کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سكولاريسم و مهدويت

حسین الهی نژاد

5 ارديبهشت 1388 ساعت 11:45


پیش از شروع و بحث و پرداختن به جزئيات و تفصيل مطالب، به سؤالاتي كه در عرصة تطبيق ميان انديشه سكولاريسم و مهدويت مطرح است و پاسخ آنها سبب تنقيح و وضوح بحث خواهد شد پرداخته مي‌شود:
1. آيا پروژه سكولاريسم و سكولاريزاسيون يك فرايند محتوم است و همة اديان و تمامی جوامع، دير يا زود بدان دچار خواهند شد و ارادة بشري هيچ نقشي در سرنوشت آن نخواهند داشت، و جامعه مهدوي ـ كه يك جامعة ايده‌آل اسلامي است ـ در اين فرآیند قرار خواهد گرفت؟
2. آيا عواملي كه زمينه‌ساز سكولاريسم در جهان مسيحيت و جوامع غربي شده در جهان اسلام و الگوي برتر آن ـ جامعه مهدوي ـ وجود خواهد داشت؟ در صورت وجود آنها، اسلام و انديشه مهدويت چگونه با آنها برخورد خواهد كرد؟
3. نظریه سكولاريسم قبل از آنكه با مباني مهدويت به چالش بيافتد، با اسلام در تهافت قرار مي‌گيرد. پس با توجه به اين، وقتي كه انديشه سكولاريسم را با اسلام مورد تطبيق قرار می‌دهیم، ديگر چه نيازي به تطبيق ميان سكولاريسم و مهدويت وجود دارد؟
پاسخ سؤال اخير را پیش از ورود به بحث، مطرح خواهيم كرد و پاسخ سؤالات ديگر را در فرآيند مقاله پی خواهيم گرفت.
بي‌ترديد اين مسئله روشن است كه سكولاريسم قبل از آنكه مباني مهدويت را به چالش فرا خواند و عرصه را بر آن تنگ كند، با مباني اسلام در تعارض و تقابل خواهد بود، اما مقايسه آن با مهدويت از آن جهت است كه مقوله مهدويت تداعي‌گر ابعاد سياسي ـ اجتماعي اسلام بوده و آموزه‌هاي سياسي ـ اجتماعي آن را در قالب مهدويت به صورت كامل در دوران بعد از ظهور به عرصه می‌آورد، به همين خاطر، در مقام مقايسه و ارزيابي، يك طرف قضيه، تئوري سكولاريسم است ـ که به عنوان نماد دين‌گريزي و دين‌ستيزي ـ و طرف ديگر، آموزة مهدويت است كه تجلي‌گاه تجميع دين و سياست، و پياده‌سازی اسلام در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگی مي‌باشد. پس از اين رو مباحث مهدويت را در مقابلِ مباحث سكولاريسم قرار خواهيم داد تا نادرستي و بطلان نظریه سكولاريسم و غیرعملي بودن آن در ساحت نظام مهدوي برملا شود.
از آن‌رو ابتدا موضوع سكولاريسم را از حیث مباحث گوناگون آن نظير، هستی‌شناسی، سابقه تاريخي، اجتماعي و خاستگاه و تجلي‌گاه آن، مورد غور و كنكاش علمي قرار خواهیم داد.
هم‌چنین در مقام ارزيابي ميان دو طرف، هر چه یک طرف مورد تبیین قرار گيرد، بهتر مي‌توان مورد ارزيابي و تطبيق قرار داد و به صحت و سقم مباني و پايه‌هاي آن دو پي برد به طور مثال با عنايت به تعريف سكولاريسم ـ كه در شكل خوش‌بينانه آن همان دين‌گريزي و قرار دادن دين در حاشيه و در شكل افراط‌گونه آن، دين‌ستيزي و مبارزه با همه اشكال و ابعاد دين در شئونات اجتماعي است ـ هيچ‌گونه هم‌خواني با آموزه مهدويت ـ كه تداعي‌گر دين و معنويت است ـ ندارد از اينجاست كه هرچه تعريف و ماهيت سكولاريسم بيشتر روشن شود، بهتر مي‌توان در مقام ارزيابي به نتيجه مطلوب رسيد. طرح ابعاد ديگر سكولاريسم نیز نظير سابقه، خاستگاه و تجلي‌گاه آن نيز به نوبه خود، در حصول به نتيجه، مؤثر است.
بخش اوّل: كليات مباحث سكولاريسم
فصل اوّل: شناسه‌هاي لغوي و اصطلاحي، سكولاريسم، سكولاريزاسيون و سكولار
واژه سكولاريسم برگرفته از واژه لاتين secular ، مشتق از seculum به معناي نيا يا گيتي و در برابر مينو است و مفهوم كلاسيك مسيحي آن، نقطة مقابل ابديت و الوهيّت است.
سكولار secular به كسي مي‌گويند كه علاقه و گرايشي به امور معنوي و مذهبي ندارد. اين واژه را به دنيوي، مادي و غير مذهبي نيز ترجمه كرده‌اند.
سكولاريسم در لغت به معناي عُرف‌گرايي، اعتقاد به اصالت امور دنيوي، غيردين‌گرایي، ناديني‌گرایي، جدا شدن دين از دنيا و عَلمانيت است، برخي فرهنگ‌ها سكولاريسم را به معناي تنظيم امور معاش از قبيل تعليم و تربيت، سياست، اخلاق و جنبه‌هاي ديگر زندگي انسان، بدون دخالت خدا و دين تفسير كرده‌اند.
سكولاريزاسيون (Secularization) به معناي عرفي و دنيوي شدن و غيرديني گشتن، به كار رفته و معرّف فرآيندی است كه طي آن، بشر و جوامع بشري به مرور زمان از تعلقات ماوراي طبيعي و باورهاي ديني دست شسته و از هرگونه روي‌کرد غايت انديشانه و فرجام‌نگرانه فاصله گرفته و تنها در مقياس‌هاي بشري به آباداني دنيا مي‌پردازند.
فصل دوم: شناسه‌هاي تاريخي سكولاريسم
تعبير سكولاريزاسيون در زبان‌هاي اروپايي، بار نخست در معاهدة وستفالي (westphali) در سال 1648 ميلادي به كار رفت و مقصود از آن، توضيح و توصيف انتقال سرزمين‌هاي تحت نظارت كليسا، به زير سلطه اقتدار سياسي غيرروحاني بود. در آن ايام تعبير سكولاريس (secularis) بين مردم متداول بود و تفكيك ميان امر مقدس ديني و امر دنيوي يا عرضی، تداعي‌كننده اعتقاد به برتري امور و مفاهيم مقدس يا ديني بر امور دنيوي يا غيرقدسي بود.
جدا انگاري دين و دنيا مفهومي غربي است كه اساساً فرآيندي را كه به بارزترين وجه در طول قرن جاري، در غرب رخ داده است، توصيف مي‌كند.
در بخش بعدي بيان خواهد شد كه از جمله علل و عوامل اوليه سكولاريزم در مسيحيت، اناجيل موجود، روايات حواريون و تفاسير آباي كليسا از نظرية جدا انگاري دين و حكومت است و آيين اتوريته و دو شمشير مورد قبول و وفاق اسقف‌ها و پاپ‌ها در قرون وسطي بوده است.
پاپ كلازسيوس در سدة پنجم ميلادي آيين اتوريته را رسماً وارد مسيحيت كرد و طي اعلاميه‌اي رسمي نوشت:
بعد از ظهور مسيح ـ كه هم پادشاه حقيقي و هم رسول حقيقي خدا بود ـ ديگر هيچ امپراطوري به اين فكر نيفتاده است كه عنوان كشيشي را به خود اختصاص دهد و هيچ كشيشي درصدد آن بر نيامده است كه تخت سلطنت را از آن خود بداند، زيرا عيسي مسيح از آن‌جا كه از ضعف و نقيصة انساني آگاه بود، براي نجات پيروان خود طرحي بزرگ و عالي ابتكار كرد؛ وي اقتدارات و وظايف شاهان را از آن مذهب جدا كرد و به هر كدام از اين دو مرجع آن‌چه را كه سازگار و متناسب با شئونش بود، محول ساخت ... و به هيچ بشري اين امتياز داده نشده كه در آنِ واحد، صاحب هر دو آنها گردد.
پس از مطالب فوق به دست مي‌آيد كه سابقه دوگانگي دين و سياست، و تفكيك آن دو در مسيحيت به طولاني بودن عمر این دين مرتبط بوده و مورد اتفاق و اجماع ارباب كليسا بوده است.
بخش دوّم: مقايسه سكولاريسم و مهدويت
فصل اول: عوامل ديني
الف) عواملي پديدآورندة سكولاريسم
1. آيات عهد جديد و اناجيل اربعه محرّف
برخي از اعتقادات براين است كه اولين بذر و نطفه سكولاريسم در سرزمين مسيحيت از طريق اناجيل تحريف شده پاشيده شده است كه براي نمونه مي‌توان به آياتي چند از اناجيل اربعه اشاره كرد:
ـ جمعي از يهوديان براي امتحان عيسي پرسيدند كه:
پس به ما بگو رأي تو چيست؟ آيا خيريه دادن به قيصر رواست يا نه، عيسي شرارت ايشان را درك كرده، گفت: اي رياكاران چرا مرا تجربه مي‌كنيد، بديشان گفت: اين صورت و رقم از آن كيست؟ بدو گفتند: از آن قيصر، بديشان گفت: مال قيصر را به قيصر ادا كنيد و مال خدا را به خدا
ـ حضرت عيسي در پاسخ به سؤال پيلاطس مبني بر اين‌كه آيا تو پادشاه يهود هستي فرمود:
ـ پادشاهي من از اين جهان نيست. اگر پادشاهي من از اين جهان مي‌بود خدّام من جنگ مي‌كردند تا به يهود تسليم نشوم، لكن اكنون پادشاهي من از اين جهان نيست.
2ـ فقدان قوانين اجتماعي و حكومتي در آیين مسيحيت
از جمله علت‌هايي كه آیين مسيحيت را از ادارة جامعه و تدبير سياست كنار گذاشت، فقدان احكام حكومتي و اجتماعي در كتاب اناجيل اربعه است. كتاب‌هايي كه الان در دست مسيحيان بوده و به عنوان كتب مقدس شناخته مي‌شود، اشاره به حكومت و احكام اجتماعي ندارد و از اين رو اربابان كليسا و كشيشان هيچ‌گونه دست‌مايه و دست‌آويزي را جهت ادعاي حاكميت بر جامعه ندارند.
زيرا مسيحياني كه خود را تا نيمة اوّل قرن ميلادي، ملزم به عمل به شريعتِ تورات مي‌كردند، از آن تاريخ شريعت تورات را كه مشتمل بر بعضي احكام اجتماعي بود، نسخ و ملغي كردند. در سال پنجاه ميلادي شوراي مسيحيان اورشليم مركب از يعقوب، يونس و برنابا و غيره، فتوا به نسخ شريعت موسي دادند كه اين خود به معناي حلال شدن ربا، شراب، گوشت خوك و غيره بود، آنها از محرمات تنها به زنا و خوردن حيوانات خفه شده و خون و ذبيحة بت‌‌ها بسنده كردند.
3ـ وجود باورهاي عقل‌گريز و درماندگي كليسا در دفاع عقلاني از آنها
در ميان باورهاي مسيحيت برخي از آموزه‌ها نظير تثليث، گناه جبلي و فدا، خالي از پايه‌هاي عقلي بوده و تلاش كشيشان جهت خردپذير كردن آنها به جايي نرسيده است. مخالفان، با ايراد شبهات پيرامون آنها عرصه را بر كليسا تنگ كرده و سبب اُفت جايگاه و شأن كليسا در ميان عموم مسيحيان شده‌‌اند كه اين روزها باعث نزول قداست كليسا و دين مسيحيت در جوامع غربي شده و در نتيجه با ادبار مردم نسبت به دين مسيحيت و اقبال آنها نسبت به دنيا و امور دنيايي، نظريه سكولايزم در جامعه، تثبيت و رونق یافته است.
ايان باربور مي‌گويد: اختلاف بر سر گناه نخستين در فرانسه به جدايي كامل دين و فلسفه انجاميد و غرابت اين آموزه، با تكامل علوم تجربي و زيست شناسي، مخصوصاً با فرضية داروين به اوج خود رسيد.
ب) نفي عوامل زمينه‌ساز سكولاريسم در انديشه مهدويت
عوامل ديني‌ای كه در شكل‌گيري انديشه سكولاريسم در جهان غرب و در آیین مسيحيت نقش مهم و تأثيرگذاري داشتند، در هيچ يك از آنها ساحت مقدس مهدويت مطرح نبوده و بالعكس آموزه مهدويت داراي شاخصه‌هاي ديگري است كه هر كدام از آنها تئوري سكولاريسم را از ساحت خود طرد مي‌كنند.
1. مصونيت قرآن از تحريف
قرآن كتاب آسماني و كتاب شريعت اسلام كه قوانين جامعه جهاني مهدوي را در خود مضبوط دارد، از هرگونه تحريف و دست‌برد بشري مصون و محفوظ است، چنان‌كه خود قرآن بدان اشارت دارد:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛
ما قرآن را نازل كرديم، و ما به طور قطع آن را حفظ مي‌كنيم.
با توجه به اينكه قوانين براي يك مكتب به منزله شالوده و اساس پويايي و بالندگي آن مكتب به حساب مي‌آيد و با عنايت به آن‌که قوانين صحيح، زمينة ساختارمند شدن و نيز انسجام يك مكتب را فراهم مي‌كند، پس وقتي گزينه مهدويت كه داراي قوانين صحيح و خالي از هرگونه باطل و گمراهي باشد، داراي ساختار و روبناي صحيح و خالي از هرگونه كج‌روي‌ها نظير سكولاريسم و ... خواهد بود.
چنان‌كه از امام صادق(علیه السلام) نقل است:
اذا اقام القائم(علیه السلام) قرا كتابَ اللهِ عزوجل عَلي حَدِّهِ وَ اَخرَجَ المُصحَفَ الذي كَتَبَهُ عَلي
چون قائم(علیه السلام) قيام كند كتاب خداي تبارك و تعالي را آن چنان‌كه هست، تلاوت مي‌كند و قرآني را كه امير مؤمنان(علیه السلام) نگاشته، بيرون مي‌آورد.
نيز مي‌فرمايد:
اِذا اقَامَ قائم آلِ مُحَّمد ضَرَبَ فاطبط يعلم القرآن علي ما انزل الله عزو جل...
هنگامي كه قائم آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) قيام كند، چادرهايي مي‌زند، و قرآن را آن‌چنان‌كه خداي تبارك و تعالي نازل فرموده آموزش مي‌دهد.
دو نكته جهت وضوح مطالب فوق قابل ارائه است:
الف) مصحف اميرمؤمنان عين همان قرآني است كه هم‌اکنون در دستان مسلمان‌ها است و تنها تفاوتي كه دارد، شأن نزول آيات است كه در آن ذكر شده است.
ب) از اين از اين مطلب كه امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مردم را بر اساس قرانِ «ما انزل الله» تعليم و آموزش مي‌دهد، به دست مي‌آيد كه قرآن فعلي، قرآن «ما انزل الله» نيست، زيرا با توجه به آيه شريفه‌ای كه در مطلع بحث بيان شد (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) هر گونه دخل و تصرف در قرآن منتفی است.
2. وجود احكام سياسي ـ اجتماعي در اسلام
اسلام مشتمل بر دو ركن اساسي است، ركن اول به موضوع اعتقادي و فطري باز مي‌گردد و در آن اعتقاد به خداوند يگانه كه پروردگار جهانيان بوده و در اصل وجود جهان و تدوام آن نقش دارد و نيز باور به روز واپسين و رسالت پيامبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلم) از جمله آنها محسوب مي‌شود.
ركن دوم به موضوع عملي باز مي‌گردد كه در آن قوانين و راه‌كارهاي عملي جهت هدايت انسان‌ها براي خوب زيستن ارائه شده است كه قوانين عملي اسلام را مي‌توان در مقوله‌هاي اخلاقي، حقوقی و تكليفي خلاصه كرد.
پس اسلام براي ابعاد نظري و عملي انسان‌ها كه شامل حال همة زواياي زندگي فردي و اجتماعي آنها مي‌شود، برنامه و راهكارهاي مدون و روشني ارائه داده است.
اسلام جهت كاربردي شدن آموزه‌هاي اجتماعي‌اش در آغاز با تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و امام علي(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) توانست آنها را، در ابعاد كوچك، پياده كند. اما ظهور اسلام و بروز آموزه‌هاي اجتماعي و سياسي آن به صورت كامل و تمام در دوران بعد از ظهور و تشكيل دولت حق توسط امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، به وقوع مي‌پيوندد كه در ذيل به برخي از قسمت‌هاي امور سياسي ـ اجتماعي آن دوران اشاره مي‌شود تا در عرصة تطبيق ميان دو گزينه مهدويت و سكولاريسم، تقابل و تعارض ميان آن دو به خوبي نمايان شود.
الف: عرصه‌هاي اقتصادي در حكومت جهاني
اسم دولت مهدي را اگر دولت رفاه و آسايش بناميم، هيچ مبالغه و دور از واقع نگفته‌ايم، زيرا در آن دوران دولت حق با نظام منسجم و دقيق و نيز با اقتدار خاص و برنامه‌هاي كارآمد، به اقتصاد و معيشت مردم سر و سامان داده و مردم در آسايش فراگير قرار مي‌گيرند، به طوري كه در آن زمان هيچ فقير و مسكيني يافت نمي‌شود تا افرادي كه حقوق شرعي و الهي به عهده‌شان است، به آنها بپردازند.
چنانكه از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) پيرامون مطالب مذكور دو روايت نقل شده و وضع اقتصادي آن دوره را روشن مي‌كند:
تنعم امتي في ديناه نعيماً لم تنعم مثله قطُّ، البرّ منهم والفاجر والمال كدوس ياتيه الرجل فيحثوله
در دولت او مردم آنچنان در رفاه و آسايش قرار مي‌گيرند كه هرگز نظير آن ديده نشده، مال به قدري فراوان مي‌شود كه هر كس نزد او بيايد اموال فراواني زير پايش مي‌ريزد.
يطلب الرجل من يصله بماله و ياخذ زكاته فلا يجد احداً ياخذ ذلك استغناءً بما عندالناس من فضل الله
مردم دنبال كسي مي‌گردند كه از آنها هديه‌اي بپذيرد، زكات مالشان را جدا مي‌كنند و كسي را نمي‌يابند كه آن را بپذيرد، زيرا همة مردم از فضل خد ا بي‌نياز مي‌شوند.
از اين دست روايات در ميان روايات مهدويت فراوان است كه اشاره به اقتصاد سالم و وضعيت خوب معيشتي مردم در دوران بعد از ظهور دارند و اين نكته نيز به خوبي روشن مي‌شود كه نظام مهدوي، با برنامه‌هاي صحيح اقتصادي و با قوانين كاربُردي و درخور آن زمان، در امور معيشتي مردم دخالت كرده و زندگي اقتصادي مردم را به وضعيت مطلوب و ايده‌آل مي‌رساند.
بنابراين سكولاريسم كه بر پايه جدايي دين در امور اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... بنا شده است، با مباني دين اسلام به ويژه با حاكميت آن در عصر ظهور، كه در جزئی‌ترين امور اقتصادي مردم دخالت كرده و به معيشت و اقتصاد جامعه سر و سامان مي‌دهد، در تضاد است. با اين رويكرد ميان دو گزينه مهدويت و سكولاريسم بينونت دائمي و عميق حاكم است و به نوعي ميانشان تقابل از نوع تهافت، برقرار است.
ب: عرصه‌هاي حقوقي و جزایي در حكومت جهاني
مهدويت در دو عرصه حقوق و جزا، كارآمدترين دوران را به خود اختصاص داده است. در اين دوره است كه حقوق فردي و اجتماعي مردم به تمام معنا لحاظ شده و دولتِ حق با اقتدار لازم، به استيفای حقوق شهروندان مي‌پردازد و در صورت تعدي و تجاوز به حقوق افراد، مراتب را به شدت و حدّت تمام، پي‌گيري كرده و حدود الهي را نسبت به افراد خاطي عملي مي‌كند، اين پي‌گيري و اقتدار به حدي است كه همه احساس آسايش و امنيت كرده و معصيت و تجاوزكاري در سطوح جامعه از بين خواهد رفت.
چنان‌كه در اين رابطه از امام صادق(علیه السلام) در خطاب به يكي از شيعيان چنين آمده است:
امّا تحبونَ أن يظهرالله تبارك و تعالي الحق والعدل في البلاد و يجمع الله الكلمه و يؤلف الله بين قلوب مختلفه، و لايعصون الله عزّ و جلّ في ارضه و يقام حدوده في اطرافه و يردّ الحق الي اهله فيظهر حتي لا يتخفي بشيء من الحق مخافه احد من الخلق؛
مگر نمي‌خواهيد [كه ببينيد در دولت حق] خداي تبارك تعالي حق و حقيقت و عدالت را در شهرها ظاهر سازد و همگان را بر يك كلمه گرد آورد و دل‌هاي پراكنده و پريشان را الفت عطا كند؟ كه ديگر در روي زمين خدا را معصيت نكنند و حدود الهي در سرتاسر گيتي اجرا شود و حق به صاحب حق بازگردد و حقيقت بر همه آشكار شود و ديگر كسي از كسي وحشت نكند.
در روايت ديگري از امام باقر(علیه السلام) شدت و اقتدار امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در اجراي حدود الهي و استيفای حقوق مظلوم، به تصوير كشيده شده است.
يبلغ ترد المهدي المظالم حتي و لو كان تحت ضرس انسان شئ انتزعه حتّي يردّه؛
مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) [آن‌چنان رفع ستم از ستمديدگان مي‌كند كه] اگر حق كسي زير دندان كسي باشد، آن را باز مي‌ستاند و به صاحب حق باز مي‌گرداند.
نظام و دولت ديني كه در ريزترين امور حقوقي و جزایي، آن هم با اقتدار دخالت مي‌كند و نسبت به حق افراد و استيفای آن، برنامه ارائه مي‌دهد و نسبت به اجراي آن دغدغه‌ دارد، آيا با اصول فكري سكولاريسم كه بر طبل جدایي دين در همه عرصه‌هاي اجتماعي ـ خصوصاً حقوقي و جزائي ـ مي‌کوبد، هم‌خواني و همگوني دارد؟
ج) عرصه‌هاي سياسي و حكومتي در نظام جهاني مهدوي
مهدويت در قلمرو حكومت و سياست شاخصه‌هاي انحصاري دارد كه هيچ دولت و حكومتي در آن شاخصه با دولت مهدوي همراهي برابری نمي‌كند.
سياست و حكومت مهدوي براساس مباني دين و معيارهاي آن استوار است و از لحاظ گستره حكومتي نيز تنها حكومتي است كه وسعت آن سرتاسر زمين و كران تا كران گيتي را درنورديده و در آن دوران تنها يك حكومت و يك نظام بر دنيا حاكم خواهد بود و دومين حكومتي است كه مزين به نام حكومت جهاني مي‌باشد. در ساختار و سيستم نظام مهدوي، انسجام و كارآمدي خاصی وجود دارد كه سبب گسترش قلمرو و دوام آن تا روز قيامت شده است، از اين روست كه در احاديث و روايات بسياري تأكيد شده كه بعد از دولت واحد جهاني مهدوي، دولت و نظامي نخواهد آمد.
امام صادق(علیه السلام) مي‌فرمايد:
يكلّ أناس دولة يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر تظهر؛
براي هر قومي دولتي هست كه انتظار آن را مي‌كشند و دولت ما در آخر زمان ظاهر مي‌شود.
و نیز مي‌فرمايد:
ليس بعد دولة القائم لأحد دولة؛
بعد از دولت قائم براي احدي دولتي مقدر نشده است.
در مورد گسترة حكومت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) منقول است:
و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق والمغرب؛
زمين با نور پروردگارش منور مي‌شود و سلطنت او همه شرق و غرب جهان را در بر مي‌گيرد.
3. عقل‌پذيري تعاليم و باورهاي اسلامي
چنان‌كه بيان شد از جمله عواملي كه باعث ایجاد نظریه سكولاريزم و رشد و ترويج آن گرديده است، تعاليم و آموزه‌هاي خلاف عقل در مسيحيت تحريف شده نظير، گناه‌كار بودن همه انسان‌ها، فداء شدن حضرت مسيح و تثليث و خريدن گناه‌ها از طرف كشيشان و... بوده كه نه تنها به وجود اين تعاليم بسنده نكرده، كه هيچ توجيه عقلاني پيرامون آنها از طرف روحانيون مسيحي ارائه نشده است. نيز در همين راستا قوانين فلسفي ارسطوئي را به مرور زمان وارد بر عقايد ديني مسيحي كرده، و با مخالفان و كساني كه با عقايد عقل‌گريز و جزميت قوانين فلسفي ارسطویي، همسویي نمي‌كردند، گناه‌كار مي‌پنداشتند و به جرم ارتكاب گناه و گمراهي به اشد مجازات نظير اعدام و سوزاندن در آتش محكوم مي‌كردند، در گذر زمان جزميت و دگماتيزم مسيحيت، باعث كناره‌گيري عالمان و انديشمندان از دين مذکور گشته و مخالفت با كشيشان و روحانيون را به همراه داشته و به مرور زمان، توده مردم نيز در صف گرفته قرار گرفته‌اند. همه اينها دست به دست هم داده، تا دين از ميان مردم و جامعه به حاشيه رانده شوند و در نهايت سكولاريزم و آموزة جدایي دين از سياست، قد علم كند. اما در اسلام و الگوي برتر آن ـ مهدويت ـ برخورد خلاف روش كشيشان را شاهد هستیم.
آموزه‌هاي اسلامي هيچ كدام عقل‌گريز و عقل‌ستيز نيستند، بلكه همه آنها براساس مباني عقل، شكل گرفته‌اند. توجه به عقل و مباني عقلي به حدي در اسلام و مسلمان‌ها گسترش یافته كه در فقه اسلامي (شيعه)، به منزله يك قانون كلي درآمده است: ما حكم به العقل حكم به الشرع،
علاوه بر آن، در قرآن و روايات كه دو منبع اصلي دين اسلام محسوب مي‌شود، به عقل و آموز‌هاي عقل توجه ويژه‌اي شده است.
«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛
اين چنين خداوند آياتش را براي شما بيان مي‌كند، باشد كه خرد ورزيد.
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ»؛
همانا در آفرينش آسمان و زمين و گردش شب و روز نشانه‌هايي است براي خردمندان.
واژه‌گان و كلماتي كه از ماده عقل سرچشمه گرفته در قرآن كريم، بسيار است، در اين‌جا به دو آيه بسنده كرديم، زيرا هدف، اثبات اهميت دادن قرآن به خرد و انديشه است كه با مراجعه به آن، اين مهم به اثبات خواهد رسيد.
در روايات اسلامي بر تبع قرآن به خرد و انديشه‌ورزي تأكيد فراواني شده و مسلمان‌ها را در كارها و امور اجتماعي و عبادي به تعقل و خرد توصيه مي‌كنند.
از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه:
استرشدوا العقل تردّوا و لا تعصوه فتندّموا؛
از خرد راهنمايي بخواهيد تا راهنمايي شويد و از آن نافرماني نكنيد كه پشيمان مي‌شويد.
و از اميرمؤمنان نقل شده:
كفاك من عقلك ما ابان لك رشدك من غتيك؛
از عقل همين اندازه تو را كافي است كه راه را از بيراهه نشانت مي‌دهد.
با عنايت به اين‌كه تعاليم و آموزه‌هاي اسلامي نشأت گرفته از قواعد و مباني عقلي است و عقل از جمله منابع معرفتي است كه مباني اسلام بر آن استوار است و نيز با توجه به توصیه‌های اسلام به تعقل و خردورزي در همه مراتب انساني، عقل‌گريزي و عقل‌ستيزی از اساس در ساحت مقدس اسلام جاي نخواهد داشت. برآيندي كه از مطالب فوق حاصل مي‌شود اين است به عنوان يكي از حربه‌هاي مهم دين‌گريزي يا دين‌ستيزي، در اسلام شاکله كه تجلّي كاملش در عصر ظهور است، قابل تصور نيست. طبيعي است وقتي اساس يك دين و مكتب بر شالوده عقل و منطق استوار باشد، مخالفت‌ها و اعتراض‌ها نسبت به آن به حداقل رسيده و سؤالات و شبهات نيز با پاسخ‌هاي منطقي و عقلي، روبرو خواهد شد.
در جامعة جهاني مهدوي كه بر مبناي فرهنگ اسلام بنا مي‌شود، جزميت كه در مسيحيت بروز کرده و سبب پیدایش سكولاريسم گردیده جايی ندارد و سؤالات و شبهات اعتقادي و كلامي، بر اساس عقل و منطق پاسخ داده خواهد شد، و در اين صورت زمينه ايجاد و رشد سكولاريزم به خودی خود منتفي خواهد شد.
بنابراين اسلام براي همة زواياي زندگي بشر، خصوصاً بُعد اجتماعي آن، برنامه و قوانين روشني دارد و نسبت به چگونه زيستن انسان و هدايت او به سوي خوب زيستن، الگويی برتر معرفي كرده است. عصر ظهور و نظام مهدوي همان الگويي است كه اسلام به جوامع بشري عرضه كرده تا با تحقق برنامه‌هاي اجتماعي آن اعم از سياسي، اقتصادي، قضايي، حقوقي، بشريت براي اولين بار خوب زيستن و زندگي نوين را تجربه كند.
این همان تجربه‌اي است كه بشريت در طول تاريخ، در انتظار آن به سر برده و همة انبيا و اولياي الهي(علیهم السلام) به نحوي آمدن آن روز موعود را به پيروان خود نويد داده‌اند. در دین اسلام نيز احاديث و روايات بي‌شماري از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت(علیهم السلام) او به ما رسيده كه نويدگر فرا رسيدن آن دوران سبز است.
در يك نگاه كلي، وجه اشتراك همه نويدآوران در ترسيم دورنماي بعد از ظهور، تحقق زندگي نوين و راستين در آن دوران است.
دین اسلام نيز كه آخرين، كامل‌ترين و جامع‌ترين دين آسماني به حساب مي‌آيد و راه‌كار زيستي نوين و مناسبی را براي بشريت به ارمغان آورده، تحقق برنامه‌ها و قوانين سياسي و اجتماعي را به دوران بعد از ظهور موكول كرده و فضا و موقعيت دوران نظام مهدوي را ظرف مناسبي براي تحقق همة برنامه‌هاي اجتماعي ـ سياسي خويش تلقي كرده است.
با اين روي‌كرد كه مهدويت پيام‌آور تحقق ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام و نويدگر زندگي نوين و تجلي‌گاه بروز آرزوهاي اجتماعي بشريت در طول تاريخ مي‌باشد، چگونه ممكن است با سكولاريسم، هم‌خواني و هم‌تواني داشته باشد؟

فصل دوّم: عوامل تاريخي و اجتماعي
الف) عوامل پديدآورنده سكولاريسم
1. نبود الگوي حكومت ديني در مسيحيت
وجود الگويی حكومتي، براي پيروان يك دين كه درصدد تشكيل حكومت هستند، ضروري و لازم است، زيرا براساس این الگو، مي‌توان ساختار و مباني حكومت‌هاي ديني را پي‌ريزي كرد.
در ميان مسيحيان فقدان اين کهن الگو، به عنوان يك نقص اساسي در فرآيند شكل‌گيري حكومت‌هاي ديني مسيحي خودنمایی می‌کند و آنها را در تشكيل حكومتی بر پایه دين با مشكلات فراوانی روبه‌رو ساخته است.
چنان‌كه، و. م. ميلر، مفسر و مورخ معاصر مي‌گويد:
شريعت حضرت موسي هم سياسي و هم روحاني بود، ولي اصول عيسي مسيح فقط روحاني است مسيح ابداً نمي‌خواست كه تشكيل حكومت دهد.
و در جاي ديگر مي‌گويد:
يهوديان زمان او مي‌خواستند كه مسيح هم مانند داود تشكيل حكومت ملي بدهد، ولي مسيح اين تقاضا را رد كرده، سلطنت بر يك جمعيت روحاني و جامع، يعني كليساي عام را بر تشكيل حكومت ترجيح مي‌داد.
با صرف نظر از علل عدم تشكيل حكومت از طرف حضرت عيسي(علیه السلام)، فقدان الگوي حكومتي بر مبناي دين مسيح؛ چالش‌هاي فراواني را فراروي حكومت‌هاي ديني مسيحي قرار داده و آنها را به سوي جدايي دين از سياست و ظهور انديشه سكولاريسم سوق داده است.
2. فساد مالي در دستگاه ديني (كليسا)
ساده‌زيستي و زندگي متوسط از نصايح انجيل و آباي كليساست كه مردم را بدان موعظه و نصيحت مي‌كرد، لكن خود كليسا آموزة اخلاقي فوق را فراموش كرده و در عمل تبديل به قطب ثروتمند و متمول و سرمايه‌دار جامعه شدند. كشيشان از راهكارهاي مختلف، مثل فروش آموزش‌نامه و و مقالات ديني، تحريف، همكاري و حمايت از حكومتها و تصرف در اموال و دارايي كليسا، به جمع‌آوری اموال و ثروت‌اندوزي پرداختند و بدين‌گونه فاصله طبقاتي خود را از جامعه بيشتر كردند.
3. فساد اخلاقي
از جمله عواملي كه سبب بروز سكولاريسم در جهان غرب و در ميان پيروان آیین مسيحيت شده است، وجود فسادهاي اخلاقي در كليسا و در بين كشيشان بوده است. طبق برخي از آموزه‌هاي مسيحيت، كشيشان و كساني كه در كليسا خدمت مي‌كنند، از ازدواج كردن منع شده‌اند و همين ممنوعيت سبب ناهنجاري‌هاي اخلاقي و فساد جنسي در ميان كشيشان شده است.
بروز ناهنجاري‌هاي اخلاقي كشيشان و شيوع آن در ميان عموم مسيحيان، سبب بي‌اعتباري و سلب حيثيت كليسا و بالطبع دين مسيحيت گرديده و در نتيجه اين فرآيند منجر به ادبار مسيحيان از دين و كليسا شده است.
چنانكه اُسقف توچلو چنين مي‌گويد:
اخلاق روحانيان فاسد است، آنها براي عموم مايه دردسر و دل‌آزاري شده‌اند.
اراسموس مي‌گويد:
بسياري از صومعه‌هاي مردانه و زنانه، تفاوت چنداني با فاحشه‌خانه‌هاي عمومي ندارد.
پاپ كه از وضع اسف‌بار كشيشان خود نگران و دل‌مشغولي پيدا كرده بود، شخصي را مأمور بازرسي وضعيّت اخلاقي كليسا كرد. بازرس پاپ اوضاع كشيشان را چنين تشريح كرد:
بسياري از راهبان قمار مي‌زنند، لب به لعن و نفرين مي‌آلايند، در قهوه‌خانه‌ها مي‌لولند، قداره مي‌بندند، مال مي‌اندوزند، زنا مي‌كنند، چون باده‌خوارانِ عياش، زندگي مي‌گذرانند، اگر من بخواهم آن‌چه را با چشم ديده‌ام بيان كنم، سخن سخت به درازا خواهد كشيد.
الكساندر ششم از پاپ‌هاي ثروتمند، دنياپرست و فاسد رنسانس (1492 تا 1503) بود كه در دوران كاردينالي از يك زن رُمي چهار فرزند نامشروع يافت.
چنانكه «آلبرماله» و «ژول ايزاك» در اين خصوص مي‌نويسند:
در عهد گرگوار هفتم تنها كشيشان ممالك عيسوي رفتار ناپسند داشتند و مقام پاپ از آلودگي‌ها بركنار بود. اما در قرن شانزدهم، شهر رم خود سرچشمة عيب‌ها و بدي‌ها شد، زندگاني الكساندر ششم ملقب به «يورژيا» همه با فسق و فجور گذشت.
4. برخورد خشن كليسا نسبت به مخالفان
رفتار خشن كليسا نسبت به مخالفان، در پيدايش سكولاريزاسيون و عرفي شدن جامعه و دين مؤثر بوده است. كليساي مستبد به جاي برخورد عاقلانه با مخالفان، به تشكيل دادگاه‌هاي عقايد و محاكمه‌هاي بسيار سنگين، هم‌چون سوزاندن بدعت‌گذاران اقدام نمود.
چنان‌كه در سال 1401، هنري چهارم در انگليس به درخواست كليسا فرمان معروف «سوزاندن بدعت‌گذاران» را صادر كرد.
ويل دورانت آمار قربانيان و محكومان را چنين گزارش مي‌كند:
از سال 1480 تا 1488، 8800 تن سوخته و 96494 تن محكوم به كيفرهاي مختلف شوند و از سال 1480 تا 1808، 31912 تن سوخته و 291450 تن محكوم شدند.
و يا مثلاً گاليله دانشمند معروف جهان و مبتكر اصول علمي متعدد به جرم دفاع از نظرية کپرنیک مبني بر حركت زمين به دور خورشيد در سال 1633 در فلورانس به پاي ميز محاكمه كشيده شد و از وي خواستند توبه‌نامه‌اي بنويسد.
ب) نفي عوامل سكولاريسم در ساحت مهدويت
نمونه‌های فوق، عواملي هستند كه در انعقاد نطفه سكولاريسم و در پرورش و رُشد آن نقش ويژه‌اي داشته‌اند. حال بايد پرسيد آيا عوامل ذكر شده در اسلام و عصر ظهور وجود دارند؟ اگر نتوانيم فقدان آنها را ثابت كنيم بالطبع بايد بپذيريم كه فرآیند سكولاريزاسيون، خواه ناخواه دامن جامعة مهدوي را خواهد گرفت و حكومت جهاني مهدوي نيز يك حكومت سكولار با مباني سكولاريسم خواهد بود، اما حكومت مهدوي با دارا بودن عواملی كه در ذيل بدان خواهيم پرداخت، مباني سكولاريسم را بر نمي‌تابد.
1. تشكيل حكومت اسلامي توسط رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم)
تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) در هنگام ورود به مدينه و حك‌مراني در ميان مردم بر اساس كتاب آسماني قرآن (فاحكم بينهم بما انزل الله)، شكل‌دهي لجنه‌هاي دفاعي، تبليغات و مراسلات سياسي به سران قبايل و كشورها در پذيرش دين اسلام استدلال مناسبی براي تلفيق ديانت و سياست در سيره پيامبر است. از همه مهم‌تر، پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) در ابتدای ظهور اسلام، با برگزيدن علي ابن ابی‌طالب(علیه السلام) به عنوان جانشين و خليفه بعد از خود، حضور و نفوذ اسلام را در همه ابعاد و زواياي زندگي اجتماعي به منصة ظهور مي‌رساند.
در حكومت‌هاي دمكراتیک كه مشروعيت آنها از آراي عمومي دريافت مي‌شود، حاكم منتخب، حق تعيين جانشين بعد از خود را به هيچ وجه ندارد، لكن با نظر اجمالی به زندگي پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) مشاهده مي‌كنيم كه آن حضرت، در موارد متعدد به تعيين جانشين خود مبادرت كرده است كه طبق گزارشات تاريخي غيرقابل انكارـ حداقل براي شيعه ـ جانشين و خليفة آن حضرت علي(علیه السلام) است، يكي از اين موارد، حادثه غدير و نزول آيه اكمال دين است.
در اين صورت، اين سؤال پيش مي‌آيد كه اگر زعامت و حكومت پيامبر نه با وحي الهي، كه با آراي مردمي و به اصطلاح از پايين به بالا مشروعيت مي‌يافت، چرا آن حضرت در با اختيارات خود اقدام به تعيين جانشين كرد؟ آيا تعيين جانشين كه به امر الهي انجام گرفت، خود دليل متقن و كافي بر مشروعيت الهي حكومت آن حضرت نبود؟ و پيامبر مطابق برنامة از پيش تعيين شده، عمل كرد؟
نگرش فوق (تئوکراسي) را با طرح دو مطلب، متقن و مستحكم مي‌كنيم.
الف: پيامبر اكرم در يك روايت طولاني با اشاره به تقدم خلقت خويش و ائمه هدي(علیهم السلام) از بقيه موجودات امكاني، در مورد مشروعيت حكومت و ولايت خود و ائمه چنين مي‌فرمايد:
نحن ساده العباد و ساسه البلاد من آمن بنا آمن بالله و من رد علينا رد علي الله و من اطاع لنا اطاع الله و نحن الوسيله الي الله والوصله الي رضوان الله و لنا العصمه والخلافه والهدايه و فينا النبوه والولايه والامامه
ما بزرگان و حاكمان زمين هستيم، هر كس به ما ايمان آورد به خدا ايمان آورده و هر كس ما را رد كند، خدا را رد كرده است و هر كه از ما اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است. ما واسطه فيض خدا هستيم و عصمت و حكومت و هدايت خلق از ماست و نبوت و ولايت و امامت اختصاص به ما دارد.
بيان واژه‌گاني چون: سياست، خلافت، ولايت و امامت، دليل بر مشروعيت حكومت اسلامي از طرف خدا و مأموريت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) جهت تشكيل حكومت و تدبير آن براي سعادتمند كردن انسان‌ها است.
ب: جريان پرسش و پاسخي كه ميان پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و رئيس قبيله بني عامر رخ داده و آن این است:
رئيس قبيله بني‌عامر قبول اسلام از طرف خود و افراد قبيله را منوط به واگذاري امر حكومت به قوم خويش بعد از وفات پيامبر كرد آن‌گونه كه اگر قبيله بني‌عامر مسلمان شدند، پيامبر جانشين خود را از ميان قبيله آنها انتخاب كند:
ان ظفرت تجعل لنا الملك من بعدك؟
پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) در رد درخواست ايشان فرمودند:
أنّ الملك لله يجعله حيث يشاء؛
حکومت از آن خداست و هر جا صلاح بداند قرار می‌دهد.
مسأله مهمي كه منجر به شكل‌گيري و رونق نظریه سكولاريسم در جهان مسيحيت شده، فقدان شكل‌گيري حكومت الهي توسط حضرت مسيح بود. اين نقيصه در جهان اسلام مطرح نيست و پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) با تأسيس حكومت اسلامي و تنظيم ساختار حكومتي، نقطه عطفي را جهت الگوبرداري مسلمان‌ها از خود به يادگار گذاشته است.
امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز با تأسي از حكومت اسلامي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و با صیانت از مباني و مبادي آن، حكومت جهاني خويش را پي‌ريزي خواهد كرد.
چنان‌كه امام باقر(علیه السلام) به اين نكته اشاره دارد كه روش و سيره حاكم جهاني، برگرفته از سيره پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) است.
اذ اذن الله تعالي للقائم بالخروج، صعد المنبر فدعا الناس الي نفسه و ناشدهم الله و دعاهم الي حقّه و ان يسير فبهم بسنه رسول الله و بعمل فيهم بعمله؛
چون خداي تبارك و تعالي به قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اذن ظهور دهد، برفراز منبر قرار گرفته، مردمان را به سوي خود دعوت مي‌كند. آنها را به خدا سوگند داده به پذيرش حق خود فرا مي‌خواند. و تعهّد مي‌كند كه در ميان آنها بر اساس سنّت پيامبر و طبق شيوة او رفتار كند.
چنانكه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) نيز مي‌فرمايد:
المهدي يقفوا اثري، لا يخطي؛
مهدي روش مرا دنبال مي‌كند و هرگز از روش من بيرون نمي‌رود.
از آنجايي كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) براي همه مسلمان‌ها در همه ابعاد زندگي اسوه و الگو است و طبق آيات قرآن كريم، مسلمان‌ها وظيفه دارند به اين اسوه تأسي نمايند.
و لك في رسول الله اسوه حسنة؛
و براي شما در پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) الگوي نيكوئي است.
بر اين اساس تشكيل حكومت توسط شخص پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و زعامت و رهبري جامعه تا لحظات آخر عمر مبارك ايشان، الگویی براي همه مسلمين به حساب مي‌آيد.
با عنایت به مطالب فوق، الگوبرداری امام مهدي در تشكيل حكومت جهاني، از سيره و روش پيامبر از همه مسلمان‌ها بيشتر است، زيرا اولاً به اهل‌بيت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) منسوب است و در عمل به سيرة پيامبر و پيروي از راه و روش ايشان از ديگران سزاوارتر است؛ ثانياً در روايات بسياري ـ كه برخي را قبلاً بيان داشتیم ـ تأكيد شده است كه حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در تشكيل حكومت و در اداره و تدبير آن از سيره و روش پيامبر بهره مي‌گيرند.
پس از طرح این مطالب بحث را چنين هدايت مي‌كنيم كه حكومت جهاني حضرت، از مبادي و مباني ساختاري و معرفتي حكومت اسلامي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و اميرمؤمنان(علیه السلام) سود خواهد برد. به تعبير ديگر مشروعيت آن از ناحيه خداوند ـ كه به اصطلاح از بالا به پايين بوده ـ و مقبوليت آن از ناحيه مردم تضمين مي‌شود. وقتي مشروعيتِ يك حكومت و نظامي از ناحيه دين رقم خورده و شكل‌گيري آن براساس احياي دين و معنويت تنظيم شده باشد، چطور مي‌توان نظريه‌اي را در دامن او قرار داد كه از اساس و پايه با آن در تضاد و تعارض است. اصلاً نظام مهدوي در حكومت‌داري با سكولاريسم، جمع نخواهد شد، چه رسد در حيطه عمل كه تلفيق آن دو به مراتب سخت‌تر خواهد بود. پس بايد گفت حكومت جهاني مهدوي با داشتن الگويی موفق حكومت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و با بهره‌مندي از قوانين الهي (كتاب آسماني) با نظریه سكولاريسم هيچ گاه سازش نخواهد كرد و سكولاريسم نيز قدرت و توان آن را ندارد كه در قلمروي حكومت جهاني مهدوي پا بگذارد.
2. مصونيت ياران و كارگزاران حكومت جهاني مهدوي از فساد مالي و اخلاقي
قوام و تداوم يك مكتب و نظام به عوامل مختلفي نيازمند است. برخي عوامل، دروني و برخي از آنها بيروني به حساب مي‌آيند، هميشه نقش عوامل دروني از عوامل بيروني، مهم‌تر و تأثيرگذارتر است. عملكرد كارگزاران و دست‌اندركاران يك نظام از جمله عوامل دروني است كه نقش آن مهم و جايگاه خطيری را به خود اختصاص داده است. هر چه عملكرد آنها مثبت و از روي علاقه و حساسيت خاصي صورت پذیرد و نسبت به دستورات و مباني آن دغدغه و دل‌مشغولي داشته باشند، بر روي افكار و اذهان پيروان و آحاد مردم، بازتاب مثبتی داشته و مردم را به دين و مكتب خود علاقه‌مند مي‌کند و حساسیت آنها را نسبت به فرهنگ و حريم مكتب خود در پی داشته و در مقابل مخالفان و متجاوزان به آن، مقاومت و دفاع خواهند كرد.
اگر دست اندركاران و مسئولين يك مكتب و نظام نسبت به تعاليم و فرهنگ آن لاابالي باشند و بر خلاف اهداف و مسير آن گام بردارند و نيز نسبت به تكامل و تعالي مكتب و پيروان آن دغدغه‌ای نداشته باشند ـ بلكه، به اغراض شعفي و جمع‌آوري اموال روی آورده و در مسير تحصیل آن از هيچ خلاف اخلاقي فروگذاری نكنند ـ طبيعي است که آحاد مردم با اين وضعيت، نسبت به دين و دست اندركاران آن مأيوس و سرخورده شده و به سمت انزوا و حاشيه روی آن گام بر مي‌دارند.
اين همان وضعیتی است که در قرون وسطي ميان كشيشان و روحانيون و پاپ‌ها رخ نموده است و تاريخ عملكرد آنها را در حافظه خود به ثبت رسانده است و باعث گريز مسيحيان، از كشيشان و روحانيان مسيحي و در نهايت گريز و بي‌ميلي نسبت به دين شده است. نهضت جهاني مهدوي در استخدام كارگزاران و سياستمداران، حساسيت ويژه‌اي دارد و در ميان انسان‌ها با استقرار شاخصه‌هاي دقيق، افراد درست و كارآمد، باخدا، خودساخته، متواضع نسبت به مردم، دغدغه‌مند نسبت به مشكلات و مصايب مردم و زاهد و بي‌ميل به ذخارف دنيا را جذب دستگاه خويش خواهد كرد. با اين مؤلفه‌هاي مثبت، و نيز با اين حساسيت و نگاه تيز و دقيق رهبر جهاني نسبت به كارگزاران خود، بعيد به نظر مي‌رسد که دست اندركاران غیرصلاح را اختیار کنند و موجبات يأس و نااميدي مردم را فراهم نمايند.
