انقلاب اسلامی، پروژۀ جهانى شدن و مسئلۀ مهدویت
مرتضی شیرودی
چکیدهجهانى شدن یا جهانیسازی، بسيارى از کشورها را دچار مشکل کرده است؛ زيرا جهانى شدن به مفهوم گسترش اقتصاد، فرهنگ و سياست امريکایی در پهنۀ جهان است. از اينرو، جهانى شدن با هدف تضعيف حاکميت و اقتدار کشورها و سرانجام براى از بين بردن واحدها يا کشورهاى کوچک، يا استحاله يا ادغام آنها در جهان غرب به کار گرفته شده است. البته نمىتوان فرصتهايى را که جهانى شدن پديد مىآورد انکار کرد، ولى اين فرصتها در مقابل تهديدها و مشکلها، اندک و ناچيزند. به عبارت ديگر، جهانى شدن عبارت است از رقابت بىقيد و شرط در سطح جهان که براى کشورهاى غنى، درآمد بيشتر و براى کشورهاى فقير، فقر بيشتر به همراه مىآورد. از همینرو، فيدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا مىگويد: «جهانى شدن، گرسنگى، مرض و درماندگى را به دنبال دارد» و جيمز گراف انديشمند غربى بر آن است که جهانى شدن، چهرۀ شيطانى دارد نه انسانى.
چهرۀ شیطانی جهانی شدن چه آثار زیانباری بر انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از آن یعنی جمهوری اسلامی دارد؟ در انقلاب اسلامی چه رابطهای میان آسیبپذیری از جهانی شدن و مسئلۀ مهدویت میتوان ترسیم نمود؟ گمان نگارنده آن است که رویکرد مهدوی میتواند مانع از آسیبهای جهانی شدن بر کشور ایران شود.
مقدمه
مقاله حاضر، بر چند مفروض بنا شده است:
- جهانی شدن همان جهانیسازی است، ولی با دو نام متفاوت. لذا در مقالۀ پیشرو، این دو به یک معنا به کار رفته است؛
- جهانی شدن یا جهانیسازی بیش از آنکه دارای آثار مثبت و سازنده برای جهانیان باشد، تولیدکنندۀ پیامدهای زیانبار است؛
- چون جهانی شدن، آثار زیانبار فراوانی دارد، مقابله با آن، طبیعی، ضروری و اجتنابناپذیر است؛
- جهانی شدن، بیشتر از فرهنگ سلطهجویانۀ امریکایی سرچشمه میگیرد و از اینرو، بیشتر از سوی آنان هدایت و مدیریت میشود؛
- نتیجۀ چند مفروض پیشین، مفروض دیگری است؛ آنکه نمیتوان با نگاه خوشبینانه به جهانی شدن نگریست.
در تلاش برای یافتن پاسخ به پرسشهای فوق، نخست آثار زیانبار جهانی شدن در ابعاد فرهنگ، امنیت، اقتصاد و سیاست بر انقلاب اسلامی بررسی میشود، پس از آن راهبردها و استراتژیهای پیشروی انقلاب اسلامی در رودررویی با جهانی شدن به میان میآید تا آنگاه راهکار و تاکتیک مبارزه با آن با رویکرد مهدوی مطرح میشود.
آثار فرهنگى، امنيتى، اقتصادى و سياسى جهانى شدن بر ايران
انتخاب چهار گزينۀ فرهنگ، امنيت، اقتصاد و سياست به آن معنا نيست که همۀ ابعاد زيانبار جهانى شدن را محدود به آنها کنيم، بلکه اين گزينش به آن دليل صورت گرفته که اولاً، مهمترين ابعاد جهانى شدن را تشکيل مىدهند و ثانياً جهانى شدن هماينک در اين چهار عرصه بيشتر شناخته مىشود.
الف) فرهنگ
فرهنگ امريکايى در نهاد جهانى شدن قرار دارد. فرهنگ امريکايى خود را برترين فرهنگ مىداند و درصدد است به شيوهها و ابزار مختلف، خود را فرهنگ مسلط جهانى بنمایاند. انديشۀ سلطهجويانۀ فرهنگ امريکايى، تأثيرات زيانبار زير را در جوامع انسانى و ايران مىگذارد:
1. رهبرى فرهنگی: فرهنگ امريکايى در پى دستيابى به رهبرى فرهنگی جهانى است. اين فرهنگ، در بستر روشنگرى اروپايى شکل گرفته، ولى امروزه تفسيرى کاملاً امريکايى پيدا کرده است. فرهنگ امريکايى نگاه تکبعدى يا مادىگرايانه به انسان دارد. بر اين پايه، در حوزۀ رهبرى فرهنگی امريکايى، همۀ تجزيه و تحليلها در حيطۀ فنآورى مادى صورت مىگيرد و همۀ دلمشغولىها به بهينهسازى و بهرهورى ايندنيايى محدود است. به علاوه، رهبرى فرهنگی يا هژمونيک امريکا، به معناى محدودسازى انتخاب براى غيرامريکاییان است و به همين دليل، فرهنگ امريکايى نقش پالايشگاهى پيدا مىکند. در اين صورت، تنها اوست که مىگويد چه چيزى خالص و درست يا نادرست و ناخالص است. اين سلطهجويى فرهنگى با موانعى چون فرهنگ انقلاب اسلامى مواجه است که درصدد ايفاى نقش جهانى بر اساس دو پايۀ ماديت و معنويت است. جدال بين اين دو فرهنگ جهاننگر، از بدو پيروزى انقلاب اسلامى آغاز شده و با طرح پروژۀ جهانىسازى دوچندان شده است. (دهشیار، 1379: 457)
2. معناسازى فرهنگى: يکى از ابعاد جدال مقدس بين فرهنگ انقلاب اسلامى و فرهنگ جهانىسازان امريکايى، در معناسازى فرهنگى است. گاه فرهنگ به معنای نظام معنادهنده است. بنابراين معنا، فرهنگ در پى نظارت بر ديگران است. براى نظارت بر ديگران، فرهنگ امريکايى مىکوشد ارزشهاى همسو و همگن با امريکا را در کشورهاى اسلامى و ايران پديد آورد. در صورت تحقق اين همسويى، تفسير واحدى از پديدههاى پيرامونى بين مردم و مسئولان دو کشور صورت مىگيرد و اين آغاز تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى فرهنگى است. يکى از راههاى معناسازى فرهنگى، هويتزدايى فرهنگى است. مسخ تاريخى يا هويتزدايى تاريخى يعنى پاکسازى گذشتۀ افتخارآميز و فراهم آوردن اسباب بیتوجهی به آينده از ذهنيت يک ملت و محصور شدن و محصور کردن آن در زمان حال و به مسائل روزمره (روزمرگى). ملت بىتاريخ يا برخوردار از گسل تاريخى، مجذوب ايدههاى ديگران مىشود و بر پايۀ تفسير غيربومى به ارزيابى حوادث مىپردازد. خلاصه اينکه در سه حوزۀ معرفت، قدرت و اخلاق، به پذيرش سلطۀ فرهنگى غرب تن مىدهد. (همو: 459)
3. جنگ تمدنى و فرهنگى: امريکا با بهرهگيرى از ابزار رسانهاى در جهت منزوی کردن کشورهاى مخالف خود چون ايران عمل مىکند. چامسکى از منتقدان دولت امريکا در اينباره مىگويد: خبر نشست غيرمتعهدها در کلمبياى 1379 (اجلاس کلمبيا) و اعلاميۀ پايانى اجلاس، در مطبوعات امريکا منتشر نشد؛ زيرا همانگونه که امريکا پيشبينى مىکرد، در اعلاميۀ پايانى اجلاس، به کارگيرى اصطلاح دفاع از حقوق بشر براى مداخله در امور داخلى کشورها، محکوم شد و آن را نوعى استفادۀ ابزارى از حقوق بشر براى نظارت بر کشورهاى مخالف دانستند. با اين وصف، چگونه امريکا مىخواهد با تمدنها و فرهنگها به گفتوگو بپردازد، در حالىکه حاضر نيست حرف ملتهاى غيرمتعهد را که هشتاد درصد جمعيت جهان را تشکيل مىدهند، بشنود؟ به عقيدۀ چامسکى تا زمانى که جنوبىها آرامند، کسى به فکر آنان نخواهد بود. مثال ديگر وى براى اثبات سخنانش آن است که آموزش و آموختن نظريۀ تکاملى داروين در ايران ممنوع نيست، ولى اين اقدام در کانزاس قدغن است. البته اگر افرادى در امريکا عقيده دارند که نظريۀ داروين درست نيست، اين حق آنهاست، اما آنها حق ندارند، عقيدۀ خود را به ديگران تحميل کنند. (چامسکی، 1379: 12)
4. غربىسازى فرهنگى: غرب با جهانىسازى، غرب به دنبال غربىسازى فرهنگى جهان و ايران است. آنها درصددند ایرانیان از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شوند؛ هرچه دارند بر زمين نهند و هرچه فرنگىها مىگويند، بر دوش گیرند. جهانىسازان غربى القا مىکنند پيروى از فرهنگ غرب، تنها راه نجات يا دستيابى به توسعه است. از اينرو، ايرانيان مىخواهند در زندگى شخصى و اجتماعى از آداب غربى استفاده کنند و همانگونه که زمانى سعيد نفيسى مطرح کرد، به تغيير الفباى فارسى به لاتين بپردازند. آنان سفارش میکنند که مرزها را برداريد، ديوارها را جمع کنيد و دلار را برگزينيد. (ولایتی و دیگران، 1380: 80) آنها براى رسیدن به غربىسازى ايران و جهان، به توليد و تجارت جهانى کالاهاى فرهنگى بيش از پيش توجه دارند. برای مثال، تجارت جهانى کالاهاى فرهنگى غربى در سالهاى 1980 تا 1991 (1359 تا 1370) سه برابر و از 67 ميليارد دلار به دویست ميليارد دلار رسيد. در سالهاى 1991 تا 1996 (1370 تا 1375) تعداد رستورانهاى مک دونالد از 12418 به 21022 عدد در سراسر جهان رسيد و در اين مدت، تعداد شرکتهاى الکترونيکى چندمليتى از چهارده به هفده و مؤسسات مخابراتى از دو به پنج شرکت افزايش يافت که اغلب در صنايع سرگرمىسازى مشغولند، يعنى شيوۀ توليد در فرآیند جهانىسازى از عرضۀ کالاهاى صنعتى ارزان به کالاهاى فرهنگى ارزان گرايیده است. کالاهاى فرهنگى ارزان، گسترشدهندۀ تفکر سرمايهدارى و سمبل فرهنگى غرب است. (همو: 83)
ب) امنيت
جهانىشدن نتوانسته و نمىتواند امنيت داخلى و خارجى ايران را بهطور بنيادى و اساسى زير و رو کند، ولى تأثير جهانى شدن در امنيت ايران را نبايد ناديده گرفت. در واقع، ايران هم بايد تهديدهاى سنتى عليه امنيت خود را جدى بگيرد و هم بايد به تغييرات و خطراتى توجه کند که تحولات نوين در عرصۀ جهانى عليه آن ايجاد مىکند. برخى از اين تغييرات جديد که جهانى شدن را برانگيخته است، عبارتند از:
1. پيدايى محيط جديد الکترونيکى و اطلاعرسانى؛ اقتصاد در جهانى شدن به سوى اقتصاد مبتنى بر توليد اطلاعات و فنآورى پيشرفته سوق يافته است. سرمايهگذارى در توليد دانش و اطلاعات، عرصۀ جديدى در رقابتهاى نظامى پديد آورده است. برای مثال، اسرائيل غاصب که با اغلب کشورهاى خاورميانه از جمله ايران بر سر مسئلۀ مرزهاى آرمانى مشکل دارد، اقتصاد خود را در دو دهۀ گذشته به سوى اقتصاد مبتنى بر توليد اطلاعات و فنآورى مدرن رايانهاى سوق داده است و با استفاده از دانش جديد به طراحى جديد امنيتى عليه کشورها و ايران دست زده است. در محيط جديد الکترونيکى، اهميت اطلاعرسانى و انتقال کارآ و سريع اطلاعات، ابعاد ارتباطى امنيت را برجسته کرده و موجب پيدايی بازيگران تازه شده است. مثلاً شبکه الجزيره، به يکى از اصلىترين منابع تعيين و تأمين اطلاعات و نيز به يکى از مهمترين بازيگران در عرصۀ تصميمگيرى سياسى و امنيتى در منطقه و گاه جهان تبديل گرديده است. (سجادپور، 1379: 556)
2. بازيگران و تهديدهاى امنيتى جديد: در محيط جديد جهانى، ابزار سنتى قدرت دگرگون شده، به گونهاى که امنيت ديگر تنها در کنار لولۀ تفنگ تأمین نمیشود، بلکه توانايىهاى مختلف در عرصههاى اقتصادى، ارتباطى و... آن را تأمين میکند. برای مثال، آثار جهانىشدن اقتصاد، اقتصاد کشورهاى آسيايى را با بحران و امنيت آنان را با مشکل مواجه کرده است. البته آنچه باعث شده ايران و کشورهاى حاشيۀ جنوبى خليج فارس، آثار منفى جهانىشدن را در عرصۀ اقتصاد و امنيت حس نکنند، اتکا بر درآمدهاى نفتى و تسکين و تحميل اين درآمدها بر اقتصاد داخلى است. با این حال، در همين وضعيت کشورهاى حاشيۀ جنوبى خليج فارس و شوراى همکارى خليج فارس، علىرغم رویکرد غيرامنيتى، شديداً متغيرهاى امنيتى ايران را برانگیختهاند، به شکلى که اين کشورها که تا ديروز تهديد امنيتى براى ايران نبودهاند، در دو دهۀ گذشته به تهديد جديد امنيتى عليه ايران تبديل شدهاند. با توسعۀ موج جهانى شدن، اين کشورها، بيش از گذشته به ابزارهاى تهديد يا جهانىسازى عليه ما مبدل شدهاند و از اينرو، درصددند کشورهاى مخالف جهانىسازى چون ايران را مرعوب يا مطيع کنند. (همو: 558)
3. تضعيف حاکميت خارجى ايران: عمدهترين پيامد سياسى امنيتى جهانىشدن، تضعيف و به چالش کشيدن حاکميت دولتهاست. جهانىشدن به ناتوانى دولتها در تأمين رفاه عمومى و اين مسئله به ايجاد شکاف بين دولت و ملت مىانجامد. شکاف چنان زیاد میشود که درّۀ بحران پديد مىآيد. آنگاه بستر ناامنى فراهم میشود و دستيابى به توسعه غيرممکن مىگردد. از اینرو، امروزه عوامل تهديدکنندۀ امنيت، از حوزۀ اقتدار دولت خارج شده و بُعد جهانى به خود گرفته است. از اينرو، مقابله با تهديدات امنيتى نسبت به گذشته سختتر شده، بهگونهاى که مقابله با عوامل تهديد کنندهاى چون ايدز، پارگى لايۀ اُزن و... ديگر کار يک دولت نيست. البته مىتوان با حرکت به سوى تأسيس اتحاديههاى جمعى منطقهاى در برابر اين بحرانها ايستاد. (بیگدلی، 1380: 4)
4. تهديد عليه دموکراسى: گسترش بيش از پيش شرکتهاى چندمليتى از دیگر ابعاد جهانىشدن است. اين شرکتها که بر فضاى عمومى جهان سايه افکندهاند، در صورت به خطر افتادن منافعشان يا به منظور سود بيشتر به اقدامات غيردموکراتيک در کشورهاى جهان دست مىزنند و در صورت لزوم عليه دموکراسى حاکم بر اين کشورها وارد عمل مىشوند. البته گاه نيز جناحهاى سياسى حاکم بر کشورهايى چون ايران، براى رسیدن به پيشرفتهاى صنعتى، مجبورند يا مايلند خارج از ضوابط و نهادهاى دموکراتيک چون مجلس، با اين شرکتها قراردادهايى منعقد کنند و براى حفظ مشروعيت سياسى خود، آن را از نگاه مردم دور نگاه دارند، اما تجربۀ پس از جنگ جهانى دوم نشان داده که عملکرد شرکتهاى چندمليتى، گسترش جهانى فقر را در پی دارد. همچنين، جهانى شدن به افزايش سرمايهگذارى خارجى میانجامد، سرمايهگذاران خارجى براى کسب سود بيشتر، دستمزدهاى ناچیزی به کارگران مىپردازند. اين امر به گردش فقر بيشتر و کاهش سطح رفاه عمومى کارگران و در نتيجه، شورشهاى اجتماعى میانجامد. سازمان ملل متحد در اينباره گزارش داده که ترويج اقتصاد آزاد به ناامنىهاى فرهنگى در ملل ضعيف دامن زده است. (بیگدلی، 1380: 6) هربرت مارکوزه فرآیند ديگرى از تهديد دموکراسى به وسيله جهانى شدن را ترسيم مىکند. به اعتقاد او، جهانىشدن به اشاعۀ ارزشهاى امريکايى ختم مىشود که در آن نگرش انتقادى به پديدههايى چون حکومت وجود ندارد. بنابراين، اشاعۀ اين ارزشها، نوعى تسليمپذيرى در برابر حکومتهاى ديکتاتورى را در فرد پديد مىآورد. (مارکوزه، 1359: 204) پس گسترش فقر به افزايش اعتراضات و آن گاه به شکلگيرى احزاب سياسى و دموکراتيزه کردن کشور مىانجامد، ولى چنين دموکراسىهايى به علت ريشه داشتن در فقرى که اجانب پديد مىآورند، غيرواقعى و نمايشى است.
ج) اقتصاد
جهانى شدن اقتصاد بيش از آنکه براى ايران فرصت ايجاد کند، تهديد مىآفريند و ايران را به انزواى اقتصادى مىاندازد. تضعیف موقعيت ايران در زمينۀ تجارت جهانى، سرمايهگذارى خارجى، صنعت جهانگردى و... به دلایل زیر است:
1. مخاطرات جهانى شدن در تجارت خارجى ايران: جهانى شدن که از سالهاى آغازين دهۀ 1370 شمسی (1990میلادی) رشد پرشتابى يافت، موجب کاهش رشد تجارت ايران شد. با گسترش عملى ايدۀ جهانى شدن، تنزل رشد تجارتى ايران نيز تشديد مىشود. در دهۀ هفتاد اغلب صادرات ايران از نظر ارزش ريالى و حجمى با کاهش و واردات با افزايش مواجه بوده است. از اينرو، کاهش نرخ رشد صادرات غيرنفتى ايران در فاصلۀ سالهاى 1372تا 1376 به منفى 2/5 درصد، جاى شگفتى ندارد، حتى صادرات سرانه کشور در 1376 پايينتر از بسيارى از کشورهاى در حال توسعه بود. البته به روند اين کاهشها، عوامل داخلى اقتصادى چون ضعف بنيۀ توليدى، تغيير قوانين اقتصادى، بروکراسى و تشريفات، کاهش سهم فنآورى، فعال نبودن مراکز پژوهشى، مشکلات حمل و نقل و... را بايد افزود، ولى سهم عوامل داخلى در مقايسه با عوامل شيطانى خارجى، چون ايجاد موانع غيرتعرفهاى، تحريمهاى اقتصادى، اخذ مالياتهاى اضافى، مخالفت مستمر امريکا با عضويت ايران در سازمان تجارت جهانى اندک است. (جعفری، 1380: 141)
2. جهانى شدن و بىميلى سرمايهگذارى خارجى در ايران: ميزان سرمايهگذارى مستقيم خارجى در ايران، در دهۀ هفتاد شمسی اغلب کم و منفى بوده است. اين امر در حد زیادی ناشى از تشويق دولتهاى خارجى به انتقال سرمايه داخلى به خارج و مخالفت با سرمايهگذارى خارجى در ايران بوده است. بنابراین، در اين مورد هم نقش عوامل خارجى بيشتر از عوامل داخلى است، از جمله نقش تحريمهاى همهجانبۀ امريکا عليه ايران، بسيار تعيينکننده ارزيابى مىشود. اين مخالفتها به آن جهت صورت مىگيرد که اگر سرمايهگذارى خارجى درست انجام شود، آثار منفى استقراض خارجى را برطرف مىکند و مانع از استقراض خارجى جديد مىگردد. سرمايهگذارى خارجى مىتواند در گسترش اشتغال، تربيت نيروى انسانى ماهر، افزايش کارايى توليد، رشد بهرهورى و سرانجام تقويت بنيۀ اقتصادى کشور مؤثر شود. البته در عمل برخلاف شعار آزادى سرمايهگذارى خارجى، بخش اعظم سرمايهگذارى در کشورهاى ثروتمند جهان انجام مىگيرد و قليلى از کشورهاى جهان سوم از آن بهرهمند شدهاند، آن هم به ميزان اندک. اين به آن معناست که جهان سومىها به حال خود رها شدهاند و این رهاشدگی در عصر جهانی شدن (جهانیسازی) افزایش مییابد. ( جعفری، 1380: 145)
3. تلاش براى کاهش درآمدهاى توريستى ايران: ايران يکى از ده کشور جهان از نظر دارا بودن جاذبههاى گردشگرى است. مراکز دينى، آثار باستانى، جلوههاى طبيعى و... به جاذبههاى کمنظير گردشگرى ايران افزوده است، اما از لحاظ جذب گردشگر، ايران در مقام هفتادمين کشور جهان قرار دارد. ايران از نظر در آمدهاى صنعت گردشگرى، در رتبۀ هشتاد و نهمين کشور جهانى جاى مىگيرد! اين مسئله در حد بسياری به موانع ادارى، سياسى و تبليغى برمىگردد که جهان غرب عليه ايران به راه انداخته است.
البته نقش عوامل داخلی هم جای توجه دارد، ولی نقش دستگاههاى تبليغى و رسانههاى گروهى غرب در ارائۀ چهرۀ بد، نامطلوب، پليد و شيطانى از ايران، انقلاب اسلامى و اسلام شيعى هم برجسته و مؤثر بوده است. اين اقدام نه تنها به کاهش گرایش توريسم به ايران انجامیده، بلکه به افزايش مهاجرتها يا سفرها و انتقال پول و سرمايۀ ايرانيان به خارج کشور مدد رسانده است. برای مثال، در 1376 رقم گردشگران در سطح دنيا 613 ميليون نفر و درآمدهاى ارزى آن 444 ميليارد دلار، ولى در ايران، اين رقم به 764 هزار نفر و 352 ميليون دلار بود. در عوض، در همين سال، حدود 000/400/1 ايرانى به کشورهاى خارجى سفر کردهاند. (جعفری، 1380: 149)
4. افزایش تهديدات عليه نفت و گاز ايران: با پايان جنگ سرد، رقابت بر سر گسترش تجارت و دسترسی آسانتر به انرژى و کانونهاى توليد آن (خاورميانه، خليج فارس و درياى خزر) شدت يافت. به ديگر بيان، طرح نظم نوين امريکا با حمله به عراق در 1991 عملياتى شد و کشمکش سالهاى آغازين هزارۀ سوم ميلادى بين عراق و امريکا، جهانى شدن (جهانیسازی) به رهبرى امريکا را سرعت بيشترى بخشيد. از اهداف اين جنگ و گريزها، نظارت و دخالت مستقيم بر بازار نفت و قيمتگذارى و نظارت آن است. اين مسئله از نظر آنان با افزايش رو به رشد نيازمندىهاى غرب به نفت، اجتنابناپذير است. به همين دليل، با کاهش قدرت ملى روسيه و پيدايش ملىگرايى و استقلال کشورهاى جديد در حوزۀ درياى خزر، حضور شرکتهاى بزرگ نفتى غربى به منطقه افزايش يافت. در اين شرايط، اميدى به اوجگيرى اختلافات امريکا و روسيه هم نمىرود تا فضايى براى بيرونرفت ايران از فشارهاى غرب فراهم شود، بلکه غرب مىکوشد روسيه را به شکلهاى مختلف، به سوى خود جذب کند. پذيرش عضويت روسيه در گروه کشورهاى صنعتى جهان که عملکرد و اهداف آن، با عملکرد ساير اعضا تفاوت معنادارى ندارد، در همين راستا تفسير میپذیرد و البته وابسته بودن اقتصاد ايران به نفت که قيمت آن در بيرون از مرزهاى ملى مشخص مىشود، يک تهديد است که اينک بيش از گذشته، دستمايۀ سردمداران جهانىشدن عليه ايران شده است. (جعفری، 1380: 154)
5. فشار براى حذف يارانهها در ايران: يکى از جلوههاى جهانى شدن (جهانیسازی)، سازمان تجارت جهانى است و اين سازمان، متولى تعيين حد و مرزهاى تجارت و مقررات تجارى بينالمللى به شمار مىرود. از توصيههاى جدى سازمان تجارت جهانى به کشورهاى متقاضى عضويت، حذف يارانههاى آشکار و پنهان است، در حالى که در هيچ کشور جهان، يارانهها به کلى حذف نشده است، مثلاً در همۀ دنيا قاعده آن است که براى کاهش آلودگى محيط زيست، به بخش حمل و نقل عمومى يارانه بپردازند، ولى اين سازمان و حتى بانک جهانى، خواهان حذف يارانهها در ايرانند، اما گاه با حذف يارانهها، ممکن است مردم گرسنه بمانند، بميرند يا به شورش دست بزنند. هیچ یک از اینها برای سازمان تجارت جهانی که از بازوهای جهانی شدن (جهانیسازی) به شمار میرود مهم نیست. جالب آنکه غربىها که شعار اقتصاد آزاد را در فرآیند جهانى شدن سر مىدهند، نه به رقابت منصفانه اقتصادى دست میزنند و نه عدالت اقتصادى را اجرا میکنند، بلکه حاصل اقتصاد غربى برای جهانسومیها، فقر بيشتر و رکود افزونتر بوده است. (ولایتی و دیگران، 1380: 79)
6. جلوگيرى از صدور فنآورى پيشرفته به ايران: کشورهاى غربى از صدور دانش فنى به ايران مخالفت مىکنند و از مشارکت ايران در عرضۀ فنآورى توليد، بازاريابى توزيع و فروش محصولات صنعتى ناخشنودند. آنان مايل نيستند با افزايش قيمت نفت، ايران به رشد اقتصادى بيشتر دست يابد و درصددند با افزايش قاچاق مواد مخدر به ايران، امنيت اجتماعى ايران را که شرط اساسى در توسعه اقتصادى است به هم بزنند. به طرق مختلف فرار مغزها و جذب آن را تعقيب مىکنند، و اين به معناى تهى کردن ايران از نيروى کارآمد براى ساختن اقتصادى پويا به شمار مىرود. شرکت و کشورهاى خارجى طرف قرارداد يا مايل به همکارى با ايران را تحت فشار قرار مىدهند. البته هيچ يک از اقدامات فوق، تازگى ندارد، ولى بر شدت آن در يک و نيم دهۀ گذشته افزوده شده، يعنى از زمانى که نخست نظم نوين جهانى و سپس جهانى شدن به سردمدارى امريکا مطرح و تعقيب شده است. (ولایتی و دیگران، 1380: 80)
د) سياست
در سلسه مراتب قدرت نظام بينالملل، ايران را از گروه کشورهاى «متوسط» به شمار مىآورند. «متوسط» به کشورهايى گفته مىشود که هم بر مسائل داخلى تأثير مىگذارند و هم بر مسائل منطقهاى، در حالى که انقلاب ايران حتى در سطح جهان هم تأثير گذارده است. البته اين به معناى آسيبناپذيرى ايران در فرآیند جهانى شدن نيست.
1. ستيز با استقرار نظم جديد اسلامى: سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در تضاد با جهانى شدن است؛ زيرا اصول و اهداف سياست خارجى ايران عبارتند از:
- تلاش در جهت برقرارى حکومت جهانى اسلام؛
- حمايت از مستضعفان جهان در قبال مستکبران؛
- دفاع از حقوق مسلمانان در سراسر جهان؛ (محمدی، 1366: 37)
- اجراى سياست نه شرقى و نه غربى و...، در حالى که امريکا با عنوان سردمدار جهانىسازى، تنها در پى برقرارى حکومت جهانى به رهبرى مسيحيت دولتى امريکايى است، حمايت از مستضعفان را مردود و مذموم مىداند، مسلمانان جهان را تروريسم مىشمارد و هر کس با او همراه نباشد، عليه خود میشمارد. بنابراين، هر يک از اصول و اهداف سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در تناقض آشکار با جهانىسازى به سبک و شيوه غربى است. علاوه بر اين، جمهورى اسلامى ايران، نظام حاکم بر جهان را نظامی غيرعادلانه، زورگر، غارتگر مىشناسد که اصلاً براى معنويت و عقلانيت الهى و آسمانى ارزشى نمینهد. در عوض، انقلاب اسلامى به دنبال استقرار نظمى جديد است که در آن، ماديت و معنويت همسنگ و همآهنگ پيش مىروند. امريکا براى استقرار ايدۀ جهانىشدن خود به مقابله با انديشۀ غيرزمينى انقلاب اسلامى آمده است. با توجه به اين در چند دهه پس از انقلاب اسلامى، با وجود وقوع رفتارهاى گوناگون در سياست خارجى، تغيير مبنايى در سياست خارجى ايران اتفاق نيفتاده است. در اين راستا، افزودن سه اصل عزت، حکمت و مصلحت به تدبیر مقام معظم رهبرى به مجموعه اصول سياست خارجى، به معناى تقویت سياست خارجى ايران به شمار مىرود.(فاخری، 1379: 578)
2. غيرايدئولوژيکسازى سياست خارجى ايران: جهانى شدن (جهانیسازی)، تعداد بازيگران ملى و منطقهاى را افزايش مىدهد که حاصل آن، تجزيۀ قدرتى خواهد بود که پيش از اين، مقاومت بيشترى در برابر سياستهاى يک سويۀ جهانىسازان داشت. در اين شرايط جديد، جهانىسازان با توجه به امکانات مالى و ارتباطى وسيعى که در اختيار دارند، کشورهايى چون ايران را وامىدارند که از شعارهاى ضداستکبارى خود دست بردارند و نيز، موانع بىشمارى را براى کاهش امکانات توزيع ارزشهاى جهانى انقلاب اسلامى ايجاد مىکنند. همچنين، از جابهجایی مفهوم شرق و غرب با شمال و جنوب خوددارى مىکنند؛ به آن جهت که عبارت شمال و جنوب يک مفهوم باارزش اقتصادىتر است، اما عبارت شرق و غرب از اهميت ايدئولوژيک و فرهنگىتر برخوردار است. جهانىسازان از ترويج اصطلاح دارالکفر و دارالاسلام بيمناکند و ترجيح مىدهند که به جاى آن، همان اصطلاح سنتى و کمتأثيرتر مسلمانان و غيرمسلمانان به کار رود. تصميمسازان و تصميمگيران جهانى شدن از گسترش مفاهيمى چون مستضعفان و مستکبران نگرانند و درصدند آن را با اصطلاحات کمخطرترى مانند کشورهاى مرکز و پيرامون پر نمايند. به هر روى، مقابلۀ آشکار و روبه رشد با ارزشهاى سياسى متأثر از انقلاب اسلامى به معناى مخالفت غرب با صدور انقلابى ارزشهاى جهان اسلام و به بيان ديگر، به مفهوم غيرايدئولوژيک کردن سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران است. در صورت غيرايدئولوژيک شدن سياست خارجى ايران، ايران به جاى اصالت دادن به مصالح اسلامى در سياست خارجى، تنها به منافع ملى توجه خواهد کرد. ( فاخری، 1379: 579)
3. ايجاد نگرش اقتصادى به تحولات بينالمللى در نظام سياسى کشور: محور برنامهريزى و برنامهسازى جهانى شدن يا جهانىسازى، اقتصاد و امور مالی است. البته اين به معناى آن نيست که جهانى شدن تنها داراى ابعاد اقتصادى، تجارى و مالى است، ولى بيشترين ابعاد جهانى شدن در اقتصاد ظهور يافته، مؤسسات اقتصادى بينالمللى در عرصۀ اقتصاد فعالتر بوده و شرکتهاى چندمليتى، اغلب اقتصادىاند يا با انگيزههاى اقتصادى فعاليت مىکنند. به همين دلیل، نگرش اقتصادى به تحولات بينالمللى و در تجزيه و تحليل امور سياسى و ديپلماسى از ملزومات جهانى شدن به شمار مىآيد. به هر روى، نقش تجارت خارجى در حمايت مالى از سياست خارجى را نمىتوان ناديده گرفت. از اينرو، آن دو را مکمل هم مىدانند و به ترکيب آنها، ديپلماسى تجارى نام مىنهند. همچنين بايد توجه داشت که مردان سیاست در چرخۀ دموکراتيک غرب با حمايتهاى مالى گسترده بنگاههاى مالى به قدرت مىرسند و لذا در دورۀ تصدىگرى سياسى، ناچار به تبعيت از خواستههاى پشتيبان مالى خود هستند. خلاصه اينکه مسائل فوق، منطق اقتصادى را در سياست خارجى دامن مىزند و سياست خارجى را به سوى هماهنگى و مشارکت با بخش اقتصادى سوق مىدهد. در اين راستا، پيشقراولان جهانىسازى مىکوشند ديدگاههاى دستگاه سياستگذارى خارجى ايران را بر منافع اقتصادى استوار سازند. در اين صورت، تشابه فراوانى بين تصميمگيرىهاى سياست خارجى ايران و غرب پديد خواهد آمد. (فاخری، 1379: 577)
4. همسانسازى حقوق بشر(؟!): کلينتون رياست جمهورى دهۀ نود امريکا، در يک سخنرانى در سازمان ملل متحد، حقوق بشر را وديعهای الهى ناميد که به همۀ انسانها ارزانى شده تا از اين موهبت الهى در سراسر جهان يکنواخت يکسان است. به نظر مىرسد مراد وى از يکى بودن حقوق بشر در همۀ جهان آن بود که بايد اين حقوق، امريکايى باشد. به اين دليل، آنها ارزشهاى ديگر را نمىپذيرند و آن ارزشهاى بومى، ملى و مذهبى را با هياهوى تبليغاتى به حاشيه مىرانند. البته گاه نيز مساعى ديگر مکاتب حقوقى در جدال با مکتب حقوقى مسيحيت دولتى امريکايى به پيروزى انجاميده است. اگر مقاومت کشورهاى اسلامى و واتيکان نبود، آنها در يکى از کنگرههاى اجتماعى سازمان ملل متحد که هم در پکن و هم در کپنهاگ برگزار شد، ازدواج دو مرد و دو زن با همديگر را به منزلۀ قانون بينالمللى تصويب مىکردند. بنابراين، حقوق بشر در فرآیند جهانى شدن، مفهوم امريکايى دارد و بر اين پايه، بارها امريکايىها و سازمانهاى بينالمللى که امريکا در آن نفوذ فراوانی دارد، وضعيت حقوق بشر در ايران را محکوم کردهاند، در حالى که کمتر اتفاق افتاده که امريکا و سازمانهاى مذکور وضعيت اسفبار حقوق بشر در دورۀ پهلوى دوم را محکوم کرده باشند و اينک نيز به رغم تعرض پى در پى و عميق به حقوق بشر در فلسطين اشغالى، هيچگاه اسرائيل غاصب در نزد امريکاى جنايتکار محکوم نشده و مهمتر از آن، تضييع حقوق بشر سياهان و سرخپوستان امريکايى، عمداً از نگاه سياستمداران آن کشور و سازمانهاى مسئول بينالمللى مخفى مانده است. (ولایتی و دیگران، 1379: 92)
5. ترويج ارزشهاى سياسى امريکايى: آلبرايت، مجرى سابق سياست خارجى امريکا، با حضور آقاى هايدر در حکومت ائتلافى اتريش که در انتخابات آزاد و دموکراتيک برگزيده شد، مخالفت ورزيد؛ تنها به آن علت که هايدر با سياستهاى امريکا موافق نبود. اين مسئله نشان مىدهد که امريکا مىکوشد سياستمداران هماهنگ که با ارزشهاى سياسى آن کشور را ترويج، تقویت و تثبيت نمايد. چنين نگرشى در درون مرزهاى امريکا هم وجود دارد. برای مثال، علىاکبر ولايتى، وزير امور خارجۀ سالهاى جنگ مىگويد: از پرز دکوئيار، دبير کل سابق سازمان ملل متحد، در جريان مذاکرۀ ايران و عراق پرسيدم، در انتخابات رياست جمهورى امريکا، دکاکيسِ يونانىالاصل رأى مىآورد يا بوش پدر؟ او گفت: امريکايىها به کسانى که رنگ مو، پوست و چشمشان مثل من و توست، رأى نمىدهند، اينها به بوش رأى مىدهند که چشمهايش سبز است. دکوئيار غربى و مسيحى که در رأس بزرگترين سازمان بينالمللى قرار دارد، بر اين باور بود که در جهانى شدن امريکايى، هيچ چيز غيرامريکايى وجود ندارد. بر اين اساس، امريکايىها، بعد از انقلاب اسلامى، تنها از آن دسته جريانات سياسى حمايت کردهاند که به ارزشهاى دموکراتيک امريکا معتقد بودهاند. اين حمايتها در دورۀ موسوم به جهانى شدن (جهانیسازی) شدت يافته، تا حدى که بوش پسر، رسماً از جريان سياسى خاصى در ايران پشتيبانى نموده است. هدف امريکا آن است که از طريق حمايتهاى سياسى از سياستمداران متمايل به ارزشهاى سياسى امريکايى، نظام جمهورى اسلامى برآمده از انقلاب اسلامی را استحاله کند يا تغيير دهد. (ولایتی و دیگران، 1379: 93)
انقلاب اسلامی ايران، راهبرد و راهکار مقابله با جهانىشدن (جهانیسازی)
جهانى شدن، چه به منزلۀ پروسهای طبيعى تاريخى، يا پروژهای برنامهريزىشده، واقعيت اجتنابناپذير عصر حاضر است. با وجود این دستيابى به توسعه نيازمند تعامل و مفاهمه با جامعۀ جهانى يا پديدۀ جهانى شدن است و از سوى ديگر، تعامل با جهانى شدن، خطر هضم يا دستکم، استحالۀ باورهاى دينى را به دنبال دارد. از اينرو، باید دید جمهورى اسلامى ايران که حاصل انقلاب اسلامی است، چه راهبرد و راهحلى براى مقابله با جهانى شدن (جهانیسازی) باید برگیرد تا از آسيبهايش که بيشاز مزاياى آن است، در امان بماند؟ گمان نگارنده بر این است که رویکرد مهدوی میتواند انقلاب اسلامی را از آسیبهای جهانی شدن یا جهانیسازی غربی برهاند و آن را به زمینهساز ظهور منجی عالم بشریت مبدل نماید.
مواجهه با جهانی شدن یا جهانیسازی از دیدگاه اسلامی (رویکرد مهدوی) را باید در سه سطح زیر دید؛ سه سطحی که انقلاب اسلامی جرقۀ آن را زد و در نیل به آن، زمینه و بسترش را فراهم میآورد:
سطح اول. فراهمآوری انگيزهها و معيارها
مصلحان اجتماعى و صاحبنظران فلسفۀ سياسى، درمان دردهاى جامعه بشرى و برطرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله کشورها و انسانها و... را در پرتو نظام واحد و جهانىسازى مديريت اجتماعات انسانى، امکانپذير مىدانند؛ مديريت واحدى که از هر گونه جانبدارى، نژادگرايى، طبقه پرورى و... دور باشد و بر پايۀ قانون عدل و مساوات با همه رفتار کند و نه تنها در روابط فردى و گروهى، بلکه در روابط کشورها و روابط ميان ملل، قانون عدل و معيارهاى انسانى را حاکم کند.
انديشمندانى که به چنين اصولى پى بردند، در شکستن مرزهاى جغرافيايى و زبانى و... تلاش کردند تا هر آنچه را که مانع يکى شدن انسانها مىشود، از سر راه بردارند. بنابراين، مىتوان گفت موضوع انديشۀ جهانى، پيشينهاى به درازاى تاريخ تمدن و فرهنگ انسانى دارد و در اين منظر، اصل جهانى شدن پديدهاى است که روند طبيعى دارد و در آن، دنياى انسانها، جهانى يگانه و داراى شرايطى همسان است و جهانى شدن به مجموعه انگيزهها، هدفها و انديشهها و تلاشهاى کسانى بستگى دارد که برای اين برنامه میکوشند و براى تحقق آن، وسايل را فراهم مىکنند، و به زمينهسازىهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى آن مىپردازند يا مانع آن مىشوند. در اين صورت است که نگرش مثبت و منفى به جهانىسازى به وجود مىآيد و ممکن است حرکت جهانىسازى مفيد و انسانى باشد يا منفى و غيرانسانى. انگيزۀ جهانىسازى سوق دادن انسانها و جامعهها به شرايط واحد اقتصادى و سطح معيشتى و بينشهاى فراگير و رفع تبعيض در سطح همه جامعههاى انسانى است و گاه نيز انگيزههاى سياستمداران، اقتصاددانان و جامعهشناسانى که در روند جهانىسازى مىکوشند جهانى نابرابر به محوريت و برترى نظامهاى فکرى و اقتصادى، سياسى غرب بيافريند، هدفشان تسلط يک قاره يا بلوک بر کل بشريت است. (سجادی، 1382: 11)
قرنهاست که مصلحان و انديشمندان، طرح ادارۀ اجتماعات انسانى از يک مرکز و توزيع عادلانۀ منابع ميان همۀ افراد انسانى را مطرح کردهاند، و شايد انديشۀ سازمانهاى منطقهاى، سازمان ملل متحد، بانک جهانى، يونسکو، بهداشت جهانى و... همه با استفاده از همين زمينۀ قبلى و تمسک به همين منطق مطرح شده باشد، ولى انگيزۀ کلى دعوتکنندگان غربى در اين راستا، تأسيس نظام سرمايهدارى سودطلبانه است و در اين راه، از شعارها و آرمانها سوءاستفاده مىکنند. حتى مؤسسات جهانى چون بانک جهانى، سازمان ملل و... را براى گسترش سلطۀ بيشتر خودشان تشکيل داده و به کار گرفتهاند، و از جهانىسازى مفهومى ضدانسانى اراده مىکنند که منظور آنان سلطۀ بلوک غرب بر ديگر بخشهاى جهان است. البته انسانهاى عدالتخواهى نيز بودهاند که از فاصلهها و تبعيضها به ستوه آمده و درصدد چارهای برای دردهاى انسان بودهاند و با طرح شعار جهانىسازى براى همۀ انسانها، در اين انديشه بسر مىبردند تا تبعيضها را محو کنند و انسانها را به سرمنزل آرامش و آسايش برسانند. بهترين تعبير در اينباره سخن امام صادق است:
فَإِنَّكَ إِذَا تَأَمَّلْتَ الْعَالَمَ بِفِكْرِكَ وَ خَبَرْتَهُ بِعَقْلِكَ، وَجَدْتَهُ كَالْبَيْتِ الْمَبْنِيِّ الْمُعَدِّ فِيهِ جَمِيعُ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ عِبَادُهُ... الْإِنْسَانُ كَالْمَلِكِ ذَلِكَ الْبَيْتِ وَ الْمُخَوَّلِ جَمِيعَ مَا فِيهِ؛ (حنفی، بیتا: 47)
چنانچه در انديشۀ خود دربارۀ جهان تأمل کنى و به عقل خود درصدد شناخت آن برآيى، آن را همچون خانهاى خواهى ديد که ساخته و پرداخته شده و هرچه مورد نياز بندگان بوده در آن فراهم آمده است... و انسان همچون مالک اين خانه شده که هر آنچه در آن است به خواست خدا در اختيار وى قرار گرفته است.
در تعاليم اسلامى، کرۀ زمين، به «بيت» و خانه، تعبير شده و انسان بهطور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان مالک اين خانه به حساب آمده است. اين تعبير، آموزش نگرشهاى فرامنطقهاى و فراقارهاى و آموزش اصل جهانوطنى و جهانگرايى با اهداف انسانى است. اين رسالت جهانى دربارۀ پيامبر اسلام بهتر مطرح شده است:
قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً؛ (اعراف: 158)
بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همۀ شما هستم.
پيامبر اسلام، حکومتها و دولتهايى را که ميان ملتها فاصله افکندهاند و سرزمينها را ميان خود تقسيم کردند به رسميت نمىشناسد و همۀ آنها را به يک دين و دولت واحد فرامىخواند. در واقع، نگرش قرآن به انسان و رهبران الهى به جامعۀ انسانى، فراگير و جهانى است که هيچ حد و مرز و مانعى نمىشناسد. از ويژگىها و امتيازهاى جهانىسازى اسلامى، تبيين روشن اصول، معيارها و انديشههاى جهانى و انسانگرايى راستين، در عين جهاننگرى و جهانىسازى و کنار زدن هدفها و انگيزههاى غيرانسانى در آن است.
جهانىسازى اسلامى بر محور حق و عدل استوار است و با هر گونه مانعى براى دستيابى به حقوق انسانها مىستيزد. در نتيجه امت واحده و اجتماعى يگانه از همۀ افراد انسانى تشکيل مىگردد. جهانىسازى اسلامى راهى به ميانه در پيش مىگيرد و فردگرايى سرمايهدارى را اساس قرار نمىدهد، بلکه با گرايش بنيادى و اصولى به محور حق و عدل در حيات انسان، رشد و تعالى هويت فردى و آزادىهاى انسانى را با ارزشهاى جمعگرايى و منافع و حقوق اجتماعى همراه مىسازد. اسلام در گامهاى اوليه جهانىسازى، به فرهنگسازى اقدام مىکند و انديشۀ وحدت و نظر را ميان انسانها به وجود مىآورد، عوامل تفرقهافکن را نفى مىکند و انديشۀ برادری و برابری همۀ انسانها را ترويج مىکند. اسلام به جهانىسازى علم، دانش، دانايى، فنآورى و بيدارى فکر مىکند و پيامبران الهى به گسترش دانايى و بيدارى احساسهاى خفته در همۀ انسانها پرداختهاند. از اصول جهانىسازى اسلامى، نفى هر گونه سلطهطلبى و خودکامگى انسانهاى مظلوم در سطح جهان است که قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان اشاره دارد. از معيارهاى بسيار اصولى در جهانىسازى، جهانىسازى عدل، در روابط افراد و گروههاست. اصول عدالت در اسلام، جهانى است و هيچ يک از حد و مرزها را نمىشناسد و در جهانىسازى اسلامى عدالت ميان انسانها به دقت عملى مىشود. (حکیمی، 1381: 105)
روابط استثمارى مشکل بشريت در همۀ زمانها بوده است و هر ايدئولوژى که به انسانها مىانديشد بايد با اين پديدۀ ويرانگر در سطحى جهانى به ستيز بپردازد. پيامبران در دعوتهاى خود انسانها را از استثمار ديگران بيم میدادند و هر گونه استثمار را محکوم مىکنند. اصولاً جهانىسازى که در دوران ما تبليغ مىشود، مفهومى سلطهطلبانه و استعمارى دارد. جهانىسازى غربى شاخههايى دارد، مثل شیوۀ تجارت جهانى که صنايع داخلى جهان سوم را دچار ورشکستگى مىکند و بسيارى از صنايع آن کشورها را میبرد و از بين افکار عمومى را از طريق تبليغات و مخارج گزافى که براى آن صرف مىشود، در اختيار مىگيرد و با نفوذ در شبکههاى تلویزيونى و سانسور انتقادات، بر آنها نظارت مىکند.
از ويژگىهاى تعاليم اسلامى که در انقلاب اسلامی تبلور یافته، وعده به جهانىسازى و آيندۀ تاريخ است. حقيقت اين است که بشر با همۀ تضادها و جنگها در طول تاريخ، سرانجام به يگانگى دست پيدا مىکند. اين وعدۀ راستين، جهانىسازى در دوران عدل مهدى است. خطوط کلى اين جهانىسازى از قرنها پيش مشخص و از آغاز دعوت جهان اسلام به اين جهانىسازى اشاره شده است. معيارها و اصول و اهداف جهانىسازى مهدوى بر پايۀ انسانگرايى و حقوق انسانها و ارزشهاى والاست. از برنامههاى امام مهدى تشکيل حکومتى فراگير جهانى است و بدترين و ضدارزشترين نظامهاى کنونى را پايان تاريخ مىنامند. (حکیمی، 1381: 106)
سطح دوم. اسلام و ارائۀ تصویری از جهانىسازى
در گام نخست، اسلام به انگیزهها رویکرد به جهانگرایی مهدوی و معیارهای آن ارائه کرده است و در گام بعدی، نمایی از جهانیسازی غربی را به تصویر میکشد. این مطلب را میتوان بدین شکل توضیح داد:
نگرشها و رويکردهاى متفاوتى در مورد پديدۀ جهانى شدن وجود دارد؛ شايد به آن علت که جهانىشدن داراى دو چهرۀ ايدئولوژى و تکنولوژى است. اسلام و تعاليم دينى با روند تکنولوژى جهانى شدن بيشتر مىتواند تعامل و سازگارى داشته باشد، اما در روند ايدئولوژيک، اسلام و جهانى شدن تعارض بيشترى دارند. وجوه گوناگون جهانى شدن از چهرههاى مختلف را رابرتسون و کاستلز نیز تأييد مىکنند.
به گفتۀ رابرتسون، جهانى شدن پديدهای چندبعدى در ابعاد سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى است. کاستلز معتقد است که همۀ جهان جديد به صورت شبکهاى درآمده که بافت اصلى و تار و پود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الکترونيک تشکيل مىدهد. ريشه و عوامل شکلگيرى جهان نو يا جهان شبکهاى بر اثر تقارن تاريخى سه فرآیند مستقل پديدار شد: انقلاب تکنولوژيک اطلاعات، بحرانهاى اقتصادى و رشد سرمايهدارى. از اينرو به عقيدۀ کاستلز يکى از ويژگىهاى مهم جهانى شدن تکنولوژى اطلاعات، سرعت و شتاب بىسابقهاى است که سپرهاى طبيعى و فرهنگى را در معرض تغيير و تحول اساسى قرار داده است و در نتيجه برای زيست و حيات در نقاط مختلف جهان الگوى جديد ایجاد کرده است. منظور کاستلز از بُعد و چهرۀ تکنولوژيک جهانى شدن، توسعه و گسترش تکنولوژى ارتباطى جمعى به ويژه تکنولوژى اطلاعاتى است و نيز تجارت کشورها از طريق شبکههاى اينترنت، ماهواره و رايانه تأمين مىشود. امروزه مردم قادر هستند که اطلاعات موردنياز خود را به صورت مستقيم از اين وسايل به دست بياورند. بنابراين، جهانى شدن تکنولوژى، توسعۀ ابزارهاى جديد اطلاعاتى به منظور تبادل افکار، نگرشها و باورهاست و اين تکنولوژى جديد ممکن است آثار مثبت و منفى از خود به جاى بگذارد. انقلابى که در غرب صورت گرفت ساختار اجتماعى، اقتصادى غرب را تغيير و تحول داد و تکنولوژى به صورت يک انقلاب، ساختار اجتماعى اقتصادى جوامع سنتى را نيز تغيير داد. تکنولوژى جديد داراى ماهيت فراگير و انعطافپذير است. تکنولوژى يکى از دستآوردهاى بشرى در فرآیند جهانى شدن است و به نقاط مختلف انتقال پيدا کرده است. به هر روى، اسلام با بعد تکنولوژى جهانىشدن سازگار است و آن را قبول دارد. (شیرخانی، 1381: 15)
تکنولوژى به منزلۀ دانش فنى برای دستيابى به اهداف اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى در حوزۀ روشهاست و اين روشها از طريق تجربههاى جوامع انسانى به دست مىآيد و جامعۀ اسلامى نيز مىتواند اين تجربيات و فنون را به استخدام گيرد، تکنولوژى به منزلۀ ابزار و پديدهای فراارزشى است و مشروط و منوط به فرهنگ و انديشۀ خاص نمىشود. البته دين به منزلۀ مجموعهاى از احکام و عقايد همۀ امور زندگى را در حوزۀ خود قرار مىدهد و ناگزير است که از تکنولوژى فرهنگى و اجتماعى استفاده کند. بنابراين، جهان اسلام در مسير دستيابى به توسعه، به علم و فنآورى غربى نيازمند است ولى مسلمانان مىدانند که استفاده از علم غربى بدون اخذ ارزش اخلاقى آنان امکانپذير نيست.
بعد ايدئولوژيک جهانى شدن تعارضهاى بيشترى با اسلام دارد. بعد ايدئولوژيک جهانىشدن مربوط به بايد و نبايدهاى زندگى انسانهاست و جهانى شدن از نظر فرهنگ نيز بعضى از ارزشها و آرمانها را به جوامع بشرى مىآموزد و آنها را راهنمايى مىکند. در اين راستا مىتوان گفت جهانىشدن سياست، فرهنگ و... برخى از ارزشهاى غربى را با خود دارد که با باورهاى اسلام در تعارض است. به نظر نوام چامسکى متفکر معروف امريکايى، جهانىشدن به مفهوم جهانىسازى فرهنگى چيزى جز تبليغات نيست. هدف از اين جهانى شدن، سلطه بر کشورهاى ديگر است، بنابراين، جهانى شدن، جهان عرب و اسلام را تهديد مىکند. به نظر وى ميان باورهاى فرهنگى جهانى شدن با فرهنگ اسلامى تعارض و تضاد وجود دارد. روژه گارودى هم در اينباره مىگويد: وحدتى که حاکمان امريکايى و سياستمداران اسرائيلى پديد آوردهاند بر پايۀ هدف واحد ستيز با اسلام و آسياست؛ زيرا اين دو مانع سلطهجويىهاى امريکا و صهيونيسم هستند. جهان کنونى امکان دسترسى فرهنگهاى جهان سوم به اطلاعات را ناممکن کرده است و اطلاعات به صورت يک سويه جريان دارد و کشورهاى جهان سوم به صورت مصرفکنندۀ اطلاعات عمل مىکنند. شايد از اينروست که بيشتر انديشمندان مسلمان دربارۀ پديده جهانى شدن نگرشی انتقادى دارند، ولى نبايد ناديده گرفت که جهانى شدن در آغاز با رشد و توسعه تجارت آزاد و به صورت اقتصاد واحد جهانى مطرح مىشود و به تدريج عالمگير مىشود. (دهشیری، 1380: 17)
پس اگر ريشۀ مشکلات جهانى شدن را در عدم توسعۀ دموکراسى و جهانى شدن را عالمگير شدنِ ارزشهاى فرهنگى و الگوی اقتصادى غربى بدانند، در اين ميان جوامع اسلامى با تعارض باورها و آموزههاى سياسى و فرهنگى مواجه مىشوند که مهمترين تعارض، بعد ايدئولوژيک است، بنابراين، جهانى شدن، دگرگونىهايى را نيز در شخصيت افراد ايجاد مىکند و اين تغييرات و دگرگونىها آنقدر وسيع است که زندگى خصوصى افراد را دچار تحول مىکند. کشورهاى اسلامى براى صنعتى شدن، تلاش زيادى در استفاده از غرب کردهاند، بدون اينکه به پيامدهاى جهانى شدن از بعد فرهنگى و مذهبى توجه کنند. در اصل دين و باورهاى اسلامى هويت جامعه مسلمانان مطرح است و از اينرو، مرزى بين خودى و بيگانه وجود دارد، در حالى که در فرآیند جهانى شدن، کشورهاى اسلامى چندان به اين مرزبندى توجهى نکردهاند. گسترش فرهنگ مسلط از طريق بازارهاى جهانى و شبکه ارتباطى و بينالمللى شدن بر اساس ارزشهاى فرهنگى کشورهاى صنعتى در واقع همان غربىسازى و امريکايىسازى است و اين دو مقوله با فرهنگ اسلامى تعارض دارند؛ چون اينها، فرهنگ دينى و نظام ارزشى را تضعيف مىکنند. (سجادی، 1381: 296)
برخى نظريهپردازان جهانى شدن را به عنوان جهانى - محلى شدن ياد مىکنند و معتقدند که جامعۀ اطلاعاتى با تضادی درونى همراه است؛ زيرا همزمان با جهانى شدن، هويتهاى مذهبى، قومى، ملى در حال اوجگيرى در برابر جهانى شدن است و جهانى شدن با هويت ملى و مذهبى در تعارض است. پیام انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آن است که حقیقت جهانى شدن از غرب آغاز شد و با توسعۀ انديشه، ارزش و تکنولوژى غرب در ارتباط است. تقليد کورکورانه جوامع مسلمانان، از غرب باعث وابستگى و همبستگى به فرهنگ غرب شده و بدین سبب این جوامع هويت اسلامى خود را از دست دادهاند. از نظر پيشينۀ تاريخى نهضت اصلاح و احياى انديشۀ اسلامى در جوامع اسلامى به تأثیر از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اغلب در واکنش با گسترش استعمار فرانوین غربى، در جهان شرق به وجود آمده است. (آقایی، 1381: 13)
سطح سوم. مهدويت، جهانىشدن اسلامى
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در فراهمآوری انگیزهها و معیارهای جهانی شدن یا جهانیسازی اسلامی و ارائۀ نمایی از جهانیسازی غربی و اینک و در گام سوم، در ارائۀ الگوی مهدوی به منزلۀ شکل عالی جهانیسازی یا جهانی شدن مهدوی مؤثر است، به واقع، مهدويت و جهانى شدن هر دو از مباحث مهم روزگار ماست. اعتقاد به ظهور منجى و مهدويت در يک معناى عام، باوری دينى در بين همۀ انسانهاست و از منجى تعابير مختلفى چون کاکلى در آيين هندو، مسيحا در يهود و مسيحيت و مهدى در فرهنگ اسلامى ياد شده است. منجى يعنى گشودن يک راه جديد براى رسيدن به سعادت ابدى، اما از طرف ديگر با پديدۀ ديگرى به نام جهانى شدن، يا به نظر مارشال مکلوهان، دهکدۀ جهانى روبهرو هستيم. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم تحتتأثير چنين پديدهاى در قرن 21 خواهيم بود و اين پديده با مهدويت و ظهور منجى موعود ارتباط دارد. در واقع نسبتى بين جهانى شدن و حکومت حضرت وجود دارد و شايد جهانى شدن براى ما درک بهتر و روشنترى را از حکومت جهانى موعود ايجاد مىکند. البته جهانى شدن در معرض انتقادهايى قرار مىگيرد که لزوماً جهانى شدن در تمامى قرائتهاى خود با مهدويت اسلامى سازگارى ندارد. البته در سنت اسلامى ما تعبير جهانى شدن به کار نرفته اما تعابيرى چون حکومت جهانى اسلام، حکومت جهانى حضرت مهدى و... به کار رفته است. (دهشیری، 1382: 72)
کشورگشايىهاى پيشين امپراتورىها و سلاطين نیز در حقيقت با نگاهى به جهانى شدن بوده است. مالکوم واترز هم عقیده دارد که جهانى شدن از زمان شروع تاريخ بشريت بوده است، ولى آن را بيشتر همزاد تجدد مىداند؛ چون با فرآیندهاى اجتماعى و صنعتى همراه بوده است. تاميلنسون نيز معتقد است که جهانى شدن، شبکهاى است که به سرعت گسترش پيدا کرده و مشخصۀ امروز آن، زندگى اجتماعى مدرن است. از اینرو، اين دو بر يک وضعيت ارتباطى خاص و فشرده در پديدۀ جهانى شدن تأکيد دارند.
تطبيق مهدويت اسلامى و جهانى شدن ضرورت بسيارى دارد. بايد بر بعد فکرى و فرهنگى تأکيد کرد تا بتوان به آسانى انديشۀ جامعۀ فاضله را با جهانى شدن امروزين مقايسه نمود. نتیجۀ اين مقايسه، غربى بودن جهانىشدن است. در حالىکه جهانىشدن از طريق ماهواره و تکنولوژى ارتباطات غسل تعميد داده شده است، ولى جنبش اسلامگرايى با درک واقعيات، در ستيز با غرب است و عقيده دارد مدينۀ فاضلۀ اسلامى مهدوى به هيچ وجه با آنچه در غرب است، سازگارى ندارد، نگرش اسلام از معرفت و اعتقاد به انسان بر اصول منطقى قرار دارد و با نگرش مدرن يا با نگرش جهانى شدن بيگانه است. در جهانى شدن غربى، روش سکولاريسم حاکم است و در آن فهم بشريت در عقلانيت ابزارى خلاصه شده و آن نيز، حکم به مرگ خدا نموده و امر قدسى را از زندگى بشرى جدا کرده است. جهانى شدن به دليل رشد تکنولوژى ارتباطى در قرن 21 به صورت کامل صورت گرفته و شايد بهزودی به حد کمال خود برسد. در دورههاى قبل کلام وسيلۀ ارتباط بوده و انسانها مىتوانستند از طريق لفظى و کتبى با ديگران ارتباط برقرار کنند، اما با تحولاتى که امروزه صورت گرفته ارتباط به صورت کمى و کيفى انجام مىشود. در گذشته افراد آگاهى چندانى به محيط پيرامون خود نداشتند، اما در حال حاضر اين آگاهى به علت رشد جهانى شدن فزونى پيدا کرده است. در دورههاى گذشته قبايل و اقوام به دلیل تعلق مکانى و زمانى داراى هويتهاى مختلفى بودند، اما پديدۀ جهانى شدن باعث بحرانی در هويت آنان شده است. (سیدنورانی، 1379: 158)
از نگرش اسلامى سرانجام تاريخ بشرى تحقق وعدۀ الهى، حاکميت حق و مدينه فاضلۀ اسلامى است. عصر مهدوى به قوم و قبيله و نژاد خاصى تعلق ندارد و اين تدبير الهى براى همۀ انسانهاست. انتظار کشيدن ظهور منجى موعود، همان انتظار بشريت است که بر جهان حاکم است. مهدويت اسلامى بر فطرت بشرى تأکيد مىکند. انسانها فطرتاً هويت الهى دارند و از اينرو، طالب جامعهاى جهانى و عادلانهاند. امام در جامعۀ مهدوى، امام لطف الهى است و مردم را هدايت مىکند و به سوى سعادت دعوت مىکند و ويژگى عصر مهدوى بر خلاف عصر جديد تأکيد بر فضيلت و سعادت بشر است. علم در عصر ظهور حضرت مهدى پيشرفت مىکند و فهم و آگاهى انسان دوچندان مىشود. روايت شده است زمانى که امام ظهور کند دست خود را بر سر انسانها مىکشد و فهم و آگاهى آنها را تکامل مىدهد. علت تأخير حکومت جهانى آن حضرت هم عدم شرايط و لوازم يا جهل و ناآگاهى مردم است.
اما اگر جهانى شدن را به معناى غربى شدن يا امريکايى شدن بدانيم با آموزۀ دينى مهدويت اسلامى سازگارى ندارد. مهمترين وجه تمايز آنها در ايدهها و نظرات است. اگر جهانى شدن با اقتصاد و گسترش نظام سرمايهدارى غربى همراه و همگام باشد با مهدويت سازگارى ندارد، اما اگر جهانى شدن، همان فرآیند گسترش تکنولوژى ارتباطى باشد، با مهدويت اسلامى سازگارى دارد. پس جهانى شدن مىتواند در راستاى مهدويت قرار گيرد هر چند وضعيت فعلى جهانى شدن از چنين کار ويژهاى برخوردار نيست، اما با ظهور و گسترش مهدويت محتواى چنين توانايى در وضعيت جهانى فراهم خواهد شد. این امر در سه دهۀ اخیر توسط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دنبال میشود. تأکید انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آن است که از صدر اسلام تا پیش از انقلاب اسلامی را دورۀ شکلگیری انگیزهها و ارائۀ معیارها در جهت رویکرد مهدوی تعیین و تبلیغ نماید و سی سال پس از آن را دورۀ نشان دادن چهرۀ زشت جهانی شدن و جهانیسازی غربی و همزمان و البته پس از آن،با تصویرسازی از جهانی شدن و جهانیسازی مهدوی، میل به تحقق آن را فراهم آورد. (بهروزلک، 1381: 138)
نتیجه
جهانی شدن یا جهانیسازی پروژهای است که کشورهای غربی به سردمداری امریکا برای چپاول جهان غیرغرب به راه انداختهاند و البته برای فریب دادن جهان غیرغرب، آن را به رنگ و لعاب فریبنده آراستهاند. این رنگ و لعاب همان آثار مفید ولی اندک جهانی شدن است، ولی تجربۀ کوتاه جهانی شدن نشان داده که مضرات آن برای جهان غیرغرب بیش از فوایدش است. ایران و انقلاب اسلامی هم از مضرات فراوان جهانی شدن مصون نیست. به علاوه، ایران انقلابی به علت تضاد ریشهای با جهانی شدن غربی در معرض آسیبهای بیشتری از جهانی شدن قرار دارد. تضاد اساسی ایران پس از انقلاب با پروژۀ جهانی شدن (جهانیسازی) به تفاوت جهانبینی آن دو برمیگردد یعنی انقلاب اسلامی در پی درانداختن جهان مطلوب دینی است و جهانی شدن نیز درصدد استقرار جهانی با الگوهای زورمدارانه امپریالیستی است. لذا انقلاب اسلامی ایران در مقابل جهانی شدن قرار دارد و جهانی شدن در برابر آن. در نتیجه انقلاب اسلامی ایران برای پرهیز از آسیبهای جهانی شدن و مستقر کردن جهانی با الگوهای دینی باید و ناچار راهبردها یا استراتژیهایی برگیرد که برپایۀ آن، تاکتیکها یا راهحلهایی را بیابد تا بتواند:
اولاً از میزان آسیبهای جهانی شدن بر خود بکاهد و در مرحلۀ بعد باید بکوشد از سد جهانی شدن بگذرد تا زمینههای استقرار حکومت مطلوب جهانی را که همان حکومت مهدوی است فراهم سازد.
منابع
1. آقایی، مهدى، «ايران، فرصتهاى منطقهاى و جهانى شدن» هفته نامه پگاه حوزه، ش50 ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 4/3/1381ش.
2. بهروزلک، غلامرضا، «مهدويت و جهانى شدن»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
3. بیگدلی، على، «جهانى شدن و امنيت ملى ايران»، فصلنامه امنيت، ش21 و 22، تهران، دانشگاه امام حسین، بهار 1380.
4. تافلر، آلوين، جابهجايى قدرت، ترجمه: شهيندخت خوارزمى، تهران، سيمرغ، 1374ش.
5. جعفری، اصغر، «جهانى شدن اقتصاد و جايگاه ايران»، فصلنامه پژوهشها و سياستهاى اقتصادى، ش20، تهران، وزارت اقتصاد و امور دارایی، زمستان 1380ش.
6. جعفری، محمدتقى، تکاپوگر انديشهها، به اهتمام: عبدالله نصرى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1376ش.
7. چامسکى، نوام، «ايران و فرآیند جهانى شدن»، روزنامه حيات نو، تهران، بخش خصوصی، 6/11/1379.
8. حکیمی، محمد، «جهانىسازى اسلامى، جهانىسازى غربى»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
9. حنفی، مفضل بن عمر، توحید المفضل، قم، نشر داوری، چاپ دوم، بیتا.
10. دهشيار، حسین، «جهانى شدن: تکهنجارىطلبى ايالات متحده امريکا»، فصلنامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امورخارجه، تابستان 1379ش.
11. دهشیری، حمیدرضا، «ايران و جهانى شدن، تهديدها و فرصتها»، فصلنامه مصباح، ش37، تهران، دانشگاه امام حسین، بهار 1380ش.
12. ـ، «جهانى شدن و ارزشهاى دينى»، مجموعه مقالات جهانى شدن و دين، قم، دبيرخانه دينپژوهان کشور، 1382ش.
13. رهدار، احمد، «جهانى شدن و خروج از تاريخ»، هفتهنامه پگاه حوزه، ش90، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 10/12/1381ش.
14. زاهدانی، زاهد، «جهانى شدن و اديان الهى»، مجموعه مقالات جهانى شدن و دين، قم، دبيرخانه دينپژوهان کشور، 1382ش.
15. سجادپور، محمدکاظم، «جهانى شدن و امنيت خارجى جمهورى اسلامى ايران»، فصلنامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امورخارجه، تابستان 1379ش.
16. سجادی، عبدالقيوم، «اسلام و جهانى شدن»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
17. «جهانى شدن؛ چالشى بر مفاهيم ملى»، هفتهنامه پگاه حوزه، ش45، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 31/1/1382ش.
18. سیدنورانی، محمدرضا، «جهانى شدن، کشورهاى در حال توسعه و ايران»، دوماهنامه سياسى _ اقتصادى، ش155 - 156، تهران، روزنامه اطلاعات، مرداد و شهريور 1379ش.
19. شیرخانی، على، «آيندهباورها و اعتقادات دينى در پروسه جهانى شدن»، هفتهنامه پگاه حوزه، ش80، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 30/9/1381.
20. فاخری، مهدى، «جهانى شدن و سياست خارجى، با تأکيد بر جمهورى اسلامى ايران»، فصلنامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امور خارجه، تابستان 1379ش.
21. مارکوزه، هربرت، انسان تکساختى، ترجمه: محسن مؤيدى، تهران، نشر پايان، 1359ش.
22. محمدی، منوچهر، اصول سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، تهران، اميرکبير، 1366.
23. ولايتى، علیاکبر و ديگران، «فرآیند جهانى شدن، آثار و پيامدهاى آن»، ماهنامه معرفت، ش44، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، مرداد 1380ش.