اثبات وجود امام عصر(عج) و احادیث امامت دو برادر
(استدلالها و شبههها)
(استدلالها و شبههها)
فاطمه جعفری
مریم خوشدل روحانی
حسین اترک
چکیدهمریم خوشدل روحانی
حسین اترک
بحث از امامت به ویژه امامت امام زمان(عج) یکی از مباحث مهم و اساسی در مذهب شیعه است، به گونهای که آنچه شیعه را از دیگر مذاهب اسلامی متمایز میسازد، همان اعتقاد به تولد و وجود امام زمان(عج) است. یکی از مسئولیتهای خطیر شیعیان، دفاع از این اعتقاد پایهای است و یکی از راههای دفاع از این اعتقاد، تمسّک جستن به روایاتی است که امامت اخوین را بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نمیداند.
از دیرباز، افرادی بودهاند که همواره با شبهههای بی اساس، وجود و تولد این آفتاب عالمتاب را زیر سؤال بردهاند. این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی میکوشد ضمن اثبات وجود امام زمان(عج) با استناد به روایات عدم جواز امامت اخوین بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)، به برخی شبهههایی پاسخ دهد که احمد الکاتب در کتاب الإمام المهدی حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة (2007 میلادی) در انکار وجود امام زمان(عج) مطرح کرده است.
بنا بر ادعای کاتب، روایات مربوط به عدم جواز امامت اخوین، خبر واحدند که شیخ طوسی آن را دویست سال بعد از شهادت امام عسکری(ع) مطرح کرده است و نمیتواند راهی برای اثبات وجود امام زمان(عج) باشد. بر اساس این تحقیق، علمای شیعه از زمان سعدبن عبدالله اشعری قمی که تقریبا معاصر با امام عسکری(ع) است، برای اثبات امامت امام زمان(ع) به این احادیث استدلال کردهاند. این احادیث نیز خبر واحد نیستند و آنچه کاتب در مورد دلیل امامت عبدالله افطح بیان میکند، درست نیست.
کلیدواژگان
حضرت مهدی(عج)، احمد کاتب، امامت اخوین، شبهات مهدوی، وجود امام عصر(عج).
مقدمه
ولادت و وجود امام عصر، حضرت حجت بن الحسن(عج) از مسائل مهم در موضوع مهدویت است و اثبات وجود امام دوازدهم از اساسیترین مباحث اعتقادی و کاربردی شیعه به شمار میرود. بسیاری از مسائل دیگر مانند غیبت امام و نقش امام غایب به اثبات ولادت و وجود آن حضرت بستگی دارد. دانشمندان شیعه برای اثبات این امر مهم، دلیلهای متعدی آوردهاند که به طورکلی، این دلیلها را به سه گروه کلامی، نقلی و تاریخی میتوان تقسیم کرد.
احمد الکاتب، عراقی و از نویسندگان عربزبان است. وی کتاب تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه را با ویرایش جدید (خلاصه کردن بخش اول و سوم کتاب) و با عنوان الامام المهدی، حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة در سال 2007 منتشر کرد. این کتاب دارای 244 صفحه و سه بخش است: بخش اول، نظریة الإمامة الإلهیة لأهل البیت (40 صفحه)؛ بخش دوم، الامام المهدی، حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة (163 صفحه)؛ بخش سوم، تطور فکر السیاسی الشیعی فی عصر الغیبه (35 صفحه). چنانکه از مقدمه کتاب جدید و حجم کل کتاب معلوم است، اصل سخن وی در بخش دوم است که به انکار وجود امام دوازدهم میپردازد.
وی به دنبال اثبات این مطلب است که امام عسکری(ع) هرگز فرزندی نداشته است و شیعیان به دلیل بحران فکری که پس از شهادت امام عسکری(ع) دچار آن شدند، ناچار به فرض کردن فرزندی خیالی برای امام عسکری(ع) شدند. در ادامه بحث ضمن اثبات وجود امام زمان(عج) با تمسک به احادیث عدم جواز امامت اخوین پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)، شبهههای کاتب را مطرح و نقد میکنیم.
بیان مسئله
یکی از بنیادیترین مسائل در امامت، تولد و وجود پر خیر و برکت حضرت حجت بن الحسن عسکری(عج) است. به همین دلیل، اعتقاد به این موضوع و دفاع از آن در برابر شبهههایی که آن وجود مقدس را زیر سؤال میبرند، یکی از وظایف اصلی و خطیر عالمان شیعه امامیه است. از این رو، این نوشتار میکوشد با استناد به روایاتی که امامت اخوین را بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نمیدانند، وجود امام زمان(عج) را ثابت کند و به شبهههای احمد الکاتب بر نبودن آن امام همام پاسخ دهد. وی معتقد است که امام زمان هرگز متولد نشده است؛ امام عسکری(ع) بر اساس شواهد تاریخی اصلا فرزندی نداشته است؛ جعفر، برادر امام عسکری(ع)، امام پس از وی بوده است و این بدان دلیل است که حدیث عدم جواز امامت اخوین بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)، خبر واحد است و شیعیان آن زمان از آن خبر نداشتند و بعد از دویست سال، اولین بار، شیخ طوسی آن را مطرح و بر آن پافشاری کرده است. این در حالی است که با بررسیهای صورت گرفته معلوم میشود این حدیث، خبر واحد نیست و خیلی پیشتر یعنی در زمان خود ائمه(علیهم السلام) نیز مطرح بوده است. در بیان ضرورت موضوع شاید بتوان به شرح همین نکته بسنده کرد که پایه و اساس تشیع و افتراق آن با اهل تسنن، اعتقاد به وجود امام(ع) است. امامت از اصول مذهب امامیه به شمار میرود و در حال حاضر، امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن(علیهم السلام)، مصداق آن است. نظام مرجعیت و ولایت فقهای شیعه یعنی نظام اجتماعی و سیاسی شیعه نیز بر پایۀ وجود امامی زنده (حیّ) پایهگذاری شده است و آنان، نایبان امامی غایب، اما موجود هستند. بنابراین، اثبات وجود امام دوازدهم از اساسیترین مباحث اعتقادی شیعه است و در این موضوع نیز عدم جواز امامت دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) که از زمان حضرت علی(ع) نقل شده است، اهمیت فراوان و جایگاهی خاص دارد. حال پرسش اساسی این است که:
1. روایت عدم جواز امامت دو برادر پس از امام حسن و امام حسین چگونه امامت امام زمان(عج) را اثبات میکند؟
2. این روایات از چه زمانی مطرح بوده است؟
3. این روایات چگونه روایتی هستند؟
استناد به روایت امتناع امامت اخوین برای اثبات وجود امام زمان(عج) عدهای از بزرگان و اندیشمندان برای اثبات وجود امام زمان(عج) به احادیث عدم جواز امامت اخوین استناد کردهاند. در این میان، عدهای از ایشان در اثبات ولادت امام عصر(عج) و عده ای دیگر در اثبات امامتشان به این احادیث تمسک جستهاند.