از امام صادق(علیه السلام) نقل است كه حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نسبت به مردم مهربان و نسبت به كارگزاران بسيار سخت‌گير است.
المهدي تسمع بالمال، شديد علي العمال رحيم بالمساكين؛
مهدي بخشنده‌اي‌ است كه مال را به وفور مي‌بخشد، بر مسئولين كشوري بسيار سخت مي‌گيرد و بر بي‌نوايان بسيار رئوف و مهربان است.
امام رضا(علیه السلام) نيز مي‌فرمايد:
يفرق المهدي اصحابه في جميع البلدان، و يأمرهم بالعدل والاحسان و يجعلهم حكّاماً في الاقاليم و يأمرهم بعمران المدن؛
حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) يارانش را در همة شهرها پراكنده مي‌كند و به آنها امر می‌کند كه عدل و احسان را شيوة خود سازند و آنها را فرمانروايان كشورهاي جهان گرداند و به آنها فرمان مي‌دهد كه شهرها را آباد سازند.
يبعث الي امرائه بسائر الامصار بالعدل والاحسان؛
واليان خود را به شهرها مي‌فرستد و دستور مي‌دهد كه عدالت را در ميان مردم پياده كنند.
يلعق المساكين الزّبد و في ايام دولته تطيب الدنيا و اهلها؛
به بينوايان طعم كره را مي‌چشاند و در روزگار او دنيا پاكيزه شود و اهل دنيا نيكو مي‌شوند.
از اين روايات و مانند آن به خوبي حساسيت رهبر حكومت جهاني نسبت به عملكرد مسئولين كشوري نمايان مي‌شود. در ميان سفارشات و توصيه‌هاي ايشان، رعايت عدالت و احسان در برخورد با مردم بيشتر به چشم مي‌خورد. شايد علت آن را بتوان چنين تفسیر كرد كه در صورت عملي شدن آنها، ثمرات آن در همه افراد جامعه و در همه سطوح زندگي به خوبي لمس خواهد شد.
پس با توجه به حساسيت رهبر جهاني نسبت به نيروهاي تحت امر خود و مراقبت شديد ايشان نسبت به همه لحظات كاري و مسئوليت كارگزاران، به طوري قهري كوتاهي‌ها و اشتباهات حتي از روي لهو و نسيان از آنها سر نخواهد داد.
جلوة بارز تعهد و ايمان در ميان كارگزاران حكومت جهاني، تعهد، عهد و پيماني است كه ميان امام مهدي و مسئولين رده اوّل ايشان منعقد مي‌شود و طرفين خويشتن را ملزم به رعايت مفاد تعهدنامه مي‌كنند.
اميرمؤمنان در ضمن يك روايت طولاني در وصف تعهد ياران حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چنين مي‌فرمايد:
با او بيعت مي‌كنند كه هرگز: دزدي نكنند، زنا نكنند، مسلماني را دشنام ندهند، خون كسي را به ناحق نريزند، به آبروي كسي لطمه نزنند، به خانه كسي هجوم نبرند، كسي را به ناحق نزنند، طلا، نقره، گندم و جو ذخيره نكنند، مال يتيم را نخورند، در مورد چيزي كه يقين ندارند، گواهي ندهند مسجدي را خراب نكنند، شراب نخورند، حرير و خز نپوشند، در برابر سيم و زر سر فرود نياورند، راه را بر كسي نبندند، راه را ناامن نكنند، گرد همجنس بازي نگرايند، به كم قناعت كنند، طرفدار پاكي باشند، از پليدي گريزان باشند، به نيكي فرمان دهند، از زشتي‌ها باز دارند، جامه‌هاي خشن بپوشند، خاك را متكاي خود سازند،...
او (حضرت مهدي) نيز در حق خود تعهد مي‌كند:
از راه آنها برود، جامه‌اي مثل آنها بپوشد، مركبي همانند مركب آنها سوار شود، آن‌چنان‌كه آنها مي‌خواهند باشد، به كم راضي و قانع شود، زمين را به ياري خدا پر از عدالت كند آن‌چنان‌كه پر از ستم شده است.
انسان وقتي مفاد عهدنامة ميان رهبر جهاني و ياران و سران حكومتي ايشان را می‌نگرد، تفاوت روشني ميان فضاي قرون وسطایي كه زمينه‌ساز رشد و نمو سكولاريزم شده ـ با فضاي بعد از ظهور كه چهرة درخشان و مردمي آن را در منشورنامه تبلور داده، احساس مي‌كند. شايد مقايسه ميان آن دو به نوعي قياس مع الفارق باشد، زيرا بينونت و فاصله به حدّي است كه مقايسه و تطبيق را غير عقلایي جلوه مي‌دهد، فرازهاي بلند منشورنامه و مفاهيم متعالي و بالنده آن، در صورت اجرا نيروي دوچندانی در سران حكومتي ايجاد نموده و آنها را در برابر فساد اخلاقي و مالي ـ كه عامل سرخوردگي و يأس مردم از مسئولين و كارگزاران حكومت جهاني و در نهايت بي‌ميلي و بي‌رغبتي از دين ايجاد و رشد سكولاريزم در جامعه خواهد شد ـ مصونيت مي‌بخشد.
علاوه بر مطالب فوق كه بيانگر اوصاف و شاخصه‌هاي مثبت رهبر جهاني و ياران و مسئولين حكومتي ايشان مي‌باشد، قرآن كريم نيز به اين مهم توجه كرده و با آياتي چند آنها را گوشزد نموده است.
چنان‌كه در آيه 55 سوره نور در وصف آنها چنين مي‌فرمايد:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ...‌»؛
خدا به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي‌دهند وعده داده تا آنها را جانشينان روي زمين قرار دهد.
و نيز در آيه 105 سوره انبياء مي‌فرمايد:
«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛
به تحقيق نوشتيم در كتاب زبور بعد از تورات، اينكه زمين را بندگان صالح به ارث خواهند برد.
ايمان به خدا و صالح بودن شاخصه‌هايي است كه در آياتِ فوق در وصف رهبر و مسئولين نظام جهاني بيان شده است. همين دو خصلت، عامل مهمي است در بازدارندگي كارگزاران نهضت جهاني از سقوط در ناهنجاري‌هاي اخلاقي و فساد در امور مالي.
وقتي دلایل و شواهد قرآني و روایي را در كنار هم قرار داده و به گزارش آنها در بيان وصف الحال دوران بعد از ظهور و حكومت جهاني مهدوي گوش جان مي‌سپاريم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه حكومت جهاني با دارا بودن مسئولين زُبده و فداكار و سرشار از معنويات و عبادات، خدا محور و مردم دوست، بي‌رغبت به مقام و مال دنيا و نيز نظارت دقيق و مشفقانه رهبر نسبت به آنها، فساد مالي و ناهنجاري‌هاي اخلاقي به روی خود نخواد دید. نتیجتاً يكي از زمينه‌هاي بروز سكولاريزم و پرورش و رشد آن از جامعه جهاني مهدوي رخت بربسته و باقی زمينه‌هاي آن به طوركلي از ميان خواهد رفت.
3. آزادي مخالفان و تحمل آنها از طرف حكومت جهاني
در عصر جهاني حاكميّت اسلام، نمونه‌هاي بارزي از وجود مخالفان اعم از اعتقادي، فرهنگي، سياسي به چشم مي‌خورند كه دليل بر تحمل و حفظ حقوق شهروندي از طرف امام مهدي براي آنها است.
كساني كه در مقابل يك مكتب و نظام قرار مي‌گيرند، به دو دسته تقسيم مي‌شوند: مخالفان و معاندان. در هر مكتب و نظامي، برخورد با معاندان و كساني كه قصد تخريب و براندازي داشته و مبارزات را از حالت گفتاري و نوشتاري به مرحله عملياتی و فيزيكي رسانده‌اند، معلوم و روشن است و همه در مبارزه و نابودی آنها هيچ‌گونه ترديد و شك به خود راه نمي‌دهند، حكومت جهاني مهدوي، در راستاي استقرار و تثبيت نظام خود با اين گروه و افراد نيز مواجه است. طبيعي است كه براي دفاع از حريم خود با آنها به شدت مبارزه كرده و بعد از اتمام حجت و بيان حقانيت اسلام و نظام خويش براي نابودی آنها هيچ كوتاهي نخواهد كرد، جنگ و مبارزات در عصر ظهور و مقابله با دجال و سپاهيان او، و نيز مبارزه با سفياني و سربازان او، همه حكايت از شدت عمل نهضت جهاني با دشمنان و معاندان دارد.
چنان‌كه در اين زمينه اميرمؤمنان علي(علیه السلام) مي‌فرمايد:
يسير السفياني و جيشه، فيقاتلهم و يقتلهم، و ياسر جيشه السفياني، فيذبحه بيد؛
سپس سفياني و سپاه او حركت مي‌كنند و با آن حضرت به جنگ پرداخته، كشته مي‌شوند و شخص سفياني به دست سپاه امام(علیه السلام) اسير مي‌شود، پس [حضرت] او را به دست خود ذبح مي‌كند.
مخالفان گروه دیگری هستند كه در مقابل نظام جهاني مهدوي، راه مبارزه و تعدي را در پيش نگرفته و تنها در باور و عقيده با فرهنگ مهدويت و نظام جهاني آن، همسویي ندارند. طبق مستندات قرآني و روایي، مخالفان اعم از اعتقادي و سياسي در نظام حكومت جهاني وجود داشته و از زندگي مسالمت‌آميز در كنار مسلمان‌ها برخوردار و نيز از حقوق شهروندي بهره‌مند خواهند بود.
در آيات فراواني پيرامون قوم يهود و مسيحيت آمده است كه آنها به حيات خود در قالب مرام و مسلك خويش تا روز قيامت ادامه خواهند داد. اين خود دليلي است كه آنها در نظام جهاني مهدوي در قالب مسيحيت و يهوديت در كنار مسلمان‌ها به زندگي خود ادامه مي‌دهند.
«وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ»؛
و از كساني كه ادعاي نصرانيت داشتند، پيمان گرفتيم. ولي آنها قسمت قابل ملاحظه‌اي از آنچه كه به آنها تذكر داده شده بود، به دست فراموشي سپردند، لذا در ميان آنها تا دامنه قيامت عداوت و دشمني افكنديم.
«وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛
در ميان آنها (يهوديان) تا روز قیامت عداوت و دشمني افكنديم.
آيات ديگري نيز در اين زمينه وارد است كه وقتي آنها را در كنار برخي روايات قرار مي‌دهيم،كه اشاره به جهاني بودن نظام مهدوي دارند این موضوع قابل برداشت است كه مسيحيان و يهوديان تا قيامت به حيات خود ادامه مي‌دهند و ادامه حيات آنها، در قلمرو حكومتي نظام جهاني مهدوي است.
پيرامون كيفيت برخود امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با يهوديان و مسيحيان، حضور آنها در دوران بعد از ظهور و دادن جزيه به نظام حكومت جهاني، روايات بسياري از منابع حديثي وارد است كه به بيان برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
ابابصير مي‌گويد از امام صادق(علیه السلام) سؤال كردم.
قلت: فما يكون من اهل الجزيه عنده؟ قال: يسألمهم كما سألمهم رسول الله و يؤدّون الجزيه؛
سرنوشت اهل كتاب در دولت مهدي چگونه است؟ فرمود: بسان پيامبر از آنان جزيه خواهد گرفت.
بنابراين سومين عامل شكل‌گيري نظریه سكولاريزم، یعنی آموزه‌هاي عقل‌گريز و برخوردهاي غيرعقلاني و منطق‌گریز كشيشان نسبت به عالمان و مخالفان عقايد مسيحيت، و به تبع آن يأس و سرخوردگي آنها و توده مردم از دين و آموزه‌هاي مسيحيت، در عصر ظهور به وقوع نپيوسته و نخواهد پيوست. دین اسلام با عقل محوري و سعه صدر تحمل مخالفان عقيدتي و سياسي را داشته و با هدايت‌هاي عقلي و منطقي به شبهات و سؤالات آن‌ها پاسخ خواهد گفت و به طور كلي، زمينه بروز رشد سكولاريزم در الگوي برتر و نظام جهاني مهدوي، از اساس و بنيان منتفي خواهد بود.
فصل سوّم: عوامل نظري و معرفتي
الف) عوامل تأسيس سكولاريسم
اینک به طرح عواملي مي‌پردازيم كه با رويكرد نظري و فكري، مبناي شكل‌گيري سكولاريزم در جهان مسيحيت شده‌اند.
1. نظریه الهي حكومت
بنابر نظریه الهي حكومت (تئوكراسي) مشروعيت حكومت پادشاهان يا به طور مستقيم از ناحيه خدا افاضه شده يا از طريق كليسا به آنها محول مي‌شود، يعني كليسا و پاپ واسطه مشروعيت حكومت پادشاهان شناخته مي‌شوند. از اين رو، كليسا خود را قدرتي برتر از امپراطور مي‌دانند.
در اواخر قرون وسطي، نظریه برتري معنوي كليسا و نقش ميانجي آن، رو به افول گذاشت و با ترويج و تثبيت نظریه الهي حكومت ـ كه مطابق آن امپراطور و شاه نماينده و ساية خدا در زمين بود ـ كليسا اقتدار معنوي خود را از دست داد و به يك نهاد حاشيه‌اي و محكوم حكومت، مبدل شد.
ترويج و تثبيت مبنای الهي حكومت پادشاهان، منجر به انزواي كليسا و در نهايت دين مسيحيت شده و نوعي جدایي حكومت و سياست از دين را در پي داشته است.
2. فلسفة سياسي مردم سالاري
در فلسفة سياسي مردم سالاري كه يك نظرية جديد است، مشروعيت حكومت از جانب خدا نيست، بلكه آراء مردم، حكومت را مشروعيت مي‌بخشد. به تعبير ديگر حكومت الهي تئوكراسي كه از «بالابه پايين» مرتبه‌بندی می‌شود، جاي خود را به حكومت دمكراسي كه از «پايين به بالا» طبقه‌بندی شده، مي‌سپارد.
طراحان نظریه دمكراسي هر چند در جزئيات و فروع با هم اختلاف دارند امّا همة آنها در عدم توجه به مشروعيت الهي حكومت، متفق القول هستند.
روزگاري بود كه حكومت‌ها مبناي مشروعيت و سياست‌گزاري را از شرايع كسب مي‌كردند، يعني حاكم هنگامي برحق محسوب مي‌شد كه به پشتوانة دين بر مسند حكومت تكيه زده باشد و رفتار او هم بر وفق اخلاقيات ديني و شرايع و احكام مذهبي باشد. امّا از دو سه قرن گذشته به اين سو، اين رأي كاملاً متروك افتاده است.
به هر حال، انديشه سكولاريسم، دين را از عرصة حكومت بيرون راند و حق اقامة حكومت و تضمين قوانين را از آن آدميان دانست.
هم‌چنين در ديدگاه مبتكر نظرية فوق ـ جان لاك ـ چنين آمده است كه مردم و حقوق آن از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و هر چيزي (دين يا حكومت) كه حقوق آنها را سلب يا تقييد كند، محكوم است.
3. دورة روشنگري (ظهور علم گرايي، عقل گرايي و فردگرايي)
دورة روشنگري كه در قرن هفدهم و هجدهم رخ داد، دوره‌اي بود كه در آن حكومت‌ خدا (تئوكراسي)، شديداً مورد تشكيك واقع شده بود و مشروعيت حكومت‌ها از ناحيه خدا دانسته نمي‌شد بلكه از ناحيه مردم شکل می‌گرفته است. در كنار اين تفكر، رشد علوم تجربي باعث بروز روحية افراطي علم‌گرايي شد و در مقابل تعاليم كليسا و دين مسيحيت قرار گرفت، به گونه‌اي كه حتي تلاش دانشمندان متأله مسیحی نظير نيوتن و گاليله، در مقابل هجمه علم‌گرایي، نتيجه‌بخش نبود.
در اين برهه بود كه بشر هر آنچه را كه در زمرة علوم تجربي قرار نمي‌گرفت و در حواسّ انسان نمي‌گنجيد ـ نظير نيروهاي غيبي، شياطين و ارواح و بالاتر از همه موضوع خدا را ـ از دایره اعتقادات خويش طرد كرد.
البته بايد گفت كه شكوفایي علوم تجربي و رواج عقل‌بسندگي در آغاز، منجر به انكار وجود خداوند نشد، بلكه صرفاً احساس بي‌نيازي به معارف وحياني و تفسير و برداشت‌هاي كليسا را پديد آورد كه مكتب «دئيسم» (خداپرستي عقلاني و طبيعي) درست در همين موقعيت فكري شكل گرفت.
به هر حال در ميان بخش‌هاي دورة مدرن، به لحاظ نظري و فكري بيشترين تأثير را عصر روشنگري بر انديشة سكولاريسم نهاده است. سكولاريسم خصوصاً با الهام از انسان‌گرايي و عقل‌گرایي عصر روشنگري، به محوريّت نقش انسان در عالم و استقلال عقل در تمامي عرصه‌هاي زندگي تأكيد مي‌كند. بروز و ظهور تفكر جدايي دين از حوزة اجتماع اگر چه در قرن‌هاي نخست بيشتر مستند به ادلّه نقلي و در دورة رنسانس، مستند به انگيزه‌هاي احساسي و اجتماعي بود، امّا عقلانيت ابزاري و اعتقاد به كفايت عقل جزو دلیل‌هایی است كه طرفداران سكولاريسم، به ويژه از اين دوره به بعد براي اثبات انديشه خود اقامه مي‌كنند. از ديگر ادلّه جانبداران سكولاريسم علاوه بر اعتقاد به محوريّت و اصالتِ انسان، عقيده به اصالت فردِ انساني، عقيده به حقوق طبيعيِ او (در برابر قانون طبيعي و الهي)، عقيده به تقدم حق بر تكليف، و حتي گاه به عقيده به ذي حق بودن و غير مكلف بودن انسان است. تفكر انسان‌گرایي و فردگرایي كه در عصر روشنگري، بُعد فلسفي نيز يافته بود مسلماً با امر و نهي‌ها و بايد و نبايدهاي دين خصوصاً در حوزه‌هاي اجتماعي نمي‌توانست سازگار باشد. به هر تقدير انديشة جدايي دين از سياست، فرهنگ، هنر، اخلاق و به طور كلّي از اجتماع در اين دوره سامان نهايي خود را يافته و صورت‌بندي شد.
ب) طرد عوامل نظري سكولاريسم از انديشه مهدويت
در مقام مقايسة دين مسيحيتِ محرّف با اسلام و به ويژه با عصر ظهور، تمايزات فاحشي ميان آن دو به را شاهد خواهیم بود. زيرا هيچ كدام از مقولات سه‌گانة فوق در ساحت نظام سياسي اسلام، خصوصاً در عصر ظهور، قابل اجرا نخواهد بود و به نحوي فرهنگ اسلام با توجه به آموزه‌هاي سياسي، روش اجرای سياست، اهداف و انگيزه‌هايی كه در پس آن نظام سياسي قرار دارند، مقولات سه‌گانه را بر نمي‌تابند. در ذيل به تفصيل آن موارد خواهيم پرداخت.
1. تجميع مسئوليت ديني و سياسي در پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و امام(علیه السلام)
در فرهنگ اسلام رهبر جامعه به همة شئون و نيازمندي‌هاي افراد توجه كرده و درصدد پاسخگویي و برآورده كردن آنها برخواهد آمد، هم‌چنان‌كه مسئوليت راهنمایي‌هاي ديني و فرهنگي به عهدة رهبر و نظام حكومتي اسلام است. ساماندهي امورِ اجتماعي و سياسي جامعه نيز جزء مسئوليت او است.
اما چنان‌كه پیش از این مطرح شد در دوران سيطرة قرون وسطي و عدم سيطرة كليسا (عصر رنسانس)، مسائل ديني و راهنمايي‌هاي اعتقادي به عهدة كليسا، و حاكميت و سياست امور اجتماعي به عهدة پادشاهان بوده است،
اين نقيصه را دين ما چه در دوران صدر اسلام و حكومت اسلامي پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و چه در دوران بعد از ظهور كه مؤلفه‌هاي سياسي اسلامي به تمامت به منصه ظهور مي‌رسد، با واگذاري مسئوليت‌هاي حكومتي و ديني به شخص رهبر (پيامبر يا امام) برطرف كرده است. در يكي از رواياتي كه نقل شده، جابر از لوح حضرت زهرا(علیها السلام) چنین مضاميني را نقل مي‌كند:
... ولا طهّرن الأرض بآخرهم من اعدائي و لا ملكنّه مشارق الأرض و مغاربها، و لا سخّرن له الرّياح و لاركضنّ له السحاب و لأرقينه في الاسباب ولأنصرنّه بجندي ولامدنّه بملائكتي، حتّي يعلن دعوتي، و يجمع الخلق علي توحيدي؛
خداوند به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد امامان مي‌فرمايد:) و به دست او [مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] زمين را از دشمنانم پاك مي‌سازم، شرق و غرب جهان را به حاكميت او درمي‌آورم، بادها را به تسخير او درآورده، ابرها را زير پاي او قرار مي‌دهم، بهترين ابزارها را در اختيار او گذاشته، با سپاه خود او را ياري نموده، با فرشتگانم او را تأیيد مي‌نمايم، تا دعوت مرا (دين اسلام) آشكار سازد و همة مخلوقات را بر توحيد من گرد آورد.
همچنين از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل است:
لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتّي لملك رجل من اهل بيتي تجري الملامم علي يديه، و يظهر الاسلام، والله لا يخلف الميعاد
اگر از دنيا جز يك روز باقي نباشد، خداوند آن روز را به قدري طولاني مي‌سازد كه مردي از اهلبيت من بر جهان حكومت مي‌كند، معجزات به دست او آشكار مي‌شود و اسلام به وسيلة او ظاهر مي‌گردد. خداوند هرگز در وعدة خود تخلف نمي‌كند.
روايت‌هاي كه عهده‌دار بيان ويژگي‌هاي حكومت جهاني و رهبر آن است، در كتاب‌هاي حديث به وفور نقل شده‌اند. در اكثر آنها شاخصه‌هاي سياسي، حكومتي، ديني و فرهنگي رهبر بيان شده است و همه آنها حكايت از تجميع آن دو ويژگي در شخص امام و رهبر حكومت جهاني دارند.
به عنوان مثال در دو روايت فوق، ابتدا به شاخصه‌هاي سياسي ـ كه همان حاكميت نظام جهاني مهدوي باشد ـ اشاره شده است. امتياز خاصي كه حكومت امام مهدي بر ديگر نظام‌هاي دنيا دارد. ويژگي جهاني بودن آن است، يعني هيچ حكومتي در عرض حكومت مهدوي در جهان وجود ندارد و تنها يك حكومت و يك رهبر در جهان حكم‌راني مي‌كند.
نكته بعدي، مسئوليت فرهنگي و ديني رهبر نهضت جهاني است كه در راستاي همان اداي مسئوليت ديني‌ای است كه معنويت را در سراسر جهان گسترش داده و عالي‌ترين باورداشتِ دين يعني توحيد و يگانگي خدا را جزو عقاید همه مردمان جهان مي‌گرداند. بي‌شك ادعاي ناسازگاري حكومت مهدوي با سكولاريزم، ادعايی بي‌مورد و خالي از منطق نخواهد بود، چون از جمله زمينه‌های بروز سكولاريزم در ميان مسيحيان، تفكيك ميان حاكم ديني با حاكم سياسي بوده و نيز ادعا مي‌شده كه مشروعيت سياسي از ناحيه خدا و از ممر كليسا به پادشاهان مي‌رسيده است.
در نظام جهاني مهدوي اما اين نقيصه كه سبب ایجاد سكولاريزم مي‌شود، برطرف خواهد شد.
چون:
اولاً رهبر نظام جهاني، دو مسئوليت را توأمان پذيرفته و به نحو احسن اجرا مي‌كند، يعني هم رهبر سياسي و هم رهبر ديني و فرهنگي مردم است؛
ثانياً رهبر نظام جهاني، مشروعيت نظام خويش را مستقيم از ناحيه خدا مي‌گيرد و او نظام جهاني مهدوي را تأييد كرده و مورد عنايت خويش قرار مي‌دهد و در اين ميان فرد يا گروهي را واسطه رساندن مشروعيت به نظام جهاني قرار نمي‌دهد.
با اين اوصاف و ويژگي‌ها، زمينه‌هاي عرفی‌گرایی در عصر ظهور، به طور كلي از ميان خواهد رفت و در آن زمان با روی‌کردهایی نظير تجميع اجراي امور سياسي و ديني در شخص رهبر و نيز اعطای مشروعيت سياسي به صورت مستقيم از جانب خدا، نه تنها بسترهاي سكولاريسم را از ميان مي‌برد، كه در مقابل مباني سكولاريسم قد علم كرده و با آن از در تهافت و تعارض درخواهد آمد.
2. نقش‌آفريني مردم در حكومت جهاني
چنان‌كه گذشت، در بستر رشد و شكوفایي سكولاريزم، حكومت‌هاي پادشاهي و سلطنتي‌ای قرار داشتند كه به رأي و نظر مردم هيچ بهایي نمي‌دادند، در طول تاريخ قرون وسطي و ابتدای رنسانس و نوزايي علمي، نظام سياسي جهان مسيحيت براساس نظام پادشاهي و سلطنتي، پي‌ريزي شده بود و در اين نظام‌هاي غير دموكراتيك، رأي و رضايت مردم، محلي از اعراب نداشت، از اين رو زمانی که فرضیه دموكراسي مطرح مي‌شود، مورد اقبال عموم مسيحيان قرار مي‌گيرد و با ورود نظریه حكومت مردم بر مردم، تئوكراسي و حكومت خدا بر مردم، از جوامع رخت بربسته و زمينه طرد كليسا و دين از جوامع مسيحيت فراهم مي‌شود.
حال بايد به تعاليم اسلام نظر بيافكنيم تا روشن شود، آيا مردم در ساماندهي و ايجاد حكومت اسلامي، خصوصاً حكومت مهدوي نقش‌آفريني مي‌كنند؟ آيا حكومت مهدوي براي رأي و نظر مردم احترام و ارزش قائل هست؟ و آيا مي‌توان گفت در حكومت مهدوي نيز مباني دموكراسي لحاظ شده است؟
برای پاسخ به این سؤالات، ابتدا به مباني و اصول دموكراسي نظری می‌افکنیم.
اصول و مباني دموكراسي:
1ـ 2ـ نفي استبداد
در صورتي كه يكي از پايه‌هاي اصلي دموكراسي را نفي استبداد بدانيم، تضاد با استبداد و ديكتاتوري از ويژگي‌هاي حكومت ديني ـ اسلامي است، در اسلام و حكومت اسلامي، جايي براي حكومت خودسرانه يك نفر يا يك گروه نيست. اساس تمام تصميمات و اعمال يك دولت اسلامي، نه براساس هوس فردي، كه باید بر پاية شريعت باشد.
تأمل در سخنان امام خميني نیز اين نكته را به روشنی قابل برداشت می‌کند، چنان‌كه مي‌فرماید:
حكومت اسلامي، استبدادي نيست كه رئيس دولت مستبد و خودرأي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن، به دلخواه دخل و تصرف كند، هر كس را اراده‌اش تعلق گرفت بكشد و هر كس را خواست انعام كند و به هر كه خواست تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد. رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و حضرت اميرمؤمنان و ساير خلفا هم، چنين اختياراتي نداشتند، در حكومت اسلامي حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) معين شده، از اين جهت، حكومت اسلامي، حكومت قانون الهي بر مردم است.
در اين مورد آيت الله نائیني مي‌گويد:
علي كل حال، رجوع حقيقت سلطنت اسلاميه، بلكه در جميع شرايع و اديان، به باب امانت و ولايتِ احد مشتركين در حقوق مشتركة نوعيه، بدون هيچ مزيت براي شخص متصدي و محدويت آن از تبديل به مستبدانه و تحكّم دل بخواهانه و قهر، از ضروريات دين اسلام، بلكه تمام شرايع و اديان است.
براي تبيين بيشتر موضوع، توجهی به حكومت عصر پيامبر می‌اندازیم كه الگوي حكومتي براي حكومت جهاني مهدوي است. در اين حكومت، هر چند رهبري در اختيار فردي است كه از نظر دانش و بينش در اوج قرار دارد و در جان پاكش ذره‌اي هوی و هوس يافت نمي‌شود، اما در عين حال، خداوند به او دستور فرمود: و شاورهم في الامر: كه با اين دستور، مشورت و نظرخواهي را در شعاع همة رعيت، و در گسترة تمامي امور سياسي و اجتماعيِ نظام اسلامي، به عهدة پيامبر اكرم گذارد.
هم‌چنين دانشمندان اسلامي، از آية «و امرهم شوري بينهم» چنين استفاده كرده‌اند كه در كمال ظهور، دلالت دارد كه وضع امور نوعيه بر آن است كه به مشورت نوع برگزار شود.
لذا پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: اشيروا علي اصحابي؛ يارانم بر من نظر دهيد. سيرة آن حضرت گواه است كه حضرتش به نظر اصحاب خود فراوان ارج مي‌نهاد، حتي به خاطر اظهارات آنها از اعمال نظر خود، صرف‌نظر مي‌فرمود، در اين مورد جنگ اُحد نمونه بارز آن است.
در صدر اسلام، علاوه بر شور و مشورت براي اقتدار مردمي نظام اسلامي، از بيعت نيز استفاده مي‌شده است.
اما در الگوي برتر (حكومت جهاني مهدوي) روش و سيرة حكومتي پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) به درستي پیاده مي‌شود. و اين مهم را در تعهدنامه ميان امام و يارانش به خوبي ملاحظه مي‌كنيم.
اميرمؤمنان علي(علیه السلام) در اين زمينه مي‌فرمايد:
يبايعون عي ان لا يسرقوا.... و يشترط علي نفسه لهم: ان يمشي حيث يمشون و بلبس كما يلبسون و يركب كما يركبون...
ياران با او بيعت مي‌كنند كه هرگز دزدي نكنند و زنا نكنند، مسلماني را دشنام ندهند... و ايشان نيز بر خودش نسبت به ياران شرط مي‌كند كه از راه آنها برود، لباسي مثل لباس آنها بپوشد و مركبي مثل مركب آنها سوار شود. آن‌چنان‌كه آنها مي‌خواهند باشد.
از اين تعهدنامه‌اي كه ميان امام و رهبر جهاني با ياران و سربازانش منعقد شده، برمي‌آيد كه رهبر جهاني مستبد و خودمحور عمل نمي‌كند، بلكه شروع نهضت جهاني خود را بر اساس قواعد دين پسند و فضائل اخلاقي آغاز خواهد كرد و علاوه بر اينكه سربازان و دولت‌ مردان خويش را در عمل به آنها توصيه مي‌كند، خودش نيز پيشاپيش بدان عمل خواهد كرد و بر عملي شدن آن، به ياران و كارگزاران خود تعهد مي‌دهد.
در برخي از رواياتِ مهدويت نكات جالبي آمده كه اشاره به نفي استبداد در حكومت جهاني امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دارد. به عنوان مثال از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) چنين نقل شده است:
اذ بعث الله رجلاً من اطايب عترتي و ابرار ذريتي، عدلاً مباركاً زكيّاً... يكون من الله علي خدوٍ لا يغترّ بقرابه، و لا يضع حجراً علي حجراً، ولا يقرع احداً في ولايته بسوط الّا في حد؛
آن‌گاه خداوند مردي را از بهترين فرزندان و پاكترين عترت من بر مي‌انگيزد كه سراپا عدل و بركت و پاكي است... او دقيقاً فرمان خدا را اجرا مي‌كند، با كسي حساب خويشاوندي ندارد، سنگي روي سنگي نگذارد، در دولت او كسي تازيانه نخورد، جز اينكه حق بشري در حقش جاري شود.
در روايت فوق به نكته‌هايي بر مي‌خوريم كه به وضوح دلالت بر نفي استبداد در حكومت مهدوي دارد، توجه نكردن رهبر جهاني به خويشاوندان در امر حكومت و نيز ايجاد امنيت اجتماعي و رواني براي همه مردم و در كنار آن تنبيه بي‌جهت و شلاق از این قبیل است.
3ـ 2ـ مشاركت و رضايت عمومي
مشاركت مردم در تشكيل حكومت و تداوم آن و نيز رضايت آنها از ساختار و عملكرد آن جزو اصول اساسي دموكراسي در يك نظام به شمار مي‌آيد. هرچه درصد مشاركت و رضايت عمومي مردم نسبت به يك نظام بيشتر باشد، پايه‌هاي دموكراسي در آن حكومت استوارتر خواهد بود و مردم نسبت به آن احساس مسئوليت بيشتری خواهند كرد و براي حفظ و دوام آن نظام بيشتر از جان مايه خواهند گذاشت. همين مهم در نظام جهاني مهدوي بروز و ظهور جدي دارد و از طرفي، مردم برای تشكيل نظام جهاني، فعاليت دو چندان كرده و حكومت جهاني را تشكيل مي‌دهند و از طرف ديگر، نسبت به عملكرد آن رضايت كامل دارند.
تبيين مشاركت و رضايت مردمي از نظام مقدس مهدوي در گروء غور در رواياتي است كه در اين زمينه از معصومان نقل شده است.
از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل است:
... يملا الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضي بخلافته أهل الأرض و أهل السماء والطير في الجو...
... [امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] زمين را از عدل پُر مي‌كند، چنان‌چه از جور پُر شده باشد و همة ساكنان زمين و آسمان حتي پرندگان در هوا، از حكومت ايشان خشنود و راضي هستند.
و نيز آن حضرت فرمود:
أبشركم بالمهدي يبعث في أمتي علي اختلاف من الناس و زلزال يملأ الأرض عدلاًو قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الارض
بشارت مي‌دهم شما را به مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، آن هنگام که اختلاف در ميان مردم و رخ‌داد زلزله زمین را پر کرده قيام مي‌كند و زمين را پر از عدل و داد مي‌كند. چنان‌چه پر از جور و ظلم شده باشد، اهل آسمان و زمين از ايشان راضي و خشنود مي‌شوند.
وقتي كه حكومت مهدوي، استقرار پيدا كرد، رهبر جهاني بر اساس مباني اسلامي و ساختار دقيق و منسجم و با نظارت و اشراف همه‌جانبه، عدالت را در جهان، كران تا كران مي‌گستراند، طوري كه همه اقشار مردم در همة سطوح مختلف جامعه، گسترش عدل و داد را به وضوح مي‌بينند. با اين عمل، رضايت و خشنودي همة اهل زمين فراهم شده و آنها مشتاقانه در تثبيت و فرآيند نظام مقدس جهاني تشريك مساعي مي‌كنند، در واقع حكومت جهاني را از خود دانسته و به دنبال تحقق اهداف آن برخواهند آمد.
3ـ 2ـ نظارت و كنترل دقيق رهبر نسبت به دولت‌مردان
از جمله ويژگي‌هايي كه در ايجاد دموكراسي نقش اساسي دارد، نظارت و كنترل عملكرد دولت مردان از ناحيه رهبر و حاكم است. هر چه اين نظارت دقيق‌تر و عميق‌تر باشد، لغزش و اشتباهات در عملكرد دولت‌مردان كمتر شده و بیش از پیش قانون‌مند را در پيش مي‌گیرند.
نظارت و كنترل رهبرجهاني نسبت به كارگزاران خود يكي از عواملي كه مثبت در نظام جهاني مهدوي است. امام صادق(علیه السلام) مي‌فرمايد:
المهدي تسمع بالمال، شديد علي العمّال رحيم بالمساكين؛
مهدي بخشنده‌ای است كه مال را به وفور مي‌بخشد، بر مسئولين كشوري بسيار سخت مي‌گيرد و بر مردمان (بي‌نوايان) بسيار رئوف و مهربان است.
در این روايت، اشاره به برخي از اصول مردم‌سالاری نظير برخورد مناسب و رئوفانه با مردم، در مقابل برخورد شديد و دقيق نسبت به دولت‌مردان شده است. بخشش‌هاي فراواني كه از سوي دولت جهاني به مردم و نيازمندان مي‌شود، حكايت از فراواني نعمت و اقتصاد پيشرفته و رفاه عمومي دارد.
علاوه بر اصولي كه براي تحقق دموكراسي برشمرده شد، اصول ديگري نظير اصل برابري و حاكميت قانون نيز در نظام جهاني مهدوي اجرایی مي‌شود، هرچند بهتر است به جاي واژه دموكراسي، واژه مردم سالاري ديني يا مردم سالاري مكتبي تعبير شود.
همة روی‌کردهای مثبتی كه در اصل دموكراسي مطرح است، در نظام مهدوي نیز با صبغه و رنگ توحيدي موجود است، يعني قبل از آنكه اصول دموكراسي عملياتي شود، اساس دكترين دين و معنويات اجرایي مي‌شود.
در فرجام اين فراز از بحث، نتيجه مي‌گيريم كه حكومت جهاني مهدوي با استفاده از مباني و اصول اسلامي و نيز با تأسي از نظام مقدس پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) و اميرمؤمنان(علیه السلام) و هم‌چنين با ارائة مردم سالاري ديني يا مكتبي، طرحي نو در انداخته و زمينه‌هاي نفوذ سكولاريسم را كه با دست‌مايه دموكراسي ليبرالي بر حاكميت كليسا و حكومت‌هاي پادشاهي تئوكراسي تاخته است، از بين ببرد. سكولاريسم چنان‌چه قبل از اين بيان شد كه سوژه‌ها و حربه‌هاي آن نمی‌تواند در عرصه مهدويت و نظام جهاني مهدوي نفوذ كند و جاي پایي براي خود باز كند، در اين‌جا نيز با حربه دموكراسي ره به جايي نخواهد برد
3. تعالي علوم در دوران بعد از ظهور و هماهنگي آنها با تعاليم مهدويت
چنانكه گذشت، در عصر روشنگري بروز و ظهور دو عاملِ علم‌گرایي (ساینتیسم) و عقل‌گرایي (راسيوناليسم)، سبب شد تا قلمروي دينِ مسيحيت تهديد و به نوعي اصل آن به مخاطره بيافتد. چنانكه بيان شد علت آن نيز وجود برخي از آموزه‌هاي علم‌ستيز (زمين‌محوري و...) و عقل‌ستيز (تثليث، فدا، گناه جبلي و...) بوده كه باعث شده تا كشيشان و روحانيون مسيحي، در راستاي دفاع از آنها با علم و پيشرفت‌هاي علمي و نيز با عقل و قوانين عقلي به مبارزه برخاسته و آنها را تخطئه كنند.
واكنش شديد كليسا و چالش ديانت با علم و عقل، اين حس و تلقي را به وجود مي‌آورد كه قطار علم و پيشرفت به حركت در نمي‌آيد، مگر اين‌كه سرنشينان آن از دين روي برگردانند و يا حداقل آن را از مداخله در زندگي عرفي و دنيایي منع نمايند. از اين رو، علم‌گرايان، مانند هولباني و جامعه‌شناسان و ماركسيسم‌ها خواهان حذف دين به دليل ایجاد مانع در راه تمدن و پيشرفت شدند.
نواقصي كه در آیین مسيحيت باعث ایجاد انديشه سكولاريسم گرديده است، در اسلام و حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به چشم نمي‌خورد. آن زماني كه با ظهور رهبر جهاني، فرهنگ سياسي ـ اجتماعي اسلام به بار نشسته و عملياتي مي‌شود، بر عليه علم، پيشرفت علمي و عقل و قوانين عقلي، به مبارزه برنخواهد خواست. واژه‌هاي ترغيبي و تشويقيِ فراواني در متون اسلامي، مردم را به تعقل و تعلم بيشتر فرا مي‌خواند و اصلاً اسلام از مسلمان‌ها مي‌خواهد كه قبول باورداشت‌ اسلامي را از روي تعقل و آگاهي بپذيرند نه از روي تقليد و ناآگاهي.
علم در اسلام
در متون قرآني و روایي، كه منابع غني دين اسلام به حساب مي‌آيند، بر انديشه و انديشه‌ورزي به فراوانی تأكيد شده است. در فرهنگ قرآن، عالم و غيرعالم در يك سطح و رتبه قرار ندارند، كه انسانِ داراي بصيرت و علم از انسان جاهل به مراتب مقامش بيشتر است.
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»؛
آيا كساني كه مي‌دانند و كساني كه نمي‌دانند يكسانند؟ تنها خردمندان هستند كه بپذيرند.
در روايات اسلامي نيز به اين مهم توجهی ويژه شده و شايد به هيچ موضوعي به اندازه علم و تعلم بها داده نشده است.
از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) چنين نقل است:
طلب العلم فريضه علي كل مسلم؛
تحصيل دانش بر هر مسلماني واجب است.
و نيز در روايت ديگري از آن حضرت نقل است:
ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم، و خير الدنيا والاخره مع العلم و شرّ الدنيا والآخره مع الجهل
خداوند با علم اطاعت و بندگي مي‌شود. خير دنيا و آخرت در پرتو علم به دست مي‌آيد و شر دنيا و آخرت از جهل و ناداني دامن‌گير انسان مي‌شود.
از آيات و روايات مذکور كه نظاير آن در متون ديني بسيار است، مي‌توان به جايگاه و اهتمام خرد و خردورزي در اسلام پي برد و اين نيز خود تفاوت آشكار و اساسي ميان اسلام و مسيحيت را به همراه دارد، زيرا وقتي اسلام خود به دانش و رشد و تعالي آن اهتمام داشته و مردم را در كسب و ارتقاي آن تشويق و ترغيب مي‌نمايد و از طرفي، در ميان آموزه‌هاي آن، مواردي كه با علم، سر ستيز داشته باشد يافت نشود، ديگر زمينه‌هاي چالش ميان علم و اسلام به وجود نيامده و در پي آن، به طور قهري بستر ايجاد و رشد انديشه سكولاريسم، منتفي خواهد شد.
امّا موضوع اهميت علم و رشد و شكوفايي آن در دوران بعد از ظهور يعني دوران تشكيل حكومت واحد جهاني، ملموس‌تر و بيشتر قابل درك است.
در منابع حديثي پيرامون تحول علوم در آن دوران، مطالب جالبي نقل شده است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي‌شود تا تمايز ميان حكومت‌هاي سكولار مسيحي با حكومت جهاني مهدوي آشکار شود.
از امام صادق(علیه السلام) منقول است:
العلم سبعه و عشرون حرفاً فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتي اليوم غير الحرفين فاذا قام قائمنا اخرج الخمسه والعشرين حرفاً في الناس، و ضمّ اليها الحرفين حتي يبتّها سبعة و عشرين حرفاً؛
علم و دانايي از بیست و هفت حرف تشكيل مي‌شود، تمام آنچه پيامبران (تاكنون) آورده‌اند دو حرف است و مردمان بيش از اين دو حرف تا كنون نشناخته‌اند. آنگاه كه قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ما قيام كند بیست و پنج حرف ديگر را آشكار مي‌سازد و ميان مردم گسترش مي‌دهد و آن دو حرف را نيز به آنها ضميمه مي‌سازد تا بیست و هفت حرف گسترش پيدا كند.
روايت فوق نماد رشد و شكوفایي علم در حكومت جهاني است و اين پيشرفت و تعالي به حدي است كه قابل قیاس با هيچ يك از دوران زندگي بشر نمي‌باشد. در اين روايت بيانِ پيشرفت، به صورت رمزگان بيان شده، يعني سقف تكامل علمي بشر را در قالبِ مراتبِ بیست و هفت حرفي معرفي كرده و اعلام می‌دارد که تا دوران قبل از تشكيل حكومت جهاني، تنها دو مرتبه از آنها براي بشر مكشوف مي‌شود و مابقي آنها كه رشد تقريباً دوازده برابري است، موكول به دوران بعد از ظهور و زمان استقرار حكومت جهاني مهدوي شده است.
اين رويكرد كه مباني و اصولِ علمي ـ معرفتي حكومت جهاني مهدوي، از مباني و اصول علمي ـ معرفتي اسلام سرچشمه گرفته است، با واقعيات و حقايق علوم و پيشرفتهاي آن هماهنگي و همسویي كامل پیدا می‌کند و از اين‌رو هر آنچه علم و دانش به سوي پيشرفت و تكامل گام بردارد، بيشتر با مباني علمي و معرفتيِ نظام جهاني، همسو و هم‌جهت خواهد شد و شايد تعبير اين چنيني در مقام مقايسه و تطبيق صحيح بنماید كه در دوران بروز و ظهور انديشه سكولاريزم يعني دوران رنسانس، كليسا و كشيشان مسيحي با فقدان مباني وقواعد علمي ـ معرفتي فاخر روبه‌رو بودند و اين امر سبب مخالفت و حاشيه‌نشيني از قافله علم و پيشرفتهاي علمي مي‌شده است و به مرور زمانو به ناچار به جهت کاستن از فاصله قافله رو به حركت علوم، خود را دنبال‌روي مكاتب علمي و معرفتي بشري قرار مي‌داده‌اند.
اما در دوران نظام جهاني مهدوي، رويكردِ فوق حركتی معکوس به خود گرفته و زمينه‌ها و بسترهاي پيشرفت علوم از نهاد حكومت جهاني بر مي‌خيزد. اين حركت به قدري سريع و غيرقابل تصور است كه در حكم اعجاز و خرق عادت جلوه مي‌كند، روايتي كه پیش از آن بدان اشاره شد و رُشد علوم در دوران بعد از ظهور را حدود دوازده برابر قبل از آن توصیف کرده بود، به خوبي عمق پيشرفتِ علوم را به تصویر كشيده است.
پس نظام دولت جهاني امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، نه تنها چالشی با علوم و پيشرفت‌هاي علمي ندارد كه باعث فراهم‌آمدنِ زمينه‌هاي رشد علوم فراوان، از لحاظ كيفي و كمي شده و مردم با حمايت و استعانت آن نظام مقدس جهاني، به قله‌هاي رفيع علوم خواهند رسيد.
مورد فراگيري علوم در دوران بعد از ظهور از امام صادق(علیه السلام) روايتي منقول است:
... و تؤتون الحكمه من زمانه حتّي ان المرأه لتقضي في بيتها بكتاب الله تعالي و سنه رسول الله؛
به انسان‌هاي [دوران بعد از ظهور] آن اندازه حكمت و معرفت داده مي‌شود كه زن در ميان خانه‌اش بر اساس كتاب خدا و سنت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) اجتهاد مي‌كند.
در روايت طولاني از اميرمؤمنان در مورد علوم مردمان نظام جهاني چنين آمده است:
... و يغبقون كأس الحكمه بعد الصبوح؛
(مردمان) در صبحگاهان و شامگاهان جام‌هاي حكمت و معرفت سر مي‌كشند.
بعد از بيان مطالب و روايات فوق، آيا هم‌چنان جاي اين سؤال باقي است كه سكولاريزم يك فرايند قهري است و همه حكومت‌ها و همه جوامع را در مي‌نوردد؟ يا بايد گفت عصر ظهور از اين قاعده مستثني است. زيرا اصول عقلي و علمي ـ معرفتي بنیادینی در اسلام تعبیه شده است که جايی براي نفوذ انديشه سكولاريسم در قلمروي اسلام و حكومت جهاني مهدوي نخواهد گذاشت.
فصل چهارم: آخرين سخن
در فرجام مقاله اين نتيجه حاصل می‌شود كه ميان مقوله مهدويت و نظریه سكولاريسم تفاوت و جدایي عميقي وجود دارد. علت آن نيز به تفاوت پايه‌اي ميان آن دو باز مي‌گردد، زيرا هيچ يك از عوامل پديدآورنده سكولاريسم اعم از عواملِ ديني، تاريخي ـ اجتماعي و نظري ـ معرفتي كه در متنِ مقاله به تفصيل بدان اشاره شد، در شكل‌دهي مهدويت دخالت ندارند. مهدويت با برگرفتگي از مباني دين مبین اسلام كه به عنوان آخرين، جامع‌ترين، كامل‌ترين دين آسماني برشمرده شده، مبناءسازي و ساختارمندي مي‌شود. با عنايت به اهداف مقدسي كه مهدويت در پيش دارد ـ كه همان عدالت‌گستري در سراسر گيتي و تجميع سياست و ديانت در جوامع بشري است ـ خوب زيستن را عملياتي كرده و بشريت را به آن تجربه نائل می‌کند.


کد مطلب: 50

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/50/سكولاريسم-مهدويت

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir