مقدمه
اعتقاد به ظهور منجي موعود و برقراري حكومت جهاني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، از اصليترين اعتقادات متمايز مكتب نجاتبخش تشيع به شمار ميرود. اين موضوع در باورها، مناجاتها و دعاهاي شيعي به بارزترين شكل به چشم ميخورد. امروزه اين باور، به دلايل مختلفي رفتهرفته در حال تبديل شدن به اعتقاد و خواست عمومي جامعه بشري است. بدبختانه، در عصر فرامدرنيته كه علم و فنآوري استيلا دارد و انواع مكاتب به ظاهر عقلاني و پيشرفته بشري سردمدارند، نهتنها سعادت كه صلح، امنيت و آرامش واقعي براي بشر حاصل نيامده است. بسياري از انسانها با معضلات بيشماري مانند جنگ، گرسنگي، بيسوادي، عقبماندگي، جهل و خرافهپرستي مواجهند. جنگها و تهديدهاي بيپايان، همچنان بر فضاي زيست رواني و فيزيكي انسانها سايه ميافكند. از سوي ديگر، انسان و جامعه به ظاهر پيشرفته غربي نيز با دوري از تعاليم الهي، سر در گريبان تمايلات نفساني و ماديت صرف سوداگرايانه نهاده و در حقيقت معنا و هويت واقعي انساني خود را از دست داده و در بحران معناي زندگي و تحير، گمگشتگي و از خود بيگانگي بيشتري قدم نهاده است. همين مسئله، رفتهرفته در او احساسي به وجود آورده كه بدان منجيخواهي گويند.
خوشبختانه با ظهور انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(قدّس سرّه)، توجه به امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و آموزه مهدويت، چه در ايران و چه در كشورهاي مسلمان و چه در سطح دنيا، افزايش فوقالعادهاي يافته و البته اين عنايت در چند سال اخير بسيار بيشتر شده است؛ بهويژه آنكه طرح اينگونه مسائل از قالبهاي سنتي پيشين خارج گشته و از منظرهاي مختلف و تازه، ابعاد آكادميك گستردهاي يافته است. امروزه مراكز پژوهشي و آموزشي مختلفي در سطح حوزهها، دانشگاهها و رسانههاي مكتوب، ديداري و شنيداري و در پاسخ به خواست و عطش بيپايان عمومي، با نگاهي ژرفانديشانه و ملاحظه مقتضيات زماني و مكاني جديد، در سطوحي به اين موضوع گسترده ميپردازند.
كتاب نگرشهاي نو به آموزه مهدويت نيز به اين منظور و براي پاسخگويي به اين نياز نوشته شده و از منظرهاي جديدي به مسئله آموزه مهدويت و حيات طيبه مهدوي ميپردازد.
در فصل نخست، مفهوم و جايگاه و كارآيي آموزه مهدويت و نوع تعامل آن با پارهاي از مفاهيم به ظاهر همپيوند تشريح ميگردد؛ در فصل دوم، به گونهاي تفصيلي به دو ارمغان اساسي حكومت طيبه مهدوي يعني «عدالت» و «امنيت» پرداخته ميشود؛ فصل سوم، شامل مباحثي تطبيقي در مقايسه دو آموزه جهانيسازي غربي و جهانيسازي مهدوي است و در آن به طور مستدل و با ذكر معايب و معضلات جهانيسازي غربي، برتري جهانيسازي مهدوي اثبات ميگردد؛ در فصل چهارم، پس از توضيح موضوع با اهميت حقوق محيط زيست، رعايت آرماني اين حقوق در آموزه و حيات طيبه مهدوي به بحث كشيده ميشود؛ در فصل پنجم، ضمن نقد مباني ليبرال ـ دموكراسي و تشريح ايرادها بر اين الگو و مدينه فاضله كاذب جهان سرمايهداري غرب، بيست شاخص برتري دينسالاري سپهري مهدوي (آخرين وجه تكاملي مردم سالاري ديني) بر نظامهاي بشري و بهويژه بر ليبرال ـ دموكراسي تبيين ميشود.
در خاتمه جا دارد از مؤسسه آينده روشن (پژوهشكده مهدويت) براي نشر اين اثر تشكر نمايم. با اين اميد كه اين تلاشها مرضي درگاه ذات احديت و موجب خشنودي آن امام همام يعني موعود منتظر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گيرد.
بهرام اخوان كاظمي
استاديار دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز
شهريور 1385
فصل اول
مفهومشناسي و جايگاه آموزه مهدويت
اصطلاح «دكترين» و يا به بياني «آموزه»، از واژهها و مصطلحاتي به شمار ميرود كه به تازگي وارد مباحث و ادبيات مهدويتشناسي شده است. صاحبنظران درباره وجه تسميه، ميزان رسايي و كاربرد دكترين مهدويت، اختلاف نظر دارند. حتي برخي، اصطلاحات ديگري را براي اشاره به اين موضوع پيشنهاد دادهاند. در نتيجه، براي توضيح بيشتر مطلب، در اين فصل تلاش شده تا با طرح پرسشهايي، تنوير لازم در اين زمينه صورت گيرد و به دنبال آن، جايگاه آموزه مهدويت و كارآمدي آن در عصر حاضر تشريح شود. بنابراين، طرح پرسش و پاسخهاي هفتگانه ذيل بدين منظور صورت پذيرفته است:
الف) تعريف لغوي و اصطلاحي دکترين و نوع کاربرد آن
واژه «Doctrina» در زبان لاتين به معناي دکترين، آموزش و علم است. کلمه Doctrine با تلفظ، املا و معاني مشابه نيز به زبانهايي مانند انگليسي و فرانسوي راه يافته است. براي نمونه، اين اصطلاح در سال 1160ميلادي به معناي علم و دانستن وارد زبان فرانسه شد و ريشه آن در اين زبان از کلمه «docere» به معناي آموزش دادن است. دکترين در زبان فارسي به اصطلاح «آموزه» ترجمه شده، هر چند در لغتنامههاي عمومي به معناي اصول، عقيده، مجموعه عقايد پيروان يک مکتب و نيز پيشنهادها ترجمه شده است. فرهنگ لغتهاي غيرفارسي، مترادفهايي مانند دگم (نکات و اصول ترديدناپذير)، تئوري، افکار، سيستم، تز، مذهب و فلسفه براي دكترين ياد كردهاند، اما شايد بتوان چند تعريف ديگر را براي بيان كاربرد دكترين به اجمال ارائه كرد:
1. مجموعهاي از مفاهيم که با تأکيد بر صدق خود، مدعي ارائه تفسيرهاي لازم در عرصههاي عملي و کنشهاي حيات بشري و الگوهاي ضروري براي هدايت و اداره حيات مزبور در اين قلمروند؛
2. مجموعه آرا، عقايد، سازوکارها و راهکارها و آموزشها که تفسيرهاي راهبردي از حوزههاي اساسي حيات بشر در عرصههاي نظري و عملي را براي بهزيستي و مديريت بهينه حيات فردي و جمعي بشر ارائه ميدهند؛
3. مجموعه افکار و عقايد مکتبي ادبي يا فلسفي يا اصول ترديدناپذير يک مذهب.
دکترينها ميتوانند در عرصههاي مختلف مذهبي، فلسفي، اخلاقي، هنري، ادبي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ارائه شوند.
ب) تفاوت دکترين با مفاهيمي چون ايدئولوژي، مکتب، نظام و گفتمان
ابتدا يادآور ميشويم كه فقدان تعاريف قطعي و اجماعي از واژهها، مفاهيم و اصطلاحات، از مشکلات مباحث علوم انساني است، تا جاييکه گاهي براي يک اصطلاح مانند «قدرت»، نزديك 150 تعريف ذکر ميشود. علاوه بر اين، نبود تيقّن در معاني واژهها سبب شده كه اين تعاريف در برخي و يا حتي بسياري از بخشهاي خود، داراي همپوشي و ترادف معنايي باشند. در نتيجه، در تفکيک تفاوت معنايي اصطلاح دکترين با مفاهيمي مانند ايدئولوژي، مکتب، نظام و گفتمان، ممکن است با مشکلات و همپوشيهاي معنايي روبهرو شويم، ولي در هر صورت بهطور قطع ميتوان اذعان کرد که دکترين، با وجود برخي هماننديها، به معناي اين مفاهيم نيست. در بين اين مفاهيم، ايدئولوژي معناي بسيار گستردهتري را دربرميگيرد و حتي در تعاريف متعددي، ايدئولوژي را شامل دکترين و اعم از آن دانستهاند و رابطه «عموم و خصوص من وجه» را بين آنها قائل شدهاند. براي نمونه، در تعريف ايدئولوژي گفتهاند:
1. مجموعهاي از آرا، اعتقادات و دکترينهاي خاص درباره يک دوره، يک جامعه يا يک طبقه اجتماعي؛
2. سامانهاي (سيستمي) از آرا و فلسفهها درباره جهان و زندگي.
البته در برخي تعاريف ديگر، ايدئولوژي را زيرمجموعه و محتواي دکترينها به شمار ميآورند؛ همچنانكه گفتهاند، ايدئولوژي مجموعهاي سامانمند از آراست که يک دکترين را ميسازد. برخي ديگر از تعابير درباره ايدئولوژي بدين شرح است:
1. ايدئولوژي، فلسفه سياسي ـ اجتماعي و سامانمندي از انديشههاست که از جامعه طرحي آرماني دارد، ميخواهد جهان را توضيح دهد، آن را دگرگون سازد و اين دگرگونسازي را از هواداران خود طلب ميکند؛
2. به تعبير مارکس، ايدئولوژي «آگاهي دروغين» و دستهاي از باورهاي غيرواقعي به شمار ميآيد که بيانگر خواستها و سودهاي يکي از طبقات اجتماعي است و تصويري نادرست از جهان و امور را به ذهن متبادر ميکند. از طريق اين آگاهيهاي دروغين و باورهاي کاذب، هم مردم خود را ميفريبند و هم طبقات غالب و استثمار كننده آنان را فريب ميدهند.
3. ايدئولوژي مجموعه تجليات ذهني است که همراه با ايجاد پيوند ميان افراد پديدار ميشود و از راه تحريک حواس به وسيله واقعيت خارجي در آگاهي انسان شکل ميگيرد؛
4. ايدئولوژي حالاتي از آگاهي است که با عمل سياسي پيوند دارد و تقريباً به صورتهايي از آگاهي اطلاق ميشود که به شکل واژهها يا گفتار ( discours،discus) درآمده باشد. ايدئولوژي اصولاً و صرفاً گفتار نيست، بلکه هستهاي غيرکلامي به شمار ميآيد که حالت وجودي آن کلامي است. بنابراين، گفته ميشود که ايدئولوژي گفتاري مبتني بر عمل سياسي است.
با وجود اين تعابير، ايدئولوژي با وجود پارهاي هماننديها، به معناي دکترين به كار نميرود و در عين حال نيز تعبيري مناسب براي بيان انديشه مهدويت نيست؛ زيرا ايدئولوژي اساساً از حيث ارزشي، نه درست است و نه نادرست، بلکه فقط امكان دارد كه موفق يا ناموفق و منسجم يا نامنسجم باشد. ايدئولوژي را فقط ميتوان براساس ناکارآيي و انسجامنداشتن آن نقد کرد؛ افزون بر آنکه امروزه از اصطلاح ايدئولوژي، نسبتاً براي تبيين و نامگذاري مجموعه افکار نظامهاي فکري بسته، قشري، دگماتيک و جزمانديش و مانند آن استفاده ميكنند و واژه ايدئولوژي را غيرارزشي و فقط عملگرايانه ميدانند؛ همچنانكه «ژان بشلر» پنج کارکرد ايدئولوژي را شامل صفآرايي يا جبههگيري، توجيهگري، پردهپوشي (که نوعي حيلهگري سياسي براي فريب ديگران است)، موضعگيري، دريافت يا ادراک ميداند. ايدئولوژي از اين منظر، ابزاري سياسي است که بهويژه در کارکرد «دريافت يا ادراک»، عمل سياسي را ساده ميكند، تمامي جامعه را در خود جاي ميدهد و رو به آينده دارد.
اما درباره «مکتب» (School, Ecole) و تفاوت آن با دکترين بايد گفت که به نظر ميرسد مکتب، بسيار عامتر از اصطلاح دکترين و حتي ايدئولوژي باشد؛ زيرا ممكن است دکترينها، ايدئولوژيها و گفتمانهاي بسياري را در خود جاي دهد. مکتب در حقيقت، معرف حوزهاي است که بر بنيادي خاص بنا شده و روشها، آموزشها و تعاليم و پيروان ويژه خود را دارد، ولي اساس اين آموزشها و تعاليم و راهکارها در حوزههاي نظري و عملي، بر محوري واحد و اسلوبي ويژه پيريزي شده است.
اصطلاح دکترين با اصطلاح «نظام» (order ـ ordre) نيز ممكن است مشابهتهايي داشته باشد؛ هر چند اين دو، مترادف نيستند. در تعريف نظام گفته شده که جامعه در هر زمان راهحلهايي را براي حل مشکل توزيع کالاهاي کمياب (قدرت، ثروت، منزلت و...) و انتخاب نهادها و ارزشها نشان ميدهد. اين راهحلها ممکن است موفق يا ناموفق باشند و با هم همآهنگ يا ناهمآهنگ باشند، ولي مجموع چنين راهحلهايي را ميتوان نظام ناميد. شايد هر نظام دربرگيرنده دکترينهاي يگانه و يا متعددي باشد، همچنانكه دکترين نيز ممكن است سرانجام خود را به طراحي نظامي سياسي، اجتماعي، فکري و... معطوف کند.
همچنين معمولاً گفتمان، چه از لحاظ پيچيدگي معنايي و چه از لحاظ سطح کمي و کيفي، اعم از دکترين نيست، بلکه معمولاً دکترين امكان دارد از گفتمانهاي متعدد استفاده کند؛ زيرا گفتمان به معناي گفتوگوي متقابل، تبادل آرا و محاوره براساس استدلال است.
به نظر ميرسد که هيچ يک از اين اصطلاحات و تعابير نميتواند به درستي و کمال، بيانگر انديشه مهدويت باشد و بهتر است براي اين منظور از تعابير اسلامي و قرآني ـ و نه اصطلاحي غربي مانند دکترين ـ استفاده شود. شايد استفاده از تعابيري مانند حيات طيبه مهدوي يا حيات طيبه در عصر مهدوي، نظام يا حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، نهضت، قيام و يا اصلاح جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مناسبتر باشد. بهرهگيري از اصطلاح غربي دکترين، علاوه بر كافينبودن بار معنايي اين واژه، نوعي «تجددگرايي بياني ناموزون» و اسمگذاري تحميلي زمانه را به ذهن متبادر ميکند و در عين حال، انديشه سترگ مهدوي را به سطوحي نازل تقليل ميدهد؛ همچنانكه امروزه براي تبيين راهبرد فلان سياست يا متفكر و رئيسجمهور از اصطلاح دکترين ياد ميکنند، مانند: دکترين مونروئد، آيزنهاور، نيکسون، برژينسکي، برژنف، موازنه قوا و... .
همچنين با توجه به خنثا بودن مفهوم ايدئولوژي و گستردگي کاربردهاي منفي آن، استفاده از اين اصطلاح نيز توجيه ندارد. درباره مکتب بايد گفت كه اين واژه فاقد بار منفي است و حتي براي تبيين اديان الهي هم از آن استفاده ميشود؛ چون حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ارمغان آورنده مکتب و دين جديدي نيست و در حقيقت مکتب نبوي و علوي را تکميل ميكند و آنها را به سرانجام و مقصود نهايي ميرساند و در واقع احياگر اسلام است. با وجود اين، نميتوان از انديشه مهدوي، تحت عنوان «مکتب» ياد کرد و يا دستکم، عنوان مناسبي نيست؛ زيرا حضرت، مجدِّد مذهب و بزرگ مصلح و احياگر اسلامي است و نه واضع مکتب جديد. ايشان با زدودن خرافهها و حشو و زوايد از اسلام، غربت و مهجوريت را از اسلام نبوي و علوي ميزدايد و حيات آن را تجديد ميکند.
اصطلاحات نظام و گفتمان نيز رسايي لازم را براي بيان انديشه مهدويت ندارند؛ البته در بين تمام اين اصطلاحات، کلمه «نظام» در اين زمينه سزاوارتر مينمايد و ميتوان با افزودن کلمه قرآني «طيبه»، با کلمات «نظام طيبه مهدوي» از حکومت جهاني و انديشه مهدوي هم ياد كرد.
ج) چيستي دکترين مهدويت و معناي آن
به نظر ميرسد كاربرد واژه دكترين براي بيان انديشه مهدويت مناسب نباشد، ولي در هر حال، کساني که دکترين مهدويت را به کار برده يا ميبرند، دکترين را به معناي آموزههاي ويژه امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميدانند که تفسيري راهبردي از حوزههاي اساسي حيات بشري همچون انسانشناسي، سياست، اقتصاد، جامعه، حکومت، روابط بينالملل و... ارائه ميدهد و در حقيقت نوعي انديشه و سازوکار آرماني و در عين حال تحققپذير و جهانشمول براي نجات و بهزيستي حيات بشر بر مبناي احيا و تجديد اسلام نبوي و علوي است.
د) منزلت و موقعيت دکترين مهدويت در تعاليم اسلامي
همچنان که در بسياري از مکاتب فکري و مذهبي جهان امروز، اعتقاد به مصلح جهاني، مدينه فاضله، همچنين موعود و منجيگرايي و هزارهگرايي وجود دارد، نظام فکري و اجرايي مهدويت، در تعاليم اسلامي و آراي بسياري از فِرَق آن، منزلت و موقعيت ويژه و بالايي دارد. برخي از متفكران مانند ابنخلدون و بعضي ديگر به اين نظام فكري شبهاتي نارسا وارد کردهاند، ولي در گستره فِرَق اسلامي، اين اعتقاد به استواري وجود دارد. البته بديهي است اختلافاتي هم در اين زمينه وجود داشته که بيشتر آنها اعتقادي و يا در مورد شخصيت منجي يعني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. براي نمونه، درباره رجعت اختلافاتي وجود دارد و يا اينکه برخي از فِرَق سني بر خلاف تشيع به تولد آن حضرت در آينده معتقد هستند و مانند زيديه (از فرق شيعي) که معتقدند امام بايد قادر به جنگ و دفاع باشد. بنابراين، مهدي غايب را به امامت نميپذيرند و همچنين امامي را که کودک باشد نيز امام نميشمارند. در هر حال، اعتقاد به مهدويت، از ضروريترين اعتقادات اسلامي به ويژه شيعي به شمار ميرود و خاتميت و تکامل نهايي رسالت اسلام، منوط به ظهور مهدي موعود است و خاتميت قطعي اين دين مبين با آن معنا مييابد.
هـ) دکترين مهدويت؛ تئورياي در فلسفه تاريخ، فلسفه سياسي يا اعتقادي کلامي؟
منحصر كردن نهضت مهدويت به يک تئوري و فلسفه تاريخ يا فلسفه سياسي، چيزي جز کوچکنمايي اين نهضت اصلاحي جهانشمول جامعه بشري نيست. تئوري يا نظريه در بهترين صورت خود، بيان بررسي اثبات شده يا سازههاي تصوري و فرضيههاي ثابت شده درباره ماهيت واقعي اشياء و رابطه علت و معلولي بين پديدههاست و در واقع روابط علّي بين پديدهها و متغيرها را به طور شفاف تبيين ميكند و ميكوشد قدرت پيشبيني و آيندهنگري داشته باشد. بديهي است كه نظريه در صورت اثبات مکرر، به قانون علمي ميانجامد که در واقع از اصول کلي درباره رابطه حتمي، قطعي و هميشگي بين متغيرها حكايت ميكند و از مشاهده حقايق يا فرآيندهاي منطقي به دست ميآيد؛ در حالي که انديشه مهدويت، چه در حيطه نظري و چه در عرصه عملي، چيزي بسيار فراتر از يک يا چند نظريه تعميم نيافته محدودنگر و حتي فراتر از يک قانون علمي است و همچنين بسياري از حقايق، واقعيتها و کشف بسياري از مجهولات عالم بشري و سپهر آفرينش را در بردارد. البته با توجه به اينکه مباحث امامت در عرصه علم کلام مطرح ميشوند، انديشه مهدويت را ـ آن هم نه از باب حصر ـ در زمره اعتقادات کلامي ميتوان برشمرد؛ هر چند بسياري از حوزههاي علوم اسلامي نيز بدان اشارت دارند.
و) نقش دکترين مهدويت در دنياي جديد و در کنار ديگر تئوريهاي جهاني
در بسياري از اديان الهي و بشري و مکاتب فکري، انواعي از منجيگرايي، هزارهگرايي، موعودگرايي و اعتقاد به ظهور مدينه فاضله و مصلح جهاني وجود دارد و حتي در دنياي جديد نيز اين اعتقادات با قوت و قدرت مطرح ميشوند؛ همچنانكه دنياي غرب در بطن باورهاي مسيحي خود، به ظهور مجدد مسيح ايمان دارد و در مواعظ و توصيههاي خود، اين باور را به شدت تبليغ ميكنند. بنابراين، طرح انديشه مهدويت در فضاي قرن بيست و يکم نهتنها استبعادي ندارد، بلکه مخاطبان بسياري در جهان در انتظار تحقق چنين ايده و آرماني هستند و دوست دارند با زواياي مختلف اين انديشه بيشتر آشنا شوند. بديهي است موج عظيم اسلامخواهي در جهان و گرايش روزافزون جهانيان به اين دين که حتي موجب هراس و وحشت سردمداران کليسا و دولتهاي غربي شده، نقشي اساسي در اقبال به انديشه مهدويت دارد و بايد در اين زمينه با ابزارهاي کارآمد و جديد رسانهاي، به تبليغ و تنوير لازم همت گماشت؛ در دورهاي که ايدئولوژيها رو به پايانند، مارکسيسم فرو ميپاشد و بحرانهاي متوالي و دامنگير ليبرال ـ دموکراسي گسترده ميشوند، انديشه جهانشمول مهدويت شايستگي طرح و جلب مخاطبان جهاني خود را داشته و دارد.
ز) توانايي دکترين مهدويت در پاسخگويي به انسانها و جوامع پس از ظهور
بيگمان انديشه مهدويت در اساس و با توجه به ذخاير و منابع عظيم اسلامي، مطالبات روزافزون انساني را در حوزههاي متفاوت ميتواند به صورت بالقوه پاسخ گويد. اين انديشه بايد در حوزه نظري و عملي مورد بازکاوي و تفسيرهاي روزآمد واقع شود. از اينرو، شايسته است كه هزاران حديث مورد تنوير و تفسيرهاي انتقادي قرار گيرد و شبهات فراوان در اين زمينه پاسخ داده شود تا احاديث ضعيف و ناموثق کنار رود. آنگاه با توجه به عرصههاي جديد حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، بشري و مقتضيات زماني و مکاني جديد، احاديث درباره عصر ظهور، بازنگري و مصداقيابي گردد و به ويژه خصوصيتهاي حکومت جهاني مهدوي، مدت اين حکومت، وضعيت ديگر اديان، اقوام و حقوق اقليتها، نوع حکومت، جايگاه جمهوري اسلامي در عصر ظهور و قبل از آن، نوع برخورد حضرت با عربها و فارسها، ميزان استفاده از زور يا بهرهگيري از اقناع و مجادله به نحو احسن، شناسايي شخصيتها و جريانهاي مثبت و منفي عصر ظهور و مصداقهاي معاصر مخالفان و هواداران حکومت مهدوي، مشخص گردند. براي نمونه، بايد يادآوري كرد كه سنوات حکومت حضرت در احاديث موثق، به طرق مختلف حدود ده، بيست، هفتاد و نود سال ذکر شده، يا بنابر برخي از احاديث، هر سال حکومت ايشان برابر ده سال زمان فعلي است و نيز درباره سرانجام و شهادت يا درگذشت طبيعي حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، بيانها و احاديث روشني وجود ندارد. بديهي است از دلايل اصلي اين ابهامات اين بوده که ائمه بزرگوار اسلام در وضعيت خفقان و استبداد، نميتوانستند زواياي کاملي از حکومت جهاني موعود را مشخص سازند و يا به دليل حساسيت سياسي اين احاديث، تلاش براي کتمانسازي آنها توسط راويان، به تضعيف و چندگويي روايات منجر شده است.
همچنين با توجه به طرح مسائل مستحدثه و تازه، تطبيق اين احاديث با موضوعات جديد، کار سادهاي نيست و جا دارد حوزههاي فکري و حلقههاي مطالعاتي گستردهاي به تأملورزي در اين زمينه بپردازند و علاوه بر ايجاد کرسيهاي علمي و تأسيس رشتههاي مرتبط با اين موضوعات در حوزهها و دانشگاهها، صدها کتاب و پاياننامه و تزهاي دکتري در اين قلمروها به رشته تحرير درآيد و مباحث از حالت صرف انشا و ادبيات زيبا و يا «نوستالژيک» و يا همراه با مدح و ثناهاي فراوان، به گونهاي مستدل و واضح بيان شود و مواضع حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و ويژگيهاي آن، تبيين و شفافسازي گردد. البته با توجه به اينکه حکومت مهدوي ادامه و تتمه و تکمله رسالت نبوي و امامت علوي است، اين تنوير نبايد به احاديث مربوط به زمان حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) منحصر گردد، بلکه بايد نهضت احيا و تجديد حيات اسلامي مهدوي را نيز در عصر حاضر آغاز کرد و كوشيد چهره واقعي و بشردوستانه و متعالي اسلام بهويژه تشيع براي همگان آشکار گردد. آنگاه بايد شبهات، دروغپردازيها، اتهامات ناروا، خرافهها، جهالتها و زنگارهاي منتسب و الصاقشده بدان كه دشمنان و يا ناآگاهان به آن زدهاند، از آن زدوده شود. روشن است در چنين صورتي، توان اسلام و انديشه مهدويت براي پاسخگويي به مطالبات بشري بيش از پيش آشکارتر خواهد شد و رغبت آنها به اين حيات طيبه که موعود قرآني است، روزافزون خواهد گرديد.
فصل دوم
عدالت مهدوي و امنيت
در منابع اسلامي، آيات و روايات بسياري درباره اهميت دو مقوله اساسي و حياتي عدالت و امنيت و جايگاه رفيع آنها در تمام ابعاد زندگي بشري وارد شده است. با نگاهي گذرا به رواياتي كه درباره امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و عصر ظهور ايشان وارد شده، به خوبي درك ميشود كه عدالت و امنيت از برترين و مقدمترين نعمتها و دستآوردهاي امام موعود به بشر خواهد بود. ذكر اين مسئله در روايات، متواتر است. انقلاب مصلحانه حضرت به منظور تكميل ديانت و رسالت نبوي و امامت اصلاحگرايانه معصومان(علیهم السلام)، اين نهضت را به پايان خواهد برد و تمام اقوام و ملل و آحاد بشري، بدون هيچگونه تبعيض و گزينشي، طعم و حلاوت عدالت و امنيت مهدوي را خواهند چشيد و اسلام دين فراگير خواهد شد و در جايگاه عادلانه و بايسته خود خواهد نشست.
در اين فصل براي فهم وضعيت و نوع حكومت مهدوي در عصر ظهور و شناخت شاخصههاي آن از جمله عدالت و امنيت و تعامل اين دو مفهوم، افزون بر تفحص در روايات عصر ظهور، به سيره نظري و عملي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معصومان(علیهم السلام) و به ويژه امام علي(علیه السلام) مراجعه خواهد شد. با توجه به اهميت اين موضوع، نوشتار حاضر تلاش دارد با نيمنگاهي به ماهيت، معاني و منزلت اين دو مفهوم در انديشه اسلامي، جايگاه آنها را نيز در حكومت مهدوي تا اندازهاي روشن سازد.
الف) بيعدالتي و ناامني از شاخصههاي اصلي دوره پيش از ظهور
بررسي زمينههاي تاريخي بروز و تثبيت بيعدالتي و ناامني در جهان اسلام، مسئله مهمي است كه بايد به ريشه و دلايل اساسي اين پديده اشاره كرد. ظهور اسلام در عصر جاهلي و حركت عظيم تمدنساز پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طول 23سال مجاهدت ايشان، به اصلاحات و ترقيات اساسي در عصر و اجتماع آن روز انجاميد، ولي متأسفانه در تمام اين مدت، عناصر منحط و فرصتطلب و مرتجع با مقاومت فعالانه در برابر اين جنبش، به دنبال زنده كردن ريشههاي جاهليت و شرك و اشرافيت پيشين بودند. اين باندهاي سياسي ـ اقتصادي فاسد يا در ساختارهاي جديد حل و هضم نشدند و يا اينکه فريبكارانه خود را جزو گروندگان و مؤمنان به اسلام جاي زدند. اين حركتهاي منافقانه و رياكارانه، همواره مايه نگراني پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. با ارتحال آن رهبر الهي، ريشهها و حركتهاي گذشته جاهلي دوباره سربرآورد و انقلاب و نهضت انسانساز و معنوي نبوي را كند يا منحرف ساخت. برخي نمونههاي مهم اين انحراف عبارتند از: به شهادت رساندن سه امام نخستين تشيع و بروز فاجعه كربلا كه به ترتيب در سالهاي 40، 49 و 61 هجري بزرگترين خسارتها را به عالم اسلامي وارد ساخت.
انحراف سياسي امت اسلامي و عامل اساسي تثبيت بيعدالتي و ناامني، ماجراي سقيفه در نيمه اول هجري است. در آن جريان برخي پس از تمرد از دستور و نص صريح نبوي مبني بر اولويت امام علي(علیه السلام) براي جانشيني، امامت و ولايت در عرصه ظاهري و دنيوي را از امام غصب كردند. پس از آن، با احياي ريشههاي ارتجاعي زندگي سياسي ـ اجتماعي جاهلي و قبيلهاي، روند برگشت به اين دوران تيره آغاز و دنبال شد.
تبديل خلافت به ملوكيت و تبعات منفي بعدي آن، انحرافهاي برخاسته از قضيه سقيفه را كامل كرد. همچنين با افزايش گمراهي مردم و هواپرستي و هوسزدگي آنها بر اثر سياستهاي وقت خلفا و حاكمان ستمگر، امامان معصوم كمكم ياوري مردمي را از دست داند و در جوّي پر از بيعدالتي و ناامني و خفقان، در نهايت مظلوميت به شهادت رسيدند. از سوي ديگر، اين اوضاع نامساعد به غيبت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) انجاميد. تا پيش از آن، سياست فشار و اختناق، امامان را وادار كرده بود تا فعاليت خود را در نهان دارند و گفتار و كردار خويش را همراه با تقيه، در پوشش كتمان و رمز حفظ كنند.
امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در چنين فضايي، در نيمه شعبان سال 255 قمري به دنيا آمد. پنجسال از عمر شريف ايشان در زمان حيات پدر بزرگوارش گذشت؛ هنگامي كه دستگاه حاكم خلفاي عباسي امام حسن عسكري(علیه السلام) را به زندگي مخفيانه و محتاطانه واداشته بود. در نهايت، به سبب فشارهاي مذكور و گمراهي مردم و همراهي نكردن آنها، غيبت صغرا از سال 260 تا 329 قمري به طول انجاميد و امام پس از گذشت تقريباً هفتاد سال از غيبت صغرا، از سال 329 تا كنون در غيبت كبرا به سر ميبرد، تا با اجازه الهي ظهور يابد و زمين را پر از عدل و امان كند.
افزون بر اين، خودكامگان با حذف امام علي(علیه السلام) از صحنه خلافت، زمينه تحريف شريعت اسلامي و مسخ عدالت آرماني را آغاز كردند. به يقين، ميتوان خودكامگي و زورمداري را به منزله بزرگترين عامل اين تحريف و گسترش جو ناامني فيزيكي و رواني در جهان اسلام به شمار آورد. در واقع، بخش گستردهاي از تاريخ نظامهاي سياسي به نظامهاي خودكامه اختصاص دارد؛ حكومتهايي كه شيوه اعمال قدرتشان بر زور و چيرگي خشونتآميز و اجبار مبتني بوده و به دليل بيعدالتي، نامشروع به شمار ميرفتهاند. چنين حكومتهايي مجبور بودهاند براي مشروع و موجه نشان دادن خود، به تحريف دين، مفهوم عدالت و حذف مصاديق و اسوههاي معصومان(علیهم السلام) بپردازند و عملاً نيز در كار خويش تا پيش از عصر ظهور، به توفيق دست يافتند. اينان به نفعِ امنيتِ كاذب در سايه شمشير، عدالت آرماني را مسخ كردند و عقب راندند. در سايه چنين خفقاني، ائمه يازدهگانه(علیهم السلام) را به شهادت رساندند و بسياري از مناديان حق و رهروان آنها را شكنجه، تبعيد يا شهيد كردند و يا اينكه با افترا و تهمت و ناسزا آنان را از ميدان بهدر ساختند.
از سوي ديگر، همواره تهديدها و حملات پيدرپي، از عوامل پديدآورنده ناامني در جهان اسلام بوده است. اسلام در طول تاريخ، پيوسته درگير معارضان و مخالفان سرسخت و كينهتوز داخلي و خارجي بوده و اين درگيري و منازعه از گذشته تاكنون بهطور مداوم ادامه داشته است. اساساً موقعيت جغرافيايي جهان اسلام از همان ابتداي ظهور و گسترش، به گونهاي بوده كه آن را در معرض تاخت و تازها و حملات پيدرپي و سهمگين قرار داده است؛ حملاتي چون تهاجم مغولها، جنگهاي تحميلي صليبي، هجوم گسترده و همه جانبه استعمار غربي به جهان اسلام و اشغال مستقيم كشورهاي اسلامي (قرن 19ميلادي و 13هجري)، تثبيت ناامني، ايجاد ركود اقتصادي ـ اجتماعي، تخريب بنيانهاي فرهنگي و اجتماعي و به طور كلي انحطاط داخلي مشرق و جهان اسلام را به دنبال داشته كه تأثيرات منفي و عقب نگهدارنده آنها تا به امروز باقي است.
پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معصومان(علیهم السلام) بروز ناامنيها، بيعدالتيها، جنگها، هرج و مرجها و فتنههاي فراوان را از ملاحم و نشانههاي ظهور مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و ويژگيهاي عصر غيبت ياد كردهاند. امام علي(علیه السلام) در اين زمينه فرموده است:
او [حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] خواستهها را تابع هدايت وحي ميكند؛ هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوسهاي خويش قرار ميدهند. در حالي كه به نام تفسير، نظريههاي گوناگون خود را بر قرآن تحميل ميكنند، او نظريهها و انديشهها را تابع قرآن ميسازد. در آينده، آتش جنگ ميان شما افروخته ميگردد و چنگ و دندان نشان ميدهد. با پستانهايي پُر شير كه مكيدن آن شيرين، اما پاياني تلخ و زهرآگين دارد، به سوي شما ميآيد. آگاه باشيد! فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست، زمامداري حاكميت پيدا ميكند كه غير از خاندان حكومتهاي امروز است و كارگزاران حكومتها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد. زمين ميوههاي دل خود را براي او بيرون ميريزد و كليدهايش را به او ميسپارد. او روش عادلانه در حكومت حق را به شما مينماياند و كتاب خدا و سنّت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را كه تا آن روز متروك مانده، زنده ميكند.
همچنين پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ اين پرسش كه چه موقعي قائم شما قيام ميكند، فرمود: «زماني كه دنيا را هرج و مرج فرا گيرد.»
پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روايت ديگري به شكل مفصلتري ناامني و بيعدالتي پيش از ظهور را چنين بيان فرموده است:
منّا مهديّ هذه الاُمّة إذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن و تقطّعت السبل و أغار بعضهم علي بعض فلاكبير يرحم صغيراً و لاصغير يوقّر كبيراً فيبعث الله عند ذلك مهديّنا التاسع من صلب الحسين(علیه السلام) يفتح حصون الضلالة و قلوباً غفلاء يقوم بالدين في آخرالزمان كما قمت به في أوّل الزمان و يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً؛
مهدي اين امت از ماست. هنگامي كه در دنيا هرج و مرج شود و فتنهها آشكار گردد و راهزنان بر راهها بايستند و بعضي از مردم به بعض ديگر تهاجم كنند و بزرگ به كوچك رحم نكند و كوچكتر احترام بزرگتر را نگه ندارد، در چنين زماني، مهدي ما كه نهمين امام از صلب حسين(علیه السلام) است، برج و باروهاي گمراهي و قلبهاي قفل شده را فتح ميكند و در آخرالزمان براي دين بهپا ميخيزد، همانطور كه من در اول زمان، بدين قيام مبادرت كردم. او زميني را كه از جور پر شده، از عدل و داد، سرشار ميسازد.
در همين زمينه، محمد بن مسلم از اباعبدالله(علیه السلام) چنين نقل ميكند:
به درستي كه براي قيام قائم ما ـ كه بر او درود باد ـ نشانههايي است كه خداوند عزوجل آنها را براي مؤمنان قرار داده است.
او اين علامتها را از امام ميپرسد و ايشان نيز با اشاره به آيه 155 سوره بقره، ميفرمايد:
اينکه خداوند فرموده است: «و قطعاً شما را به چيزي [از قبيل] ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و جانها و محصولات ميآزماييم و شكيبايان را مژده ده»، يعني اينکه مؤمنان پيش از خروج قائم اينگونه آزمايش ميشوند.
شايسته است پيش از اينکه به وضعيت عدالت و امنيت در عصر حكومت مهدوي اشاره شود، تعاريف اين دو مفهوم را بررسي كنيم و جايگاه آنها را در منابع اسلامي بازخوانيم.
ب) مفهوم و جايگاه عدالت
ابهام در تعريف و معنا از دشواريهاي بحث مفهوم بنيادي عدالت است. البته اين دشواري باعث نشده كه مكاتب ديني، سياسي، اجتماعي و... در ارائه ديدگاههاي خود در اينباره كوتاهي ورزند. براي مثال، فلسفه و انديشه سياسي غرب در اين زمينه ميراثي غني دارد. در نظر برخي از انديشهورزان اين حوزه، تعريف و شمارش همه معاني عدالت وهمي بيش نيست و اين مفهوم دچار ابهامي علاج ناشدني است. با وجود اين، در انديشه اسلامي كلمه عدل را معمولاً با چند معنا و كاربرد مختلف به كار ميبرند كه برگرفته از قرآن، سنت نبوي و سخنان امام علي(علیه السلام) است. اين معاني عبارتند از: راستي، درستي، داد، موزون بودن، رعايت تساوي و نفي هرگونه تبعيض، قراردادن و نهادن هر چيز در جاي خويش، رعايت حقوق افراد و دادن حق به مقدار، رعايت استحقاقها در افاضه وجود توسط خداي متعال و... .
همچنين عدالت در فرقهها و گرايشهاي گوناگون در انديشه سياسي اسلام مانند فلسفه سياسي، فقه سياسي، اندرزنامهنويسي، ادبيات سياسي، تاريخ و فلسفه اجتماعي تعريف شده است. در آراي همه متفكران اين نحلهها و مكاتب، تعابير متعدد و همانندي از مفهوم عدالت به پيروي از قرآن و سنت، صورت گرفته كه بخشي از آنها بدين شرح است:
1. عدالت، خصيصه ماهوي نظم الهي حاكم در كائنات؛
2. عدالت به معناي «وضع كلّ شيء في موضعه؛ قرار دادن هر چيز در جاي خويش»؛
3. عدالت به معناي «اعطاء كلّ ذيحقٍّ حقّه؛ حق را به مقدار رساندن» و ايفاي اهليت و رعايت استحقاقها و نفي تبعيض و نامترداف با برابري مطلق؛
4. عدالت به معناي اعتدالگرايي، ميانهروي و رعايت ملكات متوسط؛
5. عدالت به معناي تعادل سه قوه در نفس و مدينه و سپردن راهبري نفس و مدينه به خرد و خردمندان؛
6. عدالت به معناي راستي و راستكرداري و راست كردن؛
7. عدالت به معناي تناسب و تساوي جرم با مجازات در حوزه قضا؛
8. عدالت به معناي تأمين مصلحت عمومي به بهترين صورت ممكن و اصليترين مبناي تأمين عمران و امنيت؛
9. عدالت در مدينه، به معناي تقسيم برابر خيرات مشترك عمومي؛
10. عدالت به معناي «حُسن در مجموع» و كمال فضايل و جور به معناي «مجموعه و تمام رذايل»؛
11. عدالت به معناي تقواي فردي و اجتماعي و همسازي با نظم الهي حاكم بر طبيعت؛
12. عدالت به معناي انصاف؛
13. عدالت به معناي عقد و قرارداد اجتماعي افراد، براي تقسيم كار در زندگي مدني مبتني بر شريعت؛
14. عدالت به معناي مفهومي همسان با عقل و خرد عملي؛
15. عدالت از ديد فقها، به معناي ملكة راسخهاي كه باعث ملازمت تقوا در ترك محرمات و انجامدادن واجبات ميگردد؛
16. عدالت به معناي استقامت در طريق شريعت.
البته برخي از اين تعريفها رواج و اجماع بيشتري دارد. براي مثال، امام علي(علیه السلام) و بيشتر متفكران اسلامي از گذشته تاكنون، اذعان داشتهاند كه عدالت به معناي قرار دادن هر چيز در جاي خويش و حق را به مقدار رساندن و ايفاي اهليت و رعايت استحقاقهاست. بر مبناي اين تعريف، هر چيز بايد در جاي مناسب خويش قرار گيرد و در جايگاه خود بايد به انجام وظيفه ويژه خود بپردازد. شاهد اين مدعا اينكه در قرآن بر همين اساس در سوره كهف، از دو باغ سبز و خرم با ميوههاي فراوان سخن ميرود:
«كِلْتَا الْجَنَّتَینِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیئًا»؛
هر يك از اين دو باغ محصول خود را [به موقع] ميداد و از [صاحبش] چيزي دريغ نميورزيد.
يعني باغ هم در حقيقت عادل است و عدالت يعني اينكه در نظام هستي به وظيفه خود عمل ميكند. موجودات ديگر نيز همانند اين دو باغ بر پايه عدل استوارند. خواهيم ديد كه در عصر مهدوي، با حكمفرمايي عدالت، زمين و زمان و طبيعت نيز عدالت پيشه ميكنند و با عمل به وظايف بايسته خويش، بشر را بيشتر بهرهمند خواهند كرد و ميوهها و فايدههاي پنهان خود را براي بهينهترين نوع استفاده به بشر تقديم خواهند نمود.
درباره بيان منزلت عدالت، به دليل بديهي و مبرهن بودن شأن والاي عدالت، به توضيح فراوان نيازي نيست. تنها ذكر همين نكته بس كه مبنا و زيربناي تمامي اصول، در همه انديشههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام، عدالت است. آيات الهي اشاره دارند كه پيامبران را با مشعلهاي هدايت فرستاديم و به آنها كتاب و ميزان داديم تا عدالت را برپا دارند. بنابراين، چه بياني رساتر از اينکه قرآن استقرار عدالت و گسترش آن را يكي از دو هدف اساسي و فلسفه بعثت انبيا ذكر كرده و آن را از صفات الهي و بارزترين خصيصه آفرينش و نيكوترين انسان معرفي كرده است. همچنين اساس حكميت و حكومت در قرآن، ايجاد قسط و عدل در جامعه به شمار ميآيد. از سوي ديگر، كثرت آيات و روايات درباره عدل و كلمات مترادف و متضاد اين واژه، اهميت جايگاه اين مفهوم در قرآن و احاديث و بهويژه موارد مرتبط با عصر ظهور را بيان ميكند.
ج) مفهوم و جايگاه امنيت
امنيت از مقولههاي اساسي است كه وجود آن در تمام ابعاد زندگي بشري به گونهاي قابل لمس و مؤثر احساس ميشود و از ديرباز تاكنون در حيات انساني منشأ تحولات و دگرگونيهاي فراوان شده است. ريشه «امن»، مشتقاتي مانند «ايمان»، «ايمني» و «استيمان» دارد. اين واژه را به مفهوم اطمينان، آرامش در برابر خوف، تفسير و ترجمه كردهاند كه بسيار به واقعيت نزديك است و شامل دو بعد ايجابي و سلبي در تعريف امنيت ميشود. از سويي، اطمينان، آرامش فكري و روحي و از سوي ديگر فقدان خوف، دلهره و نگراني كه موجب سلب آرامش و اطمينان ميگردند، از كاربردهاي ديگر اين واژه است. همچنين امنيت از موضوعات بسيار مهمي به شمار ميآيد كه در قرآن و روايات به گستردگي آن اشاره شده است. صورت فارسي و عربي اين كلمه به اَشكال «امنيت» و «امنيه» در متون اسلامي موجود نيست. در مجموع از ريشه يا كلمه «امن»، 62 كلمه مشتق شده و حدود 879 بار در قرآن به كار رفته كه از اين تعداد كاربرد، 358 مورد آيات مكي و 521 مورد آيات مدني به شمار ميروند. پيوند معنايي ناگسستني اين اصطلاح با كلمههاي اسلام، ايمان و مؤمن اهميت فوقالعادة مفهوم امنيت را نشان ميدهد. مفهومي كه علاوه بر قرآن و روايات، در ادعيه اسلامي و شيعي بسيار ديده ميشود.
اين مفهوم در منابع اسلامي، عرصه وسيعي دارد و قلمروهاي فردي و اجتماعي و زمينههاي داخلي و خارجي، فكري و روحي، اخلاقي و اعتقادي، دنيايي و آخرتي را دربرميگيرد و با شاخصهاي ايجابي و سلبي، از هر دو زاويه تعريفشدني و دسترسپذير است. البته اين امر نسبي و نه مطلق به شمار ميرود و تابع وضع، امكانات و تواناييهاي هر فرد و جامعه است و نبايد آن را تنها به امكانات و تجهيزات نظامي، با اندازههاي مادي و فيزيكي يا مقولات اقتصادي و مانند آن تعريف كرد، بلكه مفهومي عميقتر، ظريفتر و فراگيرتر از موضوعات ياد شده داشته و بر ابعاد روحي، فكري، فرهنگي، اخلاقي، معنوي و اعتقادي و ارزشهاي الهي نيز انطباق كامل دارد. قرآن و روايات هرگونه امنيتي را سرچشمه يافته از ايمان و اعتقادات معنوي و الهي ميدانند و خاستگاه هرگونه ناامني در هر عرصهاي را بيايماني و صفات متقابل ايمان مانند شرك، كفر، ظلم و استكبار ياد كردهاند. همچنين مؤمن و صفات ايماني، اصليترين خاستگاه صدور كنشهاي امنيتزاست. ميتوان گفت كه بسترسازي حيات معنوي طيبه و حسنه براي تربيت و تهذيب افراد چه در حوزه رفتارهاي فردي و چه در عرصههاي اجتماعي و دوري آنها از حيات سيئه و غير ايماني، اصليترين سازوكار تأمين امنيت به شمار ميآيد. حال، چه در نظام اسلامي باشد، چه در عصر مهدوي و حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف). اين نظام بايد تلاش كند با تشويق حيات مؤمنانه و پشتيباني از مؤمنان و مقابله با دشمنان جبهه ايمان، امنيت و عدالتي همه جانبه و فراگير را براي همه شهروندانجامعه اسلامي و حتي غيرمسلماناني كه در پناه آن زندگي ميكنند، فراهم آورد. البته اين كار بايد بدون غفلت از زندگي دنيايي و با تأمين نيازهاي اين جهاني باشد تا بتواند زمينه ورود سرشار از عافيت و سلامت و ايمن از عذاب را به زندگي آن جهاني و اخروي آماده سازد. بيگمان، حكومتهاي دنيايي تا پيش از ظهور، به اجراي كامل و بهينه اين امور قادر نيستند و اينگونه آرمانهاي عالي الهي و بشري به صورت كامل، تنها در عصر حكومت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) محقق خواهد شد.
آيات بسياري درباره اهميت امنيت و جايگاه والاي آن در زندگي فردي، اجتماعي و اقتصادي انسان وجود دارد كه نمونههايي از آنها آورده ميشود:
1. قرآن يكي از اهداف برقراري حاكميت خدا و جانشيني صالحان و طرح كلي امامت را تحقق امنيت معرفي كرده است:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكونَ بي شَيئًا»؛
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد، همانگونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند.
علامه طباطبايي(رحمه الله) درباره اين آيه فرموده است:
اين آيه وعده جميل و زيبايي است براي مؤمنان كه عمل صالح هم دارند. به آنان وعده ميدهد كه به زودي جامعه صالحي مخصوص به خودشان برايشان درست ميكند و زمين را در اختيارشان ميگذارد و دينشان را در زمين متمكن ميسازد و امنيت را جايگزين ترسي كه داشتند ميكند؛ امنيتي كه ديگر از منافقان و كيد آنان و از كفار و جلوگيريهايشان بيمي نداشته باشند، خداي را آزادانه عبادت كنند و چيزي را شريك او قرار ندهند.
بدين ترتيب، قرآن به گروهي از مسلمانان كه داراي دو صفت ايمان و عمل صالح هستند و به ياري خداوند، حكومت جهاني مستضعفان را تشكيل خواهند داد، امنيت و از ميان رفتن همه اسباب ترس و وحشت را نويد داده است.
2. بنا به آيه «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا»، حضرت ابراهيم هنگام بنا نهادن كعبه، به اين نياز فطري توجه كرد و از خداوند خواست آن سرزمين را از نعمت «امنيت» برخوردار سازد. خداوند نيز بنا به آيه «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً»، آنجا را خانه امني براي مردم قرار داد.
اين ويژگي چنان عزيز است كه موجب منت پروردگار بر آدميان بوده و او را شايسته سپاس بندگي ميكند. پروردگار جهان به همين سرزمين اَمن، براي بيان كيفيت آفرينش انسان سوگند ياد ميكند. با اجابت دعاي حضرت ابراهيم، خداوند هم امنيت تكويني به مكه داد؛ چنانكه در طول تاريخ حوادث ناامنكننده كمتر آنجا اتفاق افتاده، و هم به آنجا امنيت تشريعي عطا فرمود؛ زيرا به فرمان الهي همه انسانها و حتي جانوران در اين سرزمين در امن و امان هستند. شكار حيوانات آنجا ممنوع است و حتي تعقيب مجرماني، كه به اين حرم و خانه كعبه پناه برند نيز جايز نيست. تنها ميتوان براي اجراي عدالت در حق چنين مجرماني، آذوقه را بر آنها بست تا بيرون آيند و تسليم شوند.
امن دانستن خانه كعبه، در حقيقت اهميت امنيت را بيان ميكند كه اين بناي بسيار مقدس با آن توصيف شده است. اين صفت كعبه در آيات بسياري وجود دارد؛ همچنانكه در سوره تين، مكه مكرمه و شهر كعبه به «بلد امين» تشبيه شده است. علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد:
مراد از «وَهَذَا الْبَلَدِ الأمِينِ» مكه مشرفه است، و بلد امينش خواند، چون امنيت يكي از خواصي است كه براي حرم تشريع شده و هيچ جاي ديگر دنيا چنين حكمي برايش تشريع نشده، و اين حرم سرزميني است كه خانه كعبه در آن واقع است و خداي تعالي درباره آن فرموده: «اَوَلَمْ يرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا». و
3. در قرآن، شهري كه برخوردار از نعمت باشد، سرزمين آرماني و مثالي معرفي شده است و بنا به آيه «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيةً كانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كلِّ مَكانٍ»، تحقق نهايي چنين شهري در جايي بهجز عصر و حكومت امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق نخواهد شد.
4. يكي از مصداقهاي مهم واژههايي مانند «نعمت»، «نعيم» و «بركات» در قرآن، امنيت دانسته شده است. براي نمونه، علامه طباطبايي در مورد آيه «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكاتٍ» به اين معنا اشاره كرده و مينويسد:
بركات به معناي هر چيز كثيري از قبيل امنيت، آسايش، سلامتي، مال و اولاد است كه غالباً انسان به فقد آنها مورد آزمايش قرار ميگيرد.
همچنين ايشان در تفسير آيه «وَاذْكرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيكمْ إِذْ كنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكم مِّنْهَا» با بيان وضع ناامني حاكم بر جامعه جاهلي پيش از اسلام، منظور از نعمت در آيه را چنين بر ميشمارد:
منظور از نعمت، مواهب جميلي است كه خداي تعالي در سايه اسلام به آنان داده و حال و روز بعد از اسلام آنها را نسبت به پيش از اسلام بهبود بخشيد. در دوران جاهليت امنيت و سلامتي و ثروت و صفاي دل نسبت به يكديگر و پاكي اعمال نداشتند و در سايه اسلام صاحب همه اينها شدند.
علامه در تفسير كلمه «نعيم» در «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» آورده است:
و نيز در مجمعالبيان است كه بعضي گفتهاند: نعيم عبارت است از امنيت و صحت (منقول از مجاهد و عبدالله بن مسعود) و اين معنا از امام ابوجعفر و ابوعبدالله(علیهما السلام) نيز روايت شده است.
ايشان در تفسير خويش، در تبيين واژههاي «حيات حسنه» و «حيات طيبه» ، يكي از ويژگيهاي اصلي اين نوع زندگي را بهرهمندي از نعمت امنيت ذكر ميكند؛ همچنانكه يكي از ويژگيهاي «حيات سيئه» را زندگي در ناامني ميداند.
5. «اولوا الالباب» در قرآن، به امنيت و سلامت جاوداني بشارت داده شدهاند، به تعبير علامه مجلسي(رحمه الله):
جمله «سَلاَمٌ عَلَیكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار»، حكايت كلام ملائكه است كه اولوالالباب را به امنيت و سلامتي جاوداني و سرانجام نيك نويد ميدهند؛ سرانجامي كه هرگز دستخوش زشتي و مذمت نگردد.
از سوي ديگر بنا به آيه «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ»، در روز سرنوشت، وقتي انسانهاي صالح در بهشت گام مينهند، به آنها نويد امنيت و سلامت ميدهند و ميگويند: به اين باغها با سلامت و امنيت وارد شويد.
6. هنگاميكه خانواده حضرت يوسف(علیه السلام) وارد مصر شدند، وي از ميان تمامي مواهب و نعمتهاي مصر، به مسئله امنيت اشاره ميكند و به پدر و مادر و برادران خودش ميگويد:
«ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ»؛
انشاءالله، با [امن و] امان داخل شهر شويد.
اين نشان ميدهد، نعمت امنيت ريشه همه نعمتهاست؛ زيرا هرگاه امنيت از ميان برود، ديگر مسائل دفاعي و مواهب مادي و معنوي نيز به خطر خواهد افتاد. در محيط ناامن، نه اطاعت خداوند مقدور است، نه زندگي همراه با سربلندي و آسودگي فكر و نه تلاش و كوشش و جهاد براي پيشبرد هدفهاي اجتماعي.
7. امنيت بزرگترين پاداشي است كه در تميز اهل حق از باطل، به اهل حق اعطا ميشود؛ همانگونه كه قرآن ميفرمايد:
«فَأَيُّ الْفَرِيقَينِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ»؛
كدام يك از [ما] دو دسته به ايمني سزاوارتر است؟
در سخنان و روايات معصومان(علیهم السلام) نيز مطالب فراواني درباره اهميت و ضرورت امنيت وارد شده است كه براي نمونه، تنها مواردي از آنها ذكر ميشود. پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايند:
من أصبح معافيً في بدنه آمناً في سَربِه عنده قوت يومه فكأنّما خيرت له الدنيا بحذافيرها؛
هركه تنش سالم و در جامعه خويش ايمن است و قوت روز خويش دارد، جهان سراسر مال اوست.
ايشان همچنين فرموده است:
الأمن والعافية نعمتان مغبون فيها كثيرٌ من الناس؛
امنيت و سلامت دو نعمت است كه بسياري از مردم در آن مغبونند.
امام صادق(علیه السلام) زندگي بدون امنيت را ناقص و ناگوار شمرده و فرموده است:
خمس خصال من فقد منهنّ واحدة لم يزل ناقص العيش، زايل العقل، مشغول القلب: فأولاها صحّة البدن والثانية الأمن و...؛
پنج چيز است كه حتي اگر يكي از آنها برقرار نباشد، زندگي ناقص و ناگوار است، عقل نابود ميشود و مايه دلمشغولي ميگردد؛ نخستين اين پنج چيز، سلامت و دومين آن امنيت است و... .
در روايتي ديگر، امنيت، عدالت و فراواني، سه نياز اساسي مردم به شمار آمده است:
ثلاثة أشياء يحتاج الناس طرّاً إليها: الأمن، والعدل والخصب؛
سه چيز است كه همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت و فراواني.
امام علي(علیه السلام) در بحث از اهداف عالي حكومت، يكي از دلايل پذيرش حكومت را تأمين امنيت براي بندگان مظلوم و محروم و پشتيباني از آنها ميشمارد. همچنين در بيان نقش و اهميت امنيت ميفرمايد: «رفاهيّة العيش في الأمن؛ رفاه زندگاني در امنيت است.» و «لانعمة أهنأ من الأمن؛ هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست.»
د) عدالت، خاستگاه و بستر امنيت
اصولاً در چگونگي فهم وضعيت و نوع حكومت مهدوي، در عصر ظهور و شاخصههاي آن مانند عدالت و امنيت، دو راه ميتوان در پيش گرفت: نخست، تفحص در روايات عصر ظهور و راه دوم مراجعه به سيره نظري و عملي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ديگر معصومان(علیهم السلام) بهويژه امام علي(علیه السلام).
روشن است كه معصومان(علیهم السلام)، همه در سيره و سنت يك شيوه دارند؛ زيرا همه از نوري يكتا آفريده شده و ترجمان وحي هستند. از سويي، حكومت آرماني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در واقع، ادامه تلاشهاي اصلاحطلبانه امامان معصوم(علیهم السلام) بهويژه براي به ثمر نشاندن حكومت نافرجام امام علي(علیه السلام) است كه به دليل فشار خودكامگان مسلّط، و هواپرستي و گمراهي مردم ادامه نيافت. از سوي ديگر، مراجعه به سيره و سنت سياسي ـ اجتماعي ديگر معصومان(علیهم السلام) بهويژه سيره علوي، رافع پارهاي از ابهامها و كمبودهايي است كه امروزه در فهم دقيق وضعيت عصر ظهور با آنها مواجه هستيم. به همين دليل، در اين گفتار ابتدا براي فهم ارتباط عدالت مهدوي و امنيت به سيره ديگر معصومان(علیهم السلام) رجوع ميكنيم.
حضرت علي(علیه السلام)، عدالت را رمز بقا، استحكام و ترقي نظام سياسي و ضامن ثبات و امنيت واقعي و منافي خشونت بهشمار ميآورد. امام، عدل را «رستگاري و كرامت»، «برترين فضايل»، «بهترين خصلت»، «بالاترين موهبت الهي» ، «فضيلت سلطان»، «سپر و نگهدارنده دولتها»، «مايه اصلاح رعيت»، «باعث افزايش بركات»، «مايه حيات آدمي و حيات احكام» و «مأنوس خلايق» ذكر ميكند. ايشان حكومت را به «عدالتگستري» مشروط دانسته، نظام آمريت را بر «عدل» مبتني ميداند. از اين ديدگاه «ملاك حكمراني و قويترين بنيان، عدل است»؛ بنياني كه «قوام عالم به آن مبتني است».
علي(علیه السلام) هيچ وقت براي حفظ امنيت و نظام سياسي، از عدالت به نفع امنيت عقب ننشست، بلكه بر عكس، رعايت عدالت را ضامن امنيت، حفظ نظام، مايه روشني چشم زمامداران و نفوذ محبت آنان در دل مردم ميداند. امام(علیه السلام) در نامه به مالك اشتر ميفرمايد:
إنّ أفضل قرّة عين الولاة استقامة العدل في البلاد و ظهور مودّة الرعيّة و إنّه تظهر مودّتهم إلّا بسلامة صدورهم؛
تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براي حاكمان، اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملت است و اين حاصل نشود مگر به سلامت سينههايشان [خالي بودن از كينه و بغض حاكمان].
پس اگر زمامداران عادلپيشه باشند، قلبها به سوي آنان جذب ميگردد و عقدهها از دلها بيرون ميرود. اين خود تضمينكننده استحكام اركان دولت و پيوند محكم آن با ملت است. عدلمحوري نظام سياسي، باعث ميشود مردم براي رسيدن به آرمانها و خواستههاي خود راههاي منطقي را برگزينند. در غير اين صورت، نوميدي از عدالت، انسانها را به نيرنگ، سوء استفاده، خلافكاري، تضعيف اخلاق عمومي و ازهمپاشيدگي اجتماعي خواهد كشانيد كه خواهناخواه، نتيجه آن ناپايداري امنيت و ثبات سياسي نظام حاكمه و دولت است.
از ديد امام علي(علیه السلام)، رهبران و كارگزاران نظام اسلامي با رعايت عدالت در سطوح مختلف سامانه سياسي، نتايج مثبت فراواني را به بار ميآورند. اين آثار براي شخص رهبران عبارتند از: استقلال و توان، نفوذ حكم، ارزشمندي و بزرگمقداري، بينيازي از ياران و اطرافيان، مورد ستايش قرار گرفتن زمان حكمراني آنها و بالارفتن شأن، عظمت و عزت ايشان.
به اعتقاد امام علي(علیه السلام)، «هيچ چيزي مانند عدالت، دولتها را محافظت نميكند» و عدل چنان سپر محكمي است كه رعايت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سياسي ميگردد.
مهمترين و فراگيرترين اثر عدالت در سازندگي و اصلاح جامعه است؛ زيرا «عدل، انتظام امور مردم و جامعه را سبب ميشود» و «هيچ چيز به اندازه عدالت نميتواند مردم را اصلاح كند»، اجراي عدالت «مخالفتها را از بين ميبرد و دوستي و محبت ايجاد ميكند» و در عمران و آباداني كشور (توسعه اقتصادي ـ صنعتي) تأثير بسزايي دارد. اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ظلم و ستم جاي آن را خواهد گرفت و ظلم جز آوارگي و بدبختي و در نهايت، خشونت اثري نخواهد داشت. حضرت به يكي از واليان خود ميفرمايد:
استعمل العدل، و احذر العسف والحيف، فإنّ العسف يدعو بالجلاء، و الحيف يدعو إلي السيف؛
به عدالت كار كن و از ستم و بيداد بپرهيز كه ستم، رعيت را به آوارگي واميدارد و بيدادگري شمشير در ميان آورد.
از اين سخنان نتيجه گرفته ميشود كه از ديدگاه امام علي(علیه السلام)، عدالتورزي زمامداران باعث برچيده شدن خشونتگرايي و شورش مردم عليه حكومت ميگردد و اطمينان، آرامش و محبت به نظام سياسي، به جاي احساس نوميدي و سرخوردگي و تنفر از حكومت، در دل ايشان جاي ميگيرد. با افزايش محبت و وفاداري مردم به نظام، تشتت، تفرقه، ناامني و ناپايداري، به وحدت عمومي، امنيت و ثبات واقعي تغيير جهت خواهد داد. همين معاني در سخنان ديگر معصومان نيز آمده است. حضرت فاطمه(علیها السلام) در خطبه فدك ميفرمايد:
خداي سبحان، ايمان و اعتقاد به توحيد را براي پاكيزه نگهداشتن از آلودگي و شرك واجب كرد و عدالت را براي تأمين اطمينان و آرامش دلها لازم نمود؛ اطاعت مردم از حكومت را مايه انتظام ملت قرار داد و با امامت و رهبري، تفرقه آنها را رفع كرد و نيز عدالت در احكام را براي تأمين اُنس و همبستگي و پرهيز از اختلاف و تفرقه قرار داد.
همچنانكه امام سجاد(علیه السلام) به والي و سلطان ميفرمايد:
حق مردم بر تو آن است كه بداني ايشان به دليل ضعف خود و قوت تو زير فرمانروايي و رهبري تو قرار گرفتهاند. پس واجب است كه با آنها عدالت پيشه كني و برايشان همانند پدري مهربان باشي و از نادانيهايشان گذشت نمايي و در عقوبت و مجازاتشان عجله نكني و ضروري است درباره نيروي فرادستي خود نسبت به آنان، كه عطيه الهي است، شكر خدا را به جاي آوري.
از سوي ديگر در روايات، استبداد، سركوبگري و خودكامگي، منشأ ناامني و بروز شورش و بيثباتي سياسي و اجتماعي و از ميان رفتن حكومت به شمار آمده است. از اين رو، براي اعمال بهينه قدرت سياسي و دستيابي به آرمانهاي والاي حكومت مانند امنيت، برخورد دوستانه و مودتآميز، بدون كاربرد خشونت و سركوبگري مردم، توصيه شده است. بنابراين، با نهي شديد استبدادورزي، بر رعايت عدالت در حقوق متقابل مردم و حكومت پافشاري گرديده است. اگر عدالت متعامل با امنيت به شمار آيد، بديهي است ظلم نيز مقارن با ناامني و بيثباتي خواهد بود. امام علي(علیه السلام)، يكي از نشانههاي ظلم را سركوب كردن (تغلب) زيردستان ميداند و چيرگي فرد بر فرودستان را از نشانههاي ستمگري ميداند.
امام(علیه السلام) در بسياري از سخنانش، استبداد، خودكامگي و خشونت كارگزاران نظام سياسي با مردم را به شدت نهي كرده و برخورد ملاطفتآميز و عادلانه با آنها را سفارش فراوان فرموده است. ايشان اين شيوه را عامل بقا و ماندگاري حكومت و نوميدي دشمنان ميداند و حقوق ميان حكومت و مردم را دوسويه دانسته، اين حقوق و رعايت آن را مايه انتظام در روابط مردم و عزت دين آنان به شمار ميآورد. آن حضرت صلاح مردم را در صلاحيت حكومتها و صلاح حكومتها را در استواري و استقامت مردم ميداند.
روشن است كه دستآورد چنين امامت و حكومتي، چه در عصر علوي و چه در عصر مهدوي، عدالت و امنيت و حيات طيبه و كامل است و با ظلم، تغلب (چيرگي و سركوب) و همچنين اِعمال خشونت منافات دارد.
هـ) عدالت و امنيت، دستآورد فراگير حكومت مهدوي
بنابر روايات، بشر در دوران حيات زميني خود، تا قيام قائم آل محمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، اسير پراكندگي، دشمني و جنگ خواهد بود. اين دورانِ پراكندگي، نابرابري و ناامني، با ظهور مهدي موعود و طلوع خورشيد عدالت و امنيت، فرجامي خوش خواهد يافت. بنابر آيه 55 سوره نور، پارسايان، به رهبري امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خليفه خدا ميشوند و دين حاكم ميگردد. در اين صورت، بنا به وعده الهي، امنيت جاي ترس را ميگيرد و بندگان خدا به خشنودي و خوشبختي حقيقي دست خواهند يافت. اثر اين عدالت و امنيت فراگير، چنان است كه طبيعت نيز بر سر مهر خواهد آمد و همه گنجهاي خود را براي انسان رو خواهد كرد.
با اين كه اخبار و روايات بيانگر هرج و مرج و چيرگي بيعدالتي و ناامني در عصر پيش از ظهور است، به نظر ميرسد اين وضعيت بهصورت مطلق در همه جهان حاكم نباشد. بنابراين، اين باور انحرافي كه براي شتاب بخشيدن به ظهور حضرت، به افزايش فساد و ناامني بايد كمك كرد، كاملاً مردود و مخالف اسلام است؛ مگر نه اينکه خود امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، حضور خود را در عصر غيبت به خورشيد پشت ابر تشبيه ميكند، يا در روايتي ديگر ميفرمايد:
إنّی أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء؛
بهدرستيكه من مايه امان اهل زمين هستم؛ همچنانكه ستارگان مايه امنيت اهل آسمانها هستند.
دهها روايت از پيامبر و امامان وارد شده كه خود و اهلبيت را مايه امان ساكنان زمين به شمار آوردهاند. حضور امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چه بهصورت غايب و چه بهصورت ظاهر و در زمان قيام، مايه بارش فيض و نعمات الهي به سوي مردم است. به طور طبيعي، اين جريان در دوره حكومت مهدوي به كمال خود خواهد رسيد و همه موانع موجود بر سر اتصال فيض ميان خداوند و مردم، از طريق امام برطرف خواهد شد. البته آن هنگام، مردم اين واسطه خير و نعمت نامرئي را آشكارا خواهند ديد و لمس خواهند كرد.
همه امامان شيعه در زمان خود واسطه فيض بودهاند، اما معالأسف بهدليل اختناق زمانه و سركوب خودكامگان چيره از يكسو و هواپرستي و گمراهي مردم از سوي ديگر، نتوانستند بشر را به كمال و غايت تكامل الهي و انساني خويش رهنمون سازند. بنابراين، ميان امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و ديگر امامان معصوم در اين زمينه تفاوتي نيست، ولي به خواست خداوند، امام موعود كسي است كه رسالت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و طرح اصلاحي ديگر معصومان در اكمال دين و دستيابي به عدالت و امنيت و ديگر فضايل را به نتيجه نهايي ميرساند. روايات اثباتگر اين مدعا فراوانند. براي نمونه، امام زينالعابدين(علیه السلام) ميفرمايد:
ما امام مسلمانان و براهين الهي بر جهانيان و سرور مؤمنانيم؛ ما رهبر شريفترين مسلمانان و... مايه اَمان ساكنان زمين هستيم؛ همانگونه كه ستارگان مايه امان و حفظ آسمانها هستند. ما كساني هستيم كه خداوند به واسطه ما آسمان را از سقوط به روي زمين نگه داشته است و اين به اجازه خداوند بستگي دارد. خداوند توسط ما زمين را از اينکه اهلش را نابود كند، نگه داشته است و بهواسطه ما باران ميفرستد و رحمت خويش را بر مردم ميگستراند و به واسطه ما بركات زمين خارج و ظاهر ميشود و اگر ما بر روي كره خاكي نبوديم، زمين اهل خود را فروميبرد.
امامان پاك ما به دليل جو اختناق حاكم بر زمان خويش، آرمانهاي خود را در دوره قيام قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) جستوجو ميكردند؛ همچنانكه امام علي(علیه السلام) درباره عدالتگستري و ايمني عصر ظهور و سرشاري آن دوره از عدالت و امنيت و ديگر بركتها ميفرمايند:
ولو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها و لأخرجت الأرض نباتها و لذهبت الشحناء من قلوب العباد و اصطلحت السباع والبهائم حتّي تمشي المرئة بين العراق إلي الشام لاتضع قدميها إلّا علي النبات و علي رأسها زينتها، ولايهيّجها سبع و لاتخافه؛
هنگاميكه، قائم ما قيام كند، به واسطه ولايت و عدالت او، آسمان آنچنان كه بايد ببارد، ميبارد و زمين نيز رستنيهايش را بيرون ميدهد و كينه از دلهاي بندگان زدوده ميشود و ميان درندگان و چرندگان آشتي برقرار ميگردد؛ به گونهاي كه زني ميان عراق و شام پياده خواهد رفت و آسيبي نخواهد ديد و هر جا قدم ميگذارد، همه سبزه و رستني است و زينتهايش را بر روي سرش گذارده و درندهاي او را نميآزارد و نميترساند.
روايات از اين دست فراوانند كه در ذيل به چند نمونه از آنها كه از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده اشاره ميكنيم:
مردي از اهلبيت من خروج خواهد كرد و به سنت من عمل ميكند و خداوند براي او از آسمان بركاتش را فرو ميفرستد و زمين بركتهايش را خارج ميسازد. بهواسطه وي، زمين همانگونه كه از ستم و جفاكاري پر شده، از برابري و داد سرشار ميشود... .
اگر از عمر دنيا تنها يك شب باقي مانده باشد، خداوند آن شب را به اندازهاي طول خواهد داد تا مردي از اهلبيت من به حكومت برسد... او زمين را از قسط و عدل پر ميكند، همانگونه كه پيش از آن از ستم و جفاكاري پر شده بود. وي خواسته و مال را برابر پخش ميكند و خداوند در آن هنگام بينيازي را در دلهاي اين امت قرار ميدهد... .
از اين دسته روايتها، بهخوبي فهميده ميشود كه در حكومت جهانشمول حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، عدالت و امنيتي فراگير در همهجاي دنيا برقرار ميشود و تنها مسلمانان از اين فيض و رحمت خداوندي بهرهمند نميشوند، بلكه اين بهرهمندي به همه ساكنان زمين ميرسد؛ زيرا در سراسر گيتي، «گنجها بيرون آورده خواهد شد و شهرها و روستاهاي شرك فتح ميشود.» در چنين حكومتي، عدالت و امنيت و همه بهرههاي آسمان و زمين، بيتبعيض، نصيب همگان خواهد گرديد؛ همچنانكه امام حسين(علیه السلام) در بيان مهمي ميفرمايد:
... إذا قام قائم العدل وسع عدله البرّ و الفاجر؛
هنگامي كه برپا دارنده عدل قيام كند، گستردگي عدلش نيكوكار و فاجر را در برميگيرد.
بهره حكومت جهانشمول و عدالتگستر و امنيتمحور حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، نهتنها شامل مسلمانان و غيرمسلمانان و اقليتهاي گوناگون ميشود، بلكه حتي بدكاران را هم دربرميگيرد. البته از روايات چنين برميآيد كه حسنات و جاذبه حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نهضت عدالتگستر او باعث جهانشمولي ديانت اسلام و اصلاح بدكاران و رويآوردن تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. روايت امام صادق(علیه السلام) بر اين مدعا گواه است. از ايشان درباره تفسير آيه «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَیهِ یُرْجَعُونَ» پرسيدند. امام(علیه السلام) فرمودند كه اين آيه درباره زمان قيام قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است كه در آن هنگام بر كره خاكي، جايي نميماند مگر آنكه در آن نداي شهادتين (لاإلهإلّاالله و محمد رسولالله) بشنوند.
از سويي، با توجه به اينکه در طول تاريخ، بسياري از بيعدالتيها و خونريزيها و ناامنيها متوجه شيعيان بوده، دوران امام قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، عصر قدرت و ايمني و رفع بلا و مصائب از شيعيان است؛ توان دفاعي آنها بسيار بالا ميرود و حكومت زمين و سروري آن به ايشان خواهد رسيد. امام زينالعابدين(علیه السلام) در اينباره فرموده است:
إذا قام قائمنا أذهب الله عن شيعتنا العاهة، و جعل قلوبهم كزبر الحديد و جعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعين رجلاً و يكونون حكّام الأرض و سنامها؛
هنگامي كه قائم ما قيام كند، خداوند آفات و بيماري و بلايا را از شيعيان ما دور ميسازد و قلبهاي آنان را به مانند پارههاي آهن ميگرداند و قوّت و توان مردان ايشان را به اندازه چهل مرد افزون ميكند. در آن هنگام شيعيان حاكمان زمين و سروران آن خواهند گشت.
با وجود اين، در عصر حكومت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، همه مردم از امنيت و عدالت فراگيري برخوردار خواهند بود و عدالت در بيشترين حد و به صورت كامل و تمام اجرا ميشود. در آن هنگام استيفاي حقوق به صورت قطعي صورت خواهد گرفت و در قضاوتها و محاكم، ديگر امكان هيچ خطا و اشتباهي نخواهد بود؛ زيرا امام(علیه السلام) خود ميان مردم زندگي ميكند و بر آنها حكومت و قضاوت خواهد كرد؛ قضاوتي كه بدون نياز به بينه و اِماره صورت ميگيرد. اين حكومت و قضاوت به الهام الهي تكيه دارد و بر همين مبنا بر علم امام متكي است. امام(علیه السلام) از مردم درخواست بينه و شاهد نميكند و به مانند داوود و سليمان حكم واحدي ميكند. بر همين مبنا، عدالت و اداي حقوق به صاحبان آن به شكل قطعي و كامل صورت ميپذيرد و كاملاً و بدون هيچ شبهه و خطايي انجام ميگردد.
از ديگر نشانهها و شاخصههاي مهدوي كه موجب پديد آمدن امنيت، آرامش و ثبات سياسي، اجتماعي و اقتصادي ميگردد، تقسيم درست و برابر و مبتني بر استحقاقِ بيتالمال و اموال مشترك عمومي است، همچنانكه امام باقر(علیه السلام) ميفرمايد:
إذا قام قائم أهل البیت قسّم بالسویة و عدل فی الرعیّة فمن أطاعه فقد أطاع الله و من عصاه فقد عصی الله؛
وقتي قائم اهلبيت قيام كند، [بيتالمال را] با مساوات تقسيم ميكند و به شهروندان عدل ميورزد. پس هر كس او را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و سركشي از او همانند سركشي از خداست.
نكته بسيار مهم در مبحث حكومت عدالتمحور و امنيتگستر مهدوي اين كه حضرت وليعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فاتح شهرهاي شرك هستند و حتي چهره ترسيمي ايشان در روايات و هنگام قيام به گونهاي است كه همواره شمشير بر دوش دارند، اما در حقيقت، قيام امام، نظامي و ميليتاريستي و متكي بر اجبار و سركوب نيست. بنابراين، نبايد امنيت و عدالتي كاذب و در سايه شمشير برقرار شود. قيامِ مصلحانه ياد شده، نهضتي ايماني، اسلامي و انساني براي رهانيدن همه بشر از زنجيرهاي نفساني، موانع و بندهاي بيشماري است كه طاغوتيان بر دست و پاي انسانها زدهاند و بشر را از كمال واداشتهاند و يا به پسرفت و قهقرا كشاندهاند.
حركت اميدبخش و زندهكننده حضرت كه با پرچم ايمان و عدالت صورت ميپذيرد، در نهايتِ مشروعيت و رضايت عمومي صورت ميگيرد و با پذيرش همگاني همه ساكنان زمين و آسمان و حتي حيوانات و جنبندگان عالم هستي تحقق مييابد و همه با مباهات و خشنودي به آن تن ميدهند. در اين ميان، فرقي ميان دينها، نژادها، قوميتها و هويتهاي گوناگون مردم گيتي نيست؛ زيرا نهضت مهدوي، حركتي جهانگستر و عالمشمول براي نجات و رستگاري بشر است.
عدالتگستري حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، خود زمينههاي تقويت و پايندگي مشروعيت حكومت ايشان و جذب دلهاي بيشتر مردم را به دنبال خواهد داشت. پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره اجماعي بودن پذيرش حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمايد:
... فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الأرض...؛
... پس زمين را از عدل و قسط پر ميكند؛ همانگونه كه از ستم و جفاكاري پر شده بود. هم ساكنان آسمان و هم ساكنان زمين از او خشنود هستند... .
... يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً يرضي بخلافته أهل السموات و أهل الأرض والطير في الجوّ...؛
زمين را همانگونه كه از ستم پر شده بود، از عدل سرشار ميكند. اهل آسمانها و اهل زمين و پرندگان آسمان به خلافت او رضايت ميدهند.
از ديگر ويژگيهاي عدالت مهدوي و جهانشمولي بدون تبعيض حركت مصلحانه امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، اين است كه ايشان اصحاب خود را با هدايت الهي و بر اساس لياقت و شايستگي، نه از يك جاي خاص بلكه از كشورها و شهرهاي گوناگون برميگزيند. حركت امام ويژه ناحيه يا كشور خاصي نيست، بلكه به همه جهانيان متعلق است تا آنان اسلام را با آغوش باز و خشنودي بپذيرند و دستورهاي آن را سرمشق زندگي رستگارانه خود قرار دهند.
پيامبر گرامي اسلام درباره عدالتگستري و همچنين اصحاب حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده است:
مهديّ يحكم بالعدل و يأمر به يصدّق الله عزّوجلّ و يصدّقه الله في قوله يخرج من تهامة حين تظهر الدلائل والعلامات و له كنوز لاذهب و لافضّة إلّا خيول مطهّمة و رجال مسوّمة يجمع الله له من أقاصي البلاد علي عدّة أهل بدر ثلاث مئة و ثلاثة عشر رجلاً معه صحيفة مختومة فيها عدد أصحابه بأسمائهم و بلدانهم و طبايعهم و حلاهم و كناهم كدّادون مجدّون في طاعته؛
مهدي به عدالت حكم و به آن امر ميكند. خداوند عزوجل، او و كلامش را تصديق ميفرمايد و هنگامي كه نشانه و علامتها آشكار ميشوند، از مكه خروج ميكند. وي داراي گنجهايي از طلا و نقره نيست، بلكه گنجهاي او اسبهاي خوشاندام و نيكومنظر و مردان مشخص شدهاي هستند كه خداوند آنها را براي وي از دورترين شهرها جمعآوري كرده كه تعدادشان به عدد اهل جنگ بدر، 313نفر مرد است و صحيفهاي همراه مهدي وجود دارد كه در آن اصحاب وي با ذكر اسامي، كشورها، محل سكونت و حتي نوع طبايعشان آمده است. اينان در راه اطاعت او كوشا هستند و رنج و سختي ميكشند.
ميتوان چنين استنباط كرد كه در حكومت جهاني مهدوي، حقي از كشورها يا به عبارتي بهتر، ايالتهاي اين حكومت در هر كجاي گيتي ضايع نميشود. عدالت مهدوي و اسلامي ايجاب ميكند كه اقوام، كشورها و مليتها، شايستگان و نخبگان متصف به صفات لازمه اسلامي را در محيطي با ثبات و سرشار از آرامش و فارغ از هر گونه نزاع، به كارگزاري و مديريت ايالات خويش، در چارچوب حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بگمارند و از مواهب گوناگون اين حكومت، همچون امنيت به گونهاي مساوي با ديگران بهرهمند شوند.
نتيجه
همانگونه كه گفته شد، عدالت و امنيت از برترين و مقدمترين نعمتها و دستآوردهايي است كه امام موعود به بشر، آنهم در فراخناي گيتي هديه خواهد كرد. انقلاب مصلحانه حضرت براي تكميل ديانت، رسالت نبوي و امامت اصلاحگرايانه امامان معصوم(علیهم السلام) است؛ امامتي كه به دليل خودكامگي، اختناق و سركوب خودكامگان ستمگر و چيره به فرجام نيكوي خويش نرسيد. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اين نهضت را به پايان خواهند برد و همه اقوام، ملل و انسانها بدون هيچگونه تبعيض و گزينشي طعم شيرين عدالت و امنيت مهدوي را خواهند چشيد. اسلام دين فراگير خواهد شد و در جايگاه عادلانه و بايسته خود خواهد نشست و شيعيان از آفات و بليات و آسيبها به دور خواهند ماند و در كمال امنيت، توان روزافزون خواهند يافت.
آنگاه بشر و تمام ساكنان و جنبندگان آسمانها و زمين، با آغوشي باز بدين حكومت تن خواهند داد. قريه و شهر امن قرآني و الهي در سايه عدالتگستري حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) محقق خواهد گرديد و جانشيني زمين به صالحان و پارسايان خواهد رسيد و ايمان به منزله سرچشمه اصلي امنيت، بر قلبها و جانها حكمفرما خواهد شد. حيات سيئه بشري، جاي خود را به حيات طيبه و حسنه خواهد داد. آسمانها و زمين نيز با پيشهكردن عدالت، همه بهرهها و نعمتهاي خود را براي استفاده بشر، تقديم ميكنند و ترس، هراس، ناامني و بيعدالتي جاي خود را به آرامش و قسط و عدل خواهد داد.
امنيت در زمان ظهور حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، غالب بر عدالت است و در سايه شمشير، سركوب و خودكامگي و اجبار نيست، بلكه بر رويكرد و مشي الهي و انساني استوار است و از مشروعيت، مقبوليت و حقانيتي مبتني بر رضايت و پذيرش كامل مردم سود ميبرد. همين امر به جذب بيشتر قلبهاي مردم به سوي امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نهضت جهانشمول ايشان خواهد انجاميد و حتي بدكاران نيز راه خوبي و رستگاري در پيش خواهند گرفت.
عدالت مهدوي حكم ميكند كه ملاك گزينش كارگزاران، قوميتپرستي و قبيلهگرايي نباشد. برعكس، در گزينش آنها، اصلحبودن، شايستگي و كارداني لحاظ ميشود؛ همچنانكه امام در انتخاب 313 يار خود، اين ملاحظات را در نظر ميگيرد و آنها را از كشورها و شهرهاي مختلف و با هدايت الهي انتخاب ميكند. عدالت و امنيت، چه در انديشه اسلامي و چه در عصر مهدوي، در تعامل مستقيمي با يكديگر قرار دارد و عدالت، خاستگاه و بستر امنيت است.
حضرت با رعايت مساوات و استحقاقهاي افراد، خيرات مشترك را ميان مردم توزيع ميكند و با حكميت و قضاوت بر مبناي الهام و علم الهي خويش، زمينه هرگونه حكومت و داوري ناعادلانه و خطاآميز را از بين ميبرد. بدينوسيله، زمينههاي نارضايتي و اعتراضهاي مردمي را كه بيثباتي و ناامني نتيجه آن است، از ميان بر ميدارد. در آن دوران، در دل مردم بهجاي اشمئزاز از حكومت، مهر و محبت جايگزين ميشود.
فصل سوم
مقايسه دو آموزه جهانيسازي غربي و جهانيسازي مهدوي
جهانيشدن يا جهانيسازي، پديدهاي انکارناپذير در عالم امروز است و جهان، با پيشرفتهاي روزافزون بهويژه در عرصه علوم، فنآوري، ارتباطات و اطلاعات، حمل و نقل و... هر روز بيش از پيش، به سوي تحقق تدريجي اين امر گام برميدارد. اين فصل در سه گفتار اصلي، با تبيين مفهوم و برداشتهاي مختلف از اين فرآيند، ماهيت اصلي پديده جهانيشدن را وامينمايد؛ ماهيتي که در درون آن، سلطهگري، استکبارورزي، استثمار و امپرياليسم جديد نهفته و نميتوان از بسياري جوانب مترقي و ايجابي آن چشم پوشيد، تبعات و پيآمدهاي منفي و ويرانگر آن نيز براي بشر و آحاد جامعه جهاني انکارناپذير است.
با توجه به اين پيآمدهاي منفي، آموزه و پديده جهانيسازي در اساس، پديده لازم و مثبتي مينمايد و بايد از اين راهبرد به گونه نيكو سود جست و با اصلاح آفات و اعمال صحيح، آن را در خدمت بشر قرار داد؛ همانطور که اديان الهي و بهويژه اسلام و حتي مصلحان بشري، جملگي جهاني انديشيدهاند و همچنانكه آموزههاي قرآني و روايي اسلامي نيز خود را به صورت جهانشمول مطرح کردهاند، طرح حکومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و جهانيسازي مهدوي نيز در حقيقت راهبرد آرماني و نهايي جهانوطنانه اسلامي و نسخه درمان جامعه بشري از آلام، حرمانها و تنگناهاي بيشمار است.
در اين فصل، با مقارنه جهانيسازي مهدوي با جهانيسازي غربي، ويژگيها و شاخصههاي هر دو بهويژه در عصر مهدوي، تبيين ميشود و با استدلالهاي لازم، برتري بيچون و چراي الگوي جهانيسازي مهدوي براي نجات بشر و حيات هستي، نمايان ميگردد و به پرسشهاي ذيل پاسخ گفته ميشود:
1. جهانيشدن يا جهانيسازي به چه مفهومي است و چه برداشتهايي از آن وجود دارد؟ آثار مثبت و منفي آن کدام است و ماهيت واقعي جهانيسازي امروزي چيست؟
2. آيا اسلام و اديان الهي نيز داراي رسالت جهانشمول و جهانگرا بودهاند؟
3. نهضت و آموزة جهانيسازي مهدوي چه ويژگيها و شاخصههايي دارد و وجوه تمايز و برتري آن از ديگر آموزههاي جهانيسازي در چه شاخصهها و ويژگيهايي نهفته است؟
مفروض اين نوشتار را نيز به اجمال ميتوان اينگونه طرح كرد:
با وجود جوانب مثبت پديده جهانيسازي، ماهيت اصلي و فعلي اين پديده، غربي و بهخصوص امريكايي، سلطهورزانه و استکباري است، در حاليكه نهضت و آموزه جهاني مهدوي، الگوي آرماني و راهبردي برتر و متعالي بوده و نجات بشر و حيات هستي را با خواست و اراده الهي به ارمغان خواهد آورد.
گفتار اول
مفهوم جهانيشدن و برداشتهاي مختلف از آن
الف) مفهوم جهانيشدن يا جهانيسازي
بيشک، جهانيشدن از متداولترين اصطلاحات دهه حاضر در جهان و پديدهاي جدي و جاري، در عرصه کنوني و دهههاي آينده است. روزنامهنگاران، سياستمداران، مديران تجاري، دانشگاهيان و ديگران، با به کار بردن اين اصطلاح قصد دارند نشان دهند که پديدهاي ژرف در حال وقوع است كه جهان را دگرگون ميسازد و نظمي نو در عرصه اقتصاد، سياست و فرهنگ جهاني ظهور و پديد ميآورد. افراد متفاوت و با اغراض گوناگون، اين اصطلاح را در موارد مختلف، چندان فراوان به كار بردهاند که تعيين موضوع مورد بحث در جهانيشدن، کارکردهاي اين اصطلاح و آثارش بر نظريه و سياست معاصر را دشوار كرده است. بنابراين، به رغم تداول اصطلاح جهانيشدن يا جهانيسازي، هنوز تعريف جامع و مانع و با زوايا و ابعاد روشن و محسوس براي اين مفهوم جديد و دستخوش تحول که عمري کمتر از دو دهه دارد، بيان نشده است. البته تعاريف متعددي در اين مورد عرضه شده است. براي نمونه، در تعريفي بسيط، جهانيشدن را با چرخش آزاد سرمايه، نيروي کار و اطلاعات تعريف کردهاند، يا آن را براي توصيف روندي به کار بردهاند که در آن اقتصاد جهاني، نيروهاي سياسي و فرهنگي، به سرعت کره زمين را زير نفوذ قرار ميدهند و به خلق يک بازار تازه جهاني، سازمانهاي سياسي فراملّي و فرهنگي جهاني تازه دست ميزنند. به نظر اينان، دورنماي جهانيشدن، گسترش بازار جهاني سرمايهداري، زوال دولت ملت، گردش پرشتابتر کالاها، انسانها، اطلاعات و قالبهاي فرهنگي است و از منظري ديگر، شکوفايي جوامع مدني، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعميق وابستگي متقابل را دربرميگيرد و به يكسانسازي و يا مشابه کردن کشورها و فرهنگهاي جهان ميانجامد. در اين زمينه، با توسعه ماهوارهها، گسترش نظامهاي ارتباطي و الکترونيکي و افزايش رسانهها و کاربرد اينترنت و ازدياد کانالهاي تلويزيوني و نفوذ فرامرزي آنها، مرزهاي ملي از بين رفته و يا کمرنگ ميشود؛ کشورها نقش گذشته خود را از دست ميدهند و به جاي قوانين داخلي، قوانين بينالمللي حاکم ميگردد. در گذر همين فرآيند، قيد و بندهاي جغرافيايي، فرهنگي، مذهبي و... که بر روابط انساني سايه افکنده، از بين ميرود. بدين ترتيب، ميتوان جهانيشدن را به فرايندهايي تعريف کرد که بر اساس آن، همه مردم جهان در جامعهاي واحد و فراگير به هم ميپيوندند.
اين مفهوم در نمايي عام عبارت است از: «در هم ادغام شدن» بازارهاي جهاني در زمينههاي تجارت و سرمايهگذاري مستقيم و جابهجايي و انتقال سرمايه، نيروي کار و فرهنگ در چارچوب آزادي بازار و شکافته شدن مرزهاي ملي، رقابت بيقيد و شرط در سطح جهاني، بهويژه در سطح قدرتهاي بزرگ، گسترش نوآوريهاي تکنولوژيک، رشد روزافزون تجدد و نوگرايي، جهانيشدن توليد و مبادله با هدف گذر از اقتصاد ملي به اقتصاد جهاني، حرکت از جامعه صنعتي به جامعه اطلاعاتي، تمرکززدايي، توسعه فضاي رقابتي مبتني بر ائتلاف و ادغام، يکپارچگي بازارهاي مالي جهاني و گسترده شدن مبادلات تجاري، مقرراتزدايي و برداشته شدن ضوابط حمايتگرايانه بازرگاني داخلي و ملي.
ميتوان جهانيشدن را بر حسب تعاريف موجود، شکلگيري شبکهاي دانست که در چارچوب آن، اجتماعاتي که پيش از آن بر کره خاکي دورافتاده و منزوي بودهاند، بر پايه وابستگي متقابل و وحدت جهاني ادغام ميشوند و ارتباط آنها با يكديگر، چه در سطح فردي و چه در سطح اجتماعي، بسيار نزديک و متقارن و حتي چهرهبهچهره ميگردد و هويت انسانها از سيطره جامعه و ساختار اجتماعي ثابت خارج ميشود و از هويت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي در عرصه بينالمللي متأثر خواهد گشت. کوتاه سخن آنکه بسياري از صاحبنظران، ويژگيهاي عصر جهانيشدن را در مفاهيمي چون ظهور دهکده الکترونيکي جهاني، انقلاب اطلاعاتي، فشردگي زمان و مکان، گسترش جهانآگاهي، پايان جغرافيا و عصر «سيبرنيتيک» خلاصه کردهاند. دورهاي که روابط «فراملّي» جانشين «روابط بينالمللي» ميگردد و جامعه مدني جهاني به منزله شبکهاي از سازمانهايي که اهداف و آرمانهايش مرز نميشناسد، به مثابه مظهري از روابط فراملّي آشکار ميگردد.
ب) برداشتهاي مختلف از جهانيشدن
ديدگاهها و دريافتهاي متنوعي درباره مسئله جهانيشدن وجود دارد. برخي جهانيشدن را چيزي فراتر از مرحلهاي گذرا و موقت در تاريخ بشر نميدانند. برعکس، عدهاي ديگر آن را تبلور رشد سرمايهداري غرب و نوسازي تلقي ميکنند. گروه سوم، جهانيشدن را تحولي اساسي در سياست جهاني برميشمرند که فهم آن نيازمند تفکر جديدي است.
از منظر برخي صاحبنظران، در رهيافتهاي مختلف، سه نوع جهانيشدن به چشم ميخورد: يکي جهانگرايي راستين و کامل که هم مادي و هم معنوي است و علاوه بر توسعه اقتصادي، تعادل سياسي و اجتماعي و تعالي فرهنگي و انساني را دربردارد؛ ديگري، جهانگرايي ناقص و نارسا که تنها اقتصادي و تکساحتي است؛ سوم، جهانگرايي کاذب و سلطهجويانه و تنازعي که همان جهانيسازي امريكايي با ماهيتي سياسي و سلطهجويانه و انحصارطلبانه است که امريكا را در رأس قدرت جهاني در نظر ميآورد و يکهتازانه، افزايش قدرت اين کشور و افزايش وابستگي جهاني به امريكا را پيميگيرد.
شايد بتوان گفت که درباره فرآيند جهانيسازي يا جهانيشدن دو ديدگاه اساسي وجود دارد: يکي ديدگاه مثبتنگر و ديگري منفينگر. از ديدگاه مثبت، جهانيسازي ميتواند با استفاده از عرصه فنآوري اطلاعات (IT) همانند پلي تمام دنيا و شهروندان آن را متحد كند و محروميتهاي علمي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي را از بين ببرد يا کاهش دهد؛ هنجارهاي پسنديده ديني، اخلاقي يا دستكم انساني را بر جهان حکمفرما کند و نوعي وحدت بهينه، مثبت و متکامل را در ميان بشر برقرار سازد. جهانيسازي ميتواند مردم دنيا را همپيکر كند تا همانند يک اندام در فکر صلاح و اصلاح يكديگر برآيند و در سنگري يگانه، عليه تمام عوامل بازدارنده از تكامل مبارزه کنند.
اما بر مبناي ديدگاه دوم، فرآيند جهانيسازي فعلي اگرچه داراي برخي فوايد از موارد پيش گفته است، در حقيقت هدف اصلي آن، چيزي نيست جز يكپارچه کردن جهان و ادغام آن در بازار مشترک جهاني، به رهبري دنياي سرمايهداري و به سردمداري امريكا؛ بازاري که همه مؤلفههاي حيات اجتماعي (اقتصاد، سياست و فرهنگ) را به سود منفعتطلبي و استکبارورزي داد و ستد ميكند و سلطه بيچون و چراي تمدن غرب و استيلاي بيشتر کشورهاي ثروتمند عليه کشورهاي فقير را به دنبال دارد. امروزه حتي برخي از متفكران غربي از جهانيشدن به منزله خطر و تهديدي بالفعل و بالقوه به منظور «امريكايي شدن» جهان، نام ميبرند.
به همين دليل، برخي همانند والرشتاين، دان دويچ ولستي، با نگاهي بدبينانه، جهانيسازي را اقتصاديسازي جهان و استثمارگري (استعمار شوندگي) جهاني ميدانند؛ زيرا نظريه آنان به جوهر هژمونيک، تنازعي و «هابسي ـ داروينيستي» اين فرابرد معطوف شده است؛ فرايندي که در حقيقت، داروينيسم جهاني را ترويج ميکند. نظريه «سياست قدرت» هانس مورگنتا، راهبرد و دکترين تنازع تمدنهاي هانتينگتون، سياست جنگ صليبي نومحافظهکاران امريكايي، يکهتازي، يکجانبهگرايي، نظاميگري آنان تحت عنوان مبارزه با تروريسم، تهديد و ارعاب نظامي و امنيتي و براندازي يا اشغالگري و تجزيه کشورها و دولتها، از جمله آثار و عوامل تحقق جهانيسازي غربي است که مدعي جامعه جهاني تکقطبي و سرمايهسالارانه با سلسلهمراتب قدرت و سلطه بوده و علاوه بر استفاده از ميلتياريسم، از شيوهها و ابزارهاي تازه تحميق علمي و فرهنگي و تطميع اقتصادي و تکنولوژيک بهره ميگيرد. بيدليل نيست که دانشوراني مانند پولاني، اسکات گري، هوتن و فرکلا نيز از اين فرابرد جهانيسازي، با تعابيري مانند غربيسازي، امريكاييسازي، وگاه «نئوامپرياليسم» در قالب نظام تازه تکقطبي و دهکده جهاني ياد کردهاند.
جهانيسازي از نوع غربي، پروژهاي تحميلي و طرحي مهندسي ـ اجتماعي در سطح کلان سيستمي است که ايدئولوژي غربي را تحميل ميکند و با تکيه بر بنيادهاي نئوليبراليستي و سرمايهداري، در صدد فراگيرکردن شيوه زندگي امريكايي و غربي کردن انسانها و ترويج فرهنگ مصرف و اصالت سرمايه است. پيروان اين نگرش، جهانيشدن را مقولهاي ارادي و در کنترل عدهاي خاص ميدانند. به زعم آنان، اين اراده در حال حاضر در اختيار جهان سرمايهداري قرار دارد. از اين ديدگاه، جهانيشدن مرحله تازهاي از امپرياليسم به شمار ميآيد که در آغاز به صورت همبستگي ظاهر شده و تازگي خود را در چهره جهاني نمايانده است. شون هيلي، از مخالفان جهانيشدن، آن را پروژهاي تحميلي ميداند و عقيده دارد که تنها حوزههاي بهخصوصي، جهاني شدهاند. به گفته وي، «ثروت» در دهه نود، جهاني نشد، بلکه در دست عدهاي خاص متمرکز گرديد. تکنولوژي با آنکه بسيار تواناتر از گذشته شده، اما جهاني نگشته و حتي رشد اقتصادي که پايه و اساس برتري تاريخي سرمايهداري به شمار ميآيد، صورت جهاني نيافته است.
ج) ابعاد و دستآوردهاي منفي جهانيسازي غربي (بهطور اخص)
به باور بسياري، جهانيسازي غربي از غالبترين برداشتهاي نظري و عملي از اصطلاح و مفهوم جهانيشدن به شمار ميآيد. به اعتقاد آنان، جهانيسازي در اساس خود مستلزم غربيشدن جهان و پوششي براي سلطه سرمايهداري است. بنابراين، اين اصطلاح به طور غالب، واژهاي جايگزين براي گفتمانها و مصطلحاتي کهنهتر همانند «امپرياليسم» و نيز «نوگرايي» به شمار ميآيد. جهانيشدن در مفهوم جايگزين «امپرياليسم»، توجه ما را به سلطه کشورهاي بسيار توسعهيافته بر کشورهاي در حال توسعه يا سلطه شرکتهاي فرامليتي بر اقتصادهاي ملي و محلي معطوف ميکند. از اين گذشته، جهانيشدن ميتواند به مثابه مفهومي پوششي، وحشت جهانيان را از استعمارگرايي خنثا سازد. اين مفهوم ميتواند در قالب گفتمان امپرياليسم نو، استثمار هميشگي بسياري از کشورهاي دنيا توسط ابرقدرتها و شرکتهاي غولپيکر فراملّي را پنهان كند و در نتيجه، برخي ابعاد مخربتر و وحشيانهتر توسعه معاصر را مخفي نگاه دارد.
حتي کليت جهانيشدن از نگاه منتقدان، نابودي سنن محلي، وابستگي مستمر کشورهاي فقير به کشورهاي ثروتمند، نابودي محيط زيست و همگونشدن فرهنگها و شيوه زندگاني روزمره را به همراه ميآورد. دامنه اين منتقدان، بسيار وسيع است؛ حتي مارکسيستها، ليبرالها و هواداران چند فرهنگي بودن جهان که بر تهديد حاکميت ملي، سنن محلي و دموکراسي مشارکتي نيروهاي جهاني انگشت ميگذارند، يا هواداران محيط زيست که از پيآمدهاي اکولوژيک ويرانگر جهانيشدنِ عنانگسيخته هراس دارند و محافظهکاران که جهانيشدن را تهديدي براي فرهنگهاي ملي و محلي و تقدس سنت به شمار ميآورند جزء اين منتقدان هستند.
جهانيسازي غربي با سلطه بر اقتصاد و سياست جهاني به دنبال نابودي اديان و فرهنگهاي بومي رقيب و جلوه دادن فرهنگ غربي به منزله فرهنگ برتر بوده و بحران هويت را در عرصه ديگر دول و ملتها دامن زده است. پتراس، تصويري که از شکل و شمايل جهانيشدن نشان ميدهد، چهرهاي از يک نظام مبتني بر امپرياليسم فرهنگي متکي بر سيطره مطلق اقتصادي غرب است. از منظر وي، اينگونه امپرياليسم فرهنگياي، به معناي نفوذ دائم و تسلط فرهنگي طبقه حاکم غرب بر تودهها به منظور نظام بخشي مجدّد به ارزشها، رفتارها، نهادها و هويت مردم استثمار شده و براي همسويي با منافع طبقات استثمارگر است.
لايبز و کاتز، جهانيشدن را به مثابه سلطه بيچون و چراي تمدن غرب ميدانند. به باور آنها، استيلا همان چيزي است که در لوسآنجلس بستهبندي ميشود و سپس به دهکده جهاني ارسال ميگردد و آنگاه در مغز انسانهاي بيگناه مينشيند. گفته رابرتسون نيز همان نگرانيها را دوچندان ميکند:
جهانيشدن متضمن فشار بر جوامع، تمدنها و سنتها از منظر نمايش آنها روي صحنه جهاني ـ فرهنگي و با هدف توجه به هويت انديشهها و نمادهاي مربوطه است.
گفتني است که جهان سرمايهداري به رهبري امريكا نيز از متفكران و نظريهپردازان مشهوري نيز سود ميبرد که فراوان هوادار نظريه جهانيسازي امريكايي در سايه مکتب ليبرال ـ دموکراسي هستند. از جمله به عقيده بارکر، جهانيشدن با توجه به گسترش سلطه سرمايهداري امريكا، امري طبيعي و تحقق آن به سود همه مردم جهان است، بنابراين، سرمايهداري امريكايي بايد مردم تحت سلطه خود را قانع کند که راه و رسم امريكايي، همان پديدهاي است که آنان مطالبه ميکنند و البته هژموني امريكا امري طبيعي و به سود همه مردم جهان خواهد بود.
همچنين فرانسيس فوکويا که فرجام تاريخ را در غلبه تمدن و فرهنگ امريكايي و مکتب ليبرال دموکراسي ميبيند، با نخوتي آشکار، منظر خود را از جهانيشدن امريكايي چنين بيان ميکند:
فرايندي بنيادي در کار است تا الگوي تکاملي مشترکي براي کل جوامع انساني ديکته کند. به طور فشرده، جهانيشدن چيزي شبيه تاريخ جهاني بشر در راستاي دستيابي به ليبرال دموکراسي است.
جالب اينکه اين ادعاهاي مغرورانه در حالي صورت ميگيرد که امروزه بحرانهاي متعددي در دنياي غرب (امريكا و اروپا) پيش ميآيد، از جمله: بحران معنويت، بحران مشروعيت، بحران هويت، بحرانهاي اخلاقي، فساد اقتصادي و بحران محيط زيست. عارضههاي اين بحرانها نيز ظهور گستردهاي يافته است، مانند: آلودگي محيط زيست، ماشيني شدن و مادي شدن سپهر زندگي انسان غربي، افول نظامهاي تعليم و تربيت، بيمعنا شدن و يا کاهش معناي زندگي، از خودبيگانگي افراد و جوامع، ناهنجاري و گسيختگي خانوادهها، فقدان عدالت اجتماعي، کنترل احزاب سياسي، محدوديت آرا و عقايد عمومي و اعمال آن، ظهور تعصبات نژادي و ملي، نبود عاطفه و روابط صميمانه ميان افراد، بياحترامي به قانون و ظهور «ونداليسم اجتماعي»، تقليل امنيت و رفاه اجتماعي، گسترش بيحد و مرز بيبند و باريهاي جنسي و خشونتهاي فردي و اجتماعي.
بنابر چنين حقايقي، جهان غرب و الگوي جهانيسازي غربي نتوانسته و نميتواند در پرتو مکتب ماديگرايانه ليبرال ـ دموکراسي، ارمغان آورنده معاني جديد و آرماني براي حيات بشري باشد. امروزه جامعه غرب از ليبراليسم به «ليبراليسم نو» گرايش يافته، اما حتي برجستهترين فيلسوف جهان معاصر يعني يورگن هابرماس اين گرايش تازه غرب را به «ليبراليسم وحشي» تعبير كرده است؛ ليبراليسمي که براي جهانيان چيزي جز افزايش جنگ، فقر و نابرابري به بار نياورده و براي غربيها نتيجهاي جز افزايش قدرت، ثروت و شکاف بيشتر کشورهاي فقير و غني در برنداشته و هژموني آنها را بر جهان افزون كرده و به جاي صلح جهاني، ناامنيهاي بينالمللي را دامن زده است.
آيا در سايه جهانيسازي غربي، وقتي صاحبان قدرتمند کارتلها و تراستها که در عين حال نظام اطلاعرساني جهاني را نيز در اختيار خود گرفتهاند، در وضعيتي نابرابر، راه بر چشمان ملتهاي فقير ميبندند و از رهآورد اين کورچشمي تحميلي و ارتباطات يكسويه، دست در جيب رقيب ناتوان ميکنند، ميتوان مانند فوکوياما همچنان خوشبينانه از «اعتماد متقابل» سخن گفت؟
امروزه پنج غول اقتصادي يعني امريكا، ژاپن، فرانسه، انگليس و آلمان از جمع دويست کارتل و تراست بزرگ جهان، 170 مورد از آنها را زير يوغ خود گرفتهاند. برپايه گزارش سازمان ملل متحد، اندازه منابع مالي و نقدينگي 358 نفر از اعضاي اليگارشي قماربازان جهاني مساوي منابع مالي 5/2ميليارد انسان است. از سويي، حجم شگفتانگيز قدرت و ثروت در قالب شرکتهاي چندمليتي، به سادگي مرزهاي دولتي و هويتهاي ملي را درهم ميشکند و ارزشهاي مورد نظر ليبراليزم نو را بر جهان حاکم ميکند. متفكري به نام خوزه دو کاسترو در آثار گوناگون خود با آمار و ارقام ثابت کرده که همين کره خاکي ميتواند چند برابر جمعيت کنوني خود را نان دهد و جهان هم در آرامش و صلح دائم به سر بَرَد. وي در کتاب سياه گرسنگي جهان معاصر را چنين ترسيم کرده است:
در عصر ما اکثريتي هستند که خوراک ندارند و اقليتي که خواب ندارند. آيا چنين وضعيتي، دستآوردهاي مستقيم جهانيسازي به شيوه غربي نيست؟ البته اين ابعاد منفي تنها به حوزه اقتصادي و رفاهزدگي کشورهاي «دارا» و فقرزدگي کشورهاي «ندار» ختم نشده است و تخريب بنيادهاي فرهنگي، ارزشي و اخلاقي آنها را نيز به دنبال داشته و دارد. از ديد هورکهايمر، جهانيشدن براي بورژوازي، حکم آب براي ماهي را دارد. بنابراين، بورژوازي ناگزير است زمينههاي فرهنگي مورد نياز را در کشورهاي مختلف بسترسازي کند، و چنين است که ميبينيم جهانيشدن اقتصاد، از جهانيشدن فرهنگ و فروريختن ارزشها و باورها و خردهفرهنگهاي محلي، بومي و ملي سردرميآورد.
بديهي است كه نتيجه و ابعاد منفي چنين جهانيشدني به رفع فقر، نابرابري، تبعيض، جنگ و خشونت و... نينجامد. بايد پرسيد كه چگونه چنين امري متوقع ميتواند باشد، در حاليكه امروزه کشورهاي توسعهيافته صنعتي و فراصنعتي، کمتر از بيست درصد جمعيت جهان را در خود جاي دادهاند، بيش از هشتاد درصد ثروت جهان را به کيسه کارتلها و تراستهاي خودي ريختهاند!
معالأسف اربابان کليسا در جهان غرب نيز نتوانستهاند به مقابله لازم با تبعات منفي اينگونه جهانيسازي يكسويه و امپرياليستي بپردازند؛ همچنانكه فيلسوف فرانسوي يعني پير بورديو فراتر از اين ادعا، کليساي مسيحي را به همسويي با اين روند و منفعتخواري از اين جريان ناسالم جهاني متهم کرده است. به عقيده وي:
کليساي کاتوليک، دشمن سرمايهداري نيست. اين کليسا مايل است مشتي از مزاياي نئوليبراليسم را از آن خود سازد و از اروپا ميخواهد نئوليبراليسم را با کاتوليسيسم درهمآميزد. اين همان سرمايهداري «کشيش زده» است.
جالب آنکه امروزه بسياري از تجاوزطلبيهاي امريكا و تهاجمات اين کشور به ديگر کشورهاي مستقل، با آموزههاي «مسيحيت بنيادگرا» و همراهي کشيشان و کليساي اين نحله از مسيحيت صورت ميگيرد که به آن «صهيونيزم مسيحي» نيز گفته ميشود. بنابر صهيونيسم مسيحي، حضرت مسيح در بيتالمقدس ظهور ميكند و يهوديان را نجات ميدهد و ديگر اديان، تمدنها و فرهنگهاي متعارض خويش و از جمله مسلمانان را نابود ميكند. از اينرو، صهيونيزم هرگونه جنايت، سرکوب و قساوت را توجيه ميكند. بنابراين، همپيمايي و همپيوندي مستحکم زمامداران امريكايي با صهيونيسم در اين زمينه، توجيهپذير است.
با تبيين برداشتهاي مختلف جهانيشدن و بهويژه ابعاد منفي پروژه جهانيسازي غربي، ميتوان به روشني ادعا كرد که حکومت جهاني و جهانشمول حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هيچکدام از شاخصههاي منفي پيشگفته را ندارد و ضمن برخورداري از زوايا و ابعاد مثبت «جهانيسازي»، راهبردي حقيقي، متعادل براي اين طرح فراگير است.
گفتار دوم
جهان گرايي و جهانشمولي اسلام
جهانيسازي يا جهانگرايي علاوه بر اينکه همواره از اهداف مصلحان بزرگ بشري بوده، از تعاليم و رسالتهاي اديان بزرگ الهي سرچشمه ميگيرد و ميتوان آن را از اصليترين آرمانهاي همه انبيا و اديان بزرگ الهي و از جمله اسلام به شمار آورد. بنابراين، اصطلاح جهانيسازي واژه جديدي نيست و در حقيقت در عصر حکومت مهدوي، حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اين رسالت نبوي و هدف اولياي الهي و ائمه(علیهم السلام) را به بهترين شکل ممکن محقق خواهد ساخت و اين طرح جهاني را تکميل خواهد كرد؛ در غير اين صورت، خاتميت دين اسلام معناي حقيقي خود را از دست ميدهد و به واژهاي بيمعنا تبديل ميشود.
ريشههاي جهانشمولي دين اسلام، در مبتني بودن آن بر فطرت، انعطافپذير بودن آموزههاي آن و حرکت و تطابق اجتهاد آن بر مبناي مقتضيات زمان و مکان نهفته است. اسلام و دستورهاي آن با فطرت انساني که همان بعد ثابت حيات انساني به شمار ميآيد، همآهنگ است. به همين دليل، اسلام دين جامع و فراگير بوده و ميتواند جهانشمول گردد. از سويي، عناصر جهانيشدن نيز در مذهب تشيع فراوان ديده ميشود؛ از جمله آنكه شيعه در بين ديگر مذاهب، بيشترين ملازمت را با خردورزي دارد. بنابراين، اين عناصر را به روشني در عقلانيت، اجتهاد، عدالت، مهدويت و فرازماني و فرامکاني بودن پيام تشيع ميتوان ديد.
در تعاليم اسلامي از کره زمين، به «بيت» تعبير شده و انسان به طور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان و مليت و طبقهاي مالک اين خانه به حساب آمده است. در تفکر قرآني، انسان از هر نژاد و جنسيت و طبقهاي، نماينده و خليفه خداوند در زمين به شمار ميرود:
«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ»؛
و اوست كسي كه شما را در زمين جانشين [يكديگر] قرار داد.
اين مضمون دستكم در سه آيه ديگر آمده است که رسالت کلي همه انسانها را در اين زيستگاه که زمين نام دارد، تبيين ميکند. پيامبران و رسولان الهي نيز راهنماي همه انسانها هستند و تعليم، تربيت و نظامبخشي به زيست فردي و گروهي انسانها را بر عهده دارند تا مديران جامعه بشري در همه ابعاد باشند.
قرآن کريم در رسالت اولين رسولان الهي چنين گفته است:
«وَإِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلاَئِكةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»؛
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت.
و در خطاب به داوود پيامبر(علیه السلام) چنين آمده است:
«يا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاك خَلِيفَةً فِي الأرْضِ»؛
اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانديم.
اين آيات بيانگر آن است که رسول حق، نماينده و مدير منصوب الهي، در کل پهنه زمين، مأموريت رسالت دارد، نه در بخش خاص يا نژادي ويژه. درباره پيامبر اسلام، اين رسالت جهاني و فراگير با صراحت بيشتري مطرح گرديده است:
«تَبَارَك الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لَِيكونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا» ؛
بزرگوار [و خجسته] است كسي كه بر بنده خود، فرقان [كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود، تا براي جهانيان هشدار دهندهاي باشد.
«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيكمْ جَمِيعًا» ؛
بگو اي مردم، من پيامبر خدا به سوي همه شما هستم.
«وَمَا أَرْسَلْنَاك إِلاَّ كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا»؛
و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براي تمام مردم نفرستاديم.
اين آيات بيان ميكند که هدف اسلام همانند ديگر اديان بزرگ الهي، اصلاح کل جامعه انساني در فراخناي گيتي و بدون توجه به حدود جغرافيايي و مرزهاي ساختگي است. به همين دليل، اين اديان و از جمله اسلام همه حکومتها و دولتها را وراي مرزها و نژادهايشان به يک دين و دولت واحد و مرکزيتي يگانه فراميخواند؛ همچنانكه در آغاز رسالت اسلام، پيامبر به حکام ايران، مصر، حبشه، يمن، روم و... نامه نوشتند و آنان را به يگانگي و تن دادن به مديريت واحد در جامعه انساني دعوت ميکردند.
براي تبيين اين اصل محوري، كلمه «الناس» نزديک به 240 بار و کلمه «الانسان» نزديک به 65 بار در قرآن تکرار شده که واژهاي عام براي همه افراد انساني به شمار ميآيد و در بسياري از موارد، عموميت و کليت خطابها بسيار روشن است، از جمله:
« قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ»؛
بگو اي مردم! من براي شما فقط هشدار دهندهاي آشکارم.
«قَالَ إِنِّي جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَامًا»؛
[خدا به او] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم.
در اين خطابها، هدايت الهي و آموزشهاي پيامبران براي همه انسانها ضروري شمرده شده و فرقهها و امتيازهاي موهوم كه امكان دارد يگانگي و يکپارچگي جامعه انسان را بگسلد، باطل و پوچ معرفي گشته است. بدينگونه نگرش قرآني به انسان و رهبران جامعه انساني، فراگير و جهاني بوده که هيچ مرز و مانعي را در جهت اهداف بلند، جهانشمول و جهانوطنانه خويش نميشناسد.
قرآن، به صراحت بر مسئله جهانيسازي تأکيد كرده و آن را مسئوليت خطير جامعه اسلامي به شمار آورده و از انسانها ميخواهد با تمام توان خود در ساختوساز ملتها و اصلاح جوامع بشري در سراسر جهان بکوشند:
«وَكذَلِك جَعَلْنَاكمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيكونَ الرَّسُولُ عَلَيكمْ شَهِيدًا»؛
و بدينگونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
و در جاي ديگر ميفرمايد:
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كلِّهِ وَكفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا»؛
اوست كسي كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت، با آييني درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه بودن خدا كفايت ميكند.
در اين آيه، به برتري فرهنگ اسلامي اشاره شده تا شايستگي آن را بر ديگر فرهنگها در جهت جهانيسازي اسلام و ايجاد حيات طيبه براي همه عالميان، مبرهن سازد. از ديد آيات الهي، برکات الهي در چنين حيات مؤمنانهاي جهان را فراخواهد گرفت:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»؛
و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتي از آسمان و زمين برايشان ميگشوديم.
هرگاه ايمان و تقوا (التزام به تعهدات انساني) در جامعه گسترش يابد و انسانها حريم خود و خدا را حفظ کنند، برکات الهي جهان را فرا خواهد گرفت و اگر مسلمانان، جهانيان را به اين حقيقت رهنمون شوند، آنگاه زمام جهانيسازي بشردوستانه را به دست ميگيرند و مسئوليت خويش را در برابر خدا و خلق به نيكوترين گونه به جا خواهند آورد. آنگاه فرهنگ اسلامي جهاني خواهد شد و گسترش آگاهي و دانايي و عدل جهان را در بر خواهد گرفت و تمام نظامهاي سلطه و استثمار جهاني فرو خواهد ريخت.
گفتار سوم
جهانيسازي مهدوي و شاخصههاي آن
چنانکه گذشت، اسلام ديني با اصول و آرمانهاي جهاني به شمار ميرود كه از همان ابتداي ظهور خويش به دنبال ايجاد حيات طيبه در سطح عالم و براي تمام انسانها بوده است. براساس معتقدات اسلامي و شيعي، جهانيشدن اسلامي و حيات طيبه جهاني در آخرالزمان و در عصر و دولت مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، تحقق قطعي خواهد يافت و اين جهانيشدن، با هيچ پروژه و يا طرح جهانيسازي فعلي، نه از حيث نظري و نه علمي و نه از حيث شموليت و فراگيري و مقياسهاي موجود، مقايسهشدني نيست و نميتوان آن را اندازهگيري كرد. فقط شناخت مقدماتي آن از راه احاديث وارده امكانپذير است. به همين دليل، پارهاي از ويژگيهاي دولت کريمه حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و حکومت جهاني سرشار از حيات طيبه ايشان را نه از باب حصر بلکه از باب احصا و اشاره، برميشماريم:
1. حاکميت جهانشمول اسلام و برچيدگي شرک و اختلافات بشري
در نظريههاي جهانيشدن غربي که زيربناي بسياري از آنها مکتب ليبرال ـ دموکراسي است، با اعتقاد به نسبيت اخلاقي و ارزشي اعمال، اصل تساهل و رواداري افراطي در برابر تمام عقايد و اديان از ادعاهاي اصلي به شمار ميآيد و موضع حکومت بر مبناي لائيسم، در برابر ديانت و مذهب، خنثاست. از منظر آنها، حمايت و هواداري از يک مذهب، مداخله در آزاديهاي فردي و مخدوش كردن آزادي عقيده و ابراز عقايد به شمار ميرود. در حالي که سکولاريسم يا عرفيشدن و دنياپرستي و اصالت امور دنيوي در سرلوحه جهانيسازي ليبرال ـ دموکراسي قرار دارد، در حکومت جهاني مهدوي، اسلام بدون هيچ گونه مجامله و تعارفي، آيين مطلق و برتر و متعالي به جهانيان معرفي شده و انسانها نيز پس از شناسايي، آن را ميپذيرند.
رواياتي در تأييد اين مطلب وجود دارد؛ از جمله:
محمد بن مسعود در تفسير عياشي از رفاعة بن موسي روايت ميکند که امام صادق(علیه السلام) در تفسير آيه: «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكرْهًا»، فرمود:
وقتي قائم آلمحمد قيام کند، مکاني بر روي زمين باقي نميماند مگر اينکه کلمه طيبه «لااله الا الله، محمد رسول الله» در آنجا به آواز بلند گفته ميشود.
همچنين ايشان ضمن بيان مفصلي درباره عصر ظهور حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمايند:
وقتي قائم ما قيام کند، ... اهل هيچ ديني باقي نميماند مگر اينکه اظهار اسلام ميکنند و با ايمان، مشهور و معروف ميگردند... .
در جاي ديگر ميفرمايد:
درباره اين آيه از پدرم (امام باقر(علیه السلام)) پرسيدند: «با همه مشرکان مبارزه کنيد، چنانكه همگي به مبارزه شما برخاستند تا اينکه در زمين فتنهاي باقي نماند و دين و آيين از آنِ خدا باشد.» او فرمود: «تفسير اين آيه هنوز فرا نرسيده، چنانچه قائم قيام نمايد کساني که او را درک ميکنند، چگونگي تفسير اين آيه را خواهند ديد و سرانجام آيين محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند پايان شب به صبح صادق روشن شده و اثري از شرک بر روي زمين باقي نخواهد ماند.»
همچنین امام باقر(علیه السلام) فرموده است:
در زمين هيچ ويرانهاي نميماند مگر اينکه آباد گردد و هيچ معبودي جز خداوند متعال از بت و غير آن نميماند مگر اينکه دچار حريق گشته و ميسوزد.
در جاي ديگر، امام صادق(علیه السلام) ضمن پاسخ به سؤالهاي مفضل و مطابق دانستن آيه 33 سوره توبه با عصر حکومت جهاني مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به وي ميفرمايد:
...به خدا سوگند ياد ميکنم اي مفضل، هرآينه اختلاف ملتها و دينها از ميان برداشته ميشود و همه دين براي خدا و يکي ميگردد، چنانكه خداي تعالي فرموده: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است) و نيز فرموده: «وَمَن يبْتَغِ غَيرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (و هركه جز اسلام، ديني [ديگر] جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود و وي در آخرت از زيانكاران است.)
2. حاکميت مطلق عدالت و دادورزي
همگان آگاهند که عدالت، ويژگي اصلي حکومت جهاني مهدوي است. بيشتر احاديث درباره عصر ظهور، به اين ویژگی، نياز و گمشده اساسي بشري اشاره کردهاند. به همين دلیل، فقط به ذکر احاديث معدودي در اينباره بسنده ميشود. پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايد:
... اگر از عمر دنيا تنها يک شب باقي مانده باشد، خداوند آن شب را به اندازهاي طول خواهد داد تا مردي از اهلبيت من به حکومت برسد... او زمين را از قسط و عدل پر ميکند، همانگونه که پيش از آن از ستم و جفاکاري پر شده بود... .
حکومت جهانشمول مهدوي، در عدالتگستري نيز به گونهاي فراگير و بدون تبعيض عمل ميکند؛ همچنانكه امام حسين(علیه السلام) در کلام مهمي ميفرمايند:
... إذا قام قائم العدل وسع عدله البرّ و الفاجر؛
هنگامي که اقامهكننده عدل قيام کند، گستردگي عدلش نيكوكار و فاجر را در برميگيرد.
عدالت ياد شده نيز گستره حوزههاي فردي و اجتماعي بشري را شامل میشود. بر اين مدعا نيز بيان امام باقر(علیه السلام) گواه است که ميفرمايد:
بدانيد همانطور که سرما و گرما به داخل خانههايشان نفوذ ميکند، عدالت او [قائم] نيز به درون خانههايشان راه خواهد يافت.
3. برقراري امنيت و آرامش همهجانبه
بنابر روايتها درباره حکومت جهانشمول حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، ناامني و هراس از زندگاني آحاد بشري رخت برميبندد و امنيتي فراگير در همه گيتي برقرار ميشود؛ همچنانكه امام علي(علیه السلام) درباره ايمني عصر ظهور و سرشاري آن دوره از امنيت و ديگر برکتهايي مانند عدالت ميفرمايند:
اگر قائم ما قيام کند، به واسطه ولايت و عدالت او، آسمان آن چنانکه بايد ببارد، ميبارد و زمين نيز رستنيهايش را بيرون ميدهد و کينه از دل بندگان زدوده ميشود و ميان درندگان و چرندگان آشتي برقرار ميشود؛ به گونهاي که زنی ميان عراق و شام پياده خواهد رفت و آسيبي نخواهد ديد و هر جا قدم ميگذارد، همه سبزه و رستني است و زينتهايش را بر روي سرش ميگذارد، درندهاي او را نميآزارد و نميترساند.
4. رفاه و رشد پايدار اقتصادي، استغناي عمومي و رفع فقر
شکافهای اقتصادي، تبعيضهاي ناروا و فقر و فاقه برآمده از جهانيسازي غربي در نهضت جهانيسازي مهدوي، وجود ندارد و نهتنها اين شکافها پرميگردند، بلکه جامعه بشري به استغناي کامل میرسد؛ حتي فقيري براي دريافت صدقات و اعانات يافت نخواهد شد. امام صادق(علیه السلام) در این زمینه ميفرمايد:
چون قائم ما قيام کند، زمين با نور پروردگار خود نوراني و روشن ميشود و خلایق از نور و روشنايي آفتاب مستغني و بينياز باشند و تاريکي زايل ميگردد و مردم در ايام سلطنت آن حضرت بسيار عمر ميکنند... و زمين خزينههاي خود را آشکار ميگرداند، به نوعي که خلايق همه آنها را بر روي زمين ميبينند و مرد در آن وقت کسي را ميطلبد براي اينکه از مالش به او عطا نمايد تا اينکه صله رحم به جا بياورد، يا اينکه از وجه زکات چيزي به او بدهد، چنين کسي که اينها را از او قبول کند، يافت نميگردد و خلايق به سبب آنچه خدا از فضل خود به ايشان روزي کرده، مستغني و بياحتياج هستند.
آن امام همام، اين بينيازي عمومي را چنين تشريح کرده است:
... و در ميان خلایق به طريق حکم داوود و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکم ميکند. در اين وقت زمين خزينههاي خود را ظاهر و برکات خويش را آشکار ميگرداند و در اين وقت مردي از شماها کسي را نميتواند پيدا کند که صدقهاي به او بدهد يا احساني در حق وي کند؛ زيرا همه مؤمنان غني و مالدار هستند.
توسعه گسترده اقتصادي و انساني پايدار و بالنده نهضت جهانشمول مهدوي در روايات نبوي نيز آشکار است. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
يکون في اُمّتي المهدي... يتنعّم اُمّتي في زمانه نعيماً لم يتنّعموا مثله قطّ، البرّ والفاجر، يرسل السماء عليهم مدراراً و لاتدّخر الأرض شيئاً من نباتها؛
در امت من، مهدي قيام کند... و در زمان او، مردم به رفاه و نعمتهايي دست مييابند که در هيچ زماني دست نيافته باشند؛ همه چه نيکوکار و چه بدکار از آن جملهاند. آسمان باران رحمتش را بر آنان ببارد و زمين چيزي از رویيدنيهاي خود را پنهان ندارد.
5. رشد و ترقي علوم و فنون و شکوفايي و کمال عقلانيت بشري
جهان امروز که در مسير جهانيشدن گام برميدارد، از حيث پيشرفت علوم و تکنولوژي، ترقي انکارناپذيري کرده، ولي نهتنها اين پيشرفت موجب رفع آلام بشري و رساندن انسانها به امنيت و آرامش، مساوات و عدالت نگشته، بلکه ميلياردها مجهول ديگر در مسير اکتشافات قرار دارد که بشر از حل آنها عاجز است و جهانيسازي غربي نيز نتوانسته به رفع اين عجز و ناتواني کمک کند. در حاليکه دانش بشري در عصر حکومت جهاني مهدوي به دستآوردهايي مافوق تصور ميرسد. امام صادق(علیه السلام) در بياني بليغ، از گوشهاي از پيشرفتهاي علمي آن عصر چنين ياد ميفرمايد:
دانش 27 حرف است. همه علومي که پيامبران براي مردم آوردهاند تنها دو حرف بيش نبوده و مردم تا به امروز جز آن دو حرف را نشناختهاند، ولي وقتي قائم ما قيام کند، 25 حرف ديگر را ابراز ميکند و آن را در ميان مردم گسترش ميدهد، آنگاه آن دو حرف را نيز ضميمه ميکند و همه 27 حرف را در ميان مردم منتشر ميسازد.
روايات تبيينكننده وضعيت عصر ظهور، بيانگر آن است که عقول مردم در دوره ظهور به بالاترين مرحله کمال خويش ميرسد. امام باقر (علیه السلام) ميفرمايد:
وقتي قائم ما قيام کند، خداوند دست عنايتش را بر سر بندگان کشيده و عقل آنها زياد و فهمشان بالا ميرود.
در دولت جهاني مهدوي، حتي دانش و بينش، آگاهي و شناخت صحيح، مفيد، سازنده و کارگشا در خانهها گسترش مييابد و حلقههاي درس و بحث براي زن و مرد در سرتاسر جامعه بشري برقرار ميشود. امام باقر(علیه السلام) در این زمینه میفرماید:
... تؤتون الحکمة في زمانه حتّي إنَّ المرئة لتقضي في بيتها بکتاب الله و سنّة رسوله؛
... به مردم زمان قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آنچنان حکمتي عطا خواهد شد که حتي زن در کانون خانه خويش بر اساس کتاب خدا و سنت پيامبرش، عادلانه و آگاهانه داوري ميکند (و به ديگري نيازي ندارد).
علاوه بر تبيين وضعيت عالي دانش و بينش بشري در عصر ظهور، اين روايت بيان ميكند که مردم آن روزگار، براساس آداب و مقررات ديني تربيت میشوند، احکام شريعت را ميآموزند و بر پايهاي از فرهنگ و فرهيختگي سير ميکنند که حتي بانوان خانهدار براساس مقررات کتاب خدا و سيره عادلانه پيامآور بزرگ وي، ميتوانند قضاوت کنند.
6. تکيه بر استدلال و اقناع و کسب مقبوليت و رضايت عمومي
همچنين جهانيسازي عصر مهدوي بر استدلال و براهين عقلي مبتني است. امام حسن(علیه السلام) درباره قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمايد:
خداوند در آخرالزمان و روزگاري سخت در ميان جهل و ناداني مردم، مردي را برميانگيزد و او را با فرشتگان خود تأييد ميکند و ياران او را حفظ مينمايد و با آيات و نشانههاي خويش او را نصرت ميدهد و بر کره زمين غالب ميگرداند تا آنجا که مردم ـ پارهاي از روي ميل و گروهي بيميل و با اکراه ـ به دين خدا ميگروند. سپس زمين را پر از عدل و داد و نور و برهان ميکند. تمام مردم جهان در برابر وي خاضع ميشوند و هيچ کافري باقي نميماند، مگر آنکه مؤمن شود و هيچ بدکاري نميماند، جز اينکه اصلاح گردد... .
اين روايت به خوبي بر اين مطلب تصريح دارد که برخي از مردم جاهل و گمراه در ابتداي حکومت حضرت، ممکن است با اکراه به حکومت وي تن دهند، ولي وقتي عدلگستري و برهانهاي شفاف و مستدل و نوراني وي را ملاحظه ميکنند، در مقابل حکومت وي خاضع ميشوند و با طوع و رغبت و رضايتمندي تمام به آن تن ميدهند. بنابراین، نظام حکومت جهاني مهدوي را بايد نظامي بر پايه مشروعيت کامل يعني داراي مقبوليت، حقانيت و قانونيت دانست؛ مشروعيتي که مانند برخي از نظامهاي سياسي به اصطلاح مدرن غربي امروزي با «دماگوژي» يا فريب افکار عمومي، با نظارت، دستکاري آراي عمومي و با نفوذ تبليغات پردامنه به دست نميآيد، بلکه محصول رضايت قلبي آحاد جامعه بشري و حتي دیگر موجودات عالم است.
7. گفتمان واقعي و احتجاج با اديان دیگر
بر مبناي روايات، در جهانيسازي مهدوي، حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بدون هيچ تعارفي همه موحدان و غيرموحدان و پيروان ديگر اديان را به پيروي از اسلام و تعاليم نجاتبخش آن با قاطعيت تکليف ميکند، ولي اين به معناي اجبار صرف عقيدتي ايشان به پذيرش مطلق آيين اسلام نيست، بلکه محور کار حضرت همانطور که از نامشان نيز برميآيد، هدايت جامعه بشري است و اصل و اساس هدايت باید بر اقناع مبتني باشد. روايات نيز دلالت ميكنند که حضرت از همان ابتداي ظهور، کتب بدون تحريف زبور، تورات، انجيل و... را مييابد و بر اساس نُسخ اصل آنها با اهل کتاب محاجّه، استدلال و گفتوگو میکند و بر آن اساس بر آنها حکم ميراند تا آنکه ايشان به دين اسلام و حکومت جهانشمول مهدوي هدايت گردند. امام باقر(علیه السلام) در این زمینه ميفرمايند:
به خدا سوگند! ياد ميکنم هرآينه گويا قائم را ميبينم، در حالي که پشت به حجرالاسود داده، بعد از آن حق خويش را [يعني خلافت را] از خداوند عالم ميطلبد. بعد از آن ميگويد: «ايها الناس! هرکه در خصوص خدا با من محاجّه و گفتوگو نمايد، هرآينه من نزديکترين خلايقم به خدا؛ ايهاالناس! هرکه در خصوص آدم(علیه السلام) با من گفتوگو و محاجّه نمايد، هرآينه من نزديکترين خلايقم به آدم(علیه السلام)؛ ايها الناس! هرکه در خصوص نوح(علیه السلام) با من گفتوگو نمايد، هر آينه من نزديکترين خلايقم به نوح(علیه السلام)؛ ايها الناس! هرکه در خصوص ابراهيم(علیه السلام) با من محاجّه و گفتوگو کند، هر آينه من نزديکترين خلايقم به ابراهيم(علیه السلام)؛ ايها الناس! هر که در خصوص موسي(علیه السلام) با من محاجه و گفتوگو نمايد، هر آينه من نزديکترين خلايقم به موسي(علیه السلام)؛ ايها الناس! هرکه در خصوص عيسي(علیه السلام) با من گفتوگو و محاجه کند، هر آينه من نزديکترين خلايقم به عيسي(علیه السلام)؛ ايها الناس! هرکه با من در خصوص محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتوگو و محاجه کند، هرآينه من نزديکترين خلايقم به محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ و ايها الناس! هرکه با من در خصوص کتاب خدا گفتوگو نمايد، هرآينه من نزديکترين خلايقم به کتاب خدا.» بعد از اين سخنان به مقام ابراهيم ميرود و دو رکعت نماز در آنجا ميگزارد، بعد از آن حق خود را [يعني خلافت را] از خداي تعالي ميطلبد.
امام باقر(علیه السلام) در بياني ديگر، برخورد گفتماني و استدلالي و محترمانه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با دیگر اديان را چنين بازگو ميفرمايد:
چون قائم اهلبيت قيام ميکند، اموال را بالسويه قسمت مينمايد و درخصوص رعيت با عدالت حکم ميکند؛ پس هر که او را اطاعت نمايد، هرآينه خدا را اطاعت کرده و هرکه با او مخالفت کند، هرآينه با خدا عصيان و مخالفت نموده و ناميدن او به مهدي از اين بابت است که خدا او را به امورات مخفيه راه مينمايد و تورات و ساير کتابهاي خدا را در انطاکيه از مغاره بيرون ميآورد و در ميان اهل تورات با تورات و در ميان اهل انجيل با انجيل و در ميان اهل زبور با زبور و در ميان اهل قرآن با قرآن حکم ميفرمايد... .
8. حفظ و ارتقای کرامت انساني و حقوق بشردوستانه
در جهانيسازي حکومت مهدوي، کرامت انسانها و حقوق بشردوستانه نهتنها محوريت دارد، بلکه به عاليترين حدّ خود خواهد رسيد. اميرمؤمنان(علیه السلام) در بياني، کرامتبخشي به جامعه انساني در عصر ظهور را چنين تصوير ميفرمايند:
سپس به کوفه روي ميآورد که قرارگاه و منزل اوست. برده مسلمان در بندي نميماند، جز اينکه او را ميخرد و آزاد ميسازد و بدهکاري نميماند، مگر اينکه دين او را ميدهد و مظلمهاي نميماند، جز اينکه آن را ميپردازد و کشتهاي نميماند، مگر اينکه ديه او را ميدهد... وکشتهاي نميماند، جز اينکه دين او را پرداخته و خانواده او را تأمين ميکند و همه امور را تدبير و کارها را تنظيم مينمايد تا آنجا که زمين را سرشار از عدل و داد مينمايد، همانگونه که به هنگامه ظهور او، از ظلم و جور لبريز است... .
پيامبر مکرم اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز ضمن تبيين برکات عصر ظهور، آن دوره را زمان تکريم و تعظيم امت معرفي ميفرمايد:
در آخرالزمان در ميان امتم، آن نجاتبخش ملتها قيام ميکند. خدا کران تا کران قلمرو حکومت جهاني او را به وسيله باران سيراب ميسازد و زمين، گياه و نبات خويش را ميروياند؛ اموال عمومي را به طور عادلانه به مردم اعطا ميکند و به دامداري و دامپروري اهميت ميدهد و امت را تکريم نموده و عظمت ميبخشد.
رعايت کرامت انسانها و حقوق بشردوستانه تنها به امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ختم نميشود، بلکه ياران وي نيز بر مبناي لحاظ و رعايت اين امور با حضرت دست بيعت ميدهند. حضرت علي(علیه السلام) در گفتاري طولاني در وصف بيعت 313 تن از ياران حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمايد:
با او بيعت ميکنند که هرگز دزدي نکنند؛ زنا نکنند؛ مسلماني را دشنام ندهند؛ خون کسي را به ناحق نريزند؛ به آبروي کسي لطمه نزنند؛ به خانه کسي هجوم نبرند؛ کسي را به ناحق نزنند؛ طلا، نقره، گندم و جو ذخيره نکنند؛ مال يتيم را نخورند؛ در مورد چيزي که يقين ندارند، گواهي ندهند؛ مسجدي را خراب نکنند؛ مشروب نخورند؛ حرير و خز نپوشند؛ در برابر سيم و زر سر فرود نياورند؛ راه را بر کسي نبندند؛ راه را ناامن نکنند؛ از اعمال منافي عفت اجتناب کنند؛ خوراکي را از گندم و جو انبار نکنند؛ به کم قناعت کنند؛ هوادار پاکي باشند؛ از پليدي گريزان باشند؛ به نيکي فرمان دهند؛ از زشتيها باز دارند؛ جامههاي خشن بپوشند؛ خاک را متّکاي خود سازند؛ در راه خدا، حق جهاد را ادا کنند؛ و... او نيز در حق خود تعهد ميکند که از راه آنها برود؛ جامهاي مثل جامة آنها بپوشد؛ مرکبي همانند مرکب آنها سوار شود؛ آنچنان که آنها ميخواهند باشد؛ به کم راضي و قانع باشد؛ زمين را به ياري خدا، پر از عدل و داد کند، آنچنان که پر از جور و ستم شده است؛ خدا را آنچنان که شايسته است بپرستد؛ براي خود دربان و نگهبان اختيار نکند و... .
جهانيسازي حکومت مهدوي، در عين صلابت و بيهيچگونه تبعيض، بر عطوفت، صفا و صميميت و مهرورزي و تکريم انسانها مبتني است؛ حکومتي که حتي خفتهاي را بيجهت بيدار نميکند و با چنين آرامشبخشي به عالم بشر، پناه و مأواي جامعه بشري ميگردد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در توصيف اين وضعيت ميفرمايد:
مردم به سوي او پناه ميبرند، همچنان که زنبوران عسل به ملکه خود پناه ميبرند؛ عدالت را در سراسر گيتي ميگستراند، چنانکه از ستم پر شده بود، تا جايي که صفا و صميميت صدر اسلام به آنها باز ميگردد؛ هيچ خفتهاي را [بيجهت] بيدار نميکنند و هيچ خوني [به ناحق] ريخته نميشود.
9. نفي قوميتمداري و نژادپرستي
قوميتمداري و نژادگرايي در نهضت جهانيسازي مهدوي وجود ندارد و از منظرها و ملاکهاي تقوا و شايستهسالاري، براي اصلاح امور مادي و معنوي بشري به شکل جهاني انديشيده و عمل ميشود. گزينش 313 يار اصلي امام از کشورهاي مختلف، بر مبناي تقوا، شايستگي و کارداني، از نمونههاي صدق اين گفتار است. نويسنده عاليقدر كتاب امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، از ولادت تا ظهور در تحقيق جالبي به نام، شهر و کشورهاي ياران حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره ميكند و براساس جغرافياي امروز، قريب 23 کشور را خاستگاه و محل سکونت اين افراد معرفي میکند. اين امر نشان میدهد که نهضت جهاني مهدوي، به قوميت و مليت خاصي متکي نيست و ملاک حرکت و تکاپوي آن و گزينش کارگزارانش، ملاکهاي قرآني و الهي است. همين ويژگي به همراه ويژگيهاي دیگر حکومت طيبه مهدوي، باعث ميگردد که حکومت جهاني مزبور مورد رضايت همه اهل عالم، ملل و نحل مختلف و نظامهاي سياسي گوناگون قرار گیرد و با اجراي کامل عدالت، شکافها و محروميتهاي ناشي از استکبارورزي و زيادهخواهي ملل و دول زورمند از جهان رخت بربندد و استعدادها و توانمنديها و استيفاي فراگير تمام حقوق جوامع بشري ـ اعم از ضعيف يا قوي، محقق شود و به اصطلاح امروزي، جهان نه با توسعه ناموزون بلکه با توسعه موزون مواجه گردد.
روايات بسياري بر نفي قوميتپرستي و نژادگرايي نهضت جهاني موعود اشاره میکند. نهتنها اعراب و قريش در اين دولت جهاني، قوم و طبقه ممتاز شناخته نميگردند، بلکه بسياري از آنها بر حسب آزمايشها و ابتلائات عصر مهدوي، مرتد میشوند و حضرت فوج فوج آنها را نابود ميکند. حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نهتنها به دلیل مشابهت قومي با ايشان، ملاحظه آنها را نميکند، بلکه بر حسب مباني متقن الهي، ايشان را به علت کفر و نفاقشان گردن ميزند و بر آنها بسيار سخت ميگيرد.
10. حکومت شبهفدرالي و احترام به دیگر ملل
از برخي روايات، اينگونه به نظر ميرسد که ملل ديگر حکومت جهاني مهدوي و جهانيسازي وي در قالب نوعي حکومت مشابه فدراليسم و در كنار تبعيت از حکومت مرکزي جهاني، داراي آزاديهايي در تبعيت از رسوم و فرهنگهاي ملي غيرمتعارض با اسلام هستند و حضرت اين حق و احترام را براي آنها نگاه ميدارد. امام باقر(علیه السلام) ميفرمايد:
وقتي قائم قيام کند، قطايع و حکومتهاي طايفهاي از بين خواهند رفت.
با وجود اين، امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد:
وقتي قائم ما قيام کند، به هر منطقهاي نمايندهاي ميفرستد و به او ميگويد: «حکومت در اختيار توست، هرچه مصلحت ميبيني عمل کن.»
11. نوسازي و احيای دين بر مبناي مقتضيات جديد
لحاظ مقتضيات زماني و مکاني و حرکت بر مبناي تحولات تازه و پاسخگويي به امور جديد، از ويژگيهاي فرابرد جهانيشدن است. پيشتر گذشت که اسلام و بهويژه تشيع، به پشتوانه ماهيت خود و بر مبناي سنت مترقي اجتهاد، اين انعطافپذيري را هميشه به همراه دارد. نظام جهانيسازي مهدوي نيز از اين ویژگی ضروري غافل نیست و کاملاً بدان مجهز است و در عصر مهدوي، جهان با احيای اسلامي جديد و نوسازي ديني مواجه خواهد گرديد. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
چون قائم قيام ميکند، امر تازه و احکامي تازه ميآورد، همچنانكه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اول اسلام همينگونه عمل نمود و خلایق را به امر جديد دعوت نمود... آن حضرت کارهاي مشابه رسول خدا انجام ميدهد. وي همانگونه که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امور جاهليت را بر هم زد، امور قبل از خود را بر هم ميزند و قائم، دين اسلام را تازه ميکند.
امام باقر(علیه السلام) نیز ميفرمايد:
قائم کتابي جديد، امري جديد و حکمي جديد ميآورد و بر عرب سخت ميگيرد.
ايشان در جایی دیگر، ضمن تشبيه سيره حکومت مهدوي با سيره پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابطال احکام جاهليت ميفرمايد:
...همچنين است قائم وقتي قيام ميکند، باطل ميگرداند احکامي را که در ايام مصالحه با کفار در دست خلايق بوده و با عدالت در ميان خلايق رفتار ميکند.
بدين گونه جهانيسازي مهدوي، به احيا و تجديد اسلام ناب و نوسازي جديد آن برحسب مقتضيات جديد معطوف خواهد بود. بديهي است كه چنين امري به شفافيت اسلام و افزايش پيروي آن دين حنيف ميانجامد و ديگر به بحث و فحصهاي طاقتفرساي علمي و حوزوي براي فهم و دريافت آراي واقعي شارع مقدس نيازي نيست و اکثر شيوههاي درسي و اجتهادي و استنباطي، کهنه و بیاستفاده خواهند شد. عالم عاليقدر، آيتالله قزويني در اثر خويش اين مطلب را در تحليلي جامع اينگونه بيان فرمودهاند:
خدا ميداند که اين تحول مطلوب و مترقي چگونه خواهد بود، اما به نظر ميرسد بسياري از کتابهاي فقه و حديث، نوسازي گردد و نقش بسياري از موضوعات کتابهاي اصولي به پايان برسد؛ چرا که امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قواعد عمومي براي دريافت مسائل شرعي و مقررات ديني را بيان ميکند و در پرتو همانها، دانشمندان از بسياري از بحثهاي اصولي و قواعد آن بينياز ميگردند. کتابهاي مربوط به شرح حال راويان احاديث که به کتابهاي رجالي معروفند و نيز شرح حال و بيوگرافي آنان و تقسيمبندي روايات به صحيح و ضعيف و اصطلاحاتي از اينگونه، همه و همه نقششان به پايان ميرسد؛ چرا که اين بحثها بيشتر به حدس و ظنّ تکيه دارد و در عصر غيبت و به خاطر نرسيدن دست مردم به امام معصوم مورد استفاده قرار ميگيرد. اما در عصر ظهور، مردم به مقررات و احکام قطعي دست مييابند و از اينها بينياز ميگردند.
و نيز در عصر ظهور، بيشتر کتابهاي تفسيري از اعتبار ساقط ميشود؛ چرا که مردم با رشد فکري و ژرفنگري برخاسته از فرهنگ عصر ظهور، به تفسيرهاي برخاسته از نظرات افراطي افراد، بهايي نميدهند. از اينرو، تنها تفاسير برخاسته از روايات رسيده از پيامبر و اهلبيت باقي ميماند.
همينگونه قرائتهاي مختلف از قرآن شريف که دليلي براي آنها نازل نشده است، برداشته ميشود؛ چرا که مردم، قرآن و قرائت صحيح آن را به گونهاي که بر قلب مصفّاي محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرود آمده است، از امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ميآموزند و تفسير و پيام و مفهوم آن را آنگونه که خدا اراده فرموده است، ميشناسند و بر معارف بلند و راز و رمز و شگفتيهاي آن که همچنان ناشناخته و پوشيده است، آگاهي مييابند... .
12. تحول شگرف در حوزهها و فضاهاي ارتباطي و رسانهاي
فضاهاي ارتباطي و رسانهاي در دولت جهاني مهدوي، دچار تحولات شگرف و بنياديني خواهد شد که سادهترين تعبير از روايات، بحث استفاده از رسانههايي مانند اينترنت و تلويزيون و ارتباط مردم با يكديگر از اين طرق را به ذهن متبادر ميکند. گويا اين روايات، بر پيشرفتهاي وسيعي در اين زمينه دلالت دارند و ميتوان اين دوره را از حيث وصف وضعيت رسانهها و ارتباطات، به دورهاي بسيار فراتر از دوره ظهور اَبررسانهها تشبيه کرد. امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد:
إنّ المؤمن في زمان القائم و هو في المشرق ليري أخاه الذي في المغرب وکذا الذي في المغرب يري أخاه الذي في المشرق؛
مؤمن در عصر قائم در حاليكه در مشرق است، برادر خويش را در مغرب ميبيند و همانگونه آنکه در مغرب است، برادر مؤمن خويش را در مشرق ميبيند.
در جای دیگر فرمودهاند:
إنّ قائمنا إذا قام مدّ الله لشيعتنا في أسماعهم و أبصارهم، حتّي لايکون بينهم و بين القائم بريد يکلّمهم فيسمعون و ينظرون إليه و هو في مکانه؛
هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند در دستگاه شنوايي و بينايي شيعيان ما، گستردگي و کشش ويژهاي ميبخشد تا ميان آنان و مهدي ما واسطه و نامهرسان يا فاصلهاي نباشد.
فهم روايت اول با وجود پيشرفتهاي امروزي در عرصه فنآوري ارتباطات همانند تلويزيون و اينترنت، دشوار و پيچيده نيست. اما با توجه به روايت دوم، به نظر ميرسد که پيشرفتهاي عصر ظهور در عرصه گسترش فضاهاي ارتباطي، تنها تکنولوژي و ابزارهاي ارتباطي نباشد، بلکه مؤمنان به واسطه سطوح عالي ايماني خود، برخوردار از کمالات اعطايي الهي میشوند و گوش و چشمهاي آنان داراي قدرتِ فرابيني و فراشنوايي و فرامکاني میگردد و همانطور که ميتوانند در هر لحظه با يكديگر ملاقات سمعي و بصري كنند، به طريق اولي با حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نيز ارتباط خواهند داشت و از فيض مطلق وجود او در وراي مکانها و زمانها استفاده خواهند كرد. در عصر حضور که هر چيز به کمال نهايي خود ميرسد، تجهيز انسانهاي مؤمن به چنين مواهب الهي، دور از ذهن نيست. به همين دلیل، ميتوان تصور کرد که با اين پيشرفتها در خلقت انسانهاي برگزيده، کشف دیگر کرات در فضاهاي لايتناهي و افشاي ميلياردها اسرار نهفته در کائنات براي بشر عصر ظهور نهتنها ممکن، بلکه در منتهاي حد، با رهبري زعيم موعود، صورت خواهد گرفت و اسرار بيشمار کائنات برايشان کشف خواهد گرديد.
13. رعايت آرماني حقوق محيط زيست و جانداران
جهانيسازي مهدوي همانند جهانيسازي غربي، تأثيرات و تبعات تخريبي برای محيط زيست و ساکنان موجود در آن ندارد؛ در حاليکه امروزه جهان با مشکلات زيستمحيطي عظيمي همانند سوراخ شدن لايه اُزن، گرم شدن زمين بر اثر گازهاي گلخانهاي، نابودي جنگلها، روند رو به انقراض پارهاي از موجودات، آلودگيهاي صنعتي و شيميايي محيط زيست و... مواجه است. پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خشنودي تمام موجودات انساني و غيرانساني از حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را با عبارت زیبای «يرضي عنه ساکن الأرض والسماء» بيان فرمودهاند و در جای ديگر، حکومت ايشان را مايه رفاه و فرح و شادماني تمام موجودات به شمار آورده، ميفرمايند:
فيفرح به أهل السماء و أهل الأرض والطير والوحوش والحيتان في البحر؛
ساکنان آسمان و مردم زمين، پرندگان، درندگان و ماهيان دريا، همه در سايه لطف و حکومت او شادمان و فرحناک هستند.
بسيار بديهي است که اين شادماني، بدون تصور رعايت آرماني حقوق همه جانداران و حفظ حقوق محيط زيست آنها در دولت جهانشمول مهدي موعود، محقق و ميسر نيست. همچنين در روايتي از امام حسن(علیه السلام) نقل شده که «در دولت حضرت مهدي، درندگان آزادانه [و بدون مزاحمت] زندگي ميکنند.» اين امر بيانگر اوج صلح و آرامشي است که دولت جهانشمول مهدوي براي بشر به ارمغان خواهد آورد؛ دولتي که عالم را به سمتي سوق خواهد داد که تمام آيات الهي به منتهاي ظهور خود برسند، حق و باطل از هم جدا شوند و بر اساس پارهاي استنباطها، ديگر معصيت خداي سبحان انجام نشود و باريتعالي، با کمترين مداخله هواي نفس و بدون وسوسه شيطان، به طور خالص عبادت گردد. مردگان نيز با اشک شوق، خواهان رجعت به دنيا و احياي خويش از خداوند ميگردند تا افتخار و آرزوي زندگي در اين دوره نيز براي آنها نيز محقق شود و موعود الهي را ياري رسانند.
نتیجه
در این نوشتار، مفهوم جهانيشدن يا جهانيسازي و برداشتهاي مختلف از آن تبيين گرديد. جهانيسازي غربي يا امريكايي، از اصليترين آموزههاي اين پديده در اين زمان است. سپس با تشريح پيآمدهاي کليت راهبرد مورد نظر، ضمن نفي نکردن پيآمدهاي مثبت آن، تبعات منفي و ويرانگر جهانيسازي غربي نيز بيان شد. در بطن اين آموزه، چه در حوزه نظري و چه در حوزه عملي، سلطهگري، هژمونيطلبي، استکبارورزي، استثمار و امپرياليسم نهفته است. اينگونه جهانيسازي به دليل ماهيت تعرضي و استکباري و انحصارطلبانه خويش، فرايندي مادي، يكسويه، مصنوعي، و غير جهانشمول و سکولار به شمار ميآيد که هدفي جز يكپارچهسازي جهاني و ادغام آن در بازار مشترک جهاني به رهبري دنياي سرمايهداري و سردمداري امريكا را دنبال نميکند؛ بازار سودگرايانه و سودمحورانه مادي که همه مؤلفههاي حيات اجتماعي (اقتصاد، سياست و فرهنگ) را به سود منفعتطلبي و استکبارورزي و سلطه بيچون و چراي تمدن غرب و استيلاي بيشتر آنها عليه دیگر کشورها و فرهنگها داد و ستد ميکند و مدعي جامعه جهاني تکقطبي سرمايهسالارانه و ميليتاريستي است. ميتوان آن را پروژهاي تحميلي و يک طرح مهندسي ـ اجتماعي در سطح کلان سيستمي دانست؛ پروژهاي كه میکوشد ايدئولوژيهاي غربي را با تکيه بر بنيادهاي نئوليبراليستي و سرمايهداري به کل جامعه بشري تحميل کند و از اين طريق در صدد فراگير کردن شيوه زندگي امريكايي و غربيکردن انسانها و ترويج فرهنگ مصرف و اصالت سود و سرمايه است. همچنين نابودي سنن و فرهنگهاي محلي و نابودي اديان رقيب، نابودي محيط زيست، و وابستگي مستمر کشورهاي ضعيف به کشورهاي غربي را دنبال ميکند و به دروغ سعي دارد نظام فکري و اجرايي ليبرال ـ دموکراسي را الگوي تکاملي مشترک براي کل جوامع انساني معرفي و ديکته کند؛ در حاليكه در عمل، ناکارآمدي اين ايده، چه در سپهر انديشه و چه در حوزه عمل و اجرا، ثابت شده و بحرانهاي فعلي گريبانگير رژيمهاي غربي مؤيد اثبات اين مدعاست.
براي اثبات مدعاي این نوشتار، به جهانشمولي تعاليم عاليه اسلام و سزاواري آموزه جهانيسازي مهدوي براي ارائه الگويي جهانشمول، فراگير، اميدزا و تحرکآفرين برای تکامل جامعه بشري و نجات آن از ورطهها، حرمانها و تنگناهاي موجود، به گونهاي مستدل اشاره گرديد. بنابر استدلالهاي پژوهش، آموزه جهانيسازي مهدوي ميتواند ترجمان بخش مثبت فرايند جهانيشدن فعلي باشد، يعني با استفاده از عرصههاي مختلف فنآوري و دیگر مواهب خداداد در عصر ظهور، همانند پلي تمام دنيا و شهروندان آن را متحد کند و محروميتهاي علمي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي را از بين ببرد؛ هنجارهاي پسنديده ديني، اخلاقي و انساني را بر جهان حکمفرما سازد و نوعي وحدت بهينه، مثبت و متکامل را در ميان بشر ايجاد كند. دولت جهاني مهدوي، با زعامت آخرين معصوم الهي، ميتواند خاتميت دين و رسالت جهانشمول نبوي را تکميل سازد و معنا بخشد تا مردم دنيا همانند يک اندام و با تبعيت از تعاليم عاليه و نوسازي شده اسلامي، در فکر صلاح و اصلاح يكديگر برآیند و در سنگري واحد عليه تمام عوامل مخل تکامل بشري و پلشتيهاي گيتي و زيست بوم خود مبارزه کنند و با رخت بربستن هوا و هوسهاي شيطاني، به عبوديت و خلوص در پرستش الهي دست يابند. بديهي است كه اين امر، تنها در پرتو حکومت جهاني مهدوي و تشخيص ويژه آن به شاخصههايي از جمله موارد ذیل فراهم میگردد:
1. حاکميت جهانشمول اسلام و برچيدگي شرک و اختلافات بشري؛
2. حاکميت مطلق عدالت و دادورزي؛
3. برقراري امنيت و آرامش همهجانبه؛
4. رفاه و رشد پايدار اقتصادي، استغناي عمومي و رفع فقر؛
5. رشد و ترقي علوم و فنون و شکوفايي و کمال عقلانيت بشري؛
6. تکيه بر استدلال و اقناع و کسب مقبوليت و رضايت عمومي؛
7. گفتمان واقعي و احتجاج با دیگر اديان؛
8. حفظ و ارتقای کرامت انساني و حقوق بشردوستانه؛
9. نفي قوميتمداري و نژادپرستي؛
10. حکومت شبهفدرالي و احترام به دیگر ملل؛
11. نوسازي و احيای ديني بر مبناي مقتضيات جديد؛
12. تحول شگرف در حوزهها و فضاهاي ارتباطي و رسانهاي؛
13. رعايت آرماني حقوق محيط زيست و جانداران.
واضح است دولت جهاني مهدوي با اين ويژگيهاي آرماني، خواهد توانست طرح آرماني جهانيسازي دولت کريمه اهلبيت و حيات طيبه موعود قرآن را در فراخناي گيتي محقق سازد.
فصل چهارم
آموزه مهدويت و حقوق محيط زيست
موضوع محيط زيست و ضرورت صيانت و حمايت از آن در تمام ادوار تاريخ بشر، اهميت ويژهاي داشته است، تا جايي كه اين امر، انسانها را واداشته كه در چند دهه اخير، با وضع مقررات و قواعد ويژهاي، حقوق خاصي را تحت عنوان حقوق محيط زيست تدوين کنند. با وجود اين، هنوز هم بشر مدرن نتوانسته تبعات ویرانگر حيات صنعتي، ماشيني و مصرفي خود را بر محيط زيست نظارت کند و جهان همواره با روند تخريب و آلودگي روزافزون آن روبهروست.
اين فصل، نظر به ضرورت طرح مباحث نو و گشودن زواياي جديد در حوزه مهدويت، نوع نگرش به محيط زيست و جايگاه آن را در حيات طيبه مهدوي بررسي نموده و اثبات ميکند كه حقوق محيط زيست و همچنين حقوق جانداران و گياهان در عصر ظهور به كاملترين شكل رعايت میشود و همه موجودات و حتی محيط زيست آنها به عاليترين حد تحقق قابليتهاي بالقوه خويش، خواهند رسيد.
الف) نگرشي به حقوق محيط زيست در جهان امروز
محيط زيست، از اصليترين دغدغههاي بشر و جهان مدرن در چند دهه گذشته تاكنون بوده است. بر همين مبنا، ايجاد و تحول حقوق و تكاليف آن، چه داخلي و چه بينالمللي، از مسائل بسيار مهمي به شمار میآید كه بسياري از صاحبنظران، دولتمردان، و شماري از سازمانهاي جهاني و معاهدات بينالمللي را به خود معطوف و مشغول کرده است.
البته اصطلاح محيط زيست دستكم به معناي امروزي آن در بسياري از زبانها نو و تازه به شمار ميآيد و پيشينه آن، در زبان فرانسه به قرن دوازدهم برميگردد؛ هرچند اين اصطلاح از آغاز دهه 1960میلادی كاربرد پيوسته پيدا كرده است.
تمدنها و فرهنگهاي پيشين به محيط زيست احترام گذاشتهاند. براي نمونه، ايرانيان ميترا يا خورشيد را ميپرستيدند، هنديان و مصريان رودخانههاي گنگ و نيل را مقدس ميداشتند و بابليان ستارگان را ميپرستيدند. كتابهايي همچون ريگ ودا (كتاب مقدس هندوان)، تورات و قانون حمورابي نيز به خصوص حفظ منابع طبيعي و پرهيز از آلودگي محيط زيست پرداختهاند. اقوام ديگر چون فنيقيها، ليديها، هيتيها، مايا و اينكا نيز به تقديس پديدههاي طبيعي پرداختهاند.
آسيبهاي زيستمحيطي، با ظهور انقلاب صنعتي در قرن هجدهم، بهويژه در جهان صنعتي غرب شكل بسيار ملموستري يافت و پس از آن در قرن بيستم، خسارات زيستمحيطي با قضايايي همچون تريل اسميلتر در 1941، كانال كورفو در 1946، اختلاف درياچه لانو در1957، اختلاف سدگات در 1968، قضيه كاسموس 945 در فضا در سال 1978، فاجعه كارخانه شيميايي بوپال هند در سال 1984، فاجعه نيروگاه هستهاي چرنوبيل در 26 آوريل 1986 و آلودگيهاي ناشي از حريق عمدي چاههاي نفت كويت توسط عراق در جنگ دوم خليج فارس، شكل عينيتر و بحرانيتري يافت و نشان داد كه بشر براي چيرگي بر اين خطرها، نيازمند عزمي جهاني و برنامهريزي دقيق، قاطع و فراگير در سطوح محلي، منطقهاي و بينالمللي است؛ در غير اين صورت، حيات بشري دچار نابودي و انهدام روزافزوني خواهد شد.
امروزه تهديدهاي زيستمحيطي، دامنه وسيعي را دربرميگيرد؛ آب وهوا، ميزان حرارت و گرم شدن دماي زمين، بالا آمدن سطح درياها، حفظ گونههاي مختلف و بهويژه گونههاي نادر گياهي و جانوري، فرسايش لايه ازن، آثار فعاليتهاي صنعتي ناشي از اعمال انسان، تخريب جنگلها، آلودگي آبها، بارانهاي اسيدي، آلودگيهاي صوتي، نظامي، هستهاي و مانند آن. از سويي، برخي از اين ضايعات زيستمحيطي، خود نيز منشأ ضايعات گستردهتري شدهاند؛ براي نمونه، كارشناسان معتقدند كه قطع درختان جنگلي به صورت انبوه و انتشار ممتد ضايعات صنعتي در فضا، باعث تغييرات بسيار منفي در وضعيت آب و هواي جهاني و بالا آمدن سطح آب درياها و به تبع آن، زير آب رفتن دشتهاي ساحلي و گسترش امواج گرمازا گرديده؛ همچنان كه سوختهاي فسيلي و استفاده نامتناسب و گسترده از آنها، باعث افزايش دياكسيدكربن زمين و ايجاد پديده گازهاي گلخانهاي شده است. وجود گازهاي سمي منتشر شده از فعاليتهاي صنعتي انساني، به اسيدي شدن بارانها ميانجامد و آبهاي مصرفي و فضاي حياتي موجودات دريايي را مسموم ميكند و سلامت انسانها را به خطر مياندازند.
امروزه موضوعات محيط زيستي را از جهت روابط بينالملل پديدههاي جديدي نميدانند، اما با توجه به وخامت اوضاع آن، رهبران جهان به طور فزايندهاي مسائل محيط زيستي را از موضوعات حاشيهاي و جانبي، به دستور كار اصلي سياسيشان منتقل كردهاند؛ همچنانكه همين روش نيز در مورد عملكرد سازمانهاي بينالمللي و جهاني در نحوه برخورد پيشگيرانه از آلودگي محيط زيست مشاهده ميشود و تصويب و عقد دهها معاهده و كنوانسيون زيستمحيطي، بيانكننده چنين اهميت روزافزوني است.
اصطلاح محيط زيست به يك منطقه يا تمام سياره و حتي به فضاي خارجياي اطلاق ميشود كه آن را احاطه نموده است. يونسكو براي محيط زيست، از اصطلاح «بيوسفر» يا لايه حياتي نام برده كه از تعاريف دامنهدار در اينباره بوده و عبارت است از: محيط زندگي بشر يا آن بخش از جهان كه بنا به دانش كنوني بشر، همه حيات در آن استمرار دارد. در حقيقت، بيوسفر يا لايه حياتي، همان لايه و قشر نازكي به شمار ميرود كه اين كره خاكي را در ميان گرفته و شامل زمين و هزار متر بالا و عمق زمين و اقيانوسهاست.
آب، هوا، خاك و عوامل دروني و بيروني تأثيرگذار در حيات هر موجود زنده نيز محيط زيست به شمار ميروند. همچنين از نظر برخي از كنوانسيونهاي محيط زيستي، محيط مذكور اين بخشها را شامل ميشود:
1. منابع طبيعي اعم از تجديدپذير و تجديد ناپذير، مانند هوا، آب، خاك و تمام جانوران و گياهان و تأثير متقابل اين عوامل در يكديگر؛
2. امول و داراييهايي كه جزو ميراث فرهنگي هستند؛
3. مناظر و چشم اندازهاي ويژه.
از اينرو، محيط زيست ساخت دست بشر، شامل بناها، آثار تاريخي، ساختمانهاي گوناگون و يا مناظر و چشماندازهاي ويژه كه بخشي از محيط زيست به شمار ميآيند، بايد در برابر خرابي حراست شوند؛ همانطور كه منابع طبيعي كره زمين از جمله هوا، آب، زمين، گياهان، حيوانات و بهويژه نمونههاي معرف اكوسيستمهاي طبيعي بايد به نفع نسلهاي حاضر و آينده، برحسب نياز با برنامهريزي و مديريت دقيق محافظت گردند و با منطقي كردن مديريت توليد و مديريت منابع، تعارض موجود ميان توسعه و محيط زيست حل شود، اما معالأسف انسان عصر فراصنعتي و دوره «بيوتكنوالكترونيك»، نتوانسته بر معضل نابودي و تخريب محيط زيست خويش فائق آيد و هر روز با بيشتر نابود كردن جنگلها، افزايش بيابانها، آلودگي هوا، آب و خاك، محيط زيست و انقراض گونههايي از حيات جانوري و گياهي بيش از پيش روبهروست و اين فرايند در مداري بسته و قهقرايي، همواره تكرار میشود و باز هم سرعت تخريب محيط زيست از سرعت ترميم آن روزافزونتر است.
ب) حقوق محيط زيست در سيره نبوي و معصومان
در بحث آموزه مهدويت، همواره نظر كردن به سيره عموم معصومان راهگشا و ضروري است؛ زيرا حاكميت و امامت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نقطه پاياني و تكميل رسالت نبوي و امامت دیگر معصومان(علیهم السلام) خواهد بود. بديهي است كه اين سيره، آموزه مهدويت را شرح و تبیین میکند؛ همانطور كه اين آموزه نيز مكمل و مبيّن سيره مورد نظر است. بدين لحاظ در اينجا جايگاه حقوق موجودات اعم از جانوري و گياهي و محيط زيست آنها به اجمال بررسي ميشود تا مدخلي مقدماتي براي تبيين بحث مذكور در آموزه مهدويت باشد.
پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به موضوع محیط زیست بسيار اهميت دادهاند. براي نمونه، احاديث فراواني از ايشان در مورد اهميت درخت و درختكاري و آباداني محيط زيست نقل شده است؛ از جمله فرمودهاند:
چه نيكو مالي است نخل كه در گِل محكم است؛
اگر رستاخيز برپا شد و نهالي در دست يكي از شما بود، اگر ميتواند آن را بكارد بايد بكارد؛
هركه درختي بنشاند، خدا به اندازه ميوهاي كه از آن درخت برون ميشود، پاداش براي وي ثبت ميكند؛
هركه درختي بكارد، هر بار كه انساني يا يكي از مخلوقات خدا (به اندازه ميوهاي كه از آن درخت برون ميشود) از آن بخورد، براي او صدقه محسوب ميشود.
پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حديث ارزشمند ديگري، كاشت درخت، جاري كردن نهر و حفر چاه را سه مورد از صدقات جاريه، همپاي اثر «فرزند صالح » و «ساخت مسجد» به شمار آورده كه پاداش آن نيز براي فاعل آن تا ابد، دوام مييابد:
هفت چيز است كه پاداش آن براي بنده در قبر او و پس از مرگش دوام دارد: كسي كه علمي تعليم دهد، يا نهري به جريان آورد، يا چاهي حفر كند، يا نخلي بكارد، يا مسجدي بسازد، يا مصحفي به ارث گذارد، يا فرزندي بر جا نهد كه پس از مرگش براي او آمرزش خواهد.
توصيههاي پيامبرگرامي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مورد حفظ حقوق حيوانات و برخورد ملاطفتآميز با آنها فراوان است. ايشان علاوه بر نهي شديد از اذيت و كشتن نابهجاي حيوانات، بر رسيدگي كامل به آنها تأكيد ميورزند؛ از جمله فرمودهاند:
هر حيوان، پرنده يا غير آن به ناحق كشته شود روز قيامت با قاتل خويش مخاصمه كند؛
هركه گنجشكي را بيهوده بكشد، روز قيامت آن گنجشك بيايد و نزد عرش فرياد زند و گويد: پروردگارا! از اين بپرس براي چه مرا بيفايده كشت؛
هركه گنجشكي را بهناحق بكشد، خدا روز قيامت از وي بازخواست كند؛
زني به جهنم رفت؛ براي آنكه گربهاي را بسته بود و چيزي بدو نخورانيد و نگذاشت از چيزهاي زمين بخورد تا بِمُرد.
آن حضرت بر ساختوساز و عمران محيط زيست تأكيد فراواني داشته است؛ همچنانكه ايشان افراد را از زندگي در خانههاي ويران برحذر ميداشتند و دعاي چنين كسي را همانند فردي كه در حفظ حيوان تحت مالكيت خويش اهمال ميورزد، اجابتناشدني ميدانستند:
سه كسند كه خدا دعايشان را نميپذيرد: مردي كه در خانه ويران جاي گيرد و مردي كه كنار راه اقامت گزيند و مردي كه حيوان خود را رها كند و سپس دعا كند كه خدا آن را نگه دارد.
پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خرج كردن براي اسب را همچون نفقه ضروري ميداند و ضمن همانند دانستن آن با صدقه، امساك کردن در اينباره را نهي ميفرمايد و سفارش ميكند كه پيشاني اين حيوان را نوازش كنند تا بركت بيفزايد. تأكيد حضرت، با توجه به كاربرد گسترده حيواناتي مانند اسب در امور نظامي و حمل و نقل، صورتي نمادين دارد. در واقع، اين توجه بر حفظ حقوق دیگر حيوانات نيز ناظر است؛ همچنان كه مردم را به تكريم گاو، مهتر چهارپايان توصيه ميفرمايد. همچنين از امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه پيامبراكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مردم را از شلاق زدن، به خصوص به صورت چهارپايان و كشتن زنبور عسل و داغ نهادن بر صورت بهائم نهي فرموده است. امام صادق(علیه السلام) در حديث ديگري نهي از شلاق زدن به صورت حيوانات را بدين علت دانستهاند كه حيوانات با صورت خود خداوند را تسبيح ميکنند. نيز امام حسين(علیه السلام) در اينباره فرمودهاند:
براي هر چيزي حرمتي نهادهاند و حرمت چهارپايان در صورت آنها نهفته است.
در روايات اسلامي انسانهاي بيعقل، در رديف چهارپايان به شمار آمدهاند و يا حتي انساني كه شهوتش را بر عقلش حاكم ميكند، بدتر از چهارپايان به حساب آمده است. از اينرو، حيوانات به دليل فقدان عقل در مرتبه پايينتر از انسانها قرار داده شدهاند، ولي اين مسئله دليلي بر تجويز مراعات نکردن حقوق آنها نيست. در برخي روايات، جانوران به چهار دسته تقسيم شدهاند: اول، انسانها كه كاملترين موجودات هستند، سپس چهارپايانند كه گاو مهتر آنها به شمار ميآيد، سوم، دسته پرندگان هستند كه مهتر آنها عقاب است و چهارم، حيوانات وحشي هستند كه شير مهتر آنهاست. در اين روايت، امام علي(علیه السلام) تصريح فرمودهاند كه گاو، عقاب و شير براي صنفهاي زيرمجموعه خويش، از خداوند با تضرع درخواست رزق و شفاعت ميکنند. پس همه حيوانات اهل تسبيح خداوند هستند و به شيوه خويش خداوند را عبادت ميكنند. با توجه به اين نوع نگرش دين اسلام به حيوانات و حتي گياهان، علت توصيه اين دين حنيف به رفتار محبتآميز و محترمانه و مودتآميز بيشتر مشخص ميشود.
در سيره امام علي(علیه السلام) نيز بر حمايت از حقوق محيط زيست و رعايت حقوق حيوانات تأكيد فراوان شده است. دستور حضرت علي(علیه السلام) برای جمعآوري ماليات (درباره رعايت كردن حيواناتي كه از آنها براي جمعآوري ماليات استفاده ميشود)، از بهترين منشورهاي اسلامي در زمينه رعايت حقوق حيوانات به شمار ميرود. اين بخش از نامه كه در واقع در سال 36 هجري براي كارگزاران نگارش يافته، نحوه گردآوري و نوع برخورد و نگهداري اين حيوانات را براي تحويل به بيتالمال مسلمانان شرح ميدهد و عمل به اين دستور را مايه هدايت و بزرگي پاداش الهي به شمار ميآورد:
در رساندن حيوانات، آن را به دست چوپاني كه خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار. سپس آنچه از بيتالمال جمعآوري شد، براي ما بفرست تا در نيازهايي كه خدا اجازه فرموده مصرف كنيم. هرگاه حيوانات را به دست فردي امين سپردي، به او سفارش كن تا بين شتر و نوزادش جدايي نيفكند و شير آن را ندوشد تا به بچهاش زيان وارد نشود. در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند و مراعات حال شتر خسته يا زخمي را كه سواري دادن براي او سخت است بنمايد. آنها را در سر راه به درون آب ببرد و از جادههايي كه دو طرف آن علفزار است، به جاده بيعلف نكشاند و هر چندگاه، شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و كوفته باشند تا آنها را بر اساس رهنمود قرآن و سنت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقسيم نماييم. عمل به دستورهاي ياد شده مايه بزرگي ِ پاداش و نيز هدايت تو خواهد بود.
ج) حقوق زيستمحيطي در عصر مهدوي
با تأملي كوتاه در روايات ويژه عصر ظهور، به خوبي فهميده ميشود كه فضاي زيست و موجودات ساكن در قلمرو آن، در نهايت كمال از مواهب حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برخوردار ميگردند و طعم آسايش، آرامش و حيات طيبه مبتني بر عدالت را خواهند چشيد. موارد زير، برخي از ويژگيهاي محيط زيست در عصر ظهور درباره رعايت كامل حقوق مورد نظر آن است. البته يادآوري آنها از باب حصر نيست و تنها اشارهاي اجمالي است:
1. تطهير و نورانيت زمين
زمين در عصر مهدوي، با لطف الهي از هرگونه جور و ظلمي تطهير ميشود و با نور الهي منور و تابان ميگردد. كلمات جور و ظلم با كلماتي مانند طغيان، ميل و انحراف، ترادف معنايي دارند. بديهي است كه هرگونه آلودگي، زيرمجموعه معاني جور و ظلم قرار ميگيرد؛ زيرا هرگونه آلودگي به معناي انحراف از طبيعت مخلوق الهي و به معناي تعدي از حق و حركت به سوي باطل است؛ همچنان كه ظلم، به هرگونه تجاوز از حق، اعم از تجاوز كم و زياد اطلاق ميشود. همچنين ظلم در لغت به معناي تاريكي و شكافي است كه در زمين به وجود ميآيد و به معناي «تجاوز از حد و قرار دادن چيزي در جاي نامناسب» نيز آمده است. ابنفارس ميگويد:
ظلم به دو معنا گفته ميشود: نخست به مفهوم مخالف نور و روشنايي و دوم قرار دادن چيزي در جايگاهي كه شايسته آن نيست.
حكومت ظلمستيز و عدالتمحور مهدوي بر طبق اين تعاريف، بر مبناي آرماني تطهير محيط زيست از هرگونه آلودگي و انحراف است و از طهارت و حيات طيبه آن محافظت خواهدكرد.
امام رضا(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايند:
يطهّر الله به الأرض من كلّ جور ويقدّسها من كلّ ظلم... فإذا خرج، أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع ميزان العدل بين الناس فلايظلم أحدٌ أحداً وهو الذي تطوي له الأرض؛
خداوند به واسطه او، زمين را از هر گونه جور و ظلم تطهير و منزه ميكند... پس هنگامي كه وي (حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) خروج كند، زمين با نور پروردگار، نوراني گشته، ترازوي عدالت در ميان مردم حكمفرما ميگردد. پس از آن، ديگر هيچكس ظلم نميكند و او كسي است كه زمين برايش درنورديده ميشود.
2. رضايت و سُرور موجودات و محيط زيست
روايات بيشماري در تبيين عصر مهدوي، از نهايت رضايت تمامي ساكنان و موجودات در زمين و آسمان از حكومت مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) حكايت ميكند. پر واضح است كه اين رضايت و سرور همگاني نميتواند بدون تأمين حقوق محيط زيست و ساكنان آن باشد. در روايات متعددي بهخصوص از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اين معنا چنين ذكر شده است:
... يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً يرضي في خلافته أهل الأرض و أهل السماء و الطير في الجوّ؛
زمين از عدل پر ميشود همانطور كه قبلاً از جور پرشده بود. در خلافت او اهل زمين و اهل آسمان و پرنده در هوا، از اين حكومت راضي و خوشحال هستند.
امام علي(علیه السلام) نيز فرمودهاند:
از قيام وي اهل آسمان و ساكنان زمين فرحناك ميشوند. او زمين را پر از عدل ميكند، چنانكه پر از ظلم و ستم باشد.
3. امنيت، صلح و دوستي در سپهر انساني، حيواني و گياهي
محصول عدالتگستري و ظلمستيزي حكومت مهدوي و رعايت حقوق محيط زيست و ساكنان آن، چيزي غير از امنيت و برقراري صلح و دوستي در فراخناي هستي نيست. همانطور كه برحسب روايات، كينهها و اختلافها از جامعه بشري رخت برميبندد، از عالم حيواني و جانوري نيز اين كينهها و عوامل نزاع، ناپديد خواهد شد و حتي حيواناتي كه به كينهجويي و تقابل با هم شهره دارند، در كمال مسالمت و آرامش به زندگي مودتآميز در كنار هم خواهند پرداخت؛ همچنان كه در حديث معروفي، نشانِ بر وضع امنيت بيسابقه در عصر ظهور آمده است كه زني به همراه زينتآلات خود از عراق به شام در كمال آرامش و بدون مزاحمت عامل انساني و حيوانات وحشي مسافرت ميكند و نيز چنين آورده شده كه حيوانات وحشي و چهارپايان در آن عصر، در كمال صلح و مسالمت با يكديگر به سر ميبرند. در روايتي ديگر فرمودهاند:
حيوانات وحشي امنيت مييابند، چنانكه همانند چهارپايان اهلي در راههاي زمين به گردش درآمده، به چرا مشغول ميشوند.
در روايتي ديگر، اين وضعيت بدين صورت تشريح شده است:
اسمه اسم النبي يأمر بالعدل ويفعله و ينهي عن المنكر ويجتنبه، يكشف الله به الظلم ويجلو به الشك والعمي يرعي الذئب في أيّامه مع الغنم ويرضي عنه ساكن السماء والطير في الجوّ والحيتان في البحار...؛
او همنام پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. به عدالت امر ميفرمايد و خود بدان عمل ميكند و از منكر نهي ميفرمايد و خداوند توسط وي از ظلم جلوگيري ميكند و شك و نبود بصيرتها را ميزدايد. گرگ و گوسفند در روزگار او با هم به چرا ميپردازند و ساكنان آسمان و پرنده در هوا و ماهيهاي دريا از او راضي و خشنود هستند.
همچنين در كنزالفوائد از ابنعباس ويژگيهاي عصر ظهور ذكر شده كه يكي از آنها اين است: «گرگ، ميش، گاو، شير، انسان و مار از جان خود ايمن باشند.» نيز امام صادق(علیه السلام) با تشريح بركتدهي آسمان و زمين در اين دوره ميفرمايند: «همه وحوش و درندگان در امنيت كامل خواهند بود.» بنابراين، طبق فرمايش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) «مردم در رفاه و چهارپايان در آسايش هستند.» ايشان در روايت ديگري كه گوياي اوج حفظ حقوق محيط زيست در آن عصر طيبه است، ميفرمايد:
... نامش نام من است. در موقع ظهور او پرندگان در آشيانههايشان و ماهيان در درياها (با كمال آزادي و دور از هرگونه ترس و مزاحمت دشمن) توليد نسل ميكنند و نهرها كشيده ميشود و چشمهها ميجوشد و زمين دو برابر محصول خود را ميروياند... .
4. فعليتيابي همه قابليتهاي محيط زيست در عاليترين حد
در اصيلترين منابع ديني، عدالت به معناي قرار گرفتن هر چيز در جاي خويش، ايفاي اهليتها و رعايت و استيفاي همه حقوقها آمده است. بنابراين در حكومت مهدوي هر موجودي اعم از انسان، حيوان و نبات بايد به عاليترين جايگاه و تحقق تمام استعدادها و قابليتهاي خود برسد. در عصر مهدوي، افزون بر جامعه بشري، محيط زيست ارضي و سماوي و تمام موجودات ساكن در آنها به عاليترين و نهاييترين حد تحقق قابليتهاي خود دست مييابند و به عبارت روشنتر، آنها نيز عدالتپيشگي را سرلوحه خود قرار ميدهند. به همين دليل، آسمان و زمين ثروتهاي مكنون خود را بيرون ميريزند و هرگونه آلودگي و تلوّث را با ياري خداي منان و مواهب حكومت مهدوي از خود دور ميسازند و پوشش گياهي، تمام عالم را فرا ميگيرد؛ همچنانكه بنابر روايت، زني مسافر، راه عراق و شام را در امنيت ميپيمايد، آمده كه وي «در مسير خويش گام نميگذارد مگر بر نبات و گياهان» و اين نشانهاي از پوشش گسترده گياهي در سراسر جهان است كه شام و عراق با مناطقي تقريباً كم آب و علف و نيمه خشك، در عصر ظهور، پوشيده از گياه ميشوند. برخي از روايات بيانكننده تحقق تمام استعدادهاي بالقوه محيط زيست در دوران ظهور است، از جمله:
فيخطب الناس فتستبشر الأرض بالعدل وتعطي السماء قطرها و الشجر ثمرها و الأرض نباتها و تتزيّن لأهلها... و تخرج لهم الأرض كنوزها...؛
پس [حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] مردم را خطاب ميكند، سپس زمين را به عدالت، بشارت ميدهد. در اين هنگام آسمان باران خود را عطا ميكند و درختان ميوههاي خود را فرو ميفرستند. زمين تمام رستنيهاي خويش را عرضه ميكند و خود را براي اهل عالم با اين گياهان زينت ميبخشد...؛ همچنانكه زمين براي مردم، گنجهاي خود را خارج ميسازد.
يظهر الله له كنوز الأرض و معادنها و ينصره بالرعب...؛
خداوند گنجها و معادن زمين را براي او آشكار ميسازد و وي را با رعب خويش ياري ميدهد.
ذكر دو روايت از پيامبر گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم)در اين مورد نيز به تنوير مطلب كمك بيشتري ميكند:
... يخرج رجل من أهلبيتي ويعمل بسنّتي وينزّل الله له البركة من السماء وتخرج الأرض بركتها...؛
مردي از اهلبيت من خروج كرده، به سنت من عمل ميكند و خداوند براي وي بركتهاي خويش را از آسمان فرو ميفرستد و زمين نيز بركات خود را خارج ميسازد... .
يتنعّم اُمّتي في زمانه نعيماً لم يتنعّموا مثله قطّ البرّ والفاجر، يرسل السماء عليهم مدراراً و لاتدّخر الأرض شيئاً من نباتها؛
امت من در زمان وي از نعماتي متنعم ميشود كه قبلاً از آنها بهرهمند نشده بودند و نيكوكار و فاجر، جزو بهرهمندان اين نعمتها هستند. آسمان بر آنها بارانهايش را نازل كرده، زمين چيزي از روييدنيهايش باقي نميماند مگر اينكه آنها را بروياند و تأخيري در اين مورد روا نميدارد.
5. آباداني و توسعه موزون محيط زيست
مطالب پيشين به خوبي گوياي اوج آباداني محيط زيست در عصر ظهور است. با وجود اين، در پارهاي از روايات به گونهاي دقيقتر و مصداقيتر به اين آباداني اشاره شده و حتي آمده كه تمام ويرانههاي زمين آباد ميگردد. امامباقر(علیه السلام) ميفرمايد:
... خداوند دين خود را به وسيله او بر تمام مكتبهاي جهان پيروز ميگرداند، هرچند مشركان ناخشنود و مخالف باشند؛ ويرانيهاي زمين آباد ميگردد... .
همچنين در تفسير آيه «مُدهامَّتانِ» از امام صادق(علیه السلام) منقول است كه در عصر ظهور، «بين مكه و مدينه از درختان نخل متصل ميگردد»، و نيز در بخشي از كلام خود در مورد اين عصر، ميفرمايند:
امام [حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] مسجدي در بيرون كوفه ميسازد كه هزار در داشته باشد و خانههاي كوفه به نهر كربلا و «حيره» متصل ميشود، به طوري كه مردي در روز جمعه سوار استر تندرو ميشود تا خود را به نماز برساند، ولي به نماز نميرسد.
شيخ طوسي با ذكر روايتي در كتاب تهذيب مينويسد:
اميرالمؤمنين(علیه السلام) به «حيره» تشريف برد و فرمود: «روزي برسد كه كوفه به حيره وصل شود و چنان مرغوبيت پيدا ميكند كه يك ذرع زمين آن به چند اشرفي فروخته ميشود و مسجدي در حيره بنا ميشود كه داراي پانصد در باشد! و نماينده قائم در آن نماز ميگزارد؛ زيرا مسجد كوفه براي آنها تنگ خواهد بود، دوازده پيشنماز عادل در آنجا نماز ميگزارند.»
اين روايات از آباداني و توسعه موزون محيط زيست انساني، حيواني و نباتي در كل عالم حكايت ميكند كه اين نيز نتيجه حمايت كامل از حقوق زيستمحيطي در آن دوران درخشان است. در نتيجه چنين وضعيتي، حتي كره زمين از وضعيت بهينه خويش و از اينكه در زير قدمهاي ياران مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار ميگيرد، به خود باليده، احساس غرور و افتخار ميكند. امام باقر(علیه السلام) در اين مورد ميفرمايد:
گويا من ياران قائم را ميبينم كه بر شرق و غرب جهان احاطه پيدا كردهاند و همه چيز تحت فرمان آنهاست؛ حتي درندگان زمين و پرندگان شكاري آسمان در پي رضايت آنها خواهند بود و همه چيز حتي اين نقطه زمين بر نقطه ديگر آن اظهار فخر و غرور ميكند و ميگويد: امروز مردي از ياران قائم بر من قدم نهاد و عبوركرد.
6. مقابله با آلايندهها و رعايت حريمهاي خصوصي و عمومي در حيات مدني
اين موارد نهتنها مصاديق دقيقي از حفظ حقوق محيط زيست است، بلكه حتي اگر آلايندگي محيط زيست به اِشراف بر يك منزل يا ريزش آب از ناودانهاي منازل به محيط عمومي منحصر باشد و يا اينكه مسجد به خانههاي مردم مشرف گردد و يا حتي بخشي از يك بنا در راههاي عمومي ساخته شده باشد، با برخورد حكومت روبهرو ميشود و در هر حال، اين مورد با تخريب مسجد، برطرف ميگردد. در كتاب ارشاد، ابوبصير در حديثي طولاني از امام صادق(علیه السلام) در اين مورد چنين روايت ميكند:
هنگامي كه قائم ما قيام كند، چهار مسجد را در كوفه منهدم ميكند و هيچ مسجد مشرفي را نميگذارد، جز اينكه كنگره و اشراف آن را خراب ميكند و به حال ساده و بدون اشراف ميگذارد؛ شاهراهها را توسعه ميدهد؛ هر گوشهاي از خانهها را كه واقع در راه عمومي است، اصلاح ميكند و ناودانها را كه مشرف به راه مردم است، برميدارد؛ هر بدعتي را برطرف ميسازد و هر سنتي را باقي ميگذارد... .
7. استفاده از راهكارها و فنآوريهاي جديد در محيط زيست
در عصر ظهور، رشد و ترقي علوم و فنون به اوج خود ميرسد و دانش بنابه روايات از دو حرف به 27 حرف خواهد رسيد؛ ضمن اينكه شكوفايي و كمال عقلانيت بشري و افزايش فهم و درك جامعه انساني يكي از مواهب خداداد عصر ظهور به شمار ميآيد. پر واضح است در چنين وضعيت بالنده و سرشار از فنآوريهاي جديد، هزاران ابزار جديد علمي براي مقابله با آلايندههاي صنعتي در دسترس بشر قرار خواهد گرفت و جهان از وجود تمامي آنها رهايي خواهد يافت. همچنين در آن عصر، با تعالي جامعه، بشر كه اصليترين آلاينده محيط زيست است، از ارتكاب اين گونه اعمال، عاقلانه و برمبناي اعتقاد عملي به ديانت خويش، پرهيز خواهد كرد.
8. گسترش حفظ محيط زيست به فضاهاي ماوراي زميني
برخي از خبرگان مباحث مهدويت معاصر، بر اين باورند كه بنابر روايات متعدد، كرههاي بسياري در آسمانها وجود دارد كه آباد و داراي مخلوقاتي غير از نوع انسان، فرشته و جن هستند. علامه مجلسي مجموعهاي از اين روايات را در بحارالأنوار گرد آورده است؛ به اعتقاد استاد علي كوراني و عدهاي ديگر، شماري از آيات قرآن نيز بر اين معنا دلالت دارد، از جمله اين آيه شريفه:
اي گروه جنيان و انسيان، اگر ميتوانيد از كرانههاي آسمان و زمين به بيرون رخنه كنيد، پس رخنه كنيد، [ولي] جز با [به دست آوردن] تسلطي رخنه نميكنيد.
كوراني در ادامه اين آيه مينويسد:
يعني به زودي زندگي روي زمين در زمان حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وارد مرحله جديدي ميشود كه به طور كلي با گذشتهها تفاوت دارد.
البته منظور ايشان آن است كه بشر در عصر ظهور، با فتح ديگر كرههاي مسكون و معمور توسط حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و حكومت وي مواجه خواهد گشت.
از اين مبحث نتيجه ميگيريم كه در آن عصر نوراني، هم محيط زيست و هم صيانت و محافظت از آن، ابعاد بسيار گستردهتري نسبت به جهان فعلي مييابد و قلمرو آن به همه كرههاي تحت سيطره حكومت حضرت كشانيده خواهد شد.
9. تعالي معنوي محيط زيست و همراهي آن با حيات طيبة مهدوي
بيان شد كه حتي حيوانات وحشي در دولت مهدوي، تعالي پيشه ميكنند و با كنار گذاشتن توحش، رام گشته، تكامل مييابند و درندگي را كاملاً كنار ميگذارند. جالب اينكه در برخي روايات، حيوانات عادي نيز كارهاي مخرب را كنار مينهند تا جايي كه حيواني مانند موش، به تعبير ابنعباس، «ديگر انباني را پاره نميكند.» اما اين تكاملخواهي تنها به حيوانات و نباتات محدود نميگردد، بلكه جمادات نيز به اين حيات طيبه وارد ميشوند و نهضت جهاني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را مساعدت و همراهي ميكنند. ابوبصير در اين مورد، از امام صادق(علیه السلام) چنين نقل ميكند:
...وقتي با اراده خدا، قائم قيام نمايد و چون حضرت ظهور نمايد، كافران و مشركان از قيام و ظهور وي ناراضي و نگرانند؛ زيرا اگر كافر و يا مشركي در پشت صخرهاي نهان شود، آن صخره به صدا درآيد و گويد: اي مسلمان، در پناه من كافر و يا مشركي مخفي شده است؛ او را به قتل برسان! وي اقدام ميكند و او را به هلاكت ميرساند.
10. عاري بودن قيام مهدوي از تخريبهاي زيستمحيطي
تمامي روايات بر اين مطلب تصريح دارند كه در دوره ظهور، ياران امام به مجازات و قتل و نابودي ستمگران اقدام خواهند كرد و جامعه اسلامي و ديگر جوامع جهاني را از لوث وجود سركشان و ستمپيشگان پاكسازي ميكنند؛ زيرا بدون اين اقدامات، هرگز بساط ظلم زورمداران برچيده نميشود و عدالت، حاكم نميگردد و اگر امام با سياست ِ ملايمت و گذشت با آنها رفتار كند، هرگز ترفندها و توطئههاي جديد مستكبران و فاسدان در زمين از بين نخواهد رفت. حضرت در عصر قيام، توبه ظاهري هيچ مجرم و جنايتكاري را نميپذيرد و همانطور كه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در براندازي نظام جاهلي، جهاد پيشه كرد و با كافران به قتال و كارزار پرداخت، قيام مهدوي نيز علاوه بر تأسي به سيره پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اين زمينه، حتي سختگيري بر ستمگران را جايگزين رأفت نبوي ميكند.
امام باقر(علیه السلام) ميفرمايد:
اما شباهت داشتن مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به جد گرامياش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، قيام و ظهور او با شمشير و كشتن دشمنان خدا و رسول او و ستمگران و طاغوتهاست. وي به وسيله شمشير و ايجاد ترس در دل دشمنان، پيروز ميگردد و لشكريان او شكست نميخورند.
اما معالأسف برخي از دشمنان و يا حتي دوستان ناآگاه در مورد اِعمال خشونت و كشتار حكومت مهدوي، چنان راه غلو پيشه ميگيرند كه قاطعانه، حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را برافروزنده جنگ هستهاي با دشمنان ياد ميكنند! به اعتقاد نگارنده، نهتنها در عصر ظهور به سلاح هستهاي نيازي نيست، بلكه نبرد حكومت مهدوي و ياران آن حضرت با دشمنان، تخريب زيستمحيطي و ايجاد فجايع محيط زيستي را به دنبال نخواهد داشت. برخي از ادله اين مدعا چنين است:
يكم. بنابر برخي ارزيابيها، بر اثر جنگ هستهاي معمولي در جهان امروز، دستكم 5/1 ميليارد انسان كشته خواهند شد. ابرهاي هستهاي ايجاد شده بر اثر انفجار اوليه، به ظهور زمستاني طولانيمدت با كاهش دماي حدود پنجاه درجه زير صفر ميانجامد و زمين مدتها از نور خورشيد محروم خواهد شد و گياهان در اين مدت از رويش بازخواهند ايستاد و شايد بسياري از آنها و از جمله حيوانات نابود گردند. حال بنابه روايتهاي قبلي، چگونه ممكن است قيامي باعث رضايت و خشنودي همه ساكنان سماوي و ارضي گردد و در عين حال، هم آنها و هم محيط زيست را به بدترين شكل نابود كند؛ ضمن آنكه آثار و تشعشعات چنين جنگي، ديرپا و دهها سال مرگبارتر خواهد بود و اين نيز با ماهيت حيات طيبه آرماني مهدوي منافات دارد! مگر نه اينكه طبق روايات، حكومت مهدوي، حكومتي است كه حتي خفتهاي را بيجهت بيدار نميكند، پس چگونه امكان دارد در قيام امام، سلاحهايي اين چنين مخرب به كار گرفته شود؛ آن هم در دورهاي كه امنيت در جهان فراگير ميگردد؟
دوم. با توجه به روايات پيشگفته، مبني بر افزايش فهم و گسترش دانش بشري در عصر ظهور، امام ميتواند با ابزارهاي جديد كه بر فنآوريهاي جديدي مبتني است، هم به مبارزه با سلاحهاي مخرب ستمكاران عالم بپردازد و هم اينکه تأثير اين سلاحها را خنثا ساخته، آنها را در واقع بياثر و خلع سلاح كند. بنابراين، امام ميتواند با استفاده از علم زمانه خويش، شمشير را كه به منزله سلاح نمادين حضرت در روايات آمده، به سلاحها و ابزارهاي متعارف و كارآمد روز متحول سازد؛ ابزارهايي كه در عين تأثيرگذاري، فاقد آلايندگي و تخريب زيستمحيطي باشند.
سوم. بنابه روايات، قتال حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همانند كشتارهاي بيهدف امروزي نيست. حضرت با استفاده از علم لدُني خويش، تنها اصلاحناپذيران را هلاك ميسازد و ديگر بدكاران اصلاحپذير را به حال خود رها ميكند تا توبه كنند و اصلاح شوند؛ همان طوري كه در روايات، نعمات عصر ظهور، هم براي نيكوكاران و هم بدكاران، ملحوظ گشته است.
ازسوي ديگر، طبق روايت، بخش چشمگيري از جامعه بشري پيش از حكومت مهدوي از بين ميرود. بنابراين، نميتوان آن را محصول عمليات نظامي و تخريبي حضرت دانست، بلكه قبل از ظهور، اين اتفاق بر اثر منازعات جوامع انساني حاصل ميگردد. بدين ترتيب در همه گيتي فرياد منجي و موعودخواهي بلند گشته، همگان نجات خود را از خداوند و فرستاده وي طلب ميكنند. بنابراين، اين گونه فجايع انساني و زيستمحيطي، محصول دوره قبل از ظهور است. امام صادق(علیه السلام) در اين مورد ميفرمايد:
قبل از ظهور قائم، دو نوع مرگ و مردن گريبان مردم را ميگيرد: يكي مرگ سرخ و ديگري مرگ سفيد. مرگ سرخ با شمشير است و مرگ سفيد طاعون و از هر هفت نفر، پنج نفر از بين ميروند و دو نفر باقي ميمانند.
امام علي(علیه السلام) هم فرمودهاند:
لاتخرج المهديّ حتّي يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقي ثلث؛
حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قيام نميكند تا اينكه قبل از او ثلث مردم كشته ميشوند و ثلث ديگر ميميرند و ثلثي باقي ميمانند.
چهارم. طبق روايات فراوان، قيام مهدوي با رعب و نصرت الهي و با كمك فرشتگان و حتي جبرئيل و ميكائيل همراه است. بنابراين، حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به سلاحهاي مخربي مانند سلاح هستهاي نيازي نخواهد داشت و در صورت تمسك ايشان به سلاحهاي جديد، بديهي است كه چنين تقابلي، مستظهر به نصرت الهي و مؤيد به مساعدت فرشتگان و فاقد هرگونه تخريب زيست محيطي و يا فجايع انساني خواهد بود و چنين تفكري از اساس، محال و حتي تناقضنما (پارادوكسيكال) است. برخي از رواياتي كه نصرت الهي در حكومت و قيام مهدوي را نشان ميدهند، عبارتند از:
1. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايد:
قائم در كنف حمايت جبرئيل و ميكائيل است.
2. شيخ مفيد در كتاب ارشاد از ابوبكر حضرمي روايت كرده كه امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود:
گويا قائم را در بلندي كوفه (شهر نجف) ميبينم كه با پنج هزار فرشته در حالي كه جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ و مؤمنان پيش روي او قرار دارند، به آنجا آمده است و لشكرهاي خود را در شهر پراكنده ميسازد.
3. امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد:
... خداوند صاحبالأمر را با سه لشكر از فرشتگان و مؤمنان و رعبي (كه در دل پادشاهان و گردنكشان مياندازد ) تأييد ميكند.
4. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در كلامي طولاني در شرح ويژگيهاي حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و قيام وي فرمودهاند:
او دين خدا را بر همه اديان غالب گرداند و با نصرت خدا و فرشتگان تأييد شود. پس زمين را پر از عدل و داد كند، چنانكه پر از جور و ستم شده بود.
با اين توضيحات روشن ميشود كه قيام الهي حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به حيات طيبه قرآني و عاري از هرگونه آلودگي و تلوّث و آلايندگي معطوف است و چشمه جوشان طهارت، صلح، صفا، پاكي و صميميت در سپهر حيات انساني، جانوري و نباتي و حتي عرصههاي فرازميني خواهد بود.
نتيجه
در فصل حاضر، در جهت تبيين وضعيت حقوق محيط زيست در آموزه و حيات طيبه مهدوي، ابتدا به وضعيت حقوق ياد شده و اهميت محيط زيست و وضعيت بحراني آن در جهان امروز اشاره گرديد و سپس با هدف تشريح هرچه بيشتر موضوع حاضر در حكومت جهاني موعود، به طور اجمال، اين مسئله در سيره نبوي و ساير معصومان بررسي شد. نتيجه اين بررسي، نشان ميدهد كه توجه ويژه حكومت مهدوي به موضوع محيط زيست و تعالي بخشي به آن، به شكل كاملاً نمايان، از تفكر اسلامي و سنت ناب نبوي و علوي سرچشمه ميگيرد. آنگاه به طور اخص، مبحث حاضر در آموزه مهدوي، ژرفنگري گرديد و اين نتيجه به دست آمد كه در عصر ظهور، حقوق محيط زيست به گونه كامل رعايت ميشود و موجودات و محيط زيست آنها در گسترههايي به وسعت جهان هستي، در حيات مادي و معنوي ارتقا و تكامل مييابند و ضمن همراهي رضايتمندانه و شايد مبتني بر شعور، به نهايت تحقق استعدادها و قابليتهاي بالقوه خويش ميرسند. در آن زمان، عالم هستي از هرگونه تلوث، آلودگي و آلايندگي مادي و معنوي، تطهير و پاك ميشود و با اشراق الهي، منور و مشعشع ميگردد. آنگاه با نابودي شيطان و وساوس شيطاني، تسبيح و حمد الهي تمام موجودات و حتي جمادات، بيش از پيش با انسان متعالي اين عصر نوپديد و سعيد، همنواتر ميشود. در پايان، برخي از ويژگيهاي زيستمحيطي دوران طيبه مهدوي به اجمال يادآوري ميگردد:
1. تطهير و نورانيت زمين؛
2. رضايت و سرور موجودات و محيط زيست؛
3. امنيت، صلح و دوستي در سپهر انساني، حيواني و گياهي؛
4. فعليتيابي قابليتهاي محيط زيست در عاليترين حد؛
5. آباداني و توسعه موزون محيط زيست؛
6. مقابله با آلايندهها و رعايت حريمهاي خصوصي و عمومي در حيات مدني؛
7. استفاده از راهكارها و فن آوريهاي جديد در حفظ محيط زيست؛
8. گسترش حفظ محيط زيست به فضاهاي ماوراي زميني؛
9. تعالي معنوي محيط زيست و همراهي آن با حيات طيبه مهدوي؛
10. عاري بودن نبردها و قيام مهدوي از تخريبهاي زيستمحيطي.
بنابراين، محيط زيست و موجودات هستي با اين تحول و استحاله ايجابي، به اصل و وضع اصلي و طبيعي و الهي خود باز خواهند گرديد و بنا به تعريف عدل (قرارگرفتن هر چيز در جاي خود و استيفاي اهليتها و استحقاقها) عدالت در مورد آنها اجرا خواهد شد و به نهايت اهليت و سزاواري و تحقق استعدادها و قابليتهاي مكنون خويش دست خواهند يافت.
فصل پنجم
آموزه مهدويت و ليبرال ـ دموكراسي
انسانها و بهويژه متفكران و مكاتب الهي و غير الهي، از بدو انديشهورزي جامعه بشري، به دنبال ترسيم جامعهاي آرماني بودهاند كه بهزيستي نسل بشر و سعادت آدميان را تأمين كند. علاوه بر نهضتهاي عملي و فكري پيامبران، دستكم از شش قرن قبل از ميلاد مسيح(علیه السلام)، مكاتب بشري نيز اين تلاشها را نظريهپردازي كردهاند و اين مساعي در الهيات و فلسفه سياسي و فكري ايران و يونان باستان بيشتر مشهود است. از مشهورترين اين نظريهپردازيها، ميتوان به «نيك شهر» يا «كاليپوليس» افلاطون (427 ـ 327 قبل از ميلاد) اشاره كرد كه اين فيلسوف كوشيد تا گمشده خود يعني عدالت را در آن پيجويي و مجسم كند و به همين دليل، عنوان اصلي كتاب اين متفكر يعني جمهوري به «عدالت» اختصاص يافت.
از سوي ديگر، مدعيان مكتب ليبرال ـ دموكراسي، در جهان حاضر، اين نحله فكري و عملي را آرمانيترين الگوي زندگي و مديريت جامعه بشري به شمار ميآورند و در واقع، به گونهاي مستقيم يا غيرمستقيم، مدعي هستند كه ليبرال ـ دموكراسي تجسم و مقصد نهايي آرمانها و الگوهاي مدائن فاضله بشري است و همه كشورها بايد آن را كمعيبترين مدل مديريت جوامع انساني دانسته، بدان اقتدا كنند. پيروي از آن، ميتواند نجاتبخش باشد و انسانيت را به سر منزل نهايي برساند. متفكران امريكايي مانند فوكوياما با فروپاشي شوروي و تضعيف ايدئولوژيهاي رقيب دموكراسيهاي ليبرال، معتقدند كه «ليبرال ـ دموكراسي شكل نهايي حكومت در جوامع بشري است».
بنابر انگاره اين مدعيان، ليبرال ـ دموكراسي توانسته و ميتواند آرمانها و آرزوهاي ديرپاي بشر را محقق كند و منجيگرايي و انتظار مصلح موعود برآمده از عالم غيب بيفايده است و خواب و خيالي بيش نيست و تفكري «فاناتيك» به شمار ميآيد. آنچه عينيت و واقعيت دارد، تحقق اكثر آرزوهاي مترقي بشري در دامن ليبرال ـ دموكراسي، آن هم نه در آيندهاي نامعلوم بلكه در عصر فعلي است.
نوشتار حاضر، علاوه بر پاسخ به ماهيتشناسي الگوي ليبرال ـ دموكراسي، واقعيت سرابگونه و معضلات نظري و عملي آن را آشكار ساخته، بر نهايي بودن مقصد آن براي رفع حرمانها و آلام بشري خط بطلان ميكشد. آنگاه اين الگو را تا جاي ممكن با مردمسالاري ديني در نظام جمهوري اسلامي و سپس با الگوي دينسالاري سپهري مهدوي مقايسه ميكند و براين ادعا پاي ميفشارد كه همچنان الگو و آرمان نهايي جامعه فاضله بشري، در حيات طيبه حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نهفته است و بشر با تحقق انتظاري فعال، بايد در زمينهسازي و تحقق آن بكوشند.
در اين فصل، ابتدا مفهوم ليبرال ـ دموكراسي و معايب آن بازكاوي ميشود، آنگاه با اعتقاد به اينکه انقلاب و نهضت اسلامي ايران زمينهساز حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، نوع نظام مردمسالاري ديني جمهوري اسلامي ايران و تمايزات آن با ليبرال ـ دموكراسي عيان ميگردد، سپس وضعيت دينسالاري سپهري در حكومت جهاني مهدوي به گونهاي مقايسهاي با آن دو، تشريح خواهد شد. اين فصل در حقيقت، به رواييسنجي دو الگوي مدعي نجات و ترقيبخشي بشري خواهد پرداخت و پس از اثبات بياعتباري ليبرال ـ دموكراسي در اين زمينه، سرآمدي و برتري آموزه طيبه مهدويت و دينسالاري سپهري مهدوي را بيان خواهد كرد.
سيري در مفهوم و مباني دموكراسي و ليبراليسم
الف) مفهوم دموكراسي
دموكراسي انديشهاي سياسي و نيز نوعي سازوكار و نظام اداره جامعه و از اندك مفاهيم سياسي ديرپاي فلسفه سياسي به شمار ميرود و به ويژه در دو سده اخير رونق و ترويج يافته است. اين مفهوم از استوارترين و پابرجاترين مفاهيم سياسي در عمر طولاني خويش، تحولات و فراز و نشيبهاي بسيار به خود ديده و به قاطعيت ميتوان گفت، بشر مدرن هنوز در استفاده از اين مفهوم جنجالبرانگيز و آرامشخيز، به اجماع نظر و توافق دست نيافته است. به قول ديويد هلد، تاريخ انديشه دموكراسي، بغرنج و تاريخ دموكراسي گيج كننده است.
دموكراسي كلمهاي يوناني به شمار ميرود و كاربرد اجتماعي و سياسي آن به معناي «حاكميت مردم» يا «حق همگان براي شركت در تصميمگيري در امور همگاني» از نيمه دوم قرن پنجم قبل از ميلاد از آتن آغاز شد. دموكراسي يا حكومت مردمسالاري كه در متون كلاسيك «حكومت مردم بر مردم و براي مردم» تعريف شده، تلفيقي از دو لفظ يوناني «Demos» به معناي عامه مردم و «Kratos» به معناي قدرت، حكومت، اداره امور و حاكميت است كه امروزه به نام حاكميت يا آراي مردم از آن نام برده ميشود. با وجود تعاريف متعدد از دموكراسي، در واقع مشاركت سياسي شهروندان براي تصميمگيري، مفروض اساسي دموكراسي و تعريف آن است ولي عمدتاً سه اصل آزادي، برابري و مشاركت در تصميمگيريهاي سياسي، از مباني آن به شمار ميآيد. برخي هم اين اصول را شامل سه اصل مشروعيت، برابري، آزادي و تبعات آن ميدانند.
بعضي در ديدگاهي گستردهتر، اصول اساسي دموكراسي را اين گونه تعبير كردهاند:
نشأت گرفتن قدرت و قانون از اراده مردم، آزادي افكار عمومي و اتكاي حكومت به آن، وجود مكانيسمهاي مشخص براي ابراز افكار عمومي از جمله احزاب سياسي، اصل حكومت اكثريت عددي در مسائل مورد اختلاف در افكار عمومي مشروط به وجود تساهل و مداراي سياسي، محدود بودن اعمال قدرت حكومتي به رعايت حقوق و آزاديهاي فردي و گروهي، تكثر و تعدد گروهها و منافع و ارزشهاي اجتماعي، امكان بحث و گفتوگوي عمومي و مبادله آزاد افكار درباره مسائل سياسي، قوت جامعه مدني، اصل نسبيت اخلاقي و ارزشي، تساهل نسبت به عقايد مختلف و مخالف، برابري سياسي گروههاي اجتماعي از لحاظ دسترسي به قدرت، امكان تبديل اقليتهاي فكري به اكثريت از طريق تبليغ نظرات گروهي، استقلال قوه قضائيه در راستاي تأمين و تضمين آزاديهاي مدني افراد و گروهها، تفكيك قوا يا استقلال حداقل سه قوه از يكديگر و امكان ابراز مخالفت سازمانيافته و وجود اپوزيسيون قانوني.
البته پيچيدگي، گستردگي و مبهم بودن معناي دقيق دموكراسي و اصول آن، مشكلاتي را نيز در تعيين انواع آن ايجاد كرده و باعث تقسيمبنديهاي متفاوت و متكثر از اين اصطلاح شده است.
ب) مفهوم ليبراليسم
ليبراليسم و يا فلسفه آزاديخواهي با عناصر و ويژگيهاي فکري خويش، مهمترين مفهوم همپيوند دموكراسي و از فراهمآورندگان تفکر سکولاريسم بوده است. ليبراليسم در معناي وسيع، مجموعه روشها، سياستها و ايدئولوژيهايي به شمار ميرود كه فراهم آوردن آزادي هرچه بيشتر براي فرد را سفارش ميكنند. اعتقاد به آزادي، اختيار، اراده و مجاز بودن انسان به پروراندن خود به گونه آزاد، از ديگر دستآوردهاي ليبراليسم است. از جمله، ليبراليسم سياسي، به آزادي فکر و آزادي عمل فرد تا مرز آزادي ديگران سفارش ميكند و با طرفداري از اصالت فرد عقيده دارد که انسانها خردمندند و خرد، ضامن آزادي فردي و آزادي، ضامن زندگي خردآميز است. سلب آزادي از سوي هرگونه عامل مخل و اعم از هر گونه اقتدار، چه دولتي و چه مذهبي، به معناي نفي خردمندي و نفي خردمندي، نفي آزادي به شمار ميرود. بنابراين، آزادي فردي ضامن مصالح عقلايي بشر بوده و بايد از ابتکار آزادي فردي و خصوصي پاسداري کرد. در اين زمينه، دين و مذهب هم در عرصه زندگي خصوصي مردم جاي ميگيرد و ليبراليسم بر اساس باور خود به تساهل و مدارا، به انتخاب آزادانه عقايد و نبود بازخواست مذهبي و عقيدتي از سوي دولت معتقد گرديد؛ همچنانکه آزادي عقايد و مذهب و آزادي بيقيد و شرط در قلمرو انديشهها و عقايد سياسي و معتقدات مذهبي را شرط پيشرفت و تکامل فرد و افراد اجتماع بهشمار آورد و با شخصي و خصوصي برشمردن مذهب در حوزه حيات فردي، ديانت و مذهب را محترمانه از صحنههاي اجتماعي به عرصههاي فردي و خصوصي به عقب راند و منزوي كرد.
ليبراليسم با شخصي كردن مذهب، به تمايز بين مسائل عمومي و اجتماعي و ضرورت مداخله نكردن در امور خصوصي افراد توسط هرگونه قدرت خودسرانه و استبداد طبقاتي، مذهبي و حزبي، توجه دارد و حکومت يا دولت و يا هرگونه اقتدار ديگر را مجاز به مداخله در قلمرو خصوصي شامل زندگي اجتماعي، اقتصادي و مذهبي نميداند. بنابر ليبراليسم، خود مصالح و منافع فرد بايد راهنماي او در زندگي باشد و فرد بايد تأمين منافع فردي خويش را دنبال كند. ليبراليسم با طرح انديشههايي مانند فردگرايي، انسانگرايي و عقلگرايي زمينهساز پيدايش و تثبيت سکولاريسم گرديد.
ج) مباني سكولاريستي ليبرال ـ دموكراسي
سکولاريسم از ويژگيهاي اساسي و سرنوشتساز فرهنگ، تمدن و نظامهاي سياسي جهان غرب در يکي دو سده گذشته بوده و بازتابهاي بسيار فراواني در حيات سياسي و اجتماعي اينگونه نظامها برجاي گذاشته و بهطور اجمالي باعث انزواي نقش مذهب و خنثا كردن حضور عيني آن در اين عرصهها گشته است. در واقع، سكولاريسم از مهمترين مقوّمات و فراهمآورندگان ليبرال ـ دموكراسي در انديشه و عمل، به شمار ميآيد.
«سکولر» ، يعني دنيوي يا آنچه به اين جهان خاکي مربوط ميشود، مشتق از کلمه «سکولوم» به معناي امور اين دنياست. سکولاريسم به معناي دنياپرستي يا اعتقاد به اصالت امور دنيوي و رد آنچه غير آن به شمار ميآيد، به کار رفته است. همچنين براي سکولاريسم مترادفهاي بسياري همانند علمانيت، لاديني (به عربي)، دنياويّت و گيتيگرايي، اصالت امور دنيوي، عرفي شدن، دنياپرستي، جداانگاري دين و دنيا، غيرمقدس و غيرروحاني، افول دين، همنوايي با اين دنيا، رهايي جامعه از قيد دين، و در معاني عقلانيت، علمگرايي، نوگرايي و مدرنيسم و اين جهاني، جابهجايي باورها و نهادهاي ديني، تقدسزدايي از عالم و جامعه و غيره ذکر شده است. با توجه به همپيوندي تام ليبرال ـ دموكراسي و سكولاريسم، برخي انديشهها و نظريههاي معرفتي، بر زمينهسازي و پيدايش و تحقق آنها كاملاً مؤثر بودهاند، از جمله:
1. انديشه قداستزدايي
بر مبناي اين انديشه، فرد و جامعه سکولار به امر مقدس اعتقاد و اعتنا ندارد. اعتقاد به امر مقدس که از مشترکات همه اديان است، در فرايند سکولاريزاسيون فاقد حرمت و ارزش معنوي گرديد و در برابر، آنچه صرفاً ارزش دنيوي و مادي دارد، اهميت و ارزش يافت.
2. سيانتيسم يا اصالت علم و علمزدگي و تعامل آن با پوزيتيويسم
براساس اين باور، گزارهها فقط به ميزاني که با کميات يا امور واقع تجربي پيوند دارند، محتواي حقيقي و صدق دارند. علمزدگي با هر ديني که شالوده مابعدالطبيعي دارد، قطع نظر از ادعاي وحي آسماني، ناسازگاري به بار ميآورد. سرانجام سيانتيسم شکل دين (غير الهي) را به خود گرفته و به صورت علم پرستي در آمده است. همچنين سيانتيسم همراه با پوزيتيويسم يا اثباتگرايي و مذهب تحصلي زمينهساز سکولاريسم بودهاند؛ زيرا برخي از پوزيتيويستها، شناسايي انسان را در قلمرو علوم فيزيکي و شيميايي منحصر دانستهاند و مدعي شدهاند که بازگشت همه معارف واقعي و از آن جمله علوم انساني، به علوم طبيعي است و به نفي ثبوت امري وراي تجربه پرداختهاند؛ بنابراين، مذهب تحصلي در اين معنا، به نام «مذهب اصالت علم» نيز خوانده شده است.
3. گرايش به اصالت حس و انسانشناسي مادي
گرايش به اصالت حس در معرفتشناسي انسان عصر روشنگري به بعد، بدين معناست که راه شناخت حقايق جز تجربه حسي نيست و تنها آنچه به صورت ملموس و از راه حواس مشاهده و درک شود، امکان شناسايي دارد و در حوزه بررسي علمي و معلومات بشري قرار ميگيرد؛ بنابراين، حقايق متافيزيکي و ديني حتي اگر رد هم نشود، اثباتپذير نيست و در حوزه معلومات بشري قرار نميگيرد. در نتيجه، برخي از دانشمندان عصر خردگرايي در بهترين صورت، معارف متافيزيکي را نه رد كردند و نه اثباتپذير دانستند و برخي ديگر به ديده شک به آنها نگريستند و پارهاي نيز آنها را انکار و طرد كردند.
از سويي نگرش سکولاريستي، در حقيقت از نوعي انسانشناسي ماديگرا سرچشمه گرفته است که انسان و نيازهاي فطري او و نيز اسرار خلقت وي را در بعد مادي و فيزيکي خلاصه ميكند و آرمان خلقت را تنها در برخورداريهاي دنيوي و مادي ميگنجاند.
4. قرارداد اجتماعي و نفي حق الهي حکومت
تئوري الهي حکومت داراي چند نظريه فرعي است. طبق يک نظريه، مشروعيت الهي حکومت به گونه مستقيم از عالم الوهي اخذ ميشود و بنابر نظر ديگر، ميان عالم الهي و حکومت، کليسا قرار دارد. بر اساس اين نظريه، کليسا قائل به نقش ميانجي خود در اعطاي مشروعيت الهي به حکومت است. از اين رو، خود را قدرتي برتر از امپراتور و ديگر حاکمان ميدانست. در اواخر قرون وسطا، ابتدا تئوري برتري معنوي کليسا و نقش ميانجي آن رو به افول گذاشت و سپس با ترويج و تثبيت تئوري الهي حکومت که مطابق آن، امپراتور و شاه نماينده و سايه خدا در زمين بود، کليسا اقتدار معنوي و سياسي خود را از دست داد و به نهادي حاشيهاي و محکوم حکومت، تبديل شد. از سويي، با گسترش انديشههاي دموکراتيک و برمبناي نظريه قرارداد اجتماعي متفكراني مانند جان لاک و مونتسکيو، حق الهي حکومت نيز تضعيف گشت و به جاي آن حکومت و حاکمان، به مثابه نمايندگاني با شرايطي مقيد به خدمت به مردم و مصالح عامه سرکار آمدند و حکومت بهجاي حق، وظيفهاي وکالتگونه و مدتدار به شمار آمد و چنين نظام فکري و سازوکار اداره اجتماع، باعث انزواي بيشتر نهاد کليسا و واسطهگري کليساييان در امر حکومت گرديد. همچنانکه بر مبناي دموکراسي، بيتوجهي به شرايع الهي و حتي نفي آن در امور تقنيني و اجرايي حکومتها لازمه اصالت بخشيدن به مردم در مقابل اصالت خدا و قانون الهي شد.
5. اومانيسم، دئيسم و آتئيسم
«اومانيسم» يا مکتب اصالت انسان و انسانگرايي، نظامي فکري است که انسان و بشرگرايي افراطي، اساس و محور جهانبيني آن را شکل ميدهد و طبيعتاً با جهانبيني ديني که خداگرايي، اساس و محور آن است، سازگار نيست. اومانيسم با عطف توجه و اهتمام به انسان و مسائل مربوط به وي، راهحل مشکلات بشري را بيش از آنکه در حوزه ايمان به خدا بجويد، از رهگذر عقل و خرد آدمي جستوجو ميکند. اومانيسم محصول رنسانس و عصر روشنگري و مندرج در مکتب ليبراليسم است. ظهور تفکر اومانيستي در جهان غرب که با اصالتهاي ديني و انديشه خدامحوري تعارض داشت، از نظر نمود و بروز در عرصه اجتماع دو شکل متفاوت داشت:
شکل نخست آن «دئيسم» بود که اولاً، دين را جداي از حقايق و احکام وحياني ميپذيرفت و ديگر آنكه، وجود خدا را به منزله موجودي ماوراي طبيعي که پس از آفريدن جهان آن را به حال خود رها کرده و هيچگونه نقشي در اداره آن ندارد، معرفي ميکرد.
ديگري «آتئيسم» بود که آشکارا وجود خدا را انکار ميکرد و طرفدار الحاد و بيديني بود. رشد و گسترش اين دو عقيده به قرن هجدهم و پس از آن باز ميگردد؛ زيرا در اين قرن که مشهور به «عصر عقل» است، اومانيستهاي غربي از رشد شتابنده علم جديد در حوزه طبيعتشناسي سرمست و مغرور شده، در پي استقلال و بينيازي از وحي آسماني بودند.
6. انديويدوآليسم يا فلسفه اصالت فرد
فلسفه اصالت فرد از فلسفههاي اومانيستي به شمار ميآيد که پس از رنسانس ظهور کرد. در تاريخ فلسفه سياسي، ابتداي قرن هفدهم، آغاز ظهور و رشد اين فلسفه است. در اين فلسفه، انسانگرايي در شکل فردگرايي آن نمايان شد؛ يعني علايق، اميال، منافع و مسرت و سعادت فرد به صورت عريان از ويژگيهاي نژادي، فرهنگي، اقتصادي و مذهبي مورد توجه قرار گرفت و عقل و خرد آدمي رکن اساسي و مستقل کمال و نيکبختي او به شمار رفت.
اين انديشه اومانيستي که خود از نتايج عقلگرايي (راسيوناليسم) عصر جديد بود، مبدأ پيدايش تفکر اومانيستي ديگري به نام فلسفه حقوق طبيعي شد. شالوده اين فلسفه را اين نظريه تشکيل ميداد که در طبيعت آدمي، عناصري وجود دارد که در تمام افراد بشر مشترک است و اين عناصر مشترک، مدار وحدت افراد به شمار ميرود و معيارهاي حقوق، قانون اساسي و حکومت صالح را ميسر ميسازد و انسان را از تعاليم و احکام مذهبي و ماوراي طبيعي بينياز ميكند. بدين ترتيب، اومانيسم و انديويدوآليسم به سکولاريسم انجاميد.
7. راسيوناليسم يا اصالت عقل
عقلانيت يا عقلگرايي از اصول اساسي نظري پيدايي و پايايي سکولاريسم به حساب ميآيد. عقلگرايي افراطي كه در تقابل با الهيات «دگماتيک» کليساي قرون وسطا در عصر روشنگري، شکل و نضج گرفت، آموزه ديني معاد و حيات اخروي و بهشت و سعادت ابدي در سراي ديگر را به گونهاي دنيوي تفسير و بشر را به نوعي آخرتانديشي دنياپرستانه دعوت كرده است. اين عقلگرايي افراطي زمينهساز سکولاريزم شد؛ زيرا دين نهتنها در سايه عقلبسندگي از صحنه اجتماع و سياست حذف گشت، بلکه اصل حقانيت آن نيز از انديشه عقلي انسان به بوته فراموشي سپرده شد. دولت سکولار نيز مبتني بر جدايي دين از سياست، نفي مرجعيت دين در زندگي سياسي و اجتماعي و بر مبناي اعتقاد به استقلال عقل آدمي در شناخت پديدهها و مصالح سياسي تشكيل شد. از اين منظر، سياست دايره نفوذ عقل آدمي به شمار ميآيد، پس سياست پديدهاي عقلاني و نه ديني است؛ زيرا دين در آنجايي حضور و نفوذ دارد که عقل به آن دسترس نداشته باشد.
8. پلوراليسم يا کثرتگرايي
«پلوراليسم» و سکولاريسم رابطه و تعاملي تنگاتنگ دارند و مايه باليدن دو جانبه يکديگرند. اين دو انديشه، مباني مشترک نظري نيز دارند؛ همچنانکه هر دو نيز از مؤلفههاي ليبراليسم به شمار ميآيند. ديني که سکولار شده و به ديانت شخصي روي آورده و تجربه قلبي را مدار دينداري قرار داده است، در حقيقت، آگاهانه يا ناآگاهانه، تسليم مبناي نظري و ديني پلوراليسم شده و گوهر دين را نه اعتقاد که شريعت قلبي ميداند و به خرد و منفعتپرستي آن به گونهاي انسانمدارانه، دنياگرايانه، نسبي و متغير مينگرد و تفسير به رأي ميكند.
انتقادات عمومي از دموكراسي
نقد دموكراسي پيشينهاي طولاني دارد تا جايي كه افلاطون و ارسطو نيز از منتقدان آن بودهاند؛ اما به طور كلي دو دسته از دموكراسي ايراد گرفتهاند: دسته اول مخالفان دموكراسي هستند كه اصل و اساس دموكراسي را زير سؤال ميبرند و دسته ديگر كسانياند كه معتقدند رژيمي دموكراتيك برابر با ايدهآل و تئوري دموكراسي اندك تحقق مييابد. اين دسته پيشنهادهايي ميكنند كه متضمن راهحلهايي است.
مطالعه تاريخ نشان ميدهد كه محققان، پياپي و به تناوب، برخي موضع اول و بعضي روش دوم را اختيار كردهاند. در اين بخش به تأمل درباره استدلالهاي مربوط به دسته اول ميپردازيم:
اغلب منتقدان اين گروه، انسانهاي سرشناسي هستند. به نظر آنان دموكراسي، قلمرو تفرقه، تشتت و بيثباتي و نيز عرصه ديكتاتوري اكثريت و باعث بيمايگي و كم استعدادي است. آنان معتقدند كه رژيمهاي مبتني بر حزببازي، وحدت ملي را ضايع ميكند و نوعي جنگ داخلي به وجود ميآورد؛ انتخابات و پارلمانبازي باعث ميشود كه افراد كمهوش و ميانمايه به قدرت برسند. چون بسيارند كساني كه در فعاليتهاي سياسي شركت ميكنند، بازي سياسي در كشمكش افراد به تأمين منافع شخصي ميانجامد و اين امر خود افزايش عوامفريبي را سبب ميگردد كه نتيجهاش فراموش شدن منافع عمومي است. دموكراسي از ديد اين منتقدان، الزاماً به هرج و مرج و لذتجويي تودهها و يك مشت مساواتجويي مادي ميانجامد و مفهوم نفع عام به مفهومي مبتذل تبديل ميگردد و معلوم ميشود كه «قلمرو آزادي» چيزي جز قلمرو ماده و مقدار و كميت نيست.
الف) مبهم بودن ماهيت و مباني دموكراسي
چنان كه گذشت، ابهام در تار و پود، اصول و مباني و ماهيت دموكراسي، از معايب بزرگ آن به شمار ميرود. تنوع و تكثر انواع دموكراسيها مانع ايجاد وحدت نظر در بسياري از اساسيترين مفاهيم اين اصطلاح گرديده و گاه به تعارضهاي موجود در آن دامن زده است. گفته ميشود كه دموكراسي در سه مفهوم متفاوت «حكومت اكثريت»، «حكومت قانون» و «تعدد گروههاي قدرت» به كار ميرود. به عقيده برخي، «ميان اين سه برداشت تعارضاتي وجود دارد كه موجب ابهام در معاني دموكراسي شده و همين ابهام، زمينه تعابير گوناگون از دموكراسي در قرن بيستم را فراهم آورده است.»
دموكراسي مفهومي پيچيده و چندبعدي دارد و ابهام در معناي آن، به تأكيد صاحبنظران و هواداران دموكراسي بر وجوه خاصي از آن برميگردد. خود دموكراتيك خواندن حكومتهاي گوناگون، به دلايلي چندان شگفتآور نيست؛ زيرا سنت انديشه دموكراتيك بسيار گسترده و مشحون از انديشههاي متفاوت و حتي متعارض درباره مباني پيدايش دولت، نهاد انسان، كار ويژههاي حكومت و غيره است.
«حكومت به وسيله مردم» شايد مفهومي عاري از ابهام به نظر آيد، اما ظواهر هميشه گمراه كنندهاند و تاريخ انديشه دموكراسي پيچيده و از دريافتهاي متضاد حكايت ميكند. عرصههاي نبود توافق بسيار گسترده است و در واقع هر يك از اجزاي عبارت فوق، دشواريهاي مربوط به تعريف را به همراه دارد. «اندرو وينسنت» در اينباره مينويسد:
مشكل ديگر انديشه حاكميت مردم اين است كه چه كسي يا كساني به عنوان مردم به حساب ميآيند. چنين كساني بر حسب نظريه اراده عمومي، كل مردم هستند. اما ممكن است مجموعهاي از نمايندگان و يا رأي دهندگان به عنوان مردم تلقي شوند. البته درطي يك قرن و نيم گذشته، رأي دهندگان يا افراد حائز شرايط رأي دادن درحال تحول و تغيير بودهاند. به عبارت ديگر تعريف مردم پيوسته درحال دگرگوني بوده است.
حال واژههاي «حكومت»، «حكومت به وسيله مردم» و «مردم» به چه معناست؟
اگر فقط از ابهامات موجود در واژه «مردم» آغاز كنيم، اين سؤالها مطرح ميشوند:
1. چه كساني را بايد «مردم» برشمرد؟
2. چه نوع مشاركتي براي آنها در نظر گرفته شده است؟
3. شرايط مفروض براي هدايت به مشاركت كدامند؟
واقعيت آن است كه انواع دموكراسيها، هنوز نتوانستهاند پاسخهاي قطعي به اين سؤال بدهند تا جايي كه ديويد هلد در اينباره ميگويد:
كوشش به منظور محدود كردن معناي «مردم» به گروههاي معيني از آنها، از قبيل صاحبان دارايي، سفيدپوستان، مردان تحصيلكرده، صاحبان مشاغل و مهارتهاي ويژه، بزرگسالان و فقط مردان، سابقهاي ديرينه دارد. همچنين درباره آنچه «حكومت» به وسيله «مردم» قلمداد ميشوند، در قالب دريافتها و مباحث گوناگون، داستانسرايي ميشود.
بسياري ديگر از شارحان دموكراسي به صراحت گفتهاند كه دموكراسي غربي هيچ نوع معناي دقيق و مورد توافقي ندارد و پرسش از چيستي معناي دموكراسي، ترديدپذير و داراي برداشتهاي متفاوتي است كه قانع كننده نيستند.
ب) تعارض بين اصل آزادي و اصل برابري
از مهمترين تعارضهايي كه در فلسفه سياسي غرب و انديشه و نظام دموكراسي مطرح بوده، تعارض بين دو اصل آزادي و برابري است كه دو اصل از سه اصل مشترك دموكراسيها را شامل ميشود. تبيين اين تعارض بسيار ساده و از اين قرار است كه اگر همه مردم برابر شمرده شوند، آزادي آنها به خطر خواهد افتاد؛ زيرا ايجاد برابري، محتاج مداخله دولت در زندگي افراد و تحديد آزاديهاي (منفي) آنهاست و اگر همه مردم آزاد گذارده شوند، خواه ناخواه برابري افراد به خطر ميافتد؛ زيرا عموم افراد به واسطه اختلافهايي كه در ثروت و قدرت و مانند آن دارند، پس از مدت كوتاهي مقابل ديگران برتريجويي ميكنند. به هر حال بيشتر دانشمندان همنظرند كه اين دو غايت عظيم دموكراسي، به طور كامل با هم جمعپذير نيستند و تا حدود زيادي با يكديگر تنافر دارند.
در قرن بيستم، بيشتر ليبرالهاي راستگرا مانند فريدريش هايك، رابرت نوزيك و ميلتون فريدمن، برابري را مخل آزادي و جمعناپذير با آن ميدانند و سخن گفتن از «عدالت اجتماعي» در جامعه مركب از افراد آزاد را موجب پيدايش قدرتي برتر و سلب آزادي انسانها ميشمارند. برخي از متفكران دموكراسي براي فرار از تعارض همگرايي آزادي و برابري، همايش اين دو عنصر اصلي را به دموكراسيهاي قديم و در عرصه نظري مربوط دانستهاند.
ج) صوري بودن اصل برابري در دموكراسي
گفته شد كه اصل برابري از سه اصل مشترك دموكراسيها بوده است، اما آنچه واقعاً در اين شيوه حكومتي پذيرفته گرديد، مساوات اسمي بود كه زير لواي آن بر بسياري از نابرابريهاي واقعي در جامعه سرپوش گذاشته شد و برابري در دموكراسي به برابري در شانس و فرصت محدود گرديد. به عبارت ديگر، دموكراسي نه به معناي برابري انسانها، نه به معناي برابري ثروت و نه به معناي همساني وضع و حال مردم است، بلكه بر مبناي برابري صوري شهروندان در مقابل قانون و فرصت يكسان آنان برابريهايي به وجود ميآورد كه شرط توسعه و ضرورت وجودي همه جوامع تحول يافته است. هدف دموكراسي، ايجاد فرصت براي برابر شدن افراد نيست، بلكه كارش اين است كه فرصت برابر به آدمها بدهد تا نابرابر باشند.
د) محدوديتها و موانع مشاركت سياسي برابر در دموكراسي ليبرال
در قرن بيستم، خطرهاي تازهاي مفهوم دموكراسي كلاسيك را تهديد كرد كه از خطر استبداد اكثريت كمتر نبود و درحقيقت موجب تحولي در معناي دموكراسي شد. واقعيت اقتصاد سرمايهداري در عمل، بيشك محدوديتهايي بر حق مشاركت سياسي ايجاد كرده است. حق رأي در دموكراسيهاي امروزي، بلاشرط شده و حق انتخاب احزاب سياسي مختلف وجود دارد، اما چنين حقوقي ضامن «برابري فرصتها»ي عملي در مشاركت اجتماعي و سياسي نبوده است. متغيرهاي گوناگون چون سطوح مختلف درامد، آموزش شهرنشيني، حاشيهنشيني و غيره در ميزان مشاركت سياسي و نابرابري آن در بين عموم مردم مؤثر بوده است.
هـ) انتقادها بر رژيم نمايندگي
بيشترين انتقادات حقوقي از دموكراسي، بر «رژيم نمايندگي» شده است. اين انتقادها بسيار گسترده بوده و نميتوان به همه آنها اشاره كرد. منتقدان، رژيم نمايندگي و آزادي در دموكراسي را، فقط به زمان انتخاب نمايندگان محدود ميدانند و معتقدند پس از انتخابات، مردم به كناري گذاشته ميشوند. به گفته ميخلز، رأيدهنده همواره رأي حاكميت و حقوق سياسي خود را به داخل صندوق مياندازد و نمايندگي چيزي جز قبولاندن اراده خود به منزله اراده جمع نيست. بر اين مبنا، هيچوقت منتخبان، نماينده واقعي رأيدهندگان نيستند و در حقيقت رژيم نمايندگي يك توهم حقوقي بيش نيست و اساساً دو طرف قراردادي وجود ندارد كه بتوان صحبت از يك قرارداد اجتماعي با مبناي حقوقي به ميان آورد. در اغلب موارد، رأيدهندگان به تعبير جيوان سارتوري، نميدانند كه چرا و به چه چيزي رأي ميدهند و معمولاً آراي اكثريت نارسايي از رأيدهندگان پيروز ميشود كه در واقع تنها اقليتي از كل جمعيت را تشكيل ميدهد.
از ديگر معايب رژيم نمايندگي آن است كه در انتخابات مبتني بر اكثريت، قوت و شدت عقايد ابراز شده منعكس نميشود. رأي انتخاب كننده ميانهرو و معتدل با رأي انتخاب كننده مصمم و انتخاب كننده متعهد و مبارز برابر است. عيب ديگر آنكه گاهي رأيدهنده به فرد مرجّح خود رأي نميدهد، بلكه عليه كسي كه بيشتر از او نفرت دارد، رأي ميدهد.
و) تضاد بين اراده همگاني و آزاديهاي فردي
منتقدان دموكراسي معتقدند كه يكي از تضادهاي اصولي در دموكراسي، تضاد بين اراده همگاني (دموكراسي) و آزاديهاي فردي و اجتماعي است. اغلب اتفاق ميافتد كه دو مفهوم آزادي و دموكراسي يكي انگاشته شده و بدون توجه به معاني حقيقي كاملاً متفاوتشان، به جاي هم به كار ميروند. بعضي از متفكران چون روسو و اغلب سوسياليستها به پيروي از اين فيلسوف فرانسوي، آزادي را تنها در چارچوب دموكراسي واقعي ميسر ميدانند. در حالي كه دموكراسي و آزادي از ديدگاه فيلسوفان آزاديخواه، دو مفهوم متفاوت و در بعضي موارد احياناً متضاد است. از نظر هايك نقطه تلاقي آزادي و دموكراسي اينجاست كه در نظام آزاد همه در برابر قانون برابرند. اين برابري خواه ناخواه، به اين درخواست دموكراتيك ميانجامد كه همه به تساوي، خواهان مشاركت در ايجاد قوانين باشند. اما مسئله اساسي براي طرفداران آزادي عبارت است از محدود كردن قدرت جبري هر حكومتي، چه دموكراتيك چه غير آن، در حالي كه دموكراتهاي جزمگرا تنها يك محدوديت براي حكومت قائلند و آن عقيده جاري اكثريت است. هايك مينويسد:
تفاوت بين اين دو آرمان (آزادي و دموكراسي) وقتي به وضوح آشكار ميشود كه مفهوم مخالف هر كدام را معين كنيم. مفهوم مخالف دموكراسي عبارت است از حكومت مقتدر (خودرأي) و مفهوم مخالف آزادي، حكومت توتاليتر است. هيچيك از اين دو سيستم ضرورتاً نافي مخالف ديگري نيستند، يعني دموكراسي ميتواند داراي قواي توتاليتر باشد و از سوي ديگر حكومت مقتدر خودرأي را ميتوان تصور نمود كه طبق اصول آزادي عمل ميكند.
ز) تعارض روشهاي وصول به دموكراسي با مباني دموكراسي
منتقدان «روح» و «ماده»، دموكراسي را با يكديگر متعارض و متنافر ميدانند. مسئله مشروعيت وسايل مورد استفاده براي رسيدن به هدفهاي مطلوب كه در واقع به مسئله حدود مفهوم «قانونيت» باز ميگردد، از ديرباز موضوع بحث و جدل بوده و اين پرسش مطرح ميشده است كه آيا براي وصول به هدفهاي عالي «دموكراتيك» ميتوان وسايلي به كار برد يا راههايي در پيش گرفت كه دموكراتيك نباشد.
سن ژوست، ميگفت: «به دشمنان آزادي، آزادي ندهيد.» امروزه نيز هرگونه تبليغ سياسي در جوامع غربي از همين اصل سرمشق ميگيرد. «بسياري از ليبرالها، آزادي بيان و عقيده را براي هركسي به رسميت ميشناسند، تنها به اين شرط كه در مورد اصول ايدئولوژيكي معتاد مألوف آنان رد و ترديدي پيش نيايد.»
امروزه ملاحظه ميشود كه نخبگان در كشورهاي ليبرال ـ دموكراسي، به تناوب از شيوههاي غيردموكراتيك، آنارشيستي و حتي فاشيستي و عوامفريبانه با بهرهگيري از عناصر مدرن عصر ارتباطات در جهت وصول به حاكميت، سود ميجويند. ناگفته نماند كه پوپر، فيلسوف پرآوازه ليبرال ـ دموكراسي نيز با قائل شدن به اباحيگري معتقد است كه دموكراسي را هرچند با توسل به شيوههاي زور و خشونت، بايد استوار نگاه داشت كه اين خود اجتماع نقيضين است و جاي شكي باقي نميگذارد كه مقوله دموكراسي با تناقضهاي بسياري روبهرو بوده و از مسير اصلي منحرف شده است. وي مينويسد:
جامعه باز (دموكراسي) ممكن است نهتنها از جانب جباران و اقليتها بلكه از سوي اكثريت نيز آسيب ببيند. بنابراين به حق ميتوان در برابر اكثريتها از جامعه باز و نهادهاي آزاد دموكراتيك دفاع كرد. چه بسا مردمفريبان و مستبديني كه به شيوههاي خاص خود، اكثريت تودههاي مردم را همراه خويش ساخته و به نام حمايت مردمي، جامعه باز و نهادهاي دموكراتيك را از بين بردهاند؛ البته شرط اصلي جامعه باز، تساهل سياسي است؛ با اين حال تساهل نسبت به گروههايي كه ضد تساهل دموكراتيك هستند، به بنياد جامعه باز آسيب ميرساند. بنابراين، در صورت لزوم و وجود تهديدات خطير، بايد دشمنان تساهل و هواداران خشونت را سركوب كرد.
ح) صوري بودن اصل تفكيك قوا در دموكراسي
دموكراسيهاي مدرن مدعياند، اصل تفكيك قوا از اسلوبهاي اساسي است كه آزادي و برابري شهروندان را در مقابل هيمنه و قدرت دولت و حكومت حفظ ميكند؛ سازوكاري كه براي جلوگيري از تبديل حكومت اكثريت به ديكتاتوري و جلوگيري از سوءاستفاده از قدرت در نظر گرفته شده است.
منتقدان دموكراسي بر اين ادعايند كه اصل تفكيك قوا در عمل، دو معضل را براي دموكراسيهاي غربي پيش آورده است: اول آنكه تقسيم كامل اين سه قوه از يكديگر در عمل امكانپذير نيست و در رژيمهايي كه سه قوه را از يكديگر كاملاً منفك ميدانند، اختلالات فراواني آشكار شده و گاه نظام را فلج و دچار ناكارايي كرده است. همچنين به طريق اولي، ايجاد موازنه كامل بين سه قوه امكانپذير نيست و هميشه قدرت يكي از دو قوه مجريه و مقننه بر ديگري چيره ميشود. به همين دليل نيز تفاوتهايي بين دموكراسيهاي غربي در كشورهاي مختلف به وجود آمده است. بسته به اينكه قوه مقننه بر قوه مجريه چيره شود يا برعكس، رژيم را پارلماني يا رياستي مينامند كه هر يك از آنها نيز معايبي دارد. براي نمونه، بيثباتي حكومتي در رژيمهاي پارلماني مانند جمهوري سوم فرانسه، كشور را با مشكلاتي روبهرو كرد. به همين دليل در جمهوري پنجم فرانسه، سعي شد كه قوه مجريه را از تابعيت قوه مقننه برهانند. در نتيجه بر اقتدار قوه مجريه افزوده شد، به گونهاي كه قوه مقننه از تجاوزات قوه مجريه، مصون نماند. همچنين اختيار انحلال مجلس يا مراجعه به همهپرسي از جمله مواردي است كه وضع قوه مقننه را در مقابل قوه مجريه متزلزل ميسازد.
دوم اينكه با وجود احزاب سياسي و مسئله اكثريت، چگونه ميتوان قواي سهگانه را كه همه در دست حزب حاكم قرار ميگيرد، از هم منفك دانست. براي مثال، در نظام پارلماني انگلستان، اصل تفكيك قوا در عمل مدتها بيمعنا بوده است. البته فقط در سالهاي اخير به دليل قدرت گرفتن نسبي احزاب كوچك از يك طرف و افزايش تمردهاي حزبي از طرف ديگر، پارلمان ميتواند حتي بر ضد حزب حاكم نيز وارد عمل گردد.
ط) امكان خطا و صلاحيت نداشتن اكثريت در تصميمگيريهاي سياسي
به عقيده بعضي، خردهاي كه نقادان امروز به دموكراسي گرفتهاند، تنها انتقاد از «قانون اكثريت» است. اينكه هركس با رأي برابر در امور دولت شركت كند، كار درستي به نظر ميآيد. اما همين كار ممكن است خطرناك هم جلوه كند؛ زيرا صلاحيت همه برابر نيست. به بيان سادهتر، اين درست همان مخمصهاي است كه تمام دموكراسيها گرفتار آن هستند. نتيجه مستقيم رأيگيري، در واقع به منزله تصميمگيري اكثريت است. از اينرو، تصور اينكه مرجعيت و اقتدار (اتوريته) كه امري كيفي به شمار ميآيد، بتواند از اكثريت كه امري كمي است صادر شود، باور صادقي نيست؛ زيرا اين تصور كه اكثريت حقيقت را ميگويد، بلافاصله انتقاد ديگري را پيش ميآورد؛ كميت نهتنها كيفيت را نميسازد بلكه اغلب، آن را ضايع ميكند. در نتيجه، صلاحيت، بصيرت و تدبير داشتن اكثر مردم در كار سياست امري ترديدپذير است و نميتوان بر صحت هميشگي آن تأكيد كرد و اساساً قاعده اكثريت يكي از تكنيكهاي مختلف براي شناختن آراي مردم به شمار ميآيد. حتي اكثريت مردم و اراده آنان را نميتوان امر واحدي شمرد و اصل اكثريت، با مفهوم دموكراسي متعارض است؛ چون خواهناخواه در بسياري از دموكراسيها، با به كرسي نشستن نظر اكثريت، نظر اقليتها و حقوق آنها در مشاركت و تصميمگيري سياسي پايمال و يا تحديد و تقليل ميشود.
ي) دموكراسي و امكان بروز استبداد اكثريت
در نقد دموكراسي گفتهاند كه استبداد دموكراتيك تودهها و افكار عمومي به همان اندازه استبداد فردي، با آزاديهاي فردي و جمعي تضاد دارد؛ زيرا تن دادن به نظر اكثريت متضمن خطر استبداد بالقوه است. از سوي ديگر دموكراسي، انديشه «قدرت مطلقه» را دور نمياندازد، فقط اين نظريه را نميپذيرد كه قدرت وجه امتياز يك نفر باشد. دموكراسي همچنين «قانون حاكميت قويتر» را منكر نميشود؛ زيرا «اصل اكثريت» نوعي قانون است كه حق را به طرف نيرومندتر ميدهد. بنابراين، علت پيروي افراد از «اكثريت» الزاماً اين نيست كه اكثريت حق دارد و حقيقت را معرفي ميكند، بلكه به اين علت است كه اكثريت زور بيشتري دارد. بدين ترتيب، دموكراسي نيز از استبدادگرايي مصون نيست. يكي از راههاي علاج اين ايراد آن است كه هواداران دموكراسي بر «اكثريت مؤثر» و نه «اكثريت عددي يا كمي» معتقدند. اكثريت مؤثر شامل كساني است كه در خصوص غايات حكومت، آگاهي كامل و وحدت نظر دارند و يا اكثريت «جامعه سياسي» را تشكيل ميدهند.
ك) خطر فريب افكار و آراي عموم و نفوذپذيري آن
اينكه رأي مردم در نظام دموكراسي تا چه حد تعيين كننده اصلي در عرصههاي سياست است، جاي جدلهاي فراواني را باز ميگذارد. رأي مردم و نتيجه انتخابات تا چه اندازه منعكس كننده اراده واقعي مردم است؟ تبليغات و در امان نبودن رأيدهندگان از خطر فريب و نفوذ، عضويت در ماشينهاي بزرگ سياسي ـ اصطلاحي كه ماكس وبر در مورد احزاب سياسي به كار ميبرد ـ و حق انتخاب محدود بين چند حزب، تا چه حد به فرد امكان ميدهد خواست واقعي خود را از طريق رأي منعكس كند؟ به اين سؤال هنوز پاسخ قطعي داده نشده است. علاوه بر آن، امروزه مسئله خودداري قشر بزرگي از شهروندان از شركت در انتخابات نيز مطرح ميشود.
ل) دموكراسي نخبهگرا مانعي بر سر راه مشاركت واقعي مردم
وجود اليتهاي (نخبگان) سازمانيافته و نيرومند در دموكراسيهاي امروز، موانعي بر سر راه مشاركت واقعي عمومي در زندگي سياسي به وجود آورده است تا جايي كه برخي از نظريهپردازان معاصر همانند رابرت دال، دموكراسي را اصولاً چيزي بيش از تعدد و رقابت نخبگان به شمار نميآورند. از ديد وي «ديكتاتوري» حكومت يك اقليت و دموكراسي يا «پوليارشي»، حكومت چند اقليت است.
ربرت ميخلز نيز با نظريه قانون «اليگارشي آهنين» به توصيف حكومتها و از جمله نظام دموكراسي نخبهگرا پرداخته و جوامع را محكوم به قبول حكومت «اقليت متنفذ» دانسته است. نظارت اليتها بر تصميمگيري سياسي در دموكراسي معاصر، مانع از توسعه برابري اجتماعي و اقتصادي نيز شده است. بدينسان، مفهوم قديم دموكراسي اكثريتي، جاي خود را به دموكراسي اليتيستي داده است. در دموكراسي نخبگان، آزادي فردي و حكومت اكثريت و برابري به منزله درونمايه دموكراسي كلاسيك، جاي خود را به دموكراسي به منزله روش و شيوهاي براي تشكيل رهبري سياسي ميدهد. پلوراليستهاي معاصر، دموكراسي را در عمل چيزي بيش از فعاليت و رقابت چندين اليت نميدانند. آنان نظر دموكراتهاي راديكالي چون ژان ژاك روسو را در اين مورد كه «صداي مردم صداي خداست» و «اقليت هميشه اشتباه ميكند»، ايدهآليستي ميشمارند.
از ديدگاه دموكراسي نخبهگراي امروزي، دموكراسي نه حكومت اكثريت و تودهها بلكه حداكثر وسيلهاي براي مشورت با اكثريت و حفظ منافع اقليتهاست. فهم مردم براي رسيدگي به امور پيچيده كافي نيست؛ نقش آنان تنها بايد رضايت دادن باشد نه حكومت كردن. دموكراسي از اين ديدگاه وقتي تحقق مييابد كه حكومت از خواستها و تقاضاهاي مستقيم تودههاي مردم مصون باشد. بدين سان، نظريهپردازي درباره دموكراسي در قرن بيستم گرايش «ضد اكثريتي» پيدا كرد.
م) نشانههاي بحران و انحطاط دموكراسي ليبرال در قرن بيستم
در سالهاي دهه شصت ميلادي، كشورهاي پيشرفته صنعتي ازجمله اغلب كشورهاي اروپاي غربي وارد مرحلهاي از پيشرفت شدند كه از ديد هواداران ليبرال ـ دموكراسي، دوران سعادت و رفاه اقتصادي و از نظر سياسي دوران حكومت عقل، مديريت، تخصص و پايان گرفتن تشنجهاي سياسي ـ اجتماعي و از ديد منتقدان ليبرال ـ دموكراتيك، دوران اسارت و از خودبيگانگي انسان و در نتيجه بياعتنايي انسانها به مسائل سياسي و امور عمومي و از بين رفتن مشاركت آگاهانه و بالتبع پوچي و زوال دروني اين نظامها بود.
امروزه در نظامهاي ليبرال ـ دموكراسي، مشاركت افراد در امور سياسي، ضعيف و محدود و يا بيمحتوا و صوري و با بياعتنايي تودهها همراه شده است. روند «ذرهاي شدن» جوامع صنعتي و تنهايي انسان، نتيجه منطقي ايدئولوژيزدايي، رفاه و ديوانسالاري و سكولاريسم افراطي اين نظام است.
امروزه ليبرال ـ دموكراسي، علاوه بر بركناري سياسي تودهها، با كاهش قدرت پارلمان، تبديل احزاب به بنگاههاي تجاري، كاهش نقش اپوزيسيون و بسترسازي مناسب براي ظهور توتاليتاريسم روبهروست و بيدليل نيست كه عدهاي از «فروپاشي الگوي اجتماعي دموكراتيك» سخن ميگويند.
از سوي ديگر، اعتقاد به نسبيت اخلاق و انسانمداري، به وضعيت بحرانهاي ليبرال ـ دموكراسي دامن زده است، به قولي:
آنگاه كه مردم باور خود را نسبت به اصول اخلاقي از دست بدهند يا به گفته سوركين وقتي تمدنها از پويايي فرهنگي بازمانند، دوران تباهي فرارسد... . لذا زوال دموكراسي و كاهش اعتبار دموكراسي غربي، موضوعي نيست كه منحصر به كشوري خاص باشد. امروزه، هم اصول دموكراسي ليبرال مورد ترديد قرار گرفته و هم مشاركت مردم كه يا دچار بيعلاقگي ميشوند يا تحت تأثير عوامل غيرسياسي مانند فوتبال، تبليغات سينما و غيره، چهرههاي عمومي را بر چهرهها و نيروهاي سياسي ترجيح ميدهند.
به نظر ميرسد كه ارزش اعتماد، سرمايه گرانبهاي اجتماعي و اقتصادي در جوامع غربي ليبرال، رو به كاهش است؛ در حالي كه بسياري از متخصصان غربي در صدد احياي اين ارزش در جوامع خود هستند.
فرانسيس فوكوياما شارح نظريه خوشبينانه «پايان تاريخ»، از جمله صاحبنظران در اين زمينه است كه در كتاب خود به نام اعتماد، به تشريح ضرورت وجود «اعتماد» در ليبرال ـ دموكراسي غربي ميپردازد. وي در واقع احياي ارزشي را دنبال ميكند كه سالها پيش از جامعه غربي رخت بربسته است.
گفتني است كه فوكوياما «بحران اعتماد» و كتاب با اين عنوان را پس از ارائه نظريه و كتاب پايان تاريخ و واپسين انسان مينگارد. نظريه پايان تاريخ، ليبرال ـ دموكراسي را شكل نهايي و حكومت پيروز در جوامع بشري و نقطه پايان تكامل ايدئولوژيك بشر و پايان تاريخ ميداند! اما نگاه نويسنده در كتاب اعتماد، درونگرايانه و همراه با آسيبشناسي و هشدار است. ارزيابيهاي فوكوياما از جوامع غربي، بيترديد براي جهان سوم كه به نسخهبرداري كوركورانه از الگوهاي غربي در شتابند، اهميت دارد. وي ضمن تأكيد بر مباني فرهنگي، بر ضرورت ارتقاي روح كار جمعي، وجدان كاري، سطح اعتماد و روحيه مردمآميزي خودجوش در جوامع ليبرال ـ دموكراسي بهويژه امريكا، پاي فشرده و اين موارد را رمز موفقيتهاي پايدار در جوامع بحرانزده مزبور دانسته است.
مردمسالاري ديني جمهوري اسلامي ايران، زمينهساز دينسالاري سپهري مهدوي
مطالب پيشگفته بسياري از ضعفها و تعارضهاي نظري و عملي ليبرال ـ دموكراسي را عيان ساخت؛ گرچه به هيچ وجه نيز منكر پارهاي از شايستگيهاي آن نيست. هواداران دموكراسي نيز به اين معايب معترفند، ولي ادعا ميكنند كه اگرچه دموكراسيهاي غربي با تئوري دموكراسي محض فاصله بسيار دارند، دستكم به اهدافي كه تودههاي مردم در طول تاريخ در نظر داشتهاند و به جامعهاي كه انسانها از نظر مادي و در آرزوي رسيدن به آن بودهاند، نزديكتر هستند.
حتي اگر با خوشبيني اين ادعا پذيرفته شود، به هيچ وجه نميتوان الگوي بحرانزده دموكراسي و تماميت آن را الگوي نهايي و برترين نظام سياسي به شمار آورد و آن را براي تمام نظامها توصيه كرد و به گفته دوبنوا:
اگر دموكراسي به معناي غربي آن، ريشه در تاريخ و تشكيلات و نهادهاي سياسي اروپا دارد و اگر دموكراسي ليبرال با اخلاق يهودي و مسيحي و نيز با فلسفه روشنگري اروپا در قرن هيجدهم عميقاً مربوط است، پياده كردن چنين نظامي در كشورهاي جهان سوم را چگونه بايد توجيه كرد؟
اين نظام كه مبتني بر مفهومي آشفته است و به تعبير كارل كوهن، از مدافعان دموكراسي، «در نتيجه بيبند و باري لفظي، آشفتگي فكري، و حتي اندكي فريبكاري عمدي، اصطلاح دموكراسي تا حد زيادي معناي خود را از دست داده است. اين اصطلاح كه در جهان سياست تقريباً به هر چيزي اطلاق ميشود، به جايي رسيده است كه ديگر تقريباً هيچ معنايي ندارد.» كوهن، چاره معايب دموكراسي را نه در خوشبيني و نه در بدبيني بدان ميبيند بلكه به تلاش براي بهبود و رفع معايب آن معتقد است.
از سويي، در واقع الگوي نظام دموكراسي ليبرال را نميتوان براي تمامي جوامع و نظامهاي سياسي تجويز كرد و اين مدل، با رفع نقايص اساسي خويش، بايد ويژگيهاي بومي، مذهبي و فرهنگي اين جوامع را به دست آورد. ظهور آموزه و نظام مردمسالاري ديني بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، در حقيقت يكي از اشكال نقادي، بومي و ديني شده دموكراسي غرب در كشور ما و جهان اسلامي است. در حقيقت با تدوين نظري و نضج عملي اين آموزه، دموكراسي غرب با چالشي جديد مواجه گشته و در صورت توفيق و تحقق روزافزون مردمسالاري ديني، اين چالشها افزايش و قوت چشمگيرتري خواهند يافت.
شيوهها و راههاي مختلفي براي بحث از مردمسالاري ديني وجود دارد؛ براي مثال ميتوان در دين سياسي و عملي امام علي(علیه السلام) و آرمانهاي حكومت علوي به تجسم عيني و مصاديق برجسته مردمسالاري ديني دست يافت؛ همچنانكه ميتوان آيات و روايات متعدد در اين زمينهها را بررسي كرد و يا به تجربه مزبور در كشورهاي اسلامي پرداخت. راه ديگر و طريق مختار اين نوشتار، اين است كه با نقد دموكراسي ليبرال و ارزيابي الگوي مردمسالاري ديني و با عنايت به منابع اصيل اسلامي، الگوي دينسالاري سپهري مهدوي را تا جاي ممکن ترسيم کرد.
گفتني است بحث امكان يا امتناع تحقق دموكراسي در جوامع ديني از ديرباز و حتي در يكي دو سده اخير همواره مطرح بوده و متفكران بسياري در اين زمينه نظريهپردازي كردهاند؛ از جمله برخي از روشنفكران مذهبي و روحانيان موافق با دموكراسي دينسالارانه، با رويكردي درونديني در اين چند محور، براي وفاق اسلام و دموكراسي تلاش داشتهاند:
الف) سازگاري و بديليابي نهادها و كنشهاي دموكراتيك موجود فعلي با نهادهاي مدني صدر اسلام همانند شورا، بيعت و...؛
ب) انطباق فلسفه سياسي دموكراسي با فلسفه سياسي حكومت در اسلام؛
ج) مشروط و محدود كردن دموكراسي غربي و تلقي آن به مثابه زيرمجموعهاي از دين اسلام و مندرج در آن؛
د) پذيرفتن دموكراسي به مثابه نوعي روش حكومت در اسلام؛
هـ) تأويل مجدد مفاهيم دموكراتيك در سنت اجتهادي و تحليل زباني اسلام.
از شارحان برجسته اين نظريات، از اهلسنت ميتوان به كواكبي، عبده، حسن البناء و در ميان شيعيان به علامه نائيني(رحمه الله) اشاره كرد. در حاليكه اشخاصي مانند ابوالاعلي مودودي و منيرالحسيني به شدت با هرگونه چارچوب نظري تبيين دموكراتيك حكومت ديني مخالفت ورزيدهاند.
امام خميني(رحمه الله) نيز در باب دموكراسي غربي و نوع اسلامي آن، آرا و انديشههاي مبسوطي ارائه كردهاند. ايشان با فراست كامل به ابهام، تغيير و تلوّن مفهوم و رژيم دموكراسي معتقد بودهاند و با لحاظ برتري و وضوح اسلام و حكومت اسلامي نسبت به اين نحله فكري و شكل حكومتي، نوع غربي آن را نفي كردهاند. به باور امام(رحمه الله)، پديده دموكراسي و آزاديهاي غربي، پديدهاي مصنوع، دستساز، سيال و در جهت منافع غربيهاست كه همواره و فريبكارانه اين واژگان را به نفع خود تأويل و تفسير ميكنند و بدين ترتيب، ايشان هم منتقد اصل و اساس دموكراسي غربي بودهاند و هم رژيمهاي دموكراتيك غربي را از واقعيت دموكراسي اصيل بيگانه ميشمردهاند و آنها را با آرمانهاي مورد ادعاي فلسفه دموكراسي منطبق نميدانستهاند. باور امام(رحمه الله) بر مبناي تحقق دموكراسي اصيل در جامعه ديني است و بارها ايشان برتري حكومت اسلامي را بر دموكراسي يادآور شده و آن را دموكراسي درست و حقيقي خواندهاند و بر جامعيت و كمال حكومت اسلامي پاي فشردهاند.
اما در مقايسه ليبرال ـ دموكراسي با مردمسالاري ديني، بايد گفت كه دموكراسي در بهترين شكل و كارآمدترين صورت، تنها تأمينكننده مصالح مادي مردم است؛ در حاليكه حكومت اسلامي علاوه بر اين، وظيفه اصلي خود را انسانسازي و بازسازي و ارتقاي امور معنوي مردم به شمار ميآورد و اصليترين مميزه آن با ليبرال ـ دموكراسي، اين است كه خدامداري را جايگزين فردگرايي و انسانمحوري ميكند تا جايي كه حتي عدهاي از متفكران معاصر اسلامي، ترجيح دادهاند به جاي كلمه مردمسالاري ديني، از واژههايي مانند «دينسالاري مردمي» و يا «دموكراسي قدسي» استفاده كنند. همچنين اصل نسبيت اخلاقي و ارزشي و آزاديهاي منفيگونه دموكراسي غربي در انديشه حكومت اسلامي جايي ندارد و مردود است و آزادي تنها در محدودههاي اسلامي پذيرفته ميشود.
در مردمسالاري ديني، اصالت فرد و فردگرايي افراطي ليبرال ـ دموكراسي نفي ميشود؛ گرچه اعتقاد به ارزش والاي فرد و حقوق و آزاديهاي فردي مانند حق مالكيت، تأمين جاني و مالي از جايگاه عاليهاي در اين نحله برخوردار است. در مردمسالاري ديني، در كنار احترام به حقوق فرد، جمع اصالت داشته و اين باور وجود دارد كه فرد هميشه به تشخيص عقلاني مصالح خود قادر نيست و انزال شرايع الهي و پيامبران، در حقيقت براي مساعدت انسانها و جوامع صورت گرفته است تا در انتخاب راه درست و مشي در آن، ياريگر افراد باشند.
مردمسالاري ديني علاوه بر رد تساهل و رواداري افراطي ليبرال ـ دموكراسي، با اعتقاد به خاتميت و جامعيت و علو اسلام نسبت به تمام اديان، افراد را در انتخاب آزادانه عقايد در همه زمينههاي سياسي، اجتماعي و مذهبي، صاحب اختيار دانسته و معتقد است كه دولت نبايد تفتيش و بازخواست عقيدتي اعمال كند.
مردمسالاري ديني، حكومت مشروع را تنها بر اصل «رضايت» و قرارداد اجتماعي مبتني نميداند، بلكه وجه اصلي مشروعيت را به واسطه الهي بودن حكومت، در مقبوليت شرعي آن ميداند و آنگاه رضايت مردم را در قالب شريعت و محدوده آن ميپذيرد و فعليت حكومت را حاصل مطاوعت و همراهي مردم به شمار ميآورد. بدين ترتيب، برخلاف دموكراسي، اراده الهي منشأ قدرت و قانون و حاكميت بوده، سپس در اين چارچوب، بر اراده مردم مبتني است.
سكولاريسم در مردمسالاري ديني، به معناي «عرفيشدن» و «دنياپرستي» و يا اعتقاد به اصالت امور دنيوي و رد آنچه غير آن است ـ از جمله مذهب ـ جايي ندارد. همچنانكه ليبراليسم اقتصادي، به معناي آزادي مطلق افراد در فعاليت اقتصادي و نفي كامل كنترل سياسي و دخالت دولت در اقتصاد را نفي ميكند و در كنار احترام به مالكيتهاي خصوصي، مداخله دولت در پارهاي از امور اقتصادي را براي جلوگيري از ايجاد شكافهاي طبقاتي و شكلگيري انحصارات، لازم ميشمارد.
مردمسالاري ديني علاوه بر اعتقاد به ضرورت كسب رضايت عامه، بر اين باور است كه همواره خواست اكثريت، كاشف از حق و همواره موافق و مقارن با حق و حقيقت نيست و با احترام كامل به خواست مردم و نظر اكثريت و خرد و عقل جمعي، هيچگاه، «فرد» يا «جمع» را بر خدا و شريعت الهي مقدم نميدارد و مصالح جمعي را در قالب چارچوبهاي اسلامي، بر خواست و مصالح فردي مقدم ميكند. با وجود اين اختلافهاي اساسي كه بين مردمسالاري ديني و دموكراسي ليبرال وجود دارد، ميتوان مشابهتهايي نيز بين آنها ترسيم كرد. براي نمونه، ميان مردمسالاري ديني و ليبراليسم كه مهمترين منبع فكري، فلسفي و نظري نظامهاي دموكراتيك است، ميتوان به موارد مشابهي مانند نمونههاي ذيل اشاره كرد:
1. دفاع از دولت مشروط و مقيد به قانون، آزادي و حقوق مدني به ويژه مالكيت خصوصي، و بيزاري از قدرت خودسرانه و استبدادي اعم از طبقاتي، تودهاي، مذهبي، حزبي و كوشش براي به وجود آوردن شكلهاي ديگري از كاربست قدرت اجتماعي و تحديد و مشروط كردن حكومت به خدمت در جهت مصالح عموم مردم و رعايت قانون؛
2. تفكيك حوزههاي دولت و جامعه، تحديد و كنترل قدرت دولتي در مقابل حقوق فرد و جامعه و تأكيد بر چندگانگي مراكز قدرت؛
3. محدود و مشخص كردن حدود دخالت دولت در زندگي خصوصي و مدني به قيود نيرومند و اجرايي و تأكيد بر مداخله نكردن دولت در امور خصوصي؛
4. بيان آزادانه عقايد شخصي و تضمين حقوق و آزاديهاي فردي و حق انتخاب برابر و آزاد؛
5. حمايت از تمركززدايي و پشتيباني از آزاديهاي محلي، گروهي و خودگرداني بومي؛
6. برابر انگاشتن همه مردم در بهرهگيري از فرصتها و امكانات موجود؛
7. حمايت از نظام نمايندگي و پارلمانتاريسم، انتخابي شدن مناصب و تأكيد بر تفكيك قوا به منزله يكي از ابزارهاي كنترل قوا و نظارت بر سه قوه؛
8. عدالت اجتماعي بر مبناي لحاظ شايستگي افراد.
همچنين به نظر ميرسد برخي از مشابهات مردمسالاري ديني و دموكراسيهاي غربي بدين قرار باشد:
1. مشاركت سياسي شهروندان براي تصميمگيري در عرصههاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ...؛
2. آزادي افكار عمومي و اتكاي حكومت بر آن؛
3. ضرورت حكومت قانون و تعدد گروههاي قدرت؛
4. وجود سازوكارهاي مشخص براي ابراز افكار عمومي از جمله احزاب سياسي؛
5. قوت جامعه مدني و خودجوشي و تكثر آن؛
6. محدود بودن اعمال قدرت حكومتي به رعايت حقوق و آزاديهاي فردي و گروهي؛
7. تكثر و تعدد گروهها و منافع و ارزشهاي اجتماعي؛
8. امكان تبديل اقليتهاي فكري به اكثريت از طريق تبليغ نظارت گروهي؛
9. امكان بحث و گفتوگوي عمومي و مبادله آزاد افكار درباره تمام مسائل اجتماعي؛
10. برابري سياسي گروههاي اجتماعي از لحاظ دسترس به قدرت؛
11. استقلال قوه قضائيه در جهت تأمين و تضمين آزاديهاي مدني افراد و گروهها؛
12. تفكيك قوا يا استقلال حداقلي سه قوه از يكديگر؛
13. امكان ابراز مخالفت سازمان يافته در نظام و امكان وجود «اپوزيسيون قانوني».
دينسالاري سپهري مهدوي
در اين نوشتار به طور اجمالي، برتري الگوي دينسالاري سپهري مهدوي در برابر الگوي ليبرال ـ دموكراسي با ذكر دلايل و پارهاي استنادات روايي تبيين ميشود، اما اين نكته نيز اهميت دارد كه چون دينسالاري مهدوي، آخرين مرحله تكاملي الگوي مردمسالاري ديني است، در مبحث بعدي به برخي آفات محتمل مردمسالاري ديني اشاره ميشود.
الف) فقدان آفات مردمسالاري ديني در دينسالاري سپهري مهدوي
مردمسالاري ديني در برخي موضوعات و حوزههاي محتمل ذيل، امكان دارد با چالش و خطر روبهرو شود و به عبارتي آفتها و خطرهايي در كمين آن باشد كه بديهي است اين آفات و مخاطرهها، در الگوي دينسالاري مهدوي جاي نخواهد داشت:
1. نبود تنوير لازم ماهيت و مباني دموكراسي ديني؛
2. امكان صوري شدن اصل برابري؛
3. رفع نكردن ايرادات بر رژيم نمايندگي؛
4. تعارضيابي روشهاي وصول به مردمسالاري ديني با مباني آن؛
5. امكان صوري شدن اصل تفكيك قوا؛
6. تبيين نكردن دقيق حقوق متعامل دولت و مردم؛
7. حاكميت يافتن مردمسالاري نخبهگرا به مثابه مانعي بر سر مشاركت واقعي مردم؛
8. تحقق اليگارشي آهنين به واسطه احزاب و تبديل احزاب به بنگاههاي تجاري و ماشينهاي جمعآوري رأي در موسم انتخابات؛
9. كمرنگ شدن و تضعيف نقش اپوزيسيون قانوني؛
10. ضعيف، محدود، بيمحتوا و صوري شدن مشاركت سياسي؛
11. افزايش بياعتنايي سياسي، انفعال و از خود بيگانگي و «اتميزه شدن» اجتماعي افراد در اثر عواملي مانند ماشينيسم، افزايش مجادلات و درگيريهاي بيحاصل جناحهاي سياسي حاكم؛
12. كاهش قدرت پارلمان به منزله يكي از مظاهر اساسي مردمسالاري ديني؛
13. خطر فريب افكار عمومي و نفوذپذيري آن به واسطه عوامل مخل داخلي و خارجي؛
14. تضعيف بنيادها و مباني ديني حكومت اسلامي و رواج مذهبزدايي، اباحهگري، لائيسم و سكولاريسم در سطح نخبگان و خواص و آحاد اجتماع.
ب) شاخصههاي برتري دينسالاري سپهري مهدوي
1. نمونه فرجامين، اكمل و بهينه تمام نظامهاي بشري
بيشك حكومت دينسالاري مهدوي كه نهتنها مردمي و جهاني است بلكه كل سپهر آفرينش را به منزله «امري جديد» در برخواهد گرفت، سرآمد همه مكتبها و نظامهاي فكري و سياسي جهاني و مرحله فرجامين و بهينهترين آنها خواهد بود؛ زيرا هراس، ناامني و بيعدالتي گسترده قبل از ظهور، نشان از ناكارآمدي و به بنبست رسيدن تمام نظامهاي بشري دارد و ليبرال ـ دموكراسي نيز از اين شمول مستثنا نيست. امام علي(علیه السلام) در اين زمينه فرموده است:
او [حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)] خواستهها را تابع هدايت وحي ميكند، هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوسهاي خويش قرار ميدهند. در حالي كه به نام تفسير، نظريههاي گوناگون خود را بر قرآن تحميل ميكنند، او نظريهها و انديشهها را تابع قرآن ميسازد.
در آينده، آتش جنگ ميان شما افروخته ميگردد و چنگ و دندان نشان ميدهد. با پستانهايي پُر شير كه مكيدن آن شيرين، اما پاياني تلخ و زهرآگين دارد، به سوي شما ميآيد. آگاه باشيد! فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست، زمامداري حاكميت پيدا ميكند كه غير از خاندان حكومتهاي امروز است و عمّال و كارگزاران حكومتها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد. زمين ميوههاي دل خود را براي او بيرون ميريزد و كليدهايش را به او ميسپارد. او روش عادلانه در حكومت حق را به شما مينماياند و كتاب خدا و سنت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را كه تا آن روز متروك ماندهاند، زنده ميكند.
همچنين پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ پرسشي درباره هنگام قيام قائم، فرمود:
زماني كه دنيا را هرج و مرج فرا گيرد.
در عصر مهدوي، جهان با احياي اسلامي جديد و نوسازي ديني مواجه خواهد گرديد. امام صادق(علیه السلام) نيز فرمودهاند:
يهدم ما قبله كما صنع رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و يستأنف الإسلام جديداً؛
گذشته را ويران ميسازد همانطوري كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنين كرد و اسلام را از نو آغاز ميكند.
همچنين امام باقر(علیه السلام) ضمن تشبيه سيره حکومت مهدوي با سيره پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابطال احکام جاهليت، ميفرمايند:
... همچنين است قائم وقتي قيام ميکند، احکامي را که در ايام مصالحه با کفار در دست خلايق بوده، باطل ميگرداند و با عدالت در ميان خلايق رفتار ميکند.
بدينگونه، دينسالاري مهدوي، به احيا و تجديد اسلام ناب و نوسازي جديد آن برحسب مقتضيات جديد معطوف بوده و بديهي است چنين امري به شفافيت اسلام و افزايش پيروي آن دين حنيف خواهد انجاميد.
همچنين ايشان درباره سرآمدي دولت مهدوي بر تمام نظامها ميفرمايد:
إنّ دولتنا آخر الدول و لم يبق أهلبيت لهم دولة إلّا ملكوا قبلنا لئلّا يقولوا إذا رأوا سيرتنا إذا ملكنا سرنا بمثل سيرة هؤلاء و هو قول الله تعالي: «وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقيِنَ»؛
دولت ما آخرين دولتهاست و هيچ خانداني كه صاحب دولتند، نميماند، مگر اينكه پيش از حكومت ما به قدرت ميرسند تا وقتي شيوه ما را ديدند نگويند ما نيز اگر به قدرت ميرسيديم مانند اينان رفتار ميكرديم و اين همان سخن خداي تعالي است كه ميفرمايد: «و عاقبت براي پرهيزكاران است.»
2. خدامحوري و عينيت كامل دين و سياست
نفي نظريه سکولاريسم و جداسازي حکومت از دين، از مباني نظري حکومت جهاني مهدوي است كه از مباني اصلي ليبرال ـ دموكراسي نيز به شمار ميآيد. از آنجا که حکومت جهاني مهدوي حکومتي الهي است، نخستين مبنا و شالوده فکري و عقيدتي آن را خداپرستي شكل ميدهد. از اين رو، سياست، ابزاري در خدمت اهداف ديني است و فضيلتگرايي در اوج خود خواهد بود. اساساً سياست و حكومت، در حكومت عدل مهدوي، ابزار اجرا و تحقق ديانت و شريعت هستند وگرنه ارزش ذاتي ندارند. همچنانكه دين و شريعت ملاك اصلي عدالت و تعيين جايگاه و محل بايسته قرارگيري هر چيزي در جامعه اسلامي است، زندهكردن حق، دين، و شريعت و ميراندن باطل، ملاك استيفاي حقوق به شمار ميآيد. حكومت عدل مهدوي، در حقيقت نسخه و ادامه حكومت علوي است.
براي فهميدن رابطه دين و سياست در حكومت مهدوي بايد به بيان علي(علیه السلام) نگاه كرد؛ آنجا كه در نهجالبلاغه، هدف خود را از پذيرش حكومت با جمله «لنرد المعالم من دينك و نظهر الإصلاح في بلادك، فيأمن المظلمون من عبادك و تقام المعطّلة من حدودك» بيان ميفرمايد. امام(علیه السلام) با تضرع به خدا عرض ميكند كه هدفش از قبول حكومت، عشق به قدرت و دستيابي به فزوني متاع دنيا نيست؛ تنها بدان منظور است كه نشانههاي دين خدا را به جايي كه بوده، بازگرداند و اصلاح را در شهرهاي او ظاهر كند تا بندگان ستمديده خداوند در امان باشند و حدود ضايع شده الهي اقامه شود.
بنابراين، در حكومت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، وحدت اساسي ميان دين و سياست برقرار است و سياست و حكومت، وسيله و ابزار اجراي منويات ديانت شريف اسلام به شمار ميآيد و اوامر حكومت حضرت، قدسي بوده، اطاعت از آنها مأجور درگاه الهي و سرپيچي از آن گناه و مستوجب عقاب است. اين ويژگي در هيچ مكتب و نظام سياسي در اين مرتبه ديده نميشود. در همين زمينه امام باقر(علیه السلام) ميفرمايد:
إذا قام قائم أهلالبيت قسّم بالسويّة و عدل في الرعيّة فمن أطاعه فقد أطاع الله و من عصاه فقد عصي الله؛
وقتي قائم اهلبيت قيام كند، [بيتالمال را] با مساوات تقسيم ميكند و به شهروندان عدل ميورزد. پس هركس او را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و سركشي از او مانند سركشي و گناه نسبت به خداست.
در حكومت دينسالار مهدوي برخلاف ليبرال ـ دموكراسي و بسياري ديگر از نظامهاي غربي، تمايلات و هواهاي نفساني جايي ندارد و بنابه روايات، با از بين رفتن زمينههاي بسياري از گناهان، دروازههاي بركت بر عالميان گشوده خواهد شد. اميرالمومنين(علیه السلام) در اينباره ميفرمايد:
مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرماندهان (فرمانداران) را به شهرها ميفرستد تا به عدالت بين مردم حکم کنند؛ گوسفند با گرگ يکجا خواهند بود؛ بچهها با عقرب و مار بازي ميکنند؛ بدون آزار و اذيت... بدي ميرود و خوبي باقي ميماند؛ رونق کشاورزي بياندازه ميشود؛ زنا، شرب خمر و ربا رخت برميبندد؛ مردم به عبادت، شريعت و ديانت روي ميآورند؛ نماز جماعت رونق ميگيرد؛ عمرها طولاني ميشود؛ امانات ادا ميشود؛ درختان پرميوه ميشوند؛ برکات فراوان ميگردد؛ اشرار نابود ميشوند؛ اخيار باقي ميمانند؛ دشمنان اهلبيت(علیهم السلام) باقي نميمانند.
3. جهانگيري اسلام، محو شرك و نفي تساهل افراطي در حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
دين اسلام، پس از ظهور آن حضرت، تنها دين حاكم بر جهان خواهد بود؛ چنانكه دين و سياست نيز از هم تفكيكناپذيرند و بلكه سياست و حكومت، در خدمت دين و اهداف متعالي آن است؛ در حالي كه در ليبرال ـ دموکراسي، اعتقاد به نسبيت اخلاقي و ارزشي، اعمال اصل تساهل و رواداري افراطي در برابر تمام عقايد و اديان، جزء ادعاهاي اصلي به شمار میآید و موضع حکومت بر مبناي لائيسم، در مقابل ديانت و مذهب، خنثا بوده و از منظر آنها حمايت و جانبداري از يک مذهب، به معناي مداخله در آزاديهاي فردي و مخدوش کردن آزادي عقيده و ابراز عقايد است. در حاليکه سکولاريسم يا عرفيشدن و دنياپرستي و اصالت امور دنيوي در سرلوحه مكتب ليبرال ـ دموکراسي قرار دارد، در حکومت جهاني مهدوي، بدون هيچگونه مجامله و تعارفي، اسلام آيين مطلق و برتر و متعالي به جهانيان معرفي میگردد و آنان نيز پس از شناسايي، اسلام را میپذیرند؛ همچنان كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايد:
فرمانروايی او شرق و غرب عالم را در برميگيرد. خداوند به واسطه او دين خود را بر همه اديان غالب ميگرداند و در زمين خرابهاي باقي نميماند و همگي آباد ميشود.
محمد بن مسعود در تفسير عياشي از رفاعة بن موسي روايت ميکند که امام صادق(علیه السلام) در تفسير آيه «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ و الأَرْضِ طَوْعًا و كرْهًا» فرمود:
وقتي قائم آلمحمد قيام کند، مکاني در روي زمين باقي نميماند مگر اينکه کلمه طيبه لاالهالاالله، محمد رسولالله در آنجا به آواز بلند گفته ميشود.
خداوند نیز در شب معراج به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
به واسطه قائم از خاندان تو، زمين خود را با تسبيح و تهليل و تقديس و تکبير و تمجيد خود آباد ميسازم و زمين را از دشمنان پاک ميسازم و دوستان خود را وارث آن ميگردانم.
دينسالاري مهدوي، بر مبناي اين روايات و توضيحات، دولتي جهاني و مبتني بر آموزههاي وحياني و ديني خواهد بود و با پذيرش اسلام از سوي همه مردم جهان و عالمگير شدن آن، ديگر هيچ مرزي ميان مردم نخواهد بود. از اين رو، گستره توسعه سياسي نيز به مرزهاي ملي محدود نبوده، بلكه انسانها دغدغههاي مشترکي خواهند داشت و در سختيها و ناملايمات، همپيكر و در کنار هم خواهند بود. زندگي سياسي، ديگر نه معطوف به کسب منافع گروهي يا نژادي و حتي ملي، بلکه در جهت سعادت بشر و صلاح و اصلاح همه انسانها خواهد بود. محور اين جامعه، خدا و احكام خداست و تعاليم اسلامي براي اداره جامعه جهاني كافي خواهد بود؛ در حاليكه در ليبرال ـ دموكراسي، قراردادها، قوانين موضوعه، تمايلات بشري، الحاد و حاكميت سكولاريسم محور و مباني اصلي است و عنان اين مكتب و نظام سياسي در كف بيكفايت سرمايهداري استيلاطلب قرار دارد.
4. امام معصوم و انسان كامل در رأس حكومت
حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که مظهر انسان كامل است، در دينسالاري سپهري، عاليترين و عادلانهترين نوع مديريت را عرضه ميكند. براي پيشرفتها در عصر ظهور، عواملي بايد تحقق يابد؛ وجود رهبري معصوم، پاك و منزه از هر نوع عيب و نقص (از قبيل احساسات حيواني، خشم، غضب بيجا، شهوت، كبر، غرور و خودخواهي) يكي از آنهاست. او فقط به خدا وابستگی دارد و برخلاف نظامهاي سياسي مليت و سلطهطلب موجود، به همه ملتها، جمعيتها و نژادها، با چشم مهرباني و برابري نگاه ميكند و فرقي بين اقوام، نژادها و مليتها نميگذارد. بدين ترتيب، دينسالاري سپهري مهدوي در تمام جهات با حكومتهاي موجود در عالم فرق دارد. حاكم، نوع حكومت، قوانين و نظامات جاري در آن، هيچ همانندياي با حكومتهاي موجود در عالم ندارد؛ نوع حكومتش الهي و بر مبناي ايمان به خداي يگانه و توحيد خالص بوده، متحد كردن جماعتها و ملتها، برداشتن ديوارهاي امتيازات و اعتبارات بيهوده، برقرار كردن توحيد كلمه، ايجاد همكاري و ارتباط بين مردم از اهداف آن به شمار میآید. حاكم آن نيز امام معصوم، احيا كننده شريعت نبوي و مجري قوانين اسلامي و دستورهای الهي است. اسلام ميخواهد تمام اختلافات و جداييها را كه به نامهاي گوناگون پديد آمده، به وسيله عقيده توحيدي، از ميان بردارد. تمامي اختلافات نژادي، طبقاتي، ملي، وطني، جغرافيايي، مسلكي، حزبي و زباني بايد از ميان برود و سبب امتياز، افتخار و اعتبار نباشد و حتي در آن حكومت، اختلاف ديني هم بايد كنار گذاشته شود و همه، در زير پرچم اسلام تسليم فرمان خدا باشند. اين همان حكومت واحد جهاني است كه در آن، كره زمين با يك حاكم، يك نوع حكومت و با يك شيوه و روش عادلانه اداره ميشود. اسلام براي بشر چنين حكومتي را پيشبيني كرده و در حدود وظيفه تشريع، مقدمات آن را فراهم ساخته و عملي شدن آن را به آماده شدن زمينه كامل آن موكول كرده است. اساساً حفظ انساني كامل به عنوان وليالله الاعظم و نگهداري آن در پشت پرده غيبت، براي تشكيل چنان حكومت واحد جهاني است؛ زيرا انسانهاي عادي عهدهدار تشكيل چنان حكومتي نخواهند بود.
بدين لحاظ برخلاف ليبرال ـ دموكراسي كه با عقلگرايی افراطي همه چيز را صرفاً به انسان و عقلانيت مادي وي واگذار ميكند، در جامعه مهدوي، رهبري آسماني نقش اساسي ايفا میکند و مهربانانهتر از اوليای انسانها، هدايت كشتي طوفان زده بشري را برعهده خواهد گرفت؛ همچنانكه در روايات آمده: «وأشفق عليهم من آبائهم و اُمّهاتهم؛ مهدي موعود از پدران و مادران بر امت خود مهربانتر است»؛ انسان كامل و معصومي كه به گفته خويش، لحظهاي از ياد شهروندان خود غافل نيست و همواره بلاگردان آنهاست.
5. پشتگرمي و مؤيد به رعب و نصرت الهي
طبق روايات فراوان، قيام و دولت طيبه مهدوي با رعب و نصرت الهي و با كمك فرشتگان و حتي جبرئيل و ميكائيل همراه و محقق خواهد شد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این زمینه ميفرمايد:
قائم در كنف حمايت جبرئيل و ميكائيل است ... او دين خدا را بر همه اديان غالب گرداند و با نصرت خدا و فرشتگان تأييد شود. پس زمين را پر از عدل و داد كند، چنانكه پر از جور و ستم شده بود.
شيخ مفيد در كتاب ارشاد از ابوبكر حضرمي روايت کرده كه امام محمد باقر(علیه السلام) فرموده است:
گويا قائم را در بلندي كوفه (شهر نجف) ميبينم كه با پنج هزار فرشته در حالي كه جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ و مؤمنان پيش روي او قرار دارند، به آنجا آمده است و لشكرهاي خود را در شهر پراكنده ميسازد.
همچنين امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند:
...خداوند صاحبالأمر را با سه لشكر از فرشتگان و مؤمنان و رعبي (كه در دل پادشاهان و گردنكشان مياندازد) تأييد ميكند.
با اين توضيحات روشن شد كه دينسالاري مهدوي كه معطوف به تحقق حيات طيبه قرآني است، نسبت به تمام نظامهاي بشري امتیازی بیبدیل دارد و آن مؤید و مستظهر بودن به نصرت لايزال الهي است.
6. فراگيري سپهر آفرينش
اگر مكاتب و نظامهايي مانند ليبرال ـ دموكراسي، به مردمي بودن خود تفاخر ميكنند، دينسالاري مهدوي نهتنها مردمي بلكه جهاني و در مرتبهاي بسيار بالاتر «سپهري» است؛ يعني تمام هستي و سپهر آفرينش را دربرگرفته و در اين جغرافياي گسترده، همه را اعم از جمادات، نباتات، حيوانات و انسانها را از خود به اذن و بركت الهي، منتفع ميسازد. بنابه روايات، زمين در عصر مهدوي، با لطف الهي از هرگونه جور و ظلمي تطهير ميشود و با نور الهي منور و تابان ميگردد. امام رضا(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايند:
يطهّر الله به الأرض من كلّ جور و يقدّسها من كلّ ظلم... فإذا خرج، أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم أحد أحداً و هو الذي تطوي له الأرض؛
خداوند بهو اسطه او، زمين را از هرگونه جور و ظلم تطهير و منزه ميكند. پس هنگامي كه وي (حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) خروج كند، زمين با نور پروردگار، نوراني شود و ترازوي عدالت در ميان مردم حكمفرما گردد. پس از آن، ديگر كسي ظلم نميكند و او كسي است كه زمين برايش درنورديده ميشود.
پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در كلامي زيبا، خشنودي تمام موجودات انساني و غيرانساني از حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را با عبارت «يرضي عنه ساکن الأرض و السماء» بيان فرمودهاند و در بياني ديگر، حکومت مزبور را مايه رفاه و فرح و شادماني موجودات به شمار آورده، ميفرمايند:
فيفرح به أهل السماء و أهل الأرض و الطير و الوحوش و الحيتان في البحر؛
ساکنان آسمان و مردم زمين، پرندگان، درندگان و ماهيان دريا، همه در سايه لطف و حکومت او شادمان و فرحناک هستند.
بسيار بديهي است که اين شادماني، بدون تصور رعايت آرماني حقوق همه جانداران و حفظ حقوق و رعايت محيط زيست آنها در دينسالاري سپهري مهدوي محقق و ميسر نميشود و با تأملي كوتاه در روايات مختص به عصر ظهور، به خوبي ميفهميم كه فضاي زيستي و موجودات ساكن در اين قلمرو، در نهايت كمال از مواهب حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برخوردار ميگردند و طعم آسايش، آرامش و حيات طيبه مبتني بر عدالت را خواهند چشيد.
7. برخورداري ازنهاييترين حد مشروعيت (حقانيت، مقبوليت، قانونيت)
دينسالاري احياگر مهدوي كه با پرچم ايمان و عدالت صورت ميپذيرد، در نهايت مشروعيت و رضايت عمومي صورت ميگيرد و با پذيرش همگاني ساكنان زمين و آسمان و حتي حيوانات و جنبندگان عالم هستي تحقق مييابد و همه با مباهات و خشنودي به آن تن ميدهند. در اين ميان، فرقي ميان ديانتها، نژادها، قوميتها و هويتهاي گوناگون مردم گيتي نيست؛ زيرا نهضت مهدوي، حركتي جهانگستر و عالمشمول براي نجات و رستگاري همه بشر است. عدالتگستري حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، خود زمينههاي تقويت و پايندگي مشروعيت حكومت ايشان و جذب دلهاي بيشتر مردم را به دنبال خواهد داشت.
دينسالاري مهدوي حکومتي ولايي است كه مشروعيت حکومت از ولايت و مشيت خداوند سرچشمه ميگيرد و در عين واقعيت، داراي عاليترين حد كمال از حيث مشروعيت است؛ برخلاف حکومتهاي امروزي بشر و نظام ليبرال ـ دموكراسي که منشأ مشروعيت آنها خدايي نيست يا مشروعيتي ناقص و كاذب و نوعاً محصول دماگوژي يا عوامفريبي و دستكاري افكار است. براين اساس، هيچيک از حکومتهاي بشري از مشروعيت ديني برخوردار نيستند، اما حکومت ولايي که از ولايت و مشيت خداوند سرچشمه ميگيرد، چنين مشروعيتي را دارد؛ زيرا خداوند، آفريدگار و مالک انسان و جهان است و بالذات حق تصرف در امور بندگان خود را دارد.
با اين توضيحات و بنابر روايات، ميتوان نتيجه گرفت كه دينسالاري مهدوي، مورد رضايت اهل عالم، ملل و نحل مختلف و نظامهاي سياسي گوناگون بوده، از لحاظ آنها داراي سه درجه مشروعيت کامل يعني مقبوليت، قانونيت و حقانيت است.
8. غالبيت خواست الهي بر خواست و نظر اكثريت
چنانكه بيان شد، از اصليترين شعارهاي ليبرال ـ دموكراسي، حكومت اكثريت و تجميع خواست اكثريت و پاسخ به آنها در قالب نظريه قرارداد اجتماعي است؛ اما در آموزه مهدويت يا دينسالاري مهدوي، همانند مردمسالاري ديني ضمن اعتقاد به ضرورت كسب رضايت عامه، اين باور نظري و عملي وجود دارد كه همواره خواست اكثريت، كاشف از حق نيست، همانطور كه عنايت به ديدگاهها و سخنان امام علي(علیه السلام) در اين زمينه بسيار راهگشاست. ايشان بر رضايت تودهها و اكثريت مردم تأكيد بسياري داشتند و جلب رضايت و اعتماد آنان را ضروري، مفيد، مشكلگشا و مقتضاي حق ميدانستند و از واليان خود ميخواستند تا راه موفقيت و خدمت را از طريق توده و اكثريت بجويند؛ زيرا به تعبير امام(علیه السلام):
بيشك تودهها ستون فقرات جامعه ديني، تكيهگاه مكتب و وسيله شكست دشمنان ميباشند. پس بايد با آنها بود و بر آنها تكيه زد و به خواست و نياز آنها توجه كرد.
و در جاي ديگر ميفرمايد:
محبوب امور نزد زمامدار اسلامي، بايد مؤثرترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدل و جامعترين آنها براي رضايت عامه جامعه باشد.
از سوي ديگر از ديد امام(علیه السلام)، نظر اكثريت همواره موافق و مقارن با حق و حقيقت نيست. امام(علیه السلام) پايه حكومت خود را بر پيروي از حق و اقامه آن نهاد و خود، محور و مفسر حق بود. از اين رو هرگاه اكثر جامعه، از حق پيروي ميكردند، پيشرو آنان بود، ولي اگر از حق سر باز ميزدند، او همچنان با حق بود و از جدايي اكثريت باطل، بيم نداشت. همچنانكه به عمار فرمود:
اي عمار! اگر ديدي علي از راهي رفت و همه مردم از راه ديگر، تو با علي برو و ديگران را رها كن. يقين بدان علي هرگز تو را به راه هلاكت نميبرد و از شاهراه رستگاري خارج نميسازد.
از اين سخنان نتيجه ميگيريم كه دينسالاري مهدوي و مردمسالاري ديني، در كنار احترام كامل به خواست مردم و نظر اكثريت و خرد و عقل جمعي، هيچ موقع، «فرد» يا «جمع» را بر خدا و شريعت الهي مقدم نميدارد و در كنار رعايت چارچوبهاي اسلامي، به مصالح جمعي اهتمام ميورزد و آن را بر خواست و مصالح فردي مقدم ميكند.
9. الهي دانستن مباني عدالت، تفاوتي ماهوي با ليبرال ـ دموكراسي
عموميترين تعريف عدالت در انديشه اسلامي، قرار گرفتن هر چيز در جاي خويش، حق را به حقدار رساندن، ايفاي اهليت و رعايت استحقاقهاست. اين تعريف درباره نوع عدالت حاكم بر نظام مهدوي نيز صدق ميكند. در چنين نظامي، قرار گرفتن هرچيز در جاي خود و استيفاي مداوم حقوق، به تعادل، ثبات، استقامت و پايداري نظام سياسي ميانجامد. شريعت مبناي اصلي عدالت در حكومت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. ديانت شريف اسلام، ملاك و مناط عدالت به شمار ميآيد. مبناي توافق و تعاملات ميان افراد و عرف حاكم در ميان مردم بايد بنابر عدالتِ مبتني بر شريعت باشد. همچنين برخي ديگر از شاخصههاي عدالت سياسي مهدوي عبارتند از: نفي خودكامگي و تغلب، بسترسازي مشاركت برابر و آزادانه عموم در عرصههاي گوناگون، توزيع قدرت و مناصب سياسي و ميزان مشاركت بر حسب استحقاق، شايستگي و كارآمدي افراد، شيوه منصفانه و مبتني بر رعايت استحقاقهاي تمام افراد جامعه در توزيع بيتالمال و خدمات و منافع، نفي برابري و يكسانسازي مطلق در ميان اجتماع و ايجاد زمينههاي دستيابي مردم به فضايل و مراتب مختلف علمي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و سرانجام تمهيد همه زمينههاي تحقق توانمنديها و استعدادهاي بالقوه همه شهروندان جامعه.
اساساً مفهوم عدالت در انديشه فعلي غرب و نظام ليبرال ـ دموكراسي، در قالبهاي انساني و غيرروحاني و فايدهانگارانه و به صورت مفهومي متغير، نسبي و زميني، نه در چارچوب شرايع آسماني، بيان شده است. لذا عدالت در بيشتر نظريهها و مباحث در ليبرال ـ دموكراسي، نسبيت داشته، تابع هر نوع ذوق و سليقه مشاهده ميشود. از سويي، نظامهاي سياسي ليبرال ـ دموكراسي، چه در حوزه نظري و چه در حوزه اجرايي، به نظر بسيار پيشرفته به نظر ميآيند، ولي در واقعيت، عدالت در نظام سياسي به معناي پيشگفته به چشم نميآيد. از دلايل اصلي آن ميتوان به اين موارد اشاره كرد: تلوّن، ابهام و سياليت در مفهوم دموكراسي، حاكم شدن و حاكميت اِليتها ( نخبگان) و اليتيسم (نخبهگرايي) به جاي مشاركت عموم مردم، حاكميت ماشينها واليگارشيهاي قدرتمند حزبي بر خواست و اراده مردم، فرآيند تبليغات عوامفريبانه در عرصه سياست و دستكاري افكار عمومي، افراط در اكثريتگرايي و ناديده گرفتن ديدگاههاي اقليت و ضعيف و آسيبپذير بودن نظام نمايندگي و... .
10. مساواتطلبي حقيقي
در آموزه مهدوي، ديگر شکافهاي اقتصادي، تبعيضهاي ناروا و فقر ماحصل عملكرد ليبرال ـ دموكراسي سرمايهداري و سلطهطلب غربي وجود ندارد و به جاي مساواتطلبي صوري و ظاهري، مساوات واقعي و برابري بر مبناي استحقاق، برقرار ميشود و همه در برخورداري از فرصتها براي بالفعل كردن استعدادهاي خويش، مساوي خواهند بود. بر اين مبنا، نهتنها شکافهاي مزبور در اقصي نقاط دنيا پرميگردند، بلکه جامعه بشري به استغناي کامل ميرسد و حتي فقيري براي دريافت صدقات و اعانات يافت نخواهد شد. چنين وضعيتي، محصول توسعه وسيع اقتصادي و انساني پايدار و بالنده نهضت جهانشمول و سپهري مهدوي است. امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايد:
... و در ميان خلايق به طريق حکم داوود و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکم ميکند. در اين وقت زمين، خزينههاي خود را ظاهر و برکات خويش را آشکار ميگرداند و در اين وقت مردي از شما کسي را نميتواند پيدا کند که صدقهاي به او بدهد يا احساني در حق وي نمايد؛ زيرا که همه مؤمنان غني و مالدار هستند.
امام باقر(علیه السلام) نيز ميفرمايد:
... فإنّه يقسّم بالسويّة و يعدل في خلق الرحمن، البرّ منهم و الفاجر؛
آن حضرت (اموال را) برابر تقسيم ميكند و ميان همه مردم، نيكوكار و بدكار، به عدالت رفتار مينمايد.
بر اساس اين روايت، در مواردي كه برابري ميان مردم از مظاهر عدالت است، اموال به تساوي تقسيم ميشود، نه اينكه در همه موارد به همگان يكسان پرداخت گردد. در واقع، برابري ميان مردم با هدف تأمين ضروريات و امكانات اوليه زندگي است تا همه افراد و قشرها از يك حد منطقي و رفاهي معقول برخوردار باشند.
11. امنيت، صلح و دوستي در سپهر انساني، حيواني و گياهي
امنيت از مقولههايي است که حاکمان و سياستمداران پيوسته بدان توجه داشتهاند، اما در بسياري از نظامهاي دنيا و از جمله در ليبرال ـ دموكراسي، اين امنيت در حيطه فيزيكي و از حيث رواني براي شهروندان فراهم نيست و نبود دين در عرصههاي فردي، جمعي و اجتماعي، باعث شده تا مردم از مبناي اصلي امنيت يعني ايمان، طمأنينه و آرامش رواني برخوردار نشوند. اين امر، نابسامانيها و ناهنجاريهاي فراوان رفتاري سياسي را براي ايشان به ارمغان آورده است. در مقابل، برقراري امنيت واقعي و همهجانبه بر مبناي ايمان در جامعه يكي از آرمانهاي دينسالاري مهدوي به شمار ميآيد، به گونهاي كه جان و مال و حيثيت افراد جامعه از تجاوز ديگران حفظ شود. تحقق امنيت براي همه شهروندان، به ويژه مظلومان و مستضعفان رسالت حکومت جهاني مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، زيرا اين قشر بيشتر در معرض ناامنياند. بدين علت، اميرالمؤمنين(علیه السلام) ايجاد امنيت براي مظلومان را يکي از آرمانهاي حکومت اسلامي و علوي ميداند. از سويي، محصول عدالتگستري و ظلمستيزي حكومت مهدوي و رعايت حقوق همه كائنات و موجودات در سپهر گيتي، چيزي غير از امنيت و برقراري صلح و دوستي در فراخناي هستي نميتواند باشد. همانطوركه برحسب روايات، كينهها و اختلافها از جامعه بشري رخت برميبندد، اين كينهها و عوامل نزاع، از عالم حيواني و جانوري نيز ناپديد خواهد شد. حتي حيواناتي كه به كينهجويي و تقابل با هم شهره هستند، در كمال مسالمت و آرامش به زندگي مودتآميز در كنار هم خواهند پرداخت. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره موعود و امنيت آن عصر طيبه فرمودهاند:
... نامش نام من است. در موقع ظهور او پرندگان در آشيانههايشان و ماهيان در درياها (با كمال آزادي و دور از هرگونه ترس و مزاحمت دشمن) توليد نسل ميكنند و نهرها كشيده ميشود و چشمهها ميجوشد و زمين دو برابر محصول خود را ميروياند... .
بدين ترتيب در دينسالاري مهدوي برخلاف نظامهاي سياسي فعلي و غربي، امنيت، آرامش و ثبات سياسي، اقتصادي و اجتماعي به وفور و بالاترين حد براي همگان تأمين خواهد گرديد؛ زيرا عدالت در بيشترين حد و به صورت كامل و تمام اجرا ميشود. در آن هنگام استيفاي حقوق به صورت قطعي صورت خواهد گرفت و در قضاوتها و محاكم، ديگر هيچ خطا و اشتباهي پيش نخواهد آمد؛ زيرا امام(علیه السلام) خود ميان مردم زندگي ميكند و بر آنها حكومت و قضاوت خواهد كرد. قضاوتي كه بدون نياز به بينه و اِماره صورت ميگيرد و اين حكومت و قضاوت به الهام الهي و بر همين مبنا به علم امام متكي است. بدين ترتيب، امام(علیه السلام) از مردم بينه و شاهد درخواست نميكند و به مانند داوود و سليمان حكم واحدي مينمايد.
12. صفا و صميميت در تقابل با فرآيند «ذرهاي شدن» اجتماعي
فردگرايي و ماديگرايي افراطي و سكولاريستي ليبرال ـ دموكراسي و اكتفا به عقلانيت سوداگرايانه و منفعتمحور انسان غربي، باعث از بين رفتن پيوندهاي عاطفي ميان افراد اجتماع و گسترش انزوا و بياعتنايي سياسي و اجتماعي گرديده است؛ فرآيندي كه جامعهشناسان غربي از آن به «ذرهاي شدن» يا «اتميزاسيون» فرد و اجتماع ياد ميكنند. افراد در نتيجه اين پديده، علايق جمعي خود را از دست داده، همانند ذرههاي گسسته از يكديگر، فاقد پيوندهاي عاطفي، احساسي و صميميت و تعاملات لازم ميگردند. اين مشكل همچنان گريبانگير انسان غربي است. اما اين مسئله در دينسالاري مهدوي به شدت معكوس است. امام باقر(علیه السلام) درباره صميميت و برادري در عصر ظهور ميفرمايد:
إذا قام القائم جائت المزاملة و يأتي الرجل إلي كيس أخيه فيأخذ حاجته لايمنعه؛
هنگامي كه قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قيام كند، رفاقت و دوستي خالصانه (در ميان مردم) رايج ميگردد و اگر مردي دست در جيب برادرش فرو برد و به اندازه نيازش بردارد، برادرش او را منع نميکند.
ايشان بروز اين صميميت و برادري كامل را در هنگامه رشد عقول و تكامل اخلاقي در عصر ظهور ميداند و ميفرمايد:
«آيا شما نزد برادرتان ميرويد و دست در جيب او ميبريد و به اندازه نيازتان برميداريد و او مانع شما نميگردد؟» راوي ميگويد: «گفتم اين رسم در ميان ما نيست.» امام فرمود: «پس جالب توجه نيست.» گفتم: «آيا هلاكت در پيش است؟» فرمود: «اين مردم هنوز به رشد عقلاني نرسيدهاند.»
امام كاظم(علیه السلام) نيز آرزوي خود را در نحوه تعاملات پيوندهاي اجتماعي مسلمانان چنين بيان ميدارد:
«اي عاصم! چگونه پيوندهاي اجتماعي را محكم ميداريد و ديگران را در مال خود شريك ميسازيد؟... آيا در تنگدستيها كسي از شما به دكان يا منزل برادرش ميرود و آنچه را نياز دارد برميدارد و (صاحب آن) مانع او نميگردد؟» گفت: «نه چنين نيستيم.» امام فرمود: «شما (در روابط اجتماعي) آنطور كه من دوست دارم نيستيد.»
بسيار واضح است كه اين فرمايش و خواست امام، در حيات طيبه مهدوي به بهينهترين صورت، محقق خواهد شد.
13. اوج تحقق جوامع مدني و تعاملات سياسي و اجتماعي در فضاي«فرا ابررسانهاي»
جامعه مدني در ادبيات سياسي غرب و همچنين در ليبرال ـ دموكراسي، به تشكلهاي مردمي و خودجوشي گفته ميشود كه به منزله حلقه واسطه و ارتباطي ميان افراد و گروههاي اجتماعي با دولت انجام وظيفه ميكند و در واقع مطالبات مردم را به دولت منتقل ميسازد. از جانب ديگر بر عملكرد اين نهاد نظارت ميكند؛ زيرا بر مبناي اين الگوي سياسي، معمولاً ميان خواستههاي افراد و گروههاي سياسي با دولت، نوعي ناهمسازي و تعارض فرض ميگردد و هر يك از اين دو به دنبال به دست آوردن امكانات و اختيارات بيشتر، و تحديد و تعديل افزونتر ديگري است.
اما در دينسالاري مهدوي به هيچ وجه از اين رابطه تقابلي و نسبتاً خصمانه خبري نيست. در واقع همگرايي كاملي ميان افراد، گروهها و جوامع مدني در يكسو، و دولت در سوي ديگر وجود دارد. در حقيقت دو دستگي و اختلاف مطالبات و اهداف ميان آنها ديده نميشود و الگوي فعاليت سياسي هر دو، همکاري و مشارکت سياسي فعال متعهدانه با رهبري امام معصوم، بر اساس شريعت و هدايت الهي، براي زمينهسازي سعادت و فضيلت اخلاقي در عرصه جهاني است. همچنين فضاهاي ارتباطي و رسانهاي در دولت جهاني مهدوي، دچار تحولات شگرف و بنياديني خواهد شد که بسيار فراتر از دوره ظهور اَبررسانههاي فعلي است. اين امر امكان ارتباطات بسيار گستردهتر، رخبهرخ و حتي به تعبيري نوعي دينسالاري مستقيم را محقق خواهد ساخت؛ زيرا امكان ملاقات مستقيم و هميشگي همه مردم با يكديگر و با كارگزاران سياسي و حتي امام معصوم(علیه السلام) در هر لحظه وجود دارد. امام صادق(علیه السلام) در اينباره ميفرمايد:
مؤمن در عصر قائم در حاليکه در مشرق قرار دارد، برادر خويش را که در مغرب است ميبيند و همانگونه آنکه در مغرب قرار دارد، برادر مؤمن خويش را در مشرق ميبيند.
و نيز فرمودهاند:
هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند در دستگاه شنوايي و بينايي شيعيان ما، گستردگي و کشش ويژهاي ميبخشد تا ميان آنان و مهدي ما واسطه و نامهرسان يا فاصلهاي نباشد.
با توجه به اين روايتها، به نظر ميرسد که پيشرفتهاي عصر ظهور در عرصه گسترش فضاهاي ارتباطي تنها به تکنولوژي و ابزارهاي ارتباطي منحصر نباشد، بلکه مؤمنان به واسطه سطوح عالي ايماني خود، از کمالات اعطايي الهي برخوردار ميگردند و گوش و چشم آنان داراي قدرتِ فراشنوايي و فرابيني و به عبارتي فرامکاني خواهد شد. همانطور که در هر لحظه با يکديگر ملاقات سمعي و بصري دارند، ميتوانند به طريق اولي با حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نيز ارتباط داشته باشند و از فيض مطلق وجود او، در وراي مکانها و زمانها استفاده كنند و در نزد ايشان و براي متابعت و انقياد دائم از آن حضرت دائمالحضور باشند. بديهي است در آن عصر که هر چيز و از جمله انواع تعاملات افراد و دولت به کمال نهايي خود ميرسد، تجهيز مؤمنان كه اشرف مخلوقاتند، به چنين مواهب الهي دور از ذهن نيست و در اين صورت، توسعه و مشاركت سياسي آگاهانه به متعاليترين حد خود خواهد رسيد.
14. تكامل عقول بشري و مشاركت سياسي عاقلان
نگرش دينسالاري مهدوي به عقل و عقلانيت، به هيچ وجه افراطي، مادي و منفعتانگارانه و تكسويه نيست. برعكس، عقل در جهانبيني توحيدي جايگاهي بس بالا و والا دارد. عاقلان نيز از حرمت و کرامت ويژهاي برخوردارند. برتري عقلي پيامبران، از امتيازات آنان بر ديگران بوده است. آنها در پرتو عقل توانستند بشر را در جهت سعادت دنيوي و اخروي هدايت کنند. مطابق احاديث، انجام دادن فرايض ديني به تنهايي، نشاندهنده کمال و تعالي شخصيت انسان نيست، بلکه کمال رباني عقل، نشان دهنده تکامل شخصيت اوست.
عقل، انسان را به معرفت درست خداوند رهنمون ميسازد و در حوزه عمل او را به تسليم در برابر اوامر و نواهي الهي برميانگيزد، همانطور که علم و دانش از مکارم و مفاخر انساني است. فرشتگان بر حضرت آدم(علیه السلام) که از موهبت «علم الأسماء» بهرهمند بود، سجده كردند. عقل نيز در پرتو هدايت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به رشد و كمال وافي ميرسد و شكوفا ميگردد. كوتهبينيها، تنگنظريها و افكار دون و ناپسند با افزايش بصيرت عمومي، از جامعه رخت برميبندد. امام باقر(علیه السلام) در همينباره ميفرمايد:
وقتي قائم ما قيام كند، خداوند دست عنايتش را بر سر بندگان كشيده، عقل آنها زياد و فهمشان بالا ميرود... . در زمان مهدي به شما حكمت بياموزند.
در دينسالاري و نيکشهر مهدوي، با وجود تكريم عقل و تجليل از رهآورد برهان عقلي و تجربه حسي، هدايت اصلي به وحي الهي را به امام معصوم ميسپرند و با گسترش دانش و آگاهي ميان مردم، زمينه حضور فعال آنها را در عرصه عمومي آماده ميكنند. در آن هنگام عقول مردم تكامل مييابد و طبعاً کنشهاي سياسي ـ اجتماعي نيز که بر اساس جهل و رقابتهاي ناسالم به تعارض تبديل شده، جاي خود را به همکاري و تعاون و عقلانيت در عرصه سياسي ـ اجتماعي ميدهد و ريشه منازعات بيحاصل سياسي و اجتماعي، سودجوييها و کنشهاي نامعقول، از جامعه برطرف ميگردد.
15. تحول بنيادين در ماهيت و عملكرد احزاب و امكان حذف تحزب
در دولت مهدوي زمينههاي تعارض و اختلاف از بين رفته و امت واحده ايجاد خواهد شد. بدين ترتيب، علل بهوجود آورنده احزاب و گروهها نيز از بين خواهد رفت؛ زيرا شكافهاي گوناگون در سطح اجتماع، دليل اصلي پديد آمدن احزاب و گروههاي متنوع است. گروهبنديها و احزاب متعددي از شكافهاي جنسي، سني، طبقاتي، قومي، نژادي، هويتي، تاريخي و...، براي حفظ منافع اين جوامع مدني و دفاع براي افزايش اين منافع به وجود ميآيد. بديهي است، وقتي حكومتي عادل و فاضل برقرار باشد كه زمينه تبعيضهاي ناروا، نابرابريها و شكافها را پر كند، ديگر به وجود احزاب و گروههاي مختلف نيازي نيست. وجود اين گروهبنديها ممكن است جامعه و امت واحده عصر مهدوي را دچار تفرقه و انشعاب كند. امروزه در تعريف حزب به گردهمآيي پايدار گروهي از مردم گفته ميشود كه از عقايد مشترك و تشكيلات منظم برخوردارند و با پشتيباني مردم براي به دست آوردن قدرت سياسي از راههاي قانوني مبارزه ميكنند. از آنجا كه در حكومت مهدوي، همه با رضايت كامل و افتخار اين حكومت را پذيرفته و به شهروندي آن تن دادهاند، اساساً مبارزهاي عليه حكومت وجود نخواهد داشت تا حزبي بخواهد آن را نمايندگي كند. علاوه بر آن، چنين حكومتي، زمينههاي مشاركت واقعي شهروندان را در تمام امور حكومت بسترسازي ميكند، مشاركت آنها را بر اساس ميزان اهليت، كارداني و استحقاق آنها ميپذيرد و از چنين افرادي در اداره جامعه با آغوش باز استقبال ميكند.
در دينسالاري مهدوي، حزبالله كه همان امت واحده است، جاي احزاب متفرق را ميگيرد و همه مردم در حزبي واحد كه همان تشكل اصلي مؤمنان است جاي گرفته، مجدداً امت واحده قرآني با حيات طيبه محقق ميشود. البته به نظر ميرسد در صورت بقاي گروهها و احزاب متعدد سياسي در عصر ظهور، تعاملات انساني و اسلامي، نه رقابتهاي كاذب و سياستهاي ماكياوليستي ميان آنها حاكم باشد و همه آنها آرمانهاي واحد و والا را از طرق متنوع دنبال كنند.
16. سيره گفتماني و احتجاجي واقعي با اديان و اقليتها
بر اساس روايات، در دينسالاري مهدوي، حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بدون هيچ تعارفي همه موحدان و غيرموحدان و پيروان ديگر اديان را به پيروي از اسلام و تعاليم نجاتبخش آن با قاطعيت تکليف ميکند، ولي اين به معناي اجبار صرف عقيدتي ايشان به پذيرش مطلق آيين اسلام نيست، بلکه محور کار حضرت، همانطور که از نامشان نيز ميآيد، هدايت جامعه بشري است و اصل و اساس هدايت بايد مبتني بر اقناع باشد. روايات نيز به اين مطلب اشاره دارند که حضرت از همان ابتداي ظهور، کتب بدون تحريف زبور، تورات، انجيل و ... را پيدا ميكند و بر اساس نُسخ اصل آنها با اهل کتاب محاجّه، استدلال و گفتوگو کرده، بر آن اساس بر آنها حکم ميراند تا آنکه ايشان به دين اسلام و حکومت جهانشمول مهدوي هدايت گردند. امام باقر(علیه السلام) نيز علاوه بر اشاره به اين مسئله، برخورد گفتماني و استدلالي و محترمانه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با ديگر اديان را به وضوح تشريح فرمودهاند.
بدين ترتيب ميتوان استنباط كرد گفتمان و احتجاج و اقناعسازي كه شعار ليبرال ـ دموكراسي است، به نحو احسن در دينسالاري مهدوي محقق خواهد شد.
17. نفي قوميتمداري و نژادپرستي و احترام به ديگر ملل و اقوام
امروزه در بسياري از نظامهاي ليبرال ـ دموكراسي دنيا، قوميت و نژادگرايي، چه در حيطه نظري و چه در حيطه عملي، هم در ميان رهبران و كارگزاران و هم در ميان شهروندان، به گونهاي افراطي مشاهده ميشود. دستهبنديهايي مانند كشورهاي شمال، دول دارا و غني و سازمانهاي سياسي، اقتصادي و نظامي مانند گروه هشت، ناتو، اتحاديه اروپا و... نيز بيشتر بر همين مبادي و همبستگيهاي قومي، نژادي و استكباري مبتني است. بيدليل نيست كه درخواست مصرانه تركيه براي عضويت در اتحاديه اروپا به دليل مسلمان بودن اين كشور پس از گذشت ساليان متمادي همواره رد گرديده است و يا اينكه در بسياري از كشورهاي غربي، گروههاي نژادپرستي مانند «نئونازيها» به شدت فعال هستند!
قوميتمداري و نژادگرايي مكاتب غربي و ازجمله ليبرال ـ دموكراسي در دينسالاري مهدوي جايي ندارد و از منظرها و ملاکهاي تقوا و شايستهسالاري، براي اصلاح امور مادي و معنوي بشري، به شكل جهاني انديشيده و عمل ميشود. ويژگي ديگر عدالت مهدوي و جهانشمولي بدون تبعيض حركت مصلحانه امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، اين است كه ايشان اصحاب خود را با هدايت الهي و بر اساس شايستگي و ملاکهاي قرآني و الهي، از كشورها، قوميتها، مليتها و شهرهاي گوناگون برميگزيند، نه از يك نقطه خاص. اين امر نشان ميدهد كه حركت امام(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مختص ناحيه يا كشور خاصي نيست، بلكه متعلق به همه جهانيان است و همين امر به همراه ديگر ويژگيهاي حکومت طيبه مهدوي، باعث ميگردد که حکومت جهاني مزبور مورد رضايت همه اهل عالم قرار گيرد. با اجراي کامل عدالت، شکافها و محروميتهاي ناشي از استکبارورزي و زيادهخواهي ملل و دول زورمند از جهان برداشته خواهد شد و استعدادها، توانمنديها و استيفاي فراگير تمام حقوق جوامع بشري محقق خواهد گرديد و در جهان، به اصطلاح امروزي، توسعه موزون برقرار خواهد شد.
همچنين بر اساس برخي روايات، اينگونه به نظر ميرسد که در دينسالاري سپهري مهدوي، در عين عالمگير بودن حكومت اسلام، ملل ديگر نيز در قالب نوعي حکومت مشابه فدراليسم، علاوه بر تبعيت از حکومت مرکزي جهاني، داراي آزاديهايي در تبعيت از رسوم و فرهنگهاي ملي غيرمتعارض با اسلام هستند و حضرت اين حق و احترام را براي آنها ملحوظ ميفرمايد. امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايد:
وقتي قائم ما قيام کند، به هر منطقهاي نمايندهاي ميفرستد و به او ميگويد: «حکومت در اختيار توست، هر چه مصلحت ميبيني عمل کن.»
بدين ترتيب ميتوان استنباط كرد كه در حكومت جهاني مهدوي، حقي از كسي ضايع نميشود. پيامبر گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز درباره عدالتگستري و همچنين اصحاب حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده است:
مهديّ يحكم بالعدل و يأمر به يصدّق الله عزّوجلّ و يصدّقه الله في قوله يخرج من تهامة حين تظهر الدلائل و العلامات و له كنوز لاذهب و لافضّة إلّا خيول مطهّمة و رجال مسوّمة يجمع الله له من أقاصي البلاد علي عدّة أهل بدر ثلاثمئة و ثلاثة عشر رجلاً معه صحيفة مختومة فيها عدد أصحابه بأسمائهم و بلدانهم و طبايعهم و حلاهم و كناهم كدّادون مجدّون في طاعته؛
مهدي به عدالت حكم كرده، به آن امر ميفرمايد. خداوند عزوجل او و كلامش را تصديق ميكند و هنگامي كه نشانه و علامتها آشكار ميشوند، از مكه خروج ميكند. وي داراي گنجهايي از طلا و نقره نيست، بلكه گنجهاي او اسبهاي خوشاندام و نيكومنظر و مردان مشخص شدهاي هستند كه خداوند آنها را از دورترين بلاد براي وي جمعآوري كرده كه تعدادشان به عدد اهل جنگ بدر، 313 نفر است و صحيفهاي همراه مهدي قرار دارد كه در آن اصحاب وي با ذكر اسامي، كنيهها، كشورها، محل سكونت و حتي نوع طبايعشان آمده است. اينان در راه اطاعت او كوشا هستند و رنج و سختي ميكشند.
18. حفظ و ارتقاي کرامت انساني و حقوق بشردوستانه
برخلاف شعارهاي كذب و استفاده ابزاري ليبرال ـ دموكراسي از موضوع حقوق بشر، در دينسالاري مهدوي، کرامت انسانها و حقوق بشردوستانه نهتنها محوريت دارد، بلکه به عاليترين حدّ خود خواهد رسيد. اميرمؤمنان(علیه السلام)، کرامتبخشي به جامعه انساني در عصر ظهور را چنين تصوير ميفرمايد:
سپس به کوفه روي ميآورد که قرارگاه و منزل اوست. برده مسلمان در بندي نميماند، جز اينکه او را ميخرد و آزاد ميسازد و بدهکاري نميماند، مگر اينکه دين او را ميدهد و مظلمهاي نميماند، جز اينکه آن را ميپردازد و کشتهاي نميماند، مگر اينکه ديه او را ميدهد... و کشتهاي نميماند، جز اينکه دَين او را پرداخته و خانواده او را تأمين ميکند و همه امور را تدبير و کارها را تنظيم مينمايد تا آنجايي که زمين را سرشار از عدل و داد مينمايد، همانگونه که به هنگامه ظهور او، از ظلم و جور لبريز است....
پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز علاوه بر تبيين برکات عصر ظهور، آن دوره را زمان تکريم و تعظيم امت معرفي فرموده است.
رعايت کرامت انسانها و حقوق بشردوستانه، تنها به امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ختم نميشود، بلکه ياران وي نيز بر مبناي لحاظ و رعايت اين امور با حضرت دست بيعت ميدهند. حضرت علي(علیه السلام) در گفتاري طولاني در وصف بيعت 313 تن از ياران حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) كه به واقع ميتوان از آن به منشور حقوق بشردوستانه دولت و آموزه طيبه مهدوي ياد كرد، ميفرمايد:
با او بيعت ميکنند که هرگز دزدي نکنند؛ زنا نکنند؛ مسلماني را دشنام ندهند؛ خون کسي را به ناحق نريزند؛ به آبروي کسي لطمه نزنند؛ به خانه کسي هجوم نبرند؛ کسي را به ناحق نزنند؛ طلا، نقره، گندم و جو ذخيره نکنند؛ مال يتيم را نخورند؛ در مورد چيزي که يقين ندارند، گواهي ندهند؛ مسجدي را خراب نکنند؛ مشروب نخورند؛ حرير و خز نپوشند؛ در برابر سيم و زر سر فرود نياورند؛ راه را بر کسي نبندند؛ راه را ناامن نکنند؛ از اعمال منافي عفت اجتناب کنند؛ خوراکي را از گندم و جو انبار نکنند؛ به کم قناعت کنند؛ طرفدار پاکي باشند؛ از پليدي گريزان باشند؛ به نيکي فرمان دهند؛ از زشتيها باز دارند؛ جامههاي خشن بپوشند؛ خاک را متّکاي خود سازند؛ در راه خدا، حق جهاد را ادا کنند؛ و ... او نيز در حق خود تعهد ميکند که از راه آنها برود؛ جامهاي مثل جامه آنها بپوشد؛ مرکبي همانند مرکب آنها سوار شود؛ آنچنان که آنها ميخواهند، باشد؛ به کم راضي و قانع باشد؛ زمين را به ياري خدا، پر از عدل و داد کند، آنچنانکه پر از جور و ستم شده است؛ خدا را آنچنانکه شايسته است بپرستد؛ براي خود دربان و نگهبان اختيار نکند و....
19. اخلاق و تربيتمداري، رعايت حريمهاي خصوصي و عمومي در حيات مدني
انسان در دينسالاري مهدوي، به نهايت تزكيه و بلوغ و تكامل اخلاقي ميرسد، برخلاف ليبرال ـ دموكراسي که در مورد تربيت اخلاقي افراد دغدغه ندارد و آن را امري فردي و دخالت در حيطه خصوصي آنها ميشمارد، الگوي توسعه اسلامي در سيره معصومان(علیهم السلام)، تلاش براي نيروسازي و تربيت و آمادهسازي آنها بوده است. نگاه به سيره امام علي(علیه السلام) در اين زمينه راهگشاست. ايشان به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره، درباره ضرورت بينشدهي و تعليم امت توسط امام ميفرمايد:
ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به و يستضييء بنور علمه؛
بدان هر پيروي، پيشوايي دارد و به او اقتدا ميكند و از نور علم وي منور و آگاه ميشود.
و نيز فرمود:
و علي الإمام أن يعلم أهل ولايته حدود الإسلام و الإيمان؛
بر امام است که به افراد تحت ولايت خويش اسلام و ايمان را بياموزد.
بر مبناي همين سيره علوي، امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در آن حيات طيبه موعود، خود به تعليم و تفسير واقعيتهاي قرآن به مردم همت ميگمارد و بواطن نامكشوف اين مصحف شريف را براي آنها تشريح ميكند. واضح است كه برپايي اين دانشگاه همگاني، نهتنها به معناي مداخله در زندگي خصوصي و آزادي استقلال اعتقادي مردم نيست، بلكه بالندگي و شكوفايي كليت افراد و اجتماع را سبب ميشود. علاوه بر اينكه در حيات طيبه مهدوي، هرگونه تجاوز نابهجا به حقوق عمومي و خصوصي مردم به شدت نفي ميشود. براي نمونه، حكومت اسلامي در آن عصر، حتي با مشرف بودن خانهها يا ريزش آب از ناودانها به محيط عمومي و يا اشراف مسجد به خانههاي مردم و يا ساخته شدن بخشي از بنا در راههاي عمومي، برخورد خواهد كرد و اين موارد هرچند با تخريب مسجد، برطرف ميگردد. امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايد:
هنگامي كه قائم ما قيام كند، چهار مسجد را در كوفه منهدم ميكند و هيچ مسجد مشرفي را نميگذارد، جز اين كه كنگره و اشراف آن را خراب ميكند و به حال ساده و بدون اشراف ميگذارد. شاهراهها را توسعه ميدهد، هر گوشهاي از خانهها را كه واقع در راه عمومي است، اصلاح ميكند و ناودانها را كه مشرف به راه مردم است، برميدارد. هر بدعتي را برطرف ميسازد و هر سنتي را باقي ميگذارد... .
20. صلح طلبي و نفي سياست امپرياليستي و جنگافروزانه ليبرال ـ دموكراسي
با وجود شعارهاي صلحطلبانه نظامهاي سرمايهداري ليبرال ـ دموكرات به رهبري امريكا، در جهان امروز همچنان سلطهطلبي و جنگافروزي منفعتمحورانه اينگونه كشورها، به ويژه با رويكرد تقابلي و سركوبگرايانه در برابر بيداري و نهضت جهاني اسلام به چشم ميآيد. مداخله نظامي وحشيانه ليبرال ـ دموكراسي ايالات متحده در عراق و افغانستان و سعي در تحميل نظامي طرح خاورميانه جديد و اعمال جنايات بيشمار در لبنان و فلسطين، با همدستي رژيم غاصب صهيونيستي، از ارمغانهاي دموكراسي و ليبراليسم براي بشر است. با وجود اين، برپايي صلح جهاني از آرمانهاي متعالي و پيوسته بشر در طول تاريخ بوده و براساس مباني ديني، بستر صلح جهاني در سايه برپايي حكومت جهاني مهدوي تحقق مييابد. صلح عادلانه جهاني در حكومت مهدوي، با تكميل عقلي و رشد علمي، تأمين ميگردد. به بيان ديگر، زمينه اقامه قسط و عدل با بهرهگيري كامل از عقل، فراهم ميشود.
نكته بسيار مهم در مبحث حكومت عدالتمحور و امنيتگستر مهدوي اين است كه حضرت وليعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فاتح شهرهاي شرك هستند و حتي تصوير ايشان در روايات و هنگام قيام گونهاي ترسيم شده كه همواره شمشير بر دوش دارند، اما واقعيت اين است كه قيام امام، نظامي و ميليتاريستي و متكي بر اجبار و سركوب نيست. بنابراين، نبايد امنيت و عدالتي كاذب و در سايه شمشير برقرار شود. قيامِ مصلحانه ياد شده، نهضتي ايماني، اسلامي و انساني براي رهانيدن بشر از زنجيرهاي نفساني و موانع و بندهاي بيشماري است كه طاغوتها بر دست و پاي انسان فعلي زدهاند و تكامل و كمال بشري را راكد كرده يا به پسرفت و قهقرا كشاندهاند.
همچنين در دينسالاري مهدوي اختلاف و درگيري بين ملل و دول متنوع وجود نخواهد داشت؛ زيرا اساس بسياري از اين درگيريها، اجرا نشدن عدالت و وجود شكافها و محروميتهاي ناشي از استكبارورزي و زيادهخواهي ملل و دول زورمند است. با رفع و از بين بردن اين استكبارورزيها و كينهها، عداوت جاي خود را به محبت، سازش و همزيستي مسالمتآميز، با جهتگيريهاي معنوي و كمالخواهانه خواهد داد. اين دولت طيبه، مورد رضايت اهل عالم قرار خواهد گرفت. بنابراين، برخلاف تصور فعلي و آنچه در جهان حاكم است، در امت واحده مهدوي، نهتنها شاهد درگيري و نزاع نخواهيم بود، بلكه ميزبان جهاني سرشار از صلح و همبستگي خواهيم بود كه در عين پارهاي كثرتها و تنوعها، در واقع يكپارچه است و وحدت را در كثرت ميتوان مشاهده كرد.
نتيجه
در اين فصل طي گفتارهايي چهارگانه، ابتدا مفهوم ليبرال ـ دموكراسي و معايب آن بازكاوي شد. آنگاه با اعتقاد به اينكه انقلاب اسلامي ايران زمينهساز حكومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، نوع نظام مردمسالاري ديني در ايران اسلامي و تمايزات آن نسبت به ليبرال ـ دموكراسي نمايان گشت. سپس وضعيت دينسالاري سپهري در حكومت جهاني مهدوي به گونهاي مقايسهاي با آن دو تشريح گرديد و در واقع، نوشتار حاضر با ماهيتشناسي الگوي ليبرال ـ دمو كراسي، واقعيت سرابگونه و معضلات نظري و عملي آن را به صورت استدلالي تبيين كرد و بر نهايي بودن مقصد اين مکتب و سامانه اداره اجتماع، براي رفع حرمانها و آلام بشري خط بطلان كشيد. در حقيقت، اين فصل به رواييسنجي دو الگوي مدعي نجات و ترقيبخشي بشري پرداخت و اين ادعا را اثبات کرد كه همچنان الگو و آرمان نهايي جامعه فاضله بشري، در حيات طيبه حكومت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نهفته است و بشر بايد با تحقق انتظاري فعال، در زمينهسازي و تحقق آن بكوشد.
همچنين به طور اجمالي برتري الگوي دينسالاري سپهري مهدوي در مقابل الگوي ليبرال ـ دموكراسي با ذكر دلايل و پارهاي استنادات روايي بر مبناي شاخصههاي ذيل تشريح گرديد:
1. نمونه فرجامين، اكمل و بهينه تمام نظامهاي بشري؛
2. خدامحوري و عينيت كامل دين و سياست؛
3. جهانگيري اسلام، محو شرك و نفي تساهل افراطي؛
4. امام معصوم و انسان كامل در رأس حكومت؛
5. پشتگرم و مؤيد به رعب و نصرت الهي؛
6. فراگيري سپهر آفرينش؛
7. برخورداري از نهاييترين حد مشروعيت (حقانيت، مقبوليت، قانونيت)؛
8. غالبيت خواست الهي بر خواست و نظر اكثريت؛
9. تفاوت ماهوي با ليبرال ـ دموكراسي در الهي دانستن مباني عدالت؛
10. مساواتطلبي حقيقي؛
11. امنيت، صلح و دوستي در سپهر انساني، حيواني و گياهي؛
12. صفا و صميميت در تقابل با فرآيند «ذرهاي شدن» اجتماعي؛
13. اوج تحقق جوامع مدني و تعاملات سياسي و اجتماعي در فضاي«فرا ابررسانهاي»؛
14. تكامل عقول بشري و مشاركت سياسي عقلايي؛
15. تحول بنيادين در ماهيت و عملكرد احزاب و امكان حذف تحزب؛
16. سيره گفتماني و احتجاجي واقعي با اديان و اقليتها؛
17. نفي قوميتمداري و نژادپرستي و احترام به ديگر ملل و اقوام؛
18. حفظ و ارتقاي كرامت انساني و حقوق بشر دوستانه؛
19. اخلاق و تربيتمداري، رعايت حريمهاي خصوصي و عمومي در حيات مدني؛
20. صلحطلبي و نفي سياسي امپرياليستي و جنگ افروزانه ليبرال ـ دموكراسي.
بدين ترتيب و پس از اثبات بياعتباري ليبرال ـ دموكراسي و استناد به شاخصههاي برتر روايي، سرآمدي و برتري آموزه طيبه مهدويت و دينسالاري سپهري مهدوي اثبات گرديد.
منابع
1. قرآن مجيد (ترجمه محمدمهدي فولادوند، چاپ اول: انتشارات دارالقرآن الكريم، تهران 1415 قمري)
2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح سيد علينقي فيضالاسلام، (بينا) تهران، 1351شمسي.
3. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتي، مؤسسه انتشارات حضور، قم 1381شمسي.
4. مرتضي فريد تنكابني (گردآورنده)، نهجالفصاحه، چاپ چهارم: نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1374شمسي.
5. آربلاستر، آنتوني، دموكراسي، ترجمه حسن مرتضوي، انتشارات آشتيان، تهران 1382 شمسي.
6. ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، جلد اول، چاپ پنجم: انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1366شمسي.
7. ابنسينا، الاشارات و التنبيهات، جلد چهارم، انتشارات دفتر نشر كتاب، تهران 1362 شمسي.
8. ـــــــ، الشفاء و الالهيات، به كوشش الاب قنواتي و سعيد زايد، قاهره 1964 ميلادي.
9. ابنمنظور، لسان العرب، جلد دوازدهم، انتشارات دار احياء التراث العربي، بيروت 1988 ميلادي.
10. ابومحمد بن شعبة الحراني، تحفالعقول، انتشارات مؤسسة النشر الاسلامي، قم 1363شمسي.
11. اخوان كاظمي، بهرام، «آرمانهاي حكومت در نهج البلاغه»، نشريه حكومت اسلامي، شماره 17، پاييز 1379.
12. ـــــــــــــــــ، «دموكراسي و آزادي از ديدگاه امام خميني»، نشريه دانشگاه آزاد اسلامي، شماره 9 و 10، تابستان و پاييز1378.
13. اصيل، حجتالله، آرمانشهر در انديشه ايراني، نشر ني، تهران 1371 شمسي.
14. الياده، ميرچا، فرهنگ و دين؛ برگزيده مقالات دايرة المعارف دين، هيأت مترجمان، زير نظر بهاءالدين خرمشاهي، انتشارات طرح نو، تهران 1374 شمسي.
15. اميري، مجتبي، «پايان تاريخ و بحران اعتماد؛ بازشناسي انديشههاي فوكوياما»، نشريه اطلاعات سياسي و اقتصادي، شماره 97ـ98، مهر و آبان 1374.
16. امين، سمير، سرمايهداري در عصر جهانيشدن، ترجمه ناصر زرافشان، انتشارات آگاه، تهران 1380 شمسي.
17. بشيريه، حسين، «انديشههاي ليبرال ـ دموكراتيك، ليبراليسم كارل پوپر»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 101ـ102، بهمن و اسفند 1374.
18. ـــــــــــ، «نسل قديم ليبرال دموكراتهاي قرن بيستم»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 99ـ100، آذر و دي 1374.
19. ـــــــــــ، «تاريخ انديشهها و جنبشهاي قرن بيستم، انديشههاي ليبرال ـ دموكراتيك»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شمارههاي 95ـ96، مرداد و شهريور 1374.
20. بشلر، ژان، ايدئولوژي چيست، ترجمه علي اسدي، شركت سهامي انتشار، تهران 1370 شمسي.
21. پازارگاد، بهاءالدين، تاريخ فلسفه سياسي، جلد دوم، چاپ چهارم: انتشارات کتابفروشي زوار، تهران 1359 شمسي.
22. پيران، پرويز، «نگاهي به تحولات پايان قرن بيستم»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 101ـ102، بهمن و اسفند 1374.
23. تميمي آمدي، عبدالواحد، شرح غررالحكم و دررالكلم، جلد چهارم، تصحيح ميرجلالالدين حسيني ارموي، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 شمسي.
24. حبيبي، محمدحسن، كيس، الكساندر و ديگران، حقوق محيط زيست، انتشارات دانشگاه تهران، 1379شمسي.
25. حکيمي، محمد، عصر زندگي، چاپ پنجم: انتشارات بوستان کتاب، قم 1381 شمسي.
26. ـــــــــــ، «جهانيسازي اسلامي، جهانيسازي غربي»، فصلنامه کتاب نقد، شماره 24 و 25، پاييز و زمستان 1381.
27. حيدري كاشاني، حسين، حكومت عدلگستر، چاپ سوم: دفتر انتشارات اسلامي، قم، (بيتا).
28. دوبنوا، آلن، «دموكراسي، حاكميت مردم و پلوراليسم»، ترجمه بزرگ نادرزاد، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 73 ـ 74 مهر و آبان 1372.
29. راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القران، تحقيق نديم مرعشلي، انتشارات دارالفكر، بيروت 1972 ميلادي.
30. رحيميان، محمدحسين، جلوههاي نور از غدير تا ظهور، انتشارات دارالثقلين، قم 1379 شمسي.
31. رشاد، علياكبر، دموكراسي قدسي، انتشارات مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران 1379 شمسي.
32. روحاني، محمود، المعجم الاحصايي لالفاظ القرآن الكريم، (فرهنگ آماري كلمات قرآن كريم)، جلد اول، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد 1368 شمسي.
33. سعادت پرور، علي، ظهور نور، (ترجمه كتاب الشموس المضيئه)، ترجمه محمدجواد وزيريفرد، چاپ دوم: انتشارات احياء كتاب، تهران 1380 شمسي.
34. شريعتزاده خراساني، محمود، حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از ديدگاه قرآن و عترت، انتشارات مؤسسه فرهنگي انصارالحسين، تهران 1371 شمسي.
35. شولت، جان آرت، نگاهي موشکافانه بر پديده جهانيشدن، ترجمه مسعود کرباسيان، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1382 شمسي.
36. صافي گلپايگاني، لطفالله، منتخب الأثر، انتشارات مکتبه داوري، قم، ] بيتا[.
37. صدر، محمد، تاريخ مابعدالظهور، انتشارات دارالتعارف للمطبوعات، بيروت 1412قمري.
38. صدرا، عليرضا، «آسيب شناسي جهانيشدن و جهانيسازي با مدل جهانيگرايي مهدويت»، فصلنامه قبسات، سال نهم، پاييز 1383.
39. طاهري، حبيبالله، «عصر ظهور يا مدينه فاضله موعود در اسلام»، فصلنامه انتظار، شماره 2.
40. طباطبايي، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر همداني، جلد پانزدهم، چاپ پنجم: دفتر انتشارات اسلامي، قم 1374 شمسي.
41. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمعالبيان، جلد دهم، انتشارات دارالمعرفه، [بيجا]، [بيتا].
42. طوسي، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينويي و عليرضا حيدري، چاپ پنجم: انتشارات خوارزمي، تهران1373 شمسي.
43. طوسي، خواجه نظامالملك، سياستنامه، تصحيح عباس اقبال، جلد دوم، انتشارات اساطير، تهران 1369 شمسي.
44. العاملي، ياسين عيسي، الاصطلاحات الفقهيه في الرسائل العلميه، انتشارات دارالبلاغه، بيروت 1413 قمري.
45. عنايت، حميد، بنياد فلسفه سياسي در غرب، چاپ سوم: انتشارات دانشگاه تهران، 1351 شمسي.
46. غريب آبادي، کاظم و ديگران، «جهانيشدن و تحول در مؤلفههاي سياست خارجي»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 193-194، مهر و آبان 1382.
47. غنينژاد، موسي، «ظهور انديشه آزادي و پيوند آن با اقتصاد سياسي»، نشريه اطلاعات سياسي- اقتصادي، شماره 89-90، بهمن و اسفند 1373.
48. فارابي، ابونصر محمد، انديشههاي اهل مدينه فاضله، شرح و ترجمه سيدجعفر سجادي، چاپ دوم: انتشارات طهوري، تهران 1361 شمسي.
49. ـــــــــــــــــــ، فصول المدني، تحقيق: م.دنلوپ، انتشارات كمبريج، 1961 ميلادي.
50. فوکليه، پل، فلسفه عمومي يا مابعدالطبيعه، ترجمه يحيي مهدوي، چاپ دوم: انتشارات دانشگاه تهران، 1362 شمسي.
51. قراگوزلو، محمد، «جهانيشدن»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 177-178، خرداد و تير 1381.
52. قزويني، سيد محمدکاظم، امام مهدي از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقيق علي کرمي و سيدمحمد حسيني، انتشارات دفتر نشر الهادي، قم 1376 شمسي.
53. قطب، محمد، مسلمانان و مسئله جهانيشدن، ترجمه زاهد اويسي، شرکت چاپ و نشر بينالملل، تهران 1381 شمسي.
54. کلنر، داگلاس، «نظريه انتقادي جهانيشدن» ترجمه حسين شريفي رهناني، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 179ـ180، مرداد و شهريور1381.
55. کوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، تهران 1369 شمسي.
56. كوهن، كارل، دموكراسي، ترجمه فريبرز مجيدي، چاپ اول: انتشارات خوارزمي، تهران 1373 شمسي.
57. رباني گلپايگاني، علي، ريشهها و نشانههاي سکولاريسم، چاپ دوم: انتشارات مؤسسه دانش و انديشه معاصر، تهران 1381 شمسي.
58. لاتوش، سرژ، جهانيشدن؛ غربيسازي جهان، ترجمه فرهاد مشتاق صنعت، انتشارات سمت، تهران 1381 شمسي.
59. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، جلد110، قم، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، [بيتا].
60. ــــــــــــــــ، مهدي موعود، (ترجمه جلد سيزدهم بحارالأنوار)، ترجمه علي دواني، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران 1368 شمسي.
61. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، ترجمه حسن بن محمد ولي اروميهاي، چاپ پنجم: انتشارات مسجد جمكران، قم 1382 شمسي.
62. محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمه، جلد اول، انتشارات مكتبة الاعلام الاسلامي، قم 1362 شمسي.
63. مرداني گيوي، اسماعيل، «جهانيشدن نظريهها و رويکردها»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 167ـ 168، مرداد و شهريور 1380.
64. مرقاطي، سيدطاها، جهانشمولي اسلام و جهانيسازي (مجموعه مقالات)، جلد دوم، انتشارات مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، تهران 1382 شمسي.
65. معرفت، محمدهادي، «جهانيشدن، زمينه جهانيسازي يا در انتظار يوم موعود»، فصلنامه قبسات، پاييز 1383.
66. مکارم، محمدحسن، مدينه فاضله در متون اسلامي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377 شمسي.
67. موسوي، سيد فضلالله، حقوق بينالملل محيط زيست و تحقيقي از دانشگاه هاروارد(ترجمه)، نشر ميزان، تهران 1380 شمسي.
68. مهدوي كني، محمدرضا، «مردمسالاري ديني يا دينسالاري مردمي؟»، نشريه پيام صادق، شماره 44، آذر و دي 1381.
69. مهديپور، علياكبر، «بررسي چند حديث شبههناك درباره عدالت آفتاب عالمتاب»، فصلنامه انتظار، شماره 14، زمستان 1383.
70. نقيبزاده، احمد، «واكنشهاي سياسي و نشانههاي انحطاط دموكراسي در ايتاليا»، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 81-82، خرداد و تير 1373.
71. وينسنت، اندرو، نظريههاي دولت، ترجمه حسين بشريه، نشر ني، تهران 1371 شمسي.
72. هال، گس و ديگران، روندهاي اخير جهانيشدن و آلترناتيوهاي واقعي آن، ترجمه هما احمدزاده و احمد جوهريان، انتشارات پژوهنده، تهران 1381 شمسي.
73. هلد، ديويد، مدلهاي دموكراسي، ترجمه عباس مخبر، انتشارات روشنگران، تهران 1369 شمسي.