستين انسان داراى آغازى روشن است، در پايان نيز داراى فرجامى مشخص و معين است، و اول و آخر اين كهنه كتاب چنانكه برخى پنداشتهاند نيافتاده است.
2. جهان در روند خود به سوى حاكميت ظلم و كفر پيش مىرود، و برغم تلاش پيامبران مردم از مسير ترسيم شده آنها منحرف مىشوند و در نظام اجتماعى ستم و در روابط فردى فسق و فجور حاكم خواهد شد.
3. برغم حاكميت چنين روندى در پايان هستى، ظلم و كفر از جهان رخت برمىبندد و با چيره شدن اسلام بر تمام اديان، صالحان مستضعف حاكميت جهان را بر عهده خواهند گرفت.
4. براى برچيده شدن ظلم و كفر و حاكميت عدالت و اسلام انسانى والا و بزرگ از سلسله امامان به نام مهدى (عج) ذخيره شده است.
5. با بسته شدن پرونده جهان با حاكميت دين و عدالت، جهانيان مهياى ظهور رستاخيز و برچيده شدن نظام هستى مىشوند.
فلسفه فرجام هستى
مكاتب زمينى از ترسيم آينده جهان ناتوانند و هيچ پاسخ روشنى در اين باره ارائه نمىكنند، اما در مقابل، اديان آسمانى بويژه اسلام به طور شفاف و روشن از پايان هستى و فرجام نيك آن سخن به ميان آوردهاند، اين امر به عنوان يكى از امتيازات قابل توجه اديان الهى محسوب مىشود كه در كنار تعريفى روشن از خالق، هستى و انسان، تعريفى روشن از جهان، آغاز و انجام آن دارند، توان گزارشگرى از آينده ايى كه هنوز فرا نرسيده به عنوان اخبار از غيب نشانه ايى از حقانيت اديان آسمانى است، آيا دينى كه از آبشخور وحى آسمانى بهره ندارد مىتواند با قاطعيت اعلام كند روزى منجى عالم ظهور خواهد كرد، اقوام وحشى با سپاهى عظيم هجوم خواهند آورد و از طرف ديگر هر انسان مؤمن و آزاده ايى از اينكه دين و عدالت بر پهنه گيتى حاكم نيست هماره در رنج است، و گاه در بخشهايى از تاريخ اين حاكميت چنان تلخ بود كه اميد رهايى و نجات در دل هر انسانى مرده و بسيارى با نااميدى كامل چشم از جهان فرو بستند. اما در مقابل كسانى كه با آموزههاى پيامبران آشنايند و از فرجام نيك جهان اطلاع يافتهاند هماره چراغ اميد و آرزو در دل آنها روشن است و وجود چنين اميدى در دلها باعث پويايى حركت و تلاش است. بدين خاطر انتظار ظهور منجى نه تنها باعث رخوت و سستى نمىشود، بلكه موجى از حركت و جوشش را به دنبال مىآورد.
رخدادهاى آخر الزمان
به استناد آيات قرآن و رواياتى كه در تفسير و تبيين آنها وارد شده است، رخدادهاى آخر الزمان را مىتوان چنين برشمرد:
1ـ ظاهر شدن دود از آسمان
2ـ ظهور مهدى عليه السلام
3ـ خروج سفيانى
4ـ خروج دجّال
5 ـ فرود آمدن عيسى عليه السلام از آسمان
6ـ خروج يأجوج و مأجوج
7ـ خروج دابة الارض
8 ـ رجعت
در ميان اين رخدادها ظاهر شدن دود از آسمان تغييرى كيهانى بوده و ساير رخدادها مربوط به تحولات اجتماعى است.
1ـ ظاهر شدن دود از آسمان
«فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين»
براى اين آيه شريفه دو شأن نزول ذكر شده است:
الف) از آنجا كه مشركان مكه بر كفر و لجاجت خود پافشارى كردند پيامبر صلى الله عليه وآله آنها را نفرين كرد و از خداوند خواست تا آنان را به قحطسالى دوران يوسف عليه السلام مبتلا كند. در اثر نفرين پيامبر صلى الله عليه وآله قحطسالى شديدى به مشركان منكر روى آورد به گونهاى كه در اثر شدت گرسنگى آسمان را بسان دود مىديدند.
طبق اين شأن نزول وعدهايى كه در آيه داده شده؛ يعنى ظاهر شدن دود از آسمان، پيش از اين در دوران مكه اتفاق افتاده و دود نيز واقعى نبوده، بلكه آسمان در اثر شدت گرسنگى در نگاه آنها دود به نظر آمده است.
ب) مشهور مفسران بر آنند كه اين آيه از يكى از تغييرات كيهانى به عنوان نشانهايى از آخر الزمان خبر داده كه در زمان موعود تحقق خواهد يافت.
آنچه از ظاهر اين آيه و آيات پسين بدست مىآيد، شأن نزول دوم را تقويت مىكند؛ زيرا از ظاهر آيات بدست مىآيد:
1. ظاهر كلمه «دخان» دود واقعى است و حمل آن بر تاريكى آسمان در اثر گرسنگى خلاف ظاهر است.
2. توصيف دخان به مبين (آشكار) با برخورد انحصارى آن با گروهى از مشركان مكه سازگار نمىباشد.
3. اين دود تمام مردم را در بر مىگيرد «يغشى الناس» با چنين توصيفى نمىتوان پذيرفت كه تنها در منطقهاى محدود همچون مكه منتشر شده باشد. از آنجا كه پس از استغاثه كافران اين عذاب الهى از آنان برداشته مىشود، اين رخداد مربوط به دوران آخر الزمان خواهد بود كه در آن باب توبه و بازگشت و رفع عذاب همچنان گشوده است.
در روايات فراوانى دود آسمان به عنوان يكى از نشانههاى قيامت كه در آخر الزمان رخ مىدهد، معرفى شده و در توصيف آن چنين آمده است: دودى آشكار بسان سر گوساله بريان شده از عدن بر مىخيزد و چهل شبانه روز مشرق و مغرب جهان را چنان پر مىكند كه زمين به مثابه خانهايى مىماند كه در آن آتش افروخته باشند و تمام شكافهاى آن پر از دود شود، اين دود تمام ساكنان زمين را فرا مىگيرد، با اين تفاوت كه براى مومن موجب زكام مىشود، اما كافر را مست و بيهوش كرده از بينى و گوش او خارج مىگردد.
2ـ ظهور مهدى (علیهالسلام)
آياتى كه به ظهور مهدى عليه السلام به صورتى آشكار يا به اشاره دلالت دارند، بر شش دسته است:
الف) آياتى كه بر طغيان و سركشى گروهى از مردم به رهبرى سلسله جنبانان كفر و فسق همچون لشكر سفيانى و دجّال دلالت دارند، و به استناد روايات در دوران ظهور مهدى عليه السلام به دست ايشان يا عيسی عليه السلام هلاك خواهند شد.
ب) آياتى كه به نزول عيسى عليه السلام از آسمان ناظر است ، و به استناد روايات اين نزول همزمان با ظهور مهدى عليه السلام و به منظور حمايت از ايشان انجام مىگيرد.
ج) آياتى كه دلالت بر خروج دابة الارض از زمين و بازگشت گروهى از صالحان و فاسقان دارد (رجعت) ، و بر اساس روايات اين ماجرا در دوران ظهور مهدى عليه السلام رخ مىدهد.
د) آياتى كه از وعده و سنّت الهى مبنى بر پيروزى صالحان و مستضعفان بر مستكبران و حكومت صالحان بر سرتاسر زمين خبر داده ، و بر اساس روايات به ظهور و حكومت مهدى عليه السلام تطبيق شده است.
هـ) آياتى كه از غلبه فراگير اسلام بر جهان و نابودى تمام اديان سخن به ميان آورده ، و ظرف تحقق آن دوران مهدى عليه السلام مىباشد.
و) آياتى كه به خروج حضرت مهدى عليه السلام و گرد آمدن ياران ايشان پرداخته است .
از آنجا كه سه دسته نخست آيات به طور جداگانه در اين مقاله مورد بررسى قرار گرفتهاند، به بررسى ساير آيات مىپردازيم.
حكومت صالحان وعده الهى
از دو آيه «ان الارض لله يورثها من يشاء» و «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» استفاده مىشود:
الف) ميراث برى زمين توسط صالحان وعده حتمى الهى است.
ب) اين وعده افزون بر قرآن ـ كه در آيه فوق از قرآن با عنوان ذكر ياد شده است ـ در برخى ديگر از كتابهاى آسمانى پيشين همچون زبور داود نيز گزارش شده است كه نشانگر فراگير بودن انتظار منجى و نجات و پيروزى صالحان در ميان اديان آسمانى است.
ج) تاكيد بر واژه «ارض» نشانگر وسعت و فراگير بودن دامنه وعده الهى است كه تمام زمين رادر بر مىگيرد.
و بكار بردن واژه «ارث» بيانگر آن است كه پيش از آنها حكومت جهانى بدست انسانهاى ناشايست و غير صالح اداره مىشود كه با فرارسيدن وعده الهى اين حكومت از دست آنها خارج و به عنوان ميراث بدست صالحان مىرسد.
هـ) با توجه به اطلاق صالح در قرآن به انسانهايى كه از هر نظر روان خود را پالايش كرده و گوهر جان آنها خدايى شده است، مىتوان نتيجه گرفت انسانى بس شايسته و صالح رهبرى صالحان وارث زمين را بر عهده خواهد گرفت. به عبارت روشنتر از اين آيات افزون بر آنكه استفاده مىشود زمامداران عصر مهدى عليه السلام انسانهايى صالح و شايستهاند، مىتوان برداشت كرد كه شخص مهدى عليه السلام به عنوان رهبر و پيشوا در اوج نزاهت و صالح بودن قرار دارد.
بنابر آنچه گفته شد حمل و تطبيق اين آيات بر حكومت مهدى عليه السلام در روايات كاملاً منطقى به نظر مىرسد.
در آيه: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين» از اراده تخلفناپذير الهى مبنى بر پيروزى مستضعفان و پيشوايى آنها سخن به ميان آمده كه در روايات به حكومت مهدى عليه السلام تطبيق شده است. اين آيه در لابلاى آياتى قرار دارد كه در آنها تفصيل ماجراى ظلم و ستم فرعون و استضعاف بنى اسرائيل و نجات آنها توسط موسى عليه السلام بيان شده است و برغم آنكه ظاهر آيه از اراده الهى مبنى بر نجات بنى اسرائيل مستضعف از دست فرعون و دستگاه حكومت وى خبر داده اما اراده ايى فراگير كه روزى تمام مستضعفان جهان را در بر مىگيرد، از مفهوم آيه برداشت شده است.
مشابهت هايى كه بين داستان موسى عليه السلام و بنى اسرائيل با داستان مهدى عليه السلام و مستضعفان آخر الزمان وجود دارد صحت و ظرافت اين برداشت فراگير را تاييد مىكند. اين مشابهت بدين قرار است:
1. بسان دوران موسى، پيش از ظهور مهدى عليه السلام فراعنه و حكمرانان جبّار و ستمگرى حكومت خواهند داشت و چنانكه در روايات متواترى آمده است جهان در اثر ستمگرى آنها پر از ظلم و بيداد خواهد شد.
2. همچنان كه بنى اسرائيل برغم همه ستمهاى بى حد و مرز دستگاه حكومت فرعون به آمدن انسانى منجى به نام موسى اميد داشتند، مومنان و مستضعفان هماره به آمدن منجى عالم يعنى مهدى عليه السلام آرزومندند و آمدن او را انتظار مىبرند.
3. همانگونه كه سنت الهى و اراده تخلفناپذير خداوند مبنى بر حكومت مستضعفان در ماجراى بنى اسرائيل بدست شخصى به نام موسى تبلور يافت، اين سنت در آخر الزمان بدست انسانى به نام مهدى عليه السلام تحقق خواهد يافت.
4. همانگونه كه خداوند موسى را در دل خانه دشمن و به صورت ناشناس حفظ و حراست نمود، مهدى عليه السلام را نيز برغم زندگى درميان دشمنان به صورت ناشناس حفظ و نگاهبانى مىكند.
5. همانگونه كه در فرجام ماجراى بنى اسرائيل، فرعون و حكومت او نابود شد و حكومت الهى بدست موسى شكل گرفت، تمام مؤمنان مستضعف بدست مهدى عليه السلام از زير يوغ ستمگران و كافران نجات يافته و حكومت الهى بدست آن امام تشكيل خواهد شد.
تنها تفاوت اين دو ماجرا سطح و گستره آن است. گستره پيام و نجات بخشى موسى عليه السلام منحصر به بنى اسرائيل و بخشى از زمين بوده است اما پيام، نجات بخشى و حكومت مهدى عليه السلام تمام جهانيان در گستره زمين را در بر خواهد گرفت.
حاكميت اسلام در سرتاسر گيتى
از ظاهر آيه: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» بدست مىآيد كه هدف نهايى رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله اين است كه اسلام به عنوان دين حق بر تمام اديان جهان چيره و غالب گردد، گر چه مشركان در مقابل تحقق اين هدف ايستادگى خواهند كرد. پيداست كه اين هدف تاكنون تحقق نيافته و اسلام تنها در بخشى از جهان گسترده شده است. در روايات اهل بيت عليهم السلام زمان تحقق اين هدف ظهور مهدی علیه السلام اعلام شده است. چنانكه امام صادق عليه السلام در پاسخ ابوبصير فرمود: سوگند به خدا هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است و وقتى با اراده خداوند، قائم قيام نمايد كافران و مشركان از قيام و ظهور وى ناراضى و نگران خواهند بود. و حضرت امير عليه السلام فرمود: خداوند مصداق اين آيه را آشكار نساخته است، سوگند به جانم كسى كه جانم بدست اوست هيچ آبادى نمىماند مگر آنكه هر صبح و شام در آن شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد صلى الله عليه وآله بدهند.
چنانكه امام باقر علیه السلام زمان تحقق تفسير آيه «و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين كله للَّه» ؛ «و با آنان بجنگيد تا فتنه ايى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد». را زمان ظهور مهدى عليه السلام دانسته كه اثرى از شرك در زمين باقى نخواهد ماند.
و امام كاظم عليه السلام در تفسير آيه: «و له اسلم من فى السموات طوعاً و كرهاً و اليه ترجعون» «هر كه در آسمان و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است، و به سوى او بازگردانده مىشوند.» فرمود:
اين آيه در شأن قائم نازل شده، كه هنگام ظهور اسلام را بر يهوديان، مسيحيان، ستاره پرستان، بى دينان، مرتدان و كفاران در شرق و غرب جهان عرضه نمايد. هر كس از روى تمايل اسلام را بپذيرد او را به نماز و زكات و انجام دستوراتى كه بر هر مسلمان واجب است، مكلف مىسازد و هر كس تن به پذيرش اسلام ندهد گردنش را مىزند، به طورى كه در سراسر جهان جز موحّد و يكتاپرست باقى نمىماند.
ظهور مهدی عليه السلام و گردآمدن ياران او
در برخى از روايات آيۀ: «سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق من ربهم» بر خروج امام زمان (عج) به تاویل برده شده است . و نیز در برخی دیگر از روایات آیه «خاشعة أبصارهم ترهقهم ذلّه ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون » بر قيام مهدی عليه السلام تطبيق شده است ، چنانكه مقصود از بندگانى كه يهود طغيانگر را «پس از طغيان دوم گوشمالى خواهند داد» مهدى و يارانش معرفى شده است، همچنين آيه «اينما تكونوا يات بكم اللَّه جميعاً» بر گرد آمدن ياران مهدى حمل شده است. علامه طبرسى مىگويد: در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده كه مراد از آنها ياران مهدى عليه السلام در آخرالزمان است .
به استناد برخى از روايات اين امر زمانى اتفاق مىافتد كه آن حضرت وارد مسجد الحرام شده و پشت به حجر الاسود با صداى بلند خود را معرفى كرده و ياران خود را به يارى مىطلبد، صداى ايشان چنان طنين انداز مىشود كه تمام ساكنان زمين از ظهور ايشان مطلع مىگردند.
از مجموع آيات مورد اشاره نكات زير قابل استفاده است:
1ـ ظهور مهدى عليه السلام بسان ظهور موسى عليه السلام از وعدههاى حتمى و سنتهاى تخلفناپذير الهى است كه در يك زمانى تحقق خواهد يافت، رواياتى همچون: «لو لميبق من الدنيا الا يوم لبعث اللَّه فيه رجلا من اهل بيتى يملوها عدلاً كما ملئت جوراً » ناظر به همين وعده حتمى الهى است.
2ـ از مضامينى همچون ميراث برى و نيز علائمى ديگر بدست مىآيد كه ظهور مهدى عليه السلام در آخر الزمان و پيش از پايان يافتن دنيا انجام مىگيرد.
3ـ ظهور مهدى در شرائطى است كه در دنيا اديانى غير از اسلام حاكم است و با ظهور ايشان اسلام بر سرتاسر گيتى حاكم خواهد شد.
4ـ ظهور مهدی عليه السلام در شرائطى است كه ظلم، فسق و فجور جهان را فراگرفته است و حكومت ايشان پايان بخش ستمها و كثريها خواهد بود.
5 ـ قيام مهدى عليه السلام با حوادثى همچون خروج دجّال و سفيانى و برخى از تغييرات كيهانى همراه است.
6 ـ در دوران حكومت مهدى ماجراى رجعت اتفاق خواهد افتاد.
7ـ با توجه به اينكه در پاره ايى از آيات پس از ياد كرد علائم ظهور و حكومت ايشان از نشانههاى ظهور قيامت همچون دميدن در صور سخن به ميان آمده مىتوان نتيجه گرفت كه پايان حكومت و دوران ايشان آغازگر ظهور رستاخيز خواهد بود.
3ـ خروج سفيانى
«و لوترى اذ فزعوا فلافوت و اخذوا من مكان قريب »
در شأن نزول اين آيه چهار وجه گفته شده است:
الف) مقصود مشركان هستند كه در مقابل دعوت پيامبر به عناد و لجاجت پرداخته و عذاب الهى در دنيا بر آنها فرود آمده است.
ب) مقصود آن دسته از مشركان اند كه در جنگ بدر به صف آرايى در مقابل مسلمانان پرداختند و در همين جنگ كشته شدند.
ج) مقصود مشركانى است كه پس از دميدن درصور از قبر خود خارج شده و با ديدن نشانههاى قيامت و عذاب الهى دچار وحشت شديد مىشوند و برغم ابراز ايمان، سودى به حالشان نمىبخشد .
د) مقصود لشكران سفيانى است كه در آخر الزمان خروج مىكنند و وقتى به سرزمين بيداء مىرسند به فرمان الهى در زمين فرو مىروند. و تنها يك يا دو نفر از ايشان باقى مىماند .
آنچه كه در ادامه اين آيه آمده دو ديدگاه نخست را مردود مىسازد، زيرا در ادامه آيه آمده است كه آنان با ديدن عذاب الهى مىگويند ما ايمان مىآوريم اما اين ابراز ايمان سودى به حال آنان نمىبخشد، و بديهى است مشركان چه در جنگ بدر و چه در شرائط ديگر هر گاه به راستى ايمان مىآوردند از آنها پذيرفته مىشد، و بر ايشان سود بخش بود. از طرف ديگر تاريخ نشان نمىدهد كه مشركان در جنگ بدر يا شرائط ديگر با ديدن عذاب الهى اظهار ايمان نموده باشند. بنابراين يكى از دو تفسير سوم و چهارم يا هر دوى آنها صحيح است.
علامه طباطبايى اين آيه را بر اساس ديدگاه سوم تفسير كرده . و در برخورد با روايات خروج سفيانى معتقدند كه آيه براساس قاعده جزیی و تطبيق بر ماجراى سفيانى حمل شده است. ديدگاه علامه از آن جهت كه بين ظاهر آيه كه ناظر به قيامت است و بين روايات فراوانى كه آيه را به ماجراى خروج سفيانى حمل كردهاند جمع كرده است، صائب به نظر مىرسد.
گذشته از آيه مذكور آيات ديگرى در روايات اهل بيت عليهم السلام بر خروج سفيانى تطبيق شده كه عبارتند از:
«يا ايها الذين اوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس جوهاً فنردها على أدبارها» امام باقر (ع) این آیه را ناظر به نابودی لشکر سفیانی دانسته است .
«قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم »
در روايات عذابى كه از زير پاها فرود مىآيد به فرو رفتن در زمين تفسير شده است. و از آنجا كه اين عذاب در كنار خروج دجّال آمده است، به نظر مىرسد مقصود فرو رفتن سپاه سفيانى در منطقه بيداء است.
در روايات زيادى خروج سفيانى از نشانههاى حتمى اعلام شده كه پيش از ظهور قيامت در دوران آخر الزمان تحقق خواهد يافت. محل خروج او سرزمين خشك و زمان خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه خواهد بود.
او مردى است از تبار ابوسفيان و بسيار سنگدل كه درطول جنگهاى خود جنايات زيادى مرتكب شده و خون هزاران بى گناه را بر زمين مىريزد . او دو لشگر را گسيل مىدارد يكى از آنها شهرهاى بابل، دمشق و كوفه را پس از شكست دادن مردمى كه براى دفاع از ديار خود قيام مىكنند، به تصرف خود در مىآورند.
لشكر دوم سفيانى به تعقيب مهدى عليه السلام به سمت مدينه حركت مىكند اما مهدى عليه السلام به همراه شمار اندك ياران خود پيش از رسيدن لشكر سفيانى از مدينه خارج و در مكه پناه مىگيرند. آنان پس از اشغال به مدت سه شبانه روز به قتل و غارت در مدينه مىپردازند. آنگاه به دنبال مهدى عليه السلام روانه مكه مىشوند، و وقتى به سرزمين بيداء دربيرون مكه مىرسند به فرمان الهى و با كوبيدن زمين با پاى جبرئيل در آن سرزمين فرو مىروند و تنها يك، دو يا سه نفر به صورت سگ و غيرطبيعى زنده مىمانند تا به سفيانى خبر دهند بر سر ياران آنها چه آمده است.
با آمدن لشكر يمانى از خراسانى و سيد حسنى از ديلم و ملحق شدن آنها به سپاه مهدى عليه السلام آن حضرت به سوى لشكر سفيانى حركت مىكند و سفيانى در جنگى با سپاه مهدى عليه السلام در كنار كوفه بدست آن حضرت كشته و سپاه او در هم مىشكنند .
4ـ خروج دجّال
يكى از شأن نزولهاى گفته شده پيرامون آيه «ان الذين يجادلون فى آيات اللَّه بغير سلطان اتيهم» . نزول آن درباره يهوديان است كه گفتند: صاحب ما مسيح بن داود يعنى دجّال در آخر الزمان بيرون آيد و سلطنت او در خشكى و دريا گسترش مىيابد و ما بر عرب غلبه خواهيم يافت كه خداوند در پاسخ آنها فرمود: آنها به اين آرزو نخواهند رسيد . همچنين علامه طبرسى در ذيل آيه: «يوم ياتى بعض آيات ربّك» روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل مىكند در آن خروج دجال يكى از اين نشانهها معرفى شده است . همچنين در ذيل آيه «يا عيسى انى متوفيك » وقتى از نزول عيسى عليه السلام سخن به ميان مىآيد، رواياتى عرضه مىشود كه در آنها از كشته شدن دجّال بدست عيسى عليه السلام خبر داده شده است .
همچنين در تفسير آيه: «لخلق السموات و الارض اكبر من خلق الناس » گفته شده كه آفرينش آسمان و زمين از آفرينش دجّال بزرگتر است؛ زيرا دجال در ميان نسل آدمى از همه عظيمتر بوده است .
دجّال نام شخصيتى فتنه جوست كه در آخر الزمان خروج مىكند و خسارتهاى جبران ناپذيرى به بسيارى از مردم جهان وارد مىسازد، از فتنه او در روايات به عنوان بزرگترين فتنه در تاريخ بشر ياد شده و نام او افزون بر منابع اسلامى در بسيارى از منابع اديان و ملل آمده است، او را بخاطر گردش در زمين يا فريبكارى دجال گفتهاند، نام ديگرش مسيح است كه در وجه تسميه آن گفتهاند يك چشم او (چشم راست) ممسوح يعنى نابينا است.
يا آنكه چون به دروغ خود را مسيح معرفى مىكند. يا آنكه به استثناى مكه و مدينه به تمام مناطق زمين پا مىگذارد.
او پس از پيروزى مهدی علیه السلام بر سفيانى از سجستان خروج مىكند ياران او يهوديان، مغول، تباهكاران، و بيشتر زنان بدكاره هستند. او در ابتدا ادعاى پيامبرى و سپس دعوى خدايى مىكند و به هر منطقه ايى كه مىرسد با زور شمشير يا با سحر و جادو مردم را وادار به اطاعت از خود مىكند، در سحر و جادوگرى چنان چيره دست است كه با اشاره او آسمان مىبارد و زمين گياه مىروياند و حيوانات بيش از حدّ متعارف فربه مىشوند. شياطين جنّ را به صورت بستگان مرده شخصى ظاهر مىسازد و از او براى حقانيت خدايى خود گواهى مىگيرد، هر چند در برخى از موارد فريب مردم، با ناكامى روبرو مىگردد. لشكريان عظيم دجّال پس از قتل و غارت مناطق مختلف راهى فلسطين مىشوند.
طبق برخى از روايات مهدى عليه السلام پس از نابودى سفيانى براى نابود كردن يهود پيش از دجّال وارد فلسطين مىشود، بر اساس روايات فراوان زمانى دجّال پا به فلسطين و بيت المقدس مىگذارد كه مسلمانان به همراه امامى صالح يعنى مهدى مهيّاى نماز مىشوند، در همين هنگام عیسی علیه السلام از آسمان نزول مىكند، و پس از اقامه نماز به امامت مهدی علیه السلام درب مسجد بنا به درخواست عیسی علیه السلام گشوده مىشود، ناگهان چشم عیسی علیه السلام به سپاه هفتاد هزار يهود به رهبرى دجّال مىافتد، دجّال با ديدن عیسی علیه السلام بسان نمك در آب مىگدازد، عيسى خود را به او رسانده و با ضربتى هلاكش مىسازد، با قتل دجّال لشكر او درهم مىشكند و سنگ، درخت و خار به سخن آمده با معرفى كافران زمينه قتل آنها را بدست مسلمانان فراهم مىآورند .
5 ـ نزول عیسی علیه السلام از آسمان
در آياتى چند با كمك روايات به نزول عیسی علیه السلام در آخر الزمان اشاره شده است:
الف) «اذ قال اللَّه يا عيسى انى متوفيك و رافعك الىّ و مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفرو الى يوم القيامه...»
طبرى در ذيل اين آيه روايات زيادى را درباره نزول عیسی علیه السلام از آسمان آورده و خود مىگويد: طبق روايات متواتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله عيسى بن مريم در آخر الزمان از آسمان به زمين آمده و دجال را خواهد كشت .
گذشته از روايات از ظاهر آيه فوق دو نكته قابل استفاده است:
1ـ بالا بردن عیسی علیه السلام به آسمان در جريان هجوم يهوديان براى كشتن عیسی علیه السلام با توجه به اينكه آسمان جاى انسانها نيست. نشانگر موقت بودن اين درنگ است و مىتوان از آن برداشت كرد كه خداوند عیسی علیه السلام را براى روزى خاص ذخيره كرده است.
2ـ از اين آيه كه در آن واژه توفى بكار رفته و نيز آيه «و ما قتلوه و ماصلبوه... بل رفعه اللَّه اليه» به كمك روايات بدست مىآيد كه عیسی علیه السلام در آسمان در حال حيات است و با توجه به فراگير بودن مرگ و اينكه بستر مرگ زمين است مىتوان نتيجه گرفت كه بالاخره روزى عیسی علیه السلام به زمين فرود آمده و در زمين قبض روح خواهد شد.
ب) «و ان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته»
در تفسير اين آيه سه وجه گفته شده است:
1ـ هر دو ضمير (به و موته) به عیسی علیه السلام بر مىگردد و معناى آيه چنين است: هيچ يك از يهود و نصارى باقى نمىماند مگرآنكه پس از مرگ عیسی علیه السلام به او ايمان خواهد آورد و اين رخداد به هنگام فرود عیسی علیه السلام از آسمان در آخر الزمان تحقق مىيابد.
2ـ ضمير (به) به عيسى و ضمير (موته) به اهل كتاب باز مىگردد، و معناى آيه چنين است هيچ يهودى يا نصرانى نيست مگر آنكه پيش از مرگ به عیسی علیه السلام ايمان مىآورد، هر چند ايمان او در اين حالت سودى به حالش نمىبخشد.
3ـ ضمير (به) به پيامبر اسلام و ضمير (موته) به اهل كتاب بر مىگردد، و معناى آيه اين است: هيچ يهودى يا نصرانى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود به پيامبر اسلام ايمان مىآورد .
بسيارى از مفسران تفسير نخست را پذيرفته اند و روايتى از امام باقر علیه السلام اين تفسير را تأييد مىكند.
ظاهر آيات پيشين كه به روشنى درباره عیسی علیه السلام و نفى كشتن اوست، تفسير سوّم را تضعیف میکند؛ زیرا مخالف میثاق آیات است، و ضعف تفسير دوم در آن است كه اوّلاً: به استناد چه قرينهاى اهل كتاب به عیسی علیه السلام در هنگام مرگ ايمان مىآورند؟ ثانياً: ايمانى كه سودى نبخشد چه اثرى دارد كه قرآن از آن به عنوان دليلى بر حقانيت رسالت عیسی علیه السلام ياد مىكند؟!
طبق تفسير دوم عیسی علیه السلام روزى به زمين باز خواهد گشت و يهود و نصارى بدون استثناء درخواهند يافت قضاوتهاى نادرستى كه درباره عیسی علیه السلام داشتند اعم از پسر خدا بودن، شركت در الوهيت، به صليب كشيده شدن و سرانجام قتل عیسی علیه السلام باطل بوده و به او چنانكه شايستهاش است ايمان مىآورند. همچنين آيه شريفه از مرگ نهايى عیسی علیه السلام به طور ضمنى خبر داده است. روايات توضيح مىدهند كه اين رخداد در آخر الزمان و در دوران ظهور مهدی علیه السلام اتفاق مىافتد.
ج) «و انه لعلم للساعة فلاتمترن بها»
اين آيه پس از آياتى قرار دارد كه از عيسى بن مريمعليه السلام به عنوان مثل بنى اسرائيل ياد شده است. لذا همه مفسران ضمير (انه) را به عیسی علیه السلام برگردانده و آيه را چنين معنا كردهاند: «همانا آن (عيسى) نشانه ايى براى رستاخير است. پس در آن ترديد نكن» .
برخى از مفسران به استناد قرائت غير مشهور آيه «و انه لعلم للساعة» گفتهاند كه مقصود از واژه «علم» نشانه است؛ يعنى نزول عیسی علیه السلام نشانه ظهور قيامت است .
از اين آيه نيز استفاده مىشود كه عیسی علیه السلام روزى از آسمان فرود مىآيد و چون فرود او در فرجام جهان اتفاق مىافتد، نشانه ظهور و بروز قيامت خواهد بود.
نزول عيسى در روايات
به استناد روايات متعدد عیسی علیه السلام در حالى كه دو ابر رنگى او را در برگرفتهاند و هفتاد هزار فرشته او را همراهى مىكنند و دست خود را بر بالهاى دو فرشته گذاشته نزديك مناره شرعى دمشق فرود مىآيد، عرق از پيشانى او مىريزد و در دستش حربهاى است، بوى بدنش چنان است كه به مشام هر كافرى برسد مىميرد، هنگامى كه وارد بيت المقدس مىشود مردم به امامت مهدی علیه السلام مهياى خواندن نماز صبح يا عصرند، مهدی علیه السلام از عیسی علیه السلام مىخواهد تا امامت كند اما عیسی علیه السلام مىگويد: كسى بر شما اهل بيت پيشى نمىگيرد، من وزير برانگخته شدهام نه امير، پس از اقامه نماز به امامت مهدی علیه السلام، عیسی علیه السلام دجال را مىكشد، آنگاه به فرمان او خوكها را مىكشند، صليبها را مىشكنند، تمام كليساها و كنيسهها ويران شده و تمام نصارى و يهود به جز مؤمنان واقعى به قتل مىرسند .
عیسی علیه السلام اسلام را به عنوان دين حق اعلام مىكند و مردم را به تبعيت از مهدى عليه السلام فرا مىخواند .
برخى بر اين نكته پاى فشردهاند كه روايات نزول عیسی علیه السلام متواتر و اجماعى و نزول او از ضروريات دين است .
فلسفه نزول عيسى عليه السلام در آخر الزمان و در دوران مهدی عليه السلام
برخى براى نزول عيسى عليه السلام حكمتهاى زير را برشمردهاند:
1ـ براى رد ادعاى يهود مبنى بر كشتن عيسى.
2ـ دعاى عیسی علیه السلام براى درك فضيلت امت محمد صلی الله علیه و آله
3ـ براى كشتن دجّال
4ـ براى تكذيب مسيحيان در اعتقادات باطل نسبت به عيسی عليه السلام
گذشته از وجوه فوق كه تا حدودى اصل فلسفه نزول عيسى عليه السلام را تبيين مىكند در بيان فلسفه نزول و همراهى عيسى عليه السلام با مهدى عليه السلام اين نكته را مىتوان افزود: عيسى آخرين سلسله از پيامبران بنى اسرائيل است كه پيش از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله ظهور كرده و نسب او از طريق مادر به اسحاق و ابراهيم عليه السلام منتهى مىشود و در مقابل پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله آخرين پيامبر آسمانى است كه پس از عيسى عليه السلام ظهور كرده و نسب او از طريق پدر به اسماعيل و ابراهيم منتهى مىشود. شريعت ابراهيم كه همان اسلام است از طريق پيامبران بنى اسرائيل و به ويژه عيسى عليه السلام و حواريون به سمت غرب عالم كشيده شد و چنانكه امروزه شاهد هستيم مسيحيّت جمعيت انبوهى از غرب جهان را شامل مىشود، و اين شريعت از طريق پيامبر اسلام به طرف شرق جهان گسترش يافت، پيروان هر يك از دو دين اسلام و مسيحيت همپاى يكديگر تا به امروز بيش از يك و نيم ميليارد نفر را به خود اختصاص داده و جغرافياى جهان را تقسيم كردهاند. اين دو دين برغم جدايى ظاهرى از جهات مختلفى در مبانى و شريعت به يكديگر نزديك اند، چنانكه قرآن مسيحيان را نزديكترين امتها به مسلمانان دانسته و آنها را به خاطر تحت تأثير قرار گرفتن در برابر آيات الهى ستوده است . بنابراين اين دو دين الهى به مثابه، دو رشته ايى هستند كه برغم وحدت خاستگاه آنها ـ يعنى آيين ابراهيم ـ در اثر دخالت شياطين و به انحراف كشيدن مسيحيت از جاده حقيقت از يكديگر فاصله گرفتهاند، و عيسى در آخرالزمان فرود مىآيد تا انتهاى اين رشته را بدست مهدی علیه السلام كه پرچمدار و وارث اسلام است، بسپارد و با دعوت مسيحيان به پيروى از مهدی علیه السلام و پذيرش اسلام اين دو رشته را به هم مرتبط سازد.
بدين خاطر است كه او در حضور مردم مهدى عليه السلام را براى امامت جماعت مقدم مىدارد و به او اقتدا مىكند.
