مهدویت خاستگاه و جایگاه
سرودههای اخلاقی و حکیمانۀ سیدحیدر حلی
سرودههای اخلاقی و حکیمانۀ سیدحیدر حلی
دکترخیریه عچرش
رقیه شریفی
چکیدهرقیه شریفی
سیدحیدر حلی، شاعر، نویسنده و دانشمند سخنور شیعی مشهور قرن نوزدهم میلادی (سیزدهم هجری قمری) است؛ شاعر عراقی که مدایح و مرثیههای پرشماری درباره خاندان نبوت دارد. از اینرو وی را «شاعر الحسین(ع)» مینامند و همچنین به «شاعرالمهدویة» نیز معروف است.
وی سرودههای حَکمی دلنشینی را در بهترین اسلوب و سبک شعری، در میان دیگر اغراض شعریاش جاری کرده است.
وصفهای او درباره مرگ، زندگی و گذر زمان و دیگر ارزشهای اخلاقی از جمله دوستی، وفای به عهد، عزّت و کرامت انسانی و... آموزنده است. خاستگاه اصلی سرودههای حکیمانه حلی، مهدویت وی است. خاستگاه اصلی سرودههای حکیمانۀ حلی، مهدویات اوست.
وی در سرتاسر دیوان شعر خود به مسئلۀ مهدویت و ظهور منجی عالم بشریت، بشارت داده است و سعادت جهانی را برای تمام بشر ترسیم میكند.
واژگان کلیدی
سیدحیدر حلی، حکمت، مهدویت، سرودههای مهدوی حلی.
مقدمه
علم اخلاق از آن رو که فضیلت را از رذیلت و خیر را از شر میشناساند، همواره اهمیت داشته است. تهذیب نفس هرچند مراتبی دارد و برخی از آن واجب و برخی مستحب است، اما امری حیاتی است که در اسلام جایگاه والایی دارد و پس از مسئله خدا و پیامبر(ص) نوبت به مسئله اخلاق میرسد و اگر تهذیب و تزکیه نباشد، چهبسا اعتقادات اصلی از دست برود.
اختصاص یافتن بخش درخور توجهی از آیات قرآن کریم و روایات اهلبیت به آموزههای اخلاقى، بیانگر اهمیت مباحث اخلاقی است و از این مهمتر، کامل ساختن مکارم اخلاق، غایت بعثت پیامبر اکرم(ص) معرفی شده است. آنحضرت میفرماید:
إني بعثت لأتمم مکارم الأخلاق، علیکم بمکارم الأخلاق فإنّ ربي بعثنی بها؛
مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم. بر شما لازم است به مکارم اخلاق عمل کنید، همانا خداوند متعال مرا برای مکارم اخلاق مبعوث گردانید.
خداوند متعال سرچشمه تمام فضایل است و قرب و نزدیکی به او از طریق متخلق شدن به اخلاق الهی امکانپذیر است و هر فضیلتی آدمی را گامی به ذات مقدس نزدیکتر میکند.
با توجه به اینکه حقیقت و شخصیت و در نتیجه سعادت هر انسان، افزون بر باورها، به صفات اكتسابی و افعال اختیاری وی مربوط است، اهتمام علمی و عملی به این دو _ كه در واقع موضوع علم اخلاق را تشكیل میدهند _ اهمیت بسیاری دارد. بر خلاف علوم آلی و ابزاری، علم اخلاق از جمله علومی است كه اهمیت ذاتی دارد و یادگیری آن فینفسه _ و نه به منزلۀ مقدمهای برای علوم دیگر _ مطلوب است و برای همگان ضرورت دارد.
از اینرو بازتاب این علم را در ادبیات _ بهخصوص ادبیات مشرقزمین _ میبینیم و شاعران متعهد آموزههای اخلاقی خود را در غالب شعر و بر اساس جهانبینی و تجاربی که در زندگی به دست میآورند، بیان میکنند؛ شاعران متعهدی که از اعماق وجودشان پی میبرند رسالتی بزرگ در برابر انسانها دارند و باید نبوغ و استعداد شعریشان را، در خدمت انسان و ارزشهای انسانی و سعادت بشری قرار دهند. پیامبر(ص) میفرماید:
إنّ من البیان لسحراً و من الشعر حکمة؛
البته از بیان رسا، سحر میتراود و از شعر راستین حکمت.
بدین ترتیب گاه شاعر با شعر راستینش و با بهکارگیری آموزههای اخلاقی در شعر خویش تبدیل به حکیم میشود.
سید حیدر حلی از جملۀ این شاعران حکیم و گوهرهای باارزشی است که با وجود شعر عالی، متأسفانه نام او از حافظۀ تاریخ ادبیات عربی حذف شده است.
مرحوم سید حیدر حلی فرزند سید سلیمان در شب نیمه شعبان 1246در شهر حله به دنیا آمد. همه نویسندگان زندگی سیدحیدر حلی او را به وارستگی، اخلاق نیکو، ایمان و پارسایی، سخاوت و پاکدامنی و عزت نفس ستودهاند. او شاعری است که همزمان مورد احترام و تکریم رهبر دینی و سیاسی آن زمان _ یعنی میرزای شیرازی _ است که بر دستان این شاعر متعهد بوسه زد. او همچنین مورد تأیید و محبوب افراد سرشناس و سادات عراق است.
هر بیت از سرودههایش متضمن اندیشهای والا، الهی، انسانی و آموزنده است و به معنای حقیقی کلمه شعر است. او را «شاعر الحسین» و «شاعر المهدویه»نامیدهاند.
از آن جا که از بنیادیترین مباحث اعتقادی اسلام، مهدویتباوری است و نگاهی به متون مقدس اسلام _ شیعه و سنی _ حاکی از این است که باور به آمدن مصلح و منجی در آخرالزمان، یکی از اساسیترین و بدیهیترین مؤلفههای فکری و کلامی تمامی فرقههای مذهبی است. علاوه بر مذاهب اسلامی، در تمامی ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی _ سامی و غیرسامی _ نیز این اعتقاد به گونههای متفاوت به چشم میخورد و همه مذاهب، آرمان نهایی جوامع بشری را ظهور و تجلی یک شخصیت آسمانی و منجی دینی میدانند. بر اساس این تفکر دینی، بسیاری از دینپژوهان و اندیشمندان غربی به این موضوع، ذیل عناوینی همچون منجیگرایی، بازگشت مسیح، هزارهگرایی، نجات و رستگاری، انتهای تاریخ و امثال آن پرداخته و درباره نگرش ادیان به این موضوع، کتابها و مقالات بسیاری نوشتهاند؛ زیرا آیندهنگریها در مفهوم کلی و انتظار در مفهوم اسلامی، زمینهسازی برای جامعۀ آرمانی و سعادتمند با بهترین الگوی اخلاقی را موجب میشود.
بنابر اهمیت این موضوع به بررسی این اعتقاد که در واقع بزرگترین حکمت معنوی شیعیان است را در سرودههای این شاعر شیعی متعهد که به شاعر مهدویت معروف است پرداختهایم. و وجوه این اعتقاد را با ذکر نمونههای شعری این شاعر توضیح دادهایم. در واقع سید در سرتاسر دیوان خویش اعتقاد راسخ خود به امامت و ولایت را بیان میكند.
سخن از فلسفه مهدویت است با منشأ توحیدی و اسلامی آن و تأثیری که بر جهانبینی اسلامی و حکمتهای سید حیدر حلی دارد. تحقق خواست درونی و عمیق بشر که در طول قرون و اعصار آگاه و ناآگاه تحت تأثیر آن پیکار کرده است. نظامها و سیستمها را درهم کوبیده و در جستوجوی عدل و حقیقت ره پوییده است.
نقش تعیین کنندهای که در سرنوشت بشر خواهد داشت و تحقق قطعی همه مبارزات ضداستبدادی و اعمال قدرتهای ستمگرانه و امید به آینده است. آینده نویدبخش، آیندهای که از آن رنجبران و ستمدیدگان است. آیندهای که در آن ستمگری، امتیاز طبقاتی و بهطور کلی طبقه ستمکار یا استثمارگر محکوم به فناست. آیندهای که تبعیضات نژادی، قومی، اشرافی و خانوادگی در آن جایی برای ظهور و تجلی نخواهد داشت. این امید و اطمینان به آن از مؤثرترین عوامل برانگیزنده نهضتها و عامل جنبش و تحرک در جامعه انسانی است (طالقانی، 41:1360).
در واقع فرسودگی اخلاقی که با سرعتی سرسامآور پیش میآید و مایۀ اصلی عقبماندگی فکری و انحطاط اندیشهای گشته و آلودگی و ولگردی را در نسل جوان پدید آورده است و آنها را به آیندهای درخشان و مترقی بدگمان ساخته و با حالتی پریشان و روحی پر از اضطراب و قلبی آکنده از درد عمرخود را به بطالت و بیهودگی میگذارنند، به دلیل نداشتن امید و امیدوار کننده است که ناامیدی آنها را از اوج عزت و قدرت به حضیض ذلت و ناتوانی میکشاند.
ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی حکمت را به طور خلاصه توضیح میدهیم، سپس رابطه حکمت با امامت را شرح میدهیم.
معنای حکمت
حكمت، گمشده مؤمن و مطلوب همۀ فرهنگهاى جهانى بوده است و تعریف و تمجید آن را در نظامهاى گوناگون فكرى مىتوان یافت. واژههاى حكمت (در فرهنگ اسلامى)، حُخْمَه (در فرهنگ یهودى)، سوفیا (در فرهنگ یونانى)، ساپنتیا (در فرهنگ لاتین)، خرد و فرزانگى (در فرهنگ ایرانى)، چى «chih» (در فرهنگ چینى)، پراجناپارامیتا (در فرهنگ بودایى) و ویزدام «wisdom» (در غالب فرهنگهاى هندو _ اروپایى)، در هالهاى از تقدس و اعتبار قرار دارند و مطلوب همگان به شمار مىروند (اسلامی، (hadith.net.
واژۀ حِکمَت hekmat در لغت، دارای معانی پرشماری است. در فرهنگ فارسی معین در ذیل واژۀ حکمت چنین آمده است: «عدل، داد، دانش، دانایی، حلم، بردباری، راستی، درستی، صواب، کلام موافق حق، پند و اندرز، معرفت حقایق اشیاء به قدر طاقت بشری» (معین، 1360: ج1، آ- خ، ذیل واژۀ حکمت).
ابنمنظور حکمت را از ریشۀ «حَکَمَ»گرفته شده است و «حکم» به معنای منع است (ابنمنظور، 1405: ج12، ذیل ماده حکم).
از میان معانی متفاوتی که برای این کلمه ذکر شده است، دو معنای (استحکام و منع) بیشترین کاربرد را دارد؛ زیرا حکم و داوری عادلانه مانع ظلم میشود. حکمت در اصطلاح فلسفه عبارت از شناخت اشیاء است و آن را به دو قسم نظری و عملی تقسیم کردهاند.
حکمت، شناخت امام زمان
در حدیثی از امام صادق(ع) درتفسیر آیۀ وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (لقمان: 12) میفرماید:
حکمتی که به لقمان داده شد این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهی عصر خودآگاهی داشت. (حقیقی، 1389: 33-34)
یا در تفسیر وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً (بقره: 269) آمده است:
هِيَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ. (مجلسی، 1404: ج24، 86)
همچنین میخوانیم:
مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابُ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارِ. (همو)
پس هر کس به فهم و حکمت دست یابد گفته میشود: او به اطاعت خداوند و معرفت امام دست پیدا کرده است.
بنابر این توضیحات، یکی دیگر از معانی حکمت، شناخت امام عصر است.
سید، این حکمت را درسرودههای خود به حد اعلا خود رسانده است. یکی از اصلیترین و محوریترین عناصر حکمت معنوی فکر شیعه، اعتقاد به مسئله امامت به شمار میآید که تجلّی آن در عصر ما، مهدویت است. وی در اکثر سرودههایش _ چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم _ و در میان دیگر موضوعات شعریاش، به این موضوع و مسائل مربوط به آن میپردازد. به طوری که در دیوان ارزشمندش، اشعار فراوانی راجع به امام زمان(عج) سروده که عدد ابیات آن از چهارصد متجاوز است (عبداللهی، 1384). از اینرو وی را «شاعر المهدویة» مینامند. سرودههای سید خطاب به امام زمان(عج) سرشار از آموزههای انسانی و ارزشهای اخلاقی است. بنابراین، این فصل بر اساس اینکه حکمت، شناخت رهبر الهی عصر، روشنی راه و عدول نکردن از مرتبه انسانیت و حق و حقیقت، عرفان است، تنظیم شده است؛ زیرا مهدویت در قله مباحث عرفانی از جمله طرح بحث حقیقت محمدیه توسط عرفا، مسئله ولایت محمدیه و مهدویه (ولایت مطلقه و مقیده) قرار گرفته و نفی این قله رفیع، به فروپاشی یا استوار نبودن همۀ ارکان عرفان و حقیقت محمدیه میانجامد (موسوی گیلانی، 1385: 35).
در واقع نسبت مهدویت با دین به منزله قلب، نسبت به بدن است که علاوه بر اینکه میتوان به طور مستقل به تحلیل و بررسی آن پرداخت، به کارکرد و اهمیت آن با دیگر آموزههای دین، ادب، اجتماع و اخلاق نیز میپردازیم. از این منظر، مهدویت را در سرودههای سید به عنوان رکن اساسی حکمتش بررسی میکنیم.
مهدویت در سرودههای سید حیدر حلی
«مهدویت» که ختم ولایت محمّدی است، اندیشهای است كه آثار اجتماعی فراوانی دارد. مهمترین آنها از بین بردن یأس و ناامیدی از پیكره اجتماع است. مهدویت یعنی امیدواری به آیندهای روشن و پیامی رهاییبخش به بشر سرخورده و ستمدیده و اینکه روزی مردی الهی خواهد آمد و آنچه مردم بدان امید دارند، تحقق خواهد بخشید.
یك مسلمان، باور قطعی دارد كه تنها نظام اجتماعی كه میتواند به خواستههای مشروع او به طور كامل پاسخ دهد و نظامی را براساس حق و عدالت شكل دهد، نظام زیبای حكومتی اسلام است كه شكل كامل آن در عصر ظهور ولیّعصر(عج) تحقق خواهد یافت؛ این یعنی امید، نشاط و زندگی. این اندیشه و مؤلفههای آن در سرودههای سید در تمام ابعاد آن خود را نشان میدهد. محمد کامل سلیمان، مهدویت سید را به دو دسته تقسیم میكند: دستۀ اول، سرودههای مهدوی با حزن و اندوه و دستۀ دیگر، مهدویات وی با لباس شادی، امید و آرزو (نک: الایدیولوجیا الشیعیة فی رثاء الحسین(ع)).
سید در مهدویات خود به موضوعات مهدویت از جمله انتظار، دولت حق و برپایی عدالت، پاکسازی زمین از ظلم و ستم ظالمان و... سخن رانده است. وی گاه با حزن و اندوه زبان به شکایت نزد امام عصر خویش میپردازد و از رنجها و ظلم و ستم متجاوزان مینالد و از درد فراق شکوه میكند. گاه نور امید را با تأسیس دولت کریمه امام زمان(عج) که از نظر تعبیر فلسفی، همان مدینۀ فاضلۀ سید میشود را به بشر خسته از ظلم و بیعدالتی میتاباند و گاه به سبب اوضاع نابسامان روزگار، به پیشگاه آن حضرت ندبه و استغاثه میكند.
از جملۀ مهدویات معروف سید، قصیدۀ عینیۀ اوست؛ این قصیده داستان معروفی دارد. میگویند امام زمان(عج) از سید خواسته این قصیده را که هیچکس از سرودن آن مطّلع نبوده است، برایش بخواند:
الله یاحامی الشریعة أتقرّ
و هی کذا مروعة
بکَ تستغیثُ و قلبها لک
عن جوی یشکو صُدوعه
«خدایا ای حمایتگر شریعت! آیا آرام مینشینی؛ حال آنکه [آیین خدا] چنین در بیم افتاده است؟!»
«[این دین] با دلتنگی، از زخمهای خود شكوه میكند واز تو كمک میخواهد.» (حلی، 1429: 100)
انتظار در لغت، مذهب و فلسفه
انتظار از نظر لغت و مذهب، معنا و مفهوم خاص دارد. از نظر لغت، انتظار به معنای چشم به راه بودن، چشمداشت و به عبارت دیگر، نوعی امید به آینده داشتن است. خواه، امید به آیندهای زیبا یا زشت و منفور. از دید مذهب، انتظار امیدی به آیندهای نویدبخش و سعادتآفرین است که در آن به رهبری قائدی عظیم، جهان از مفاسد و بدبختیها رهایی یافته و راه خیر و صلاح و آسایش و امنیت را در پیش میگیرد. انتظار، آرزومندی به رسیدن آیندهای است که در آن ستم و تبعیض، تعدی و اجحاف وجود ندارد (قائمی، 1375: 13).
همۀ ادیان الهی قابلیت تحقق این امر را قبول دارند؛ زیرا به باور آنها اصالت با عدل و حق است و ظلم و فساد و تباهی، امری عارضی است.
اینکه اسلام دربارۀ فرد مورد نظر چه میگوید، باید گفت تمام فرق اسلامی تحقق این انتظار را در وجود مهدی(عج) قائم آل محمد(عج) نمایانگر میدانند. امّا مکاتب و فلسفهها نمیتوانند فردی را به عنوان منتظر جهان معرفی کنند. آنها تنها میتوانند بگویند منجی و رهبری خواهد آمد و سعادتمندی بشر به دست مصلحی مؤید، پایهگذاری خواهد شد؛ اما اینکه او که باشد و چه باشد، از چه نژاد و ملیتی، با چه زمینهای از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی نمیتوانند دربارهاش اظهار نظر کنند.
مکاتب و فلسفهها ویژگیهایی را دربارۀ آن ظهور ذکر میکنند، نه مصداقها را. از جمله آنکه میگویند منجی آیندۀ بشر، فردی آگاه، آیندهنگر، به دور از هرگونه لغزش و خطا و به دور از هرگونه وابستگیهای حزبی خاص است. ضعیف در نظرش به مانند قوی است و امکانات و امتیازاتی که برای انسانها قائل میشود، از نوعی است که همگان قادر به کسب آن هستند. او قدرتی فوقالعاده دارد که میتواند قدرتمندان را تحت تسلط و سیطره خود قرارد هد و مهارشان کند و خواستههای بیحد و مرزشان را تحت کنترل درآورد. حال اینکه آیا این امر قابل تحقق است یا نه و آیا روزگار خواهد توانست چنین فرزندی را پدید آورد یا نه، جای بحث است.
برتراند راسل دربارۀ این مسئله که فردی از میان زمامداران کنونی بشر بتواند زمام امور را به دست گیرد و حق را بر جامعه تسلط و حکومت بخشد، با تردید مینگرد و میگوید:
گمان ندارم روزی بشر این قابلیت را بیابد که زمامداری اینچنین بپروراند و به جامعه عرضه کند. به ناچار انتظارات از افرادی است که مؤید به تأییدات الهی باشند. (قائمی، 1375: 88)
برنارد شاو پس ازجنگ و کشتار بینالمللی دوم گفته بود:
امور دنیای امروز باید به دست زمامداری چون محمد(ص) افتد که به حل مشکلات نایل آید. تنها اوست که میتواند پرچم زعامت آینده بشر را بر دوش کشد و آن چه را که مایه تغییر مسیر انسان از فطرت شده دوباره به جای خود برگرداند. (همو: 89)
مفهوم انتظار در مهدویات سید حیدر حلّی
سید در مهدویاتش به مسئلۀ انتظار اشاره میكند. وی به سبب بیعدالتی و ظلم و ستم، انتظار را کشنده معرفی میكند. وی در سرودههای خود همچون حکیمی دانا نگرانی خود را از اوضاع دین که به دست گمراهان نابودمیشود و ظلم و ستمی که گمراهان و غاصبان حق انجام میدهند، به حجت حق شکایت میكند.
سید در قصیدۀ عینیه که از جمله حولیاتش است، عاشورا را به مسئلۀ انتظار متصل میكند و از این منظر انتظار و صبر وتحمّل را دردناک میداند. او خطاب به امام عصر خود میگوید:
لا ینجع الأمهالُ بالعا
تی فقم وأرق نجیعه
للصَنع ما أبقی التحمّل
موضعاً فدع الصَنیعه
طعناً کما دفقت أفاویق
الحیاء مُزنٌ سریعه
یابن الترائک والبواتک
من ضُبا البیض الصنیعه
... مات التَصبّرُ بانتظا
رِكَ أیها المحیی الشریعه
فانهض فما أبقی التحمّلُ
غیر أحشاءٍ جزوعه
قد مزَّقت ثوب الأسی
وشکت لِواصِلها القطیعه
فالسیف إن به شفاء
قُلوب ِشیعتک الوجیعه
فسواهُ منهم لیس ینعشُ
هذه النفس الصریعه
طالت حبال عواتقٍ
فمتی تعود به قطیعه
کم ذا القعود ودینکم
هُدِمَت قواعِدُهُ الرفیعه
تنعی الفروعُ أُصولَهُ
وأُصولُهُ تنعی فُروعَهُ
فیه تحکَّم من أباح الـ
ـیوم حرمته المنیعه
مَن لو بِقیمة قدره
غالیتُ ما ساوی رجیعه
فاشحَذ شبا عضب لَهُ
الأرواحُ مُذعنةٌ مُطیعه
«مدارا باظالم بیفایده است. پس برخیز وخون ظالمان را بریز».
«چیرهدستی و چیاول ظالمان جایی را برای صبر و تحمّل باقی نگذاشته است؛ پس برخیز و کردار ناپسند آنها را دفع کن».
«ضربههای پیدرپی به آنها وارد کن، همچنان که ابرها بارانهای سریع و سیلآسایی را جاری میکنند».
«ای فرزند دلیران، ما را دریاب از لبۀ شمشیرهای تیز و برنده».
«ای احیاکنندۀ شریعت، در انتظار تو، صبر ما به پایان رسیده است».
«پس قیام کن؛ چرا که تحمّل [مصیبتهای طاقتفرسا] غیر از اعضای نالان، چیزی باقی نگذاشته است».
«جامۀ غم و اندوه پاره شد و قطعههای جامۀ پاره شده (غم واندوه)، نزد وصل کنندۀ آن، زبان به شکوه گشودند».
«پس همانا به وسیلۀ شمشیر، دلهای دردمند شیعیانت شفا مییابد».
«از بین ایشان، جز او، این جان شکست خورده را بلند نمیكند».
«ریسمانها[ی حوادث و مشکلات] که بر شانهها افکنده شده، طولانی شده است؛ پس چه موقع این ریسمان بریده خواهد شد [و بار سنگین مشکلات از دوشها برداشته خواهد شد؟]»
«این نشستن تا کی ادامه دارد؟ در حالی که پایههای دین بلند شما، ویران شده».
«و فروع [دین] خبر از نابودی اصول میدهد و اصول، خبر از نابودی فروع میدهد».
«امروز افرادی بیارزش که به اندازۀ سرگین هم ارزش ندارند و حرمت منیع دین را مباح میشمارند، درامر دین با خودکامگی حکم میکنند».
«لبههای شمشیر برّان را تیز کن؛ شمشیری که جانها به آن اذعان دارند و مطیع آناند». (حلی، 1429: 100-102)
أقائِمَ بَیتِ الهدی الطاهِرُ
کم الصَّبرُفتَّ حشا الصَّابِرِ
و کم یتظلَّمُ دینُ الإله
إلیک من النَّّفَر الجائِرِ
یمدُّ یداً تشتکی ضعفها
لطِبِّک فی نبضِها الفاتِرِ
نری منک ناصِرَه ُغائباً
وشِرک ُالعِدی حاضِرُ النّاصِرِ
«ای قائم خاندانی که هدایتگر و پاکیزهاند، چه بسیار در انتظار تو صبر درون ما را متلاشی کرد!»
«و چه بسیار که دین خداوند از گروه ظالمان نزد تو ناله و شکایت میكند!»
«دین، دست بیمار خود را به سوی تو دراز میكند، تا باعث شفای آن بشوی».
«تو که یاری کنندۀ دین هستی، غایبی؛ و حال آنکه دشمنان بتپرست حاضرند». (همو: 82- 83)
او در ادامۀ این قصیده، نور امید را تنها به امام زمان منتسب میپیوندد و بیصبرانه منتظر ظهور آن حضرت است که بشر را از گمراهی و حاکمیت ظلم و جور برهاند. وی از نبود حکومت عدلگستر امام اظهارتأسف میكند. در ابیات آخر این قسمت، دوران پر از ظلم و ستم انتظار را با روزگار امام حسین(ع) و واقعه عاشورا شبیه میداند، به طوری که انسان با وجود این همه ظلم و ستم، مرگ را بر زندگی ترجیح میدهد:
کفی أسفاً أن یمرَّ الزمانُ
ولستَ بناهٍ ولا آمر
وأن لیس أعیننا تستضیء
بمصباحِ طلعتک الزاهر
علی أن فینا اشتیاقاً إلیک
کشوق الربی للحیا الماطر
علیک إمام الهدی عزما
غدا البر یلقی من الفاجر
لک الله حلمک غرَّ البغاة
فأنساهم بطشة القادر
وطول انتظارک فَتَّ القلوب
وأغضی الجفونَ علی عاثر
فکم ینحت الهمُّ أحشاءنا
وکم تستطیل یدُ الجائر
وکم نَصب عینیک یابن النبی
نساط بِقدرالبَلا الفائر
وکم نحن فی لهوات الخطوب
ننادیک من فمِها الفاغر
ولم تَک منا عیونُ الرَّجاء
بغیرک معقودة الناظر
أَصبراً علی مثل حزّ المُدی
ولفحةِ جمر الغضا الساعر
أصبراً وهذی تیوس الضلال
قدأمنت شفرةَ الجازر
أَصَبراً وسرب العدی راتعٌ
یروح ویغدو بلاذاعر
نری سیفَ أولهم مُنتضی
علی هامِنا بید الآخر
به تُعرق اللحم منا وفیه
تشظّی العظام ید الکاسِرِ
وفیه یسوموننا خطّة بها
لیس یرضی سوی الکافر
وکم نَصب عینیک یابن النبی
نساط بِقدرالبَلا الفائر
فنشکو إلیهم ولا یعطفون
کشکوی العقیرة للعاقر
وحین التقت حلقات البطان
ولم نرللبغی من زاجر
عَجَجنا إلیک مِن الظالمینَ
عجیج الجِمالِ من الناحرِ
وبتنا نودُّ الردی کلنا
لنُنقل عنهم إلی قابر
أجل یومنا لیس بالأجنبی
مِن یوم والدک الطاهر
فباطن ذاک الضلال القدیم
مُضمره عین ذا الظاهر
«مایۀ تأسف فراوان است که روزگار میگذرد در حالی که تو حکمرانی نمیکنی و بر آن امر و نهی نمیکنی!»
«و چشمان ما با چهرۀ دلربا و نورانی تو فروزان نمیشوند!»
«با وجود اینکه شوقی که در وجود مات، همچون اشتیاق دشتها به ابر بارانزاست».
«ای امام هدایت و روشنگری، قصد و پایداری ارادۀ ما نسبت به توست؛ زیرا فرد نیکوکار، مغلوب فرد گناهکار شده است».
«خداحافظ توست. رویای شیرین تو (انتظار فرج) ستمگران را فریب داد و باعث شده شجاعت و دلیری فرد قادر و توانا را فراموش کنند. (به دلیل طولانی شدن انتظاردشمنان جسور شدهاند و ظهور تو را نادیده گرفتهاند)».
«طولانی شدن مدّت انتظار تو دلها را کباب کرد و چشمها را بیمار و رنجور کرده است».
«تا کی باید غم و غصه، درون ما را متلاشی کند و ستمکاران بر ما دستدرازی کنند؟»
«و تا چه زمانی در مقابل چشمان تو و به سبب قضا و قدرهای خروشان تازیانه بکشیم؟»
«و چه بسیار ما در سختیهای بزرگ و در عمق و اوج حوادث تو را صدا میزنیم!»
«و با این وجود، چشم امید ما تنها به سوی تو دوخته شده است».
«آیا بر اینکه زمانه گوشت تن ما را میبرد صبر نماییم؟ در حالی که زبانۀ آتش مصیبت فراگیر و نابودکننده میوزد؟»
«آیا صبر کنیم در حالی که چارپایان گمراهی (دشمنان)، لبۀ کارد خود را تیز کردهاند و ایمن هستند؟»
«آیا صبر کنیم درحالی که گلۀ (گروه) دشمنان بدون ترس و وحشت و آزادانه، شب را به صبح میرسانند، بدون اینکه کسی آنها را بترساند؟»
«شمشیر دشمنان را پیدرپی بالای سرمان از نیام کشیده میبینیم».
«و توسط شمشیر دشمنان، گوشت از استخوان ما کنده میشود و استخوانهای ما توسط کرکسها شکافته میشود».
«و توسط این شمشیر [با قدرت] ما را به کارهای دشوار مجبور میکنند؛ کاری که فقط کافر به آن راضی میشود».
«ما همچون قربانی هستیم که نزد پیکننده ناله میكند؛ نزد آنها شکایت و فغان میکنیم، ولی به ما رحم نمیکنند».
«زمانی که کار بسیار دشوار شد و عرصه بر ما تنگ گردید و برای دفع ظلم و ستم بازدارندهای نیافتهایم».
«از ظلم و ستم ستمکاران، نزد تو فریاد بلند برآوردیم، همچون فریاد شتر ان از ترس ذبح کنندهشان».
«[به سبب ظلم وستم] همۀ ما آرزوی مرگ میکنیم، تا از آنها دور شویم وبه قبر
کوچ کنیم».
«روزگار ما از روزگار پدر پاکت بیگانه نیست [و روزگار بد ما شبیه روز عاشوراست]».
«در حقیقت ماهیت گمراهی قدیم را این گمراهی آشکار روزگار ما پنهان کرده است». (حلی، 1429: 85-86)
دولت کریمه امام زمان در مهدویات سیّد حلی
مسئله عدالت و پابرجایى آن در میان جامعه بشری، آنچنان ضرورى و مهم است كه خداوند، بعثت همه پیامبرانِ مرسل و نازل كردن كتابهاى آسمانى را به آنان براى اجراى عدالت در میان امّتها و ریشهكن شدن ظلم و ستم از میان آنان بوده است.
خداوند در سوره حدید میفرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...؛ (حدید: 25)
همانا ما رسولان خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و براىشان كتاب و میزان نازل نمودیم تا مردم به عدالت رفتار کنند.
بنابراین هدف از رسالت پیامبران مرسل و نازل شدن كتابهاى آسمانى بر آنان، اقامه عدل و داد در میان جامعه بوده است كه متأسّفانه با كارشكنىهاى قابیلیان از همان ابتدا تا كنون و تا پیش از قیام و حكومت حضرت بقیّةالله الأعظم(عج) عدل و داد بر جامعه حكومت نكرده است (مجتهدی سیستانی، 1385: 31-32).
گسترده شدن بساط عدالت در میان مردم و گرایش امّتها به عدل و داد، آرمان پیامبران بزرگ الهی است که دولت الهی حضرت بقیةالله الأعظم(عج) به آن جامۀ عمل میپوشاند (همو: 32).
سید در مهدویات خود به تأسیس حکومت کریمۀ امام(عج) و اجرای حق و عدالت در این دولت اشاره میكند.
بیدیهِ قائمه ُوعن غضب
سَیسُلّه لطلی ذوی الغدر
فتری به کم خدر مُلحدةٍ
نهبٍ وکم دمٍ ملحدٍ هدر
حتی یعید الحق دولته
تختال بین الفتحِ والنصر
«امام زمان در حالی که شمشیرش در دستش است؛ آن را بر گردن پیمانشکنان میکشد».
«و به سبب وجود این شمشیر، مردان و زنان کافر نابود میشوند».
«تا اینکه دولت آن حق را دوباره بازمیگرداند و با وجود فتح و پیروزی [این دولت] به خود میبالد و شاد و خرامان است». (حلی، 1429: 53)
وی در یکی از مهدویاتش در خطاب به امام و به دلیل ظلم و ستم حاکمان، وی را به تشکیل حکومت عدلگستر دعوت میكند:
فتمهّد الدنیا بإمرة عادلٍ
وبنهی علاّمٍ وقسط أمین
ومُضاء منصلتٍ وعزمٍ مجرّبٍ
وأناتِ مقتدرٍوبطشٍ مکین
«دنیا را با حکمرانی (قضاوتی) عدالتگستر و با امر و نهی فرد بسیار دانا و با عدل و داد فرد امین و معتمد هموار کن».
«و با شمشیری بُران و دلیری و شجاعتی مقتدرانه دنیا را نجات بده». (همو: 128)
امام واسطۀ فیض
فیض، همواره، باید از طریق واسطهای «قابل» و «مقرَّب» از مبدأ فیاض گرفته شود و به موجودات ایصال گردد؛ چون فیضرسانی خداوند به موجودات با واسطه انجام میشود؛ پیامبر و به نیابت از پیامبر، امامان، هم واسطۀ فیض تکویناند و هم واسطه فیض تشریع هستند.
نفس ولیّ و قلب او، بزرگترین عامل رسیدن فیض است به موجودات و مخلوقات و همانگونه که ولیّ واسطۀ فیض است، مرکز تنظیمات فیضها و تقدیرها نیز هست (عبداللهی، 1384: 310).
بنابراین از آنجا که امام واسطۀ فیض است، سید در سرودههای خود به این مسئله اشاره میکند. مثلاً وی در قصیدهای در مدح حضرت مهدی(عج) هنگامی که وبا سراسر عراق را فرا گرفته بود گفته است:
یا ابن الإمام العسکریّ
ومَن ربُّ السماءِ لدینه انتجبَه
أفهکذا تُغضی وأنت تری
نارَالوباءِ تشبُّ ملتهبه
لا تنطفی إلا بغادیةٍ
من لطفکم، تنهلُّ منسکبه
أیضیقُ عنا جاهُکم ؟
ولقد وَسِعَ الوجودَ، وکنتم سببه
الغوثَ! أدرکنا! فلا أحدُ
أبداً سواکَ یغیثُ مَن ندبه
غضِبَ الإلهُ، وأنت رحمتهُ
یا رحمةَ الله اسبقی غَضبَه
«ای فرزند امام حسن عسکری، و ای کسی که خداوند آسمانها تو را برای احیای دین خود انتخاب کرده است!»
«آیا اینچنین چشم فرو میداری، درحالی که تو آتش وبا را میبینی که شعلهور است؟»
«این آتش شعلهور، خاموش نمیشود، مگر با باران بامدادی لطف شما که بر سر ما میبارد، فروکش میكند».
«آیا علّو منزلت شما بر ما تنگ میشود، در حالی که تمام جهان را فرا گرفته و شما سبب وجود این جهان هستید».
«ما را یاری کن؛ زیرا هرگز کسی به غیر از شما به فریاد ما نمیرسد؟»
«خداوند خشمگین شد و تو رحمت خداوند هستی؛ پس ای رحمت خدا، بر خشم و غضب خداوند سبقت بگیر [و مانع خشم و غضب خدا باش!» (حلی، 1429: 37-38)
ندبه و استغاثه
استغاثه در لغت به معنای طلب یاری، استمداد و درخواست کمک است.
سید در قطعهای از مهدویاتش به امام عصر استغاثه میكند و از حوادث ناگوار روزگار به امام پناه میبرد؛ زیرا امام واسطۀ فیض است، بین خدا و بندگانش و معصوم نیز هست؛ سید بنابر این عقیده امام عصر خود را خطاب میكند و از او یاری میطلبد:
یا قائماً بالحقِّ حلَّ بنا
ما لا یفرِّجه سوی لطفک
بکَ عنه لُذنا حیث لاشرفٌ
عند الإلهِ أجلُ من شرفک
ترضی تعود نفوسنا سّلباً
بیدِ الحمام و نحن فی کَنفک
و یروعنا ریب المنون و قد
عذنا بجاهِ الغرّ من سلفک
«ای قیام کنندۀ به حق، مشکلات بزرگی را که جز لطف و توفیق تو کسی نمیتواند آنها را بگشاید، برای ما رفع کن».
«ما از این کارهای سخت به توپناه آوردیم؛ زیرا هیچ شرافتی والاتر از شرافت تو نزد خداوند نیست».
«آیا راضی میشوی که جانهای ما به دست مرگ چپاول شود، در حالی که ما در سایۀ [پناه] تو هستیم؟»
«حوادث ناگوار ما را به وحشت میاندازد، در حالی که ما پیش از این نیز به جایگاه رفیع پیشینیانت (امامان پیش از تو) پناه آوردهایم.» (حلی، 1429: 54)
کوتاهی مردم در روزگار غیبت
یکى از وجوه حکمت غیبت امام زمان(عج) کوتاهى کردن مردم است. براساس این دیدگاه حلی در مهدویات خود و در خطاب به امام زمان(عج) دست به شکایت برمیدارد. او در ابیات زیر، گناهان مردم و بدیهای آنان را به امام(ع) بیان میكند و بدین جهت نارضایتی خود را ابراز میدارد. سید همچون حکیمی دانا، نگرانی خود را از نابودی آرمانهای اعتقادی و توحیدی و دفن شدن این آرمانهای گهربار میان شرابخواری دشمنان اسلام را به امام شکایت میكند، و مرگ را از این نقشۀ پلید دشمنان اسلام بهتر از زندگی میداند. امّا وی هیچوقت امید خود را به خداوند جبار و حکیم از دست نمیدهد و چه زیبا در ابیاتی خداوند را بهترین مجازاتکننده میداند.
إن ترض یا صاحب الزمان بها
ودام للقوم فعلُ منکرها
ماتت شعارُ الإیمان واندفنت
مابین خمر العدی و میسرها
أبعد بها خطةً تراد بها
لاقرَّب الله دار مؤثرها
الموت خیرٌ من الحیاة بها
لو تملک النفس من تخیرها
ما غرَّ أعداءنا بربهم
وهو ملیٌّ بقصم أظهرها
مهلاً فلله فی بریته
عوائد جلَّ قدر أیسرَها
فدعوة الناس إن تکن حُجبت
لأنها ساء فعل ُ أکثرها
«ای صاحب زمان، آیا به این وضع راضی هستی، در حالی که کارهای ناپسند مردم مستمر است؟»
«آرمانهای ناب یکتاپرستی نابودشده است و در میان شرابخواری و قماربازی دشمنان دفن شدهاند».
«بد طرح و نقشهای را دشمنان اسلام کشیدهاند و قصد اجرای آن را دارند. خداوند خانۀ تحریک کنندۀ این طرح و نقشه را آباد نکند!»
«چه چیزی باعث شده دشمنان اسلام در حالی که خداوند توانگر و قادر است کمرهای آنان را بشکند، مغرور و فریفته شوند».
«آرام باشید؛ زیرا خدا را امدادهای غیبی نهفته است که به سود مردم است و کوچکترین این نفعها گرانقدر و بلندمرتبه است».
«پس اگر دعاهای مردم برآورده نمیشود؛ به این دلیل است که کارهای ناپسند آنها فزونی یافته است». (حلی، 1429: 354-355)
فیلسوف و ریاضیدان بزرگ مشرق، خواجه نصیر الدین طوسی نیز درجملۀ معروف خود «وُجُودُه لُطفٌ، وتَصَرُّفُهُ لطفٌ آخر، وعَدَمُهُ مِنّا؛ بودن امام لطف خدایی است و دخالتش در امور لطفی دیگر، و غیبتش از خود ماست» به همین حقیقتها نظر داشته است.
این متفکر بزرگ در جایی دیگر میگوید:
حرمان خلق از امام و علت غیبت او، چون معلوم است که از جهت خدای سبحان نباشد و از جهت امام نبود، پس لابد از جهت رعیت بود و تا علت آن زایل نشود، ظاهر نگردد. (حکیمی، 1344: 39-40)
همچنان که سید به این موضوع اشاره کرده است و مردم را عامل تأخیر غیبت میداند.
پاکسازی زمین از کفر در عصر ظهور
در حکومت کریمه امام زمان(عج) سراسر زمین از کفر و بیایمانی پاکسازی خواهد شد و ایمان و دینباوریهای راستین پهنۀ زمین را پر خواهد کرد. مثلاً امام جواد(ع) در حدیثی اشاره به انقلاب حضرت مهدی(عج) و پاکسازی زمین میكند و میفرماید:
ولکنّ القائم الذی یطَهِّرَ الله _ عزَّوجَلَّ _ به الأرض من اهل الکُفرِ والجُحودِ؛ (حکیمی،
1385: 70)
آن قائمی که خداوند به دست او زمین را از کافران و منکران پاک میگرداند.
سید در مهدویات خویش نیز به این واقعیت چشم امید دارد. وی میگوید:
لا تطهرُ الارضُ من رجس العدی أبداً
ما لم یسِل فوقها سیل الدم العرم
بحیث موضع کلٍ منهم لک
فی دماه تغسِله الصمصامةُ الخذم
أُعیذ سیفَک أن تصدی حدیدتهُ
ولم تکن فیه تُجلی هذه الغِمم
قدآن أن یمطر الدنیا وساکِنها
دماً أغرَّ علیه النقع مرتکم
حران تدمغ همامَ القوم صاعقةٌ
من کفَّه وهی السیف الذی علموا
نهضاً فمن بظُباکم هامهُ فلقت
ضرباً علی الدین فیه الیومَ یحتکم
«هرگز زمین از ناپاکی دشمنان، پاکسازی نمیشود تازمانی که بر بالای سر دشمنان اسلام سیل خون جاری شود».
«به طوری که هر عضوی از آنان را شمشیر بُرّان تو، خونهای آن عضو را پاک میكند».
«از اینکه لبۀ شمشیرت کند شود و این سختیها زایل نشوند، به خدا میسپارم».
«وقت آن رسیده که باران متراکم خون بر دنیا و ساکنان آن باریده شود».
«شایسته است که سرور قوم [ظالمان] را رعد و برقی از کف دستت بشکافد؛ کف دستی که ظالمان خود میدانند شمشیر است».
«ای کسی که توسط شمشیرت سرهای دشمنانی را که امروز بر دین حکمرانی میکنند را میشکافی، قیام کن!» (حلی، 1429: 118-119)
در واقع دربارۀ روش ورفتار وسیرت مهدى(عج) مطالب و مسائل بسیارى در احادیث به ما رسیده است؛ سیرت دینى، سیرت اخلاقى، سیرت عملى، سیرت انقلابى و... سیرتهای مهدی(عج) هستند که براى ما نمونهها و سرمشقهاى خوبى باشد.
در مهدویات سید دیدیم که وی به سبب روحیۀ حماسی و جنگآوریاش بیشتر سیرۀ انقلابی امام(ع) را بیان کرده است.
نتیجهگیری
1. سید حیدر حلی از بزرگترین شاعران قرن سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) و مورد توجه سادات عراق، بهخصوص میرزای شیرازی بود.
2. واژۀ حکمت دارای معانی پرشماری است که این معانی به هم نزدیکاند.
3. بازتاب این واژه در ادبیات بهخصوص ادبیات مشرقزمین و اکثر فرهنگها و ملل، بسیار است.
4. یکی از معانی حکمت _ که در این پژوهش مورد نظر ما بود _ شناخت رهبر الهی و دینی عصر است.
5. خاستگاه اصلی حکمتهای سید حیدر حلی، سرودههای مهدوی اوست؛ سرودههایی که حلی چه زیبا و حکیمانه امام عصر خود را شناخته و اکثر اشعارش را خطاب به امام زمان(عج) سروده است.
6. حلی در مهدویاتش از ظلم، بیعدالتی، گسستن ارزشهای اخلاقی، انسانی و عرفانی به دست ظالمان را در طول تاریخ تشیع بهخصوص و اسلام عموماً تا روزگار ما را با زبانی کوبنده و شجاعانه تشریح و توضیح میدهد.
منابع
ابنمنظور، جمالالدین محمد بنمکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 1405ق.
احمدی جلفایی، حمید، صحیفه فاطمیّه (احادیث و کرامات حضرت فاطمه زهرا)، قم، انتشارات زائر، چاپ پانزدهم، 1390ش.
اسلامی، سیدحسن، «دامنه معنایی حکمت در قرآن»، اخلاق و حدیث، منبع الکترونیکی: www. hadith. net
حقیقی، مرضیه، نصایحی برای جوانان؛ شرحی مختصر بر سوره لقمان، قم، عصرجوان، چاپ اول، 1389ش.
حکیمی، محمّدرضا، خورشید مغرب، تهران، انتشارات فجر، چاپ هشتم، 1344ش.
حکیمی، محمّد، جهانیسازی مهدوی(ع) و جهانیسازی غربی، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1385ش.
حلی، سیّد حیدر، دیوان السیّد حیدر الحلی، تحقیق: علی خاقانی، بیروت، منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1429ق.
طالقانی، محمود، مهدویت و آینده بشر، تهران، بنیاد فرهنگی آیتالله طالقانی با همكاری انتشارات قلم، چاپ اول، 1360ش/ شعبان 1401ق.
عبداللهی، محمود (حسن)، سیمای امام مهدی(عج) در آیینه شعر عربی، قم، انتشارات مسجدمقدّس جمکران، چاپ دوم، 1384ش.
قائمی، علی، نگاهی به مسئله انتظار، تهران، انتشارات شناخت اسلام، بیتا.
مجتهدی سیستانی، سیّد مرتضی، دولت کریمه امام زمان(عج)، تهران، نشر الماس، چاپ دوم، 1385ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
معین، محمّد، فرهنگ فارسی معین، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1360ش.
موسوی گیلانی، سید رضی، مهدویت از دیدگاه دین پژوهان غربی، تهران، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، چاپ اوّل، 1385ش.