کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ضرورت بحث از امامت

خدا رحم مرادي

2 ارديبهشت 1388 ساعت 12:59

از جمله دلایل ضرورت بحث از امامت این است که ما باید آنچه را در این باره حق می‌دانیم، نسل به نسل به فرزندانمان و به همه حق‌جویان و حق‌خواهان منتقل کنیم؛ از این رو، بحث از امامت همیشه ضروری است.


1. از جمله مسائلی که پیش از پرداختن به هر موضوعی باید بدان توجّه کرد، درک ضرورت مطرح کردن آن است. درباره مبحث امامت نیز شایسته است پیش از هر چیز بدانیم كه آیا بحث کردن از این موضوع ضرورت دارد یا خیر؟
در این باره، دو نظریه كلي مطرح است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم:
الف) بحث از امامت ضرورت ندارد؛
ب) گفت‌وگو درباره امامت ضروری است.
هواداران نظریه ضروری نبودن بحث از امامت، دو دلیل براي اثبات ادعایشان بیان کرده اند:
الف) بیشتر شدن اختلافات مذهبی؛
ب) بی¬فایده بودن بحث امامت.
آنان می‌گویند: مطرح کردن بحث امامت نه فقط ضرورت ندارد، بلکه سبب می‌شود، آتش اختلاف ميان مسلمانان شعله‌ورتر شود و آنان به جای تشکیل حکومت اسلامی واحد جهانی، به دام اختلاف‌هاي مذهبی و تفرقه و جنگ های خونین بیفتند.
افزون بر این، پرداختن به مبحث امامت بی‌فایده است؛ زیرا حتي اگر با دلیل‌های مستند دانستيم، پیشوای امت پس از رحلت حضرت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلم) چه کسی بوده است، آگاهی داشتن از این حقیقت، فقط ارزش تاریخی دارد و برای چنین موضوعی نباید این همه صف‌آرایی کرد. هم‌چنين نوشتن کتاب‌ها و مقاله‌های فراوان و سخنرانی و برگزاري نشست‌های علمی ضرورت ندارد.
2. این نظریه را با دو پاسخ نقضی و حلی می‌توان مردود دانست، ولي پاسخ نقضی این است که شیعه با داشتن مشترکات دینی فراوان، کنار برادران اهل تسنن قرار دارد. این دو گروه، هر چند در برخي مسائل دینی با یکدیگر اختلاف نظر دارند، ولی با وجود این، اختلافاتشان در بعضي موضوع‌ها از اختلاف‌هاي اشعری با معتزلی یا حنفی با شافعی بیشتر نیست. چگونه است که مطرح کردن آن اختلافات نزاع و درگیری خونین پدید نمی‌آورد، ولی نقد و بررسی مسائل اختلافی ميان شیعه و سنی برای رسیدن به حقیقت، نزاع برانگیز است؟ چنین نیست، بلکه با وجود این پندار تا به حال آثاری براساس واقع‌بینی و سلامت وجدان به گونه‌اي مستند نوشته شده است که می‌توان آنها را در تقریب ميان تشیع و تسنن بسیار موثر دانست، مانند:
1. اصل الشیعه و اصولها، نوشته آیت الله محمد حسین کاشف الغطاء، در پاسخ دکتر احمد امین مصری.
2. المراجعات نوشته شرف‌الدین عاملی که در آن، مجموع مکاتبه‌هاي نويسنده با شیخ عبدالسلیم بشری، شیخ الازهر وقت، درباره رهبری پس از پیامبر گرامی، گرد آمده است.
3. عبقات الانوار، نوشته میر حامد حسین هندی (متوفای 1306) كه در آن برخی احادیث اسلامی مانند حدیث منزلت و ثقلین نقد و بررسی شده است.
4. الغدیر، نوشته دانشمند بزرگ شیعه آیت‌الله امینی كه عواطف گروه‌هایی از اهل سنت را به خود جلب کرده است.
5. یکی از گام‌های مثبت و مؤثری که حدود سال‌های 1327 هجري شمسي در راه تقریب و وحدت اسلامی برداشته شد، تأسیس «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» بود که برخی علمای بزرگ اهل تسنن مانند شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت و شیخ محمد مدنی، عضو آن بودند و مقالاتی در مجله رساله الاسلام ارگان رسمی دارالتقریب می‌نوشتند.
این مؤسسه به سبب داشتن بینش صحیح عواطف دینی، نظر مرجع بزرگ شیعیان حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی را به خود جلب کرد. به گونه‌ای که نامه‌هایی ميان او و شیخ‌الازهر، عبدالمجید رد و بدل شد.
ولي پاسخ حلی در رد نظریه ياد شده، این است که اگر مباحث دینی، واقع‌بینانه و دور از تعصب‌های ناروا مطرح، و با مدارک اصیل اسلامی و استدلال‌های قوی ثابت شود، افق‌های مبهمی از معارف اسلامی را برای خردورزان آشكار می‌کند و این مسأله یک آرمان قرآنی است، چنان که می‌فرماید:
﴿کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب﴾
[ای پیامبر]! این، کتابی است پر برکت که بر تو نازل کردیم تا در آیات آن بیندیشند و اندیشه‌وران متذکر شوند.
بنابراین، اگر مطرح کردن مسائل اختلافی را ممنوع بدانیم، باید بخش‌های فراوانی از آیات قرآن کریم، احادیث، تاریخ اسلام و ... را فراموش کنیم و این موضوع را هیچ مسلمان با منطقی نمی‌پذیرد.
افزون بر این، اصولا تحقق اتحاد و یکپارچگی مسلمانان، به شناختن قدر مشترک‌ها و موارد اختلافات بستگی دارد. به جز این صورت هر وحدتی ميان آنان پدید بیاید، وحدتی مصلحتی و سطحی است که با اندک اصطکاکی نابود می‌شود.
پس هر نوع بحثی با اين شيوه، نه تنها زیان‌بخش و اختلاف آفرین نیست، بلکه گامی در مسیر رسیدن به وحدت اسلامی و یکپارچگی مسلمانان به شمار می‌آید. البته به شرطی که عالمان هر گروه از مسلمانان، مسائل اختلافی را دور از هر گونه مجمل گویی و عوام فریبی برای دیگران بیان کنند تا بسیاری از تهمت‌ها، دروغ‌ها و بدگمانی‌ها از ميان برود و سیمای حقیقت برای همگان آشکار شود.
اما انکار ضرورت بحث از امامت با استدلال بر تاریخی و بی فایده بودن آن نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا درباره امامت مسائل دیگری هم مطرح است. مثلاً می‌توان پرسید:
الف) آیا رشد فرهنگی جامعه اسلامی آن روز به گونه‌ای بود که بتواند دین را از خطر تحریف نجات دهد؟
ب) آیا قدرت فکری مسلمانان به اندازه‌ای بود که بتواند از حریم عقاید اسلامی، منطقی دفاع کند و به پرسش‌ها و مناقشات یهود و نصاری پاسخ دهد؟
ج) آیا تکامل امت در سایه نصب کردن امام معصوم است یا غیر آن؟ و آیا آگاهی‌های مسلمانان از کتاب و سنت و فروع و اصولِ نیازهای انسان تا به قیامت در حدی بود که از وجود معصوم بی‌نیاز باشند؟
د) آیا سیاست خارجی اسلام اقتضا می‌کرد رسول اعظم، جانشین و نماینده خود را بین مردم مشخص کند یا سرنوشت آنان را به خودشان واگذارد؟
هـ) آیا جامعه اسلامی به لحاظ سیاسی و اجتماعی به اندازه‌ای رشد یافته بود که در پوشش حکومت¬های دموکراسی زندگی کند. آيا مي‌توان گفت، دموکراسی برای ملت‌های در حال رشد، مفید نیست؛ بلکه باید برای آنان طرح دیگری غیر از استبداد اجرا کرد؟
و) وضع امامت در امت‌های گذشته چگونه بوده است؟ آیا آنان، زحماتشان را به افراد کامل می‌سپردند و تربیت دیگران را به او وا می‌گذاردند یا در این باره سکوت می‌کردند؟ آنان درباره نصب کردن یا انتخاب امام چه شیوه‌ای داشته‌اند؟ این شیوه با روش امت اسلامی متفاوت بوده است یا خیر؟
ز) آیا پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) و یارانش امامت را، انتصابی مي‌دانستند یا آن را بسان دیگر مقام‌های اجتماعی، موضوعي مردمي مي‌شمردند؟
ح) آیا حکومت حق که حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) مأمور تشکیل آن بود، بدون سرپرستی امام معصوم و آگاه از معارف اسلامی ممکن است یا خیر؟
ط) پیامبر اسلام درباره آینده امتش، کدام یک از این کارها را انجام داد؟
ـ بی تفاوتی درباره آینده دین
ـ انتخاب سیستم حکومت شورایي برای امت
ـ تعیین جانشین برای خود
بنابراین، مسأله امامت جنبه‌های مختلفی دارد که به لحاظ آنها بحث از آن ضروری و پر فایده است.
3. در اثبات ضروری بودن بحث از امامت، دلیل‌های گوناگوني وجود دارد که به برخی اشاره می‌کنیم:
نخست این که باید به دقت اندیشید پس از رحلت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم)، مرجع امت مسلمان در معارف دینی کیست؟ آیا آنان به هیچ مرجع فکری و علمی‌ای که معارف دینی را برایشان بیان کند، احتیاج ندارند و همیشه می‌توانند به قرآن کریم و احادیث شریفی که از آن حضرت در اختیار دارند، عمل کنند؟ یا این که امت آن حضرت، هیچ‌گاه از فیض الهی و نعمت دین بی‌نیاز نمی‌شوند و همیشه باید شخصي معارف ديني را براي مردم تفسير و مشکلات و پرسش‌های فکری‌شان را حل کند؟
افزون بر اين، گفت‌وگو درباره امامت، بحث در ماهیت حکومت اسلامی و شیوه فرمان‌روایی در جامعه دینی پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) است و چنین موضوعی همیشه ارزنده به شمار می‌آید؛ زیرا در اسلام، احکام فراوانی وجود دارد که اجرای آن بر عهده حاکم مطلق جامعه اسلامی است؛ یعنی هر چند خطاب قرآن در تبیین آن احکام، جامعه و افراد است، ولي به یقین، رهبر مسلمانان باید آن را اجرا کند. بنابراین، چنان‌چه احکام دین را جاودانه و غیر منسوخ می‌دانیم و به عبارت دیگر اگر خاتمیت و جاودانگی اسلام را پذیرفته‌ایم، باید ضمانت اجرایی آن را نیز تعیین کنیم؛ يعني بگوییم آیا برای اجرای احکام الهی در طول تاریخ زندگی بشر به ويژه ميان امت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) ، وجود اصلی به نام امامت و رهبری لازم است یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا امام را باید خدای بزرگ برگزیند یا مردم؟ تا این مسأله که زیربنای دیگر مباحث حکومت اسلامی است، مشخص نشود، هیچ گفتار دیگری سامان نمی‌یابد. بنابراین، یکی دیگر از جنبه‌هاي مبحث امامت، شیوه تشکیل حکومت اسلامي است که هیچ روشن‌فکر لیبرالی نمی‌تواند خود را از این بحث که پایه خوشبختی‌ها و بدبختی‌هاست، بی‌نیاز بداند.
گفتنی است برخی افراد در اثبات ضرورت بحث از امامت، دلیل دوم، یعنی لزوم ادراک ماهیت حکومت اسلامی پس از پیامبر خاتم را در اولویت قرار می‌دهند، ولي برخی اندیشه‌وران اسلامی، این شیوه را نمی‌پذیرند و در رد آن می‌گویند:
ما مسأله‌ای داریم به نام حکومت، می‌خواهیم ببینیم تکلیف حکومت از نظر اسلام چیست؟ آیا موروثی و تنصیصی است که هر حاکمی، حاکم بعد را تعیین کند و مردم هیچ دخالتی نسبت به حکومت نداشته باشند؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) شخصی را معین کرد و او نیز شخص دیگری را برای پس از خودش تعیین کرد و او فرد دیگری را، و تا دامنه قیامت، تکلیف امر حکومت این است که همیشه تعیینی و تنصیصی است. و قهراً این مسأله به ائمه(علیهم السلام) اختصاص ندارد؛ زیرا آنان دوازده¬نفرند و این تعداد، براساس معتقدات شیعه نه بیشتر می‌شود نه کمتر. طبق این سخن، قانون کلی در باب حکومت، از نظر اسلام این است که پیغمبر، حاکم بود و باید حاکم پس از خودش را تعیین کند. آن حاكم نيز حاکم پس از خودش را و تا دامنه قیامت چنین باشد. اگر اسلام دنیا را هم بگیرد و بنا بشود که مقررات اسلامی در تمام نقاط آن رعایت شود چه به صورت حکومت واحد و چه به صورت حکومت‌های متعدد، قانون همین است. در این صورت، اصلاً لازم نیست حاکم جامعه اسلامی را خداوند تعیین کند، بلکه پیامبر اکرم به اقتضای این که از جانب خداوند مدیر و سیاستمدار است می‌تواند کسی را که به صلاحدید خودش به عنوان حاکم پس از خودش معین کند و آن شخص نیز به صلاحدید خودش حاکم پس از خود را مشخص سازد و تا آخر.
اگر امامت را به این شکل ساده و در سطح حکومت مطرح کنیم و بگوییم امامت یعنی حکومت، آن وقت می‌بینیم جاذبه آنچه اهل سنت می‌گویند از آنچه شیعه می‌گوید بیشتر است؛ چون آنان می‌گویند یک حاکم حق ندارد حاکم پس از خود را تعیین کند، بلکه مردم باید آن را تعیین کنند؛ چون آنان حق انتخاب دارند.
در تفكر شیعه، این مسأله که خلافت علی(علیه السلام) تنصیصی بوده است، فرع بر یک مسأله دیگر است که آن مسأله، اساسی‌تر از این مسأله به شمار می‌آید. ما هرگز نباید چنین اشتباهی را مرتکب شویم که تا مسأله امامت در شیعه مطرح شد، بگوییم یعنی مسأله حکومت، تا کسی بگوید: حالا که امامت فقط برای حکومت است، امام لازم نیست افضل از جمیع جهات باشد بلکه افضلیت نسبی کافی است. خلاصه مسأله امامت را این گونه مطرح کردن اشتباه بزرگی است که حتی برخی قدمای متکلمان آن را مرتکب شده‌اند، ولی باید بدانیم كه حکومت، از فروع و یکی از شاخه‌های خیلی کوچک مسأله امامت است و این دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد.
4. مسأله امامت، جانشینی پیغمبر است؛ يعني آیا با رحلت پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) برای بیان تعالیم آسمانی که در آن، اجتهاد شخصی جايز نيست، انسانی وجود داشت که آن گونه که ایشان مرجع و مبین و مفسر بودند، مرجع احکام دین باشد، یا خیر؟
باید پرسيد که آیا امامت، پيرو نبوت است؛ يعني مي‌توانيم بپذيريم که با وجود امام، کس دیگری شایسته حکومت بر مردم نيست. چنان‌که با وجود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) چنین بود، یا خیر؛ امامت، پيرو نبوت نیست؟
امامت در نگاه شیعه، در سطحی بالاتر از حکومت مطرح است که عبارت است از: «بیان و توضیح اسلام و مرجع بودن برای احکام دینی و سطح عصمت و خطاناپذیری و حکومت یکی از شؤون آن است».
آری، «متکلمان شیعه بر اساس این دیدگاه که نظریه امامت از ارکان آموزه‌های دینی است، بحث آن را در آثار کلامی مطرح می‌کنند. روش متکلمان شیعه در بحث امامت عامّه، تحلیلی و منطقی است. آنان با ابزارهای منطقی، شرایط استمرار نبوت و چگونگی عدم نفی غرض از نبوت را پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) تحليل مي‌كنند و هم‌چنين ضرورت عقلی نصب امام به وسیله خداوند و شرایط امام، مانند عصمت و دیگر مباحث مربوط به آن را مطرح می‌کنند.»
با توجه به اين مطالب می‌توان گفت: اساسی‌ترین دلیل ضرورت بحث از امامت، پاسخ به این پرسش‌هاست: آیا پس از رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) تبیین و تفسیر معارف وحیانی برای مردم در تمام دوران زندگی بشر لازم است یا خیر؟ اگر لازم است آیا باید کسی که از هر جهت جز مقام نبوت، بسان آن حضرت است، در این کار جانشین او شود یا خیر؟ آیا پیامبر خدا چنین کسی را به مردم معرفی کرده است یا خیر؟ آیا معرفی چنین شخصی به فرمان الهی بوده است یا نظر شخصی خود پیامبر؟
به یقین، در پی پرداختن به موضوع جانشینی پیامبر اعظم، مسأله حکومت اسلامی نیز مطرح می‌شود؛ یعنی پس از اثبات لزوم امامت برای استمرار نبوت، می‌توان بحث کرد كه: چون پیامبر خدا حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) حاکم علی الاطلاق جامعه اسلامی بود، و حکومت همان گونه که از شؤون نبوت است، از شؤون امامت نیز به شمار می‌آید؛ یعنی کسی که شایستگی مقام امامت به معنای مفسر معارف وحیانی بودن را دارد، حکومت بر مردم نیز حق بلامنازع اوست.
از جمله دلایل ضرورت بحث از امامت این است که ما باید آنچه را در این باره حق می‌دانیم، نسل به نسل به فرزندانمان و به همه حق‌جویان و حق‌خواهان منتقل کنیم؛ از این رو، بحث از امامت همیشه ضروری است.


کد مطلب: 45

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/45/ضرورت-بحث-امامت

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir