با بررسی تأثیر اندیشه مهدویت در شکلگیری قیام و حکومت فاطمیان، چنین استنباط میشود که اندیشه مهدویت در شکلگیری حکومت فاطمیان نقش اساسی و عمدهای را داشته است، چرا که ابوعبدالله از ابتدای دعوت خود و آشنایی با مردم کتامه و بربر، آنها را به مهدویت عبیدالله دعوت کرده و اساساً هدف خود را با صراحت برای آمادهسازی و زمینهسازی ظهور حضرت مهدی ذکر نموده است. فاطمیان با بررسی سابقه مردم بربر، دریافته بودند که در آن مناطق اندیشه مهدویت ریشه دوانده و مردم آرمانخواه و ستمدیده بربر برای رهایی از ظلم و ستم حاکمان، در انتظار تحقق وعده و بشارت تشکیل حکومت مهدی برای نجات از مشکلات بودند. از این رو، فاطمیان شعارهای خود را بر دو محور اصلی، «مهدویت» و «الرضا من آل محمد» قرار دادند.
مقدمه
مهدویت و اندیشه آن، از صدر اسلام در کلام گوهر بار پیامبر و ائمه(عليه السلام)، مطرح و مشخصات مهدی موعود بیان شده است. از این رو، از همان ابتدا عدهای برای اهداف مادی خود، از اندیشه مهدویت بهره جستهاند، فرقههای مذهبی و سیاسی بسیاری بر همین اندیشه و مبنا شکل گرفتند. بعد از غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، حکومتهای مختلف برای رسیدن به قدرت، دولت خود را دولت حضرت مهدی نامیدند، به طوری که رهبران آنها از اسامی «مهدی»، «القائم»، «المنتظر»، «ابوالقاسم» و... استفاده کردند و خود را مهدی موعود نامیدند.
فاطمیان نیز به رهبری عبیدالله المهدی از اندیشه مهدویت برای نفوذ در بین مردم بهره گرفتند و به جنبش و قیام خود سامان بخشیدند. عبیدالله در مغرب زمین، افریقا و مصر به دلیل شرایط مناسب برای اندیشه مهدویت، سالها به حکمرانی پرداخت. بنابراین، در این پژوهش به زمینههای موجود در این سرزمینها و تأثیر اندیشه مهدویت در شکلگیری و پیروزی قیام فاطمیان خواهیم پرداخت.
مذهب فاطمیان
با توجه به قرائن برگرفته از مجموع پژوهشها و تحقیقهای انجام شده درباره مذهب فاطمیان میتوان شیعه اسماعیلی بودن فاطمیان را مسلم و نزدیک به حقیقت دانست. قاضی نعمان، فقیه و دانشمند بزرگ اسماعیلیان، به اسماعیلی بودن فاطمیان تصریح میکند و عبیدالله مهدی، مؤسس حکومت فاطمیان را مهدی موعود برمیشمرد و در این باره روایات بسیاری را ذکر میکند. البته «الحاکم لدین الله» تحت تأثیر وزیرش ابو علی افضل بن امیر جیوش، به شیعه امامیه گروید. ولی بعد از قتل وزیر دوباره به مذهب اسماعیلیه بازگشت.
علتهای مختلفی برای گزینش مذهب اسماعیلیه در نزد فاطمیان وجود دارد که در میان مباحث به پارهای از آنها اشاره خواهد شد. مسلم به نظر میرسد که عبیدالله در این مذهب میتوانست خود را مهدی موعود معرفی کند. او خود را اولین امام دوره ظهور خواند و با تغییراتی که در بعضی اصول اسماعیلیه انجام داد، دوره ستر (امام پنهانی و غایب) را با ظهور خودش پایان یافته برشمرد. از علتهای دیگر میتوان به استفاده از جنبه ظاهری شریعت و استفاده از تفسیر ظاهر و باطن اشاره کرد.
موقعیت جغرافیایی افریقا و مغرب
منابع تاریخی و جغرافیای اسلامی مغرب را، سرزمینهای شمال افریقا از غرب مصر تا ساحل اقیانوس اطلس ذکر کردهاند. واژه مغرب نزد فاتحان مسلمان که به این منطقه روی آورده بودند، ناشناخته بود، عربها در آن زمان این منطقه را «آفریقیه» مینامیدند. با گسترش فتوحات اسلامی تا ساحل اقیانوس اطلس و از آنجا تا اندلس، به تدریج لفظ مغرب متداول شد، و آفریقیه به منطقهای بین قیروان تا طرابلس محدود گردید.
موقعیت جغرافیایی افریقا و مغرب با کوهها، دشتها و سواحلش به شکلی بود که امکان مقاومت را برای ساکنان آن آسان میکرد. این موقعیت در دوران اسلامی، سدی در برابر نفوذ و استقرار خلفا بود، چنان که مسلمانان این مناطق را در طول هفتاد سال فتح کردند. از عوامل گسترش دعوت فاطمیان، موقعیت جغرافیایی این نواحی و دوری افریقا از مرکز خلافت عباسیان در بغداد و دیگر مراکز قدرت بود. این موقعیت، زمینه شورش و قیام را در این مناطق، به خصوص برای فاطمیان هموار میکرد، زیرا عبیدالله، بعد از پیروزی به فکر تأسیس شهر جدیدی برای مرکزیت و پایتخت حکومت خود افتاد تا بتواند در مقابل شورشیان مقابله کند. بنابراین، او شهر مهدیه را که با اسمهای «شهر رحمت»، «جزیره الفنار» یا «الفارم» در تاریخ آمده است، بنیان گذارد و در سال 308 هجری در مهدیه مستقر شد.
طبقات اجتماعی و قبایل افریقا و مغرب
هنگامی که مسلمانان مغرب را فتح کردند سه طایفه، «رومیها»، «افارقه» یا «افاریق» و «بربرها» در آن ساکن بودند. منظور از رومیها، بیرانسیها بودند که در زمان فتح مغرب در آنجا میزیستند. آنان غیر بومی و دارای نفوذ و قدرت بودند و به عنوان صاحبان قدرت سیاسی، فئودالها و زمینداران، در مناطق ساحلی و شهری زندگی میکردند.
عربها، اصطلاح «افارقه» یا «افاریق» را برای غیر بربرهای ساکن مغرب به کار میبردند. این گروه را عجمهای غیر عرب هم میگفتند.
بربرها ساکنان اصلی افریقا و مغرب بودند که بعد از پیروزی مسلمانان در مغرب، ترکیب طبقاتی آن منطقه را تغییر دادند. آنها در قرن سوم از نیروهای عظیم جهان اسلام به شمار میرفتند. فاطمیان با طرح شعارهای موافق طبع بربرها آنها را به طرف خود کشاندند و نیروی نظامی عظیمی را برای جنگ و قیام تشکیل دادند.
از قبایل مهم دیگری که در تحولات افریقا و مغرب در آستانه قیام فاطمیان نقش اساسی داشتند، قبایل «کتامه»، «ضهاجه» و «زنایه» بودند. ابوعبدالله با جمعآوری اطلاعات از این قبایل آنها را از جهت نیرو و قدرت حامیان خوبی برای فاطمیان میدانست.
ورود اسلام به سرزمین مغرب با جنگهای طولانی همراه بود و بربرها با پذیرش اسلام، به تحقق عدالت و حقوق پایدار و برابر با مجاهدان عرب امیدوار بودند. این مناطق، دولت مستقلی نداشتند و والیان انتخاب شده خلفا، بر این منطقه حکم میراندند. عملکرد آنها، اعتراضهای گسترده بربرها را به دنبال داشت. والیان، بربرها را غلام خود میدانستند و گاهی علامت مخصوص محافظ و نگهبان والی به دست آنها میزدند. بنابراین، اعمالی که قبل از ورود اسلام بر آنها اعمال میشد، بعد از اسلام نیز رواج یافت. عملکرد والیان، افزون بر اسراف و خوشگذرانی آنان، موجب پشتیبانی بربرها از هر گونه شورش و مخالفت علیه اعراب شد. در این منطقه، آرامش و امنیت مورد انتظار مردم به دست نیامد، مگر در دوره عمرو بن عبدالعزیز (99 ـ 101) که تا حدودی آرامش نسبی در این مناطق برقرار شد. این وضعیت در دوره حکومت بنیامیه نیز ادامه داشت، و در دوره عباسیان هم که با شعار «الرضا من آل محمد» روی کار آمدند و انتظارات مردم این منطقه را برای برقراری حکومت عادل بالا بردند، وضع به همین گونه بود؛ به مردم ظلم و ستم میشد و همراه آن، ناآرامی، تحقیر و گرسنگی و مشکلات دیگر نیز برقرار بود، به طوری که زمینه ایجاد قیام و دولتهای جدید را در این مناطق به وجود آوردند که از جمله آنها دولت فاطمیان بود.
فاطمیان با حکومتهای موجود برخورد کردند و پایههای حکومت خود را بر مناطق تحت امر این حکومتها در افریقا و مغرب بنا نهادند. فاطمیان با زمینهسازی مناسب و با استفاده از اندیشه مهدویت که مردم این سرزمین با توجه به احادیث نبوی و ائمه معصومین، منتظر ظهور مهدی موعود برای برقراری حکومت عادل و ریشهکنی ظلم و ستم برای نجات از مشکلات بودند، عوامل استحکام و تداوم حکومت و پیروزی در قیام خود را ایجاد کردند. آنها دریافتند که اوضاع سیاسی بعد از اسلام در این سرزمین، حکومت مورد انتظار مردم را روی کار نیاورده و مردم آرمانخواه و آرمانگرا با الهام از احادیثی که وضع شده بود، منتظر ظهور مهدی موعود از سرزمین مغرب بودند. بنابراین، فاطمیان با طرح شعارهای متناسب به آرمانگرایی مردم، قیام کردند و نخست قیام خود را برای آماده کردند ظهور مهدی موعود معرفی کردند. پیروزی و پیدا کردن پایگاه مردمی آنها را میتوان در سایه برخوردهای ناشایست والیان، خلفا و اعراب بعد از اسلام دانست.
تاریخ سیاسی قیام فاطمیان در افریقا و مغرب
قیام و دعوت رسمی فاطمیان با مأموریت ابوعبداله شیعی آغاز شد. نقش او در پیروزی فاطمیان مهم بود، و بیش از هر عامل و رهبر دیگری، در شکلگیری و زمینهسازی حکومت فاطمیان تأثیرگذار بود. بنابراین، نخست زندگینامه و شخصیت او را بررسی میکنیم. مورخان درباره اسم و اصل ابو عبدالله اختلاف دارند؛ اغلب نام او را «ابو عبدالله حسین بن احمد بن محمد بن زکریّا» ذکر کردهاند و او را عرب و اهل کوفه یا صنعای یمن و یا ایرانی و اهل رامهرمز دانستهاند، اما بیشتر اصل او را از کوفه و عرب برشمردهاند.
ابوعبداله را با القاب «شیعی»، «محتسب»، «معلم» و «شرقی» نام بردهاند؛ «شیعی» به جهت شیعه بودن، «محتسب» برای اینکه قبلاً در بصره محتسب بوده، «معلم» به سبب اینکه او قبل از گرویدن به مذهب اسماعیلیه، شیعه دوازده امامی به شمار میرفته و مذهب امامیّه را تعلیم میداده است. او را شرقی نامیدهاند زیرا از شرق برای تبلیغ به مغرب آمده بود. آغاز امر ابو عبدالله در هالهای از ابهام است، ولی او را امامی مذهب، صوفی و ساکن کوفه دانستهاند که با برادرش ابوالعباس در نزد فیروز داعی الدعاة اسماعیلیان، به مذهب اسماعیلی گروید. او بعد از مدتی بدون اینکه امام اسماعیلیی را دیده باشد، به دستور فیروز به «ابن حوشب» داعی اسماعیلی در یمن پیوست، و در آنجا تعلیمات اسماعیلی را از ابن حوشب فرا گرفت. ابن حوشب او را فردی مستعد برای دعوت اسماعیلیان یافت و به مغرب فرستاد.
ابوعبداله به مدت فاصله دو حج در یمن توقف کرد، او ماموریت یافت که به مکه برود و حجاج کتامه را برای تبلیغ و دعوت اسماعیلیه به مغرب همراهی کند. ابوعبداله در مکه با حجاج کتامه ملاقات کرد و روزها با آنها جلسههای بحث، بیشتر بر محور اهلبیت به خصوص علی(عليه السلام)، برگزار نمود. بعد از پایان موسم حج کتامیها زا ابوعبدالله که اظهار کرده بود برای تبلیغ و تعلیم قرآن به مصر میرود، درخواست کردند که به همراه آنها به کتامه برود. او پذیرفت و در بین راه به صورتی خود را عرضه داشت که کتامیها تحت تأثیر ورع، زهد و علم او قرار گرفتند و همگی به خدمت او پیوستند. آنها در سال 280 هجری، قمری به کتامه رسیدند. ابوعبدالله در بدو ورود به مغرب در قریهای کوهستانی به نام «ایکجان» مستقر شد.
او به تبلیغ و دعوت قبایل پرداخت؛ در ابتدا فضایل علی(عليه السلام) را بیان مینمود و در انتها اطلاعاتی از مهدی منتظر، صاحب دعوت، به آنها داد. او بیان میکرد که زمان ظهور مهدی موعود نزدیک است. ابوعبدالله بعد از اطمینان از شیخ کتامه، حقیقت دعوت خود را بر او آشکار ساخت و مذهب خویش و امامت اهلبیت پیامبر(صلي الله عليه و اله و سلم) را اعلام کرد و آنها را به «الرضا من آل محمد(صلي الله عليه و اله و سلم)» و مهدویت عبیداله مهدی فرا خواند. بنابراین، شیخ کتامه، علما و مردم کتامه به او پیوستند.
ابوعبداله در مدت اقامت خود در این منطقه توانست اجتماع کاملی از آنها تشکیل دهد و تشکیلات نظامی خوبی را در هفت گروه و در رأس هر گروه یک نفر از افراد اعتمادپذیر خود بگمارد. او قواعد اخلاقی مستحکمی را مقرر کرد؛ ارزش و منزلت افراد، براساس رعایت این قواعد اخلاقی باشد و غنی و فقیر و رئیس و غیر رئیس همسان بنمایند. او برای ایجاد اتحاد و استحکام روابط، اعضای گروه هفتگانه را «اخوان» نامید. هر کدام از این گروهها، همدیگر را «اخ» میخواندند.
ابوعبدالله بعد از اینکه از جانب دولت اعلبیان تهدید شد، از ایکجان به تازروت منتقل شد. مردم آن دیار با او بیعت کردند و ابو عبدالله با این بیعت دارای قدرت و شوکتی عظیم گشت.
بعد از اتحاد قبایل تحت لوای دعوت فاطمیان، ابوعبدالله شهر «میله» را تصرف کرد و بعد از کشته شدن «احول» به دست «زیادة الله سوم اغلبی»، لشکریان ابوعبدالله در سراسر منطقه قدرت یافتند. در این زمان، ابو عبدالله وعده ظهور مهدی را داد و گفت:
در همین زمان مهدی ظهور میکند و مالک سراسر زمین خواهد شد، خوشا به حال کسی که نزد من آید و مرا اطاعت کند.
به هر صورت، ابو عبدالله بعد از تلاش و فعالیت فراوان و جنگهای متعدد و زمینهسازی برای ظهور مهدی موعود، توانست زمینه ورود عبیدالله و هجرت او را از سلمیه به افریقا و مغرب فراهم آورد. او در واقع مردم را برای ظهور عبیدالله آماده کرد و در تبلیغ و قیام خود موفق شد. موفقیت ابو عبدالله را میتوان در عوامل زیر خلاصه کرد:
1. استفاده از مکانهای طبیعی و صعبالعبور و دور از دسترس دشمنان، مانند قلعه «ایکجان»؛
2. اتکا بر خبرگیری از دشمن و اعزام گروههای اطلاعاتی و جاسوسی و برنامهریزی براساس اطلاعات به دست آمده برای حمله و دفاع؛
3. استفاده از شیوه جنگ و گریز؛
4. پایداری و تداوم در محاصره شهرهای دشمن؛
5. پذیرش صلح و امان از جانب دشمنان و درخواستکنندگان.
ایجاد پایگاهی معنوی با موقعیت ویژه برای مردم، محوری است که در کنار عوامل و شیوههای یاد شده به پیروزی نهایی ابوعبدالله و تصرف مناطق وسیعی بین «؟؟طیف» در غرب، «قیروان» در شرق، «طبنه» در جنوب و «قالمه» در شمال در عرض چند سال انجامید و شهرهای افریقا به تصرف ابوعبدالله در آمد. ابوعبدالله پیوسته همراه آنان بود و آنان را به جهاد در راه برقراری دولت مهدی و نابودی اغلبیان و عباسیان تشویق میکرد. علاوه بر زهد، تواضع، وقار، وفای به عهد و امانت ابوعبدالله شیعی که موجب خوشنامی وی و تخریب شخصیت والی افریقا شد، تشکیل دولت مهدی و آماده ساختن مردم برای ظهور مهدی، مردم آرمانخواه منطقه را تشنه تشکیل دولت موعود و نقشآفرینی آنها در این دولت کرده بود که به پیروزی ابوعبدالله و آماده شدن ورود عبیدالله انجامید. او مردم را منتظر ظهور عبیدالله کرد و تلاش مردم را برای تشکیل دولت منتظر میدانست. بنابراین، نقش و تأثیر اندیشه مهدویت را تا مرحله ورود عبیدالله، میتوان در تاریخ سیاسی قیام فاطمیان نقش محوری و اثرگذار دانست. ابوعبدالله با تبلیغ مهدویت عبیدالله و استفاده از زمینههای موجود درباره مهدویت، منطقه را قبل از قیام آماده ورود عبیدالله کرد و از او خواست که به سوی مغرب حرکت کند. در این بخش، قبل از بحث حرکت عبیدالله بهتر است به زندگی عبیدالله، مؤسس و امام فاطمیان اشاره کرد.
فاطمیان و مؤسس آن
فاطمیان یا عبیدیان نخستین دولت شیعی بودند که در تاریخ ظهور کردند. در آغاز حکمرانی آنها تنها منطقهای در افریقا بود که به تدریج به تونس، الجزایر، مغرب، مصر، شام، حجاز، یمن، دیاربکر، موصل و بعضی از نواحی عراق گسترش یافت. مؤسس حکومت فاطمیان عبیدالله مهدی بود و بعد از وی سیزده حاکم از نسب او حکومت کردند. مدت حکومت آنها از سال 297 تا 567 هجری مدت 270 سال بود و در سال 567 به دست ایوبیان منقرض شدند. مؤسس حکومت فاطمیان ابو محمد عبیدالله المهدی بود. در نسب و همچنین فاطمی بودن او، اقوال متعددی وجود دارد. فاطمیان و عدهای از مورخان عبیدالله را از نوادگان امام جعفر صادق(عليه السلام) میدانند که از طریق عبدالله بن میمون بن محمد بن اسماعیل به امام میرسد. در مقابل عدهای او را فرزند تقی بن الوفی بن الرضی برمیشمرند و انتساب او را به امام صادق(عليه السلام) نفی میکنند.
عبیدالله مهدی در سال 266 هجری در قریه سلمیه حمس متولد شد، اما دیگرانی محل تولد او را کوفه میدانند. او تحت تربیت پدرش که یکی از ائمه اسماعیلیه بود، پرورش یافت و پدرش برای پذیرش مهدویت عبیدالله تلاش بسیاری کرد. عبیدالله بعد از پدرش، رهبری مذهبی اسماعیلیان را بر عهده گرفت، و در سال 297 هجری به حکومت مغرب و افریقا رسید. سرانجام او بعد از 24 سال حکومت و شصت سال زندگی در سال 322 هجری درگذشت.
دعوت ابو عبدالله از عبیدالله مهدی
چنانکه بیان شد، بعد از زمینهسازی ابو عبدالله برای دعوت از عبیدالله که تا آن زمان دعوت را به نام او انجام میداد، پیکی به نزد عبیدالله در سلمیه فرستاد و از وی دعوت کرد تا به جانب افریقا حرکت کند.
عبیدالله که در سلمیه سکونت داشت، در سال 289 هجری قبل از حمله قرمطیان از سلمیه خارج شد. سلمیه در دوره مأمون عباسی، محل هجرت ائمه اسماعیلی بود. چون ائمه اسماعیلی در آن شهر مستقر شدند، برای نشر و دعوت مردم، «دعاة» و مبلغان را به شهرهای دیگر فرستادند. از این رو، سلمیه مرکز بزرگی برای اسماعیلیه به شمار میرفت، و ائمه اسماعیلی بیشتر در سلمیه ساکن بودند. به همین دلیل، عبیدالله هم در این شهر میزیست.
او با دعوت ابو عبدالله از سلمیه حرکت کرد و تا رسیدن به قیروان و تشکیل حکومت در شهرهای «رمیله» فلسطین به مدت دو سال و در مصر، طرابلس، قسطیلیه مدتی ساکن شد. او به سلجماسه رفت و مدت کوتاهی در آن شهر زندانی شد و بعد از آزادی از زندان به کمک ابو عبدالله، عاقبت در ماه صفر سال 297 هجری به قیروان رسید و خلافت فاطمیان را بنیان گذارد که بعد از خلافت عباسیان، مهمترین خلافت اسلامی در قرون میانه بود.
زمینههای سیاسی موفقیت فاطمیان و نقش اندیشه مهدویت در زمینهسازی سیاسی
اوضاع خاص سیاسی این دوره، در بسترسازی برای قیام و پیروزی فاطمیان نقشآفرین بوده است. اوضاع خاص افریقا و مغرب و اوضاع جهان اسلام و بخش دیگر که اندیشه مهدویت به آن بر میگردد، عواملی است که در دومین نیمه قرن سوم در زمینههای سیاسی خلافت فاطمیان تأثیر میگذارد. ضعف کلی خلافت عباسیان به خصوص در ناحیه افریقا و مغرب، از عوامل اولیه بسترسازی برای قیام فاطمیان و نقطه آغازین بستریسازی به شمار میرود.
مردم ناحیه افریقا و مغرب با وضعیت و مشکلات خاصی که در دوره امویها داشتند، بعد از تصاحب حکومت از سوی عباسیان و با توجه به شعار آنها، به بهبود وضعیت و مشکلات خود امیدوار بودند که در این دوره نیز امیدشان به یأس و ناامیدی تبدیل شد. در میان مناطق خلافت عباسیان، منطقه افریقا و مغرب با توجه به موقعیت جغرافیایی و وضعیت خاص اجتماعی و سیاسی آن، از مناطق مشکلساز برای خلافت عباسیان به شمار میرفت. خلفای عباسی در حفظ وضعیت موجود سعی داشتند، زیرا از بهبود وضعیت این مناطق ناامید بودند. به همین دلیل عباسیان از ابتدا در مغرب حضور مقتدرانهای نداشتند، و اولین منطقهای هم که از نفوذ خلافت عباسیان خارج شد، اندلس در غرب عالم اسلام بود. با افزایش ضعف و انحطاط خلافت در نواحی مختلف عالم اسلام از جمله افریقا و مغرب، بر حرکات استقلالطلبانه نیز افزوده میگشت.
خلافت عباسیان، افزون بر وضعیت نابسامان داخلی، با انشقاق در نهضت اسماعیلیان و شکلگیری نهضت قرامطه نیز درگیر بودند، در حالی که داعیان فاطمی در افریقا و مغرب به فعالیت تبلیغی و نظامی گستردهای میپرداختند.
از عوامل دیگر که فاطمیان را در اهدافشان یاری کرد، نیروی انسانی عظیم و گستردهای بود که در قیام فاطمیان حضور داشتند. بعد از ورود اسلام به افریقا و مغرب، سربازان و نیروهای نظامی بسیاری در آنجا بودند. توصیفی که مورخان از نیروی نظامی همراه ابو عبدالله شیعی میکنند، حکایت از نفرات بسیار و توانایی آنها در صحنههای مبارزه و جهاد دارد، به طوری که در قرن سوم هجری بربرها از جهت نیرو و قدرت، از عظیمترین نیروی انسانی جهان اسلام به شمار میآمدند.
ابو عبدالله با انگیزه و هدفی که در مردم و نیروی نظامی این منطقه ایجار کرد، تمام توان آنها را در خدمت خیام فاطمیان گرفت. او خود را از زمینهسازان ظهور مهدی موعود و جهاد خود را مقدس میدانست. آنان با تبلیغی که ابو عبدالله شیعی و داعیان قبل از او کرده بودند، ظهور مهدی موعود را از آن منطقه انتظار داشتند. آنان تلاش خود را برای زمینهسازی ظهور و تشکیل حکومت جهانی مهدی موعود بر میشمردند. ابو عبدالله قیام خود را به طور صریح و آشکار برای برقراری دولت مهدی موعود اعلام میکرد.
از دیگر عوامل عدم نفوذ دیگر فرقههای اسماعیلیه در افریقا، افتراق مهمی بود که در نهضت اسماعیلیه در نیمه دوم قرن سوم پدیدار گشت. دعوت اسماعیلیان، به صورت گسترده در نقاط مختلف جهان اسلام به رهبری واحد از سلمیه در شام انجام میشد. عدهای معتقدند که این انشقاق بعد از رسیدن عبیدالله مهدی به رهبری مرکزی اسماعیلیان در سلمیه انجام شد و وی برای انجام اصلاحاتی درباره عقیده امامت اسماعیلیان تلاش کرد که این اصلاحات به افتراق در نهضت و مذهب اسماعیلیه منتهی شد. اسماعیلیان تا آن موقع محمد بن اسماعیل را هفتمین و آخرین امام خود میشناختند. او را مهدی موعود میدانستند و در انتظار ظهور او به عنوان امام قائم بودند، اما ناگهان در سال 286 هجری عبیدالله مدعی امامت اسماعیلیه برای خود و اسلامش گردید و در اصول و عقاید امامت تغییرات و اصلاحاتی انجام داد تا بتواند ادعای خود را توجیه کند. البته اصلاحات او تنها درباره امامت نبود بلکه بعضی از تهدیدات و مفاهیم جدید و قواعد تازه را هم در اسماعیلیه وضع کرد. این اصلاحات غیر منتظره باعث انشقاق در نهضت اسماعیلیه و شکلگیری قرامطه گردید. آنان همچنان بر امامت و مهدویت «محمد بن اسماعیل» وفادار ماندند و از ادعا و رهبری عبیدالله رویگردان شدند و اصلاحات او را نپذیرفتند.
به اعتقاد «دشراوی» اختلاف بین عبیدالله و قرامطه بیشتر از اینکه جنبه دینی داشته باشد، جنبه سیاسی داشت. حمدان و عبدان از رهبران قرامطه عراق، درصدد ایجاد یک حکومت مستقل در عراق برآمدند و به همین علت در پی جدایی از دعوت سلمیه بودند.
قرامطه پس از انشعاب اسماعیلیه در سال 286 هجری نواحی شرق خلافت اسلامی، مثل بحرین، یمن، عراق، شام، ناحیه جبال و مغرب ایران و سند، نفوذ و پایگاهی به دست آوردند که در افریقا و مغرب به آن دست نیافتند. در اواخر قرن سوم که دعوت اسماعیلیه در مغرب آغاز شد، تنها داعیان هوادار عبیدالله در آن منطقه فعالیت میکردند. عدم نفوذ دیگر فرقههای اسماعیلیه در افریقا و مغرب، موقعیت مناسبی را برای ابو عبدالله شیعی، داعی بزرگ فاطمیان فراهم آورد که به دور از اختلافات اسماعیلیان در شرق عالم اسلامی، به دعوت بپردازد.
ضعف فرقههای شیعه غیر اسماعیلی هم زمینه را برای فعالیت فاطمیان مناسب کرده بود. چهار فرقه «کیسانیه»، «زیدیه»، «اسماعیله» و «شیعیان امامی» از آغاز تشیع در افریقا فعالیت میکردند. در اواخر قرن سوم اسماعیله از بین این چهار فرقه، قوت و قدرت بیشتری داشت. کیسانیه (پیروان مختار ثقفی (م67هجری)) در نیمه قرن دوم از صحنههای فعالیت به طور کامل کنار زده شدند و پیروان خود را از دست دادند.
زیدیان که از اواسط قرن دوم در صحنههای سیاسی و نظامی فعال بودند، پس از شکستهای پیدرپی و کشتار و تبعید علویان که به تضعیف آنان در جامعه اسلامی انجامید، در آستانه قیام فاطمیان، قدرت خود را از دست دادند.
برخورد متفاوت شیعه امامیه با حوادث سیاسی ـ نظامی، نسبت به فرق دیگر موجب شد در صحنههای سیاسی و نظامی قرن دوم و سوم فعالیت گستردهای نداشته باشند. عدم حضور امامیه در عرصه فعالیتهای سیاسی ـ نظامی به دیدگاه بیان شده از طرف ائمه امامیه باز میگشت. ائمه امامیه به دلیل حرکتهایی که علویان انجام دادند و با ناکامی مواجه شدند، در آن شرایط حرکت نظامی نتیجهبخشی نداشتند و کوشیدند تا با ایجاد حرکتی فرهنگی و حفظ مرکزیت علمی و دینی تشیع، در برابر یورشها مقاومت کنند. عدم حضور امامیه در صحنههای سیاسی و نظامی به خصوص در قرن دوم و سوم زمینه را برای فرقه اسماعیلیه بیشتر آماده کرد. بعضی از پیروان شیعه به اسماعیلیه روی آوردند، زیرا خواستار اقدام عملی و نظامی در برابر حاکمیت عباسیان بودند. برای مثال، میتوان به سه رهبر برجسته اسماعیلیان در اواخر قرن سوم، یعنی «ابن حوشب»، «ابن فضل» رهبران اسماعیلیه یمن و «ابوعبدالله شیعی» رهبر اسماعیله در افریقا اشاره کرد که به بیان مورخان، هر سه در نخست امامی مذهب و بعد به آیین اسماعیلی در آمدند.
غیبت امام دوازدهم در سال 260 هجری موقعیت امامیه را در برابر اسماعیله، در صحنههای سیاسی تضعیف کرد، زیرا پیروان امامیه برخلاف اسماعیلیان، دیگر نامزدی برای گرفتن خلافت از دست عباسیان نداشتند. غیبت امام دوازدهم امامیه همزمان با اوجگیری دعوت اسماعیلیان بود. در مقابل، اسماعیلیان ظهور مهدی موعود را در آیندهای نزدیک به مردم بشارت میدادند. به هر حال، فاطمیان توانستند از عدم فعالیت گسترده سیاسی و نظامی دیگر فرقههای شیعه استفاده کنند و خود را تنها نماینده شیعه در میان علاقهمندان به اهلبیت(عليه السلام) و آرمانهای شیعه معرفی نمایند. آنان با ذکر روایات که برخی از آنها با روایات امامیه در تناقض بود، ظهور مهدی را از مغرب وعده دادند. آنان توانستند با طرح اندیشه مهدویت پایههای حکومت و قیام خود را مستحکم کنند و ملتهای دیگر را فرا خوانند که زیر نام و پرچم مهدی قیام کنند و به آنها بپیوندند.
تأثیر اندیشه مهدویت در اوضاع فرهنگی و مذهبی افریقا و مغرب
پذیرش اندیشه مهدویت و تبلیغ آن، با وضعیت فرهنگی و مذهبی در منطقه ارتباط مستقیم دارد. اقوام بربر، به مذهب و دین خود متعصب و مقید بودند. از این رو، آیین اسلام نسبت به مناطق و ممالک دیگر به کندی وارد مغرب شد، ولی وقتی اسلام را قبو کردند، در عمل به احکام دین و شریعت اسلام، کوشا، راسخ و مستحکم بودند. بربرها برای آموزش احکام دین به کودکان خود، معلم میآوردند و خود نیز در انجام واجبات فعال بودند و سعی میکردند که به واجب عمل کنند و از محرمات دوری نمایند. در بادیه نماز جماعت برپا میکردند و به درس قرآن میپرداختند.
نفوذ اسلام و سنت نبوی سبب شد که دعوتگران، داعیان و قیامکنندگان، به دعوت و قیام خود رنگ مذهبی دهند و سعی میکردند قیام و دعوت خود را برای مذهب معرفی کنند. از این قاعده فاطمیون هم برکنار نبودند. ابوعبدالله با صراحت، هدف از قیام خود را برای برپایی دولت مهدی موعود و جهاد در این راه بیان میکرد، و از آنجایی که احادیث بسیاری برای نزدیک بودن ظهور مهدی از مغرب جعل و وارد احادیث اهلبیت و پیامبراکرم(صلي الله عليه و اله و سلم) شده بود، قیام ابو عبدالله در نهایت مهدویت عبیدالله مهدی با این روحیه مذهبی و فرهنگی مردم زودتر پذیرفته شد. قیام آنها به جهت همان انگیزه مذهبی شکل مقدس به خود گرفت.
بیشتر سلسلههایی که از قرن دوم هجری به بعد نظیر فاطمیان، مرابطون و موحدون، تأسیس شدند، قدرت را از راه جنگ و پیروزی یک قبیله و یا گروهی از قبایل بر گروه دیگر به دست آوردند. مذهب عامل مهم دیگری است که در پیروزی و شکست خاندانهای مختلف تأثیر بسزایی داشت. هر یک از آنها با تشکیل فرقهای مستقل و یا متصل به شاخهای از یک فرقه، روبنای مشترکی را برای اجتماع قبایل بیان میکردند. آنها از طریق مذهب میتوانستند گروهی از قبایل را دور هم جمع کنند و از نیروی آنان استفاده نمایند. آنها به بیاعتنایی حاکمان، والیان و خلفا به دین استناد میکردند و خود را خواهان برپایی دین و مذهب و عامل به دین و احکام الهی نشان میدادند. حکومت مرابطان و عاملان آنها از پرهیزکاران زاهدپیشه تشکیل میشد که از قرن سوم به بعد، به جهاد پرداختند.
حکومت موحدون نیز همچون مرابطان، حاصل نهضت دینی بود که برای احیا و تجدید رونق اسلام حرکت خود را آغاز کردند. ابن تومرت بنیانگذار حکومت موحدون، زندگی زاهدانهای داشت و با موسیقی، شراب و کارهایی از این قبیل مخالفت میکرد.
به اعتقاد ابن خلدون، آنچه موجب برتری و قدرت یافتن بربرهای هوادار موحدون همچون «مصاده» بر قبایل بربر «زناته» شد، پیروی ایشان از دعوت دینی بود. با توجه به نفوذ مذهب در مناطق مختلف افریقا و مغرب، عامل دین در آن نقاط برای پیشبرد اهداف سیاسی مهم به شمار میرفت. در افریقا، در آستانه قیام فاطمیان، فقها دارای پایگاه قدرتمندی بودند. طبقهای به نام «صالحین» در کنار فقها نیز نفوذ بسیاری داشتند.
فاطمیان هم مانند بسیاری از قیامگران دیگر، با آشنایی به روحیات و عقاید بربرها و با تکیه بر مذهب و استفاده ابزاری از آن، برای پیشبرد اهداف سیاسی خودشان وارد منطقه شدند. آنها برای مشروعیت بخشیدن به قیام خویش و متحد کردن اجتماعهای قبیلهای بربرها، حرکت خود را حرکتی دینی معرفی کردند که در راستای قیام اصلاحگرایانه دینی است. آنها میدانستند که مبلغان اسماعیلیه، اندیشه مهدویت را در میان بربرها برانگیختهاند و بربرها منتظر ظهور مهدی هستند. از این رو، قیام خود را برای تشکیل حکومت مهدی نشان دادند و شعارهای خود را مطابق با روحیه اصلاحطلبانه و آرمانخواهانه، بربرها انتخاب کردند. فاطمیان از آرمانخواهی بربرها که نجات از مشکلات را در ظهور مهدی موعود و تشکیل دولت او میدانستند، با طرح قیام و جهاد برای تشکیل حکومت مهدی و همراهی با او، به بهترین شکل بهره گرفتند.
بنابراین، رنگ و بوی مذهبی دعوت، از اسباب قدرت و رکن اصلی قیام فاطمیان بود. آنها با طرح مهدویت عبیدالله مهدی، صیغه دینی و مذهبی قیام خود را دو چندان کردند و خیلی سریع در مغرب و افریقا پیشرفت کردند.
بسترسازی قیام فاطمیان اسماعیلی نیز نقش اساسی در گسترش مذهب تشیع در قبل از قیام فاطمیان داشت. گسترش تشیع در مغرب و افریقا سبب شد که فاطمیان با گزینش مذهب تشیع بر پایه اعتقادات اسماعسلی زودتر به مقصود و هدف نهایی خود برسند. پس در این قسمت از پژوهش، به سابقه تشیع در مغرب، افریقا و تاریخ ورود آن به منطقه و گسترش آن در آستانه قیام خواهیم پرداخت.
ورود تشیع به مغرب و افریقا
گسترش دعوت فاطمیان در افریقا و مغرب، حاکی از نفوذ تشیع و آشنایی با عقاید و افکار تشیع، به خصوص به رکن اصلی تشیع یعنی مهدویت و انتظار است. گرایشهای شیعه اهالی کتامه سبب آشنایی و توجه ابوعبدالله شیعی به آنان در اولین ملاقاتها شد. عوامل نفوذ تشیع در مغرب و افریقا را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1. نفوذ تشیع در مغرب به زمانهای قبل از قیام فاطمیان برمیگردد. ورود تشیع همزمان با ورود علویان به این منطقه بود. علویان مخالفِ خلافت، ابتدا در شرق قیام کردند، ولی وقتی که در این نواحی با شکست یا عدم استقبال مواجه شدند، توجهشان به مغرب معطوف شد تا آنچه را در شرق نتوانستند عملی کنند، در مغرب و افریقا تحقق بخشند. قیامگران علوی و شیعی در مغرب، از دیگر قیامگران موفقتر بودند. تشیع توانست حتی دولتهای خوارج را به متملکات خود اضافه کند و با تشکیل خلافت فاطمیان برای اولین بار، وحدت مغرب را مستقل از خلافت شرق ایجاد نماید.
2. از دیگر عوامل ورود تشیع به مغرب، آمدن خاندانهای عربی دوستدار اهلبیت(عليه السلام) بود.
علویان بیشتر نفوذ و پایگاه را در نزد قبایل مختلف بربر اعم از «بُنز» و «بُرانس» داشتند. همزمان با حضور علویان در مغرب، بعضی از گروههای عرب، برای به دست آوردن پایگاه و تشکیل حکومت به افریقا و مغرب روی آوردند، ولی موفق نشدند. در آغاز عصر عباسی، بعضی از رجال بنیامیه به مغرب فرار کردند و سعی داشتند پایگاهی سیاسی برای تشکیل حکومت به دست آورند، اما توفیق نیافتند.
بیشتر علویان مغرب از اولاد امام حسن(عليه السلام) بودند، چون قیامگران علوی بعد از قیام «زید بن علی» (م122 هجری) از نوادگان آن امام همام به شمار میرفتند. آنها برای در امان ماندن از تعقیب و زندان به مغرب میآمدند.
محمد (نفس زکیه) شش برادر داست که یکی از آنها به نام عیسی به افریقا آمد و گروه بسیاری از بربرها دعوت او را اجابت کردند.
آنچه به بسترسازی دعوت فاطمیان در افریقا و مغرب کمک کرد، نفوذ علویان در بین قبایل بربر بود. اگر دعوت و ظهور فاطمیان مسبوق به فعالیتهای علویان نبود، گرایش به ایشان با آن سرعت انجام نمیگرفت. مغرب با علویان و عقاید آنها آشنا و برای پذیرش آرای فاطمیان آماده بود، زیرا فاطمیان خودشان را از علویان میدانستند. سیاسی عبیدالله مهدی به خصوص در دوران قیام، معرفی خود به عنوان فاطمی و علوی بود، زیرا در نزد بربرها و مخالفان خلافت عباسیان، علویان برای خلافت مشروعیت داشتند. طرح مسئله و ادعای مهدویت عبیدالله المهدی، به همین دلیل بود. طبق اعتقادها و باورهایی که از علویان به بربرها منتقل شد، بربرها منتظر ظهور مهدی موعود بودند. به این دلیل مهدویت عبیدالله، آسانتر از تصور آنها در بین مردم بربر پذیرفته شد. فاطمیان به خوبی از موقعیت علویان استفاده کردند و از اندیشه مهدویت که علویان تبلیغ کرده بودند، در گسترش دعوت خود بهره جستند.
بربرها اهلبیت را نماد و سمبل تشیع میدانستند و گسترش تشیع در مغرب و افریقا به جهت نفوذ و جایگاه اهلبیت بود. اهلبیت(عليه السلام) از قرن اول هجری در مغرب پایگاه والایی داشتند. قبایل بربر، اهلبیت را تجلی آرزوهای ارضا نشده خود، مثل عدالت اجتماعی، مساوات، برابری و اصلاح وضعیت موجود میدانستند. انتساب به اهلبیت(عليه السلام) در بین آنها شرف و افتخار محسوب میشد. نام مبارک علی(عليه السلام) را بر کودکان خود میگذاشتند. به طور کلی بربرها محبت به اهلبیت به خصوص علی(عليه السلام) را جزء دین خود میدانستند. عبیدالله با انتساب خود به اهلبیت و انتخاب لقب فاطمی، توانست به حکومت خود مشروعیت ببخشد و مهدویت خود را بقبولاند، چرا که بربرها منتظر ظهور مهدی از خاندان اهلبیت بودند.
زمینههای اجتماعی استفاده از اندیشه مهدویت در شکلگیری فاطمیان
زمینههای موجود و بافت اجتماعی مردم مغرب و افریقا یکی دیگر از زمینههایی بود که فاطمیان در تشکیل حکومت خود از آن به خوبی بهره گرفتند. اندیشه و تفکر مهدویت در لایههای اجتماعی مردم این منطقه قبل از قیام و در هنگام قیام، اثر عمیقی گذاشت. به طوری که پذیرش ادعای مهدویت فاطمیان را هموار کرد. زمینه اجتماعی پذیرش مهدویت و جذابیت آن در بین مردم را میتوان در ترسیم مدینه فاضله انسانی در دوران ظهور مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و بشارت به تحقق عدالت و رفاه اجتماعی بشر در این زمینه جستوجو کرد. مدینه فاضلهای که ایده و تحقق آن از دیرباز ذهن فرهیختگانی، همچون افلاطون، فارابی و دیگران را به خود مشغول کرده بود، به ارائه شاخصههای تحقق آن مدینه آرمانی پرداختند. تحقق این مدینه با توجه به شرایط و شاخصههای تحقق آن در جهان کنونی به رؤیا تبدیل شده است. محوریترین اصول مدینه فاضله، اصل عدالت و حکومت عدل است.
دین اسلام تحقق این آرمان را در ظهور مهدی موعود و تشکیل دولت کریمه آن حضرت میداند. احادیثی که شاخصههای دولت حضرت مهدی را بیان کردهاند، بر دو اصل عدالت و رفاه اقتصادی بیشترین تأکید را دارند. شاید پس از اصل عدالت، رفاه اقتصادی دومین موضوعی باشد که جوامع تحت ظلم و ستم در آرزوی آن هستند. بنابر روایات در منابع امامیه، اهل سنت، اسماعیلیه و دیگر فرق، مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در موقعیتی ظهور میکند که فساد و بیعدالتی جوامع را فرا گرفته باشد. حدیث مشهور «یملاء الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛ مهدی بعد از اینکه زمین پر از ظلم و ستم شد، ظهور میکند و عدل و عدالت را حاکم مینماید.»
پیامبر و بیشتر ائمه بر اصل حاکمیت عدل و عدالت در دولت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تأکید دارند. روایات مشترک بسیاری از علمای برجسته اسماعیلیه و امامیه درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و خصوصیات او نقل شده است، ولی اسماعیلیه بعضی از روایات اختصاصی را در توجیه امامت و مهدویت رهبر فاطمیان بیان کردهاند که این روایات ظهور مهدی موعود را در آینده نزدیک از مغرب وعده دادهاند. وجود این روایات و تبلیغ داعیان اسماعیلی موجب گرایش مردم مغرب و افریقا به تفکر مهدویت در قبل از قیام فاطمیان گردید و سهم مهمی را در این باره ایفا کرد. برای روشن شدن مطلب، به پارهای از روایات ذکر شده در آثار قاضی نعمان (م363 هجری) فقیه و شخصیت برجسته فاطمیان اشاره میکنیم:
مهدی سیصد سال بعد از هجرت پیامبر از مغرب ظهور میکند.
او 297 سال بعد از هجرت ظهور میکند.
قاضی نعمان این روایات را چنین تفسیر کرده که او در ده سال آخر سال سیصد بعد از هجرت ظهور میکند.
فاطمیان، علاوه بر اینکه ظهور مهدی را نزدیک میدانستند، محل ظهور او را از مغرب اعلام میکردند. در روایتی از پیامبر آوردهاند:
ان الشمس تطلع من مغربها علی رأس ثلاثمئة من هجرتی؛
یعنی بعد از گذشت سیصد سال از هجرت من خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد.
قاضی نعمان از این روایت چنین نتیجه میگیرد که چون خورشید چه در گذشته و چه در آینده از مغرب طلوع نکرده و نخواهد کرد، پس منظور پیامبر ظهور عبیدالله مهدی در افریقا و مغرب است.
علاوه بر حدیث بالا، در احادیث بسیاری به ظهور مهدی از مغرب اشاره شده که برای رعایت اختصار از بیان آنها پرهیز میشود.
داعیان فاطمی به مردم بشارت میدادند که به زودی به آرزویشان خواهند رسید. با این وعده و روایات، زمینه اجتماعی مناسبی را برای تبلیغ اندیشه مهدویت و ادعای عبیدالله مهدی به وجود آوردند. مردم منطقه که سالها از فقر و تنگدستی و ظلم و ستم حاکمان و والیان به ستوه آمده بودند، دستیابی به نظام عادل و رفاه اقتصادی را در حمایت و پیوستن به فاطمیان میدیدند، به طوری که مهدویت عبیدالله مهدی به آسانی و با کمترین واکنش مردم پذیرفته شد و مورد حمایت قرار گرفت.
زمینه دینی و مذهبی اندیشه مهدویت در مغرب و افریقا
تفکر مهدویت مبنای دینی دارد، ولی به صورت تفکری سیاسی صرف در آمده بود که فرقهها از آن برای رسیدن به مقاصد خود استفاده میکردند، زیرا اقامه نظام عادل، آرزوی تمام محرومان بود. فاطمیان از این حربه همانند بسیاری از فرقههای دیگر برای پیشبرد مقاصد خود استفاده کردند. علاوه بر این در تفکر اسماعیلی، مهدی منتظر به این صورت به تصویر کشیده میشود که داعی اسماعیلی همان امام پنهانی است که جامعه در انتظار ظهور اوست تا در وقت مناسب، امور مسلمانان را در اختیار خود در آورد و به ظلم و ستم پایان دهد. آنها معتقد بودند چون امام قدرت پیروزی بر دشمنان را ندارد، اختفاء جایز است تا زمانی که قدرت کافی برای غلبه بر دشمنان را پیدا کند. ابو عبدالله شیعی پیشتاز نهضت فاطمیان، مردم را متوجه عبیدالله مهدی میکرد و به آنها میگفت که او در وقت مناسب امور شما را در دست میگیرد و مردم را به یاری او میطلبید.
این تفکر با این ویژگیها نسبت به تفکر امامیه در جامعه قرن سوم از محبوبیت بیشتری برخوردار بود، زیرا بعضی از پیروان امامیه از انتظار بدون ظهور و شرایط حاکم بر آنها، ملول و خسته شده بودند.
این ویژگیها و شرایط اسماعیلی، سبب جذب و گرایش مردم به فاطمیان و مهدویت عبیدالله مهدی گردید.
داعیان فاطمی از میزان گسترش تفکر و اندیشه مهدویت در بین مردم افریقا و مغرب اطلاع داشتند، چرا که تفکر مهدویت قبل از حضور داعیان فاطمی هم به صورت گسترده در مغرب وجود داشت. در آنجا مکانهایی به عنوان محل ظهور مهدی، بین قبایل بربر شهرت یافته بود. تعدادی از مورخان به مسجدی در خارج از شهر «ماسه» در کنار دریای مدیترانه اشاره میکنند که مردم اعتقاد داشتند مهدی منتظر که زمین را پر از عدل و داد میکند، از آن مسجد ظهور خواهد کرد.
همچنین در برخی از قصص ادبی مغرب بشارت ظهور دولت مهدی وجود داشت و در کنار آن، بعضی از منجمان و شاعران خبر از ظهور مهدی میدادند. قاضی نعمان در کتاب افتتاح الدعوة اشعار و پیشگویی منجمان را آورده است که نشان از نفوذ و پذیرش تفکر مهدویت در بین توده مردم جامعه مغرب دارد.
تفکر مهدویت را نخستین بار در مغرب «عبدالرحمن بن زیاد بن انعم» (م161 هجری) مطرح کرد. به اعتقاد بعضی از مورخان معاصر عبدالرحمن تحت تأثیر دو داعی اولیه اسماعیلیان در مغرب، یعنی ابوسفیان و حلوانی به نشر این عقیده پرداخته است. اگر این سخن را بپذیریم، نشان از آن دارد که تفکر مهدویت نخست براساس عقاید اسماعیلیان شکل گرفت. روایاتی منسوب به ابن انعم در دست است که براساس آنها، قبایل از سراسر نقاط به افریقا روی خواهند آورد و اشاره میکند که علت این رویکرد، رفاه اقتصادی و عدالت امامشان است. در ادامه این روایت از قول ابن انعم، نقل میشود:
امامی که عدالت را در افریقا منتشر میکند 37 سال دیگر امور را تحت اختیار خود میگیرد. بعضی دیگر این مدت را 23 سال بیان میکنند.
بنابراین، فاطمیان با این سابقهای که در مهدویت و تفکر آن در محل قیامشان داشتند، به آسانی از اندیشه مهدویت به نفع قیام خود سود بردند. قیام و ادعای مهدویت عبیدالله را همان مهدی موعود معرفی کردهاند که در روایات به آن بشارت دادهاند و مردم در انتظار آن بودهاند. پس با توجه به زمینههای موجود در بین مردم مغرب و افریقا در آستانه قیام، فاطمیان قیام خود را با دو شعار محوری که هر دوی آنها ریشه در مهدویت دارد، آغاز کردند. شعار اول، مهدویت بود که به طور مفصل به تفصیل آن پرداخته شد. شعار دوم «الرضا من آل محمد» بود.
نتیجهگیری
با بررسی تأثیر اندیشه مهدویت در شکلگیری قیام و حکومت فاطمیان، چنین استنباط میشود که اندیشه مهدویت در شکلگیری حکومت فاطمیان نقش اساسی و عمدهای را داشته است، چرا که ابوعبدالله از ابتدای دعوت خود و آشنایی با مردم کتامه و بربر، آنها را به مهدویت عبیدالله دعوت کرده و اساساً هدف خود را با صراحت برای آمادهسازی و زمینهسازی ظهور حضرت مهدی ذکر نموده است. فاطمیان با بررسی سابقه مردم بربر، دریافته بودند که در آن مناطق اندیشه مهدویت ریشه دوانده و مردم آرمانخواه و ستمدیده بربر برای رهایی از ظلم و ستم حاکمان، در انتظار تحقق وعده و بشارت تشکیل حکومت مهدی برای نجات از مشکلات بودند. از این رو، فاطمیان شعارهای خود را بر دو محور اصلی، «مهدویت» و «الرضا من آل محمد» قرار دادند.
از ابتدای شروع قیام تا پیروزی آنها تأثیر اندیشه مهدویت را میتوان به وضوح درک کرد. اندیشه مهدویت زمینه مناسبی را در زمینههای سیاسی، فرهنگی، مذهبی، دینی و اجتماعی برای تبلیغ و ادعای مهدویت فراهم نمود. این اندیشه در همه این زمینهها اثر گذاشته بود. فاطمیان هم از این زمینهها برای تحقق اهداف خود سود بردند. عبیدالله مهدی به دلیل اینکه جنبه دینی به قیام خود بدهد و حکومت خود را تنها حکومت مشروع معرفی کند، اولاً خود را از اهلبیت برشمرد، ثانیاً لقب «مهدی» را برای خود و «القائم» را برای پسرش نهاد و ثانیاً پایتخت و مرکز حکومت خود را با تأسیس شهر جدیدی به نام «مهدیه» آغاز کرد تا کاملاً قیام خود را دینی و در راستای اهداف دینی در اذهان مردم جای دهد. او توانست با این برنامه و حرکت پایگاه روحی و معنوی محکمی برای مردم ایجاد کند و قیام خود را در راستای اندیشه مهدویت مورد انتظار مردم معرفی نماید. به دلیل ایجاد این اندیشه و پایگاه روحی و معنوی، مردم جهاد خود را با الهام از سخنان و تبلیغهای ابوعبدالله، مقدس و بسترساز ظهور مهدی موعود دانستند و با تمام قوا خود را در اختیار قیام فاطمیان قرار دادند. با این کار نیروی انسانی عظیمی تشکیل شد که از مهمترین عوامل پیروزی فاطمیان به حساب میآمد. بنابراین، از سه عامل مهم (نیروی انسانی، اندیشه مهدویت و زمینه مناسب آن در مغرب و افریقا و ضعف خلافت عباسیان) که در موفقیت عبیدالله نقش داشتند، دو عامل اول به طور مستقیم متأثر از اندیشه مهدویت، و عامل سوم هم به طور غیر مستقیم از این اندیشه متأثر به شمار میرود. چون مردم مغرب و افریقا از ظلم و ستم عباسیان به ستوه آمده بودند و از فقر و بیعدالتی رنج میبردند، نجات خود را در تحقق دولت مهدی موعود میدیدند. از طرفی دیگر، فاطمیان با استفاده از جهالت بربرها و بیان احادیث دیگر درباره ظهور در تضاد بودند، مانند ظهور مهدی بعد از سیصد سال از هجرت پیامبر و ظهور او از مغرب توانستند از زمینه موجود درباره مهدویت به نفع حکومت خود، بهره بگیرند، به طوری که ادعای مهدویت عبیدالله با کمترین واکنش منفی مردم پذیرفته شد و مردم او را به عنوان مهدی موعود قبول کردند.
علتهای تأثیرگذاری اندیشه مهدویت در شکلگیری حکومت فاطمیان را میتوان در ده جمله زیر خلاصه کرد:
1. آنها با هدف مهدویت و حکومت قیام کردند؛
2. به جهت نفوذ اندیشه مهدویت زمینههای مناسب این قیام فراهم بود؛
3. آنها با شعارهای «الرضا من آل محمد» و «مهدویت» از این اندیشه سود بردند و خود را تنها حکومت مشروع معرفی کردند؛
4. از واکنش مردم میتوان به میزان آمادگی آنها درباره مهدویت پی برد؛
5. به جهت این اندیشه جهاد در راه قیام را مقدس میدانستند؛
6. فاطمیان خود را از نسل اهلبیت و فاطمه زهرا(عليها السلام) معرفی کردند تا از محبت مردم به اهلبیت(عليه السلام) به نفع خود استفاده کنند؛
7. مردم منتظر ظهور مهدی از نسل فاطمه زهرا(عليها السلام) و اهل بیت(عليه السلام) بودند، و عبیدالله خود را همان شخص موعود معرفی کرد؛
8 . انتخاب القاب «مهدی» و «القائم» به دلیل غایب بودن اندیشه مهدویت در میان مردم بود؛
9. اندیشه مهدویت به اندازهای در منطقه رواج یافت که در قصص ادبی، اشعار، پیشگویی منجمان و فرهنگ مردم اثرگذار بود؛
10. از قیامهای مهم آن دوران، با نام مهدویت و ادعای مهدویت اشخاص، میتوان به میزان و عمق این اندیشه پی برد.
بنابراین، همه این عوامل و زمینهها سبب شد که فاطمیان پس از تأسیس دولت، 270 سال حکومت کنند.
منابع و مآخذ
1. بروکمان، کارل، تاریخ دول و ملل اسلامی، مترجم هادی جزایری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، اول 1346هـ.ش.
2. سیف آزاد، عبدالرحمن، تاریخ خلفای فاطمی، مجله ایران باستان، اول، 1341هـ .
3. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، دوم، 1381.
4. ابن خلدون، عبدالرحمن، الصبر و دیوان المبتداء و الخبر، مؤسسه الاعلمی، اول، بیتا.
5. الیمانی، محمد بن محمد، سیرة الحاجب، مجلة کلیة الادب، قاهره، 1936م.
6. لقبال، موسی، دور کتامه فی تاریخ الخلافة الفاطمیه...، الشرکة الوطنیه، الجزایر، 1976م.
7. حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، مؤسسه دار احیاء التراث العربی، بیتا.
8 . ابن اثیر، حمدالدین، الکامل فی التاریخ، دار احیاء التراث العربی، اول، بیروت، 1408هـ.ق.
9. البغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، مکتبة دار التراث، قاهره، بیتا.
10. اشعری قمی، المقالات و الفرق، تحقیق محمد جواد مشکور، انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، 1360ش.
11. قاضی نعمان، افتتاح الدعوة، دار الثقافه، بیروت، اول، 1970م.
12. نوبختی، فرق الشیعه، مکتبة الفقیه، قم، چهارم، بیتا.
13. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تصحیح محمد بن فتحالله بدران، مکتبة الانجلو المصریه، دوم، بیتا.
14. مجله تخصصی علوم سیاسی، ص116، سال اول، شماره اول تابستان 1377، (مقاله به قلم محسن مهاجری).
15. علامه مجلسی، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، اول، 1403هـ.ق.
16. کلینی، ابوجعفر، اصول کافی، ترجمه رسولی محلاتی، بیتا، مکتبة الصدوق.
17. قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمه، چاپ نشر اسلامی، قم، سوم، 1414هـ.ق.
18. چلونگر، محمد علی، زمینههای پیدایش خلافت فاطمیان، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، اول 1381.
19. الوزان الفاسی، حسن بن محمد، وصف افریقا، ترجمه محمد حجی و محمد اخضر، دار المغرب، بیروت 1983م.
20. سعد زغول، عبدالحمید، تاریخ المغرب الغربی، منشأة المعارف، اسکندریه، 1994م.
21. التمیمی، محمد ابن احمد تمیم، طبقات علماء افریقیه، چاپ الجزایر، 1914م.
22. ابن حوقل نصیبی، صورة الارض، دار مکتبة الحیاة، بیتا.
23. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم، فی معرفة الاقالیم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1987م.
24. یاقوت الحموی، شهابالدین ابی عبدالله، معجم البلدان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1978م.
25. غلاف، عبدالکریم، قراة جدیده فی تاریخ المغرب، دار الغرب الاسلامی، بیروت، اول 1996م.
26. الضهاجی، ابی عبدالله محمد، تاریخ فاطمیان، ترجمه کتاب ملوک بنی عبید و سیرتهم، ترجمه حجتاله جودکی، امیرکبیر، تهران، اول 1378هـ.ش.
27. ابن خرداذبه، ابوالقاسم، عبیداله بن عبدالله، المسالک و الممالک، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1988م.
28. ابن عبدالحکم، عبدالرحمن بن عبدالله، فتوح افریقیا و الاندلس، مکتبه المدرسة و دار الکتاب، لبنان، 1946م.
29. مؤنس، حسین، فتح العرب للمغرب، ص267، مکتبة الثقافة الدینیه، قاهره، بیتا.
30. ابن عذاری، احمد بن محمد، البیان المُغرِب فی اخبار الاندلس و المَغرب، دار الثقافه، بیروت، بیتا.
31. دکتر هالم، هاینتس، فاطمیان و سنتهای تعلیمی و علمی آنان، ترجمه فریدون بدرهای، نشر پژوهش، تهران، اول، 1377ش.
32. قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، بیدار، قم، بیتا.
33. دشراوی، فرحات، الخلافة الفاطمیه بالمغرب، دار المغرب الاسلامی، بیروت، اول، 1994م.
34. سرور، محمد جمالالدین، تاریخ الدوله الفاطمیه، دار الفکر العربی، مصر، اول، 1994م.