رفتارشناسی امام هادی و امام عسکری(ع)
در تقابل با جریانهای انحرافی تا دورۀ غیبت
در تقابل با جریانهای انحرافی تا دورۀ غیبت
مجید احمدی کچایی
روحالله ترابی میبدی
چکیدهروحالله ترابی میبدی
جریانهای انحرافی _ که از همان آغاز اسلام بروز یافته بودند _ در دوران امام هادی و امام عسکری(ع) نیز حضوری گسترده و تأثیرگذار داشتند. جریانهایی نظیر غالیان، واقفیه، متصوفه، اشاعره، معتزله، جبریه، مفوضه از این دستهاند.
با سیر در اسناد تاریخی، روایی و رجالی میتوان چگونگی برخورد این دو امام بزرگوار را با این جریانها مورد پژوهش قرار داد؛ از جمله گفتوگو و مناظره با سران این جریانها، تربیت شاگردان متخصص، نامهنگاری با شیعیان، رد شبهات مخالفان و تبیین اندیشۀ صحیح، تقویت عناصر مهم شیعه در برابر مخالفان، تعلیم زیارت امامان، تقویت نهاد وکالت و اعلام بیزاری از جریانهای انحرافی را میتوان برشمرد.
در این نوشتار، ضمن بیان جریانهای انحرافی این دوره، به نحوۀ رفتار و برخورد این دو امام با آنها و دفع و رفع آسیبشان از جامعۀ شیعه اشاره میشود.
واژگان کلیدی
امام هادی(ع)، امام عسکری(ع)، جریان انحرافی، غالیان، تقابل.
مقدمه
ظهور اسلام همراه است با پیدایش جریانها و گروههای مخالف و منحرف، این جریانها مورد توجه آیات مختلف قرآن و احادیث نبوی قرار گرفته است، جریانهایی که در طول حیات امامان شیعه نیز ادامه داشتند. اوج این جریانها در عصر صادقین(ع) بود و تا عصر غیبت ادامه یافت وبخش بزرگی از برنامههای ائمه را به خود مشغول ساخت. بخشی از این جریانها در پوشش دوستان افراطی بروز یافتند همانند جریان غلو که خطر آن گاهی از خطر جریان شرک و دشمن بیرونی نیز بیشتر بود؛ چرا که سران آن با انتساب خود به ائمه و اظهار دوستی، اعتماد افراد ضعیف شیعه را جلب و آنها را از مسیر ایمان حقیقی خارج میساختند و نتیجۀ آن جلوهای زشت و ناپسند از باورها و رفتارهای دینی در نگاه مخالفین شیعه بود.
مقالۀ حاضر به دنبال شناسایی تقابل امام هادی وامام عسکری(ع) با جریانهای انحرافی آن عصر است. اهمیت این پژوهش از آنجاست که شیعه در یک موقعیت حساس تاریخی و در آستانۀ ورود به دورانی است که دیگر امام خود را نمیبیند و با او ارتباط ندارد و معلوم نیست این زمان تا کی ادامه خواهد داشت. این دو امام علاوه بر آمادهسازی شیعه برای ورود به این دوران، در کنار تمام حصرها و دشمنیهای حکومت عباسی، از حضور جریانهای انحرافی نیز رنج میبردند. در این مقاله سعی بر آن است ضمن بیان بعضی جریانهای انحرافی این دوره، به نحوۀ تقابل این دو امام با آنها اشاره شود.
بازتبیین مفاهیم کلیدی
شیعه دارای معانی لغوی و اصطلاحی است. در لغت به معنای پخش شدن و گسترش یافتن است. تشیع الشیب یعنی پیری در او پخش شد و گسترش یافت. شیعه فرقه یا گروهی که امری یگانه داشته باشند و جمع آن اشیاع است. (فراهیدی،1409:ج2، 191) شیعه در زبان عربی سدۀ نخست هجری، در کاربرد مطلق آن به معنای گروهی از مردم (مریم: 69) و در صورت اضافه شدن، به معنای یاران و پیروان (قصص: 15) بوده است (پاکتچی،1383: ج10،158) و در اصطلاح به پیروان حضرت علی(ع) و خاندانش و کسانی که معتقد به جانشینی بلافصل آن حضرت بعد از رسول خدا(ص) باشند، گفته میشود (فیروزآبادی،1409: ج3، 62).
غلو درلغت به معنای افراط، ارتفاع، بالا بردن از حد و تجاوز از حد و مرز است و چیزی را که قیمت آن از حد معمول بالاتر باشد غال میگویند (راغب اصفهانی، 1426: 365) و در جایی به کار میرود که تجاوز از حد همراه با افراط باشد(ابن منظور،1414: ج15، 132) و مقابل آن تقصیر است (درباره معنای غلو، نک: رضایی، بیتا). در اصطلاح علمای شیعه، غالی به کسانی اطلاق میشود که دربارۀ رسول خدا(ص) و امامان خود راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقی خود خارج ساخته و به مرحلۀ خدایی رسانیدهاند (جعفری، 1381: ج4، 277).
شیخ مفید غالیان را از تظاهر کنندگان به اسلام میداند که به حضرت امیر(ع) و امامان دیگر(علیهم السلام) نسبت خدایی میدادند و آنان را در فضیلت چنان میستودند که از مرز اعتدال فراتر میرفتند (مفید، 1371: 131).
وضعیت شیعه در این دوره
آغاز این دوره با خلافت معتصم (218 تا 227) هشتمین خلیفۀ عباسی همراه است (ابنکثیر، بیتا: ج10، ص295). امام هادی(ع) در سال 220 ق به امامت رسید، بهرغم سن کم امام، باتوجه به تجربۀ امامت امام جواد(ع) به جز عدهای اندک، همۀ شیعیان به امامت حضرت گردن نهادند. این عدۀ کم برای مدتی کوتاه به امامت موسی بن محمد معروف به موسی مبرقع گرویدند و پس از مدتی بازگشتند (نوبختی، 1355: 91). همچنین این دوره هم زمان است با دوران حکومت متوکل عباسی (232 تا 247 ق) که خفقان شدیدی علیه شیعیان وجود دارد (اصفهانی، 1408: 478). متوکل با حمایت از اهل حدیث به سرکوب معتزله و شیعه پرداخت و راویان عامه را به پذیرش شعارهای ضد شیعی ترغیب میکرد. پیش از این، سیاست خلفا دفاع از معتزله در برابر اهل حدیث (سنیان افراطی) بود که فضای مناسبی را برای شیعه به وجود میآورد، ولی از زمان متوکل این سیاست تغییر یافت (مجلسی، 1403: ج50، 214).
این دو امام توسط متوکل به سامرا منتقل و در یک محاصره سیاسی قرار میگیرند. (کلینی، 1418: ج568؛ مفید، 333؛ مجلسی، 1403: ج50، 213) و میان آنها و شیعیانشان فاصله میافتد، به نحوی که دسترسی به امام با خطر همراه است (ابنشهر آشوب، ج3: 533). همچنین شیعه از مقامهای حکومتی اخراج و تودۀ آنها تحت فشار و ظلم شدید حکومت قرار میگیرند (اربلی، ج3: 212). برخی وکلای امام هادی(ع) در بغداد، مدائن، کوفه و سواد تحت شکنجه در گذشته و عدهای دیگر به زندان افتادند (کشی، 606، ح1129 و 1130). اموال شیعیان مصادره و جان آنها در خطر است، علاوه بر آشوبهای داخلی، علویان نیز دست به قیام زدهاند؛ مثل قیام احمد بن صالح، قاسم بن عبدالله و عبدالله بن موسی. فشار حکومت بر علویان بیشتر شده و نتیجۀ این قیامها سرکوب و قتل عوامل آنها بود. (اصفهانی: 1408، 480؛ ابناثیر، 1382: ج10، 4300).
با وجود این سختیها امامان شیعه با استفاده از سیاست تقیه، به توسعه و گسترش نهاد وکالت پرداختند و شیعه را که در مناطق مختلفی مثل کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه، مدائن، خراسان، آذربایجان، بصره، جرجان و سامراء پراکنده بودند از درون حفظ و آنها را برای ورود به دوران غیبت آماده کردند. نظام وکالت در این زمان در نقاط مختلف از جمله حجاز، عراق، ایران و مصر پراکنده بود (کلینی، 1418: ج1، 513). همچنین شیعه در این دوره توانست به جمعآوری احادیث خود در شکل اصول و جوامع بپردازد و شاگردانی را برای دفاع از کیان اعتقادی و فقهی خود تربیت کند.
علاوه بر مشکلاتی که از سوی حاکمان عباسی بر جهان اسلام به خصوص شیعه تحمیل میشد، وجود جریانهای انحرافی خطری بزرگ برای باورها و رفتارهای شیعه بود به نحوی که برخورد و تقابل بدون تقیۀ امامان را به دنبال داشت که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
غالیان
غلو یک جریان انحرافی است که در هر یک از شریعتهای یهود (نک: مائده: 77؛ توبه: 30 و 31؛ کتاب مقدس، مزامیر، فصل 2، آیه 7، فصل 89، آیه 26؛ دوم سموئیل، فصل7، آیه 14؛ همچنین نک: سلیمانی، 1387: 42)، مسیحیت (نساء: 171) و اسلام وجود داشته است. تاریخ پیدایش این گروه به صدر اسلام برمیگردد، و پس از شهادت امام حسین(ع) به صورت منسجم شکل میگیرند (نوبختی، 1361: 25). آنها دارای گروههای مختلفی بودند، لکن از زمان امام رضا(ع) تا زمان غیبت صغری کمتر موردی به عنوان فرقۀ غالی یافت میشود و افرادی که در این دوره غالی نامیده میشوند طرفدار فرقههای معروف غالی بودند. بنابراین این دوره را دورۀ «غالیان بدون فرقه» مینامند (صفری، 1378: 125).
بزرگان شیعه در مورد ماهیت و مراتب گونههای مختلف غلو اختلاف نظر دارند و گاهی ناسازگاری باورهای راویان در مورد برخی از فضایل ائمه با اعتقاد کسانی که راویان را به غلو متهم کردهاند، موجب این اتهام گردیده، بدون اینکه دلیل خاصی بر این مطلب داشته باشند و از سویی از طرف مخالفان شیعه هم شلوغنمایی شده است (همو: 360)، چنانکه بعضی از محققان بر این باورند که هیچ یک از فرقههای نامقبولی که به شیعه نسبت دادهاند واقعی نیست (عسکری، 1392: ج2، 16).
پیدایش غلو از زیانبارترین جریانها و انحرافهای درونی شیعه به شمار میرود که به علت پیشینۀ تشیع سردمداران آن، نقش مهمی در تخریب شخصیت ائمه(علیهم السلام) و ترسیم جلوهای ناپسند از شیعه و انزوای مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داشته است به نحوی که عدهای در رویارویی با باورهای این گروه، از اصل مبانی و رفتارهای صحیح شیعی پرهیز میکنند. این جریان علاوه بر آنکه توانست بخش بزرگی از نیروی فکری و فرهنگی شیعه را به خود مشغول سازد و میزان بهرهبرداری آنان را از جامعه، برای معرفی معارف شیعه و اسلام کاهش دهد، توانست شماری از نیروهای شیعی را در درون خود فرو برد.(صفری، 1382: 6) آنها با انتساب خود به ائمه و طرح باورهای غلو آمیز دربارۀ آنها به جعل و دسیسه در روایات به نام آن بزرگواران پرداخته ومخالفت ائمه با خود را نوعی تقیه قلمداد میکردند (کشی، 1418: ش401، 402، 994، 995).
برخی از باورهای منسوب به غالیان عبارتاند از: باور به الوهیت ائمه(علیهم السلام)، تشبیه خدا به موجودات دیگر، برداشته شدن هر گونه تکلیف با وجود معرفت درست به امام، تناسخ، حلول ، نبوت ائمه و اشخاص دیگر، تفویض، تحریف قرآن ، جواز ازدواج با محارم، جواز لواط. بخشی از این باورها در شیعه وجود ندارد مثل الوهیت ائمه(علیهم السلام) و بخشی باورهایی است که در شیعه بوده و غالیان آن را تحریف کردهاند مثل رجعت، تأویل قرآن (صفری، 1387: 173) البته احتمال میرود که برخی از آراء و باورهایی که به غالیان نسبت دادهاند، چه در مورد اصناف آنها و چه در مورد باورهای آنها، از جانب دشمنان آنان بوده است (جعفری، 1381: ج4، 278).
بعضی از سران غالی که در این دوره میزیستند عبارتاند از:
1. فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی (کشی، 1418: 323)
وی از یاران امام هادی(ع) و وکیل حضرت در سامراء بود. زمانی که امام هادی(ع) متوجه اختلاف و درگیری فارس با وکیل دیگر امام، علی بن جعفر همانی، شد حق را به علی بن جعفر داد و از او حمایت کرد، لذا فارس به مخالفت با امام برخاست و شایع کرد که آن حضرت پس از خود جعفر را به امامت برگزیده نه حسن را. (نوبختی، 1361: 84) فارس، نقش تعیین کنندهای در انحراف فکری شیعیان از مسئلۀ امامت داشت، بنابراین مورد برخورد شدید امام هادی(ع) قرار گرفت. شیعیان مکرر در مورد او از امام هادی(ع) پرسشهایی کردند و حضرت در جواب این پرسشها ضمن بیزاری از فارس، او را تکذیب و و مورد لعن قرار داد و از شیعیان خواست او را مورد دشمنی خود قرار داده و از او فاصله بگیرند و کاری کنند که موجب خواری او شود و اجازه ندهند در امورشان دخالت کند (طوسی،1417: 612، ح312؛ کشی، 1418: ح999، 1003، 1004، 1005، 1011).
بر اثر انحراف افرادی مثل فارس، در آغاز امامت امام عسکری(ع)، عدهای از شیعیان در امامت حضرت شک کرده و در صدد آزمایش حضرت و نامه نگاری با ایشان برآمدند. حضرت، در پاسخ با آزردگی و رنجش نوشتند: هیچیک از پدرانم مانند من گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدند (حرانی، 1388: 487). فتنهگری فارس به جایی رسید که امام عسکری(ع) ضمن بیان بدعت گرا بودن او، دستور به قتل فارس میدهد (کشی، 1418: 524، ح1006).
به نظر میرسد دلیلی بر غالی بودن فارس وجود ندارد، هرچند شکی در فسق و انحراف او نیست. مهمترین شاخصۀ انحرافی او، انحراف از مسیر اصلی امامت و دعوت به بدعت است، چنانکه شیخ طوسی فارس را در شمار وکلای نکوهیده نام میبرد (طوسی، 1417: 213) و کشی نیز از قول فضل بن شاذان از او با تعبیر کذّاب و فاجر یاد میکند (کشی، 1418: ح1005) نجاشی در نکوهش او مطلبی نمیآورد، تنها اینکه وی روایات کمی نقل کرده است (نجاشی، 1418: 310 و 848).
2. عروة بن یحیی النحاس الدهقان
او قبل از لغزیدن از یاران امام هادی(ع) و وکیل مورد اعتماد حضرت در بغداد بود، ولی پس از چندی از برگرداندن اموال خودداری کرد و حتی گنجینۀ اموال امامت را به آتش کشید. او دروغهایی را به حضرت نسبت داد و مورد لعن امام و شیعیان واقع شد و سرانجام به نفرین حضرت از دنیا رفت. (کشی، 1418: ح1008) شیخ طوسی از او با تعبیر "ملعون غال" یاد میکند.
به نظر میرسد خاستگاه انحراف دهقان، گرایشهای دنیاطلبی او بود. کشی مینویسد:
عروه بر امام دهم و یازدهم دروغ میبست و اموال امام را تصرف میکرد. وی نفرین امام را به خاطر فساد مالی دهقان میداند. (کشی، 1418: ح1008)
بنابراین با وجود انحراف و فساد دهقان دلیلی بر غالی بودن او وجود ندارد، تنها شیخ طوسی از او به عنوان غالی یاد میکند.
3. ابوعبدالله مغازی
طوسی او راغالی و از اصحاب امام هادی(ع) دانسته است (خویی بیتا: ج21، 231).
4. حسن بن محمد بن بابای قمی
وی از یاران امام دهم و یازدهم(ع) بود که پس از مدتی افکار غالیانه پیدا کرد و شاگردی ابن حسکه غالی سرشناس را پذیرفت و مدعی نبوت از سوی امام شد و خود را باب امام معرفی کرد (کشی، 1418: 1001، ح999).
امام حسن عسکری(ع) او را از خود راند و در حق او نفرین کرد و شیعیان را به دوری از او فرا خواند و از او به تعبیر آشوب گر و آزار دهنده نمود. حضرت به شیعیان یاد آور میشود که ابن بابا به نام امام اموال مردم را چپاول میکند (همو).
5. محمد بن موسی السریعی
از یاران امام هادی و عسکری(ع) بود (طوسی، 1415: 19) او پس از درگذشت امام عسکری(ع) چشم به راه نیابت بود، اما برآورده نشد، بنابراین اول کسی بود که بعد از امام عسکری(ع) ادعای بابیت کرد و شاگردی علی بن حسکه را پذیرفت و بر خدا و ائمه(علیهم السلام) دروغهایی نسبت داد. شیخ طوسی مینویسد: بعد از این حوادث اعتقاد به کفر و الحاد از شریعی ظاهر شد و در رد او توقیعاتی صادر و کافر معرفی شد (طوسی، 1417: ح368، 397؛ کشی، 1418: ش1001). گویا همین باورها سرآغاز پیدایش اعتقادات پیروان شریعی شد.
به نظر میرسد به جز انحراف شریعی که پس از امام حسن عسکری(ع) اتفاق افتاد و اعتقادات پیروان او که ممکن است بعدها به وجود آمده باشند، دلیلی بر غالی بودن و حتی انحراف شریعی در زمان حیات این دو امام وجود ندارد، وی دارای گرایشهای دنیاطلبی و مقام خواهی بود، چون بدان دست نیافت به چنین دروغهایی پرداخت و گرفتار غلو شد. شاید منظور از دروغهایی که به خدا و ائمه نسبت داده جعل همین ادعاها بوده؛ البته باید مضمون توقیعاتی که در رد او صادر شده با این نگاه بر رسی شود.
6 و 7. علی بن حسکه و شاگردش قاسم بن یقطین
این دو خود را موالی ائمه معرفی نموده و با سوء استفاده از دلدادگی دینی شیعیان، مطالب انحرافی و غلوآمیز را به نام دین به جامعۀ شیعی تزریق میکردند و به رواج اباحیگری میپرداختند (کشی، 1418: 804، ح994 و 995). علی بن حسکه، امام هادی(ع) را خدا وخالق و مدبر جهان و خود را نبی و فرستاده از جانب امام هادی(ع) میدانست که برای هدایت مردم آمده است، آنها آیات نماز و زکات و سایر واجبات را به صورت انحرافی تأویل میکردند (همو: 802، ح994 و 995).
امام حسن عسکری(ع) طی چند نامه به شیعیان خود علاوه بر ابراز نفرت و بیزاری از علی بن حسکه و دیگر غالیان، به لعن و تکذیب آنها میپردازد و با بیان باورهای صحیح، ادعاهای آنها را باطل و از شیعیان میخواهد که از آنها دوری کنند و آنها را در فشار و سختی قرار دهند. (همو: ش994 و 997)
8. محمد بن نصیر نمیری(فهری) مکنی به ابوشعیب
وی امام هادی(ع) را رب میدانست و خود را رسولی از سوی امام عسکری بر میشمرد و تناسخ را قبول داشت. طوسی از زبان سعد بن عبدالله (م 299 یا 301) میگوید: «ابن نصیر دارای اباحهگری بود و ازدواج مرد با مرد را جایز میدانست» (طوسی، 1417: 244؛ کشی، 1418: 438؛ مامقانی: ج3، 195؛ مجلسی، 1403: ج51، 267). وی پس از رحلت امام عسکری(ع) مدعی جایگاه ابوجعفر عمری وکیل دوم شد و خود را باب امام مهدی(ع) میدانست. (طوسی، 1417: ش369) به او نسبت دادهاند که به حلول روح خدا در خود اعتقاد داشت (اشعری: 14).
از برخی نوشتهها چنین معلوم میشود که او از اصحاب امام جواد(ع) بوده و در زمان آن حضرت ادعاهای باطلی داشته که امام او را لعنت میکند و از او بیزاری میجوید، او نزد امام میرود تا رضایت حضرت را جاب کند اما امام او را راه نداده و برمیگرداند (صفری، 1378: 133)؛ شیخ طوسی همین مطلب را نسبت به وکیل دوم نقل میکند (طوسی، 1417: ح370؛ مامقانی، ج3، 195) نوبختی مینویسد:
عدۀ کمی در زمان حیات امام هادی(ع) پیامبری نمیری را قبل داشتند. (نوبختی، 1355: 93)
مؤلف الفرقة الهامشیه مینویسد:
تمام کسانی که در مورد فرق اسلامی گفتگو کردهاند نمیری را به غلو متهم نمودهاند؛ او انحراف نمیری را تنها ادعای سفارت و بابیت امام عسکری(ع) میداند و ادعای نبوت او را گفتۀ تابعین بعد از او دانسته، سایرانحرافات اخلاقی را به غیر او منسوب میداند. (منصف بن عبدالجلیل، 2005: 299)
به نظر میرسد بسیاری از انحرافات منسوب به این فرقه و بنیان گذار آن محل تردید است (جوادی، مجلۀ طلوع: ش7) و هر چه از آن زمان فاصله بیشتری گرفته، ادعاهای جدیدی هم اضافه شده و بسیاری از آنها اتهامی بیش نیست، چنان که گاهی در عقاید نسبت داده شده تفاوت و گاهی تناقض نیز وجود دارد، و یا به مرور زمان توسط مخالفان و یا پیروانشان اضافه شده است ، چنانکه کشی مینویسد: قال ابو عمر: و قالت فرقة بنوة محمد بن نصیرالنمیری (کشی، 1418: ح1000). گواه دیگر اینکه در نامهها و کلماتی که در رد این افراد توسط ائمه صادر شده، کوچکترین اشارهای به برخی از این عقاید و به خصوص رفتارهای ناشایست نسبت داده شده وجود ندارد. نوبختی اولین بار این افکار و اعمال را به فرقههای نخستین عباسیان نسبت میدهد، آنهایی که باور به وجود امامت در فرزندان عباس داشتند (نوبختی، 1355: 36).
بنابراین در انتساب برخی از باورها و اعمال باید دقت نمود و دشمنی و بزرگنمایی مخالفان شیعه را در نظر داشت، چنانکه شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود آرای فاسدی را به اصحاب ائمه(علیهم السلام) نسبت میدهد (سبحانی، کلیات فی علم الرجال: 356). علاوه بر این باید توجه داشت که بسیاری از این آرا و عقاید فاسد تنها از روایت سعد بن عبدالله نقل شده و همو نقل میکند که نصیر را آشکارا دیدند که مرتکب فلان عمل شنیعی بوده؛ و میگوید وقتی محمد بن نصیر در بستر مرگ بود از وی سؤال میشود که بعد از تواین امر به عهدۀ کیست؟ نصیر با لکنت و ضعف میگوید: احمد؛ ولی معلوم نمیشود منظورش کدام احمد است. سعد در ادامه اضافه میکند که پس از او آنها به سه فرقه تقسیم شدند (طوسی، 1417: 399، ش371 و 373). این در حالی است که خود اشعری، نصیر را از اتباع شریعی میداند (اشعری: ج1، 85) و بعید است که نصیر در حدی باشد که دارای فرقه باشد به گونهای که پیروانش بر اثر اختلاف جانشینی او به سه فرقه تقسیم شوند؟
به نظر میرسد نمیتوان دلیلی بر غالی بودن ابن نصیر در زمان عسکریین(ع) یافت، هرچند در آن زمان عدۀ کمی او را نبی از طرف امام هادی(ع) میدانستند (نوبختی، 1355: 93) که باور این عدۀ کم نمیتواند دلیل بر انحراف او باشد هرچند میتواند زمینه ساز افکار بعدی وی باشد علاوه بر اینکه طوسی او را از اصحاب امام عسکری میداند که پس از شهادت حضرت مدعی جایگاه ابوجعفر، وکیل دوم میشود و مورد لعن محمد بن عثمان قرار میگیرد، او حتی به قصد پوزشخواهی نزد ابوجعفر میرود ولی به وی اجازه نداده و او را برمیگرداند (طوسی، 1417: 369 و 370) او انحرافات مالی داشت و امام حسن عسکری(ع) در آن زمان او را با عنوان فتنهگر موذی یاد میکند و وی را مورد لعن قرار داده و از او بیزاری میجوید و از شیعیانش هم میخواهد که از او دوری جویند؛ زیرا او به نام امام، اموال مردم را چپاول میکرده است (کشی، 1418: ح999) و اوج آشوب و لغزش او پس از شهادت امام و در زمان وکیل دوم است.
9. عباس بن صدقه
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شدهاند نام میبرد (کشی، 1418: ش1002).
10. ابوعبدالله کندی معروف به شاه رئیس
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شدهاند یاد
میکند (همو).
ولی شیخ صدوق، کندی را در زمرۀ کسانی که حضرت قائم(عج) را دیده و بر معجزات حضرت واقف شدهاند نام میبرد (صدوق، 1380: باب ذکر من شاهد القائم، ح16).
11. ابوالعباس طرفانی یا طبرانی
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شدهاند نام
میبرد (همو).
پیرامون شخصیت نصر بن صباح باید گفت: بیشتر منابع رجالی وی را به غالی بودن متهم کردهاند. با این حال وی، عدهای را به غلو متهم نموده است. شاید بدین خاطر باشد که غلو دارای درجاتی است و نصر در درجهای است که غالیان شدیدتر از خود را نکوهش کرده است. خویی مینویسد:
به هر حال اعتبار و حسن نصر ثابت نیست، فلا اقل من انه مجهول الحال. (خویی، بیتا: ج19، 136)
با توجه به آنچه در مورد نصر بن صباح بیان شد نمیتوان صرف ادعای او برخی را در شمار غالیان قرار داد.
12. احمد بن هلال عبرتایی
وی از یاران امام حسن عسکری(ع) بود، ولی بعد از وفات حضرت منکر وکالت ابوجعفر میشود (طوسی، 1417: 399). او پنجاه و چهار سفر حج رفته بود که بیست بار آن با پای پیاده بود. اما به دلیل پیدایش اختلاف در روابط او با امام، توقیعاتی علیه او صادر شد. حضرت به وکلای خود در عراق نوشتند: «احذروا الصوفی المتصنع.» حضرت در نامۀ دیگری خطاب به شیعیان به خطاهای ابنهلال اشاره میکند که مهمترین آنها بیاعتنایی به دستورات امام و خودرأی بودن اوست (کشی، 1418: ح1020؛ طوسی، 1417: 214).
شیخ طوسی به نقل از کافی توقیعی کوتاه از ناحیۀ مقدسه نقل میکند که حضرت از ابنهلال و کسانی که از او بیزاری نجویند برائت میجوید و میخواهد که دیگران را هم از احوال این فاجر مطلع سازند (طوسی، 1417: 613، ح313).
به نظر دلیلی بر غالی بودن و حتی انحراف ابن هلال در زمان حیات عسکریین(ع) وجود ندارد، حتی نمیتوان گفت که در زمان غیبت غالی شده، هرچند انحراف او ثابت است، اما در اینکه انحراف او از چه نوع بوده شاید بتوان گفت همان خودرأیی و پایبند نبودن به دستورات امام به خصوص در مسائل سیاسی و در برخورد با مخالفین باشد که موجب به خطر افتادن نهاد وکالت گردیده و امام برای حفظ آن، ابن هلال را از خود و جامعۀ شیعه راند.
13. احمد بن محمد سیاری
وی از غالیان زمان امام حسن عسکری(ع) و نویسندۀ کتاب «القرائات» که به «التحریف و التنزیل» نیز معروف است. کشی چنین نقل میکند:
قرأت فی رقعة مع الجواد(ع) یعلم من سأل عن السیاری: انه لیس فی المکان الذی ادعاه لنفسه و الا تدفعوا الیه شیئا. (کشی، 1418: 606، ش1128)
او به ائمه افترا زده و به جعل و دسیسه در حدیث پرداخته است (عسکری، 1378:
ج3، 248).
نصر بن صباح او را از بزرگان طاهریه در زمان امام حسن عسکری(ع) ذکر میکند.(کشی، 1418: 825، ش1128)
بر پایۀ گزارشهای بیان شده در سیرۀ مبارزاتی این دو امام با جریان غلو دانسته شد که این دو امام با روشهای مختلفی با این جریان مقابله کردهاند؛ از جمله رد و انکار باورهای آنها، معرفی شخصیت غالیان به جامعه، لعن ونفرین و اعلام بیزاری ازآنها به صورت آشکارا، خارج دانستن آنها از گروه شیعه، بر حذر داشتن شیعه از مراوده با آنها، دعوت شیعه به استقامت و پایداری در برابر غالیان، بیان باورهای صحیح، پافشاری بر عملگرایی در کنار معرفت زایی و اینکه هیچ چیز نمیتواند جایگزین عمل صالح و عامل نجات شود، تأکید بر جنبۀ بشری بودن خود، نفی علم مطلق از خود و تربیت شاگردان.
بنابراین به پیروی از حساسیت بیاندازه ائمه(علیهم السلام) نسبت به جریان غلو، اصحاب و علما و فقها نیز به این مسئله اهمیت داده و کتابهای مختلفی در رد غالیان نوشتند.
باید توجه داشت که مهمترین ابزار اجرائی ائمه در این دوران سازمان وکالت بود. این نهاد توانست نفوذ غالیان و سایر افکار انحرافی را در میان شیعیان بهویژه کسانی که در شهرهای دور از امام زندگی میکردند را کنترل و دفع کند. و این خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی دیدگاههای آنها به انحراف نقش بسزایی داشت (جعفریان، 1387: 554).
تحریف قرآن
از جریانهای انحرافی که در دوران این دو امام بزرگوار جریان داشت مباحثی مانند مسئلۀ حادث یا قدیم بودن قرآن، تحریف قرآن و وجود تناقضات در قرآن بود که تدبیر و مصلحت سنجی این دو امام مانع از راه یابی آسیبهای این جریانها به جامعۀ شیعه شد.
ابن شهر آشوب مینویسد:
[یعقوب] بن اسحاق کندی که از فلاسفۀ اسلام و عرب بود کتابی با عنوان تناقضات قرآن تألیف نمود و سرانجام با هدایت و نکته سنجی امام عسکری(ع)، به اشتباه خود آگاه گردید و آن کتاب را از بین برد. (ابنشهرآشوب، 1405: ج4، 424)
عملکرد امام عسکری(ع) مانع از نفوذ و گسترش این مسئلۀ آسیب زا به جامعۀ اسلامی شد، جریانی که میتوانست تا مدتها پیامدهای زیادی به لحاظ کلامی، سیاسی و امنیتی در جامعه داشته باشد.
تحریف قرآن از مسائلی بود که غالیان به وجود آوردند. این اتهام در قرن سوم، موجب حملۀ فرق اسلامی به شیعه شد . در برابر این اتهام، ائمۀ شیعه همواره اصالت را به قرآن دادند و هرگونه روایت مخالف با آن را باطل اعلام نمودند. امام هادی(ع) ضمن رسالۀ مفصلی بر اصالت قرآن تأکید و آن را در مقام سنجش روایات صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام کرد (حرّانی، 1388: 338 و 356؛طبرسی، ج2، 251؛ مجلسی، ج2، 225 به نقل از جعفریان، 1387: 516).
بحث دیگری که آن زمان دامنۀ جهان اسلام را فرا گرفت حادث یا قدیم بودن قرآن بود. این بحث از اواخر حکومت امویان آغاز شد و ریشۀ آن از شخصی به نام طالوت بن اعصم یهودی بود. این بحث از حوزۀ مباحث کلامی پا فراتر نهاد و با مباحث سیاسی گره خورد و در برخی موارد، مورد حمایت حاکمان قرارگرفت، به نحوی که در زمان مأمون ملاک ابقاء یا برکناری قضات شد و منکران خلق قرآن از کار برکنار میشدند، بسیاری از دانشمندان به خاطر این مسئله به زندان افتاده و تازیانه خوردند. در زمان خلافت هارون، بشر مریسی، که گفته شده یهودی تبار بود، چهل سال این بحث را ترویج کرد. وی به مرگ تهدید و متواری شد. مأمون نیز در زمان خویش به این بحث دامن زد و از معتزله و نظریۀ مخلوق بودن قرآن پشتیبانی کرد و آن را باور رسمی دولت اعلام نمود. وی به بازجویی عقاید و سرکوب مخالفان پرداخت و این جریان به محنة القرآن مشهور شد (ابناثیر، 1382: ج6، 423؛ سیوطی، 308؛ مسعودی، ج3، 464؛ یعقوبی، ج3، 215). متوکل در زمان خویش جانب اهل حدیث را گرفت و این بار نظریۀ قدیم بودن قرآن بر جامعه تحمیل شد.
با وجود محنت بار بودن این موضوع و پیامدهای زیانبار آن بر جامعه و کشته شدن عدهای بیگناه، این بحث در میان شیعیان بازتابی نداشت چرا که ائمه، شیعه را از ورود به آن برحذر داشتند و آن را فتنه، و اصل طرح این مسئله را بدعت دانستند که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند. امام هادی(ع) طی نامهای به یکی از شیعیان خود دستور میدهد که در این زمینه اظهار نظر نکند و جانب هیچ کدام از این دو نظر را نگیرد (صدوق، بیتا: 438).
صوفیه
از جمله جریانهای انحرافی این دوره، حضور فعال صوفیگری است که افکار و باورهای انحرافی داشتند. گروههایی از این فرقه مسجد را کنار و با ساختن خانقاه به جدایی و گوشهگیری از مردم روی آورده و با ژنده پوشی و ظاهرسازی خود را از جامعه جدا ساختند و آیینهای بدعت آمیز را جایگزین عبادات و مراسم رسمی دین نهادند (اردبیلی، به نقل از مسعودی، 1388).
می توان گفت واکنش ائمه در برابر این جریان نظیر مبارزه با جریان غلو بود. امام هادی(ع) به تخریب چهرۀ ریاکارانۀ آنها پرداخت و آنها را همنشین شیطان دانست و زهد آنها را تن پروری و شب زنده داری آنها را حربهای برای شکار نعمتها بیان نمود.ایشان پیروان آنها را احمق معرفی کرد و ضمن منع شیعیان از نزدیک شدن و همنشینی با آنها، راه درست شناخت و بندگی خداوند را بیان کردند (خضری، 294).
فتنۀ جعفر
بر اثر جریان انحرافی فارس بن حاتم، عدهای بعد از شهادت امام هادی(ع) به امامت جعفر (م271) گرویدند. وامامت او را منصوب از طرف امام هادی(ع) میدانستند. آنها نداشتن فرزند برای امام عسکری(ع) را علت نپذیرفتن امامت او میدانستند و همچنین بر این باور بودند که امامت از برادر به برادر نمیرسد (نوبختی، 1355: 100) و امامت امام حسن عسکری(ع) را فاقد اعتبار میدانستند. فارس در زمان حیات امام هادی(ع) شایع کرده بود که حضرت بعد از خود جعفر را به امامت برگزیده نه حسن را، و جعفر نیز از این موقعیت استفاده کرد . نوبختی مینویسد: آنها حتی امامت امام هادی(ع) را انکار میکردند و میگفتند در حقیقت امام جعفر است (همو: 95) باید توجه داشت که شرایط اختناق آمیز عصر امام هادی(ع) مانع از معرفی علنی جانشینی امام عسکری(ع) شده بود و امام هادی(ع) تنها با یاران نزدیک خود امامت حضرت را معرفی کرد (نوبختی، 1355: 84 و 138؛ جاسم حسین: 107).
اوج فتنۀ جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) است، او خود را جانشین حضرت میداند و عدهای از هواداران امام حسن عسکری(ع) امامت او را پذیرفتند. او حتی از خلیفه درخواست جایگاه برادرش را میکند که با برخورد تند خلیفه مواجه میشود (صدوق، 1380: 479).
طوسی در کتاب خود با بیان توقیعی از ناحیۀ مقدسه در رد ادعای جعفر، به ادلۀ نفی این فرقه میپردازد (طوسی:1417: 397 و403 و508).
حضرت در توقیعی ضمن رد منکرین امامت خود میفرمایند: اما راه عمویم جعفر و فرزندانش راه برادران یوسف است (صدوق، 1380: 237). بحرالعلوم در تعلیقۀ خود بر کتاب نوبختی(م300ق) ذیل بحث جعفر مینویسد:
کذّاب لقبی است که شیعه به جعفر داد چون او خود را امام بعد از برادرش معرفی کرد، و اقوال در مورد او مختلف است ولکن او در اول کار از مسیر حق منحرف شد و حق این است که توبه کرد. و به همین روایت که کلینی نقل کرده استناد میکند. (نوبختی، 1355: 95)
محمدیه
شیخ مفید از گرایش عدهای اندک به امامت محمد، که در زمان حیات امام هادی(ع) در گذشته بود، پس از شهادت امام هادی(ع) خبر میدهد (مفید، بیتا: 301). آنها بر این باور بودند که او زنده است و او را مهدی قائم میدانستند (نوبختی، 1355: 94). آنها منکر امامت امام عسکری(ع) و جعفر بودند.
طوسی با ذکر هشت روایت به ابطال قول محمدیه میپردازد و از انقراض این فرقه در زمان خود خبر میدهد (طوسی،1417: 186و363).
شورش صاحب الزنج
چنانکه ذکر شد حکومت عباسی در زمان این دو امام دچار آشوبهای مختلف داخلی و خارجی بود، مهمترین این شورشها، شورش زنگیان به رهبری علی بن محمد مشهور به صاحب الزنج (م 270) است که خود را علوی و از خاندان زید شهید معرفی میکرد. او از نارضایتی بردگان استفاده کرد و آنها را با خود همدست نمود، این قیام از بصره آغاز شد و تا دروازههای بغداد پیش رفت و بر بخش بزرگی از عراق به مدت چهارده سال چیره یافت که اساس خلافت عباسی در معرض تحدید و زوال قرار گرفت (طبری، 1354: ج15، 643؛ مسعودی، 1374: ج3، 605).
نتیجۀ این حرکت علاوه بر کشته شدن هزاران نفر و غارت شهرهای مختلف، موجب تشدید اختناق بر ضد شیعیان و نا امیدی آنها از روی آوردن به قیامهای مسلحانه بود؛ امام حسن عسکری برای حفظ کیان شیعه ضمن رد ادعای علوی بودن او، این قیام را تأیید ننمود (ابنشهرآشوب، 1405: ج4، 429).
مسعودی میگوید:
اعمال او نشان میدهد که طالبی بودن او مشکوک است و عقیدۀ خوارج ازارقه را داشته است. (مسعودی، 1374: ج2، 595)
نتیجهگیری
با وجود فشارهای سیاسی، اجتماعی تحمیل شده از طرف حکومت، این دو امام توانستند با جریانهای انحرافی گوناگون، که به برخی از آنها در این نوشتار اشاره شد، مقابله و مبارزه کنند و بحرانهای گوناگونی که میرفت نظام شیعه را به نابودی بکشاند به خوبی مدیریت کنند. آنها توانستند از طریق رد شبهات و تبیین اندیشۀ صحیح، ایجاد شبکههای ارتباطی با شیعیان در نقاط مختلف، فعالیتهای سری سیاسی، تقویت رجال مهم شیعه در برابر مشکلات، تربیت شاگردان و... به حفظ و تقویت نظام فکری، اعتقادی و عملی شیعه بپردازند.
سبک رفتاری این دو امام به خوبی بیانگر این امر است که امامان شیعه در سختترین اوضاع، نه تنها نسبت به جریانهای اطراف خود، بلکه نسبت به مسائل نقاط دوردست نیز بیتفاوت نبودند. آنها به لحاظ اجتماعی یک شخصیت منفعل در برابر جریانها نداشته و با وجود تمام محدودیتها، دارای تلاشهای اجتماعی بودند و این تلاشها با زمانشناسی و آگاهی کامل نسبت به سیاستهای پیچیدۀ زمان خود همراه بود، امروز بعد از گذشت دوازده قرن از آن حوادث، چگونگی برخورد امامان شیعه با جریانهای انحرافی الگوی کامل و تامی برای تقابل با انحرافات روز است.بنابر آموزههای آنها با هر گرایش انحرافی در هر اندازه باید برخورد کرد؛ چرا که یک حرکت انحرافی، ولو کوچک، میتواند به مرور زمان سرآغاز انحرافهای بزرگ و تبعات سنگینی شود. اهمیت واکنش ائمه از آن جهت مهم است که نه تنها دست آنها از هر گونه نیروی نظامی و حکومتی خالی، بلکه بر علیه آنها بود، ولی با این حال توانستند با مدیریت کامل با این جریانها حتی بدون تقیه برخورد کنند.
به نظر باارزشترین جلوۀ الگوبرداری از رفتار امامان که برای سرنوشت امروز شیعه و اسلام ضروری است این که ائمه با جریانهای انحرافی درون شیعی برخورد شدیدی داشتند و ضمن رد باورهای آنها، شخصیت منحرفین را به جامعه معرفی میکردند و از آنها بیزاری میجستند و گاه حکم به کفر آنها میدادند و در بیشتر موارد آنها را به نام لعن میکردند، این در حالی است که بزرگان عامه از طرف هیچ کدام از امامان شیعه مورد لعن و نفرین قرار نگرفته و حتی کسانی را که به این امر دست میزدند سرزنش و از خود دور میساختند و برای نزدیک شدن و اتحاد بین آنها تلاش میکردند. سیاست استکباری و استعماری قدرتهای بزرگ در جهان امروز علیه مسلمانان فرقهسازی از درون و ایجاد اختلافهای قومی و مذهبی از بیرون برای رسیدن به اهدافشان است که تمسک به سبک و الگوی رفتاری این دو امام میتواند این اهداف را خنثی سازد.
منابع
ابناثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه: حمیدرضا آژیر، تهران، بینا، 1382ش.
مازندرانی (ابنشهر آشوب)، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، بینا، 1414ق.
اصفهانی، ابیالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، نشر اعلمی، 1408ق.
احمدی کچایی، مجید، «بررسی چگونگی تقابل ائمه با جریانهای غالیانه از آغاز تا دورۀ امام صادق(ع)، مجلۀ تاریخ و فرهنگ اسلامی، ش10.
احمدی، محمدحسن، «غالیان و اندیشۀ تحریف قرآن»، فصلنامه علوم حدیث، سال14، ش52.
اربلی، ابیالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، بیروت، دار الکتب الاسلامی، 1410ق.
امین، شریف یحیی، فرهنگنامه فرقههای اسلامی، ترجمه: محمدرضا موحدی، تهران، بینا، 1378ش.
بهمنیار، احمدرضا، «مواضع و اقدامات سیاسی امام حسن عسکری(ع) در برابر خلافت عباسی»، مجلۀ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش7.
جعفری، سید محمدمهدی، دائرة المعارف تشیع، تهران، نشر شهید محبی، 1381ش.
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، نشر انصاریان، 1387ش.
_______________ ، فصلنامۀ تخصصی مذاهب و فرق اسلامی، مجلۀ طلوع، ش13و14.
حرانی، ابومحمد، تحف العقول، قم، نشر آل علی(ع)، 1388ش.
خسروشاهی، سید رضا، علل ظهور فرق و مذاهب اسلامی، بیجا، بینا، بیتا.
حسنی، هاشم معروف، دراسات فی الحدیث و المحدثین، بیروت، دار التعارف، 1398ق.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، قم، نشر مدینة العلم، بیتا.
راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، قم، نشر طلیعۀ نور، 1426ق.
رضازاده عسکری، زهرا، «نقش غلات در تخریب چهره شیعه»، مجله تاریخ و فرهنگ و تمدن اسلامی، ش4.
رضایی، محمدجعفر، «تأملی در معنای غلو»، مجلۀ تخصصی ادیان و مذاهب، سال 12، ش46.
رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، قیام مختار بن ابیعبید ثقفی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387ش.
سامرایی، عبدالله، الغلو و الفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیة، بغداد، بینا، 1392ق.
سلیمانی، عبدالرحیم، «خداشناسی یهود در قرآن»، فصلنامه تخصصی ادیان و مذاهب، ش40، 1387ش.
شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378ش.
شریف قرشی، باقر، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ترجمۀ سید حسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1373ش.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، بینا، 2007م.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، قم، جامعه مدرسین، 14016ق.
_______________________________ ، التوحید، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
__________________________________ ، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دار الحدیث، 1380ش.
_______________________________ ، عیون أخبار الرضا، قم، مکتبة المصطفوى، بىتا.
صفری فروشانی، نعمتالله، غالیان و کاوشی در جریانها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس، 1378ش.
____________________________ ، «غلو و غالیان عصر ظهور در آیینه منابع»، مجله طلوع، ش6، 1382ش.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1354ش.
طبسی، محمدجواد، حیاة الامام العسکری(ع) ، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1374ش.
طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.
_______________________ ، الغیبة، قم، نشر معارف اسلامی، 1417ق.
عاملی، سید جعفر مرتضی، حقائق هامة حول القران الکریم، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بیتا.
عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سباء و اساطیر آخری، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1392ق.
______________________ ، القران الکریم و روایات المدرستین، تهران، دانشکده اصول دین، 1378ش
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العربی، 1415ق.
کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، تعلیق: میرداماد استرآبادی، قم، آل البیت، 1418ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسوه، 1418ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374ش.
مسعودی، عبدالهادی، وضع و نقد حدیث، تهران، دانشکده علوم حدیث، 1388ش.
مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی تا قرن چهارم، تهران، اشراقی، 1362ش.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، بیتا.
____________________________________ ، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، به کوشش: مهدی محقق، تهران، 1373ش.
___________________________________ ، تصحیح الاعتقادات الامامیة، تحقیق: حسین درگاهی، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1371ش.
منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة، لیبی، دارالمدار الاسلامی، 2005م.
موسوی بجنوردی، سید کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، نشر مرکز دائرة المعارف، 1380ش.
نجاشی، ابیالعباس احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق: سید موسی شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
نوبختی، ابیمحمد حسن بن موسی، فرق الشیعة، تعلیق: محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة المرتضویة، 1355ق.