کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مدیریت از فرادست بر پایه مستندات

امیر غنوی

29 فروردين 1394 ساعت 20:23



امیر غنوی
چكیده
تعبیر امام غایب، از حرکتی در فضای دشوار و متفاوت خبر می‌دهد. او هدایت‌گری است که باید عرض عریض مسئولیت‌های امام را در شرایطی بر دوش بگیرد که گمنام و ناشناخته است. چنین مدیریتی چگونه ممکن می‌شود؟ این پژوهش بنا دارد تصویری اجمالی از این شیوه مدیریت ارائه کند؛ تصویری مبتنی بر مستندات روایی و تشرفات معتبر.
مهم‌ترین یافتۀ این پژوهش، درک حضور مؤثر امام در میان ماست. او را می‌بینیم، اما نمی‌شناسیم. او سرپرستی ما را رها نکرده و به فراموشی نسپرده است. با دست تدبیر اوست که جمع‌هایی شکل می‌گیرد و توطئه‌هایی خنثی می‌شود. اوست که در بزنگاه‌های زندگی فردی و اجتماعی دست‌گیر ماست تا اسیر مصیبت‌ها نشویم و به دست دشمن، از پای درنیاییم.
واژگان کلیدی
غیبت، مدیریت پنهان، حجت غایب، ناشناختگی، تشرف.

مقدمه
پیش‌تر در بحث «مدیریت از فرادست بر پایه مبانی» کوشیدیم بر پایه مبانی اعتقادی شیعه در بحث امامت به تخمین شیوه‌های مدیریت امام عصر در تداوم و توسعه حرکت جامعه شیعی دست یابیم. اکنون باید تخمین شیوه‌ها را با بررسی مستندات موجود درباره رفتارهای حجت‌خدا در عصر غیبت تکمیل کرد.
مستنداتی که رفتارهای امام عصر را توضیح می‌دهد بر دو دسته‌اند: اول، کلماتی که از معصومان در تبیین شیوه عمل او وارد شده است؛ سخنانی که گاه به طور مستقیم از احوالات امام دوازدهم سخن گفته‌اند و گاه تصویری کلی از نقش حجت‌های الهی ارائه کرده و از چگونگی رفتار حجت‌های پنهان خبر داده‌اند. دوم، توصیفاتی است که افراد تشرف‌یافته در عصر غیبت از سخنان و رفتارهای امام دوازدهم داشته‌اند. این توصیفات می‌تواند مبنایی برای تخمین و حدس، تلقی شده و در کنار سایر قرائن به ترسیم شیوه مدیریت امام عصر کمک کند.
استنباط علمی از مستندات فوق نیازمند رعایت قواعدی است که در اصول فقه از آن گفت‌گو شده است. استنباط از روایات، محتاج اثبات صدور و تحلیل مفاد متن است که البته در صورت وجود تفاوت در نقل متن، احراز عبارات معصوم نیاز دیگری است که برای اطمینان از نتیجه و امکان اسناد و استناد باید برای آن پاسخی داشت.
استنباط از تشرفات با مشکلات بیشتری همراه است؛ زیرا در این منقولات از دیدار فردی سخن گفته می‌شود که وجود واقعی او و تطبیق آن بر امام عصر به سادگی امکان‌پذیر نیست. چه بسیارند حکایت‌هایی که ریشه در توهمات و آرزوهای فرد داشته و از خارج خبری نمی‌دهد و چه فراوان‌اند جوان‌مردانی که به یاری دیگران شتافته و چهره پوشیده می‌دارند!
نباید فراموش کرد که ادعای تشرف می‌تواند از انگیزه‌هایی چون جلب توجه یا فریب‌کاری برخوردار باشد و حاصل بافته‌های دل و ذهنی مریض را در لباس واقعیت عرضه کند.
افزون بر این همه، زبان رفتار چندان گویا نبوده و شرایط فرد تشرف‌یافته نیز غالباً بر ما روشن نیست؛ رفتارهای امام در موردی خاص نمی‌تواند بیان‌گر قواعد و اصولی باشد که امام در تدابیر خود بر آن تکیه دارد؛ بلکه این رفتارها هستند که بر اساس آن قواعد و اصول توضیح یافته و از اجمال بیرون می‌آید. تکیه بر مضامین تشرفات صرفاً با عبوری موفق از ارزیابی‌های فوق ممکن خواهد بود.
پنهان ماندن حجت‌خدا و پوشیدگی کار او خواستۀ حق است و تشخیص دقیق مسیر حرکت او خارج از توان ماست. مطلوب این مقال وصول به تصویری است کلی از شیوه‌ها و روش‌هایی که امام غایب برای تداوم و توسعه حرکت دینی به‌کار می‌گیرد.
1. مستندات روایی
غیبت، عصر پوشیدگی حجت‌خدا و مدیریت پنهان مردم است. این پوشیدگی و پنهان‌کاری موجب شده به ندرت بتوان بیانی یافت که به صراحت از چگونگی مدیریت امام سخن گفته باشد. اما برخی روایات حاوی نکات مهمی در این زمینه هستند که در ادامه باید از سند، متن و تحلیل مفاد آن‌ها گفت‌وگو کنیم.
یکم. ضرورت حجت‌ حتی در شرایط استتار و غیبت
ضرورت حجت مضمونی است که روایات متواتر بر آن دلالت دارد (صفار، 1404: ج1، 484 - 489؛ کلینی، 1407: ج1، 177 - 180؛ حر عاملی، 1425: ج1، 131 - 145). این روایات حضور حجت را در همه شرایط ضروری دانسته و همراهی او را برای هر کس لازم شمرده‌ است. برخی اخبار به صراحت این سخن را شامل حجت‌های غایب نیز دانسته‌ و نقش‌های او را مشخص کرده است.
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِمَّنْ يُوثَقُ بِهِ: ‏ أَنَّ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ تَكَلَّمَ بِهَذَا الْكَلَامِ وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ خَطَبَ بِهِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ: اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ حُجَجٍ فِي أَرْضِكَ حُجَّةٍ بَعْدَ حُجَّةٍ عَلَى خَلْقِكَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى دِينِكَ وَ يُعَلِّمُونَهُمْ عِلْمَكَ كَيْلَا يَتَفَرَّقَ أَتْبَاعُ أَوْلِيَائِكَ ظَاهِرٍ غَيْرِ مُطَاعٍ أَوْ مُكْتَتَمٍ يُتَرَقَّبُ إِنْ غَابَ عَنِ النَّاسِ شَخْصُهُمْ فِي حَالِ هُدْنَتِهِمْ فَلَمْ يَغِبْ عَنْهُمْ قَدِيمُ مَبْثُوثِ عِلْمِهِمْ وَ آدَابُهُمْ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ فَهُمْ‏ بِهَا عَامِلُونَ.‏ وَ يَقُولُ فِي هَذِهِ الْخُطْبَةِ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فِيمَنْ هَذَا وَ لِهَذَا يَأْرِزُ الْعِلْمُ إِذَا لَمْ يُوجَدْ لَهُ حَمَلَةٌ يَحْفَظُونَهُ وَ يَرْوُونَهُ كَمَا سَمِعُوهُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ يَصْدُقُونَ عَلَيْهِمْ فِيهِ اللَّهُمَّ فَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّ الْعِلْمَ لَا يَأْرِزُ كُلُّهُ وَ لَا يَنْقَطِعُ مَوَادُّهُ وَ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ لَيْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ كَيْلَا تَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَ لَا يَضِلَّ أَوْلِيَاؤُكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ بَلْ أَيْنَ هُمْ وَ كَمْ هُمْ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً؛ (کلینی، 1407: ج1، 339)
يكى از اصحاب اميرالمؤمنين _ كه مورد اطمينان است _ می‌‌گويد: اين سخن را اميرالمؤمنين روى منبر مسجد كوفه فرموده و از او بياد مانده است: بارخدايا، همانا ناچار حجت‌هایى از جانب تو روى زمينت لازم است كه يكى پس از ديگرى براى (راهنمایى) آفریدگانت بيايند و ايشان را به دينت رهبرى كنند و علم تو را به آنان بياموزند، تا پيروان اوليای تو پراكنده نشوند. آن حجت يا آشکاری است که فرمانش نمی‌برند، يا پنهانی است که انتظارش را می‌كشند. اگر در حال صلح _ یا هدایتشان _ پيكر او از مردم نهان باشد، دانش ديرين و نشریافته‌شان از مردم نهان نيست، و آدابشان در دل‌هاى مؤمنان پابرجاست و طبق آن عمل كنند. و در جاى ديگر از همين خطبه می‌فرمايد: ولى اين [عمل به آداب ايشان] در چه كسانی است؟ (يعنى چقدر عده آن‌ها كم‌ است) و همین است كه بساط علم برچيده می‌شود هنگامی آن را حاملانی نباشد، که همان‌گونه که از دانشمندان شنیده‌اند که حفظ و روایتش کرده و بر آنان در این سخن صداقت ورزند. بارخدايا، من می‌دانم كه بساط علم برچيده نمی‌شود و مايه‏هايش از ميان نمی‌رود و تو زمينت را از حجتى براى خلقت خالى نمی‌گذارى، چه آشكار و غيرمطاع يا ترسان و پنهان باشد تا حجت تو باطل نشود و دوستانت بعد از آن‌که هدايتشان كردى گمراه نگردند، ولى كجايند ايشان و چقدرند ايشان؟ آن‌ها كمترين شماره و بالاترين ارزش را نزد خدا دارند.
علی در این سخن وجود حجت‌ها و در پی هم آمدن آن‌ها را امری ناگزیر می‌داند؛ زیرا آدمیان به این هدایت و به استمرار آن نیازمندند؛ نیاز به هدایت به طرحی برای زندگی _ دین _ و آموختن آگاهی‌هایی که برای سلوک در این هستی پررمز و راز به آن محتاج‌اند. استمرار خط هدایت است که باعث می‌شود تا آنان که اطاعت و تبعیت را پذیرفتند دچار تفرق و جدایی نشده، بر محور حجت اجتماع کنند.
حجت‌های خدا در دوره‌ای که حرکت‌ها به سکون بدل شده (هدنه) یا آشکارند و مردم فرمانشان نمی‌برند یا پنهان‌اند و آمدنشان را انتظار می‌کشند. اینان اگر خود به دیده نیایند حاصل آموزش‌های دیرینشان در درون آدم‌هاست و در دل مؤمنان، آداب ایشان ثبت شده و بدان عمل می‌کنند.
علی در ادامه از کمی همراهان می‌گوید و از برچیده شدن بساط علم با نبودن حاملان. اما این وعده را می‌دهد که مایه‌های علم همچنان باقی خواهد ماند؛ زیرا خدا زمین را از حجت خالی نمی‌‌گذارد، حجت‌هایی آشکار که فرمانش نبرند یا پنهان ترسان. اینان باعث می‌شوند حجت‌های حق باطل نشده و دوستان حق گم نشوند.
در سخن علی، حجت‌های حق اگرچه پنهان باشند از شئون مختلفی برخوردارند؛ او جانشین رسول‌ است و مسئول: 1. هدایت مردم به دین خدا است و 2. آموختن آگاهی‌هایی است که در قالب بینات، کتاب و میزان برای مردم نازل شده است. این آگاهی‌ها با رسولان الهی فرستاده شده و 3. امام مسئول حفظ خط انتقال آگاهی‌هاست (نک: حر عاملی، 1425: ج1، 135 - 137). برای مورد ششم و سوم به بیانات دیگری نیز می‌توان اشاره کرد؛ مانند: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللهَ لَمْ يَدَعِ الْأَرْضَ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ يَعْلَمُ الزِّيَادَةَ وَ النُّقْصَانَ فِي الْأَرْضِ فَإِذَا زَادَ الْمُؤْمِنُونَ‏ شَيْئاً رَدَّهُمْ وَ إِذَا نَقَصُوا أَكْمَلَهُ لَهُمْ فَقَالَ: خُذُوهُ كَامِلًا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَالْتَبَسَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَمْرُهُمْ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ؛ از ابوبصیر نقل شده است که امام صادق فرمود: به راستی خدا زمین را از این‌که عالمی در آن باشد وانمی‌گذارد؛ عالمی که به هنگام زیاده‌‌روی مؤمنان، آنان را به مسیر بازگرداند و هنگام کوتاهی کارشان، آن را برایشان به کمال رسانده و بگوید که آن را کامل به کار بگیرید و
اگر چنین نبود کار مؤمنان برایشان دچار ابهام شده و میان حق و باطل فرق نمی‌گذاردند.» (صفار، 1404: ج‏1، 331). سند صحیح است. مشابه آن از امام صادق (صدوق، 1395:
ج1، 203) و همچنین از امام باقر (همو: 205) نقل شده است که فرمود: «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَاخْتَلَطَتْ عَلَى النَّاسِ أُمُورُهُمْ؛ و اگر چنین نبود کارهای مردم بر ایشان در هم می‌آمیخت.» 4. او وارث همه خوب‌ها و خوبی‌هایی است که از اولیای ‌خدا بر جای مانده است. 5. او باید از رابطه‌های خوبی که در سایه هدایت رسول‌خدا شکل گرفته مراقبت کند و از دوستان حق حراست نماید.
در نهج‌البلاغه در تعبیری مشابه می‌خوانیم:
كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى، لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ؛ (شریف رضی، 1414: 497؛ ثقفی، 1395: ج1، 153)
علم این‌گونه با مرگ حاملانش مى‏ميرد. آرى خدایا، زمين از كسى كه به حجّتی براى خدا قيام کند تهى نمى‏ماند؛ آشكار و مشهور، يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و بيّناتش باطل نشود.
در این سخن به شأن دیگر حجت‌های حق اشاره شده که 6. حراست از بینات خداست. بدون او حجت‌های خدا و تبیین‌های او بی‌اثر شده و زمین از هدایت تهی می‌شود.
روایات از نقش‌های دیگر حجت‌های‌خدا خبر داده‌ و گاه بر شمول آن نسبت به حجت غایب تصریح کرده‌اند. شئون و نقش‌هایی مانند:
7. جلوگیری از زیاده‌روی و کوتاهی‌های بندگان در دین خدا:
الحسين بن أبي حمزة الثمالي عن أبيه قال: سمعت أباجعفر يقول: لا تخلو الأرض إلّا و فيها رجل منا يعرف الحق فإذا زاد الناس فيه قال قد زادوا و إذا نقصوا منه قال قد نقصوا، و إذا جاءوا به صدقهم و لو لم يكن ذلك كذلك لم يعرف الحق من الباطل؛ (برقی، 1371: ج1، 236)
حسین بن ابی‌حمزه ثمالی از پدرش نقل می‌کند که شنیدم امام باقر می‌فرمود: زمین خالی نخواهد بود از این‌که مردی از ما در آن باشد که حق را بشناسد؛ هنگامی که مردم در آن بیفزایند بگوید که افزوده‌اند و هنگامی که از آن بکاهند بگوید که کاسته‌اند و هنگامی که حق را بیاورند آنان را تصدیق کند و اگر این‌گونه نبود حق از باطل شناخته نمی‌شد.
8. تداوم سیره ائمه پیشین:
عن أبي عبيدة عن أبي عبداللّه في حديث قال: إنه لن يهلك منّا إمام قط إلّا ترك من بعده من يعلم مثل علمه، و يسير بمثل سيرته، و يدعو إلى مثل الذي دعا إليه‏؛ (صفار، 1404: ج1، 259)
ابوعبیده از امام صادق در حدیثی نقل کرده است که فرمود: هرگز از ما امامی نمی‌میرد، جز آن‌که پس از خویش کسی مانند خود را برجای گذارده باشد؛ همانند او آگاه باشد، به مانند او رفتار کند و به آن‌چه که بدان می‌خواند دعوت کند.
9. تحقق بندگی خدا:
عن سلیمان بن مهران الاعمش: قال الصادق وَ لَمْ تخلو [تَخْلُ‏] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ فِيهَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ؛
از سلیمان بن مهران نقل شده است که امام صادق فرمود: زمین از زمانی که خدا آدم را آفرید از حجتی از جانب خدا خالی نمانده است؛ آشکار شناخته شده یا پنهان پوشیده و تا روز برپایی قیامت نیز از حجتی برای خدا خالی نخواهد ماند و اگر چنین نبود خدا بندگی نمی‌شد.
10. اصلاح زمین و مردم آن:
الحسن بن زياد قال: سمعت أباعبداللّه يقول: إن الأرض لا تخلو من أن‏ يكون فيها حجة عالم، إن الأرض لا يصلحها إلّا ذلك و لا يصلح الناس إلّا ذلك‏؛
حسن بن زیاد نقل کرده است که شنیدم امام صادق می‌فرمود: زمین خالی نمی‌ماند از این‌که در آن حجتی عالم باشد، زمین را جز این اصلاح نمی‌کند و مردم را جز این اصلاح نخواهد کرد.
دوم. روایات انتفاع از قائم در غیبت
دسته دوم روایاتی است چگونگی بهره‌مندی از حضور حجت‌خدا را با تشبیهی ساده، اما دقیق بیان می‌کند:
1. عن الحجة: وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِي فِي‏ غَيْبَتِي‏ فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ؛ (صدوق، 1395: ج2، 485)
شکل بهره‌مندی از من در غیبتم همانند بهره‌مندی از خورشید است، هنگامی که ابر آن را از دیده پنهان کند و من به راستی موجب امنیت برای اهل زمین هستم، همان‌گونه که ستارگان موجب امنیت برای اهل آسمان‌اند.
2. قَالَ سُلَيْمَانُ‏: فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ: فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ؟ قَالَ: كَمَا يُنْتَفَعُ‏ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ‏؛ (صدوق، 1376: 186؛ فتال نیشابوری، 1375: ج1، 199)
سلیمان می‌گوید: به امام صادق گفتم: پس چگونه مردم از حجت پنهان پوشیده بهره می‌برند؟ فرمود: همان‌گونه که از خورشید، هنگامی که ابر آن را می‌پوشاند
بهره می‌برند.
3. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ؟ فَقَالَ: إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ‏ النَّاسِ‏ بِالشَّمْسِ‏ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سحابٌ؛ (صدوق، 1395: ج1، 253)
جابر می‌گوید: به او گفتم: ای رسول‌‌خدا، آیا برای شیعۀ او بهره‌مندی از او در غیبتش رخ خواهد داد؟ فرمود: آری، قسم به آن‌که مرا به پیامبری برانگیخت، به راستی آنان از نورش نور می‌گیرند و از سرپرستی او در غیبتش بهره‌ می‌برند، همانند بهره مردم از خورشید، گرچه ابر آن را پوشانیده باشد.
مرحوم مجلسی در توضیح این تشبیه بیانی دقیق دارد. او در توضیح وجه شباهت میان بهره‌مندی از خورشید و بهره‌مندی از حجت به هشت نکته اشاره می‌کند (مجلسی، 1403: 92 - 93):
1. نور وجود، علم و هدایت توسط امام به آفریدگان می‌رسد.
2. او همانند خورشیدی پوشیده است که شیعیان مخلص منتظرند تا ظاهر شده و بهره‌مندی از او افزایش یابد.
3. کسی که وجود او را انکار می‌کند همانند کسی است که وجود خورشید پوشیده را با وجود همه قرائن نمی‌پذیرد.
4. غیبت خورشید گاه برای بندگان خدا مناسب‌تر و به مصلحت نزدیک‌تر است.
5. ظهور او برای ضعیفان همانند ظهور خورشید برای چشم‌های ناتوان است؛ چنین ظهوری به نابینایی ناظران می‌انجامد.
6. خورشید گاه از زیر ابر بیرون آمده و برخی او را می‌بینند، همان‌گونه توفیق تشرف برای برخی در غیبت حضرت حاصل می‌شود.
7. آنان همانند خورشید برای همه مفیدند، مگر آن‌ها که از هر گونه بصیرتی محروم‌اند.
8. مردم به اندازه‌ای که موانع را از خود برطرف کنند از خورشید وجود امام بهره می‌گیرند.
اگرچه توضیحات مرحوم مجلسی زیباست، اما استناد آن به روایت و ادعای مراد بودن تمامی این نکات دشوار است. آن‌چه مسلم است امام به خورشید و بهره‌مندی مردم از امام غایب به بهرۀ آنان از خورشیدی تشبیه شده که در پس ابرها قرار گرفته است. تفاوت امام غایب و امام حاضر تنها در پوشیدگی و مانع بودن ابرها از رؤیت آن است.
با واکاوی تشبیه مزبور، می‌توان نقش‌های خورشید در زندگی مردم را در شکلی معنوی به امام نسبت داد؛ روشن کردن فضای زندگی، ایجاد گرما و حرارت، فراهم آوردن زمینه رویش و سبزی و همچنین گندزدایی و حفظ محیط از بسیاری از آلودگی‌ها؛ مهم‌ترین انتفاعات مردم از خورشید در چنین اموری است و در پس ابر قرار گرفتن خورشید مانع از هیچ‌یک از انتفاعات یادشده نخواهد بود. آری، ابرها نور فضا را کمتر کرده و گرمای آن را کاهش می‌دهند و سیمای خورشید را می‌پوشانند، اما خورشید همۀ نقش پررنگ خویش را در زندگی مردم حفظ می‌کند. امام غایب همه نقش‌های امام ظاهر را برعهده دارد، اما در پس پرده ابرهای غیبت.
سوم. روایات شباهت قائم با یوسف نبی
بخشی از روایات مهدویت، از سنت‌هایی مشترک و شباهت‌هایی خبر می‌دهند که میان امام مهدی و برخی پیامبران وجود دارد. در میان این شباهت‌ها، شباهت امام به یوسف نبی ارتباطی خاص با بحث ما دارد (نک: کوفی؛ 1424: 104، فضائل‌ امیرالمؤمنین؛ صدوق، 1395: ج1، 317 و 327؛ طوسی، 1411: 103؛ نعمانی، 1397: 163؛ ابن‌بابویه، 1404: 93). این روایات از شباهت‌هایی میان امام و حضرت یوسف سخن گفته‌اند که نگاهی کاملاً متفاوت را به شیوه زیست امام در عصر غیبت ارائه می‌دهد:
1. عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ شَبَهاً مِنْ يُوسُفَ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: كَأَنَّكَ تَذْكُرُهُ حَيَاتَهُ أَوْ غَيْبَتَهُ؟! قَالَ: فَقَالَ لِي: وَ مَا يُنْكَرُ مِنْ ذَلِكَ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِيرِ. إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ تَاجَرُوا يُوسُفَ وَ بَايَعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمَلْعُونَةُ أَنْ يَفْعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِحُجَّتِهِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ؟ إِنَّ يُوسُفَ كَانَ إِلَيْهِ مُلْكُ مِصْرَ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ وَالِدِهِ مَسِيرَةُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ يُعْلِمَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِكَ لَقَدْ سَارَ يَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ
عِنْدَ الْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَمْشِيَ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ فِي ذَلِكَ لَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ قَالُوا: أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ: أَنَا يُوسُفُ؛ (کلینی، 1407: ج1، 336؛ نعمانی، 1397: 163)
سدير صيرفى می‌گويد: شنيدم امام صادق می‌فرمود: همانا صاحب الامر به حضرت يوسف شباهت‌هایى دارد. به حضرت عرض‌كردم: گويا امر زندگى يا امر غيبت آن حضرت را ياد می‌كنيد؟! فرمود: خوک‏وشان اين امت چه چيز را انكار می‌كنند؟! همانا برادران يوسف نواد‏گان و فرزندان پيغمبران بودند و با او [در مصر] تجارت و معامله كردند و سخن گفتند. به علاوه، ايشان برادر او و او برادر آنان بود، با وجود اين همه او را نشناختند تا آن‌که خودش گفت: «من يوسفم و اين برادر من است.» پس چرا لعنت‏شدگان اين امت انكار می‌كنند كه خداى عز و جل در زمانى با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد؟ همانا يوسف سلطان مصر بود و فاصله ميان او و پدرش 18 روز راه بود؛ اگر می‌خواست پدرش را بياگاهاند می‌توانست. يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژدۀ يوسف، فاصله ميان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پيمودند. پس اين امت چرا انكار می‌كند كه خداى _ جل و عز _ با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد، به طورى كه او در بازارهاى ايشان راه رود و پا روى فرش آن‌ها گذارد تا خدا درباره او اجازه دهد، چنان‌كه به يوسف اجازه فرمود و آن‌ها گفتند آیا به راستی تو يوسف هستى؟! فرمود: من يوسفم.
روایت سدیر از این نکته مهم پرده برمی‌دارد که امام عصر در زمان غیبت به میان مردم آمده و با آنان معاشرت دارد. آنان او را می‌بینند و با او مراوده دارند، اما از شخصیت او بی‌خبرند.شباهت امام عصر و یوسف جنبه‌های دیگری نیز دارد که در برخی روایات به آن اشاره شده است:
2. ... إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ: إِنَّ مِنْ وَرَائِكُمْ فِتَناً مُظْلِمَةً عَمْيَاءَ مُنْكَسِفَةً لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا النُّوَمَةُ. قِيلَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ مَا النُّوَمَةُ؟ قَالَ: الَّذِي يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ عَنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَكِنَّ الْحُجَّةَ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ كَمَا كَانَ يُوسُفُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ. ثُمَّ تَلَا: يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ؛ (نعمانی، 1397: 141)
اميرالمؤمنين بر منبر كوفه فرمود: در پشت سر شما فتنه‏هایى است تاريک و كورى‌آفرين و بى‏نور و از آن فتنه‏ها کسی به‌جز «نومه» نجات نمى‏يابد. عرض شد: ای اميرمؤمنان، «نومه» چيست؟ فرمود: كسى كه مردم را بشناسد ولى مردم او را نشناسند. و بدانيد كه زمين از حجّت خدا خالى نمى‏ماند، ولى خداوند به زودى مردم را به سبب ستم و تعدّى و اسراف بر خودشان از ديدار او كور خواهد كرد و اگر زمين يک ساعت از حجّت خدا خالى بماند، اهل خود را فرو مى‏برد؛ ولى آن حجّت خدا مردم را مى‏شناسد و مردم او را نمى‏شناسند، همان‌طور كه يوسف مردم را مى‏شناخت، ولى آنان او را نمى‏شناختند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «چه حسرتى بندگان را كه هيچ فرستاده براى آنان نيامد، مگر آن‌که او را مسخره می‌كردند!»
این روایت مضمون آیه فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ را _ که در توصیف رابطه یوسف
و برادران است _ در حق امام زمان نیز ثابت می‌داند. در فقره پایانی، رفتار مردم با امام ناشناخته به‌سان رفتاری تلقی شده که مردم با پیام‌آوران الهی داشته و آنان را به استهزا می‌گرفتند.
همچنین روایت مزبور ریشه ناشناخته ماندن امام را ظلم، جور و اسراف مردم بر خویشتن دانسته است. این گناهان چشم‌ها را نابینا کرده و مانع از رویت نور حجت خدا می‌شود. او آشکار و در میان ماست و این ماییم که نابیناییم و نور او را نمی‌یابیم.
دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس

2. عن الباقر: يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ! إِنَّ فِي الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَبَهاً مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ... وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ فَالْغَيْبَةُ مِنْ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ اخْتِفَاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ وَ إِشْكَالُ أَمْرِهِ عَلَى أَبِيهِ يَعْقُوبَ مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَةِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَبِيهِ وَ أَهْلِهِ وَ شِيعَتِهِ؛ (صدوق، 1395: ج1، 327)
از امام باقر نقل شده است که فرمود: ای محمد بن مسلم، در قائم خاندان پیامبر شباهتی با پنج پیامبر است... و اما شباهت با یوسف بن یعقوب غیبت از خانواده و عموم مردم و پنهان بودن از برادرانش و مشکل بودن کارش بر پدرش یعقوب با وجود نزدیکی فاصله میان او و پدر و خانواده و پیروانش است.
امام مهدی مانند یوسف با دیگران فاصله کمی دارد، اما همانند او مجاز نیست پرده را کنار زده و خود را معرفی کند:
3. عن الصادق: إن في صاحب هذا الأمر سنناً من الأنبياء سنة من ... و سنة من يوسف ... و أما سنة من يوسف فالستر، يجعل الله بينه و بين الخلق حجاباً يرونه و لا يعرفونه؛ (راوندی، 1409: ج2، 936)
از امام صادق نقل شده است که فرمود: در صاحب این امر سنت‌هایی از انبیاء است؛ سنتی از ... و سنتی از یوسف ... و سنت از یوسف، پوشیدگی است. خداوند میان او و مردم پرده‌ای قرار داده که او را دیده و نمی‌شناسند.
امام از حجابی الهی نیز برخوردار است که مانع از شناخت او می‌شود؛ او را کسی ندیده و سیمای او بر مردم ناآشناست. برای شناسایی او هیچ ابزار و قرینه ظاهری در دست نیست. امر حق به غیبت از همگان آن هم از کودکی و برای مدتی طولانی هرگونه امکان شناسایی را از بین برده است.
روایات فوق، پاسخی است به سؤال از فضای زندگی امام عصر؛ او در میان ماست، او را می‌بینیم اما نابینا از دیدن نور اوییم. غیبت طولانی و فقدان هرگونه توصیف دقیق از سیمای او راهی برای شناسایی او بر جای نگذاشته است. آری، هنگامی که از چهره پرده برگیرد، با تعجب خواهیم پرسید که آیا این چهرۀ آشنا، همان یوسف زهراست؟
چهارم. روایات نُوَمه
تعبیر «نومه» عنوانی است غریب که در چند روایت از آن سخن گفته شده است؛ عنوانی که با آن از بزرگانی یاد می‌شود که با چهره‌هایی ناشناس، نقش اجتماعی بزرگی بر دوش می‌گیرند؛ کسانی که مردم‌شناسند، اما خود نمایشی ندارند و به چشم نمی‌آیند.
1. عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَصْبَهَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏: طُوبَى لِكُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لَا يُؤْبَهُ لَهُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ يَعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوَانٍ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى يَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ وَ يُفْتَحُ لَهُمْ بَابُ كُلِّ رَحْمَةٍ لَيْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذَايِيعِ وَ لَا الْجُفَاةِ الْمُرَاءِينَ؛ (کلینی، 1407: ج2، 225)
اميرمؤمنان فرمود: خوشا هر بنده گمنامى را كه به او اعتنا نكنند، مردم را بشناسد و مردم او را نشناسند، خدا او را به رضامندى از وى بشناسد. آن‌ها چراغ‌هاى هدايت‌اند؛ هر فتنه ظلمانى از آن‌ها برطرف گردد و در هر رحمت به روى آن‌ها گشوده شود، نه پرده‌درانِ فاش‌کن‌اند و نه ناسپاسانِ خودنما.
2. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏: طُوبَى لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ النَّاسُ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ يَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ لَيْسُوا بِالْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ وَ لَا بِالْجُفَاةِ الْمُرَاءِينَ؛ (همو)
از ابوبصیر نقل شده است که شنیدم امام صادق می‌فرمود: رسول‌خدا فرموده است: خوشا به حال بنده گمنامی که خدا او را شناخته و مردم نشناخته‌اند. اینان چراغ‌های هدایت‌اند و چشمه‌های علم، از ایشان هر فتنه ظلمانی برطرف می‌شود؛ نه فاش‌کنندگانِ پرده‌در‌اند و نه ناسپاسانِ خودنما.
از این‌رو ناشناخته‌اند که اگر حاضر باشند، مورد توجه نیستند و اگر ناپدید شوند، کسی پی‌جوی آنان نمی‌شود (شریف رضی، 1414: 149). اینان در ظاهر با مردم همراه‌اند، اما در دل و رفتار همراهی‌شان نمی‌کنند. رهبران هدایت‌، چراغ‌های آگاهی و چشمه‌های علم‌اند و نشانه‌های راه برای شب‌روان.
ناشناختگی مانع از ایفای این همه نقش نیست. این آگاهی و حکمت است که آنان را از فتنه‌های بزرگ نجات داده و هدایت‌گر دیگران می‌کند و این حلم آن‌هاست که زبان را تحت اختیارشان می‌گذارد تا درِ دل بر دیگران نگشایند و در فتنه‌ها سکوت کنند. آن علم و این حلم است که در زمان فراگیر شدن فتنه‌ها و همه‌گیر شدن جهل، آنان را بهترین مردم در آخرالزمان می‌کند. این گمنامان حکیم حلیم‌اند که به راه دلالت می‌کنند و خود در تلاطم‌ها گرفتار نمی‌شوند.
پنجم. چگونگی زندگی امام در غیبت کبرا
جزئیات زندگی امام عصر بر همگان پوشیده است، اما در برخی روایات به برخی نکات کلی و گاه جزئی از زندگی او اشاره شده است:
1. عن علی: يَا قَوْمُ! هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ، وَ دُنُوٌّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لَا تَعْرِفُونَ، أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ، لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَ يُعْتِقَ رِقّاً، وَ يَصْدَعَ شَعْباً، وَ يَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ، لَا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ؛ (شریف رضی، 1414: 208)
از علی نقل شده است که فرمود: اى مردم، وقت آن است كه هر وعده نهاده درآيد، و آن‌چه را نمى‏شناسيد نزديک است برآيد. هر كس از ما بدان رسد، شبانه با چراغى روشن در آن راه رود و بر جاى پاى صالحان گام نهد تا نهان از مردم بند بگشايد و از بندگى آزاد کند. جمعی را پراكنده کرده و پريشانى [ گروهی] را به جمعيّت كشاند. پى‌شناس به نشان او راه نبرد، گرچه پیاپی بنگرد.
این کلام، توضیحی بر خطوط کلی حرکت امام، حرکت در تاریکی، روشنی‌بخشی برای دیگران و سیره‌ای همانند اولیای صالح خداست. این حرکت برای آن است که قیدها برداشته شود و مردم به آزادی و انتخاب برسند و از اسارت‌ها آزاد گردند. او در همین مسیر، جمع‌هایی که مانع کار و سنگ‌راه هستند را پراکنده می‌کند و باز این اوست که دل‌هایی را به یکدیگر نزدیک می‌نماید و جماعت‌هایی را شکل می‌دهد که دست‌های مؤمنان به یاری یکدیگر بیاید.
2. عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ الْقَيْسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا: مَنِ الْخَلَفُ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: ابْنِي عَلِيٌّ وَ ابنا عليّ، ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّهَا سَتَكُونُ حَيْرَةٌ. قُلْتُ: فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَإِلَى أَيْنَ؟ فَسَكَتَ ثُمَّ قَالَ: لَا أَيْنَ _ حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثاً _ فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: إِلَى الْمَدِينَةِ. فَقُلْتُ: أَيُّ الْمُدُنِ؟ فَقَالَ مَدِينَتُنَا هَذِهِ، وَ هَلْ مَدِينَةٌ غَيْرُهَا؟ (نعمانی، 1397: 185)
امیة بن علی قیسی می‌گوید: به ابى‌جعفر محمّد بن علىّ الرّضا (امام جواد) عرض كردم: جانشين تو پس از تو كيست؟ فرمود: فرزندم علىّ و دو فرزند على. سپس اندكى سر به زير افكند، آن‌گاه سر برداشت، سپس فرمود: همانا حيرتى پيش خواهد آمد. عرض كردم: چون چنين شود به كجا بايد روى آورد؟ آن حضرت اندكى خاموش ماند و سپس فرمود: هيچ جا _ و سه‌بار اين كلمه را تكرار كرد _ . من سؤالم را ديگربار پرسيدم، فرمود: به مدينه. گفتم: كدام‌يک از مدينه‏ها (شهرها)؟ فرمود: همين مدينۀ خودمان؛ مگر مدينه‏اى به‌جز اين هست؟
امام از حیرت و غیبت خبر می‌دهد و راوی از محلی می‌پرسد که برای رفع این حیرت باید به آن رجوع کرد. امام سه‌بار اشاره می‌کند که رجوع به جایی لازم نیست، اما در برابر اصرار راوی، او را به شهر مدینه حواله می‌دهد؛ شهری که در برخی روایات به عنوان محل سکونت قائم تعیین شده است.
3. أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ‏: لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ عُزْلَةٍ وَ لَا بُدَّ فِي عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّةٍ وَ مَا بِثَلَاثِينَ‏ مِنْ‏ وَحْشَةٍ وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ طَيْبَةُ؛ (طوسی، 1411: 162)
از ابوبصیر نقل شده است که امام باقر فرمود: صاحب این امر گریزی از کناره‌گیری ندارد و باید در کنارگیری قدرتی داشته باشد و همراه با سی _ نفر _ وحشتی نیست و چه خوب منزلگاهی است طیبه (لقب مدینه)!
امام صادق در این کلام از مسیرهای ناگزیر امامت می‌گوید؛ امامت چاره‌ای جز پذیرش دوره‌ای از غیبت ندارد و لازمه غیبت، حدی از کناره‌گیری از مردم است. اگر عزلت به تنهایی بینجامد، توان تدبیر را کاهش خواهد داد و امام باید از قوتی برخوردار باشد. امام صادق از همراهی سی نفر خبر می‌دهد که این وحشت را مرتفع خواهند کرد و از محل سکونتی مانند مدینه می‌گوید که همگان به آن‌جا آمده و بار سفرهای تبلیغی را سبک می‌کنند.
4. عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: سَمـِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ:‏ لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ، إِحْدَاهُمَا طَوِيلَةٌ وَ الْأُخْرَى قَصِيرَةٌ. فَالْأُولَى يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا خَاصَّةٌ مِنْ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ‏ فِي دِينِهِ؛ (نعمانی، 1397: 170)
از اسحاق بن عمار صیرفی نقل شده است که شنیدم امام صادق می‌فرمود:
برای قائم دو غیبت است؛ یکی طولانی و دیگری کوتاه. در اولی گروهی از شیعیان خاص او مکانش را می‌دانند و در دیگری کسی مکانش را نمی‌داند جز یاوران خاصش در راه دین.
امام در غیبت کبرا همراهان و یاورانی دارد؛ یاورانی که دستیاران او و عاملان او هستند و کمر به تحقق خواسته‌هایش بسته‌اند.
5. الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا يَقُول‏: ... إِنَّ الْخَضِرَ شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَيَاة ... و سيؤنس الله به وحشة قائمنا في غيبته و يصل به وحدته؛ (صدوق، 1395: ج2، 390)
حسن بن علی بن فضال نقل کرده است که شنیدم ابوالحسن علی بن موسی الرضا می‌فرمود: ... خضر از آب حيات نوشيد و ... خداوند وحشت قائم ما را در غیبتش، با او به انس و تنهایی‌اش را با او به وصل بدل مى‏كند.
خضر نبی نیز امام را همراهی می‌کند. او متولی اموری از جنس تکوین است. رفتارهایش برای تحقق خواسته‌هایی است که خداوند در جهت مصلحت بندگان به آن فرمان می‌دهد. همراهی او با امام می‌تواند امری فراتر از انس روحی و همراهی ظاهری باشد و همگامی دو نوع تدبیر الهی را در عصر غیبت گوشزد کند.
6. عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ‏: إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَتَيْنِ يَرْجِعُ فِي إِحْدَاهُمَا وَ فِي الْأُخْرَى لَا يُدْرَى أَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ؛ (نعمانی، 1397: 175)
زراره از امام صادق نقل می‌کند که فرمود: قائم در گردهمایی‌ها حاضر است؛ این حضور هم آگاهی از شیعیان را تسهیل کرده و هم جهت‌دهی و ارتباط را به راحتی ممکن می‌کند.
ششم. توقیعات وارده از امام عصر
توقیع به معنای امضا کردن نامه و فرمان، و نشان کردن برنامه و منشور است و نیز پاسخ‌هایی است که بزرگان و دولت‌مردان، زیر پرسش‌ها و درخواست‌های کتبی می‌نویسند (منفرد، بی‌تا: ج1، 4057، توقیع). در فرهنگ حدیثی شیعه، این کلمه اصطلاحی است که برای مکاتبات امامان، به‌ویژه حجت بن الحسن. البته این اصطلاح گاه بر سخنان شفاهی امام عصر نیز اطلاق شده است.
توقیعات معمولاً به صورت مکاتبه بوده‌اند و از این‌رو در اعتبار آن اختلاف شده است؛ برخی فقها در اعتبار مکاتبات مناقشه کرده و برخی دیگر مکاتبه را هم‌ارز حدیث شفاهی نمی‌دانند. متأسفانه دلیل روشنی بر این دو نظر در کتاب‌های فقهی ذکر نشده است. در مقابل، برخی دیگر از فقها به اعتبار مکاتبات و به یکسانی اعتبار حدیث کتبی و حدیث شفاهی تصریح کرده‌اند.
باید به این نکته توجه داشت که امامان از عمل شاگردانشان به مکاتبات آگاه بودند و اساساً مکاتبه برای عمل کردن صورت می‌گرفته است. سکوت امام را می‌توان دلیلی بر تقریر و پذیرش مکاتبات دانست. همچنین قرائن زیادی در دست است که بسیاری از اصحاب امامان با نوشته‌ و خط ایشان آشنا بوده‌اند و پذیرش مکتوب از سوی آنان می‌تواند دلیل کافی بر اعتبار مکاتبه مزبور تلقی شود.
برخی احتمال تقیه در مکاتبات را بیشتر دانسته‌اند، اما در توقیعات راویان و امامان تمهیداتی ویژه برای پیش‌گیری از دروغ‌سازی و امثال آن به کار گرفته می‌شد؛ استفاده از تعبیرات رمزی، شبیه‌سازی توقیعات به فتاوای فقها، محدود‌سازی مکاتبات در هنگام تشدید شرایط امنیتی و نشر توقیعات توسط شبکۀ وکالت از جملۀ این تمهیدات بوده است . از این‌رو گاه به صراحت دستور پنهان کردن توقیع از افراد غیرمعتمد صادر شده است؛ لذا نمی‌توان احتمال وجود شرایط تقیه را در مکاتبات بیشتر از دیگر احادیث دانست و ارزش مکاتبات را انکار کرد یا از ارزش آن‌ها کاست.
البته نسخۀ اصلی توقیعات معمولاً مستفاد از گزارش راویان بوده و از این‌رو، توقیع همچون دیگر احادیث نیازمند بررسی سندی است و برخی از مشکلات حدیثی، همچون تصحیف و تحریف، در گزارش توقیعات نیز محتمل است (شبیری زنجانی، بی‌تا: ج1، 4058، توقیع).
منابع اصلی توقیعات کتبی مانند رجال کشی، الغیبة شیخ طوسی، کمال‌الدین صدوق و جلد اول کافی است. برخی مانند خصیبی (1419: 369 به بعد) و مجلسی نیز توجهی ویژه به توقیعات داشته‌اند.
توقیعات دربارۀ موضوع‌های مختلفی صادر شده‌اند؛ موضوع‌هایی همچون تعیین و نصب وکیلان و توثیق و مدح برخی از آنان و دستورهای لازم به وکیلان دربارۀ چگونگی ایفای وظیفه، اعلام وصول وجوه شرعی، رفع حاجت شیعیان، نکوهش قاطع مدعیان دروغین وکالت یا وکیلان معزول، پاسخ پرسش‌های فقهی، کلامی، حدیثی یا تفسیری. برخی توقیعات نیز پاسخی است به مسائل و درخواست‌های شخصی پرسش‌گران (جباری، 1381).
برخی توقیعات به نکاتی اشاره دارند که می‌تواند به عصر غیبت کبرا نیز مربوط باشد؛ مانند:
1. توجیه غیبت به دوری حجت خدا از بیعت گردن‌کشان؛
2. بهره‌مندی مردم از حجت در عصر غیبت به مانند استفاده آنان است از خورشید در پس ابر؛
3. امام در عصر غیبت نیز خدّام و یاورانی دارد (ابن‌مشهدی، 1419: 658)؛
4. مرجعیت راویان حدیث در حوادثی که در عصر غیبت رخ می‌دهد؛
5. حضور امام در مراسم حج _ یا گردهمایی‌ها _ (صدوق، 1395: ج2، 440)؛ این سخنان فضای غیبت را برای شیعیان روشن‌تر می‌سازد. امام فراتر از چارچوب‌ها عمل می‌کند؛ زیرا با هیچ حکومت غیرمشروعی بیعت و پیمانی ندارد. او همانند خورشیدی از پس ابر اثرگذاری خود را ادامه می‌دهد. او در غیبت تنها نیست و یاوران و خادمانی همراهی‌اش می‌کنند. شاگردان این جریان علمی (راویان حدیث) عهده‌دار نقشی خواهند بود که در عصر حضور نیز بر عهده داشتند، البته با محرومیت از محوریت آشکار امام. حضور امام در اجتماع بزرگ مسلمانان می‌تواند به اشراف و اطلاع او بر احوال همگان تعبیر شود و می‌تواند به فضای مناسب حج برای اثرگذاری اشاره داشته باشد.
6. تعبیرهای بسیار تند درباره تصرف در اموال امام (همو: 520 و 522)؛
7. تکذیب تعیین‌کنندگان وقت برای ظهور و تکذیب مدعیان مشاهده (صدوق، 1395: ج2، 483 و 516)؛ غیبت در دل‌های مریض، وسوسه‌های تازه‌ای را به دنبال دارد. غیبت و به پایان رسیدن شکل متمرکز از سازمان وکالت، زمینه‌ای برای تلاش برای دست‌اندازی به وجوهات و خمس است. ادعای مشاهده و تعیین وقت برای ظهور نیز بازی تازه‌ای است برای کشاندن مردم به دنبال خویش؛ بازی‌ خطرناکی که گاه ریشه در توهمات دارد و در نهایت به تردید در اصل باورها و اعتقادات مردم می‌انجامد.
8. نام بردن از امام با تعابیری که شئون او را در عصر غیبت گوشزد می‌کند؛ مانند «خَلِيفَتِكَ فِي بِلَادِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ... الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ... الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً...» با تعابیر مضارع (طبرسی، 1403: ج2، 492). ذکر القابی از امام عصر که از شئون اجتماعی او خبر می‌دهد در کنار تعابیری مانند «الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ» که گویای وضعیت امام در عصر غیبت است به این نکته اشاره دارد که او در همین عصر تنهایی و اختفا، ایفاگر تمامی آن نقش‌های اجتماعی نیز هست.
توقیع اول شیخ مفید (همو: 497) نیز به نکاتی از عصر غیبت اشاره دارد:
1. سکونت امام به دور از مساکن ظالمان تا هنگامی که دولت دنیا به فاسقان تعلق دارد؛
2. احاطه کامل امام به اخبار و مشکلات شیعه؛
3. رها نشدن مراعات و بودن توجه به مسائل که موجب نازل نشدن بلایا و نابود نگردیدن توسط دشمنان است؛
4. تحذیر از فتنه، از تعصب‌های جاهلی و از غفلت‌های موجود.
امام در عصر غیبت در مراکز حکومت‌های جائر سکونت نمی‌کند؛ زیرا توجه و حساسیت زیاد در چنین مناطقی کار را دشوار می‌کند. شأن امامت اقتضای اشراف بر اخبار شیعیان را دارد و توجه کامل به مشکلات ایشان و این آگاهی و اشراف است که سرپرستی (مراعات) را ممکن کرده و مشکلات و هجوم‌ها را در هم می‌شکند. عصر غیبت، عصر فتنه‌های رنگارنگ است؛ عصری که ارزش‌های جاهلی در لباس دین حیاتی دوباره می‌یابد؛ عصری که حاصل غفلت‌ها و بهره نبردن از امکان عظیمی چون امامت است.
2. تشرفات معتبر
تشرف، رسیدن به حضور امام عصر و درک محضر اوست. ادعای تشرف از سوی افراد بسیاری مطرح شده که پذیرش صحت آن، به دقت‌های فراوانی نیاز دارد. تشرفات معتبر و قابل اعتنا، مورد عنایت بسیاری از علما قرار گرفته و در کتاب‌های مختلفی جمع‌آوری شده‌اند. برخی مانند محدث نوری در این‌باره دقت بیشتری داشته و در کتاب النجم الثاقب تنها تشرفات معتبر را نقل کرده‌‌اند. در این بخش از مقاله، مروری بر محتوای تشرفات وارده در این کتاب خواهیم داشت.
موضوع این تشرفات عمدتاً مسائلی فردی و شخصی است؛ اموری مانند حل مشکل فردی خاص، معالجه یک مریض، آموزش ادعیه به افراد گرفتار و مشاهده امام برای مشتاقان دیدار (برای نمونه نک: نوری، 1415: حکایت 3 - 5، 9 و 88).
این قبیل تشرفات، گذشته از پاسخ به نیازی خاص، با این حکمت نیز همراه است که باورهای فرد نیازمند تقویت شده و اطلاع یافتن مردم از این کرامات و تشرفات، به افزایش اعتقاد مردم و کم‌شدن زمینه‌های تردید و شک می‌انجامد. غیبت طولانی امام، زمینه‌ای است که وسوسه‌ها و دغدغه‌ها در آن جان می‌گیرد و وقوع این تشرفات و مشاهده کرامات امام تأثیری عمیق بر عامه مردم دارد و ریشۀ فکری و روانی وسوسه‌ها را از بین می‌برد.
برخی تشرفات، آثار اجتماعی بسیار گسترده‌ای دارند و حتی به نجات جان جمع بزرگی از شیعیان یا تضعیف و شکست دشمنان (همو: 221 و 222، حکایت 41 و 42 و حکایت پنجم) انجامیده‌اند. داستان نجات مردم بحرین (همو: 230، حکایت 49) یا رفع گرفتاری از مردم برخی از مناطق عراق (همو: حکایت‌های 41و 42) به روشنی بر همین مسئله دلالت دارد.
تشرفات بزرگان دین غالباً با هدف‌های دیگری نیز همراه بوده است. بحرالعلوم، مقدس اردبیلی، میرزای شیرازی یا برخی دیگر عالمان دین در این تشرفات به نکاتی متنبه شده‌اند که در آموزش‌ها یا در نوع سلوک آنان کاملاً اثرگذار بوده است (همو: 547 و 554 و حکایات بحرالعلوم که از ش90 به بعد ذکر شده‌ است). گاه نیز این تشرفات به حمایت‌های ویژه امام و خروج از بن‌بست منجر شده است (همو: 288، حکایت 76).
برخی تشرفات از استفاده امام از سیمایی مشابه با سیمای افراد شناخته شده خبر می‌دهد (همو: حکایات بحرالعلوم، ش90 به بعد) و همچنین از استفاده از لباسی که باید نوعی پوشش و استتار تلقی شود (همو: 282، حکایت 72 که از پوشیدن لباس روحانیت شیعه و استفاده از عمامه سفید از سوی امام خبر داده است).
نتیجه
دو رویکرد در بررسی شیوه مدیریت امام زمان به نتایجی مشابه انجامید. بر اساس رویکرد اول، امام عصر در زمانه غیبت تمامی شئون امامت را عهده‌دار است و تفاوت در شرایط به تعطیلی تکالیف نمی‌انجامد. امام در حرکت خویش ناچار از به‌کارگیری شیوه‌هایی است که با استتار و اختفا سازگار باشد. او سرپرستی را در عصری بر عهده دارد که زمینه‌های بسیاری از سوی پدرانش فراهم شده و جامعه تا سطحی از خودبسندگی رسیده است؛ سطحی که ادامه حرکت با رهبری پنهان نیز میسور باشد.
رویکرد دوم به روایات و به رفتارهای مشهود امام در تشرفات توجه دارد. بررسی روایات، این نکته را روشن کرد که امام با چهره‌ای ناشناخته در میان ما حضور می‌یابد و به صورتی گمنام در فتنه‌ها و گرفتاری‌ها راهنمای ما می‌شود. او به شیوه‌های گوناگون از ایمان و اعتقاد مردم حراست کرده و انحراف‌ها را تا حد امکان گوشزد می‌کند. او با این همه نقش، برای ما ناشناخته می‌ماند؛ چرا که ما نابیناتر از آنیم که نور وجود او را دریابیم.

منابع
_ ابن‌بابویه، على بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، قم، مدرسة الإمام المهدى4، چاپ اول، 1404ق.
_ ابن‌مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الكبیر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419ق.
_ برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
_ ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات، تهران، انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1395ق.
_ جباری، محمدرضا، «نقش و جایگاه توقیعات در عصر غیبت صغرا»، فصل‌نامه انتظار موعود، ش3، قم، مرکز تخصصی مهدویت، بهار 1381ش.
_ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ اول، 1425ق.
_ خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الكبرى، بیروت، البلاغ، 1419ق.
_ راوندى، قطب الدین سعید بن هبة‌الله، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى4، چاپ اول، 1409ق.
_ سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، قم، اعتماد، چاپ اول، 1418ق.
_ شبیری زنجانی، سید محمدجواد، دانش‌نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، بی‌تا.
_ شریف رضى، محمد بن حسین، المجازات النبویة، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1380ش.
_، نهج البلاغة، تحقیق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
_ صدوق، محمد بن على، الأمالی، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.
_ ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش.
_، كمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_، معانی الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1403ق.
_ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد:، قم، مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
_ طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق.
_ طوسى، محمد بن حسن، الغیبة، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.
_ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، منشورات الشریف الرضى چاپ اول، 1375ش.
_ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دار الكتاب، چاپ سوم، 1404ق.
_ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، دارالاسوة، چاپ اول، 1416ق.
_ كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الكافی، تهران، دار الكتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
_ كوفى (ابن‌عقده)، احمد بن محمد، فضائل أمیر المؤمنین7، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1424ق.
_ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
_ مسعودى، على بن حسین، إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1384ش.
_ منفرد، افسانه، دانش‌نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، بی‌تا.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق.
_ نوری، حسین، النجم الثاقب، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1415ق.


کد مطلب: 1083

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/1083/مدیریت-فرادست-پایه-مستندات

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir