صهيونيسم و بهائيسم هردو از انديشه امپرياليسم و استعمار بهمنظور سرکوب مسلمانان و از بين بردن فرهنگ اسلام برآمدهاند. صهيونيسم براي آشوبگري در بين اديان بزرگ جهان و به هم ریختن ساختار همبستگی بین ادیان بهوجود آمده است.
شکلگیری بهائیت و پیوند با صهیونیسم
اميرعلي حسنلو
10 اسفند 1387 ساعت 20:55
صهيونيسم و بهائيسم هردو از انديشه امپرياليسم و استعمار بهمنظور سرکوب مسلمانان و از بين بردن فرهنگ اسلام برآمدهاند. صهيونيسم براي آشوبگري در بين اديان بزرگ جهان و به هم ریختن ساختار همبستگی بین ادیان بهوجود آمده است.
چكيده
صهيونيسم و بهائيسم هردو از انديشه امپرياليسم و استعمار بهمنظور سرکوب مسلمانان و از بين بردن فرهنگ اسلام برآمدهاند. صهيونيسم براي آشوبگري در بين اديان بزرگ جهان و به هم ریختن ساختار همبستگی بین ادیان بهوجود آمده است. اين اديان بشر را بر محور توحيد گردهم ميآورند تا در سایه صلح و زندگی مسالمتآمیز تعالی و رشد دهند. صهيونيسم در نقطهای مستقر شده که پیروان ادیان بزرگ یهود، مسیح و اسلام سالها در آن زندگی مسالمتآمیز داشتهاند.
بهائیسم نیز برای از بین بردن اندیشه امید به آینده بهوجود آمده است. به همین علت، شیعه را که معرف مصداق حقیقی منجی بشر است، آماج تیرهای مسموم خود قرار دادند و اندیشه بهائیت را در ایران بر روی رسوبهای فکری علیمحمد باب بنیان نهادند. دولتهای استبدادی مورد حمایت استعمارگران، مأمور حمایت از این اندیشه بودند. از اینروی، میان بهائیسم و صهیونیسم پیوندهایی وجود دارد، ازجمله این پیوندها مرکزیت و رسمیت بهائیت در قلب اسرائیل، حمایت رسمی رهبران بهائی از اسرائیل و داشتن شرکتهای تجاری مشترک، اهداف و انگیزههای دیگر است.
واژگان کلیدی
بهائیت، صهیونیسم، پیوند، امپریالیسم، مهدویت.
امپریالیسم جهانی برای استثمار و گسترش سیطره استعماری خود در هر دورهای با طرحی نو به غارت ذخایر کشورهای اسلامی و ملتهای دیگر پرداخته است. سردمداران استعمار، زمانی تمام کشورهای اسلامی را با نیروی نظامی و طرح جنگ و خونریزی و ایجاد خوف و وحشت به یغما میبردند، مانند کشورهای اسلامی در افریقا و خاورمیانه که در زیر چکمههای نظامیان امپریالیستی بود. مقاومت و دفاع برای آزادی از یوغ استعمارگران پس از بیداری ملتها توسط دانشمندان و آزادیخواهان و رهبران، نتیجهبخش افتاد. آنان برای ادامه سیطره خود دولتهای استبدادی را بهوجود آوردند و شکل حضور خود را در این غالب حفظ کردند. مبارزه با استبداد نیز با بیداری ملل اسلامی و غیراسلامی علیه امپریالیسم آغاز شد. اینبار امپریالیسم جهانی طرح خود را در ابعاد مختلف فرهنگی و مذهبی، با عمیقتر کردن شکافها و برجسته نمودن اختلافات ادیان بزرگ جهان و گسلهای موجود بین پیروان مذاهب مختلف بنيان نهاد. با تغيير نقشه خاورميانه در قلب جهان اسلام (فلسطین) رژیمی غاصب متشکل از صهیونیستهای افراطگر به وجود آمد و کشورهای اسلامی این منطقه را مرزبندی و از هم جدا نمودند.
در مقابل آن به فکر تشکیل اتحادیههای نظامی و جغرافیایی در حوزه سرزمینی خود (اتحادیه اروپا و...) و افتراق جهان اسلام، اتحاد امپریالیسم و صهیونیسم علیه اسلام افتادند.
آنگاه با توجه به انسجام و همبستگی تشیع در اندیشه مهدویت، در میان شیعه فرقههای انحرافی ساختگی را برای ضربه زدن و محو این اندیشه توطئهچینی و طراحی نمودند. بابیسم، بهائیسم و صهیونیسم در جهان اسلام، محصول توطئه امپریالیسم جهانی است که هردو يک ریشه و اساس دارند و پیوندهایی میان آنها وجود دارد که لازم به بیان و شناسایی است.
اهداف استعماري شكلگيري بهائیت
فرقه گمراه و گمراهگر بهائیت بر اساس طرحي از پيش تعيين شده بر روي انديشههاي پوسيده و خرافاتي بابيت بنيان نهاده شد. پس از اعدام باب در تبريز، ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي هردو از اولين گروندگان به عليمحمد بودند. اين دو برادر كه اهل نور مازندران بودند و پدرشان از منشيان عهد محمدشاه قاجار بهشمار ميرفت، بهدليل بزرگ شدن در سايه دولت قاجار كه محل آمدوشد سفراي خارجي بود، با تمام امور سياسي و روابط خارجي آشنايي كامل داشتند. ميرزا حسينعلي پس از قبول مرام بابيت با تلاش بسيار مذهب او را در نور مازندران ترويج و تبليغ ميكرد.
دالگوركي اين دو برادر را از طراحان و بنيانگذاران اوليه و اصلي بابيت ميداند که براي به ثمر نشستن آن به هرنوع نقشه و طرح دست ميزدند تا كار عليمحمد خوب پا بگيرد و صداي ظهور او بهدرستي در ميان شيعه شهرت بيابد. پس از شهرت فراگير در ميان شيعه، نوبت به اجراي مراحل ايجاد آشوب بزرگ و تزلزل عقايد بود. پس از اين آشوبها و اعلام اهداف باب و ادعاي دروغین نبوت و نزول ـ به اصطلاح ـ كتاب بيان، پايههاي بهائیت، و اعلام دين جديد و قيامت موعود در قرآن با برنامههاي دقيق گذاشته شد. اين دو برادر فعالترين عناصر ميدان فتنه بودند كه از طرف استعمارگران حمايت ميشدند تا حزب و مرام «بهايي» را در تمام جهان بهگونه رسمي اعلان کنند و از حمايت آشكار استعمارگران برخوردار گردند.
بهائیت ريشههاي خود را در دوران ضعف اقتدار قاجار بهصورت كاملاً خزنده محكم كرد و هرگز در طول اين دوره از حمايت استعمارگران محروم نشد. بر اساس اعتراف بسياري از طرفداران اين فرقه منحرف، حمايت روسها هرگز از اعضاي آن قطع نشد. ميرزا حسينعلي برادر بزرگ كه تجربه بيشتر داشت با برادر كوچك درگيري و اختلاف پيدا كرد. اين اختلاف سبب شد كه بابيت بهطور رسمي با ميرزايحيي به انزوا رود و كتاب بيان كه بشارت دهنده ظهور «بهاء» بود، در اينباره وعده خود را عملي نمايد. مأموريت ميرزايحيي صبح ازل با مناقشات تند ميان دو برادر به پايان رسيد، در اين ميان او هيچ نقش فعال و تعيين كننده نداشت؛ زيرا اجراي طرح به عهده كساني بود كه در پشت پرده اين سناريوي بزرگ عمل ميكردند. سفير روس معترف است كه انگليس اختلاف بين دو برادر را به راه انداخت تا هدف ميرزا حسينعلي با فراهمآوردن بستری مناسب عملي شود.
بهائیت تا آخر دوره قاجار در داخل خاك ايران و خارج از آن به حفظ هويت خود با پولهاي انگليس، روس و عثماني جهت تفرقه در ميان شيعيان پرداخت. رهبري اين جريان غير از ميرزا حسينعلي به عهده كس ديگري نبود. پس از اعدام باب، بابيان با مشاركت در طرح ترور ناصرالدينشاه ميخواستند طرحهاي استعماري را در سايه آشوب كامل داخلي با حذف شاه سريعتر عملی كنند، اما در اين نقشه ناكام ماندند و نتوانستند انتقام باب را از شاه بگيرند.
ميرزا حسينعلي كه از ايران به عراق رفته بود پس از قتل اميركبير و به صدارت رسيدن ميرزا آقاخان نوري، كه همشهري ميرزا حسينعلي بود، به تهران آمد و قائله ترور شاه به پا شد که بر اساس شواهدي همکاري ميرزا حسينعلي در اين فتنه روشن گرديد. لذا اعدام او در نظر شاه قطعي بود كه با پناهندگي به سفارت روس و حمايت و جانبداري شخص سفير از مرگ حتمي نجات يافت. او را راضي به مهاجرت از ايران به بغداد كردند كه از اقمار دولت عثماني بود. انگليس و روس در آنجا نفوذ و نيرو داشتند. بهاءالله از دولت روس و سفير بهدليل اين حمايت قدرداني بسيار نمود. كنسول انگليس، روسيه و فرانسه در بغداد از وي ديدار کردند و حمايت و همدلي خود را به اين صورت از وي به عمل آوردند تا بهاءالله از پشتيباني آنان مطمئن و با دلگرمي كامل به ادامه كار تا رسيدن به نتيجه مطلوب ادامه دهد.
پس از كشته شدن عليمحمد باب، بابيان به بغداد رفتند و در شهرهاي مقدس به ايجاد فتنه و آشوب برخاستند. دهها نفر از بابيان كه از متن كتاب بيان آگاهي داشتند، مدعي مقام «من يظهره الله» شدند كه به تحريك میرزایحیی و برادرش حسينعلي همگي كشته شدند. حضور بابيان در بغداد جوي از ناامني و آشوب را در شهرهاي مقدس نجف و كربلا پديد آورد كه زائران عتبات مقدسه از موج اين ناامنيها در امان نماندند؛ دزدي و غارت امتعه زايران و راهزني در اين مسير (شهرهاي مركزي) بهشدت ادامه يافت. سرانجام دولت ايران از اين وضع بحراني به دولت عثماني شكايت كرد كه به انتقال بابيان از عراق به استانبول انجاميد. میرزایحیی رهبر بابيان نيز با آنان به استانبول رفت.
پس از اخراج بابيان از عراق، ميرزا حسينعلي در فضاي بهوجود آمده، مدعي مقام «من يظهره الله» شد، بدين صورت تجزيه و اختلاف بزرگ در بابيت با اين حركت آغاز شد و پيروان میرزایحیی صبح ازل، معروف به ازلي شدند و پيروان ميرزا حسينعلي بهاءالله را بهايي ناميدند. با اين انشقاق بزرگ، بهائیت به رهبري ميرزا حسينعلي شكل گرفت.
ميرزا حسينعلي به دعوت بابيان به دين خود پرداخت كه پس از مدتي دعوت او استقبال چشمگيري يافت. منازعات بين دو گروه در ادرنه شدت گرفت و به كشتار، قتل، غارت و جنايتهاي بسياري انجاميد. اختلاف بين دو برادر بر سر دين خرافي برآمده از فساد و نقشههاي استعماري، خونهاي بسياري را به هدر داد. بهاءالله با نوشتن كتاب بديع منكر جانشيني برادرش صبح ازل شد و به او و پيروانش دشنام گفت، خواهرش نيز در مقام افشای بهاءالله از رسواييهاي او پرده برداشت و كتاب تنبيه النائمين را در اينباره تحرير نمود. حكومت عثماني براي تمام شدن اين منازعات از قلمرو مركزي، بهاءالله و پيروانش را به عكا در فلسطين و میرزایحیی و ازليان را به قبرس تبعيد كرد.
بدين صورت بهائیت بر اساس رسوبهاي آلوده فكري بابيت شكل گرفت و بهاءالله طي اقدامي فراگير با نوشتن نامههايي به سران جهان، آنان را به دين جديد خود فراخواند و خود را پروردگار جهان معرفي كرد كه ظهور كرده و دورهاي نو از تاريخ انسانيت را آغاز نموده است. پيروان جاهل و نادانش نيز با باور نمودن ادعاهاي او به ترويج اين انديشه پرداختند. حسينعلي با گرفتار شدن در آشوب فكری و روحي در نقض ادعاهاي پيشين خود به نوشتن كتاب جديد اقدس پرداخت و آن را نسخ كننده و مبطل تمام كتابهاي پيشين انبياي الهي ناميد كه جامع تمام مصالح، مفاسد، مناهي و اوامر است. او در حال عدم تعادل فكري و غافل از اینکه در معرض انظار جوامع انساني قرار گرفته نسخ كتاب علیمحمد باب را نيز منكر شد. وي با تناقضگوييهاي بسيار، گاهي مدعي نبوت و گاهي مدعي ربوبيت بود تا بدين وسيله بر اساس مأموريت استعماري كه به عهده او گذاشته شده تمام ارزشهاي انساني و اديان را به استهزاء بگيرد و به وهن آنها بپردازد. او نيز مثل علیمحمد معجزه خود را نوشتن و خط زيبا ميدانست، غافل از اینکه اگر اين دو ويژگي براي ادعاي ثبوت و اولوهيت كافي بود، بايد تمام خوشنويسان و خطاطان و نيز قلمفرسایان یا پيامبر و يا خدا ميشدند و از طرفي خاتم پيامبران نيز نوشتن و خواندن بلد نبود و خداوند متعال ذاتي است كه بههيچوجه اوصاف نقصي در او پيدا نميشود. بنابراين، پوچترين و متزلزلترين عقيده و مذهبي كه در طول تاريخ انسان ظاهر گرديده، دستآورد علیمحمد باب و جانشينان اوست كه دستآويز خوبي براي دشمنان اسلام، جهت از هم ريختن اساس دين اسلام و انديشههاي ناب شيعه گرديده است.
دولت عثماني با غفلت از خطر آسيبهاي بزرگ بهائیت، بابيت و مباني فكري آنان، در پيدايش و شكلگيري اين فرقههاي انحرافي نقش بسياري داشت، بهگونهاي كه با دولت روس و انگليس در اين شكلدهي، نقش همآهنگ ايفا كرد و رهبران اين فرقهها را در قلمرو جغرافيايي جهان اسلام پناه داد. اين رفتار امپراتور عثماني بهترين بستر براي بقا و گسترش فرقه منحرف بهائیت بود. وي بهائيان را پس از تبعيد از ايران در عتبات مقدس پناه داد و بعد از آن، آنان را به استانبول منتقل نمود، بهگونهاي كه تا مدتها اين مناطق پر از بهائیان و بابياني بود كه در جهان اسلام تبليغ مينمودند. دولت عثماني به زعم خود با اين پشتيباني ميخواست ضربهاي بر پيكر تشيع و انديشه مهدويت وارد سازد، اما استعمارگران علاوهبر تخريب وحدت كلي جهان اسلام و ضربه زدن به تشيع براي حضور دائمي خود در خاورميانه در پي جاي پاي محكمي بودند. اين حقيقت كه عبدالبهاء رهبر بهائیان جاسوس دولت انگليس است، هنگامي روشن شد كه دولت عثماني بهائیان را در عكا (فلسطين) پناه داده بود. از اينرو، ميخواست او را اعدام و مراكز بهائیان را برچيند، اما براي اين عمل خيلي دير شده بود؛ چون بهائیان در سايه دولت عثماني و پشتيباني همهجانبه دولتهاي استعماري بهدرستي در جهان براي خود پيروان بسياري را پيدا كرده و در شهرهاي بسياري از حكومت عثماني مستقر شده بودند، از طرفي نيز انگليس بهشدت از آنها حمايت و به بقاي اين فرقه و رهبران آن پافشاري ميكرد. از اینروي ميتوان اساس شكلگيري و حفظ بهائیت را با طرح و حمايت كامل استعمارگران در مراكز شيعهنشين جهت آسيب زدن به انديشه موعودگرايي و مهدويت دانست. نود درصد جمعيت كشور عراق در دوره سيطره عثماني شيعه بودند. كشور ايران نيز بيش از عراق جمعيت شيعه داشت. بنابراين، مراكز مهم شيعهنشين جهان در حقيقت اين دو كشور هستند؛ اماكن مقدس شيعيان و مراكز علمي بزرگ كه رهبران شيعه و مرجعيت در آن تربيت يافته و حضور دارند. نهاد عظيم مرجعيت پشتوانه و مباني خود را از مهدويت و امامت ميگيرد. مركز علمي اين انديشه در شهرهاي مقدس كربلا و نجف استقرار داشت و كموبيش در تهران و شهرهاي ديگر ايران از جمله قم، خراسان، مراكز مهم، آذربایجان و جنوب ایران از اين تفكر اصيل بهشمار ميآمدند که بر اساس طرحريزي دشمنان اسلام و تشيع، بهائیت در اين مناطق فعاليت چشمگيري داشت.
كربلا و نجف بهشدت با اين مسئله درگير شد، مدعيان مقام من يظهره الله در نجف سر بلند كردند تا اين مقام و رهبري بهائیت را عهدهدار شوند. اگر اين شهر آسيب جدي ميديد و نهاد مرجعيت در عقيده مردم سست ميشد، بهترين فرصت براي تزلزل عقايد شيعيان و نابودي تدريجي آن براي استعمارگراني بود که مدتها در مناطق اسلامي حضور داشتند. آنان با مبارزهها و جهاد شيعيان در مناطق مختلف اسلامي با مشكل اساسي مواجه بودند و پايداري، رشد و گسترش روزافزون تشيع آنها را در شگفت داشت. از طرفي رهبري قيامها و جنبشهاي فكري كه در ايران، عراق و... عليه استعمارگران شكل ميگرفت آنان را بر آن ميداشت كه درباره اسرار پايداري تشيع و رموز آن بيشتر تأمل كنند. آنان بنابر مطالعات، شناخت و تجربه قدرت شيعه به اين نتيجه رسيدند كه:
1. نهاد مرجعيت، رمز بقا و پايداري شيعه و رشد روزافزون و گسترش آن است؛ زيرا علاوهبر ايجاد وحدت و دميدن روح همبستگی بر پيكره شيعه بنيانهاي محكم و اساسي دارد که چهارچوبهاي استوار آن با نظمي خاص همواره در تاريخ اسلام پس از قرن سوم و چهارم حضور داشته و همانند رشتههاي محكم زنجير آهنيني بهشمار ميآيد که نهتنها با گذشت زمان از بين نميرود، بلكه همواره در حال رشد و تكامل است و در مراكزي بهنام حوزههاي علمي اين نهاد شكل گرفته و استمرار دارد؛
2. دومين رمز بقاي تشيع را كه بنيان مرجعيت نيز بود، در استمرار امامت و مصداق آن را در انديشه تابناك مهدويت يافتند. آنان پس از تجربه بابيت آزمودند كه با انديشه واهي باب نميتوان اين انديشه سبز و استوار را از بين برد. از اينرو، پس از ناموفق شدن در داستان باب، جهت استمرار آن بهائیت را مطرح كردند كه بهسرعت به تشكيل و حمايت از آن پرداختند.
در اين طرح دو نفر كانديداتور داشتند: میرزا حسینعلی و برادرش كه با شكست يكي، ديگري به هر قيمتي طرح آنان را اجرا کند. لذا در روند شكلگيري بهائیت میرزایحیی موفقيت چنداني نداشت، ولي برادر ديگر حسينعلي نوري با فطانت و زيركي، مهره اصلي شمرده شد و بهائیت را پيريزي كرد.
بنابراين، بهائیت با دو هدف بزرگ نابودي مرجعيت و مهدويت با پوششي تازه شكل گرفت. استعمارگران به اين حقيقت رسيده بودند كه براي تصرف و مستعمره جهان اسلام، بهخصوص مناطق استراتژيك و نفتخيزي مثل عراق، ايران و... بايد با عقايد و انگيزههايي مبارزه کرد كه مردم را به جهاد و مقاومت برميانگيزاند. در جوامع سنيمذهب كه نماد بزرگ آن عثماني بود، انگيزهها و مباني عميق فكري و الگوهای محسوسي مثل شيعه وجود نداشت؛ چون دولت عثماني با آنها در نابودي شيعه همدست شده بود و مقاومت در مناطق سنينشين بهشكل مناطق شيعهنشين نبود. از اينروي، هدف مهم آنها شيعيان بود، اگرچه در بين اهلسنت نيز به تناسب مباني آنها آشوبهاي فكري مناسب را فراهم نمودند که آن هم برای برانداختن شیعه و در مخالفت و تضاد با آن بود.
بهائیت در جهان اسلام انديشهاي نظير صهيونيسم و مشابه آن مينمود كه کشورهاي استعماري آنها را براي ايجاد بحرانهاي فكري، سياسي و اقتصادي پيريزي کردند. ماكسول از رهبران بهائیت گفته است: من ترجيح ميدهم كه جوانترين اديان (بهائیت) از تازهترين كشورهاي جهان (اسرائيل) نشوونما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده بهائیت و اسرائیل مثل زنجير به هم متصل است. با اين برنامهريزي بود كه مركز حيات فعلي آن دو انديشه در قلب جهان اسلام و خاورميانه قرار گرفت. فلسطين از نظر جغرافيايي بهترين منطقه از جهان اسلام است كه استعمارگران، بهائیت و صهيونيسم را در آن بنا نهادند، بهائیت پس از بهوجود آمدن در قلب تشيع براي استمرار حيات در عكا و شهرهاي ديگر فلسطين مستقر شد.
پیدایش صهيونيسم خارج از فلسطين بود، اما با استقرار آنان این منطقه استراتژیک به صهيونيستهاي جهان مختص گردید. پس از آن بحران فزايندهاي در منطقه فراگیر شد. با فراخوان صهيونيستها، مهاجرت گستردهاي با حمایت مادی بسيار به فلسطین انجام گرفت، چنانكه بهائیان نيز پس از استقرار در عكا از بهائیان ايران و مناطق مختلف استمداد مالي نمودند كه با حمايت مالي استعمارگران و دولتهاي استبدادي، به ترويج و اشاعه افكار بهائیت پرداختند. از اینروی، بهائیت و صهیونیسم از چند جهت پیوندهای مشترک دارند:
1. هردو حاصل و زاییده تفکر امپریالیسم هستند؛
2. برای غارت اموال دیگر ملل و ایجاد هرجومرج کامل در کشورهای اسلامی پدیدار گشتهاند؛
3. دشمنی بهائیان و صهیونیستها با شیعه بيان کننده این توطئه است که آنها برای نابودی شیعه برنامه و هدف مشترک دارند.
حمايت استبداد از شکلگیری بهائیت
بهائیت با حمايت و در زير چتر دولت قاجاري شكل گرفت. پس از اعدام علیمحمد بهدستور و همت اميركبير، فتنه بابيت فرو خوابيد؛ زيرا اميركبير فتنه بابيان زنجان و ديگر مناطق را سركوب و رهبران آنها را قلعوقمع نمود. بدين جهت، دولت قاجار نيز از اين قائلهها دمي آسود که بايد بهدليل اين اقدام اميركبير از وي قدرداني ميشد. بالعكس امير مورد كملطفي واقع شد و با آن تجارب، تدابير، كياست و كشورداري از قدرت بركنار شد و جاي او را رمالي صوفيمسلك و سستعنصر بهنام ميرزا آقاخان نوري گرفت كه با ميرزا حسينعلي نوري همتبار بود. به همين روي، ميرزا حسينعلي كه بهدستور اميركبير تبعيد شده بود با حمايت و دلجويي ميرزا آقاخان نوري از تبعيد به ايران برگشت. عودت او به ایران فتنهها را در این کشور زنده نمود و دوباره افکار آشفته و انحرافی علیمحمد باب در چهرهای دیگر و با تندیس ابلیس دیگر نمایان شد.
اميركبير قائله بابيان را بهخوبي فرو نشاند، اما با برگشت رهبر بابيان، قائله در تهران دوباره شكل گرفت. ميرزا آقاخان فردي نبود كه درد دين داشته باشد و در فكر حفظ اساس كشور و همبستگی فرهنگي و ملي باشد، بلكه او هرگز درك و فهم چنين مسائلي را نداشت. بنابراين، بدبختي ايرانيان در دوره قاجار تنها گرفتار شدن به استبداد قاجاريان نبود، بلكه گرفتاري بزرگ و مشكل ديگر مردم ايران اين بود كه امورشان را چنين افراد نالايقی تدبير ميكردند. صدراعظم كشور بر اساس سيستم حكومت قاجاري تمام امور سياسي و نظامي را رتقوفتق مينمود. بيگانگان بهدلیل وجود چنين آدم سادهلوحی بهطور كامل و آزادانه در تغيير امور كشور به سود خود مداخله همهجانبه مينمودند و او با صدای طبل روس و انگلیس میرقصید.
رهبران بهايي هرگز از ميرزا آقاخان نوري شكوه ننمودند، بلكه در تاريخ و شبنشينيهاي خود قصهها و داستانهاي شيرين از خاطرات آقاخان نوري میگفتند و كارهاي او را نُقل مجلس خود ميكردند و هميشه ياد او را زنده ميداشتند. اين تمجيدها بیان میکند كه اين صدراعظم با حمایت از رهبران بهائیت خدمت بزرگي در تأسيس آن در ايران کرده است. او همشهري ميرزا حسينعلي بود و روابط خانوادگي نزديك با پدر او داشت و حمايتهاي بيدريغی نیز از بهاءالله نمود.
ناصرالدينشاه پس از اینکه مورد سوءقصد و ترور بابيان قرار گرفت، بهجاي اینکه اين فرقه را قلعوقمع و ريشهكن كند، بهدلیل حمايت افراد نفوذي روس و انگليس، تصميم غلطي درباره آنان گرفت و آنها را به تبعيد فرستاد. از اينرو، اساس شكلگيري بهائیت را در ناكارآمدي و برخوردهاي غيرمسئولانه دولت استبدادي بايد دانست كه ريشه آنها در دامن استبداد رشد كرد. رئيس حكومتي كه اين فرقه او را به مرگ و ترور محکوم نمود، بايد اين مقدار همت میداشت که اين آشوبگران را ريشهكن سازد. از اینروی، استبداد دوره قاجار به ميزاني كه در شكلگيري بابيت نقش داشت، در شكلگيري بهائیت نيز مؤثر بود. علیرغم حمایت ناآگاهانه استبداد مبارزه علماي شيعه با اين فرقه گمراه بهشدت ادامه داشت که گاهي نیز به سركوبي آنها میانجامید. از اينروي، رهبران و مبلغان بهایی برای در امان ماندن از مبارزه علمای شیعه و رشد و گسترش بهائیت در بين مسلمانان ديگر کشورها به تبليغ آيين خود پرداختند، اگرچه فعاليتهايشان را در ايران هرگز قطع نکردند.
انحراف مشروطه و نقش بهائیت
بهائیت پس از آنكه از ايران به عكا و كشورهاي ديگر منتقل شد، در وقايع سياسي و اجتماعي، اسلام كه هدف اصلي پديدآورندگان آن بود بهطور پنهاني دخالت میکرد و در هر فرصتي برای سركوب روحانيان شيعه شركت مینمود و جنبشهايي كه ديني بودند و يا قصد حمايت از دين را داشتند، سركوب ميكردند.
در اين دوره، آنان ابزاري در خدمت استعمارگران بودند که علاوهبر عضويت در انجمنهاي مخفي و فراماسون، در سركوب مشروطهخواهي و نمايندگان مشروطهخواه نیز فعالیت داشتند. بهائیت در طرحي از پيش تعيين شده به ترور مراجع بزرگ شيعه اقدام كردند؛ مراجعي كه در پيشبرد اهداف مشروطه تأثيرگذار بودند. آخوند خراساني از مراجع بزرگ شيعه در نجف از جمله سوژههاي آنان بود. سوابق تروريستي آنها از قبل روشن بود چنانكه در ترور اميركبير و ناصرالدينشاه نیز نقش داشتند.
پيروزي مشروطه به همت روحانيان شيعه و مراجع بزرگ بود، اما انحراف آن بهدلیل دستهاي مرموز انگليس از آستين عدهاي بهنام روشنفكر بود. در همين اوان برخي از علماي بزرگ شيعه در مقابل مشروطه كذايي مخالفت میكردند؛ بزرگاني چون شيخ فضلالله نوري و حجةالاسلام ملا قربانعلي زنجاني هرکدام بهنوعي به مشروطه غربي بدبين بودند و آن را حيله بلوك شرق (كمونيست) و بلوك غرب (امپرياليسم) میدانستند. موضعگيري علماي بزرگ شيعه در مقابل مشروطه، پس از آغاز انحراف مشروطه از مسير اصلي بود. بهائیان و همفكران آنان بازيگران اين نقشه و سناريو بودند كه به هرروي براي شكستن حريم علماي شيعه تلاش ميكردند و با اين موضعگيري هدف نهايي ايجاد فرقه بهائیت را مشخص مينمودند.
بابيت و سپس بهائیت، از ابتدا بر ترور و مخالف با مرجعيت ديني و روحانيان شيعه تأكيد مينمودند. استعمارگران پس از درك قدرت بلامنازع مرجعيت شيعه و نفوذ روحانيان در طبقات اجتماعي ايران و چشيدن طعم تلخ شكست در غارت ذخاير ايران با فتواي ميرزاي شيرازي و دیگر برخوردهاي قبل از آن، به فكر از بين بردن اين جايگاه بودند. از اينروي، فرقههاي دستساز آنها همواره در رأس برنامههاي خود مبارزه و تخريب چهره مقبول روحانيان را پی ميگرفتند و براي ميل به اين اهداف، راههاي مختلفي انتخاب ميكردند:
1. پوشيدن لباس روحانيان و ظاهرشدن در میان مردم با سيما و قيافه آنان، با هدف از بین بردن جایگاه مردمی روحانیت؛
2. اغفال طلاب جوان و جذب آنها به دستهها و احزاب خود با تطميع به چهره تجدد، نوگرایی، مدرنیته، فراماسونی و...؛
3. نفوذ دادن افراد خود در حوزههاي علميه و كسب علوم حوزوي و آشنايي با متون ديني، با هدف تحریف و تخریب این متون و تأویل آنها به سود خود، چنانکه اخیراً از روایات ائمه تفسیرهایی سودجویانه نمودند و در سایتهای خود ضد ائمه و شیعه جهت بر هم زدن وحدت ملی ایرانیان و انحراف جوانان استفاده کردند و ائمه را ضد ایرانی معرفی نمودند؛
4. استفاده از زبان عربي براي طرح اراجيف و ساختههاي پوشالي باب و بها به مردم.
زبان مقدس قرآن، قرنهاست كه در بين شيعه و تمام مسلمانان زبان علمي جهان اسلام شناخته میشود و تمام عبادات و احكام شرعي به اين زبان انجام ميگردد. علماي اسلام و مراجع شيعه نيز با اين زبان آثار خود را به جوامع علمي ارائه ميدهند. فرقه گمراه باب و بهائیت براي لطمه زدن به تمام آثار ديني و ايجاد شبهه و ترديد در آنها، عقايد و افكار باطل خود را با اين زبان و با زبان فارسي كه دومين زبان جهان اسلام و تشيع است، نوشته و القا كردهاند. این رويكرد را ميتوان توطئهاي براي صدمه زدن به قداست اسلام و متون ديني مثل قرآن و مرجعيت دانست. چنانكه يكي از برگشتگان از فرقه بهائیت به اين مطلب اشاره میکند که هر پيامبري به زبان قوم خود برانگيخته میشود و علت اینکه باب و بهاء به زبان عربي غيرفصيح و خودساخته به ادعاهاي دروغين اقدام میکردند، نامعلوم است.
آنان در سركوبی مشروطه و رهبران روحاني آن با نفوذ و تشكيل كميته مجازات در ترور و اعدام شيخ فضلالله نوري و سيد عبدالله بهبهاني و... نقش داشتند؛ چون اعضاي تشكيل دهنده كميته مجازات از پيروان بهائیت بودند، وابستگي آنها به انگليس و جاسوسان غرب نيز روشن است.
بهائیان برای ايجاد آشوب و رعب شبنامه در تهران پخش ميكردند تا امنیت اجتماعی را خدشهدار سازند و طرفداری مردم از مشروطه را متزلزل کنند و این انقلاب مردمی را از مردم بگیرند و در راه اهداف استعمارگران قرار دهند. تحلیل روند تاریخی قدرتگیری پهلوی این مسئله را به خوبی روشن میکند.
بدينسان، بهائیت فرقه دستنشانده استعمار، دست خود را در قضيه مشروطه كه نهضتي بود برخاسته از ميان مردم به رهبري و ارشاد علماي شيعه، رو ميكند. برخی در بدو پيدايش ترديد دارند كه زمينههاي تشكيل آن را به بيگانگان نسبت بدهند، اما اگر عملكرد اين فرقه و نقش بسيار منفي آن را در سركوب صداي آزادي و عدالتخواهي ايران مورد بازبيني و مدنظر قرار دهند، روشن خواهد شد كه اين حزب براي ايجاد آشوب و گمراهي در میان مردم و انحراف صداي عدالت اجتماعي مردم ايران که با انقلاب مشروطه درصدد پيروزي بود، توسط دول استعماري شرق و غرب بهوجود آمد. دست استعمار در بدو پيدايش بهقدري پنهان بود كه عدهاي از اهل پژوهش بهدلیل نبود مدرک معتبر ترديد ميكردند که اين فرقهها را به استعمارگران نسبت دهند، اما گذشت زمان ثابت كرد كه روس و انگلیس بابيت و بهائیت را بنیان نهادهاند. مشروطه نخست با طرح عدالتخانه، توسط علماي بزرگ شيعه شروع شد كه با تحصن میخواستند سخن خود را به كرسي بنشانند، ولي هرلحظه كه پيروزي نزديك ميشد، صف علما و مشروطهخواهان دچار تزلزل ميشد. ترور، كشتار و موضع پنهانی بهائیت علت اصلی در قلعوقمع مشروطه بود و انگلیس پشت صحنه اين سناريوي از پيش طراحي شده بهشمار میرفت. اينها همه زمينه را براي قدرتگيري مهره جديد استبدادي دستنشانده انگليس آماده ميكرد تا جامعه ايراني نیز با استقبال از قدرتگيري رضاخان قدرت او را مشروع بدانند. اين طرح در نوع خود تا حدي موفق شد و رضاخان در 1919میلادی با كودتاي قدمبهقدم، قدرت را در ايران بهدست گرفت.
بهائیت در سايه حمايت پهلويها
در دوره استبدادي خاندان پهلوي اين فرقه رشد چشمگير يافت، بهگونهاي كه چنين فضاي آزادي در هيچ دورهاي نداشتند. اگر دولت قاجار بهائیان را حمایت میکرد، حمايتهاي عصر پهلوي بیش از آنان بود. ميرزا آقاخان نوري از بهائیان حمايت كرد و از اعدام شخص بهاءالله (رهبر بهائیان) جلوگيري نمود، ولي آشكار نميتوانست از آنان حمايت کند و يا مردان بهايي را در رأس قدرت و حكومت و يا مشاغل مهم دولتي بگمارد. اين زمينه هرگز در دوره قاجاريه مساعد نشد بلكه آنها بر اثر فشارهاي اجتماعي و مذهبي و ناامني به كشورهاي مجاور مهاجرت كردند، چنانكه صبحي در خاطرات خود مينويسد كه آواره شهرهاي مختلف بودهاند. اما در دوره پهلوی آنها در رأس امور حساس قرار داشتند.
رضاخان و بهائيان
فردوست در خاطرات خود از گرايش و علاقه شديد رضاخان به بهائیان پرده برمیدارد و از روابط حسنه رضاخان با بهائیان یاد میکند. به نقل فردوست، رضاخان اسدالله صنيعي را كه بهايي طراز اول بهشمار میرفت، آجودان مخصوص محمدرضا كرد. صنيعي بعدها در زمان نخستوزیری علم، حسنعلي منصور و بهخصوص هويدا به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسيد. با وجود این، نفوذ اصلي بهائیت در دوران عبدالكريم ايادي بود. ايادي از خانواده طراز اول بهائیت بود. او به اين دليل نام فاميل «ايادي» داشت كه پدرش از «ايادي امرالله» يعني چند نفر خواص اطراف عباس افندي بود. ايادي با نفوذي كه نزد محمدرضا كسب كرد، بهائیان را به مقامات عالي رساند. او مسلماً در رساندن اميرعباس هويدا (بهايي) به نخستوزيري نقشی مهم داشت. در زمان هويدا كار بهاييها دیگر تمام بود و مقامات عالي مملكت توسط آنها بهراحتي اشغال ميشد. پدر هويدا نيز مثل پدر ايادي از خواص عباس افندي و گويا نويسنده مخصوص او بوده است. تنها يكبار موقعيت بهائیت به خطر افتاد؛ زماني كه مرحوم فلسفي واعظ معروف حملات شديدي را عليه بهائیت آغاز كرد. از جهات دشمنی رضاخان با روحانيان، مسئله مخالفت روحانيان با بهائیان بود. او از سوی اربابان خود دستور داشت که با بهائیان بهنرمي برخورد كند؛ چون قدرت استبدادي رضاخان و پيدايش بهائیت از يك پدر و مادر بودند. لذا لازم بود كه رضاخان (استبدادگر بزرگ تاريخ معاصر) با بهائیان كه برادر تني بودند، با هم سازش داشته باشند. بر همين اساس، رضاخان با چهرههاي بيدار روحانيت مثل شهيد مدرس اينگونه برخورد كرد و بسياري از مبارزان و مخالفان مذهبي را از ميان برداشت و در عوض براي فرزندش كه وليعهد و پادشاه آينده ايران بود، مربي و آجودانباشي بهايي را استخدام كرد تا او را بهايي تربیت کنند يا شايد تحتنظر كامل استعمارگران قرار بگيرند. با مطالعه روند تخريب ارزشهاي مذهبي در عصر پهلوي چنين برميآيد كه بهائیان در ايران كاملاً از طرف خاندان پهلوي حمايت ميشدند و مأموریت مهم خاندان پهلوي و بهائیان، نابودي كامل تمام مؤسسات اسلامي و سركوب مبارزهها و نهضتهاي ديني بوده است. محمدرضا با مخالفت گسترده علماي بزرگ و مراجع ديني شيعه، بهاقتضاي مصلحت مجبور شد که دستور تخريب حضيرةالقدس، مركز تجمع بهائیان تهران را صادر كند. آنگاه ايادي كه مربي او بود، براي مدتي از تهران خارج شد و نهماه بعد به ايران برگشت. بهطور كلي، دوران محمدرضا، بهائیان ترقي بسيار كردند و ثروتمند شدند. آنان در انحطاط اقتصاد ايران بسیار کوشیدند. به نقل فردوست، در حدود سالهاي 51 و 52 شمسی سرلشکر ضرغام که مدتي وزير دارايي و مدتي هم مديرعامل بانك اصناف بود، به رياست اتكا (سازمان تداركاتي ارتش) منصوب شد. با وجود آنکه اجناس ارزانتر در ايران تهيهشدنی بود، ايادي او را از كار بركنار كرد و افسر ديگري را به اين سمت گمارد تا او اجناس مورد نياز را بیواسطه از خارج وارد کند.
بهائیان بدون اجازه عكا حق پذیرفتن مشاغل سياسي را نداشتهاند و تنها بايد تلاش میکردهاند كه در فعاليتهاي تجاري و كشاورزي پيشرفت كنند. بر اساس همين اصل، وقتی فردوست از سپهبد صنيعي پرسيد كه چگونه شغل سياسي پذيرفتهايد، سپهبد به اجازه عكا اشاره کرده كه در موارد استثنايي و مهم اين نوع مشاغل را میپذيرفتهاند. در واقع بهائیت تصور داشته كه ايران ارض موعود است، مانند صهيونيسمهای غرب كه با ايده سرزمين موعود، در قلب جهان اسلام (فلسطین) با حمايت امپرياليسم برای تشكيل كشور، به قتل و خونريزي مسلمانان و بحرانآفريني در منطقه خاورميانه پرداختهاند. به گفته فردوست، بهاييها احساس ايراني بودن نداشتهاند و اين افراد جاسوسهاي بالفطره بودهاند.
رضاخان و پسرش نهتنها به نفوذ بهاييها حساسيت نداشتند، بلكه خود محمدرضا گفته بود كه افراد بهايي در مشاغل مهم و حساس مفيدند، چون عليه دولت توطئه نميكنند. فردوست این ادعا را از مقام موثقي نقل ميكند. بهائیاني كه به مقامات حساس ميرسيدند، از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعه بهائیت استفاده ميكردند تا از اين طريق اقتصاد مملكت را بهدست گيرند. به گفته فردوست، بهائیان بسيار ثروتمند بودند، مانند نعيمي پدرزن خسرواني که از مقامات مهم بهائیت بوده است. آبادي حديقه (شرق اقدسيه) متعلق به بهايي بوده و برخلاف سنت دهداري كه اراضي جنوب يك ده تا ده بعدي متعلق به ده شمالي است، بهاييها اراضي شمالي حديقه را تا قله كوه ديواركشي و تصرف كرده بودند. آنان در اتوبان تهران كرج (نرسيده به كرج سمت راست) نيز اراضي وسيعي را تصرف كرده و گنبد آبيرنگي به پا كرده بودند.
بهائیان با حمايت افرادي مثل هژير يزداني زمينهاي وسيعي از كشاورزان را تصرف ميكردند و ايادي نيز پشت قضيه از آنها حمايت ميكرد تا بدين وسيله اراضي بسياري را تصرف نمايند. هژير با حمايت ايادي تبديل به فئودال بزرگی شده بود و اراضي وسيعي را در باختران، مازندران، اصفهان، (سمنان) و...، با همين شیوه زورگيري و حمايتهاي قانوني ايادي تصاحب كرده بود.
بهائیت در دوران رضاخان و قدرت استبدادي او به دربار پهلوي نفوذ کرد و محمدرضا تحت نظر آنان تربيت يافت. بهائیت در دوران او در ايران توسعه عجيبي يافت و آنان بر مبناي انگيزه و مشكلات مالي، به بهائیان گراییدند و به مسلك آنان درميآمدند.
عوامل مهم رشد بهائیت در ايران عصر پهلوي
فقر و گرفتاريهاي مالي، از عوامل مهم گرایش افراد به بهائیان بود. بهائیان بسیاری از گرفتاران و مستمندان مالی را تطمیع کرده بودند. موارد زیادی از نظر مالی گرفتار بودند كه با تطمیع مبلغان گرفتار بهائیت میشدند.
از سوی دیگر، زنان زيبا و دختران بهائی آراستهظاهر، دام بزرگی بر سر راه جوانان جهت گرفتار شدن در انواع مفاسد فكري و اخلاقي بهشمار میرفتند. بهائیان برای تبليغ و رونق كار خود جوانان فراواني را به دام انداختند. آنان براي نيل به اين مقصود احكام فريبنده شرعي نيز از خود ساختند تا بدين وسيله به تخريب آينده كشورهاي اسلامي و خالي كردن آنها از نخبگان و جوانان برومند دست یابند. بهائیان بهخوبي دريافتند كه جوانان آيندهسازان كشورها و مديران و دانشمندان آينده هر كشورند. از اینروي، آنان علاوهبر اینکه با سلاح اختلاط فكري به جنگ تشيع آمدند، از راه خالي كردن درون جوانان و از بين بردن غيرت و شهامت آنان با ترويج انواع مفاسد اخلاقي به نابودي اين سرمايهها برآمدند و دختران بهايي را برای جلب جوانان مناسب ديدند و از اين راه عدهاي را گمراه نمودند.
حمايت حكومت استبدادي از استخدام بهائیان در امور دولتي عامل مهم ديگر در گرایش به بهائیت بود. پهلويها، بهائیان را بيخطر و براي مقابله با براندازي نيروهاي آشوبگر مناسب میدانستند. از اينروي مدتها بهائیان با آزادي كامل در فرقههاي استخدامي مذهب خود را بهايي مينوشتند و آن را با افتخار تلقي ميكردند؛ چون هوادار داشتند. شركت نفت ازجمله مراكز مهم استخدام بهائیان بهشمار میرفت.
رشد و رونق بهائیت در دوره پهلويها بسیار چشمگیر مینمود، زیرا ايران از هر لحاظ بهطور كامل بهدست بيگانگان افتاده بود. دستيابي بهائیان ايران به قدرت، در توسعه جمعيتي آنان در خارج از كشور نيز تأثير مستقیم داشت؛ چون از نظر مالي از طرف بهائیان ايران كه بسياري از آنها در مناصب دولتي نفوذ داشتند؛ حمايت ميشدند و حتي از طرف دربار پهلوي كمكهاي مالي دريافت ميكردند.
صبحي يكي از مبلغان و رجال مهم بهايي كه بعد از كار بهائیان پرده برداشت و از اين فرقه برگشت، از بهائیاني بود كه در راديو ايران قصه ميگفته است. چهبسا مدتها به تبليغ آيين بهائیت نيز پرداخته است. بهائیان در دوره پهلوي با حمايتهاي درباريان، با آزادي كامل در تمام نقاط ايران مبلّغ داشتند. آنان حتي در روستاها، نفوذ داشتند و پيرواني براي خود دستوپا كرده بودند. مردم سادهدل در شهرهاي مختلف و روستاها با اين خيال كه بهائيگري جنبش جديدی است كه همه بايد با آن آشنا گردند، فريفته سخنان مبلّغان منحرف بهايي شدند، بدون اینکه از مفاسد و عواقب شوم اين عضويت باخبر باشند. روشنفکران مذهبی در عصر پهلوي كه در مقابل بهائیت مقاومت ميكردند، همه سركوب میشدند و محدود بودند، ولي مبلّغان بهايي با آزادي كامل در ايران تبليغ ميكردند. برخي از رجال دربار پهلوي نقش بسزايي در رشد بهائیت در ايران داشتند؛ نقش هويدا بسيار مهمتر و آشكارتر از نقش ميرزا آقاخان نوري در تأسیس بهائیت بود. بر اساس اظهارات فردوست، وابستگي بهائیان به درباريان و درباريان به بهائیان وقتي روشن ميشود كه اسناد درباره آنها را بهخوبي بررسي کنیم و به پیوند میان صهیونیسم و بهائیت پی ببریم:
الف) سند اول
بهائیت هویدا در دوران صدارتش شهرتی وسيع يافت. ابقای هویدا به نخستوزيري كه از نظر احساسات مذهبي مردم به شدت منفور بود، عمق بياعتنايي شاه به افكار عمومي را نشان ميداد. در زمينه ارتباط هويدا با فرقه ضاله بهائیت به ذكر دو سند بسنده ميكنيم: سند اول نامه مورخ 12/6/1343 است كه گویا يكي از سران جامعه بهائیت به نام قاسم اشراقي به مناسبت تصادف هويدا در جاده شمال و شكستهشدن پاي او براي دکتر فرهنگ مهر ارسال داشته و در آن تأسف خود را از اين حادثه ابراز داشته است.
جناب آقاي دكتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارايي!
به مناسبت پيشآمدي كه براي جناب آقاي هويدا وزير محترم دارايي رخ داده، خواهشمند است مراتب تأثر و تأسف اينجانب و برادرانم را به عموم هممسلكان (بهائیان) و بهخصوص جناب آقاي ثابت پاسال، مدير محترم تلويزيون ايران كه بزرگترين خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرماييد.
احترامات فائقه را تقديم ميدارد
قاسم اشراقي
از اين سند مهم ميتوان استنباط كرد كه نهتنها هويدا بهعنوان مهمترين عنصر حكومتي وابسته به بهائیان بود، بلكه اكثر مديران ادارات و سازمانها بهايي بودهاند. ثابت مدير صدا و سيماي ايران كه از او بهعنوان بزرگترين خدمتگزار فرقه ياد كرده، بهاييمسلك بوده و هيچ استبعادي ندارد كه با اين گرايش حاكمان به بهائیت، هيئت حاكمه ايران يا بدنه اصلي تشكيلات سياسي ايران بهائي بوده باشند، چنانكه معاونت وزارتخانهاي مهم مثل وزارت دارايي وقت (فرهنگي) بهائي بوده و براي حمايت از بهائیان اقدامات مهمي انجام داده است. وزارت دارايي در تشكيلات اداري از مهمترين ادارات دولتي ايران بهشمار میرفته كه با رياست بهائیان اداره ميشده است.
ب) سند دوم
فردوست از ردههاي مهم ساواك و از مهرههاي اساسي آن بهشمار ميرفته است. در گزارش مورخ 19/5/1350 درباره جلسه مشترك بهائیان با صاحب منصبان پهلوي چنين آمده است:
جلسهاي با شركت دوازده نفر از بهائیان ناحيه دو شيراز در منزل آقاي هوشمند و زير نظر آقاي فرهنگي تشكيل گرديد. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتي از كتاب لوح احمد و ايقان (کتاب بهائیان)، فرهنگي و هوشمند پيرامون وضع اقتصادي بهائیان در ايران صحبت كردند. فرهنگي اظهار داشت: بهائیان در كشورهاي اسلامي پيروز هستند و ميتوانند هرچيزي را كه ميخواهند بگيرند؛ تمام سرمايههاي بانكي و ادارات و رواج پول در ايران مربوط به بهائیان و كليميان ميباشد؛ تمام آسمانخراشهاي تهران، شيراز و اصفهان مال بهائیان است؛ چرخ اقتصاد اين مملكت بهدست بهائیان و كليميان ميچرخد؛ شخص هويدا بهاييزاده است؛ عدهاي از مأمورين مخفي ايران كه دربار شاهنشاهي ميباشند، ميخواهند هويدا را محكوم كنند، ولي او يكي از بهترين خادمين امرالله است. امسال مبلغ 25 هزار تومان به محفل ما (بهائیان) كمك نموده است. آقايان بهائیان نگذاريد كمر مسلمانان راست شود. نام شركتكنندگان جلسه:
1.فرهاد روحاني؛ 2. دانيال روحاني؛ 3. ثناءالله زارعيان؛ 4. قاسم كريميان؛ 5 . هدايت؛ 6. وسيح الله؛ 7. ناصر؛ 8. ضياءالله فرهنگي؛ 9. قدرت الله كمالي؛ 10. محمدعلي هوشمند.
اكثر فرماندهان و رجال عصر پهلوي با هر عقيدهاي كه داشتند، به انتصاب هويداي بهايي به مسئوليت كابينه و نخستوزيري اعتراض كردند.
در متن صورت جلسه، كليميان (يهوديان صهيونيسم) در كنار بهائیان به عنوان قطب اقتصادي مطرح ميشوند. مركز بهائیت و صهيونيسم در سرزمين فلسطين قرار گرفته است. اين دو فرقه گمراه در پی تخريب چهره دو دين بزرگ اسلام و يهود بودهاند. دين موسي انسانها را داراي كرامت میداند. تقوا و زهد و توجه به آرمانهاي الهي اساس یهودیت است. رفتار صهيونيسم جهاني هرگز با روح این دين بزرگ الهي سازگاري ندارد. صهيونيسم انديشهای سرمايهداري بود كه براي درگير كردن اسلام با دين موسي بهوجود آمد، چنانكه عدهاي قدرتطلب مسيحيت را مدتها در قبال اسلام قرار دادند و جنگهاي صليبي را به راه انداختند. جهان سرمايهداري و امپرياليسم با طرح مسئله كشور اسرائیل در قلب جهان اسلام در فكر مقابله با اسلام از طريق دين ديگري بودند، چنانکه در دين اسلام فرقههاي ديگري نیز بهوجود آوردند؛ فرقه وهابيت و قاديانيه و بهائیت هريك با اهداف خاص در مناطق مختلف اسلام بهوجود آمدند. پشتوانه اين فرقهها، امپرياليسم و استعمار است. بهائیت و صهيونيسم تشابهات فراواني دارند و گرايش و تلاش اين دو براي انباشت ثروت و بلعیدن طلا و آثار عتيقه كشورهاي اسلامي و آثار فرهنگي و مخطوطات، از ویژگیهای مشترك اين دو فرقه است. صهيونيسم نوآوري و بدعت در دين حضرت موسي و بهائيسم نوآوري و بدعت در دين اسلام بهشمار میروند. اين دو انديشه بايد بر اساس طرحهاي استعماري و سرمايهداري در بهترين سرزمين اسلامی متمركز گردند و به تخريب و درگيركردن پيروان اديان مختلف بپردازند. منطقه استراتژيك خاورميانه مركز ثقل و پيدايش اديان بزرگ جهان است.
نظريه برخورد تمدنها كه تئوريسینهاي غرب و امريكا آن را مطرح نمودند و نیز قضيه هولوكاست، طرحی را پی میگیرند که در پی آن، يهوديان و پيروان مذهب يهود با مسلمانان و مسيحيان درگير شوند؛ چون در قضيه هولوكاست، علاوهبر حمايت از تشكيل كشور فلسطين عامل كشتار يهوديان و كشندگان آن، کسانی غير از مسيحيان نبودهاند. تشكيل اسرائیل و اجتماع صهيونيسم و بهائیت، با بحران فكري، جغرافيايي و ملي مواجه گرديده است. نظريه برخورد تمدنها نيز تكميلكننده این بحرانها بهشمار میرود. يكي از رهبران بهائیت درباره پيوند صهيونيسم و بهائیت چنين میانگارد كه جوانترين اديان بهتر است از تازهترين كشورهاي جهان (اسرائیل) نشوونما یابد و درواقع، بهائیت و اسرائیل را چون حلقههاي زنجير به هم پيوند خورده میپندارند.
پيوند بهائیت و صهيونيسم از جهات فراوانی قابل تحلیل و بررسی است؛ چون ريشه هردو آنها به امپرياليسم برميگردد و هردو میخواهند از چند جهت برای رسیدن به هدف مشترک به اسلام ضربه زنند:
1. از جهت فيزيولوژي و اختلاف جغرافيايي؛
2. از جهت عقيدتي كه تشيع را در مركز خاورميانه متزلزل كنند؛
3. غارت ثروتهاي منطقه خاورميانه و كشورهاي اسلامي؛
4. ضربه زدن به مرجعيت شيعه؛
5. از بين بردن انديشه موعودگرايي در تشيع و جهان اسلام؛
6 . محو و نابودي ارزشهاي اسلام و خرافي جلوه دادن احكام دين و كتابهاي آسماني؛
7. مخدوش كردن باورهاي شيعه اثناعشري از جمله امامت و موعود.
امام خميني در مقابل رژيم استبدادي طاغوت به مبارزه برخاست، در حاليكه رژيم پهلوي از هواداران بزرگ رژيم اشغالگر بود. امام در گفتار خود تصريح نمود كه چرا شاه همواره بر سخن نگفتن از اسرائیل تأکید میورزد! اين بيان امام، اشاره به پيوند دو رژيم و حمايتهاي بيدريغ پهلوي از صهيونيسم بوده است؛ چون محمدرضا درباره بهائیت نیز چنین هواداری میکرد و با روحانیت بهعلت مقابله با بهائیان دشمنی مینمود. وی ميلياردها دلار از ثروت جهان اسلام و پول نفت ايران را صرف منافع صهيونيستي و پايهگذاري رژيم اشغالگر قدس ميکرد. مبارزه مرجعيت با صهيونيسم و استبداد، آنان را بر آن ميداشت كه براي سركوب و تضعيف مرجعيت توطئه بچینند؛ چون آنچه جهان اسلام را در مقابل توطئه بزرگ استعمارگران در خاورميانه بيدار مينمود، قدرت مرجعيت ديني و رهبران مذهبي بود. از اینروي آنان براي سركوبي اين نهاد باسابقه و مباني فكري آن متمركز شدند و با نگاه به آنکه انديشه و اعتقاد به ظهور منجي، در تمام مذاهب آسماني ديده ميشود، بر آن بودند كه اسلام و تشيع را بهصورت خرافه و عقايد بياساس و بدون پشتوانه وحياني بنمایانند تا انديشه موعودگرايي را در اديان ديگر نشان دهند. بهائیت در اين طرحريزي به ارائه عقايد سخیف و بياساس، با آنان همپيمان شد. اگر دست استعمارگران در پيدايش اين فرقه گمراه ناديده يا ناپيدا تصور شود و اگر در صغرا و كبراي قضيه (پیدایش باب و بهأ) ترديد گردد، نتيجه قضيه بسيار آشكار نشان میدهد که بهوجود آورندگان رژيم صهيونيستي در شكلگيري منطقه مختص به صهيونيستها در قلب جهان اسلام و بهترين سرزمين، به اندازه تأسیس انديشه بابيت و بهائیت در قلب انديشه اسلامي نقش آفريدهاند، شيعه بهمنزله قلب اسلام و چكيده تمام اصول اسلام است. آنان بهخوبي دريافتهاند كه حيات اسلام به شيعه است و اگر شيعه و آموزههاي امامت را از اسلام بگيرند، از دين كامل و خاتم چيزي جز خمودي و عقايد جبرگرايانه و قشريگري باقي نخواهد ماند همواره در طول تاريخ با ظلم و ستم سازش نموده و در مقابل حاكمان زورمدار و حيلهگر هيچ حركت اصلاحي به خود نديده است، چنانکه امروز کشورهای عربی سنیمذهب با رژیم اشغالگر اسرائیل هیچ مشکلی ندارند و انديشههاي صوفيانه و سازشكارانه در میان اهلسنت رشد كرده است. اهلسنت هرگز نظير تشيع به سرنوشت انسان و قيام در مقابل ظلم نیندیشیده و برای مردم و جامعه، نقشي در اداره زندگي خود قائل نبودهاند. تنها تشيع اصيل، با الهام از قيام امام حسين(ع) در مقابل ظلم، استبداد، فساد و استعمار دست به شمشير برده و با آنها جنگيده و آنها را در نقاط مختلف دچار مشکل کرده و مانع از رسیدن آنها به اهدافشان شده است.
شهادت براي شيعه مفهومي دارد كه آنان را به قيام فراخوانده است. از اینروي قلب تپنده و حياتبخش جهان اسلام، در مبارزه با استعمار پيشگام بوده است. اين حيات شيعه از نهال امامت میشکفد و قلب و حيات تشيع به امامت وابسته و از آن اميد ميگيرد. تشیع با اعتقاد به امامت حضرت مهدي(عج) كامل و پوينده است. استعمار بر اين عقيده رشك ميبرد و برای بهوجود آوردن فرقههاي باطل بر محوريت تخريب تشیع سرمایه میگذارد و بر همين اساس، از فرقه آقاخانيه اسماعيليه هواداری میکند. حمایت از فرقه قاديانيه در شبهقاره هند و هواداری از وهابيت در مقابل عقايد شيعه و اینک نظاميگري، به انگیزه درگیری با عقاید شیعیان بوده است. آنان با تأسیس جبهه دومي بر ضد شیعه، از درون انديشه سلفيگري (وهابيت) با عناويني چون طالبان، القاعده و سپاه صحابه و... و به بهانه مقابله با تروريست خودساخته، به مناطق اسلامي تهاجم نظامي میکنند. همه اين ترفندها برای مبارزه با تشيع و سركوبي انديشه اميد به آينده است كه امروز از سرزمين ايران به رهبري مرجعيت برخاسته است. آنان میدانند که اگر بيداري و وحدت امت اسلام در ميان نباشد و نیز شيعه نابود شود، تمام اسلام از بين ميرود، اما هرگز چنين اتفاقي روي نخواهد داد.
یکی از بهائیهای توبه کرده و به دامن اهلبیت بازآمده، درباره شکلگیری و پیوند بهائیت با صهیونیسم، عامل اصلی برگشت خود را تناقضگویی شدید بهائیان و رهبران آن یاد میکند که هرگز پیروان بهائیت را اقناع ایدئولوژیک نمیسازد. این آیین هرگز نتوانسته تشنگان حقایق را اقناع کند؛ چون اساساً مبنا و ریشه ندارد. آنان برای جذب جوانان به این کیش ابتدا از طریق عشق مجازی وارد میشوند و آنان را اغفال مینماید، آنگاه برای رهبران بهائیت، قداست ظاهری و دروغینی ایجاد میکنند و آنان را گمراه مینمایند. وی با خواندن کتابهای فضلاله صبحی و عبدالحسین آیتی (آواره) که هردو از بهائیت برگشتهاند، به پوشالی بودن بهائیت پی برده است. او همچنین کتاب جمال الهی آیتالله موسوی اردبیلی را نیز مطالعه کرده است. خانم مهناز رئوفی اظهار میدارد که بهائیت منشأ سیاسی و کارکردهای استعماری دارد. اسرائیل، انگلیس و قدرتهای استعماری دیگر، تشکیلات بهائیت را در ایران حمایت میکنند. اسرائیل با تمام توان از این فرقه انحرافی حمایت مینماید.
صبحی که از پیشگامان و مبلغان و پیروان سرسخت عبدالبهأ بود، درباره پیدایش و پیوند بهائیت با صهیونیسم، معتقد است که بیشتر بهائیان جهودند (یهودی هستند). از اینرو، حامیان سرسخت بهائیت که سیاهیلشکر شده و در ترویج این آیین از ثروت و چیزهای دیگر مایه گذاشتهاند صهیونیستها بودهاند؛ صهیونیستی که خود ساخته دست امپریالیسم است. با اجتماع صهیونیستها در پیرامون بهائیان، برای آنان هیمنه و شکوهی حاصل شده که خود در ترویج کار آنان بسیار تأثیر گذارده و برخی از افراد سادهدل را به آیین بهائیت جذب و اغفال نموده است.
اسرائیل اولین حکومتی بوده که مسلک بهائی را به گونه جهانی در اسرائیل به رسمیت شناخت. این وفاداری صهیونیسمها پاسخی در برابر استقبال و حمایت رهبر بهائیان شوقی افندی معلومالحال از تشکیل حکومت غاصب اسرائیل در قلب جهان اسلام است. و افندی حکومت اسرائیل را از امور الهی و پیشبینی شده قلمداد کرده و بر حقانیت آن صحه گذارده است. وی در اینباره به شورای بینالمللی بهائیان که خود بهوجود آورده، سه وظیفه مهم را توصیه نموده است: اولین وظیفه پس از تأسیس دولت اسرائیل برقراری روابط حسنه و دوستانه با اسرائیل است که آینده بهائیت را به آن مرتبط میکند. وی همچنین طی نقشه دهساله خود ضمن هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولتهای جهانی ترجیح داده و به بهائیان سفارش میکند که محافل روحانی بهائیان را تنها در اسرائیل و ارض اقدس با توجه به قوانین این حکومت جدید بهوجود آورند، ولی در کشورهایی نظیر ایران رعایت قوانین این کشورها را لازم نمیداند. نرمان نیویچ، دادستان وقت اسرائیل در پاسخ وفاداری شوقی افندی بهائیت را در ردیف سه دین مهم بزرگ جهان (یهود، مسیح و اسلام) قرار داده و فلسطین را مرکز چهار دین بزرگ میشمارد.
از مشترکات و پیوندهای دیگر بهائیت و صهیونیسم این است که هردو در ترویج آیین خود با خشونت و تندی برخورد نمیکنند، مگر به اهل اسلام و شیعه. بهائیان با دیگر ملتها بهنرمی برخورد میکنند و از راه تزویر و تدلیس به معرفی آیین خود اقدام میکنند. اما در برخورد با مسلمانان علاوهبر تخریب ارزشهای اسلامی و مقدسات، از تخریب و ترور و غارت اموال مسلمانان نیز دریغ نمیکنند، چنانکه صهیونیستها در اشغال و تخریب خانهها و غارت و دزدی اموال مسلمانان در فلسطین و از غارت و دزدی وسایل و آثار باستانی و عتیقه دیگر کشورهای اسلامی خصوصاً ایران هیچ کوتاهی نداشتهاند. نقل شده که صهیونیستها در دوران تاریک پهلوی و قاجار در لباس و حرفه پیمانکاران و مهندسان با شناسایی مراکز آثار تاریخی مثل سلطانیه و زیویه و... به غارت آثار تاریخی ایران اقدام کردهاند و آنها را جهت تشکیل دولت غاصب اسرائیل به فلسطین میفرستادهاند و از بهائیان ایران و سایر کشورها نیز خواستهاند در آینده ثروتهای کلان و زمینهای مرغوب را تصرف کنند و از این راه بر تسلط خود در جهان اسلام بیفزایند. این درسی است که آنها از استعمار پیر و پدر نامشروع خود آموختهاند. تدفین رهبران بهائی در سرزمینهای در تصرف دولت غاصب اسرائیل، سرنخی دیگر برای برداشتن پرده از پیوند مبنایی این دو فرقه گمراه است. ترور و جاسوسی بر ضد شخصیتهای اسلامی، جهان اسلام و نظام جمهوری اسلامی نیز از دیگر ویژگیهای پیوند دهنده صهیونها و بهائی بهشمار میرود. جاسوسان اسرائیل در کشورهای مختلف با ایجاد تنش و ترور آن را بهنام نظام اسلامی نسبت میدهند و در تخریب وجهه نظام اسلامی در سطح بینالملل میکوشند. بهائیان نیز بیشتر چهره جاسوسی دارند و بدون اظهار مرام خود جاسوسی میکنند. شخص عبدالبهاء و میرزا حسینعلی نوری سالها جاسوس انگلیس و روس بودهاند و در ایران بر خیانت به وطن معروفند؛ ترورهایی که آنان در عصر مشروطه به راه انداختند. همه این خیانتپیشگیها و خیانتگریها از این دو فرقه شوم برخاسته است.
از دیگر مصادیق پیوند آنها میتوان به حمایت آنها از گروههای ضد اسلامی اشاره کرد که هرجا گروهی بر ضد جهان اسلام اقدام کند، مورد حمایت این دو فرقه گمراه قرار میگیرد که دشمنی سرسخت آنان با مسلمانان را نشان میدهد.
نتیجه
1. شناخت دقیق مبانی و علل شکلگیری صهیونیسم و بهائیت ما را به مقابله هشیارانه فرامیخواند تا در مقابل اهداف و آرمانهای آنها با شناخت آسیبها، مرزها و گسلها در مسائل فرهنگی و اجتماعی برنامهریزی کرده و مقابله نماییم.
2. مسئولان فرهنگی کشور پس از شناختن آسیبها و آفتهایی که سبب نفوذ فرقههای انحرافی در بین جوانان و قشرهای اجتماعی شده و آنها را به انحراف میکشاند، ابزارهایی را جهت مقابله آماده سازند و از ترویج فرهنگ ابتذال در غالب این فرقهها جلوگیری کنند.
3. با توجه به اینکه این دو فرقه سیاسی و فرهنگی از امپریالیسم سرچشمه میگیرند و امپریالیسم جهت استثمار ملتهای جهان سوم و کشورهای اسلامی، برنامههایی با ساختار سرمایهداری و استعمار دارد، برای رویارویی با آنها باید به برنامههایی برای حفظ هویت اصیل اسلامی و ملی پرداخت؛ برنامههایی که در مقابل اهداف استعماری کاربردی باشد، چنانکه امروز بهوضوح مطرح شده که قشر جوان را با آلوده کردن به انواع مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر و آلودگیهای جنسی میتوانند تخریب کنند. مسئولان فرهنگی برای رویارویی با این برنامهها باید تدابیر لازم را اتخاذ و عملی نمایند.
4. استفاده از مفاهیم قرآنی و فرهنگ اسلامی و تبیین آنها به زبان نو و به شیوههای هنری از طریق ابزارهای موجود میتواند از راههای مقابله باشد.
5. ایجاد زمینه اشتغال جوانان و حفاظت از آنان به هرطریق ممکن و تربیت صحیح از دوران کودکی و آموزشهای ابتدایی و راهنمایی، از اموری است که میتواند با برنامهریزی از آلودگی جوانان پیشگیری کند.
6. فرهنگ از اساسیترین عناصر هویتی و تمدنی است. برای حفظ هویت باید فرهنگ یک ملت را نگاه داشت. بایسته است مسئولان کشور برای پاسداری از فرهنگ ملی و بازسازی فرهنگ اسلامی و تزریق آن در جامعه، از طریق ابزارهای آموزشی از مهد کودک تا دانشگاه در ساختن نسل آینده و واکسینه کردن آنان در مقابل صدمات فرهنگی اقدامات مقتضی را انجام بدهند.
7. کاربردی شدن این برنامهها به تربیت متولیان امین و متعهد فرهنگی نیاز دارد که هیچگونه برنامهای در اینباره اندیشیده نشده است. وضعیتی که امروز جامعه علمی و فرهنگی را آزار داده و جامعه را در معرض آسیبها قرار میدهد، همین مسئله است که باید به آن توجه شود.
8. برای شناخت درست علل پیدایش فرقههایی چون بهائیت در ایران، توجه به تاریخ اجتماعی ایران ضروری است تا از این راه آسیبها را بشناسند و با آن مقابله کنند.
9. اطلاعرسانی در رسانههای عمومی در بازسازی فرهنگی و احیای هویت اسلامی مهم است، از اینرو، شناساندن این فرقهها و کارهای خلاف و ناشایستشان در روشنگری قشر جوان میتواند تأثیر بگذارد.
10. حرکت مراکز تبلیغی در مسیر بالا بردن عقلانیت جامعه با استفاده از سیره معصومان نیز از راهکارهای مهم برای مقابله با ترویج فرقههای خرافی است.
کد مطلب: 18