در حقيقت عيسى عليه السلام نجات بخش نصارى است زيرا با رأفتى كه دارد و با عشقى كه مسيحيان راستين نسبت به او دارند، پيش از هلاكت آنان پا به عرصه زمين مىگذارد تا دلهاى بى آلايش و حقيقت جو را به سوى دين حق فرا خواند و مانع هلاكت ابدى آنها شود.
از طرفى همراهى عيسى عليه السلام با مهدى عليه السلام براى پيشبرد اهداف حضرت مهدی علیه السلام نيز مؤثرتر است؛ زيرا مسيحيان با شناختن عيسى براساس و توصيف او در كتابهاى دينى به سخنان او آسانتر از سخنان و دعوت مهدى عليه السلام تن خواهند داد و بدون آنكه كار دعوت به اسلام به قهر انجامد بسيارى از سر ميل و خواست قلبى ايمان خواهند آورد.
6 ـ خروج يأجوج و مأجوج
در آيات زير از خروج اقوام وحشى به نام يأجوج و مأجوج در آخر الزمان سخن به ميان آمده است:
«و تركنا بعضهم يومئذ يموج فى بعض و نفخ فى الصور...» «و در آن روز آنان را رها مىكنيم تا موج آسا بعضى با برخى در آميزند و در صور دميده مىشود.»
«حتى اذا فتحت يأجوج و مأجوج و هم من كلّ حدب ينسلون» «تا وقتى كه يأجوج و مأجوج (راهشان) گشوده شود و آنها از هر پشتهايى بتازند.»
يأجوج و مأجوج اقوامى بودند وحشى و غارتگر كه ذوالقرنين بنا به درخواست اقوامى بدوى كه از هجوم پى در پى يأجوج و مأجوج در امان نبوده و از ذوالقرنين يارى خواستند، ميان دو كوه سدّى عظيم و بسيار محكم ساخت و بدين طريق مانع هجوم غارتگرى اين اقوام وحشى شد . زيرا آنها نه مىتوانستند از آن سد بالا بروند و نه قادرند آن را سوراخ نمايند. آنگاه پيش بينى كرد كه با نزديك شدن قيامت اين سد خراب شده و يأجوج و مأجوج از هر طرف براى قتل و غارت سرازير خواهند شد.
درباره اينكه مراد از يأجوج و مأجوج چه اقوامى است و در كجا ساكن اند و به كدام سرزمين هجوم مىآوردند و سدّ ذوالقرنين در كجا ساخته شد، ديدگاههاى مختلفى تاكنون ارائه شده است.
علامه طباطبايی قدس سره پس از مباحثى مبسوط چنين نتيجه مىگيرد كه يأجوج و مأجوج اقوام مغول هستند .
بسيارى نيز اين اقوام را از اقوام ترك منسوب به ترك بن يافث بن نوح و ساكنان مغولستان، تركستان، سيبرى، و... دانستهاند .
توصيفى كه از وحشى بودن و غارتگرى يأجوج و مأجوج در قرآن آمده است براساس شواهد تاريخى به قوم مغول بسيار نزديك است، چنانكه ماجراى غارتگرى آنان در سده ششم كه به چپاول كشورهاى مختلف از جمله ايران انجاميد و خون هزاران انسان بى گناه وحشيانه بر زمين ريخته شد نيز گواه اين مدّعاست.
توصيفى كه در روايات درباره اين اقوام آمده نيز با اين قوم سازگار است. در روايات چهرههاى آنها «مجان مطرقه» يعنى سپرهاى چكش خورده، و چشمهاى آنها كوچك، و صورتهاى آنها كشيده ترسيم شده است .
و در نهج البلاغه از طغيان و سركشى اقوامى با همين ويژگىها خبر داده شده كه در ديدگاه شارحان به حمله گسترده مغول تفسير شده است .
البته در توصيف اين اقوام و بزرگى اندام آنها مطالب خرافهاى نيز وارد شده كه از نظر برخى از حديث شناسان مردود اعلام شده است.
براساس روايات سپاه يأجوج و مأجوج چنان عظيم و گسترده است كه بخش زيادى از زمين را در بر مىگيرد، و وقتى به آب دجله و فرات و درياچه طبرستان مىرسند آنها را تمام مىكنند و سر راه خود تمام آذوقه مردم را مصرف مىكنند.
مردم از ترس آنها به خانههاى خود پناه مىبرند، اما آنها به هر منطقه ايى كه مىرسند به قتل و غارت مىپردازند، و چنان از خلايق مىكشند كه مىگويند ما تمام اهل زمين را كشتهايم حال نوبت آسمانيان است، آنگاه تيرى به سوى آسمان رها مىكنند و آن تيز آغشته به خون باز مىگردد و آنان گمان مىكنند كه به مقصود خود نايل شدهاند، تا آنكه به منطقه فلسطين مىرسند، در اين هنگام عیسی علیه السلام به همراه مسلمانان بالاى كوه سينا، پناه گرفتهاند، عیسی علیه السلام براى نابودى آنان دست به دعا بر مىدارد و خداوند كرمهايى را فرمان مىدهد تا وارد بينى آنها شده و گردنهاى آنها را مىخورد، صبح هنگام تمام آنها مىميرند و بوى تعفن اجساد آنها تمام زمين را فرا مىگيرد، پرندگان از آسمان فرود مىآيند و با منقارهاى خود آنان را به دريا مىافكند و بارانى سيل آسا و تمام زمين را از لاشه آنها شستشو مىدهد .
و بدين ترتيب ماجراى طغيان يأجوج و مأجوج با نابودى آنها پايان مىپذيرد.
7ـ خروج دابة الارض
«اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لايوقنون»
عموم مفسران پذيرفتهاند كه خروج دابة الارض از نشانههاى آخر الزمان بوده و پيش از ظهور قيامت اتفاق مىافتد ، اين امر به دو جهت است:
1ـ خود آيه همراه با قرائنى است كه مدعا را ثابت مىكند:
الف) خارج ساختن دابه از زمين ناظر به زمانى است كه هنوز زمين بر جاى خود بوده و نظام جهان به هم نريخته است.
ب) ضمير (لهم) به استناد آيه پيشين به كافران لجوج باز مىگردد كه برغم همه كوششهاى پيامبر صلى الله عليه وآله بخاطر تاريكى دل و كورى باطن از هدايت ايشان محروم اند. و هدف از بيرون آوردن دابّه اعلام پايان پذيرى سودمندى ايمان است. پيداست اين ويژگىها مربوط به دنيا و پيش از فروريختن نظام هستى مىباشد.
ج) در آيات بعدى از نفخ صور كه سرآغاز قيامت است سخن به ميان آمده است. ترتيب منطقى اقتضاء مىكند كه خروج دابة الارض پيش از آغاز قيامت اتفاق افتد.
2ـ در روايات فراوانى خروج دابة الارض به عنوان يكى از نشانههاى مسلّم آخر الزمان معرفى شده است .
دابة الارض در روايات
در پارهايى از روايات چنين آمده است: هنگامى كه عيسى عليه السلام به همراه مسلمانان مشغول طواف به دور كعبه است، زمين زير پاى آنها لرزيده و صفا را مىشكافد و در آغاز سر دابّه كه داراى كرك و مو است و سپس تمام بدن از صفا خارج مىشود نه كسى را ياراى گرفتن آن است و نه گريز از آن. به همراه دابّه انگشتر سليمان و عصاى موسىعليه السلام است. مردم از ترس آن به مسجد الحرام پناه مىبرند اما او متعرض كسى نمىشود، با هر مليتى به زبان خودشان صحبت مىكند و به حقانيت اسلام و بطلان ساير اديان گواهى مىدهد، دابّه عصاى خود را روى پيشانى سلمان مىگذارد و چهره مؤمن بسان ستارهاى درخشان روشن مىگردد و بين چشمانش مىنويسد اين مؤمن است، و با انگشتر سليمان بر پيشانى كافر مىگذارد نقطه ايى تاريك و سياه ظاهر شده روى آن مىنويسد اين كافر است، و بدين ترتيب صف مؤمنان حقيقى از كافران را جدا مىسازد .
ماهيت دابّة الارض
در عموم روايات اهل سنت دابه حيوانى عجيب الخلقه داراى چهار پا، سرى همچون سر گاو، چشمى همچون چشم خوك و گوشى بسان گوش فيل ترسيم شده است .
و برخى از مفسران با استناد به اطلاق دابه بر حيوان و نيز دلالت سخن گفتن حيوان بر معجزه، حيوانى بودن دابّه را ترجيح دادهاند ، اما افزون بر مواردى اندك در روايات اهل سنت در تمام روايات و تفاسيرشيعه دابّه به انسان و شخص حضرت امير عليه السلام تفسير شده است. در تفسير قرطبى آمده كه ماوردى از محمد بن كعب روايت مىكند كه از علی علیه السلام سؤال شد دابه چيست؟ علی علیه السلام فرمود: «اما واللَّه ما لها ذنب و ان لها لحية. سوگند به خدا دابه داراى دم نيست بلكه داراى محاسن است.» ماوردى مىگويد: اين كلام اشاره دارد كه دابّه انسان است هر چند بدان تصريح نشده است.
قرطبى مىگويد: برخى از مفسران متأخر مقصود از دابه را انسان متكلمى دانستهاند كه با اهل بدعت و كفر به مناظره مىپردازد .
در روايتى آمده است پيامبر صلى الله عليه وآله علی علیه السلام را در حالى كه روى شن دراز كشيده بود بيدار كرد فرمود: يا دابة الارض آنگاه خطاب به اصحاب فرمود: اين نام مخصوص علی علیه السلام است .
اصبغ بن نباته مىگويد نزد امير مؤمنان رفتم در حالى كه مشغول خوردن نان، سركه و روغن بود پرسيدم مقصود از دابّه چيست؟ فرمود: او دابهاى است كه نان، سركه و روغن مىخورد . بنابراين خروج دابة الارض كه احتمال دارد ناظر به على عليه السلام باشد، از مسلمات است.
8 ـ رجعت
«و يوم نحشر من كل امة فوجاً ممن يكذّب باياتنا فهم يوزعون»
اين آيه از حشر گروهى از تكذيبكنندگان از ميان هر امت خبر مىدهد و به سه دليل مقصود از آن حشر در قيامت نيست:
الف) حشر در قيامت همگانى است و هيچ كس از آن مستثنا نيست . در حالى كه طبق مفاد اين آيه تنها گروهى خاص از هر امت محشور مى شوند .
ب) اين آيه پس از آيه «دابة الارض» آمده كه نشانگر وقوع چنين حشرى همزمان يا پس از خروج دابة الارض است. و از آنجا كه خروج دابة الارض از رخدادهاى آخرالزمان و پيش از قيامت است، مىتوان نتيجه گرفت كه اين حشر پيش از قيامت اتفاق مىافتد.
ج) در چند آيه پس از آن از دميدن در صور سخن به ميان آمده است، نظم منطقى ايجاب مىكند كه اين آيه ناظر به حوادث پيش از قيامت است .
براساس روايات اهل بيت عليهم السلام در آخر الزمان و پس از استقرار حكومت مهدى عليه السلام خداوند گروهى از مؤمنان صالح و جمعى از كافران و جنايت پيشگان تاريخ را زنده مىكند تا با كيفر كافران و ستمكاران بدست صالحان ضمن انتقام از آنان دل مؤمنان را شادمان سازد.
رجعت از عقايد اختصاصى شيعه است و متكلمان شيعه ضمن تأكيد بر امكان رجعت و وقوع آن در برخى از اقوام پيشين نظير زنده شدن اصحاب كهف پس از گذشت ساليان متمادى، رجعت گروهى از بنى اسرائيل پس از مرگ در كوه طور و... و با استناد به آيه مزبور و روايات اهل بيت عليهم السلام وقوع آن را در آخر الزمان حتمى مىدانند، در عين حال معتقدند رجعت جزء اصول عقايد شيعه نيست و انكار آن خدشهايى به عقيده نمىرساند .