اشعری قمی مینویسد:
فرقه امامیه پس از شهادت امام عسکری(ع) معتقد بودند که زمین از حجت خداوند خالی نمیشود و این حجت لامحاله، فرزند امام عسکری است که به عدل قیام خواهد کرد؛ آن چنانکه سنت گذشته نیز چنین بوده و امام بعدی، فرزند امام قبلی است و امامت بین اخوین بعد از امام حسن و امام حسین(ع) جایز نیست و این روش همیشگی و بهحق شیعه است. (اشعری قمی، 1360: 102)
شیخ صدوق نیز چنین میآورد:
به واسطه اخبار متواتره از ائمّه صادقین(ع) آگاه شدیم كه امامت پس از حسن و حسین(علیهم السلام) بایستى در اولاد امام باشد و در برادر و خویشاوند امام نیست. از این مقدّمات لازم مىآید كه امام از دنیا نرفته باشد، مگر آنكه امامى را از فرزندانش، جانشین خود ساخته باشد. چون امامت و وفات امام حسن عسكری(ع) درست است، ثابت مىشود كه یكى از فرزندانش، امام و جانشین او باشد. این استدلالى بر وجود اوست. (ابن بابویه، 1395: ج1: 183)
شیخ طوسی نیز به روایت عدم جواز امامت دو برادر تمسک جسته و معتقد است:
مشهور بین مذهب امامیه که هیچ اختلافی هم در آن وجود ندارد و اجماعی است، این موضوع است که امامت اخوین بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نیست. پس جعفر، برادر امام عسکری(ع) نمیتواند امام پس از وی باشد و قبول امامت وی باطل است و از این طریق، امامت امام زمان(عج) اثبات میشود ولو اینکه ایشان را به چشم نبینیم. (طوسی، 1425: 85 و 225)
بعدها بزرگانی همچون علامه مجلسی نیز سخنان این بزرگواران را تأیید و همین مطالب را در کتابهایشان بیان کردند. (مجلسی، 1403: ج51:186 و 213)
علاوه بر مواردی که بیان گردید، برخی علما نیز در ضمن نصوصی که برای اثبات ولادت آن بزرگوار بیان میکنند، برای اثبات امامت ایشان هم به این احادیث تمسک جستهاند. شیخ صدوق در بابی که به بیان دلایل ولادت امام زمان(عج) میپردازد، چنین روایت میکند:
محمّد بن عبداللَّه گوید: پس از درگذشت ابومحمّد(ع) نزد حكیمه، دختر امام جواد(ع) رفتم تا در موضوع حجّت و اختلاف مردم و حیرت آنها درباره او پرسش كنم. گفت: بنشین. من نشستم. سپس گفت: اى محمّد! خداى تعالى، زمین را از حجّتى ناطق یا صامت خالى نمىگذارد و آن را پس از حسن و حسین(علیهم السلام) در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین ساخته است. براى آنها نظیرى در زمین قرار نداده است جز اینكه خداى تعالى، فرزندان حسین را بر فرزندان حسن(علیهم السلام) برترى داد، همچنانكه فرزندان هارون را بر فرزندان موسى به فضل نبوّت برترى داد. (صدوق، 1395: ج1: 425)
نظیر همین روایت در کتابهای بزرگان دیگری همچون ابن عطیه (ابن عطیه، 1423: ج2: 594) و فتال نیشابوری (فتال نیشابوری، 1375: ج2: 257) و پس از ایشان، علامه مجلسی (مجلسی، 1403: ج52: 223) نیز بیان شده است که نشان میدهد آنان نیز به این موضوع اعتقاد داشتند و میدانستند که از دیرباز، یکی از راههای اثبات امامت امام زمان(عج)، تمسک به روایات عدم جواز امامت اخوین است که حکیمه خاتون، عمه امام زمان(عج) مطرح کرده است.
روایات وارده از ائمه(علیهم السلام) مبنی بر عدم جواز امامت دو برادر
مهمترین اشکالی که کاتب بر اساس آن، امامت امام زمان (عج) را زیر سؤال میبرد، جایز بودن امامت دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) است که به استناد آن، جعفر، برادر امام حسن عسکری(ع) میتواند امام بعد از وی باشد و به فرض کردن فرزندی برای امام حسن عسکری(ع) نیازی نیست. دلیل او بر مدعایش، خبر واحد بودن روایات دال بر عدم جواز امامت دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) است. وی مینویسد:
استدلال بر وجود فرزندی برای عسکری(ع)، بر مجموعهای از مقولات نقلیه تكیه میكند كه بعضی از این روایتها اخبار آحادند. این اخبار به حد ذاته نیاز به اثبات سند و دلالت دارند، مانند مقوله وراثت عمودی امامت و عدم جواز امامت در اخوین به جز امامت حسن و حسین(علیهم السلام). (کاتب، 1998: 141)
غلط بودن این ادعا را با بیان روایاتی از قدیمیترین و معتبرترین کتابهای روایی میتوان نشان داد و دریافت که این روایات از زمان مرحوم کلینی که با نواب اربعه امام زمان(عج) همعصر بود، مطرح بوده است و به هیچ وجه خبر واحد نیست.
حدیث اول
علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی از یونس از حسین بن ثویر بن ابی فاخته از ابی عبدالله(ع) روایت میکند که امام فرمود: هرگز امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین قرار نمیگیرد و تنها از علی بن حسین(ع) جاری میشود همچنان که خداوند عزوجل میفرماید: «در کتاب خدا، بعضی از اولوا الارحام بر بعضی دیگر اولویت دارند.» پس از علی بن حسین(ع) نیز جز در فرزندان و فرزندان فرزندان قرار نمیگیرد. (کلینی،1407: ج1: 285؛ صدوق، 1395: ج2: 414 و ج1: 207؛ طوسی، 1411: 225و 196)
در بررسی اسناد این روایات باید متذکر شد که راویان این حدیث تماما ثقه امامی هستند و این بدان معناست که این حدیث جزء احادیث صحیح بوده و هیچ اشکالی نه در سند و نه در مضمون آن وجود ندارد.
حدیث دوم
علی بن محمد از سهل بن زیاد از محمد بن ولید از یونس بن یعقوب از ابی عبدالله(ع) روایت میکند: از امام شنیدم که میفرمود: خداوند ابا دارد از اینکه امامت را پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین قرار دهد. (همان)
با بررسی اسناد این روایت روشن میشود این حدیث نیز مانند حدیث پیش، راویانی دارد که همگی امامی ثقه هستند و این حدیث نیز صحیح السند است.
حدیث سوم
محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن اسماعیل بن بزیع از ابی الحسن الرضا(ع) نقل میکند که از امام سؤال کردم: آیا امامت در عمو یا دایی قرار میگیرد؟ فرمود: خیر. گفتم: در برادر چه طور؟ فرمود: خیر. گفتم: پس در چه کسی هست؟ فرمود: در فرزندم _ و این موضوع و اتفاق در روزی بود که ایشان هنوز فرزندی نداشت. (کلینی،1407: ج1: 286)
بررسی اسناد این روایت نیز نشان میدهد همه راویان آن امامی ثقهاند و حدیث هم صحیح السند است.
حدیث چهارم
محمد بن یحیی از محمد بن حسین از عبدالرحمان بن ابی نجران از سلیمان بن جعفر جعفری از حماد بن عیسی از ابی عبدالله(ع) روایت میکند: امام فرمود: امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین جمع نمیشود و تنها در فرزندان و فرزندان فرزندان هست. (همان؛ صدوق، 1395ق: ج2: 414؛ طوسی، 1411ق: 225؛ ابن شهر آشوب،1379ق: ج4: 47)
حدیث پنجم
محمد بن یحیی از محمد بن حسین از ابن ابی نجران از عیسی بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابی طالب(ع) از ابی عبدالله(ع) نقل میکند: به ابی عبدالله گفتم: اگر خدای ناکرده برای شما اتفاقی افتاد، به چه کسی باید اعتماد کنیم؟ پس به پسرش، موسی کاظم اشاره کرد. گفتم: اگر برای او پیشامدی اتفاق بیافتد، چه؟ فرمود: به فرزندش.گفتم: اگر برای فرزندش اتفاقی بیافتد، در حالی که برادر بزرگ و فرزند کوچکی داشت، چه؟ فرمود: به فرزندش و همین طور به فرزندان. در نسخه صفوانی آمده که تا ابد چنین است. (کلینی،1407ق: ج1: 286)
حدیث ششم
از امیرالمؤمنین روایت شده است: امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین قرار داده نشده است و تا روز قیامت از فرزندان خارج نخواهد شد. (مسعودی، 1384: 179)
حدیث هفتم
محمد بن حسن بن احمد بن ولید نقل میکند: حسین بن حسن بن ابان از حسین بن سعید از محمد بن سنان از ابی سلام از سوره بن کلیب از ابی نصر از ابی جعفر(ع) در قول خداوند عزوجل که «خداوند کلمه باقیه را در فرزندان او قرار داد»، (زخرف:28) چنین میفرماید: امامت (کلمه باقیه) در امام حسین(ع) هست و از ایشان به فرزندشان و به فرزند فرزندشان منتقل میشود و به برادر و عمو برنمیگردد. (صدوق،1395ق: ج2: 414)
حدیث هشتم
پدرم گفت: سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حمیری، هر دو از ابراهیم بن هاشم از ابی جعفر محمد بن جعفر از پدرش از عبد الحمید بن نصر از ابی اسماعیل از ابی عبدالله(ع) چنین روایت میکنند که امام فرمود: امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) هرگز در اخوین قرار داده نخواهد شد و تنها در فرزندان و فرزندان حسین(ع) هست. (همان)
حدیث نهم
محمد بن ابراهیم بن اسحاق روایت میکند که احمد بن محمد همدانی خبر داد ما را که علی بن حسن بن علی بن فضال از پدرش از هشام بن سالم چنین روایت میکند که به امام جعفر صادق(ع) گفتم: ... آیا امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین هست؟ فرمود: خیر، تنها در فرزندان حسین(ع) جاری است، همچنان که خداوند عزوجل میفرماید: «کلمه باقیه را در فرزندانش قرار دادیم.» (زخرف:28)... سپس امامت تا قیامت در فرزندان فرزندان حسین(ع) جاری خواهد بود. (صدوق،1395ق: ج40: 414)
حدیث دهم
حمیری با اسنادش از علی بن مهزیار چنین نقل میکند که به ابی الحسن(ع) گفتم: من از پدر شما درباره امام بعدش سؤال کردم و ایشان به شما اشاره کرد. حال امام بعد از شما کیست؟ فرمود: در فرزند بزرگم و به امام حسن(ع) اشاره کرد و فرمود: همانا امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) در اخوین نیست. (ابن عبدالوهاب، بی تا: 134)
حدیث یازدهم
سعد بن عبدالله میگوید:
احمد بن اسحاق اشعرى گفت: یكى از شیعیان نزد من آمد و گفت که جعفر بن علىّ (جعفر كذّاب) نامهاى به وى نوشته و خود را امام دانسته است... احمد بن اسحاق گفت: وقتى آن نامه را خواندم، مكتوبى در این خصوص به ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الأمر نوشتم و نامه جعفر [كذّاب] را هم در جوف آن گذاشتم و فرستادم. سپس جواب آن بدین گونه از ناحیه مقدّسه حضرت صادر شد: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. خداوند تو را پاینده بدارد ... خداوند جز در حسن و حسین(علیهم السلام)، امامت را در هیچ دو برادرى قرار نداده است. هر گاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن بگوییم، آن وقت حقّ آشكار و باطل از میان مىرود و تردید نیز در میان شما برطرف مىشود. (طبرسی، 1403ق: ج2: 468)
نظر متکلمان امامیه در مورد عدم جواز امامت دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)
کاتب درصدد است تا چنین وانمود کند که متکلمان در عصر امام زمان(عج) به عدم جواز امامت دو برادر اعتقادی نداشته و اصلا توارث عمودی را مطرح کردهاند. شیخ طوسی این اصل را حدود دویست سال بعد مطرح کرده است تا بدین وسیله، برای عدم قبول امامت جعفر، برادر امام عسکری(ع) توجیهی بسازد. این در حالی است که منابع معتبر نشان میدهند این مسئله نه تنها در عصر خود امام زمان(عج)، بلکه خیلی پیش از آن و در زمان خود پیامبر از جانب ایشان مطرح شده است.
از نظر متکلمان همعصر با نواب خاص امام زمان(ع) نیز امامت دو برادر جایز نیست. این موضوع، مطلبی نیست که آنها بعدها ادعا کرده باشند تا بتوانند بر اساس آن، امامت امام زمان(عج) را اثبات کنند و امامت جعفر، برادر امام عسکری(ع) را زیر سؤال ببرند، بلکه از همان ابتدا، احادیث زیادی دال بر این مطلب بوده است که امامت دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نیست که پیشتر بیان شد. اکنون بر آنیم که نظر متکلمان را در این موضوع مطرح کنیم تا آشکار شود این مطلب از همان ابتدا اجماعی بوده است و دلیلی بر ضعف آن وجود ندارد.
نوبختی در کتاب خود مینویسد:
فرقه امامیه هیچ گاه امامت جعفر برادر امام حسن عسکری(ع) را نپذیرفتند؛ چرا که آن ها این مطلب را قبول داشتند که خداوند فرزند امام عسکری(ع) را وصی وی قرار داده؛ همچنان که در سالهای گذشته نیز چنین بوده و امامت بین دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نمی باشد. (نوبختی، 1404ق: 108)
مرحوم کلینی نیز به صورت جداگانه در کتابش، بابی در زمینه عدم جواز امامت دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) آورده است که نشان میدهد ایشان نیز این اصل مسلّم را پذیرفته و با آوردن بابی در این موضوع و بیان احادیث درباره آن بر این مطلب صحه گذاشته است. (کلینی،1407ق: ج1: 285) پس از ایشان نیز مرحوم شیخ صدوق در دو کتاب ارزشمند خود به نامهای علل الشرایع و کمال الدین، بابی در زمینه عدم جواز امامت دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) دارد و میفرماید:
به واسطه اخبار متواتره از ائمّه صادقین(ع) آگاه شدیم كه امامت پس از حسن و حسین(علیهم السلام) بایستى در اولاد امام باشد و در برادر و خویشاوند امام نیست. از این مقدّمات لازم مىآید كه امام از دنیا نرفته باشد، مگر آنكه امامى را از فرزندانش، جانشین خود ساخته باشد. چون امامت و وفات امام حسن عسكری(ع) درست است، ثابت مىشود كه یكى از فرزندانش، امام جانشین او باشد. (صدوق، 1385: ج1: 208؛ همو، 1395ق: ج40: 414)
همین طور بعد از ایشان، شیخ مفید میگوید:
امامیه معتقد بودند پسر امام عسکری(ع)، امام بعد از ایشان است؛ چرا که معتقد بودند امامت بین دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) جایز نیست. (شیخ مفید، 1413ق: 306)
پس از وی، شیخ طوسی در الغیبه میگوید:
هیچ اختلافی بین امامیه وجود نداشت که امامت بین دو برادر جایز نیست و در این زمینه، روایات فراوانی از ائمه اطهار نقل شده است. پس فرزند امام عسکری(ع)، امام پس از ایشان است. (شیخ طوسی، 1411ق: 84)
بعد از آنها نیز همین روال ادامه داشته است و افرادی مانند: ابن عبدالوهاب (ابن عبدالوهاب، بی تا: 134)، ابن عطیه (ابن عطیه، 1423ق: ج2 : 596)، فتال نیشابوری (فتال نیشابوری، 1375: ج2 : 257)، طبرسی (طبرسی، 1403ق: ج4 : 289 )، ابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب، 1379ق: ج4 :47)، فیض کاشانی (فیض کاشانی، 1406ق: ج2: 135)، حرّ عاملی (حر عاملی، 1425ق: ج1: 111)، بحرانی (بحرانی، 1374: ج4: 853؛ همو، 1427: 127)، علامه مجلسی (مجلسی، 1403ق: ج24: 177)، جزایری (جزایری، 1427ق: ج2 : 487) و استرآبادی (استرآبادی، بی تا: ج4 : 16) در کتابهای خود با بیان این موضوع یا آوردن بابی در این زمینه به نحوی بر این موضوع صحه گذاشته و آن را به عنوان اصل مسلّم و قطعی امامیه پذیرفتهاند تا نشان دهند در این زمینه اتفاق نظر دارند. پس سخن کاتب که این موضوع، اجماعی نبوده، بلکه ضعیف است و شیخ طوسی آن را دویست سال پس از غیبت برای اثبات وجود امام زمان(عج) مطرح کرده است، صحیح نیست.
برداشت غلط و استفاده نادرست از سخن ابن قبه
از جمله بزرگانی که کاتب برای رسیدن به مقصودش به تحریف سخنانش دست یازیده، ابن قبه است. وی استدلال ابن قبه را بر اساس خواست خود تفسیر کرده است تا اثبات کند شیعه تنها به دلیل وراثت عمودی، امامت امام زمان(ع) را پذیرفته است. به همین دلیل، بخشی از سخن ابن قبه را برگزیده است که مؤید اعتقادش باشد:
سخن ابن بشار این است که امامیه در فرض وجود امام زمان(عج) دلیلی ندارد و فقط معتقدند لابد باید امامی بعد از امام عسکری(ع) باشد که حجت خدا روی زمین است و حاجت مردم به دست وی برطرف شود. پس به این گروه و طایفه، «لابدیه» هم گفته میشود، ولی آنها نمی توانند این شخص را نشان دهند و تنها معتقدند باید موجودی که در کائنات نیست، باشد. (صدوق، 1395ق: ج1: 51)
ابن قبه در پاسخ وی چنین میگوید:
سخن تو صحیح نیست؛ چرا که اگر بگویى او كجاست، ما را به سوى او راهنمایى كنید، مىگوییم: چگونه مىخواهید شما را به سوى او راهنمایى كنیم؟ آیا مىخواهید به او بگوییم سوار مركب شود و نزد شما بیاید و خود را بر شما عرضه کند یا مىخواهید خانهاى براى او بسازیم و او را به آنجا بریم و به اهل شرق و غرب عالم اعلام كنیم. اگر مقصود شما این است، ما نمیتوانیم و بر او هم چنین چیزى واجب نیست و اگر مىگویید از چه راه به وجود او پی مىبرید و حجّت او بر شما تمام مىشود و پیروى او بر ما واجب مىگردد؟ مىگوییم: ما اقرار داریم كه بایستى فردى از فرزندان أبوالحسن علیّ بن محمّد عسکری(علیهم السلام) حجّة اللَّه باشد و اول، چیزى كه بر ما و شما واجب است، آن است كه از روش منطق و استدلال تجاوز نكنیم و كسى كه از این روش روی برگرداند، راه دانشمندان را رها کرده است و آن اینكه ما در فرعى سخن نمىگوییم كه اصل آن ثابت و برقرار نباشد. همین شخصى كه شما وجودش را انكار مىكنید، همانا حقّ امامت او به دنبال امامت پدرش ثابت شده است و شما كسانى هستید كه در امامت پدرش با ما مخالفتى ندارید. در اینجا نباید از حقّ پدرش صرف نظر كرد و صرفا در وجود خودش بحث كرد؛ زیرا اگر حقّ امامت پدرش ثابت شد، این نیز هم به ضرورت و هم به اقرار شما ثابت خواهد شد و اگر پدرش حقّ امامت نداشت، حقّ به جانب شما بود و سخن ما باطل بود. (همان: 53)
در حقیقت، این پاسخ ابن قبه مؤید این سخن است که هر كدام از مخالفان ما كه درباره امام قائم(ع) از ما پرسش مىكنند، از دو حال خارج نیستند: یا به امامت ائمّه یازدهگانه _ كه پدران آن حضرتند _ معتقدند یا قائل به امامت ایشان نیستند. اگر معتقد به امامت ایشانند، به امامت امام دوازدهم نیز باید اعتقاد داشته باشند؛ زیرا نصوص عدیدهاى درباره اسم و نسب آن امام از ایشان نقل شده است و شیعیان آن ائمّه(علیهم السلام) نیز بر امامت آن حضرت اتّفاق و اجماع كردهاند. اگر آن پرسشگر، معتقد به امامت ائمّه یازدهگانه پیش از او نیست، درباره امام دوازدهم، حضرت مهدى(ع)، پاسخى از ما نخواهد داشت و باید ابتدا درباره امامت آبای بزرگوار او كه ائمّه یازدهگانهاند، سخن بگوییم. همین طور است که اگر یك یهودى از ما بپرسد: چرا نمازهاى ظهر و عصر و عشا، چهار ركعت و نماز صبح، دو ركعت و نماز مغرب، سه ركعت است؟ پاسخى نزد ما ندارد، بلكه باید به او بگوییم تو منكر نبوّت پیامبرى هستى كه این نمازها را آورده و عدد ركعات آن را معیّن كرده است. با او درباره نبوّت پیامبر اكرم و اثبات آن سخن مىگوییم و اگر نبوّت او باطل باشد، این نمازها باطل خواهد بود و پرسش از عدد ركعات آن نیز ساقط خواهد شد و اگر نبوّت او ثابت گردید، لازم است كه به وجوب این نمازها و عدد ركعات آن اقرار كنى؛ زیرا پیامبر اكرم، آنها را آورده است و امّتش بر آن اجماع و اتّفاق كردهاند، خواه علّت آن را بدانى یا ندانى و پاسخ كسى كه از امام قائم(ع) پرسش مىكند، دقیقا همین جواب است. (همان: 44)
در واقع، کاتب با خلط کردن موضوع از آن برای ردّ اصل وراثت عمودی استفاده میکند. ابن قبه نیز معتقد است اول باید امامت در حق پدرش اثبات شود. این سخن کاملا صحیح است، اما ارتباطی به وراثت عمودی ندارد، بلکه به عکس، بهترین دلیل برای اثبات وراثت عمودی است؛ چرا که ابن قبه این را مسلّم دانسته که اگر امام بودن امام عسکری(ع) اثبات شود، بر اساس قانون وراثت عمودی باید امام زمان(عج)، امام بعد از وی باشد؛ مگر اینکه امامت در حق پدرش اثبات نشود که در این صورت، در حق پسر هم نخواهد بود؛ چون پدر اصل برای پسر است.
شاهد تاریخی بر عدم جواز امامت دو برادر بعد از امام حسن و حسین(علیهم السلام)
خصیبی در کتاب هدایه الکبری چنین بیان میدارد:
وفد قمی پس از وفات امام عسکری(ع) هنگامی که به دیدار جعفر، برادر امام رسیدند، از وی درباره امام پس از امام عسکری(ع) پرسیدند. وی چنین پاسخ داد که در امامت عسکری(ع) شک دارند یا خیر که آن ها پاسخ دادند: خیر. سپس جعفر گفت: امام وفات کرد در حالی که هیچ فرزندی از پسر یا دختر نداشت و من وصی اویم. گفتند: وصی امام عسکری(ع) یا پدرش؟ گفت: برادرم، عسکری(ع). گفتند: ما از پدران شما چنین شنیدهایم که امامت در اخوین بعد از امام حسن و حسین(علیهم السلام) جایز نیست. گفت: در این مورد برای خدا بداء حاصل شده است. (خصیبی، 1419ق: 391)
با اینکه در اصل کتاب هدایه الکبری مناقشه است و برای صحیح بودن آن باید سند ارائه کرد، ولی به دلیل اینکه خود کاتب به این کتاب استناد کرده است، ما نیز شاهد مثال خود را از این کتاب نقل کردیم تا برای نویسنده آشکار شود مردم قم: حتی در زمان وفات امام عسکری(ع) از عدم جواز امامت دو برادر اطلاع داشتند و این سخن، مطلب جدیدی نیست. به جز این مورد میتوان به نامهای اشاره کرد که احمد بن اسحاق قمی پس از دریافت نامه جعفر به وسیله یکی از شیعیان، به امام زمان(عج) نوشت و امام با صراحت پاسخ داد که امامت در اخوین جایز نیست و عمویم جعفر دروغ میگوید. (طبرسی، 1403ق: ج2: 468)
امامت عبد الله افطح
از جمله ایراد دیگری که کاتب برای خدشهدار کردن احادیث عدم جواز امامت اخوین مطرح میکند، این است که این روش یعنی امامت اخوین از دیرباز در بین شیعیان وجود داشته و مرسوم بوده است و اولین بار پس از وفات عبدالله افطح به وجود آمد. به گفته وی، شیعیان پس از عبدالله افطح، امامت برادر امام موسی کاظم(ع) را پذیرفتند. این مشکل برای اولین بار پس از درگذشت عبدالله افطح که فقها بر امامتش اجماع کرده بودند، در بین صفوف شیعه به وجود آمد. (کاتب، 1998م: 139)
بررسی کلام نوبختی
برای روشن شدن ماجرا، مراجعه به کلام نوبختی راهگشاست. نوبختی در کتابش بیان میکند:
فرقه ای که به امامت عبدالله قائل بودند، میگفتند: امامت بعد از امام جعفر صادق(ع) در پسرش، عبدالله افطح برقرار است؛ چرا که وی فرزند ارشد امام است و در جایگاه پدرش نشسته است و ادعای امامت دارد و از طرف دیگر، وصی پدرش است. برای اثبات مدعایشان نیز به حدیثی از امام جعفر صادق(ع) تکیه میکردند با این مضمون که «امامت در فرزند ارشد امام است». بسیاری از افرادی که به امامت امام صادق(ع) معتقد بودند و مشایخ شیعه و فقهایشان، امامت عبدالله را پذیرفتند، مگر تعداد اندکی که از حق و حقیقت خبر داشتند. سپس آنها عبدالله را با سؤالهای فقهی آزمودند، ولی او علم آن را نداشت. عبدالله فوت کرد، در حالی که فرزند پسری نداشت. پس عامه فطحیه به جز تعداد کمی از قول به امامت او برگشتند. جماعتی از فطحیها در زمان حیات عبدالله از قول به امامتش برگشتند و عامهشان هم پس از وفات وی از اعتقادشان دست کشیدند. تنها تعداد کمی همچنان معتقد به امامت عبدالله و پس از وی، امام موسی کاظم(ع) ماندند. (نوبختی، 1404ق: 77)
بر اساس این قول نوبختی میتوان نتیجه گرفت که اولا وی درصدد بیان فرقههای ایجاد شده پس از امام صادق(ع) است. به همین دلیل، میگوید که پس از امام صادق(ع)، شیعه به شش فرقه منشعب میشود که فطحیه یکی از این فرقههاست. سپس دیدگاه این فرقه را بیان میکند. ثانیا در بیان همین فرقه نیز میگوید که بسیاری از معتقدان به امامت امام صادق(ع) و مشایخ شیعه به عبدالله گرویدند، نه این که کل شیعه بر وی اجماع کرده باشند. این سخن، تنها برداشتی نادرست از گزارش نوبختی است؛ چرا که نوبختی هرگز در کتابش از اجماع شیعه بر عبدالله سخن نمیگوید، بلکه بر عکس، در ادامه بیان فرقههای پس از امام صادق(ع) میگوید:
فرقهای که به امامت امام موسی کاظم(ع) قائل بودند، میگفتند امام پس از امام صادق، موسی کاظم(علیهم السلام) است و منکر امامت عبدالله بودند و ادعایش را مبنی بر امامت و نشستن در جایگاه پدرش خطا و اشتباه میدانستند. در بین این افراد که قائل به امامت امام موسی کاظم(ع) بودند، بزرگان و سرشناسان اصحاب امام صادق(ع) قرار داشتند که از آن جمله میتوان به «هشام بن سالم»، «عبداللّه بن ابی یعفور»، «عمر بن یزید بیاع السابری»، «محمد بن النعمان ابی جعفر الأحول مؤمن الطاق»، «عبید بن زرارة»، «جمیل بن دراج»، «ابان بن تغلب» و «هشام بن الحكم» و جز اینان از وجوه شیعه و اهل علوم و نظر و فقه شیعه اشاره کرد. آنان بر امامت امام کاظم(ع) ثابتقدم بودند تا اینکه عامه کسانی که به امامت امام صادق(ع) قائل بودند، به اعتقاد آنها رجوع کردند. پس تمام شیعه به امامت امام کاظم(ع) جمع شدند جز تعداد بسیار اندکی. (همان: 79 )
بر اساس این سخن نوبختی، بزرگان و اصحاب خاص و آگاه و نزدیک به امام که شیعه اصیل و واقعی بودند، نه تنها به امامت عبدالله باور نداشتند، بلکه چنان نفوذی بر مردم داشتند که با ثبات قدمشان توانستند افکار آنها را هم با پرسشهای فقهی از عبدالله عوض کنند.
با توجه به نوشتههای نوبختی میتوان نتیجه گرفت که پس از شهادت امام صادق(ع)، گروه فراوانی از پیروان حضرت و مشایخ شیعه به دلیل وجود روایتی از ایشان مبنی بر «امامت فرزند ارشد امام پس از وی» که با ادعای امامت عبدالله همزمان شده بود، دچار شبهه شدند و ابتدا سخن عبدالله را تلقی به حق کردند. سپس با روشنگریها و سخنان بزرگان شیعه به اشتباه خود پی بردند و از اعتقاد خود برگشتند. نمونهای از این روشنگری بر اساس سخن شیخ مفید این است که روایت یادشده به نبودن عیبی در فرزند ارشد مشروط است.
(شیخ مفید،1413ق: 312) این در صورتی است که به گزارش تمام کتابهای تاریخی، عبدالله لنگ بود و لایق امامت نبود. نصی از ائمه هم دال بر امامتش نداشت و مانند ائمه علم و آگاهی نداشت.
با تعمق در مطالب بیان شده درمییابیم که اولاً نوبختی در این بخش از کتابش قصد بیان فرقههای منشعب شده پس از امام صادق(ع) را داشته و بیان کرده است که بزرگان و اصحاب نزدیک به امام هیچ گاه دچار سردرگمی و اشتباه نشدند. ثانیاً کاتب در مورد زمان پس از شهادت امام صادق(ع) نمیگوید شیعه با تقسیم شدن به شش فرقه دچار پراکندگی شد، بلکه میگوید اکثریت به عبدالله تمایل پیدا کردند و امامتش را پذیرفتند. در جای دیگر کتاب که نوبختی درصدد بیان فرقههای ایجاد شده پس از امام عسکری(ع) است و میگوید اکثریت شیعه راه حق و امام خود را میشناختند، نویسنده میگوید شیعه پس از امام عسکری(ع) با تقسیم شدن به چهارده فرقه دچار پراکندگی شد و اصلاً اشاره نمیکند که اکثریت به امام زمان(عج) تمایل داشتند و امامتش را پذیرفتند.
با بررسی کتابهای کلامی متأخر میتوان نتیجه گرفت که بر اساس آنچه آیتالله سبحانی در کتابش اظهار کرده است، به دو دلیل مهم نمیتوان فطحیه را فرقهای مجزا شمرد. تنها افرادی که به دنبال زیاد نشان دادن فرقهها در آن زمان بودند، فطحیه را هم جزو فرقههای موجود دانستهاند. آن دو دلیل عبارتند از:
اول، به وجود آمدن فطحیها پس از شهادت امام صادق(ع) به دلیل شبههای بود که در آن زمان به وجود آمد و آن هم روایتی از امام بود مبنی بر امام بودن فرزند ارشد امام. این شبهه با روشنگریهای اصحاب خاص امام و سؤالاتشان از عبدالله و ناتوانی وی از پاسخگویی برطرف گشت. با زوال شبهه، بسیاری از فطحیان از اعتقاد خود بازگشتند و به امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند، مگر اندکی.
دوم، فرقه یا نحله تعریف خاص خود را دارد که عبارت است از داشتن آرای خاص در اصول و عقاید یا فروع و احکام که باعث تفاوت فرقهای با فرقه دیگر میشود. با اتفاق در اصول و اختلاف در امر واحد، فرقهای ساخته نمیشود. این تعریف هم بر فرقه فطحیه صدق نمیکند؛ چرا که طبق گزارش کتابهای تاریخی، این فرقه هیچ اختلافی با شیعه در اصول ندارد، بلکه نزدیکترین فرقه به شیعه است. پس فطحیه را نمیتوان فرقهای مجزا شمرد مگر اینکه بخواهیم فرقهها را در زمان امام صادق(ع) زیاد نشان دهیم که این کار بیانصافی است. (سبحانی، 1373: ج8: 373)
دلیل سومی که به نظر نگارنده نمیتوان فطحیها را فرقهای جداگانه به حساب آورد، این است که عبدالله افطح پس از پدرش تنها 70 روز زیست. این مدت خیلی کوتاهتر از آن است که فرقهای در آن دوره شکل گرفته باشد، به ویژه آنکه وسایل اطلاعرسانی هم در آن زمان، محدودتر و کمتر بود و اخبار به کندی در مناطق دیگر منتشر میشد.
در نتیجه، اگر بعد از امامت عبدالله افطح، امامت برادرش، امام کاظم(ع) را پذیرفتند، نه به دلیل جواز امامت اخوین بوده است (چنانکه کاتب ادعا میکند)، بلکه به این دلیل بود که فهمیمدند در امامت عبدالله اشتباه کردهاند و وی امام نبوده و برادرش امام بوده است. به عبارت دیگر، بین دو برادر جمع نکردهاند، بلکه یکی را به دیگری تبدیل کردهاند.
امامت محمد فرزند عبدالله افطح
کاتب پس از بیان این مطلب که بزرگان و مشایخ شیعه امامیه، امامت عبدالله افطح را پذیرفتند، میگوید که آنها پس از وفات عبدالله به این دلیل به سه فرقه تقسیم شدند که عبدالله فرزند پسر نداشت. یکی از این فرقهها با استناد به عدم جواز امامت دو برادر ناچار شدند فرزندی موهوم به نام محمد برای عبدالله فرض کنند که مخفی باشد.
عبدالله افطح وفات کرد درحالی که فرزند پسری نداشت. شیعیان دچار بحران شدند و گروهی از آنها به دلیل تمسک به روایت عدم جواز امامت اخوین، به فرض ولدی موهوم به نام محمد برای عبدالله افطح مضطر شدند درحالی که او مخفی است. (کاتب، 1998م:139)
در پاسخ به این سخن کاتب باید گفت:
اولاً بر اساس گزارش نوبختی، هیچ گاه اصحاب و شاگردان خاص امام به عبدالله نگرویدند. عامه شیعه هم که امامتش را پذیرفته بودند، پس از آزمودن وی با مسائل شرعی و به دلیل نداشتن فرزند ذکور از عقیده خود برگشتند. شیعه امامیه هیچ گاه پس از وفات عبدالله پراکنده نشد.
ثانیاً کاتب فقط برای خدشهدار کردن اعتقاد شیعه به امام زمان(عج) به این حدیث استناد کرده است و این فرقه را مطرح میسازد تا بگوید با توجه به فرض چنین حدیثی، شیعه امامت جعفر، برادر امام عسکری(ع) را نپذیرفته و ناچار به فرض ولدی موهوم برای امام عسکری(ع) شده است، همچنانکه پس از وفات عبدالله این کار را انجام داده بود و ابداع جدیدی نیست. کاتب در این بخش از نوشتارش کوشیده است با بیان این فرقه، حدیث یادشده را از اعتبار ساقط کند.
ثالثاً خود کاتب در نوشتارش با اینکه غلات و غالیان را مردود میداند، در این قسمت از نوشتارش که قبول آنها به نفع اوست، این فرقه را مطرح میکند و میگوید عدهای از شیعه به این فرقه گرویدند، اما از غلات سخنی به میان نمیآورد. این در حالی است که با جستوجو در کتابهای تاریخ و فرقهها درمییابیم تنها غلات از فطحیان این فرقه را پذیرفتهاند و تعدادشان هم بسیار اندک است که حتی با خود فطحیان هم قابل مقایسه نبودند. این شیوه بیان کاتب از فرقههای پس از عبدالله بسیار نامنصفانه است که از فرقهای هر جا به نفعش باشد، بدون بیان نام آن فرقه سخن به میان میآورد و هرجا به آن فرقه نیاز ندارد، آن را مردود میشمرد. اکثریت فطحیان پس از درگذشت عبدالله به اشتباه خود پی بردند و از اعتقاد به امامت عبدالله برگشتند به جز اندکی معدود و اصلا انشعاب فرقهای برای شیعه پس از عبدالله مطرح نیست.
رابعاً کاتب بیان داشت که شیعه پس از وفات عبدالله به حدیث «عدم جواز امامت اخوین» استناد کرده و ناچار به فرض ولدی موهوم برای عبدالله شده است. این سخن وی، ادعایی بی دلیل است که در هیچ کتاب تاریخی یا مربوط به فرقهها به این موضوع اشاره نشده است. به عبارت روشنتر، بر اساس گزارش کتابهای مربوط به فرقهها، غلات فطحیه هیچ گاه با استناد به حدیث «عدم جواز امامت اخوین»، قائل به امامت محمد پسر عبدالله نشدند. با بررسی و جستوجو در منابع و کتابهای اصلی و قدیمی تاریخ و فرقهها معلوم میشود نام این فرقه فقط در یکی از کتابهای قدیمی به نام المقالات و الفرق مطرح شده است. در این کتاب هم در مورد این فرقه آمده است که پس از وفات امام موسی کاظم(ع)، گروهی از فطحیه گفتند: عبدالله فرزند پسری از یک کنیز داشته که در یمن است و او امام پس از پدرش خواهد بود. (اشعری قمی، 1360: 88) در این کتاب هرگز بیان نشده است که شیعه پس از وفات عبدالله پراکنده شدند و عدهای به فرزند عبدالله گرویدند، بلکه به صراحت بیان شده است که پس از وفات موسی بن جعفر(ع)، عدهای مدعی شدند عبدالله افطح پسری به نام محمد داشته است. در کتابهای جدید مربوط به فرقهها نیز از این فرقه با عنوان «غلات فطحیه» سخن به میان آمده است. (مشکور، 1368: 66) باز هم باید یادآوری کرد که این گروه بسیار اندک را نمیتوان فرقه دانست؛ زیرا چنانکه بیان شد، فرقه تعریفی خاص دارد که شامل این گروه شاذ نمیشود.
سخن سیدمرتضی مبنی بر تشبیه کار شیعه دوازده امامی به کار فطحیان
کاتب بیان میکند که سید مرتضی در کتاب الشافی، فرضکنندگان فرزندی برای عبدالله را متهم به اختراع ولدی موهوم برای عبدالله کرده است تا از اضطرار حیرت و سرگردانی خارج شوند، در حالی که خود سید مرتضی همین کار را در مورد امام عسکری(ع) انجام داده است تا از حیرت خارج شود:
از همه عجیبتر این است که سیّد مرتضی علمالهدی از قائلین به وجود فرزندی افتراضی برای عبدالله افطح انتقاد شدید میکند و میگوید: «آنها برای خروج از بنبستِ حیرت، فرزندی وهمی برای عبدالله افطح اختراع كردند». با این حال، خودش در نیمه قرن سوم هجری دچار همان مشكل میشود و همان كاری را میكند كه فطحیان یك قرن پیش انجام دادند. وقتی حضرت عسكری(ع) از دار دنیا رفت و فرزندی بعد از خودش به جای نگذاشت، شیعیان دچار حیرت عظیمی شدند. پس برای خروج از حیرت، فرزندی وهمی و افتراضی برای حسن عسكری(ع) اختراع كردند. (کاتب، 1998م: 141)
در ابتدا سخن کاتب قدری حق مینماید، اما پس از جستوجو در کتابهای سید مرتضی معلوم میشود:
اولاً در کتاب الشافی وی، حرفی یا سخنی با این مضامین نیامده و او به هیچ وجه چنین ادعایی نداشته است که فطحیان ناگزیر به افتراض ولدی برای عبدالله شدند. افزون بر آن، ایشان در هیچ یک از کتابهایش سخنی از فطحیه به میان نیاورده است، چه رسد به اینکه درباره عقاید آنها اظهارنظر کند که فطحیان پس از عبدالله ولدی موهوم برایش در نظر گرفتهاند یا نه.
ثانیاً با جستوجو در کتابهای نوشته شده حول آثار سیدمرتضی معلوم میشود فقط در کتاب تلخیص الشافی نوشته شیخ طوسی، وی به فرقه فطحیه در حدّ یک معرفی ساده و ردّ و ابطال این فرقه که بر حق نیست، اشاره کرده است (شیخ طوسی، 1382: ج4: 200)، نه اینکه گفته باشد ناچار به افتراض ولدی موهوم برای عبدالله شدند.
بنابراین، میتوان گفت کاتب درصدد است برای اثبات مدعای خود مبنی بر موهوم بودن امام زمان(عج) از هر ترفندی مدد بجوید و در این راه از هیچ کاری دریغ نمیکند و حتی به دروغ بستن به افراد و اشخاصی همچون سیدمرتضی متوسل میشود.
نتیجهگیری
یکی از راههای اثبات وجود امام عصر(عج)، تمسک جستن به روایات عدم جواز امامت دو برادر پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) است که شیعیان نیز از ابتدا به این مطلب آگاه بودند. آنچه کاتب به عنوان بحران فکری مطرح میکند، واقعیت ندارد و تنها زاییده تخیل اوست؛ زیرا بر اساس شواهد تاریخی که در قدیمیترین و معتبرترین منابع ذکر گردیده، شیعه واقعی هیچ گاه بعد از شهادت امام عسکری(ع) به دلیل ندانستن تکلیف جانشین امام بعد از ایشان دچار پراکندگی نشده است آن هم با این استدلال که روایت عدم جواز امامت اخوین پس از امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را نشنیده و امامت جعفر را پذیرفته باشد. حتی با استناد به روایت ملاقات قمیین میتوان فهمید که آنها عدم جواز امامت دو برادر را مستمسکی برای عدم پذیرش امامت جعفر دانستند و از همان ابتدا، شیعیان راستین امامت امام زمان(عج) را پذیرفته بودند.
منابع
ابن بابویه، محمد بن علی (1395هـ .ق). کمال الدین و تمام النعمه، تهران: اسلامیه.
(1385هـ .ق). علل الشرایع، قم: کتابفروشی داوری.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1379 هـ .ق). مناقب آل ابی طالب، قم: علامه.
ابن عبدالوهاب، حسین بن عبدالوهاب (بی تا). عیون المعجزات، قم: مکتبه الداوری.
ابن عطیه، جمیل حمود (1423 هـ .ق). ابهی المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد: مؤسسه الاعلمی.
استرآبادی، محمدجعفر (بی تا). البراهین القاطعه فی شرح تجرید العقاید، قم: بوستان کتاب.
اشعری القمی، سعد بن عبدالله (1360). المقالات و الفرق، بی جا: بی نا.
بحرانی، سید هاشم بن سلیمان (1427 هـ .ق). بهجه النظر فی اثبات الوصایه و الامامه للائمه اثنی عشر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
جزایری، نعمتالله (1427 هـ .ق). ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی.
حر عاملی، محمد بن حسن (1425 هـ .ق). اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی.
خصیبی، حسین بن حمران (1419 هـ .ق). الهدایه الکبری، بیروت: البلاغ.
سبحانی، جعفر (1411 هـ .ق). بحوث فی الملل و النحل، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
سید بن طاووس، علی (1368 هـ .ق). کشف المحجه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
طبرسی، فضل بن حسن (1390 هـ .ق). اعلام الوری باعلام الهدی، تهران: اسلامیه.
طوسی، محمد بن حسن (1383 هـ .ق). تلخیص الشافی، نجف: مکتبه العلمین الطوسی.
(1425 هـ .ق). کتاب الغیبه للحجه، قم: دار المعارف الاسلامیه.
فتال نیشابوری، محمدبن احمد (1375 هـ .ق). روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم: انتشارات رضی.
فیض کاشانی، محمدمحسن (1406 هـ .ق). الوافی، اصفهان: کتابخانه امام امیرالمؤمنین(علیه السلام).
کلینی، محمد بن یعقوب (1407 هـ .ق). الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1403 هـ .ق). بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
(1404 هـ .ق). مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مسعودی، علی بن حسین (1384 هـ .ق). اثبات الوصیه للامام علی بن ابیطالب(علیه السلام)، قم: انصاریان.
مشکور، محمدجواد (1384). فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
مفید، محمد بن محمد (1414 هـ .ق). تصحیح الاعتقادات الامامیه، قم: کنگره شیخ مفید.
نوبختی، موسی (1404 هـ .ق). فرق الشیعه، بیروت: دار الاضواء.